(6)
پیامدها و إشکالات فهم نادرستِ (فقه وقایع)
اشتباه در فهم درست «فقه وقایع جدید» و شناخت حقیقت و پایههای اصلی آن خطرات ناخوشایندی در پی خواهد داشت و پیامدهایش بسیار ناگوار خواهد بود، که چند نمونه از پیامدهای تأسفبار آن را - البته نه به صورت ترتیبی و پشت سر هم - ذکر میکنیم:
و آن به صورت تقسیم دین و علمای آن، و شرع و فقهای آن به «فقهای مسائل جدید»(!) و «فقههای شرع»!! ظاهر شده است.
و این تقسیم از خطرناکترین مواردی است که گروهها و احزاب و دعوتگران و بانیان آنها مشخص نموده که سرانجام موجب هلاکت امّت شده و آنان را از علمای راستین آن یعنی علمای شرع دور میگرداند، و این اصطلاح از جهات چندی بسیار شبیه به این عبارتِ صوفیه یعنی عبارتِ «عالم به حقیقت»! و «عالمِ به شریعت»! میباشد: از جمله اینکه، سبب فاصله انداختن بین مردم و علمای شریعت، و ادعای نوعی از علم میشود که علمای شریعت، به آن دست نیازیده و از آن بیبهرهاند.
البته این چیزی نیست جز إدرکات و احساسات این جنبشها! و آراء و تصوّرات و نظرات آیندهنگریشان که سرانجام بدون آنکه امکان دستیابی به آن باشد موجب سرگشتگی و پریشانی افکار پیروان آن شده و چارهای جز تسلیم محض و قبول بیچون و چرای آن را نخواهند داشت!!
متصوفه برای دور ساختن مردم از کتاب و سنت و به بند کشیدن و تسخیر قوه ادرکشان و بهرهگیری از اقتدار و جهتدهی آن، چارهای جز این نداشتند[1]و[2]».
علمای حقیقی ... علمای شرعی!!
علمای (وقایع مستحدث و جدید) ... علمای شرع
و این، دقیقاً، همان اصطلاح «مدرنِ» غربی جدید است، امّا در قالبی دیگر: ترقّی خواهان ... ارتجاعیون پس چه خواهد شد؟
سپس نتیجه آن، جدا ساختن مردم از اصالتشان، و از ریشه برکندن آنها از پایه و بنیان میباشد! و این همان خطر فاجعه انگیزی است که فقه نادرست و عجیب و غریب برای وقایع و حوادث تراوش نموده و نگرانی ما آن است که به عنوان واقعیت و حقیقت بر مردم متشبه شده و آنان را به اشتباه اندازد. و این امر موجب لکه دار شدن واقعیت فقه میشود.
دوّم: تقلید در شکل و قالبی جدید
یکی از برادران الجزایری برای من نامهای نوشته و در آن، صورتهایی از اختلاف بین دعوتگران آنجا و آثار مخرّب و زیانبار آن را ذکر کرده است.
او در نامهاش چنین آورده:
«و نتایج سوء و زیانبار طرفداری از جدایی و اختلاف، و منحرف شدن از طریق علما و ناسزاگویی آنها و ردّ نمودن دعوت کسانی که به کتاب و سنت دعوت کرده و از حزبگرایی بیزار و متنفّرند را میدانید!
و این بیچارهها (!) دلیلی برای کارهایشان ندارند جز این سخن، که میگویند: «تو داناتری از فلانی؟»!
و همین سخنشان نزد ما به صورت بُتی درآمده است، و هر گاه با یکی از آنها بحث میکنی و او را از روش واقعی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مطلع میکنی، نعره میکشد و میگوید: «آیا این چیزی است که فلانی ندانسته و تو میدانی؟»!
وقتی که این، وضع و حال ما میباشد، دقت کردم تا ببینم اسباب و عوامل آن چیست، بعد از اندکی تأمل فهمیدم که سبب آن، تنها جهل به احکام خداوند متعال است ...».
این، مهمترین قسمت نامه این برادر الجزایری بود، خدا سربلند و مؤیدش گرداند.
شما، از لابلای جملات این برادر گرامی، تأسف و حسرت آشکار وی را نسبت به حال این مقلدین مدرن و جدید (!) میبینی، حال آنکه با گفتار خود گمان و زعمشان این است که تقلید را ترک و رها ساختهاند، اما احوالشان حاکی از آن است که مقلّدی کامل و صرف میباشند!!
و این مقلّدین، در واقع، با این رفتارشان، حالت (شیخ و مرید) را به نمایش میگذارند امّا به فرض اینکه آن شخص محل تقلیدشان را هم قبول داشته و از تقلید او خشنود باشند، همانند مرید درمقابل مقام و منزلت او سر فرود نیاورده و تسلیمش نمیشوند.
و این صورت از تقلید در سایر نواحی اسلامی دیگر نیز تکرار میشود اما به شیوههای متفاوت و مشخصات جداگانه و متمایز از همدیگر.
امّا همگی آنها در یک امر مشترکند و آن تربیت کورکورانه آنها در قبول قول «فقیه واقعی» و نپذیرفتن و ردّ نظر و قول «فقیه شرع» میباشد»!.
... و به این صورت ... تقلید میکنند بدون هیچ قید و شرطی!!
و افکار و تصوراتی در ذهن اینها کاشته شده که محتوا و مفادشان این است که همۀ فقهای شرع بر طریق و مشی آن خطیبی هستند که در قرن 21 میلادی، برای سلطنت خلافت عثمانی دعوت و تبلیغ میکند!!
و این بزرگان، در محتوای کتابهای خود غرق شده و درهای تدبر و تفکر را به روی خویش بستهاند، و نوشتهها و صفحات مکتوباتشان آنها را از درک وقایع و حقایق باز داشته است!!
نه سیاست را میفهمند و نه حقیقت و واقعیات را میشناسند!!
امّا واقعیّتگرایان تمام آنچه را که از (سی.إن.إن) پخش میشود با دقت تمام دنبال کرده و روزنامههای (گاردیان) را خوانده! و نسبت به جمعآوری «روزنامهها» و دستیابی به «مقالات» و خواندن «رسالهها و گزارشهای علمی» و پیگیری «تفسیر و تحلیل موضوعات» بسیار حریص و علاقهمندند.
اینها کجا و آنها کجا!
اینها، عین بلا و مصیبت هستند، در واقع آن امری است که خردها را از شریعت و قواعد آن دور کرده و به سوی نابودی و گمراهی میکشاند در واقع، علما و فقها، سازندگان و خدمتگزاران امّت و بانیان و سازندگان نسلها هستند.
سوّم: آمیختگی سخنرانان و علماء با همدیگر و اشتباه مردم در شناخت آنها
و این آمیختگی زشت و تأسف باری است که منجر میشود به اینکه مردم، احکام شرعی را از کسی دریافت کنند و بپذیرند که شایستگی و اهلیت آن را ندارد.
چرا که سخنران و واعظ واقعی، بعد از شنیدن «گزارش اخبار» یا خواندن «مجلهای» یا نگاه به «روزنامهای» یا «به تلویزیون»، بالای منبر رفته، و همچو رعد و برق میدرخشد و از یاوهگوییها و اخبار نادرستی که برای مردم پخش میشود به خشم آمده و با خلاصه نمودن مجموعه مطالبی که خوانده یا شنیده در چند جمله، بطلان و ضعف آنها را بر ملا میسازد!
و این شیوه، موافق و مورد خوشایند شور و هیجان جوانان بوده، و نشاط و جوانمردی و غیرت عواطفِ تیزهوشان و فهیمان را به خود مشغول میکند!
لکن، دقت کن که این سخنران چگونه با این کلمات و جملات شورانگیزش، احساس و عواطف خود و جوانان را تخلیه میکند و چه طور شور و هیجان آنان و غیرتشان را به جوش میآورد!
این اشتباه و آمیختگی موجب میشود که این سخنران در ذهن این جوانان، به عنوان عالمی تلقی شود که هیچکسی در فصاحت و سخنوری، و در شیرین زبانی، توضیح و بیان زیبا و در صحت و درستی انتظاراتش، یارای او نیست و نمیتوان کسی را با او مقایسه کرد.
و او در واقع سخنرانی است که جز .... نیست!
امّا آن عالمی که وارث و جانشین پیامبران است - کسی که سالهای طولانی عمرش را در تحقیق و مطالعه کتاب و سنت و فراگیری درست احکام آنها و شناخت مفاهیمشان سپری نموده - نام او به تدریج از ذهن و قلب و جوانان پاک شده و قدر و منزلتش از بین میرود، تنها به خاطر تهمت و افترایی که دور از واقعیت بوده!!
و این همان باطلی است که چیزی در مقابلش نیست تا بطلان و بیاعتباری آن را هویدا سازد.
چهارم: ارتباط و پیوند مردم با کسانی که شایستگی و صلاحیت ندارند
این نتیجه قطعی و مسلّمِ آمیختگی و اختلاط ناخوشایندی است که در مورد قبلی به آن اشاره کردیم. و منجر به بدبختی بزرگ و خطرهولناکی میشود که پیروان آن را وامیدارد تا تعامل و ارتباطشان، تنها، با ظواهر کتاب و سنت بوده و از مفاهیم و معانی آن باز مانند - همانگونه که پیشینیان بودند - همچنین سبب میشود که این پیروان به سیل و موج الهامات و برداشتهای آن شخصی که آگاه و عالم به حرکت میباشد، اعتماد و اطمینان کرده و خود را با تمام وجود به او سپارند، همانگونه که صوفی سالک نیز تعامل و ارتباطش با ظواهر کتاب و سنت چنین بوده و در فهم مسائل دینیاش، به خاطر ترس از انحرافی که تصورش میکند، به علمای حقیقت اعتماد کرده و آنها را ملاک عمل قرار میدهد!!
پس در این حالت، میان مردم و اتصال و پیوندشان با کسانی که عالم به کتاب و سنت هستند، و تعامل و ارتباطشان با ظاهر شریعت، از طریق روشها و وسائل جدیدی است که با تغییر زمان دگرگون و متنوع میشوند فاصله انداخته میشود»[3]، و این، همان تلبیس و گمراهسازی شیطان است.
پنجم: برتری و چیره شدن جانب سیاسی مدرن بر شرع
این هم، نتیجه طبیعی حال کسانی است که امر «فقه واقعی» را به صورت تصور و توهی که شرح دادیم، بزرگ و عظیم جلوه میدهند.
میبینی که جانب سیاست (مدرن)، قلمروی وسیع و حجم زیادی از امر دعوت را، بسیار بیشتر از محدودهای که اسلام برای آن تعیین کرده در بر گرفته است[4].
و این جانب (جانب سیاسی) که با نیرنگهای سیاسی و خدعههای ریاکارانه جدید شکلی به خود گرفته بر جانب دعوت به سوی خداوند منزه و پاک، علیرغم آنکه دعوتی درست و هماهنگ با فطرت انسان و پاک و خالص میباشد، چیره شده است. ﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِيۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٠٨﴾ [یوسف: 108]. «بگو: این راه من است که من (مردمان را) با آگاهی و بینش به سوی خدا میخوانم و پیروان من هم (چنین میباشند) و خدا را منزه (از انبار و نقص و دیگر ناشایست) میدانم و من از زمرۀ مشرکان نمیباشم (و کسی و چیزی را شریک خدا نمیانگارم)».
ششم: ضرورت و لزوم کاهش اهمیت امر توحید و سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
ترس و نگرانی ما به نسبت کسی که بحثهای سیاسی و نظریات و آراء جنبش و حرکتها، عقل او را تسخیر نموده، آن است که واقعیت امر را بر خلاف حقیقت آن بفهمد:
نگرانی ما نسبت به چنین کسی این است که، قول اشخاص نادان و جاهلی که خود را به نادانی میزنند، بر زبانش جاری شود(!) و با سخنانی همچو؛ «اینها همه حرف مفت و گزافهگویی است»! به «آنچه که اصل و حقیقت است عنایت داشته باشید»!! به مقابله کسانی که دعوت به توحید و یکتاپرستی و پایبندی نسبت به سنّت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میکنند، بپردازد.
بایستی توجه کرد که آنچه نزد آنها اصل و واقعیت به حساب میآید: «ظاهر سازیها و تحریف حقایق» از جانب غربیها و «دسیسهسازیهای» اهل سیاست و آراء و نظریّات اندیشمندان و نوشتههای اهل رأی میباشد.
و این، واقعاً، تقسیم بسیار ناعادلانه ایست!!
هفتم: اعتماد به وسائل اطّلاع رسانی فاسد و مخرّب
فرقی ندارند، چه آنهایی که در غرب میباشند، چه آنهایی که در مشرق زمین و خاور میانه هستند، و این اعتماد موجب بزرگ نمودن شرایط آنان و تأیید سخنانشان، خواهد شد.
امّا علمای گذشتۀ ما - خدا رحمتشان کند - حتی خبر شخص مسلمان راستگو را اگر عادل و ضابط نبوده باشد، قبول نکردهاند، چه رسد به شخص کافری که سرستیز و عداوت با اسلام داشته باشد!!
چنین اعتمادی، پیامد منفی و ناگواری نسبت به علم شرعی خواهد داشت که اثر آن به صورت کاهش اطمینان فرد نسبت به علم شرعی، مشاهده خواهد شد!!
پیامد فجیعتر و تاریکتر آن، ایجاد ترس و وحشت در قلب و وجود مسلمانان نسبت به دشمنان اسلام میباشد.
وسائل و ادواتشان، «نگرش و فهم» غربیها و «تجهیزات» و سلاحهایشان، و «برنامهها» و «طرحهایشان» در نظر مسلمانان، بزرگ و مهم، جلوهگر خواهد شد. اینها، همه، سستی ... و ضعف ... و فروتنی و انقیاد و تسلیم در مقابل قدرت و توان آنها (که کاری هم از پیش نخواهد برد)، در پی خواهد داشت!!
در واقع، غالب این موارد، صرفاً از باب تبلیغات سیاسی و اطلاع رسانی جهت ترساندن دشمنان و نابودکردن هم پیمانانشان میباشد!!
تمامی اینها، تغییر حقیقت و روح آن معجزه إلهی (قرآن) است که خداوند متعال به عنوان بشارت و مژده به مؤمنان، و هشدار به کافران، به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ارزانی داشته شده است: «نُصِرتُ بِالرُّعْبِ»[5]؛ «من با ترساندن دشمنانم پیروز شدم».
هشتم: عدم تفکیک و فرق گذاشتن بین چیزهایی که اولویت و رجحان دارند و غفلت و بیدقتی در شرعیات
چرا که از مهمترین شروط یک دعوت صحیح، «شروع کردن از آن چیزهایی است که در درجه اوّل اهمیت قرار دارند؛ به این صورت که نخست با امر کردن به اخلاص داشتن در عبادات و نهی از شریک قائل شدن برای ذات حق، دعوت به اصلاح و تهذیب عقیده نماید، بعد امر به بپاداشتن نماز و دادن زکات و انجام دیگر واجبات و اجتناب و دوری از محرّمات نماید، همانگونه که این، شیوه تمامی انبیاء درامر دعوتشان بوده است.
چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾ [النحل: 36]. ما به میان هر ملّتی، پیغمبری فرستادیم (و محتوای دعوت همه پیغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران و غیره) دوری کنید».
همچنین میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥﴾ [الأنبیاء: 25]. «ما پیش از تو، هیچ پیغمبری را نفرستادهایم، مگر اینکه به او وحی کردهایم، که معبودی جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید». و آیات دیگری از این قبیل.
و هنگامی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم معاذ را به یمن فرستاد، به او فرمود: تو نزد ملّتی میروی که اهل کتاب هستند، پس نخستین چیزی که آنها را بدان دعوت میکنی، شهادت و گواهی به آن باشد که خدایی جز خدای یگانه وجود ندارد، بعد اگر در این مورد دعوت تو را پذیرفتند و گواهی دادند، پس آنها را مطلع کن از اینکه خداوند یگانه، پنج وعده نماز را در طول شبانه روز بر آنها واجب نموده است»[6] حدیث ...
پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در طریق و شیوه دعوتشان بهترین پیشوا بوده و کاملترین روش و مسیر را داشته است، چه ده سال اول دعوتشان در مکه، تنها مردم را به توحید دعوت و از شریک قائل شدن برای خدا نهی مینمودند، قبل از آنکه آنها را به بر پا داشتن نماز و دادن زکات و روزه گرفتن و انجام حج، امر، و از ربا و زنا و سرقت و قتل نفس بدون حق نهی فرمایند».
بنابراین، این، همان «غایت و مقصود حقیقی دین، و غایت و هدف از آفرینش جن و أنس، و مقصود حقیقی از فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی میباشد[7]».
پس کسانی که به واقعیت امر دعوت جاهل میباشند، شور و هیجانات داغ و شدیدشان، آنان را نسبت به فهم حقیقی این اولویّت کور و ناتوان کرده است، و من سخنان آنان را تکرار نمیکنم.
بسیاری از ایشان همچون ما، میگویند که دعوت به «توحید و یکتاپرستی» مهمترین بخش دعوت است، لکن «احوال و اوضاع» و «رفتار و کردارشان» گویای آن است، که آنها این شعارها را عملاً انکار نموده و صرفاً به قصد اینکه با برخی از گروههای دعوتگری که از شیوه صحیح دعوت انبیاء منحرف شدهاند به هم برسند و تشکیل فرقه و جماعتی بدهند، چنین شعارهایی را سر دادهاند!
و مثال عدم تفکیک و جداسازی واقعیت، سر سپرده بودن و وابسته بودن بسیاری از کسانی است که دعوت به «فقه واقعی» میکنند یا کسانی شبیه آنان، که همگی شیفته و سر سپرده امرِ «حاکمیت و اقتدار سلطه» هستند.
و مقصودشان از «حاکمیت» ایجاد دولت و حکومت اسلامی است!
این علاقه و اشتیاق وافر به تشکیل حکومت و اجرای احکام اسلام باعث شده است از این نکته مهم غافل شوند که اهتمام نسبت به توحید بایستی براساس این باشد که توحید مهمترین اصل ایمان است، کما اینکه در دوران پیامبران علیهم السلام نیز، چنین بوده است.
آیا شخص عاقل و منصف میتواند چنین چیزی را منکر شود؟!
و آیا یک مسلمان آگاه و هوشیار، چنین میگوید یا چنین معتقد است که مسلمانان، امروز، همچون مسلمانان قرون اولیه، در امر اعتقاد و عباداتشان جز از کتاب و سنت بهره نمیگیرند و به چیز دیگری نیاز ندارند؟
همانا، دعوت برای حاکمیت و اقتدار اسلام و اجرای آن، امری مهم بوده و برای هر شخص مسلمانی که اسلام را بعد از رعایت شروط آن - و آنچه را که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آورده، فهم درست کرده باشد، امری خطیر و حائز اهمیت میباشد.
امّا اکنون از خود میپرسیم که آیا دعوت به داشتن اقتدار و سلطه، مستلزم اهمال و سستی و کوتاهی در اصلی از اصول اسلامی میباشد؟
جواب: خیر.
بنابراین حاکمیت خداوند متعال، بایستی از بزرگترین چیز در اسلام شروع شود که همانا آن، اعتقاد و باور به خداوند متعال و اسماء با شکوه و صفات کمال و بینقص اوست، همانگونه که الله جل جلاله در قرآن کریم از طریق این صفات خودش را برای ما معرفی نموده و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز آنها را به ما آموخته تا قلبهای ما به وسیله آن پر از نور و ایمان و یقین و شکوه و جلال حق متعال بشود[8]».
اولویّت دعوت به اصلاح عقیده بایستی به طور شایسته با مراحل دعوت همخوانی داشته و مطابق با آن انجام پذیرد به خاطر اهمیت آن در ساختن پیکره نفس انسان و جایگاهش در اصلاح عقل بیمار، بدون آنکه سیاست و فریبکاری بر آن چیره شود و بدون مقدم نمودن احساسات بر آن! اگرچه این امر با زبان حال باشد همانگونه که ذکر کردیم - بدون هیچگونه بحث و سخنی در مورد آن.
و این ثمرۀ طبیعی درخت جابجا شدن جایگاه برگهای فروع و ثانوّیات با جایگاه اصول و اولویتها میباشد، بنابراین طبیعی است که شاهد نوعی مصیبت و بدبختی روبه فزونی نسبت به شرائط و اوضاع جوامع اسلامی باشیم که براساس ساختارهای نظام جاهلیت، استوار گشتهاند اما باید این نکته مهم را در نظر داشت که این مصیبت باید در راستای برائت و رهائی از گناهان و سیستم نظام جاهلیت باشد. اما اگر این خشم و اعتراض براساس اصول و در چارچوب شریعت نباشد، منجر به تکفیر جامعه و افراد آن میشود، زیرا تکفیر حکام و سیاستمداران و مردمان زیر دست آنان هر دو چیزی جز، غلو و مبالغه در این اعتراض و خشم نسبت به نظام نیست و هیچ نفع و سودی نداشته و خرد و عقل انسان را زمینگیر میکند.
حال آنکه پروردگار، بندگان را امر کرده به داشتن حالت اعتدال و میانه روی بین آنچه به صورت متناقض و متفاوت رواج پیدا کرده است بدور از بیثباتی و یک دندگی و خیره سری، و بدون فروگذاری و غفلت یا افراط و زیادهروی!
این اغراق و تجاوز از حد، موجب شتابزدگی و دستپاچگی شخص شده که یکی از بزرگترین نقاط ضعف دعوتگران در این روزگار میباشد، و اگر کسی به خوبی در این مسأله دقت و تأمل کند. آن را خواهد فهمید و پند خواهد گرفت[9]!!
در حالی که علمای بزرگوار ما میفرمایند: «من تعجل الشیء قبل اوانه عوقب بحرمانه»؛ «هر کس برای تحصیل چیزی، قبل از آنکه موعد آن فرا برسد، شتاب و عجله کند، با محروم کردنش از آن چیز، معاقبه و مجازات میشود».
دهم: خشنود بودن به دمکراسی و روشهای مهلک آن
و این، از خطرناکترین چیزهایی است که انتظار آن میرود، هر گاه دعوتگران در شرایطی که فروع و ثانویات را قاطی و به هم آمیخته و اولویتهایشان پراکنده شده، بخواهند مردم را به «فقه وقایع» دعوت نمایند.
زیرا این دعوتگران با «فقه وقایعشان»، نمیتوانند بین واقعیتی که قصد فریب و ایجاد تفرقه بین آنان، و دورکردنشان از روشهای راستین را دارد، تفکیک قائل شوند.
شیاطین جن و انس خود این دعوتگران را چنان وسوسه کرده و آنان را ترغیب به شرکت در روند دمکراسی به اشکال مختلف آن میکنند و آنان را از این خطر بر حذر میدارند که در صورت عدم مشارکتتان در این فرآیند، کمونیستها، لائیکها و سوسیالیستها، جای شما را میگیرند.
اما باید دانست که شرعاً و حقیقتاً، شرکت چنین گروههای منحرف و گمراه در چارچوب امر دمکراسی از مشارکت مسلمانان، خطر کمتری خواهد داشت و این به دو دلیل است:
اول: این که مشارکت مسلمانان دراین فرآیند، در واقع به معنی پاسخ مثبت دادن به نظام دمکراسی، دعوتگران، رئوسا و روشهای آن، بوده و مستلزم قرار گرفتن تحت سیطره آنان میباشد.
این باعث میشود، مردم از آن گروههای منحرف به خوبی یاد کنند چون به مسلمانان اجازه ورود به مجلس و مشارکت در حکومت را دادهاند، بنابراین مسلمانان چنین میگویند: اکنون که با آنان در حکومت شریک شدهایم، پس چرا افکار و عقاید آنان را انکار کنیم؟ و این خود سبب ایجاد تناقض بین رفتار و گفتار ما میشود زیرا که ما به مردمان چنین میگوییم: هر حکم و دستوری، به جز آنچه را که خداوند نازل کرده، باطل است و هیچ مشروعیتی ندارد، سپس مردم ما را میبینند، که در آنچه آن را باطل میدانیم، مشارکت کردهایم، با این وصف، سرانجام کار ما چه خواهد شد[10].
دوم: از سوی دیگر، حق اسلام گرایان در نظر مردم، ضایع میشود، زیرا اسلام گرایان از همان روز نخستین خود را جدا و متمایز از دیگر گروههای منحرف میدانستند و مردم آنان را، افرادی بزرگوار و شریف میپنداشتند به دور از احزاب دنیا طلب که برسر متاع آن به جنگل و نزاع میپردازند و پایبند هیچگونه اخلاق و مفاهیم اسلامی نیستند و از دیگر سو، مردم را به سوی مفاهیم جاهلانه، سوق داده و آنان را از رجوع به شریعت خداوند متعال باز میدارند.
تا به حال در میدان سیاست، پیش نیامده که افراد ضعیف و مستضعف بتوانند از درون احزاب و سازمانهایی که دشمنانشان آن را اداره میکنند سر برآورده و زمام امور را بدست گیرند، شرایط آنان مثل دندهای است که در داخل خودرو قرار دارد امّا این دنده نیست که چرخهای خودرو را به حرکت در میآورد بلکه بالعکس این چرخهای در حال گردش خودروست که بر دنده تأثیرگذار میباشند.
و به محض ظهور اصلاحاتی جزئی و گذرا که اسلام گرایان در چند مورد ایجاد کردهاند، میبینیم که جاهلیت و پیروانش، آن اصلاحات را برنمیتابند و آن را از بین میبرند.
بنابراین، آثار سوئی که از غفلت اسلام گرایان نسبت به مشارکتشان در فعالیتهای احزاب و تشکیلات لائیک و دنیا طلب پدید میآید، همچنان باقی مانده و از بین نمیرود. در واقع پیامدهای ناگوار این عملکرد اسلام گرایان بسیار بیشتر از سود اندکی است که از این مشارکت حاصل میآید[11].
[1]- «الطلیعه فی براءه اهل السنّه»، ص 32، تألیف عُتیبی با اندکی تغییر.
[2]- البته مؤلف کتابی که این قسمت را در مذمت متصوفه ذکر نموده، تا حدّی افراط نموده چرا که متصوفه گرچه شیوه عملکردشان نادرست بوده و در مواردی مخالفت صریح با کتاب و سنت دارد امّا هدفشان (پناه بر خدا) دور ساختن مردم از کتاب و سنت نبوده و اشکال آنها، جهل به طریق درست عمل به کتاب و سنت و موارد متعدد دیگری میباشد و مؤلف میبایست به این مطلب تصریح میکرد. (مترجم).
[3]- «الطلیعه» (ص 33 – با اندکی دخل و تصرف.
[4]- مقایسه شود با «منهج الانبیاء في الدعوة إلی الله فیه الحکمه والعقل» (ص 103 -104) تألیف شیخ ربیع بن هادی.
[5]- امام بخاری در صحیحش (6/90) و امام مسلم هم در صحیحش (523) از ابوهریره رضی الله عنه ، آن را روایت کردهاند.
[6]- قسمتی از مقدمه کتاب «منهج الأنبیا ...» (ص 5) تألیف صالح الفوزان، حدیث متفق علیه میباشد.
[7]- «منهج الانبیاء» (ص 108) تألیف شیخ ربیع بن هادی.
[8]- منهج الانبیاء (ص 130).
[9]- به مطالبی که بعد از همین بحث میآید، نگاه کنید.
[10]- واقعنا المعاصر» (ص 465) محمد قطب.
[11]- «واقعنا المعاصر» (ص 465).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر