توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ مهر ۲۸, چهارشنبه

احکام شکار و سر بریدن شرعی

 

احکام شکار و سر بریدن شرعی

صید به معنی شکار است چون خداوند می‌گوید:

﴿لَا تَقۡتُلُواْ ٱلصَّيۡدَ وَأَنتُمۡ حُرُمٞ [المائدة: 95].

«و حیوان شکار را در حال احرام مکشید» که صید به معنی مصید (شکار شده) به کار رفته است. به دلیل حلال بودن شکار کردن قرآن است که می‌گوید:

﴿وَإِذَا حَلَلۡتُمۡ فَٱصۡطَادُواْۚ [المائدة: 2].

«هرگاه از احرام بیرون آمدید شکار کنید (یعنی شکار آن وقت مباح است)».

امر به شکار کردن مقتضی حلال بودن شکار است و این امر بیانگر مباح بودن آن است، چون قاعده اصولی است که امر بعد از منع چیزی برای اباحه و مباح بودن آن چیز است.

ذبائح

ذبائح جمع ذبیحه به معنی مذبوح است یعنی چیزهایی که سر بریده شده‌اند. دلیل حلال بودن قول خدا است که می‌فرماید:

﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ [المائدة: 3]. «مگر آنچه که آن را ذبح کنید».

چون در این آیه ذبح شده از محرمات استثنا شده است که می‌گوید:

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ [المائدة: 3].

«و بر شما حرام شده است مردار و خون و .....(مگر آنچه که ذبح شده باشد)».

پس استثنای آن به معنی حلال بودن آن است. و ذبح حیوان با بریدن گلو و نای بوسیله ابزاری که به استخوان و دندان نباشد نسبت به حیوان حلال گوشت که امکان سر بریدن آن وجود داشته و در دسترس باشد یا زخم کاری در هر جای حیوان باشد نسبت به حیوانی باشد که نتوان بطور طبیعی آن را سر برید. مثل شتری که گریخته یا گوسفندی که فرار کرده و رسیدن به وی ممکن نیست یا در چاهی افتاده و بیرون آوردن زنده آن ممکن نیست و ذبح آن به صورت شرعی، خواه ایجاد زخم در کشتارگاه و جای ذبح باشد یا خیر و هرجای آن حکم کشتارگاه را دارد. از أبی عشر و پدرش آمده است که گفت: «ای رسول خدای آیا سر بریدن شرعی جز در گلو و گردن جایز است؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «لَو طَعَنْتَ فِی فَخْذِها أَجزَأَ عَنکَ».

«اگر بر ران حیوان نیز ضربت کاری و زخم کاری بزنی تو را کفایت می‌کنند».

(به روایت ابوداود که) گفت: «ایجاد زخم کاری در ران حیوان به جای ذبح صحیح و درست نیست مگر در حیوانی که سقوط کرده و فراری و وحشی» و در صحیحین آمده است: که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  غنیمتی گرفته بود و شتری از آن فرار کرد و اسبی نبود که به آن برسند و مردی به وی تیر انداخت و آن را از پای درآورد و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت:

«إِنَّ لِهَذِهِ البَهائِمِ أَوابِدُ کَأَوَابِدِ الوَحشِ فَما فَعَلَ مِنها هَکذا فَافْعَلُوا بِه ِ مِثلَ ذِلکَ».

و در روایتی آمده است: «وَ مَا غَلَبَکُم مِنها فَاصْنَعوا بِهِ هَکَذا».

«در میان چارپایان اهلی رمندگانی وجود دارند چون رمندگان وحشی پس هر حیوان و چهارپایی که چنین کرد شما نیز با آن همین کار را بکنید».

و شرط نیست که زخم کشنده باشد بلکه زخم خونینی که منجر به قتل گردد کفایت می‌کند، و اگر سگی را به دنبال حیوان گریخته رها کند حلال گوشت می‌شود، و اگر شتری بر شتری دیگر سقوط کرد و نیزه ای را در شتر بالائی فرو برد و از دومی نیز گذشت هر دوی آن‌ها گوشتشان حلال می‌گردد همان گونه که اگر به سوی شکاری تیر انداخت و تیر به او اصابت کرد و به دیگری نیز اصابت کرد چنین است.

ذکات در زبان عربی به معنی خوشبو کردن است که می‌گویند: رائحة ذکیة یعنی بوی خوشی است، و سر بریدن و ذبح را ذکات نامیده‌اند چون خوردن گوشت مذبوح و سر بریدن را گوارا و خوش و مباح می‌گرداند. و در اصطلاح شرع به معنی بریدن مخصوصی است که بریدن تمام گلو و نای است. حلقوم و گلو، عبارت است از جایگاه دم و بازدم که از آنجا نفس بیرون می‌رود و داخل می‌شود. و نای، عبارت است از جایگاه خوردن و بلعیدن و نوشیدن خوراک و نوشابه و در زیر حلقوم و گلو قرار دارد، و سنت است که همراه با آن‌ها شاهرگ‌های هر دو طرف گردن که حلقوم را احاطه کرده‌اند نیز بریده شود.

هرگاه حیوان درنده گوسفندی را مجروح ساخت یا سقفی بر آن خراب شد و در آن حال آن را سربریدند اگر در آن حیات باقی بود حلال است و اگر حیاتی در وی نمانده بود بلکه تلاش مذبوحانه داشت یعنی دست و پای می‌زد حلال نیست. و نشانه حیات و زندگی، حرکت و تکان شدید و جوشش خون است بعد از ذبح شرعی. و برخی گفته‌اند: تنها حرکت شدید و جدی کافی است.

 ابن الصباغ گفته است: حیات مستقر آن است که اگر آن را به حال خود بگذارند روزی یا برخی از روز زنده بماند، و اگر آن را به حال خود بگذارند و فورا بمیرد حیات مستقر نیست. اگر گوسفندی بیمار شد و تنها رمقی در آن مانده بود و ذبح شد قطعا حلال است، چون سببی وجود ندارد که هلاکتش به آن نسبت داده شود. و اگر گوسفندی یک گیاه مضر و سمی بخورد و به آخرین رمق زندگی برسد و ذبح گردد حلال نیست، چون سبب هلاک فوری آن موجود است که خوردن گیاه مضر است و آن وقت حکم حیوان و مجروح، به وسیله درنده را دارد.

شکار با سگان تعلیم دیده جایز است

شکار با درندگان شکاری تعلیم دیده چون سگ و پلنگ و ببر و غیر آن‌ها و پرندگان درنده شکاری چون صقر و شاهین و باز، درست و جایز است و چون خدای تعالی می‌گوید:

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ مَاذَآ أُحِلَّ لَهُمۡۖ قُلۡ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُ وَمَا عَلَّمۡتُم مِّنَ ٱلۡجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ ٱللَّهُۖ فَكُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَكۡنَ عَلَيۡكُمۡ وَٱذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ ٤ [المائدة: 4].

«از تو می‌پرسند که چه چیز (از خوردنیها و نوشیدنیها) بر آنان حلال شده است؟ بگو: بر شما چیزهای پاکیزه حلال شده است (نیز شکاری که) حیوانات شکاری صید می‌کنند و شما بدانها آموخته اید از آنچه خدا به شما آموخته است. از نخچیری که چنین حیواناتی برای شما (شکار می‌کنند و خود از آن نمی‌خورند و سالم) نگاه می‌دارند بخورید. (و به هنگام فرستادن حیوان به روی شکار) نام خدا را بر آن ببرید و از خدا بترسید (چرا که) خداوند سریع الحساب است».

ابن عباس  رضی الله عنهما  گفته است: جوارح، سگان و پرندگان شکار کننده و تعلیم دیده می‌باشند. کلمه جرح به معنی کسب است، و مناسبت دارد چون صاحب آن به آن کسب می‌کند و در قرآن، جرح به معنی کسب آمده است:

﴿وَيَعۡلَمُ مَا جَرَحۡتُم بِٱلنَّهَارِ [الأنعام: 60].

«و (خداوند) می‌داند آنچه کسب می‌کنید».

(ترمذی از عدی بن حاتم روایت کرده است) که گفت: از رسول الله سوال کردم درباره شکار باز، پیامبر گفت:

«مَا أَمْسَکَ عَلَیْکَ فَکُلْ» «هر چیزی را که برای تو نگاه داشت از آن بخورد».

(و مسلم از وی روایت کرده است) که گفت: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود:

«إِِذا أَرْسَلْتَ کَلْبَکَ فَاذْکُرِ اسْمَ اللهِ فَإِنْ أَمْسَکَ عَلَیْکَ فَأَدْرَکْتَهُ حَیّاً فَاذْبَحْهُ وَإِِنْ أَدْرَکْتَهُ قَدْ قُتِلَ وَلَمْ یأکُلْ مِنْهُ فَکُلْ». «هرگاه سگت را رها کردی نام خدا را یاد کن پس اگر شکار را برایت نگاه داشت چون آن را زنده دریابی ذبح کن، و اگر آن را کشته دریافتی و سگت از آن نخورده بود از آن بخور».

پس هرگاه سگ شکاری شکار را صید کرد و صاحب سگ شکار را مرده یافت یا حرکت و تلاش مذبوحانه داشت خوردن آن حلال است، و رها کردن درنده شکار کننده از طرف شکارچی و گرفتن و زخمی کردن آن در هر محل باشد جانشین ذبح است.

شرایط تعلیم شکارکنندگان

شرایط تعلیم حیوانات شکاری و پرندگان چهار چیز است:

اول: چون او را بفرستی برود.

دوم: چون او را بازداشتی و منع کردی باز گردد و به دنبال آن نرود.

سوم: چون شکار را کشت از آن نخورد.

چهارم: و این اعمال به تکرار از آن سرزده باشد. چون شروطی از این شروط موجود نباشد کشته آن‌ها حلال نیست مگر این که شکار را زنده دریابد و ذبح کند.

آلت و ابزار ذبح

با هر ابزاری که تیز و برنده باشد ذبح جایز است خواه آهن باشد چون کارد و چاقو و شمشیر و نیزه، یا از سرب باشد یا از مس یا طلا یا شیشه. پس ذبح و سر بریدن از نظر شرع به این چیزها حلال است، مگر اینکه به وسیله دندان و ناخن و استخوان متصل یا منفصل، که با این‌ها جایز نیست اگرچه برنده هم باشند. و دلیل آن، چیزی است که رافع بن خدیج روایت کرده است که گفت: نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  رفتم و گفتم: یا رسول الله، ما فردا با درندگان روبرو می‌شویم و ابزار برنده‌ای نداریم. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت:

«مَا أَنْهَرَ الدَّمَ وَذُکِرَ اسمُ اللهِ عَلَیْهِ فَکُلُوْا مَالَمْ یَکُنْ سِنّاً أَوْ ظُفْرًا أَمَّا السِّنُّ فَعَظْمٌ وَأَمَّا الظُّفْرُ فَمُدَی الْحَبَشَةِ». «هر چیزی که خون را جاری کند و نام خدا بر آن برده شود از گوشت آن بخورید مادام که این خون بوسیله دندان و ناخن جاری نشده باشد، دندان به این علت که استخوان بوده و ناخن و ظفر به آن جهت که چاقو و ابزار ذبح حبشیان است».

(بخاری و مسلم آن را تخریج کرده‌اند). و نهی از ذبح به دندان و ناخن تعبدی است. عزبن عبدالسلام آن را گفته است. و ابن الرفعه گفته است: حکمت آن این است که مرگ حیوان با بعضی از خودش آن را مباح نمی‌کند.

آنچه درباره ذبح کننده معتبر است

آنچه در ذبح کننده معتبر می‌باشد آن است که باید مسلمان و یا یهودی یا نصرانی باشد، به دلیل قول خدای تعالی:

﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ «مگر آنچه شما آن را ذبح کنید».

که خطاب به مسلمانان است و نسبت به اهل کتاب می‌گوید:

﴿وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ [المائدة: 5].

«و طعام اهل کتاب برای شما حلال می‌باشد».

و مراد از طعام در این آیه ذبائح و گوشت حیوان ذبح شده است. و اما دلیل بر حرام بودن ذبیحه غیر اهل کتاب قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  است که می‌فرماید:

«سَنُّوْابِهِمْ سُنَّةَ أَهْلِ الْکِتابِ غَیْرَ آکِلِیْ ذَبَائِـحِهِمْ وَناکِحِی نِسَائِهِمْ».

«با (مجوسیان) چون اهل کتاب رفتار کنید جز آن ذبیحه شان را نخورید و زنانشان را نکاح نکنید».

بت پرستی و مجوسی، اهل کتاب نیستند. و ذبیحه مرتد نیز خورده نمی‌شود چون حال وی بدتر از بت پرستی و مجوسی است. و ذبیحه و سربریده کودکی که اهل تمییز است، و سربریده و ذبیحه کور و زنان حلال است اگرچه زنان در حیض هم باشند. و دلیل حلال بودن ذبیحه زنان روایت بخاری است که: «جاریه ای متعلق به آل کعب گوسفندان آن‌ها را می‌چرانید و گوسفندی بیمار گردید و او سنگی را شکست و به آن گوسفند را سر برید که ارباب و مولای وی در این باره از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  سوال کرد و به آنان اجازه خوردن گوشت آن را داد» پس اگر به وسیله سنگ خون جاری شود ذبح به آن جایز است.

ذبح جنین

سر بریدن و ذبح جنینی که در شکم مادرش است همان سر بریدن و ذبح مادرش می‌باشد خواه جنین را مرده بیابند یا این که در آن حیات مستقری باشد، به این معنی که زندگیش زندگی مذبوح باشد که خوردن آن هم حلال است اگرچه در ظاهر ذبح نشده است. چون پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفته است: «ذبح جنین همان مادرش می‌باشد و ذبح مادرش ذبح آن هم می‌باشد» (که امام احمد آن را تخریج کرده است). مسدد روایت کرده است که گفت: ای رسول خدا، ما شتر و گاو و گوسفند را ذبح می‌کردیم و در شکم آن‌ها جنین می‌یافتیم آیا ما این بچه تو شکمی آن‌ها را دور اندازیم یا بخوریم؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کُلُوا إِن شِئتُم فَإِنَّ ذَکاتَهُ ذَکاةُ اُمَّهِ». «اگر دلتان خواست آن را بخورید که ذبح آن‌ها همان ذبح مادرش می‌باشد».

به علاوه اگر با ذبح مادر جنین و بچه توشکمی حلال نباشد نبایستی پس از ظاهر شدن آبستنی ذبح و سر بریدن مادر جایز باشد همانگونه که در انسان زن حامله را به عنوان قصاص نمی‌کشند مگر پس از وضع حمل. جوینی آن را گفته است.

حکم اندام جدا شده از حیوان زنده حلال گوشت

اندام جدا شده و بریده از حیوان زنده، حکم مردار آن را دارد، اگر مردار آن زنده نجس باشد اندام بریده شده نیز پلید است مانند مردار، غیر ملخ و ماهی و مرده آدمی که مرده غیر این سه پلید است، پس اندام بریده آن‌ها نیز پلید است. و دلیل آن، این است که درباره بریدن کوهان شتر و بریدن کفل و ران گوسفند از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  سوال شد، فرمود: «ما قُطِعَ مِن حَیَّ فَهُوَ مَیِّتٌ». «آنچه از حیوان زنده بریده شود مردار است».

(حاکم آن را روایت کرده و آن را بر شرط شیخین صحیح دانسته است. و ابوداود و ترمذی آن را روایت کرده‌اند و ترمذی آن را حسن دانسته است). و در روایتی دیگر آمده است: «آنچه از چهارپای زنده بریده شود مردار است» و موی و پر و پشم و کرک جانوران حلال گوشت از آن مستثنی شده است که پلید نیستند. چون از آن‌ها وسایل و اثاث خانه و وسیله بهره برداری ساخته می‌شود، و چون که آن‌ها زنده نیستند و با بریدن آن‌ها حیوان و جاندار احساس درد نمی‌کند، و لذا موی غیر حلال گوشت را نیز با توجه به این علت پلید ندانسته‌اند. اما شاخ و سم و ناخن و دندان و استخوان حیوان زنده، اگر از آن‌ها جدا شود صحیح آن است که پلیدند، چون شبیه به اندام‌های حیوانند و شباهت آن‌ها به اندام‌ها بیشتر است و حیات در آن هست، چون خداوند از قول کافران نقل می‌کند:

﴿مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ ٧٨ [یس: 78].

«چه کسی استخوانهای پوسیده را زنده می‌گرداند؟».

و زنده گردانیدن برای چیزی است که مرده باشد. و به علاوه از آن‌ها احساس کرده می‌شود و ایجاد درد می‌کنند و این خود دلیل است براین که حیات در آن‌ها نیز جاری است پس با مرگ نجس و پلید می‌شوند.

احکام خوراکی‌ها

أطعمه جمع طعام به معنی مطعوم است یعنی خوراکی‌ها و چیزهایی که خورده می‌شوند همانگونه که شراب به معنی مشروب و چیزهای نوشیدنی است. دلیل بر حلال بودن خوراکی‌ها قول خدای است:

﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٖ يَطۡعَمُهُۥٓ إِلَّآ أَن يَكُونَ مَيۡتَةً أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا أَوۡ لَحۡمَ خِنزِيرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌ [الأنعام: 145].

«بگو: (ای رسول خدا) من نمی‌یابم در آنچه از وحی به من رسیده در قرآن چیزی که حرام باشد برخورنده خوردنش مگر این که مردار یا خون جاری باشد (برخلاف خون غیر جاری مثل جگر و اسپرز) یا این که گوشت خوک باشد که آنچه (یاد شد از مردار و خون جاری و گوشت خوک)، پلید (و حرامند)».

﴿وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ [الأعراف: 157].

«و حلال می‌گرداند آنچه پاک و لذیذ است و حرام می‌گرداند آنچه ناپاک و پلید است».

شناختن احکام خوراکی‌ها از جمله کارهای ضروری و لازم دین است پس طلب و جستن حلال بر هر انسان مکلف فرض عین است، و باید شخصا بداند چون در خوردن حرام با تهدید به عذاب شدید روبرو می‌شود. و در خبر آمده است:

«أَیُّ لَحْمٍ نَبَتَ مِن حَرامٍ فَالنّارُ أَوْلی بِهِ». «هر گوشت که بر اثر خوراک حرام پدید آید آن به آتش دوزخ سزاوارتر است».

و اگر حرام عام و شامل باشد و حلال قابل دسترسی نباشد باید به مقدار نیاز و حاجت بسنده کرد، و سنت است که بسیار در طعام مباح زیاده روی ننمایند چون اخلاق پیشینیان درستکار چنین نبوده است که در خوراک مباح اسراف کنند و فقط به مقدار مورد نیاز مصرف می‌نمودند نه اینکه به قصد فخرفروشی و افزون نمائی در خوراک مباح زیاده روی کند. درباره این که آیا باید شهوت‌های مباح را به نفس داد یا خیر؟ چند مذهب وجود دارد:

اول: باید نفس را از شهوت‌های مباح منع کرد تا دچار طغیان نشود.

دوم: باید در شهوت‌های مباح جلو نفس گرفته نشود و هر چه می‌خواهد به آن داد، تا شاد و خوشحال گردد و روحانیت در آن برانگیخته شود.

سوم: باید حد میانه و متوسط بین افراط و تفریط را برگزید چون اگر هرچه را نفس آرزو کند به آن داد بر انسان مسلط می‌شود و اگر هرچه بخواهد از او منع شود کودن و مطرود می‌شود. این نظر بهتر است.

و کثرت دستها بر طعام و گفتن بسم الله در اول، و الحمدالله در آخر آن سنت است.

آنچه از خوراکی‌ها حلال است و آنچه حرام است

هرچه پاک و لذیذ و طیب باشد حلال است. و طیب آن است که برای انسان فایده و بهره داشته باشد خواه خوردنی باشد یا نوشیدنی، و هرچه ناپاک و پلید باشد حرام است. پلید و خبیث آن است که زیان بخش باشد خواه خوردنی باشد یا نوشیدنی، و مراد از طیب چیزی است که نفس انسان آن را پاک و گوارا بداند و به آن میل کند و خبیث آن است که نفس انسان آن را پلید بداند و طبیعت سالم آن را از خود براند و دور سازد. و نظربه این که خداوند حلال بودن را به طیب بودن، و حرام بودن را به حبیث بودن مربوط و منوط ساخته است با عقل و خرد دانسته می‌شود و معلوم می‌گردد مقصود چیزی نیست که همه مردم آن را پاک و گوارا یا آن را ناپاک و زیان بخش بدانند چون محال است که همه مردم بر آن اجماع کنند و یکسان درباره آن نظر بدهند. چون طبیعت مردم مختلف است پس معلوم می‌شود منظور بعضی از مردم است و در اینجا طبیعت اعراب ملاک قرار می‌گیرد، چون قرآن به زبان آنان آمده و نخست آنان مخاطب قرآن بوده‌اند. سپس باید دانست که طبع عربها هم مختلف است پس اعتبار طبع همه عربها نیز غیرممکن است که ملاک قرار گیرد. پس بر می‌گردد به عربهای عصر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  همانطور که قاضی حسین و دیگران گفته‌اند. و قاعده این است: «هر حیوانی که عربهای زمان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آن را پاک و گوارا و مطبوع دانسته‌اند حلال گوشت است مگر اینکه شرع اسلامی آن را حرام کرده باشد».

حال این که را دانسته‌اید باید اندکی از آنچه پاکی و لذیذ و آنچه ناپاک و زیان بخش شمرده می‌شود ذکر کرد.

اما آنچه پاک و لذیذ و گوارا شمرده می‌شود فراوان است و انواع متعددی دارد که برخی اهلی و برخی وحشی می‌باشند. از جمله اهلی، شتر و گاو و گوسفند است که در آیه به آن اشاره شده است، خداوند می‌گوید:

﴿أُحِلَّتۡ لَكُم بَهِيمَةُ ٱلۡأَنۡعَٰمِ [المائدة: 1].

«حلال شد بر شما انعام (شتر و گاو و گوسفند)».

و همچنین می‌فرماید:

﴿وَٱلۡأَنۡعَٰمَ خَلَقَهَاۖ لَكُمۡ فِيهَا دِفۡءٞ وَمَنَٰفِعُ وَمِنۡهَا تَأۡكُلُونَ ٥ [النحل: 5].

«چهارپایان را برای شما آفریده است که در آن‌ها برای شما چیزهایی است که شما را گرم می‌دارد و منفعتهای بسیاری در آن‌ها است برای شما و از (گوشت و شیر) آن‌ها می‌خورید».

و از جمله گوشت اسب است، چون جابر  رضی الله عنه  روایت کرده است: «پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در جنگ خیبر ما را از خوردن گوشت خران نهی کرد و خوردن گوشت اسبها را به ما اجازه داد». شیخین آن را تخریج کرده‌اند. و در روایت ابوداود آمده است: «پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  ما را از خوردن گوشت خران و استران باز داشت و از خوردن گوشت اسبان ما را باز نداشت». و از چهارپایان وحشی گوشت گاو و گاومیش حلال است چون پاک و لذیذ و گوارا است، و شتر و بز و گوسفند کوهی و گورخر همه حلال گوشتند و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از گوشت گورخر خورد و گورخر، وحشی و اهلی با هم فرق ندارند همان گونه که گوشت خر اهلی حرام است اگرچه وحشی هم گردد. و آهو و کفتار و روباه و خرگوش و موش صحرائی و موش خرما و خارپشت همگی حلال گوشتند. چون پاک و لذیذ دانسته شده‌اند و مارمولک نیز حلال است چون در حضور پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آن را خوردند و چیزی نگفت. و این بحث تتمه ای دارد که اگر خدا بخواهد بیان می‌شود.

و آنچه پلید و ناپاک شمرده می‌شوند بسیار فراوانند از جمله، کارها و کژدمها و دیگر حشرات و امثال آن‌ها از قبیل شپش و کک و کنه و نظایر آن‌ها، چون از جمله ناپاکیها می‌باشند و خداوند می‌فرماید: «خداوند پلیدیها و ناپاکیها را حرام می‌گرداند».

حکم شرعی جانورانی که ناب و چنگال دارند

هر حیوانی که ناب داشته باشد و با آن به حیوان دیگری حمله و تجاوز کند، گوشتش حرام است. مانند شیر و ببر و پلنگ و گرگ و خرس و میمون و فیل و تمساح و زرافه و سگ آبی، چون پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  «از خوردن گوشت هر حیوان درنده که دارای ناب باشد نهی فرموده». شیخین و دیگران آن را نقل کرده‌اند، چون این انواع با دندان خود حیوانات دیگر را مورد حمله و تجاوز قرار می‌دهند و همواره حیوانات دیگر را دنبال می‌کنند و حیوان دیگری آن‌ها را دنبال نمی‌کند همان گونه که شافعی گفته است. و برخی گفته‌اند: زرافه و سگ آبی و فیل و تمساح حلال گوشتند. گوشت سگ خوردنی نیست. چون از چیزهایی است که پلیدند و همچنین خوک و گراز به دلیل آیه قرآن پلید است. و در گربه خلاف است و صحیح آن است که حرام است. چون آن نیز از دندان خود به عنوان اهرم قدرت استفاده می‌کند و مردار خوار است. (و در صحیح مسلم از ابوالزبیر آمده است) که گفت: «من از جابر  رضی الله عنه  درباره بهای سگ و گربه سوال کردم که او گفت: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از آن منع فرموده است» و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «به راستی خداوند هرگاه چیزی را حرام کرد قیمت و بهای آن را نیز حرام می‌کند». و سمور و سنجاب و فنک و قاقم حلال گوشتند بنا به قول أصح که شافعی  رحمه الله  به آن تصریح کرده است.

و هر پرنده ای که وسیله دفاع و نیرویش چنگال، باشد مانند کرس و صقر و شاهین و باز و عقاب به تمام انواعش حرامند. چون پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  «از خوردن گوشت تمام پرندگانی که چنگال دارند نهی فرمود» (به روایت مسلم). و همچنین گوشت پرندگانی که مردار خورند و پلید خورند مانند، زاغ و کلاغ نیز حرامند. چون این نوع پرندگان پلید شمرده می‌شوند. و باید دانست گوشت، حیوان حلال گوشت که بیشتر نجاست و مدفوع خشک را می‌خورند مکروه است مانند گوسفند و گاو و مرغی که بیشتر دنبال مدفوع خشک و نجاسات هستند، «چون پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از خوردن گوشت و شیر اینگونه حیوانات نهی فرمود». (به روایت ترمذی که آن را حسن دانسته است). سپس باید دانست که این کراهت مربوط و منوط به تغییر بو و گندیدگی است، پس اگر در رگ یا دیگر اندام‌های آن‌ها بوی نجاست می‌آمد جلاله هستند، وإلا اگر بوی پلیدی و نجاست از آن‌ها استشمام نشود جلاله نیستند، همان گونه که نووی آن را در «الروضة» تصحیح کرده است. و در کتاب «تحریر» آمده است که اعتبار به کثرت علوه و تغذیه آن‌ها است، اگر بیشتر از پلیدیها تغذیه کنند جلاله‌اند وإلا جلاله نیستند. نهی از خوردن گوشت جلاّله جنبه تنزیهی دارد و بهتر است از آن دوری کرد چون تغذیه از پلیدی و آلودگی، در گوشت آن‌ها اثر می‌گذارد و این مقتضی کراهت است.

چه موقع گوشت مردار خورده می‌شود

قرآن کریم به صراحت از حرام بودن مردار و خون جاری و گوشت خوک سخن گفته است، و همچنین از آنچه به نام غیر خدا ذبح شده و آنچه در معنی آن‌ها است از قبیل حیوانی که در اثر خفگی مرده است و حیوان کشته شده به زدن و افتادن از بلندی که بر اثر افتادن و ضربه مرده است و حیوان مرده، به شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه دردنه از آن خورده باشد نیز نهی شده است، حرام بودن گوشت اینگونه حیوانات در غیر حالت ضرورت است اما در حال ضرورت، خوردن از آن‌ها به قدر ضرورت و نیاز که از او دفع هلاک کند و سدّ رمق نماید و زندگیش را نگه دارد مباح است. خداوند فرموده است:

﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِ [البقرة: 173].

«پس کسیکه مضطر و ناگزیر شد بدون این که یاغی و متجاوز باشد و از حدّ (ضرورت) تجاوز نکند (اگر از آن‌ها بخورد بر او گناهی نیست)».

و نباید تا حدّ سیری بخورد و فقط به اندازه رفع نیاز بخورد.

ماهی و ملخ مردار

حیوان و جاندار به سه قسم تقسیم می‌شوند:

اول: آنچه که خورده نمی‌شوند و حلال گوشت نیستند که مردار و ذبح شده آن‌ها یکسان است.

دوم: حیوانی که حلال گوشت است که مردار آن حلال نیست و این نوع جز با ذبح معتبر شرعی حلال نمی‌باشد که حکم آن گذشت.

سوم: حیوان حلال گوشت که مردارش نیز حلال است، و عبارت است از ماهی و ملخ به دلیل حدیث ابن عمر  رضی الله عنهما  که گفت: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفته است:

«أُحِلَّتْ لَنا مَیْتَتَانِ: اَلْحُوْتُ وَالْجَرَادُ». «دو مردار برای ما حلال شده‌اند که ماهی و ملخ می‌باشند».

ابن ماجه آن را با اسناد ضعیف روایت کرده است و حاکم در المستدرک آن را صحیح دانسته است. و درباره آب دریا از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  سوال شد که گفت:

«هُوَ الطَّهُورُ مَاؤُهُ الـْحَلالُ مَيْتَـتُهُ» «آب دریا پاک و مردارش حلال است».

باید دانست که تمام انواع ماهی حلال است خواه به یک سبب ظاهری مرده باشد مانند اینکه بوسیله ضربه و آسیب شکارچی و غیره مرده باشد، یا خود مرده باشد و خواه بر شکل و صورت ماهی باشد یا بر شکل و صورت ماهی نباشد. چون خداوند فرموده است:

﴿أُحِلَّ لَكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَحۡرِ [المائدة: 96]. «شکار دریا برای شما حلال شده است». و این که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مردار دریا حلال است». و امام شافعی به صراحت گفته است که: موش دریایی و خوک دریائی خورده می‌شوند، چون نام سمک بر تمام انواع ماهی اطلاق می‌شود و تمساح از آن استثناء می‌گردد چون نیروی آن به وسیله دندانهایش است، و قورباغه و خرچنگ و لاک پشت بنا به قول راجح حرامند چون پلیدند و طبع از آن‌ها نفرت دارد.

حکم قربانی

أضحیّة با تشدید یاء حیوانی است که به منظور تقرب به خداوند در روز عید قربان با ایام التشریق ماه ذی الحجة ذبح و سر بریده می‌شود. و دلیل آن پیش از اجماع و علاوه بر آن قول خدا است:

﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢ [الکوثر: 2].

«پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن».

﴿وَٱلۡبُدۡنَ جَعَلۡنَٰهَا لَكُم مِّن شَعَٰٓئِرِ ٱللَّهِ [الحج: 36].

«و شترهای (چاق و فربه) را برای شما از شعائر الهی قرار دادیم».

قربانی کردن سنت مؤکدّه است. یعنی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بر آن مداومت و مواظبت داشته است. و یکی از شعارها و نشانه‌های آشکار اسلامی است. که محافظت و مداومت بر آن لازم است چون پاداش و مزد آخرت آن بسیار بزرگ است و اصحاب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفتند: این قربانی‌ها چگونه‌اند و چه هستند یعنی چطورند از نظر ثواب و پاداش؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت:

«سُنَّةُ أَبِیکُم إِبراهِیم». «این قربانی سنت پدرتان ابراهیم است».

گفتند: ما چه ثوابی در آن داریم؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «بَکُلِّ شَعرَةٍ حَسَنَةٌ» «در برابر هر موئی یک حسنه و ثوابی دارید».

امام مالک آن را واجب می‌داند و همچنین ابوحنیفه، لیکن برکسی واجب می‌دانند که در شهر خود مقیم و فراخ حال باشد و حدّ نصاب (زکات) را داشته باشد، و دعوی واجب بودن آن با سنت شریف نبوی ممنوع است. (در ترمذی آمده است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  گفت:

«أُمِرتُ بِالنَّحرِ وَلَیسَ بِواجِبٍ عَلَیکُم». «قربانی را بری من واجب کرده‌اند و بر شما واجب نیست».

(و در صحیح مسلم از حدیث ام سلمه  رضی الله عنها  آمده است) که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت:

«إِذا رَأَیتُمْ هِلالَ ذِی الْحَجَّةِ وَأَرادَ أَحَدُکُم أَن یُضَحِّیَ فَلْیُمسِک مِن شَعرِهِ وَأَظَافِرِهِ».

«هرگاه هلال ماه ذی الحجه را دیدید و یکی از شما خواست قربانی کند از تراشیدن مو و گرفتن ناخن خود، خودداری کند».

و وجه دلالت آن بر این مطلب که قربانی واجب نیست، آن است که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  قربانی کردن را متعلق و منوط به اراده شخص ساخت و واجب چنین نیست و به خواست و اراده شخص منوط نمی‌باشد، و حدیثی که درباره وجوب قربانی آمده است روایتی است مجهول و اگر صحیح هم باشد امر در آن، حمل بر استحباب می‌شود که یکی از مصادیق امر است و آن وقت به همه ادله هم عمل می‌شود.

باید دانست که قربانی سنت کفایه است که اگر یکی به جای اهل خانواده‌ای آن را انجام دهد حق سنت بودن آن از همه ادا شده است و اگر اهل خانه ای آن را ترک کنند برای همه آن‌ها کراهت دارد، و خطاب سنت بودن قربانی متوجه شخص آزاد قادر بر آن است.

آنچه برای قربانی کفایت می‌کند

در قربانی کردن چند چیز شرط است:

اول: ذبح و سر بریدن.

دوم: ذابح و کسی که حیوان را سر می‌برد که حال هر دو گذشت.

سوم: وقت مخصوص آن بعدا بیان خواهد شد.

چهارم: باید حیوانی که قربانی می‌شود از شتر و گاو و گوسفند باشد، و با همه انواع آن‌ها که گاو شامل گاومیش و گوسفند شامل بز می‌گردد. و خداوند گفته است:

﴿وَيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡلُومَٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ [الحج: 28].

«باید نام خداوند را در روزهای مشخص بر ذبح چهارپایانی ببرند که خداوند روزیشان ساخته است».

و بهیمة الأنعام که در آیه آمده است عبارت است از شتر و گاو و گوسفند. و دلیل بعدی، عمل و فعل خود پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  است که از این چهارپایان قربانی کرده است و به اجماع، غیر این انواع برای قربانی کفایت نمی‌کند.

و اینک شرایطی که با حاصل شدن آن‌ها قربانی صحیح است که:

1-    گوسفندی که یک سال تمام داشته باشد بنا به قول أصح. و برخی گفته‌اند: آن است که یک سال داشته باشد یا دندان پیشین آن افتاده باشد. و برخی گفته‌اند: شش ماه داشته باشد. و برخی گفته‌اند: آن است که پشم بلند و ایستاده آن خوابیده باشد.

2-    بزی که بنا به قول أصح دو سال داشته باشد برخلاف گوسفند، چون گوشت بز کمتر از گوشت گوسفند است، لذا با دو سال جبران این کمبود می‌شود و بنابراین سن بیشتر آن معتبر است. و برخی گفته‌اند: بزی که یک سال را تمام کرده و پا به دو سالگی گذاشته باشد کفایت می‌کند، چون دندان ثنیه آن در آمده است و «ثنی» نامیده می‌شود.

3-    شتری که پنج سالگی را تمام کرده و پا به شش سالگی نهاده باشد، و این قول أصح است. و برخی گفته‌اند: پا به هفت سالگی نهاده است.

4-    گاوی که دو سال را تمام کرده و پا به سه سالگی نهاده باشد بنا به قول أصح. و برخی گفته‌اند: پا به چهارسالگی نهاده باشد. و گاو اخته شده که خایه هایش بریده شده است کفایت می‌کند چون نقصان و بریدن خایه هایش موجب بیشتر شدن گوشت و گوارایی آن می‌باشد، و گاو شاخ شکسته کفایت می‌کند خواه با شکستن شاخ هایش خون آمده باشد یا نه، چون شاخ تأثیری در گوشت ندارد و شبیه به پشم است.

و برای قربانی کردن بین ماده و نر فرقی نیست مادام که سن معتبر در آن موجود باشد. آری چنین است ولی نر بهتر از ماده است بنا به قول ارجح، چون گوشت آن گواراتر است. و یک شتر و یک گاو برای هفت نفر کفایت می‌کند چون جابر  رضی الله عنه  گفت: «ما با پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در حدیبیه یک شتر را برای هفت نفر و یک گاو را برای هفت نفر قربانی کردیم». (به روایت مسلم). و ابواسحاق گفته است یک شتر برای ده نفر کفایت می‌کند. (و در روایت بخاری آمده است چیزی که به آن گواهی می‌دهد و آن را تائید می‌کند و ترمذی آن را روایت کرده و گفته است که: حسن غریب است. و ابن القطان گفته است که: آن صحیح است). یک گوسفند برای یک نفر و اهل خانواده‌ای یا خانواده‌هایی که یک نفر نفقه‌شان را می‌دهد کفایت می‌کند.

آنچه که برای قربانی کفایت نمی‌کند

حیوان قربانی باید از هر عیبی که موجب کاهش گوشت گردد سالم باشد، و هرگاه سالم نباشد که چهار نوعند: کوری آن آشکار باشد و لنگی آن آشکار باشد و بیماری که آشکار باشد ولاغری که بر اثر لاغری مخ و مغز آن از بین رفته باشد، این چهار نوع کفایت نمی‌کنند. و دلیل آن سخن رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  است که گوید:

«أَربَعَةٌ لَا تُجزِئُ فِی الأَضَاحِی اَلعَورَاءُ البَـیِّنُ عَورُها وَالمرِیضَةُ اَلبَـیِّنُ مَرَضُها وَالعَرجاءُ البَـیِّنُ عَرَجُها وَالعَجْـفَاءُ الَّتِی لا تُنْقَی».

«چهار نوعند که در قربانی کردن کفایت نمی‌کنند: کوری که کوریش واضح و روشن باشد، و بیماری که بیماریش آشکار باشد، و لنگی که لنگیدن آن آشکارا باشد، و لاغری که لاغریش به گونه‌ای باشد که انتخاب نشود و پیه و چربی ندارد یا مغز استخوان ندارد». (ترمذی گفته است که: حسن صحیح است). کلمه (نقی) که در متن حدیث برای لاغری آمده است به معنی پیه و چربی و دنبه است. و برخی گفته‌اند: مغز استخوان است. و علت این که حیوان کور برای قربانی کفایت نمی‌کند این است که، کوری سبب می‌گردد آن حیوان نتواند بچرد و به خوبی چرا نماید و اگر بماند لاغر می‌گردد، یا این که کوری سبب شده است که جزئی از اجزاء خوردنی از آن کم شود. و علت این که لنگی آشکار کفایت نمی‌کند، آن است که دام‌های سالم در موقع چرا از آن پیشی می‌گیرند و از چرا در علف‌های پاک و لذیذ عقب می‌ماند و به گله نمی‌رسد پس نمی‌تواند غذای کافی بدست آورد و لاغر می‌شود. و اما نسبت به حیوان سخت بیمار، دلیل عدم کفایت آن است که بیماری گوشت آن را فاسد و تباه ساخته است.

و اما حیوان لاغری که مغز استخوان و مغز آن در اثر لاغری از میان می‌رود، گوشت آن به سبب این عارضه تباه می‌گردد، و همچنین حیوان گر نیز کفایت نمی‌کند چون گری بیماری است که اگر فراوان باشد گوشت حیوان را تباه می‌سازد و بنا به قول أصح گری اگر اندک هم باشد گوشت حیوان را فاسد و تباه می‌کند. امام شافعی گفته است: به راستی بیماری گری گوشت و چربی حیوان را تباه می‌سازد. و حیوان گیچ که به هنگام چرا دور خود می‌چرخد و به خوبی نمی‌تواند بچرد، بنابراین از چرا محروم است و گوشتش تباه می‌شود. و حیوانی که گوش آن بریده شده یا کفل و باسنش بریده شده است نیز کفایت نمی‌کند. چون یک جزء خوردنی را از دست داده است.

 

هنگام ذبح قربانی و وقت آن

با طلوع خورشید روز عید قربان هنگامی که به اندازه خواندن دو رکعت نماز و دو خطبه کوتاه وقت از طلوع خورشید گذشته باشد وقت قربانی فرا می‌رسد و تا غروب خورشید آخرین روز ایام التشریق ادامه دارد. و دلیل آن قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  است:

«مَنْ ذَبَحَ قَبْلَ الصَّلاةِ فَإِنَّما یَذْبَحُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ ذَبَحَ بَعدَ الصَّلاةِ وَالْخُطْبَتَینِ فَقَدْ تَمَّ نُسُکُهُ وَأَصَابَ سُنَّةَ الْمُسلِمِینَ». «هرکس قربانی را پیش از نماز عید ذبح کند او حیوان را برای خود سر بریده است و هرکس بعد از اتمام نماز و خواندن دو خطبه قربانی را ذبح کند قربانی او کامل و عبادت و تقرب او درست و کامل است و او سنت مسلمانان را دریافته است». به روایت شیخین. و خواندن نماز عید شرط دخول وقت ذبح قربانی نیست به اتفاق همه علماء، بلکه گذشتن مقدار وقتی که گنجایش خواندن دو رکعت نماز و دو خطبه را داشته باشد شرط دخول و آغاز وقت است. و با پایان یافتن ایام التشریق وقت قربانی کردن پایان می‌یابد. چون پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفته است:

«أَیّامُ مِنی کُلُّها مَنحَرٌ» «روزهای منی تماما وقت نحر و قربانی است».

و قربانی کردن در شب کراهت دارد به خاطر این که مبادا تقسیم گوشت تازه به تاخیر افتد.

آنچه که به هنگام ذبح قربانی مستحب و پسندیده است

به هنگام ذبح قربانی چند چیز مستحب است:

اول: تسمیه و نام خدا را ذکر کردن بر آن، چون خداوند می‌گوید:

﴿فَكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ [الأنعام: 118].

«بخورید از گوشت حیوان ذبح شده‌ای که نام الله بر آن ذکر شده است».

و در صحیحین آمده است: که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به هنگام ذبح قربانی خود گفت: «بسم الله» و اگر نام خدا را نیز نگوید حلال است، چون خداوند ذبیحه اهل کتاب را مباح کرده است و آنان غالبا نام خدا را ذکر نمی‌کنند. و در صحیحین آمده است که: «مردمانی گفته‌اند: ای رسول خدا گاهی گروهی از اعراب برایمان گوشت می‌آورند و ما نمی‌دانیم که به هنگام ذبح، نام خدا را برده‌اند یا خیر؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «سَمُّوا اللهَ وَکُلُوا» «شما خود نام خدا بگوئید و از آن بخورید».

پس این دلیل است که تسمیه و ذکر نام خدا واجب نیست، چون اگر ذکر نام خدا به وقت ذبح واجب می‌بود ایشان را از خوردن آن گوشت نهی می‌فرمود.

دوم: فرستادن درود و صلوات و سلام بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  است که امام شافعی از مستحب بودن آن خبر داده است به قیاس بر دیگر مواضع. و چون خداوند نام او را بالا برده و عزت بخشیده است پس هر وقت نام الله بر زبان جاری گردد نیکو است که نام پیامبر نیز برده شود و نام او همراه نام خداوند بر زبان‌ها است.

سوم: مستحب است که به هنگام ذبح رو به قبله باشد و حیوان قربانی را رو به قبله ذبح کند، چون جهت قبله بهترین جهات است. و چون که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  روی قربانی خود را به سوی قبله قرار داد و ذبحش کرد.

چهارم: به هنگام ذبح، الله أکبر گفتن مستحب است. چون انس  رضی الله عنه  روایت کرده است که: «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  دو قوچ را قربانی کرد که رنگ آن‌ها سیاه و سفید بود و شاخ دار بودند و هر دو را با دست مبارک خود ذبح کرد، بسم الله و الله أکبر گفت و پای شریفش را بر روی گردن آن‌ها نهاد» (به روایت شیخین).

پنجم: به هنگام ذبح قربانی مستحب است که دعا کند خداوند آن را بپذیرد و لفظ آن چنین است.

«اَللَّهُمَّ هذَا مِنْکَ وَإِلَیْکَ فَتَقَبَّل مِنِّی». «خداوندا این از تو است و برای تو است پس آن را از من بپذیر».

یعنی خداوندا این نعمتی است که تو آن را به من داده‌ای و اینک به وسیله آن به تو تقرب و نزدیکی می‌کنم.

و بر مستحب بودن آن دلیل آورده‌اند که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به هنگام قربانی گفت: «خداوندا! آن را از محمد و آل محمد بپذیر».

 ششم: مستحب است اگر ذبح را به خوبی بداند با اقتداء بر رسول الله خود شخصاً قربانی را ذبح کند و اگر خود نمی‌تواند به نیکوئی ذبح کند شخصا در کنار آن و شاهد ذبح آن باشد، چون پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به فاطمه دخترش گفت:

«یا فاطِمَةُ قُوْمِیْ فَاشْهَدِیْ أُضْحِیَتَکِ فَإِنَّهُ یُغْفَرُ لَکِ بِأوَّلِ قَطْرَةٍ مِنها کُلُّ ذَنْبٍ عَمِلْتِهِ وَقُوْلِی: ﴿إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣ [الأنعام: 162- 163] «ای فاطمه، برخیز و شاهد و حاضر ذبح قربانیت باش چون با ریختن اولین قطره خون آن هرگناهی که کرده ای از تو آمرزیده می‌شود و این آیه را بخوان: همانا نماز و عبادتم (قربانیم) و زندگیم و مرگم تماما از آن الله است که پروردگار جهانیان است و انباز و شریکی ندارد و به آن دستور داده شده ام و من از جمله مسلمانانم که در پیشگاه او تسلیم هستم».

تصرف در قربانی

قربانی که نذر شده باشد از ملکیت نذر کننده خارج می‌شود و دیگر ملک او نیست و حتی اگر آن را تلف کند ضمانت آن بر وی لازم است، و چون آن ذبح کرد بر وی لازم است که تمام گوشت آن را به دیگران بدهد و برای او جایز نیست که از آن بخورد به قیاس بر کفاره صید در حرم و دیگر کفاره‌های جبرانی. اگر از گوشت آن چیزی خورد یا این که آن را به تأخیر انداخت تا این که تلف شد ضامن قیمت آن است و در ضمانت او است که باید غرامت آن را بدهد. و برخی گفته‌اند: گوشت شبیه آن بر وی لازم است و بر وی لازم نیست حیوان دیگری را برای بار دوم ذبح کند، چون عمل ذبح را انجام داده است. و اما قربانی سنت و داوطلبی که نذر نباشد برای او مستحب است که از آن بخورد، بلکه برخی گفته‌اند: واجب است از آن بخورد چون خداوند فرموده است که:

﴿فَكُلُواْ مِنۡهَا [الحج: 28]. «از آن بخورید».

و صحیح آن است که خوردن از آن مستحب است. چون خداوند فرموده است:

﴿وَٱلۡبُدۡنَ جَعَلۡنَٰهَا لَكُم مِّن شَعَٰٓئِرِ ٱللَّهِ [الحج: 36].

«(ذبح) حیوان چاق و فربه قربانی را برای شما از شعایر الهی قرار دادیم».

یعنی آن را برای ما قرار داده است نه بر ما، تا واجب باشد. و به قیاس بر عقیقه که چنین است. بهتر آن است که نصف آن را بخورد و نصف آن را صدقه بدهد چون خداوند می‌فرماید:

﴿فَكُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡبَآئِسَ ٱلۡفَقِيرَ ٢٨ [الحج: 28].

پس بخورید از آن و به فقیران بی‌نوا بدهید». که آن را دو قسم کرد. و قول أصح آن است که یک سوم آن را خود بخورد و یک سوم آن را هدیه دهد و یک سوم آن را صدقه بدهد، چون خداوند فرموده است:

﴿فَكُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡقَانِعَ وَٱلۡمُعۡتَرَّ [الحج: 36].

«پس از آن بخورید و به قانع و معتر بخورانید و طعام دهید».

که آن را سه قسم کرده است. قانع، کسی است که در خانه خود نشسته و تقاضا نمی‌کند. و معتر، سائل و گدا و درخواست کننده است. برخی گفته‌اند: خود می‌خورد و به دیگران می‌خوراند و ذخیره‌اش می‌کند. چون پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفته است:

«کُنْتُ نَـهَیْـتُکُمْ عَنْ لُحُوْمِ الْأَضاحِی فَوْقَ ثَلاثٍ لِیَـتَّسِعَ ذُوالطَّوْلِ عَلی مَن لَّا طَوْلَ لَهُ فَکُلُوْا ما بَدَا لَکُمْ وَ أَطْعِمُوْا وَادّخِرُوْا».

«من شما را از گوشت قربانی‌ها بیشتر از یک سوم منع کردم تا فراخ دستان و فراخ حالان بر تنگ دستان و تنگ حالان وسعت و فرخی بخشند، پس حالا بخورید از آن، آنچه که به نظرتان می‌رسد و به دیگران طعام دهید از آن و از آن ذخیره کنید».

که آن را سه قسم کرده است خوردن، و طعام دادن، و ذخیره کردن. و آن‌ها که به ایشان هدیه داده می‌شود فقیران نیکوحالند که صبور و شکیبایند و خود تقاضا نمی‌کنند. و برخی گفته‌اند: مقصود اغنیا و فراخ حالان است. و امام محمد غزالی گفته است: یک سوم به فقیران قانع و اغنیاء هدیه داده می‌شود.

باید دانست که فروختن گوشت قربانی و فروختن پوستش و قرار دادن آن به عنوان مزد قصاب جایز نیست بلکه باید قربانی کننده آن پوست را صدقه بدهد یا آن پوست را برای منفعت خود نگه دارد. و محل صرف و توزیع گوشت قربانی شهر و محلی است که قربانی کننده در آن است، و در نقل آن از آنجا دو وجه است، و صحیح آن است که نقل آن هم جایز باشد به قیاس بر نقل زکات همانگونه که در مبحث زکات گذشت.

حکم شرعی عقیقه

عقیقه در لغت عرب به معنی موئی است که بر سر نوزاد است، و در اصطلاح شرع چیزی است که در روز هفتم تولد نوزاد ذبح می‌شود. تراشیدن موی سر نوزاد و عقیقه مستحب است. و دلیل آن قول رسول خدا است:

«اَلْغُلامُ مُرْتَهِنٌ بِعَقِیقَةٍ تُذْبَحُ عَنهُ فِی الیَوْمِ السّابِعِ وَیُحْلَقُ رَأسُهُ و یُسَمِّی». «نوزاد در گرو عقیقه‌ای می‌باشد که در روز هفتم ولادتش برای او ذبح می‌شود و سرش را می‌تراشند و او را نامگذاری می‌کنند». (به روایت امام احمد و ترمذی و حاکم که آن را صحیح دانسته است). و مستحب است که برای پسر دو گوسفند و برای دختر یک گوسفند عقیقه کرد. چون ام کرز  رضی الله عنها  گفت: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفته است: «برای پسر دو گوسفند و برای دختر یک گوسفند عقیقه کنید» و عایشه  رضی الله عنها  نیز گفته است که: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  «ما را دستور داد که برای پسر دو گوسفند و برای دختر یک گوسفند عقیقه کنیم». (به روایت ترمذی و ابن ماجه و ابن حبان در صحیح خود). باید دانست گوسفند عقیقه، همچون گوسفند قربانی است از نظر سنّ و سلامت از عیوب و بر آن قیاس می‌شود. عقیقه اگرچه از غیر گوسفند یعنی از بز نیز صحیح است ولی بهتر است که گوسفند باشد نه بز به دلیل ظاهر سنت که گفته است: «دو گوسفند برای پسر و یک گوسفند برای دختر عقیقه کنید».

آنچه که در عقیقه مستحب است

اول: مستحب است که در هنگام ذبح عقیقه بگوید:

«بِسمِ اللهِ اللّهُمَّ هَذا مِنْکَ وَإِلَیکَ عَقِیْقَةُ فُلانٍ». «به نام الله خداوندا این نعمت از تو است و برای تو و تقرب به تو است و عقیقه فلانی است».

دوم: مستحب است به هنگام طلوع خورشید آن را ذبح کرد.

سوم: مستحب است که پیش از ذبح سر نوزاد را تراشید، و برخی گفته‌اند: بعد از آن به دلیل ظاهر حدیث. و مستحب است به وزن آن موی، طلا صدقه داد.

چهارم: مستحب است که گوشت عقیقه را شیرین و با شیرینی پخت بنا به قول أصح تا فال نیکی باشد برای اخلاق شیرین نوزاد. وبهتر است که گوشت عقیقه را پخته و به صورت غذای پخته برای فقیران فرستاد که شافعی آن را به صراحت گفته است. و اگر فقیران را برای صرف غذای پخته از آن گوشت دعوت کند اشکالی ندارد.

پنجم: مستحب است که در گوش راست نوزاد به هنگام نام گذاری اذان گفت، و در گوش چپش اقامه نماز خواند. و از حسن بن علی بن ابیطالب  رضی الله عنهما  روایت است که گفت: «مَن وُلِدَ لَهُ مَولُودٌ فَأَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الیُمْنی وَأَقامَ فِی أُذُنِهِ الیُسری لَم تَضُرَّهُ أُمُّ الصِّبیانِ».

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفته است: «هرکس را نوزادی آمد و در گوش راست او اذان گفت و در گوش چپ او اقامه گفت ام الصبیان به وی آزاری نمی‌رساند».

ام الصبیان، جن همزاد کودک است. و برخی گفته‌اند: بیماریی است که کودکان خردسال می‌گیرند.

و حکمت گفتن اذان در گوش نوزاد آن است که، اول ورودش به دنیا است و شیطان او را به هیجان می‌آورد و او را لمس می‌کند و با او تماس می‌گیرد پس مناسب است که با اذان و اقامه و شنیدن آن، شیطان از وی دور شود همانگونه که در حدیث صحیح آمده است. و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در گوش حسین بن علی رضی الله عنه  به هنگام تولد اذان و اقامه خواند. به روایت احمد وترمذی که آن را صحیح دانسته است. و عمر بن عبدالعزیز اذان را به گوش راست و اقامه را در گوش چپ فرزندان خود خواند. (به روایت ابن المنذر).


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...