(7)
واقعیت فقه در (فقه وقایع و مسائل مستحدث)
و آن بر چهار اصل، استوار است:
الف) اصل و قاعده دعوت به سوی خدا
«وجه ممیّزۀ دعوت و تلاش انبیا علیهم السلام آن بوده که اصلاً به فکر منافع مادی و زودگذر دنیا نبودهاند، و از این دعوت، و رنجها و مشکلات آن، جز جلب رضایت خدا و امتثال اوامر الهی و انجام وظیفه رسالتشان هدف دیگری نداشتهاند».
هیچگاه ذهن و خیالشان متوجه این نبوده که برای رسیدن به متاع وجاه دنیوی و کسب قدرت و شوکت برای خانواده و پیروانشان و نشستن بر تخت سلطنت و حکومت، تلاش کنند، حتّی هیچکدام از این موارد به ذهن و خیال پیروان و یارانشان خطور نکرده است.
و حکومت و قدرتی هم که در آن روزگار برای ایشان دست یافت، به إذن و اراده خداوند متعال بود و در واقع وسیلهای شد برای رسیدن به اهداف دینی و اجرای احکام شریعت و تغییر شرایط وخیم و مخرب آن جامعه و هدفمند کردن حیات و زندگی، کما اینکه پروردگار میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾ [الحج: 41]. «(آن مؤمنانی که خدا بدیشان وعده پیروزی داده است) کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند، و امر به معروف و نهی از منکر مینمایند».
و حکومتی که برایشان حاصل شد، هیچگاه، جز اهداف و مقاصد ایشان، یا کلام و سخن زبانشان نبوده و حتی به خیالشان هم نمیرسید، بلکه این حکومت نتیجه طبیعی دعوت و جهادشان در راه خدا بود همانگونه که میوه، ثمر و نتیجه طبیعی رشد و نمو درخت و قوت ثمردهی آن میباشد.
و خداوند بزرگ، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را به عنوان نبیّ خود برگزید، ایشان مردم را صادقانه به دین اسلام دعوت نمودند و مردم دعوت ایشان را اجابت کرده و به دین اسلام گرویدند، ﴿فِتۡيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى ١٣﴾ [الکهف: 13]. «ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند، و ما بر (یقین و) هدایتشان افزوده بودیم».
و این نوخاستگان و دلیرمردان آماج هر نوع قدرت و ظلم و جور و مصیبت و عذابی بودند، همانگونه که حق متعال در مورد آنها میفرماید: ﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٣﴾ [العنکبوت: 2- 3]. «آیا مردمان گمان بردهاند همینکه بگویند ایمان آوردهایم (و به یگانگی خدا و رسالت پیغمبر اقرار کردهایم) به حال خود رها میشوند و ایشان (با تکالیف و وظائف و رنجها و سختیهائی که باید در راه آئین آسمانی تحمل کرد) آزمایش نمیگردند؟! * ما کسانی را که قبل از ایشان بودهاند (با انواع تکلیفات و مشتقات و با اقسام نعمتها و محنتها) آزمایش کردهایم، آخر باید خدا بداند چه کسانی راست میگویند و چه کسانی دروغ میگویند».
بنابراین، در مقابل هر رنج و مصیبتی که بدیشان میرسید، همچو کوهی بزرگ پایداری و استقامت ورزیدند، و گفتند: ﴿هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ﴾ [الأحزاب: 22]. «این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند (خدا و رسول او به ما وعده داده بودند که نخست سختیها و رنجها، و به دنبال آن خوشیها و گنجهاست) و خدا و پیغمبرش راست فرمودند، این سختیها جز بر ایمان (به خدا) و تسلیم (قضا و قدر شدن) نمیافزاید».
تا اینکه خداوند اجازه هجرت و ترک دیار و کاشانه را به ایشان داد، امّا در این شرایط باز هم، دعوت، مسیرِ مشخص خود را میپیمود و صحابه بزرگوار وظیفه خود را نسبت به آن ایفا میکردند تا آنکه تقدیر الهی چنان رقم خورد که حکومت و قدرت در جهان به ایشان برسد و عدل و داد را در جهان بپا دارند و مردم را از تاریکی جهالت و کفر به روشنی هدایت و یکتاپرستی، و از عبادت و بندگی مخلوقات به سوی بندگی ذات احدیّت و از سختی و مشقت دنیا به سوی وسعت و فراخی آن، برهانند و رستگاری هردو جهان را به عنوان ارمغانی بزرگ برای آنان فراهم آورند، بنابراین چنانکه حکومت و قدرت در جامعه به ایشان رسید، نتیجهاش تحقّق، مضمون این آیه شد که میفرماید:
﴿أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ﴾ [الحج: 41].
«نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند، و امر به معروف و نهی از منکر مینمایند».
و این چنین بود که دعوت به سوی خدا، حکومت و اقتدار را برای مسلمان آن صدر به ارمغان آورد، همانگونه که باران، وفورِ نعمت و حاصلخیزی، و همانگونه که درختان، میوه و ثمر به بار میآورد، و این حکومت، تنها، یکی از ثمرات این دعوت بود و این همه عزت و قدرت، نتیجه تحمل درد و مصیبتهایی بود که از ظلم و ستم سران قریش و دیگران کشیده، و نتیجه تحمل شرایط سخت و ناخوشایندی بود که در مکه و جاهای دیگر به آنها رسیده بود.
بین هدف و غایتی که مدنظر بوده از امر دعوت و بین نتیجهای که به ثمر نشست، تفاوت زیادی است: این تفاوت در روان و فطرت و باطن شخصی که دعوت وتلاش میکند، آشکار میشود؛ به این صورت کسی که هدفش رسیدن به قدرت و حکومت میباشد، هرگاه به آن نرسد و ناکام بماند، سست و بیحال شده و از تلاش در جهت امر دعوت باز مانده و دچار ظلم و اجحاف میشود، و به نسبت هر گروه و تشکّلی این خطر، به این صورت خود را نشان خواهد داد که ذهنیت و علاقهشان متوجه حکومت و قدرت، و تلاش برای دستیابی به آن خواهد شد و نتیجه آن بازنشستن از جهاد و تلاش در راه دعوت یا حداقل نداشتن انگیزه و قصد آن میباشد زیرا روش و اسلوب برای رسیدن به قدرت با شیوه و روش دعوت، کاملاً متفاوت است.
و اینها به طور آشکار نشانگر آن است که «هدف و غایت در راه دعوت و جهاد در راه خدا، صرفاً، جلب رضایت خداوند متعال در دنیا و آخرت و رسیدن به بهشت و نجات از آتش دوزخ و مطابقت و هماهنگی تمام جهات زندگی با قرآن و سنت میباشد، همچنین تمام تلاشها و سعی و تجمعها و رهبریها و رهنمونها، و ساختارها و حکومتها، وسیله هموار نمودن رسیدن به این اهداف و در خدمت تحقق مصالح اسلام میباشد»[1] - البته - نبایستی که وسائل و اسباب را با آنچه غایت و اهداف از این مسائل و مباحث بود، قاطی کرد، زیرا آنچه که ارزشمند و مهم است، همان هدف و غایت میباشد نه اسباب و وسائل آنها.
واقعیت فقه شرعی، با حقیقت و اصالت خودش، دعوتگران دین را فرا میخواند که به طور محکم به قرآن و سنّت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم چنگ زنند و در مسیر حرکتشان از احکام و قواعد ثابت قرآنی، هدایت جویند، بدون آنکه فریب مسائل متغیّر سیاسی را خورده و اشتباهاً دنبال آن را گیرند، یا بازیچههای ملتهای سوسیالیستی و کمونیستی آنها را فریفته و گامهای خرد و اندیشهشان را از حرکت باز دارد!!
و برای کسی که فروع و ثانویّاتِ «واقعیت فقه» با فروع و ثانویّاتِ «فقه وقایع و مسائل جدید» بر او مختلط و مشتبه شده، هیچ آفت و مصیبتی، بزرگتر از آفت شتاب و دستپاچگی نیست، و این شتابزدگی آنها را وامیدارد که فریاد برآورند و بگویند:
این وقایع و مسائل، و درد و رنج ناشی از آنها، تاکِی ادامه خواهد داشت؟!
تاکِی (اسلام) بدون اقتدار و حاکمیت در میان مردم باقی خواهد ماند؟!
تاکِی این خواری و ذلّتی که کمونیسمها و ستمگران و مجرمان بر مسلمانان تحمیل نمودهاند، ادامه خواهد داشت.
تاکِی...؟! تاکِی...؟!
... سؤالاتی که پشت سرهم قرار میگیرد ... و توضیح خواستن و پرسشهای جوانان سرگشتهای که درصدد یاری و کمک به اسلام و بزرگی و مجد امت هستند، آنقدر زیاد میباشد که نمیتوان به همه آنها رسیدگی کرد و پاسخ آنها را داد!
امّا آیا بدون فراهم کردن مقدمات یک موفقیّت، و انگیزه آن، چنین موفقیت و مجدی حاصل میشود؟!
و آیا بدون یک روش و مشی قوی و مطمئن و بدون یک طریق درست میتوان به عزّت و مقامی بلند، دست یازید؟! و آیا بدون دعوت پایدار و خستهناپذیر و تغییر شرایط و احوال ناسالم، رستگاری بندگان و اقتدار و سلطۀ اسلام بر جهان، امکانپذیر میباشد؟!
هرگاه براساس واقعیت موجود به این سؤالات پاسخ دهیم، میبینیم که جوابهای «واقعی و درست» این پرسشها، واقعیتی عملی و یک نوع تطبیق حیاتی و اساسی است و پاسخ آنها، همچو میوه رسیدهای که چیدن آن نزدیک و آسان میباشد، سهل و آسان میباشد:
و اینها، همه، ما را متوجه قاعدهای مهم از قواعد فهم دین و عمل به آن میکند و آن، قاعدۀ «محصور نمودن دقت و فکر و اندیشه خود به وضعیتی کنونی خودمان» میباشد، بدون انتظار کشیدن و چشم دوختن به امری که هنوز ما با آن فاصله داریم و نتیجه موقعیتی خواهد بود که بعداً بدان میرسیم:
علامه سعدی در کتاب «القواعد الحِسَان لِفهمِ القرآن» (ص 136 - 138) چنین میگوید:
«این قاعده، قاعده مهم و بزرگی است که قرآن کریم، در آیات متعددی، ما را به آن فرا خوانده، و از بزرگترین چیزهایی است که ما را متوجه حکمت الهی نموده و جهانیان را به سمت هر خیر دینی و دنیوی پیش میبرد: هرگاه شخص، به چیزی مشغول باشد که وظیفه آن لحظه اوست و به طورکامل، دقت و هوش و قلبش را بدان معطوف سازد، موفق شده و آن امر را چنانکه بایسته است، انجام خواهدداد.
امّا اگر نفس و درونش آرزوی امور دیگری را بکند که هنوز زمان انجام آن نرسیده، وقت خود را به آن مصروف داشته امّا نتیجهای نخواهد داشت، بلکه عزم راسخی هم که داشته فروکش کرده و همت و توانش هم از بین میرود، و توجه و التفاتش به اعمال دیگری که هنوز زمان انجام آن نرسیده، موجب میشود که از صحت و کمال عمل زمان حالش و از همّت و توانش،کاسته شود.
و بعد، وقتی که، زمان انجام عمل دیگر، فرا برسد، همت و نشاط کافی برای انجام آن، نخواهد داشت.
چه بسا که حصول و اتمام عمل دوم منوط و متوقف بر انجام درست عمل اوّلی باشد، پس هر دو مورد ضایع میشود، برخلاف کسی که تمام دقت و توانش را نسبت به عملی که اکنون بایستی انجام دهد، معطوف میسازد، چنین شخصی، هرگاه زمان انجام عمل دومی فرا برسد با توان و نشاطی مضاعف که نتیجه و حاصل انجام درست عمل اوّلی است، به استقبال وظیفه دومی رفته و در انجام آن، بسیار خوب و موفق، عمل خواهد کرد و به این صورت، چنین شخصی، همیشه، مستعدّ وتوانا و با نشاط است برای انجام هر عملی.
مؤیّد این مطلب، این قول حق تعالی در سوره نساء است که میفرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ قِيلَ لَهُمۡ كُفُّوٓاْ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَخۡشَوۡنَ ٱلنَّاسَ كَخَشۡيَةِ ٱللَّهِ أَوۡ أَشَدَّ خَشۡيَةٗۚ﴾ [النساء: 77]. «آیا نمیبینی (ای محمد و تعجب نمیکنی از) کسانی که (پیش از آنکه اجازه جنگ صادر شود، نسبت به جنگ علاقه نشان میدادند و هرچند) بدیشان گفته میشد (وقت جهاد فرا نرسیده است)، دست از جنگ بدارید ونماز را برپا دارید و زکات مال بدر کنید (در ظاهر شتاب میکردند و گوششان به کسی بدهکار نبود)، امّا وقتی جنگ بر آنان واجب گردید (و فرمان جهاد داده شده) بدین هنگام دستهای از ایشان از مردم، همانگونه ترسیدند و هراس برداشتند که از خدا ترس و هراس داشتند! بلکه بیشتر هم دچار خوف و حشت شدند».
نگاه کن که حالت نخستین و امنیت آنها ابتداءاً چگونه بوده، وقتی به دوری و پرهیز از جنگ، فرمان داده شدند پس زمانی که امر پروردگار را نپذیرفتند، ضعیف وناتوان گشتند و هنگامی که زمانِ انجام وظیفه دوم فرا رسید، ضعف و ناتوانیشان مضاعف شده و خوف و وحشت آنان را فرا گرفت.
نظیر همین مورد، خداوند در سوره آل عمران، اهل احد را با این قول مورد سرزنش قرار میداد: ﴿وَلَقَدۡ كُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ مِن قَبۡلِ أَن تَلۡقَوۡهُ فَقَدۡ رَأَيۡتُمُوهُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ ١٤٣﴾ [آل عمران: 143]. «شما که تمنای مرگ (و شهادت در راه خدا) را داشتید، پیش از آنکه با آن روبرو شوید، (هم اینک در میدان نبرد اُحد آمادهاید و با شهادت یاران) مرگ را میبینید و شما بدان مینگرید، (پس چرا به دهشت افتادهاید و با دیدن آنچه آرزو میکردید زبون و غمگین گشتهاید؟!)».
و این قول خداوند متعال در سوره نساء، مسأله را بیش از پیش آشکارتر مینماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُمۡۖ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا ٦٦﴾ [النساء: 66]. «و اگر ما (با تعیین تکلیفات طاقتفرسائی همچون جهاد مستمر) بر آنان واجب میکردیم که (در راه خدا، خود را در معرض تلف قرار داده و) خویشتن را بکشید، و یا اینکه (برای جهاد ترک یار و دیارتان کنید و) از سرزمین خود بیرون روید، این کار را جز گروه اندکی از آنان انجام نمیدادند (و طاعت فرمان نمیکردند). و اگر اندرزهایی که به آنان میشد، انجام میدادند، (ودستور را به کار میبستند، در دنیا و آخرت) برای آنان بهتر بود و (ایمان) ایشان را پابرجاتر میکرد». یعنی آنان را بر چیزی که تکمیل کننده عمل اول و استقامت بر آن بود، پایدار وثابت و برای وظیفه دوم آماده میکرد.
نظیر همین مورد در سوره توبه، میفرماید: ﴿۞وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٧٦ فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِي قُلُوبِهِمۡ﴾ [التوبة:75 - 76]. «و در میان (منافقان) کسانی هستند که (سوگند میخورند و) با خدا پیمان میبندند که اگر از فضل خود ما را بینیاز کند (و به نعمت و نوائی برساند) بدون شک به صدقه و احسان میپردازیم و از زمره شایستگان (درگاه یزدان و نیکوکاران مردمان) خواهیم بود.* امّا هنگامی که خدا از فضل خود (ثروت و دارائی) بدانان بخشید، بخل ورزیدند (و چیزی نبخشیدند و به عهد خود وفا نکردند، و هم از خدا و هم از خیرات) سرپیچی کردند و روی گرداندند. * خداوند نفاق را در دلهایشان پدیدار و پایدار ساخت...».
خداوند متعال بندگانش را متوجه و آگاه مینماید که هوشیار بوده و وظیفه و موقعیت فعلی خود را تشخیص داده و بجا و درست عمل نمایند، سپس، هرگاه وظیفه دیگری در زمان دیگری برایشان ایجاد شد، صادقانه، همت و عزم خود را برای انجام آن به کار گیرند، و در واقع، به این شکل، عمل نخست، به نسبت عمل دوّم، معین و مشخص میباشد.
و آیات، در این معنی، در قرآن فراوان میباشد».
اکنون میگوییم:
تنها به این طریق، «فقه وقایع مستحدث و جدید»، یک واقعیت فقهی و قابل اجرا، نه یک سخن نظری و آرزوی وهمی و خیالی، خواهد بود.
و آیاتی از سوره نساء که علّامه سعدی رحمه الله بدان اشاره مینماید، بیش از هر چیز، محل پند و اندرز میباشد، چنانکه حق متعال میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ قِيلَ لَهُمۡ كُفُّوٓاْ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَخۡشَوۡنَ ٱلنَّاسَ كَخَشۡيَةِ ٱللَّهِ أَوۡ أَشَدَّ خَشۡيَةٗۚ وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبۡتَ عَلَيۡنَا ٱلۡقِتَالَ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖۗ قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِيلًا ٧٧﴾ [النساء: 77].
«آیا نمیبینی (ای محمد و تعجب نمیکنی از) کسانی که (پیش از آنکه اجازه جنگ صادر شود، نسبت به جنگ علاقه نشان میدادند و هر چند) بدیشان گفته میشد: (وقت جهاد فرا نرسیده است،) دست از جنگ بدارید و نماز را بر پا دارید و زکات مال بدر کنید (در ظاهر شتاب میکردند و گوششان به کسی بدهکار نبود). امّا وقتی که جنگ بر آنان واجب گردید (و فرمان جهاد داده شد) بدین هنگام دستهای از ایشان از مردم همانگونه ترسیدند و هراس برداشتند که از خدا ترس و هراس داشتند! بلکه بیشتر هم دچار خوف و وحشت شدند! و گفتند: پروردگارا! چرا (بدین زودی) جنگ را بر ما واجب کردی؟ چه میشد اگر به ما فرصت بیشتری میدادی (تا از لذائذ دنیا بهره میگرفتیم؟) بگو: کالای دنیا اندک است و آخرت برای کسی که پرهیزگار باشد بهتر است، (و جزای شما داده شود) و کمترین ستمی به شما نشود».
مثال دیگر، آیات سوره بقره، قبل از آن میباشد که میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِيّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِكٗا نُّقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِيَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ ٢٤٦﴾ [البقرة: 246]. «آیا آگاهی از (داستان شگفت) جماعتی از بنیاسرائیل که بعد از موسی میزیستند و در آن وقت به پیغمبر خود گفتند: شاهی برای ما انتخاب کن تا (تحت فرماندهی او) در راه خدا بجنگیم. (پیغمبرشان برای اطمینان از تصمیمشان بدیشان) گفت: شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود (سرپیچی کنید و در راه خدا جهاد و) پیکار نکنید. گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالی که از خانه و فرزندانمان رانده شدهایم؟ امّا هنگامی که دستور پیکار به آنان داده شد، همه جز عدۀ کمی از ایشان سرپیچی کردند (و به خود و پیغمبرشان و دینشان ستم نمودند) و خدا ازستمکاران آگاه است».
اینها آیات بزرگی هستند که - همچنین - جزو قواعد ثابت و لایتغیّر «فقه وقایع» به شمار میآیند، بنابراین در پرتو آنها حرکت کرده و از رهنمونهای آن کمک میگیریم:
در کار این گروه دقت کنید ... نزد پیامبرشان گرد آمدهاند، و از او میخواهند که شاهی (فرماندهی) را برای آنان، تعیین نماید تا تحت فرمان او «در راه خدا» پیکار نمایند ... این، تصریح آنها برای پیکار و جهاد است، آن هم «در راه خدا» که بیانگر لبریز بودن عقیده و باور، و بیداری ایمان در درونشان میباشد، و اینکه آنها اهل دیانت و حق، و دشمنانشان بر گمراهی وکفر و باطل هستند، همچنین دلیل واضح بودن مسیرشان برای جهاد در راه خدا، میباشد.
و به گمانشان، این وضوح و این قاطعیت، نیمۀ راه پیروزی است.
بنابراین انسان مؤمن، بایستی احساس کند که، او بر حقّ است و دشمنش بر باطل، و بایستی که هدف در احساسش خالص و پاک باشد ... در راه خدا ... و تاریکی و ابهامی که نمیداند به کجایش میبرد، وی را در خود سرگشته و حیران نکند... پیامبر این جماعتی که ذکرشان گذشت، میخواست که از صدق و راستی عزم و ثبات نفسشان و تصمیمی که بر آن مسؤولیت سنگین گرفته بودند و قاطعیتشان در امری که بر آن پیامبر، عرضه کرده بودند، آگاه شود، زمانی که خداوند متعال از زبان آن پیامبر حکایت میکند و میفرماید: ﴿هَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ﴾ [البقرة: 246]. آن پیامبر بدانان گفت «... شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود، (سرپیچی کنید و درراه خدا، جهاد و) پیکار نکنید».
آیا اگر پیکار و جهاد بر شما واجب شد از سوی پروردگار، انتظار نمیرود که از آن، سرباز زنید؟ اکنون شما در راحتی کامل هستید و تکلیفی در مورد جهاد بر شما نیست، امّا اگر درخواست شما را اجابت کنم و فرماندهی را برای شما تعیین کنم تا با فرمان او به پیکار دشمن روید، آنگاه جهاد بر شما امر واجبی خواهد شد، دیگر، حقّ سرپیچی و خلاف امر کردن را ندارید... .
چرا که آن وقت، فرض جهاد، کلام پیامبر و دستور اوست و کلام پیامبر قطعی است و سخن و اوامر او محل تردید نیست و از یاوهگویی بدور است و در اجابت اوامرشان تأخیر و سستی جایز نیست.
در این هنگام، درجه شور و هیجان این عدّه اوج گرفت و به جوش آمدند و مواردی را ذکر نمودند که برانگیزنده شور و هیجان آنان برای جهاد در راه خدا بود و آن را امری مسلّم و غیرقابل تردید پنداشتند:
﴿قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِيَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ﴾ [البقرة: 246]. «گفتند: چگونه ممکن است، در راه خدا پیکار نکنیم، در حالی که از خانه و فرزندانمان رانده شدهایم».
میبینیم که مصمم بودنشان بر پیکار، کاملاً در احساسشان واضح و در درونشان استوار شده بود.
چراکه دشمنانشان، دشمنان خدا و دین پاک او بودند، همچنین آنان را از خانه و کاشانه بیرون و فرزندانشان را به اسارت گرفته بودند، بنابراین جهاد با آنان، مسلّم و واجب بود و تنها راه مقابله هم، پیکار بود، و دیگر، ضرورتی برای منصرف شدن از این عزم هم وجود نداشت...
امّا این شور و هیجان که آنان را برای پیکار با دشمن تحریک کرده بود، هنگامی که اندکی به راحتی و آسایش رسیدند، دوام نداشت و فروکش کرد... .
و خداوند متعال حالتشان را اینگونه بیان میکند: ﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۚ﴾ [البقرة: 246]. «امّا هنگامی که دستور پیکار به آنان داده شد، همه جز عدۀ کمی از ایشان، سرپیچی کردند».
در اینجا ما اطّلاع پیدا میکنیم بر ویژگی و وجه مشخصۀ نقضِ پیمان، و خلاف وعده، و در رفتن از زیر اطاعت و فرمانبرداری، و عقب نشستن از امر تکلیف، و روی گردانی از حقِ آشکار ...، اینها همچنین، ویژگی بارزِ هر گروه و جماعتی است که تربیت و پرورش ایمانی آنان رشد ننموده و به کمال نرسیده، و اینها ویژگی بشری عامی است که جز تربیّت دینیِ صحیح طولانی مدت و پایدار، نمیتواند، تغییری در آنها بدهد.
پس، این، خصلت و صفتی است که رهبر یک دعوت بایستی ازآن برحذر باشد و در مسیر سخت و ناهموار حرکت و دعوت نسبت بدان دقت و تأمل کافی داشته باشد مبادا که ناگهان با آن روبرو شده و امر، برایش بزرگ و سخت جلوه کند و خود را ببازد!
و البته احتمال وقوع این مسأله به نسبت جماعتها و گروههای که هنوز از رذائل پاک و خالص نگشتهاند، و از منجلاب و گردبادهای سخت امیال نفسانی نرستهاند، وجوددارد.
نتیجه این روگردانی و سرپیچی این است: ﴿وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ ٢٤٦﴾ [البقرة: 246]. «و خدا به ستمکاران آگاه است».
و این قول خداوند، بیانگر نکوهش و رسوایی آن عدۀ زیادی است که از انجام این فرض – جهاد - سرپیچی نمودند - بعد از آنکه خود آن را درخواست کرده بودند - قبل از آنکه عملاً وارد میدان نبرد و کارزار شوند. بنابراین این جماعت دچار رسوایی ستمی که کردند، شدند، پس به خودشان و پیامبرشان و به حقی که نسبت بدان کوتاهی کردند درحالی که میدانستند حق است، ظلم نمودند و در نتیجه به باطل گرایدند.
این همان درس، با امید و آروزها و درد و سختیهای آن است که دعوتگران را فرا میخواند ... جوانان را به کمک دعوت مینماید ... و قلبها را به جوشش و هیجان میآورد، و عقلها را برمیانگیزد، تا قاعده و ضابطۀ دعوتگری را که از مهمترین قواعد «فقه وقایع» بوده و از «واقعیت فقه»ی سرچشمه گرفته، که حیات و موجودیت امّت با علما و دعوتگران آن منوط بدان میباشد، را ثابت و استوار گرداند:
این قاعده، «جدیت و تلاش» در برخورد با «وقایع و حوادث»، میباشد، بدون تکیه بر «هیجانات زودگذر» و «شتابزدگی» که منجر به خسته شدن انسان در میانه راه میشود، بدون آنکه انسان به آن هدف مورد نظر برسد، زیرا که «بعضی اوقات، با حماسهترین افراد و جسورترین مردم کسی است که، هنگامی که وقت تلاش و جدیت فرا میرسد و واقعهای رخ میدهد، نگرانی و اندوه و ضعف و تزلزلش بیشتر از همه است ... بلکه گاه، قاعده و ضابطه، همین است! چه، بیپروایی و شتابزدگی و هیجان بیش از حدّ، غالباً ناشی از عدم تعیین درست، تکالیف میباشد نه ناشی از شجاعت و بردباری و استقامت ... کما اینکه، بعضی اوقات ناشی از تسامح و سهلانگاری، و عدم بردباری در مقابل سختی و آزار و شکستی میباشد که به آنها میرسد و این ناشکیبایی، آنها را وامیدارد که به هر صورتی که شده درصدد حرکت و فعالیت و پیروزی باشند، بدون آنکه وظایف و تکالیف خود را در این مورد، بشناسند ... این امر سبب میشود، زمانی که با چنین تکالیفی مواجه میشوند، برایشان سنگینتر و دشوارتر از آن چیزی باشد که تصور میکردند، بنابراین اولین کسانی خواهند بود که دچار سستی و سرپیچی و انحطاط میشوند، به نسبت زمانی که هیچگونه ادعا و بهانهای نداشتند حتّی برخی اوقات هم، سختی و مشقّت و اذیت و آزاری را نیز تحمل میکردند و موعد مسئولیتهای بعدی خود را رقم زده، و تکالیف درست حرکت، و میزان شکیبایی خود را در مقابل آن، میشناختند.
پس تأنی و صبر میورزیدند و منتظر موعد مقرر بودند ... در حالی که افراد سبک سر و بیپروا و متعصّب، آنها را ضعیف و بیاراده میپنداشتند، عجب اینکه، تأنی و دقت عمل آنان، این افراد را متوجه تفکر خلاف واقعشان نمیکرد! بایستی، هنگام برافروخته شدن آتش جنگ و پیکار، دقت کرد که کدام گروه شکیباتر و سنجیدهتر عمل میکنند[2]».
بنابراین، سزاوار است، نخستین مرحله از مراحل دعوت اسلامی، به صورتی روشمند و پاک و واضح، «مرحله بنا کردن شخصیت درست افراد و تربیّت آنان، و جهتدهی و پاک نمودن درونشان از شوائب و شکل دادن خرد و اندیشه و پرورش نفس و اخلاق دینی، و جهت دادن به هیجانات و آروز و امیالشان و خالصنمودن افکار و باورهایشان از هرگونه انحراف و گمراهی باشد.
مرحله بنا کردن و شکلگیری عقیده درست در درون افراد که بایستی تدریجی و هدفمند باشد، با سعی و تلاش برای محکمسازی و تثبیت آن از مراحل دیگر قابل تمیز است و بیش از هر مرحله دیگری، از شور و هیجان و احساسات بدور است، زیرا، همان شور و هیجانی که در نفس هر جوانی وجود دارد، برای به عمل واداشتن و حرکت او، کافی است!
و اساساً، به جوش آوردن شور و هیجان جوانان و برانگیختن احساسات آنان، حکمت و دانایی به حساب نیامده، چه این هیجان و احساسات، چیزی است که سرانجام آن هرگز قابل ستایش نخواهد بود، همچنین حکمت و فراستی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در برخورد با صحابه داشت، چنین چیزی را ردّ میکند[3]. بنابراین، آنچه که واجب است، کنترل نمودن این شور و هیجان و جهت دادن این احساس میباشد، نه تحریک و به جوش آوردنش قبل از تربیت و پرروش و در مسیر درست قرار دادن آن[4]».
در اینجا مسألۀ ضرور و قابل توجهی را ذکر میکنیم، و آن، این است که بسیاری از کسانی که در امر دعوت حالت عجله و شتابزدگی دارند، شور و احساساتشان، آنها را وا میدارد تا به شیوههایی عمل کنند، که کاملاً مغایر با خط سیر و حرکت دعوت حقیقی میباشد، چه، میبینیم آنها به حالت پنهانکاری و اختفاء و ابهام روی آورده که فعالیت و عملکرد آنان را در هالهای از ابهام و پیچیدگی فرو برده است!
در حالی که همه اینها مخالف و مغایر با، حقیقت (دعوتِ) واضح و فراگیر میباشد:
چه، این، شانه خالیکردن از التزام نسبت به مسئولیت دعوتی است که در واقع مربوط به عموم مسلمانان بوده، همچنین نپذیرفتن مسئولیتِ رساندن ندای این دعوت به هر مکان، و خالی کردن میدان معرکهای است که در حال حاضر بین دعوتگران اسلامی و دشمنانشان، حول مفاهیم عام مسلمانان و احساسات و عواطفشان، و مفاهیم و ارزشهای اخلاقی در حال جریان میباشد:
پس بایستی دایره عمل و تطبیق را بیش از پیش زیاد کرد و براساس مفاهیم صحیح اسلام عمل کرد، و احساس و عواطف و اخلاق این مسلمانان را به همین مفاهیم پیوند داد[5] و بایستی، به منظور آماده ساختن آنان برای اتصال و پیوند کامل با این مفاهیم، برای شکلگیری شخصیّت اسلامی کامل در تک تک افراد، تلاش نمود، همچنین به منظور برقرار نمودن ارتباطی زنده و پایدار بین ارکان (رهبران) اصلی دعوت و سایر دعوتگران:
بایستی، آن چیزهایی که در اوضاع و احوال موجود، مانع برقراری چنین ارتباطی شده و آن را بیش از پیش غیرممکن ساخته را، از سر راه برداشت، خصوصاً آن موانعی را که دعوتگران با عملکرد نادرست خود در امر دعوت، در هر دوره و زمانی، به سبب عدم بیان صحیحِ طبیعت و کیفیت آن مرحله و اشتباه در تشخیص ضروریات دعوت در هر دوره، ایجاد نمودند.
بنابراین، پنهانکاری که دعوتگران با آن قصد دارند دعوت خود را بپوشانند، مانعی ایجاد خواهد کرد که آزادی کامل را از امر دعوت سلب نموده و نشاط و شادابی آن را خواهد گرفت در شرایطی که چیزی که مستلزم چنین بیم و هراسی باشد، وجود ندارد.
کما اینکه این پنهانکاری و این اختفاء در امر دعوت، میان این دعوت و عموم مردم که مخاطبان آن باشند، مانعی از بیم و هراس ایجاد خواهد کرد که آنان را از ارتباط و پیوند لازم با دعوت، دور نگه میدارد، همانگونه که پنهان کاری در بروز پیامدهای منفی نقش مهمی دارد و همین، اثر بسیار خطیری بر روند کار و آینده آن داشت، از آن جمله میتوان به ارتباط دوستی میان رهبران دعوت علنی و رهبران دعوت سرّی (!) و نفوذ بعضی از فرصت طلبان، زیر نقاب دعوت پنهانی و ربودن دستگاههای حساس، و بعدها به کارگیری آن در جهت سرکوب این جماعات، اشاره کرد.
همچنانکه برخی میتوانند برای تحریف شکل عمل، از این پنهانکاری بهرهبرداری نموده و به این وسیله، دعوتگران را متهم نمایند به اقسام و انواع تهمتها و دروغهایی که بعضی از این تهمتهای ناشایست تنها به خاطر مبرّا نمودن خود، اتخاذ شده، در حالی که عموم مسلمانان، بیخبرند از حقیقت کارزار و نبردی که پیرامون خودشان انجام میگیرد و چه بسا در آن مشارکت هم داشته باشند.
کما اینکه این پنهانکاری که با عنوان محافظت ودقت نسبت آن، انجام میگیرد، در غالب موارد سبب کاشته شدن تخم شک و گمان در میان خود دعوتگران میشود.
بایستی فهم و شعور دعوتگران از طریق متمایز بودنش از فهم و درک سایر مردم، به سمت کمال و بلوغ خود در حرکت باشد تا نهایتاً سبب افزایش صبر و بردباری و حکمت شخص دعوتگر در تعامل و رفتار با مردم شود. البته باید خاطرنشان کرد که غالباً این مسأله، نتیجه عکس داشته، یعنی به جای این، سبب تکبر و خودبزرگ بینی دعوتگر شده و چه بسا احساس ناخشنودی و کنیه [نسبت به مردم] را در دل او ایجاد نموده که پشتوانه آن هم، فهم نادرست برخی از نصوص شرعی و مفاهیم به هم آمیخته دیگر میباشد به گونهای که شخص دعوتگر به زعم خود به این طریق به تقوا و ورع بالایی رسیده، حال آنکه همین تصور، دلیل ضعف و ناتوانی و نادانی اوست.
و شدت و تندخویی شخص دعوتگر در خطاب و تعاملش با مردم، یا بیاعتنایی و اهانتش به آنان، زمانی رخ میدهد که او نگاه سالم و واقع بینانهاش را نسبت به ارتباط درستش با مردم از دست داده و وظیفه مهمی را که در مورد امر دعوت به عهده دارد، فراموش نماید، در چنین حالتی، از تعامل و ارتباط شایسته و بیغلّ و غش با مردم، ناتوان و عاجز خواهد بود[6]».
خط مشی دعوت، از احکام ثابت و لا یتغیّر قرآن[7] گرفته میشود، نه از آراء متفکران و افکار و اندیشههای نظریهپردازان.
خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ﴾ [الرعد: 11]. «خداوند، حال و وضع هیچ قومی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از نادانی به دانائی، از ذلّت به عزّت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمیکشاند) مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر دهند».
همچنین پروردگار بزرگ میفرماید: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ﴾ [النور: 55].
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را قطعاً جایگزین (پیشینیان، و وارث فرماندهی و حکومت ایشان) در زمین خواهد کرد (تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همانگونه که پیشینیان (دادگر و مؤمن ملتهای گذشته) را جایگزین (طاغیان و باغیان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاریخ) کرده است (و حکومت و قدرت را بدانان بخشیده است). همچنین آئین (اسلام نام) ایشان را که برای آنان میپسندد، حتماً (در زمین) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نیز خوف و هراس آنان را، به امنیت و آرامش مبدّل میسازد (آن چنان که بدون دغدغه و دلهرۀ از دیگران، تنها) مرا میپرستند و چیزی را انبازم نمیگردانند».
و الله ذوالجلال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ﴾ [المائدة: 2]. «در راه نیکی و پرهیزگاری همدیگر را یاری و پشتیبانی نمائید، و همدیگر را در راه تجاوز و ستمکاری یاری و پشتیبانی مکنید».
و حق متعال میفرماید: ﴿ َلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ﴾ [آل عمران: 104]. «باید از میان شما گروهی باشند که (تربیّت لازم را ببینند و قرآن و سنت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف ونهی از منکر نمایند».
همچنین میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَأَهۡلُهَا مُصۡلِحُونَ ١١٧﴾ [هود: 117]. «(سنت و عادت) پروردگارت چنین نبوده است که شهرها و آبادیها را ستمگرانه ویران کند، در حالی که ساکنان آنجاها (متمسک به حق و ملتزم به فضائل بوده و) درصدد اصلاح (حال خود و دیگران) برآمده باشند».
و میفرماید: ﴿وَإِذَآ أَرَدۡنَآ أَن نُّهۡلِكَ قَرۡيَةً أَمَرۡنَا مُتۡرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيۡهَا ٱلۡقَوۡلُ فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِيرٗا ١٦﴾ [الأسراء: 16]. «هرگاه بخواهیم شهر و دیاری را نابود گردانیم، افراد دارا و خوشگذران و شهوتران آنجا را سردار و چیره و میگردانیم، و آنان در شهر و دیار به فسق و فجور میپردازند (و به مخالفت دستورهای الهی برمیخیزند)، پس فرمان (وقوع عذاب) بر آنجا واجب و قعطی میگردد و آنگاه آن مکان را سخت درهم میکوبیم (و ساکنانش را هلاک میگردانیم)».
و میفرماید: ﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ ٣٠﴾ [الشوری: 30]. «آنچه از مصائب و بلا به شما میرسد، به خاطر کارهائی است که خود کردهاید، تازه خداوند از بسیاری (از کارهای شما) گذشت میکند (که شما از آنها توبه نمودهاید و یا با کارهای نیک آنها را از نامۀ اعمال زدوده و پاک کردهاید)».
و میفرماید: ﴿وَكَأَيِّن مِّن قَرۡيَةٍ عَتَتۡ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِۦ فَحَاسَبۡنَٰهَا حِسَابٗا شَدِيدٗا وَعَذَّبۡنَٰهَا عَذَابٗا نُّكۡرٗا ٨﴾ [الطلاق: 8]. «چه بسیار مردمان شهرها و آبادیهائی که از فرمان پروردگارشان و دستور پیغمبران او، سرپیچی و سرکشی کردهاند، و در نتیجه ما سخت به حسابشان رسیدهایم و به مجازات ناگوار و کیفر ناخوشایندشان رساندهایم».
و میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْۗ﴾ [الحج: 38]. «خداوند دفاع میکند از مؤمنان (و به سبب ایمانشان، پیروزشان میگرداند)».
و میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ لَمۡ يَكُ مُغَيِّرٗا نِّعۡمَةً أَنۡعَمَهَا عَلَىٰ قَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾ [الأنفال: 53]. «این بدان خاطر است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده است، تغییر نمیدهد، مگر اینکه آنان حال خود را تغییر دهند (و دیگر شایستگی نعمت خدا را نداشته باشند و بلکه سزاوار نقمت گردند...».
در اینجا به دو حدیث از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم اشاره میکنیم که با این آیات، در یک نقطه مشترک به هم رسیده و موضوع مورد بحث را کامل کرده و به آن خاتمه میدهند:
حدیث اول: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرموده: «لاتُهزمُ إثْنا عشرَ ألفاً مِن قلَّهٍ»[8]؛ یعنی: «یک سپاه دوازده هزار نفری به خاطر تعداد اندکشان شکست نمیخورند، بلکه اگر شکست بخورند، این شکست به سبب ضعف ایمانشان خواهد بود».
حدیث دوم: میفرماید: «إذا تبایعتمْ بالعینَهِ، ورضیتُمْ بالزَّرعِ، وأخذتُم أذْنابَ البقرِ، وترکتم الجهادَ فِی سبیل اللهِ، سلَّطَ اللهُ علیکم ذلًّا، لا ینزعُهُ عنکم حتّی ترجِعوا إلی دینِکُم»[9] یعنی «هر گاه خرید و فروش و معامله شما با همدیگر، ربوی باشد و به کشاورزی و امور اقتصادی خود را مشغول سازید و به آن بسنده کنید و جهاد در راه خدا را ترک کنید، خداوند، شما را دچار خواری و ذلتی میگرداند و شما را از آن نجات نخواهد داد تا اینکه به همان روشی که دین، در نظر دارد برگردید یعنی ربا را ترک کنید و در کنار پرداختن به امور اقتصادی و معیشتی به جهاد در راه خدا هم بپردازید».
اکنون میگویم که؛ بایستی این احادیث و آن آیات را، در یک جا، با هم جمع کرد، البته نه به صورت نگارش یا قرائت صرف آنها، بلکه باید آنها را به طور علمی و عملی، و به شکل دعوت و تطبیق و اجرای آن، و به صورت فقه واقعی که در سایه کتاب و سنت زنده نگه داشته شده باشد بدور از هر گونه انحراف و شتابزدگی و افراط و تفریط، آنها را در زندگی فردی و جمعی، با هم جمع نمود!
هنگامی که «قاعده دعوت به سوی خدا» را به صورت واقعی آن، براساس فهم درست شریعت و احکام تطبیقی آن، شناختیم و افعال و دعوت خود را از عجله و شتابزدگی خالص گرداندیم و بر مسیر راست و واضح روشن شریعت حرکت کردیم، اینها همه، رمز چیدن و درو کردن ثمره و محصول با ارزش و رسیدۀ کشتزار دعوت و حرکت میباشد.
و هرگاه - بعد از همه اینها - قبل از آنکه ما به نقطه پایان برسیم، راهها بر ما بسته شود و به آخر مسیر نرسیم، و با چشمهای خود، محصول و ثمر با ارزش دعوت را مشاهده ننمائیم، این موجب نخواهد شد که ما، مأیوس شده و امید خود را از دست دهیم یا به شکلی بیپروا، خود را به کام هلاکت فرو بریم، بلکه بایستی به طور یقینی بدانیم که این کندی و تأخیر در پیروزی و نصر به خاطر مصالح و حکمتهایی است که خداوند متعال اراده فرموده و عقل و تصور ما از درک آنها عاجز میباشد.
زیرا که «برخی مواقع برای کسانی که مورد ستم واقع شده و از شهر و دیار خود، بدون هیچ دلیلی، رانده شدهاند و جرمشان تنها این بوده که گفتهاند: الله، پروردگار ماست، نصر و پیروزی به تأخیر میافتد، و این تأخیر به خاطر مصلحتی است که حق متعال اراده فرموده است.
و برخی مواقع نیز، نصر و پیروزی بدین علت به تأخیر میافتد که هنوز ساخت و ترکیب امت اسلامی، کامل نشده و تمامیّت خود را بدست نیاورده و توانایهایش فراهم نیامده است وهنوز تمامی سلّولهای حیاتی آن آماده رشد و فعالیت نشده تا آخرین توانایی واستعدادهای نهفته در آن را بشناسی و اگر در چنین حالتی، پیروزی و توفیقی برای امّت دست دهد، زود آن را از دست میدهند، زیرا قدرت ونیرویی که برای مدتی آن را حمایت کند، وجود ندارد!
و گاه نصر و پیروزی به عقب میافتد تا امّت مسلمان، آخرین قدرت و سرمایهای را که در توان دارد، بخشش کند و دیگر، توانایی و قدرتی باقی نمانده باشد که آن را در راه خدا صرف نکرده باشد.
و گاه پیروزی به تأخیر میافتد تا امّت مسلمان، آخرین قدرت و سرمایهای راکه درتوان دارد، بخشش کند و دیگر، توانایی و قدرتی باقی نمانده باشد که آن را در راه خدا صرف نکرده باشد.
و گاه پیروزی به تأخیر میافتد تا امت مسلمان، آخرین تواناییهای خود را به مرحله امتحان و آزمایش بگذارد، پس در این حالت، انسان خواهد فهمید که، تمامی این نیروها، مادامی که با خواست و اراده خدا، پشتیبانی نشود، ضامن هیچگونه پیروزی و توفیقی نخواهد بود.
قاعده و سنت الهی آن است که، زمانی پیروزی و نصر پروردگار، امت را فرا میگیرد که افراد آن، آخرین نیرو و توان خود را در انجام مسئولیت خود به کار گرفته و نتیجه امر را به خداوند متعال واگذار نمایند. و گاه پیروزی ونصر به تأخیر میافتد تا پیوند وارتباط امت مسلمان با پروردگار بیشتر و محکمتر شود در شرایطی که امّت درد و رنج بسیار دیده و نهایت توان و تلاش خود را برای انجام وظیفه خود به کار گرفته است، در چنین حالتی هم، این تأخیر و احیاناً ضرری که متوجه امت میشود را بایستی از سوی خدا دانست همانگونه که هرگونه توفیق و پیشرفتی منسوب به ذات اوست.
و این ارتباط و پیوند نزدیک با خداوند متعال، ضمانت و وثیقه مهمی برای پایداری و استقامت امّت بر مسیری است که در پیش دارد بعد از پیروزی که خداوند به آنان ارزانی داشته است، بنابراین امت به سبب همین ارتباط، دچار جور و ستم و انحراف از مسیر حق و عدالت و خیر نخواهد شد.
و برخی مواقع پیروزی و نصر امت بدین علت به تأخیر میافتد که هنوز انگیزه و نیت خود را در پیکار و جنگ و جان باختن و کشتن دشمن، کاملاً برای خدا خالص نساختهاند، و چه بسا پیکار و جهادش به خاطر دستیابی به غنیمت جنگ یا به خاطر غیرت و تعصب فردی یا گروهی، یا به خاطر نشان دادن شجاعت و توانایی خود در مقابل دشمن باشد!
در حالی که خداوند بزرگ، میخواهد که جهاد و پیکار تنها در راه حق و به خاطر او بوده، بدور از هرگونه انگیزه و احساسات دیگری که خلوص نیت انسان را آلوده سازد.
و از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم سؤال شد که: فردی به خاطر غیرت و تعصب میجنگد، فردی دیگر به خاطر شجاعت و دلیریش و آن دیگری به خاطر اینکه مردم توانایی و قدرت او را مشاهده کنند، گفتند: کدامیک، جهاد در راه خدا به حساب میآید؟ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پاسخ فرمودند: «کسی که جهاد میکند تا نام و دین پروردگار بالاتر از هر چیز دیگری قرار گیرد، جهاد او را در راه خدا میباشد[10]».
و گاه نصر و پیروزی بدین علت به تعویق میافتد که در آن شر و فاجعهای که امت اسلام به مقابلۀ آن برخاسته مقداری خیر و خوبی وجود دارد که خداوند متعال میخواهد شر و بدی را به طور کامل از آن جدا نموده تا تنها آنچه که شر است از بین برود و ذرهای از آن خیر به سبب آن ضایع نشود.
و گاهاً پیروزی و توفیق الهی بدین سبب به تأخیر میافتد چون آن امر باطلی که امت اسلامی با آن به پیکار برخواسته، پوچی و بیارزشی آن، به طور کامل برای مردم آشکار نشده، بنابراین در چنین حالتی اگر مؤمنان بر آن غلبه پیدا کنند، افرادی را خواهند یافت که هنوز به بطلان آن و ضرورت از بین رفتنش، اطمینان حاصل نکرده، در نتیجه فریب ظاهر زیبائیهای آن را خورده و به یاری و دفاع از آن برمیخیزند، چراکه هنوز ریشههای این باطل در درون افراد پاک و ساده لوحی که حقیقت امر برایشان هویدا نشده، باقی مانده است و خداوند میخواهد که این باطل، فعلاً باقی بماند تا پوچی و بیارزشی آن به طور کامل برای همه، آشکار شود تا هنگام از بین رفتنش، کسی برای آن اظهار تأسف و ناراحتی نکند.
و گاهی مواقع نصر و پیروزی بدین خاطر به تعویق میافتد، چون جامعه و شرایطی که امت اسلام در آن به سر میبرند، هنوز صلاحیت استقبال از حق و خیر و عدالتی که امت با ایمان آن را به تصویر میکشند را ندارند، و در چنین شرایطی اگر، پیروزی و توفیقی برای امت دست دهد، این نصرت و پیروزی با مخالفتها و معارضاتی از بطن جامعه مواجه میشود که با وجود آنان، ثبات و پایداری آن دوام نخواهد داشت، و در نتیجه، کشمکش و نزاع همچنان دوام خواهد داشت تا آنکه قلبهای افراد امّت برای استقبال از این حق پیروز و دوام و پایداری آن، آمادگی لازم را پیدا کند.
پس به خاطر همه اینها و چیزهای دیگر که فقط خدا از آن آگاه و با خبر میباشد، گاهی مواقع، نصر و پیروزی به تعویق میافتد و در نتیجه تحمل درد و رنجها ونثار کردن جان و مالها چندبار میشود، امّا علیرغم آن، خداوند متعال همانگونه که وعده داده،از اهل ایمان دفاع خواهد کرد و سرانجام نصر و پیروزی را برای آنان میسّر میگرداند.
برای تحقق توفیق و نصر الهی، تکالیف و مسؤلیتهائی وجود دارد که بعد از فراهمساختن اسباب و مقدمات و فراهم نمودن شرایط آن و استقبال صادقانه و پاک از آن، خداوند بزرگ آن را برای امّت اسلام میسر خواهد فرمود:
﴿وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ٤٠ ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٤١﴾ [الحج: 41]. «آن مؤمنانی که خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی داده است) کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند، و أمر به معروف و نهی منکر مینمایند، و سرانجام همۀ کارها به خدا برمیگردد (و بدانها رسیدگی و درباره آنها داوری خواهد کرد، همانگونه که آغاز همه کارها از ناحیه خداست)».
آن وعده خداوند که قطعی و حتمی بوده و تخلفی در آن نیست، این است که، کسی که دعوت و دینش را یاری دهد، او را با نصرت وتوفیق خود مستفید میگرداند. پس آنانی که دین خدا را نصرت و یاری میدهند و بالتّبع مشمول و مستحق یاری و نصر پروردگار توانا و مقتدری میشوند که دچار شکست و خسران نخواهد کرد کسی را که او، یاری فرماید، چه کسانی هستند؟ ایشان کسانی هستند که:
﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ «اگر در زمین آنانرا قدرت بخشیم» پیروزی و توفیق خود را در مورد آنان محقق خواهیم ساخت... ﴿أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ «نماز برپا میدارند» یعنی وظیفه بندگی خود را ادا نموده و پیوندشان را با پروردگار خویش محکم و استوار نموده و به صورت فرمانبردار و متواضعانه روی به درگاه الهی نهادهاند... ﴿وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾ «و زکات میپردازند»... یعنی حقی را که در مالشان واجب شده، با نیّتی خالص ادا نموده و بر خسّت و مال پرستی نفس، غالب و از حرص و طمع پاک شده و با سرکوب نمودن وسوسههای درونی، شیطان را مأیوس و ناکام میکنند و به این شکل کمبودهای برادران دینی خود راجبران و فقراو تهیدستان را یاری نموده و اوصاف یک پیکر و جسم زنده را برای جامعه اسلامی محقق مینمایند، همانگونه که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده: «مَثَلُ المؤمنین فی تَوادّهم وتراحُمِهم وتعاطُفِهم کَمَثل الجَسدِ إذا إشْتکی مِنه عضوٌ تَداعی لَهُ سائر الجسدِ بِالسَّهرِ وَالْحمّی»[11] یعنی: «مثل مؤمنان در مودّت و مهربانی و رحم و عطوفت نسبت به هم، مثل جسم و پیکری است که هرگاه به عضوی از آن دردی برسد و به ناله افتد، سائر اعضای آن جسد نیز به سبب آن به درد و ناراحتی افتاده و آرامش طبیعی خود را ازدست میدهند». ﴿وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ «امر به معروف میکنند» ... یعنی به نیکی و خیرخواهی دعوت مینمایند ومردم را بدان سمت گرایش میدهند ... ﴿وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ﴾ «و نهی از منکر میکنند» ... یعنی در مقابل شرّ و فساد به مقابله ایستاده و مردم را با دست و زبان و عمل خود از آن دور مینمایند، و به این دو عمل (امر به معروف و نهی از منکر) صفات امت مسلمانی را محقق میسازند که بر منکری که قادر به تغییر آن باشد، باقی نخواهد ماند و نسبت به معروف و امر نیکی که قادر به محقق ساختن آن باشد، از پای نخواهد نشست... .
اینان هستند که با نشر عملی و زنده دین خدا، خداوند متعال را نصرت و یاری میدهند، زیرا اینان، مسیر و طریقی را مساعدت و یاری میدهند که خداوند میخواهد حیات و زندگی مردم براساس آن باشد و توفیق و عزّت خود را تنها از خدای یگانه بخواهند نه فرد دیگری.
و اینها هستند کسانی که پروردگار وعده نصر و پیروزی حتمی را بدانان وعده داده است.
و این، همان نصر و توفیقی است که مبنی بر اسباب و مقتضیات آن و مشروط به انجام تکالیف و مسئولیتهای افراد امت میباشد ... و بعد از آن، هر چه پیش آید به امر و اراده حق تعالی است، هرگونه که بخواهد، چنان خواهد شد، گاه، شکست و ناکامی را به پیروزی تبدیل مینماید و هرگاه پایهها و ارکان یک پیروزی ناقص و ناتمام بوده و یا امت اسلام وظایف و تکالیف خود را بدرستی انجام ندهند، پیروزی و نصر تبدیل به یأس و شکست خواهد شد: ﴿وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٤١﴾ «و سرانجام همه کارها به خدا برمیگردد».
این همان پیروزی و نصری است که منجر به تحقق مشی و طریق الهی در زندگی و حیات جامعه میشود، به این معنی که امت به یاری و طرفداری از حق و عدالت و آزادی و مساواتی برمیخیزند که نتیجهاش برقراری خیر و صلاح جامعه بوده و در این نصر و توفیق به این مقصود توجه شده که در سایه آن اشخاص و امیال و شهواتهای آنان پنهان شده است... .
و این پیروزی و توفیقی است که اسباب و مقدمات و تکالیف و شرایط خاص خود را دارد و همینطور بدون دلیل و با خواب و خیال برای کسی میسر نخواهد شد و اگر به کسی هم داده شود مادام که اهداف و مقاصد آن محقق نشود، دوام نخواهد داشت[12]...».
اکنون میگوییم:
اینها علائم و نشانههای، تأخیر افتادن «زمان برداشت» و دیر رسیدن محصول و ثمره دعوت و جهاد در راه خدا یعنی نصر و پیروزی میباشد....
﴿فَٱصۡبِرۡ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ وَلَا تَسۡتَعۡجِل لَّهُمۡۚ﴾ [الأحقاف: 35]. «پس (در برابر اذیت و آزار کافران) شکیبائی کن، آنگونه که پیغمبران اولوالعزم (در سختیها) شکیبایی کردند و برای عذاب آنان شتاب مکن». ﴿لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ﴾ [الروم: 4]. «همه چیز در دست خدا و به فرمان او است، چه قبل (که رومیان شکست خوردهاند) و چه بعد (که آنان پیروز میگردند. ضعف و قدرت و شکست و پیروزی و غیره، آزمون و امتحان الهی است)».
﴿مَّا كَانَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ مِنۡ حَرَجٖ فِيمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥۖ سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا ٣٨﴾ [الأحزاب: 38]. «این سنت الهی، در مورد پیغمبران (ملتهای) پیشین نیز جاری بوده است، و فرمان خدا همواره روی حساب و برنامه دقیقی است و باید به مرحله اجرا درآید».
خداوند بزرگ، وظیفهای را که ما بایستی انجام دهیم و خط و مشی که باید بر آن حرکت کرده و دیگران را نیز بدان دعوت نمائیم، به طور واضح برای ما بیان فرموده است و دیگر لزومی ندارد که به ثمره و محصول آن چشم بدوزیم، چه هر وقت خدا بخواهد به بار خواهد نشست، و این است شأن پروردگار نسبت به بندگان. و میفرماید: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۚ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعۡضَ ٱلَّذِي نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيۡنَا يُرۡجَعُونَ ٧٧﴾ [غافر: 77]. «(ای محمّد!) شکیبا باش. وعده خدا حق است (و عذاب را گریبانگیر کفار میسازد) این عذابی را که ایشان را بدان وعده دادهایم، یا قسمتی از آن را به تو مینمایانیم (و در روزگار حیات تو انجام میپذیرد) و یا اینکه تو را میمیرانیم و (تو آن را نخواهی دید. چه آن را ببینی و چه نبینی مهم نیست چراکه) به سوی ما برگردانده میشوند».
و نیز میفرماید: ﴿وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعۡضَ ٱلَّذِي نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ ثُمَّ ٱللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا يَفۡعَلُونَ ٤٦﴾ [یونس: 46]. «(ای پیغمبر!) اگر ما پارهای از آنچه بدیشان وعده دادهایم، (از قبیل پیروزی تو بر آنان، و رساندن عذاب بدیشان،درحالت حیات) به تو نشان دهیم، یا اینکه تو را بمیرانیم (پیش از آنکه انجام همۀ این وعدهها را ببینی، در هر حال برای حساب و کتاب در روز قیامت) آنان به سوی ما برمیگردند و خدا از آنچه میکنند، آگاه و مطلع است».
و الله جل جلاله میفرماید: ﴿وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعۡضَ ٱلَّذِي نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُ وَعَلَيۡنَا ٱلۡحِسَابُ ٤٠﴾ [الرعد: 40]. «(ای پیغمبر!) اگر (تو را زنده بداریم و) و برخی از چیزها را به تو بنمائیم که به آنان وعده میدهیم، و یا اینکه تو را بمیرانیم (و شکست و مصیبت و کافران و پیروزی و نعمت مؤمنان را نشانت ندهیم مسألهای نیست. چرا که) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب».
و چقدر زیباست معنای قول شاعر عرب، برای مثال این موضوع، که میگوید:
بَکی صاحبی لَمَّا رأی الدّربَ
دونَنا |
|
وَأیْقَنَ أنّا لاحقونَ بقصیرا |
فقلتُ لَهُ: لاتَبْکِ عَیْنُک
إنّما |
|
نحاولُ مُلکاً أو نموتَ
فَنُعْذَرا |
همسفرم گریست، آنگاه که راهی را که در پیش داشتیم، مشاهده کرد و به یقین دانست که بالاخره ما با قیصر روم مواجه خواهیم شد (و نبردی صورت خواهد گرفت) پس به او گفتم گریه نکن چرا که ما برای فتح سرزمینی تلاش میکنیم (یا موفق میشویم و) یا در این راه جان میدهیم که در این صورت معذوریم.
تازه:
اگر ما در واقعیت و شرایطی که در آن زندگی میکنیم، از جهت ضعف و ناتوانی مسلمانان و پراکندگی و تفرقه میان خودشان و بخش بخش شدن سرزمین و دیارشان و اسیر بودن قلبهایشان در دام امیال و هواهای نفسانی، دقت و تأمل نماییم! سپس اینها را با اوضاع و شرایط کافران و مشرکین از نظر؛ قدرت مادی و موشک و ناوهای جنگی و اسلحه و مهماتشان، و از نظر هواپیماها و سیّارههای مصنوعی دست ساخت، و شیوههای پیچیده جاسوسی و اطلاعاتیشان، و از نظر فنون دیپلماسی (!) و روشهای استعماری و چیزهای دیگر همچو؛ تجهیزات و تشکیلات و وسایل خبرگذاریشان ... مقایسه نمائیم!! آیا با وسائل و امکاناتی مثل امکانات آنان و روش و شیوههائی همچو روش ایشان، میتوان به مقابله آنها برخاست؟
و آیا شیوه و طریقی که با آن بتوان جلو قدرت مطلق و ستمگرانه تندِ آنان را گرفت، وجود دارد؟ مخصوصاً بعد از محکم شدن طوق و زنجیر نظام و ساختار جهانی جدید در گردن ملتها و افراد جوامع بشری که قدرت هرگونه اندیشه و آزادی عمل را از آنان سلب نموده است!!
جواب درست و مناسب این سؤال با دقت و تأمل و به کار گرفتن فکر و خرد، این خواهد بود که: ما نمیتوانیم - چه امروز چه ده سال دیگر، مادامی که در همین وضعیتی باشیم که اکنون هستیم - با امکانات و تکنولوژی و تسلیحاتی مثل آنچه این کافران دارند، به مقابله آنها برویم!!
پس، شیوه درست مقابله کدام است؟.
تاریخ داستان اسیر شدن لوئی نهم را در إثنای جنگهای صلیبی اوّل، برای ما بازگو میکند، هنگامی که در «المنصوره» در روزگار پادشاهی و حکومتِ «صالح نجم الدین ایّوب» زندانی شد، در چنین وضعیتی، در سلولش در مورد راه و حیلهای فکر میکرد که از آن طریق بتواند، شوکت و قدرت مسلمانان آن وقت را از میان ببرد، پس وقتی از زندان آزاد شد و به میان ملت خود بازگشت، به آنها گفت: «غلبه یافتن بر مسلمانان، تنها با سلاح و ادوات جنگی، امکانپذیر نمیباشد، اروپا اگر بخواهد که بر مسلمانان پیروز شود بایستی از درون نفسهایشان به مقابله آنان برخیزد و ریشههای عقیده و باور اسلامی را از اعماق قلبهایشان بیرون کشد[13]».
و تاریخ – امروز - گویی از نو آغاز و تکرار میشود!!
امّا به صورت عکس و مخالف آن زمان!
امت اسلامی - امروز - نمیتواند به مقابله این همه امکانات و انواع قدرتهای کفر برخیزد مگر با قدرت و توانایی که چیزی نتواند آن را مغلوب سازد و با سلاحی که هیچ سلاح دیگری یارای برابری با آن را نداشته و با امکاناتی که اگر دولتهای شرق و غرب، با هم جمع شوند نتوانند به همانند آن دستیابی پیدا کنند:
و این چیزی، جز عقیده سالم و روشی درست و محکم در فهم دین، و دعوت مردم به همین اصل مهم در پرتو نور علم و دانش به صورت یاد گرفتن و یاد دادن (تعلیم و تعلّم)[14]، و جز عمل و تطبیق مفاهیم به صورت دعوت و جهاد (به شکلهای مختلف آن)، چیز دیگری نمیباشد، زیرا «شیوه شناخت و معرفت به هر چیزی، علم و آگاهی بدان چیز است، به همین ترتیب، علم و آگاهی افراد، راه درست معرفت و شناخت حقائق اسلام میباشد[15]».:
بنابراین پایه و اساس یک عقیده صحیح و محکم، علم و آگاهی نسبت به مفاهیم آن عقیده میباشد، همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ﴾ [آل عمران: 18]. «خداوند (با نشان دادن جهان هستی به گونۀ یک واحد به هم پیوسته و یک نظام یگانه و ناگسسته، عملاً) گواهی میدهد که معبودی، جز او نیست، و اینکه او (در کارهای آفریدگان خود) دادگری میکند و فرشتگان و صاحبان دانش (هریک به گونهای در این باره) گواهی میدهند. جز او معبودی نیست که هم توانا است و هم حکیم».
و تنظیم و برقراری اخلاق فردی و اجتماعی بدون علم و دانش، ممکن نیست:
﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾ [فاطر: 28]. «تنها بندگان دانا و دانشمند، از خدا ترس آمیخته با تعظیم دارند».
و هر مفهوم و معنایی یا هر عمل و کرداری که مستند به علم و آگاهی وموافق آن نباشد، ارزش و اعتباری ندارد: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ﴾ [الإسراء: 36]. «از چیزی دنبالروی مکن که از آن ناآگاهی». و نداشتن علم و دانش یا داشتن علم و آگاهی که ناقص و ناتمام یا آمیخته با اشتباه و خرافات میباشد خیلی زود انسان را به گمراهی و انحراف خواهدکشاند، کما اینکه در حدیثی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرموده: «... حَتَّی إذا لَمْ یَبقِ عالِماً، اتَّخَذَ الناسُ رُؤُساً جُهَّالاً، فَسُئِلُوا فَأَفتَوا بِغیر عِلْمٍ، فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا»[16]؛ «... حتی به گونهای که عالمی در میان آنها باقی نمیماند، آنگاه مردم افراد جاهلی در میان خود تعیین کرده و برای پاسخ مسائل خود به آنان رجوع میکنند و آنها بدون علم و آگاهی (از روی میل و هوای نفس) پاسخ مردم را میدهند پس هم خود را به گمراهی و بدبختی میکشانند هم مردم را».
همچنین با ناقص بودن علم و آگاهی انسان یا از بین رفتن آن، قدرت صبر و بردباری انسان در مقابل مسائل یا کاهش پیدا میکند و یا به تدریج رو به زوال خواهد گذاشت: ﴿وَكَيۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا ٦٨﴾ [الکهف: 68]. «و چگونه میتوانی در برابر چیزی که از راز و رمز آن آگاه نیستی، شکیبایی کنی؟!».
همچنین، رشته برادری و یکپارچگی اجتماع از هم گسیخته و حقد و کینه جای آن را خواهد گرفت: ﴿فَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَأَغۡرَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ﴾ [المائدة: 14]. «امّا آنان قسمت قابل ملاحظهای از آنچه بدانان تذکر داده شده بود، به دست فراموشی سپردند، لذا به پاداش آن، میان (گروههای مختلف) ایشان، کینه و دشمنی افکندیم».
وقتی که دانستیم ارزش و منزلت علم این است و چنین تأثیر مهمی در ساختار جامعه، و تهذیب و اصلاح اخلاق، و حفظ انسجام و همبستگی امت دارد، و اینکه ما امتی هستیم که خود را برای یک نبرد و مسابقه فرهنگی سخت و دشوار آماده میسازیم تا حیات و شادابی سابق خود را بدست آوریم، پس در چنین شرایطی، نقش و وظیفه یک دعوتگر واقعی، امری سهل و ساده نیست، بلکه وظیفه و نقش او بیشتر از حدّ یک مفتی یا مربی اخلاق یا اصلاحگر یا یک معلم و راهنما و یا رهبر و پیشوا است.
و حقیقتاً آنچه که به منظور رسیدن به سطح اجرا و تطبیق صحیحِ، فرامین اسلامی، بر دعوتگران واجب است، آن است که دوباره نگاهی شفاف به تمدن و فرهنگ مقدس اسلامی افکنده و شخصیتهای اسلامی و کاملی از خود و جوانان این امت بسازند و درصدد حل اشکالات وحدت عمل اسلامی و نظم و هماهنگی آن باشند، زیرا اگر این دعوتگر، عالم و توانا نبوده، یا آنچه به مردم میآموزد براساس آگاهی و حکمت نباشد، به طوری که اهلیت نظر در مسائل، و اصلاح فرد و جامعه، و جا انداختن بینش آزادی بدور از افراط و تفریط را در زندگی فردی و اجتماعی افراد نداشته باشد، پس بایستی فشار حوادث او را لِه نموده و مشکلات حرکت او را از پای درآورد، در چنین وضعیّتی، این دعوتگر در داخل صف و در أثنای حرکتی که در پیش دارد، تسلیم و مطیع التزامات و عواطف شخصی قرار میگیرد، و در نتیجه شخصیّتش چنان میشود که یا با هر اجتهاد و سخنی، دگرگون و متحول شده و یا به سمت منجلاب تعصب و هواخواهی و تقلید کورکورانه گرایش پیدا میکند، در این حالت ساختار و ترکیب شخصیت او؛ طوری است که در مقابل هر ستم و ناحقی، فروتنی و تسلیم از خود نشان داده، همچنین همچون شخصی خواهد بود که برای انجام گفتگوهای معارضانه در داخل حرکت نامزد شده باشد که گاه از این پیشوا و رهبر هواداری میکند و گاه از آن یکی، و با این وصف، کار او، تخریب و نابودی پایههای الفت و برادری و انسجام جمع میباشد که با شمشیر تیز تفرقه و اختلاف افکنی حیات را از جامعه اسلامی میگیرد.
چنین اوصافی، نشانگر این است که شخص دعوتگر، اهلیت و شایستگی انحراف و سقوط جامعه اسلامی را دارد نه اهلیت رهبری و پیشوایی آن، و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلَيۡنِ أَحَدُهُمَآ أَبۡكَمُ لَا يَقۡدِرُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُوَ كَلٌّ عَلَىٰ مَوۡلَىٰهُ أَيۡنَمَا يُوَجِّههُّ لَا يَأۡتِ بِخَيۡرٍ هَلۡ يَسۡتَوِي هُوَ وَمَن يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٧٦﴾ [النحل: 76]. «و خداوند، دو مرد را مثال میزند که یکی از آنان گنگ مادرزاد است و بر انجام چیزی توانائی ندارد و سربار صاحب خود بوده و به هر جا او را بفرستد، نفعی نخواهد داشت. آیا او (که گنگ وناتوان و سربار و بیفائده است) برابر با کسی است که (زبانآور و کارکن و نانآور و سراپا خیر و برکت است و مرتّباً دیگران را) به عدل و داد میخواند و در جاده صاف و راست قرار دارد و دارای روش پسندیده و برنامه درست در زندگی است؟».
و آیات قرآن کریم در این زمینه پردههای غفلت را دریده و گوشها را خبردار میسازد و انسان غفلت زده را متنبّه میگرداند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ﴾ [الرعد: 11]. «خداوند حال و وضع هیچ قومی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبختی، از نادانی به دانائی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمیکشاند) مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر دهند».
﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓ﴾ [الطلاق: 3]. «هر کس بر خدا توکل کند (و کار و بار خود را بدو واگذارد) خدا او را بسنده است».
﴿كَم مِّن فِئَةٖ قَلِيلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ كَثِيرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ٢٤٩﴾ [البقرة: 249]. «چه بسیارند گروههای اندکی که به فرمان خدا (توفیق نصیبشان شده است و) بر گروههای فراوانی چیره شدهاند. و خدا با بردباران (و در صف استقامت کنندگان) است».
این همان «واقعیت فقهِ» حاضر و کنونی به شکل معاصر آن و با پیچیدگی و دشواریهای زیاد آن میباشد که از طریق آن میتوانیم «فقه وقایع و مسائل جدید و مستحدثه» را به شکل حقیقی آن و با نشانههای واضحش بفهمیم.
«و حصول این فهم و بینش از طریق به راه انداختن تظاهرات و انقلابهای مردمی سرسامآور، میسر نمیشود، بلکه تحقق آن، از طریق آموزش خیر و نیکی افراد امت، و دعوت به سوی آن و مهمتر از آن، از طریق نصحیت و خیرخواهی سردمداران جوامع اسلامی و عموم مسلمین نسبت به همدیگر، مسیر خواهد بود[17]». زیرا «تحقق پایهگذاری نظام اسلامی و حاکم گردانیدن شریعت آن از طریق تغییر رأس هرم (کودتا) امکانپذیر نیست بلکه بایستی از طریق ایجاد تغییر و اصلاح بینشهای افراد جامعه - یا گروههای کافی برای ارشاد و جهتدهی افراد - صورت پذیرد و نیز از طریق اهمیت دادن به ارزشها و اخلاق اسلامی و شئونات و التزامات دینی، و پابندی به آنها، برقراری نظام و حکومت اسلامی و اجرای فرامین مقدس شرعی، در نظر افراد به صورت امری واجب و ضروری، جلوهگر خواهد شد[18]».
کما اینکه پروردگار میفرماید: ﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيًۡٔاۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ ١٢٠﴾ [آل عمران: 120]. «و اگر (در برابر اذیت و آزارشان) بردباری کنید و (از دوستی با ایشان) بپرهیزید، حیلهگری (و دشمنانگی خائنانۀ) آنان به شما هیچ زیانی را نمیرساند».
همچنانکه میفرماید: ﴿لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ ١٩٦ مَتَٰعٞ قَلِيلٞ ثُمَّ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ١٩٧﴾ [آل عمران: 196- 197]. «رفت و آمد (پیروزمندانه، و اشتغال به کسب و کار و تجارت و به سر بردن در ناز و نعمت) کافران در شهرها، تو را نفریبد * (این) متاع ناچیزی است، سپس (به دنبال این نعمت و قدرت ناچیز ظاهری) جایگاهش دوزخ است، و چه بدجایگاهی است».
وآخر دعونا أن الحمدُ الِلَّه ربِّ العالمین
خاتمه نگارش کتاب، روز سه شنبه، اواخر ماه محرّم الحرام، سال 1412 ه. ق
نگارنده: ابوالحارث الاثریّ.
[1]- از اول بحث تا اینجا از رسالۀ ابوالحسن ندوی که عنوانش «أریدُ أَنْ أتحدَّثَ إلی الاخوان» بوده، از (ص 20 – 22) گلچین شده است.
[2]- «الظلال» (2/712).
[3]- چرا که در آن وقت قدرت وتوان چندانی داشتند برای تغییر و بهبود شرایط.
[4]- «السبیل ...»، (ص 47)، عدنان عرعور.
[5]- نه با احساسات نابود کنندۀ انگیزۀ اصلی کار.
[6]- «في منهجیّه الدعوة»، ص 60 – 61، احمد سلام، و در کتاب من با عنوان «الدعوة إلی الله ...»، ص 66 – 70، فصلی که عنوانش «قیود الحزبیه» باشد، در آن از «پنهان کاری» و ایرادهای آن صحبت کردهام.
[7]- به فصل 2 مراجعه کنید که بحث از قواعد ثابت فقه وقایع میکند.
[8]- ر. ک به تعلیق بنده بر «جُزءِ لوین»، (شماره : 9) که منابع این حدیث در آنجا به طور مفصل ذکر شده است.
[9]- ر. ک در رساله اینجانب، باعنوان «الأربعون حدیثاً في الدعوة والدعاه»، (شماره : 2).
[10]- امام بخاری در صحیحش (6/21) و امام مسلم هم در صحیح خود (1904) آن را از ابوموسی اشعری روایت کردهاند.
[11]- امام بخاری (10/366) و امام مسلم (2586) آن را از نعمان بن بشیر روایت کردهاند.
[12]- «الظلال» (4/2426 – 2428).
[13]- کتاب «فی الغز و الفکری»، ص 81، نذیر حمران.
[14]- و آن چیزی است که علمای ما، چندین دهه است، دعوت به سوی آن میکنند. تعدادی از دعوتگران اسلامی که با اقسام و اشکال فقه وقایع سروکار دارند – بعد از تلاش و زحمت زیاد – به این امر توجه کردند.
استاد محمد قطب در کتاب «واقعنا المعاصر»، ص 442، بعد از صحبتی جامع وکامل چنین میفرماید : «بعد از اندیشیدن در همه این قضایا احساس میکنم که ما امروز قبل از اینکه برای مردم حکم صادر کنیم در مقام تعلیم هستیم، و مقصود از این تعلیم، برطرف نمودن غربتی دیگر است که امروزه دامنگیر اسلام شده است: این امر نیازمند وقت و تلاش بسیار است، امّا بالاخره نتیجه امر، متحقق میشود».
[15]- البته بایستی دقت کرد که آگاهی و علم نسبت به هر آنچه انسان با آن سروکار دارد ضروری است اما تنها علم انسان نسبت به قضایا مشکل گشا نیست مخصوصاً در مسائل دینی، زیرا آنچه انسان میآموزد برای آن است که روزی آنها را به مرحله اجرا درآورد، و ارزش تعلیم و تعلم نیز همین است، بنابراین، یادگرفتن مسائل و مفاهیم دینی برای آن است که انسان، آنرا در زندگی فردی و اجتماعی خود به مرحله اجرا بگذارد تا مایه سعادت وخوشبختی او و دیگران در دنیا و آخرت شود و اگر – پناه بر خدا – فرد مسلمان انبار ذهنش، انباشته از علم و آگاهی باشد امّا نتواند آنها را در زندگی خود تطبیق دهد و به مرحله اجرا درآورد، مطمئناً خلاف مقصود حاصل میشود نه مقصود یعنی، به جای آنکه آن آگاهی و دانش موجب خیر و رحمت شود همچون آفتی، انسانیت و ارزش والای انسان را تباه خواهد کرد. (مترجم).
[16]- در صحیح بخاری (1/174) و صحیح مسلم (2673) از عبدالله بن عمر روایت شده است.
[17]- کتاب «قُرَّهُ العین ...»، ص 38، استاد مقبل بن هادی الوادعی.
[18]- کتاب «لِماذا أعدمونی؟»، ص 43.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر