این موضوع شامل چهار مبحث است که عبارتند از:
اول: مقدمات ازدواج (خواستگاری و ...)
دوم: طریقه واقعیت پیدا کردن عقد ازدواج
سوم: موانع شرعی ازدواج
چهارم: آثار و پیامدهای ازدواج
با نگاهی گذرا به این مباحث بیش از هر چیزی این موضوع مشخص میشود که از نظر اسلام سازگار با فطرت، تنها راه روابط مشروع میان زن و مرد ازدواج است. و به جز آن در هیچ عصر و شرایطی راه و رسمی دیگر را صحیح نمیشمارد.
ازدواج عامل ادامه نسل بشری و زمینهساز آرامش و آسایش زن و مرد براساس عشق و مهربانی و همکاری و دلسوزی متقابل است. خداوند میفرماید:
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ إِذَآ أَنتُم بَشَرٞ تَنتَشِرُونَ ٢٠ وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةًۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ ٢١﴾ [الروم: 20- 21].
«یکی از نشانههای (دال بر عظمت و حکمت) خداوند این است که (پدر) شما را از خاک آفرید و سپس شما انسانها (بر روی زمین)پراکنده شدید * و یکی دیگر از نشانههای (دال بر عظمت و حکمت) خداوند این است که از جنس خودتان همسرانی را برایتان آفرید، تا در کنار آنان بیارامید و در میان شما و ایشان مهر و محبت قرار داد، بدون شک در این (امور) نشانهها و دلائلی است برای کسانی که میاندیشند».
بنیان ازدواج رضایت متقابل زن و مرد است. به هیچ وجه نباید اجبار و اکراهی در کار باشد. زیرا تنها در سایه عشق و محبت و رضایت طرفین است که پیمان ازدواج و کانون گرم خانواده ادامه پیدا میکند و تلاش برای برپایی خانوادهای که براساس عفت و پاکدامنی و حُسن معاشرت استوار باشد، بدون محبت متقابل و رضایت طرفین ثمربخش نخواهد بود. خداوند میفرماید:
﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا ١٩﴾ [النساء: 19].
«با زنان به خوبی معاشرت کنید و چنانچه آنها را دوست نمیداشتید، ممکن است چیزی را دوست نداشته باشید، اما خداوند خیر فراوانی را در آن برایتان قرار بدهد».
خداوند منزلت ازدواج را بسیار بالا برده و آن را میثاق و پیمان استوار نامیده است که براساس وفاداری، پایبندی و روشی مطلوب ادامه یابد، یا در صورت عدم تفاهم به شیوهای محترمانه از هم جدا شوند و مرد از گرفتن مهریه ـ مگر زمانی که زن سر ناسازگاری داشته، یا مرتکب فحشا گردیده باشد ـ خودداری کند. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَإِنۡ أَرَدتُّمُ ٱسۡتِبۡدَالَ زَوۡجٖ مَّكَانَ زَوۡجٖ وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيًۡٔاۚ أَتَأۡخُذُونَهُۥ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا ٢٠ وَكَيۡفَ تَأۡخُذُونَهُۥ وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُكُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنكُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا ٢١﴾ [النساء: 20- 21].
«اگر خواستید همسری را به جای همسری دیگر برگزینید، هرچند مال فراوانی را مهریه یکی از آنان قرار داده باشید. برایتان روا نیست که چیزی از آن مال را دریافت کنید. مگر با بهتان و گناه آشکار میخواهید آن را دریافت دارید. (مگر اهل ایمان چنین میکنند؟!) * چگونه برای شما سزاوار است که آن را دوباره پس بگیرید؟ در حالی که با هم معاشرت داشتهاید (و گذشته از این) زنان پیمان محکمی (را هنگام ازدواج) از شما گرفتهاند؟»
شریعت اسلام مردم را به ازدواج ترغیب نموده و آن را برای تأمین حیات با کرامت و ادامه نسل بشریت لازم شمرده و وسیله حفظ عفت و حرمت و تأمین غریزه طبیعی گردانیده و آن را راهی برای کسب سعادت و رسیدن به آرامش و استقرار و ایجاد ارتباط میان افراد خانواده و تقویت پایههای محبت میان مردم برشمرده است. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰلِحِينَ مِنۡ عِبَادِكُمۡ وَإِمَآئِكُمۡۚ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ٣٢﴾ [النور: 32].
«زنان و مردان مجرد و غلامان و کنیزان شایسته (ازدواج) خویش را (با تهیه نفقه و پرداخت مهریه) به ازدواج یکدیگر درآورید، اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند آنها را در پرتو فضل خود دارا و بینیاز مینماید، بیگمان (فضل و بخشش) او بسیار وسیع و او (از هر چیزی) آگاه است».
رسول گرامی اسلام میفرماید:
«ای جوانان! هریک از شما که میتواند (مخارج زندگی زناشویی را تأمین کند) ازدواج نماید، زیرا ازدواج سبب سر به زیری و پاکدامنی بیشتر است و هریک از شما که نمیتواند باید روزه بگیرد. زیرا روزه باعث مصونیت است».[1]
ازدواج انگیزهای قوی برای احساس مسئولیت و تلاش برای فراهم نمودن لوازم و ضروریات زندگی و اثبات شخصیت است و زمینهای اساسی برای کار و تلاش جدی به شمار میآید. اما خودداری از ازدواج به بهانه گوشهگیری برای عبادت از نظر بسیاری از مسلمانان با رهبانیت موجود در میان مسیحیت مشابهت دارد.
اما اسلام زنا و هرگونه روابط میان زن و مرد خارج از چهارچوب ازدواج را نامشروع میشمارد. خداوند متعال میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ﴾ [الأعراف: 33].
«(ای پیامبر) بگو: خداوند کارهای زشت و نابهنجار (مانند زنا) را خواه آشکارا انجام پذیرد یا پنهان حرام گردانیده است».
خداوند اجرای حکم زنا را ـ که برای مجرد شلاق است ـ بر کسانی که مرتکب آن میشوند واجب گردانیده است و میفرماید:
﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَة﴾ [النور: 2].
«هر یک از زن و مرد زناکار را یکصد ضربه شلاق بزنید».
اسلام مردم و مسئولین نظام دینی را به جلوگیری از افراد مفسد که در پی گسترش بخشیدن به فساد و فحشا و آلوده نمودن جامعه و اشاعه انواع بیماریهای مرگبار و ایجاد کینه و دشمنی در میان مردم و زمینهسازی برای قتل و خونریزی به منظور دفاع از حیثیت و ناموس و فرو ریختن اخلاق و آداباند، دستور میدهد.
هدف ازدواج به صحنه زندگی آمدن نسلی پاک و خدمتگزار و جلوگیری از آمیخته شدن نسل و فرزندان، احترام به زنان و پیشگیری از آلت دست شدن توسط مردان فاسد و هرزه و رویارویی با بیبندوباری است که نشانه توحش و بیتمدنی و زمینهساز بسیاری از ناهنجاریها و مشکلات و عداوتها و شیوع انواع بیماریها و نابودی نسل بشری میگردد.
از نظر فقها موضوع ازدواج مشمول احکام پنجگانه (واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح) میشود.
زمانی ازدواج واجب است که کسی یقین پیدا کند که اگر ازدواج ننماید مرتکب زنا میشود و از طرف دیگر توانایی تأمین هزینه ازدواج و مهریه و نفقه همسر را داشته باشد و از طریق روزه نتواند خود را از گناه مصون بنماید. زیرا حفظ و عفت نفس واجب است و هر کاری که بدون آن واجبی انجام نمیشود، خود آن کار نیز واجب میگردد.
در شرایط طبیعی و عادی که انسان مسلمان نگران این نیست اگر ازدواج نکند مرتکب زنا میشود و اگر ازدواج ننماید حقی از زنی ضایع نگردد. در این صورت ازدواج بر او واجب نیست و تنها مستحب است.
ازدواج جزو سنت و راه و رسم پیامبران خداوند است. زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّيَّةٗ﴾ [الرعد: 38].
«ما پیش از تو پیغمبرانی را فرستادیم و به آنها زنان و فرزندانی را دادیم».
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«من ازدواج مینمایم و هرکس از سنت من روی گردان شود، پیرو من نیست».[2]
هرگاه کسی مطمئن باشد که در صورت ازدواج نمیتواند حقوق همسرش را مراعات نماید و توانائی تأمین مخارج زندگیش را ندارد، ازدواج او حرام است. زیرا ضرر و زیان رسانیدن به دیگران حرام است و هر کاری هم که منجر به زیان دیگران بشود نیز حرام خواهد بود.
هرگاه کسی این احتمال را بدهد که توانائی ادای حقوق مادی و معنوی همسرش را ندارد ـ اما یقین نداشته ازدواج او مکروه است.
هرگاه موانع و منافع آن یکسان باشد، اقدام به ازدواج مباح است یعنی انجام دادن و ندادن آن از نظر شرعی با هم فرق نمیکند. لازم به یادآوری است که در ارتباط با احکامی که گفته شد، زن و مرد یکسانند.
بهتر این است که پس از رسیدن به سن بلوغ ـ چنانچه امکانات مادی کافی وجود داشته باشد، اقدام به ازدواج بشود ـ زیرا برای سلامت جسمی و روانی و رشد ایمان و اخلاق و به دست آوردن انگیزه برای کار و احساس مسئولیت و تربیت فرزندان در مرحله جوانی و توانایی مفید خواهد بود.
ازدواج زود هنگام نیز از این نظر که جزء راه و رسم فطری بشری است در اولویت قرار دارد و رهبانیت و پرهیز از ازدواج تا رسیدن به سنین بالاتر بدون دلیل با روش پیامبران خداوند در تضاد است. از طرف دیگر ازدواج عبادتی به شمار میآید و هر عبادتی در جای خود موجب نزدیک شدن بیشتر به خداوند میشود. و همچنان که پیشتر نیز اشاره شد، ازدواج پنج فایده مهم را در پی دارد: ادامه نسل بشری، مصونیت پیدا کردن در مقابل نفس وشیطان، لذت بردن از عشق و محبت همسری و تقسیم کار و مسئولیتهای زندگی میان زن و مرد و مبارزه با کششهای ناروای نفسانی. [3]
اسلام سن مشخصی را برای ازدواج تعیین نکرده و قانون و ضابطه معینی را برای تفاوت سن مرد و زن به هنگام ازدواج قرار نداده است. اما از نظر تئوری و عملی بهتر آن است که تفاوت سنیشان زیاد نباشد. زیرا اگر زن از مرد عمرش بیشتر باشد، ممکن است پس از مدتی مرد به فکر ازدواج دیگری بیفتد و چنانچه مرد عمرش بیشتر باشد، ممکن است در ایام جوانی و میانسالی زنش نتواند به مسئولیتهای مادی و معنویش عمل نماید، یا مرگ به سراغ او بیاید و همسر جوانش را که در معرض هرگونه گرفتاری و مشکلاتی قرار دارد، تنها بگذارد و در واقع به خاطر مصلحتی مقطعی و کوتاهمدت زیانی بزرگ در آینده متوجه آنان میشود.
ازدواج عادت اجتماعی پسندیده و پاسخگوی نیازهای فطری و طبیعی و تنها راه تشکیل خانواده سالم و منسجم است. خانوادهای که در پرتو آن سلامت جسمی و روانی و عفاف و پاکدامنی تحقق مییابد. همچنان که پیشتر نیز گفته شد در جهت فراهم نمودن زمینه برای ادامه نسل بشری و سروسامان یافتن جامعه پیشرو و متمدن تشکیل خانواده بسیار ضروری است.
اما چنانچه کسانی تحت تأثیر برخی از عادات و فرهنگ موجود که براساس انگیزههای خودنمایی و خودبرتربینی به هنگام ازدواج به دادن جهیزیه و مهریههای کلان و سرسامآور و ریخت و پاشهای بیحد و حساب دست بزنند، در واقع هم به خود و هم به جامعه خویش ستم کردهاند. و مسئولین و اهل علم و دانش مسئولیت دارند که برای برداشتن موانع بر سر راه ازدواج و ترویج عادات و فرهنگی که ازدواج را آسانتر مینماید، اقدام نمایند. و از طرف دیگر به جوانان کمک کنند که از راه مشروع و معقول با هم آشنا شوند و خود را برای ساختن و بنای خانواده آگاه کنند. و از سختگیری و زندانی نمودن آنها که زمینه را برای بالا بردن بیش از حد سن ازدواج دختران و پسران فراهم مینماید پرهیز کنند.
مهمترین موانع و مشکلات ازدواج عبارتند از: مسکن، بالا بودن میزان مهریه، هزینه سرسامآور عقد و عروسی و جهیزیه، بیکاری یا کمی درآمد، فرار از مسئولیت برخی از جوانان، ضعف انگیزههای ایمانی، گسترش برخی از مفاسد اجتماعی و ...
بسیاری از زوجهای جوان همه تلاش خود را برای برخورداری از محل سکونت مستقل که ساخت یا خرید و یا اجاره آنها بسیار بالاست به کار میگیرند. اما متأسفانه تهیه مسکن مناسب بسیار مشکل بوده و مانعی اساسی بر سر راه ازدواج به شمار میآید.
متأسفانه پدیده بالا بودن میزان مهریه در بسیاری از ممالک ثروتمند و متوسط بسیار رایج است. در کشورهای نفتخیر میزان مهریه معمولاً بسیار زیاد است و بسیاری از والدین ارقامی سرسامآور و خیالی را برای مهریه دختران خود طلب میکنند و سبب ایجاد سختی و مشکلات زیادی برای جوانان و خانواده او میشوند و پیامدهای سوء آن بر خانوادهها بر کسی پوشیده نیست. زیرا معمولاًبسیاری از خانوادهها دارای دختران و پسرانی دمبخت هستند و به همان مقدای که خواستار مهریه برای دخترشان میشود، به هنگام خواستگاری دختر دیگران گاهی به همان میزان یا بیشتر مهریه را از آنها طلب میکنند و از همین طریق هر سال به میزان مشکلات افزوده میشود و رقم مورد درخواست بیشتر میگردد.
به همین خاطر اسلام مردم را فرا میخواند که از درخواست مهریه زیاد خودداری نمایند و موضوع مهم و حساس ازدواج جوانان را به بازار و بورس تبدیل ننمایند و عملاً دختران خود را به مزایده نگذارند. و لازم به یادآوری است که میان درخواست مهریه بسیار بالا و واجب بودن پرداخت مهریه از طرف شوهر که مورد اتفاق است، هیچ ارتباطی وجود ندارد. و همین موضوع موردنظر قرآن است که میفرماید:
﴿وَإِنۡ أَرَدتُّمُ ٱسۡتِبۡدَالَ زَوۡجٖ مَّكَانَ زَوۡجٖ وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيًۡٔاۚ أَتَأۡخُذُونَهُۥ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا ٢٠﴾ [النساء: 20].
«اگر خواستید همسری را به جای همسری دیگر برگزینید، هرچند مال زیادی را مهریه یکی از آنان کرده باشید، برایتان روا نیست که چیزی از آن مال را دریافت کنید، مگر با بهتان و گناه آشکار میخواهید آن را بگیرید. آیا اهل ایمان چنین میکنند».
و این بدان سبب است که وقتی حقی برای کسی در نظر گرفته شد، به هیچ وجه نباید چیزی از آن کاسته شود و همین آیه بود که مورد استدلال خانمی قرار گرفت که به سخنان حضرت عمر رضی الله عنهم اعتراض نمود. ایشان بر روی منبر فرموده بودند:
«مواظب باشید مهریه خانمها را بالا نبرید! چنانچه مهریه زیاد در دنیا مایه عزت و افتخار و اندوختهای برای آخرت میبود، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از همه شما به گرفتن مهریه زیاد برای دخترانش اولیتر بود. مهریه هیچ یک از زنان و دختران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بیش از دویست گرم نقره نبود. هرکس بیش از چهارصد گرم نقره مهریه را قرار دهد، اضافهاش را به نفع بیتالمال مصادره مینمایم».[4]
به موضوع ازدواج همچنان که گفته شد، نباید به عنوان تجارتی سودآور نگاه شود. بلکه پیمانی است که میان دو انسان برای یک عمر زیستن با هم بسته میشود و به همین خاطر مبنای آن بایستی بر اصول و ارزشیابی مانند: آسانگیری، دلسوزی و همکاری قرار داشته شود و بهتر آن است که پدر و مادر دختر به زندگی آینده او و شوهرش توجه نمایند و کاری نکنند که در همان سالهای اول زندگی مشترک سایه سیاه و شوم بدهکاری و خواری و ناداری بر سر آنان کشیده شود. اما اگر داماد او به کسی بدهکار نباشد و در مقابل هیچکس تعهد مالی نداشته باشد، میتواند زندگی پر از صفا و صمیمیت و شادابی را برای دخترش فراهم نماید و در غیر اینصورت زندگی آنان پر از سختی و غم و غصه و حتی ممکن است کارشان به دادگاه و زندان کشانیده شود، یا برای برخاستن از زیر بار بدهکاری به خلافکاری دست بزند.
این آینده نگری را شریعت اسلام به خانوادهها یادآوری مینماید و در همین رابطه است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«بهترین ازدواج ازدواجی است که کمترین هزینه برای آن در نظر گرفته شود».[5]
و همچنین فرمودهاند:
«بهترین مهریه آن است که کمترین میزان برایش معین شده باشد».[6]
و باز هم فرموده است:
«بهترین و با برکتترین زنان آنهایی هستند که مهریهشان کمتر باشد».[7]
هدف از این تشویق و ترغیبها به کم کردن از میزان مهریه مشخص است زیرا هزینههای ازدواج و مقدار مهریه هرچه کمتر باشد، رویآوری جوانان به ازدواج بیشتر میشود و چنانچه هزینههای ازدواج بیش از توانایی آنان باشد، به طور طبیعی از آن رویگردان میشوند. و همین رویگردانی از ازدواج است که زمینه را برای بسیاری از مفاسد اجتماعی و اخلاقی فراهم مینماید. در این مورد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«هرگاه کسی به خواستگاری دخترتان آمد و از دین و اخلاق او راضی بودید، دست رد بر سینه او نگذارید. اگر این کار را نکنید، فساد و تباهی بسیاری در میان شما رواج خواهد یافت».[8]
و این را سه بار تکرار فرمود.
هزینه بالای ازدواج: در بسیاری از ممالک و شهرها و روستاها بسیاری از خانوادهها و با هدف خودنمایی و فخرفروشی به دیگران دست به ریخت و پاشها و اسرافکاریهای بسیار در مراسم عقد و عروسی و تهیه جهیزیه و غیره میزنند. و گاهی با اجاره کردن سالنهای مجلل و تهیه غذاهای گرانقیمت و دعوت از صدها و گاهی هزاران نفر و آوردن ترانهساران دورهگرد و تهیه هدایای گرانقیمت برای عروس و داماد و دستهگلهای بزرگ و کوچک و ... میلیونها تومان پول را به باد میدهند و غالباً مشکلات و عواقب آن سالها بر دوش عرس و داماد سنگینی مینماید. در واقع اینگونه کارهای نادرست و نامعقول سد و مانعی بزرگ را بر سر راه ازدواج بسیاری از جوانان فراهم میسازد. از طرف دیگر زن مؤمن و موفق آن است که به این فرموده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم توجه کند و آن را ملاک خواستههای خود قرار دهد. ایشان فرمودهاند:
«با برکتترین ازدواجها، ازدواجی است که سبکترین مهریه را داشته باشد».[9]
کسانی که میخواهند راه آسانگیری و دلسوزی را که مورد تشویق اسلام است، در پیش بگیرند و برای رویارویی با پدیده مجرد ماندن دختران و پسران و گسترش فساد و بیبندوباری کاری را انجام بدهند، واجب است که روش قناعت و اعتدال را در پیش بگیرند و پایههایی را که شالوده زندگی مشترک بر آنها استوارند محکمتر گردانند. اخلاق دینی و آداب اسلامی سازگار با فطرت را مراعات کنند و از مظاهر خودخواهی و اشرافیگری حتیالامکان پرهیز کنند.
پدر و مادر دختر لازم است اهل ایمان و احساس مسئولیت باشند، و وضع و شرایط خواستگار دخترشان را مورد توجه قرار دهند و از چشم و همچشمی با دیگران و لجبازی و خودبینی پرهیز نمایند و باور کنند که همه خیر و سعادت در رعایت دین فرموده رسول خداست که فرمودهاند:
«هرگاه کسی به خواستگاری دختر شما آمد و از دین و اخلاقش راضی بودید، دست رد بر سینه او نگذارید، اگر چنین نکنید فساد و تباهی بسیاری در میان شما به وجود خواهد آمد».[10]
جهیزیه گرانقیمت: هرچند زن و مرد در آغاز زندگی به بعضی از وسایل زندگی ماند: فروش و اسباب و وسایل پخت و پز و ... احتیاج دارند، اما تهیه آن بایستی در حد توان و به صورت معقول باشد. مسئولیت تهیه جهیزیه با توجه به عرف و مسلک در بسیاری از ممالک با هم فرق میکند. در برخی از کشورهای عربی شمال آفریقا براساس رأی مذهب مالکی هزینه تهیه جهیزینه بر دوش زن است. اما در بسیاری از ممالک دیگر براساس رأی اکثریت فقها مسئولیت تهیه هزینههای خرید جهیزیه برعهده مرد قرار دارد و معمولاً مقداری پول را برای تهیه آن پرداخت میکند.
اساساً تهیه جهیزیه بر مرد واجب است و در این مورد هیچگونه مسئولیتی متوجه زن نیست. و تهیه مسکن و وسایل منزل همچون تهیه لباس و غذای زن برعهده مرد است. اما مهریهای را که مرد برای همسرش در نظر میگیرد اساساً برای تهیه جهاز نیست، بلکه بخشش مالی و حقی است که آن را برای همسرش متقبل میشود. زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗۚ﴾ [النساء: 4].
«از روی رضا و رغبت مهریههای زنان را بپردازید».
به همین دلیل خانواده داماد نباید انتظار داشته باشند که خانواده دختر یا خود او مهریهاش را صرف خرید جهاز بنمایند، یا پس از توافق چیزی از آن را کم کنند.
اما چنانچه براساس عرف برخی ممالک زن اقدام به خرید جهیزیه نماید، همه وسایلی را که خریداری نموده متعلق به خود اوست و حق دخل و تصرف کامل را در آنها دارد و در مورد مقدار آن سخن او پذیرفته میشود. اما اگر مرد اقدام به تهیه جهیزیه نماید ـ که حق اوست ـ اموال جهیزیه متعلق به اوست و معمولاً در بلاد شام و کشورهای خلیج رسم بر این است.
معمولاً زنان در مورد نوع جهاز و بهای آنها و اینکه ساخت خارج یا داخل است حساسیت دارند و به آن اهمیت میدهند، ولی چنانچه توانایی مالی آنها اجازه بدهد و سبب ایجاد فشار به شوهر و خانوادهاش نگردد و مانعی را بر سر راه ازدواج دیگران فراهم نماید، مانعی ندارد.
اما اگر شوهر و خانواده او تحت فشار خانواده عروس یا خود او، مجبور به خریدن اجناس گرانقیمت بشوند و پول زیادی را هزینه نمایند و باعث فشار و مشکلات آنان بشود، چنین کاری زشت بوده و عاقبت بدی خواهد داشت. زیرا از روی اجبار و اکراه انجام گرفته است. هر چیزی که از طریق نارضایتی و ناخشنودی طرف مقابل انجام بگیرد، حرام یا شبه حرام بوده و ضرر و زیانی روشن را متوجه زندگی آینده خانوادگی مینماید. از طرفی دیگر نوعی از اسراف و تبذیر به شمار میرود و خداوند اهل اسراف و تبذیر را دوست نمیدارد و حتی در مورد آنها فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِۖ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ كَفُورٗا ٢٧﴾ [الإسراء: 27].
«بیگمان ریخت و پاشگنندکان برادران (و همنشینان) شیطانها هستند و شیطان هم بسیار (نعمتهای) خداوند را ناسپاس مینماید».
کمبود درآمد و بیکاری پدیدههایی هستند که در بسیاری از کشورها وجود دارند، اما در کشورهای در حال رشد (عقبمانده) به دلیل اتکای بیش از حد به کشاورزی و ضعف پیشرفتهای صنعتی و رکود تجارت داخلی و خارجی و جایگزینی ابزار و ماشین به جای نیروی انسانی و آمدن زنان به صحنه کار و خدمات اداری، یا ضعف تربیت نیروی کار ماهر و سستی برخی از جوانانش آمار بیکاری در آن در حد بالایی قرار دارد.
اگر جوانی در چنان شرایط اقتصادی نامطلوبی زندگی کند که امکان اشتغال و کسب درآمد در سطح بسیار پائینی قرار دارد، چگونه میتواند ازدواج نماید و چنانچه خانواده و خویشاوندان و اهل خیر یا صندوقهای ازدواج ـ که به تازگی در برخی از کشورها تأسیس شده ـ در حد معمول به آنها کمک کنند و نیازهای ضروری و اساسی آنان را فراهم نمایند، به هیچ وجه روا نیست که خانواده همسر یا دیگران او را ناچار کنند که هزینههای زیادی را برای مراسم عقد و عروسی متحمل شوند. زیرا چنین کارهایی موانعی را بر سر راه ازدواج دیگران فراهم مینماید و از تشکیل شدن خانوادههای جدید پیشگیری میکند. و در نتیجه بسیاری از دختران و پسران دچار عقدههای روانی گردیده و گاهی از جامعه و همه چیز آن متنفر میشوند. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «فقر و نداری ممکن است انسان را به سوی کفر سوق دهد».[11]
مصلحت فرد و جامعه ایجاب مینماید که مشکلات موجود در راه ازدواج از میان برداشته شود و با پدیدههای زشتی مانند: مهریهها و جهیزیهها و ریخت و پاشهایی که در مراسم عقد و عروسی انجام میگیرد مقابله جدی صورت بگیرد. و به حد متوسط نیازهای زندگی قناعت بشود و تا دستیابی به فرصت و شرایطی بهتر راه صبر و بردباری در پیش گرفته شود.
انسان مؤمن نباید از وضع نامطلوب خود دچار یأس و سرخوردگی بشود، بلکه با کار و تلاش و برنامهریزی امیدواریش به آینده بیشتر گردد و باور کند که نفقه و روزی همسر همراه با او به خانهاش خواهد آمد. خداوند متعال میفرماید:
﴿أَهُمۡ يَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّكَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَيۡنَهُم مَّعِيشَتَهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾ [الزخرف:32].
«مگر آنان هستند که روزی و نعمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟ (نه این)ما هستیم که نیازهای زندگی دنیا را میان آنها تقسیم میکنیم».
همچنین میفرماید:
﴿إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ٣٢﴾ [النور: 32].
«چنانچه فقیر و نیازمند باشند، خداوند از (خزانه) کرم و فضل خود آنان را بینیاز مینماید. خداوند (نعمتهایش) گسترده و آگاه است».
متأسفانه بسیاری از جوانان به بیماری فرار از مسئولیت تشکیل خانواده مبتلا هستند و علت آن بیشتر عدم اعتماد به نفس و هراس از شکست خوردن در رویارویی با مسئولیتهای زندگی خانوادگی است. گاهی برخی از جوانان هم به دلیل بلندپروازیها و خیالپردازیهای نامعقول و انتظارات بیش از حدی که از خانواده دارند، از ازدواج خودداری مینمایند.
عامل اصلی این ناهنجاری در میان جوانان به عدم تربیت صحیح فکری و اخلاقی و رفتاری آنان برمیگردد و آنها به گونهای بار نیامدهاند که اعتماد به نفس داشته باشند و به خود متکی شوند. گاهی هم پیچیدگیهای امور زندگی و بحران بیکاری به ویژه در میان فارغالتحصیلان دانشگاهها و گرانی هزینه زندگی دست به دست هم داده و این بیماری ـ که بعضی از جوانان دچار آن شدهاند ـ را بیشتر مینمایند و به یأس و سرخوردگی آنها میافزایند و در نتیجه آنان از اقدام به ازدواج خودداری میکنند.
چنانچه موانع و مشکلات دیگری را که در راه ازدواج وجود دارند به این مورد اضافه کنیم، همه اینها زمینه را برای بیتوجهی جوانان به ازدواج و ماندن دختران در خانه پدری و گسترش فساد و بیبندوباری و فروپاشی زندگی فراهم میشود.
کمتوجهی به رابطه مشروع و کانون خانواده، زمینه را برای سوار شدن بر طوفان سهمگین کششهای ناروای نفسانی فراهم نموده و فرصت اندیشیدن به عواقب آن را از کم خردان گرفته است. اما اگر کسی بر این باور باشد که دینداری و پایبندی به ارزشهای ایمانی و اخلاقی آرامش و آسودگی فکری و روانی و اجتماعی همهجانبهای را برای انسان به ارمغان میآورد و درِ امیدواری و پیروزی در مقابل مشکلات زندگی را بر روی خود بگشاید، به ازدواج و تشکیل خانواده روی میآورد.
اما اگر انسانی در ضعف ایمانی و اخلاقی قرار داشته و امیدش به یاری خداوند لرزان باشد، مدام در اضطراب و پریشانی به سر میبرد و روحیه و اراده اقدام به تشکیل خانواده را ندارد و در جهان معاصر متأسفانه بسیاری از جوانان از این بیماری رنج میبرند و روح مادهپرستی و طمعورزی بر آنان چیره گردیده است.
و تعداد اینگونه جوانان در عصر ما کم نیستند. چرا که گرایشهای مادیگرایانه و تسلط انواع گوناگون طمع و چشمورزی رو به فزونی گذاشتهاند. در این صورت چگونه یک جوان تازه به بلوغ رسیدهای که از دانشگاه فارغالتحصیل شده میتواند ازدواج کند در حالی که هیچ کاری ندارد. اینها از جمله مسائلی است که رسم ازدواج را از رونق انداخته و تمایل افراد را نسبت به آن کم کردهاند.
پدیده شیوع فساد اخلاقی و روابط نامشروع ـ که حتی بسیاری از حیوانات به آن تن نمیدهند ـ پیامد طبیعی بیحجابی و بیحرمتی و پوشیدن لباسهای زشت، قاطی بودن زنان و مردان، دختران و پسران نامحرم در مدرسه و دانشگاه و محل کار، پخش فیلمهای مبتذل تلویزیونی و ویدیویی و در کنار آن بیتوجهی بسیاری از اولیاء و مربیان و در رأس آنها حکومتهاست.
بیحجابی و بیحرمتی برخی از دختران و هرزگی و ولگردی عدهای از پسران زمینه را برای بیاعتمادی بسیاری دیگر فراهم کرده و تعداد بسیار کمی حاضرند با پسران و دختران هرزه و ولگرد و پوچ و بیخاصیت ازدواج نمایند. و در نتیجه بسیاری از آنها دچار انواع بیماریهای جسمی و روانی میشوند و غالباً روز به روز بیشتر در باتلاق فساد غرق میگردند و در بسیاری موارد هم دست به خودکشی میزنند.
لازم است که اولیاء و مسئولان از عقده خودبرتربینی خود را نجات بدهند و از بردگی مال و ثروت دست بردارند و بیشتر به تربیت درست فرزندان خود توجه کنند.
اما جوانی که نور ایمان در قلب او تابیده و چراغ هدایت اسلام را فراراه زندگی خویش نموده و به آداب و مسئولیتهای دینی خود عمل مینماید، در پی یافتن همسری متدین و برخوردار از ارزشهای ایمانی برمیآید. به کتاب خداوند و سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم متوسل میشود و خداوند را بر کردار و گفتار خویش حاضر و ناظر میداند و از گناه و نافرمانی پرهیز میکند و با عزمی قاطع و نیتی پاک تصمیم به ازدواج میگیرد. و این فرموده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را آویزه گوش خویش قرار میدهد که فرموده است:
«ای جوانان! هریک از شما که توانائیش را دارد ازدواج کند، زیرا سبب سر به زیری بیشتر و پاکدامنی افزونتر میگردد و اگر کسی از عهده آن برنمیآید لازم است روزه بگیرد، زیرا روزه باعث تقلیل نیاز او به همسر میشود».[12]
جوانانی را که از عهده تأمین مخارج ازدواج برنمیآیند به صبر و شکیبایی و پاکدامنی و پرهیز از مسایلی که غریزه آنها را تحریک میکند، سفارش مینماییم. زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِه﴾ [النور: 33].
«آنهایی که امکانات ازدواج را ندارند، باید راه عفت و پاکدامنی را در پیش بگیرند تا زمانی که خداوند آنان را بینیاز مینماید».
حاکم و ابن ماجه از ابن عباس روایت مینمایند که: «هیچ چیزی به اندازه ازدواج مایه آرامش خانوادگی و اجتماعی نیست». و امام احمد و ابوداود و حاکم از ابن عباس نقل مینمایند که: «اسلام ترک ازدواج را تأیید نمیکند». بدین معنا که اسلام با رهبانیت و گوشهنشینی و ترک مسایل اجتماعی مخالف است. و در حدیثی متفق علیه آمده است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «من با زنان ازدواج مینمایم هرکس از سنت من رویگردان شود، جزو ما به شمار نمیآید».
لازم است جوانان از پارهای عادات زیانآور و ناپسند مانند: استمنا و عمل قوم لوط به شدت پرهیز نمایند. زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ ٦﴾ [المؤمنون: 5- 6].
«آنهایی که شرمگاههایشان خود را (از فساد و فحشا) مصون میدارند * مگر با همسران یا کنیزان (به نکاح درآمده) که در این صورت مورد ملامت قرار نمیگیرند».
و در روایتی آمده است که: «کسی که با دست خود استمنا مینماید، ملعون است».[13]
همچنین دختران مسلمان و اهل ایمان از عادت سری و همجنسگرایی پرهیز مینمایند، و خود را در معرض بیماریهای جسمی مانند: سل، تیفوئید و بیماریهای روانی مانند: اضطراب و پریشانی قرار نمیدهند. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید: «استمنای میان زنان برایشان زنا به شمار میرود».[14] لازم به یادوری است که عمل «استمنا» گناه و خلافکاری به شمار میآید و رأی اکثریت علما بر تعزیر و مجازات مرتکب آن است.
عمل قوم لوط حتی با همسر یا همجنسبازی جنایت و معصیتی خطرناک است که یکی از پیامدهای آن شیوع بیماریهای «ایدز» یا از بین رفتن مقاومت بدن در مقابل بیماری است. قرآن در ارتباط با این عمل زشت و ناپسند خطاب به قوم لوط و دنبالهروان آنها میفرماید:
﴿أَتَأۡتُونَ ٱلذُّكۡرَانَ مِنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٥ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمۡ رَبُّكُم مِّنۡ أَزۡوَٰجِكُمۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٌ عَادُونَ ١٦٦﴾ [الشعراء: 165- 166].
«آیا در میان جهانیان (راه انحراف را در پیش میگیرید) و به سراغ ذکور میروید * (و به جای زنان با آنان آمیزش مینمایید؟!) و همسرانی را که پروردگارتان برایتان آفریده است رها میکنید».
و در نهایت به خاطر عناد و لجاجتشان خداوند آنان را نابود گردانید.
﴿كَذَّبَتۡ قَوۡمُ لُوطِۢ بِٱلنُّذُرِ ٣٣ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ حَاصِبًا إِلَّآ ءَالَ لُوطٖۖ نَّجَّيۡنَٰهُم بِسَحَرٖ ٣٤﴾ [القمر: 33- 34].
«قوم لوط به هشدارهای پیامبر (لوط) بیتوجهی کردند و او را تکذیب نمودند *ما هم تندبادی که ریگها را به حرکت درمیآورد، فرستادیم (و همه آنها) را نابود کردیم به جز قوم لوط که سحرگاهان آنها را نجات دادیم».
امام احمد و ابوداود و ترمذی از ابن عباس روایت مینمایند که: «هرکس را دیدید که عمل اهل لوط را انجام میدهد، فاعل و مفعول را بکشید».
در مورد مجازات اهل لواط امام ابوحنیفه قائل به تعزیرات اما بقیه فقها بر این باورند که بایستی مانند اهل زنا با آنها برخورد شود و حد زنا برایشان جاری گردد.
از قدیمالایام عادت بر این بوده که پیش از ازدواج از طرف خانواده پسر به خواستگاری دختر خانوادهای دیگر میرفتهاند و این فرهنگ مورد تأیید شریعت اسلام قرار گرفته است و خطبه یا خواستگاری اظهار رغبت و علاقه به ازدواج با زنی معین و اعلان آن به والدین یا ولی و سرپرست اوست. حکمت خواستگاری آشنایی متقابل پسر و دختر از افکار و اخلاق و گرایشها و نگاه طرف مقابل به آینده است و چنانچه طرفین توافق نمایند، مرحله خواستگاری انجام گرفته است.
خواستگاری و پاسخ مثبت خانواده دختر و رضایت او، صرفاً یک وعده دادن است و خواندن سورهای از قرآن و پخش شیرینی و اجرای مراسم به هیچوجه به معنی مشروعیت و رسمیت پیدا کردن ازدواج و مباح شدن پیامدهای آن نیست.
شریعت اسلام به خواستگار اجازه میدهد که چهره و دستهای دختر را تا مچ نگاه کند، اما به هیچوجه نگاه به بقیه بدن او پیش از مراسم عقد جایز نیست، زیرا پیش از اجرای عقد نسبت به یکدیگر نامحرم به شمار میروند.
احادیث زیادی در مورد مباح بودن نگاه به دختر پیش از عقد آمده است:
1- از مغیره بن شعبه روایت شده است که او میخواست به خواستگاری خانمی برود. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود:
«به او نگاه کن، زیرا نگاه کردن به او زمینه موافقت و سازگاری را در بین شما فراهم میکند».[15]
2- و از جابر روایت شده که گفته است: از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود:
3- «هرگاه به خواستگاری خانمی رفتید و توانستید که سبب تصمیم به ازدواج با او بشود، او را ببینید، این کار را انجام دهید».[16]
4- از موسی بن عبدالله و او هم از ابوحمید روایت شده که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«هرگاه خواستید از خانمی خواستگاری نمایید، مانعی ندارد که او را ببیند و به او نگاه کنید، به شرطی که قصد ازدواج با او را داشته باشید، هرچند خود او متوجه موضوع نباشد».[17]
خلوت کردن مرد با دختر یا زنی که از او خواستگاری کرده و جواب مثبت هم گرفته ـ به دلیل آنکه محرم یکدیگر نیستند ـ جایز نیست. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«هرکس راست میگوید که به خداوند و دنیای پس از مرگ ایمان دارد، با هیچ زنی که محرمی همراه او نیست، خلوت نکند، زیرا سومین آنها شیطان خواهد بود».[18]
هرگاه خواستگار خواست اطلاعات خود را از کسی که میخواهد، از او خواستگاری نماید تکمیل کند، میتواند این کار را از طریق خانمی مورد اطمینان انجام دهد، و آن خانم با دقت به او نگاه کند و پس از اطلاع از صفات و ویژگیهای او مرد را صادقانه و بدون کم و زیاد در جریان قرار دهد.
زن هم میتواند مرد مطمئنی را برای کسب معلومات از ظاهر و اخلاق و رفتار مرد خواستگار مأمور کند، زیرا زنان هم دوست دارند که شریک زندگیشان انسان موردنظر آنان باشد.
اما بیرون رفتن و گردش و مسافرت پسر و دختری که قرار است با هم ازدواج نمایند و هنوز عقد و پیمان ازدواج آنها بسته نشده، ناروا و بینتیجه است. زیرا هریک تلاش میکنند که شخصیت واقعی خود را پنهان نمایند، و در واقع میتوان گفت که هریک در آن مدت مانند هنرپیشهها برای طرف مقابل فیلم بازی خواهند کرد و از قدیم گفتهاند: «همه حرف و حرکات پسر و دختر پیش از ازدواج دروغ و فریبی بیش نیست».
هر یک از مرد و زن دوست دارند که در طرف مقابل برخی از صفات مانند صفات زیر وجود داشته باشد.
ویژگیهای مرد ایدهآل: مرد ایدهآل برای زندگی کسی است که از ایمان وا خلاق و قوت شخصیت و مردانگی برخوردار باشد. زیرا دینداری مرد و پرهیزکاری و حُسن اخلاق و رفتار او مایه امنیت و آسودگی حال و آینده زنان به شمار میآید.
خداوند متعال میفرماید:
﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ [النساء: 19].
«با زنان به شیوهای پسندیده رفتار کنید».
و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«هرگاه کسی به خواستگاری دختر شما آمد و از دین و اخلاق او رضایت داشتید، دست رد به سینه او ننهید، اگر این کار را نکنید، فساد و تباهی گستردهای در میان شما به وجود خواهد آمد».[19]
بر همین اساس مهمترین ویژگی خواستگار از نظر عاقلان و پرهیزکاران و دوراندیشان، اخلاق و دینداری است.
حسن بن علی رضی الله عنهم فرموده است: «آدم دیندار را به همسری دختر خود انتخاب کنید، زیرا اگر او را دوست بدارد، به خوبی احترام او را نگاه میدارد و اگر او را دوست نداشته باشد، به او ستم نخواهد کرد».
اما اینکه برخی از خانوادهها ملاک و معیارشان برای خواستگار ثروت و دارائی و مقام و موقعیت اوست و برایشان مهم نیست که خواستگار آدمی ناپرهیزکار و فاسق و بدکار است، در واقع آدمهایی کمخرد و ظاهربین هستند. زیرا مال و ثروت دائمی و ماندگار نیست، اما فسق و فجور و فساد مایه گرفتاری و پریشانی و قطع ارتباط همسری و باعث پشیمانی است.
مهمترین ویژگیها و صفات مطلوب در زنان و دختران چهارچیز هستند:
مهمترین خصوصیتی که زن و دختر بایستی از آن برخوردار باشند، ایمان و اخلاق است. زیرا زن به سبب نداشتن ایمان و اخلاق خوب، به مسئولیتهای دینی خود اهمیت نمیدهد و زمینهساز دلمشغولیها و مشکلات فراوانی میگردد و ممکن است پس از مدتی مرد از طریق طلاق یا رها کردن یا اذیت و آزارش درصدد نجات از دست او برآید. خداوند متعال میفرماید:
﴿فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُ﴾ [النساء: 34].
«زنان خوب و صالحه آنهایی هستند که فرمانبردار (اوامر شوهر به جز در موارد معصیت خدا) بوده و اسرار خانوادگی را پنهان میدارندن، زیرا خداوند به حفظ آنها دستور داده است».
امام مسلم از عبدالله بن عمرو روایت نموده که: «دنیا همهاش متاع و کالاست، و بهترین متاع آن همسر پاک و پرهیزکار است». همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در این ارتباط مسلمانان را راهنمایی نموده و فرموده است:
«(معمولاً) زنان به چهار دلیل برای همسری انتخاب میشوند. به خاطر ثروت، موقعیت، زیبایی و دینداری. شما دیندار را انتخاب کنید، زیرا مایه خیر و برکت و آسودگی است».[20]
معنی این فرموده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم این است که: معمولاً بسیاری از مردم هنگامی که قصد ازدواج را دارند به دنبال زنان ثروتمند میروند، اما ممکن است همین ثروت و دارایی سبب انحراف و سرکشی او بشود و برخی هم زنان و دختران خانوادههای مشهور و یا ثروتمند را برمیگزینند، که این هم ممکن است سبب تکبر و خودخواهی همسر و همچنین زمینهای برای ناموفق بودن ازدواج بشود و برخی هم زنان ودختران را تنها به دلیل برخورداری از زیبایی انتخاب میکنند، اما ممکن است همان زیبایی مشکلساز بگردد و بسیاری از ناهجاریها و اختلاف را به وجود بیاورد.
اما چنانچه ملاک و معیار انتخاب همسر ایمان و اخلاق باشد، هرچند از مقام و مال فراوانی برخوردار نباشند، اما عشق و صفا و صمیمیت بر سر زندگی آنان سایه خود را خواهد افکند. و انسانهای عاقل و دوراندیش در هر شرایطی سعی و تلاششان آن است که برای دوستی و همسایگی و شراکت ـ به ویژه شریک عمر و زندگی ـ انسانهای اهل ایمان و اخلاق را برگزینند.
حدیث دیگری این موضوع را مورد تأکید قرار میدهد و میفرماید: «زنان را تنها به خاطر زیبایی انتخاب نکنید، زیرا ممکن است این زیبایی سبب انحرافشان بشود و به خاطر دارائی با آنان ازدواج نکنید، زیرا ممکن است ثروت سبب سرکشی آنها بگردد. بلکه دیندار را برای شریک زندگی انتخاب کنید، و زن برده و سیاهپوستی دیندار بسیار بهتر است (از زنی که از دینداری و پرهیزکاری برخوردار نیست)».[21]
بهتر آن است که از دختر خواستگاری شود، زیرا عشق و علاقه متقابل از استحکام بیشتری برخوردار خواهد بود و آمادگی مناسبتری را برای تولد فرزند دارد و امکان تفاهم و سازگاری با او بیشتر است.
از جابر روایت شده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «جابر با دختر ازدواج کردهای یا بیوه زن؟ گفت: با بیوه. فرمود: چرا با دختری ازدواج نمودی که بیشتر با هم به شوخی و سرگرمی بپردازید».[22]
اما این سفارش به ازدواج با دختران، به هیچوجه به معنی اهمال ازدواج با زنان بیوه نیست و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم کار جابر را مورد تأیید قرار داده و از طرف دیگر زنان بیوه برای اداره منزل و تربیت فرزندان از توانایی و تجربه بیشتری برخوردارند.
بهتر آن است که زن یا دختر مورد نظر خوش اخلاق و شاداب بوده و به ازدواج رغبت داشته باشد. زیرا محبت دوطرفه زمینه ثبات و استحکام زندگی مشترک و معاشرت مطلوب و تربیت فرزندانی سالم و شایسته است.
از معقل بن یسار روایت شده که گفته است: مردی به نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: خانمی زیبا را از خانوادهای محترم برای ازدواج در نظر گرفتهام، اما او زنی نازاست. اجازه میفرمائید با او ازدواج نمایم؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: نه من راضی نیستم. برای بار دوم و سوم آن مرد مراجعه کرد و در نهایت رسول خد صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «با زنی مهربان که فرزندان زیادی را برایتان به دنیا بیاورد ازدواج کنید، زیرا من به جمعیت فراوان شما افتخار میکنم».[23]
از طریق تحقیق در مورد تعداد خانواده آنها و خواهران و نزدیکان او میتوان به این موضوع پی برد، زیرا وجود فرزند حلقه ارتباطی بسیار محکمی میان زن و مرد و عطر و گل باغچه و مایه استقرار زندگی مشترک است. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«بهترین زن کسی هست که اگر آنان را نگاه کنی شادمان شوی و هرگاه به او دستوری بدهی، اطاعت نماید و انتظارات تو را برآورده کند و چنانچه حضور نداشته باشی از مال و ناموست پاسداری کند».[24]
از نظر شریعت اسلام ازدواج عقد و پیمانی است که به موجب آن روابط زناشویی میان مرد و زنی که با هم بیگانهاند، و موانعی مانند: خویشاوندی، رضاع و روابط سببی میان آنها وجود نداشته باشد، مشروعیت پیدا میکند.
شرط رسمیت و مشروعیت آن حداقل حضور ولی زن و دو نفر شاهد پرهیزکار و عادل در مجلس عقد است. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «بدون حضور ولی و دو نفر شاهد عادل، نکاحی تحقق پیدا نمیکند».[25] و لازمه آن رد و بدل کردن عبارات «ایجاب و قبول» و یا به نکاح درآوردن دختر از طرف ولی و پذیرش آن از طرف شوهر یا وکیل اوست.
شرط دیگر آن نامحدود بودن زمان ازدواج و ابدی بودن آن است. و قرار و مدار و تصمیم خود پسر و دختر مستقیماً یا از طرف تلفن و اینترنت و ... برای رسمیت پیدا کردن ازدواج کافی نیست و به آن مشروعیت نمیبخشد.
اگر مردی خطاب به دختری بگوید: در مقابل فلان مقدار مهریه با من ازدواج کن! و در مقابل زن عاقل و بالغ و باتجربه هم (براساس رأی امام ابوحنیفه) گفت: میپذیرم، یا ولی او گفت: از طرف فلانی که مرا وکیل نموده میپذیرم، یا اینکه پدر دختر بگوید: فلان دختر یا فلان خواهرم براساس کتاب خدا و سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در مقابل فلان مهریه که فوری باید پرداخت شود، با فلان مقدار که در آینده آن را پرداخت نمایی و خداوند را برای راستی قصد و نیتم به شهادت میگیرم، و مرد نیز بگوید: ازدواج با فلان دختر یا فلان خواهرت را براساس کتاب خدا و سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و براساس آن مقدار مهریه پذیرفتم و خداوند از آن دو شاهد که در نکاح حضورشان شرط است، آگاهتر و بهتر است. چنین نکاحی به خاطر عدم حضور دو نفر شاهد عادل صحت و مشروعیت ندارد.
هرگاه با حضور ولّی ـ که حضور او از نظر اکثریت علما شرعاً واجب است ـ مجلس عقد منعقد شد، اجازه گرفتن و نظرخواهی از دختر و مادر او سنت است؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «در مورد ازدواج دختر با مادرشان مشورت کنید».[26]؛ زیرا چنین روشی زمینه را برای تفاهم و الفت بیشتر فراهم مینماید و از طرف دیگر دختران طبیعتاً به مادرانشان تمایل و گرایش بیشتری دارند.
همچنین کسب اجازه از دختر و مادر او اهتمام به اصل حرمت و کرامت و حریت و مساوات میان انسانهاست. اما در صورتی که زن یا دختری از روی اجبار به عقد نکاح کسی دربیاید، شرعاً حق فسخ نکاح را خواهد داشت. زیرا از ابن عباس نقل شده که روزی دختری نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: که پدرش او را مجبور به ازدواج با پسرعمویش نموده، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به دختر حق داد که آن را بپذیرد یا رد کند».[27]
مراسم عقد معمولاً با خطبه و سخنان معروفی آغاز میشود که بهترین آنها خطبهای است که ترمذی و نسایی و ابن ماجه آن را از عبدالله بن مسعود روایت نمودهاند، ابن مسعود فرموده است: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خطبه و سخنانی را که در آغاز مراسم عقد مستحب است گفته شود اینگونه به ما آموخت:
«الحمدالله نستعینه و نستعفره ونعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا، من یهدالله فلا مضل له ومن یضلله فلا هادی له، وأشهدا أن لا إله إلا الله وحده لا شریك له، وأشهد أن محمداً عبده ورسوله».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾ [النساء: 1].
«ای مردمان از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری که شما را از یک انسان آفرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید، و از آن دو نفر مردان و زنان فروانی (بر روی زمین) منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همیدگر را بدو سوگند میدهید، بپرهیزید از اینکه پیوند خویشاوندی را گیسخته دارید (و صله رحم را نادیده گیرید)؛ زیرا که بیگمان خداوند مراقب شما است (و کردار و رفتار شما از دید او پنهان نمیماند)».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا ٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا ٧١﴾ [الأحزاب: 70- 71].
«ای مؤمنان! از خدا بترسید (و خویشتن را با انجام خوبیها و دوری از بدیها، از عذاب او در امان دارید) و سخن حق و درست بگویید ... * در نتیجه خدا (توفیق خیرتان میدهد و) اعمالتان را بایسته میکند و گناهانتان را میبخشاید و هرکه از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢﴾ [آل عمران: 102].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید آن چنان که باید از خدا ترس داشته باشید، از او بترسید (و با انجام واجبات و دوری از منهیات گوهر تقوی را به دامان گیرید) و شما نمیرید، مگر آنکه مسلمان باشید».
بهتر آن است که برخی از احادیث به آیات فوق اضافه شود. برای مثال احادیث زیر مناسباند:
«نکاح روش و سنت من است هرکس از آن رویردان شود، جزو (امت) من به شمار نمیرود».[28]، «ازدواج نمایید تا نسلتان بیشتر شود و من در روز قیامت به فراوانی شما افتخار میکنم».
امام نووی میفرماید: «حداقل خطبه عقد آن است که شامل «حمد» و سپاس خداوند و «صلوات» بر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و توجیه و سفارش به پرهیزکاری در آشکار و پنهان باشد و در آن خطاب به عروس و داماد گفته شود: خداوند زندگی مشترک شما را مبارک گرداند و باران رحمتش را بر زمین زندگیتان بباراند و الفت و محبت را اساس زندگی شما قرار دهد.
خطبهای که بیان گردید، مستحب است و چنانچه چیزی از آن هم گفته نشود، به اتفاق علما عقد نکاح صحیح است. رأی ارجح آن است که لازم نیست داماد خطبه و مطالب خاصی به جز قبول نکاح بگوید: بدین معنی که هرگاه ولی عروس گفت: من فلانی را به عقد و نکاح تو درآوردم، داماد هم بلافاصله بگوید: «ازدواج و همسری یا نکاح او را قبول دارم».[29]
پس از اجرای صیغه عقد و «ایجاب» از طرف ولی و «قبول» از طرف داماد، به خاطر حفظ حقوق طرفین مسایل مورد اتفاق در عقد ازدواج در دفتر رسمی بایستی ثبت بشود. هرچند این ثبت نمودن از نظر شرعی واجب نیست، اما به خاطر حفظ حقوق و مصالح طرفین ضروری است.
همه علما اتفاق نظر دارند که صحت نکاح مشروط به حضور ولی و دو نفر شاهد عادل است.
در ازدواج شرط است که زن جزو محارم دائم یا موقت مرد نباشد و ازدواج و اجرای صیغه عقد میان زن و مردی که با هم محرمند و ازدواج آنها برای همیشه یا موقت حرام باشد یا در آن شبههای وجود داشته یا در مورد آن میان علما اختلاف نظر وجود داشته باشد، ازدواج منعقد نمیشود. مانند: نکاح خانمی که در ایام عده «طلاق بائن» قرار دارد. ازدواج با خواهر همسری که طلاق داده شده اما هنوز در ایام «عدّه» قرار داشته باشد. ازدواج با دو زن که با هم محرم باشند، مانند:ازدواج با عمه یا خاله همسر.
همچنین ازدواج با محارمی که مانند: خواهر، دختر، عمه و خاله و ... برای همیشه حرام و نامشروع است.
سه عامل اصلی: خویشاوندی، دامادی، رضاع، باعث میشوند که ازدواج برخی از انسانها برای همیشه ممنوع و نامشروع باشد. این آیه قرآن همه آن موارد را ذکر نموده است:
﴿وَلَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۚ إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَمَقۡتٗا وَسَآءَ سَبِيلًا ٢٢ حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُمۡ وَعَمَّٰتُكُمۡ وَخَٰلَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ وَبَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ وَأُمَّهَٰتُكُمُ ٱلَّٰتِيٓ أَرۡضَعۡنَكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ وَأُمَّهَٰتُ نِسَآئِكُمۡ وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمۡ تَكُونُواْ دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ وَحَلَٰٓئِلُ أَبۡنَآئِكُمُ ٱلَّذِينَ مِنۡ أَصۡلَٰبِكُمۡ وَأَن تَجۡمَعُواْ بَيۡنَ ٱلۡأُخۡتَيۡنِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٢٣ ۞وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۖ كِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا ٢٤﴾ [النساء:22- 24].
«با زنانی ازدواج نکنید که پدران شما با آنها ازدواج کردهاند. زیرا این کار عمل بسیار زشتی است. و (نزد خدا و مردم) مبغوض بوده و روش بسیار نادرستی است. مگر آنچه گذشته (و در زمان جاهلیت انجام گرفته) * خداوند بر شما حرام نموده است ازدواج با مادرانتان، دخترانتان، خواهرانتان، عمهها و خالههایتان، برادرزادهها و خواهرزادههایتان و مادرانی که به شما شیر دادهاند. خواهران شیریتان، مادران همسرانتان، دختران همسرانتان که از مردان دیگری هستند و تحت سرپرستی و کفالت شما قرار دارند و با مادرانشان قبلاً هم بستر شدهاید، اما اگر با مادرانآنها هم بستر نشدهاید، گناهی (در ازدواج با چنین دختران) بر شما نیست. همسران پسران صلبی خود، و اینکه دو خواهر را با هم جمع کنید، مگر آنچه گذشته است (که با طلاق یکی از آنها قلم عفو بر گذشته آنان کشیده میشود) بیگمان خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است * و زنان شوهردار (بر شما حرام شده) مگر زنانی که در (جنگ با کفار) اسیر کردهاید (زیرا نکاح آنها باطل میشود و پس از سپری شدن عده) ازدواج با آنها جایز است. این موارد را خداوند بر شما واجب گردانیده (پس آنچه را که او بر شما حرام نموده حرام بدانید و آن را مراعات کنید) برای شما ازدواج با زنانی دیگر ـ به جز آنهایی که گفته شد ـ حلال گشته است و میتوانید با اموال خود (از راه شرعی) زنانی را جویا شوید و با ایشان ازدواج کنید. پاکدامن باشید و از زناکاری پرهیز کنید. پس اگر با زنی ازدواج کردید و با او هم بستر شدید، باید مهریه او را (بدون کم و کاست سر موعد مقرر) بپردازید. و این واجبی (از واجبات الهی)است. و بعد از تعیین مهریه در مورد آنچه خود بر آن توافق میکنید گناهی بر شما نیست. (مثلاً اگر زن با رضایت و رغبت خود مقداری از مهریه را ببخشد مانعی ندارد. یا اگر شوهر چیزی را بر آن بیافزاید بلامانع است) بیگمان خداوند آگاه و حکیم است».
جماعتی از محدثین از ابوهریره روایت کردهاند که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم «از ازدواج با عمه و خاله نهی فرموده است». و حکمت تحریم ازدواج با زنانی که در آیه و احادیث ذکر شدهاند، این است که ازدواج باعث قطع روابط خویشاوندی نشود و آتش کینه و عداوت را در میان آنها روشن ننماید.
اکنون در مورد زنانی که ازدواج با آنها حرام است با تفصیل بیشتری سخن میگوییم:
زنانی که به خاطر خویشاوندی و نسبت ازدواج با آنها حرام است چهار دستهاند:
الف- اصول انسان هرچند بالاتر بروند، مانند: مادر، مادربزرگ (مادرِ مادر و مادرِ پدر).
ب- فروع انسان هرچه پایینتر بروند. مانند: دختر و دختر دختر و دختر پسر و ...
ج- فروع پدر و مادر یا یکی از آنها، هرچند دورتر باشند، مانند: خواهران پدر و مادری، خواهر پدری، خواهر مادری و دختران آنها و دختران برادرزاده و خواهرزاده هرچند دورتر شده باشند.
د- گروه اول از فروع پدر و مادربزرگان: مانند عمهها و خالهها. فرق نمیکنند که مستقیماً عمه و خاله شخص موردنظر باشند، یا عمه و خاله پدر یا مادر یا پدربزرگ و یا مادربزرگ او باشند. اما با گروه و طبقه دوم مانند: دختر عمو و دختر عمه و دختر خاله و دختر دایی ازدواج جایز است.
آنهایی هم که به خاطر مصاهرت ازدواج با آنها حرام است چهار دستهاند:
الف- زن اصول هرچند دورتر باشند فرق نمیکند خویشاوندی پدری یا خویشاوند مادری باشند، مانند: همسر پدر و پدربزرگ (پدرِ پدر و پدرِ مادر). اما ازدواج با دختر همسر پدر و یا مادر همسر پدر برای پسر او جایز است. و جایز است پدر با زنی ازدواج کند و دختران زن را هم با همسری پسر خود انتخاب کند.
ب- ازدوج با همسر فروع خود، هرچند دورتر باشند. فرق نمیکند از طریق پسر باشد یا از طریق دختر، یا آن فرع با او همبستر شده یا نشده باشد و یا بعد از مرگ او را ترک کرده یا او را طلاق داده باشد، حرام است. مانند: همسر پسر، یا همسر پسر پسر، یا همسر پسر دختر هرچند دورتر گردیده باشند و در مذهب امام ابوحنیفه ازدواج با دختر زنی که مرد با او مرتکب زنا شده باشد، یا دختر زنی که با او براساس نکاحی ناقص و فاسد ازدواج کرده باشد. جایز نیست.
ج- ازدواج با اصول همسر هرچند دورتر باشند حرام است، هرچند مرد با آن همسر خود همبستر شده یا نشده باشد. مانند: مادر و مادربزرگ زن، فرق نمیکند مادربزرگ او مادر پدر باشد و یا مادر مادرش. زیرا براساس اصول شرعی: «عقد دختر باعث تحریم عقد مادر و مادربزرگهای آنها گردیده و همبستر شدن با زن سبب تحریم ازدواج با دختران او میشود». آن موارد حرام شدهاند.
د- ازدواج با فرع همسر هرچند دورتر شده باشند، حرام است. منظور از فروع همسر دختران اوست. به شرطی مرد با زن خود همبستر شده باشد. اما اگر تنها او را عقد کرده و قبل از همبستری او را طلاق داده یا زن فوت کرده باشد ازدواج با دختر یا دیگر فروع او حرام نیست.
و همه آن زنانی که به خاطر نسبی و خویشاوندی ازدواج با آنها حرام است به سبب رضاع هم حرام میشوند. زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَأُمَّهَٰتُكُمُ ٱلَّٰتِيٓ أَرۡضَعۡنَكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ﴾ [النساء: 23].
«و (ازدواج با) مادرانی که به شما شیر داده و خواهران شیریتان (حرام است)».
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «همه آنچه به دلیل نسبی حرام است به دلیل رضاع هم حرام میشود».
در رابطه با موضوع رضاع و شیرخوارگی باید گفت که: شوهر خانمی که به کودکی شیر داده و همه اقارب و خویشاوندانش و اقوام کودک درمیآیند، نه دیگران. زیرا در این رابطه مرد به عنوان همسر زن بیشتر مورد نظر است هرچند شیر متعلق به زن میباشد.
علت تحریم ازدواج با مادر و خواهر شیری و ... این است که شیر کم یا زیاد باشد سبب رشد جسمی کودک میگردد و از نظر فقهای مذهب امام شافعی حداقل بایستی پنج بار طبق عرف و عادت به آن کودک شیر داده باشد و لازم نیست حتماً هربار سیر خورده باشد. اما اکثریت علما این شروط را لازم نمیشمارند و به این آیه استدلال مینمایند که:
﴿وَأُمَّهَٰتُكُمُ ٱلَّٰتِيٓ أَرۡضَعۡنَكُمۡ﴾ [النساء: 23].
«مادرانی که به شما شیر دادهاند».
مطلق بیان شدن رضاع بیانگر این است که کم و زیاد آن با هم تفاوتی ندارد. اما علمای مذهب امام شافعی به این روایت از حضرت عایشه استدلال مینمایند که فرموده است: «قرآن در آغاز برای رضاع ده بار شیر خوردن را فرموده و سپس آن را به پنج بار قطعی تقلیل داد و پس از وفات رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم برخی از مردم همچنان فکر میکردند که آن ده بار همچنان شرط است و نمیدانستند که نسخ شده است».
ازدواج مجدد با زنی که به صورت طلاق ثلاثه یا «بینونه کبری» طلاق داده شده باشد، حرام است، زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاكُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِيحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ﴾ [البقرة: 229].
«طلاق [رجعى] دو بار است پس [از آن باید زن را] به شایستگى نگاه داشتن یا به نیکى رها کردن»
﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَه﴾ [البقرة: 230].
«پس اگر [شوهر] او را [براى سومین بار] طلاق داد، پس از آن براى او (شوهر) حلال نمىشود، تا آنکه با همسرى جز او ازدواج کند»
«طلاق دوبار است، (آن طلاقی که حق مراجعت در آن محفوظ است. بعد از دو مرتبه طلاق یکی از دو کار را باید انجام داد). ادامه زندگی مشترک (با زن) به گونهای شایسته (و عادلانه) یا طلاق دادن (او) به صورتی مطلوب (و به دور از ستم و حقکشی)».
و سپس میفرماید:
«(پس اگر بعد از دوبار طلاق و مراجعت، بار دیگر) او را طلاق داد، از آن به بعد زن بر او حلال نیست، مگر آن که با شوهر دیگری ازدواج کند (و به طور طبیعی آن مرد نیز او را طلاق دهد)».
و ازدواج آن زن با شوهر دوم بایستی طلاق طبیعی و دائمی باشد و به هیچوجه زمان مشخصی و نیتی خاص برای آن در نظر گرفته نشده باشد. زیرا نکاحی که به قصد «تحلیل» انجام بگیرد، نوعی فریب و حیله خلاف شرع است. و مالکیه و حنابله و بسیاری از فقهای دیگر از مذاهب آن را باطل میدانند. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«خداوند زنی را که موهای خود را پیوند میدهد و زنان خالکوب و زنانی که خالکوبی مینمایند و تحلیل کننده و کسی که برای او تحلیل میشود را مورد نفرین قرار داده است».[30]
از نظر فقهای مذهب امام ابوحنیفه نکاح «تحلیل» کراهت تحریمی دارد و از دیدگاه شافعیه اگر در عقد نکاح مدت معینی در نظر گرفته شود ـ به خاطر مشابهت با نکاح موقت ـ حرام است. اما اگر مدت در عقد مشخص نشده باشد، در ظاهر عقد صحیح است، اما اگر نیت خبیثی داشته باشند خداوند خود از آن آگاه است. یعنی به هر صورت حرام میباشد.
زنانی که هنوز در عقد نکاح مرد دیگری قرار دارند، یا هنوز پس از طلاق عدّه آنان سپری نشده که شامل: زنان شوهردار، زنانی که هنوز عده نکاح قبلی آنها سپری نشده، زنانی که از طریق زنا حاملهاند ـ در رأی امام ابوحنیفه ـ یا زنی که با او زنا شده ـ از نظر امام مالک ـ ازدواج با همه آنها حرام است.
3- آنانی كه از هیچ آئین آسمانی پیروی نمیكنند
مانند زنان بتپرست، آتشپرست، ملحد، مارکسیست، بهایی، بودایی و ...
اما ازدواج زن مسلمان با مرد کافر به اتفاق و اجماع علما حرام و باطل است. زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَٰتٖ فَلَا تَرۡجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلۡكُفَّارِۖ لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ يَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾ [الممتحنة: 10].
«هرگاه متوجه شدید که آن زنان اهل ایمانند، آنها را به نزد کافران بازنگردانید، این زنان برای آن مردان و آن مردان برای این زنان حلال نیستند».
اینگونه ازدواجها از همان آغاز محکوم به شکست است، زیرا با توجه به عدم توافق دینی و اخلاقی و خواستهها و اهداف از انسجام لازم برخوردار نخواهند بود.
اما ازدواج با زنان اهل کتاب (مسیحی و یهودی) یعنی زنانی که به یکی از ادیان آسمانی باور دارند، به دلیل این آیه جایز است:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُۖ وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ وَطَعَامُكُمۡ حِلّٞ لَّهُمۡۖ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ﴾ [المائدة: 5].
«امروزه (با نزول این آیه) همه چیزهای پاکیزه (و طبع سالم پسند) برایتان حلال گردید، و (ذبائح و) خوراک اهل کتاب (به جز آنچه با آیات دیگر تحریم شده) برای (شما حلال گردیده) و خوراک شما نیز برای آنها حلال است. و (ازدواج با) زنان پاکدامن و مؤمن و زنان پاکدامن اهل کتاب پیش از شما، حلال است».
اما ازدواج با زنان اهل کتاب کراهت دارد و به خاطر محافظت از مصالح مسلمانان از ازدواج با نظامیان و سیاستمداران نظام اسلامی با زنان (یهودی و مسیحی) بایستی جلوگیری بشود. تا زمینه برای نفوذ و کسب اطلاعات از طرف دشمنان فراهم نشود.
برخی از جوانان به خاطر گرانی هزینه ازدواج در ممالک اسلامی یا شرایط تحصیل و زندگی در ممالک بیگانه، یا دستیابی به اقامت، یا زیبایی با طمع در مال و ثروت و گاهی به خاطر مسلمان نمودن و هدایت آنها و یا فرهنگ و دانش برخی از زنان غربی، با آنها ازدواج مینمایند. که گاهی متأسفانه عواقب بسیار زیانباری را برای آنها در پی دارد.
هرگاه خانمی اهل کتاب یا ... مسلمان شود و شوهرش حاضر به ترک دین خود نشود، نکاح آنها به اتفاق علما باطل میگردد.
با خواهر همسر و محارم او مانند عمه و خالهاش نمیتوان ازدواج نمود. زیرا ازدواج با محارم همسر باعث قطع صله رحم و کینه و عداوت میشود و قطع صلح رحم حرام است و هر کاری هم که باعث آن بشود، نیز حرام به شمار میآید.
همچنین همه علما بر حرام بودن ازدواج مردم با محارم همسر مطلقهاش که عدّه او سری نشده اتفاق نظر دارند. اما تنها مالکیه و شافعیه ازدواج مرد با خواهر همسر مطلقهای را پیش از سپری شدن زمان عدّه او در رابطه با طلاق «بینونه کبری یا صغری» جایز میشمارند.
کسی که دارای چهار همسر است. ازدواج با زن پنجم جایز نیست. هرچند که این اقدام در مدت زمان عدّه یکی از آنها بوده که طلاق داده شده باشد. بلکه باید صبر نماید تا عدهاش تمام شود و پس از آن همسر دیگری را اختیار نماید.
خداوند متعال تعداد زوجات یا چند همسری را به دلائلی جایز گردانیده و فرموده است:
﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً﴾ [النساء: 3].
«اگر نگران آن بودید که نتوانید با یتیمان با عدالت رفتار کنید (از این هم بترسید که نتوانید میان همسران متعدد خود دادگری کنید، اما اگر به خود اطمینان داشتید) با زنان دیگری که ازدوج با آنها برایتان حلال است و دوستشان میدارید، با دو یا سه یا چهار تا ازدواج کنید. اگر هم میترسید که نتوانید میان آنها دادگری و عدالت را مراعات نمایید به یک همسر اکتفا کنید».
چند همسری محدود به چهار همسر است و پیش از آن همچنان که گفته شده جایز نیست.
با توجه به اینکه در ارتباط با موضوع ازدواج اصل بر تک همسری است و اکثریت قاطع مردم مسلمان تنها دارای یک همسرند. اما به خاطر ضرورتهای فردی و اجتماعی مشروط به دو شرط تعداد زوجات به عنوان راهحل آن ضرورتها جایز است.
برخورداری مرد از توانائی ایمانی و اخلاقی کافی برای رعایت عدالت و دادگری میان همسران. زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً﴾ [النساء: 3].
«اگر نگران آن بودید که نتوانید به عدالت (با آنها) رفتار کنید، به یک همسر اکتفا کنید».
اما تمایل قلبی و علاقه بیشتر درونی به یکی از آنها موضوعی طبیعی است و چنانچه در رفتار و تهیه مخارج زندگی تأثیر نگذارد ـ مانعی ندارد. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نسبت به حضرت عایشه رضی الله عنهم محبت و علاقه بیشتری داشت. اما به طور کامل در عمل میان همسرانش عدالت را مراعات میفرمود و میگفت: «خداوندا این کاری است که از دست من برمیآید، از تو میخواهم در مورد آنچه در اختیار خودم نیست مرا مورد ملامت قرار ندهی».[31]
اسلام ستم و بدرفتاری و ترک عدالت را با همسران حرام گردانیده و در این رابطه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«مردی که دارای دو همسر باشد و حق یکی از آنها را به خاطر دیگری ضایع نماید و میان آنها به عدالت رفتار نکند، روز قیامت وقتی که برانگیخته میشود یک طرف بدنش کج و فلج میشود».[32]
توانایی و تمکن مالی مرد برای تأمین نفقه آنها و جلوگیری از ستم و ظلم اقتصادی به آنان. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«ای جوانان هریک از شما که میتوانید مخارج ازدواج را تهیه کنید ازدواج کنید. زیرا باعث سر به زیری و پاکدامنی بیشتر میشود».[33]
در مورد حکمت تعدد زوجات بسیار سخن گفته و مطلب نوشته شده است. و به همین اکتفا مینمائیم که از طرف خداوند حکیم و علیم روا دانسته شده و او خود بهتر خیر و صلاح بندگانش را میداند.
﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ ١٤﴾ [الملک: 14].
«مگر خدایی که همه چیز را آفریده آگاه نیست، (نه اینگونه نیست بلکه) او بسیار خردبین و آگاه است».
چند همسری در راستای رفع نیاز و حل مشکلات خاص مرد یا زن یا به دلیل بیشتر شدن تعداد زنان بیوه به دنبال جنگها و یا مسایل دیگری است که سبب مرگ بسیاری از مردها گردیده باشد ـ همچنین گاهی ممکن است به خاطر رفتار ناصواب و بداخلاقی یا نازایی و بیماری زن باشد که شوهرش ناچار به اختیار همسر دیگری میشود. و این امکان هم هست که گاهی مرد به دلائلی از زنش متنفر باشد. یا اینکه در شرایط اجتماعی و سیاسی خاصی مانند زندگی در میان اکثریت مردم غیرمسلمان به خاطر ازدیاد جمعیت اقدام به اختیار همسران دیگری بنمایند.
چند همسری در واقع با اصل مراعات عفت و پاکدامنی ارتباط مستقیم دارد. و بهتر و محترمانهتر از فرهنگ روابط نامشروع رایج در جامعههای غربی است که برای مثال در آمریکا نسبت آن به 80 درصد میرسد.
هرچند تعدد زوجات از نظر اسلام جایز است، اما در جامعههای اسلامی بسیار کم روی میدهد. در آماری که در سال 1971 میلادی تهیه شده معلوم گردیده که: 96 درصد مردان مسلمان تنها دارای یک همسر هستند و فقط 4 درصد آنها دارای دو همسر و در کشور سوریه 1 درصد میباشند. و کسانی که بیش از دو همسر را اختیار کردهاند، بسیار نادر و اندکاند و نسبتی را نمیتوان برای آنها در نظر گرفت تنها در کشورهای خلیج است که به خاطر برخورداری از امکانات مالی وسیع که این پدیده اندکی رواج یافته، اما در بسیاری دیگر از کشورها به خاطر مشکلات اقتصادی در حال زوال است.
چند همسری را قانونی نمودن ـ به شرط اجازه قاضی همچنان که در زمان انورسادات در مصر صورت میگرفت ـ کاری است بیهوده، زیرا ازدوج شرعی با رضایت طرفین و حضور ولی زن و دو نفر شاهد عادل منعقد میشود و گاهی هم اسرار خانوادگی سالها پنهان میماند و به جز زن و شوهر کسی از آن مطلع نمیشود.
برخی از کشورهای اسلامی مانند تونس به سوی جلوگیری از چندهمسری پیش رفته و آن را جرم به شمار میآورند و براساس ماده 18 قانون احوال شخصیه کسانی که اقدام به اختیار همسر دوم بنمایند به یک سال زندان محکوم میشوند، این کار کاری است بیهوده و با شریعت سرتا پا حکمت و مصلحت اسلام ناسازگار است.
شاید برای برخی این سئوال پیش آمده باشد که به چه دلیل رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم دارای نه همسر بوده است؟در پاسخ باید گفت که: این ویژگی خاص ایشان بوده و در راستای مصلحت گسترش دعوت اسلامی در میان قبایل عرب، یا حل مشکل خانمی که بچههای زیادی داشته و همسرش به شهادت رسیده، یا به خاطر اهداف انسانی دیگری بوده و یا براساس دستور خداوند اقدام به آن نموده است. و لازم به یادآوری است که رسول خدا در مرحله جوانی و میانسالی یعنی تا عمر 53 سالگی تنها با حضرت خدیجه رضی الله عنها زندگی میکرده است.
ولی عقد و نکاح کسانی هستند که حق شوهر دادن دختران کم سن و سال را داشته باشند که از نظر شافعیه عبارتند از: پدر پدربزرگِ دختر و از نظر مالکیه و حنابله عبارتند از: پدر و وصی او و حاکم وقت. و امام ابوحنیفه بر این باور است که همه اقارب پدری و همه اقارب مادری دختر میتوانند به ترتیب اولویت و قرابت ـ پس از جلب رضایتش ـ او را شوهر بدهند. این رأی امام ابوحنیفه رأی بسیار حکیمانه و دوراندیشانهتری است و در صورت نیاز در زمان معاصر بهتر آن است که مورد عمل قرار گیرد.
ممانعت ولی از ازدواج زنان با کسی که او را دوست میدارد و همشأن اوست، حرام و نارواست. زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ﴾ [البقرة:232].
«و هنگامی که زنان را طلاق دادید و مدت عده خود را به پایان رسانیدند، مانع از آن نشوید که با شوهران (سابق) خویش (یا کسانی دیگر) ازدواج کنند».
گاهی به هنگام عقد زن یا شوهر شرط یا شروطی را برای قبول ازدواج قرار میدهند که ممکن است برخی از آنها باطل و برخی دیگر صحیح باشند. شروط صحیح بر دو گونهاند: شروطی که عمل به آنها لازم و شروطی که وفای به آنها ضروری نیست.
1- شروطی كه عمل به آنها لازم است
این نوع از شروط، شروطی هستند که برای زن مصلحتی را در پی داشته باشند و از طرف دیگر حقوق کسی دیگر را ضایع ننمایند و با حقوق و مسئولیتهای مشروع ازدواج منافات نداشته باشند. مانند این که زن حق داشته باشد که با شوهر به مسافرت نرود، یا او را از شهر خود به شهر دیگری انتقال ندهد. چنانچه مرد به این شرایط زن عمل ننماید براساس رأی حنابله، زن حق دارد که یک طرفه نکاحش را فسخ کند. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«بهترین و والاترین شروطی که لازم است مراعات شوند شروطی هستند که ثبات و دوام زناشویی را در پی داشته باشد».[34]
2- شروط صحیحی كه عمل به آنها ضروری نیست
اینگونه شروط عبارتند از:
الف: زن شروطی را پیشنهاد نماید که با حقوق زناشویی مرد و مسئولیتهای او سازگار نباشد. مثل اینکه: زن بگوید: شوهرش نباید به مسافرت برود، در هیچ کار اداری استخدام نشود.
ب: زن شروطی را مقرر نماید که باعث صدمه دیدن حقوق دیگران بشود. برای مثال بگوید: به این شرط حاضرم با تو ازدواج کنم که پس از مدتی همسر اولت را طلاق بدهی. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«روا نیست که ازدوج با زنی سبب طلاق زنی دیگر بشود».[35]
3- شروطی كه باطلند و وفای به آنها روا نیست
برخی از شروط هرچند باطل هستند، اما ذکر آنها باعث باطل شدن عقد نیست، شروط: باطل آن است که ازدواج را مقید به اموری خلاف شریعت بنماید؛ مانند: اینکه در ازدواج مهریهای در کار نباشد. زن هزینه و مخارج منزل مرد را تأمین نماید، مرد حق همبستری زن را نداشته باشد. یا زن خود به تنهایی به مسافرتهای مخاطرهآمیز برود. همه این موارد به اتفاق علما به خاطر تضادشان با لوازم ازدواج و حقوق و مسئولیتهای آن باطلاند.
نکاحی صحیح و مشروع است که دارای شرایط زیر باشد:
حضور دو نفر شاهد عادل که مضمون کلام عاقدین را بشنوند و متوجه بشوند، واجب و ضروری است. و به صورت شهادت از راه دور به وسیله تلفن و ویدیو کنفرانس و غیره جایز نیست.
شرط دوم نکاح صحیح این است که زن و مرد با هم محرم نباشند و یا در مورد آنها شبههای به دلیل اختلاف فقها وجود نداشته باشد. این شرط عدم محرمیت مراعاتش ضروری است.
یکی دیگر از شرایط صحت ازدواج این است که هیچ کدام از زن یا مرد به ازدواج با دیگری مجبور نشده باشند، اما اگر اکراه و اجباری در کار باشد، اکثریت فقها آن عقد را فاسد میشمارند. اما برخی از فقهای حنفی آن را صحیح میدانند.
چنانچه یکی از آنان در حال احرام حج یا عمره باشد، اکثریت قریب به اتفاق علما عقد آنان را باطل میدانند، زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«کسی که در حال احرام است، ازدواج ننماید و به خواستگاری هم نرود».[36]
اما علمای حنفی آن را جایز میشمارند، زیرا میگویند: «رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در حال احرام بوده که با یکی از همسرانش ازدواج نموده است».[37]
علما و فقها بر عدم صحت نکاح موقت اتفاق نظر دارند. برای مثال اگر مرد خطاب به زن بگوید: برای مدت یک سال یا تا پایان اقامت در این شهر تو را به نکاح موقت خود درمیآورم، این عقد باطل است و طولانی و کوتاه بودن مدت آن تفاوتی با هم ندارند.
نکاح متعه یا نکاح موقت این است که زن و مردی تنها به خاطر بهرهبرداری جنسی از یکدیگر برای مدت زمان مشخصی با هم اتفاق کنند و پس از پایان آن مدت بدون طلاق از یکدیگر جدا شوند.
این نوع عقد از نظر اکثریت قریب به اتفاق اصحاب و تابعین و ائمه مذاهب ـ به جز شیعه امامیه ـ به استناد آیه زیر حرام و نامشروع است:
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ ٦﴾ [المؤمنون: 5- 6].
«و (مؤمنین راستین) آنهایی هستند که عورت خود را (از زنا و ...)حفظ میکنند مگر با همسران یا کنیزکان خود، که در این صورت مورد ملامت قرار نمیگیرند».
خداوند متعال در این آیه رابطه زناشویی میان زن و مرد را به دو نوع محدود گردانیده است. نوع اول: ازدواج و همسری. نوع دوم: ملک الیمین و کنیزکان. و با توجه به واقعیتهای اجتماعی و قراردادهای بینالمللی و ناسازگاری بردگی با روح اسلام، نوع دوم اینک قرنهاست که زایل گردیده است. و تنها ازدواج دایم که معنی واقعی زوجیت و همسری در آن تحقق مییابد، باقی مانده است.
از طرف دیگر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در احادیث بسیاری از نکاح موقت نهی فرموده است: از جمله امام مسلم از سیره جهنمی نقل مینماید که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در حجه الوداع مسلمانان را از نکاح موقت برحذر داشت. همچنین امام مسلم و امام احمد و ابن ماجه روایت نمودهاند که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«ای مردم من پیشتر به شما اجازه دادم که (به خاطر نزدیکی به عهد جاهلیت و شیوع پدیده زنا) که (به طور موقت) از زنان استمتاع نمائید، اما اینک خداوند آن را تا روز قیامت حرام نموده است. هرکس یکی از آنها نزد اوست او را رها کند و چیزی را که به آنان دادهاید از ایشان پس نگیرید».[38]
اما امامیه هنوز هم بر این باورند که نکاح موقت مشروعیت دارد و در مورد حلال بودن آن به روایتی از ابن عباس و جمعی دیگر از صحابه و تابعین استدلال مینمایند و همچنین استدلال میکنند که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در برخی از غزوهها مانند غزوه خیبر، حنین، سال اوطاس و سال فتح مکه به انجام این کار، اذن داده است. اما اهل سنت در پاسخ به این استدلال میگویند که این موضوع به پیش از تحریم نکاح موقت برمیگردد و ابن عباس اجازه آن را تنها به کسانی داده است که شدیداً به آن نیاز پیدا مینمایند بعدها هم از این رأی خود برگشت.
در مذهب امام شافعی و امام احمد بن حنبل عقد صحیح مشروط به معین و مشخص بودن دقیق عروس و داماد است. زیرا هدف از نکاح آغاز زندگی مشترک دو انسان است و طبیعی است که آنها اشخاص معینی باشند و بدون تعیین دقیق عقد آنها باطل است.
6-9- علمای مالكی برای صحت عقد سه شرط دیگر را در نظر گرفتهاند
الف- تعیین مهریه: اگر در هنگام عقد مشخص نشود، لازم است قبل از همبستری مقدار آن معلوم شود، و در غیر اینصورت مهرالمَثَل برای زن ثابت میشود. بر این اساس چنانچه زن و مرد در مورد در کار نبودن مهریه اتفاقنظر پیدا نمایند. عقد و ازدواج آنها جایز نیست و به اصطلاح فقها آن را «زواج التفویض» مینامند و چنین عقدی پیش از ارتباط زناشویی بایستی باطل بشود.
ب- اعلان عقد: چنانچه زن یا مرد یا هر دوی آنها با شهود دست به یکی کنند و نکاح و ازدواج را از مردم یا گروهی خاص پنهان دارند، عقدشان باطل است و در اصطلاح فقها آن را «نکاح السرّ» مینامند.
ج- سلامت جسمی و روحی: چنانچه یکی از آنها دچار بیماری سختی شده باشد و انتظار مرگ او برود، اگر عقدی هم جاری بشود ـ هرچند پس از همبستری هم باشد ـ بلافاصله پس از مرگ نکاحشان باطل و کان لم یکن میشود.
اکثریت قریب به اتفاق ائمه مذاهب و فقها ـ به جز حنفیه ـ بر این باورند که نکاح و عقد بدون حضور ولی باطل است. زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ﴾ [البقرة: 232].
«از ازدواج آنها با شوهران (قبلی) خود (یا اشخاص دیگر) جلوگیری نکنید».
همچنین روایت شده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«عقد و نکاح بدون ولی معنی ندارد».[39]
شروطی هستند که در دو طرف عقد بایستی وجود داشته باشند، تا پیامدهای نکاح در مورد آن عملی بشود.
برای تحقق اثرات و عملی شدن ازدواج لازم است که «ولی» دارای حق ولایت شرعی باشد و ولایت شرعی او زمانی ثابت میشود که ولی زن یا جزو اقوام درجه اول پدری یا وکیل آنها باشد، در غیر اینصورت صحت نکاح مشروط به اجازه و رضایت آنها خواهد بود.
ولی بایستی دارای اهلیت کامل یعنی: عاقل و بالغ باشد. اما اگر غیرعاقل و غیربالغ باشد، علما اتفاق نظر دارند که عقد آنها باطل است. اما اگر دختر یا پسر اهل عقد و تمییز نباشند، یا از عقل و تجربه ناقصی برخوردار باشند ـ برخی بر این باورند که نکاحشان موکول به رضایت ولی است. اما شافعیه و حنابله میگویند، نکاح آنها باطل است.
ولی همچنان که گفته شد: به حسب درجه و مراتب ولایت صاحب حق و اختیارند، اگر ولی حضور داشته باشد، ـ پس از جلب رضایت دختر ـ عقد نکاح صحیح است و نیاز به رضایت هیچ یک از دیگر خویشاوندان او ندارد. اما اگر «ولی» حضور نداشته باشد، عقد نکاح ـ به جز در رأی حنفیه ـ باطل است.
مرد هم میتواند برای قبول عقد نکاح کسی را وکیل خود بنماید، به شرطی که وکیل هم عاقل و بالغ باشد. و در رأی اکثریت مذاهب اگر وکیل اهلیت لازم را نداشته باشد، نکاح باطل است.
این شروط شروطی هستند که وجود آنها در دو طرف عقد برای الزامی شدن و پیامدهای نکاح ضروری است و دیگر قابل فسخ نیست. آن شروط عبارتند از:
1- زن و مرد باید شایستگی (همشأن بودن) و تناسب لازم را با هم داشته باشند و هر دو عاقل و بالغ باشند و چنانچه در شأن هم نبودند و تناسب لازم را با هم نداشتند از نظر علمای حنفیه نکاحشان فسخ میشود.
2- هر یک از آنها به بیماریهایی مانند: جنون، جذام، پیسی، ناتوانی جنسی ـ بیماریهای فکری و فساد عقیده و اخلاق ـ مبتلا نباشند. مگر اینکه طرف مقابل قبل از اجرای عقد در جریان آن قرار گیرد و خود به آن رضایت داشته باشد. اگر یکی از آنها قبلاً در جریان آنگونه بیماری همسرش قرار نگرفته باشد، به او اختیار داده میشود که زندگی با او را ادامه دهد یا نکاحش را فسخ نماید.
3- چنانچه یکی از آنها دیگری را فریب بدهد و به دروغ خود را دارای مال یا مقام یا مدرک تحصیلی جلوه بدهد و سپس خلاف آن ثابت شود، طرف دیگر (زن یا شوهر) حق و اختیار فسخ نکاح را پیدا مینماید.
4- از نظر علمای حنفیه چنانچه زن عاقل و بالغی خود را شوهر میدهد، عقد او بایستی شامل مهرالمثل باشد. اما اگر آن زن خود را به کمتر از مهرالمثل شوهر دهد. و ولی او به آن مقدار راضی نباشد، ولی حق دارد نکاح او را باطل نماید.
5- کسی که ولی پسر یا دختر مجنون و یا بدون تمییز برای عقد نکاح میشود، بایستی پدر یا پسر و یا جد او باشد. اما چنانچه یکی از خویشاوندان مانند برادر و عمو ولی آنها بشوند، نکاح منعقد نمیشود و به خاطر مصلحت آنهایی که اهلیت و شرایط ازدواج را ندارند، نکاح باطل میگردد.
به خاطر آنکه زن و مرد در زندگی مشترک دچار اختلاف و ناهنجاری نشوند، در پارهای از امور بایستی با هم تناسب داشته باشند. مالکیه میگویند در «دیانت و سلامت» بایستی با هم متناسب باشند. اما اکثریت علما بر این باورند که دختر و پسر یا زن و مردی که قرار است با هم ازدواج نمایند بایستی در موارد زیر با هم کفائت و تناسب داشته باشند. در دین و اخلاق و پاکی و پرهیزکاری، نسب و خانواده، حرفه و شغل و تحصیل و ثروت و مقام.
از نظر مذاهب چهارگانه وجود کفائت و تناسب جزو ملزومات ازدواج هستند، اما عدم کفائت مانع صحت ازدواج به شمار نمیروند. و دلیل ضرورت وجود کفائت احادیث ضعیفی هستند؛ از جمله این حدیث ابن عمر رضی الله عنهما که: «برخی از مردم عرب با برخی دیگر و قبیلهای با قبیلهای دیگر و مردی با مرد دیگر و بردگان هم به همین صورت با هم همشأن هستند».[40]
واقعیت این است که دلیل مراعات شایستگی (همشأن بودن)و تناسب به عرف رایج و هماهنگی میان مصالح مرد و زن برمیگردد. زیرا آدم باشرافت و با کرامت حاضر به زندگی با آدم پست و بیشخصیت نیست. لازم به یادآوری است که موضوع کفایت و تناسب بایستی در ارتباط با مرد مورد ملاحظه قرار گیرد، نه در ارتباط با زن. زیرا در این صورت عقد نکاح به خاطر درخواست اولیاء و پیشگیری از عیب و عار دچار فسخ میشود. هرگاه زنی با کسی که در شأن او نیست، ازدواج نماید عقد او صحیح است و اولیای او حق دارند به او اعتراض کنند و تقاضای فسخ عقد را بنمایند، مگر آنکه به اختیار خود از این حقشان صرفنظر نمایند.
رأی برتر از نظر حنفیه این است که نکاح انسان طبیعی و سالم با کسی که در شأن او نیست، به خاطر امکان بروز ناهنجاریهای مختلف فردی و اجتماعی ـ جایز نیست.
در مورد ازدواج، موارد زیر مستحبند:
1- خواستگار به هنگام خواستگاری مطالبی را بگوید که شامل حمد و سپاس خداوند و شهادتین و صلوات بر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و آیهای باشد که در آن به تقوا و پرهیزکاری و موضوع ازدواج ارتباط داشته باشد. (پیشتر خطبه مناسبی ذکر شد).
2- گفتن دعای خیر برای سعادت و خوشبختی عروس و داماد؛ زیرا ابوهریره رضی الله عنهم رایت نموده که: هرگاه کسی ازدواج میکرد، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خطاب به او میفرمود:
«بارك الله لك وبارك علیك وجمع بینكما فی خیر»[41].
«بهتر آن است نزدیکان و دوستان و همسایگان به عروس و داماد تبریک بگویند».
3- مستحب است که عقد نکاح در بعد از ظهر روز جمعه یا شب آن انجام گیرد. زیرا روز جمعه روز گرامی و مبارکی است.
4- اعلان عروسی و خبردار شدن مردم و استفاده از دف و اجزای شعر و سرور و سخنرانی در آن مستحب است. زیرا روایت شده که: «مراسم عروسی را علنی برگزار کنید و در آن از دف استفاده نمایید».
5- مستحب است که مقدار مهریه به هنگام عقد ـ به خاطر اطمینان خاطر طرفین و جلوگیری از اختلاف ـ معین شود.
6- تهیه و تدارک پذیرایی از مدعوین هرچند به وسیله غذاهای سادهای هم باشد، مستحب و مورد تأکید است. زیرا غذایی است که در مراسمی سرور و شادمانی مصرف میشود، اما مانند دیگر مراسمها واجب نیست.
برخی از ائمه (یک قول از امام مالک و امام شافعی در کتاب «الأم» و علمای مذهب ظاهری) به استناد به این فرموده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خطاب به عبدالرحمن بن عوف که «اگر تنها یک گوسفند را هم ذبح کردهای غذای عروس را تهیه کن». آن را واجب میشمارند. و میگویند ظاهر دستور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم برای وجوب است.
شرکت در عروسی برای کسانی که دعوت شدهاند از نظر امام ابوحنفیه، مستحب و از نظر اکثریت فقها واجب است ـ مگر آنکه شخص دعوت شده برای نرفتن خود دلائلی مانند: سردی و گرمی هوا و کار ضروری و یا به دلیل وجود کارهای خلاف شرعی که در عروسیها معمولاًروی دهد، عذری داشته باشد. زیرا روایت شده که: «هر کسی به عروسی دعوت شود و از رفتن خودداری نماید، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را نافرمانی نموده است».[42] و روایت دیگری که میفرماید: «هرگاه به عروسی دعوت شدید در آن عروسی شرکت نمایید».[43]
7- در شب زفاف مستحب است که زوج این دعا را بخواند:
«اللهم بارك في أهلی وبارك لاهلي في وأرزقهم منی وأرزقني منهم»
«پروردگارا خانوادهام را مبارک گردان و مرا برای آنان مایه خیر و برکت بگردان و مرا وسیله روزی آنان بنما و مرا هم به خاطر آنان روزی بده».
ابوداود روایت نموده که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «هرگاه با زنی ازدواج کردید و خادمی را استخدام نمودید، بگویید: خداوندا از تو میخواهم خیر و منافعشان را نصیبم بگردانی و مرا از شر و زیانشان مصون بداری. و هرگاه مرکبی را خریدید، همین را بگویید».
مبحث چهارم: آثار و پیامدهای ازدواج
ازدواج و تشکیل خانواده دارای پیامهای بسیاری است که مهمترین آنها عبارتند از:
1- حق کامجویی هریک از آنان با دیگری به صورت طبیعی و از راه مشروع مانند: معاشرت و همبستری که تفصیل آن در مبحث «زینت» فصل سوم خواهد آمد.
2- پس از ازدواج مسئولیتهایی مانند: هزینههای لباس و مسکن و غذا و دفاع از حیثیت و ناموس متوجه مرد میشود. و مسئولیتهایی مانند: اطاعت (در امور مشروع و معقول) و اجازه خواستن برای بیرون رفتن از منزل، حفظ اسرار خانوادگی و اموال و آبرو متوجه زن میشود. البته مسئولیتا و حقوق مشترک دیگری دارند که در فصل سوم به تفصیل مورد بحث قرار خواهند گرفت.
3- برخورداری از حق تولد فرزند بنا بر اتفاق زن و شوهر، و حق نسبت داده شدن فرزند به آنها و مسئولیت شیر دادن و تربیت و هزینه و مخارج کودکان و دیگر مسایلی که در فصل دوم مورد بحث قرار خواهند گرفت.
4- حق مشروع زن در ارتباط با مهریه: مهریه مقدار مالی است که پس از عقد و روابط زناشویی به زن تعلق میگیرد و حکمت و هدف از آن جلب توجه آنان به جایگاه و اهمیت پیوند زناشویی و احترام و بزرگداشت مقام زن و اظهار حُسن نیت مرد برای حُسن معاشرت با همسر و بر دوامی زندگی مشترک است. در زبان عبری مهریه دادن ده نام دارد که عبارتند از: «مهر، صداق، نحله، اجر، فریضه، حباء، عُقر، علائق، طول و نکاح».
حکم شرعی مهریه این است که، پس از عقد ازدواج و روابط زناشویی بر مرد واجب میشود، نه بر زن. برخلاف سیستم خانوادگی غربی که زن باید مبالغی را به شوهرش پرداخت کند. همچنان که گفته شد: به دو طریق زن استحقاق مهریه را پیدا میکند. اول، عقد نکاح صحیح. دوم، روابط زناشویی حقیقی که حتی پس از مرگ شوهر و یا طلاق داده شدن حق مطالبه آن را دارد.
مهریه براساس دلایلی از قرآن و سنت و اجماع واجب گردیده است که دلایل قرآن آن عبارتند از:
﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗ﴾ [النساء: 4].
«مهریههای زنان را به عنوان هدیهای پاک و صادقانه (و فریضهای خدایی) به آنان بپردازید».
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ﴾ [النساء: 24].
«پس اگر با زنی ازدواج کردید و از او کام گرفتید، باید که مهریه آنها را (بدون کم و کاست) بپردازید و این یکی از واجبات الهی است».
﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّۚ﴾ [الممتحنة: 10].
«گناهی بر شما نخواهد بود که آن زنان را به نکاح خود درآورید، چنانچه مهریه آنها را بپردازید».
و در سنت و فرمودههای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمده است: «اگر تنها یک انگشتر آهن هم بود، آن را مهریه قرار بدهید».[44] و هیچگاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نکاحی را بدون مهریه انجام نداده است.
مستحب است که به هنگام عقد مقدار مهریه مشخص شود، زیرا همچنان که گفته شد: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نکاحی را بدون مهریه انجام نداده و تعیین مقدار مهریه از اختلاف و خصومت جلوگیری مینماید.
از طرف دیگر اجماع علمای گذشته و معاصر بر مشروعیت و وجوب مهریه اتفاقنظر دارند.
مهریه رکن و شرط عقد نکاح به شمار نمیآید و بدون تعیین مقدار آن نکاح منعقد میشود. بلکه مهریه یکی از آثار و پیامدهای عقد و ازدواج است و ناآگاهی و زیان اندک نسبت به آن مورد چشم پوشی قرار میگیرد. به شرطی که احتمال برطرف شدن آن وجود داشته باشد. زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿لَّا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمۡ تَمَسُّوهُنَّ أَوۡ تَفۡرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾ [البقرة: 236].
«اگر زنان را قبل از آمیزش و تعیین مهر (به عللی) طلاق دادید، گناهی بر شما نیست و آنان را (با هدیهای مناسب) بینیاز سازید».
و این حکم شامل مواردی هم که اسمی از مهریه برده نشده باشد میشود:
در مورد مهریه، علما دارای سه رأی هستند:
حنفیه بر این باورند که حداقل مَهر باید هشت درهم باشد. زیرا حدیثی میگوید: «مهریه کمتر از هشت درهم معنی ندارد».
مالکیه نیز میگویند که حداقل مهر یک چهارم دینار یا سه درهم نقره خالص یا به میزان آن کالا و اجناس است.
شافعیه و حنابله میگویند: برای مهریه حد و میزان مشخصی وجود ندارد کم و زیاد آن نقشی در اصل وجود آن ندارد. زیرا حدیثی میفرماید: «اگر یک انگشتر آهنی هم بوده مهریهای را معین کنید».
چنانچه مردی زنی را براساس دو مهریه، یکی آشکار و یکی پنهان عقد نماید؛ اکثریت فقها ـ به جز حنابله ـ رأیشان بر این است که همان مهریهای که در هنگام عقد مورد توافق علنی قرار گرفته به زن تعلق میگیرد؛ زیرا مهریه در رابطه با عقد است که واجب میگردد و هر مقداری که در عقد مورد توافق قرار گرفته همان واجب میشود. و همچنین اظهار آنچه که مخفی بوده جزو عقد به شمار نمیآید و چیزی از آن به زن تعلق نمیگیرد.
اما حنابله بر این باورند: مهریهای که آشکار و علنی است به زن تعلق میگیرد، هرچند عقد براساس مهریه سرّی جاری شده باشد. زیرا هرگاه عقدی علنی پس از عقدی سرّی انجام گرفت؛ در واقع مثل آن است که مبلغ دیگری را به مهریه سرّی اضافه نموده باشد و هرچه را که از آن اضافه بود، حساب میشود و به زن تعلق میگیرد.
در عصر حاضر پارهای از عقد و نکاحها انجام میگیرند که آگاهی از حکم شرعیشان مطلوب است و مهمترین آنها عبارتند از:
ازدواج موقت ـ همچنان که پیشتر نیز به آن اشاره شد ـ آن است که زنی به مدت چند روز، چند ماه و یا چند سال به نکاح مردی دربیاید. این نوع از نکاح باطل و نامشروع است. زیرا در اینگونه نکاح هدف اصلی همان تمتع است. و در عقود و قراردادها ملاک مفهوم آنهاست و از طرف دیگر عقد ازدواج مشروع همان عقد دائمی است.
آن است که مردی خطاب به خانمی بگوید: میخواهم برای فلان مدت با تو معاشرت نمایم و زن هم موافقت خود را اعلان نماید. همچنان که پیشتر نیز گفته شد اجماع ـ به استثنای شیعه امامیه ـ بر حرام بودن آن است، زیرا دوام و ماندگاری اساس مشروعیت ازدواج است.
یا نکاح محلل نکاحی است که هدف از آن حلال گردیدن نکاح مجدد زنی که طلاق ثلاثه او واقع شده، برای شوهری است که او را طلاق داده است. این نوع از نکاح از نظر اکثریت قریب به اتفاق علما حرام و باطل است. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«خداوند، انجام دهنده نکاح تحلیل و کسی را که تحلیل برای او انجام میگیرد مورد لعن قرار دهد».[45]
اما از نظر شافعیه تنها زمانی نکاح محلل حرام است که در متن عقد هدف از آن گفته شود. اما اگر در اثنای عقد راجع به آن چیزی گفته نشود و دو طرف به صورت پنهانی در مورد آن توافق کرده باشند، ظاهر عقد صحیح است، اما چون نیت نامشروع و ناپاکی را پنهان داشتهاند، نیت آنها به خداوند واگذار میگردد که آنها را مورد محاسبه قرار دهد.
4- خواستگاری بر روی خواستگاری دیگران
مالکیه میگویند اگر کسی دختری را که توسط دیگری خواستگاری شده و جواب مثبت دریافت کرده، خواستگاری و عقد نماید، پیش از معاشرت با او باید او را یک طلاق بائن بدهد. اما اکثریت فقها نظرشان بر این است که چنین ازدواجی صحیح است. زیرا اشکال آن به چیزی خارج از چهارچوب عقد برمیگردد و لازم است که به خاطر آن عقد باطل شمرده شود. در واقع همچون وضو گرفتن با آب غصبی است.
نکاح شغار آن است که ولّی دختری او را به شرطی به نکاح دیگری درآورد که او هم خواهر و یا دختر خود را راضی به ازدواج با او بنماید و این مبادله یا معامله به صورتی باشد که برای هریک از آنها مهریه جداگانهای معین نشود، این نوع نکاح به اتفاق علما باطل است. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از نکاح شغار نهی فرموده است. اما حنفیه میگویند: اگر پس از عقد برای هریک از آنها مهریه جداگانهای معین شود نکاحشان صحیح است. و آن نهی را بر کراهت تحریمی حمل مینمایند.
مالکیه میگویند: نکاح و ازدواج پنهانی آن است که زن و مرد و ولّی و دو نفر شاهد توافق نمایند که موضوع نکاح را از زن (الو) او یا عدهای دیگر پنهان نگاه دارند. مالکیه میگویند چنین نکاحی اگر با هم معاشرت نموده باشند باید به وسیله یک طلاق بائن باطل شود. و مثل باطل دانستن نکاح بدون وجود شاهدین است. و چنانچه با هم معاشرت و همبستری داشته باشند و به آن اقرار کنند، یا چهار نفر عمل آنها را ببینند و شهادت بدهند، همانند زناکار هردوی آنها مجازات میشوند. و ناآگاهی آنها از حکم آن به عنوان عذر از ایشان پذیرفته نمیشود. [46]
ازدواج مدنی به روش غربی این است که زن و مردی به پاسگاه پلیس مراجعه نموده و روابط خود را در دفتر آنها بدون حضور ولی و شاهدین و بدون ایجاب و قبول صریح، یادداشت میکنند. اینگونه نکاح قطعاً باطل و نامشروع است. زیرا هدف از آن زندگی مشترک و بر دوش گرفتن مسئولیتهای همسری نیست، بلکه تنها کامجویی و ترویج بیبندوباری در مورد آن مطرح است و بس. و همچنین باعث آن میشود که دختر مسلمانی با مردی نامسلمان ازدواج نماید. و در عین اینکه چنین ازدواجی حرام و باطل است. از طرف دیگر مرد در اینگونه نکاحها به هیچوجه خود را به احکام نکاح پایبند نمیشمارد و مخارج زندگی زن را نمیپردازد. و چنین کاری در واقع خطری است که حرمت و کرامت و حقوق زن و مرد هر دو را در ارتباط با نسب و عده و ... مورد تهدید قرار میدهد.
مقابله با چنین پدیده شومی که برخی از گروههای سیاسی در پی آنند که برای آن قانونی را به تصویب برسانند، بسیار ضروری است. زیرا این کار زمینهای بسیار خطرناک را برای ترویج فساد و به هم ریختن خانوادهها و زندگی موقت و مشترک کسانی که از نظر دینی با هم اختلاف دارند، فراهم مینماید.
نکاح عرفی نکاحی است که عقد آن توسط دو شاهد و ایجاب و قبول در آن به صورتی که صیغه عقد توسط یک نفر روحانی یا عالم دینی دیگر خوانده میشود، اما در دفاتر رسمی ازدواج و طلاق یا ادارات ثبت احوال ثبت نشده باشد. اینگونه عقد، و نکاح و طلاق مترتب بر آن صحیح است و تمام پیامدها و احکام شرعی عقد نکاح نیز بر آن جاری میشود؛ زیرا صحت عقد ازدواج، مشروط به ثبت آن در دفاتر رسمی نیست، اما در جهان معاصر به خاطر حفظ حقوق زن و شوهر و اثبات رسمی تعلق فرزندان به آنها و نیز معلوم بودن حق مهریه و مقدار آن، لازم است که ازدواج و عقد در دفاتر رسمی به ثبت برسد.
این نوع از ازدواج که اخیراً در کشورهای خلیج به طور محدود روی داده، براساس مراعات اصول و ارکان عقد و نکاح اجرا میشود و در آن ایجاب و قبول، ولی و شاهد حضور دارند. اما زن در آن تعهد مینماید که از حقوق نفقه و حق خود در مورد تقسیم زمان میان او و شوهرش صرف نظر نماید. این نکاح شرعاً جایز است اما مقاصد و اهداف اساسی ازدواج از قبیل آرامش و معاشرت و تربیت اولاد در آن تحقق نمییابد.
[1]- اخرجه الجماعه عن ابن مسعود
[2]- متفق علیه
[3]- الزواج البكر للشیخ محمدعلی الصابونی
[4]- مجمع الزوائد، ج 4، ص 283
[5]- اخرج الاحمد والحاكم والبیهقی
[6]- اخرجه البخاری
[7]- اخرج الطبرانی فی الأوسط
[8]- اخرجه الترمذی
[9]- اخرجه الحاكم و احمد و البیهقی
[10]- اخرجه ابن ماجه و الترمذی والحاكم
[11]- اخرجه ابونعیم فی الحلیه
[12]- اخرج الجماعه (احمد و اصحاب الكتب السنه)
[13]- نیل الوطار شوكانی
[14]- اخرجه ابویعلی و الطبرانی
[15]- اخرجه احمد و اصحاب السنن
[16]- اخرجه احمد و ابوداود
[17]- اخرجه احمد
[18]- اخرجه احمد بن جابر
[19]- اخرجه الترمذی و ابن ماجه والحاكم
[20]- اخرجه الجماعه الا ا لترمذی
[21]- اخرجه ابن ماجه و البزار و البیهقی
[22]- اخرجه الجماعه
[23]- اخرجه ابوداود و النسایی
[24]- اخرجه النسایی و غیره و سنده صحیح
[25]- اخرجه الدارقطنی و ابن حبان
[26]- اخرجه احمد و ابوداوود
[27]- اخرجه احمد و ابوداود وابن ماجه والدار قطنی
[28]- اخراج آن پیشتر بیان شد
[29]- الأذكار للنووی : ص 405 دارالفكر
[30]- اخرجه النسایی و الترمذی
[31]- اخرجه الامام احمد
[32]- اخرجه احمد و اصحاب سنن الاربعه
[33]- اخرجه الجماعه
[34]- اخرجه الجماعه
[35]- اخرجه احمد
[36]- اخرجه الجماعه الا البخاری
[37]- اخرجه الجماعه
[38]- رواه مسلم و احمد
[39]- متفق علیه
[40]- اخرجه الحاكم
[41]- رواه ابوداود
[42]- اخرجه مسلم عن ابی هریره
[43]- اخرجه مسلم و احمد
[44]- متفق علیه
[45]- اخرجه ابوداود و ابن ماجه والترمذی
[46]- الشرح الكبیر معل الدسوقی :ج 2 ص 236
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر