توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ آبان ۱, شنبه

فصل دوم: در لوازم خلافت خاصه

 

فصل دوم: در لوازم خلافت خاصه

در حدیث وارد شده که آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  خبر دادند که: چند گاه نبوت و رحمت خواهد شد بعد از آن خلافت و رحمت بعد از آن ملک عضوض بعد از آن جبریت و عتود و در بعض روایات خلافت بر منهاج نبوت واقع شده[1].

و نیز به ثبوت رسیده که آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  خبر دادند: «الْخِلافَةُ بَعْدِي ثَلاثُونَ سَنَةً»[2].

و خدای عزوجل  در چندین آیت از قرآن عظیم باوصاف و علامات خلافتی که در کمال رضا و محبوبیت است تلویح و تصریح فرمود از آنجمله آیت: ﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ[3] [الحج: 41].

و آیه‌ی: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ[4] [النور: 55].

وآیه‌ی: ﴿مُحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ[5] [الفتح: 29].

و آیه‌ی: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ[6] [المائده: 54]. إلى غير ذلك من الآيات.

و صحابه رضی الله عنهم  در وقت مشاوره در تعیین خلیفه به بعض اوصاف نطق نموده‌اند چنانکه گفتند: «أحق بهذا الأمر، وتوفي رسول الله ج وهو عنهم راضٍ و...».

از استقراء این ادله وصفی چند محصل می‌شود زیاده از اوصافی که در خلافت عامه گفته شد.

در این فصل می‌خواهیم که آن اوصاف را برشمریم و ثبوت آن‌ها در خلفای اربعه رضوان الله علیهم بیان کنیم. باستجماع لوازم خلافت خاصه مقرون بقریشیت نسب تفسیر کرده است قتاده شیخ اهل بصره از تابعین حواریت را.

قال معمر[7]عن قتادة[8]: الحواريون كلهم من قريش أبوبكر وعمر وعثمان وعلي وحمزة وجعفر وأبوعبيدة وعثمان بن مظعون وعبدالرحمن بن عوف وسعد بن أبي وقاص وطلحة والزبير، وفسّر قتادة فيما روي عنه روح بن القاسم الحواريين الذين تصلح لهم الخلافة كذا في استيعاب ابن عبدالبر[9].

و اصل در اعتبار این اوصاف سه نکته است:

 نکته‌ی نخستین: آنکه نفوس قدسیه انبیاء علیهم السلام  در غایت صفا و علو فطرت آفریده شده‌اند ودر حکمت الهی بهمان صفا وعلو فطرت مستوجب وحی گشته‌اند وریاست عالم بایشان مفوض شده قال الله تعالی: ﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥ[10] [الأنعام: 124].

و از میان امت جمعی هستند که جوهر نفس ایشان قریب به جوهر نفوس انبیاء مخلوق شده و این جماعت در اصل فطرت خلفای انبیاء اند در امت به مثال آنکه آئینه از آفتاب اثری قبول می‌کند که خاک و چوب و سنگ را میسر نیست این فریق که خلاصه امت‌اند ار نفس قدسیه پیغمبر  صلی الله علیه و آله و سلم  بوجهی متأثر میشوند که دیگران را میسر نمی‌آید و آنچه از آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  فرا گرفته‌اند بشهادت دل فرا گرفته‌اند گویا دل ایشان آن چیزها را اجمالاً ادراک کرده بود و کلام آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  شرح و تفصیل آن معانی اجمالی نمود، و بعد از ایشان جماعت دیگر‌اند پایه بپایه فرودتر تا آنکه نوبت عوام مسلمین آید پس خلافت خاصه آن است که این شخص چنانکه در ظاهر حال رئیس مسلمین شود بحسب وضع طبیعی که مراتب استعدادات افراد بنی آدم است در صفا و علو فطرت الأمثل فالأمثل نیز رئیس امت باشد تا ریاست ظاهر هم دوش ریاست باطن گردد واین جماعت که بوضع طبیعی خلفای انبیاء‌اند در شریعت مسمی‌اند بصدیقین و شهداء و صالحین و این مضمون استفاده میشود از این دو آیه‌ی کریمه:

قال الله تعالى على لسان عباده: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧[11] [الفاتحة: 6-7]. وقال تبارك وتعالى:  ﴿أُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا[12] [النساء: 69].

پس در این دو آیه افاده فرمود که مطلوب مسلمین و مسئول ایشان در صلوات خویش و مطمح مهم ایشان در سلوک مراتب قرب موافقت با جماعه منعَم علیهم است، و مراد از منعَم علیهم این چهار فریق‌اند[13].

و در جائی دیگر: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ٥٤ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ ٥٥ [المائدة: 54-55][14]. نیز اشاره به همین معنی است یعنی ولی عوام مسلمین افاضل ایشان‌اند که به اقامت صلوة و وصف محبّیت و محبوبیت و غیر آن متصف‌اند و این معنی را عبدالله ابن مسعود رضی الله عنه  بیان کرده: اخرج أبوعمر في خطبة الاستيعاب «عن ابن مسعود رضی الله عنه  قال: إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ فِى قُلُوبِ الْعِبَادِ فَوَجَدَ قَلْبَ مُحَمَّدٍ  صلی الله علیه و آله و سلم  خَيْرَ قُلُوبِ الْعِبَادِ فَاصْطَفَاهُ وَبَعَثَهُ بِرِسَالَتِهِ ثُمَّ نَظَرَ فِى قُلُوبِ الْعِبَادِ بَعْدَ قَلْبِ مُحَمَّدٍ  صلی الله علیه و آله و سلم  فَوَجَدَ قُلُوبَ أَصْحَابِهِ خَيْرَ قُلُوبِ الْعِبَادِ فَجَعَلَهُمْ وُزَرَاءَ نَبِيِّهِ يُقَاتِلُونَ عَلَى دِينِهِ»[15].

و بیهقی مثل آن ذکر کرده: «إلا أنه قال: فجعلهم أنصارَ دينه ووُزراءَ نبيه فما رآهُ الـمؤمنون حسَناً فهو عندَ اللهِ حَسَنٌ وما رآه قبيحاً فهو عندَ اللهِ قبيحٌ»[16]. و چنانکه اولویت این فریق در خلافت متحقق است اجتهاد این فریق اولی و احق است از اجتهاد دیگران و هر وصفی از اوصاف مذکوره علامات وخواص دارد، آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  در میان مناقب صحابه گاهی نص فرموده‌اند باثبات این اوصاف در ایشان گاهی باثبات علامات و خواص، تلویح ابلغ من التصریح ادا کرده.

نکته دوم: آنکه خلیفه حقیقی پیغامبر مثل نَی است که نائی آن را بردهانِ خود نهد بجهت بلند گردانیدن آواز و مانند آن. و انشاء نغمه و تعین کیفیتِ آن راجع است بنائی همچنان از تقاسیم رحمت الهی نصیب پیغامبر گشته و پیغامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  قبل از مباشرت آن برفیق اعلی پیوسته بوجهی از وجوه بطور سببیت و نیابت آن معانی را بدست خلفاء اتمام ساخته‌اند، بحقیقت آن همه راجع است به پیغامبر و ایشان بمنزلهء جوارح پیغامبر شده‌اند لا غیر.

پس خلافت خاصه آن است که از خلیفه کارهای که نصیب آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  و منسوب بایشان است در قرآن عظیم و حدیث قدسی بدست وی سرانجام شود و آنحضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  انابتِ او را تصریحاً و تلویحاً مراتِ کثیره اظهار فرموده باشند تا همه کارها در جرائد اعمال حضرت پیغامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  مرقوم گردد و ایشان شرف وساطت حاصل نموده باشند چنانکه آیه: ﴿ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ...[17] [الفتح: 29].

و این حدیث قدسی نیز شاهد آنست: «إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ فَمَقَتَهُمْ عَرَبَهُمْ وَعَجَمَهُمْ إِلاَّ بَقَايَا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَقَالَ إِنَّمَا بَعَثْتُكَ لأَبْتَلِيَكَ وَأَبْتَلِىَ بِكَ»[18].

و این قصه بهمان می‌ماند که حضرت داود علیه السلام باقصی همت متوجه بنای مسجد اقصی گشتند و آن کار از دست ایشان سرانجام نیافت لابد فرزندی را طلب کردند که بر دست وی تمام شود و بعلاقه آنکه وی حسنه است از حسنات ایشان در جریده اعمال حضرت داود ثبت گردد که داود بانی مسجد اقصی است.

 نکته سوم: آنکه خلافت امر خطیر است و نفوس آدم مجبول (بطور جبلی و فطری پیدا شده) بر اتباع هوا، و شیطان در بنی آدم جاری است مجری الدم چون خلافت به رأی شخص مستقر شود احتمال دارد که جور پیش گیرد و در مقاصد خلافت تهاون صریح بعمل آرد و ضرر این خلیفه در اُمت مرحومه اشدّ باشد از ضرر ترک استخلاف وی، و این احتمال کثیر الوقوع است نمی‌بینی که بادشاهان همه إلا ماشاء الله در این مهلکه گرفتار شده‌اند و می‌‌شوند تا وقتی که این احتمال بر انداخته نشود بوعده الهی یا باوصافی که نزدیک (هنگام) حصول آن‌ها جور و تهاون ممتنع عادی گردد و ظن قوی بعدل و قیام خلیفه به امر ملت بظهور رسد استخلاف این چنین شخص خیر محض نباشد و نفوس آدم باقامت او اطمینان پیدا نه کنند. وکسیکه مرشد خلائق گردد و مربی ایشان در علم ظاهر و باطن یحتمل که در علم و حال خود غلط کرده باشد و دیگران ببعض قرائن متمسک شده همان غلط را رواج داده باشند وما احسن ماقیل:

ای بسا ابلیس آدم روی هست

 

پس بِهر دستی نباید داد دست

تا اعتماد بر علم و حال شخصی بحدیث مستفیض صادق مصدوق و اشارات او حاصل نشود کار نا تمام است.

پس خلافت کامله همان است که وثوق بصاحب آن داشته باشیم بنص شارع و اشارات او، وخلافت عامه آنکه بمجرد عدالت خلیفه و علم او اکتفا کنیم چون این سه نکته مبین شد خوض در تفصیل نمائیم:

از جمله لوازم خلافت خاصه آنست که خلیفه از مهاجرین اولین باشد و از حاضران حدیبیه و از حاضران نزول سوره نور و از حاضران دیگر مشاهد عظیمه مثل بدر و احد و تبوک که در شرع تنویه شأن آن مشاهد و وعده جنت برای حاضران آن‌ها مستفیض شده.

اما آنکه از مهاجرین اولین باشد از آن جهت مطلوب شد که خدای تعالی درشان مهاجران اولین می‌‌فرماید: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْ[19] [الحج: 39]. بعد از آن فرمود: ﴿ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ[20] [الحج: 40]. بعد از آن فرمود: ﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ[21] [الحج: 41]. حاصل معنی این آیات آنست که در باب مهاجرین اولین که اذن قتال برای ایشان داده شد تعلیق می‌‌فرماید که اگر ایشان را تمکین فی الارض دهیم یعنی رئیس گردانیم اقامت صلوة کنند و ایتاء زکوة نمایند و امر به معروف ونهی از منکر بعمل آرند، و نهی از منکر متناول است اقامت جهاد را، زیرا که اشد منکرات کفرست و اشد نهی قتال، و متناول است اقامت حدود را و رفع مظالم را و امر بمعروف متناول است احیای علوم دینیه را.

پس به مقتضای این تعلیق لازم شد که هر شخصی از مهاجرین اولین که ممکن فی الارض شود از دست او مقاصد خلافت سرانجام یابد و در وعده الهی خُلف نیست پس خلیفه اگر از مهاجرین اولین باشد امن حاصل شود بر وی و اطمینان قلب متحقق گردد از خلافت وی و این خصلت نمونه عصمتی است که برای انبیاء علیهم السلام  ثابت است.

و نیز می‌‌فرماید: ﴿فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ[22] [آل‌عمران: 195].

و نیز می‌‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٧٤[23] [الأنفال: 74].

و نیز می‌‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ أَعۡظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللَّهِ[24] [التوبة: 20].

و اما آنکه از حاضران حدیبیه باشد از آن جهت مطلوب شد که خدای تعالی می‌فرماید: ﴿مُحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ[25] [الفتح: 29]. و بر اثر وی می‌فرماید: ﴿ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ[26]  [الفتح: 29].

حاصل معنی این آیات آنست که بر دست جماعت که همراه آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  در این واقعه مبارکه حاضر بودند اظهار دین واعلای كلمة الله واقع خواهد شد، پس چون این وصف در خلیفه ثابت باشد اعتماد متحقق شود که مقاصد خلافت از وی سرانجام خواهد گرفت و در قرآن عظیم اثبات رضا برای این فریق مقرر شد قال الله تعالى: ﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ[27] [الفتح: 18].

و در حدیث آمده «عن جابر قال رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم : لَنْ يَلِجَ النَّارَ أَحَدٌ شَهِدَ بَدْرًا وَالْحُدَيْبِيَةَ»[28].

وعنه قال رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم : «لاَ يَدْخُلُ النَّارَ أَحَدٌ مِمَّنْ بَايَعَ تَحْتَ الشَّجَرَة»[29].

و اما آنکه از حاضران نزول سوره نور باشد از آن جهت مطلوب شد که خدای تعالی می‌فرماید: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ[30] [النور: 55].

لفظ ﴿مِنكُمۡ راجع است بحاضرین نه بمسلمین قاطبةً، زیرا که اگر جمیع مسلمین مراد می‌بود بذکر لفظ منکم با کلمه ­﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ تکرار لازم می‌آمد.

پس حاصل معنی آن است که وعده برای جمعی است از شاهدان نزول آیه که تمکین دین بر وفق سعی ایشان و اجتهاد و کوشش ایشان بظهور خواهد رسید.

و اما آنکه از حاضران مشاهد خیر باشد از آن جهت که اهل بدر افضل صحابه‌اند أخرج البخاري «عن معاذ بن رفاعةَ بن رافعٍ الزُّرَقي عن أبيه وكان ابوه من أهل بدرٍ قال جاء جبرئيل الى النبي  صلی الله علیه و آله و سلم  فقال: مَا تَعُدُّونَ أَهْلَ بَدْرٍ فِيكُمْ قَالَ مِنْ أَفْضَلِ الْمُسْلِمِينَ - أَوْ كَلِمَةً نَحْوَهَا - قَالَ وَكَذَلِكَ مَنْ شَهِدَ بَدْرًا مِنَ الْمَلاَئِكَةِ»[31].

و در شان ایشان صحیح شده: «لَعَلَّ اللَّهُ اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ فَقَالَ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ  او فقد وَجبَت لكم الجنة»[32].

و در حاضران تبوک نازل شده: ﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ[33] [التوبة: 117].

و مبتنی بر همین اصل است کلامی که ابن عمر مهیا کرده بود که برای معاویه بن ابی‌سفیان بگوید: «أَحَقُّ بِهَذَا الأَمْرِ مِنْكَ مَنْ قَاتَلَكَ وَأَبَاكَ عَلَى الإِسْلاَمِ»[34]، أخرجه البخاري[35].

و کلام عبدالرحمن بن غنم اشعری فقیه شام چون ابوهریره و ابودرداء از نزدیک حضرت مرتضی برگشتند (و ایشان میانجی بودند میان امیر معاویه و حضرت مرتضی، و معاویه طلب می‌کرد که علی خلافت را  بگذارد وشورائی گرداند در میان مسلمین) «فكان مما قال لهما: عجباً منكما كيفَ جازَ عليكما ماجئتما به تدعُوانِ عليا أن يجعلها شوري وقد علمتما انه قد بايعه الـمهاجرون والأنصار وأهل الحجاز والعراق وانَّ من رضيه خير ممن كرهه ومن بايعه خير ممن لم يبايعه وأيّ مدخلٍ لـمعاويةَ في الشورى وهو من الطُلَقاء[36] الذين لايجوز لهم الخلافة وهو وأبوه رؤوس الأحزاب فندَما على مسيرهما وتابا بين يديه» أخرجه أبوعمر في الاستيعاب[37].

و از لوازم خلافت خاصه آن است که خلیفه مبشَّر به بهشت باشد یعنی بر زبان مبارک آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  گذشته باشد که فلان شخص (بخصوص اسم او بغیر تعلیق شرطی) از اهل بهشت است و عاقبت حال او نجات و سعادت است، زیرا که این بشارت افاده می‌فرماید قطعاً سعادت این شخص و ایمان او و تقوای او در آخر حال، و آخر حال خلفاء قیام بامر خلافت بود و ایشان در حالت خلافت از عالم گذشته‌اند، و افاده می‌فرماید ظناً قریباً من الیقین که افعال او در سائر عمر خیر باشد و ایشان مجتنب باشند از معاصی و عامل بطاعات، اگرچه مغفرت مرتکب کبیره پیش اهل سنت و جماعت جائز قلیل الوجود است لیکن اینجا تلبیس عظیم و تدلیس شدید لازم می‌آید و تلبیس و تدلیس از آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  منفی است.

و بشارت خلفای اربعه به جنت به حد تواتر رسید بوجهی که احتمال خلاف آن نماند.

اولاً: اجمالاً در آیات مناقب مهاجرین و حضار حدیبیه و جیش العسره و غیر آن، و در احادیث مناقب مطلق صحابه و مناقب حاضران این مشاهد و ذکر آن احادیث طولی دارد.

و ثانیاً: در ضمن عشره‌ی مبشره عن سعید بن زید[38].

و ثالثاً: برای خلفای ثلاثه عن ابی موسی وجابر وغیرهما[39].

 و رابعاً: برای شیخین در حدیث ابی سعید خدری و ابن مسعود[40].

وخامساً: فرادی فرادی از جماعه کثیر از آن جمله:

حدیث: «عثمانُ رفيقي في الجنة»[41]. «ولعلي بستانٌ في الجنة»[42].

و از لوازم خلافت خاصه آن است که آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  نص فرمایند که وی از طبقه علیای امت است از صدیقین یا شهداء و صالحین، و محدَّث[43] نیز شقیق صدیق است و بیک اعتبار داخل در حد وی. یا بیان علو درجه او در بهشت فرموده باشند و این معنی نیز لازم بودن شخص است از طبقه علیای امت.

یارأی او موافق باشد با وحی، و آیات کثیره بر وفق رأی او نازل شده باشد و این معنی نیز لازم بودن شخص است از طبقه علیا.

یا بتواتر ثابت شود که سیرت او در عبادات و تقرّب الی الله اکمل است از سیرت سائر مسلمین و متحلی (آراسته شده) باشد بخصال مرضیه و مقامات علیه واحوال سنیه و کرامات قویه، یعنی چیزهای که امروز باسم طریقه صوفیه مسمی می‌گردد و صاحب «قوت القلوب» وغیر وی در کتب خویش بیان کرده‌اند  و هر مسئله را باحادیث و آثار محکم نموده و این نیز لازم صدیقیت و شهادت است، و این معنی در خلیفه برای آن مطلوب شد که ریاست ظاهر او مقرون باشد بریاست باطن، و تشبّه کامل به آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  پیدا کند، و در عداد آیه کریمه:

﴿وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِ[44] [الفتح: 29]. و در عداد: ﴿يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ[45] [المائدة: 54]. داخل شود و ثبوت این معنی برای خلفای اربعه از ضروریات دین است و ثابت باحادیث بیشمار.

از آن جمله: حدیث ابی‌هریره: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ  صلی الله علیه و آله و سلم  كَانَ عَلَى حِرَاءٍ هُوَ وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَعُثْمَانُ وَعَلِىٌّ وَطَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ فَتَحَرَّكَتِ الصَّخْرَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلی الله علیه و آله و سلم  اهْدَأْ فَمَا عَلَيْكَ إِلّا نَبِىٌّ أَوْ صِدِّيقٌ أَوْ شَهِيدٌ»[46].

و حدیثِ: «انس أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ  صلی الله علیه و آله و سلم  صَعِدَ أُحُدًا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَعُثْمَانُ فَرَجَفَ بِهِمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلی الله علیه و آله و سلم  اثبتْ أحُدُ - أُراه ضربه برجله - فإِنما عليك نبيّ وصِدِّيق وشَهيدَانِ»[47].

و از آن جمله حدیث عثمان بمثل حدیث انس وفي آخره شهد معه رجالٌ أخرجه النسائي[48].

و از آن جمله حدیث ابی هریره: «أَمَا إِنَّكَ يَا أَبَا بَكْرٍ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِى»[49]. وحدیث جابر  رضی الله عنه : «يا أبابكرٍ اعطاكَ اللهُ الرضوانَ الأكبر فقال بعض القوم ما الرضوان الأكبرُ يا رسول الله! قال يتجلی لعبادة في الآخرةِ عامةً ويتجلى لأبي بكرٍ خاصةً»[50].

و حدیث: «عبدالله بن عمر أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ  صلی الله علیه و آله و سلم  قَالَ لأَبِى بَكْرٍ: أَنْتَ صَاحِبِي عَلَى الْحَوْضِ وَصَاحِبِي فِى الْغَارِ[51]»[52].

و از آنجمله حدیث: «جَعَلَ اللَّهُ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِ عُمَرَ وَقَلْبِهِ[53]». بروایت ابن عمر وأبی ذر وعلی بن ابی طالب رضی الله عنهم »[54].

و حدیث:  «لقد كانَ فيما كان قلبكم من الأمَمِ ناسٌ مُحدَّثون فإن يكن في اُمَّتي أحَدٌ فإِنه عمر[55]». به روايت ابي هريره و عائشه[56].

و شبیه بآن است حدیث عقبه بن عامر  رضی الله عنه : «لَوْ كَانَ بَعْدِي نَبِىٌّ لَكَانَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ»[57].

و حدیث: «وَالَّذِى نَفْسِي بِيَدِهِ مَا لَقِيَكَ الشَّيْطَانُ قَطُّ سَالِكًا فَجًّا إِلاَّ سَلَكَ فَجًّا غَيْرَ فَجِّكَ». از حدیث سعد بن ابی وقاص و ابی هریره و عائشه و بریده اسلمی رضی الله عنهم [58].

و حدیث موافقت فاروق با وحی الهی از روایت عمر و ابن عمر وابن مسعود[59].

و از آنجمله حدیث: «هَذَانِ سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ إِلاَّ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ». از روایت علی بن ابی طالب و انس و ابی جحیفه[60].

و حدیث: «إِنَّ أَهْلَ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى لَيَرَاهُمْ مَنْ تَحْتَهُمْ كَمَا تَرَوْنَ النَّجْمَ الطَّالِعَ فِى أُفُقِ السَّمَاءِ وَإِنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ مِنْهُمْ وَأَنْعَمَا». أخرجه الترمذي وابن ماجه[61]. و حدیث: «أَلَا أَسْتَحْيِي مِمَّنْ يَسْتَحْيِي مِنْهُ الْمَلَائِكَةُ يعني عثمان». أخرجه مسلم[62]. و حدیث:  «لكل نبيٍ رفيقٌ ورفيقي في الجنةِ عثمانُ»[63].

و حدیث: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى». بروایت سعد بن ابی وقاص وجابر وغیرهما[64].

و حدیث: «لأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ». رواه جماعة من الصحابة[65].

«و قال عليٌ عن النبي  صلی الله علیه و آله و سلم : إن لكل نبي سبعة نجباء رُقبَاءَ واُعطيتُ انا اربعةَ عشر قال أنا وأبنائي وجعفر وحمزة وأبوبكر وعمر ومصعب بن عمير وبلال وسلمان وعمار وعبدالله ابن مسعود وابوذر والـمقداد». رواه الترمذي[66].

و پاره‌ی از سیرت مرضیه خلفای اربعه که بنقل مستفیض المعنی ثابت در فصل آینده نقل خواهیم کرد.

و از لوازم خلافت خاصه آنست که آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  با خلیفه معامله فرماید مرّات بسیار کرّات بی شمار چنانکه امیر با منتظر الإماره معامله می‌کند قولاً وفعلاً و این معامله به چند وجه تواند بود:

یکی- آنکه استحقاق خلافت او بیان فرماید و فضائل او باعتبار معامله با امت ذکر کند.

دوم- آنکه اظهار فرماید قرائن بسیار چندانکه فقهاء صحابه بدانند که: «لو كان مستخلفا لاستخلفَ فلاناً و بدانند كه أَحبّ الناس إلى رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم  فلان وبگویند: تُوُفي رسولُ الله  صلی الله علیه و آله و سلم  وهو عنهم راضٍ و آنچه در این باب باشد».

سوم- آنکه در حیات خود این شخص را بکارهای که متعلق بنفس مبارک آنحضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  من حیث النبوه است امر فرماید، و این معنی در خلافت خاصه از آن جهت مطلوب شد که وثوق بخلافت خلیفه از جهت شرع بهم رسد واز این رو حضرات شیخین چون می‌خواستند که شخصی را بکاری که تعلق بخلافت داشته باشد امر کنند تفحّص (جستجو) می‌نمودند که آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  این شخص را گاهی متولی امری ساخته‌اند از امور مسلمین؟ اگر می‌یافتند امضای عزیمت می‌فرمودند وإلا موقوف می‌داشتند و این قصص بحد تواتر رسیده است ان شاء الله تعالی پارهء از آن در فصل آینده بیان کنیم.

و نیز قیام این شخص بامور دین نسبت کرده شود بآنحضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  چنانکه منسوب می‌شود فعل بآمر در مثل بنی الأمیر المدینه[67].  اما بیان کردن آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  حال خلفاء را باوصافی که حس خلافت بآن حاصل گردد پس مستفیض شده است در بیان مناقب جماعه از افاضل صحابه و تنها تنها نیز، و این بیان آنحضرت بمنزلهء اجازت روایت حدیث و اجازت تدریس علم و فتاوی است چنانکه الیوم علما جمعی را بخلافت خود برمی گزینند و نص می‌نمایند باستحقاق آن اشخاص، آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  این منزلت را بفضلای صحابه و کبرای ایشان تنویه فرموده‌اند.

از آن جمله حدیث «أبي سعيد خدري قال رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم : أرحمُ هذه الأمةِ بها أبو بكرٍ وأقواهم فى دينِ اللهِ عمرُ وأفرضُهم زيدُ بنُ ثابتٍ وأقضاهم علىُّ بنُ أبى طالبٍ.. الخ». أخرجه أبوعمر في أولِ الاستيعاب[68].

و حديث شيخٌ من الصحابة يقال له ابومحجن او محجن بن فلان «قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : إن أَرءف اُمتي بأمتي أبوبکر» فذكر الحديث وحديث أنس بن مالك «أرحمُ اُمتي بأمتي أبوبكر»، أخرجهما أبوعمر في الاستيعاب[69].

و از آنجمله حدیث ابن مسعود و حدیث حذیفه: «لا أدري ما بقائي فيكم فاقتدوا بالذين من بعدي»[70].

و از آنجمله حدیث مرتضی و حذیفه: «إِنْ تُؤَمِّرُوا أَبَا بَكْرٍ تَجِدُوهُ أَمِيناً زَاهِداً فِى الدُّنْيَا رَاغِباً فِى الآخِرَةِ وَإِنْ تُؤَمِّرُوا عُمَرَ تَجِدُوهُ قَوِيًّا أَمِيناً لاَ يَخَافُ فِى اللَّهِ لَوْمَةَ لاَئِمٍ وَإِنْ تُؤَمِّرُوا عَلِيًّا وَلاَ أُرَاكُمْ فَاعِلِينَ تَجِدُوهُ هَادِياً مَهْدِيًّا يَأْخُذُ بِكُمُ الطَّرِيقَ الْمُسْتَقِيمَ»[71].

«وسُئِلَت عائشهُ مَنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ  صلی الله علیه و آله و سلم  مُسْتَخْلِفًا لَوِ اسْتَخْلَفَهُ قَالَتْ أَبُو بَكْرٍ. فَقِيلَ ثُمَّ مَنْ بَعْدَ أَبِى بَكْرٍ قَالَتْ عُمَرُ قِيلَ مَنْ بَعْدَ عُمَرَ قَالَتْ أَبُو عُبَيْدَةَ»[72].

«قال عمر: ما أَحَدًا أَحَقَّ بِهَذَا الأَمْرِ مِنْ هَؤُلاَءِ النَّفَرِ الَّذِينَ تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ  صلی الله علیه و آله و سلم  وَهُوَ عَنْهُمْ رَاضٍ، فَسَمَّى علياً وعثمانَ والزبير وطلحة وسعداً وعبدالرحمن»[73].

و از آنجمله حدیث «ابي سعيد قال قال رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم : ما من نبي إلا وله وزيران من أهل الأرض أما وزيراى من أهل السماء فجبرئيل وميكائيل واما وزيراي من أهل الأرض فأبوبكر وعمر». أخرجه الترمذي[74]، وللحديث طرق عند الحاكم وغيره[75].

و قال: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ[76] فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ» أخرجه جماعةٌ[77].

اما فعل آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  با ایشان معامله منتظر الاماره پس شاهد آن تفویض امامت صلوة است در قصه رفتن بقبیله عمروبن عوف، و در تبوک چون افواج مسلمین بیرون شهر آمدند حضرت صدیق را برای عرضه لشکر و اقامت صلوة معین فرمود و در مرض آخر، و آن متواتر بالمعنی است.

و امیر الحج ساختن (حضرت صدیق رضی الله عنه ) در سال نهم و بغزوات فرستادن چندین بار، وهمیشه مشاورت فرمودن با شیخین در امور مسلمین.

و امیر ساختن حضرت عمر رضی الله عنه  را در بعض غزوات و عامل صدقات مدینه فرمودن او را، و فرستادن حضرت عثمان رضی الله عنه  را بجانب اهل مکه در مصالحه حدیبیه، و والی یمن گردانیدن حضرت مرتضی رضی الله عنه  را و دعاء نمودن برای وی که قضا بر وی آسان شود و این احادیث برهیئت مجموعی متواتر بالمعنی شده است.

و از لوازم خلافت خاصه آن است که آنچه خدای عزوجل  برای آنحضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  وعده فرموده است بعض آن بر دست این خلیفه ظاهر شود، و این علامت خلافت خاصه در وقت خلافت توان شناخت نه قبل از خلافت بخلاف علامات دیگر. و وجود این معنی در خلفا متحقق است در آیه: ﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ[78] [الحج: 41]. اقامت صلوة وايتاء زكوة و امر بمعروف و نهی از منکر مذکور شده.

و در آیه: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ... تمکین و تقویت دین بر دست ایشان و برحسب سعی ایشان و حصول اطمینان از کفار مذکور است.

و در آیه: ﴿ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ [الفتح: 29]. اشاره به فتح بلدان و شیوع اسلام در اقالیم معموره، و در آیه: ﴿لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِ غلبه بر دین یهودیت و نصرانیت و مجوسیت مذکور است، و آن در زمان خلفای ثلاثه بوده است.

و در آیه: ﴿مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ... [المائدة: 54]. قتال مرتدین مذکور است و آن در زمان صدیق اکبر بظهور پیوست.

و در آیه: ﴿سَتُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ قَوۡمٍ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ...[79] [الفتح: 16]. جمع عساکر بنفیر عام برای قتال فارس و روم مذکور است و آن در زمان مشائخ ثلاثه (ابوبکر، عمر و عثمان رضی الله عنهم ) متحقق شد.

و در آیه: ﴿إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧[80] [القیامة: 17]. جمع قرآن در مصاحف مذکور است و آن در عهد مشائخ ثلاثه ظهور یافت.

و در حدیث قدسی: «إنَّ الله مقَتَ عَرَبهم وعجمهُم ...[81]». قتال عجم مذکور است و آن در ایام خلفای ثلاثه ظاهر گشت.

و در حدیث: «هَلَكَ كِسْرَى فَلا كِسْرَى بَعْدَهُ، وَإِذَا هَلَكَ قَيْصَرُ فَلا قَيْصَرَ بَعْدَهُ»[82]، و حدیث: «لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْرَى[83]»[84]. فتح فارس و روم مذکور است و آن در زمان خلفای ثلاثه به ظهور رسید.

و در حدیث قتال خوارج: «لَئِنْ أَدْرَكْتُهُمْ لأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ عَادٍ»[85]. ‌و در حدیث دیگر لفظ: «يلي قتلهم أولى الفرقتين»[86] آمده، و آن در زمان حضرت مرتضی واقع شد.

و از لوازم خلافت خاصه آنست که قول خلیفه حجت باشد در دین، نه بآن معنی که تقلید عوام مسلمین او را صحیح باشد، زیرا که این معنی از لوازم اجتهاد است و در خلافت عامه بیان آن گذشت. و نه بآن معنی که خلیفه فی نفسه بی اعتماد بر تنبیه آنحضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  واجب الطاعه باشد؛ زیرا که این معنی غیر نبی را میسر نیست بلکه مراد این جا منزلتی است بین المنزلتین.

تفصیل این صورت آنست که آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  حواله فرموده باشند بعض امور را بشخصی بخصوص اسم او پس لازم شود متابعت او چنانکه لازم می‌شود متابعت اُمراء جیوش آنحضرت بمقتضای امر آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم ، و این خصلت در خلفای راشدین به همان می‌ماند که قول زید بن ثابت را در فرائض مقدم باید ساخت بر اقوال مجتهدین دیگر، و قول عبدالله بن مسعود را در قراءت و فقه، و قول ابی بن کعب را در قراءت بر قول دیگران، و قول اهل مدینه نزدیک اختلاف امت بر قول دیگران.

 آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  به تعلیم الله عزوجل  دانستند که بعد آن حضرت اختلاف ظاهر خواهد شد و امت در بعض مسائل بحیرت در مانند رأفت کاملهء آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  بر امت اقتضاء فرمود که مَخلص آن حیرت برای ایشان تعیین فرمایند و در این باب حجتی برای امت قائم کنند و این معنی ثابت است برای خلفای اربعه، زیرا که قال الله تبارک وتعالی: ﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ [النور: 55]. در این آیه افاده می‌فرماید آنچه به سعی ایشان ممکن و شائع و مشهور می‌شود دین مرتضی است پس آنچه بکوشش این جماعت شائع شد انتساب او بشرع معلوم گشت.

و می‌فرماید: ﴿إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ [الحج: 41]. در این آیت افاده فرمود که هر نمازی و زکاتی و امر به معروفی و نهی از منکری که از ممکنان ظاهر شود و محمود و محلّ رضا است.

و در حدیث عرباض بن ساریه: «عَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ من بعدي»[87]. و در حدیث ابن مسعود و حذیفه: «اقتدوا بالذين من بعدي أبي بكر وعمر»[88]. و این معنی از اکابر صحابه مروی است: «أخرج الدارمي عن عبدالله ابن ابي يزيد قال: كَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ إِذَا سُئِلَ عَنِ الأَمْرِ فَكَانَ فِى الْقُرْآنِ أَخْبَرَ بِهِ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْ فِى الْقُرْآنِ وَكَانَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ  صلی الله علیه و آله و سلم  أَخْبَرَ بِهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ فَعَنْ أَبِى بَكْرٍ وَعُمَرَ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ قَالَ فِيهِ بِرَأْيِهِ»[89].

و مجتهدان تابعین و تبع تابعین به این اصل قائل شده و اهل مذاهب اربعه بآن رفته‌اند کسیکه در موطا و آثار محمد بن الحسن تأمل نماید به یقین این را بداند اگر چه بعض اصولیان شافعیه در این باب تردد دارند و غالباً منشأ تردد عدم اخذ سلف به بعض آثار خلفاء بوده باشد.

و تحقیق در این باب آن است که نزدیک تعارض ادله، تقدیم بعض ادله شرعیه بر بعض نفی حجیت دیگر نمی‌کند چنانکه خبر واحد را نزدیک مخالفت حدیث مشهور یا اجماع امت ترک می‌کنیم، مأخذ فقه را طبقات است و هر طبقی را حکمی. اینجا کلام امام شافعی به عینه نقل کنیم: «قال البیهقي في السنن الصغري أخبرنا ابوسعيد بن أبي عمر وقال حدثنا ابوالعباس قال أخبرنا الرَّبيع قال قال الشافعي رحمه الله : ما كان الكتاب والسنة موجودين فالعذر عند من سمعها مقطوع إلا باتباعهما فإذا لم يكن ذلك صرنا إلى أقاويلِ أصحاب النبي ج او واحدِهم، ثم قال قول الايمه ابي بكرٍ وعمر وعثمان قال في القديم وعليٍ رضی الله عنهم  إذا صرنا إلى التقليد أحبُّ الينا وذلك إذا لم نجد دلالة في الإختلاف تدُل على اقرب الاختلاف من الكتاب والسنة فنتبع القول الذي معه الدلالةُ.

ثم بسط الكلامَ في ترجيح قول الأيمة الی أن قال: فإذا لم يوجد عن الأئمة[90] فأصحاب رسول الله ج في الدين في موضع الامانة أخذنا بقولهم وكان اتباعهم أولی بنا من اتباع من بعدهم.

وقال: والعلم طبقاتٌ

الاولى: الكتب والسنة إذا ثبت السنة.

ثم الثانية: الاجماع فيما ليس فيه كتابٌ ولا سنهٌ.

والثالثة: ان يقول بعض اصحاب النبي ج ولا نَعلَم له مخالفا منهم.

والرابعة: اختلاف أصحاب النبي  صلی الله علیه و آله و سلم .

والخامسة: القياس علی بعض هذه الطبقات.

ولايصار إلی شيئ غير الكتب والسنة وهما موجودان وإنما يؤخذ العلم من أعلی»[91].

و از لوازم خلافت خاصه آن است که خلیفه افضل امت باشد در زمان خلافت خود عقلاً و نقلاً از آن جهت که در نکتهء اولی تقریر کردیم که چون خلافت ظاهره هم دوش خلافت حقیقیه باشد وضع شیء در محل خود ثابت گردد لیکن اینجا این نکته باید شناخت که غیر اخص خواص ریاست خواص را لائق نیست، پس خلافت او مطلق نه باشد و نصب غیر افضل رخصت دارد به نسبت عزیمت[92] و رخصت خالی از ضعف نیست و مورد مدح مطلق نمی‌تواند شد.

و از آن جهت که در خلافت خاصه تمکین دین مرضی من کل وجه مطلوب است و آن بغیر استخلاف افضل صورت نمی‌بندد، چنانکه حضرت مرتضی نزدیک استخلاف امام حسن فرمود: «إِنْ يُرِدِ اللَّهُ بِالنَّاسِ خَيْرًا فَسيجمَعَهُمْ بعدي عَلَى خَيْرِهِمْ» رواه الحاكم[93].

بخلاف خلافت عامه که آنجا تمکین دین مرتضی (پسندیده) مِن وجهٍ دون وجهٍ مطلوب است لا من کل الوجوه، و از آن جهت که خلافت خاصه مقیس است بر نبوت، زیرا که در حدیث آمده: «خِلافَةً عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةْ». ونیز آمده: «تكون نبوة ورحمة ثُمَّ خِلَافَة وَرَحْمَة»[94].

و جامع هر دو ریاست عامه است در دین و دنیا ظاهراً و باطناً، پس چنانکه استنباء (پیامبر ساختن) شخص دلالت می‌کند برافضلیت وی بر امت تا قبح از مستنبی جلّ ذِکره مرتفع گردد همچنان استخلاف شخصی بر امت دلالت می‌نماید بر افضلیت وی، و از آن جهت که عامل ساختن شخص مفضول خیانت است.

عن ابن عباس قال قال رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم : «من استعمل رجلا من عصابة وفي هذه العصابة من هو أرضى لله منه فقد خان الله وخان رسوله وخان الـمؤمنين[95]».

«وعن أبي بكر الصديق قال قال رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم : مَنْ وُلِّيَ مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئًا فَأَمَّرَ عَلَيْهِمْ أَحَدًا مُحَابَاةً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفًا وَلَا عَدْلًا حَتَّى يُدْخِلَهُ جَهَنَّمَ[96]». أخرجهما الحاكم.

از اینجا می‌توان دانست که حال خلافت کبری چه خواهد بود.

آری! نزدیک تزاحم امور و اختلاط خیر و شر و عدم انتظام امر علی ما هوحقه می‌توان راه ترخّص پیش گرفت.

و از آن جهت که در وقت مشاورت صحابه مدار استخلاف افضلیت را نهادند و لفظ احق بهذا الامر گفتند، و جمعی که مناقشه داشتند در استخلاف صدیق اکبر چون خطائی رأی خود بر ایشان ظاهر شد قائل شدند به افضیلت او، و این مبتنی است بر آنکه استخلاف با افضلیت مساوق (همراه) بود و افضلیت خلفای اربعه ثابت است بترتیب خلافت به أدله‌ی بسیار. اینجا بر سه مسلک اکتفاء کنیم:

مسلک اول: آنکه استخلاف این بزرگواران به نص و اجماع ثابت شد و استخلاف کذا لازم است افضلیت را کما مرّ تقریره.

مسلک ثانی: احادیث مرفوعه ادله بر افضلیت ایشان نصاً از آن جمله حدیث ابن عمر: «كنا نخيّر في زمان رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم  فنقول أبوبكر خير هذه الأمة ثم عمر ثم عثمان»[97].

و از آن جمله حدیث: «هَذَانِ سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»[98].

و تلویحاً مثل حدیث ابی بکره و عرفجه در وزن میزان و رجحان ایشان به ترتیب[99].

و حدیث ابی هریره: «أَمَا إِنَّكَ يَا أَبَا بَكْرٍ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِي»[100].

و حدیث جابر «يتجلَّی الله تعالى في الآخرة للناس عامةً ويتجلی لأبي بكر خاصة» رواه الحاكم[101].

و حدیث: «إن أهل الجنة ليتراءون أصحاب الغرف»[102] الخ.

مسلک ثالث: اجماع صحابه اجمالاً و تفصیلاً و این قصه بس دراز است از هر صحابی فقیه لفظ: «خير هذه الأمة وأحق بهذا الأمر» و مانند آن مروی شد، چنانکه حضرت فاروق رضی الله عنه  در وقت بیعت حضرت صدیق رضی الله عنه  گفته است: «أنت أفضل منّي»[103].

و ابوعبیده گفته است: «تأتوني وفيكم ثالث ثلاثةٍ»[104] اشاره می‌کرد به آیه‌ی کریمه: ﴿ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ.

و چنانکه حضرت صدیق رضی الله عنه  وقت استخلاف فاروق اعظم رضی الله عنه  و شکایت مردمان از وی «لو قد ولينا كان افظَّ واغلظَ گفته است: أبِربّي تخوّفونّي؟ أقولُ: اللهم استخلفتُ عليهم خير خلقكَ»، أخرج أبوبكر بن ابي شيبة كل ذلك[105]. لیکن مصرّح‌ترین همه (در مسأله‌ی افضلیت) حضرت مرتضی رضی الله عنه  است از وی بطریق صحیح ثابت شد که بر منبر کوفه در وقت خلافت خود می‌فرمود: «خير هذه الأمّة أبوبكر ثمّ عمر». این لفظ را محمد بن الحنفیه و ابوجحیفه و علقمه و نزال بن سبره و عبد الخیر و حکم بن حجل و غیر ایشان روایت کرده‌اند، و از هر یکی طرق متعدده منشعب شده[106].

و به طریق استفاضه از وی منقول است که می‌فرمود: «سَبَقَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَصَلَّى أَبُو بَكْرٍ وَثَلَّثَ عُمَرُ ثُمَّ خَبَطَتْنَا فِتْنَةٌ». رواه عبدالله بن أحمد في زوائد الـمسند والحاكم وغيرهما[107].

و نیز به طریق استفاضه مروی شده که علی مرتضی رضی الله عنه  بر جنازه‌ی حضرت عمر فاروق رضی الله عنه  حاضر شد و گفت: «ما من الناس أحدٌ أحبُّ إليّ أن القى الله بما في صحيفته من هذا المُسَجّى». أخرجه الحاكم من طريق سفيان بن عيينه عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جابر[108]، وأخرجه محمد بن الحسن عن ابي حنيفة عن ابي جعفرٍ الباقر عن علي مرسلاً[109].

و أیضاً روایت کرده شد از طریق ابی جحیفه و عبدالله بن عمر و غیر ایشان و بطریق استفاضه از وی به ثبوت رسید که روایت می‌کرد مرفوعاً: «هَذَانِ سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ». و اولاد امام حسن رضی الله عنه  و امام حسین رضی الله عنه  همه ایشان این حدیث را روایت کرده‌اند[110].

«قال ابوداود: حدثنا محمد بن مسكين قال: حدثنا محمد يعني الفريابي قال سمعت سفيان يقول: مَن زعم أن علياً كان أحق بالولاية منهما فقد خطّأ أبابكرٍ وعمر والـمهاجرين والأنصار رضی الله عنهم  وما أراه يرتفع مع هذا له عملٌ إلی السماء»[111].

وأخرج البيهقي عن الشافعي بطريقٍ متعددةٍ انه قال: «اضطر الناس بعد رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم  إلى أبي بكر فلم يجدوا تحتَ أَديم السماء خيراً من أبي‌بكر فولَّوهُ رقابهم»[112].

در ذیل این مسئله باید دانست که فضیلتی که در شرائع مدار افضلیت خلفاء شده امور عرفیه نیست که شعراء و مانند آن‌ها بآن تطاول کنند مثل براعت نسب و قوت فصاحت و زیادت شجاعت و کمال صباحت (زیبائی) و تناهی در سخاوت اگرچه فی الجمله شرع استحسان این اخلاق فرموده است، و نه علوم غریبه از رمل و جفر و قیافه[113]، و نه اموری که در شرع تصریح بآن نرفته مثل معرفت وحدتِ وجود و مراتب تنُّزلاتِ سته چون این امور در شرع مذکور نشود افضلیت را بر آن دائر ساختن چرا باشد؟ ثبِّت العرش أوّلاً ثم انقُش، بلکه مراد اینجا اوصافی است که در قرآن عظیم و سنت صحیحه صیغه «اعظم درجهً و أكثرُ ثواباً» و مانند آن بر آن دائر ساخته باشند كما قال الله تعالى: ﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ[114] [الحدید: 10].

وقال تعالی: ﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ دَرَجَةٗۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَفَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٩٥[115] [النساء: 95].

وقال رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم :  «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِى عَلَى أَدْنَاكُمْ»[116].

«وقال: مِن أَفضل الـمسلمين أهل بدرٍ أو كما قال»[117].

پس باین سباق می‌باید خاطر را راه داد باز از این صفات تفصیلیه می‌باید بکلیاتِ آن انتقال نمود و از مقدمات بمقاصد تا واضح شود که افضلیت خلفاء با یکدگر باعتبار زیادت تشبه بالانبیاء است فيما للأنبياء بحسب نبوتهم.

یا گوئیم باعتبار قوت اوصافی که در خلافت خاصه شرح داده شد أيًّا ما شئتَ فَقُل.

باز مکملات و مقدمات قیام بخلافت خاصه بسیار است اصل مقصود مقاصد خلافت است نه طرق موصله بآن، چون مقاصد خلافت حاصل گشت بمقدمات و مکملات نتوان پرداخت این بهمان می‌ماند که مقصود قتل عدوّی باشد تا شر عام از عالم مرتفع گردد جوانمردی به هر صفت که توانست بآن قیام نمود ساده لوحی می‌گوید قتل بشمشیر اَدَلّ است بر شجاعت از قتل به تیر، یا خشب رمح از فلان درخت بهتر باشد.

پس اقوی وجوه افضلیت کمال تمکین فی الارض است و ظهور دین مرتضی بر دست خلیفه، زیرا که اصل الاصول در ثبوت خلافت عامه و خاصه همان است و مدار مسائل خلافت بر این آیات و این فضیلت در مشائخ ثلثه روشن‌تر است.

و نیز اقوای وجوه افضلیت در خلفاء نص شریعت است باستخلاف ایشان و این معنی در مشائخ ثلثه اجلی است، زیرا که در اکثر احادیثِ خلافت ذکر مشائخ ثلثه آمده است فقط.

و نیز اقوی وجوه افضلیت قیام بامور موعوده برای پیغامبر است بمثال آنکه گَرد را گِرد باد بر می‌دارد و گنبدی اصطناع می‌فرماید، اراده الهی نفس پیغامبر را حرکت داد و بعض کارها بوجود آورد و کارهای دیگر هنوز ناتمام بود که حکمت الهی پیغامبر را از عالم ادنی به رفیق اعلی رسانید آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  بنحوی از تسبّب اتمام آن را بخود منسوب گردانیدند و صورت آن کارها بخلفاء راجع گشت و ایام خلافت بحقیقت ایام نبوت بود لیکن وحی از آسمان فرود نمی‌آمد و این وجه در مشائخ ثلثه زیاده‌تر نمایان گشت.

و نیز اقوی وجوه افضلیت اعانت پیغامبر است در تحمل وی اعباء نبوت را مخاصمهً و جهاداً و انفاقاً قال الله تعالی: ﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ... [الحدید: 10]. ظاهر است که پیغامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  تن تنها بود چون اراده الهی بظهور امر او منعقد گشت الهام در قلوب اذکیای حاضرین افتاد که او را اعانت کنند و در ضمن این اعانات رحمت الهی که پیغامبر را رسیده است شامل حال این اذکیاء شد و این وجه در شیخین خصوصاً قبل از هجرت ظاهر‌تر است.

و نیز اقوی وجوه افضلیت تشبه است به آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  در تألیف قلوب ناس بر اسلام، و اتصاف شیخین بآن واضح‌تر است.

و اقوی وجوه افضلیت واسطه بودن است در میان پیغامبر و امت در ترویج علوم از قرآن و سنت، و این معنی در حضرات شیخین آشکار است.

و اقوی وجوه افضلیت جهاد عرب و عجم است و این معنی در مشائخ ثلثه روشن‌تر.

چون لوازم خلافت خاصه مبین شد الحال باید شناخت که جمعی کثیر از اصحاب بفیض صحبت آن حضرت  صلی الله علیه و آله و سلم  قدر متیسّر از این اوصاف حاصل کرده بودند و ایشان بخلافت مقیده فائز گشته مانند: عبدالله بن مسعود در قرائت و فقه، و معاذ بن جبل در قضا، و زید بن ثابت در فرائض.

از این جمله آنانکه قریشی بودند و اهلیت تحمل اعباء ریاست داشتند مستحقق خلافت مطلقه گشتند، باز مستحقان خلافت در بارگاه عزت منتظر ایستاده‌اند تا کدام یک را فضل الهی به مرتبه‌ی استخلاف مطلق بالفعل رساند ﴿ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ[118] [الجمعة: 4].

و در آخر این فصل باید دانست که هر چند هر جمله از این فصل مأخذ است از کتاب و سنت و مؤید است بأقوال کبراء اُمت و عظمای اهل سنت، اما تحریر و ترتیب آن و انتقال از جزئیات بکلیات آن از مستخرجات این بنده ضعیف است و اثری از نور توفیق که سابق بآن اشاره رفته، والحمدُ لله رب العلمين.




[1]- مسند امام احمد: ج30/ ص355، حدیث شماره: 18406.

[2]- صحیح ابن حبان: ج15 /ص392، باب ذکر الخبر الدال على أن الخلیفة بعد عثمان بن عفان کان علی بن أبی طالب رضوان الله علیهما ورحمته، وقد فعل، حدیث شماره:‌ 6943، به تحقیق: شعیب الأرنؤوط، موسسة الرسالة بیروت. محقق گفته: اسناد این روایت حَسن است.

[3]- ترجمه‌ی آیه: «(همان) کسانی‌که اگر در زمین به آن‌ها قدرت (و حکومت) بخشیم، نماز را بر پا می‌دارند، و زکات را می‌دهند، و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند».

[4]- ترجمه‌ی آیه: «الله به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ وعده داده است که قطعاً آن‌ها را در زمین جانشین (و حکمران) خواهد کرد».

[5]- ترجمه‌ی آیه: «محمد رسول الله است، و کسانی‌که با او هستند، بر کافران سخت گیر (و شدید) اند».

[6]- ترجمه‌ی آیه: «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما که از دین خود برگردد (به الله زیانی نمی‌رساند) الله بزودی گروهی را می‌آورد که آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها (نیز) او را دوست دارند».

[7]- معمر بن راشد (95- 153 هـ = 713- 770 م):

معمر بن راشد بن أبی عمرو أزدی: فقیه، حافظ حدیث، ثقه. وی از أهالی بصره بود و بعدا در یمن سکونت اختیار کرد، و می‌خواست به شهر خود برگردد که اهل صنعاء مخالفت کرده و او را در همانجا زن دادند، که در یمن باقی ماند. الأعلام، خیر الدین زرکلی: ج7/ ص272.

[8] - قتاده بن دعامه (61- 118 هـ = 680- 737 م):

 او قتاده بن دعامه، أبو الخطاب سدوسی بصری: مفسر و از حافظان حدیث می‌باشد. إمام أحمد ابن حنبل گفته: قتاده حافظ‌ترین أهل بصره است. در علوم عربی، مفردات لغت و شناخت ایام و نسب عرب نیز سرآمد روزگار بوده، و به مذهب قدریه تمایل داشته، و گاهی در حدیث نیز تدلیس می‌کرده. به سبب مرض طاعون در واسط عراق در گذشته است. تذکرة الحفاظ: ج1/ ص115، تألیف: شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز ذهبی (متوفى: 748هـ)، ناشر: دار الکتب العلمیة بیروت- لبنان، طبع: نخست، 1419هـ/ 1998م.

[9]- الاستیعاب فی معرفة الأصحاب: ج2/ ص513، تألیف: أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر قرطبی (متوفى: 463 هـ)، تحقیق: علی محمد بجاوی، ناشر: دار الجیل، بیروت، چاپ نخست، سال: 1412 هـ/ 1992م.

[10]- ترجمه‌ی آیه: «الله آگاه‌تراست که رسالت خویش را کجا قرار دهد».

[11]- ترجمه‌ی آیات: «ما را به راه راست هدایت کن. راه کسانی‌که بر آنان نعمت دادی؛ نه خشم گرفتگان بر آن‌ها؛ و نه گمراهان».

[12]- ترجمه‌ی آیه: «و کسی‌که الله و پیامبر را اطاعت کند (روز قیامت) همنشین کسانی خواهد بود که الله بر آنان انعام نموده‌است، از پیامبران، و صدیقان و شهدا و صالحان، و اینان چه نیکو رفیقانی هستند».

[13]- یعنی انبیاء، صدّیقین، شهدا و صالحین.

[14]- ترجمه‌ی آیه: «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما که از دین خود برگردد (به الله زیانی نمی‌رساند) الله بزودی گروهی را می‌آورد که آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها (نیز) او را دوست دارند، (آنان) در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران سر سخت و گردان فراز هستند، در راه الله جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای نمی‌هراسند، این فضل الله است که به هر کس بخواهد می‌دهد، و الله گشایشگر داناست».

[15]- الاستیعاب فی معرفة الأصحاب: ج1/ ص13. و نگا: مسند امام احمد: ج6/ ص85، حدیث شماره: 3601.

[16]- الاعتقاد والهدایة إلى سبیل الرشاد على مذهب السلف وأصحاب الحدیث: ج1ظ ص322، تألیف: أحمد بن حسین بن علی بن موسى خسروجِردی خراسانی، معروف به أبو بکر بیهقی (متوفى: 458 هـ)، تحقیق: أحمد عصام الکاتب، ناشر: دار الآفاق الجدیدة بیروت، طبع نخست: سال: 1401هـ.

[17]- ترجمه‌ی آیه: «این توصیف آن‌ها در تورات است، و توصیف آن‌ها در انجیل همانند زراعتی که جوانه بزند».

[18]- صحیح مسلم: ج4/ ص2197، کتاب الجنة وصفة نعیمها وأهلها، باب الصفات التی یعرف بها فی الدنیا أهل الجنة وأهل النار، حدیث شماره: 2865، و مسند امام احمد: ج29/ ص22، حدیث شماره: 17484.

[20]- ترجمه‌ی آیه: «(همان) کسانی‌که به ناحق از دیار‌شان  رانده شدند».

[21]- ترجمه‌ی آیه: «(همان) کسانی‌که اگر در زمین به آن‌ها قدرت (و حکومت) بخشیم، نماز را بر پا می‌دارند، و زکات را می‌دهند، و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند».

[22]- ترجمه‌ی آیه: «پس، کسانی‌که هجرت کردند و از خانه‌های خود رانده شدند، و در راه من آزار دیدند و جنگیدند و کشته شدند، قطعاً گناهان‌شان را می‌بخشم و آنان را به باغ‌های (بهشتی) که از زیر (درختان) آن نهرها جاری است، در می‌آورم».

[23]- ترجمه‌ی آیه: «و کسانی‌که ایمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه الله جهاد کردند، و کسانی‌که (ایشان را) پناه دادند و یاری نمودند، اینان مؤمنان حقیقی هستند، برای آن‌ها آمرزش و روزی شایسته‌ای خواهد بود».

[25]- ترجمه‌ی آیه: « محمد رسول الله است، و کسانی‌که با او هستند، بر کافران سخت گیر (و شدید) و در میان خود مهربانند».

[26]- ترجمه‌ی آیه: «این توصیف آن‌ها در تورات است، و توصیف آن‌ها در انجیل همانند زراعتی است که جوانه زده، سپس تنومندش ساخته».

[27]- ترجمه‌ی آیه: «به راستی الله از مؤمنان- هنگامی‌که زیر درخت با تو بیعت کردند- خشنود شد».

[28]- مسند البزار منشور به اسم البحر الزخار: ج8/ ص276، تألیف: أبو بکر أحمد بن عمرو العتکی معروف به بزار (متوفى: 292 هـ)، تحقیق: محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مکتبة العلوم والحکم- المدینة المنورة، چاپ نخست. البته این حدیث به روایت ابن ابی اوفی است نه جابر، و با با اندکی اختلاف در الفاظ- در مسند امام احمد نیز آمده است؛ نگا: مسند: ج44/ ص590، حدیث شماره: 27042، شعیب الأرنؤوط گفته: این حدیث صحیح است.

[29]- سنن ابی داود: ج4/ ص213، کتاب ، باب فی الخلفاء، حدیث شماره: 4653، و سنن ترمذی: ج5/ ص695، کتاب السنة، باب فی فضل من بایع تحت الشجرة، حدیث شماره: 3860. علامه آلبانی گفته: این حدیث صحیح است.

[30]- ترجمه‌ی آیه: «الله به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ وعده داده است که قطعاً آن‌ها را در زمین جانشین (و حکمران) خواهد کرد، همان گونه که کسانی را که پیش از آن‌ها بودند جانشین (و حکمران) ساخت، و دین‌شان را که برای آن‌ها پسندیده است برای آن‌ها استوار (و پا برجا) سازد».

[32]- صحیح بخاری: ج4/ ص76، کتاب الجهاد والسیر، باب إذا اضطر الرجل إلى النظر فی شعور أهل الذمة، والمؤمنات إذا عصین الله، وتجریدهن، حدیث شماره: 3081، و صحیح مسلم: ج4/ ص1941، کتاب الفضائل، باب من فضائل أهل بدر رضی الله عنهم  وقصة حاطب بن أبی بلتعة، حدیث شماره: 2494.

[33] - ترجمه‌ی آیه: «قطعاً الله رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، آنان که در زمان سختی (و تنگدستی) از او پیروی کردند؛ نمود».

[34]- یعنی: «آن‌که با تو و پدرت بخاطر اسلام رزمیده، نسبت به تو به خلافت اولویت دارد»، و هدف او از این شخص علی  رضی الله عنه  بوده است.

[35]- صحیح بخاری: ج5/ ص110، کتاب المغازی، باب غزوة الخندق وهی الأحزاب، حدیث شماره: 4108.

[36]- طلقاء جمع طلیق به معنای: آزاد شده، و در اینجا مراد کسانی است که بعد از فتح مکه مسلمان شده‌اند.

[37]- الاستیعاب فی معرفة الأصحاب: ج2/ ص850.

[39]- و این تمام حدیث است: عن أبی موسى الأشعری، قال: بینما رسول الله ج، فی حائط من حائط المدینة وهو متکئ یرکز بعود معه بین الماء والطین، إذا استفتح رجل، فقال: «افتح وبشره بالجنة» قال: فإذا أبو بکر، ففتحت له وبشرته بالجنة، قال ثم استفتح رجل آخر، فقال: «افتح وبشره بالجنة» قال: فذهبت فإذا هو عمر، ففتحت له وبشرته بالجنة، ثم استفتح رجل آخر، قال فجلس النبی صلى الله علیه وسلم فقال: «افتح وبشره بالجنة على بلوى تکون» قال: فذهبت فإذا هو عثمان بن عفان، قال: ففتحت وبشرته بالجنة، قال وقلت الذی قال، فقال: اللهم صبرا، أو الله المستعان. صحیح مسلم: ج4/ ص1867، کتاب الفضائل، باب من فضائل عثمان بن عفان  رضی الله عنه ، حدیث شماره: 2403.

[40]- و این تمام حدیثی است که امام ترمذی آن را روایت کرده است: عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم : «ما من نبی إلا له وزیران من أهل السماء ووزیران من أهل الأرض، فأما وزیرای من أهل السماء فجبریل ومیکائیل، وأما وزیرای من أهل الأرض فأبو بکر وعمر: هیچ پیامبری نیست مگر این‌که دو وزیر از اهل آسمان و دو وزیر از اهل زمین دارد؛ اما دو وزیر من از اهل آسمان جبرئیل و میکائیل اند، و دو وزیر من از اهل زمین ابوبکر و عمر اند». سنن الترمذی: ج5/ ص616، حدیث شماره: 3680، تألیف: محمد بن عیسى بن سَوْرة الترمذی، أبو عیسى (المتوفى: 279هـ)، تحقیق وتعلیق: أحمد محمد شاکر ومحمد فؤاد عبد الباقی (جـ 3)، ناشر: شرکة مکتبة ومطبعة مصطفى البابی الحلبی – مصر، چاپ دوم، سال 1395 هـ/ 1975م.

[41]- المستدرک علی الصحیحین، تألیف حاکم نیسابوری (أبو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد ضبی طهمانی متوفى: 405هـ): ج3/ ص104، فضائل أمیر المؤمنین ذی النورین عثمان بن عفان رضی الله عنه ، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة بیروت، چاپ نخست، سال 1411/ 1990م.

[42]- این روایت را در هیچ‌یک از کتب حدیثی نیافتم.

[43]- به کسی گفته می‌شود که پروردگار چیزی را در قلب او الهام نماید، و در احادیث صحیح این وصف برای عمر فاروق رضی الله عنه  ثابت شده است. (ش)

[44]- ترجمه‌ی آیه: «و کسانی‌که با او هستند، بر کافران سخت گیر (و شدید) و در میان خود مهربانند، آن‌ها را در حال رکوع و سجده می‌بینی که از الله فضل و خشنودی می‌طلبند، نشانۀ (درستکاری) آن‌ها در چهره‌هایشان از اثر سجده (نمایان) است».

[45]- ترجمه‌ی آیه: «آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها (نیز) او را دوست دارند، (آنان) در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران سر سخت و گردان فراز هستند».

[46]- صحیح بخاری: ج5/ ص9، کتاب المناقب، باب قول النبی  صلی الله علیه و آله و سلم : «لو کنت متخذا خلیلا»، حدیث شماره: 3675، وسنن ترمذی: ج5/ ص624، باب فی مناقب عثمان بن عفان  رضی الله عنه  ، حدیث شماره: 3697. آلبانی گفته: این حدیث صحیح است.

[47]- صحیح مسلم: ج4/ ص1880، کتاب فضائل الصحابة  رضی الله عنهم ، باب من فضائل طلحة، حدیث شماره: 2417، وسنن أبی‌داود: ج4/ ص211، کتاب السنة، باب فی الخلفاء، حدیث شماره: 4648.

[48]- سنن النسائی: ج6/ ص235، کتاب الأحباس، باب وقف المساجد، حدیث شماره: 3608، تألیف: أبی عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، النسائی (المتوفى: 303هـ)، تحقیق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مکتب المطبوعات الإسلامیة حلب، چاپ دوم، سال: 1406 / 1986م.

[49]- سنن أبی‌داود: ج4/ ص213، کتاب السنة، باب فی الخلفاء، حدیث شماره: 4652. علامه آلبانی گفته: این حدیث ضعیف است. و فضائل الصحابة، تألیف امام احمد بن حنبل: ج1/ ص392، حدیث شماره: 593.

[50]- المستدرک علی الصحیحین: ج3/ ص83، حدیث شماره: 4463.

[51]- ترجمه‌ی حدیث: «عبد الله بن عمر روایت کرده که نبی کریم  صلی الله علیه و آله و سلم  برای ابوبکر فرمودند: تو رفیق من بر حوض کوثر و مصاحب من در غار هستی».

[52]- سنن ترمذی: ج5/ ص613، أبواب المناقب، باب، حدیث شماره: 3670، علامه آلبانی گفته: این حدیث ضعیف است، و مسند امام احمد: ج26/ ص32، حدیث شماره: 16107.

[54]- سنن ابو داود: ج3/ ص138، أبواب المناقب، باب، حدیث شماره: 3670.

[55]- ترجمه‌ی حدیث: «در امت‌های قبل از شما اشخاصی وجود داشته اند که بر آن‌ها الهام میشده است، اگر در امت من کسی باشد (که به او الهام شود) همانا عمر است».

[56]- صحیح بخاری: ج5/ ص12، کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب، حدیث شماره: 3689، وصحیح مسلم: ج4/ ص1864، کتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل عمر، حدیث شماره: 2398.

[57]- فضائل الصحابة، امام احمد بن حنبل: ج1/ ص356، حدیث شماره: 519.

[58]- صحیح بخاری: ج4/ ص126، کتاب بدء الخلق، باب صفة إبلیس وجنوده، حدیث شماره: 3294، وصحیح مسلم: ج4/ ص1863، کتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل عمر، حدیث شماره: 2396.

[59]- صحیح بخاری: ج1/ ص89، کتاب الصلاة، باب ما جاء فی القبلة، ومن لم یر الإعادة على من سها، فصلى إلى غیر القبلة، حدیث شماره: 402، و مسند امام احمد: ج1/ ص297، حدیث شماره: 157، شعیب الأرنؤوط گفته: اسناد این حدیث بنا بر شرط شیخین صحیح است.

[61]- سنن ترمذی: ج5/ ص607، أبواب المناقب، باب، حدیث شماره: 3658،  سنن ابن ماجه: ج1/ ص27، افتتاح الکتاب فی الإیمان وفضائل الصحابة والعلم، باب فضل إبی بکر الصدیق، حدیث شماره: 96. علامه آلبانی گفته: این حدیث صحیح است.

[62]- صحیح مسلم: ج4/ ص1866، کتاب فضائل الصحابة  رضی الله عنهم ، باب من فضائل عثمان بن عفان رضی الله عنه، حدیث شماره: 2401.

[63]- فضائل الصحابة، امام احمد بن حنبل: ج1/ 521، فضائل عثمان بن عفان  رضی الله عنه ، ومن فضائل عثمان من حدیث أبی بکر بن مالک، حدیث شماره: 860.

[64]- صحیح بخاری: ج5/ ص19، کتاب المناقب، باب مناقب علی بن ابی طالب، حدیث شماره: 3706، و صحیح مسلم: ج4/ ص1871، کتاب الفضائل، باب فضائل علی بن ابی طالب، حدیث شماره: 2404.

[65]- صحیح بخاری: ج4/ ص60، کتاب الجهاد والسیر، باب فضل من أسلم على یدیه رجل، حدیث شماره: 3009، و صحیح مسلم: ج4/ ص1871، کتاب الفضائل، باب فضل من أسلم على یدیه رجل، حدیث شماره: 2404.

[66]- سنن ترمذی: ج5/ ص662، أبواب المناقب، باب، حدیث شماره: 3785،  و فضائل الصحابة، امام احمد بن حنبل: ج2/ ص636، حدیث شماره: 1082.

[67]- یعنی امیر این شهر را ساخت، حالا اگرچه در حقیقت امیر به دست خود و به زور بازوی خود شهر را نساخته است، بلکه شهر را معماران و عمال ساخته‌اند، اما چون در وقت این امیر و در تحت اشراف او ساخته شده، نسبت بنای شهر را مجازاً به او می‌دهند.

[69]- الاستیعاب لابن عبد البر: ج1/ ص17.

[72]- مصنف ابن ابی شیبة: ج7/ ص433، حدیث شماره: 37052، باب ما جاء فی خلافة أبی بکر.

[73]- صحیح بخاری: ج2/ ص103، حدیث شماره: 1392، باب ما جاء فی قبر النبی   صلی الله علیه و آله و سلم  .

[74]- سنن ترمذی: ج5/ ص616، ابواب المناقب، باب، حدیث شماره: 3680، علامه آلبانی گفته: این حدیث ضعیف است.

[75]- به طور مثال نگاه کنید: المستدرک علی الصحیحین، تألیف حاکم نیسابوری: ج2/ ص290، حدیث شماره: 3047، و فضائل الصحابة، تألیف امام احمد بن حنبل: ج1/ ص164، حدیث شماره: 152.

[76]- مولی در لغت به معناهای زیادی آمده، مگر در اینجا بغیر از محبوب هیچ معنای دیگری را گرفته نمی‌توانیم. و از این حدیث صرف محبت با علی رضی الله عنه  ثابت می‌شود و بس چنانچه در محلش توضیح داده خواهد شد. (ش)

[77]- سنن ترمذی: ج5/ ص633، باب مناقب علی بن ابی طالب، حدیث شماره: 3713، وسنن ابن ماجه: : ج1/ ص45، باب مناقب علی بن ابی طالب، حدیث شماره: 121، و مسند امام احمد: ج2/ ص262، حدیث شماره: 950.

[78]- ترجمه‌ی آیه: «آنانی که اگر در زمین قدرتشان دهیم نماز را بر پا دارند».

[79]- ترجمه‌ی آیه: «به سوی گروه جنگاوری فرا خوانده خواهید شد».

[81] - تخریج این حدیث قبلا گذشت.

[82]- صحیح بخاری: ج4/ ص85، کتاب فرض الخمس، باب قول النبی  صلی الله علیه و آله و سلم : «أحلت لکم الغنائم»، حدیث شماره: 3120.

[83]- ترجمه‌ی حدیث: «شما حتما گنج‌های کسری را فتح خواهید کرد (به طور غنیمت بدست خواهید آورد)».

[85]- صحیح بخاری: ج9/ ص127، کتاب التوحید، باب قول الله تعالی {تعرج الملائکة والروح إلیه} [المعارج: 4] ، وقوله جلّ ذکره: {إلیه یصعد الکلم الطیب} [فاطر: 10] وقال ...، حدیث شماره: 7432.

[86]- صحیح مسلم: ج2/ ص746، کتاب الکسوف، باب ذکر الخوارج وصفاتهم، حدیث شماره: 1064. امام بخاری این حدیث را به صورت ذیل آورده است: «... فإن قتلهم أجر لمن قتلهم یوم القیامة». صحیح بخاری: ج4/ ص200، کتاب المناقب، باب علامات النبوة فی الإسلام، حدیث شماره: 3611.

[87]- سنن ترمذی: ج5/ ص44، أبواب العلم عن رسول الله  صلی الله علیه و آله و سلم ، باب ما جاء فی الأخذ بالسنة واجتناب البدع، حدیث شماره: 2676، و سنن ابن ماجة: ج1/ ص15، افتتاح الکتاب فی الإیمان وفضائل الصحابة والعلم، باب اتباع سنة الخلفاء الراشدین المهدیین، حدیث شماره: 42. علامه آلبانی گفته: این حدیث صحیح است.

[88]- سنن ترمذی: ج5/ ص609، حدیث شماره: 3662، و حدیث شماره: 3663, أبواب المناقب، باب, علامه آلبانی گفته: این حدیث صحیح است. و نگا: مسند امام احمد: ج38، ص280، حدیث شماره: 23245, و فضائل الصحابة: ج1/ ص186، حدیث شماره: 198، وصحیح ابن حبان: ج15/ ص328، حدیث شماره: 6902، شعیب  الأرنؤوط گفته: این حدیث صحیح است.

[89]- مصنف ابن ابی شیبه: ج4/ ص544، حدیث شماره: 22994، باب فی القاضی ما ینبغی أن یبدأ به فی قضائه، و سنن دارمی: ج1/ ص265، حدیث شماره: 168، باب الفتیا وما فیه من الشدة. حسین سلیم أسد دارانی گفته: اسناد این حدیث صحیح است.

[90]- مراد ابوبکر، عمر و عثمان رضی الله عنهم  است.

[91]- المدخل إلى السنن الکبرى: ج1/ ص39، حدیث شماره: 35، تألیف: أحمد بن الحسین بن علی مشهور به أبو بکر البیهقی (متوفى: 458 هـ)، تحقیق: د. محمد ضیاء الرحمن الأعظمی، ناشر: دار الخلفاء للکتاب الإسلامی الکویت.

[92]- هرگاه که در یک حکم شرعی بخاطر عذری تغییر بیاید، آن حکم قبل از تغییر عزیمت بوده و بعد از آن رخصت می‌گردد.

بطور مثال اگر شخصی در ماه رمضان مریض شود در اینجا حکم روزه بسبب مرض تغییر می‌کند یعنی قبل از مرض روزه رمضان در حق این شخص عزیمت بوده، و بعد از اینکه مریض شد رخصت است که می‌تواند به رخصت عمل کند و روزه نگیرد. (ش)

[93]- المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیسابوری: ج3/ ص84، حدیث شماره: 4467. حافظ ذهبی گفته: این حدیث صحیح است.

[94]- نگا: مسند امام احمد: ج30/ ص355، حدیث شماره: 18406.

[95] - المستدرک علی الصحیحین: ج4/ ص104، کتاب الأحکام، حدیث شماره: 7023.

[96]- المستدرک علی الصحیحین: ج4/ ص104، کتاب الأحکام، حدیث شماره: 7024، و مسند امام احمد: ج1/ ص202، حدیث شماره: 21.

 

[97]- السنة، تألیف امام احمد: ج2/ ص575، حدیث شماره: 1352، و فضائل الصحابة، امام احمد بن حنبل: ج1/ ص90، حدیث شماره: 57.

[98]- سنن ترمذی: ج5/ ص610، أبواب المناقب،‌باب، حدیث شماره: 3664، علامه آلبانی گفته: این حدیث صحیح است، و سنن ابن ماجه: ج1/ ص38، افتتاح الکتاب فی الإیمان وفضائل الصحابة والعلم، فضل أبی بکر الصدیق رضی الله عنه، حدیث شماره: 100.

[99]- مسند امام احمد: ج9/ ص338، مسند عبد الله بن عمر  رضی الله عنهما ، حدیث شماره: 5469، و مصنف ابن ابی شیبة: ج6/ ص352،‌ باب ما ذکر فی أبی بکر الصدیق، حدیث شماره:‌ 31960.

[100]- سنن ابو داود: ج4/ ص213، حدیث شماره: 4652. علامه آلبانی گفته: این حدیث ضعیف است.

[101]- مستدرک حاکم نیسابوری: ج2/ ص83، حدیث شماره: 4463، و شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة: ج7/ ص1358، حدیث شماره: 2434، تألیف: أبی القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور الطبری الرازی اللالکائی (متوفى: 418 هـ)، تحقیق: أحمد بن سعد بن حمدان الغامدی، ناشر: دار طیبة- السعودیة

چاپ هشتم، سال 1423هـ/ 2003م.

[102]- المجالسة وجواهر العلم: ج7/ ص258، حدیث شماره: 3159، تألیف: أبی بکر أحمد بن مروان الدینوری المالکی (متوفى: 333هـ)، تحقیق: أبی عبیدة مشهور بن حسن آل سلمان، ناشر: جمعیة التربیة الإسلامیة (البحرین- أم الحصم)، دار ابن حزم (بیروت- لبنان)، تاریخ نشر: 1419هـ .

[105]- مصنف ابن ابی شیبه: ج7ظ ص434، ما جاء فی خلافة عمر بن الخطاب، حدیث شماره: 37056.

و نگا: السنة: ج1/ ص275، حدیث شماره: 337، تألیف: أبی بکر أحمد بن محمد بن هارون بن یزید الخَلَّال البغدادی الحنبلی (متوفى: 311هـ)، تحقیق: د. عطیة الزهرانی، ناشر: دار الرایة الریاض، چاپ نخست، سال1410هـ / 1989م.

[106]- تخریج این حدیث به طرق متعدد- گذشت، و نگا: مسند امام احمد: ج2/ ص249، حدیث شماره: 931. شعیب الأرنؤوط گفته: اسناد این حدیث صحیح است.

[107]- السنّة روایت عبد الله بن امام احمد: ج2/ ص584، حدیث شماره: 1381، و مسند امام احمد: ج2/ ص411، حدیث شماره: 1256، و المعجم الأوسط: ج2/ ص177، حدیث شماره: 1639، تألیف: سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی، أبو القاسم طبرانی (متوفى: 360 هـ)، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد , عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین القاهرة.

[108]- المستدرک علی الصحیحین: ج3/ ص100، حدیث شماره: 4523، باب مقتل عمر  رضی الله عنه .

[110]- تخریج این حدیث گذشت.

[111]- سنن ابوداود: ج4/ ص206، حدیث شماره: 4630، کتاب السنة، باب فی التفضیل. علامه آلبانی گفته: صحیح الإسناد مقطوعٌ.

[112]- معرفة السنن والآثار: ج1/ ص193، حدیث شماره: 353، تألیف: أحمد بن الحسین بن علی خسروجردی خراسانی، أبو بکر بیهقی (متوفى: 458 هـ)، تحقیق: عبد المعطی أمین قلعجی، ناشر: جامعة الدراسات الإسلامیة (کراچی- پاکستان)، چاپ نخست، سال: 1412هـ / 1991م.

[113]- برخی از شیعیان در اثبات فضیلت امامان خویش به این خرافات نیز متوسل می‌شوند که هیچ حقیقت دینی‌ای ندارد. 

[114]- ترجمه‌ی آیه: «کسانی از شما که قبل از فتح (مکه) انفاق کردند و (با مشرکان) جنگیدند (با کسانی‌که پس از فتح انفاق کردند و جنگیدند) یکسان نیستند. آن‌ها مقام (و منزلت) شان و الاتر (و برتر) است از کسانی‌که بعد از فتح (مکه) انفاق کردند و جنگیدند».

[115]- ترجمه‌ی آیه: «(هرگز) مؤمنانی که بدون بیماری و آسیب، از جهاد باز نشستند، با مجاهدانی که در راه الله با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند، الله کسانی را که با مال و جان‌شان جهاد کردند؛ بر بازنشستگان (= ترک کنندگان جهاد با عذر) مرتبه برتری بخشیده‌است، و الله به هر یک (از آن‌ها) وعده‌ی  نیکو (= بهشت) داده‌است. و الله مجاهدان را بر قاعدان (= بازنشستگان) با پاداشی بزرگ برتری بخشیده‌است».

[116]- سنن ترمذی: ج5/ ص50، حدیث شماره: 2685، أبواب العلم، باب ما جاء فی فضل الفقه على العبادة.

[117]- این روایت با این الفاظ در هیچ یک از کتب حدیثی نیامده است، و به همین دلیل شاه ولی الله دهلوی گفته: "أو کما قال النبی  صلی الله علیه و آله و سلم ". فضایل اهل بدر را در صحیح بخاری: ج4/ ص76، حدیث شماره: 3081، کتاب الجهاد والسیر، باب إذا اضطر الرجل إلى النظر فی شعور أهل الذمة، والمؤمنات إذا عصین الله، وتجریدهن نگاه کنید.

[118]- ترجمه‌ی آیه: «این فضل الله است که آن را به هرکس که بخواهد می‌بخشد و الله دارای فضل عظیم است».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...