حقوق عمومی و خصوصی اعضای خانواده
نهاد خانواده از نظر اسلام در زندگی انسان و در تاریخ و آینده زندگی خانوادگی دارای ابعاد اجتماعی بسیار گستردهای است. خانواده برای محافظت از نوع انسان و ماندگاری و رشد کمی و کیفی او، محوری اساسی به شمار میآید و ادامه نسل بشری یکی از اهداف اساسی خداوند در آفرینش و وجود میباشد؛ زیرا اراده خداوند بر این تعلق گرفته که نظام هستی را آباد نماید و آن را در مسیر رشد و تمدن قرار دهد، این اراده خداوند تنها از طریق انسان و ادامه نسل او به وسیله پاگذاشتن به صحنه وجود در کانون خانواده است که تحقق پیدا مینماید و در واقع خانواده هستهای اساسی برای جامعه و رشد آن به شمار میرود.
گاهی نقش خانواده در گسترش تاریخ و زمان و در عرصههای اجتماعی خاص یا در عرصه سیاسی عام گسترش مییابد. و بسیار کم پیش میآید که خانوادهای منقرض شود و تنها در مواردی مانند: حوادث غیرمترقبه، یا رفتار و سلوک نادرست خویش یا بیماری و وبایی واگیر است که ممکن است نسل خانوادهای از میان برود.
خوشا به سعادت خانوادهایی که ویژگیهای اخلاقی ارزشمندی مانند: محبت، تعاون، بخشندگی، احسان، خیرخواهی و پرهیزکاری را از نسلی به نسل دیگر منتقل مینمایند و از این طریق برای خود و جامعه مایه خیر و برکت میگردند و در مقابل خداوند و مردم، سربلند و گرامی میشوند.
تنها از طریق ازدواج است که کانون خانوادهای گرم شود و هر ازدواج و نکاحی زمینه را برای مطرح شدن حقوق و مسئولیتها و تعهدات متقابلی فراهم مینماید، که شامل احترام به موارد مورد اتفاق در عقد ازدواج، حفظ منزلت و کرامت کانون خانواده میشود و مزرعه خانواده به وسیله باران محبت و اطمینان متقابل وفای به عهد و دلسوزی طرفین، شاداب و شکوفا میگردد و این آیه قرآن را مدام ملاک روابط خویش قرار میدهند که:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِ﴾ [المائدة: 1].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید به تعهدات و پیمانهای خود وفادار بمانید».
خداوند از عقد ازدواج به نام «میثاق غلیظ» یعنی تعهد و پیمانی بسیار با اهمیت و مورد احترام یاد فرموده و التزام به مسئولیتهای آنها را واجب گردانیده است و در واقع این پیمان دو طرفه حقوق و مسئولیتهای خاص و مشترکی را برای مرد و زن در پی دارد و پس از تولد فرزندان حقوق و مسئولیتهای جدیدی را فراراه والدین و فرزندان قرار میدهد که براساس عاطفه پدری و مادری و منزلت نسب و تعلق فرزندان به آنها قرار دارند،که هدف آن کسب سعادت عمومی و استقرار و امنیت اجتماعی است و ابزار آن احترام متقابل میباشد و بدین ترتیب آرامش و بهروزی و استقرار کانون خانواده را فرا میگیرد و هیبت آن در نظر همه مردم جلوهگر میشود.
این حقوق و مسئولیتهای اعضای خانواده براساس «عدالت» قرار دارد. عدالتی که همه نظامهای اجتماعی بایستی براساس آن استوار گردند. و تبلور خیرخواهی و تحقق صفا و صمیمیت و گسترش عشق و محبت و همکاری و صلح و آرامش و پایبندی به پاکی و عفت در کردار و گفتار بشوند.
به همین دلیل است که قرآن کریم حقوق همسری را یادآور گردیده و میفرماید:
﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ [البقرة: 228].
«زنان همانند مسئولیتهایی که دارند، از حقوقی هم برخوردارند».
و در مورد حقوق والدین میفرماید:
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا﴾ [الأنعام: 151].
«با پدر و مادر به نیکی رفتار کنید».
و در ارتباط با حقوق فرزندان میفرماید:
﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَكِسۡوَتُهُنَّ﴾ [البقرة: 233].
«برکسی که فرزند به او تعلق دارد، هزینه زندگی و لباس واجب است».
همچنین میفرماید:
﴿لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِه﴾ [البقرة: 233].
«نباید مادرى به خاطر فرزندش زیان بیند، و نه پدرى براى فرزندش دچار ضرر شود».
از آنجا که خانواده محور و هسته جامعه را تشکیل میدهد، جز از طریق آن به وسیله ادای این حقوق و خیرخواهی منظم، امکان ادامه و استمرارش وجود ندارد. تنها از این مسیر است که سعادت و آرامش همه عرصههای آن را فراخواهد گرفت.
حقوق و مسئولیتهایی که با خانه و خانواده ارتباط پیدا میکنند عبارتند از:
یکم: حقوق شوهر
دوم: حقوق همسر
سوم: حقوق مشترک میان زن و شوهر
چهارم: حقوق فرزندان
پنجم: حقوق والدین بر فرزندان
ششم: حقوق اطفال و سالمندان
هفتم: حقوق خویشاوندان
هشتم: حقوق همسایگان
نهم: حقوق دوستان
دهم: حقوق جامعه اسلامی
مردی که به همه مسئولیتهای اخلاقی و مادی خود در ارتباط با خانواده مانند: تأمین هزینه و مخارج خوراک، لباس و مسکن عمل مینماید، دارای حقوق دهگانه است که عبارتند از:
مرد سرپرست و صاحب خانه است و مسئولیت اداره و رهبری حکیمانه خانواده را برعهده دارد. در جهت حفظ عزت، کرامت، سعادت خانواده و تحقق اهداف آن برنامهریزی و تلاش مینماید و کانون آن را در مقابل سختیها، گرفتاریها، فساد و تباهی مورد حمایت قرار میدهد و سایه امنیت، آرامش و استقرار را بر آن گسترش میبخشد. اما این مصالح و اهداف در هیچ جامعهای به جز در پرتو اطاعت، التزام و نظم تحقق نمییابد. فرمانبرداری زن از شوهر و فرزندان از پدر و مادر است که زمینه سر و سامان یافتن جامعه کوچک خانواده و همچنین اداره صحیح آن را فراهم مینماید و چنین اطلاعتی موجب رضایت و خشنودی خداوند میگردد.
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«رضایت پدر نزدیکترین راه به سوی بهشت است».[1]
و فرموده است:
«بهشت زیر پای مادران قرار دارد».[2]
هرگاه پدر فوت کند یا به دلایلی مفقودالاثر شود، پسر بزرگ خانواده باید بار مسئولیت اداره خانواده را بر دوش بگیرد؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«برادر بزرگتر منزلتش مانند پدر است».[3]
اولین حقوق همسری، فرمانبرداری مشروع زن از شوهر است؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«از هیچ مخلوقی نباید به گونهای اطاعت کرد که موجب نارضایتی خالق بشود».[4]
همچنین فرموده است:
«هیچکس را نباید در کاری که خداوند به آن خشنود نیست فرمانبرداری کرد. اطاعت تنها در امور خیر و رواست».[5]
اساس این فرمانبرداری و اطاعت مشروع به قوامیتی برمیگردد که خداوند آن را برای پدر خانواده در نظر گرفته است که در واقع به معنی ریاست، اداره و رهبری است؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَيۡهِنَّ دَرَجَةٞۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٢٢٨﴾ [البقرة: 228].
«برای همسران (حقوق و مسئولیتهایی) است (که باید شوهران اداء کنند) همانگونه که بر آنان (حقوق و واجباتی)است که (همسران باید اداء کنند) به گونهای شایسته و مردان را بر زنان (در مسئولیتهای خانوادگی) برتریهایی است. و خداوند با عزت و حکمت است».
همچنین فرموده است:
﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ﴾ [النساء: 34].
«مردان (در برابر زنان دارای مسئولیتهای بسیاری میباشند) و حق سرپرستی را بر آنها دارند. بدین خاطر که خداوند (به خاطر نظم اجتماع مردان را در برخی صفات بر زنان برتری بخشیده) و بدین علت که مردان از دارایی خویش خرج و هزینه را تأمین میکنند».
خداوند در آیه اول مسئولیت و منزلت بیشتری را که همان مسئولیت اداره و سرپرستی خانواده است مقرر نموده و در آیه دوم حق «قوامت» یا ریاست حکیمانه را برای او در نظر گرفته است. اما ریاستی همراه با احساس مسئولیت و به دور از استبداد و حقکشی و بیعدالتی و خودخواهی. و این دو حق همراه با مسئولیت از آن جهت است که اگر مرد یکی از آن دو را از دست داد، از حقوق دومی برخوردار باشد. برای مثال اگر مرد به دلایلی توانایی تأمین هزینه خانواده را نداشت ازحق سرپرستی و اداره حکیمانه، همچنان برخوردار خواهد بود. این حقوق به دو علت و سبب خاص برمیگردد:
خداوند مرد را قویتر و با ارادهتراز زنان آفریده است و از طرف دیگر مهارت و تجارب آنها در مورد زندگی بر آن برتری دارد و زنان معمولاً از نظر جسمی ضعیف و از نظر تصمیمگیری و اراده غالباً دچار تردید و دودلی میشوند و جنبه عاطفیشان بر آنها غلبه دارد. و این مدعا مدعایی غیرواقعی نیست، بلکه از خلال چهارسال زندگی خانوادگی و اجتماعی این موضوع برایم موضوعی تجربه شده و ملموس است.
تردیدی در این نیست که صدور فرمان مطلوب به عقلانیت، دوراندیشی، حکمت و بررسی همه جانبهتری احتیاج دارد. و در این عرصه عقلانیت بر مسائل عاطفی برتری دارد، به ویژه اگر در کنار عقلانیت توشهای بسیاری از تجربه و خبرگی وجود داشته باشد. اما خانمها با توجه به آفرینش ویژه جسمی و عاطفیشان و عشق به فرزندان، غالباً برای حل مشکلات خانوادگی به راهحلهای جزئی و موقتی متوسل میشوند و به همین خاطر مصلحت زن، مرد و خانواده ایجاب مینماید که بار مسئولیت تصمیمگیریهای مهم و تحمل عواقب آن بر دوش مرد گذاشته شود.
در واقع «قوامت» اساساًنوعی مسئولیت و تکلیف است، نه ریاست و فضیلت ویژه و در ذات خود کرامت و منزلتی به شمار نمیرود. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«همه شما مسئول هستید و در مقابل مردم مسئولیت دارید. رهبر نسبت به مردم مسئولیت دارد و مرد خانواده نیز در برابر اعضای آن دارای مسئولیت است و زن در خانواده مسئولیت نگهداری از حرمت و ثروت آن را بر دوش دارد».[6]
همچنان که ملاحظه میکنید در این حدیث منزلت مرد خانواده پس از منزلت رهبری حکومت قرار گرفته و از طرف دیگر پس از مرد، زن نیز در مورد امور خانواده دارای مسئولیت میباشد و باید نسبت به سر و سامان دادن، مرتب نمودن، تربیت، تهیه مایحتاج، محافظت و حفظ سلامت آن، احساس مسئولیت بنماید.
مسئولیتهای مختلف مادی مانند: پرداخت مهریه و هزینههای ازدواج و تأمین نفقه اعم از تهیه خوراک، لباس، مسکن و ... برعهد مرد قرار دارد و عملاً مرد خدمتکار خانواده میباشد و براساس همین خدمتکاری است که استحقاق ریاست همراه با حکمت و مشورت را پیدا نموده است.
به همین خاطر هرگاه مرد همه امکانات زندگی را در حد توان و امکان برای همسرش فراهم نماید، برای اداره صحیح امور خانواده و با توجه به اینکه مرد با علم و آگاهی از دخل، درآمد و تجارب اقتصادی و اجتماعی بهتر میتواند پس از مشورت با اعضای خانواده، مصالح آنها را مراعات کند، زن نیز باید از او فرمانبرداری کند. اما اگر مرد به مسئولیتهای قوامت و سرپرستی خود عمل نکند، باید انتظار داشته باشد که همسرش مطیع و گوش به فرمان او باشد. اما اگر بدون عذر و دلیل از شوهرش اطاعت ننمایدف زنی سرکش و ناشزه به شمار میآید و حقوق او نسبت به شوهر ساقط میشود.
سنت است که مرد در امور زندگی با همسر خویش مشورت نماید و در این مورد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را سرمشق خویش قرار دهد. او مدام با اصحاب و همسران خود مشورت میفرمود؛ زیرا خداوند متعال به او دستور داده بود که:
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾ [آل عمران: 159].
«در امور با آنان مشورت کن».
و در مورد صفات اهل ایمان خداوند فرموده است:
﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾ [الشوری: 38].
«آنها امورشان را با مشورت حل و فصل مینمایند».
سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به صراحت به زنان دستور میدهد که در راستای انتظام امور خانواده، تحقق مصالح، جلوگیری از مفاسد، تأمین خیر و دفع شر و زیان از همسرانشان اطاعت نمایند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«هرگاه خانمی نمازهای روزانهاش را بخواند و ماه رمضان را روزه بگیرد و ناموس خویش را حفظ نماید و از شوهرش اطاعت کند، قطعاً به بهشت میرود».[7]
و در حدیث دیگر میفرماید:
«هرگاه مرگ به سراغ زنی بیاید و شوهرش از او راضی بوده باشد، وارد بهشت میشود».[8]
معمولاًزنان عاقل، اندیشمند، با شرافت و با کرامت که عقل، حکمت و فرهنگشان بر نادانی، سطحینگری و ناآگاهیشان برتری دارد، در امور مشروع و صحیح و به خاطر حفظ نظم و اداره خانواده و مصلحت آن از شوهران خود اطاعت مینمایند و فرزندان خود را به خوبی تربیت کنند و به رضایت خداوند و جنت او نائل میگردند.
زنی که بدون عذر و دلیل از شوهرش اطاعت نمینماید خود را در معرض خشم و نفرین خداوند قرار میدهد. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«هرگاه مردی زن خود را به بسترش فرا بخواند (و زن بدون معذوریت) او را اطاعت ننماید و مرد از او خشمگین شود، تا صبح که میشود ملائک او را نفرین میکنند».[9]
معمولاًمردان نسبت به همسران خود اهل غیرتاند و به هیچوجه راضی نیستند که دیگران با چشم طمع به آنان نگاه کنند و از همه توان خود برای حمایت او در مقابل بدکاران و بدخواهان بهره میگیرند و از طرف دیگر مسئولیتهای فراوان اداره منزل و از همه مهمتر تربیت و نگهداری فرزندان و اداره اموال منزل و پرداختن به نظافت و پخت و پز و ... ایجاب مینماید که زنان به جز در موارد لازم و ضروری منزل را ترک ننمایند.
شاید این سخن به مزاق عدهای ناآگاه که کورکورانه از فرهنگ غربی پیروی مینمایند، خوش نیاید و آن را توهین به زنان و زیرپا نهادن کرامت و آزادی زنان به شمار بیاورند. باید به اینگونه آدمها گفت که: در مورد آزادی و کرامت انسانها در اشتباه بزرگی قرار دارید، زیرا حفظ کرامت و حریت انسان در آزادی اندیشه، اخلاق و فرهنگ از اسارت بردگی و تقلید بیگانگان است و پر کردن مجالس و محافل از سخنان پوچ و بیهوده در واقع زمینه ساز فساد و تباهیاند و حضور زنان در مجالس غیرعلمی و رفت و آمدهای غیرضروری، زیانآلود است که منزلت و حریتشان زیرپا نهاده میشود و در معرض طمع و تهدید بدخواهان قرار میگیرد. از طرف دیگر همچنان که گفته شد کارها و مسئولیتهای منزل به اندازهای زیاد است که گاهی زنان در شبانهروز، مشکل از عهده آن برمیآیند.
خداوند متعال خطاب به زنان میفرماید:
﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَى﴾ [الأحزاب: 33].
«(ای خانمها) در خانههای خود بمانید (و جز برای کارهای ضروری از آن خارج نشوید) و همچون جاهلیت پیشین (در میان مردان) ظاهر نگردید».
این آیه هرچند خطاب به همسران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نازل گردیده، اما زنان مسلمان دیگر در هر عصر و زمانی باید راه و رسم آنها را در پیش گیرند و الگوی خویش قرار دهند و همچنین لازم است زنان به مسئولیت خود عمل کنند و بدون اطلاع مرد و بدون ضرورت از منزل خارج نشوند. هرچند شوهر حق ندارد از سرکشی هفتهای یک بار او به پدر و مادر و عیادت آنان جلوگیری نماید؛ اما به خاطر حفظ صفا و صمیمیت و جلوگیری از بیسر و سامانی منزل، زن باید با اجازه و اطلاع شوهر از منزل خارج شود. البته چنانچه مرد مانع از سرکشی زن به پدر و مادرش بشود، به خاطر آنکه قطع صله رحم و محبت خویشاوندی است حرام میباشد و زن را به نافرمانی شوهر وادار مینماید.
مواردی مانند: کمک به مداوای پدر و مادر، عیادت از آنها، بردن آنها پیش پزشک و ماندن در کنار آنها در بیمارستان ـ چنانچه به غیر از او کس دیگری نباشد یا نتواند آن کارها را انجام بدهد ـ جزو ضروریات به شمار میرود. در این موارد بهتر است از شوهر اجازه بخواهد و چنانچه شوهر اجازه ندهد، زن میتواند این فرمان همسرش را نادیده بگیرد و به خدمت پدر یا مادرش بشتابد.
همچنین زنان میتوانند بدون اجازه شوهر برای ادای فریضه حج به مکه بروند، به شرط آنکه در رفت و برگشت محرمی همراه آنها باشد. روزه گرفتن ماه رمضان نیاز به اجازه شوهر ندارد، اما برای روزه مستحب از شوهر باید اجازه گرفت؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«روزه گرفتن زنی که همسرش حضور دارد بدون اجازه او جایز نیست».[10]
بسیاری از زنان که برای کار ضروری از منزل خارج میشوند، برای حفظ کرامت و حیثیت خویش و جلوگیری از فساد و فتنه، حجاب و متانت کافی را مراعات مینمایند. اما متأسفانه تعدادی از زنان و دختران هم بدون توجه به عواقب ایمانی، اجتماعی، خانوادگی و شخصی آن با سر و بدن نیمه عریان وارد کوچه، بازار، معابر و اماکن عمومی میشوند. (و متوجه نیستند که خودنمایی و بیحجابی نوعی بیماری است و معمولاً آدمهایی که از هیچ هنر و دانشی برای جلب توجه دیگران بهرهمند نیستند، از طریق نمایاندن سر، سینه و بدن خود میخواهند توجه دیگران را به خود جلب کنند و بسیاری بر این باورند که انسانها در آغاز زندگی خود از نظر آگاهی، اندیشه، اخلاق و فرهنگ در حالتی خام و ابتدایی به سر برده است و هرچه آگاهی، اندیشه، اخلاق و فرهنگ او بیشتر رشد نموده به همان اندازه بیشتر به پوشانیدن جسم خویش توجه کرده است. و تنها در چهل ـ پنجاه سال قبل محافل صهیونیستی و سودجو و شهوتپرست در راستای رسیدن به اهداف سیاسی، اقتصادی و حیوانی خود، پدیده بیحجابی را از طریق برخی روزنامهها، مجلات، نوار ویدیو، تلویزیون و ...، ترویج نموده و متأسفانه بسیاری از دختران و زنان میمون صفت، و کممایه، از فرهنگ کهنه و ارتجاعی عریان نمودن بدن تقلید کردهاند».[11]
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«زنان آبرو و حیثیتاند و هرگاه (به صورتی نامطلوب) از منزل خارج شوند، شیطان شادمان میشود و مناسبترین مکان برای آنان ماندن در منزل است».[12]
از سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بزار قصهای را از انس بن مالک نقل نموده است که: روزی جمعی زن به خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمده و خطاب به ایشان گفتند: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مردان به صحنههای جهاد رفته و پاداش عظیمی را نصیب خود گردانیدهاند، آیا کاری هست که ما آن را انجام بدهیم و به اندازه جهاد آنها بهرهمند شویم؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر یک از شما که در خانه بماند (و به مسئولیتهای خانوادگی خود عمل کنند) اجر جهاد مجاهدین را به دست خواهد آورد».
لازم است زنان از حرمت منزل خانوادگی محفاظت کنند و در غیاب همسر از ثروت و ناموس او پاسداری نمایند و به جز با اجازه شوهر کسی را به منزل راه ندهند؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید: «زنان نگهبان خانه شوهرشان هستند و در مقابل محافظت از آن دارای مسئولیت هستند».
زنان امانتدار اموال خانوادگی هستند و بدون اطلاع شوهر نباید در آن دخل و تصرف بنمایند و زنان پاک، پرهیزکار و صالحه زنانی هستند که هرگاه مردانشان آنها را میبینند شادمان میشوند و هرگاه به آنها دستوری بدهند، اطاعت میکنند و چون به مسافرت بروند از ثروت و حرمت خانوادگی محافظت مینمایند.
در روز حجه الوداع بود که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ضمن وصیت و سفارش به همه مسلمانان فرمودند: «شما بر زنانتان حقوقی دارید و همچنین آنها نیز بر شما دارای حقوقی هستند، حقی که شما بر آنان دارید، این است به آنهایی که شما از ایشان بدتان میآید اجازه ورود به منزلتان را ندهند و با آنان معاشرت نداشته باشند، و حق آنها بر شما این است که به بهترین شیوه با آنها معاشرت کنید و لباس و غذای آنها را فراهم نمایید».[13]
رعایت و حافظت از ثروت خانوادگی در این است که بدون اطلاع و رضایت شوهر چیزی را به دیگران ندهند زیرا ترمذی نقل مینماید که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «زن نباید بدون اجازه شوهرش چیزی از اموال او را به دیگران ببخشد». در خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفته شد: حتی اجازه ندارد مواد غذایی را به دیگران بدهد ؟ فرمود: «بهترین دارایی انسان مواد غذایی است».[14]
از ابوهریره سئوال شد که آیا زن میتواند از اموال شوهرش صدقه بدهد؟ او در پاسخ گفت: نه نمیتواند. او تنها از غذای خود اجازه دارد چیزی را به دیگران ببخشد و اجر آن برای هر دوی آنهاست و تنها پس از اطلاع و اجازه شوهر است که میتواند چیزی از اموال و دارائی او را به دیگران به عنوان صدقه بدهد. (این موضوع با اصل مسئولیت مرد در رابطه با دخل و درآمد و تناسب آن با خرج و هزینه نمودن و جلوگیری از گرفتاریهای اقتصادی و بدهکاری و اختلافات خانوادگی است)».
زن از نظر دینی و اخلاقی ـ نه به عنوان حکم شرعی و قانونی ـ لازم است کارهای مربوط به منزل مانند: تهیه غذا، نظافت منزل، مرتب نمودن وسایل، شستشوی لباسها و ... انجام بدهد. اما اگر توانایی لازم را نداشت و شوهر میتوانست خادمی را برای انجام دادن کارهای منزل استخدام نماید ـ چنانچه نگران تربیت فرزندان و فتنه و فسادی نباشد ـ چنین کاری را انجام بدهد. اما بهتر آن است که حتیالامکان خانم خانواده خود مسئولیتهای مربوط به منزل را انجام بدهد، زیرا وجود زن خدمتکار در منزل گاهی بر روی تربیت فرزندان اثر نامطلوب را در پی دارد و گاهی هم ممکن است زمینه گناه و خلوت و فتنه را برای شوهر او فراهم نماید.
دلیل این درخواست از زنان برای پرداختن به امور منزل آن است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ، کار و مسئولیتهای خانوادگی را میان حضرت علی و حضرت فاطمه رضی الله عنهم تقسیم فرمود؛ زیرا آنها در این مورد مشکلاتی داشتند و در نتیجه کارهای داخل منزل را به حضرت فاطمه و کارهای خارج از منزل را به حضرت علی واگذار فرمودند. [15]
اما از نظر حکمی و قضاوت شرعی زن مکلف به انجام دادن کارهای منزل نیست. ابن قدامه مقدسی میگوید: «امام احمد بر این باور است که زن مجبور نیست کارهایی مانند آشپزی و پخت نان و امثال آن را انجام بدهد».[16]
آرایش و آراستگی همسران برای یکدیگر مطلوب است و شوهر حق دارد از زنش بخواهد که پوشش و لباس مورد علاقه او را بر تن کند و زن نیز حق دارد چنین انتظاری را از شوهرش داشته باشد؛ زیرا توجه به علاقه و خواست متقابل، محبت و تفاهم بیشتری را در کانون خانواده به وجود میآورد و از توجه زن و شوهر به مردان و زنان دیگر پیشگیری مینماید. در حدیثی که امام مسلم و بخاری و امام احمد از جابر رضی الله عنه روایت نمودهاند، آمده است که: «جابر گفته است: در یکی از غزوهها ما در حضور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بودیم و پس از بازگشت در نزدیکیهای مدینه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: پیش از رفتن به منزل موهایتان را شانه کنید و آن را روغن بزنید و موهای زائد بدن را بردارید».[17]
همچنان که گفته شد، مرد نیز باید به خواست و علاقه همسرش حداقل در محیط خانه خود را بیاراید و لباس و آراستگی موردنظر او را مراعات کند، ابن عباس رضی الله عنهما میفرماید: «همچنان که همسرم خود را برای من آرایش میکند، من نیز برای او همین کار را میکنم؛ زیرا خداوند سرچشمه زیباییهاست و زیبایی را دوست میدارد».
هرگاه زن راه نافرمانی و سرکشی را در پیش بگیرد و کارهای ناصوابی را انجام بدهد، شوهر حق دارد که برای اصلاح او اقداماتی را انجام بدهد. قرآن این اقدامات را به چهار مرحله تقسیم نموده و میفرماید:
﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ وَٱلَّٰتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِي ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا ٣٤ وَإِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَيۡنِهِمَا فَٱبۡعَثُواْ حَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصۡلَٰحٗا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيۡنَهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرٗا ٣٥﴾
[النساء: 34- 35].
«مردان سرپرست (و نگهبان) زنانند؛ زیرا خداوند (برای اداره امور منزل و مسئولیتهایی را بر عهده مرد قرار داده و برای ادای این مسئولیتها) بعضی (از مردان) را بر برخی (از زنان) برتری بخشیده است و از اموال خود برای (خانواده) خرج مینمایند. زنان خوب و صالح آنهایی هستندکه فرمانبردار (اوامر خداوند و دستورات مشروع شوهران خود) بوده و اسرار (زناشویی) را نگاه میدارند زیرا خداوند به حفظ آنها دستور داده است و زنانی را که از سرکشی و نافرمانی آنها نگران هستید، نصیحت کنید (اگر مؤثر واقع نشد) از همبستری با آنها خودداری کنید و بستر خویش را جدا نمائید! (اگر باز هم کارساز نبود) آنها را به روش مناسب تنبیه بدنی بنمائید. پس اگر به راه صواب آمدند و مطیع فرمان (مشروع و معقول) شما شدند دیگر آنها را آزاد ندهید، بیگمان خداوند بلندمرتبه و بزرگوار است * اگر (میان زن و شوهر اختلاف پیش آمد) و نگران بودید که باعث جدایی میان آنها بشود، داوری از خانواده شوهر و داوری را از خانواده زن (انتخاب کنید و برای حل اختلاف نزد آنها) بفرستید اگر این دو داور به راستی بخواهند آنان را آشتی بدهند، خداوند آن دو را موفق مینماید. بیگمان خداوند مطلع (بر ظاهر مردم) و (از اسرار نیات آنها) آگاه است».
این آیه قرآن بیانگر این حقیقت است که زنان صالحه و پرهیزکار و ملتزم نیازی به ارشاد و تنبیه ندارند. اما زنانی که راه سرکشی و نافرمانی را در پیش میگیرند، به تنبیه و اصلاح احتیاج پیدا میکنند و به خاطر جلوگیری از فروپاشی خانواده و اصلاح و تهذیب، مراحل زیر باید عملی بشود.
اول: اندرز و ارشاد. مرد با روشی حکیمانه و پسندیده همسر خویش را که راه عناد و نافرمانی را در پیش گرفته، نصیحت کند و با شیوههای مختلف اشاره و کلام و گاهی با عتابی آرام توجه او را به مسئولیت خویش جلب نماید.
دوم: ترک همبستری. چنانچه موعظه حکیمانه و دلسوزانه کارساز نباشد، شوهر بستر خود را از او جدا کند و در اطاقی دیگر یا دورتر از او بخوابد؛ زیرا چنین روشی میتواند بر روی او تأثیر روانی بگذارد و او را وادار به تجدیدنظر در سرکشی و نافرمانی خود بنماید. به هر صورت مدت زمان ترک بستر نباید از چهار ماه ـ که مدت ایلاء است ـ بیشتر باشد.
سوم: تنبیه بدنی. چنانچه ترک همبستری هم کارساز نباشد، مرد به شیوهای که چهره و اعضای حساس بدن زن آسیب نبیند اقدام به زدن غیرشدید او مینماید و این کار گاهی تنها راه متوجه کردن زنان سرکش و خودکامه به در پیش گرفتن راه صواب است. زنی که اندرز و خیرخواهی شوهر و ترک بستر نتوانسته است از خودخواهی و بدرفتاری او جلوگیری نماید.
برخی از فقها میگویند که زدن بدان معنی نیست که مرد با تمام توان به وسیله ترکه یا طناب یا چیزی دیگر ضربههایی را بر بدن زن وارد نماید، بلکه گا هی سیلی آرامی میتواند مشکل را حل کند و زن را متوجه عدم احساس مسئولیت خود بنماید و به زدن بیشتر نیازی نباشد.
از آنجا که برخی از زنان، حاضر به شنیدن نصیحت و دلسوزی هیچکس نیستند و با خودخواهی و بیتوجهی به مصالح خانواده راه نادرستی را در پیش میگیرند و تنها راهحل باقیمانده همین زدن و تنبیه نمودن آنهاست، نباید اسلام را مورد انتقاد قرار داد. مشروعیت زدن زنان سرکش و بیمسئولیت از این فرموده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در حجه الوداع است که فرمودهاند:
«سفارش به مردم را برای رفتار درست با زنان فراموش نکنید، زنان در نزد شما امانتاند، به جز همین حقوق شرعی، حق دیگری بر آنان ندارید. مگر آنکه کار خلافی را مرتکب شوند. در این صورت (پس از اندرز) همبستری با آنها را ترک کنید و به روشی آرام آنها را تنبیه نمائید و چنانچه به راه صواب و اطاعت برگشتند به هیچوجه آنان را آزار ندهید! بدانید که شما بر زنان خود حق و حقوقی دارند و آنها نیز بر شما دارای حق و حقوقی هستند. حق شما بر آنها این است که هیچکس را که شما از ایشان بدتان میآید به بستر و منزل خود راه ندهند و بدانید حق آنها هم بر شما این است که به بهترین روش ممکن خوراک و لباس آنها را تهیه کنید (و با آنان معاشرت نمایید)». [18]
و در حدیث دیگری آمده است که مردی از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسید زن چه حقوقی بر عهده مرد دارد؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «هرگاه به غذا نیاز داشت، مواد غذایی را فراهم کند و هرگاه به لباس احتیاج داشت، لباس مناسب او را تهیه نماید و بر چهره او نزند و سخن زشت به او نگوید و هرگاه خواست او را جز در محدوده، خانه ترک نکند».
در واقع ترک همبستری و تنبیه بدنی آخرین راهحل باید باشد و در واقع همانند بیماری جسمی است که چنانچه راههای دیگری برای معالجه وجود داشته نباید به عمل جراحی متوسل شد و چنانچه شوهر از حد معمول و لازم تجاوز نماید، ستمکار تلقی میشود و باید به اندازهای که زن را زخمی نموده یا آزار داده مجازات بشود.
چهارم: دادگاه خانوادگی. چنانچه هیچ یک از راهحلهای گذشته مؤثر واقع نشود و هدف مورد نظر را که اصلاح و به راه آمدن زن ناشزه و سرکش است، محقق نشد، شوهر موضوع را با قاضی و محکمه شرعی در جریان قرار دهد تا اقدام به تشکیل دادگاه خانوادگی بنماید و داوری را از طرف خانواده زن و داوری را از طرف خانواده مرد معین کند که مسئولیت آنها تلاش برای ایجاد مصالحه میان زن و مرد است و چنانچه داوران نتوانستند آنها را آشتی بدهند، به خاطر پیشگیری از نزاع و ناراحتی طرفین، زمینه طلاق و جدایی آنها را فراهم میسازند.
اگر مردان مقصر باشند: اما اگر اشکال کار از طرف شوهر باشد و او به مسئولیتهای دینی، عرفی و اخلاقی خود عمل ننماید، زن به روشی مناسب برای اصلاح شوهر و حفظ خانواده از فروپاشی، باید تلاش لازم را بنماید؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَإِنِ ٱمۡرَأَةٌ خَافَتۡ مِنۢ بَعۡلِهَا نُشُوزًا أَوۡ إِعۡرَاضٗا فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَآ أَن يُصۡلِحَا بَيۡنَهُمَا صُلۡحٗاۚ وَٱلصُّلۡحُ خَيۡر﴾ [النساء: 128].
«هرگاه زنی دیدی که شوهرش (از ادای مسئولیت شرعی و خانوادگی خود) سر باز میزند (و با هر سر ناسازگاری دارد و از او) روی گردان است بهتر آن است که هر دو برای صلح و آشتی تلاش کنند و مصالحه (همیشه از جدایی) بهتر است».
شوهر وظیفه دارد که مسکن مناسبی را برای همسرش فراهم نماید و وضع مسکن با وضع مالی شوهر باید متناسب باشد و لازم نیست خود را در تنگنا قرار دهد. زن مجبور نیست که با اقربا و خویشاوندان شوهرش در یک خانه زندگی کند. اگر شوهر مسکن مناسبی را برای همسر تهیه ننماید، مثلاً کسی را فراهم نموده باشد که به خاطر دوری از خانههای دیگر آرامش خاطر لازم را نداشته باشد، یا خانه امکانات آب، برق، فاضلاب و ... را دارا نباشد یا همسایه نااهلی داشته باشد، شوهر وظیفه دارد که منزل دیگری را برای زندگی خانوادگی فراهم نماید و همچنان که گفته شد: مرد در حد توان مالی خود موظف به این کار است؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿أَسۡكِنُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ سَكَنتُم مِّن وُجۡدِكُمۡ﴾ [الطلاق: 6].
«آنها را در جایی مسکن دهید که خودتان در آنجا زندگی میکنید ...».
زن نیز لازم است در حد امکان و توان با شرایط زندگی شوهر خود را تطبیق دهد و توانایی مالی و اقتصادی او را مورد توجه قرار دهد و توقع و انتظار بیش از حد را از او نداشته باشد.
چنانچه شوهر مسکن مناسبی را برای زندگی با همسرش فراهم نماید، اما زن حاضر به زندگی در آن نشود، شوهر میتواند پس از کارساز نبودن اندرز و نصیحت خود و نزدیکان به محکمه و دادگاه مراجعه نماید. اما به هر صورت اسلام با اجبار و اکراه موافق نیست و در صورت امتناع زن از زندگی در خانهای مناسب که شوهر برای او تهیه نموده، حق نفقه او در مدتی که از سکوت در آن خانه امتناع مینماید، ساقط میشود، وضعیت او به صورت معلق درمیآید، یعنی نه طلاق داده شده است و نه، وضعیت زن شوهردار را داراست.
یکی از ضروریترین نیازهای زندگی خانوادگی، پرستاری و مراقبت زن از شوهر بیمار خویش است. در وضعیت بیماری، حوادث و ... است که شوهر بیش از هر زمانی به محبت و مراقبت همسرش نیاز پیدا میکند؛ زیرا زن نزدیکترین انسان به اوست و به اسرار و پنهانی شوهرش آگاهی بیشتری دارد و بهتر از هرکسی میتواند غذا و داروی مناسب را برای شوهرش فراهم نماید و از او مراقبت کند و این مسئولیت را میتوان از سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فهمید. از عایشه رضی الله عنها روایت شده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در حالت بیماری سئوال میفرمود که: «فردا را من باید در خانه کدام یک از شما باشم؟» و همه همسران ایشان اجازه فرمودند که در خانه حضرت عایشه قرار داشته باشد؛ زیرا حضرت عایشه بیشتر از هر کسی از او مراقبت مینمود. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم تا زمان رحلت همچنان در خانه وی (حضرت عایشه) باقی ماند.
مرد حق طلاق و یا رجعت و برگردانیدن همسرش را بدون رضایت او قبل از انقضای عده دارد. اما طلاق دادن مشمول احکام پنجگانه حرام، مکروه، واجب، مستحب و مباح (جایز) میشود.
طلاق حرام یا بدعی آن است که به هنگام عادت ماهانه یا پس از عادت ماهیانهای که شوهر با او همبستر شده باشد، واقع شود.
طلاقی است که بدون علت و سبب انجام بگیرد.
زمانی طلاق دادن واجب میشود که میان زن و شوهر اختلاف و نزاع به اندازهای شدید باشد که حکمین موفق به آشتی آنها نشده و مصلحت را در جدایی میان آنها بدانند.
زمانی طلاق دادن مستحب است که همسر به مسئولیتهای دینی و اخلاقی خود عمل ننماید و شوهر نسبت به حیثیت خود و خانوادهاش نگرانی داشته باشد.
طلاقی مباح است و کراهت هم ندارد که مرد دل خوشی از همسرش نداشته باشد و از زندگی با او احساس آرامش و لذت ننماید و نیازهای انسانی او توسط همسرش به طور مناسب برآورده نشود.
به این دلیل طلاق دادن کار مطلوبی نیست و کراهت دارد که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «ناخوشایندترین مباح از نظر خداوند طلاق دادن زن است».[19]
طلاق به صورت الفاظ جدی و غیرجدی واقع میشود و پیامدش را که جدایی میان زن و مرد است به دنبال خواهد داشت و این در صورتی است که با الفاظ صریح و روشنی مانند اینکه مردی خطاب به همسر خود بگوید: تو را طلاق دادم. اما اگر با الفاظ گوشه و کنایه به طلاق اشاره بشود مانند: امثال تو را باید طلاق داد، به خانه پدرت بازگرد و ... در اینگونه موارد مرد باید قصد و نیت طلاق داشته باشد تا طلاق او واقع بشود.
زن و شوهر از دو مرحله طلاق برخوردارند و چنانچه برای بار سوم او را طلاق داد، نکاح و بازگردانیدن مجدد او زمانی امکانپذیر خواهد بود که آن زن توسط مرد دیگری خواستگاری شود و به نکاحش دربیاید و پس از مدتی به هر دلیل ـ به جز تحلیل ـ آنها از هم جدا شوند. در آن صورت پس از پایان عده در صورت توافق طرفین با عقد و نکاح جدید میتوانند بار دیگر زندگی مشترک خود را از سر بگیرند. خداوند متعال میفرماید:
﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاكُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِيحُۢ بِإِحۡسَٰنٖۗ وَلَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ شَيًۡٔا إِلَّآ أَن يَخَافَآ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ ٱللَّهِۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَا فِيمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٢٩ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَه﴾ [البقرة: 229- 230].
«طلاق دادن دو بار است (و در آنها حق بازگشت برای آنها محفوظ است. اما پس از دو مرتبه طلاق شوهری یکی از این دو کار را باید انجام بدهد) یا نگه داشتن (زن) به صورتی شایسته (و عادلانه) و یا جدایی از او به شیوهای مطلوب (و بدون آنکه به او ستم و جوری روا داشته شود... پس اگر (بعد از طلاق و رجوع بار دیگر باز هم) او را طلاق داد، دیگر آن زن برای او حلال نخواهد بود مگر آنکه با مرد دیگری ازدواج کند».
در برابر برخورداری مرد از حق طلاق دادن، زنان نیز میتوانند از حق «خُلع» استفاده کنند. خُلع عبارت است از جدایی میان زن و مرد در مقابل مقدار مالی که زن به شوهر خود برای جدایی از او پرداخت مینماید. همچنین زن میتواند در موارد زیر از طریق دادگاه یا محکمه شرعی از شوهر خویش جدا بشود:
1- زمانی که شوهر توانایی تأمین نفقه و مایحتاج زندگی او را نداشته باشد.
2- مرد دارای عیب و نقص جسمی سختی مانند: جذام، ناتوانی جنسی و یا عیوب اخلاقی غیرقابل تحملی مانند: فساد اخلاقی، اعتیاد شدید و ... باشد.
3- زن توانایی تحمل بداخلاقی و معاشرت ناصواب را نداشته باشد.
4- مسافرتهای طولانی یا زندانی شدن درازمدت شوهر.
5- زمانی که شوهر سوگند یاد کند که به مدت چهارماه یا بیشتر با همسرش همبستر نشود، یا شرط بسیار سختی را برای تجدید نظر در آن قرار بدهد.
یکی از حقوق مردان بر زنان این است که پس از جاری شدن طلاق به صورتهای مختلف، زن برای روشن شدن وضع بارداری و عدم بارداری مدتی را ـ که از نظر شرعی عده مینامند ـ صبر کند و این موضوع زمانی رعایت آن ضروری است که زن طلاق داده شده امکان حامله شدن را داشته باشد، اما اگر زنی نازا بوده یا به علت بالا رفتن سن امکان حامله بودنش وجود نداشته باشد، باز هم رعایت عده از آن جهت میباشد که حقی خدایی است و مصلحت عمومی را در پی دارد و نوعی ابراز ناراحتی از فوت یا جدایی از شوهر و از دست دادن نعمت زندگی خانوادگی به شمار میآید.
عدّه سه نوع است: عدّه اول آن است که از طریق سه بار عادت ماهیانه یا سه بار پاک شدن از عادات ماهیانه مراعات میشود و عدّه دوم آن است که زن مطلقهای که به خاطر بالا رفتن سن یا خردسالی عادت ماهیانه ندارد، به مدت سه ماه صبر مینماید و برای زنانی که شوهرشان فوت کرده چهارماه و ده روز و عدّه سوم آن است که به هنگام طلاق داده شدن یا فوت شوهر، همسر او حامله بوده است و عدّه او تا زمان وضع حمل است و پس از آن پایان مییابد.
حقوق شوهر بر همسر به مفهوم امروزی
مرد بر همسر خود با زبان و مفهوم امروزی دارای حقوقی هشتگانه است:
1- اطاعت مشروع و معقول زن از شوهر؛ و این همان چیزی است که شریعت اسلام آن را تأیید نموده و همسران را به آن فرا میخواند؛ زیرا در حدیثی که شیخین آن را نقل نمودهاند آمده است: «در جهت نافرمانی خالق نباید از هیچ مخلوقی فرمانبرداری نمود».
2- توجه و مراقبت از خانه و ثروت و دارایی و فراهم نمودن فضای آرامشبخش در خانواده و پرهیز از بخشیدن یا صدقه دادن اموال شوهر بدون اطلاع و اجازه؛ زیرا بیهقی از ابن عمر روایت نموده است که: «به جز با رضایت شوهر چیزی از اموالش را به دیگران ندهی، اگر چنین کاری را انجام بدهی مرتکب معصیت شدهای و اجری را هم به دست نیاوردهای».
3- هنگام حضور شوهر در محل سکونت از روزه گرفتن مستحب بدون اجازه او پرهیز نماید. اما روزه ماه رمضان نیازی به رضایت شوهر ندارد؛ زیرا بیهقی روایتی را از ابن عمر نقل نموده که: «زن اگر سوار بر شتر هم باشد، نباید خواسته مشروع شوهرش را رد کند و به بدون اجازه او اقدام به گرفتن روزه مستحب ننماید، اگر چنین کاری را انجام بدهد، کار ناصوابی را انجام داده است و خداوند روزه وی را نمیپذیرد.
4- در غیاب شوهر به اداره امور منزل، ذکر، عبادت و مطالعه بپردازد و گرفته و دلمشغول غیاب شوهر هم بشود، و در حضور او گشاده و شاداب باشد.
5- همه توان خود را برای آرامش و شادمانی شوهر به کار بگیرد.
6- به افکار و اهداف شوهرش احترام بگذارد و از بیان کلام و انجام دادن عملی که باعث ناراحتی او بشود پرهیز نماید و شرایط مالی و اجتماعی او را مورد توجه قرار دهد.
7- تنها با کسب رضایت او از منزل خارج شود و زیبایی و آراستگی خود را در معرض نگاه مرد بیگانه قرار ندهد، تا مرتکب گناه و معصیت نشده و از طرف دیگر زمینه محبت بیشتر شوهر و الفت خانوادگی را فراهم نماید؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«زن بدون اجازه شوهر از منزل خارج نشود، چنانچه بدون رضایت او از منزل خارج شود، خداوند و فرشتگان - تا زمانی که از آن کار توبه ننموده - او را نفرین مینمایند».[20]
8- زن همه توانایی خود را برای ادای مسئولیتهای دینی و انجام فرائض و آگاهی از امور دینی خود به کار بگیرد و در راه کسب دانش و دینداری با شوهرش همگامی و همکاری نماید و فرزندانش را هم به «ایمان و آگاهی» مسلح نماید، تا رضایت خداوند و سعادت ادبی را نصیب خود بگرداند.
زنان بر شوهران خود دارای حقوقی هستند که بخشی از آنها حقوق معنوی و برخی دیگر حقوق مادی میباشند.
حقوق معنوی آنها عبارتند از:
زنان موهبتی خداییاند که در نزد شوهرانشان به امانت گذاشته شدهاند و حُسن معاشرت و برخورد لفظی و عملی صحیح و محترمانه شوهر با او واجب است؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا ١٩﴾ [النساء: 19].
«با زنان به روشی پسندیده معاشرت کنید، اگر آنها را دوست نمیداشتید (با آنان مدارا کنید) زیرا ممکن است از چیزی بدتان بیاید، اما خداوند خیر و برکت بسیاری را در آن قرار داده باشد».
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هیچ مردی نباید با همسرش دشمنی کند و او را آزار دهد، اگر یکی از اخلاق او را نپسندد، ممکن است از اخلاق دیگر او راضی باشد».[21]
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در مورد حُسن رفتار با زنان تأکید نموده و فرمودهاند:
«مؤمنانی ایمانشان کاملتر است که اخلاقشان بهتر باشد و بهترین شما آنهایی هستند که با همسران خود بهترین رفتار را داشته باشند».[22]
همچنین فرمودهاند:
«بهترین شما آنهایی هستند که با زن و فرزندان خود بهترین رفتار را داشته باشند و من برای خانوادهام از همه شما بهترم».[23]
معاشرت و رفتار خوب این است که: مرد رفتار با همسرش از بهترین کلمات و پسندیدهترین کردار استفاده کند و به هیچوجه با گفتار و رفتار خود او را مورد اذیت و آزار قرار ندهد و به کرامت و شخصیت و منزلت او بیاحترامی ننماید و با خشم و خشونت با او برخورد نکند و در مورد مخارج زندگی او را در حد توان راضی نگاه دارد و از خسیسی و بخل پرهیز کند و در حضور او از زنان دیگر تعریف و تمجید ننماید. زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَا تُمۡسِكُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُ﴾ [البقرة: 231].
«تنها به خاطر اذیت و آزارشان آنها را نگاه ندارید و هرکس چنین کند به راستی به خویشتن ستم کرده است».
حُسن رفتار و معاشرت مطلوب هنگامی که مرد دارای چند همسر باشد، بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است. در مسائل مادی و معاشرت باید عدالت و دادگری را مراعات نماید و همچنان که پیشتر نیز گفته شد تک همسری اساس و محور تشکیل خانواده است و خداوند متعال مردان را به اکتفا به یک همسر ـ زمانی که نگران عدم مراعات عدالت باشند ـ دستور فرموده است:
﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً﴾ [النساء: 3].
«اگر نگران آن بودید که نتوانید به عدالت رفتار کنید، به یک همسر اکتفا کنید».
عدالتی که مرد موظف به مراعات آن است، رعایت عدالت مادی و معنوی در حد توان میان آنهاست و نباید یکی از آنها را بر دیگری در غذا و لباس و مسکن و معاشرت، ترجیح بدهد و تنها تمایلی قلبی و غیرارادی است که مانعی ندارد.
چنانچه مردی دارای دو همسر است و قصد دارد یکی از آنها را به همراه خود به سفری ببرد، باید صادقانه میان آنها قرعهکشی نماید و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به هنگام به همراه بردن یکی از آنها ابتدا همین کار را انجام میداد.
اما مساوات در عشق و محبت و تمایل قلبی ـ همچنان که پیشتر نیز گفته شد ـ چون خارج از اراده و توان انسان است ـ به شرطی که در اخلاق و رفتار وعمل به زیان دیگری تمام نشود ـ مانعی ندارد؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَن تَسۡتَطِيعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَيۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ ٱلۡمَيۡلِ فَتَذَرُوهَا كَٱلۡمُعَلَّقَةِۚ وَإِن تُصۡلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١٢٩﴾ [النساء: 129].
«شما نمیتوانید (از نظر محبت قلبی) میان زنان دادگری (کامل) را رعایت کنید. هرچند همه کوشش و توان خود را به کار بگیرید. ولی (از زنی که میانه خوبی با او ندارید) به طور کلی دوری نکنید و او را سرگردان و بلاتکلیف ننماید. اگر میان خود صفا و صمیمیت را زنده نمایید و پرهیزکاری را پیشه کنید، خداوند به راستی بخشاینده و مهربان است».
عدالتی را که انجام آن غیرممکن است «عدالت» در دوست داشتن است که انسان مکلف به مراعات آن نیست؛ زیرا حضرت عایشه رضی الله عنهم روایت نموده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «پروردگارا این عدالتی است که از دست من برمیآید و در مورد آنچه که نمیتوانم مرا مورد ملامت قرار مده».[24]
اما مراعات عدالت در معاشرت و ماندن شبانه در خانه هریک از آنها ـ هرچند سالمند و بیمار هم باشد ـ واجب است. و اساس تقسیم زمان ماندن در شب است و روز، تابعی از آن است. اما اگر یکی از آنها با میل و رضایت خود حق خود را به دیگری بخشید، مسئولیتی متوجه شوهر نیست. زیرا پیشتر روایتی را نقل کردیم که حضرت عایشه فرموده است: «هنگامی که بیماری رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شدت گرفت، از همسرانش اجازه خواست که در منزل من باشد و من از او پذیرایی کنم و آنان نیز به او این اجازه را دادهاند». ستم به زنان و عدم مراعات حق مادی و معنویشان حرام است. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هرکس دارای دو همسر باشد و یکی را بر دیگری ترجیح دهد، روز قیامت وقتی که برانگیخته میشود یک طرف بدن او فلج و افتاده است».[25]
در زندگی خانوادگی زن و مرد شخصیت یکدیگر را کامل مینمایند و هر چیزی که کرامت و شخصیت یکی از آنها را حفظ نماید یا آن را خدشهدار بکند، بر روی دیگری تأثیری مستقیم دارد. از آنجا که مرد نسبت به زن معمولاً از توانایی جسمی و ارادی بیشتری برخوردار است، لازم است از حرمت و کرامت زن و شریک زندگی خویش پاسداری کند و با هر چیزی که ممکن است موجب زیان و آزار به منزلت خانواده بشود، مقابله نماید.
غیرت مرد نسبت به همسر خود پدیدهای فطری و طبیعی است. روزی سعد بن عباده رضی الله عنهم از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسید: اگر مردی را همراه با همسرم ببینم اجازه دارم با نوک ششیرم شکم او را پاره نمایم؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خطاب به اطرافیان فرمود: ممکن است از غیرت سعد در شگفت شده باشید، اما من (به خاطر احترامی که خداوند برای حرمت انسانها قائل است) از او بیشتر حساسیت دارم؛ زیرا خداوند اعمال زشت پنهان و آشکار را حرام گردانیده است».[26]
اما متأسفانه در میان بسیاری از هنرپیشههای مرد و زن این غیرت ـ که در میان انسان و حیوان پدیدهای فطری است ـ کمتر مشاهده میشود و در واقع میان این بیغیرتی جرم و جنایتی است که آنان مجازاتش را در دنیا و آخرت خواهند چشید.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «سه نفر را هیچگاه به بهشت راه نخواهند داد: مردی که بدکاری زن خود را ببیند و آن را تحمل کند یا او را به آن کار تشویق نماید، زنانی که خود را به شکل مردان در میآورند و شرابخواران حرفهای». خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفته شد: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ما میدانیم شرابخوار چیست. اما آدم «دیوت» چگونه آدمی است؟ فرمود: «مردانی هستند که به رفت و آمد ناروای مردان دیگر بر همسرش اهمیت نمیدهند».[27]
مرد موظف است به زن خود احترام بگذارد و از هرگونه گفتار و کرداری که موجب ناراحتی او میشود پرهیز نماید. زیرا زنان هم انسانهایی با حرمت و کرامتاند و نباید همچون برده و خدمتکار با آنها برخورد بشود و تنها با نگاه لذتهای جسمی به آنها نگاه بشود. و این آدمهای نااهل و ناآگاهند که با زنان، با بیحرمتی و توهین و استهزاء برخورد میکنند؛ زیرا خداوند متعال فرموده است:
﴿۞وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ﴾ [الإسراء: 70].
«ما فرزندان آدم را محترم و گرامی گردانیدهایم».
مرد روابط خانوادگی را براساس مصلحت و منفعت مشترک قرار میدهد، زن نیز همچون مرد نیاز به تأمین و تکمیل غریزه جنسی دارد و مرد لازم است در جهت برآورده نمودن و کامل گردیدن نیازش، تنها در فکر خود نباشد و به او هم توجه کند، تا زمینه توجهش را به دیگران از میان بردارد و در واقع پیشگیری از مشکل بسیار بهتر از پرداختن به حل آن است.
این حق زنان حقی ثابت است که در سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مورد تأکید قرار گرفته است. از عبدالله بن عمرو روایت شده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «عبدالله شنیدهام همه روزها را روزه و بسیاری از اوقات شب را به نماز شب میپردازی؟ گفتم: بله صحیح است یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ! او فرمود این کار را مکن! گاهی برخی از روزها را روزه بگیر و برخی از روزها را از گرفتن روزه خودداری کن! و برخی از شبها را نماز بخوان و شبهایی دیگر را استراحت کن. زیرا جسم و چشمان و همسرت هر کدام حق و حقوقی برعهده تو دارند و حق هریک را به خوبی ادا کن!» رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از این طریق خواستند که توجه مسلمانان را به مسئولیت خود در برابر تأمین نیازهای طبیعی خود و همسر جلب نمایند.
تا جایی که قیام به مسئولیت زناشویی به عنوان نوعی عبادت به شمار میآید و در مقابل آن اجر و پاداش نصیب او میشود. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «... همبستری شما با همسران خود احسان و صدقه است». خدمت ایشان گفته شد: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ما که به خاطر تأمین نیاز طبیعی خود با همسرانمان همبستر میشویم، پاداش اخروی هم خواهیم داشت؟! رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «اگر از راه حرام این کار را انجام میدادید، مگر مورد مجازات قرار نمیگرفتید؟ و ادای این مسئولیت از طریق حلال و روا هم دارای اجر و پاداش است».[28]
قیام به این مسئولیت به روشی معتدل و میانه ـ با توجه به قضاوت حضرت عمر رضی الله عنه ـ هر چهار شبانه روز یک بار است؛ زیرا خانمی به حضور حضرت عمر مراجعه نموده و از شوهرش گلهمند بود و پس از فراخوانی شوهرش این مسئولیتش را به او یادآوری نمود، که بعداً تمامی ماجرا بیان خواهد شد.
ابن قدامه میگوید: هرگاه مرد عذری قابل قبول نداشته باشد، اقدام به همبستری با همسرش بر او واجب است. امام مالک نیز همین رأی را دارد. در روایتی که کعب آن را نقل نموده، آمده است: «حضرت عمر رضی الله عنه زمانی که میان زن و شوهری داوری میکرد، میفرمود: «این خانم بر تو حق و حقوقی دارد اگر میخواهی حق او را مراعات کنی و عدالت را رعایت نمایی، هر چهار روز یک بار با او همبستری کن و از مشکلات و ناراحتی او پیشگری بنما».
یکی از حقوقی که زن بر دوش همسر خود دارد آن است که در مورد مسایل خصوصی میان آنها چیزی را برای دیگران بازگو ننماید. زیرا امام مسلم از ابوسعید خدری نقل نموده است که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «بدترین جایگاه روز قیامت متعلق به مردانی است که با همسران خود همبستر میشوند و سپس اسرار همبستری را برای دیگران بازگو مینمایند».
فقهای مسلمان آداب و روشهای پسندیدهای را پیش از اقدام به همبستری و در اثنای آن ذکر کردهاند، که عبارتند از:
1- تسمیه: یعنی گفتن بسم الله الرحمن الرحیم؛ زیرا عطاء میگوید: معنی این جمله که خداوند میفرماید:
﴿وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُمۡ﴾ [البقرة: 223].
«و برای خود (با انتخاب همسران شایسته و پرورش فرزندان صالح و شایسته، توشهای پیشاپیش بفرستید».
به معنی گفتن بسم الله الرحمن الرحیم قبل از عمل زناشویی است. و در حدیث متفق علیه آمده است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «هرگاه خواستید با همسران خویش همبستر شوید، بگویید: بسم الله الرحمن الرحیم. خداوندا ما را از شطان دور بدار و شیطان را نیز از آنچه به ما میدهی دور فرما...»
ابن ماجه نیز روایت نموده است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هرگاه با زنی ازدواج کردید یا مرکبی را خریداری نمودید، یا خادمی را استخدام کردید نزدیک آن بایستید و بگویید: پروردگارا خیر و برکت این را از تو میخواهم و از شر و مضرت آن به تو پناه میبرم».[29]
قیام به عمل زناشویی به صورتی که پوششی بر روی آنها نباشد، کراهت دارد، زیرا روایت شده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هرگاه با همسران خود همبستر شدید، خود را بپوشانید و همانند حیوانات رفتار نکنید. و از انجام عمل زناشویی در معرض دیدن و شنیدن دیگران ـ به ویژه اعضای خانواده ـ و بوسیدن و مباشرت در حضور مردم به شدت پرهیز شود».
2- عدم استقبال قبله: عمر بن حزم و عطاء بر این باورند که عمل زناشویی رو به قبله کراهت دارد.
3- پرهیز از کلام: ابن عساکر روایت نموده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «هنگام همبستری با همسران زیاد حرف نزنید؛ زیرا ممکن است سبب لالی و گنگی بشود».
4- شوخی و بازی: مستحب است که زن و شوهر پیش از عمل زناشویی مدتی را به شوخی و ملاعبت و ملامسه یکدیگر بپردازند تا غریزه آنها به خوبی تحریک بشود و نهایت لذت را از همدیگر ببرند و چنانچه مرد پیش از همسرش ارضاء شد، باید عمل را تا ارضای او هم ادامه دهد. زیرا عبدالرزاق از انس بن مالک روایت مینماید که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«هرگاه با همسران خود همبستر شدید پیش از آنها ارضاء شدید، شتاب نکنید تا او هم به طور کامل ارضاء شود؛ زیرا بیتوجهی به این موضوع سبب نارضایتی و زیان جسمی و روحی همسر میشود».
5- غسل: چنانچه زن و شوهر خواستند عمل زناشویی را پس از ساعاتی تکرار کنند، بهتر این است که در فاصله میان آن استحمام نمایند. زیرا ابن بطه از ابوسعید خدری روایت مینماید که: رسول خداص فرمودهاند:
«هرگاه در آغاز شب با همسران خود همبستر شدید و پس از آن قصد داشتید بار دیگر آن را تکرار بنمایید، ابتدا اقدام به گرفتن وضو بنمایید».
6- همبستری نامشروع: اگر کسی دارای دو همسر است، هرچند خود آنها راضی باشند، جایز نیست که در حضور یکدیگر با آنها اقدام به عمل زناشویی بنماید؛ زیرا چنین کاری شایسته انسانهای با مروت و با کرامت نیست و تنها آدمهای پست و بیشخصیت ممکن است اقدام به چنین عملی نمایند. اما خوابیدن مرد در میان دو همسر در یک رختخواب ـ به شرط رضایت آنها ـ جایز است. زیرا اجازه دادن و ندادن حق آنهاست.
لازم است مردی که دارای چند همسر است هریک از آنها را در منزل جداگانهای سکنی دهد. تا زمینه کینه و عداوت در میان آنها فراهم نشود و با توجه به حساسیتی که خداوند اسباب ناراحتی و دلمشغولیشان فراهم نگردد. اما تهیه محل سکونت برای آنها در یک حیاط به گونهای که منزل آنها یکسان باشد مانعی ندارد.
مهمترین حقوق مادی زن بر شوهر خود عبارتند از:
مهریه مالی است که به محض عقد و معاشرت برعهده مرد قرار میگردد و زن استحقاق آن را پیدا مینماید. همچنان که گفته شد پس از عقد صحیح مهریه بر شوهر و برای زن واجب میشود؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗ﴾ [النساء: 4].
«با طیب خاطر مهریههایشان را به آنان بدهید».
همچنین فرموده است:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾ [النساء: 24].
«اگر با زنی ازدواج کردید و با او همبستر شدید مهریهاش را (به طور کامل) بپردازید و این فریضهای (خدایی) است».
هدف از مهریه اظهار اهمیت عقد، ازدواج، اکرام و احترام به شخصیت زن و اظهار حُسن نیت و صداقت مرد برای ازدواج با او و زمینهای برای دوام معاشرت و زندگی زناشویی است و علت اینکه مرد باید متعهد پرداخت مهریه بشود این است که معمولاً مردها با توجه به کار و تجارت و درآمد حاصل از آن توانایی مالیشان بیشتر از زنان است و معمولاً زنان در صورت جدایی یا فوت همسر بیشتر به توشه و سرمایه مادی احتیاج پیدا میکنند. زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ﴾ [النساء: 34].
«مردان (مسئولیت) سرپرستی و خدمت زنان را برعهده دارند؛ زیرا خداوند برخی را (به خاطر تواناییهای جسمی و ارادی) بر برخی دیگر برتری بخشیده و نیز به این دلیل که (معمولاً مردان) از اموال خود (برای خانواده) هزینه مینمایند».
اینک در غرب زنان باید مهریه را پرداخت کنند درست عکس فطرت بشری و توهین به شخصیت و کرامت زن و بهرهکشی از اوست؛ زیرا زن مجبور است که مدتهای زیادی را برای جمعآوری مهریه به کار و تلاش بپردازد و چنانچه موفق به این کار نشود ممکن است دچار انحراف و بردگی جنسی بشود.
شرعاً مرد مکلف است که مواد غذایی، لباس و مسکن مناسب را برای همسرش فراهم نماید و چنانچه زن نیاز به پیشخدمت داشته باشد مرد نیز باید در حد توان و پیشخدمتی را برای او استخدام نماید و ابوالقاسم حنبلی میگوید: مرد باید نیازهای ضروری زن مانند لباس و خوراک او را فراهم کند.
فراهم نمودن مایحتاج زندگی همچنان که گفته شد بر مردان واجب است؛ زیرا زن با توجه به مسئولیتهای خانوادگی مکلف به تهیه مخارج زندگی نیست. خداوند متعال میفرماید:
﴿أَسۡكِنُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ سَكَنتُم مِّن وُجۡدِكُمۡ وَلَا تُضَآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُواْ عَلَيۡهِنَّۚ وَإِن كُنَّ أُوْلَٰتِ حَمۡلٖ فَأَنفِقُواْ عَلَيۡهِنَّ حَتَّىٰ يَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّ﴾ [الطلاق: 6].
«زنان را در جایی مسکن دهید که خود ساکن هستید و در توان دارید و به ایشان زیان نرسانید و در تنگنایشان قرار ندهید. اگر آنان باردار باشند خرج و نفقه ایشان را بپردازید تا زمانی که وضع حمل مینمایند».
این آیه هرچند موضوع وجوب تأمین نفقه زنی را که در حال عده طلاق قرار دارد، بیان مینماید، اما به طریق اولی شامل زنانی هم میشود که طلاق داده نشده و در حال عده به سر نمیبرند.
در احادیث بسیاری از سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به وجوب تأمین مایحتاج ضروری زنان اشاره شده است. از جمله ابوداود از معاویه قشیری نقل نموده که گفته است: به خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم رسیدم و پرسیدم رأی تو در مورد همسران ما چیست؟ فرمود: «از همان غذایی که میخورید به آنها بدهید و از همان پارچهای که لباس خود را تهیه میکنید، لباس آنها را هم تهیه نمائید، آنان را مورد ضرب و شتم قرار ندهید و با کردار و گفتار زشت و ناپسند با آنها رفتار ننمائید».
امام بخاری و امام مسلم از عایشه رضی الله عنها روایت نمودهاند که: هند همسر ابوسفیان به حضور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ! ابوسفیان آدم خسیسی است و مخارج کافی من و بچهام را نمیپردازد، و من مجبور میشوم گاهی مخفیانه چیزی را دور از چشم او بردارم. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «به میزان احتیاج خود و فرزندت بردار!»
همچنین امام مسلم نقل مینماید که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در حجه الوداع فرمود: «تهیه مخارج زندگی و لباس زنان برعهده شماست».
زنان مسلمان هم لازم است اعتدال و میانهروی را در خرج و هزینه رعایت کنند و از ریخت و پاش خودداری نمایند. زیرا قرآن حکیم میفرماید:
﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا ٢٩﴾ [الإسراء: 29].
«دست خویش را بر گردنت بسته مدار (و از کمک به دیگران خودداری مکن و بخیل مباش) و بیش از حد هم گشادهدست مباش که سبب شود از کار بمانی و مورد ملامت (این و آن) قرار بگیری و غمناک بگردی».
همچنین خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا ٢٦ إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِ﴾ [الإسراء: 26- 27].
«ریخت و پاشگر مباش * زیرا ریخت و پاشگران همنشینان شیطانها میباشند».
رعایت اعتدال در خرج و هزینه بر مرد هم واجب است زیرا در حدیثی آمده است: «خرج کردن آرام و مناسب نشانه آگاهی و درایت مرد است».
خلاصه سخن این است که در شش مورد تهیه مخارج زن بر شوهرش لازم است.
1- آرد گندم: که مقدار و نوع آن با توجه به میزان درآمد مرد و شرایط اقتصادی جامعه و سرزمین و منطقه فرق میکند. اینکه مواد غذایی در اختیار همسر قرار دهد یا وجه نقد و بهای آن را به او بدهد، بستگی به خواست و مصلحت زن دارد.
2- مواد غذایی: تهیه مواد غذایی مانند: نخود، لوبیا، روغن، برنج، گوشت و ... مواد سوختنی مانند: چوب، نفت، گاز و ... وسایل پخت و پز مانند: اجاق گاز و ... وسایل گرمازا: مانند بخاری و آب برای آشامیدن، شستشو و استحمام، بر مرد واجب است.
3- خدمتکار: در کتاب «جواهر الثمینه» که فقه امام مالک میباشد آمده است: که پخت و پز و شست و شو و دیگر کارهای منزل بر همسر واجب نیست. به ویژه زنی که توانایی کارهای منزل را ندارد شوهر نباید او را به آن مجبور نماید، یا زن را مجبور کند که خادمی را برای کار منزل استخدام نماید، و خود زن حقوقش را بپردازد.
4- لباس: همچنان که فقهای مالکیه میگویند: بر مرد واجب است لباس و پوشش متناسب با شخصیت زن و عرف محل را که بدن او را بپوشاند و از گرمای تابستان و سرمای زمستان مصون بدارد، تهیه کند. اما تهیه لوازم آرایشی مانند: حنا، کرم، عطر و ... بر مرد واجب نیست.
5- وسایل بهداشت: مرد لازم است به اندازه کافی برای استحمام، شستشوی لباسها و ظروف و ... صابون و مواد شوینده را در اختیار همسرش قرار دهد. از همه مهمتر این است که به هنگام بیماری زن، شوهر باید او را به پزشک ببرد و هزینه دارو و درمان او را بپردازد و مراقبت لازم را از او به عمل بیاورد.
6- مسکن: فقها رأیشان بر این است که شوهر در حد توانائی باید محل سکونتی را به صورت خرید، ساخت و یا اجاره برای همسرش فراهم سازد.
حقوق زن بر شوهر به مفهوم امروزی
شوهر با توجه به شرایط زمانی کنونی در مقابل همسر خود دارای نُه مسئولیت است: [30]
1- پرداخت کامل مهریه: طبرانی در کتابهای «وسیط» و «اوسط» نقل مینماید که: «هر مردی که با زنی ازدواج نماید و مهریهای را کم یا زیاد برای او معین کند و قصد پرداخت آن را نداشته باشد، به عنوان زناکار نزد خداوند مورد محاسبه قرار خواهد گرفت.
2- احساس آرامش: مرد همسر خود را به عنوان شریک غم و شادی و مایه آرامش و آسودگی زندگی خود و احساس کند.
3- تهیه مسکن مناسب: در حد معمول و متناسب مسکنی مناسب را برای حفظ حرمت و صحت و کرامت همسر فراهم نماید.
4- آموزش: لازم است شوهر همه توان خود را برای آموزش مسئولیتهای دینی و فرهنگی اخلاقی به همسرش به کار بگیرد.
5- اعتدال در غیرت: مرد نباید شرایطی را فراهم نماید که همسرش با آدمهای بیگانه قاطی شود و بدون ضرورت از منزل خارج گردد و او را در برابر همه مواردی که ممکن است دچار سوء ظن و شک و تردید است، محافظت نماید و او را با مردی بیگانه ـ هرچند پرهیزکار هم باشد ـ در خانه و جایی دیگر تنها نگذارد.
6- گشادهرویی: لازم است مرد با همسر خود خوشاخلاق و گشادهرو باشد و به خاطر رضایتش با او به شوخی و سرگرمی بپردازد و او را متوجه بنماید که از صمیم قلب دوستش میدارد.
7- چشمپوشی: مرد نباید از همه حرکات و کردار و گفتار همسرش ـ به ویژه در حضور دیگران ـ خرده بگیرد و بهتر آن است که از بسیاری از اشتباهات او چشمپوشی نماید و در صورت لزوم در خلوت او را نصیحت کند.
8- عدم کشف اسرار: به خاطر حفظ حرمت و کرامت خود و همسر و ادای وفای به پیمان مشترک زندگی از بدگویی و کشف اسرارش نزد دیگران خودداری کند.
9- دادگری: چنانچه مرد دارای چند همسر باشد، باید میان آنها در لباس، خوراک، مسکن و رفت و آمد به عدالت رفتار نماید.
زن مسئول شیر دادن به فرزند شیرخواره خویش است، زیرا او بیش از هرکس دیگر فرزندش را دوست میدارد و نسبت به او احساس مسئولیت مینماید و همه پزشکان بر این باورند که شیر مادر از شیر همه زنان دیگر بسیار بهتر است؛ زیرا با توجه به مراحل عمر کودک و میزان چربی شیر با نیاز جسمی کودک تناسب بیشتری دارد.
به همین دلیل است که خداوند متعال مادران را به شیر دادن به فرزندان خود ـ در قالب جملهای خبری به معنی امر ـ در مدت زمانی که حداکثر آن دو سال است، دستور میدهد و میفرماید:
﴿۞وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ يُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَيۡنِ كَامِلَيۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن يُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَ﴾ [البقرة:233].
«مادران (اعم از مطلقه و غیرمطلقه) دو سال تمام فرزندان خود را شیر میدهند، هرگاه یکی از آنها یا هر دوی ایشان خواستار تکمیل دوران شیرخوارگی باشند».
فقهای مالکی رأیشان بر این است که مادران شرعاً مکلف به شیر دادن به نوزادان خویشاند، حتی اگر در حال گذرانیدن عده در طلاق رجعی هم باشند و علمای حنفی میگویند: مادران از نظر اخلاقی و عاطفی ـ نه واجب شرعی ـ به نوزادان خود شیر میدهند، مگر آن که تعهدی مبنی بر شیر دادن داده باشد. در این صورت بر او واجب میشود. و این کار برای حفظ حیات کودک لازم است. زیرا شیر دادن یا ندادن حق مادر و استفاده از آن حق کودک است و هیچکس را نمیتوان ـ به جز در مواردی که نصی و حکمی یا تعهدی وجود داشته باشد ـ به کاری مجبور کرد.
در سه حالت زن مکلف به شیر دادن به نوزاد خویش است: زمانی که پدر فقیر و مستمند باشد. یا کسی را برای شیر دادن به کودک نداشته باشد و یا زمانی که کودک از خوردن شیر زنان دیگر خودداری کند. شافعیه و حنابله و ابن رشد در «المقدمات» میگویند: شیر دادن مادر به نوزاد خویش مستحب است. [31]
به دلیل خطاب عمومی آیات و احادیث، اصل مورد پذیرش شریعت اسلام مساوات میان زن و مرد در احکام شرعی است؛ زیرا مکلف بودن به احکام شرعی به شرایطی مانند: عقل و بلوغ بستگی دارد که در هر دوی آنها (زن و مرد) وجود دارد.
بر این اساس، بلافاصله پس از جاری شدن عقد ازدواج سه حق مشترک که ثمره ازدواج است و مقاصد آن را محقق میسازد به هریک از آنها تعلق میگیرد. و این حقوق براساس اصل مساوات مادی و معنوی مورد تأکید شریعت میان زنان و مردان است، در همین رابطه است که خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ [البقرة: 228].
«به همان میزان که زنان مسئولیت دارند، دارای حقوقی هم هستند».
و در حدیثی آمده است که: «زنان با مردان همسان و شریکند».[32]
هر یک از زن و شوهر حق بهرهمندی و تمتع از یکدیگر را با توجه به نیازهای بشری دارند، مگر اینکه موانعی مانند: بیماری یا عادت ماهیانه وجود داشته باشد.
اقدام به عمل زناشویی از نظر شرعی و اخلاقی در راستای حفظ حرمت و عفت همسر در حد توان بر مرد لازم است. اما اقدام به نزدیکی به همسر از طریق نامشروع و لواط از گناهان کبیره است؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«هرکس از راه غیرطبیعی با همسر خود نزدیکی نماید، ملعون است».[33]
اما این آیه که میفرماید:
﴿نِسَآؤُكُمۡ حَرۡثٞ لَّكُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَكُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡ﴾ [البقرة: 223].
«زنان شما محل بذرافشانی شما میباشند، پس از هر گونه که میخواهید وارد آن (محل کشت) شوید».
به این معناست که به هر حالت و روشی که خود میخواهید از طریق مشروع و طبیعی و محلی که نطفه در آن منعقد میشود، به عمل زناشویی اقدام نمایید.
همچنین در حالت عادت ماهیانه اقدام به عمل زناشویی با همسر حرام است. در این مورد خداوند متعال میفرماید:
﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡمَحِيضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِي ٱلۡمَحِيضِ﴾ [البقرة: 222].
«در مورد (آمیزش با زنان به هنگام) حیض از تو سئوال میکنند: بگو: آن کار باعث ضرر (و بیماری) است. پس در حالت قاعدگی از (همبستری با) زنان پرهیز کنید».
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هرکس با زن قاعده و یا از طریق نامشروع با وی همبستر شود، یا به کاهن و منجم مراجعه کند و حرف او را تصدیق نماید، به آنچه که بر محمد نازل گردیده کافر شده است».[34]
لازم به یادآوری است که همجنسبازی و تجاوز به حیوانات نیز حرام و نامشروع هستند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هرکس را دیدید که عمل قوم لوط را انجام میدهد فاعل و مفعول را به قتل برسانید».
لازم به یادآوری است، چنانچه مرد از عهده مسئولیت خود در رابطه با عمل زناشویی به هر دلیل برنیاید همسر او میتواند از طریق حکمه شرعی و دادگاه تفاضای جدایی بنماید.
اثبات نسب حق دو طرفه والدین و فرزندان است ـ هرچند در ظاهر به پدر نسبت داده میشوند ـ اما در واقع فرزندان ثمره درخت زندگی مرد و زن و نعمتی بزرگ از نعمتهای خداوند نسبت به بندگانش به شمار میروند. و از طرف دیگر اثبات نسب در جهت سرپرستی و نگهداری کودکان و جلوگیری از سرگردانی آنهاست. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗاۗ وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرٗا ٥٤﴾ [الفرقان: 54].
«خداست که از آب (منی) انسانها را آفریده است و او را (دارای خویشاوندی) نسبی و دامادی قرار داده است و پروردگار تو همواره توانا بوده و هست».
نسب پاک مایه افتخار فرزندان است و آنان در جهت محافظت از منزلت و کرامت والدین خویش تلاش مینمایند و هرگونه توهین و برخورد نادرستی را به آنان توهین به خود به شمار میآورند ـ از سوی دیگر اعلام برائت از فرزندان خود و انکار نسب آنها حرام و نامشروع است. همچنین فرزندخواندگی به گونهای که نامی از پدر و مادر او برده نشود ـ به خاطر حفظ حق و عدالت ـ حرام است. زیرا هر انسانی باید به پدر و مادر و خویشاوندان خود نسبت داده شود، در این مورد خداوند متعال میفرماید:
﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ﴾ [الأحزاب: 5].
«آنها را به نام پدران خود بخوانید، این کار نزد خداوند منصفانهتر است».
در این رابطه احادیث بسیاری نیز روایت شده است که به چند مورد آنها اشاره مینماییم.
«هرکس را به نام غیر پدر خود صدا بزنند و او به آن آگاه باشد، بهشت بر او حرام است».[35]
«هرکس به جز پدر خود به کسی دیگر نسبت داده شود، لعنت و نفرین خداوند تا روز قیامت بر او باد».[36]
همچنین حرام است زنی کودکی را که میداند متعلق به شوهرش نیست به او نسبت بدهد، زیرا روایت شده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«هر زنی کودکی را که متعلق به خانوادهای نیست به آنها نسبت دهد، هیچ طمعی به مرحمت خداوند نباید داشته باشد و هیچگاه او را به بهشت نمیبرند، و هر مردی هم که نسب فرزند خود را انکار کند و خود بداند که دروغ میگوید: خداوند خود را از او پنهان میدارد، و روز قیامت در حضور همه مردم او را رسوا خواهد نمود».[37]
ارث بردن متقابل زن و شوهر حق مشروع آنهاست. زیرا زندگی زناشویی میان مرد و زن ایجاد قرابت مینماید و هرگاه یکی از آنان فوت کند، دیگری از او ارث میبرد. به شرطی که موانع ارث مانند: اختلاف دین یا قتل عمد و امثال آن در میان نباشد. خداوند متعال فرمودهاند:
﴿۞وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَكُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِينَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖۚ وَلَهُنَّ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡتُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّكُمۡ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَكُمۡ وَلَدٞ فَلَهُنَّ ٱلثُّمُنُ مِمَّا تَرَكۡتُمۚ مِّنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ تُوصُونَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖۗ وَإِن كَانَ رَجُلٞ يُورَثُ كَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِن ذَٰلِكَ فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍ﴾ [النساء: 12].
«نصف دارایی به جای مانده همسرانتان از آن شماست ـ اگر فرزندی (از شما یا شوهران قبلی و یا نوه و نوادگانی) نداشته باشند و اگر فرزندی داشته باشد، سهم شما از اموال او یک چهارم است و سهم شما پس از انجام دادن وصیت و پرداخت بدهکاری اوست و همسران شما یک چهارم دارایی شما را میبرند. اگر فرزندی (از آنان یا زنان دیگر) نداشته باشید و اگر شما دارای فرزند (یا نوه و نوادگانی) بودید، سهمیه همسرانتان یک هشتم است و پس از انجام وصیتی که کردهاید یا پرداخت بدهکاریتان (به آنها داده میشود)».
اما در رابطه با ایمان و عمل صالح و توانایی کسب فضایل دنیا و آخرت زنان هیچگونه تفاوتی با مردان ندارند و حتی زنان میتوانند با عمل صالح و عبادت بیشتر با مردان رقابت نمایند و بلکه از آنها پیشی بگیرند. همچنین زنان بسیاری بوده و هستند که در دستیابی به مدارج علمی و منزلت اخلاقی جلو افتادهاند. خداوند در ارتباط با منزلت، کرامت و حرمت مردان و زنان میفرماید:
﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖ﴾ [آل عمران: 195].
«پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد (و فرمود که) من عمل هیچ صاحب عملی از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرید، تباه نمیکنم».
و در ارتباط با حفظ نتایج اعمال و سعادتمند نمودن زنان در دنیا و آخرت براساس عدل خویش میفرماید:
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩٧﴾ [النحل: 97].
«هرکس چه مرد و چه زن کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد (در این دنیا) زندگی پاکیزه و خویشاوندی را به او میبخشیم و در (آن دنیا) پاداش آنها را براساس بهترین کارهایشان خواهیم داد».
لازم است خواهران مسلمان به خوبی متوجه باشند که: اسلام شریعت و راهکار خداوند است و براساس حق و عدالت و مساوات ریشهدار ـ نه ادعایی و سطحی و بیمحتوا ـ حقوق آنها را مشخص نموده است. و آنان را دارای اهلیت مالکیت و استقلال شخصیت میشمارد. و بر او «حجر» نمینهد و از تصرف در امور خویش باز نمیدارد.
مال و ثروتی را که از راه مهریه و ارث و کار و ... به دست میآورد و حق خاص او میشمارد، و او را مکلف به تأمین مخارج زندگی خانواده ننموده است. خواهران اهل ایمان و آگاه باید مراقب باشند که فریب ادعاهای توخالی و سرابهای فریبنده را نخورند و زندگی به سبک غرب را توهینی به حرمت و کرامت شخصیت خویش به شمار بیاورند. سبک و روشی که سرانجامی به جز فروپاشی ارکان خانواده را در پی ندارد و پس از آنکه آدمهای پول و شهوتپرست آنها را از منزل بیرون کشانیدند، شوهر و فرزندان و خانواده باید تاوان سنگین ذلت و هتک حرمت او را بپردازند. او نیز حیران و سرگردان در محیطی بدتر از جنگل و در میان درندگان زندگی نماید.
اینجاست که خانواده و فرزندان به خاطر وجود زنان خدمتکار مسلمان و غیرمسلمان در کانون خانواده دچار خسارتهای بزرگی میشوند و به علت عدم برخورداری از تربیت درست اندیشه و اخلاقشان به بیراهه میروند و تباه میگردند.
زنان در عرصه مکلف بودن به مسئولیتهای دینی، خداوند عقلشان را همچون عقل مردان آفریده و استعدادهای فکری و ذهنی و درک و معرفت اشیاء آنها به هیچوجه چیزی از مردان کم ندارد.
بدین صورت زمانی که خداوند قضای نماز ایام قاعدگی را از آنها ساقط گردانیده، همین ساقط گردانیدن به خاطر کامل شدن تکلیف آنها بوده و همان اجر و پاداش عبادت مردان را به دست خواهند آورد.
گاهی شنیده میشود که برخی میگویند ـ متأسفانه در برخی از کتابها چنین چیزی را میتوان یافت ـ «دین و عقل» زنان ناقص است. به دلیل فهم نادرست حدیثی است که امام مسلم آن را روایت نموده است[38].
از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت شده است: که «... در میان زنانی که عقل و دینشان ناقص است، کسی را به اندازه تو عاقل و اندیشمند ندیدهام. زنی گفت: نقصان عقل و دین چگونه است؟ گفت: دلیل ناقص بودن عقلشان آن است که شهادت دو نفرشان به اندازه شهادت یک مرد است و دلیل نقصان دین آنها هم این است که روزهایی را (در ماه) نماز نمیخوانند و گاهی روزهایی از ماه رمضان را هم روزه نمیگیرند».
لازم به توضیح است که: این قضیه به خلقت و آفرینش زنان و حکمت خداوند برمیگردد و در این مورد زنان هیچگونه تقصیری ندارند و گناهی متوجه آنها نیست؛ زیرا خداوند خود آنان را به نوعی آفریده که دچار قاعدگی میشوند و هرگاه که دچار این عذر بشوند براساس هدایت شریعت اسلام است که از خواندن نماز و گرفتن روزه خودداری مینمایند. و در ارتباط با شهادت و گواهی دادن آنها به این دلیل دو نفر زن شهادتشان به اندازه شهادت یک مرد است که غالباً از نیروی احساسات و عاطفه بیشتر و تجارب اجتماعی و اقتصادی کمتری برخوردارند.
از طرف دیگر مقصود از نقص عقل زنان، نقص و عیب جسمی مادی و خلقتی نیست؛ بلکه همچنان که گفته شد، به خاطر غلبه روحیه احساسی و عاطفی و کمبود تجربه و عدم خبرگی او در زمینه مسائل اجتماعی بیشتر آنهاست و به همین خاطر برای تکمیل ضعف آگاهی و غلبه بر عاطفه به خانمی دیگر نیاز پیدا مینماید، تا مسائلی را که روی داده و قرار است در مورد آن شهادت بدهد، به او یادآوری نماید. خداوند متعال میفرماید:
﴿أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰ﴾ [البقرة: 282].
«تا اگر یکی از آنها دچار اشتباه شد، آن یکی او را یادآوری نماید».
اما نقصان دین در اینجا به خاطر عارض شدن «حیض و نفاس» است که به خاطر آنها نمیتواند همگام با مردان به عبادت بپردازد. در واقع این نقص، نقصی و کمبود به آن معنا که مورد نظر بعضی است به شمار نمیآید؛ زیرا اراده آفریدگار است و زنان را در آن تقصیری نیست.
در واقع این حدیث آنها را ترغیب مینماید تا در ایامی که دچار قاعدگی نیستند آن کمبود زنان قاعدگی را به وسیله ذکر و دعا و نماز مستحب و کارهای خیر و خدمت جبران نمایند. و در واقع میتوان زنان را در حال قاعدگی که نماز نمیخوانند و روزه نمیگیرند، به نرفتن بیمار به نماز جماعت و واجب نبودن نماز جمعه به مسافران و بیماران تشبیه کرد. از طرف دیگر زنان براساس تکلیف شرعی است که در آن ایام نماز و روزه را ترک میکنند و در واقع نماز و روزه در آن مدت بر آنها حرام است و تکلیفی متوجه آنها نیست و طوری نیست که با میل و اختیار خود آنها را ترک کرده باشند.
قیام به مسئولیت تربیت فرزند و رسیدگی به امور مربوط به غذا، لباس، بهداشت، خواب و استراحت او در سنین کودکی توسط کسی که مسئولیت این کار را دارد در اصطلاح شرعی «حضانت» مینامند. افرادی هم که دچار عقبماندگی ذهن هستند، همچون کودکان نیاز به مراقبت دارند. اما نوجوانانی که به سن رشد رسیدهاند به حضانت و پرستاری کسی نیاز ندارند.
همسر و مادر کودک از هرکس دیگر برای حضانت و نگهداری از کودک خود اولویتش بیشتر است. فرق نمیکند که کودک در حال زندگی با پدر خود باشد یا جدای از او زندگی نماید؛ زیرا هیچکس دیگری به اندازه مادر نمیتواند با عشق و علاقه به نگهداری از کودک بپردازد. عبدالله بن عمرو روایت مینماید که روزی خانمی به حضور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم رسید و خطاب به او گفت: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ! شکمم خانه این کودک خردسالم بوده است و از سینهام او را سیراب کردهام، آغوش دامنم بسترش بوده است. اکنون پدرش مرا طلاق داده است و میخواهد او را از من بگیرد، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «تا زمانی که ازدواج نکردهای برای نگهداری او تو در اولویت قرار داری».[39] همچنین ابوبکر صدیق رضی الله عنه میان حضرت عمر بن خطاب و همسرش ام عاصم راجع به پرورش عاصم (که کودک خردسالی بود) حق را به مادر او داد و فرمود: بو و نوازش مادرش برای او از تو بهتر است».[40]
ابن قدامه میگوید: پرورش و نگهداری از کودک واجب است؛ زیرا بدون آن کودک بیمار شده و هلاک میگردد و همچنین تأمین هزینه و مخارج خوراک، لباس، درمان او و محافظت از او در مقابل حوادث و مشکلات احتمالی نیز واجب میباشد.
فقهای مالکیه میگویند، نگهداری کودک در ذات خود کار و عملی به شمار میرود و کسی که اقدام به آن مینماید ـ هرچند مادر کودک این کار را انجام بدهد و عده طلاقش خاتمه یافته باشد ـ استحقاق اجر و مزد را دارد. اما همسر و زنی که در حال گردانیدن عده طلاق رجعی قرار دارد، استحقاق گرفتن اجرت نگهداری از کودک را ندارد.
از نظر فقهای مالکیه زمان حضانت پسر پس از بلوغ به پایان میرسد و حضانت و نگداری از دختر باید تا ازدواج او ادامه داشته باشد.
اما علمای حنفیه میگویند: سرپرستی و نگهداری از پسر پس از رسیدن به سن هفت سالگی خاتمه مییابد و باید از دختر تا رسیدن به سن یازده سالگی سرپرستی و نگهداری بشود. اما از نظر فقهای حنبلی و شافعی پسر و دختر پس از رسیدن به سن هفت سالگی دیگر نیازی به نگهداری و حضانت ندارند. [41]
پدر و مادر وجود و شخصیت یکدیگر و اهداف خداوند که در مورد آفرینش انسان را کامل میگردانند و ارتباط میان آنها در طول زندگی دنیا و پس از مرگ هم ادامه خواهد داشت. پدر و مادر در زندگی دنیا به فرزندان خوب و شایسته خود افتخار مینمایند و آنها را از زیبندگی و نعمت به شمار میآورند. همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِينَةُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَٱلۡبَٰقِيَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَيۡرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابٗا وَخَيۡرٌ أَمَلٗا ٤٦﴾ [الکهف: 46].
«دارایی و فرزندان، زیبندگی زندگی دنیا میباشند (اما زوالپذیر و گذرا هستند) اما اعمال شایستهای که نتایج آنها جاودانه است، بهترین پاداش را در نزد خداوند دارند و بهترین امید و آرزو هستند».
پس از مرگ پدر و مادر فرزندان، یادگار آنان و بازتاب شخصیت آنها به شمار میروند و چنانچه فرزندان پاک و پرهیزکاری باشند سبب باران رحمت و طلب مغفرت مردم برای خانواده آنها خواهند بود و در واقع نیک مردی و دینداری پدر و مادر بر فرزندان آنها تأثیر به سزایی را از خود برجای خواهد نهاد، همچنان که خداوند متعال در مورد آن دو نوجوان فرمودهاند:
﴿وَكَانَ تَحۡتَهُۥ كَنزٞ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗا﴾ [الکهف: 82].
«پدر آنان مرد صالح (و پرهیزکاری) بود».
از طرف دیگر پدر و مادر از صلاحیت و نیک نفسی و دعای خیر فرزندان خود بهرهمند میشوند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در این رابطه فرمودهاند:
«هرگاه مرگ به سراغ آدمی بیاید (فرصت) عمل را از دست خواهد داد. به جز سه چیز: کاری خیر را (پیشتر انجام داده باشد) یا دانشی (را از خود برجای گذاشته باشد) که دیگران از آن بهرهمند شوند یا فرزند صالحی که او را دعای خیر بنماید».[42]
اما چنانچه فرزندی بد باشد، بدی او سبب ضرر و زیان دنیوی و اخروی برای والدینش خواهد بود. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«بدترین گناهان آن است که انسانی پدر و مادر خود را لعن و نفرین بنماید».
خدمت ایشان گفته شد: چگونه انسان پدر و مادر خود را نفرین میکند؟ فرمود: «او به پدر و مادر مردم فحش و ناسزا دهد و دیگران نیز به پدر و مادرش بد و بیراه بگویند».[43]
به همین خاطر پدر و مادر در مقابل فرزندان خود بسیار مسئول میباشند و فرزندان حتی پیش از تولد و پس از آن حق و حقوقی را بر عهده پدر و مادر خویش دارند، والدین برای آنکه ثمره زندگی آنها ثمرات مفیدی باشد، باید نسبت به مسئولیتهای خود در مقابل فرزندانشان احساس مسئولیت بنمایند.
مهمترین حقوق فرزندان پیش از تولد سه مورد است که عبارتند از:
بر همین اساس سقط جنین ـ بنابر رأی معتبر و برتر ـ مگر در موارد خیلی ضروری ـ حرام و نامشروع است. زمانی اسقاط آن مباح است که پزشک متخصص مطمئن باشد که بدون اسقاط جنین، مادر او تلف میشود. لازم به یادآوری است که مالکیه و ظاهریه سقط جنین را زنده به گور کردن پنهانی به شمار میآورند.
برای آنکه فرزندان خوب و پرهیزکاری تربیت شوند، پدر لازم است همسر دیندار و با اخلاقی را انتخاب نماید همسری که در خانواده اهل دین و اخلاق، با کرامت و احترام پرورش یافته باشد. برخورداری از این صفات جزو مستحبات گزینش همسر است. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «به چهار دلیل زنان به همسری برگزیده میشوند: به خاطر مال و ثروت، نسب و خانواده، زیبایی، دینداری، شما دیندار و پرهیزکار را انتخاب کنید؛ زیرا سبب خیر و برکت خواهد بود».[44]
یکی از مواردی که لازم است مادران باردار به آن توجه کنند، مراقبت از جنین در دوران بارداری است که در صورت امکان چندین بار به پزشک متخصص (حتیالامکان پزشک زن) مراجعه نمایند و به دستورات غذایی و بهداشتی او عمل کنند و داروهایی را که پزشک تشخیص میدهد برای جنین زیانآور است مصرف ننمایند.
مسئولیتهای پدر و مادر در مقابل کودکانی که به دنیا آوردهاند عبارتند از:
مستحب است که در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپ او اقامه خوانده شود. تا اولین کلماتی را که میشنوند، توحید و یکتاپرستی و بیان عظمت خداوند باشد. از ابورافع روایت شده که گفته است: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را دیدم که: در هنگام ولادت حسین بن علی رضی الله عنهما در گوش او اذان خواند».[45]
کودکان این حق را دارند که والدین آنها بهترین و زیباترین نام را برایشان انتخاب کنند و بهترین اسمها، اسمهایی مانند: عبدالرحمن، عبدالله و نامهای پیامبران هستند. و از نامهای زشت و ناپسند مانند: شمر، هیتلر، شارون و نام حیوانات و اسمهایی مانند، شعله، شهاب و ... پرهیز شود. امام مالک بر این باور است که نام ملائک را بر کودکان نهادن جایز نیست، زیرا امام بخاری در کتاب تاریخ خود روایت نموده که: «نام ملائک را برای فرزندانتان انتخاب ننماید». از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت شده که دستور فرموده است:
«در روز هفتم نامی بر کودک نهاده شود و مقداری از موی سرش کوتاه گردد و گوسفند به عنوان «عقیقه» ذبح شود».[46]
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«نام نیک را بر فرزندان خود بگذارید؛ زیرا روز قیامت با اسم خود و پدرانتان شما را فرا میخوانند».[47]
و از آن جهت نامهای ناپسند مانند: شیطان، ابلیس و نام آدمهای ستمکار، بدنام و حیوانات برای انسان مناسب نیستند که با حرمت و کرامت انسان ناسازگارند و مستحب است که نامهای ناپسند، تغییر داده شود؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نام عاصیه «گناهکار» را به جمیله و نام بره را به زینب تغییر داد.
ابوداود از مسروق روایت نموده که: عمربن خطاب رضی الله عنه به او گفت: تو کیستی؟ گفت: مسروق بن اجدع. فرمود: از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدهام که «اجدع» لقاب شیطان است و از این پس تو مسروق بن عبدالرحمن هستی.
لازم به یادآوری است که گذاشتن دو نام از نظر شرعی مانعی ندارد. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم همین کار را را انجام میداده است.
نامهایی مانند: سید الناس، سید العلماء، سید السادات، سید القضاه و سید العرب بنابر رأی شافعیه به خاطر دروغ بودنشان کراهت شدید دارد. اما حنابله اینگونه نامها و نامهایی مانند سید الکل و سید فرزندان آدم را حرام میشمارند.
لازم به یادآوری است که انتخاب نام پیروان ادیان و مذاهب بیگانه مانند یهود، مسیحیت، کمونیسم، بودائیسم و ... برای فرزندان مسلمان ـ چنانچه سبب تقلید از آنها و علاقهمندی به باورها و فرهنگ آنان بشود، حرام و نارواست زیرا مسلمانان از شخصیت و فرهنگ مستقلی برخوردارند و هر چیزی که سبب فاصله گرفتن آنها از دین و فرهنگ خود بشود، کاری است ناروا.
انتخاب نامهایی مانند: شاهنشاه، ملک الملوک و ... حراماند؛ زیرا فرمانروای همه فرمانروایان تنها خداوند است. شافعیه نامهایی مانند: حکم الحکماء و حنابله سلطان السلاطین را به خاطر آنکه به خداوند اختصاص دارند، برای انسان حرام به شمار میآورند.
همچنین نامهایی مانند: عبدالرسول، عبدالمحمد، عبدالکعبه، عبدالحسین و جارالله و رفیق الله جایز نیستند؛ زیرا هر نامی که به عبودیت غیرخداوند ـ نسبت داده شود ـ هرچند در ظاهر هم باشد به خاطر اثر نامطلوب آن در ذهن فرزند و کسانی که نام او را میبرند و میشنوند، کاری ناپسند است.
همچنین نامهایی که به خداوند اختصاص دارند مانند: الله، الرحمن، قدوس، عزیز، رزاق، جبار و صمد به تنهایی برای انسان حرام هستند و باید قبل از آنها کلمه عبد وجود داشته باشد، مانند عبدالله، عبدالرحمن، عبدالقدوس، عبدالعزیز و ...
نسبت دادن القاب به دیگران به شیوهای که از آن ناخشنود شوند، حرام است. هرچند آنها آن صفت و لقب را داشته باشند. مانند: کور، کر، چاق و ... اما برای شناساندن و تشخیص نام او از دیگران و در صورت ضرورت برای کسی که او را نمیشناسد، گفتن لقب جایز است. اما القاب خوب مانند القاب اصحاب مثل: عمر فاروق، خالد سیف الله و حمزه اسدالله مانعی ندارند.
«عقیقه» به حیوانی گفته میشود که در روز هفتم تولد فرزند برای پذیرایی از خویشاوندان و دوستان و مستمندان ذبح میشود. اقدام به این مهمانی و پذیرایی در حد توان خانواده کاری مستحب است و واجب نمیباشد؛ زیرا ابن عباس روایت نموده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم برای هریک از حسن و حسین رضی الله عنهما قوچی را ذبح فرمود و همچنین فرموده است: «هر کودکی در گرو عقیقه و ذبح حیوانی در روز هفتم تولد است و در آن روز او را نامگذاری نمایید و سرش را بتراشید».[48]
شافعیه میگویند: اقدام به عقیقه برای سرپرست خانواده و مسئول تأمین معیشت، مستحب است. اما به جز پدر خانواده، دیگر خویشاوندان هم میتوانند اقدام به تهیه آن بنمایند. همچنان که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم برای حسن و حسین اقدام به عقیقه فرموده است. حیوانی که برای پذیرایی از مدعوین ذبح میشود میتواند شتر، گاو و گوسفند باشد و از نظر مالکیه باید حداقل یک بره ذبح شود.
چنانچه انسان متوجه بشود که به هر دلیل پدر و مادرش در هنگام کودکی برای او سنت عقیقه را انجام ندادهاند، خود میتواند این کار را انجام بدهد و از اقوام و دوستان و مستمندان پذیرایی نماید؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پس از بعثت برای خود این سنت را انجام دادند».[49] و کسانی که میگویند انجام سنت عقیقه برای بزرگسالان جایز است به این روایت استدلال نمودهاند.
گوشت حیوانی که برای «عقیقه» ذبح میشود، همچون گوشت قربانی، خانواده میتواند مقداری از آن را مصرف کند و بقیه را میان مستمندان تقسیم نماید و از آن نباید چیزی فروخته بشود. بهتر آن است که به صورت خام میان مستمندان توزیع شود. تا آنها در منزل خود آن را طبخ نمایند. مالکیه بر این باورند که تهیه غذا و تدارک مراسم در منزل به صاحب فرزند کراهت دارد. لازم به یادآوری است که شکستن استخوان حیوان «عقیقه» مانعی ندارد.
مالیدن مقداری از خون حیوان بر سر نوزاد به نظر علمایی که معتقد به مستحب بودن عقیقه هستند، کراهت دارد. اما مستحب است که در روز «عقیقه» سر و بدن و لباس کودک را معطر کنند.
تحنیک این است که دانهای خرما یا مقداری عسل با کمی آب قاطی شوند تا به صورت مایع دربیاید و با مقداری از کام و دهان نوزاد شیرین بشود و بتواند مقداری از آن را هم از گلو فرو ببرد.
تحنیک سنت است؛ زیرا ابوموسی اشعری میگوید: «خداوند نوزادی را به ما عطا فرموده او را همراه خود به خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بردم، او نامش را ابراهیم نهاد و به وسیله خرما کام او را شیرین فرمود».[50]
بهتر آن است کسی اقدام به تحنیک بنماید که انسانی مؤمن و پرهیزکار باشد و زن یا مرد بودن او فرق نمیکند.
مستحب است که خویشاوندان و آشنایان تولد فرزند را به پدر و مادرش تبریک بگویند و نوع تبریک گفتن بستگی به عرف دارد اما بهتر است گفته شود: «خداوند آن هدیهاش را برایتان مبارک گرداند، و تو هم او را بتوانی سپاس بگویی، انشاء الله به رشد و کمال برسد و از خیر و منفعتش بهرهمند شوید».
از نظر علمای شافعیه و مالکیه مستحب است که در روز هفتم پس از تولد کودک سر او تراشیده شود، و پس از عقیقه نامی مناسب بر او نهاده شود. و به اندازه وزن موی تراشیدهاش طلا یا نقره (یا بهای آن) در میان مستمندان توزیع گردد؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه رضی الله عنها فرمود: «سر حسین را بتراش و به اندازه وزن آن نقره را صدقه بده».[51]
ختنه به معنی بریدن مقداری از پوست ذَکَر است و جزو سنتهای فطری بشری به شمار میرود و کار بسیار سنجیدهای است؛ زیرا باعث بهداشت و نظافت میشود و از جمع شدن میکرب و باقیمانده ادرار در لای آن جلوگیری مینماید و همچنین از التهابت جلوگیری میکند و ختنه از نظر مالکیه و حنفیه مستحب و از نظر شافعیه واجب است.
علمای شافعی بر این باورند که ختنه بهتر است در روز هفتم پس از تولد انجام بگیرد و قبل از آن کراهت دارد، زیرا بیقهی از حضرت عایشه روایت مینماید که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در روز هفتم حسن و حسین رضی الله عنهما را ختنه نمود، اما مالکیه و حنفیه میگویند مستحب است در فاصله هفت تا ده سالگی ختنه انجام بگیرد، و از نظر آنها در روز هفتم یا قبل از آن کراهت دارد.
ختنه دختران نیز که معمولاً بیشتر در مناطق گرمسیر انجام میگیرد، از نظر فقهای مالکی مستحب و از نظر فقهای حنبلی و شافعی همانند ختنه پسران واجب است.
در مورد مشروعیت ختنه دختران و پسران احادیث زیادی وارد شده از جمله حضرت عایشه رضی الله عنها روایت مینماید که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«ده چیز جزو فرهنگ و سنتهای بشریاند: کوتاه کردن سبیل، گذاشتن ریش، مسواک زدن، گردانیدن آب در بینی، گرفتن ناخن، شستن لایه و میانه انگشتان، کندن موی بغل، تراشیدن موی شرمگاه، طهارت پس از قضای حاجت و ختنه فرزندان».[52]
شوکانی میگوید: واقعیت این است که دلیلی برای واجب بودن ختنه وجود ندارد و تنها سنت بودن آن برای دختر و پسر ثابت است و همچنان در حدیث: «پنج چیز جزو سنت بشری است...» به آن اشاره شده است؛ زیرا زمانی میتوان چیزی را واجب دانست که دلیل قاطعی برای وجوب آن وجود داشته باشد. اما در مورد ختنه دختران دلیل قطعی و روشنی در دست نیست و بهتر آن است با مشورت پزشک و با توجه به وضع و شرایط فردی و محیط به آن اقدام شود.
سوراخ کردن گوش نوزادان پسر کراهت دارد و طبیعتاً نیازی به چنین چیزی ندارند.
اما بیشتر فقها بر این باورند که سوراخ کردن گوش دختران به خاطر زیبایی و علاقهای که طبیعتاً اینگونه مسایل دارند، مباح است؛ زیرا در زمان رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مردم این کار را انجام میدادند و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آنها را از آن نهی نمیفرمود.
حدیثی که عطاء از شیخین روایت مینماید بیانگر آن است، او میگوید: حضرت علی ابن عباس را به شهادت گرفت که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم همراه با بلال به میان مردم رفت و ایشان را موعظه فرمود. آنها را به صدقه و احسان به مستمندان سفارش نمود (در همان حال) برخی از زنان گوشوارهها و انگشترهای خود را بیرون آورده و بلال آنها را جمعآوری میکرد».
اما شافعیه مخالف سوراخ کردن گوش نوزادان دختر و پسر هستند؛ زیرا موجب اذیت و آزار کودکان میشود و ضرورت ندارد به خاطر زینت، کودکان در معرض درد و بیماری احتمالی قرار بگیرند.
همچنان که پیشتر نیز گفته شد: این حق کودکان است که به والدین خود نسبت داده شوند. که در مورد آن باز هم به تفصیل صحبت خواهد شد.
حق کودکان است که از زمان تولد تا زمانی که میتوانند غذا را تناول نمایند، از شیر مادر خود استفاده کنند؛ زیرا خداوند متعال فرموده است:
﴿۞وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ يُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَيۡنِ كَامِلَيۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن يُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَ﴾ [البقرة:233].
«مادران باید دو سال تمام به فرزندان خود شیر بدهند، آنهایی که میخواهند دوران شیرخوارگی را کامل کنند».
کودکان برای رشد و نمو و اعتدال زندگی و عواطف خویش به محبت، عشق، مراقبت و شفقت نیاز دارند، تا از شخصیتی متوازن و به دور از ناهنجاری روانی و عقدههای گوناگون، برخوردار شوند؛ زیرا چنانچه کودکان از طرف نزدیکان به ویژه پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، خواهران و برادران مورد توجه، مراقبت و محبت قرار نگیرند، در تنگنای روحی و معنوی قرار گرفته و دچار ناراحتی و بیتابی میشوند و گاهی ناراحتی خود را از طریق گریه بروز میدهند.
سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مسلمانان را به ضرورت مهربانی و عطوفت با فرزندان یادآوری نموده و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «بهترین زنان قریش مهربانترین آنان با فرزندان خویش و آنهایی هستند که بیشترین اهتمام را به شوهران خود میدهند».[53]
از براء رضی الله عنه روایت شده که فرموده است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را دیدم که حسن بن علی را بر دوش خویش نهاده بود و میفرمود: «خداوندا من او را دوست میدارم و از تو میخواهم که او را دوست بداری».[54]
یکی از ویژگیهای اهل ایمان مهربانی با دیگران به ویژه فرزندان است و گاهی به وسیله بوسیدن، نوازش، خریدن هدیه و ... از آن تعبیر میشود. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«مهربانان مشمول مهربانی و محبت خداوند رحمن قرار میگیرند، با آنهایی که در زمیناند مهربان باشید تا کسی که در آسمان است با شما مهربانی کند».[55]
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با کودکان بسیار مهربان بود و برای شادمانی و سرورشان تلاش میفرمود. طبرانی از ابن عباس نقل مینماید که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم هرگاه اولین ثمر درختان را برای او میآوردند، آن را بر روی چشم و سپس بر روی لبان خویش مینهاد و میفرمود: «خداوندا همچنان که اول آن را به ما نشان دادی آخرش را هم به ما نشان بده!» و سپس آن میوه را به کودکانی که در آنجا بودند میداد.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در بسیاری موارد دستان محبتش را بر سر و روی کودکان میکشید و آنها را میبوسید. از عایشه رضی الله عنها روایت شده است که: «روزی اقرع بن حابس نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بود و حسن و حسین نزد ایشان آمده و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آنها را در بغل گرفته و بوسید. اقرع گفت: من ده فرزند دارم تاکنون هیچکدام از آنها را نبوسیدهام. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نگاهی به او نمود و فرمود: «هرکس مهربان نباشد مورد مهربانی قرار نمیگیرد».
یکی از لوازم محبت و مهربانی با کودکان سلام کردن به آنان است؛ زیرا سلام گفتن به کودکان احساس هویت و شخصیت را در آنان شکوفا مینماید و آنها را متوجه مینماید که آنها سرمایه و توشه آینده زندگی هستند و در واقع سلام، احوالپرسی و اهتمام به کودکان تربیت عملی خوبی برای آنهاست. نهال مهربانی را در درون آنها میرویاند و بزرگ میکند. انس بن مالک رضی الله عنه روایت مینماید که: «روزی از کنار چند کودک عبور میکردم و به آنان سلام کردم. من این را از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آموخته بودم که هرگاه کودکانی را میدید به آنان سلام میفرمود».
همچنین انسان روایت مینماید که «رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گاهی به میان مردم انصار میرفت و بر کودکان آنها سلام میکرد و آنها را نوازش مینمود».[56]
معالجه بیماریها به ویژه در عصر حاضر به صورت ضرورتی حیاتی همچون غذا و هوا درآمده است و تداوی و معالجه بیماریهای کودکان همچون فراهم نمودن دیگر ضروریات و احتیاجات زندگی، به هزینه و مخارجی نیاز دارد. در واقع تداوی، اقدام به توسل به اسباب و وسایلی است که از نظر شرع و عادت مطلوب میباشند؛ زیرا اسلام مسلمانان را به تداوی ـ به جز از چیزهای حرام ـ فراخوانده و احادیث بسیاری در این رابطه روایت شده است که به برخی از آنها اشاره میشود.
از اسامه بن شریک روایت شده است که روزی مردی عرب نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم اجازه میفرمایی که برای معالجه بیماری، دارو مصرف بنماییم؟ رسول خدا فرمود: آری (این کار را انجام بده) زیرا خداوند هیچ دردی را بدون درمان قرار نداده است. برخی آنها را میشناسند و برخی هم از آن بیاطلاعاند. [57]
و از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «خداوند هیچ بیماری را بدون شفا فرو نفرستاده است». و از جابر روایت شده است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «هر دردی را درمانی است، هرگاه درمان دردی معلوم بشود، (براساس اجازه و قانون خداوند) آن را شفا خواهد داد».
با توجه به احادیث فوق درمییابیم که مراجعه به پزشک و مصرف دارو و تداوی کاری است مشروع و توسل به اسباب خداوندی است و چنانچه تأثیر دارو و معالجه را جزو تقدیر و اراده خداوند به شمار بیاورند، به هیچوجه با توکل به خداوند منافات ندارد. و در حدیث جابر که آمده است «بإذن الله» بدین معناست که تأثیر دارو ذاتی نیست و براساس اراده و خواست خداوند است و اگر او بخواهد میتواند دارو را به درد و بیماری تبدیل نماید. همچنان که گفته شد: تداوی با توکل به خداوند منافاتی ندارد و اگر گمان کنیم که خوردن و آشامیدن با توکل به خداوند و تقدیر او سازگار نیست، مصرف دارو و پرهیز از خطرات مهلک هم به همان صورت است و جزو نیازهای ضروری بشر به شمار میآیند.
اما لازم به یادآوری است که مصرف نمودن چیزهای حرام به عنوان دارو روا نیست؛ زیرا ابودرداء از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت مینماید که فرموده است:
«خداوند برای هر دردی درمانی را قرار داده است (و برای معالجه بیماریها از داروها استفاده کنید) اما از تداوی به چیزهای حرام پرهیز کنید».[58]
و ابن مسعود در مورد مسکرات میگوید: «خداوند هیچگاه چیزهای حرام را وسیله بهبودی شما از بیماری قرار نداده است».[59]
طارق بن سوید جعفی در مورد شراب از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم سئوال نمود. رسول خدا او را از تهیه آن برحذر داشت. او گفت: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم من آنها را به عنوان دارو تهیه میکنم، رسول خدا فرمود: «شراب دارو نیست بلکه خود درد و بیماری است».[60]
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در زمینه بیان رسالت و التزام عملی به آن برای امت اسلامی اسوه و الگویی بسیار بلندمرتبهاند. خداوند متعال در اینباره میفرماید:
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١﴾ [الأحزاب: 21].
«قطعاً برای شما در (اقتداء به) رسول خدا سرمشقی نیکوست، برای کسانی که به خدا و روز بازپسین امید دارند و خداوند را فراوان یاد میکنند».
به والدین، پدربزرگ، مادربزرگ، عمو، عمه، خاله، دایی و همه اقوام و خویشاوندان در پایبندی به ایمان، اخلاق و احکام دین یا در بیایمانی، بداخلاقی و لااُبالیگری به عنوان سرمشق و الگو نگاه میشود و کودکان از کردار، گفتار و عملکردهای آنها تقلید مینمایند و همه عادات و خصلتها، از آنان به کودکان منتقل میشود و مشهور است که «فرزندان» گرویده و دلبسته پدر و مادرند و همه تلاش خود را برای پیروی از آنها به کار میگیرند. چنانچه والدین و خویشاوندان برای کودکان فامیل الگو و سرمشق خوبی باشند، همین خوبیهای آنها به کودکانشان منتقل میشود و چنانچه الگوی بدی باشند به طور طبیعی همه بدیهای آنها به آنان منتقل می شود ـ مگر آنکه خداوند کسی را مورد مرحمت خویش قرار دهد.
بر همین اساس والدین و خویشاوندان باید احساس کنند که فرزندانشان امانتهایی هستند که به آنان سپرده شدهاند و تربیت خوب و پسندیده آنها جزو مسئولیتهای آنهاست و خوبیها و بدیهای کودکان با نامه اعمال آنها ارتباطی نزدیک دارد و میتوانند کودکان خود را به سوی بهشت یا جهنم رهنمون شوند. خداوند متعال در مورد منزلت نزدیکان خوب میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَيۡءٖۚ كُلُّ ٱمۡرِيِٕۢ بِمَا كَسَبَ رَهِينٞ ٢١﴾ [الطور: 21].
«کسانی که خود ایمان آوردهاند و فرزندان نیز در ایمان آوردن از آنها پیروی کردهاند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق میکنیم. بدون آنکه ما از (پاداش)) عمل آنها چیزی را بکاهیم؛ زیرا هرکس در گرو کارهایی قرار دارد که انجام داده است».
بر همین اساس والدین مسئولیت دارند که فرزندان خود را به وسیله کردار و گفتار پسندیده خود، به راه خیر، نیکی و پرهیزکاری راهنمایی کنند و به این دستور خداوند عمل کنند که فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا﴾ [التحریم: 6].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید خود و خانوادههایتان را از آتش (دنیا و آخرت) دور نگاه دارید...».
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «همه شما مسئول هستید و نسبت به زیردستان خود مورد بازخواست قرار میگیرید».[61]
چنانچه کسی به جز مادر کار نگهداری و تربیت کودک را برعهده داشته باشد، والدین موظف به انتخاب مربی پاک، پرهیزکار، اهل شرافت و کرامت و دیانت میباشند؛ زیرا کودکان تحت تأثیر خوب و بد مربی خود قرار میگیرند. این واقعیت را ما امروزه به خوبی مشاهده مینماییم، و نقش ام ایمن را در تربیت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و محبت و علاقه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را به او هم میدانیم. در مورد حضانت و شیر دادن و نگهداری کودک، مطالبی را بیان نمودیم و در صفحات آینده مطالب دیگری را در همین رابطه خواهیم آورد.
تربیت به معنی در مسیر رشد و تعالی و تکامل قرار دادن گام به گام یا به وجود آوردن تدریجی چیزی، تا رسیدن به حد کمال است. همچنان که پیشتر نیز گفته شد، از نظر اسلام تربیت چیزی فراتر از تعلیم است و در واقع تربیت جسمی و مادی، تربیت روحی و اخلاقی، تربیت استعدادها، مواهب و توصیه آنها را به سوی ارزشهای معنوی و اخلاقی، تربیت عقلی و فکری، تربیت آگاهی و شناخت، تربیت رفتار، سلوک اجتماعی و سیاسی و عادت دادن به رفتارهای صحیح فردی و اجتماعی را شامل میشود. نوع اخیر که زمینه موفقیت در زندگی اجتماعی را فراهم مینماید، شامل التزام به احکام و آداب شریعت اعم از عقاید و عبادات و معاملات میشود.
پدر و مادر موظف به تربیت اسلامی پاک و سالم فرزندان خود ـ بدان صورت که به آن اشاره شد ـ میباشند. همچنین لازم است در جهت پرورش اندیشهها و اخلاق و اعمالی همچون: قوه اراده، نیروی شخصیت، عشق به جهاد، تسامح و بخشندگی، پرهیز از اسراف و ریخت و پاش، انتخاب رقیق خوب و پرهیز از دوستان نا اهل، از هیچ تلاشی دریغ نورزند و در همه مراحل کودکی، نوجوانی، بلوغ و ازدواج از ارشاد و راهنمایی و یاری به آنها کوتاهی نکنند.
فرزندان خوب و پرهیزکار نشانه خوبی و پرهیزکاری پدر و مادرند و به هر میزان که آنها از تربیت خوب و توانمندی برخوردار باشند، آینده بهتری را در انتظار دارند و نام نیک آنها در همهجا خواهد پیچید و در جامعه خود از مقام، منزلت و حرفه والا و ارزشمندی برخوردار خواهند شد و در جوی از رفاه و آسایش زندگی خواهند کرد.
علوم بر دو گونهاند: علوم مفید و علوم مضر. علوم مفید فایده و خوبی آن بر دوام خواهد بود و علوم مضر نیز شر و زیانش ماندگار است. پدر، مادر، سرپرست و مربی کودکان مسئولیت دارند که بهترین دانشهای نظری، عملی و حرفههای شایسته را به پسران و دختران بیاموزند.
آموزشهایی که در شریعت اسلام مردان به آموختن آنها فراخوانده شده است، در سه زمینه: آموزش قرآن، آموزش نماز و عبادت و آموزش علوم ورزشی و نظامی است.
در مورد آموزش قرائت، ترتیل و حفظ قرآن در حد توانایی، واجبی اساسی است؛ زیرا قرآن چراغ پرفروغی است که تاریکیهای جهالت را روشن مینماید و راه صحیح را به انسانها مینمایاند و زمینه سربلندی و سلامت و سعادت در دنیا و آخرت را فراهم مینماید. خداوند متعال میفرماید:
﴿قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ ١٥ يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٦﴾ [المائدة: 15- 16].
«... از سوی خداوند کتاب روشنگری به نزد شما آمده است * خداوند به وسیله آن کسانی را که در جستجوی رضایت او هستند به راههای پرامن و امان هدایت میکند و با مشیت و فرمان خود آنان را از تاریکیهای (کفر و شرک و جهل) بیرون میآورد و به سوی نور (ایمان و یکتاپرستی و آگاهی) میبرد و به راه درست هدایتشان مینماید».
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«بهترین شما آنهایی هستند که قرآن را یاد بگیرند و آن را به دیگران یاد بدهند».[62]
و فرمودهاند:
«فرزندان را خود برای برخورداری از سه خصلت محبت پیامبر و خانوادهاش و قرائت قرآن، تربیت کنید؛ زیرا حاملان (رسالت) قرآن همراه با پیامبران و برگزیدگان در روزی که به جز سایه رحمت خداوند سایه دیگری نیست، مورد حمایت خداوند قرار خواهند گرفت».[63]
و در مورد آموزش نماز و عبادتهای دیگر باید گفت که این کار مسئولیتی عملی و ضروری برای عادت دادن کودکان به انجام دادن واجبات دینی است تا به مرور زمان آن عبادتها جزو اعمال و مسئولیتهای روزانه آنان دربیاید و اقدام به آموزش قرآن و عبادت جزو مسئولیتهای اساسی والدین است تا با بهرهمندی از نور قرآن و نور عبادت در تاریکیهای جهالت و رذالت گرفتار نشوند و در سلامت و امنیت زندگی خود را به سر ببرند. خداوند متعال فرمودهاند:
﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَ﴾ [طه: 132].
«خانوادهات را به اقامه نماز فرمان بده و خود نیز به آن ثابت قدم باش».
از سن هفت تا ده سالگی کودکان را به نماز وعبادت باید عادت داد؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هنگامی که فرزندان شما هفت سالشان شد، آنها را به خواندن نماز دستور بدهید و در ده سالگی اگر حاضر به خواندن نماز نشدند آنها را تنبیه بدنی نمایید و بستر آنها را از هم جدا کنید».
این حدیث بیانگر واجب بودن دستور به نماز خواندن کودکان در هفت سالگی و تنبیه بدنی آنها و جدا نمودن بسترشان در ده سالگی است.
سفارش و تأکید بر نماز خواندن کودکان در راستای خیر و مصلحت آنهاست و تنبیه بدنی سبک به خاطر الفت با عبادت و جدا نمودن بستر آنها در ده سالگی در جهت ایجاد مصونیت اخلاقی آنهاست. این مسئولیت از قبیل سد ذرایع علاج واقعه را قبل از وقوع نمودن است والا کودکان در آن سن و سال مکلف نیستند؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«از سه کس تکلیف برداشته شده است: به خواب رفته تا زمانی که بیدار میشود و کودک تا زمانی که به سن بلوغ میرسد و دیوانه تا وقتی که بهبود مییابد»[64]
اما در ارتباط با آموزشهای رزمی و ورزشی ـ با توجه به شرایط صدر اسلام ـ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مسلمانان را به آموزش تیراندازی، شنا و اسبسواری ترغیب میفرمود: زیر این جنبه سازنده را در نوجوانان شکوفا نموده و اوقات فراغتشان را پر مینمایند و آنها را با مقدمات فنون جنگی آشنا میسازند. دلایل زیادی برای مشروعیت و ترغیب به این ورزش وجود دارد که تنها به چند حدیث اکتفا میشود.
عقبه بن عامر میگوید: از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که در مورد این آیه:
﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾ [الأنفال: 60].
«هرچه را که در توان دارید برای رویارویی با آنها فراهم نمایید».
میفرمود: «بدانید که قوت و نیرو در تیراندازی است، تیراندازی و باز هم تیراندازی».[65] زیرا آمادگی برای جهاد یک واجب است. «هرچیز که بدون آن واجبی عملی نشود، خود آن نیز واجب میگردد».
همچنین از عقبه روایت شده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«به خاطر همین تیر خداوند سه نفر را به بهشت میبرد، سازنده آن قصد خیر و خدمت را داشته باشد، کسی که آن را در اختیار سربازان راه خدا قرار میدهد و سربازی که آن تیر را میاندازد».
و فرمودند:
«هم تیراندازی را فرا بگیرید و هم سوارکاری را اما تیراندازی از سوارکاری ضرورت بیشتر است».
و در ادامه فرمودند:
«هر چیزی که انسان را از یاد خدا دور نماید باطل است، مگر سه چیز: تیری که شلیک میشود، اسبی که آموزش داده میشود و شوخی و سرگرمی با خانواده، زیرا هر سه آنها کاری درست و پسندیدهاند».[66]
اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در مورد عملی نمودن این توصیههای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بسیار جدی بودند؛ زیرا آمادگی لازم را برای جهاد در آنها به وجود میآوردند. حضرت عمر رضی الله عنه ضمن نامهای خطاب به همه مسلمانان فرمودند: «به فرزندان خود تیراندازی و اسبسواری و شنا را بیاموزید». تردیدی نیست که اهمال تربیت جهادی در راه خداوند و آمادگی لازم برای آن، زمینه را برای ذلت و خواری و عقبماندگی مسلمانان فراهم مینماید.
رعایت مساوات میان فرزندان از نظر اکثریت قاطع علما مستحب و مطلوب است. اما علمای حنبلی، امام بخاری و برخی از مالکیه بر این باورند که رعایت در بخشش و هدیه و در رفتار و برخورد با فرزندان، حتی نوازش و بوسیدن واجب است. در این مورد حنابله حق به جانب هستند؛ زیرا عدم رعایت عدالت و مساوات میان فرزندان زمینه را برای منازعه و دشمنی و کینه میان آنها فراهم مینماید؛ زیرا رعایت اصل «عدالت» از نظر اسلام در همه زمینهها واجب است. در این ارتباط اضافه بر قرآن روایات زیادی آمده است.
از نعمان بن بشیر روایت شده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«میان فرزندان خود به عدالت رفتار کنید».
و این جمله را سه بار تکرار نموده و مورد تأکید قرار دادند. [67]
جابر میگوید: همسر بشیر گفت: غلامی را برای پسرم خریداری کن و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را برای آن شاهد بنما. او هم نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: همسرم به من گفته است که: غلامی را برای فلان پسرش خریداری بنمایم. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «آن پسر برادران دیگری دارد؟» گفت: بله دارد. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «به همه آنها میخواهی چنین هدیهای بدهی؟ گفت: نه. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: این کار، کار درستی نیست و من جز برای کاری حق و روا شهادت نمیدهم».[68]
و از ابن عباس روایت شده که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«در بخشش و هدیه میان فرزندانتان به یکسان عمل کنید و اگر من کسی را بر دیگری برتری میبخشیدم زنان را در اولویت قرار میدادم».[69]
حنابله و کسانی که رأی آنها را صحیح میدانند، بر این باورند که دادن هدیه و بخشش اضافه به برخی از فرزندان و محروم نمودن برخی دیگر حرام و باطل است و عملاً کان لم یکن تلقی میشود و امام احمد میگوید: اصل بخشش صحیح است، اما پدر و مادر باید از آن برگردند. ابویوسف هم میگوید: اگر از طریق بخشش به برخی از آنها بخواهد برخی دیگر را دچار ضرر و زیان بنماید، کار او باطل است و باید در آن تجدیدنظر نماید.
اکثریت علما بر این باورند که مراعات مساوات در میان فرزندان مستحب است. اگر کسی برخی از آنها را بر برخی دیگر برتری بدهد، بخشش او در عین اینکه صحت دارد، مکروه است و آنان اوامر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را حمل بر مندوب و مستحب کردهاند و استدلال مینمایند که انسان در حال حیات در دخل و تصرف اموال خویش آزاد است.
اما شوکانی پس از آنکه پاسخهای دهگانه اکثر علما را در مورد حدیث نعمان ذکر کرده و ضعفشان را بیان نموده و میگوید: حقیقت موضوع این است که رعایت عدالت واجب و برتری دادن برخی از فرزندان بر برخی دیگر حرام است. از نظر امام احمد و جمعی دیگر از علما رعایت عدالت، بدین صورت که به پسر ـ همچون ارث ـ دو برابر دختر داده شود، مانعی ندارد؛ زیرا پدر یا مادری که چیزی را به او میبخشند، اگر هم فوت کنند، همین نسبت از ارث به او میرسد. اما برخی دیگر میگویند: در مورد بخشش و هدیه میان پسر و دختر نباید تفاوتی وجود داشته باشد و به دلیل حدیث ابن عباس ـ که پیشتر روایت شد ـ ایجاد عدالت و مساوات میان فرزندان واجب است. [70]
اما پدیدهای که در میان برخی از جامعهها رواج یافته که دختران را عملاً از ارث محروم مینمایند، حرام و نارواست؛ زیرا خداوند متعال خود سهمشان را معین فرموده و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در مورد آنها فرمودهاند:
«برای رفتار خوب و خیرخواهی برای زنان، یکدیگر را نصیحت کنید».
و به کسانی که چندین دختر دارند و برای تأمین معیشت آنها تلاش میکنند، مژده داده و فرموده است:
«هرکس که دخترانی داشته باشد و با آنها به نیکی رفتار نماید، مانع رفتن او به جهنم میشوند».[71]
و در روایت دیگری آمده است:
«هرکس که دارای سه دختر یا خواهر یا دو نفر از آنها باشد و به خوبی با آنها رفتار نماید و در موردشان به وظیفه خود عمل کند، به بهشت خواهد رفت».[72]
هرکس که پسران را بر دختران ترجیح دهد و آنها را از میراث محروم نماید مرتکب ستم شده و خود را از رحمت خداوند محروم گردانیده و کار او مشابه کار مردم عصر جاهلیت است که برخی از آنها دختران خود را زنده به گور میکردند، به همین خاطر خداوند آنها را مورد عتاب قرار داده که:
﴿وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ ٨ بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ ٩﴾ [التکویر: 8- 9].
«آنگاه که از دختران زنده به گور شده پرسیده میشود * که به چه گناهی کشته شده است؟»
و میفرماید:
﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٞ ٥٨ يَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَيُمۡسِكُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ يَدُسُّهُۥ فِي ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ ٥٩﴾ [النحل: 58- 59].
«و هرگاه یکی از آنان را به (تولد) دختر مژده بدهند، چهرهاش سیاه میگردد و در حالی که خشم (و اندوه) خود را فرو میخورند، از بدی آنچه به او بشارت داده شده، از قبیله خود روی میپوشاند، آیا او را با خواری نگاه دارد، یا در خاک پنهانش کند؟ وه چه بد داوری میکردند؟»
پدران و مادران مسئولیت دارند که در زمان کودکی و نوجوانی تا پایان تحصیل و یافتن کار مخارج لباس و خوراک و تحصیل فرزندان خویش را فراهم نمایند. امام مالک میگوید که: تنها تأمین نفقه فرزندان واجب است و تهیه مخارج نوهها واجب نمیباشد. اما دیگر ائمه فقه بر این باورند که در صورت لزوم تأمین مخارج زندگی فرزندان و نوهها ـ دختر یا پسر حتی اگر مسلمانان هم نباشند ـ واجب است؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَكِسۡوَتُهُنَّ﴾ [البقرة: 233].
«برکسی که فرزند از آن او میباشد (پدر) واجب است به شیوهای پسندیده مخارج (زندگی)، لباس و پوشاک آنها را فراهم کند».
همچنان که گفته شد، تأمین غذا، لباس و مخارج مدرسه در ایام تحصیل و در حد توان بر والدین واجب است و نیازهای او در حد کفایت باید برطرف شود. اما اگر کودکی هیچکس را نداشته باشد که مخارج زندگیش را تأمین نماید، باید از بیتالمال و بودجه حکومت خوراک، لباس، مسکن و مخارج تحصیل او تهیه بشود و مسئولیت تأمین مخارج فرزندان تا رسیدن به حد بلوغ، توانایی کار و کسب درآمد و همچنین تا پایان تحصیل و یافتن کار باید ادامه پیدا نماید تا دچار سرگردانی و مشکلات نشوند.
بر والدین و سرپرستان واجب است که مخارج زندگی فرزندان خود را از درآمد حلال و پاک تأمین نمایند، در غیر اینصورت عواقب زیانباری را برای خود و فرزندان آنها به وجود خواهد آورد و جسمی که از مال حرام رشد کند، به جز بدبختی، بیچارگی و مشکلات دنیا و آخرت چیزی در انتظار او نخواهد بود؛ زیرا خداوند متعال یهودیان را مورد مذمت قرار میدهد و میفرماید:
﴿سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ أَكَّٰلُونَ لِلسُّحۡتِ﴾ [المائدة: 42].
«بسیار (با عشق و رغبت) به دروغ گوش میسپارند و بسیار اهل حرامخواریاند».
همچنین خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ﴾ [البقرة: 267].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، نفقه (و مخارج زندگیتان) را از پاکترین چیزهایی که به دست میآوریم فراهم کنید».
تأمین نفقه و هزینه از خود سرپرست خانواده شروع میشود و پس از او همسر و بعد از او باید شامل بقیه اعضای خانواده شود این کار نزد خداوند دارای اجر اخروی نیز میباشد. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «در میان دیناری که برای جهاد و دیناری که برای آزادی بردگان و دیناری که به مستمندان داده میشود و دیناری که برای خانواده خرج میشود، بیشترین اجر را آن دیناری دارد که برای خانواده خرج شده است».[73]
یکی دیگر از مهمترین حقوق فرزندان بر پدر و مادر حق ارث بردن است. این حق، حقی اجباری است و هیچکس نمیتواند آن را نادیده بگیرد و نمیتواند هیچ یک از وارثین را از سهم خود محروم نماید.
سیستم و نظام وراثت در اسلام بسیار عادلانه است و با مسئولیتهای مالی و اقتصادی ارتباطی نزدیک دارد؛ به این دلیل که مردان مکلف به تأمین مخارج ازدواج و مهریه و نفقه خانوادهاند، سهم ارثشان از زنان بیشتر است. و زنان چه قبل از ازدواج یا پس از آن در مورد مخارج زندگی مسئولیتی ندارند و به همین علت است که سهم ارثشان از مردان کمتر است و همه سهم ارثی را هم که به او تعلق میگیرد، میتواند برای خود پسانداز نماید و تنها با میل و رضایت خویش مقداری از آن را خرج کند.
در سه آیه قرآن سیستم ارث بیان گردیده است. خداوند متعال میفرماید:
﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ [النساء: 11].
«خداوند در مورد فرزندانتان به شما توصیه مینماید که پسران سهمشان دوبرابر دختران است».
﴿۞وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٞ﴾ [النساء: 12].
«نیمه آنچه که از همسرانتان برجای مانده است از آنِ شماست، به شرطی که دارای فرزندی نباشند».
﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِ﴾ [النساء: 176].
«در مورد کلاله (و نحوه میراث کسی که مرده است و فرزندی و پدری را از خود برجای نگذاشته) از تو میپرسند بگو: خداوند در اینباره برایتان حکم صادر مینماید».
مواردی که قرآن در موردشان چیزی را بیان ننموده، سنت نبوی آنها را توضیح داده است. مانند این حدیث که حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه آن را روایت نموده است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«از ما پیامبران ارث برده نمیشود و هرچه را که از خود برجای بگذاریم صدقه داده میشود».[74]
همچنین مانند: تعیین سهم یک ششم برای مادربزرگها در حدیث «بریده» که روایت نموده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «برای مادربزرگها ـ به شرطی که مادر میّت در میان نباشد ـ یک ششم قرار داده شده است. [75]
این موارد شریعت و دین خداوند به شمار میآیند و کسانی که میخواهند حدود و قوانین خداوند را نادیده بگیرند، کارشان یا از روی جهالت است یا ستمکاری. یا فریب دروغپراکنی و تهمتهای دشمنان کینهتوز اسلام را خوردهاند و قرآن بیشتر در مورد این گرایشهای انحرافی هشدار داده و پس از دو آیه 11 و 12 مربوط به میراث در سوره نساء میفرماید:
﴿تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٣ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ يُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِيهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِينٞ ١٤﴾ [النساء: 13- 14].
«اینها احکامی الهی است و هرکس از خداوند و پیامبر او اطاعت کند وی را به باغهایی درآورد که از زیر (درختان) آن نهرها روان است، در آن جاودانه هستند و این همان کامیابی بزرگ است و هر کسی از خدا و پیامبر او نافرمانی کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید، وی را در آتشی درآورد که همواره در آن خواهد بود و برای او عذابی خفتبار است».
استواری و پایداری در مسیر پایبندی به شریعت خداوند و میزان و معیار عادلانه و مستقیم آن زمینهساز خیر و برکت، استقرار، امنیت و سلامت دنیا و آخرت است. خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ ٣٠﴾ [فصلت: 30].
«در حقیقت کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود میآیند (و میگویند) هان نهراسید و غمگین مباشید و به بهشتی که وعده یافته بودید شاد باشید».
پدر و مادر بودن موفق این است که بر مبنای محبت و گذشت و حسن معاشرت و تنبیه مهربانانه فرزندان استوار شده باشد و مسئولیت مهمتر دستیابی به اهداف و ثمرات مطلوب و تربیت خوب و شایسته فرزندان است. در روایتی آمده است که: «خداوند پدری را مورد مرحمت خویش قرار دهد که فرزندش را به خیر و نیکی فرا میخواند و او را یاری میدهد». زندگی را در خدمت پدر و مادر گذرانیدن دارای بازتابی عملی است و فرزندان او هم همانگونه با او رفتار خواهند داشت؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «در مورد زنان مردم، اهل عفت باشید تا زنان شما هم راه عفت و پاکدامنی را در پیش گیرند و با والدین خود به خوبی رفتار کنید تا فرزندانتان هم با شما به خوبی رفتار کنند».
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «خداوند مجازات همه گناهان ـ هر کدام را که بخواهد ـ به روز حساب قیامت موکول مینماید، به جز اذیت و آزار پدر و مادر که مجازات آن را در دنیا گریبانگیر فرزندان نافرمان میگرداند».
در واقع بیان حقوق و مسئولیتها بدین خاطر است که تا همچون قوانین محاکم و دادگاهها به هنگام اختلاف و نزاع ملاک قضاوت و عمل قرار گیرند و حق و ناحق را مشخص سازند. حقوق پدر و مادر نیز در حسن معاشرت و فرمانبرداری و پرهیز از آزار جسمی و روحی آنها به وسیله کردار و رفتار در زمان حیات و پس از مرگ آنهاست و سرچشمه این حقوق یا آیات قرآن یا احادیث رسول خداست و التزام فرزندان به این مسئولیتها فرض عین است؛ زیرا پدر و مادر سبب وجود و زندگی فرزندان را فراهم نمودهاند و لازم است از هیچ تلاشی برای حل مشکلات و جلب رضایتشان دریغ نشود.
مسئولیت فرزندان در مقابل پدر و مادر که در حال حیات قرار دارند عبارتند از:
فرزندان موظفند که با والدین خود به بهترین روش رفتار نمایند و از هر نوع بدرفتاری با ایشان پرهیز کنند و حتی از گفتن کلمه و سخنی که موجب آزردگی خاطرشان بشود خودداری کنند؛ زیرا برخورد نادرست و کردار و گفتار ناروا با پدر و مادر سبب صدمه زدن به شخصیت و منزلت و احترام والای آنان میشود و هرگونه اذیت و آزار، بلند کردن صدا، تندی و خشونت که موجب دلآزاریشان بشود حرام و نامشروع است؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا ٢٣﴾
[الإسراء: 23].
«(ای انسان) پروردگارت فرمان داد که به جز او را پرستش نکنید و به پدر و مادر نیکی نمایید. هرگاه یکی یا هر دوی آنها نزد تو به سن پیری رسیدند. (کمترین اهانتی را به آنها روا ندارید و حتی) به آنها اف هم نگو! و بر سر ایشان فریاد مکش و آنان را از خود دور مگردان و با آنها سخنان خوب و پسندیده بگو».
اطاعت پدر و مادر در امور روا و مشروع واجب است. شریعت اسلام مسلمانان را به این مسئولیت دستور داده و عقل سالم آن را میپسندد. این اطاعت فرزندان حتی شامل پدر و مادری که مسلمان هم نیستند میشود و تنها در اموری که معصیت و نارواست، نباید از آنان اطاعت نمود؛ زیرا در جهت نافرمانی خداوند، نباید از مخلوقی پیروی کرد. خداوند متعال در این رابطه میفرماید:
﴿وَإِن جَٰهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِي ٱلدُّنۡيَا مَعۡرُوفٗاۖ وَٱتَّبِعۡ سَبِيلَ مَنۡ أَنَابَ إِلَيَّۚ ثُمَّ إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ١٥﴾ [لقمان: 15].
«هرگاه آن دو (پدر و مادر) تلاش کردند که چیزی را با خداوند شریک نمایی که کمترین آگاهی در مورد آن نداری، از ایشان اطاعت مکن. در دنیا با ایشان همیشه به صورتی شایسته رفتار کن و راه کسانی را در پیش بگیر که به جانب من رو کردهاند. بعد هم همه به سوی من باز میگردند و من شما را از آنچه (در دنیا) میکردهاید آگاه میسازم».
جزو لوازم اطاعت از والدین آن است که حتی بدون اجازه آنها به جهاد که واجبی خدایی است نروید ـ مگر آنکه بسیج عمومی اعلام شده و به صورت واجب عین درآمده باشد ـ امام بخاری در کتاب صحیح خود فصلی را به عنوان «باب جهاد» به شرط اجازه پدر و مادر و در کتاب «الأدب المفرد» نیز فصلی را به عنوان «کسانی که بدون اجازه پدر و مادر حق رفتن به جهاد را ندارند» قرار داده است.
یکی از بارزترین نمونههایی که بیانگر عدم اطاعت از پدر و مادر به دلیل تضاد آن با فرمان خداوند است، موضع سعد بن ابی وقاص در برابر مادر مشرک خویش است. مادر او سوگند یاد کرد که تا زمانی سعد از دین اسلام دست برندارد، لب به آب و غذا نزند و خود را شستشو ندهد. اما سعد بن ابی وقاص با جرأت و استقامت تمام بر ایمان خطاب به او فرمود: مادر! به نام خداوند سوگند اگر دارای صد جان باشی و هر ساعت یک بار جان بدهی، از دین محمد دست برنخواهم داشت».[76]
از طرف دیگر بیتوجهی به خدمت و مراقبت از پدر و مادر عصیان و نافرمانی است و آزار آنان جزو گناهان کبیرهای به شمار میآید که در حد شریک قرار دادن برای خداوند است؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «گناه کبیره: شریک قرار دادن برای خداوند و اذیت و آزار و بیمبالاتی به پدر و مادر است».[77] همچنین فرمودهاند: «رضایت خداوند بستگی به رضایت پدر و مادر و خشم خداوند بستگی به خشم پدر و مادر دارد».[78]
یکی از احادیث بسیار صریح در این مورد که اذیت و آزار و بیمبالاتی نسبت به پدر و مادر، مانع از رفتن به بهشت میشود، این فرموده رسول خداست که:
«خداوند در روز قیامت به سه نفر نگاه (رحمت) نمیکند: آزاردهنده پدر و مادر، شرابخوار و کسی که بخشش خود را به دیگران منّت میگذارد. و سه نفر را هم به بهشت راه نمیدهد: آزاردهنده پدر و مادر، آدم دیوث و زنی که خود را به شکل و شمایل مردان درمیآورد».[79]
فرزندان مکلفند که در برابر پدر و مادر فروتن باشند و مقام و منزلتشان را گرامی بدارند، با چشم احترام به آنان نگاه کنند و از نگاه و برخورد تحقیرآمیز به آنها به شدت پرهیز کنند؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا ٢٤ رَّبُّكُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمۡۚ إِن تَكُونُواْ صَٰلِحِينَ فَإِنَّهُۥ كَانَ لِلۡأَوَّٰبِينَ غَفُورٗا ٢٥﴾ [الإسراء: 25- 26].
«بال تواضع را برایشان فرود آور، (و در برابرشان فروتن باش) و بگو: پروردگارا بدیشان مرحمت فرما همانگونه که آنها در کودکی مرا تربیت کردند. پروردگارتان (از خود شما) آگاهتر از چیزهایی است که در درونتان میگذرد، اگر افراد شایستهای باشید؛ زیرا که او در حق توبهکاران همیشه بخشنده بوده است».
یکی از زیباترین آداب سپاسگزاری و قدردانی لازم و مقابله خیر و نیکی به مثل آن با همه مردم به ویژه پدر و مادر است. چنین مسئولیتی در برابر آنها بسیار روشن است؛ زیرا در زمان کودکی و جوانی ـ به ویژه مادر ـ از هیچ تلاش و دلسوزی و خدمتی به فرزندان خویش کوتاهی نکردهاند، به همین خاطر سپاسگزاری و قدردانی از زحمات آنها ضروری است؛ زیرا خداوند متعال شکر و سپاس آنها را در کنار حمد و سپاس خویش قرار داده و فرموده است:
﴿أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ إِلَيَّ ٱلۡمَصِيرُ ١٤﴾ [لقمان: 14].
«و مرا و پدر و مادرت را شکرگزار باش و سرانجام به سوی من بازخواهید گشت».
همچنین فرموده است:
﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾ [الإسراء: 23].
«و پروردگارت فرمان داده که تنها او را عبادت کنید و با پدر و مادر به نیکی رفتار نمایید».
مادر در این مورد بر پدر اولویت دارد و باید بیشتر مورد احترام، اطاعت و تواضع قرار گیرد؛ زیرا به هنگام بارداری، وضع حمل، شیر دادن، نگهداری و تربیت، زحمات زیادی را متحمل گردیده و آسایش فرزندش را بر آسایش خویش مقدم داشته است و بسیاری از شبها را در کنار گهواره کودک ـ به ویژه به هنگام بیماری و درد ـ بیدار مانده است. خداوند متعال در این مورد میفرماید:
﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ إِحۡسَٰنًاۖ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ كُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ كُرۡهٗاۖ وَحَمۡلُهُۥ وَفِصَٰلُهُۥ ثَلَٰثُونَ شَهۡرًا﴾ [الأحقاف: 15].
«ما به انسان توصیه مینماییم که با پدر و مادر خوش به خوبی رفتار نماید؛ زیرا که مادرش با رنج و زحمت او را حمل کرده و با رنج و مشقت به دنیا آورده است و دوران حاملگی و شیرخوارگی او سی ماه (به طول میانجامد)».
و از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده که: مردی به حضور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ! چه کسی بیشتر بر من حق دارد که با او به بهترین وجه رفتار نمایم؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: مادرت، گفت: پس از او، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: مادرت. گفت: بعد از مادرم، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: مادرت. گفت: پس از او رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: پدرت».[80]
خدمت به پدر و مادر و تلاش برای فراهم نمودن وسایل آسایش آنها و حفظ کرامت، منزلتشان مورد رضایت خداوند متعال است و بر جهادی که فرض کفایی باشد، مقدم است. عبدالله بن عمرو رضی الله عنهما روایت نموده است که: مردی به حضور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آورد و برای رفتن به جهاد از ایشان اجازه خواست. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: پدر و مادرت زندهاند؟ گفت: آری زندهاند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: جهاد تو در خدمت به آنهاست».[81]
عبدالله بن مسعود از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسید: کدام کردار را خداوند بیشتر دوست میدارد؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: نماز به موقع. گفت: پس از آن؟ فرمود: نیکی به پدر و مادر. گفت: پس از آن رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: جهاد در راه خدا».[82]
پرهیز از بدگویی و ناسزا به پدر و مادر جزو اصلی و لازمه احسان و نیکی به آنها است؛ زیرا خودداری از آزار و اذیتشان به وسیله گفتار و رفتار، بر خدمت و احسان به آنها مقدم است. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ناسزاگویی به پدر و مادر جزو گناهان کبیره است». گفته شد: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم مگر ممکن است کسی به پدر و مادر خود بد و بیراه بگوید؟ فرمود: آری وقتی کسی به پدر و مادر مردم ناسزا بگوید، به پدر و مادرش ناسزا میگویند».[83]
6- جدایی از همسر به خاطر پدر و مادر
هرگاه پدر و مادر از فرزند خود بخواهند همسرش را طلاق بدهد و درخواست آنها بجا و درست بود، و همسر او اسباب زحمت آنان را فراهم میکرد، واجب است که از همسرش جدا بشود؛ زیرا ابودرداء رضی الله عنه روایت مینماید که: روزی مردی نزد او آمد و گفت: من دارای همسر هستم و مادرم اصرار دارد که او را طلاق بدهم. من هم به او گفتم: از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدهام که فرمودند: «رضایت والدین نزدیکترین راه به سوی بهشت است، خود میدانید میخواهید رضایتشان را جلب کنید یا خیر؟»
و از عبدالله بن عمر رضی الله عنه روایت شده که: دارای همسری بودم که او را بسیار دوست میداشتم، اما پدرم از او بدش میآمد، روزی از من خواست همسرم را طلاق بدهم، اما من حاضر به این کار نشدم. پدر به خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم رفت و موضوع را با ایشان در میان نهاد، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مرا فراخواند و فرمود: از همسرت جدا بشو».[84]
پدر و مادر این حق را دارند که ایمان و آداب و اخلاق، فضایل و علوم مفید را به فرزندان خود بیاموزند و آنها را با همه آداب گفتاری، رفتاری و مکارم اخلاق شریعت اسلام آشنا نمایند و آنان را به تربیت پایبند نموده و عادت دهند؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«هیج عطا و بخششی از طرف پدر و مادر برای فرزندان بهتر از تربیت خوب و پسندیده نیست».[85]
و از ابن عباس روایت شده که به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفتند: ما با حقوق پدر و مادر آشنا شدهایم، به ما بفرما که حقوق فرزندان کدامند؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«بهترین نام را برایش (فرزندانتان) انتخاب نمایید و به خوبی او را تربیت کنید»[86].
امام محمد غزالی رحمه الله میفرماید: «باید بدانیم که روش تربیت کودکان از مهمترین و اساسیترین روشهاست؛ زیرا کودکان امانتهایی هستند که به پدر و مادرشان سپرده شدهاند و قلب پاک او گوهر گرانبها و دست نخوردهای است که هیچ نقش و تصویری در آن نقش نبسته است و آمادگی هرگونه نقش و تصویری را دارد و به هر صورتی که خواسته شود، شکل میگیرد. چنانچه به خیر و نیکی عادت داده شود، بر مبنای آن رشد و نمو مینماید و در دنیا و آخرت سعادتمند میشوند و پدر، مادر، معلم و مربی در اجر و ثوابش سهیم خواهند بود. اما اگر به شر و بدی عادت داده شود و همچون حیوانات مورد بیتوجهی قرار گیرد، بدبخت و بدعاقبت خواهد گردید و گناه آن بر دوش قیّم و سرپرست او خواهد بود».[87]
پدر و مادر این حق را دارند که اگر کار و رفتار نادرستی از فرزندانشان، سر بزند، در جهت اصلاحش او را تنبیه بدنی نمایند و باید کمتر از حدود شرعی باشد و مقدار آن بستگی به نوع خلافی دارد که مرتکب آن شده است و این حق با حق معلم، همسر و قاضی در تنبیه شاگرد، همسر و محکومین مشابهت دارد.
حجر به معنی ممانعت از دخل و تصرف کودک در اموال خود قبل از رسیدن به سن بلوغ است؛ بدین خاطر تصرف کودکی که دارای تمیز میان خیر و شر خویش نیست باطل است و معاملات را که امکان نفع یا ضرر در آنها وجود دارد، از نظر حنفیه و مالکیه موکول به رسیدن به سن بلوغ است و از نظر شافعیه و حنابله باطل است و سبب انتقال آن مالکیت نمیشود و از این طریق چیزی به مالکیت او در نمیآید. حجر نهادن بر کودکان براساس این آیه از قرآن مشروعیت دارد:
﴿وَٱبۡتَلُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغُواْ ٱلنِّكَاحَ فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَأۡكُلُوهَآ إِسۡرَافٗا وَبِدَارًا أَن يَكۡبَرُواْۚ وَمَن كَانَ غَنِيّٗا فَلۡيَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن كَانَ فَقِيرٗا فَلۡيَأۡكُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِذَا دَفَعۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ فَأَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِمۡۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا ٦﴾ [النساء: 6].
«یتیمان را (پیش از در اختیار نهادن اموالشان) بیازمایید، تا آنگاه که به سن ازدواج میرسند. اگر از آنان صلاحیت و حُسن تصرف را دیدید، اموالشان را به آنان بازگردانید. اموال ایتام را از روی اسراف، تبذیر و تعجیل نخورید، و (به خود مگویید که) پیش از آن که بزرگ شوند (و اموال را از دست ما بازپس گیرند، آن را هرگونه که بخواهیم خرج مینماییم! و از سرپرستان آنان) هرکس که ثروتمند است (از دریافت اجرت و سرپرستی و به کارگیری اموال ایشان) خودداری کند، اما هر کسی که نیازمند باشد به صورتی روا (و به اندازه حقالزحمه خود) از آن بردارد و هنگامی که اموال آنها را به خودشان (پس از بلوغ) پس دادید، بر آنان شاهد بگیرید و کافی است که خداوند حسابرس و مراقب باشد».
اما هرگاه کودکان جرم و خلافی را که مجازات مالی داشته باشد مرتکب شوند، پدر، مادر و ولی ضامن آن نیستند و باید از اموال خود کودک ـ اگر دارای اموالی باشد ـ هزینههای آن پرداخت شود و اگر دارای ثروت و سامانی نباشد، آن مقدار از خسارت به عنوان بدهکاری بر ذمه او تا رسیدن به پول و مال باقی میماند.
اما حقوقی که پدر و مادر پس از مرگ برعهده فرزندان خود دارند به طور اختصار در روایت زیر آمده است: ابوسعید ساعدی میگوید: ما در حضور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم که مردی از طایفه سلمه آمد و گفت: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ! آیا پس از مرگ پدر و مادرم چیزی باقی مانده که در حق آنها انجام بدهم؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «آری دعا و طلب مغفرت برای آنها، انجام دادن قول و تعهداتشان، رفت و آمد با خویشاوندان و دوستانی که با آنها معاشرت داشتهاند».[88]
مواردی را که در این حدیث آمده به صورت تفصیل عبارتند از:
دعا و طلب استغفار برای والدین پس از مرگشان جزو وظایف فرزندان است و نشانه وفاداری و قدردای از زحمات و منزلت آنهاست. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا ٢٤﴾ [الإسراء: 24].
«پروردگارا همانگونه که مرا در کودکی پرورش نمودند، آنان را مورد رحمت خویش قرار بده!»
و بهرهمند شدن مردگان از دعای خیر فرزندان خوب خود موضوعی روشن است؛ زیرا ابوهریره رضی الله عنه از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت مینماید که: «هرگاه مرگ انسانی فرا برسد، اعمال او ـ به جز در سه مورد ـ پایان مییابد: نیکوکاری ماندگار، علمی که مورد استفاده قرار گیرد و فرزند صالحی که برای او دست به دعا بردارد».[89]
از طرف دیگر فرزندان از طلب مغفرتی که برای والدین خویش مینمایند، خود نیز بهرهمند میشوند. خداوند سه نفری را که به غاری پناه برده و درب غار به وسیله سنگ بزرگی بسته شد، به خاطر دعای هریک از آنها نجات داد. یکی از آنان گفت: خداوندا من پدر و مادر پیری داشتم و هیچگاه پیش از آنها لب به غذا و آب نمیزدم و روزی به خاطر دوری راه نتوانستم به موقع به منزل برگردم و شام آنها را آماده نمایم و زمانی که من به منزل رسیدم آنان خوابیده بودند و به خود اجازه ندادم پیش از آنها شام بخورم و ظرف غذای آنها را آماده کردم و منتظر بیدار شدن آنها ماندم تا اینکه سپیده صبح دمید و آنها از خواب بیدار شدند و غذایشان را خوردند. خداوندا! اگر من این کار را در راستای رضایتت انجام دادهام، ما را از این غار نجات بده! ناگهان سنگ درب غار شکافی خورد و شکافی در آن به وجود آمد...» [90] و پس از آنکه آن دو نفر دیگر نیز به عمل صالح خود متوسل شدند سنگ از جا کنده شد و درب غار گشوده شد.
عملی نمودن وصیت پدر یا مادری که فوت کردهاند توسط وارثین، پس از کفن و دفن و پرداخت بدهکاری آنها واجب است؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِي بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍ﴾ [النساء: 11].
«(تقسیم ارث) پس از اجرای وصیتی است که انجام داده و پرداخت بدهکاری اوست».
زمانی وصیت اجرا میشود که برای غیر وارثین بوده و بیش از یک سوم دارایی او نباشد؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «ثلث ـ اگرچه زیاد است ـ اما کافی است. زیرا اگر تو وارثان خود را بینیاز تنها بگذاری بهتر از این است که آنان را محتاج به دیگران ترک کنی».[91]
اما زمانی وصیت نمودن برای یکی از ورثه جایز است که دیگر وارثان به آن رضایت داده باشند؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«به راستی خداوند حق هر صاحب حقی را برای او معین فرموده و به همین خاطر وصیت برای وارثان روا نیست».[92]
پرداخت بدهکاری والدین ـ اگر بدهکاری داشته باشند ـ «حق الله، حق الناس» بر فرزندان آنها واجب است.
﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِي بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍ﴾ [النساء: 11].
«(تقسیم ارث) پس از اجرای وصیتی است که انجام داده و پرداخت بدهکاری اوست».
چنانچه یکی از والدین فوت نماید و دارای توانایی مالی برای رفتن به حج یا عمره بوده و قصد و نیت آن را داشته اما به دلایلی موفق به انجام آنها نشده، بر فرزندانش واجب است که به جای او، آن فریضه را انجام بدهند. روزی مردی به نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: مادرم فوت کرده و نتوانسته فریضه حج را انجام بدهد. آیا میتوانم به جای او حج بروم. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: آری، ادای دین خداوند در اولویت قرار دارد.
پدر و مادر پس از فوتشان این حق را بر دوش فرزندان خود دارند که به اقوام و خویشاوندان و دوستان آنها سرکشی کنند. این کار نوعی احترام نهادن و قدردانی از آنهاست. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«بهترین کار نیک، صله رحم با دوستان و خویشاوندان پدر (و مادر) است».
برای مثال: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم دوستان حضرت خدیجه رضی الله عنها را بسیار مورد اکرام و احترام قرار میداد و از نظر مادی به آنها میرسید و به دیدار هاله خواهر خدیجه میرفت و گاهی گوسفندی را ذبح میکرد و گوشت آن را در میان دوستان او تقسیم میفرمود. وقتی که سرکشی و احترام دوست همسر بدین صورت باشد اکرام و احترام اقوام و دوستان پدر و مادر در اولویت قرار میگیرد.
روزی عبدالله بن عمر به مردی عرب برخورد کرد و قبایی ارزشمند را به او هدیه داد، همراهان گفتند: میشد قبایی ارزانتر از آن را به آن عرب بدهی. عبدالله بن عمر گفت: او یکی از دوستان پدرم بوده است و من خود از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: «بهترین کار نیک، صله رحم دوستان و خویشاوندان پدر و مادر توسط فرزند آنهاست».[93]
دیدار و سرکشی دوستان پدر و مادر هم کاری است مطلوب. ابوبرده میگوید: من وارد مدینه شدم و عبدالله بن عمر رضی الله عنهما نزد من آمد و گفت: میدانی چرا نزد تو آمدهام؟ گفتم: نه. گفت: از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدهام که میفرمود: «هرکس میخواهد به زیارت پدر و مادر خویش در قبرستان برود، از دوستان آنها دیدن نماید».[94] من میدانم که پدرم با پدر تو دوست بود و خواستم برای ادای وظیفه به دیدار تو بیایم.
از مجموع حقوق والدین و مسئولیت فرزندان در مقابل آنها بسیارند و متأسفانه در بسیاری از موارد فرزندان نسبت به مسئولیتهایشان کوتاهی میکنند و در حق یکی یا هر دوی آنها به طور شایسته تلاش لازم را نمینمایند و احساس مسئولیت نمیکنند، هرچند قصد، نیت و تلاش در حد توانایی ملاک عمل است و هرکس به اندازه تلاشی که مینماید بهرهمند میشود؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هیچ فرزندی نمیتواند از عهده مسئولیت خود در مقابل والدینش بربیاید، مگر آنکه آنان برده باشند و او آنها را خریداری و آزاد گرداند».[95]
در ابتدا باید یادآور شد که این موضوع، موضوعی جدید و مهم در مورد «حقوق اطفال و سالمندان» در چهارچوب احکام شریعت اسلامی است. احکام و توجیهات پیشگام و مترقی برمبنای حق، عدالت، انصاف، اخلاق و تربیت اسلامی استوار است آنچنان که هدف از آن وضع قوانینی برای جامعهای پیشرو و ارزشمند و پاسداری از حلقه ارتباطی میان آغاز و انجام زندگی انسان است.
جایگاه علمی این موضوع از آنجا سرچشمه میگیرد که بر ضرورت اهتمام به دو نسل تأکید مینماید. نسل جدیدی که برای آینده تربیت و آماده میشوند و مورد توجه و اهتمام مردم قرار دارند و آنان را برای به دست گرفتن امور زندگی پس از پایان عمر نسل قبل از خود، آماده مینمایند و نسل سالمندی که لازم است با احترام و تقدیر فراوان با آنان خداحافظی بشود و از زحمات و تلاشهای مختلفشان در جهت پیشرفت مادی و معنوی زندگی خود و نسل نو به طور شایسته قدردانی به عمل بیاید. نسلی که با بهرهگیری از بهترین تواناییها و شایستهترین استعدادهای خود برای آسایش آیندگان تلاش و فداکاری نمودند و برای روشن نگاه داشتن راه آیندگان زندگیشان همچون شمع، قطره قطره ذوب گردید و برای بقای نسل پس از خود و دور گردانیدن ضرر و زیان مادی و معنوی از آنان و ادامه اصل ماندگاری بشریت برای بر دوش کشیدن بار مسئولیت آباد گردانیدن و پیشرفت زمینیان که از طرف خداوند به آنان سپرده شده، همه خطرات و سختیها را به جان خریده و از هیچ تلاشی فروگذار ننمودهاند.
مرحله کودکی و جهان خردسالان شامل همه کودکان و فرزندانی میشود که تحت سرپرستی و نگهداری و تربیت انسان قرار دارند.
مرحله پیری و دنیای سالمندی نیز شامل پدران، مادران و همه کسانی میشود که پا به سن نهاده و عمری از آنان سپری شده است.
از نظر حقوق انسانی مورد قبول قوانین و عرفهای بینالمللی، اهمیت بحث در مورد حقوق اطفال و سالمندان بیشتر مشخص میشود و ضرورت محافظت و تأکید بر مراعات آن و تلاش برای به دست آوردن نتایج مثبتش در استحکام بخشیدن به عوامل پیوند خانواده، عشیره و جامعه بیشتر معلوم میگردد.
مطرح نمودن این بحث در چهارچوب احکام شریعت الهی دارای مفهوم جهانی ویژهای است که بر روی هدایت خداوندی برای توجه به اطفال و سالمندان متکی است و آیات و احادیث و نصوص شرعی بسیار وجود دارند که دستور میدهند و آنها را به اهتمام به قشرهای ضعیف جامعه از جمله «کودکان و سالمندان» و کسانی که به طور دایم یا موقت دچار مشکل شدهاند، فرا میخوانند و همه این امور را میتوان در چهارچوب «همکاریهای اجتماعی در اسلام» مورد توجه قرار داد.
لازم به یادآوری است که میان دو مرحله سالمندی و خردسالی شریان خونی مستحکمی وجود دارد که ارتباطی ریشهای و همبستگی پویایی را میان آن دو مرحله به وجود میآورد و ما را متوجه این موضوع مینماید که هر نوع برخورد و رفتاری را که فرزندان با پدران، مادران و بزرگتران از خود دارند، ثمرات، نتایج و بازتاب آن را در زندگی خود خواهند دید و در واقع هیچ چیزی نیست که به اندازه اذیت، آزار و نافرمانی پدر و مادر، بازتاب و عکسالعمل آن درست و همسان آن در اسرع وقت، روی بدهد. همچنان که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«نیکوکاری از میان نمیرود، و گناه فراموش نمیشود و خداوند را مرگی نیست و هر کاری که میخواهی انجام بده؛ زیرا همچنان که رفتار مینمایی با تو هم رفتار میشود».[96]
و در روایت دیگری آمده است که: «هر جوانی که به سالمندی احترام بگذارد، خداوند کسی را برای اکرام و احترام به او در هنگام سالمندی برمیانگیزد».[97] و این بدان معناست هرگونه که انسان با پدر و مادر خود رفتار نماید، فرزندانش نیز به همان صورت با او رفتار خواهند داشت.
و در روایتی دیگر آمده است: «با والدین خود خوب باشید. تا فرزندانتان با شما به خوبی رفتار کنند».[98]
پلهای ارتباطی میان دو مرحله پیری و خردسالی، پلهایی بسیار قوی و مستحکمی میباشند و به هیچوجه نمیتوان آنها را از میان برداشت و ارتباط میان آن دو مرحله را از هم جدا کرد؛ زیرا غالباً انسانها پس از گذرانیدن دوران کودکی جوانی و میانسالی به دوران سالمندی گام مینهند، همچنان که در زمان کودکی دارای ضعف و ناتوانی بوده در دوران پیری هم دچار ضعف و پیری میگردند و به کمک و توجه دیگران نیاز پیدا مینمایند و در واقع وارد مرحله رحلت و خداحافظی میشوند و گاهی این مرحله در حافظه جامعه کودک خانواده زنده میماند و گاهی نیز اعمال گذشتگان به دست فراموشی سپرده میشود. اما در مرحله کودکی معمولاً انسان بیشتر مورد توجه و اهتمام قرار میگیرد؛ زیرا مرحله رشد، تربیت، آمادهسازی و نشانیدن نهال امید برای تحقق آرزوهای دور و دراز در عرصه رشد و سازندگی است. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«در مورد ناتوانان مرا یاری دهید و تنها به خاطر ضعفای شماست که خداوند رزق و روزی شما را میدهد».[99]
قرآن با بهترین و زیباترین روش و در مناسبتهای متعدد برای تقویت حافظه فرزندان و نسلهای آینده به ارتباط میان آنان و نسل قبل از آنها و نقششان در کامل گردانیدن یکدیگر و عوامل ارتباط میان آن دو مرحله را تصویر مینماید و خداوند متعال در بیان مراحل عمر انسان میفرماید:
﴿۞ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَيۡبَةٗۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡقَدِيرُ ٥٤﴾ [الروم: 54].
«خداوند همان کسی است که شما را از (چیزی سراپا) ضعف آفریده است و پس از آن قوت و توانایی بخشیده است و آنگاه ضعف و پیری را جایگزین آن قوت گردانیده؛ زیرا خداوند هرچه را که بخواهد، میآفریند و او بسیار آگاه و تواناست».
همچنین خداوند متعال به این موضوع اشاره میفرماید که: سالمندان گاهی از نظر عقلی و هوش به صورت و همچنین حالت کودکان در میآیند؛ تا انسانها زمان قوت، توانایی و جوانی را غنیمت بشمارند و در عمل و احساس مسئولیت، کوتاهی نورزند.
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ ثُمَّ يَتَوَفَّىٰكُمۡۚ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِكَيۡ لَا يَعۡلَمَ بَعۡدَ عِلۡمٖ شَيًۡٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٞ قَدِيرٞ ٧٠﴾ [النحل: 70].
«خداوند شما را آفریده است و سپس شما را میمیراند و برخی از شما را به پستترین و خوارترین مراحل عمر (پیری) میرساند، تا پس از آگاهی همه چیز را فراموش نماید، به راستی خداوند است که آگاه و تواناست».
آگاهی از ارتباط میان اهتمام به کودکان و رعایت و احترام بزرگان لازم و ضروری است. تا تکامل و همبستگی و تداوم میان دو نسل تحقق یابد و نسل قبلی از هیچ تلاش، خیرخواهی و زمینهسازی برای خیر و سعادت نسل آینده دریغ نورزد و در همین رابطه است که اهداف اهتمام به کودکان، به صورت زیر معلوم میشود:
1- تربیت نسلی توانا و مؤمن به خداوند و پایبند به رسالت و مسئولیتهای زندگی فردی و اجتماعی خویش.
2- برخوردار نمودن امت اسلامی از عناصری خیرخواه، توانا، شجاع و سازنده.
3- مسلح گردانیدن فکر و فرهنگ نسل نو به همه وسایل و ابزارهای معرفت و علوم و تخصصهایی که برای آنان زمینه دستاوردهای پاک و درآمدهای معیشتی مناسب را فراهم نماید و رادمردانی توانا را تربیت نماید که کاخ عظمت و اقتدار امت اسلامی را نوسازی نماید.
4- بارآوردن و تربیت نسلی توانا، متوازن، معتدل و مسلح به ارزشهای اخلاقی والا و دینداری درست و تربیت شایسته.
5- تلاش و همیاری برای فراهم نمودن آیندهای درخشان و پیش رو برای فرزندان.
6- اهتمام ویژه به تربیت اسلامی مطلوب دختران.
7- تربیت جسمی، عقلی، بهداشتی، ایمانی و اخلاقی کودکان در اول همه اولویتها و ضرورتهای بشری قرار دارد؛ زیرا آنان سازندگان زندگی آینده بشری میباشند.
اما بیان احکام مربوط به بزرگسالان دارای توجیهات بسیاری است که میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
1- قدردانی از کسانی که در جهت خیر و مصلحت مردم و نسل پس از خود از طریق کار و تلاش و تربیت، از هیچ تلاشی فروگذار ننمودهاند.
2- همکاری میان مردم یک جامعه براساس نیکوکاری، خیرخواهی و احساس مسئولیت متقابل.
3- قدردانی از خیرخواهی و خدمت خدمتگزاران و پرهیز از مقابله به مثل با آنهایی که به بیراهه رفته و بد عمل کردهاند.
4- استفاده کامل و همه جانبه از تخصص، تجربه و علوم گذشتگان که تنها از طریق مشاهده و آموزش مستقیم ممکن گردیده و کتاب و مدرسهای برای آنها موجود نبوده است.
5- اقرار به حقایق و اعتراف به زحمات دیگران، در جهت عمل به این فرموده خداوند که: «ولا تبخسوا الناس اشیاءهم» «چیزها (و دستاوردهای) مردم را بیارزش ننمایید». زیرا حقیقت گوهر درخشانی است که پرتو و درخشندگی آن هیچگاه خاموش نمیشود.
6- پاس داشتن و احترام آیندگان به گذشتگان و حرمت نهادن فرزندان به پدران و مادران، زمینه خیر و منافع بسیاری را فراهم مینماید و بدترین سرنوشت آن است که نسل جدید، گذشتگان خود را مورد مذمت و ملامت قرار دهند و به آنان ستم روا دارند و آنها مورد اهانت قرار بدهند و حق و انصاف را در حق آنان مراعات ننمایند؛ زیرا زندگی همهاش تبلور و بازتاب است و هر عملی عکسالعملی را به دنبال دارد.
زمانی اهمیت موضوع حقوق کودکان بیشتر معلوم میشود که بدانیم: مجمع عمومی سازمان ملل متحد در جلسه مورخ نوامبر سال 1989 م. با اتفاق آراء قانون «حقوق کودکان» را به تصویب رسانیده است و این اتفاقیه حاصل تلاش ده سال و تماس و مشاوره میان حکومتها و نمایندگیهای سازمان ملل متحد و بیش از 50 جمعیت افتخاری دفاع از حقوق کودکان بوده است.
از طرف دیگر اهمیت موضوع حقوق سالمندان از آنجا معلوم میشود که مجمع عمومی سازمان ملل متحد سال 1999 میلادی را به عنوان سال برگزاری مراسمهای مختلفی برای بزرگداشت آنها، زیر عنوان «به سوی جامعهای که به همه گروههای سِنی تعلق داشته باشد». اعلام نمودهاند موارد زیر را در این رابطه مورد بحث قرار خواهیم داد:
الف- اهتمام فقها به احکام مربوط به اطفال در همه ابواب کتابهای فقه و اصول فقه.
ب- اهتمام اسلام به کودکان از همان زمانی که جنینی هستند و حتی قبل از آن از طریق ترغیب به انتخاب همسر مؤمن و پرهیزکار.
ج- توجه به احکام مربوط به ولایت شرعی بر کودکان و ترتیب ضوابط آن و صلاحیت اولیاء و سرپرستان.
د- خلاصهای از احکام وصایا برای کودکان.
هـ- مشروعیت بخشیدن به حضانت و سرپرستی از کودکان و فراهم نمودن زمینه خانوادگی مناسب برای آنها، حتی در شرایطی که پدر و مادر آنها از هم جدا میشوند.
و- احکام مربوط به نفقه و مخارج کودکان.
ز- اهتمام اسلام به تربیت کودکان از همان زمانی که توانایی درک و فهم مسائل را پیدا مینمایند و ارائه احکام و توجیهات مناسب برای هر مرحله از عمر آنها.
الف- اهتمام به مداوای بیماریهای مرحله پیری و فراهم آوردن زمینه مطلوب برای همه بیماران سالمندی که نیاز به معالجه دارند.
ب- فراهم آوردن امکانات لازم برای سالمندانی که به هر دلیل امکان زندگی آنها با خانوادههایشان وجود ندارد، با توجه به این موضوع که پدیده «خانه سالمندان» که زایده فرهنگ غربی است، هیچگاه نباید جای عطوفت و مهربانی و زندگی سالمندان در کنار فرزندان را بگیرد، به جز در مواردی که سالمندان به مراقبتهای پزشکی خاصی که اهل خانواده از عهده آن برنیایند، نیاز داشته باشند.
ج- تأمین معیشت مناسب برای آنها زمانی که توانایی کار و کاسبی را از دست میدهند و از پسانداز مالی و درآمد مناسب برخوردار نباشند و هیچ فرقی نمیکند که بودجه کمک به آنها از وجوهات شرعی پرداخت میشود یا از ذخایر حکومتی.
هـ - ایجاد مراکز تفریحی، ورزشی و فرهنگی لازم برای سالمندان تا نشاط، شادابی و امید را در آنها زنده نگاه دارد و از تجارب و خبرگیهای آنان در حد توان استفاده به عمل بیابد.
د- نباید آنها را از انجام کارهایی که هنوز توانایی انجام آنها را دارند بازداشت، به ویژه کارهایی که به توانایی جسمی نیاز چندانی ندارند.
و- تصویب قوانین و لوایحی برای حفظ حقوق سالمندان که همه توجیهات و مقررات شرعی در آن، مورد توجه قرار گیرند.
دوران کودکی زمینه و عرصه ساخته شدن شخصیت انسانی و نطقه آغاز حرکت تکاملی و محور تکوین توانمندی و سلامت انسان در ابعاد مختلف جسمی، مادی، بهداشت، و معنوی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است و غالباً افراد بزرگسال تحت تأثیر عادتهای زمان کودکی قرار دارند و امکان ندارد که انسان زیباییها و زشتیها و شیرینیها و تلخیهای زمان کودکی را فراموش نماید. حوادث زمان کودکی در اعماق حافظه او جای گرفته و در هر مناسبتی بخشهایی از آن برایش تداعی میشود. ابنسینا در مورد کودکان یا انسان به طور عمومی میگوید: «گمان مینمایی که موجود کوچکی هستی، در حالی که جهان پهناوری در درون تو نهفته است؟»
هرچند، پس از رسیدن به سن بلوغ یا پانزده سال است که تکلیف متوجه کودکان میشود و مرحله کودکی در واقع زمان و مرحلهای است که از ادای تکالیف معاف شدهاند؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«تکلیف متوجه سه نفر نمیشود: کسی که در حال خواب است تا زمانی که از خواب برمیخیزد، دیوانه تا زمانی که شفا یابد و کودک تا زمانی که به سن بلوغ برسد».[100]
اما در ارتباط با ارتکاب اعمال خلاف و وارد کردن زیان جسمی و مالی به دیگران، خود کودکان دارای مسئولیت میباشند. فقهای مسلمان در بسیاری از مباحث فقهی احکام گوناگونی را در ارتباط با کودکان ـ در کنار احکام مربوط به بزرگان ـ ذکر کردهاند.
در کنار این موضوع امام و فقیه بزرگوار محمد بن محمود استروشنی سمرقندی حنفی متوفای سال 652 هـ. کتابی را به نام «جامع احکام الصغار» تألیف نموده که همه مباحث مربوط به طهارت، نظافت، عبادت، احوال شخصی، حدود شرعی، جرم، جنایات، معاملات، سیر و سفر، احکام مربوط به کودکان سرراهی، غصب، ضمانت، ادعا، شهادت، اقرار، حضور در مجالس، آداب قضاوت میان کودکان، نسبت، اکراه و جنین، ذبح حیوانات توسط کودکان، وقف، وصیت، میراث و ... را شامل میشود.
همه آن مباحث در راستای آشنایی با احکام شریعت خداوند، مربوط به اعمال و تصرفات غیرمکلفین و مانند قوانین وضعی است که تصرفات و رفتارهای آنان را تحت ضابطه معینی درمیآورد و احکامی را که در نتیجه اعمال و اقوال آنهاست و مجازات خلافهایی را که احیاناً مرتکب میشوند، توضیح میدهد. در کنار این موضوع به بیان ارتباط میان اولیاء و سرپرستان و قضات و کودکان در جهت تربیت اسلامی مبنی بر محبت و فرمانبرداری خداوند و تنفر از نافرمانی او میپردازد.
همچنان که علمای علم «اصول فقه» در مبحث و موضوع «حکم شرعی» موضوع اهلیت تکلیف و احکام و اقسام و مراحل زندگی و دورانهای اهلیت و عوارض آن را مورد بحث و بررسی قرار دادهاند و در آن راجع به مرحله قبل از تولد و پس از آن، احکام زمان طفولیت، بلوغ و رشد و احکام و قوانین مربوط به کودکان با توجه به اینکه یکی از عوارض اهلیت طبیعی یا سماوی تأثیرگذار بر تصرفات اجتماعی و مالی و جنایی آنهاست، بحث شده است.
معمولاً فقها در کتابهای «الاشباه و النظائر» فصلی را به احکام مربوط به کودکان اختصاص داده و به روش مطلوب آن احکام را مورد بررسی قرار دادهاند. امام قرافی در کتاب «الفروق» در تفاوت بیست و ششم میان «قاعده خطاب تکلیف و قاعده خطاب وضع» موضوع بسیار مهمی را در ارتباط با کودکان بیان مینماید و آن این است که: هرگاه کودکی اموال مربوط به دیگری را تلف نماید، یا زیانی را به آن وارد کند، بر ولی و سرپرست او واجب است که خسارت آن را از دارایی کودک جبران نماید؛ زیرا وارد کردن خسارت، مستلزم ضمانت است و جزو «خطاب الوضع» به شمار میرود و هرگاه کودکی به سن بلوغ برسد و مبلغ و میزان خسارت را قبلاً نپرداخته باشد، بر او واجب میشود که پس از بلوغ آن را از اموال خود بپردازد؛ زیرا عامل و سبب این خسارت هرچند در زمان کودکی او بوده اما پیامد آن به بعد از بلوغ هم موکول میشود.
فرزندان میوه درخت ازدواج و یادگار پدر و مادر پس از مرگشان به شمار میروند و جزو دستاوردها و حاصل اعمال انسانها هستند. چنانچه انسانهای پاک و پرهیزکاری باشند، والدین آنها ـ حتی پس از مرگ ـ سربلند و سعادتمند میگردند و چنانچه آدمهای بد و نا اهلی باشند، پدر و مادر به خاطر بدنامی و بدکاری آنها دچار حسرتو پشیمانی میشوند.
گاهی ممکن است رفتار و اخلاق ناروای پدر، مادر یا هر دوی آنها زمینه سوء تربیت و رفتار ناشایست فرزندانشان را فراهم کرده باشد و همچنان که تربیت فرزندانی پاک و پرهیزکار بستگی به پاک و پرهیزکاری آباء، اجداد، حُسن انتخاب، ایمان، اخلاق و التزام همسر دارد؛ به همین خاطر شریعت ارزشمند اسلام مردم را به دقت و توجه کافی به انتخاب همسر خوب، پاک و پرهیزکاری که در خانوادهای متدین بار آمده باشد ترغیب نموده است. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«مردم نیز معادنی همچون طلا و نقرهاند، و بهترین آنها در زمان جاهلیت اگر آگاهی یابند، بهترینشان در اسلام خواهند بود و ازدواج (و قلوب) انسانها سربازان ایستاده به صفاند. هرکدام از آنها همدیگر را بشناسند، دست در دست هم خواهند نهاد و هرکدام که با یکدیگر بیگانه باشند، راه اختلاف را در پیش خواهند گرفت».[101]
راه و رسم حُسن انتخاب همسر همان است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آن را تبیین فرموده ـ و با آنچه که برخی از جوانان خام و کمتجربه به دنبال آن هستند ـ بسیار تفاوت دارد. ایشان میفرمایند: «(معمولاً) زنان به چهار دلیل برای همسری انتخاب میشوند: به خاطر ثروت و دارایی، خانواده و منزلت اجتماعی، زیبایی و برازندگی و دینداری و پرهیزکاری، شما دیندار و پرهیزکار را انتخاب کنید؛ زیرا مایه خیر و برکت است». امام نووی میفرماید: این فرموده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بدین معناست که: هر عده از مردم یکی از این خصلتها را در زنان میپسندند، اما شما همسر مؤمن و اهل اخلاق و فضیلت را برگزینید و همه تلاش خود را برای الفت و محبت با او به کار بگیرید، اگر چنین نکنید، دچار مشکلات و عواقب ناشی از زندگی با همسر نامطلوب و ناپرهیزکار خواهید شد؛ زیرا خود نسبت به اصول و ارزشهای زندگی سالم و آرام بیتوجهی نمودهاید.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در راستای تأکید بر این موضوع، راجع به منزلت زنان میفرماید:
«دنیا همهاش تمتع و بهرهوری است و بهترین چیزی که انسانی ممکن است از آن برخوردار باشد، همسر پاک و پرهیزکار است». و لازم است که زن و شوهر از همان آغاز آفرینش جنین تا گام نهادنش به صحنه زندگی و پس از آن، او را از روزی حلال تغذیه نمایند؛ زیرا زمانی که جنین از خون مادری که از کسب و درآمد حلال و پاک، غذایش تأمین گردیده تغذیه شود، رشد و نموی پاک و سالم خواهد داشت، اما چنانچه از درآمد حرام و ثروت نامشروع تغذیه شود، رشد و بارآمدن او بد و ناسالم خواهد بود و حساسترین حالت در این رابطه حالت «وحام» یا اشتهای شدید زن در اوایل حاملگی است که زن باید همه سعی خود را به کار بگیرد تا از آنچه که حلال و پاک است، اشتهایش را برآورده نماید؛ زیرا چنین کاری عاملی مهم در رشد و نمو درست و سالم جسمی و روحی جنین خواهد شد.
فقهای گرانقدر و پاکسیرت مسلمان مرحله جنین را به دست فراموشی سپرده و احکام مربوط به حقوق جنین را در راستای محافظت از مصلحت زندگی و آینده کودک و جلوگیری از سربار دیگران شدنش، تهیه و تدوین نمودهاند، تا زمینه لازم برای عقدههای روانی و ایجاد کینه از دیگران ـ چنانچه پدر و مادری به خوبی از حقوق مادی و معنوی او محافظت ننمایند ـ فراهم نگردد.
اما احکام مربوط به جنین از خلال اهلیت او شناخته میشود؛ زیرا اهلیت بر دو نوع است: «اهلیت وجوب» و اهلیت اداء» و هریک از آنها یا ناقص و ناتمام است یا کامل و تمام، که این نقصانی و کمال به مراحل زندگی کودکان از حالت جنین تار سیدن به دوران بلوغ، ارتباط دارد.
اهلیت وجوب ناقص برای جنین اهلیتی است ثابت و قابل قبول. بدین معنی که او در همان حالی که جنین است اهلیت آن را دارد که چنانچه زنده به دنیا آمد، حقوقی به او تعلق بگیرد. بدون آنکه مسئولیتی متوجه او بشود. بدین ترتیب که برای جنین حقوق چهارگانهای که نیاز به قبول و پذیرش او ندارد ثابت میگردد:
1- حق انتساب به پدر، مادر و خانواده
2- حق ارث بردن از پدر، مادر و خویشاوندان
3- استحقاق تعلق گرفتن اموال از طریق وصیت دیگران
4- استحقاق تعلق گرفتن وقف خویشاوندان یا بیگانگان به او.
اما هیچگونه مسئولیت و تکلیفی متوجه او نمیشود.
بر این اساس حقوق و تعهداتی مانند: خرید، فروش و بخشش که نیاز به قبول یک طرف دارد، برای او ثابت نمیشود؛ زیرا جنین از بیان، فهم و تکلم به چنین الفاظی عاجز است. همچنین بخشش، صدقه و فروش از جانب او صحیح نیست. هرکس که از جانب ولی چنین چیزی از اموال به او بخشیده شود، یا خریداری گردد، درست نیست و به مالکیت او در نمیآید و از اموال جنین نباید چیزی برای خویشاوندان فقیر او صرف بشود.
علت ناقص بودن اهلیت جنین به دو موضوع مربوط به آن برمیگردد: موضوع اول این است که او جزئی از مادرش به شمار میرود. موضوع دوم با توجه به اینکه انسان مستقلی به حساب میآید، براساس اعتبار اول ذمه کاملی برای کسب حقوق و التزام به مسئولیتهای در نظر گرفته نشده و براساس اعتبار دوم، ذمه ناقصی برای او مدنظر گرفته شده تا حقوق و امتیازاتی به او تعلق بگیرد.
با توجه به اینکه وجود جنین ـ به اعتبار آینده ـ حیاتی احتمالی است و ممکن است زنده یا مرده به دنیا بیابد، فقها برای استحقاق حقوق مالی و اقتصادی او شرط زنده به دنیا آمدنش را مقرر نمودهاند؛ زیرا اگر مرد به دنیا بیاید، استحقاق تعلق وصیت نزدیکان را ندارند. و میراثی را که از نزدیکان به او تعلق گرفته و برایش قبلاً نگهداری شده در میان بقیه ورثه تقسیم میشود.
و در مرحله «طفولیت» یعنی از ولادت تا سن هفت سالگی از نظر حنفیه و مالکیه و همچنین تا تمام کردن سن هفت سالگی از نظر دیگر فقها، اهلیت وجوب کامل برای او ثابت میشود و در تمام مراحل زندگی از او جدا نمیشود و صلاحیت دریافت حقوق و التزام به مسئولیتها را پیدا مینماید.
اما کودک در عمر قبل از هفت سال، دارای اهلیت وجوب کامل نیست و صلاحیت کسب حقوق و تحمل مسئولیتهایی را که ادای آنها از طریق نیابت جایز است دارا میباشد، مانند: نفقه، هزینهها، زکات، صدقه فطر و ... اما دارای اهلیت و صلاحیت ادای مطلق نیست؛ زیرا دارای ضعف و ناتوانی عقلی است و هرگاه مکلف به برخی از واجبات مالی مانند زکات، پرداخت دیه و ... بشود خطاب شرعی از نظر جمهور فقها ـ به جز حنفیه ـ متوجه ولی و وصی اوست نه خود او.
و در مرحله «تمییز» یعنی از سن هفت سالگی تا رسیدن به بلوغ، اهلیت اداء ناقص برای کودک به اثبات میرسد، اما در مورد او حقوق خداوند و حقوق مردم با هم متفاوت میباشند.
حقوق مربوط به خداوند مانند: ایمان، کفر، نماز، روزه و حج کودک ممیز جایز است. اما مبنای عبادت او تربیت و عادت کردن است نه وجوب و الزام. به همین خاطر هرگاه مدتی نماز را اداء نماید، ادامه دادن آن یا قضای نمازهایی را که انجام نداده بر او واجب نمیباشد.
اما در مورد کفر و ارتداد کودکان راجع به پیامدهای دنیوی آن، میان علما اختلافنظر وجود دارد و در مورد پیامدهای اخروی ارتداد و کفر او اتفاقنظر دارند که در صورت ارتداد از میراث محروم میشود و همسرش از او براساس طلاق بائنه جدا میگردد.
امام شافعی و ابویوسف بر این باورند که در ارتباط با احکام دنیوی حکم به ارتداد او نمیشود؛ زیرا ارتداد ضرر و خسارت محض است و هیچگونه منفعتی در آن متصور نیست و چنین چیزی از کودک عملی صحیح نبوده و از ارث محروم نشده و از همسرش جدا نمیشود.
اما در ارتباط با حقوق مردم امام شافعی و امام احمد بر این باورند که معاملات و تعهدات کودک ممیز و تصرفات کودک باطلاند. اما حنفیه و مالکیه بر این باورند که معاملات و تصرفات کودک به سه نوع تقسیم میشوند:
1- تصرفاتی که مطلقاً به نفع کودک باشد
مثل اینکه منافعی به او تعلق بگیرد و کسی چیزی را به او ببخشد یا صدقه بدهد، یا خود کاری را برای کسی در مقابل اجرتی انجام بدهد. قبول اینگونه موارد از طرف او کاملاً صحیح است. همچنین انجام دادن وکالت دیگران از طرف او ـ به خاطر کسب تجربه در تصرفات زندگی ـ بدون آنکه خود تعهد و التزامی داشته باشد رواست؛ زیرا خداوند متعال فرموده است:
﴿وَٱبۡتَلُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰ﴾ [النساء: 6].
«کودکان یتیم را بیازمایید».
یعنی در امور مربوط به کار و تجارت و حرفه و معامله او را دخالت دهید تا به میزان ضعف و قوت او پی ببرید. اینگونه تصرفات کودک صحیح و قابل اجرا است و نیازی به اذن و اجازه ولی او ندارد.
2- تصرفاتی که مطلقاً به ضرر او تمام شود
مانند اینکه اموالی از مالکیت او بدون مقابل و جایگزین خارج شود. یا زن او طلاق داده شود و به جای او اقدام به بخشیدن و صدقه دادن و وقف اموال بشود، یا نسبت به پرداخت قرض یا دیه دیگران تعهدی در ارتباط با او انجام بگیرد. همه اینها از طرف کودک ممیز ـ هرچند با اجازه ولی باشد ـ صحیح نیستند؛ زیرا خود ولی حق اینگونه تصرفات در اموال او را ندارد.
3- تصرفات و تصمیماتی که نفع و ضرر آنها هر دو ممکن است
اینگونه دخل و تصرف در اموال کودکان ممیز مانند: خرید و فروش و اجاره و نکاح و امثال آن از طرف خود کودک به شرط اجازه ولی سرپرست جایزند و مبنای صحت آن برخورداری او از «اهلیت اداء» است. چنانچه ولی اجازه چنین کاری را به او ندهد، آن تصرفات او متوقف میشود و عملی شدن آن به اجازه ولی موکول میگردد و چنانچه اجازه آن را داد اجرا میگردد و در غیر اینصورت باطل اعلام میشود؛ زیرا اجازه دادن ولی «اهلیت اداء ناقص» او را جبران مینماید و آن دخل و تصرف به منزله صدور آن از صاحب اهلیتش تلقی میگردد.
اما در «مرحله بلوغ» هرگاه کودک همراه با وجود عقل سالم به بلوغ جسمی هم رسید، «اهلیت اداء کامل» را پیدا مینماید. و این اهلیت دخل و تصرف کامل مشروط به آن است که یکی از عوارض و موانع اهلیت جلو آن را سد ننماید. در این صورت نوجوان اهلیت ادای تکلیف شرعی را پیدا میکند و انجام آنها بر او واجب میشود و اگر آنها را ترک کند دچار معصیت و مسئولیت میگردد و همه تعهدات و تصرفات مالی و پیامدهای آن از طرف او صحیح و مشروع است، و در مورد همه اعمال خود، مسئولیت دنیوی و اخروی دارد.
براساس اتفاق نظر فقهاء انسان بالغ و عاقل مکلف به ایمان به خداوند متعال، کتابهای آسمانی، پیامبران، جهان پس از مرگ و قضا و قدر خداوند است. و عبادات واجب و آموختن علوم ضروری برای قیام به مسئولیتهای دینی، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد مالی و جانی و زبانی در راه خداوند بر او واجب میشود و موظف به احترام گذاشتن به سیستم و قوانین معاملات شرعی، اجتماعی، حقوقی و مدنی است و در صورت ارتکاب جرم و جنایت قوانین عقوبات و مجازاتها بر او اجرا میشود.
چگونگی اثبات رسیدن به سن بلوغ از طریق «احتلام» و توانایی آبستن شدن دختران و حداقل آن، سن دوازده سالگی یا عادت ماهیانه دختران است، حداقل آن برای دختران سن نه سالگی تا رسیدن به سن پانزده سالگی است. اما امام ابوحنیفه بر این باور است که پسران در نوزده و دختران در هفده سالگی به سن بلوغ واقعی میرسند.
اما در مورد تحقق بلوغ واقعی اصل بر این است که دارای عقل و درک کافی باشند، اما از آنجا که برخورداری از عقل جزو امور نامعلوم است از طریق سن و عمر مورد سنجش قرار گرفته است؛ زیرا در آن مراحل از عمر است که احتمال میرود نوجوانان از عقل لازم برای دخل و تصرف در امور زندگی خود برخوردار شده باشند. از طرف دیگر احکام شرعی با علل و عوامل ظاهر و برخوردار از ضابطه ارتباط پیدا مینمایند و پس از رسیدن به سن بلوغ، نوجوان عاقل قلمداد شده و از «اهلیت اداء کامل» ـ به شرطی که عوارض و موانعی بر سر راه اهلیت او قرار نگیرد ـ برخوردار میشود.
اما در مورد مرحله «رشد» باید گفت: که در این مرحله است که اموال و متملکاتش پس از اطمینان از رشد کافی به او تسلیم میشود. منظور از «رشد» ـ از نظر اکثر فقها ـ کسب صلاحیت لازم و برخورداری از بصیرت کافی برای دخل و تصرف در امور مالی و اقتصادی است. هرچند از نظر دینی آدم فاسق و نامطلوبی به شمار بیاید، اما از نظر امام شافعی کسی رشید تلقی میشود که از صلاحیت دینی و دنیوی کافی برخوردار باشد.
گاهی «رشد» و شایستگی با زمان بلوغ همراه میشود و گاهی مدتها پس از آن تحقق مییابد. نقطه مقابل «رشد»، «سفاهت» و ناپختگی است که به معنی ریخت و پاش و اسراف و تبذیر از طریق روا و نارواست.
هرکس که همراه با رسیدن به سن بلوغ از «رشد» و شایستگی کافی هم برخوردار باشد ـ اهلیت او اهلیتی کامل است و از زیر بار ولایت و سرپرستی دیگران بیرون میآید و همه تصرفات و تعهدات و کارهای او قابل قبول و مشروع است. زیرا خداوند متعال در این رابطه فرمودهاند:
﴿وَٱبۡتَلُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغُواْ ٱلنِّكَاحَ فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَأۡكُلُوهَآ إِسۡرَافٗا وَبِدَارًا أَن يَكۡبَرُواْۚ وَمَن كَانَ غَنِيّٗا فَلۡيَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن كَانَ فَقِيرٗا فَلۡيَأۡكُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِذَا دَفَعۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ فَأَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِمۡۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا ٦﴾ [النساء: 6].
«یتیمان را بیازمایید! تا زمانی که به سن ازدواج میرسند، اگر از آنان صلاحیت و حُسن تصرف را دیدید، اموالشان را به ایشان بازگردانید و اموال ایتام را از روی اسراف و تبذیر و با عجله و شتاب نخورید (و به خود نگویید که) پیش از آنکه بزرگ شوند (اموالشان را مورد استفاده قرار بدهیم) هرکس که ثروتمند است (از دریافت اجرت سرپرستی) خودداری کند و هرکس که نیازمند است به روشی شایسته (و به اندازه تلاش زحمت خود) از اموال او بردارد و هنگامی که اموالشان را به خودشان پس دادید، بر آنان شاهد بگیرید. کافی است که خداوند حسابرس و مراقب باشد».
اما چنانچه ثابت شود که هنگام با بلوغ جسمی به رشد و بلوغ عقلی و کسب مهارت و تجربه نرسیده است، ولایت و سرپرستی اولیاء همچنان ـ تا زمانی که به رشد و شایستگی برسد ـ بر او باقی میماند و تصرفات و معاملات او بدون اعتبار تلقی میشود.
و تعیین میزان سن رشد از نظر شرعی اساساً در اختیار متولیان امور و با توجه به زمان و مکان و مقتضای مصلحت انسانها سپرده شده است.
کودکی و خردسالی یکی از عوارض و موانع طبیعی اهلیت است و کودکان قبل از رسیدن به سن تمییز همچون انسان دیوانه تلقی میشوند و در مورد اتلاف اموال و دارایی مردم مورد مؤاخذه قرار میگیرند و از اموال آنها، خسارت مردم جبران میشود، چنانچه مرتکب قتلی عمد بشوند دیه آن باید از اموالشان پرداخت بگردد و چنانچه غیرعمد باشد، پرداخت دیه آن برعهده خویشاوندان آنهاست.
اما اقوال و افعال او از نظر شرعی بیاعتبار است؛ زیرا فهم و درک مفاهیم و امور را ندارد و به همین خاطر تعهدات و اقرارها و معاملات او ـ هرچند ولی و سرپرست به او اجازه بدهد ـ جایز نیست. اما پس از رسیدن به سن تمییز ـ همچنان که پیشتر نیز گفته شد ـ از اهلیت اداء ناتمام برخوردار میشود؛ زیرا به خاطر نقصان عقل و اموری که ممکن است از بالغ هم ساقط شود، از او ساقط میگردد، از جمله حقوق خدایی مانند: نماز، روزه و سایر عبادات؛ زیرا پس از بلوغ هم ممکن است به خاطر عذرهایی برخی از آنها به طور موقت از او ساقط شوند. اما اموری که پس از بلوغ هم احتمال ساقط گردیدنشان ـ مانند: ایمان ـ وجود ندارد، از او ساقط و برطرف نمیشود؛ زیرا ایمان فریضه و واجبی است که در هر شرایطی انسان مکلف به آن است.
اما دخل و تصرفاتی که قطعاً به نفع اوست، یا هیچگونه ضرر و زیانی متوجه او نمیسازد مانند: قبول هدیه و صدقه، از طرف او جایز است. اما ـ همچنان که پیشتر نیز گفته شد ـ اموری که احتمال نفع و ضرر در آنها وجود دارد، دخل و تصرف در آنها مشروط به اجازه ولی است.
ولایت و سرپرستی کودکان دارای ترتیب و ضوابط و شرایطی میباشد که در راستای حفظ مصالح شخصی و مادی کودکان و به خاطر تربیت صحیح و بارآمدن فرزندانی خوب و شایسته و همچنین استفاده به جا و مناسب از دارایی ایشان است که اسلام، ولایت و سرپرستی کودکان را ضرورتی اجتنابناپذیر گردانیده است.
از طرف دیگر شریعت اسلام وضع و حال کودکان را مورد ملاحظه قرار داده و آنان را به ادای فرایض دینی مانند: نماز، روزه و سایر عبادات مکلف ننموده و اداره امور مالی آنها را به اولیاء و سرپرستان آنان مانند: پدر، پدربزرگ، وصی و قاضی محول کرده و پرورش و نگهداری کودکان خردسال را به خاطر رعایت حالشان به مادران آنها سپرده است.
ولایت از نظر لغوی به معنی محبت، کمک و یا تسلط و قدرت است. همچنان که خداوند متعال فرمودهاند:
﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦﴾ [المائدة:56].
«هرکس که خداوند، پیامبر او و مؤمنان را به دوستی و یاری بپذیرد، (از زمره حزب خداوند است) و بدانید که حزب خداوند پیروز است».
و میفرماید:
﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖ﴾ [التوبة: 71].
«برخی از مردان و زنان مؤمن، یار و پشتیبان برخی دیگرند».
و در اصطلاح فقهی «ولایت» به معنی برخورداری از حق دخل و تصرف بدون نیاز به کسب اجازه و رضایت دیگری است. «اولیاء» جمع «ولی» و ولی به معنی متولی است. حنفیه میگویند که: ولایت، عملی نمودن تصمیم و خواست در مورد دیگری است اعم از این که راضی باشد یا نه[102]. در واقع ولایت به معنی اداره امور مربوط به کودکان و افرادی است که از رشد جسمی و عقلی کافی برخوردار نیستند، توسط کسی دیگر که دارای رشد و تجربه کافی میباشد.
علت مشروعیت ولایت بر کودکان و دیوانگان، محافظت از مصالح و حفظ حقوق شخصی و مالی آنها به خاطر عجز و ناتوانیشان است، تا بدینوسیله حقوق و مصالح آنها تباه نشود.
علمای حنفیه ولایت را به سه نوع تقسیم کردهاند:
1- ولایت شخصی 2- ولایت مالی 3- ولایت بر شخص و مال.
1- ولایت شخصی یا ولایت بر نفس، سرپرستی و اداره امور شخصی کسانی است که خود، از اداره و تصمیمگیری در مورد امور مربوط به خود عاجزند. مانند: تعلیم و تربیت، مداوا و آشنا نمودن با کار و حرفه، که این نوع از ولایت و سرپرستی قبل از هرکس متوجه پدر، پدربزرگ و سایر اولیاء میشود.
2- ولایت و سرپرستی مالی به معنی تدبیر و اداره امور مالی و دارایی و به کارگیری و دخل و تصرف مطلوب و حفظ ثروت و دارایی کسانی است که خود توانایی علمی، فکری و جسمی لازم را برای قیام با آنها ندارند و این مسئولیت قبل از هرکسی متوجه پدر، پدربزرگ، وصی آنها و نماینده قاضی میشود.
3- ولایت بر شخص و بر مال شامل امور شخصی و امور مالی میشود، و تنها پدر و پدربزرگ هستند که از این حق برخوردار باشند.
از نظر فقها هریک از دو ولایت بر شخص و ولایت بر اموال دارای ترتیب معینی میباشند. از نظر علمای حنفیه آنهایی که حق ولایت امور شخصی را دارند به ترتیب عبارتند از: پسر، پدر، جد پدری، برادر و عمو. یعنی مسئولیت یا حق ولایت بر کودکان و افراد دیوانه بر روال وارث بودن فرزندی، پدری، برادری و عمو بودن قرار گرفته است.
لازم به یادآوری است که برادر پدر و مادری بر برادر پدری مقدم است و چنانچه هیچیک از خویشاوندان پدری وجود نداشت، ولایت شخصی، به مادر و بقیه خویشاوندان مادری منتقل میگردد.
اما مالکیه به گونهای دیگر ترتیب این ولایت را بیان نمودهاند و میگویند: که ترتیب آن عبارت است از: فرزندی، پدری، وصایت، برادری، پدربزرگی و پس از آن به عموها منتقل میگردد.
یعنی از نظر آنان ولایت بر شخص به ترتیب: پسر و پسر پسر، و پدر و وصی که او تعیین نموده، برادر پدر و مادری و پسر او، برادر پدری و پسر او، جد پدری و بعد از او عمو و پسرعمو هستند. و در مورد همه آنها نسبت پدر و مادری بر نسبت پدری تنها مقدم است و پس از آنها ولایت به قاضی محول میشود. اما در ولایت اجباری در مورد ازدواج، پدر بر پسر مقدم است اما در ولایت اختیاری پسر بر پدر اولویت دارد.
پس از پایان مدت «حضانت» و نگهداری کودک باید در اختیار ولی قرار گیرد؛ زیرا ولایت و سرپرستی شخصی، حقی از حقوق مولی علیه است.
اما هرگاه کودکی دارای دو ولی و سرپرست باشد که یکی از آنها نزدیکتر و دیگری دورتر باشد، و آن یکی که دورتر است او را شوهر بدهد و اولی هم از حق ولایت برخوردار بوده، عملی شدن و اجرای عقد نکاح مشروط به رضایت ولی اقرب است.
از نظر علمای حنفیه حق ولایت و سرپرستی پس از رسیدن کودک به سن پانزده سالگی یا یکی از علایم بلوغ ـ به شرطی که اهل عقد و رشد باشد ـ پایان مییابد. اما اگر از عقل، تجربه و رشد کافی برخوردار نباشد، ولایت بر او همچنان باقی میماند.
اما در ارتباط با دختران پس از ازدواج، ولایت و سرپرستی آنها پایان مییابد. هرگاه ازدواج نمود، مسئولیت او متوجه شوهرش میشود، اما اگر ازدواج ننماید، ولایت بر او تا زمانی که سن او بالا برود و تصمیمگیریهای او سنجیده و درست باشد، ادامه مییابد. در این صورت میتواند خود به تنهایی یا همراه با مادرش زندگی کند. اما حنفیه حدود آن را معین نکردهاند و ظاهراً مقصودشان این است که زن به صورت پیر و سالمند گردد که به هیچوجه امکان طمعورزی دیگران در مورد او وجود نداشته باشد.
اما از نظر علمای مالکیه «ولایت» پس از برطرف شدن اسباب آن که خردسالی و امثال آن مانند: دیوانگی، ناپختگی و بیماری است، پایان مییابد. اما ولایت بر دختران تنها پس از ازدواج آنها پایان میپذیرد.
از نظر علمای حنفی ولایت بر اداره امور مالی کودکان و افرادی که به سرپرستی نیاز دارند، به ترتیب، حق پدر، وصی پدر، پدر پدر و وصی او و پس از آنها قاضی است...
اما مالکیه و حنابله بر این باورند که این ولایت حق پدر، پدر پدر و وصی آنان و سپس قاضی یا نماینده قاضی و پس از آنها ـ اگر قاضی موجود نباشد ـ ولایت به جماعتی مسلمان محول میشود.
علمای مذهب امام شافعی هم معتقدند که: ولایت بر کودکان و امثال آنها قبل از همه حق پدر و پس از او جد و پس از آنها وصی و وکیل آنان و پس از آنها قاضی یا نماینده اوست. در اینجا معلوم میشود که نظر شافعیه در رابطه با جلو انداختن جد بر وصی پدر مخالف مذاهب دیگر است؛ زیرا به نظر آنها اگر پدر وجود نداشته باشد، جد جای خالی او را برای فرزندانش پر میکند. بر همین اساس است که ولایت برای عقد و ازدواج دختر پسرش، به او محول میگردد و ولایت و سرپرستی اموال برای غیر آنان مانند: برادر، عمو و مادر جز از طریق وصیت پدر یا قاضی ثابت نمیشود.
همچنان که پیشتر نیز گفته شد: پس از رسیدن کودکان به سن رشد این ولایت برطرف میشود، اما این سئوال در اینجا به ذهن میرسد که: اگر پس از سپری شدن مدتی از رسیدن به سن رشد، عارضه دیوانگی، ناپختگی و ... برای آنها روی بدهد، آْیا آن حق ولایت و سرپرستی قبلی دوباره عود مینماید یا خیر؟
برای پاسخ به این پرسش دوگونه دیدگاه وجود دارد: مالکیه و حنابله بر این باورند که: ولایت دوباره برای کسانی که حق ولایت داشتهاند ـ به جز قاضی ـ بازنمیگردد؛ زیرا پس از رسیدن آن کودک به سن رشد و بلوغ، ولایت بر او ساقط گردیده و دوباره بازگردانیده نمیشود.
اما رأی قویتر در مذهب حنفی و شافعی این است که: ولایت آنگونه افراد دوباره به همانهایی برمیگردد که پیش از بلوغ حق ولایت و سرپرستی را داشتهاند؛ زیرا حکم با توجه به وجود و عدم علت، وجود و عدم پیدا مینماید و هرگاه علت ولایت وجود داشت، ولایت هم دوباره عود مینماید.
هرگاه نوجوانی که به سن بلوغ رسیده و ولایت از او منتفی شده، ریختوپاشگری و ندانمکاری نمود، رأی اکثر علما بر این است که حق ولایت و مراقبت از او به قاضی باز میگردد؛ زیرا هدف اصلی از اعاده ولایت محافظت از اموال درست و اهتمام به مصالح مردم جزو صلاحیتهای قاضی است.
ولایت مسئولیت و امانتداری و شایستگی است، و هدف از آن تحقق مصالح کودکان، دیوانگان و افراد ناپخته و همچنین محافظت از آن مصالح است، به گونهای که اگر خود، بزرگ و دارای تجربه و خبرگی بودند به همان صورت از منافع خود محافظت به عمل میآوردند. بر همین اساس لازمه ولایت، برخورداری ولی از پارهای شرایط و تحقق برخی از ضوابط و مقررات در راستای دستیابی به اهداف آن است.
هر دو نوع از ولایت (ولایت بر شخص و ولایت بر مال) دارای ضوابط و مقرراتی هستند:
شرایط ولایت بر شخص عبارتند از: بلوغ، عقل، توانایی تربیت کودکان، امانتداری اخلاقی و مسلمان بودن برای سرپرستی از کودکان مسلمان.
بر همین اساس ولایت افراد نابالغ، غیرعاقل، سفیه و اهل اسراف و تبذیر، جایز نیست؛ زیرا خود آنها به ولی و سرپرست نیاز دارند. همچنین سپردن ولایت و سرپرستی کودکان، دیوانگان و ... به افراد فاسق و فاجری که از نظر ایمانی و اخلاقی دارای احساس مسئولیت نیستند، جایز نیست؛ زیرا سبب وارد شدن زیان به اندیشه، اخلاق، اموال افراد و تحت سرپرست میشوند. همچنین کسانی که ثابت شده نسبت به کودکان بیمار خود بیمبالاتی نمودهاند و برای معالجه آنها هیچ توجهی در حد توان ننمودهاند، یا آنها را از تعلیم و تربیت محروم ساختهاند، حق ولایت بر دیگران را ندارند؛ زیرا سرپرستی اینگونه افراد برخلاف مصالح افراد تحت سرپرست است. و در اینگونه موارد حق ولایت به افراد اصلح ـ با توجه به ترتیبی که قبلاً ذکر شد ـ منتقل میشود.
اما در مورد ولایت برادران کودکان و دیوانگان اضافه به شروط ولایت بر شخص باید از خبرگی و امانتداری مالی نیز برخوردار باشند، و در مجموع باید شرایط زیر نیز در آنها موجود باشد:
1- ولی دارای اهلیت کامل یعنی عاقل و بالغ و آزاد باشد. زیرا کسانی که دارای اهلیت نیستند یا از اهلیت ناقص برخوردارند، حتی حق دخل و تصرف در اموال خود را هم ندارند و به طریق اولی اهلیت ولایت و حق دخل و تصرف در اموال دیگران را ندارند.
2- سفیه و ریختوپاشگر و اسرافکار نباشد و بر او «حجر» نهاده نشده باشد، یعنی به خاطر مصلحت خودش دست او از اموالش کوتاه نگردیده باشد؛ زیرا چنین کسی حق ولایت بر امور دیگران را ندارد.
3- هم ولی و هم کسی که قرار است ولی، سرپرستی او را برعهده بگیرد پیرو یک دین باشند. مثلا: اگر پدر مسلمان نباشد، حق سرپرستی امور فرزند مسلمان خود را ندارد.
به طور اختصار یادآور میشویم که ضوابط و شرایط ولایت چهار چیزند: عدالت، مراعات مصلحت، شایستگی و کفائت، اسلامیت. بر همین اساس چنانچه فسق و فجور اولیاء به اثبات برسد، حق ولایت آنها به قاضی منتقل میشود. همچنین در مواردی که ثابت شود ولی برخلاف مصلحت افراد تحت سرپرست خود عمل کرده یا دختر تحت تکفل را به عقد کسی درآورده که هیچ تناسبی با او ندارد، ولایت را ساقط میشود. و در این صورت نکاح او صحیح نیست. همچنین نباید ولایت مسلمان در اختیار افراد کافر نهاده شود.
هریک از کسانی که ولایت بر شخص یا ولایت بر اموال کودکان و دیوانگان و ... را برعهده میگیرند، دارای صلاحیت و اختیاراتی متناسب با مسئولیت خود و مصلحت فرد تحت سرپرستی میباشند.
صلاحیت و اختیارات کسانی که ولی و سرپرست شخص کودک یا دیوانه و غیره میباشند، عبارتند از: تربیت و تهذیب، مراعات بهداشتی، توجه به رشد جسمی، آموزش علوم و فنون، نظارت بر رشد فکری و اخلاقی و اهتمام به امور ازدواج و تشکیل خانواده آنها ـ به ویژه اگر دختر باشند ـ حمایت و محافظت از آنها ضرورت بیشتری دارد و نباید ولی، دختر تحت سرپرستی خود را به اماکنی بفرستد که در معرض اختلاط با افراد بیگانه و نااهل قرار گیرد.
صلاحیت و اختیارات سرپرستان بر اموال کودکان، دیوانگان و افراد سفیه عبارتند از: تلاش برای سرمایهگذاری ثروت آنها در طرحها، تجارت و کارهای سودآور و محافظت از ثروت و سامان او براساس ایمان و اخلاق و امانتداری؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «با اموال یتیمان تجارت کنید، تا پرداخت زکات، آن را کمکم از بین نبرد».[103] یعنی اگر اموال افراد تحت سرپرست برای کار و تجارت مورد استفاده قرار نگیرد، به مرور زمان زکات سالیانه آن را از بین میبرد و چنین چیزی برخلاف مصالح آنهاست.
از طرف دیگر تصرفات ولی در اموال افراد تحت سرپرستی در چهارچوب مصالح و منافع آنها قرار دارد و به هیچوجه نباید اموال آنها در کارهایی که زیان آنها مشخص است مورد استفاده قرار گیرد. مثل اینکه اقدام بخشش و صدقه از اموال آنها بنماید یا براساس زیانی بسیار اموالشان را به فروش برساند. در این صورت تصرفات آنها باطل به شمار میآید.
اولیاء میتوانند در مورد اموری که صرفاً منافع کودکان را در پی دارد، مانند: قبول هدیه، صدقه و وصیت برای آنها و همچنین دخل و تصرف در مواردی مانند خرید، فروش، اجاره دادن و اجاره نمودن که نفع و زیانشان احتمالی است، تصمیم بگیرند و اقدام نمایند؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ أَشُدَّه﴾ [الأنعام: 152].
«جز با بهترین (و مفیدترین) صورت در اموال ایتام دخل و تصرف نکنید، تا زمانی که به رشد و بلوغ میرسند».
علما در مورد احکام تصرفات پدر بدین سبب بیشتر سخن گفتهاند که در مقایسه با دیگر اولیا و برای سرپرستی کودکان در اولویت قرار دارند و این احکام عبارتند از:
- اگر پدر مبذّْر و ریختوپاشگر باشد، حق سرپرستی اموال کودکان صغیر را ندارد و باید اموال آنها را به ولی اصلحی بسپارد.
- اما چنانچه معمولاً اهل اسراف و تبذیر نباشد ـ و غالب پدران اینگونهاند ـ حق ولایت و سرپرستی بر اموال کودکان را دارد و براساس رأی حنفیه و مالکیه حق خرید و فروش اموال منقول و غیرمنقول کودکان را دارد. مادامی که آن عقد و معامله با قیمت مناسب و در راستای مصلحت کودکان باشد. اما معامله اموال آنها به گونهای که زیانی جدی به آنها وارد شود، روا نیست و باطل به شمار میآید. اما قول و رأی مورد اعتماد در مذهب امام ابوحنفیه این است که آنگونه خریدها صحیح است اما خود ولی باید عواقب آن را بپذیرد. اما فروش اموال کودکان به صورتی که زیان اساسی به آنها وارد شود، باطل است و اجر نمیشود.
پدر میتواند مالی را که به خود او تعلق دارد، به فرزند صغیر خود بفروشد و مال او را برای خود خریداری کند، به شرطی که با قیمتی مناسب آن را محاسبه نماید و در اینگونه موارد پدر به تنهایی به جای خریدار و فروشنده مینشیند و ایجاب و قبول را مراعات مینماید. این مورد از تعدد دوطرف ایجاب و قبول در معاملات به خاطر دلسوزی و شفقت طبیعی پدر استثنا شده است.
حسین استروشنی میگویند: قول صحیح این است در اینگونه موارد نیازی به صیغه ایجاب و قبول نیست، حتی اگر بگوید: این جنس را به پسر صغیر خویش فروختم، بیع منعقد میشود و نیازی به آن ندارد که بگوید: و آن را به نیابت او خریداری نمودم.
همچنین ولی این حق را ندارد که اموال افراد تحت سرپرست را به عنوان قرض به دیگران بدهد یا آن را خود به عنوان قرض در اختیار بگیرد، زیرا در این صورت سودی را برای کودکان و افراد تحت سرپرستی او در برندارد. اما میتواند در صورت لزوم مبالغی را یا کالایی را برای فرزند صغیر خود قرض بگیرد.
از نظر امام ابوحنفیه و محمد، پدر میتواند مقداری از اموال فرزند صغیرش را در گرو و رهن بدهکاری خود قرار بدهد. براساس قیاس حق به ودیعه نهادن اموال فرزندش و به خاطر مهر و شفقت پدر است که منزلت دو شخص در این رابطه به او سپرده میشود. اما ابویوسف و زفر این رأی را قبول ندارند؛ زیرا این به رهن گذاشتن اموال کودک در مقابل بدهکاری پدر سبب بدون سود و بهره ماندن آن است و چنین کاری به مصلحت کودک نیست.
سرخسی میگوید: چنانچه پدری مقداری از دارایی فرزند صغیر خود را بردارد، غاصب به شمار نمیآید، اما اگر به آن مقدار از اموال فرزند نیاز داشته باشد، میتواند برای برطرف کردن نیاز خود از آن استفاده نماید و چنانچه نیازی به آن نداشته باشد، آن را برای فرزندش نگاه دارد. تنها زمانی حکم به خیانت پدر در حق فرزندش میشود که بدون آنکه نیازی داشته باشد، اموال او را صرف نماید. در چنینحالتی پدر ضامن آن اموال فرزندش خواهد بود. [104]
پدر میتواند به وسیله اموال فرزند دختر یا پسر صغیر خود به سفر و تجارت برود، و سود آن را به دیگران تقسیم کند، یا مقداری از آن را به کسی بدهد تا کالایی را برای او خریداری کند و میتواند دیگری را برای خرید، فروش، اجاره کردن و ... وکیل نماید. همچنین میتواند آن را به امانت بدهد. میتواند به کودکی اجازه بدهد و به وسیله آن تجارت کند، و او را طرف عقد معامله قرار دهد. به شرطی که فهم و تجربه خرید و فروش را داشته باشد.
همچنین پدر میتواند اموال فرزندش را به صورت مشارکت و مضاربه به کار بگیرد. اما لازم است کسانی را در این مورد به عنوان شاهد در جریان قرار دهد. اگر کسی را هم در این رابطه به عنوان شاهد در جریان نگذاشت با معیار قرار دادن ایمان به حضور و نظارت خداوند میتواند سود به دست آمده را میان خود و فرزندش تقسیم نماید. اما در صورت اعتراض فرزند، قاضی نمیتواند ادعای بدون دلیل پدر را بپذیرد.
اگر با مال فرزند صغیر خود وارد سرمایهگذاری مشترک شود، اما سرمایهاش کمتر از سرمایه او باشد، اگر کسانی را شاهد بر عقد قرار داده باشد، سود حاصله بر همان اساس تقسیم میشود، اگر کسی را هم شاهد قرار نداده باشد، با معیار قرار دادن ایمان به حضور و نظارت خداوند سود موردنظر را با او تقسیم میکند اما قاضی نمیتواند سخن او را تصدیق کند و سود را براساس سرمایه هریک حساب میکند. در مورد «وصی» هم موضوع به همین صورت است.
کفالت و وکالت از طرف کودک صغیر ـ اگرچه ولی اجازه آن را داده باشد ـ روا نیست؛ زیرا دادن چنین اجازهای اساساً باطل است؛ چون کودک به چیزی اجازه داده که نوعی تبرع و بخشیدن است و پدر خود حق بخشیدن از مال و اختیار کودک صغیرش را ندارد و در نتیجه این وکالت باطل است.
اما در ارتباط با دریافت حقوق کودکان دختر و پسر صغیر تنها پدر و پدربزرگ پدری او صاحب اختیار هستند. برای مثال دریافت مهریه صغیره بدین علت که دخالت در امور مادی اوست و هیچکس به جز پدر و پدربزرگ این حق را ندارند.
هرگاه پدری برای فرزند صغیر خود چیزی را خریداری نماید، تا زمانی که کودک به حد بلوغ جسمی و عقلی نرسیده، پدر حق دارد که آن را در اختیار خود داشته باشد. اما هرگاه کسی آن چیز را از خود آن کودک خریداری کرده، خود او حق قبض آن را دارد و جایز نیست پدر به جای او آن را دریافت کند. و هرگاه کودکی در مورد ملکی حق «شفعه» و خرید سهم شریکش را دارا باشد، ولی و سرپرست او میتواند بلافاصله به آن اقدام نماید و منتظر رسیدن فرزندش به سن بلوغ نشود. هرچند پس از بلوغ رضایت و عدم رضایت او معلوم میشود.
هرگاه پدر یا وصی کودک به غصبی بودن اموال او اعتراف نمودند، چیزی بر آنها ثابت نمیشود؛ زیرا تصور غصبی بودن در ظاهر منتفی است، چون خود آنها هستند که ولایت اخذ و دریافت را به جای کودک دارند.
ولی و قاضی این حق را دارند که از اموال کودک، دیه قتل و جراحتی را که کودک مرتکب آن شده بلافاصله پرداخت کنند. کودک در مقدار قصاص نفس و اعضای بدن که قابل استفاده موردنظر نباشد، مانند افراد بالغ است و برخی از علما دیه زن را نیمه دیه مرد قرار دادهاند، (و برخی دیگر از علما با این استدلال که مرد و زن هر دو انسانند و از نظر نفس انسانیت با هم تفاوتی ندارند دیه آنان با هم تفاوتی ندارد).
ارتکاب ضرب و شتم و قتل توسط کودکان و دیوانگان ـ اگر به تحری دیگری نبوده باشد ـ به عنوان خطا و غیرعمد به شمار میآیند و پرداخت دیه برعهده خویشاوندان پدری اوست. به عبارت دیگر عمد و خطای کودکان از نظر علمای حنفی یکسان است و در هر دو صورت پرداخت دیه واجب میشود. اما در صورتی که به طور عمد مرتکب ضرب و جرح و قتل شده باشد از اموال خود او دیه آن پرداخت میشود؛ زیرا در حالت عمد خویشاوندان پدری مسئولیتی برای پرداخت ندارند. همچنین از نظر علمای حنفی در صورت ارتکاب به قتل خطا، کفاره بر کودک واجب نیست و به خاطر قتل از ارث محروم نمیشود.
هرگاه پدری به دارایی فرزند صغیر خود نیاز پیدا کرد، اگر در شهر زندگی میکند، به مقدار لازم از دارایی او خرج مینماید و جبران آن لازم نیست. اما اگر در روستا زندگی میکند و مواد خوراکی ضروری وجود ندارد ـ و بهای آن را دارد از مواد غذایی کودک خود در مقابل پرداخت بهای آن میتواند استفاده کند. [105]
قیام به اداره امور مالی کودکان، دیوانگان و سفیهان از طریق نیابت و تفویض از طرف ولی یا قاضی است. این تعریف بیانگر آن است که وصی دو گونهاند: وصی از طرف قاضی و وصی مختار.
وصی قاضی آن است که از طرف قاضی برای اداره امور مالی کودکان براساس حدیث: «(قاضی) و حاکم ولی کسانی میباشند که دارای ولی نیستند»[106] تعیین شده باشد.
اما وصی مختار کسی است که از طرف پدر یا پدربزرگ کودک، دیوانه و سفیه برای اداره امور مالی آنها پس از مرگ خویش تعیین شده باشد؛ زیرا پدر و پدربزرگ این حق را دارند که افراد پرهیزکار با صلاحیتی را برای اداره امور و شئون فرزندان صغیر خود انتخاب کنند.
پذیرفتن مسئولیت وصایت و سرپرستی از طرف کسانی که شایستگی و توانایی آن را داشته باشد دارای اجر و پاداشی اخروی است؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡيَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَيۡرٞ﴾ [البقرة: 220].
«در مورد یتیمان از تو میپرسند (در پاسخ به آنها) بگو: اصلاح امور آنها کار پسندیدهتری است».
حنفیه و حنابله میگویند: عدم قبول این مسئولیت به خاطر قرار گرفتن در معرض گناه و خودکشی، بهتر است.
وصایت یا وکالت در سرپرستی دارای چهار رکن و پایه است که عبارتند از: وصیتکننده، وصی، شخصی که در مورد او وصایت مطرح شده، و صیغه عبارت مخصوص و کسی که مسئولیت وصایت و سرپرستی را قبول مینماید باید دارای شرایطی ششگانه باشد که عبارتند از: عقل بلوغ، عدالت ظاهری، خبرگی برای اداره امور افرادی که قرار است سرپرستی آنها را برعهده بگیرد، امانتداری، مسلمان بودن.
در نتیجه شایسته و روا نیست که افراد خردسال، دیوانه، فاسق، خائن، بیمار، بسیار سالمند، ناتوان و کسانی را که دارای تجربه و پختگی لازم نیستند وصی قرار دهیم. و سپردن سرپرستی به افراد غیرامین صحیح نیست و چنانچه این کار به آنها سپرده شود و خیانتشان معلوم گردد واجب است که عزل شوند و خسارت وارد شده به افراد تحت سرپرستی خود را جبران نماید. همچنین سپردن وصایت و سرپرستی کودکان مسلمان به افراد نامسلمان جایز نیست؛ زیرا هیچ ضمانتی برای عدم خیانت نامسلمان وجود ندارد و سرپرستی آنها بر افراد مسلمان جایز نیست. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا ١٤١﴾ [النساء: 141].
«هرگز خداوند کافران را بر مؤمنان چیره نخواهد نمود».
از نظر فقهای حنفیه افرادی که به عنوان وصی تعیین میشوند، با توجه به طرفی که آنها را وصی قرار داده به دو نوع: قوی و ضعیف تقسیم میشوند:
وصی قوی کسی است که از طرف پدر کودک و دیوانه یا وصی پدر یا پدربزرگ ـ زمانی که پدر فوت کرده باشد ـ یا از طرف قاضی تعیین شده باشد.
وصی ضعیف کسی است که از طرف مادر کودک و دیوانه یا برادر یا عموی او تعیین شده باشد.
کسی که وصی قوی است یعنی از طرف پدر یا جد و ... کودک، دیوانه و سفیه معین شدهاند، در همه اموال منقول و غیرمنقول آنها میتواند دخل و تصرف بنماید. همچنین این اختیار را دارد که با قیمت مناسب یا زیانی ناچیز به خرید و فروش اموال آنها اقدام نماید؛ زیرا او نایب مناسب پدر کودک است و پدر حق دخل و تصرف در این امور را دارد. اما حق معاملهای را که برای کودک ضرر و زیان فاحشی را به دنبال داشته باشد، ندارد؛ زیرا ولایت و وصایت او مشروط به مراعات مصالح و منافع کودکان یا دیوانگان تحت سرپرست اوست.
همچنین حکم وصی ضعیف که از جانب مادر یا برادر کودک و دیوانه تعیین شدهاند، همچون وصی قوی بزرگسالی است که خود او حضور ندارد و میتواند با اموال ارثی صغیر خرید و فروش بنماید؛ زیرا نایب مادر یا برادر یا عموی کودک است و آنها در مقابل حفظ اموال کودکان دارای مسئولیت میباشند. وصی ضعیف به شرطی از این حق برخوردار میشود که وصی قوی وجود نداشته باشد.
وصی این حق را ندارد که با اموال یتیم به نفع خود تجارت بنماید و از طرف دیگر مجبور نمیشود که با اموال آنها برایشان کار و تجارت انجام بدهد. اما حنفیه این اجازه را به وصی میدهند که در اموال صغیر در جهت کسب منافع برای او یا در صورت ضرورت دخل و تصرف نمایند.
علمای حنفیه و مالکیه این اجازه را به وصی میدهند که او نیز دیگری را به جای خود وصی قرار دهد. اما علمای شافعیه و حنابله این اجازه را زمانی به وصی میدهند که با اجازه کسی که او را وصی نموده این کار را انجام بدهد؛ زیرا وصی براساس اجازه کسی که او را وصی نموده عمل مینماید و خود او مانند وکیل نیست تا دیگری را بر جای خود تعیین کند.
علمای حنفی میگویند: وصی و همچنین پدر صغیر این حق را ندارند که اموال ایتام را به دیگران قرض بدهند، اما قاضی از این حق برخوردار است. اما اگر وصی اموال کودکی یا دیوانهای را که سرپرستی او را پذیرفته به عنوان قرض برای خود بردارد، جایز نیست و آن اموال به صورت قرض نزد او تلقی میشود. جایز نیست که وصی ادعا کند که فلان میت بدهکاری دارد، یا بگوید آن مقدار از اموال ارثی او به دیگری متعلق است؛ زیرا به عنوان اقرار علیه غیر تلقی شده و قابل قبول نیست. مگر اینکه اقرارکننده به اینها، خود وارث میت باشد، و در این صورت آن مقدار از سهم او کسر شده و به صاحب حق داده میشود.
اگر وصی پس از رسیدن کودک به سن بلوغ اما قبل از برخورداری از رشد و تجربه کافی، اموالش را به او بازگردانید و اموال به دلیل ندانمکاری او از میان رفت از نظر ابویوسف و محمد و مالکیه وصی ضامن است زیرا اموال را در اختیار کسی قرار داده که از اهلیت و خبرگی کافی برخوردار نبوده است.
اما از نظر ابوحنفیه رحمه الله اگر پس از بیست و پنج سال یعنی مدت زمان پایان «حجر» آن اموال را به او تحویل داده باشد، ضامن به شمار نمیرود؛ زیرا در آن شرایط از این حق برخوردار بوده که اموالش را به او بازگرداند.
از نظر فقها هرگاه کسی که وصی را تعیین کرده اعم از پدر کودک و دیوانه یا قاضی اراده نمایند میتوانند او را برکنار نمایند. همچنین اگر مرتکب خیانت شده باشد یا از عهده مسئولیت برنیاید، یا دچار جنون، فسق و فجور بشود، یا هدف از وصایت پایان یابد، خود به خود عزل میشود.
برای رشد کودکان ـ حتی پس از جدایی پدر و مادر ـ باید فضای لازم مادی و عاطفی مطلوب فراهم شود.
به معنی سرپرستی و تربیت آنهایی است که به خاطر عدم تمییز و تجربه لازم، توانایی اداره امور خویش را ندارند، مانند: کودکان و افراد دیوانه و سفیه. سرپرستی آنها به معنی فراهم نمودن غذا، لباس و وسایل خواب، استراحت، نظافت بدن و لباس تا رسیدن به سن معینی است.
حضانت یکی از مباحث اساسی فقه اسلامی است که با نگهداری و سرپرستی کودکان ارتباط دارد؛ زیرا غالباً کودکان از اداره امور خویش عاجزند و نیازمند یاری و کمک دیگرانند و در نتیجه این نگهداری و حضانت امری واجب است. سپرده شدن حضانت و سرپرستی به زنان به خاطر عاطفه و محبت بیشترشان در اولویت قرار دارد.
هرگاه سرپرستی و حضانت کودکی که کس دیگری را ندارد به یکی از خانمهای پرهیزکار، شایسته و خویشاوند سپرده شود، قبول این مسئولیت بر او لازم میشود. حضانت و سرپرستی قبل از همه حق مادر و پس از او مادربزرگ است. حتی اگر زن و شوهر از هم جدا شده باشند، باز مادر کودک برای سرپرستی او در اولویت قرار دارد. مگر آنکه زنی که از همسرش جدا شده یا همسر او فوت کرده مرتد یا فاسق و ناپرهیزکار باشد و این نگرانی وجود داشته باشد که اگر کودک نزد او نگهداری شود به دزدی، شرابخواری و فساد اخلاقی آلوده گردد. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خطاب به مادری فرمود: «تا زمانی که ازدواج (مجدد) ننمایی، حق سرپرستی از آن توست».[107]
سه گونه حق به مسئولیت حضانت تعلق میگیرد: حق زن حاضنه یا سرپرست، حق کودک یا دیوانه، حق پدر او یا کسی که دارای موقعیت اوست. هرگاه این حقوق با هم تضاد پیدا کردند، رعایت حق کودک در اولویت قرار دارد.
هرگاه کودک یا دیوانه دارای مادر، مادربزرگ، خواهر، خاله و عمه نبود، حضانت و سرپرستی او به مردان خویشاوند پدری مانند: پدر، جد، برادر، برادرزاده، عمو و پسرعمو منتقل میشود. از نظر امام ابوحنیفه حضانت و سرپرستی به «ذوی الارحام» مانند برادر و خواهر مادر عمومی مادری یا دایی ـ در صورتی که کودک دارای خویشاوندان مرد پدری نباشد، منتقل میگردد.
کسانی که مسئولیت حضانت و سرپرستی را میپذیرند باید عاقل و بالغ و توانایی امانتداری را داشته و دارای روابط خویشاوندی با افراد تحت سرپرستی و برخوردار از رشد و تجربه کافی و مسلمان باشند.
به خاطر چهار عامل و سبب، حضانت قطعی میشود: سفر طولانی سرپرست، دچار شدن به جنون و جذام و پیسی، فسق و فجور و ضعف دین و ایمان و ازدواج دختر یا پسر تحت سرپرستی او. همچنین از نظر امام شافعی و امام احمد بن حنبل، کافر شدن باعث برکنار شدن سرپرست یا حاضن میشود.
کسی که سرپرستی و حضانت را بر دوش دارد، باید از اجرت و مسکن مناسب برخوردار باشد و محلی که سرپرستی کودک در آن انجام میگیرد ـ اگر زن و شوهر با هم زندگی میکنند ـ باید در خانه آنها باشد.
چیزی که علما در مورد آن اتفاق نظر دارند، حق سرکشی پدر و مادر به کودکی است که تحت حضانت و سرپرستی دیگران قرار دارد و دفعات آن بستگی به نیاز کودک و والدین او دارد؛ زیرا توجه به مسائل عاطفی کودک تأثیر بسیار مهمی را در تکوین شخصیت، عواطف و احساسات او و ارتباط او با پدر و مادر دارد.
از نظر فقهای مالکیه باید حضانت پسران تا رسیدن به سن بلوغ و دختران تا ازدواج و عروسی ادامه داشته باشد و پس از پایان حضانت، کودک یا نوجوان به پدر یا پدربزرگش سپرده میشود.
و- احکام مربوط به مخارج کودکان
تهیه و تأمین مخارج زندگی کودکان واجب است؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَكِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ [البقرة: 233].
«بر کسی که فرزند به او تعلق دارد (پدر) تأمین هزینه و لباس آنها به صورتی شایسته و مناسب، واجب است».
از نظر علما و فقها تأمین مخارج زندگی فرزندان خود و فرزند فرزند ـ هرچند فاصله بیشتر شود ـ واجب است. بدین معنی که بر پدر و پدربزرگ واجب است هزینه زندگی فرزندان مستقیم و غیرمستقیم خود را فراهم نمایند و این مخارج و هزینه در ارتباط با وابستگی و خویشاوندی است و ربطی به ارث بردن یا نبردن ندارد.
اما امام مالک رحمه الله این رأی را میپسندد که تنها تأمین مخارج زندگی فرزندان مستقیم ـ نه فرزندان فرزند ـ بر پدر واجب است؛ زیرا ظاهر آیه قرآن این را نشان میدهد و میفرماید:
«بر کسی که فرزند به او تعلق دارد (پدر) تأمین هزینه و لباس آنها به صورتی شایسته واجب است».
بدین معنی که اساس مسئولیت تأمین مخارج زندگی، بر ارث بردن قرار دارد نه وابستگی و خویشاوندی. از طرف دیگر وجوب نفقه مشروط به دو شرط است: شرط اول: توانایی مالی و کسب درآمد. شرط دوم: فقر و نیازمندی فرزندان و عدم توانایی آنها برای کار و کسب درآمد است. حنابله شرط دیگری را که عدم اختلاف در دین است اضافه نمودهاند.
در ارتباط با پاسخ به این پرسش که: آیا تأمین نفقه فرزندان به جز بر پدر بر دیگر وارثان واجب است یا خیر؟ چهار رأی وجود دارد:
رأی اول: فقهای مذهب امام ابوحنیفه میگویند: هرگاه کودکی از وجود پدر محروم باشد، یا پدر او مستمند بوده و یا به خاطر بیماری و پیری توانایی کسب درآمد را نداشته باشد، نفقه فرزندان او بر خویشاوندان ثروتمند درجه اول او ـ زن یا مرد ـ واجب میشود.
رأی دوم: مالکیه می گویند: هزینه و مخارج فرزندان تنها بر پدر آنها واجب است؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خطاب به مردی که گفت: مقداری پول نقد دارم، فرمود: «آن را برای خود خرج کن» گفت: از خرج خودم بیشتر دارم. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «آن را برای خانوادهات هزینه کن». گفت: بیشتر از نیاز آنها دارم. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «آن را برای پیشخدمت خود خرج کن». گفت: برای او هم داریم. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «خودت بهتر میدانی که آن را چکار کنی».[108] رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به او دستور نفرمود که آن را برای دیگران خرج نماید و در احکام شرعی تنها موضوع تأمین نفقه متقابل والدین و فرزندان مطرح است و دیگران مشمول آن روابط و احکام نمیشوند، و با آنان قابل مقایسه نیست.
رأی سوم: شافعیه بر این باورند که هرگاه کودکانی دارای پدر نباشند یا پدر آنها توانایی کار و کسب درآمد را نداشته باشد، هزینه زندگی آنها بر مادرشان واجب است؛ زیرا خداوند متعال فرموده است:
﴿لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِ﴾ [البقرة: 233].
«هیچ مادری به خاطر فرزندش و هیچ پدری به خاطر فرزند خود نباید دچار ضرر (و ناراحتی) بشوند».
بدین سبب نفقه فرزندان بر پدر واجب است که فرزندان غیرمستقیم به او تعلق دارند، اما از آنجا که مستقیماً فرزندان از مادر جدا میشوند، و ارتباطی مستحکم میان آنان وجود دارد، به طریق اولی بر مادران واجب است که در صورت توانایی مالی یا کسب درآمد مخارج زندگی کودکان خود را تأمین نمایند. همچنین تأمین مخارج زندگی فرزند بر او لازم است؛ زیرا مادربزرگ در ارتباط با احکام کودکان به منزله مادر است.
رأی چهارم: علمای حنبلی ظاهر رأیشان این است که: هرگاه کودکی از داشتن پدر محروم باشد، تأمین مخارج زندگی او بر وارثان پدر او هریک متناسب با مقدار سهمی که به او تعلق میگیرد، واجب است؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَكِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ [البقرة: 233].
«بر کسی که فرزند به او تعلق دارد (پدر) تأمین مخارج و لباس آنها به صورتی شایسته و مطلوب، واجب است».
اما در ادامه آن آیه میفرماید:
﴿وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِكَ﴾ [البقرة: 233].
«بر وارث هم همانند این واجب است».
در این آیه خداوند مخارج رضاع و سرپرستی کودک را بر پدران آنها واجب گردانیده و سپس وارثین را هم به آنان افزوده است و آنچه را که بر پدر واجب گردانیده بر وارث نیز واجب نموده است.
روزی مردی از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسید: «با چه کسی نیکی نمایم؟» رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «با مادر، پدر، خواهر و برادرت». در واقع این حدیث در مورد این موضوع بسیار روشن است و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آن مرد را به صله رحم و نیکوکاری، راهنمایی فرمود. تأمین مخارج زندگی نیز از جمله نیکوکاری به شمار میرود.
علما در این مورد اتفاقنظر دارند که: نفقه و مخارج نزدیکانی مانند: فرزند و فرزند فرزند، به میزان کفایت بوده و ضروری است و شامل نان، غذا، آب، لباس و محل سکونت ـ و در صورتی که کودک باشد شیر دادن ـ است میزان و کیفیت آن به توانایی مالی نفقه دهنده و اوضاع و احوال اقتصادی در آن زمان و مکان بستگی دارد؛ زیرا مبنای مخارج نیازمندی است و میزان آن باید در حد رفع نیاز باشد؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خطاب به هند همسر ابوسفیان فرمود: «به اندازه نیاز عرفی خود و فرزندت از اموال او بردار».
اسلام از همان ایام کودکی و آغاز فهم و درک آنها به تربیت و رشدشان اهتمامی فوقالعاده میورزد؛ زیرا این کودکان هستند که در آینده بار مسئولیت رشد، تکامل، سلامت و امنیت جامعه را بر دوش میگیرند و معمولاً کودکان برای تربیت و عادت دادن و ساختن شخصیت آنها آمادگی بسیار زیادی دارند و مسائل زمان کودکی در ذهن و رفتار آنها تأثیر بسیار عمیقی خواهد گذاشت؛ زیرا کوکان همچون طلای خامی هستند که به هر شکلی میتوان آنها را درآورد.
بر همین اساس است که تربیت هدفدار و موفق مسئولیت و امانتی بسیار با اهمیت به شمار میرود و پدر و مادر قبل از همه بار این مسئولیت دنیوی و اخروی را بر دوش دارند و در واقع کودکان نزد والدین خود امانتهایی خدایی به شمار میروند. در همین رابطه است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «همه شما مسئول هستید و هریک از شما در مقابل زیردستان خویش مورد بازخواست قرار میگیرد. رهبر مسئول است و به خاطر مردم مورد بازخواست قرار میگیرد و مرد خانواده در مقابل افراد خانوادهاش دارای مسئولیت است و از او بازخواست میشود و زن نیز در کانون خانواده مسئولیت دارد و راجع به آن مورد پرسش قرار میگیرد و خدمتکار راجع به اموال ارباب خویش مسئول است و در مورد آن بازخواست میشود. همه شما مسئولیت دارید و در محدوده آن مورد بازخواست قرار خواهید گرفت».[109]
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در مورد بدرفتاری و ناپرهیزکاری اولیاء و مربیان هشدار داده و فرموده است: «همه کودکان همراه با فطرت پاک به دنیا میآیند. این پدر و مادر است که آنها را (با گفتار و کردار خود) یهودی، مسیحی و مجوسی بار میآورند...»[110] ابوهریره میفرماید: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پس از آن حدیث، این آیه را قرائت فرمود:
﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ﴾ [الروم:30].
«با همان سرشتی که خداوند مردم را به آن سرشته است، آفرینش خدایی تغییرپذیر نیست. این همان دین ارزشمند و استوار است».
روش تربیت صحیح اسلامی بر مبنای هدایت و منهج قرآن و سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و نشانیدن نهال عشق به خداوند و پیامبر و دینداری و پرهیزکاری و پایبندی به ارزشهای اخلاقی و پرهیز از زشتیها و بدیها قرار گرفته است.
والدین و مربی باید تلاش کنند که کودکان را به عقیده و باوری درست براساس اصول ایمان معروف مسلح نمایند و آنها را به عبادت و فرمانبرداری از پروردگار یکتا عادت دهند و برای برخورداری از زندگی مطلوب و استوار براساس مقرراتی تکاملبخش و سازگار و هماهنگ آنان را آماده نمایند تا روابط اجتماعی خود را بر مبنای محبت مردم، تعاون، نیکی و پرهیزکاری قرار دهند و از نظر اخلاقی به ارزشهای اخلاقی استواری مانند: صداقت، صراحت، جرأت و مراعات ادب مزیّن گردند و از نظر معنوی به خودباوری و عزت نفس و کرامت و پاسداری از شخصیت، زندگی، اعتدال و انسجام برسند و از عقدههای روانی، سرکشیها و ناپختگی مصون بمانند.
و از نظر جسمی به سلامت، صلابت و مهارت در انواع ورزشهای مفید مانند: شنا، تیراندازی، سوارکاری، دو، کشتی و ... خود را مسلح نمایند و در زمینه بهداشتی به نظافت جسم، لباس و محل سکونت و کار خود اهتمام ورزند. از نظر علمی به آموزش علوم و معارف مختلف انسانی، تجربی، معرفت انسان، آفرینش و آخرت اهمیت کافی بدهند تا زیربنای فکری آنان محکم و استوار گردد؛ زیرا تربیت و توجیه باید شامل همه این موارد بشود، تا کودکان و نوجوانان به روشی پسندیده رشد و نمو نمایند و الگوی ارزشمندی برای دیگران بشوند و ما اینها را در وصایای حضرت لقمان به فرزند خویش، در قرآن میبینیم و همچنین در وصایا و سفارشهای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم وجود دارند.
در ارتباط با آموزش عقاید و باورها رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ابن عباس را ـ در حالی که نوجوان بود ـ راهنمایی میفرمود که:
«ای جوان! من مسائلی را به تو میآموزم. (خوب به آنها توجه کن!) خداوندرا مدام حاضر و حافظ بدان، تا او از تو محافظت نماید. او را(بر اعمال و رفتار) خویش حاضر بدان تا او را فراروی خود ببینی. هرگاه نیازی داشتی آن را تنها از خداوند درخواست کن! و هرگاه خواستی دست یاری را به سوی کسی دراز کنی، تنها از خداوند استعانت کن! بدان اگر همه مردم برای اینکه منفعتی را نصیب تو بنمایند دست به یکی کنند، به جز همان چیزی که خداوند اراده کرده، سودی به تو نخواهند رسانید و اگر همه آنها هم برای رسانیدن زیانی به تو دست به یکی نمایند، به جز همانی که خداوند قرار داده، زیانی را متوجه تو نخواهند کرد. قلمها از نوشتن بازمانده و صحیفهها خشک شدهاند».[111]
و در مورد عبادت میفرماید:
«در هفت سالگی فرزندان خود را به خواندن نماز دستور بدهید! و در ده سالگی ـ اگر نماز نمیخواندند) آنها را تنبیه کنید و بستر خوابشان را از هم جدا نمایید».[112]
و در زمینه مسائل اخلاقی لازم است فرزندان خویش را با فضایل اخلاقی مانند: بخشندگی، شرم و حیا، جرأت و صداقت آشنا نموده و عادت دهیم؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«بهترین هدیه پدر و مادر به فرزندان، تربیت خوب و پسندیده آنهاست».[113]
همچنین فرموده است:
«فرزندان خود را برای کسب سه خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان، محبت اصحاب و اهل ایمان و تلاوت قرآن؛ زیرا فرزندان در روزی که هیچ سایهای به جز سایه خداوند نیست در زیر چتر رحمت قرآن قرار خواهند گرفت».[114]
و در زمینه احکام شریعت لازم است کودکان با کلیاتی از مسائل شرعی ضروری و نقش آنها در ایجاد پایههای نظم و مراعات حقوق و تأمین آزادی، مساوات، عدالت و انصاف آشنا شوند. همچنان که وصایای دهگانه قرآنی در آخر سوره «انعام» بیانگر آنهاست و میفرماید:
﴿۞قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾ [الأنعام: 151].
«بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام گردانیده بیان کنم اینکه (کسی و) چیزی را با او شریک ننمایید و نسبت به پدر و مادر خود به خوبی رفتار کنید».
و در زمینه امور بهداشتی لازم است کودکان را با آداب نظافت، طهارت و حفظ سلامتی خود در راستای عمل به توجیهات قرآن و سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آشنا نماییم. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «بهداشت و پاکیزگی بخشی از ایمان است»[115] همچنین فرموده است: «از قضای حاجت در کنار چشمه، چاه، محل عبور مردم و سایه درختان پرهیز کنید».[116]
و در زمینه ورزش و تقویت جسمی، لازم است کودکان را با ورزشهای مفید و مباح عادت دهیم و از ورزشهای زیانآور و خطرناک مانند: مسابقات پرش با موتور و بکس، ... جلوگیری کنیم. همچنین نباید کودکان به بازیهای زیانآور و خطرناکی برای خود و جانداران مانند: به جنگ دادن خروس و قوچ و ... بپردازند. در مورد نیروی جسمی و توانایی روحی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«مؤمن توانا و نیرومند نزد خداوند بهتر و محبوبتر است از مؤمن ضعیف و ناتوان هرچند هریک را خیر و منافعی است».[117]
همچنین حضرت عمر رضی الله عنهم فرموده است: «شنا و تیراندازی و سوارکاری را به فرزندان خویش بیاموزید».
و در زمینه روابط اجتماعی لازم است کودکان به احترام نهادن به مردم، سلام و احوالپرسی، کمک و همکاری در جهت خیر و مصلحت عادت داده شوند؛ زیرا خداوند متعال فرموده است:
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: 2].
«در رابطه با امور نیک و پرهیزکاری با یکدیگر همکاری کنید. اما در مورد امور گناه و دشمنیزا از همکاری با هم پرهیز نمایید».
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هیچ یک از شما ایمان (کاملی) ندارد، مگر آنکه هرچه را که برای خود دوست میدارد برای برادر مسلمانش نیز دوست بدارد».[118]
همچنین فرموده است:
«از گناهان پرهیز کن تا عابدترین مردم باشی، به آنچه خداوند نصیبت گردانیده راضی باش تا بینیازترین مردم بشوی و به همسایهات نیکی کن تا مؤمنی راستین گردی. و هرچه را برای خود دوست میداری برای مردم نیز دوست بدار تا مسلمانی واقعی بگردی و از خندیدن بیش از حد پرهیز کن! زیرا خندیدن بسیار موجب دلمردگی میشود».[119]
و فرموده است:
«مؤمن برای مؤمن همچون ساختمانی است که برخی از آن برخی دیگر را محکم میگرداند».[120]
و فرمودهاند:
«انسان مؤمن اهل الفت و معاشرت است و کسی که اهل معاشرت و رفتوآمد نباشد خیری در او نیست و بهترین مردم مفیدترین آنها برای دیگران است».[121]
و در عرصه مسائل فرهنگی، علمی و فکری لازم است اولیاء و مربیان تلاش کنند که عشق و علاقه به علم و معرفت را در او به وجود آورند و او را به مقدار زیادی از فرهنگ و معارف عمومی و مخصوص و تربیت فکری درست و پیشرو و متمدنانه براساس خبرگی و مهارت در همه زمینههای علوم و معارف مسلح سازند؛ زیرا اسلام دین دانش، تمدن، پیشرفت و سربلندی است. خداوند متعال این دعا را به همه انسانها آموخته است که بگویند:
﴿رَّبِّ زِدۡنِي عِلۡمٗا ١١٤﴾ [طه: 114].
«پروردگارا بر دانشم بیفزای».
و فرموده است:
﴿يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ﴾ [المجادلة: 11].
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و بهرهای از علم د ارند درجات بلندی را بخشیده است.».
پیری یکی از مراحل تاریخ و زندگی انسانی و جزئی جداییناپذیر از وجود همه جامعهها، نسلها و غالب انسانهاست و بالا رفتن سن ادامه تاریخی طولانی است که انسان در آن به زندگی خویش ادامه داده است و ممکن است روزها و سال های آن از سختیها، فداکاریها و قرار گرفتن در معرض انواع مشکلات، فقر، شکست، محنت، یا آزمایش شدن از طریق ثروت، قدرت و یا همراه با بیماری، ناتوانی و دچار شدن به حوادث و گرفتاریها مملو بوده باشد.
فداکاری ـ هرچند گاهی برای ساختن شخصیت و آینده خویشتن است ـ غالباً به خاطر تأمین رفاه، آسایش، تحصیل، کسب کار، حرفه، ازدواج و ... فرزندان است که انجام میگیرد.
حق و انصاف نیست که آن نسل فداکار که کمکم، مشغول ورق زدن آخرین صفحات از کتاب زندگی خود میباشند به دست فراموشی و بیتوجهی سپرده شوند، و در چنبره ضعف، بیماری و نیازمندی به مراقبت و نگهداری، رها بشوند. بلکه لازم است در راستای عمل به اصول و ارزشهای انسانی و فطری دین اسلام و رسالت راهگشا و نورانی آن که در مقابل شدائد و مشکلات اعضای خانواده را به فداکاری و همکاری و احساس مسئولیت متقابل فرا میخواند و وجود سالمندان را در منزل و کانون گرم خانواده مایه خیر، برکت و کرامت به شمار میآورد و پیری را سرچشمه آرامش و عامل ایجاد تفاهم میان فرزندان و تحقق محبت و همبستگی همه زنان، مردان، بزرگ و کوچک خانواده به حساب میآورد. از هیچ تلاشی برای خدمت، احترام و نگهداری آنها دریغ نورزیم.
در فرهنگ اجتماعی ملتهای مسلمان غالباً بزرگان از احترام و منزلت شایستهای برخوردارند و حتی آنها را در مقام سرپرستی و تصمیمگیری خانواده قرار میدهند. و همه خویشاوندان از آنان حرفشنوی دارند و از دستوراتشان سرپیچی نمینمایند. و همه کسانی که از نزدیک با فرهنگ دینی حاکم بر خانوادههای مسلمان آشنایی دارند، این موضوع را به خوبی درک کردهاند. و تفاوت اساسی جو حاکم بر خانوادههای مسلمان را با روابط نامعلوم و از هم گسیخته خانوادههای غربی و شرقی به درستی متوجه گردیدهاند و به وضوح میبینند که سالمندان و بزرگان مسلمان در میان خانواده و فرزندان خویش از جایگاه و احترام خاصی برخوردارند و از زندگی خود لذت میبرند. اما پیران در غرب غالباً در خانهها یا در واقع شبهزندانهایی به نام خانه سالمندان در غربت، اضطراب، بدبختی و شقاوت روزگار را به سر میبرند.
بسیاری از محققین و روزنامهنگاران در ممالکی که در دهه 90 میلادی از اتحاد شوروی جدا گردیده و اعلام استقلال نمودند عملاً آن را لمس کردهاند. اما با آغاز حرکت تحولات اجتماعی که در بسیاری از عرصهها زندگی معاصر شاهد آن است، برخی از مظاهر و جوانب منفی در محیط خانواده و اجتماع مشاهده میشود که ارزشها و مفاهیم موجود و فرهنگ حاکم بر خانوادهها را مورد تهدید قرار داده و از روی عادت، رسوم و روابط اجتماعی که تا سالیانی پیش بسیار محکم و استوار بودند به تنش و لرزش انداخته است.
وجود این مظاهر منفی و ناهنجاریهای ناروا عامل بروز حالات و حوادث بسیار ناخوشایندگی گردیده و زمینه را برای بیمبالاتی نسبت به مقام، منزلت و کرامت سالمندان فراهم گردانیده و عدهای به خاطر فرار از خدمت و رسیدگی به حال و وضعشان، آنها را در گوشه تنگ و دلآزار خانههای سالمندان انداختهاند. به این بهانه که همسر فرزند حاضر به خدمت به پدر و مادر شوهر نیست، پسر یا فرزندان دیگر آن گوهرهای گرانبها و تلاشگران خستگیناپذیر که اسباب پا نهادن فرزندانشان به صحنه حیات فراهم نموده و برای رشد و تربیت آنها سختیها و مرارتهای فراوانی را به جان خریدهاند، را به تبعیدگاهی به نام خانه سالمندان فرستاده و از کانون گرم، محبت و خدمت خود آنان را محروم نمودهاند؟!
برپایی مراسم بزرگداشت سالمندان که توسط جمعیت عمومی سازمان ملل متحد در سال 1999 میلادی تحت شعار «به سوی جامعهای برای همه انسانها» انجام گرفت، زمانی راه درست خود را در پیش خواهد گرفت که در قوانین و لوایح مربوط به آن اصول و مبانی ارزشی همکاری و تفاهم اجتماعی را بگنجاند و معیار عمل قرار دهد و براساس آداب و انگیزههای آن که بر مبنای نیکوکاری، وفاداری، بزرگداشت و پاسداری از ساختار هماهنگ خانواده اسلامی که کانون مهر، صفا، صمیمیت و احترام متقابل است، راهش را به سوی آینده ادامه دهد.
همچنین در جهت به واقعیت درآوردن آن ارزشها و اهداف هیأت اجرایی مجمع عمومی سازمان ملل و جمعیت دفاع از سالمندان با همکاری دانشگاهها و وزارتخانههای امور اجتماعی در هریک از کشورها، مراکزی را برای رسیدگی به امور تندرستی، اجتماعی، معیشت و دیگر امور مربوط به سالمندان راهاندازی نمایند و در جهت پاسخگویی به نیازهای شخصی، اجتماعی، اقتصادی، پزشکی، رفاهی، رشد و به کارگیری تواناییها، تجارب و مهارتهای تولیدی در عرصه کارهای متناسب با آنها از هیچ تلاشی دریغ نورزند و همچنین برنامههایی را در راستای فراهم آوردن زندگی و آسایش بهتر و افزایش همکاریهای سازنده آنها و بهرهگیری از شایستگیها و تخصصهای آنان در روند حرکت سازندگی جامعه تهیه شود، تا اوقات فراغت آنها به صورتی مطلوب مورد استفاده بهینه قرار گیرد و به جای خواب و استراحتهای طولانی و احساس پوچی و بیخاصیتی در آنان که گاهی احساس میشود که هر ساعت منتظر آمدن سفیر مرگ میباشند و اطرافیان مدام دست به دعا برای آمدن چنان لحظهای هستند، از اوقات، استعداد و مهارتشان به نحو مطلوب به نفع خود و جامعه استفاده بشود.
لازم به یادآوری است که عملی شدن آن مسئولیتها و دستیابی به آن اهداف، حکومتها به تنهایی از عهده آن برنمیآیند بلکه به مشارکت عمومی برای احیاء و ایجاد مؤسساتی تولیدی و تعاونی فراوانی نیاز دارند که در کنار آن هیأتهای رسمی و دولتی با آگاهی از همه جوانب موضوع و با تهیه امکانات لازم در همه شهرها و روستاها به این مسئولیت مهم و گرانقدر عمل نمایند.
اینک به بیان برخی از برنامههای مربوط به این موضوع میپردازیم:
الف: مراقبتهای پزشکی از سالمندان
در دانشکدههای پزشکی ممالک عربی و اسلامی ـ همچنان که در دانشکدههای غربی مرسوم است ـ لازم است به تحقیق و بررسی در مورد بیماریهای دوران پیری و تأمین کلینیکهای تخصصی در این ارتباط اقدام شود و حکومتها و هیأتهای اجتماعی راجع به معالجه آن بیماریها همه تلاش خود را به کار بگیرند و مراکز درمانی اختصاصی آنها به حد کافی در اماکن ضروری تأسیس شوند و دارو، پزشک و تجهیزات لازم را برایشان فراهم کنند. از طرف دیگر لازم است که برای سالمندان برنامههای ورزشی، بهداشتی و غذایی پیشرفته و متناسبی را تهیه کنند تا از بیماریهای صعبالعلاج و عواقب آن در حد امکان جلوگیری نماید؛ زیرا چنین برنامههایی منافع زیادی را برای جامعه اسلامی به دنبال خواهد داشت.
شریعت هدایتگر اسلام توجه همه را به این مسئولیتها در راستای تضمین زندگی سالم و محترمانه برای همه انسانها اعم از پیر و جوان، جلب مینماید.
خداوند متعال در این رابطه میفرماید:
﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٩٥﴾ [البقرة:195].
«با دست خود خویشتن را به هلاکت نیندازید، و احسان و نیکوکاری کنید؛ زیرا به راستی خداوند نیکوکاران را دوست میدارد».
همچنین در مورد مراقبت از والدین میفرماید:
﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا ٢٣﴾ [الإسراء:23].
«(ای انسان) پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید، و به پدر و مادر نیکی کنید، هرگاه یکی از آنها یا هر دو نزد تو به سن پیری رسیدند (کمترین اهانتی را به آنها مکن و حتی) به آنها اف هم مگو! و بر سر ایشان فریاد مکش و با سخنان محترمانه با آنها سخن بگو!»
تردیدی در این نیست که لازمه نیکوکاری با پدر و مادر ضرورت فراهم آوردن زندگی سالم و آرام و تأمین همه نیازهای ضروری اعم از غذا، بهداشت، معالجه، مسکن، لباس و ... است.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «بدا به حال کسی که پدر و مادرش سالمند شوند و کاری نکند که او را به بهشت ببرند».[122]
مسئولیتی که فرزندان در مقابل پدر و مادر خویش دارند، در برابر دیگر اقوام، دوستان و همسایگان ضعیف و نیازمند هم دارند. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ﴾ [الکهف: 28].
«با کسانی همراه باش که صبح و شام خداوند خویش را عبادت میکنند و در پیشگاهش دعا مینمایند (و تنها رضایت) ذات او را میجویند و چشمانت را از ایشان برنگردان (و با آنها همنشین باش)».
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«احترام به سالمندان مسلمان جزو احترام نهادن به خداوند است».[123]
و فرموده است:
«هر کسی با خردسالان مهربان نباشد و احترام به منزلت سالمندان را مراعات نکند، جزو ما (مسلمانان) نیست».[124]
و فرموده است:
«هر جوانی که به سالمندی احترام بگذارد، خداوند کسی را برای احترام گذاشتن به او در ایام پیری برخواهد انگیخت».[125]
و فرموده است:
«هرکس را در جایگاه خاص خود قرار دهید. (و احترام او را نگاه دارید)». [126]
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم دستور فرموده است که: مدام سالمندان را در راه رفتن، مشورت نمودن، اقامت نماز و حتی در دفن شدن جلو بیندازند. «پشت سر من عاقلان، اندیشمندان و پس از آنها به ترتیب دیگران (برای نماز جماعت) صف ببندند».[127] و یاران گرامی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به این اخلاق و ارشاد نبوی کاملاً پایبند بودند و در کلام، طعام، راه رفتن و ... سالمندان را پیش میانداختند.
همه آنچه گفته شد بیانگر میزان اهتمام اسلام به احترام گذاشتن به بزرگان، اهل فضل و سالمندان در همه عرصهها و زمینههاست. به ویژه زمانی که آنها به تأمین زندگی سالم، بهداشت، مراقبت پزشکی برای حفظ حیات و سلامت نیاز پیدا میکنند و برای رفع مشکلات، معالجه بیماری و سختیهای زندگی به کمک دیگران محتاج میشوند.
براساس اصول و ارزشهای دینی و اجتماعی سالمندان باید در کنار دیگر اعضای خانواده و در کانون گرم و پر از صفا و صمیمیت آن زندگی کنند. در همان منزل و محل سکونتی که غالباً برای فراهم نمودن آن، همه سختیها و مشکلات را به جان خریدهاند و فرزندانش را در آن تربیت و سرپرستی کردهاند، لازم است همه خویشاوندان، فرزندان، برادران، خواهران و ... فضای زندگی خانوادگی را برای آنها با مهر، محبت و مراقبت، بسیار باصفا و دلپذیر نمایند؛ زیرا زمانی که انسانی در خانه خود یا فرزندان و خویشاوندان زندگی کند، احساس عزت و سربلندی می نماید، اما چنانچه در خانه سالمندان سالهای پایانی عمرش را سپری نماید، احساس حقارت و غربت مینماید و دیگران او، خانواده، فرزندان و خویشاوندانش را با چشم استهزاء و حقارت نگاه میکنند. در واقع فرزندان و خویشاوندانی که به جز در موارد بسیار استثنایی ـ که امکان نگهداری آنها به خاطر ضرورت مراقبتهای پزشکی در خانه میسر نباشد ـ بزرگان خود را به خانه سالمندان میفرستند، مرتکب جنایی اخلاقی گردیده و به واجب و مسئولیت شرعی و اجتماعی خود پشت کردهاند؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «همین گناه برای انسان کافی است که موجود زندهای را به دست تباهی، هلاکت و زحمت بسپارد».[128]
اما اگر معذورتی شدید وجود داشته باشد یا اینکه فرد سالمند از بیماری سختی رنج ببرد که امکان پرستاری از او در منزل وجود نداشته باشد یا به بیماریهایی مانند صرع و رعشه و دیوانگی غیرقابل تحمل مبتلا بگردد و برای افراد عادی قابل تحمل نباشد، یا اینکه فرزند و خویشاوند نزدیکی وجود نداشته باشد، چنین افراد را به ناچار می توان در مراکز درمانی یا خانههای مجهز سالمندان که دارای امکانات کافی برای پرستاری از آنها باشند، قرار داد، اما نباید از سرکشی مداوم، مهربانی، دلسوزی و ماندن در کنار آنان غفلت بشود و این کارها جزو امور و موازین همکاری و تفاهم اجتماعی و خانوادگی به شمار میآید.
کسانی هم که از اینگونه سالمندان بیمار مراقبت و پرستاری مینمایند، لازم است، بردبار و باتحمل باشند، و از اشتباهات و ایجاد مزاحمتهای آنان چشمپوشی نمایند و به هیچوجه آنها مورد اذیت، آزار، تحقیر و تمسخر قرار ندهند؛ زیرا چنین برخوردهای ناروایی با کرامت و شخصیت انسانی سازگار نیست و موجب بیشتر شدن بیماری و اضطراب او شده و قربانی بیماریهای دیگر نیز خواهد شد. از طرف دیگر قرآن بسیاری از مسئولیتها را از دوش بیماران و سالمندان و افراد علیل برداشته و میفرماید:
﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِيضِ حَرَجٞ﴾ [النور:61].
«بر نابینا و لنگ و بیماران (و ضعیفان و سالمندان) مسئولیت و بازخواستی نیست».
هرگاه سالمندان توانایی کار و کسب درآمد را از دست بدهند و دارای پسانداز و منبع درآمدی نباشند زندگی آنها باید از طریق وجوهات شرعی یا سازمانهای اجتماعی حکومتها تأمین بشود و این زمانی است که آنان دارای فرزندان و خویشاوندان نزدیکی که بتوانند زندگی آنها را تأمین کنند، نباشند. اگر آنها دارای فرزند و اقوام نزدیک باشند، بر آنان واجب است که مخارج ضروریات زندگی پدر، پدربزرگ، مادر و مادربزرگ خود را فراهم نمایند.
اکثریت علما ـ به جز مالکیه ـ تأمین ضروریات زندگی و مخارج والدین و اجداد را واجب میدانند؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾ [الإسراء: 23].
«(ای انسان) پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید و نسبت به پدر و مادر نیکی نمایید».
بارزترین تبلور احسان و نیکوکاری با پدر و مادر، رسیدگی به وضع مادی و تأمین مخارج زندگی آنهاست. در این مورد خداوند متعال میفرمایند:
﴿وَصَاحِبۡهُمَا فِي ٱلدُّنۡيَا مَعۡرُوفٗا﴾ [لقمان: 15].
«در زندگی دنیا با آنها به گونهای شایسته رفتار و همراهی کن».
توجه به زندگی والدین و فراهم آوردن وسایل آسایش ایشان ـ هرچند مسلمان هم نباشند ـ جزو مسئولیتهای اساسی فرزندان و خویشاوندان است؛ زیرا این آیه اخیر راجع به پدر و مادری کافر نازل گردیده و از طرف دیگر روا نیست که انسان، خود در ناز و نعمت به سر برد و پدر و مادر خود را در میان مشکلات، فقر و گرسنگی رها نماید.
این فرموده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم این موضوع را مورد تأکید قرار میدهد که: «بهترین چیزی را که از آن بهره میگیرید این است که حاصل کار خودتان باشد و فرزندان حاصل عمر شما هستند، (و از اموال و زندگی آنان استفاده نمایید)». [129] و این سخن ایشان خطاب به مردی بود که سئوال کرد: با چه کسی بهتر است خوبی کنم؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «با مادریت، با مادرت و پس از او با پدرت و پس از پدر با اقوام و خویشاوندانت».[130]
تأمین مخارج زندگی و فراهم نمودن امکانات آسودگی پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ بر فرزندان و نوادگان واجب است؛ زیرا به پدربزرگ و مادربزرگ، پدر و مادر گفته میشود و در واقع از همان منزلت آنان برخوردارند. اما مالکیه وجوب تأمین مخارج زندگی را از طرف فرزندان به پدر و مادر تقسیم خود محدود گردانیدهاند و از نظر آنها تهیه هزینه زندگی پدر بزرگ و مادربزرگ واجب نیست و همچنین بر آنها نیز واجب نیست که به نوههای خود کمک مالی بنمایند.
اما چنانچه پدر و مادر سالمندی دارای فرزند نبودند، و پسانداز و منبع درآمدی هم نداشتند و اقوام و خویشاوندان ثروتمندشان احیاناً حاضر به تأمین معیشت آنها نبودند، مسئولیت تأمین نیازهای زندگی آنان اعم از مسکن، خوراک، پوشاک و ... به نظام حکومتی و یا هیأتهای اجتماعی مردمی منتقل میشود؛ زیرا براساس همکاری و تعاون اجتماعی باید زندگی شایسته و متناسبی برای آنها فراهم بشود.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«خداوند بر ثروتمندان مسلمان به اندازه رفع نیاز نیازمندان صدقه و احسان واجب گردانیده؛ زیرا فقر و گرسنگی گرسنگان با اعمال اغنیا ارتباط دارد. بدانید که خداوند با ثروتمندان حساب سختی خواهد داشت و مجازات دردناکی را گریبانگیر آنها خواهد نمود».[131]
و در حدیث دیگری فرموده است:
«در هر منطقهای انسانی گرسنه سر بر بالین بگذارد، خداوند از آنها اعلان برائت مینماید».[132]
تردیدی در این مورد وجود ندارد که هر انسانی در زندگی و از خلال تجارب خود به مهارتها و تواناییهایی دست یافته است و همه این مهارتها و استعدادها در جهت رشد، سازندگی و انتقال آن به نسلهای دیگر دارای ارزش و اهمیت فراوانی است و حتی پیشرفت و تمدن سریع چیزی از ارزش آنها نمیکاهد.
بر همین اساس لازم است که وزارتخانههای کار و امور اجتماعی در همه ممالک با همکاری دانشگاهها و هیأتهای مختلف و سازمانهای بینالمللی و منطقهای همه تلاش خود را برای ایجاد امکانات و برنامهریزیهای متناسب با تواناییها و خبرگیهای مختلف سالمندان در جهت بهکارگیری آنها مورد استفاده قرار دهند.
حتی آن عده از سالمندان که توانایی کار و فعالیت را دارند در صورت نیاز به مدت زمان محدود مثلاً چهار ساعت در روز تحت آموزش قرار دهند یا به کار و فعالیت بپردازند. از این طریق درهای امید به روی آنان گشوده میشود، و نشاط و شادابی خود را تجدید مینمایند. از طرف دیگر از تخصص و تجارب آنها به نفع خود و جامعه بهترین استفاده به عمل خواهد آمد. هرچند تعداد چنین کسانی ممکن است بسیار اندک باشد، امام سهیم نمودن آنها در سازندگی جامعه بسیار مفید و کارساز خواهد بود و به نفع حکومتها تمام خواهد شد و از حجم هزینهها و مسئولیتهای بهداشتی و اجتماعی آنها خواهد کاست و بر میزان صرفهجویی و درآمد آنها خواهد افزود.
کسانی که گمان میبرند، کار و تلاش در شأن هر انسانی نیست و جایگاه و منزلت برخی از انسانها بالاتر از کار و تلاش است، بسیار در اشتباه هستند و درست موضوع برخلاف مدعای آنهاست؛ زیرا کار مایه عزت، احترام و تندرستی جسمی و روحی است و شأن هیچ انسانی از آن بالاتر نیست، حتی اضافه بر حفظ سلامت جسمی و بهداشت روانی، زمینه را برای رشد نیروهای فکری، ذهنی و نشاط و شادابی روحی فراهم میسازد.
هـ - کارهای متناسب با توانایی سالمندان
نباید سالمندان را از اقدام به کارهایی که توانایی انجام دادن آنها را دارند ـ به ویژه کارهایی که نیازی به نیروی جسمی ندارند ـ بازداشت؛ زیرا از نظر دینی، دنیوی و عقلی نباید مانع تلاشهای فردی کودکان و سالمندان در حد تواناییشان گردید؛ زیرا کار و تلاش، شخصیت کودکان را به خوبی پرورش میدهد و نشاط، شادابی و سازندگی را برای سالمندان به ارمغان میآورد.
نباید به هیچ یک از کارهای سالمندان که مسبب تعادل شخصیت و پر کردن اوقات فراغت و مایه رشد، سازندگی و انتقال تجارب آنها به دیگران باشد، با چشم حقارت نگاه بشود و نباید آنها را از قیام به کارهایی که در حد توانشان است و از آن لذت میبرند ـ بدون آنکه از نظر جسمی و روحی تحت فشار قرار گیرند و دچار ضعف و ناتوانی شوند ـ منع نمود؛ زیرا نباید کارهایی که آنها را خسته و توان مینماید به آنان سپرده شود. از نظر شرعی و عرفی براساس توانایی جسمی و علمی است که کاری به کسی سپرده میشود؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾ [البقرة: 286].
«خداوند جز براساس توانایی به کسی تکلیف نمینماید».
و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هرگاه کسی را به کاری گماشتید، او را کمک کنید».[133]
تکلیف و مسئولیت به هر صورتی که باشد، به نسبت آن به کار، تلاش و مشقت احتیاج دارد، اما منظور مشقت و سختی غیرعادی است و سختی و مشقت عادی آن است که انسان بدون آنکه دچار ضرر و زیانی بشود، بتواند آن را انجام بدهد. شریعت اسلام مشقت زیانآور را از دوش انسانها برداشته است، اما مشقت غیرعادی آن است که معمولاً انسان طاقت و توانایی انجام آن را ندارد. و اقدام به آن ضرر و زیانی را متوجه جسم و عقل و روح انسان بگرداند و نظام و روند صحیح زندگی او را بر هم بزند و مانع از قیام به کارهای خیر و مثبت بشود و در مورد اینگونه کارها تکالیف شرعی متوجه انسانها نگردیده است، تا از وقوع سختی، مشکلات و عواقب ناگوار آن جلوگیری نماید.
چنانچه با این روح پاک با سالمندان برخورد نماییم و آنها را در کارهای سازنده مشارکت دهیم، دستاوردهای مادی و معنوی بسیاری را به دست خواهیم آورد و از احساس پوچی، بیخاصیتی و افسردگی آنها جلوگیری نمودهایم و مانع از مبتلا شدن آنها به امراض و بیماریهایی که در اثر بیکاری و عدم جنبوجوش سالمندان دچار آنها میشوند، جلوگیری نموده و اوقاع فراغتشان را با کار و سازندگی پر کردهایم و در آنها احساس به کرامت شخصیت و نقششان در زندگی خود و جامعه ـ بدون آنکه احساس کنند سربار دیگران شدهاند ـ به وجود آوردهایم.
قوانین و لوایح مربوط به حقوق سالمندان
از خلال توجیهات، آداب و اخلاق فردی و اجتماعی موجود در شریعت اسلامی میتوان پیماننامه و مقرراتی به شرح زیر برای حفظ حقوق سالمندان تهیه کرد:
ماده اول: سالمندان از اصل اصیل و ریشهدار حق حیات همراه با احترام برخوردارند؛ زیرا برخورداری از حق حیات و زندگی و بقای آن ـ به خاطر حقیقی بودن آن ـ بر حیات و زندگی در حال تکوین و احتمال اولویت دارد.
ماده دوم: سالمندان حق دارند که از طرف خویشاوندان مورد احترام و تقدیر قرار گیرند؛ زیرا چنین اموری لازمه حیات با کرامت انسان است.
ماده سوم: محافظت از زندگی و سلامت و آسایش همراه با احترام سالمندان یکی از ضروریات وجود زندگی انسانی است.
ماده چهارم: رفتار با سالمندان باید با مهربانی و عطوفت انسانی قوی و تلاش برای فراهم نمودن اسباب آسایش و بهروزی آنها همراه باشد.
ماده پنجم: فراهم نمودن نیازهای معنوی فردی، اجتماعی، اقتصادی، بهداشتی و تفریحی سالمندان لازمه توجه و مراقبت محترمانه از آنهاست.
ماده ششم: تهیه برنامهها و مقرراتی که زمینه برخورداری آنان را از زندگی سالم و محترمانه و بهرهمندی از حقوق انسانی متناسب و مطلوب فراهم نماید و از سالمندی و ضعف آنان در مقابل آسیبهای اجتماعی محافظت کند.
ماده هفتم: تأسیس مراکز بهداشتی، پزشکی، حرفهای و تفریحی ویژه سالمندان در همه شهرها و روستاها.
ماده هشتم: احترام و تقدیر آنها به گونهای باشد که این احساس در آنها تقویت شود که مایه خیر و برکت برای خانوادهها و جامعهاند و آنها را باری بر دوش خویش به شمار نمیآورند و اسباب زحمت و مشکلاتشان نمیدانند.
ماده نهم: با آنان باید با آرامش و نرمش در کردار و رفتار برخورد شود و در حضور و غیابشان مدام برای طول عمر و سلامتی آنها دست به دعا برداشته شود. زیرا چنین دعاها و برخوردهایی از نظر معنوی و اجتماعی تأثیر بسیار مطلوبی را برجای خواهد گذاشت.
ماده دهم: اضافه نمودن بر میزان حقوق بازنشستگی و کمکهای تأمین اجتماعی مطلوب برای سالمندان و همه افراد از کار افتاده و ناتوان وکسانی که مجال زحمت کسب و درآمد را از دست دادهاند؛ زیرا چنین کمکها و مراقبتهایی از بار مشکلات آنها خواهد کاست و آنها را برای تأمین نیازهای ضروری خویش یاری خواهد کرد و خواستههای روزافزون مرحله سالمندی آنها را برطرف مینماید.
ماده یازدهم: برآورده نمودن نیازهای معنوی آنان و فراهم نمودن اسباب ازدواج مجدد افراد سالمندی که همسرانشان فوت کرده یا آنها را ترک نمودهاند، یکی از مسئولیتهای مهم در شریعت اسلامی است.
ماده دوازدهم: تلاش و زمینهسازی برای بهرهبرداری بهینه از تواناییها و تجارب آنان و تقویت استعدادها و مواهبشان در جهت کار، خدمت، سازندگی و شکوفایی روحیه تلاش در آنان.
ماده سیزدهم: نیکوکاری و رفتار صحیح با پدر، مادر و بزرگان به معنی الفت و محبت با انان و پذیرفتن اندرزها و توصیهها و عملی نمودن خواستهها و آرزوهای معقول آنهاست و همچنین پرهیز از همه کردار و گفتارهای توهین و استهزاءآمیزی است که موجبات آزردگی و ناراحتی آنها را نیز فراهم نماید و بدین معنی به طور جدی از سرزنش، انتقاد، متهم نمودن و هرگونه رفتاری که به شخصیت و احترام آنها لطمه وارد نماید پرهیز شود.
ماده چهاردهم: تلاش برای ماندگاری خاطره خدمات و تلاشهای علمی و عملی و مشارکت در جهاد، کار و خدمتی که برای خانواده و جامعه در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، علمی، تربیتی یا شعل و حرفه انجام دادهاند یا ابتکار فن و تخصصی که دارای نقش و تأثیری در آینده داشته باشد.
ماده پانزدهم: بیمبالاتی فرزندان و خویشاوندان نسبت به وضع سالمندان در زمانی که توانایی کار و زندگی را از دست دادهاند، جنایتی زشت بوده و به معنی کنار گذاشتن همه ارزشها و فضیلتهای اخلاق اسلامی است.
ماده شانزدهم: بدرفتاری با پدر و مادر و سالمندان جرمی قابل تعقیب و مجازات است که قاضی میتواند به شیوهای که مناسب میداند مجرم را مورد مجازات و تعزیر قرار بدهد.
ماده هفدهم: فرزندان لازم است مدام تلاش و زحمات شبانهروزی پدر و مادر خود را برای تأمین غذا، لباس، مسکن، بهداشت، معالجه، تحمل سختیهای بارداری و پرورشی و ... پیش روی خود مجسم نمایند و خود را مکلف سازند که همه آن زحمات آ نها را از طریق محبت، احترام و خدمت به آنان جبران نمایند.
سخن از حقوق اطفال و سالمندان شامل دو نسل یا دو دنیای متفاوت یا دو مرحله از عمر بشری میشود: دنیای کودکان و دنیای سالمندان. مرحله طفولیت شامل همه کودکانی که تحت سرپرستی انسان قرار دارند ـ اعم از فرزند خود یا فرزندان یتیم دیگران ـ میشود. مرحله سالمندی هم شامل پدر، مادر، پدربزرگها و مادربزرگها و افراد مسلمان دیگر میگردد.
از نظر حقوق بینالمللی اطفال از منزلت و جایگاه خاصی برخوردارند. لازم به یادآوری است که مجمع عمومی سازمان ملل متحد در جلسهای که در مورخ 20 نوامبر سال 1989 میلادی منعقد گردیده با اتفاق آراء «اتفاقیه حقوق کودکان» را به تصویب رسانید. اتفاقیهای که حاصل تلاش و مشاوره چندین ساله بسیاری از حکومتها و جمعیتها بوده است و در مورد حقوق سالمندان ـ همچنان که پیشتر نیز گفته شد ـ مجمع عمومی سازمان ملل، سال 1999 میلادی را به عنوان سال بزرگداشت بینالمللی سالمندان اعلام نموده و زیر عنوان و شعار «به سوی جامعهای که در آن همه انسانها در رفاه و آسایش زندگی کنند» مراسمهای مختلفی را ترتیب داده بود.
اما در زمینه هدایت و رهنمودهای اسلام، لازم به توضیح است که: شریعت اسلام پیش از همه سازمانها و جمعیتها و حکومتها، همه مردم را به رعایت و توجه به اطفال و سالمندان ترغیب نموده و این توجیهات را به خوبی از لابلای آیات قرآن و احادیث رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میتوان مشاهده نمود. به ویژه در ضمن توجیهات تربیتی لقمان حکیم برای فرزندش و تأکید مکرر آیات قرآن در مورد احسان و احترام به پدر، مادر و افراد مسن و ضعیف نمونههای زیادی به چشم میخورد. برای مثال رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«هر جوانی که به سالمندی احترام بگذارد، خداوند کسی را مأمور مینماید که او را در سالمندی مورد احترام قرار دهد». و «شما را به مراقبت از مستمندان سفارش مینمایم زیرا به خاطر آنهاست که خداوند امکانات و روزی زندگی را در اختیارتان نهاده است».
از طرف دیگر فقها در بخشهای مختلف فقه عبادات و معاملات و در کتابهای اصول فقه در مبحث «اهلیت و عوارض آن» زیر عنوان «احکام کودکان» بحثهای مستند و مطلوبی را بیان نمودهاند. همچنان که پیشتر نیز گفته شد: امام بزرگوار محمد بن محمود بن حسین استروشنی حنفی از فقهای قرن هفتم هجری کتابی را به نام «جامع احکام الصغار» تألیف کرده است.
همچنین فقهای مسلمان به کودکان از همان زمانی که جنینی بیش نبودهاند اهتمام نموده و حقوق چهارگانهای را برای آنها در نظر گرفتهاند که عبارتند از: حق نسب و ارتباط با پدر، مادر و خانواده، حق ارث بردن، حق وصیت و حق وقف شدن برای او. حتی قبل از آفرینش در درون مادر اسلام آنها را مورد توجه قرار داده و با تشویق مسلمانان به انتخاب همسر و شریک زندگی پاک و پرهیزکار بستر مطلوب و مناسبی را برای آنها در نظر گرفته است.
و در جهت محافظت از حقوق دیگران فقها به این موضوع پرداختهاند که ارتکاب جرم و خسارت از طرف کودکان موجب جبران خسارت از اموال آنهاست و جزو حکم وضعی ـ نه تکلیفی ـ به شمار میروند؛ زیرا تنها پس از رسیدن به سن بلوغ است که تکالیف و حدود شرعی شامل کودکان میشود.
همچنین به این موضوع اشاره کردهاند که به خاطر ترغیب و عادت کردن کودکان به ادای مسئولیتهای دینی، عبادت آنها در سن تمییز جایز است. و از طرف دیگر به خاطر آموزش کار و تجارت و تدمین زندگی مادی در آینده پدر و مادر میتوانند به او اجازه برخی از معاملات را بدهند و او را برای قیام به برخی از کارهای مربوط به دعوت از خویشاوندان، دوستان، بردن و آوردن امانت، تحویل دادن صدقه، احسان و ... مأمور کنند و فقها به این موضوع هم اشاره نمودهاند که خرید و فروشهای عادی و جزیی مواد خوراکی مدرسه و ... آنها ـ پس از اجازه والدین و پول در اختیار او نهادن ـ جایز و مشروع است.
و با توجه به جدیتی که شریعت اسلام برای حفظ حقوق و مصالح فردی کودکان و نوجوانان اعم از حق غذا، مسکن، لباس، مخارج تعلیم و تربیت، معالجه و به کارگیری اموال آنها ـ چنانچه دارای اموالی باشند ـ در جهت تجارت و بیشتر شدن آن دارد. اسلام قضیه ولایت و سرپرستی شخصی و مالی را مقرر نموده است که هریک از آن دو نوع ولایت، در فقه اسلامی دارای احکام و مقررات خاص خود هستند و هریک از آن اولیاء، دارای صلاحیتهای مشخصی هستند که حق ندارند از چهارچوب آن خارج شوند.
همچنین به خاطر تحقق همین هدف، شریعت اسلام احکام «وصایت» و سرپرستی بر کودکان از طرف پدر، جد و یا قاضی را مقرر نموده است؛ زیرا براساس حدیث: «حاکم و (قاضی) ولی و سرپرست بیسرپرستان هستند) دارای حق ولایت میباشند و قیام به مسئولیت سرپرستی و نگهداری کودکان را برای کسانی که توانایی آن را دارند، مایه اجر و ثواب گردانیده است؛ زیرا تعاون و همیاری در راستای خیرخواهی و پرهیزکاری است. خداوند متعال در این مورد فرمودهاند:
﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡيَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَيۡرٞ﴾ [البقرة: 220].
«در مورد (کودکان) یتیم از تو سئوال میکنند. بگو اصلاح (امور) آنها به خیر و مصلحت (همه) است».
لازم به یادآوری است که صلاحیت و اختیارات وصی در چهارچوب امور مالی و اقتصادی کودکان و با رعایت شش شرط است: مکلف، عادل، عاقل، توانایی اقدام به سرپرستی و نگهداری، امانتداری و مسلمان بودن برای سرپرستی کودکان مسلمان.
مراقبت و توجه به کودکان از مرحله خردسالی تا رسیدن به سن بلوغ از طریق مقررات و احکام «حضانت» و سرپرستی که نوعی ولایت و مسئولیت است ادامه خواهد داشت و براساس احکام شرعی حضانت و سرپرستی از کودکان ـ به ویژه دختران ـ به خاطر محافظت از جان، مال، حرمت، تربیت و تعلیم آنها واجب است. حتی در شرایطی که پدر و مادر از یکدیگر جدا شده باشند، این واجب و مسئولیت همچنان پابرجاست، مادران برای سرپرستی و نگهداری کودکان که به مادر نیازمند هستند، در اولویت قرار دارند، اما پس از رسیدن به سن بلوغ ـ به ویژه زمانی که بودن کودکان در نزد مادر، آنها را در معرض مشکلات گوناگون قرار دهد ـ این اولویت سرپرستی و نگهداری به پدر محول خواهد شد.
حضانت و سرپرستی به خاطر سفر طولانی، نقل مکان، فسق و فجور، ضعف دین و غیرت، قلت احساس مسئولیت، اذیت و آزار کودکان تحت سرپرستی یا به خاطر جنون، جذام، پیسی و ازدواج دختر تحت سرپرست، قطع و باطل میشود. هزینههای مربوط به سرپرستی و نگهداری از اموال کودکان ـ چنانچه خود دارای اموالی باشند ـ و یا از اموال پدر یا کسانی که نفقه کودکان بر آنان واجب است تأمین میشود، لازم است که سرپرست امکانات و لوازم زندگی مانند: غذا، مسکن، لباس و دیگر مایحتاج او را فراهم نماید و پس از پایان حضانت و سرپرستی کودک به پدر یا جد پدری او تحویل داده میشود.
و بر پدر و پدربزرگ واجب است مخارج زندگی کودکان خود را در حد توان ـ چنانچه کودکان دارای ثروت و درآمدی نبوده و توانایی کار و کسب درآمد را نداشته باشند، به خاطر حفظ حیات و مصلحت آنان ـ تأمین کنند.
و از همه مهمتر بر والدین، اولیاء و مربیان واجب است که براساس باورها، عقاید صحیح، اخلاق پسندیده، عبادت و پرهیزکاری کودکان را تربیت نمایند و از رسیدگی به امور بهداشتی، پزشکی و آموزشهای مختلف علوم فنی، انسانی، آداب ، فرهنگ اجتماعی و اطلاعات عمومی او کوتاهی نورزند و آنان را متوجه توطئههای دشمنان خارجی و مزدوران داخلی بنمایند، تا زمینه عزت، سربلندی و حفظ حقوق مسلمانان کمکم فراهم شود.
هرگاه افراد سالمند دارای اقوام و خویشاوندانی نبودند، بر مسئولیت حکومتی واجب است در اماکنی که با شأن و منزلت بزرگان سازگار باشد و از همه امکانات کار، مطالعه، تفریح، ورزش، بهداشت و معالجه برخوردار باشد، به خدمت و مراقبت از آنها بپردازند؛ زیرا گاهی ممکن است برخی از سالمندان از بیماری جسمی یا روانی خاصی رنج برده و برای نزدیکان نیز غیرقابل تحمل باشد که به مراقبتهای ویژه و اماکن خاصی نیاز دارند که در این صورت حکومتها باید به طور رایگان یا با هزینههای بسیار اندک به مراقبت از آنان سالمندان بیمار اقدام کنند.
یکی از مهمترین مسئولیتهای فرزندان و خویشاوندان تأمین مخارج زندگی سالمندان است؛ زیرا غالباً آنها توانایی کار و زندگی و کسب درآمد را از دست میدهند و غالباً از منبع درآمد معین و کافی محروم میباشند. بر همین اساس است که اسلام از طریق احکام نفقات تأمین مخارج آنها را به نزدیکان واجب گردانیده است؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦﴾ [النساء: 36].
«تنها خداوند را عبادت کنید و هیچ (کس و هیچ) چیزی را با او شریک ننمایید و به پدر، مادر، خویشاوندان، یتیمان، درماندگان، مستمندان، همسایگان خویشاوند، همسایگان بیگانه، دوستان (در سفر و حضر و همراهان و همکاران) و مسافران با نیکی (و مهربانی) رفتار کنید...».
لازمه حُسن رفتار و نیکوکاری آن است که مراکز مجهزی برای کار، تفریح، تندرستی و معالجه سالمندان فراهم شود، تا سلامت، شادابی، امیدواری، احساس وجود و کرامت در آنها شکوفا شود. از طرف دیگر از تواناییها و تجارب فکری و عملی تخصصها و فنآوریهای آنان متناسب با وضعیتشان حداکثر استفاده به عمل بیاید.
و همچنان که پیشتر نیز گفته شد: «در هیچ شرایطی نباید مجال و فرصت کار و بروز و ادامه فعالیت و سازندگی ـ در حد توان ـ از آنان سلب شود؛ زیرا کار و مشغولیت روح شادابی، احساس عزت و افتخار را در آن زنده نگاه میدارد و از افسردگی، احساس پوچی و دلمردگیشان جلوگیری مینماید.
در خاتمه بحث مربوط به سالمندان یک سری مسائل را به عنوان ضمانتهای عمومی برای توجه به حقوق آنها براساس اصول و ارزشهای اجتماعی و اخلاقی اسلام بیان نمودهاند که مفاد و روح آن این است که: حفظ احترام و ضرورت مراعات امور مربوط به سالمندان حقی استوار و اساسی در زندگی بشری است و باید براساس مهربانی و عطوفت و آگاه از وضع و شرایط جسمی و روحیشان همه امکانات لازم برای رفاه و آسایش آنها از طرف مؤسسات رسمی، مردمی و بینالمللی فراهم شود و همه دست به دست هم بدهند تا قوانین خاص سالمندان که حافظ حقوق و تأمین کننده مصالحشان باشد تهیه شود و به صورت جدی به مرحله اجرا دربیاید.
خانواده مسلمان خانوادهای یکپارچه، هماهنگ، از درون استوار، از بیرون و در روابط با دیگران همه همّ و غمّ آن پاسداری از حرمت، کرامت و در پیش گرفتن راه پاکی و پرهیزکاری است. در واقع به هر میزانی که خانواده اسلامی همیار و پشتیبان هم باشند و با بهرهمندی از اخلاق، فضیلت، پاکدامنی، عفت، خیرخواهی، بخشندگی و صمیمیت، خود را مسلح نمایند، بیشتر مورد احترام همسایگان و مردم جامعهاند.
خویشاوندان کسانی هستند که با انسان دارای روابط نسبی و نژادی میباشند و این حلقه ارتباط استحکامبخش به حلقه ارتباط برادری دینی و مؤید بر اخوت ایمانی است، اما بدون ارتباط با برادری دینی از ارزش و منزلت خاصی برخوردار نیست.
در راستای یکپارچگی و استحکام ارکان خانوادگی، اسلام حقوق مشترکی را میان خویشاوندان مقرر نموده که مهمترین آنها عبارتند از:
اراده خداوند متعال بر این قرار گرفته که اساس ارتباط انسان مؤمن با خانواده و جامعهاش در همه امور و در همه زمینهها با بهترین و زیباترین صورت ممکن باشد. انسان مسلمان موظف است که با خویشاوندان و بستگانش با کلام و سخن سنجیده و مطلوب و رفتار شایسته برخوردار نماید و چنانچه نیازمند باشند در حد توان نیازمندیشان را برآورده نماید. به طور مرتب به آنان سرکشی کند و چنانچه بیمار بودند به عیادتشان برود و از حال و احوال آنها جویا شود و از هیچگونه همکاری و دلسوزی برای آنها کوتاهی نورزد و در تشییع جنازه آنها مشارکت کند؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ [البقرة: 177].
«و از اموال خود، هرچند آن را دوست میدارد به نزدیکان میدهد ...».
﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ [النساء:36].
«خداوند را عبادت کنید (و کسی و) چیزی را با او شریک نگردانید و نسبت به پدر، مادر و نزدیکان به نیکی رفتار کنید».
﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا ٢٦﴾ [الإسراء: 26].
«حق خویشاوندان را (از قبیل صله رحم، محبت و تعاون) و حق مستمندان و وامانده در راه را (از قبیل زکات، صدقه و احسان) بپرداز و به هیچوجه ریختوپاش مکن».
همچنین قرآن مسلمانان را به مراعات حق و عدالت ـ به ویژه در شرایط خاصی مانند هنگام تقسیم ارث میان خویشاوندان و نزدیکان و سپردن حق هریک به آنها فراخوانده است.
﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٨﴾ [النساء: 8].
«هرگاه خویشاوندان (کسی که فوت کرده) و یتیمان و مستمندان (غیرخویشاوند) برای تقسیم (ارث) حضور پیدا کردند، بخشی از آن اموال را به آنها بدهید و به روش زیبا و شایسته با ایشان سخن بگویید».
انسان مسلمان نباید از صدقه و انفاق به خویشاوندان به ویژه زمانی که از خرج و هزینه خود چیزی اضافه داشته باشد، کوتاهی نماید و همچنین لازم است برای اصلاح و آشتی میان خویشاوندان ـ زمانی که اختلافی میان آنها بروز کند ـ در اسرع وقت ممکن اقدام نماید و مطمئن باشد که چنانچه اخلاق و دادگری را مراعات نماید به خاطر آن دارای اجر و ثواب خواهد بود.
اقارب وخویشاوندان شامل برادران، خواهران و فرزندان آنها، عمو، عمه و فرزندانشان و دایی، خاله و فرزندان آنها میباشد. ترمذی روایت مینماید که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «خاله به منزله مادر است». و لازم به یادآوری است که احسان و رفتار درست با خویشاوندان باید در جهت اجرای اوامر خداوند و پیامبر گرامی صل الله علیه و آله و سلم باشد و با اهداف و اغراض مادی و دنیوی همراه نگردد؛ زیرا انسان مسلمان مخلص سعی میکند همه کردار و گفتارش در راستای رضایت خداوند انجام پذیرد.
وصیت برای خویشاوندان قسمتی از دارایی به خویشاوندان براساس این ایه قبلاً واجب بوده است:
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ ١٨٠﴾ [البقرة: 180].
«هنگامی که برای یکی از شما (بیماری سخت مشرف به) مرگ فرا رسید، اگر دارایی و ثروت را از خود برجای (می) گذاشت. از سوی خداوند) وصیت، بر شما واجب شده است (و باید) برای پدر، مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیت کنید. این حقی است که بر دوش پرهیزکاران است».
اما پس از مدتی این آیه به وسیله آیات میراث که در سوره النساء آمده منسوخ گردیده و واجب بودن آن برای غیر وارثین به مستحب و مطلوب مبدل گردیده است و این کار در واقع زمینهساز دوام الفت، مودت و حُسن روابط میان آنهاست.
انسان مسلمان طبیعتاً دیگر مسلمانان را دوست می دارد و در مواقع سختی رفع نیازمندیهای آنان را بر نیازهای خود ترجیح میدهد، به ویژه زمانی که آن مسلمان از اقوام و نزدیکان او باشد. در این صورت محبت، دلسوزی و احساس مسئولیتش در آشکار و نهان برای او بیشتر میگردد و در شادمانی ازدواج، تولد فرزند، موفقیت او در کار و تحصیل و ... مشارکت مینماید و به هنگام غم، ناراحتی و مشکلات هم، سعی خود را برای دلجویی و کمک به او به کار میگیرد و در موارد خیر، مفید و برپایی عدالت و حق از او پشتیبانی مینماید؛ زیرا خداوند متعال منزلت قرابت و خویشاوندی را بسیار گرامی نموده و آن را زمینهای برای ایجاد تفاهم و وحدت میان اهل ایمان قرار داده و خطاب به پیامبر بزرگوار اسلام صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ [الشوری: 23].
«(ای پیامبر) به آنان بگو من هیچ اجر و پاداشی را به جز محبت و دوستی با نزدیکان از شما نمیخواهم».
اما نباید فراموش کنیم که محبت خویشاوندان را نباید بر محبت خداوند، پیامبر و جهاد در راه خدا ترجیح بدهیم. زیرا محبت خداوند، پیامبر و اسلام بر همه مسائل بزرگ و کوچک زندگی اولویت دارند؛ زیرا خداوند میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِ﴾ [البقرة: 165].
«آنهایی که ایمان آوردهاند بیشترین محبت را برای خداوند دارند».
رسول گرامی اسلام صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هرکس دارای سه خصلت باشد، شیرینی ایمان را چشیده است: اینکه خداوند و پیامبرش را بیش از هر چیز دیگری دوست بدارد و دیگران را هم تنها به خاطر خداوند دوست بدارد و همچنان که میترسد که او را زنده زنده در آتش بیندازند، از بازکشت به کفر هراسی در دل داشته باشد».[134]
همچنین لازمه محبت خداوند، پیامبر و دین آن است که حق و عدالت را از خویشاوندانش بیشتر دوست بدارد؛ زیرا پایبندی به حق و انصاف حتی بر مصالح و منافع خویشتن و پس از آن دوستان و نزدیکان برتری دارد؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ﴾ [النساء: 135].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید دادگری را پیش خود سازید و در اقامه عدالت و دادگستری تلاش کنید و تنها به خاطر خداوند شهادت بدهید (و از این و آن به ناحق طرفداری نکنید) هرچند که شهادت و گواهی شما به زیان خود، پدر، مادر، و خویشاوندانتان تمام شود».
در واقع هرکس در حکم و قضاوت راه ستم و جور را در پیش گیرد در دنیا و آخرت زیان بار و بدبخت خواهد شد. از این آیه اینگونه فهمیده میشود که هرکس محبت خانواده و خویشاوندان را بر محبت خداوند، پیامبر، احکام دین و جهاد در راه آن ترجیح بدهد، از صراط مستقیم اسلام خارج شده است.
خداوند متعال انسانها را به ارتباط با خویشاوندان و محبت با آنها دستور فرموده است؛ زیرا قطع ارتباط و عدم رفت و آمد با آنها زمینه نگرانی و دشمنی را میان افراد خانواده فراهم مینماید و سبب تفرقه و پراکندگی میشود و شرایطی را فراهم مینماید که به هیچوجه با تفاهم و تعاونی که اسلام خواهان تحقق آن میان همه افراد جامعه مسلمان است، سازگار نیست. خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُونِ ٩٢﴾ [الأنبیاء: 92].
«به راستی این (امت) امت واحد و (یکپارچه) است و من پروردگار همه شما هستم و پس تنها مرا پرستش کنید».
و در مورد پرهیز از قطع صله رحم و عدم ارتباط با خویشاوندان میفرماید:
﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ ٢٢﴾ [محمد:22].
«آیا اگر (از قرآن و هدایت اسلام) روی گردان شوید، جز این انتظار دارید که در زمین به فساد بپردازید و پیوند خویشاوندی میان خود را قطع کنید؟»
همچنین در مورد ضرورت رفت و آمد، الفت و محبت با خویشاوندان قرآن به صراحت میفرماید:
﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ﴾ [الأحزاب: 6].
«و خویشاوندان نسبت به همدیگر در کتاب خداوند، از مؤمنان و مهاجران برترند».
این آیه به موضوع ارث بردن مهاجرین از دیگران پایان داد و موضوع ارث بردن را تنها براساس پیوند خویشاوندی قرار داد.
در مورد ترغیب به صله رحم احادیث بسیاری از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت شده است که میتوان به موارد زیر اشاره کرد: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هرکس که میخواهد روزیش بیشتر شود و عمرش طولانی شود، با خویشاوندان خویش رفت و آمد داشته باشد».[135]
و فرمودهاند:
«صدقه و صله رحم عمر انسان را بیشتر نموده و از مرگ نامطلوب، سختی و مشکلات جلوگیری مینماید».[136]
خداوند کسانی را که با خویشاوندان خویش قطع ارتباط مینمایند، مورد ملامت قرار داده و قیامکنندگان به صله رحم و محبت با اقوام را به محبت و دوستی خود مژده داده است. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«مهربانی و صله رحم با عرش خداوند در ارتباط است و میگوید: هرکس مرا پیوند دهد، خداوند او را به خود پیوند میدهد و هرکس مرا قطع کند، خداوند ارتباطش را با او قطع خواهد نمود».[137]
و در حدیثی قدسی آمده است: «خداوند عزوجل فرمودهاند: من خداوند رحمانم و خود مهربانی و رحمت را آفریدهام و آن را از اسم خود برگرفتهام، هرکس با دیگران مهربانی ورزد و با خویشاوندان در ارتباط باشد من هم با او مهربان خواهم بود و هرکس با آنها قطع رابطه نماید، با او قطع رابطه مینمایم و بنیانش را برمیاندازم».[138]
صله رحم با خویشاوندان هرچند مشرک باشند کاری مطلوب است؛ زیرا اسماء دختر حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرموده است: «روزی خانم بردهای در زمان قریش که مشرک بود، برای درخواست کمکی نزد من آمد و از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسیدم، اجازه دارم با او رفت و آمد و محبت بنمایم؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: آری». همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اجر و پاداش صدقه و احسان به خویشاوندان را چندین برابر بیان فرموده است: «صدقه به مستمندان یک چیز است. اما صدقه به خویشاوندان هم صدقه است هم صله رحم».[139]
یکی از ارزشهای اخلاقی در روابط خانوادگی این است که با آن دسته از اقوامی که با انسان قطع ارتباط کردهاند، ارتباط برقرار شده و رفت و آمد نماید و آنکه ایمان و پرهیزکاریش بیشتر است، زودتر به دیدار و سلام و احوالپرسی برود؛ زیرا قهر با خویشاوند نباید بیش از سه شبانهروز به طول بیانجامد. این نوع از اخلاق بسیار ارزشمند و متمدنانه است. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«صله رحم همین نیست که به دیدار آنهایی بروید که به دیدارتان آمدهاند، بلکه صله رحم واقعی این است که به دیدار و سرکشی آنهایی بروید که با شما قطع ارتباط کردهاند».[140]
و ابوداود از ابو ایوب انصاری نقل مینماید که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«به هیچ وجه روا نیست مسلمانی بیش از سه شبانهروز با برادر مسلمان خود قطع رابطه بنماید و هنگامی که به هم میرسند به همدیگر پشت نمایند. بهترین آنها کسی است که سلام و احوالپرسی را زودتر آغاز کند».[141]
و همین اخلاق و ویژگی بوده که سبب شده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به دارنده اخلاق برتر توصیف شود و این آیه نازل شود که:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾ [الأعراف: 199].
«گذشت و بخشش را برگزین و به نیکی دستور بده و از جاهلان روی برگردان».
و حضرت جبرئیل این آیه را برای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اینگونه تفسیر فرمودند که: «با آنهایی که با تو قطع رابطه کردهاند، رابطه برقرار کن! و به آنهایی که از دادن چیزی به تو دریغ ورزیدهاند، عطا و بخشش داشته باش و کسانی را که به تو ستم ورزیدهاند مورد عفو قرار بده!» [142]
یکی از بدترین عواقب قطع ارتباط با خویشاوندان عدم پذیرش اعمال انسان است. امام احمد از ابوهریره رضی الله عنه روایت کردهاند که از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیده است:
«اعمال انسانها پنجشنبه شبها مورد بررسی قرار میگیرد و در میان آنها اعمال کسانی که با خویشاوندان خود قطع ارتباط کردهاند، مورد قبول قرار نمیگیرد».
و گلایه مردی در نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم این موضوع را مورد تأکید قرار میدهد. امام مسلم از ابوهریره روایت مینماید که: «روزی مردی نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ! من به اقوام و خویشاوندانم سرکشی مینمایم. اما آنان با من هیچ رفت و آمدی ندارند، و با آنان خوبی مینمایم. اما آنان با من بدرفتاری میکنند و خیر و مصلحت آنان را میخواهم اما آنها توجهی به من ندارند»! رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «اگر این سخنان تو صحیح باشد، مثل آن است که آنها زنده زنده در شن داغ فرو روند (و دچار عذاب و ناراحتی بشوند) و اگر همچنان با آنها رفتار نمایی خداوند مدام یار و پشتیبان تو خواهد بود».
کسانی که با خویشاوندان خود قطع ارتباط مینمایند در دنیا دچار عذاب وجدان میشوند؛ زیرا در تنهایی و غربت روزگار به سر خواهند برد و در قیامت مورد خشم خداوند قرار خواهند گرفت؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرمایند:
«سوگند به خداوندی که براساس حق و راستی مرا مبعوث نموده، او صدقه و احسان کسانی را که خویشاوندان مستمند دارند و صدقه و کمک خود را به دیگران میدهند، نخواهد پذیرفت. سوگند به خداوند او در روز قیامت به آنان نگاه نخواهد فرمود».[143]
یکی از مهمترین رهنمودهای اسلام در جهت ترویج محبت و تفاهم و گسترش راهکار تعاون و همبستگی برای تحقق بخشیدن به مصالح و منافع و پیشگیری از مفاسد و زیانها، رفتار خوب، سنجیده، تفاهم، گشادهرویی، بخشندگی و خیرخواهی در حق همسایگان است.
این روش عملی و سازنده دارای بازتابی مهم در آینده خواهد بود؛ زیرا سلامت خانواده و محافظت از مصالح آن در حضور و غیاب و توسل به عوامل تواناییبخش برای تفاهم و همبستگی موکول به رعایت حقوق همسایگان و پاسداری از کرامت و حرمت آنهاست (هرچند مسلمان هم نباشند)؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ﴾ [النساء:36].
«تنها خداوند را عبادت کنید و هیچ (کس و هیچ چیزی) را با او شریک ننمایید و به پدر، مادر، خویشاوندان، یتیمان، درماندگان، مستمندان، همسایگان، خویشاوندان و همسایگان بیگانه و دوستان (در سفر وحضر) و همراهان و همکاران) و مسافران (به نیکی) رفتار کنید».
این آیه بیانگر این موضوع است که همسایگان سهگونهاند: همسایهای که خویشاوند است ـ هرچند که مسلمان هم نباشد ـ و همسایهای که نسبت قوم و خویش با او وجود ندارد و رفیق و همسفری که در کار و مسافرت همراه یکدیگر هستید.
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«هرکس به خداوند و دنیای پس از مرگ باور دارد، یا سخن خیر بگوید و یا سکوت کند و هرکس که به خداوند و دنیای پس از مرگ باور دارد، مهمانش را مورد احترام قرار دهد».[144]
و در حدیث دیگری میفرماید:
«جبرئیل همیشه در مورد همسایه به من سفارش مینمود، تا جایی که فکر میکردم که همسایه از همسایهاش ارث میبرد»[145].
رعایت حقوق همسایگان به همسایه دیوار به دیوار محدود نمیگردد بلکه براساس فرموده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شامل چهل همسایه میشود؛ زیرا طبرانی روایت مینماید که: «روزی مردی به حضور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ! من در محله فلان مسکن گزیدهام و بدترین مردم آن محله کسی است که با هم همسایه دیوار به دیوار هستیم و مدام ما را مورد اذیت و آزار قرار میدهد. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ابوبکر و عمر و علی رضی الله عنه را به مسجد فرستاد تا به مردم مسلمان ابلاغ نمایند که: تا چهل منزل دور و بر همسایه به شمار میروند و هر کسی که همسایهاش از اذیت و آزار او در امان نباشد، داخل بهشت نمیشود».
مهمترین حقوقی که همسایگان بر همسایههای خود دارند عبارتند از:
یکی از مسئولیتهای مهم در برابر همسایگان این است که چنانچه مستمند باشند، در حد توان غذا، پوشاک و مسکن برای آنان تهیه شود و ادای چنین مسئولیتی در راستای رفع نیازمندیها و حل مشکلات ضروری و همچنین واجبی شرعی است و بهترین احساس همدردی با آنان به شمار میرود. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«کسی که سیر سر بر بالین بگذارد و بداند که همسایهاش گرسنه است، به من ایمان کامل نیاورده است».[146]
و در روایت دیگری آمده است:
«کسی که سیر سر بر بالین بگذارد و همسایهاش گرسنه بماند اهل ایمان نیست».[147]
و راجع به تهیه لباس و پوشاک برای آنها انس بن مالک روایت نموده است که: «روزی مردی به نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم مقداری پوشاک به من بده! رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم چیزی نفرمود. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: همسایهای نداشتی که لباس اضافه داشته باشد. گفت: چرا چندین همسایه دارم که چندین دست لباس اضافه دارند، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «خداوند آنها را با تو در بهشت با هم جمع نخواهد نمود».[148]
معمولاً همسایگان گاهی به وسایلی مانند: سطل، تیشه، نردبان، دیگ، ظرف، نمک و آب یکدیگر نیاز پیدا میکنند و در اینگونه موارد لازم است همسایهها با کمال خوشرویی آنها را در اختیار دیگر همسایهها قرار دهند و به هیچوجه بخل و طمعورزی ننمایند؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥ ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ ٦ وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧﴾ [الماعون: 4- 7].
«پس وای بر نمازگزاران * آنهایی که از نمازشان غافلند * آنان که ریا مینمایند * و از دادن زکات (و وسایل و مایحتاج خانه به همسایگان و خویشاوندان) خودداری میورزند».
و این بدان معناست که امتناع از عون و همکاری و قرار دادن وسایل مورد نیاز در اختیار همسایهها کاری بسیار ناپسند بوده و انجام دهنده آن مستوجب مجازات اخروی است.
یکی از عوامل ایجاد الفت و محبت میان همسایگان و ریشهکن کننده حقد، کینه، نگرانی، دشمنی و تهیه هدیه و سوغاتی برای آنهاست؛ زیرا چنین کاری روحیه تفاهم و تعاون میان همسایگان را تقویت مینماید. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«به یکدیگر هدیه بدهید تا نسبت به هم احساس محبت و دوستی نمایید».[149]
و در روایتی دیگر آمده است:
«دست دوستی به دست هم بدهید تا کینه و دشمنی میان شما از بین برود و به یکدیگر هدیه بدهید تا دوستیشان با هم مستحکمتر بشود و نفرت و ناراحتی میانتان برطرف گردد».[150]
در واقع هدیه دادن هرچند کم باشد، مفید و ارزشمند است؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«ای زنان مسلمان هیچگاه همسایگان خود را مورد تمسخر قرار ندهید و حتی به سم گوسفند آنها توهین ننماید».[151]
مردمآزاری کاری است حرام و ناروا. انسان مسلمان هیچگاه به خود اجازه نمیدهد که دیگران ـ به ویژه همسایگان ـ را مورد اذیت و آزار قرار دهد؛ زیرا آزار دیگران زمینه کینه و دشمنی را فراهم مینماید و غالباً انسان را به انتقامجویی وادار نموده و گاهی مشکلات زیادی را برای روابط اجتماعی به وجود میآورد. و در مورد حرام بودن همسایهآزاری احادیث زیادی روایت شده و همسایهآزار را به نقص ایمان توصیف نموده است. برای نمونه به احادیث زیر توجه کنید:
«سوگند به خداوند ایمان ندارد، ایمان ندارد و ایمان ندارد. گفته شد یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم چه کسی ایمان ندارد؟ فرمود: کسی که همسایهها از اذیت و آزار و شر او در امان نباشند!» و ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده که: «با همسایههایت رفتار شایسته داشته باش تا بر ایمانت افزوده شود».[152]
برخی از احادیث، همسایهآزاری را مایه محروم شدن از بهشت به شمار میآورند. برای مثال رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«مؤمن کسی است که مردم در مورد او احساس امنیت بنمایند و مسلمان کسی است که دیگر مسلمانان را با گفتار و کردار خویش آزار ندهد و مهاجر (الی الله) کسی است که از بدیها و زشتیها دور شود و سوگند به خداوندی که جان من در اختیار اوست، کسی که همسایگان از شرارت و بدرفتاری او در امان نباشند، به بهشت نمیرود».[153]
و در روایت دیگری آمده است که مردی خطاب به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فلانی نماز میخواند و روزه میگیرد و صدقه و احسان میدهد، اما بدزبان است و با بدزبانیش همسایهها را اذیت و آزار مینماید. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «او جهنمی است».[154]
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم همسایهآزار را آزاردهنده خداوند و پیامبر نامید و فرموده است:
«هرکس همسایهاش را بیازارد، مرا آزرده است و هرکس مرا بیازارد خداوند را آزرده است. هرکس با همسایهاش به جنگ و دعوا بپردازد، با من وارد جنگ گردیده و هرکس با من بجنگد، با خداوند اعلان جنگ کرده است».[155]
همسایه بر همسایگان خود این حق را دارد که در سختیها او را یاری دهند و در شادمانیش شریک شوند و هرگاه مورد ستمی قرار گرفت از او رفع ستم بنمایند و هرگاه دچار انحراف یا اشتباهی گردید، او را ارشاد کنند و راه صحیح را به او بنمایانند و زمانی که موفقیتی را کسب نمایند به او تبریک بگویند و چنانچه مصیبتی برایش پیش بیاید به دلجویی از او بپردازند و به هنگام بیماری به عیادتش بروند و از بار مشکلاتش بکاهند. طبرانی از معاویه بن حیده نقل نموده است که: گفتم: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم همسایه بر همسایگان خود چه حق و حقوقی دارد؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود:
«اگر بیمار شد به عیادت او بروی، هرگاه فوت کند، در تشییع جنازهاش شرکت کنی، اگر قرضی را از تو خواست دست رد بر سینهاش نگذاری، هرگاه نیازمند شد، نیازش را برآورده نمایی، هرگاه خیر و منفعتی را به دست آورد به او تبریک بگویی، هرگاه دچار مصیبتی گردید از او دلجویی کنی و خانهات را به گونهای بلند مکن که جلو هوا و روشنایی آنها را بگیری (مگر آنکه خود اجازه بدهند و به وسیله دود اجاق و بخاری او را آزار ندهی، مگر آنکه مقداری از غذایتان را برای آنها هدیه ببری، هرگاه میوهای را خریدی مقداری از آن را برای آنها بفرست و اگر نمیخواستی برایشان هدیه ببری چیزی را که خریدهای مخفیانه به منزل ببر و کودکان شما چیزی را جلو چشم آنان نخورند، تا باعث ناراحتی کودکان آنها نشود».
مراعات این حقوق بیانگر مشارکت و همبستگی درونی و عملی میان همسایگان است. و هرگاه همسایهای نتواند شادمانی را به کانون خانوادهای به ارمغان ببرد، نباید اسباب ناراحتی و مشکلات را برایشان فراهم سازد و باید از دلآزاریشان دوری کند و کسی که از ناراحتی همسایگانش ناراحت نمیشود و از شادمانیشان شادمان نمیگردد و احساس و عواطف آنها را درک نمیکند، با اخلاق ایمان فاصله گرفته است. از طرف دیگر مشارکت قلبی و احساس همدلی زمینهساز تعاون، همبستگی و تفاهم میان مسلمانان است.
گذشتگان پاکسیرت ما هریک اسوه و الگوی گرانقدر در زمینه مراعات حقوق همسایگی بودهاند. هرچند همسایه آنها گاهی مسلمان هم نبودهاند و این اخلاق را از آداب و هدایت والای قرآن برگرفتهاند که میفرماید:
﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٨﴾ [الممتحنة: 8].
«خداوند شما را باز نمیدارد از اینکه نیکی و بخشش نمایید با کسانی که به خاطر دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند، به راستی خداوندان اهل عدالت (و نیکوکاری) را دوست میدارد.».
در پرتو این توصیه قرآنی بوده که مسیحیان و یهودیان در سرزمینهای اسلامی در کمال امنیت، آرامش، تفاهم و صلح در کنار مسلمانان زندگی میکردهاند؛ زیرا عملاً میدیدند که مسلمانان ملتزم و متعهد سرچشمه خوبیها، تسامح، بردباری ، رفتار شایسته و پسندیده هستند و به همین خاطر بود که از دشمنی با مسلمانان دوری میکردند و دسته دسته با میل و رغبت خود به اسلام میگرویدند.
هم انسانها ـ حتی کودکان ـ دوستی و رفاقت را دوست میدارند و برای انس، الفت و همیاری در درس، تحقیق و کسب مهارتها از یکدیگر و همکاری در انجام دادن کارها و مسئولیتهای مختلف و کسب و درآمد روا و دوری از کار و تجارت ناروا، یا در راستای ادای مسئولیتهای اجتماعی مشروع، انسانها به یکدیگر نیاز دارند. ضوابط، حد و حدود و حقوق رفاقت و دوستی از نظر معیارهای اسلامی، میان بزرگ، کوچک، جوان و نوجوان به صورت زیر است:
در جهت حفظ حرمت و کرامت انسانها، مصونیتشان از گناه و زشتی، عواقب دنیوی و اخروی آن، اسلام قاطی شدن زنان، دختران و مردان نامحرم را ـ به جز در موارد ضروری مانند: کلاس درس، معالجه و معامله ـ حرام گردانیده است.
اسلام مسلمانان را به ضرورت رفت و آمد و سرکشی از دوستان خود ترغیب نموده، تا از حال و احوال آنان باخبر شوند و در صورت امکان مشکلی را از آنها برطرف نمایند تا در راستای رضایت خداوند روابط ایمانی آنان استوارتر و پابرجاتر بگردد و هدف آنان از رفت و آمد با دوستان به خاطر اعراض و اهداف دنیوی نباشد. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«مسلمانان بر برادر مسلمان خود پنج حق را دارد: پاسخ سلام، عیادت بیمار، تشییع جنازه، قبول دعوت و دعای خیر برای عطسه کننده».
سرکشی صادقانه که بیانگر محبت و دوستی است شرعاً مستحب میباشد. امام مسلم از ابوهریره نقل نموده است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «روزی مردی به قصد دیدار با دوستش راه روستایی را در پیش گرفت. خداوند فرشتهای را نزد او فرستاد و گفت: کجا میخواهی بروی؟ مرد گفت: میخواهم به دیدار دوستم در این روستا بروم. فرشته گفت: آیا حقی بر او داری که میخواهی او جبرانش کند؟ گفت: نه، حقی بر او ندارم و تنها به خاطر خداوند او را دوست میدارم، فرشته گفت: من فرستادهای از جانب پروردگارت هستم و به من فرموده که به تو بگویم: همچنان که آن دوستت را دوست میداری خداوند نیز تو را دوست میدارد».
و در روایت دیگری آمده است: «هرکسی که به عیادت بیماری برود، یا تنهایی به خاطر رضایت خداوند از برادر مسلمانش سرکشی نماید، ندای نداگری برخواهد خواست که: کار بسیار خوب و پسندیدهای را انجام دادی و گامهایت هریک برای تو احسانی شدهاند و جایگاهی را در بهشت برای خود فراهم کردهای».
سرکشی و رفت و آمد با دوستان سبب خشنودی خداوند است؛ زیرا معاذ بن جبل رضی الله عنه گفته است: از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدهام که میفرمود:
«خداوند متعال فرموده است: دوست داشتن آنهایی که به خاطر من همدیگر را دوست میدارند و به دیدار هم میروند و به یکدیگر بذل و بخشش دارند، بر من واجب شده است».[156]
و سرکشی مطلوب آن است که مرتب بوده و وقت دیگران را زیاد ضایع ننماید و به ساعتی یا کمتر بسنده شود؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«چند روز یک بار با دوستانت دیدار کن تا محبتتان بیشتر شود».[157]
انسان مسلمان موظف است که برای رفاقت و دوستی، انسانهای مؤمن و پرهیزکار را انتخاب کند و از آدمهای فاسد و ناپرهیزکار پرهیز نماید؛ زیرا دوستی با خوبان و نیک مردان مایه بهره و کسب خیر و نیکی است و انسان را به راه راست راهنمایی میکنند. اما رفیق فاسد و ناپرهیزکار زمینه را برای فاسد و بدکاره شدن انسان فراهم مینماید؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«تنها با مؤمنان دوست رفیق باشید و تنها پرهیزکاران را بر سر سفره خود دعوت کنید».[158]
تأثیرپذیری متقابل انسانها به ویژه دوستان از یکدیگر بسیار واضح است و گاهی این تأثیرپذیری غیرارادی و ناآگاهانه است. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرمایند:
«انسان به دین و اخلاق دوستش گرایش پیدا میکند، دقت کنید و ببینید چه کسی را برای دوستی انتخاب میکنید».[159]
همچنین فرموده است:
«دوست و رفیق خوب و بد مانند: رفتن به دکان مسک فروشی و یا آهنگری است. مسک فروش و عطرفروش یا چیزی را به تو هدیه میدهد یا مسکی را از تو خریداری مینماید یا دستکم بوی خوشی از او به مشامت میرسد. اما رفتن به آهنگری یا باعث سوختن لباست میشود، یا بوی نامطبوعی به مشامت میرسد».[160]
حدیث دیگری این موضوع را مورد تدکید قرار داده و میفرماید:
«مردم همچون معدن طلا و نقرهاند. بهترین آنها در زمان جاهلیت ـ اگر آگاه و اهل ایمان باشند ـ در زمان مسلمان بودن هم بهترین خواهند بود. روان انسانها سربازان به صف ایستاده خداوند هستند، آنهایی که همدیگر را میشناسند، با هم همراهی میکنند و آنانی که یکدیگر را نمیشناسند، هریک به راهی میروند و دچار اختلاف میشوند».[161]
سرانجام دوستی و رفاقتی که براساس پاکی، پرهیزکاری و اخلاص استوار باشد، سبب پیروزی و سربلندی در دنیا و عقبی خواهد شد؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ يَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِينَ ٦٧﴾ [الزخرف: 67].
«در روز قیامت همه آنهایی (که در دنیا با هم) دوست بودهاند، با هم دشمن میشوند. به جز دوستانی که پرهیزکار بودهاند».
و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «انسان با همانی خواهد بود که او را دوست میدارد».[162] و از انس بن مالک روایتشده که مردی به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم قیامت کی فرا میرسد؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «چه توشهای را برای آن آماده کردهای؟ گفت: عشق و محبت به خداوند و پیامبر او. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «تو در کنار آنهایی خواهی بود که دوستشان میداری»[163].
احترام و پذیرایی از مهمان جزو عادات و فرهنگ بسیاری از ملتها به ویژه ملت عرب است که اسلام ضمن تأکید و تأیید، آن را براساس معتدل و معقول سر و سامان بخشیده است؛ زیرا مردم عرب قبل از اسلام گاهی در پذیرایی از مهمان راه افراط و تفریط را در پیش میگرفتند و برخی از آنها گاهی گاو یا شتر خود را برای مهمان ذبح میکردند. در این زمینه حاتم طایی شهرتی فراوان یافته بود.
اما اسلام راهی میانه و معتدل را فرراه مردم قرار داد و اسراف، تبذیر و یا بخل و تنگ چشمی، آنها را برحذر داشت و مهمانداری و احترام به تازهوارد را یکی از شعائر ایمانی و اخلاقی برشمرد و در این رابطه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود:
«هرکس به خداوند و دنیای پس از مرگ ایمان دارد، به مهمانش احترام بگذارد».[164]
و در حدیث دیگری که عبدالله بن عمر رضی الله عنهما آن را از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت نموده، فرموده است: «روزی به حضور رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم رسیدم او خطاب به من فرمود: شنیدهام همه شبها مشغول به نماز و همه روزها را روزه میگیری؟» گفتم: آری یا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم . فرمود: «این کار را مکن! برخی روزها را روزه بگیر و روزهای دیگر را هم از گرفتن روزه خودداری کن و پاسی از شب را به نماز بایست و بخشی از آن را هم به خواب و استراحت بپردازد. زیرا بدن، چشمان، همسر و مهمانهایت بر تو دارای حق و حقوقی هستند»[165]. و در واقع پذیرایی و احترام به مهمان جزو مکارم اخلاق است. و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«مکارم اخلاق راهی است که به بهشت منتهی میشود».[166]
پذیرایی و احترام به مهمان مرد یا زن، بزرگ یا کوچک دارای اجر و پاداشی اخروی است و مانعی ندارد که زن محجبه و محترم با حفظ حرمت از مهمانان خود پذیرایی نماید و چنانچه مهمانها انسانهای پاک و پرهیزکاری باشند، به خدمت آنها بپردازد؛ زیرا امام مسلم و بخاری از سهل بن سعد انصاری روایت مینماید که گفته است: «وقتی که ابواسید ساعدی عروسی کرد، از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و بسیاری از اصحاب دعوت کرد، خانم او (ام اسید) مقداری خرما را در ظرفی سنگی خیس نموده و نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و اصحاب آورد».
حافظ ابن حجر با برداشت از این روایت بر این باور است که پذیرایی زن محجبه از مهمانهای مؤمن و پرهیزکار رواست.
مدت پذیرایی از مهمانان معمولاً سه شبانهروز است، زیرا بزار از ابن مسعود روایت مینماید که از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روایت شده است:
«پذیرایی از مهمان سه شبانهروز است و در صورت بیشتر شدن باز پذیرایی از او دارای اجر و پاداش است؛ زیرا هر کار خیری صدقه و احسان به شمار میرود».[167]
و از ابوهریره روایت شده که گفته است: از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدهام که میفرمود:
«مهمان تا سه شبانهروز حق پذیرایی از طرف صاحب خانه دارد، پیش از آن صدقه و احسان به شمار میرود و بهتر است مهمان پس از آن برای رفع مزاحمت از اهل منزل با آنها خداحافظی نماید».[168]
زنان و مردان مسلمان پرچمدار خیرخواهی و اصلاحطلبیاند و با همه مظاهر شرارت و مفاسد مقابله مینمایند و ناصحانی امانتدار و راهنمایانی به سوی سربلندی دنیا و سعادتمندی آخرت میباشند و پیشگامان و خیرخواهان هیچگاه با خانواده و مردم خود دروغ نمیگویند. ستم و ناروا را بر آنان روا نمیشمارند و به مظاهر انحراف و ناهنجاریهای گوناگون در میان مردم روی خوش نشان نمیدهند. و آنها را به یکتاپرستی و پرهیز از عبودیت و استعانت غیرخداوند فرا میخوانند و آنان را به عمل به قرآن و ایمان به پیامبران کتابهای آسمانی و دنیای پس از مرگ به ویژه به ایمان به حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم ترغیب میکنند.
پس از آنکه به درستی و آگاهانه بودن ایمانشان آگاهی یافتند: آنها را به عبادت و اطاعت خداوند تنهای بیهمتا و اعتدال در دینداری و فضایل اخلاقی دعوت میکنند و همچنین آنان را از اخلاق و رذایل برحذر میدارند.
همچنین انسان مسلمان مسئول است همه تلاش خود را برای ایجاد وحدت و برخورداری از قوت ایمانی، عملی، علمی، دانش، تمدن، صنعت، فنآوری و رقابت با تمدنهای پیشرفته در همه عرصهها و حتی پیشی گرفتن از آنها، به کار گیرد؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُونِ ٩٢﴾ [الأنبیاء: 92].
«امت یکپارچه شما این است (و وحدت و یکپارچگی اساس عزت شماست) و من پروردگار شما هستم و تنها از من اطاعت کنید».
همچنین میفرماید:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ ٨﴾ [المنافقون: 8].
«عزت و سربلندی از آن خداوند، پیامبر او و مؤمنین است، اما این چند چهرهها و منافقین هستند که نمیدانند».
و فرموده است:
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ﴾ [آل عمران: 103].
«همگی به ریسمان (ناگسستنی دین) خداوند متوسل شوید و دستهدسته نگردید».
و فرموده است:
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: 2].
«براساس نیکی و پرهیزکاری با یکدیگر همکاری کنید و از همکاری در جهت گناه و دشمنی با یکدیگر پرهیز نمایید».
میبینیم که از نظر اسلام تعاون و همکاری میان افراد و خانواده و میان خانواده و همسایگان و تمامی افراد جامعه لازم و ضروری است.
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بر روی اصل تعاون و همکاری در چهارچوب مصالح عمومی امت اسلامی تأکید نموده و میفرماید:
«مؤمنین در ارتباط با محبت، دوستی و احساس مسئولیت متقابل همانند جسم واحدی هستند که هرگاه عضوی از اعضای آن دچار دردی بشود، سایر اعضا به خاطر آن دچار تب و بیخوابی میشوند».
همچنین فرمودهاند:
«مؤمن برای مؤمن دیگر همچون ساختمانی است که هر قسمتی از آن قسمت دیگر را محکم نگاه میدارد».
مسئولیت انسان مسلمان در مقابل جامعه اسلامی مسئولیتهای فراوانی است که برخی از آنها عبارتند از:
1- اهتمام به مصالح و مسائل درجه اول
از آنجا که فرد مسلمان جزئی جدائیناپذیر از ساختار امت و جامعه اسلامی است، از شادی و غم آن شادمان و اندوهگین میشود، و در امیدها و اهداف و تلاشهایش خود را با آنان هماهنگ مینماید و همه تلاش خود را برای پاسداری جامعه و امت اسلامی از مخاطر و مشکلات و فرو افتادن در باطلاق ناهنجاریها و نابسامانیها به کار میگیرد و از طرف دیگر همه توان و استعداد ذهنی و عملی خود را در راستای پیشرفت صنعتی، تجاری، کشاورزی، فنی، علمی، ایمانی، اخلاقی، پرورشی و برخورداری از وسایل پیشرفته تبلیغی و دستیابی به تمدن برتر مورد استفاده قرار میدهد.
از این احساس مسئولیت مشترک در مقابل جامعه و سرنوشت آن، قرآن با تعبیر «ولایت» و «مناصره» یاد نموده و میفرماید:
﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَيُطِيعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ سَيَرۡحَمُهُمُ ٱللَّهُۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٧١﴾ [التوبة: 71].
«مردان و زنان مؤمن دوست و یاور یکدیگرند. همدیگر را به کار نیک فرا میخوانند و از کار بد باز میدارند و نماز را آنگونه باید برگزار میکنند و زکات اموال خود را میپردازند و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری مینمایند. اینان کسانیاند که خداوند آنها را مشمول رحمت خود قرار میدهد (زیرا که) خداوند به راستی تواناست و کارهایش به جا و به موقع است».
پاسداری از مصالح و منافع امت اسلامی و پیشگیری از اخطار و هوشیاری در مقابل توطئههای دشمنان خارجی و جاسوسان داخلی آنان فریضه و واجبی دینی است که ثمرات آن نصیب فرد و جامعه خواهد گردید. کسی که ارتباطش را با امت و ملت خویش قطع میکند و به اموری که منافع آنها را تأمین مینماید یا مسائلی که موجب ضرر و زیان خواهد گردید توجهی نشان دهد انسانی بیاحساس و غیرمسئول است و نمیتوان او را بخشی از امت خویش به حساب آورد. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در مورد مسئولیت انسان در مقابل دیگران میفرماید: «هرکس که به امور مسلمانان توجه و اهتمامی نداشته باشد از آنان به شمار نمیآید و هرکس که در راستای رضایت خداوند و براساس سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و به وسیله کتاب خداوند به اندرز و نصیحت حکام و مردم مسلمان قیام ننماید، جزو آنها به حساب نمیآید یعنی اگر انسانی با چشم دلسوزی و احساس مسئولیت به امور مسلمانان نگاه نکند و در جهت رفع نیازها و حل مشکلات مردم و کاستن از بار رنجهایشان تلاشی ننماید انسانی است که ایمان و اسلام او دارای ضعف و کمبود است و نمیتوان او را وابسته و دلبسته مسلمانان به شمار آورد. و در نتیجه به خاطر سنگدلی و بیبهره بودن از شفقت و مهربانی از رحمت و نعمت خداوند خود را محروم میگرداند. برای انسان مسلمان همین کافی نیست که نسبت به مصالح و منافع امت اسلامی بیتفاوت باشد و ضرر و زیانی را به دیگران وارد ننماید، و علیه منافع و وسایل آنها توطئهچینی نکند، بلکه باید دارای نقشی مثبت و سازنده بوده و در حد توان در جهت اصلاح امور دیگران تلاش و جدیت بنماید؛ زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «دین (همهاش) نصیحت و خیرخواهی است. گفته شد: چگونه؟ فرمود: نصیحت به خاطر خداوند و براساس سنت رسول او و نصیحت پیشوایان مسلمان و عامه مردم».[169]
یعنی ستون و ساختار دین نصیحت و خیرخواهی است. و نصیحت برای خدا به معنی دارا بودن ایمان و دوری از شرک، ترک کفر، الحاد و توصیف خداوند براساس صفات کمال، عظمت و نفی همه کمبودها و نقصانیها از او و عبادت صادقانه و مخلصانه و پرهیز از گناه و نافرمانی اوست.
نصیحت به وسیله کتاب خداوند بدین معناست که به همه کتابهای آسمانی نازل شده بر همه پیامبران که آخرین آنها قرآن است ایمان داشته باشیم. قرآنی که بری از شک و تردید و تحریف است و به رهنمودها و احکام و تلاوت و تدبّر در آیات و معانی آنها عمل بشود.
نصیحت براساس سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بدین معناست که: رسالت او را تصدیق نماییم و به همه آیاتی که بر او نازل شد ایمان بیاوریم و آنها را در زندگی خویش به کار بگیریم و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را از اعماق قلب دوست بداریم و محبتش را وسیلهای برای پیروی و اطاعت قرار بدهیم؛ زیرا خداوند متعال میفرمایند:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾ [آل عمران: 31].
«(ای پیامبر به آنها) بگو: اگر (درست میگویید) خداوند را دوست دارید، بیایید از من پیروی کنید تا خداوند نیز شما را دوست بدارد».
و نصیحت پیشوایان مسلمان بدین معناست که: آنها را در جهت پیروی از حقیقت، اقامه عدالت و پیروی از آنها در امور مشروع و نصیحت آرام و حکیمانه برای به واقعیت درآوردن احکام دین خداوند و احیای روح تعالیم و رهنمودهای قرآن و سنت در جامعه، آنها را یاری نمائیم.
نصیحت عامه مسلمانان هم بدین معناست که: آنها را برای آگاهی و عمل مسئولیتهای دینی، اجتماعی و تلاش برای تحقق مصالح و منافع دنیوی و اخروی اندرز و نصیحت بنماییم.
2- دعوت به توحید و تطبیق شریعت
در اسلام پدیدهای به نام روحانیون که آنان تنها کار تبلیغ دین را برعهده داشته باشند، وجود ندارد بلکه یکیک مسلمانان اعم از مرد و زن در خانواده، مدرسه و در همه عرصههای جامعه موظف هستند که با کردار و گفتار خویش دیگران را به توحید، یکتاپرستی و معرفت نامهای خداوند و دوری از شرک، کفر و عمل به دین و شریعت خداوند دعوت بنمایند؛ زیرا خداوند متعال میفرمایند:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾ [النحل: 125].
«با بهرهگیری از حکمت (و کردار و گفتار سنجیده و بهجا و به موقع) و سخنان خوب و پسندیده دیگران را به (رهروی در) راه پروردگارت فرا بخوان و با روشی هرچه بهتر با آنان گفتگو کن».
همچنین رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم همه اهل ایمان را به ضرورت التزام و پیروی مداوم از کتاب و سنت یادآوری نموده و فرمودهاند:
«من پس از خود دو چیز گرانقدر را در میان شما ترک میکنم که اگر به آنان متوسل شوید گمراه نخواهید شد، کتاب خداوند و سنت پیامبر او، این دو تا رسیدن به سر حوض در بهشت از هم جدا نخواهند شد».[170]
3- دعوت به دادگری و آزادی و شوری
رسالت و دعوت اسلام رسالتی استوار و ریشهدار است که انسانها را به اقامه حق و حقیقت و مقاومت در مقابل باطل در همه عرصهها به ویژه عرصه اعمال، عقاید و قضاوت فرا میخواند و آنان را به برافراشتن کاخ عدالت و رویارویی با همه مظاهر ستم، نابرابری و تلاش برای گسترش آزادی مشروع، معقول و سازنده در عرصههای اندیشه، اظهارنظر و انتقاد فرا میخواند. و آنها را از اسارت و بردگی اشخاص و اشیاء نجات داده و زیر چتر فرمانبرداری از خداوند گرد میآورد و همه تلاش خود را برای گسترش مساوات در مورد حقوق و مسئولیتها به کار میگیرد و هیچ نژاد و ملت و قبیلهای را اعم از عرب، عجم، کُرد، ترک، فارس و ... بر گروهی دیگر ـ جز براساس پرهیزکاری و نیکوکاری ـ برتری نمیبخشد.
همچنین اسلام انسانها را به امر مهم و حیاتی «شورا» و مشورت در همه امور فردی واجتماعی دعوت مینماید و آنها را به رویارویی با مظاهر استبداد و خودکامگی و حکومت فردی فرا میخواند؛ زیرا خداوند متعال پیامبرش را به شور و مشورت دستور فرموده و به امت او آموزش داده است که:
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾ [آل عمران: 159].
«با آنها (در مورد همه امور) مشورت کن».
و خداوند متعال یکی از اوصاف اهل ایمان را مشاورت در همه امور بیان فرموده است:
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾ [الشوری: 38].
«امور آنها از طریق مشورت صورت میگیرد».
انسان مسلمان فراخوان به خیر و فضیلت است و امر به معروف و نهی از منکر مینماید و از شر و فساد و ناهنجاری روی گردان است و برای گسترش ارزشهای اخلاقی، پرهیزکاری، زیبا و سالمسازی فضای زندگی مادی و اجتماعی از هیچ تلاشی کوتاهی نمینماید و در این مورد تردیدی وجود ندارد که هم فرد، هم خانواده و هم جامعه هر کدام در محدوده توانایی خود بار این مسئولیت را بر دوش میگیرند. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤﴾ [آل عمران: 104].
«باید از میان شما گروهی باشند که (تربیت و آموزش لازم را ببینید و مردم را) به نیکی دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنان میباشند که خود رستگارند».
آنان به خاطر اینکه دیگران را به خیر و نیکی در راستای رضایت خداوند دعوت مینمایند در زندگی دنیا و در حیات آخرت رستگارند؛ زیرا اجر و ثواب زیادی را فراهم نموده و از بدی و ناروایی پرهیز کردهاند. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ٣٣﴾ [فصلت: 33].
«گفتار چه کسی بهتر از گفتار آنی است (که مردم را به سوی خدا) فرا میخواند و کاری شایسته انجام می دهد و اعلام میدارد که از زمره مسلمانان هستم».
خداوند متعال به خاطر این ویژگی امر به نیکی و خیرخواهی، نهی از بدی و نارواست که امت اسلامی را بهترین امتها نامیده است؛ زیرا برای اصلاح و پیشرفت امور زندگی تلاش مینمایند و شایستگی برخورداری از آن ویژگی را پیدا کردهاند. در واقع انسان مسلمان مدام در اندیشه عمل به معروف و تشویق دیگران برای عمل به خیر و معروف است و معروف، کردار و گفتاری است که مورد پسند شریعت اسلام و عقل سالم و علوم قطعی و مفید باشد و از منکر پرهیز مینماید و دیگران را به پرهیز از آن فرا میخواند و منکر آن است که شریعت اسلام، عقل سالم و دانش یقینی، آن را بد و ناروا بشمارند. خداوند متعال فرمودهاند:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾ [آل عمران: 110].
«شما (ای پیروان اسلام) بهترین امتی هستید که به سود انسانها ظهور کردهاید. (مادامی که) امر به معروف و نهی از منکر مینمایید و به خداوند ایمان دارید».
همه اهل ایمان در جهت گسترش رسالت سعادتبخش و دعوت به خیر و نیکی و دوری از شقاوت، بدی و منکر در هر زمان و مکانی خود را مسئول میدانند و در حد توان از قیام به این مسئولیت دریغ نمیورزند؛ زیرا همه مسلمانان در هر کجای کره زمین که هستند خود را خانواده واحدی به شمار میآورند و هریک به خوبی میدانند که اگر آنان اصلاح شوند، خانوادهها و جامعه اصلاح میشود و اگر راه فساد و تباهی را در پیش گیرند به زیان خانوادهها و جامعهها نیز تمام خواهد شد و در نتیجه باید با همه مظاهر تباهی و منکر فردی، خانوادگی و اجتماعی در اسرع وقت ممکن مقابله بشود؛ تا ضرر و زیان و ناهنجاری دامنگیر هم نشود و به این رهنمود خداوند در مورد ضرورت مصونیت جامعه عمل شده باشد که:
﴿وَٱتَّقُواْ فِتۡنَةٗ لَّا تُصِيبَنَّ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمۡ خَآصَّةٗۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٢٥﴾ [الأنفال: 25].
«از فتنه و (فسادی) که تنها دامنگیر ستمکاران نمیشود، (بلکه آنها و سکوتکنندگان را هم فرا میگیرد) پرهیز کنید، به راستی خداوند سخت مجازات می نماید».
آنهایی که در مقابل گسترش فساد و تباهی بیتفاوت و یا به آن راضی میباشند، در معرض مشکلات و گرفتاری دنیوی ناشی از فساد و عذاب اخروی ناشی از بیتفاوتی یا رضایت خود قرار میگیرند؛ زیرا خداوند مردم بنیاسرائیل را به خاطر عصیان و نافرمانی و راضی بودن به فساد و تباهی و بیتفاوتی برای تغییر خلافکاری و منکرات مورد لعن و نفرین قرار داده و در مورد عواقب رفتار و سلوک آنها میفرماید:
﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٧٩﴾ [المائدة: 78- 79].
«کافران بنیاسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاند. این بدان سبب بود که آنان پیوسته (از فرمان خدا) سرکشی میکردند و (در ظلم و فساد) از حد و مرز میگذشتند * آنها از اعمال زشتی که انجام میدادند دستبردار نبودند و همدیگر را از زشتکاریها نهی نمیکردند و نصیحت نمینمودند، چه کار بدی را انجام میدادند».
و سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم این هشدار به اهمیت امر به معروف و نهی از منکر مورد تأکید قرار داده و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«سوگند به کسی که جان من در دست اوست، اگر امر به معروف و نهی از منکر ننمایید، خداوند دیر یا زود عذابی را از نزد خود بر شما نازل مینماید و پس از آن هرچه دعا کنید، مورد قبول قرار نمیگیرد».[171]
تعاون وهمکاری میان افراد، گروهها و حکومتها برای رویارویی با خلافکاریها و منکرات یکی از اصول اساسی اسلام است و در قالب مثالی این همکاری و مسئولیت مشترک را تصویر نموده و میفرماید: «کسانی که در زمینه اجرا و اقامه حدود خداوند عمل میکنند و آنها که میخواهند آن حدود را زیرپا بگذارند، مانند مردمی هستند که برای سوار شدن به یک کشتی هجوم بیاورند و برخی از طبقه بالا و برخی در قسمت پایین قرار بگیرند. آنهایی که در پایین قرار دارند اگر بدون توجه به آنهایی که در قسمت فوقانی هستند، بخواهند برای گرفتن آب از دریا سوراخی را در کشتی ایجاد کنند و آنهایی که در طبقه بالا قرار دارند مانع از این کار آنها نشوند کشتی غرق شده و همه نابود میشوند. اما اگر جلو آنها را بگیرند و مانع از این کارشان بشوند، هم خود و هم آنها نجات خواهند یافت».[172]
خوشا به سعادت دعوتگر و مبلغی که با سخنان زیبا و سنجیده خود دیگران را به خیر و نیکی فرا میخواند، کلماتی و سخنانی که قرآن راجع به آن میفرماید:
﴿۞لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١١٤﴾ [النساء:114].
«در بسیاری از نجواها و حرفهای در گوشی آنها خیر و فایدهای وجود ندارد. مگر آنکه در آن سخنان خود به صدقه، احسان، نیکوکاری و یا اصلاح میان مردم سفارش کنند و دستور بدهند. هرکسی چنین کاری را به خاطر خداوند انجام بدهد، خداوند پاداش بزرگی را نصیب او مینماید».
روش و اسلوب مخالفت با گناه و منکر دارای سه مرتبه و مرحله است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آنها را اینگونه بیان میفرماید:
«هرکدام از شما که خلافی را دید عملاً از آن جلوگیری کند، اگر نتوانست با زبان با آن مخالفت نماید و اگر این را هم نتوانست قلباً از آن ناخشنود باشد و این پایینترین درجه ایمان است».[173]
دیدگاه و موضعگیری دعوتگران و مبلغان معتدل و میانهرو همراه با جماعتها و حکومتها در این مورد بسیار روشن است. از عباده بن صامت رضی الله عنه روایت شده است که: «با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بر مبنای التزام و فرمانبرداری در شرایط سخت و عادی از آن خشنود باشیم یا ناخشنود، بیعت نمودیم که سنت او را بر هر خواسته و روشی ترجیح بدهیم و با اولیای امور به جنگ و نزاع نپردازیم. مگر آنکه آشکارا کفر و انحرافی را که در پیشگاه خداوند بتوانیم به آن استدلال نماییم در پیش گیرند و در هر شرایطی طرفدار حق و حقیقت باشیم، و از سرزنش سرزنشگران هراسی را به دل راه ندهیم».[174]
5- دعوت به همکاری ملتها و گفتگوی تمدنها
اسلام همه تلاش خود را برای ایجاد جامعهای سالم و آرمانی براساس وحدت و همبستگی میان همه انسانها و احترام به نهاد خانواده و تعاون میان ملتها در جهت خیر، مصلحت و پیشرفت جهانی، ایجاد روابط سالم، احترام متقابل، صلح، تبادل منافع و تحقیق مصالح مشترک براساس حق، عدالت، آزادی و مساوات به کار میگیرد.
نهاد و نظام خانواده سنگبنای همه جامعههاست و از ترکیب خانوادههاست که ملتها و جامعهها تشکیل میشوند و در واقع خانوادهها سرچشمه خیر، برکتف الهام و عامل اساسی سازندگی و پرتوافشانی و توجیه جامعه در راستای خیر و منافع آن است.
در مورد وحدت انسانی میان همه بشریت و به مثابه یک خانواده بودن، آن قرآن میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾ [النساء: 1].
«ای مردم! از خشم پروردگار خویش پرهیز کنید! پروردگاری که شما را از یک انسان آفرید و سپس همسرش را از نوع او به وجود آورد و از آن دو مردان و زنان فراوانی را بر روی زمین منتشر ساخت و از خشم خداوند پرهیز نمایید. خداوندی که به نام او از همدیگر درخواست میکنید و بپرهیزید از اینکه پیوند خویشاوندی را قطع نمایید؛ زیرا خداوند بیگمان مراقبت شماست».
پیوند خویشاوندی است که سبب استواری خانوادهها گردیده و سنگبنای خانواده بزرگتر یعنی جامعه را بر زمین مینهد و زمینه را برای تفاهم، ارتباط و تعاون میان ملتها و تمدنها فراهم مینماید. همچنان که قرآن میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْ﴾ [الحجرات: 13].
«ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدهایم و شما را به صورت ملتها و عشیرهها درآوردهایم، تا یکدیگر را بشناسید (و با هم همکاری کنید)».
اسباب و عوامل تعاون و همبستگی به اصطلاح امروزی از طریق گفتگوی تمدنها برای ایجاد اطمینان و آرامش خاطر متقابل انجامپذیر است. تا تمدنها و فرهنگها همدیگر را از نظر مادی، معنوی، اخلاقی و دینی درک نمایند. ممکن است برخی از تمدنها که براساس «مادیت» صرف استوار است و توجهی به بخش معنوی و اخلاق ندارند به خود بیایند و از سقوط و فروپاشی خود پیشگیری نمایند. زیرا تمدن غرب که وارث تمدنهای روم و یونان است، از چنان ویژگی برخوردار است؛ زیرا حضرت عیسی فرموده است: «انسان تنها به وسیله نان زندگی نمیکند». یعنی اضافه بر زندگی مادی انسانها به ایمان، اخلاق، معنویت و باور به دنیای پس از مرگ نیاز دارند.
لازم است خانوادههای مسلمان بر این اساس تربیت و توجیه شوند که در ارتباط با غیرمسلمانانی که اهل صلح و دوستیاند، مسلمانان نیز با آغوش باز از در صلح و دسوتی با آنان درخواهند آمد. و با آنهایی که با مسلمانان سر جنگ و دعوا دارند، مسلمانان نیز به جنگ و مقابله با آنها خواهند پرداخت و اساس روابط ملتهای دیگر اساساً برمبنای دوستی، محبت، روابط مسالمتآمیز، اطمینان متقابل و حُسن نیت دوطرفه استوار خواهد بود؛ زیرا خداوند متعال فرمودهاند:
﴿۞وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلۡمِ فَٱجۡنَحۡ لَهَا وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ﴾ [الأنفال: 61].
«اگر آنها به صلح و آشتی تمایل داشتند، تو نیز راه آشتی و صلح را در پیش گیر و بر خداوند توکل کن».
اما اگر دشمنان ـ همچنان که امروزه در فلسطین و کشمیر شاهد آن هستیم ـ به سرزمین، حرمت و کرامت مسلمانان تجاوز نمودند، جهاد به معنای آن ـ یعنی جهاد با کلام و کتاب و مال و جان ـ بر همه مسلمانان به اندازه کافی و در حد نیاز واجب است و لازم است مسلمانان به ویژه نسل جوان در خانوادهها و مدارس به گونهای تربیت شوند که توانایی جسمی، مادی و نظامی کافی را برای مقابله با دشمنان و خنثی نمودن توطئههای آنان و پایان دادن به همه انواع تجاوزات برای پاسداری از هویت امت اسلامی، عزت، سربلندی مسلمانان و آزادی سرزمینهای غصب شده، آمادگی لازم و کافی را داشته باشند.
دشمنان درست از زمانی بیش از پیش به طمع تسلط بر سرزمینهای مسلمانان و تسلط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی افتادند که ما اصل جهاد را کنار نهادیم. حضرت علی رضی الله عنه میفرماید: «سوگند به خداوند هر ملتی که در سرزمین خود مورد تهاجم قرار گیرد، خوار و ذلیل خواهند گردید». و این هشدار به صورتی شدیدتر مورد تأکید قرآن قرار گرفته و میگوید:
﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٤﴾ [التوبة: 24].
«(ای پیامبر! به آنان) بگو: اگر پدران، فرزندان و برادران (و همسران و قوم و قبیله شما و اموالی را که به دست آوردهاید و بازرگانی و تجارتی را که از کسادی آن هراسی در دل دارید و خانههایی که مورد علاقه شماست اینها در نظرتان از خداوند، پیامبر و جهاد در راه او محبوبتر باشد، در انتظار باشید که خداوند کار خود را انجام بدهد و (عذاب خویش را فرو فرستد) و به راستی خداوند افراد نافرمانبردار را (به راه سعادت) هداین نمینماید».
اسلام اصل مهم و حیاتی جهاد را تنها در جهت رویارویی با حملات و تهاجم دشمنان مقرر فرموده است؛ زیرا خداوند متعال فرموده است:
﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ ٣٩ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ﴾ [الحج: 39- 40].
«اجازه (دفاع از خود) به کسانی داده میشود که به آنها جنگ (تحمیل) شده و به آنها ستم شده است و خداوند تواناست که آنان را پیروز گردانید * همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خویش رانده شدهاند و تنها گناهشان این بوده که میگفتهاند: خداوند پروردگار ماست».
تمامی بیست و هفت جنگی که در عصر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مسلمانان علیه دشمنان خود به آنان دست زدند، در واقع به خاطر دفاع و رویارویی با آنها صورت گرفته و هیچیک از آنها جنگ تهاجمی نبوده و مسلمانان آغازگر آن نبودهاند. اصل جهاد اصلی مهم و ماندگار است ـ و هرچند برخی از فقها آن را جنگ تهاجمی میدانند ـ اما در واقع جنگ دفاعی است؛ همچنان که خداوند متعال میفرمایند:
﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ١٩٠﴾ [البقرة: 190].
«در راه خدا با کسانی که با شما وارد جنگ شدهاند، بجنگید و شما (هیچگاه به دیگران) تعدی و تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند به راستی تجاوزگران را دوست نمیدارد».
از نظر علمای محقق مسلمانان در ارتباط با روابط با دیگران اصل بر صلح است نه جنگ و لازم به یادآوری است که اعتداء و تجاوزگری دارای صورتهای مختلفی است گاهی ممکن است در شرایطی مسلمانان در بخشی و جبههای که دشمنان جنگ را قبلاً آغاز کردهاند، آغازگر حمله و تهاجمی تاکتیکی باشند و مصلحت جنگ چنان چیزی را اقتضاء نماید، در واقع خود آن هم نوعی دفاع در قالب هجوم و برای رویارویی با حملات سنگینتر دشمن به شمار میآید. اما باید در علل و اسباب بروز جنگها تحقیق بشود که زمینهساز و آغازگر آنها چه طرفی بوده است.
خلاصه سخن ما در این رابطه این است که باید روح جهاد، آمادگی، تمرین جنگی و آمادگی دفاعی از طرف افراد، خانوادهها، حکومتها و گروهها مورد توجه جدی قرار داشته باشد؛ زیرا بسیاری از دشمنان قسم خورده مسلمانان در هر شرایطی آمادگی نظامی و جنگی خود را برای جنگ با ما حفظ میکنند. هرچند با ما دارای معاهدات و پیماننامههای صلح باشند و نباید فراموش نماییم که جهاد اوج گرویدن به اسلام است و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«هرکس را مرگ فرا برسد و به جهاد نرود و یا در اندیشه جهاد نباشد، همراه با گوشهای از نفاق مرده است».[175]
انسان مسلمان لازم است عظمت و افتخار شهادت در راه خداوند و سعادت ابدی را به خوبی درک نماید و آن را دستکم نگیرد و شهدا بنیانگذاران سربلندی و افتخار در این دنیا و دستیابی به سعادت و رضایت خداوندی در دنیای پس از مرگ هستند؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ﴾ [التوبة: 111].
«به راستی خداوند جانها و اموال اهل ایمان را در مقابل بهشت از آنها خریداری مینماید».
[1]- اخرجه الترمذی و احمد و ابن ماجه والحاكم
[2]- اخرجه القضاعی و الخطیب
[3]- اخرجه الطبرانی و البیهقی
[4]- اخرجه احمد و الحاكم
[5]- اخرجه الشیخان
[6]- اخرجه احمد والبخاری و مسلم
[7]- اخرجه البزار و احمد و الطبرانی
[8]- اخرجه الترمذی و ابن ماجه و الحاكم
[9]- متفق علیه
[10]- متفق علیه
[11]- مترجم
[12]- اخرجه الترمذی عن ابن مسعود
[13]- اخرجه ابن ماجه و الترمذی
[14]- زاد المعاد، ج 4، ص 32
[15]- زاد المعاد، ج 4، ص 32
[16]- المغنی : ج 7، ص 21
[17]- متفق علیه
[18]- اخرجه الترمذی و ابن ماجه
[19]- رواه ابوداود و غیره
[20]- اخرجه البزار
[21]- اخرجه احمد و مسلم
[22]- اخرجه احمد و الترمذی
[23]- اخرجه الترمذی
[24]- اخرجه اصحاب السنن
[25]- اخرجه الخمسه احمد و اصحاب السنن
[26]- اخرجه البخاری
[27]- اخرجه الطبرانی
[28]- اخرجه مسلم عن ابی ذرالغفاری
[29]- رواه ابن ماجه و ابوداود
[30]-
[31]- فتح القدیر، ج 3، ص 345، مغنی المحتاج، ج 3 ص 449
[32]- اخرجه احمد و ابوداود و الترمذی
[33]- اخرجه احمد و ابوداود
[34]- اخرجه احمد و الترمذی و النسایی و ابن ماجه و ابوداود
[35]- اخرجه احمد و الشیخان
[36]- اخرجه ابوداود و عن انس
[37]- اخرجه ابوداود و النسایی
[38]- شرح المسلم للنوی، ج 2، ص65-60
[39]- اخرجه ابوداود
[40]- اخرجه سعید بن منصور فی سننه
[41]- المغنی : ابن اقدامه ج 11 ص 412
[42]- اخرجه البخاری و مسلم و اصحاب السنن الابن ماجه
[43]- اخرجه البخاری و مسلم
[44]- اخرجه الجماعه الا الترمذی
[45]- اخرجه احمد و ابوداود و الترمذی
[46]- الخرجه الترمذی
[47]- تحفه المودود ابن القیم
[48]- اخرجه احمد و اصحاب السنن
[49]- رواه البیهقی و لکنه قال منکر
[50]- رواه البخاری و مسلم
[51]- اخرجه الحاکم و احمد
[52]- اخرجه احمد و مسلم
[53]- اخرجه احمد و الشیخان
[54]- اخرجه الشیخان و الترمذی
[55]- اخرجه ابوداود و الترمذی
[56]- اخرجه البغوی و ابونعیم و الخطیب البغدادی
[57]- اخرجه ابن ماجه و ابوداود
[58]- اخرجه ابوداود
[59]- ذکره البخاری
[60]- اخرجه احمد و مسلم و ابوداود
[61]- اخرجه احمد و الشیخان
[62]- اخرجه البخاری الترمذی
[63]- اخرجه ابونصر الشیر و الدیلمی
[64]- اخرجه احمد و ابوداود و النسایی
[65]- اخرجه احمد و مسلم و ابوداود و ابن ماجه
[66]- اخرجه الخمسه
[67]- اخرجه احمد و ابوداود و النسایی
[68]- اخرجه مسلم و ابوداود و احمد
[69]- اخرجه الطبرانی و البیهقی
[70]- نیل الاوطار، ج 6، ص 405-406
[71]- اخرجه احمد و الشیخان و النسایی
[72]- اخرجه احمد و الترمذی و ابن حبان
[73]- اخرجه احمد و مسلم و بیهقی
[74]- متفق علیه
[75]- اخرجه ابوداود
[76]- تفسر ابن کثیر، ج 3، ص 445
[77]- اخرجه البخاری و مسلم
[78]- اخرجه الترمذی و هو صحیح
[79]- اخرجه نسایی و مسلم
[80]- اخرجه البخاری و مسلم
[81]- اخرجه البخاری و مسلم
[82]- اخرجه البخاری و مسلم
[83]- اخرجه مسلم
[84]- اخرجه ابوداود و الترمذی و النسایی و ابن حبان
[85]- اخرجه الترمذی
[86]- اخرجه البیهقی فی شعب الایمان
[87]- احیاء علوم الدین، ج 3، ص 63
[88]- اخرجه ابوداود و ابن حبان
[89]- اخرجه البخاری فی الأدب المفرد و مسلم و ابوداود
[90]- اخرجه البخاری و مسلم
[91]- اخرجه الجماعه عن سعد بن ابی وقاص
[92]- اخرجه الخمسه
[93]- اخرجه مسلم
[94]- اخرجه ابن حبان
[95]- اخرجه البخاری فی الادب المفرد و مسلم و ابوداود
[96]- اخرجه عبدالرزاق فی الجامع
[97]- اخرجه الترمذی
[98]- اخرجه الطبرانی و الحاکم
[99]- اخرجه ابوداود
[100]- اخرجه احمد و ابوداود و النسایی
[101]- اخرجه مسلم
[102]- انیس الفقهاء، ص 263
[103]- اخرجه الطبرانی فی الاوسط
[104]- جامع احکام الصغار : استروشنی، ج 1، ص 147
[105]- جامع احکام الصغار، ج 1، ص 261
[106]- اخرجه الدارقطنی
[107]- اخرجه ابوداود و البیهقی و الحاکم
[108]- اخرجه احمد و ابوداود و النسایی
[109]- متفق علیه
[110]- اخرجه البخاری
[111]- اخرجه احمد و الحاکم
[112]- اخرجه الترمذی و ابوداود و الحاکم
[113]- اخرجه الترمذی و الحاکم و الطبرانی
[114]- اخرجه الدیلمی و ابن النجار
[115]- اخرجه الحاکم فی تاریخه
[116]- اخرجه ابوداود و ابن ماجه
[117]- اخرجه مسلم
[118]- اخرجه احمد و الشیخان
[119]- اخرجه احمد و الترمذی
[120]- اخرجه الشیخان
[121]- اخرجه دارقطنی
[122]- اخرجه الترمذی و الحاکم
[123]- اخرجه ابوداود
[124]- اخرجه ابوداود و الترمذی
[125]- اخرجه الترمذی
[126]- اخرجه ابوداود
[127]- اخرجه مسلم
[128]- اخرجه احمد و ابوداود و الحاکم
[129]- اخرجه اصحاب السنن الاربعه
[130]- اخرجه ابوداود
[131]- اخرجه الطبرانی فی الاوسط
[132]- اخرجه الحاکم و احمد
[133]- اخرجه احمد و الشیخان
[134]- اخرجه البخاری و مسلم و احمد و النسایی و ابن ماجه و ابن حبان و غیرهم
[135]- اخرجه البخاری و مسلم
[136]- اخرجه ابویعلی
[137]- اخرجه البخاری و مسلم
[138]- اخرجه ابوداود و الترمذی
[139]- اخرجه الترمذی
[140]- اخرجه البخاری و ابوداود و الترمذی
[141]- اخرجه البخاری و مسلم و مالک فی الموطأ
[142]- اخرجه الطبرانی و احمد و الحاکم
[143]- اخرجه الطبرانی
[144]- اخرجه البخاری و مسلم
[145]- اخرجه البخاری و مسلم
[146]- اخرجه الطبرانی و البزار
[147]- اخرجه الطبرانی و ابویعلی
[148]- اخرجه الطبرانی فی الاوسط
[149]- اخرجه البخاری فی الادب المفرد
[150]- اخرجه الممالک فی الموطا
[151]- اخرجه البخاری و مسلم
[152]- اخرجه البخاری و مسلم و احمد
[153]- اخرجه احمد و ابویعلی
[154]- اخرجه احمد و البزار و ابن حبان و الحاکم
[155]- روه ابن حبان
[156]- اخرجه مالک
[157]- اخرجه الطبرانی و البزار
[158]- اخرجه احمد و ابوداود و الترمذی
[159]- اخرجه ابوداود و الترمذی
[160]- متفق علیه
[161]- اخرجه مسلم
[162]- متفق علیه
[163]- متفق علیه.
[164]- اخرجه البخاری و مسلم
[165]- اخرجه الطبرانی.
[166]- اخرجه الطبرانی
[167]- رواه البزار
[168]- اخرجه احمد و ابویعل و البزار
[169]- اخرجه مسلم
[170]- اخرجه الحاکم
[171]- اخرجه الترمذی
[172]- اخرجه البخاری
[173]- اخرجه مسلم و الترمذی و ابن ماجه و النسایی
[174]- اخرجه البخاری و مسلم
[175]- اخرجه احمد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر