توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ بهمن ۱۰, یکشنبه

مبحث اول اسم، نسب، کنیه، لقب و خانواده‌ی حسن رضی الله عنه

 

مبحث اول
اسم، نسب، کنیه، لقب و خانواده‌ی حسن
 رضی الله عنه

اسم، نسب و کنیه‌ی حسن رضی الله عنه

او، ابومحمد حسن بن علی بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف هاشمی قریشی مدنی شهید[1]. و نوه‌ی رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  و گل خوشبوی او در دنیا، و سید و سرور جوانان بهشت است؛ مادرش، فاطمه بنت رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  و پدرش، امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  بوده‌اند. حسن  رضی الله عنه  نوه‌ی ام‌المؤمنین خدیجه  رضی الله عنها  و پنجمین خلیفه‌ی راشد است.

میلاد حسن  رضی الله عنه ، نامگذاری وی و لقبش

بنا بر قول صحیح، حسن  رضی الله عنه  در رمضان سال سوم هجری به دنیا آمد و به قولی در ماه شعبان به دنیا آمده‌ است. برخی هم گفته‌اند که پس از آن زاده شده است. لیث بن سعد می‌گوید: فاطمه  رضی الله عنها ، حسن بن علی  رضی الله عنه  را در رمضان سال سوم هجری و حسین بن علی  رضی الله عنه  را در شعبان سال چهارم هجری به دنیا آورد[2]. احمد بن عبدالله بن عبدالرحیم برقی می‌گوید: حسن  رضی الله عنه  در نیمه‌ی ماه رمضان سال سوم هجری به دنیا آمد[3]. ابن سعد نیز در طبقاتش، ولادت حسن  رضی الله عنه  را در همین تاریخ دانسته است[4]. علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  می‌گوید: زمانی که حسن  رضی الله عنه  به دنیا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تشریف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهید؛ نامش را چه گذاشته‌اید؟» گفتیم: حرب. فرمود: «نه، بلکه او حسن است». زمانی که حسین  رضی الله عنه  به دنیا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تشریف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهید؛ نامش را چه گذاشته‌اید؟» گفتیم: حرب. فرمود: «نه، بلکه او حسین است». زمانی که فرزند سوم به دنیا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تشریف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهید؛ نامش را چه گذاشته‌اید؟» گفتیم: حرب. فرمود: «نه، بلکه او محسّن است» و سپس افزود: «من آنها را همانند فرزندان هارون  علیه السلام  نامگذاری کردم که نامشان، شبر، شبیر و مشبّر بود»[5]. رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  به قدوم این مولود نو‌رسیده خیلی شادمان گشت و مردم، برای عرض تبریک، نزد پدر و مادرش می‌رفتند. سلف صالح  رضی الله عنه  عادت داشتند که با تولد هر کودکی برای عرض تبریک نزد خانواده‌اش می‌رفتند. حسن بصری  رحمه الله  تولد ‌نوزاد را بدین ترتیب تبریک می‌گفت: «بورك لك في الـموهوب و شكرت الواهب، ورزقت برّه وبلغ أشده». یعنی: «فرزندی که به تو داده شده، مبارک و خجسته باشد و شکر خدا را به‌جای آوری و فرزندت به رشد و کمال برسد».

احکام و آداب نامگذاری نوزاد

ملاحظه می‌کنیم که رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  هنگام نامگذاری حسن و حسین  رضی الله عنهما  از نام‌های دوره‌ی جاهلیت و یا از نام‌هایی که معنا و مفهوم جنگ و خونریزی را در خود داشت، دوری فرمود و برای آنها نام‌های نیکی انتخاب کرد که معانی و مفاهیم خوب و ارزشمندی دارد[6].

رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  لقب سید را بر نوه‌اش حسن  رضی الله عنه  نهاده و فرموده است: «إن ابني هذا سيد ولعل الله أن يصلح به بين فئتين من الـمسلمين»[7]. یعنی: «این فرزندم، سید و آقاست و خداوند، او را سبب صلح و سازش دو گروه از مسلمانان قرار خواهد داد». از رهنمود رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  به یک نکته‌ی بسیار مهم پی می‌بریم و آن، اینکه باید نام‌های خوب و زیبایی برای فرزندانمان انتخاب کنیم. این در واقع رهنمودی برای همه‌ی پدران و مادران است تا اسمی خوب از لحاظ تلفظ و معنا برای فرزندانشان در قالب شریعت و زبان عربی انتخاب نمایند؛ به گونه‌ای که تلفظ آن اسم، بر زبان آسان باشد و معنا و مفهوم خوبی در خود داشته و بدور از هر آن چیزی باشد که شریعت، حکم حرمت یا کراهت آن را داده است. برای این منظور باید از شخص آگاهی مشورت گرفت تا انتخاب اسم برای فرزند از هر لحاظ خوب و پسندیده صورت گیرد. زیرا یکی از حقوق فرزند، این است که پدرش، برای او مادر نیکی انتخاب نماید و برایش اسم خوبی برگزیند و ادب و تربیت نیکویی برای وی به ارث بگذارد.

علما، رعایت موارد زیر را در نامگذاری فرزندان مستحب و جایز دانسته‌اند:

1- مستحب بودن نامگذاری فرزندان به نام‌های عبدالله و عبدالرحمن. رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «إن أحب أسمائكم إلی الله: عبدالله و عبدالرحمن»[8]. یعنی: «محبوب‌ترین نام‌های شما در نزد خدای متعال، عبدالله و عبدالرحمن است».

این دو اسم، مشتمل بر صفات عبودیت و بندگی است و خدای متعال در قرآن کریم به صورت ترکیب اضافی، این اسم‌ها را آورده است. به عبارتی در قرآن کریم لفظ عبد در کنار دو اسم نیکوی خداوند یعنی الله و الرحمن آمده است:

آیه‌ی 19 سوره‌ی جن:

﴿وَأَنَّهُۥ لَمَّا قَامَ عَبۡدُ ٱللَّهِ يَدۡعُوهُ كَادُواْ يَكُونُونَ عَلَيۡهِ لِبَدٗا١٩ [الجن: 19].

و آیه‌ی 63 سوره‌ی فرقان:

﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ [الفرقان: 63]

همچنین خدای متعال، دو نام نیکش یعنی الله و الرحمن را در آیه‌ی 110 سوره‌ی اسراء با هم آورده و فرموده است:

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَيّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ [الإسراء: 110]

«بگو: (خدا را) با (ندای یا) الله و یا رحمان، به کمک بطلبید؛ خدا را به هر کدام (از اسمای حسنی که) بخوانید، (مانعی ندارد و خداوند،) دارای نام‌های نیکوست».

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نام پسرعمویش را عبدالله نهاد. نام حدود سیصد نفر از صحابه نیز عبدالله بوده‌ است و اولین فرزندی که از مهاجران بعد از هجرت به مدینه به دنیا آمد، فرزند زبیر بود که نامش را عبدالله گذاشتند[9].

2- گذاشتن نام‌های پیامبران بر فرزندان؛ چراکه پیامبران الهی، برترین انسان‌ها هستند و اخلاقشان، بهترین اخلاق‌ها و رفتارشان، پاکترین رفتارها بوده است و نهادن نام آنها بر فرزندان، باعث می‌شود که انسان به یاد آنها و ویژگی‌های نیکشان بیفتد. علما بر جواز نامگذاری فرزندان به نام پیامبران اجماع کرده‌اند. رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نام یکی از پسرانش را ابراهیم نهاد. بهترین اسم، از میان نام‌های پیامبران، نام پیامبر بزرگوار اسلام محمد مصطفی  صل الله علیه و آله و سلم  است[10].

3- نامگذاری فرزندان به نام یکی از اصحاب رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  و یا سایر صلحا. در این باره می‌توان زبیر بن عوام  رضی الله عنه  را الگو قرار داد که نام نه تن از شهدای بدر را بر فرزندانش نهاد و آنها عبارتند از: عبدالله، منذر، عروه، حمزه، جعفر، مصعب، عبیده و خالد.

4- نامگذاری فرزند بر اساس یکی از ویژگی‌های واقعی او؛ در این باره باید شرایط و آداب خاصی را رعایت کرد. لذا اگر صفتی شرعی در شخصی وجود داشته باشد، می‌توان وی را بر اساس آن صفت، نامگذاری کرد. البته چنین نامی باید هم از لحاظ ساختار و معنای زبانی و هم از لحاظ شرعی، خوب و پسندیده باشد. لذا در این چارچوب نمی‌توان اسمی انتخاب کرد که با شرط مذکور مطابقت ندارد؛ بلکه باید اسمی که بر این اساس انتخاب می‌شود، هم انگیزه‌ی واقعی و راستینی داشته باشد و هم درست و شرعی باشد. چنانچه این مسأله از عملکرد رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  ثابت شده است.

بر اساس دلایل شرعی، نامگذاری فرزند به هر یک از صورت‌های زیر حرام است:

1ـ مسلمانان بر این اتفاق نظر دارند که هر اسمی که به صورت ترکیب اضافی عبد و نام یک مخلوق باشد، حرام است. به عبارت دیگر جایز نیست که نام کسی مرکب از واژه‌ی عبد و نام مخلوق باشد؛ همچون نام عبدالرسول، عبدالنبی، عبدالحسین و عبدالامیر و امثال آن[11]. چراکه تمام آفریده‌ها و بندگان خدا، هرچند دارای مقام والایی باشند، باز هم مخلوق و نیازمند خدایند و در برابر عظمت و جبروت الهی، هیچ و ناچیزند و تنها خدای متعال، سزاوار عبادت و بندگی می‌باشد؛ از این رو انتخاب نام‌هایی که بندگی را به مخلوق نسبت می‌دهد، جایز نیست.

2- انتخاب نام‌های غیرعربی و بیگانه‌ای که مخصوص کافران است. مسلمانِ پایبند و مسلمانی که نسبت به دینش، اطمینان خاطر دارد، از انتخاب چنین اسم‌هایی دوری می‌کند و به هیچ عنوان سراغ چنین اسم‌هایی نمی‌رود. اما متأسفانه امروزه، این فتنه، آن‌چنان فراگیر شده که عموم مردم، بدون توجه به ارزش‌های اسلامی، نام‌های عجیب و غریبی بر فرزندانشان می‌گذارند که برگرفته از فرهنگ اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها و سایر کفار می‌باشد. چنین عملی، نشانه‌ی ضعف ایمان و شکست و خفت کسانی است که در برابر فرهنگ کفار، سر تسلیم فرود آورده‌اند. گفتنی است: تقلید از کافران در نامگذاری اولاد، اگر صرفاً از روی هوا و هوس و یا کم‌عقلی باشد، باز هم گناه بزرگی است[12].

اذان گفتن رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در گوش حسن رضی الله عنه

زمانی که حسن  رضی الله عنه  به دنیا آمد، رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در گوش وی، اذان گفت[13]. به گفته‌ی دهلوی، حکمت این کار، به شرح زیر است:

1-  اذان، یکی از شعایر و نشانه‌های اسلام است.

2-  اذان، یک اعلام و بلکه رسانه‌ای مهم و رسا می‌باشد.

3-  از آن جهت در گوش نوزاد، اذان گفته می‌شود که این بانگ، همواره در گوشش طنین‌انداز باشد.

4-  اذان گفتن، باعث فرارکردن شیطان می‌شود و از آنجا که شیطان، تلاش می‌کند تا نوزاد را از همان آغاز تولدش، بیازارد، لذا در گوش نوزاد اذان می‌دهند تا شیطان، نتواند به وی نزدیک شود. رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «ما من مولود يولد إلا والشيطان يمسه فيستهل صارخاً من مس الشيطان إياه إلا مريم و ابنها»[14]. یعنی: «هر نوزادی که به دنیا می‌آید، شیطان، او را اذیت می‌کند و از این بابت، نوزاد، شروع به جیغ زدن می‌نماید جز مریم و پسرش». همچنین رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «إذا نودي للصلاة أدبر الشيطان وله ضراط حتى لايسمع التأذين»[15]. یعنی: «هنگامی که برای نماز اذان داده می‌شود، شیطان فرار می‌کند تا صدای اذان را نشنود، در حالی که از عقب او، هوا بیرون می‌شود».

ابن‌قیم  رحمه الله  در بیان حکمت اذان دادن در گوش نوزاد، اضافه بر این گفته است:

5-  از آن جهت، در گوش نوزاد اذان می‌دهند که از همان ابتدا، کلمات و جملاتی در گوش انسان، طنین‌انداز شود که مشتمل بر بیان عظمت و کبریایی پروردگار و نیز حاوی جملاتی باشد که برای ورود به اسلام، باید آن‌ها را بر زبان آورد. بدین ترتیب اذان گفتن در گوش نوزاد، به معنای تلقین شعار اسلام به وی، از همان آغاز ورودش به دنیاست؛ همان‌طور که هنگام رحلتش از دنیا نیز به او کلمه‌ی توحید را تلقین می‌کنند.

6-  شکی نیست که اثر اذان گفتن، به قلب و دل نوزاد می‌رسد و بر او اثر می‌گذارد و اگر چنین نباشد، حداقل، فایده‌ی دیگری دارد و آن، اینکه:

7-  شیطان، با شنیدن اذان، فرار می‌کند و به نوزاد نزدیک نمی‌شود؛ هرچند که وی در کمین متولد شدن نوزاد است تا برای همیشه با انسان همراه شود و از همان آغاز تولدش، او را بیازارد. آری! با هر انسانی از همان آغاز ولادتش شیطانی همراه می‌شود؛ اما چنانچه در گوش نوزاد، اذان گفته شود، شیطانش ضعیف می‌گردد.

8-  حکمت دیگر اذان دادن در گوش نوزاد، این است که دعوت دادن و فراخواندن او به سوی خدا و عبادت الله و دین اسلام، بر فراخوان و وسوسه‌ی شیطان، مقدم گردد تا بدین ترتیب فطرت پاک الهی که بنده‌اش را بر اساس آن سرشته، بر وسوسه‌ی شیطان، همچنان مقدم بماند[16]. بدین‌سان از سنت و رهنمود رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌آموزیم که اذان دادن در گوش راست نوزاد و اقامه گفتن در گوش چپش مستحب است تا نخستین چیزی که به گوش نوزاد می‌رسد، دعوت باشد که پس از توحید و اقرار به یگانگی الله، مهمترین رکن اسلام است.

مالیدن خرما و امثال آن به کام نوزاد

عایشه  رضی الله عنها  می‌گوید: «نوزادان را نزد رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‌آوردند و ایشان، برای آنها دعای خیر می‌کرد و به کامشان خرما می‌مالید»[17]. بدون تردید رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برای حسن  رضی الله عنه  دعای خیر کرده، او را نوازش نموده و به کامش خرما مالیده است. نوازش نوزاد و دعای خیر برای او و همچنین مالیدن خرما یا همانند آن، به کامش، پس از گفتن اذان در گوشش، صورت می‌گیرد و بهتر است که این کار را مسلمان صالح و شایسته‌ای انجام دهد تا با عملکرد صحابه  رضی الله عنهم  مشابهت و همانندی پیدا کند که نوزادانشان را نزد رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‌بردند تا برایشان دعای خیر کند و خرما به کامشان بمالد. البته در صورتی که خرما وجود نداشته باشد، می‌توان چیزی شیرین، به کام کودک مالید. این کار، حکمت‌های زیادی دارد‌؛ از جمله:

1-  خرما همانند شیر مادر، حاوی تمام ویتامین‌های مورد نیاز کودک است.

2-  حس چشایی کودک، ضعیف است و با مالیدن خرما به کامش تحریک و بلکه تقویت می‌شود و دهان و زبانش را تحریک می‌نماید و بدین‌سان نوزاد، بهتر می‌تواند پستان مادرش را برای مکیدن شیر بگیرد.

3-  معده، مواد قندی را خیلی زود جذب می‌کند؛ از این رو مالیدن خرما، هیچ‌گونه مشکل مِعدَوی برای نوزاد ایجاد نمی‌کند[18].

دکتر فاروق مساهل در مقاله‌ای تحت عنوان (توجه اسلام به تغذیه کودک) می‌نویسد: «مالیدن خرما یا هر چیز شیرین به کام نوزاد، یکی از معجزات پزشکی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  است که بشریت، چهارده قرن از آن زمان را در پی کشف راز این عمل سپری نموده و اینک برای پزشکان، مشخص شده است که مهمترین عامل مرگ و میر تمام کودکان و بویژه نوزادان و شیرخواران، دو مورد است:

کمبود یا فقر قند خون.

پایین آمدن درجه حرارت بدن هنگامی که در فضای سرد قرار می‌گیرند[19].

تراشیدن موی سر حسن  رضی الله عنه  و عقیقه کردن رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برایش

جعفر بن محمد به نقل از پدرش می‌گوید:‌ فاطمه  رضی الله عنها  موی سر حسن و حسین را در هفتمین روز ولادتشان، تراشید و سپس موها را وزن کرد و به اندازه‌ی وزن آن، نقره صدقه داد[20]. مجموعه‌ی طرق احادیثی که در این باب روایت شده، صحیح می‌باشد[21]. دهلوی  رحمه الله  در شرح این حدیث می‌گوید: «سبب صدقه دادن نقره، این است که کودک، دوران جنینی را پشت سر نهاده و وارد مرحله‌ی طفولیت شده و این، نعمتی است که باید شکرش را بجای آورد و بهترین شکرگزاری، همان است که احساس می‌شود عوض نعمت، ادا می‌گردد». اما چرا در این مورد، نقره برای انفاق مشخص شده است؟ در پاسخ باید گفت: زیرا اگر طلا، جایگزین نقره می‌شد، صدقه دادن طلا از هر کسی ساخته نبود و اگر چیزی غیر از نقره تعیین می‌شد، با توجه به وزن موی سر نوزاد، چندان ارزشی نداشت[22].

ابن‌عباس  رضی الله عنه  می‌گوید: «رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برای حسن  رضی الله عنه  یک قوچ و برای حسین  رضی الله عنه  نیز یک قوچ عقیقه کرد»[23].

در روایت دیگری آمده است: «برای هر کدام دو قوچ عقیقه کرد»[24]. ابورافع می‌گوید: «زمانی که حسن  رضی الله عنه  به دنیا آمد، مادرش، می‌خواست برای او دو قوچ عقیقه کند، اما رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: (لازم نیست برایش عقیقه کنی؛ بلکه موی سرش را بتراش و به اندازه‌ی وزن آن، نقره صدقه کن). زمانی که حسین  رضی الله عنه  نیز متولد شد، مادرش، همین کار را کرد»[25]. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از آن جهت فاطمه را از عقیقه کردن برای حسن و حسین منصرف کرد که این کار، اسباب زحمت دخترش را ایجاد نکند. این، بدان معنا نیست که برای حسن و حسین، عقیقه نشده است. چنانچه روایتی که از علی  رضی الله عنه  نقل شده، این نکته را تأیید می‌کند؛ علی  رضی الله عنه  می‌گوید: «رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برای حسن  رضی الله عنه  یک گوسفند عقیقه کرد و فرمود: (ای فاطمه! موی سرش را بتراش و به اندازه‌ی وزن آن، نقره صدقه کن). ما، موی سر حسن  رضی الله عنه  را وزن کردیم؛ وزنش، یک درهم یا کمتر از آن شد»[26]. از فاطمه  رضی الله عنها  نیز روایت شده که وی، برای حسن و حسین عقیقه کرده و به مامای آنها، ران گوسفند و یک دینار داده است[27]. شاید فاطمه  رضی الله عنها  این بذل و بخشش را بلافاصله پس از تولد فرزندانش کرده و عقیقه‌ی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برای حسن  رضی الله عنه  در هفتمین روز ولادتش بوده است. آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  دو قوچ سپید و سیاه برای حسن  رضی الله عنه  عقیقه کرد و به مامای وی، یک ران بخشید و موی سر حسن  رضی الله عنه  را تراشید و به اندازه‌ی وزن آن، صدقه داد و آنگاه به سرش نوعی ماده‌ی خوشبو مالید و فرمود: «ای اسماء! مالیدن خون، از رسوم دوره‌ی جاهلیت است»[28]. یک سال پس از تولد حسن  رضی الله عنه ، حسین  رضی الله عنه  به دنیا آمد.

عقیقه، نوعی قربانی برای خدا به شکرانه‌ی تولد نوزاد است. دهلوی  رحمه الله  می‌گوید: «مستحب است کسی که استطاعت دارد، برای نوزاد پسر، دو گوسفند عقیقه نماید و دلیل اینکه برای پسربچه دو گوسفند و برای دختربچه، یکی عقیقه می‌کردند، این بود که پسر، بیشتر به‌کار پدر و مادرش می‌آمد و برای آنان مفیدتر بود و از این‌رو به شکرانه‌ی نعمت بیشتری که به آنان داده شده بود، دو گوسفند عقیقه می‌کردند. عقیقه، پیش از ظهور اسلام درمیان عرب‌ها مرسوم بود و رسمی جدی و جاافتاده، به‌شمار می‌رفت که مصالح دینی، شخصی و اجتماعی زیادی در خود داشت. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  این رسم را ماندگار کرد، بدان عمل نمود و مردم را نیز به انجام آن، تشویق و ترغیب داد؛ البته کیفیت آن را دگرگون ساخت. بریده  رضی الله عنه  می‌گوید: «ما، در زمان جاهلیت برای نوزادان خود یک گوسفند می‌کشتیم و از خون آن، بر سر نوزاد می‌مالیدیم و پس از آن سرش را آغشته به زعفران می‌کردیم»[29]. بدین‌سان به علم و دانش رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  پی می‌بریم و درمی‌یابیم که هرگاه آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  رسم و عادتی مشاهده می‌کرد که در آن، منفعتی برای مردم وجود داشت و در عین حال بدور از انحراف و کج‌روی هم نبود، نه آن رسم را به‌طور مطلق مباح می‌شمرد و نه آن را اساساً منع می‌نمود؛ بلکه جنبه‌ی مفید آن را تأیید می‌کرد و از موارد نادرست آن باز می‌داشت. چنانچه در مورد عقیقه همین کار را کرد و ضمن تأیید آن، از مالیدن خون حیوان عقیقه به سر نوزاد منع کرد و این، حکمت و رهنمودی نبوی است که شایسته‌ی توجه و تأمل می‌باشد.

ختنه کردن حسن بن علی  رضی الله عنه

جابر  رضی الله عنه  می‌گوید: «رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برای حسن و حسین  رضی الله عنهما  عقیقه کرد و آنها را در هفتمین روز ولادتشان ختنه نمود»[30]. محمد بن منکدر می‌گوید: «رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  حسین  رضی الله عنه  را در هفتمین روز ولادتش ختنه نمود»[31]. ختنه کردن، یکی از مسایل فطری و از سنت‌های انبیاء علیهم السلام است. ابوهریره  رضی الله عنه  می‌گوید: رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «الفطرة خمس: الختان، والإستحداد و قص الشارب و تقلیم الأظافر ونتف الأبط»[32]. یعنی: «پنج عمل، از سنت انبیاست: ختنه کردن و نظافت موهای زائد زیر ناف و کوتاه کردن سبیل و گرفتن ناخن‌ها و کندن (تراشیدن) موهای زیر بغل».

احکام ختنه و فواید و حکمت‌های آن

ختنه کردن، زینت و پیرایه‌ی دین حنیف است و برای موحدان، به‌منزله‌ی غسل تعمید مسیحیان می‌باشد که بر سر و روی کودکان خود آب می‌ریزند و به گمان خود، آنان را از آلودگی‌ها پاک می‌کنند و آنگاه می‌گویند: اینک نصرانی شد. خدای متعال، برای موحدان، پیرایه‌ی دین حنیف را به جای مراسم غسل تعمید در آیین مسیحیان، مشروعیت بخشید و علامتش را ختنه کردن، قرار داد. خدای متعال، می‌فرماید:

﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗ [البقرة: 138].

«(خداوند، ما را با آیین توحیدی و ایمان راستین، زینت داده و) این، رنگ و زینت خداست و چه کسی بهتر از خدا (می‌تواند) بیاراید و بپیراید؟».

آری! منظور از رنگ و زینت خدا، آیین توحیدی و ایمان راستین است که دل‌ها را با شناخت و معرفت خدا و محبت به او و نیز با اخلاص و بندگی، زینت می‌دهد و زینت و پیرایه‌ی جسم و بدن مسلمان، ختنه کردن و نظافت موهای زائد زیر ناف، کوتاه کردن سبیل، گرفتن ناخن‌ها، کندن (تراشیدن) موهای زیر بغل، مسواک زدن، استنجاء و گردانیدن آب در دهان و بینی است[33]. یکی از نکات ظریف در مورد ختنه، گفته‌ی خطابی است که: «ختنه کردن هر‌چند در شمار سنت‌های انبیاء ذکر شده، اما از دیدگاه بسیاری از علما واجب است. چرا که ختنه کردن، علامت و نشانه‌ی آیین حنیف است و بدین وسیله مسلمان و کافر، از هم تشخیص داده می‌شوند؛ از این رو اگر شخص ختنه‌شده‌ای‌ درمیان تعدادی کشته وجود داشته باشد، بر او نماز جنازه می‌خوانند و او را در قبرستان مسلمانان دفن می‌کنند»[34].

ام فضل، دایه‌ی حسن بن علی رضی الله عنه

ام‌فضل  رضی الله عنها  می‌گوید: به رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفتم: ای رسول‌خدا! من، در خواب دیدم که یکی از اندام شما در خانه‌ی من است. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «فاطمه، بچه‌ای به دنیا می‌آورد که اگر خدا بخواهد تو نگهداری و شیر‌ دادن او را بر عهده خواهی گرفت». ام‌فضل  رضی الله عنها  می‌افزاید: روزی آن کودک را نزد رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بردم و او، روی آن حضرت ادرار کرد؛ من با دستم به او زدم. رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «خدا، بر تو رحم کند؛ آرامتر! فرزندم را آزردی». گفتم: لباست را به من بده تا آن را بشویم. فرمود: «نه، فقط بر آن آب بپاش؛ زیرا باید بر ادرار پسر‌بچه آب پاشید و ادرار دختربچه را باید شست».

ام‌فضل، همان لبابه بنت حارث است که همسر عباس‌ بن عبدالمطلب  رضی الله عنه  بود. وی، لبابه‌ی کبری است که پیش از هجرت مسلمان شد. ابن‌سعد می‌گوید: ام‌فضل، نخستین زنی است که پس از خدیجه  رضی الله عنها  ایمان آورد[35].

ام‌فضل، از رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  حدیث روایت کرده و پسرانش عبدالله و تمّام و همچنین غلام آزاد‌شده‌اش عمیر بن حارث و نیز کریب آزادشده‌ی عبدالله بن عباس و عبدالله بن حارث بن نوفل و عده‌ای دیگر، از او روایت نمود‌ه‌اند. ابن‌عباس  رضی الله عنه  می‌گوید: رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی مؤمن بودن چهار خواهر گواهی داد و فرمود: چهار خواهر، باایمان هستند: ام‌فضل و میمونه –خواهر پدری و مادری ام‌فضل- و اسماء و سلمی خواهران پدری ام‌فضل که این دو از زنی خثعمی به نام عمیس بودند[36]. ام‌فضل خاله‌ی خالد بن ولید  رضی الله عنه  بود[37]. مادر خالد لبابه صغری دختر حارث هلالی بود[38].

درباره‌ی مادر ام‌فضل، گفته‌اند که وی، از گرامی‌ترین خویشاوندان ام‌المؤمنین میمونه  رضی الله عنها  بوده‌ است. عباس  رضی الله عنه  با ام‌فضل ازدواج نمود و حمزه  رضی الله عنه ، سلمی خواهر ام‌فضل را به ازدواج خویش در آورد. جعفر بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  نیز با خواهر پدری و مادری سلمی یعنی اسماء ازدواج نمود. اسماء  رضی الله عنها  پس از جعفر بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  به ازدواج ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  درآمد و پس از ابوبکر  رضی الله عنه ، علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  با اسماء ازدواج کرد[39]. ابن‌عمر  رضی الله عنه  می‌گوید: ام‌فضل، از زنان گرامی و بر‌جسته‌ای بود که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به دیدنش می‌رفت[40]. در صحیح بخاری آمده است که مردم درباره‌ی روزه داشتن رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  در روز عرفه شک داشتند. ام‌فضل، یک لیوان شیر برای رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرستاد و آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  آن را نوشید و بدین سان مردم فهمیدند که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  روزه نیست[41]. ام‌فضل  رضی الله عنها  به پسرش که سوره‌ی مرسلات را تلاوت می‌کرد، گفت: «پسرم! تو با تلاوت این سوره مرا به یاد این انداختی که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در نماز مغرب برای آخرین بار این سوره را تلاوت نمود»[42]. ام‌فضل، در زمان خلافت ابوبکر  رضی الله عنه  و پس از آن در زمان خلافت عمر فاروق  رضی الله عنه  تا پایان خلافت عثمان  رضی الله عنه  زنده بود و شوهرش عباس  رضی الله عنه  پیش از او وفات یافت[43]. لبابه (ام‌فضل) شش پسر و یک دختر برای عباس  رضی الله عنه  به دنیا آورد: *فضل که کنیه‌ی این زن و مرد بر اساس نام همین فرزندشان، ام‌فضل و ابو‌الفضل است. *عبدالله که فقیه این امت می‌باشد. *و عبیدالله که او نیز فقیه بود. *معبد. *قثم. * عبدالرحمن *و ام‌حبیبه.

عبدالله بن یزید هلالی درباره‌ی ام‌فضل  رضی الله عنها  چنین سروده است:

ما ولــدت نجيبـة من فحـل

 

بجبــل نـعلـمـه وســهـل

كستــة من بطـن ام الفضـل

 

أكــرم بها من كهلة وكهل

عم النبي الـمصطفي ذيالفضل

 

وخاتم الرسل وخير الرسل[44].

یعنی: «ما در هیچ کوهسار و بیابانی سراغ نداریم که هیچ زن نیک‌نژادی از شوهرش همچون ام‌فضل شش شکم زاییده باشد. ام‌فضل، چه زن خوبی است و همچنین شوهرش ابوالفضل، واقعاً مردی گرامی است؛ هم او عموی آخرین و بهترین و برگزیده‌ترین پیامبر خداست».

تحلیلی پیرامون ازدواج حسن رضی الله عنه  و روایات وارد شده در این زمینه

مورخان، تعدادی از همسران حسن  رضی الله عنه  را نام برده‌اند؛ از جمله: خوله‌ی فزازی، جعده بنت اشعث، عائشه‌ی خثعمی، ام‌اسحاق بنت طلحه بن عبیدالله تمیمی، ام‌بشیر بنت ابی‌مسعود انصاری، هند بنت عبدالرحمن بن ابی‌بکر، ام‌عبدالله بنت شلیل بن عبدالله برادر جریر بجلی، زنی از بنی‌ثقیف، زنی از بنی‌عمرو بن اهیم منقری و زنی از بنی‌شیبان از خاندان همام بن مره. برخی از روایات، شمار همسران حسن  رضی الله عنه  را کمی بیش از این تعداد، نام برده‌اند و همان‌طور که روشن است تعداد زنان حسن  رضی الله عنه  بر خلاف برخی از روایات بی‌اساس، چندان زیاد نبوده و بلکه با عرف آن زمان تناسب دارد. در این میان برخی، تعداد زنان حسن  رضی الله عنه  را هفت نفر، برخی، شمار آنها را نود زن! و بعضی، تعدادشان را دویست و پنجاه زن و حتی برخی سیصد زن، گفته‌اند! البته روایات دیگری نیز در این زمینه آمده است. ناگفته پیداست که این روایات، بی‌اساس و دروغ می‌باشد. اینک به بررسی برخی از این روایات می‌پردازیم:

1-   روایت نخست، روایتی است که ابن ابی‌الحدید و دیگران، آن را از علی بن عبدالله بصری مشهور به مدائنی، متوفای سال 225ه‍.ق گرفته‌اند. وی، از آن دست راویان ضعیفی است که اساساً محدثان و حدیث‌شناسان، روایات آنان را بی‌پایه و غیرقابل قبول می‌دانند. چنانچه امام مسلم  رحمه الله  از روایت حدیث از مدائنی، خودداری کرده[45]. و ابن‌عدی، او را در الکامل، ضعیف قرار داده و درباره‌اش گفته است: وی، در حدیث قوی نیست و روایت‌هایی دارد که شمار کمی از آنها، مسند و دارای سند معتبر است[46].

2-   دومین روایت در این زمینه، روایتی است مرسل و می‌دانیم که مرسل،[47]. از نوع روایات ضعیف می‌باشد.

3-   اما روایت سوم و چهارم، در کتاب قوت القلوب نوشته‌ی ابوطالب مکی آمده است؛ گفتنی است: این امر، سبب ناراستی نگارنده‌ی این کتاب نیست و نمی‌توان بدین‌خاطر ابو‌طالب مکی را اساساً رد کرد، اما در هر حال روایات بی‌ اساسی که اینجا در زمینه‌ی کثرت ازدواج‌های حسن  رضی الله عنه  آمده، بر‌گرفته از این کتاب است. با آنکه ابوطالب مکی، به عنوان زاهد و واعظی سرآمد و مشهور، شناخته شده می‌باشد، اما در کتاب قوت القلوب، مسایل ناشایستی آورده[48]. و احایثی نقل کرده است که هیچ اصل و اساسی ندارند[49]. وی، در این کتاب، نوشته‌ است که حسن بن علی  رضی الله عنه ، دویست و پنجاه زن یا سیصد را در ازدواج خود درآورده است. او، علاوه بر این می‌نویسد: علی  رضی الله عنه  از این بابت رنج می‌برد و زمانی که حسن  رضی الله عنه  زنانش را طلاق می‌داد، علی  رضی الله عنه  از خانواده‌ی آنان خیلی شرمنده می‌شد و همواره می‌گفت: حسن  رضی الله عنه  مردی است که زنان را طلاق می‌دهد؛ لذا به او زن ندهید. یک بار مردی از طایفه‌ی همدان به امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  گفت: ای امیرالمؤمنین! بخدا قسم که حسن  رضی الله عنه  هر چه زن خواسته باشد، به او می‌دهیم تا هر کدامشان را که بپسندد، نگه دارد و از هر کدامشان که خوشش نیامد، جدا شود. علی  رضی الله عنه  از این گفته‌ی آن مرد همدانی شادمان گشت و چنین سرود:

لو كنت بواباً على باب جنة

 

لقلت لهمدان ادخلوا بسلام

یعنی: «اگر من، دربان بهشت باشم، به طایفه‌ی همدان می‌گویم: وارد بهشت شوید».

چه بسا حسن  رضی الله عنه  به یکباره چهار زن را در نکاح خود درمی‌آورد و چهار زن را هم به یکباره طلاق می‌داد[50].

خلاصه اینکه این‌ها، روایات نادرست و بی‌اساسی است که به کلی قابل استناد و درخور ملاحظه نیست. همچنین در مورد ازدواج حسن  رضی الله عنه  داستان‌هایی نقل شده که سند آنها به شدت ضعیف است. از جمله:

1- روایت هذلی از ابن‌سیرین

هند بنت سهیل بن عمرو[51]. همسر عبدالرحمن بن عتاب بن أسید[52]. بود. وی زمانی که به ازدواج عبدالرحمن بن عتاب درآمد، دوشیزه بود. اما عبدالرحمن، پس از مدتی هند بنت سهیل را طلاق داد و سپس عبدالله بن عامر کریز[53]. با او ازدواج نمود و عبدالله بن عامر نیز پس از مدتی هند را طلاق داد. معاویه  رضی الله عنه  نامه‌ای به ابوهریره  رضی الله عنه  نوشت و از او خواست تا از هند، برای یزید خواستگاری کند. حسن بن علی  رضی الله عنه  ابوهریره  رضی الله عنه  را دید و از او پرسید: کجا می‌روی؟ ابوهریره  رضی الله عنه  گفت: می‌روم تا هند بنت سهیل بن عمرو را برای یزید بن معاویه خواستگاری کنم. حسن  رضی الله عنه  گفت: نزد هند بنت سهیل، یادی هم از من بکن. ابوهریره  رضی الله عنه  نزد هند رفت و ماجرا را برایش بازگو کرد. هند گفت: به نظر تو کدام یک را انتخاب کنم؟ ابوهریره  رضی الله عنه  گفت: حسن را. و بدین ترتیب حسن  رضی الله عنه  با هند ازدواج کرد. عبدالله بن عامر شوهر سابق هند به مدینه آمد و به حسن  رضی الله عنه  گفت: من، امانتی نزد هند دارم و سپس نزد هند رفت و در حالی که حسن  رضی الله عنه  به همراهش بود، مقابل هند نشست. همانجا بود که حال ابن عامر بد شد. حسن  رضی الله عنه  به ابن عامر گفت: اگر می‌خواهی، به خاطر تو از او بگذرم، اما شما دو نفر،محللی[54]. بهتر از من نمی‌یابید که شما را برای همدیگر حلال کند! عبدالله بن عامر گفت: امانت مرا بده؛ آنگاه هند بنت سهیل، دو جعبه جواهر را آورد و آنها را گشود و از یکی از آنها، مشتی جواهر برداشت. هند بنت سهیل همواره می‌گفت: آقاترین این سه نفر، حسن  رضی الله عنه  است و سخاوتمندترینشان، ابن عامر و عبدالرحمن بن عتاب نیز از همه‌ی آنها برای من دوست داشتنی‌تر می‌باشد[55]. درمیان راویان این روایت، شخصی به نام هذلی وجود دارد که از او روایت‌های بی اساسی نقل شده و روایاتش، متروک است. ذهبی  رحمه الله  می‌گوید: درباره‌ی ضعیف بودن وی‌، اجماع شده است[56].

2- روایت سحیم بن حفص انصاری از عیسی بن ابی‌هارون مزنی

حسن بن علی  رضی الله عنه  با حفصه بنت عبدالرحمن بن ابی‌بکر[57]. ازدواج کرد؛ منذر بن زبیر نیز دلباخته‌‌ی حفصه بود، این موضوع به اطلاع حسن  رضی الله عنه  رسید؛ از این رو حسن  رضی الله عنه  حفصه را طلاق داد. منذر بن زبیر از حفصه خواستگاری کرد، اما حفصه جواب رد داد و گفت: منذر مرا بدنام کرده است. پس از آن، عاصم بن عمر بن خطاب[58]. از حفصه خواستگاری نمود و با وی ازدواج کرد. منذر باز هم به خاطر دلباختگی به حفصه کاری کرد که باعث شد عاصم بن عمر، حفصه را طلاق دهد. منذر بار دیگر از حفصه خواستگاری نمود. به حفصه گفتند: با او ازدواج کن تا بدین‌سان مردم دریابند که او به تو تهمت می‌زده است. لذا حفصه با منذر ازدواج کرد و بدین ترتیب مردم دریافتند که منذر، به خاطر دلبستگی به حفصه، به او تهمت می‌زده است. پس از آنکه منذر با حفصه ازدواج کرد، حسن  رضی الله عنه  به عاصم بن عمر گفت: بیا تا به اتفاق هم نزد منذر برویم و از او برای ملاقات حفصه اجازه بگیریم. حسن و عاصم نزد حفصه رفتند؛ حفصه بیشتر به عاصم می‌نگریست و بیش از آنچه که با حسن  رضی الله عنه  سخن می‌گفت، با عاصم صحبت می‌کرد. حسن  رضی الله عنه  به منذر گفت: دست حفصه را بگیر و او نیز چنین کرد. روزی حسن  رضی الله عنه  به برادرزاده حفصه یعنی ابن ابی عتیق- عبدالله بن محمد بن عبدالرحمن- گفت: آیا می‌آیی تا به اتفاق هم به عقیق[59]. برویم؟ ابن ابی عتیق گفت: آری. آن دو با هم به عقیق رفتند و گذرشان به خانه‌ی حفصه افتاد. حسن  رضی الله عنه  نزد حفصه رفت و تا مدتی با هم صحبت کردند و آنگاه بیرون آمد. حسن  رضی الله عنه  پس از مدتی، دوباره به ابن ابی عتیق گفت: آیا به عقیق می‌آیی؟ ابن ابی عتیق گفت: چرا نمی‌گویی: آیا نمی‌‌آیی تا به نزد حفصه برویم؟

در سند این روایت، راویانی وجود دارند که من در کتاب‌های جرح و تعدیل، شرح حالشان را نیافتم. البته متن ناشایست این روایت، بیانگر ضعف آن است[60].

3- روایت حاتم بن اسماعیل از جعفر بن محمد از پدرش که علی رضی الله عنه  فرموده است: حسن رضی الله عنه  آنقدر ازدواج می‌کند و طلاق می‌دهد که می‌ترسم عداوت و دشمنی قبایل را برای ما به جا نهد[61]. این روایت، مرسل ضعیف است[62].

آن دسته از روایات تاریخی که درباره‌ی تعداد زنان حسن  رضی الله عنه  آماری موهوم ارائه داده‌اند، از لحاظ سند، به ثبوت نرسیده و از این‌رو قابل اعتماد نیستند. بویژه که این روایات، از چند لحاظ قابل رد هستند؛ از جمله:

1- اگر این روایات صحیح باشد، باید حسن بن علی  رضی الله عنه  تعداد زیادی فرزند داشته باشد؛ آن هم تعدادی که با شمار این همه زن، در تناسب باشد. حال آنکه تعداد فرزندان حسن  رضی الله عنه  اعم از دختر و پسر را بیست و دو تن گفته‌اند و این تعداد با توجه به شرایط آن زمان کاملاً منطقی و مناسب است؛ هر چند بکلی با تعداد زنان وی که در روایات بی‌اساس آمده، هیچ تناسبی ندارد.

2- آنچه که از امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  روایت شده، بی‌اساس بودن روایات تاریخی را در زمینه کثرت زنان حسن  رضی الله عنه  نمایان‌تر می‌کند. روایت شده که امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  همواره بر منبر بالا می‌رفت و می‌گفت: به حسن  رضی الله عنه  زن ندهید که او آدمی است که بسیار طلاق می‌دهد[63]. این گفته‌ی امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  دو مطلب را می‌رساند: *یا علی  رضی الله عنه ، از آن جهت بر روی منبر به دیگران توصیه نمود تا به حسن  رضی الله عنه  زن ندهند که پیشتر شخص حسن  رضی الله عنه  را از زن گرفتن باز داشته، اما گویا حسن  رضی الله عنه  به حرفش گوش نسپرده و این امر، علی  رضی الله عنه  را بر آن داشته که بر فراز منبر از مردم بخواهد تا به حسن  رضی الله عنه  زن ندهند و *یا اساساً علی  رضی الله عنه  از همان ابتدا این مطلب را روی منبر مطرح کرده و پیش از آن، در این زمینه به حسن  رضی الله عنه  چیزی نگفته است. هر دو حالت، بعید و غیر ممکن به نظر می‌رسد؛ زیرا:

1- حالت اول از آن جهت غیر ممکن به نظر می‌رسد که حسن  رضی الله عنه  از پدرش حرف‌شنوی داشت و اهمیت نیکی و احترام به پدر و مادر را درک می‌کرد. لذا امکان نداشت که نسبت به حرف پدرش بی‌خیال و بی‌پروا باشد.

2- حالت دوم نیز چندان درست به نظر نمی‌رسد. زیرا از شخصیتی همچون علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  نمی‌توان انتظار داشت که بر فراز منبر از عملکرد فرزندش اعلان نارضایتی نماید و به او در حضور دیگران سرکوفت بزند؛ قطعاً چنین کاری، روابط خانوادگی و روابط پدر و فرزند را تحت تأثیر منفی قرار می‌دهد. علاوه بر این اگر کار حسن  رضی الله عنه  درست بوده، پس چه دلیلی وجود دارد که علی  رضی الله عنه  بر فراز منبر، به نکوهش حسن  رضی الله عنه  بپردازد و اگر این کار درست نبوده، پس چطور امکان داشته که شخصیتی همچون حسن  رضی الله عنه  چنین کار ناشایستی را مرتکب شود؟! بنابراین شکی نیست که چنین روایاتی ساخته و پرداخته‌ی دشمنان حسن بن علی  رضی الله عنه  است تا سیمایی زشت از او به تصویر بکشند[64]. و کارنامه‌ی درخشانش در زمینه‌ی ایجاد وحدت و یکپارچگی درمیان امت را کم‌رنگ و بی‌اهمیت جلوه دهند. آری! این، عادت و رویه‌ی راویان دروغگو برای زشت نشان دادن سیمای مصلحان و تاریخ درخشان امت اسلامی است. بدین‌سان اهمیت علم جرح و تعدیل و بیان میزان صحت و سقم روایات نمایان می‌گردد و نقش ارزنده‌ی محدثان و حدیث‌شناسان در این زمینه، هویدا می‌شود. بنابراین پیشنهاد ما به تمام تاریخ‌پژوهان این است که در نقد و بررسی تاریخ صدر اسلام، توجه و دقت زیادی داشته باشند تا بتوانند روایات صحیح و نادرست را از یکدیگر بازشناسند و خدمت ارزشمندی به امت اسلامی ارائه دهند و به اشتباه آن دسته از آقایانی که در تحقیقاتشان، به روایات ضعیف و موضوع اعتماد نموده‌اند، دچار نشوند.

3- دروغ بودن موضوع کثرت زنان حسن  رضی الله عنه  از این روایت بیشتر هویدا می‌شود که: پس از وفات حسن بن علی  رضی الله عنه  تعدادی زیادی زن پابرهنه و سرلخت به دنبال جنازه‌اش به راه افتادند و فریاد و فغان می‌‌کردند که: ما همسران امام حسن  رضی الله عنه  هستیم!.

ناگفته پیداست که این روایت، دروغ و بی‌اساس می‌باشد. اصلاً قابل تصور نیست که تعداد زیادی زن پابرهنه و سرلخت، در برابر دیدگان مردم فریاد بزنند و بگویند که ما، همسران حسن  رضی الله عنه  هستیم! اگر آنان برای اظهار تأسف و اندوه خود از وفات امام حسن  رضی الله عنه  چنین کرده‌اند باز هم کار بی‌مورد و نابجایی نموده‌اند و البته چنین چیزی محال است؛ زیرا زنان دستور یافته‌اند که حجاب خود را حفظ نمایند و از خانه‌هایشان بیرون نشوند تا چه رسد به اینکه با جمعیتی شلوغ و انبوه همراه شوند و با سرلخت و پای برهنه، شیون و فغان سر دهند. از این رو روایت یاد شده و امثال آن، از لحاظ سند، به ثبوت نمی‌رسد.

از دیگر روایات دروغینی که جعلی بودن این گزارش‌های بی اساس را آشکارتر می‌سازد، این روایت است که:

حسن  رضی الله عنه  زنی را به نکاح خود درآورد و یکصد کنیز به عنوان مهریه‌اش تعیین نمود و همراه هر کنیز یکهزار درهم بود![65]. خیلی بعید به نظر می‌رسد که حسن  رضی الله عنه  فقط به یکی از زنانش این همه مال و ثروت به عنوان مهریه داده باشد. زیرا چنین کاری، نوعی اسراف و زیاده‌روی است که در اسلام از آن نهی شده است. در صورتی که اسلام، مهریه‌ی سبک را سنت و مشروع قرار داده تا شرایط ازدواج را آسان‌تر بگرداند و مشکلات فراروی جوانان در زمینه‌ی ازدواج را کاهش دهد. علاوه بر این محال است که شخصیتی همچون حسن بن علی  رضی الله عنه  بر خلاف سنت جد بزرگوارش رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  عمل نماید و یا راهی را در پیش بگیرد که با شریعت و آیین اسلام، در تعارض باشد. این روایت و امثال آن، از جمله روایات موضوعی است که جعلی بودن روایات واردشده در زمینه‌ی کثرت همسران حسن  رضی الله عنه  را برملا می‌سازد. باید دانست که جز این روایات بی‌اساس،‌ نمی‌توان دلیلی یافت که بر کثرت ازدواج حسن  رضی الله عنه  دلالت نماید؛ بویژه که بر همه‌ی این روایات از لحاظ سند و متن خرده گرفته شده و اساساً قابل استناد نیستند[66].

برای اینکه به میزان سوءاستفاده‌ی دشمنان از این روایات ضعیف و موضوع، پی ببریم، به نقل مطالبی می‌پردازیم که لامنس ـ یکی از خاورشناسان ـ درباره‌ی ازدواج حسن بن علی  رضی الله عنه  گفته و اتهاماتی نیز به حسن  رضی الله عنه  و یارانش وارد کرده است. وی، می‌گوید: «حسن  رضی الله عنه  جوانی‌اش را در حالی پشت سر گذاشت که آن را در ازدواج و طلاق سپری نمود و در این دوران با حدود یکصد زن ازدواج کرد. این اخلاق و رویه‌ی بی‌قید و بند حسن  رضی الله عنه  باعث شد تا به او برچسب مطلاق (بسیار طلاق دهنده) بزنند و این لقب را بر او نهند. همچنین این رفتارش علی را گرفتار درگیری‌ها و مشکلاتی جدی نمود و ثابت کرد که حسن  رضی الله عنه ، انسانی اسراف‌کار است. زیرا او برای هر یک از زنانش، خانه‌ای با تمام امکانات و خدم و حشم، تدارک می‌دید. بدین‌سان مشاهده می‌کنیم که حسن  رضی الله عنه  در دوران خلافت علی  رضی الله عنه  که فقر و فاقه زیاد شده بود، به حیف و میل اموال می‌پرداخت»[67].

کاملاً روشن است که لامنس، برای آنکه دروغ‌هایش را درست جلوه دهد، به روایاتی استناد کرده که همگی موضوع و بی‌اساس‌اند و در مورد کثرت ازدواج‌ها و طلاق‌های حسن  رضی الله عنه  نقل شده‌اند. لامنس گذشته از استناد به چنین روایاتی، خودش نیز شیطنت کرده و چیزهایی بر این روایات افزوده و دروغ‌هایی نیز سر هم کرده که کسی جز او، چنین دروغ‌ها و اتهاماتی را متوجه حسن  رضی الله عنه  ننموده است؛ از جمله:

1- حسن  رضی الله عنه ، پدرش علی  رضی الله عنه  را گرفتار درگیری‌ها و مشکلاتی جدی کرد!.

جالب است که هیچ یک از تاریخ‌نگاران و کسانی که به شرح حال علی  رضی الله عنه  و حسن  رضی الله عنه  پرداخته‌اند، به هیچ یک از این مشکلات و درگیری‌ها اشاره نکرده است.

2- لامنس، ادعا کرده که حسن بن علی  رضی الله عنه  برای هر یک از زنانش، خانه‌ای با تمام امکانات و خدم وحشم تدارک می‌دید. لامنس، در حالی این ادعا را مطرح می‌کند که هیچ یک از تاریخ‌نگاران، چنین چیزی را گزارش نکرده‌اند و همین، بیانگر دروغ و بهتان این خاورشناس می‌باشد.

انجمن‌ها و کمیته‌های تبلیغی نصاری که به جنگ و مبارزه‌ی اسلام برخاسته‌اند، دست‌اندرکاران و دروغ‌پردازان اصلی این بهتان‌های بی‌اساس هستند تا از این طریق به اهداف شوم خود درباره‌ی اسلام دست یابند و سیمای راستین این آیین حنیف را زشت نشان دهند و ارزش‌های ماندگار شخصیت‌‌های برجسته‌ی اسلامی را در خطر نابودی قرار دهند؛ همان مردان و شخصیت‌های برجسته‌ای که چراغ هدایت و به سوی کمال را بر فراز کاروان بشریت، برافروختند و گلدسته‌ی تمدن را در جهان هستی، برافراشتند[68].

فرزندان امام حسن

فرزندان امام حسن  رضی الله عنه  عبارتند از: حسن، زید، طلحه، قاسم، ابوبکر و عبدالله  رضی الله عنهم . همه‌ی این‌ها به همراه عموی بزرگوارشان حسین  رضی الله عنه  در کربلا شهید شدند. سایر فرزندان حسن  رضی الله عنه  عبارتند از: عمرو، عبدالرحمن، حسین، محمد، یعقوب، اسماعیل، حمزه، جعفر، عقیل، و ام‌حسین. تنها حسن و زید فرزندان امام حسن  رضی الله عنه  دارای فرزند شدند و نسل آنان ادامه یافت؛ حسن دوم فرزند امام حسن  رضی الله عنه  صاحب پنج فرزند شد. حسن دوم فرزند حسن بن علی  رضی الله عنه  از خوله بنت منظور فزازی زاده شد. زید بن حسن نیز فرزندی به نام حسن داشت که نسلش تنها از ناحیه‌ی او ادامه یافت. زید بن حسن  رضی الله عنه  از ام‌بشر بنت ابی مسعود انصاری بدری، به دنیا آمد. وی، از سوی ابوجعفر منصور به امارت مدینه گماشته شد و او، پدر بانو نفیسه بود و فرزندانش، عبارت بودند از: قاسم، اسماعیل، عبدالله، ابراهیم، زید، اسحاق و علی  رضی الله عنهم .

شرح حال مختصر برخی از فرزندان امام حسن رضی الله عنه

1- زید بن حسن بن علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه

مادرش، ام‌بشیر بنت ابی مسعود است و او، همان عقبة بن عمرو بن ثعلبه‌ی خزرجی است. زید، فرزندی به نام محمد داشت که مادرش، کنیز بود و البته نسلی از او نماند. زید، فرزندی به نام حسن نیز داشت که در زمان ابوجعفر منصور به عنوان امیر مدینه تعیین شد و مادرش، کنیز بود. زید، دختری به نام نفیسه داشت که ولید بن عبدالملک بن مروان با وی ازدواج نمود. نفیسه، در همان زمان که همسر ولید بود، درگذشت. مادر نفیسه، لبابه بنت عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بود.

عبدالرحمن بن ابی الموال می‌گوید: مردم را دیدم که به زید نگاه می‌کردند و از بزرگ‌منشی او شگفت‌زده شده‌ بودند و می‌گفتند: پدر‌بزرگش، رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  است.

2- حسن بن حسن بن علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  

مادرش، خوله بنت منظور فزازی بود. حسن بن حسن، صاحب فرزندی به نام محمد شد که مادرش رمله بنت سعید بن زید بن عمرو بن نفیل بن عبدالعزی بود؛ عبدالله بن حسن در زندان ابوجعفر وفات نمود؛ ابراهیم بن حسن نیز همچون برادرش در زندان جان باخت؛ زینب بنت حسن که ولید بن عبدالملک بن مروان با او ازدواج کرد و سپس از او جدا شد؛ و ام‌کلثوم بنت حسن که مادرشان فاطمه بنت حسین بن علی بن ابی‌طالب بود و مادر او، ام‌اسحاق بنت طلحة بن عبیدالله بن تیم بود. از دیگر فرزندان وی، جعفر بن حسن،‌ داوود، فاطمه و ام‌قاسم- قسیمه- و ملیکه را می‌توان نام بردکه مادرشان حبیبه از خاندان ابی ابس از جدیله بود. حسن بن حسن، دختری به نام ام‌کلثوم نیز داشت که مادرش، کنیز بود.

شخصی در مورد اهل بیت، غلو کرد. حسن بن حسن به وی گفت: «وای بر شما! ما را به خاطر خدا دوست بدارید؛ لذا اگر از خداوند اطاعت کردیم، ما را دوست بدارید و اگر از خداوند نا‌فرمانی نمودیم، با ما دشمنی نمایید».

فرد دیگری به حسن بن حسن گفت: شما، نزدیکان و خانواده‌ی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  هستید. حسن گفت: «وای بر تو؛ اگر خداوند، نزدیکی و قرابت رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را بدون اطاعت و بندگی، دلیل رهایی از عذاب الهی قرار می‌داد، این امر، برای پدر و مادر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  مفید‌ و کارساز واقع می‌شد که نسبت به ما، به ایشان خیلی نزدیک‌تر بودند. به خدا سوگند من از این می‌ترسم که عذاب ما نزدیکان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در صورتی که عصیان و نافرمانی کنیم، دو‌چندان گردد؛ البته امیدوارم که افراد نیکوکار ما، دو پاداش بیابند. لذا از خدا بترسید و در مورد ما جز حق و حقیقت نگویید؛ چرا که این امر، بهترین روشی است که هم شما را به منظورتان می‌رساند و هم برای ما خوشایندتر می‌باشد». و سپس افزود: «اگر آنچه که شما می‌گویید، جزو دین خدا باشد، در این صورت پدرانمان، در حق ما بد روا داشته‌اند؛ چرا که ما را از آن مطلع نکرده و در این مورد، در ما میل و رغبتی ایجاد ننموده‌اند».

شخصی به حسن بن حسن گفت: آیا رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در مورد علی  رضی الله عنه  نفرمود که هر کس، من مولای اویم، پس علی، مولای اوست؟ حسن  رضی الله عنه  گفت: به خدا سوگند اگر منظورش، امارت و فرماندهی بود، حتماً همانند نماز، زکات، روزه‌ی رمضان و حج خانه‌ی خدا، به امارتش تصریح می‌کرد و آشکارا می‌گفت که علی، پس از من کاردار و امیر شماست. چراکه خیرخواه‌ترین مردم برای مردم، رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بود. اگر بنا به گفته‌ی شما، خدا و رسولش، علی  رضی الله عنه  را به عنوان کاردار مسلمانان، پس از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برگزیده‌اند، شخص علی  رضی الله عنه  بیش از همه در این مورد، خطاکار و مجرم است. زیرا او شخصاً فرمان رسول‌ اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  مبنی بر به عهده گرفتن جانشینی آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  را ترک گفته است»[69]. بدین‌سان موضع اهل بیت در برابر غلو و زیاده‌روی، نمایان می‌گردد.

برادران و خواهران حسن بن علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه

اینک مختصراً به شرح حال خواهران و برادران پدری و مادری حسن بن علی  رضی الله عنه  می‌پردازیم:

1ـ حسین بن علی  رضی الله عنه : او، ابوعبدالله حسین بن علی بن ابی‌طالب و نوه‌ی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  و محبوب و گل خوشبوی آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  است. وی، پسر فاطمه دخت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌باشد که در سال چهارم هجری به دنیا آمد و در دهم محرم سال شصت و یک هجری در کربلاء شهید شد[70]. در مناقب و فضایل وی، احادیث زیادی، نقل شده است؛ از جمله:

الف) یعلی عامری  رضی الله عنه  می‌گوید: همراه رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به قصد مهمانی‌ای که آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  را بدان دعوت کرده بودند، بیرون شده بودم. در مسیری که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برای مهمانی می‌رفت، حسین  رضی الله عنه  را دید که با تعدادی از بچه‌ها بازی می‌کرد. رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌خواست حسین  رضی الله عنه  را بگیرد که حسین شروع به جست و خیز نمود و به این طرف و آن طرف فرار می‌کرد. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نیز (ضمن تعقیب و گریز) با او می‌خندید تا اینکه او را گرفت و یکی از دستانش ر اپشت سر حسین  رضی الله عنه  و دست دیگرش را زیر چانه‌ی وی قرار داد و او را بوسید و فرمود:‌ »حسين مني و أنا من حسين، أحب الله من أحب حسيناً، حسين سبط من الأسباط«[71]. یعنی:‌ «حسین از من است و من، از حسین؛ خداوند، دوست بدارد هر آن کس را که دوستدار حسین است. حسین، یکی از نوادگان (جوانمرد من) است».

در این حدیث، فضیلت حسین  رضی الله عنه  به خوبی بیان می‌شود. چرا که به محبت و دوست داشتن حسین  رضی الله عنه  ترغیب می‌دهد. گویا رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با نور وحی دریافت که بعدها چه اتفاقی برای حسین  رضی الله عنه  خواهد افتاد. از این رو بطور ویژه، از او یاد نمود و به وجوب دوست داشتنش و نیز حرمت جنگ با او و تعرض به وی، تأکید کرد؛ چنانچه فرمود: «خداوند، دوست بدارد هر آن کس را که دوستدار حسین است». محبت حسین  رضی الله عنه  به محبت رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‌انجامد و محبت رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به محبت الله عزوجل  منتهی می‌شود[72].

ب) انس بن مالک  رضی الله عنه  می‌گوید: سر حسین  علیه السلام  را نزد عبیدالله بن زیا[73]. آوردند و در تَشتی گذاشتند. عبیدالله، شروع به داخل کردن چوب‌دستی‌اش در چشم و بینی حسین  رضی الله عنه  کرد و در مورد زیبایی‌اش چیزی گفت. انس  رضی الله عنه  می‌گوید: حسین  رضی الله عنه  بیش از همه به رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شباهت داشت و موهایش با گیاه وسمه[74].، خضاب شده بود[75].

ج) انس بن مالک  رضی الله عنه  می‌گوید: سر حسین  رضی الله عنه  را نزد عبیدالله بن زیاد آوردند. وی با چوب‌دستی به دندان‌های پیشین حسین  رضی الله عنه  می‌زد و می‌گفت: من، او را زیبا می‌پنداشتم. انس  رضی الله عنه  می‌گوید: گفتم: به خدا، کاری می‌کنم که تو را خوش نیاید؛ من رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را دیدم که همان جایی را می‌بوسید که تو اینک با چوب‌دستی می‌زنی. عبیدالله پس از شنیدن این سخن، از آن کار دست کشید[76].

2- محسن بن علی ابی‌طالب  رضی الله عنه

این برادر حسن  رضی الله عنه  را تنها از طریق حدیثی می‌شناسیم که هانی بن هانی از علی بی ابی‌طالب  رضی الله عنه  روایت کرده است: علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  می‌گوید: زمانی که حسن  رضی الله عنه  به دنیا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تشریف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهید؛ نامش را چه گذاشته‌اید؟» گفتیم: حرب. فرمود: «نه، بلکه او حسن است». زمانی که حسین  رضی الله عنه  به دنیا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تشریف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهید؛ نامش را چه گذاشته‌اید؟» گفتیم: حرب. فرمود: «نه، بلکه او حسین است». زمانی که فرزند سوم به دنیا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تشریف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهید؛ نامش را چه گذاشته‌اید؟» گفتیم: حرب. فرمود: «نه، بلکه او محسّن است» و سپس افزود: «من آنها را همانند فرزندان هارون  علیه السلام  نامگذاری کردم که نامشان، شبر، شبیر و مشبّر بود»[77]. چنانچه از ظواهر بر‌می‌آید، محسّن در دوران کودکی وفات نموده است. از این رو برای ما روشن می‌شود که محسّن در دوران پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درگذشته و همین، نادرستی پندار برخی از غُلات و درغگویان را برملا می‌سازد که معتقدند عمر  رضی الله عنه  به پهلوی فاطمه  رضی الله عنها  زده و موجب سقط جنین وی شده است.

3- ام‌کلثوم بنت علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنهما

عمر فاروق  رضی الله عنه  از علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  ام‌کلثوم را که دختر فاطمه دخت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز بوده، خواستگاری کرد و علی مرتضی  رضی الله عنه  نیز ام‌کلثوم را به ازدواج عمر  رضی الله عنه  درآورد. چراکه به عمر  رضی الله عنه  اطمینان داشت و مناقب و فضایش عمر  رضی الله عنه  مورد قبول علی  رضی الله عنه  بود و علی به خوبی‌های عمر  رضی الله عنه  اذعان می‌کرد. اینکه علی مرتضی  رضی الله عنه ، دخترش ام‌کلثوم را به ازدواج عمر  رضی الله عنه  درآورد، بیانگر این است که روابط آنها با یکدیگر محکم و استوار و خجسته بوده و همین روابط خوب و مبارکشان، دل دشمنان را می‌سوزاند و بینی‌هایشان را به خاک می‌مالد[78]. ام‌کلثوم  رضی الله عنها ، دختری به نام رقیه و پسری به نام زید، برای عمر  رضی الله عنه  به دنیا آورد. روایت شده که زید بن عمر  رضی الله عنه  در درگیری و مشاجره‌ی یکی از طوایف بنی عدی بن کعب حضور یافت و شبانگاه به سوی آنها رفت تا درمیانشان صلح و آشتی برقرار کند. در این گیرودار، ضربه‌ای به سرش خورد و بلافاصله جان باخت. مادر زید، از بابت کشته شدن فرزندش، سخت اندوهگین شد و از این بابت، غش و ضعف کرد و همان دم، وفات نمود. بدین‌سان ام‌کلثوم و پسرش زید بن عمر، همزمان دفن شدند و عبدالله بن عمر بن خطاب  رضی الله عنه ، بر آنها نماز جنازه را ادا کرد[79]. بنده در کتاب سیرت عمر بن خطاب  رضی الله عنه ، به تفضیل درباره‌ی ام‌کلثوم  رضی الله عنها  سخن گفته‌ام.

4- زینب بنت علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنهما

زینب در زمان رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به دنیا آمد. وی، دختری خردمند، زیرک و نیک‌اندیش بود که پدرش، او را به ازدواج برادرزاده‌ی خود یعنی عبدالله بن جعفر  رضی الله عنه  درآورد. زینب  رضی الله عنها  برای عبدالله بن جعفر  رضی الله عنه  فرزندانی به دنیا آورد و در صحنه‌ی کربلا حضور داشت و درمیان اسیران (و بلکه آزادگان کربلا) به دمشق منتقل شد[80].

5 - محمد بن حنفیه  رضی الله عنه ، برادر پدری حسن بن علی است؛ مادرش به نام خوله بنت جعفر درمیان اسیران بنی حنیفه بود. محمد بن حنفیه  رضی الله عنه  فردی فاضل، دانشمند و عبادتگزار بود و در جنگ جمل، پرچم پدرش را به دست داشت. وی، تنومند و فرزانه بود. از محمد بن حنفیه  رضی الله عنه  نقل شده که گفته است:‌ کسی که خوب، معاشرت نکند و از زندگی با دیگران بهره و چاره‌ای نمی‌یابد تا خداوند، برایش گشایش و برون رفتی قرار دهد، فرزانه نیست؛ همچنین گفته‌ است: همانا خداوند، بهشت را بهای جانهایتان قرار داده؛ از این رو آن را جز در قبال بهشت، معامله و داد و ستد نکنید. و نیز فرموده است: کسی که به کرامت نفس برسد، دنیا در نگاهش هیچ ارزش و اعتباری ندارد. علاوه بر این فرموده است: هر آنچه که با آن، رضای خدا طلب نشود، نابود می‌گردد. محمد بن حنفیه  رضی الله عنه  در سال نود و سه هجری وفات نمود[81].

عموها و عمه‌های حسن بن علی رضی الله عنه

1-  طالب بن ابی طالب: وی، مشرک بود و پس از جنگ بدر، از دنیا رفت. همچنین گفته شده که او، مکه را ترک گفت و پس از آن بازنگشت و هیچ خبری هم از او نشد و بدین‌ترتیب در زمره‌ی کسانی قرار گرفت که گم شده‌اند. طالب، رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را دوست داشت و درباره‌ی آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم ، سخنان مدح‌آمیزی از او نقل شده است. وی، با کراهت به همراه مشرکان در جنگ بدر حضور یافت. میان او و قریش هنگام حرکت به سوی بدر، بگومگویی صورت گرفت؛ قریشیان گفتند: ای بنی‌هاشم! به خدا سوگند، ما می‌دانیم که هرچند همراه ما بیرون شده‌اید، اما از درون با محمد(  صل الله علیه و آله و سلم ) هستید. از این رو طالب به همراه عده‌ای دیگر به مکه بازگشت و شعری سرود که در آن به تعریف از رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  پرداخت و ضمناً برای کشتگان قریش که اجسادشان در چاه‌های بدر ریخته‌ شد، مرثیه‌سرایی نمود[82].

2-  عقیل بن ابی‌طالب: کنیه‌اش، ابویزید بود و تا فتح مکه، برای مسلمان شدن درنگ نمود. همچنین گفته شده که پس از حدیبیه اسلام آورده و در ابتدای سال هشتم هجری، هجرت نموده است. عقیل  رضی الله عنه  در جنگ بدر اسیر شد و عمویش، عباس، فدیه‌ی او را داد. در روایات صحیح، از او زیاد نام برده شده، اما نامی از او در غزوه‌ی فتح و حنین، به میان نیامده است. عقیل  رضی الله عنه  در جنگ مؤته حضور یافت. علت عدم حضور او در غزوه‌ی فتح و حنین، بیماری بوده است. ابن سعد، بدین نکته اشاره کرده، اما زبیر بن بکار به نقل از حسین بن علی  رضی الله عنه  روایت کرده که عقیل  رضی الله عنه  از آن دسته افرادی بوده که در جنگ حنین پایداری کردند. وی، در زمان خلافت معاویه  رضی الله عنه  درگذشت. در تاریخ بخاری با سند صحیح آمده است که عقیل در ابتدای دوران حکومت یزید[83]. در سن نود و شش سالگی وفات نمود[84].

3-  جعفر بن ابی‌طالب: او یکی از پیشگامان مسلمانان بود و مستمندان را دوست داشت و با آنان نشست و برخاست می‌نمود و خدمتشان را می‌کرد. وی به حبشه هجرت کرد و نجاشی و پیروانش به دست جعفر  رضی الله عنه  مسلمان شدند. بنده در کتاب الگوی هدایت، در این‌باره به تفضیل سخن گفته‌ام. جعفر  رضی الله عنه  در جنگ مؤته در سرزمین شام، در برابر دشمن پایداری نمود و به شهادت رسید[85].

4-  ام‌هانی بنت ابی‌طالب: او، دخترعموی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بود. گفته شده که نامش، فاخته بوده؛ همچنین گفته‌اند: نامش، فاطمه بوده است؛ برخی هم نامش را هند دانسته‌اند. البته نام نخست، مشهور است. وی، همسر هبیره بن عمرو بن عائذ مخزومی بود که از وی، صاحب پسری به نام عمرو شد و از این رو کنیه‌ی هبیره، ابوعمرو گردید. ام‌هانی، در فتح مکه دو تن از قبیله‌ی بنی‌ مخزوم را امان داد و رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نیز امان دادنش را پذیرفت و فرمود:‌ «ای ام‌هانی! ما نیز پناه دادیم به هرآن کس که تو امان دادی». از ام هانی در کتاب‌های شش‌گانه‌ی حدیث و سایر کتاب‌ها روایاتی نقل شده است[86]. ترمذی و برخی دیگر گفته‌اند: ام‌هانی تا پس از خلافت علی  رضی الله عنه  زنده بود[87].

5-  جمانه بنت ابی‌طالب: او، ام‌عبدالله بن ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب است که ابن‌سعد، در شرح حال مادرش فاطمه بنت اسد، نامی از او به میان آورده و او را در شمار دخترعموهای رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  قرار داده و گفته است: رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  سی وسق[88]. از محصولات خیبر را به او داد[89].

دایی‌ها و خاله‌های حسن بن علی  رضی الله عنه

همه‌ی دایی‌های حسن بن علی  رضی الله عنه  در خردسالی وفات نمودند و هیچ یک از آنان به سن بلوغ نرسید. آنان عبارتند از: قاسم و ابراهیم. زبیر بن بکار، عبدالله را نیز نام برده که به نام‌های طیب و طاهر شناخته می‌شده است. عبدالله از آن جهت به نام‌های طیب و طاهر شناخته می‌شد که پس از نبوت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به دنیا آمد[90]. و بیشتر نسب‌شناسان همین را گفته اند. اما برخی بر این باورند که طیب و طاهر، نام دو فرزند دیگر رسول‌‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  است. آنچه مورد اتفاق است، اینکه عبدالله و طیب و طاهر، در مکه وفات نموده‌اند[91]. تمام فرزندان رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از خدیجه  رضی الله عنها  به دنیا آمدند جز ابراهیم که از ماریای قبطی زاده شد. ماریای قبطی، همان کنیزی است که پادشاه مصر به رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  هدیه کرد. وی، ماریا را زمانی به آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  هدیه نمود که ایشان، در سال ششم هجری، نامه‌ای به پادشاه مصر فرستاد و او را به اسلام فرا خواند. کنیه‌ی رسول‌ اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ابوالقاسم بود؛ چرا که او، بزرگترین فرزند رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بود و پیش از همه‌ی آنها نیز درگذشته است. قاسم، پیش از نبوت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در مکه به دنیا آمد و در خردسالی درگذشت. برخی هم گفته‌اند: بزرگ شده و پس از آنکه به سن تشخیص رسیده، درگذشته است. همچنین گفته‌ شده: پس از آنکه راهرو شده، وفات نموده است[92]. برخی گفته‌اند: قاسم، پس از آن درگذشت که می‌توانست سوار چارپا شود و آن را بتازد[93]. اما خاله‌های حسن بن علی  رضی الله عنه  عبارتند از: زینب، رقیه و ام‌کلثوم رضی الله عنهن.

1- زینب بنت رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  

بزرگ‌ترین خاله‌ی حسن بن علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه ، زینب بود که مسلمان شد و هجرت نمود. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  زینب  رضی الله عنها  را خیلی دوست داشت. زینب، نخستین دختر رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بود که ازدواج نمود. عائشه  رضی الله عنها  می‌گوید: ابوالعاص بن ربیع، از آن دست مردان مکه بود که در ثروت و تجارت و امانتداری، انگشت‌شمار بودند. وی، خواهرزاده‌ی خدیجه و فرزند هاله بنت خویلد بود. هاله، خواهر پدری و مادری خدیجه رضی الله عنها  بود. خدیجه موضوع خواستگاری ابوالعاص از زینب را با رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  درمیان گذاشت. رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  طبق عادتش با خدیجه  رضی الله عنها  مخالفت نکرد؛ این موضوع پیش از آغاز نزول وحی بر محمد مصطفی  صل الله علیه و آله و سلم  صورت گرفت. خدیجه، ابوالعاص را همچون فرزندش بشمار می‌آورد. زمانی که خدای متعال، محمد مصطفی  صل الله علیه و آله و سلم  را به نبوت و پیغمبری، گرامی داشت، خدیجه و دخترانش به رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ایمان آوردند و چون پیامبر گرامی اسلام  صل الله علیه و آله و سلم  دعوتش را آشکارا برای قریشیان مطرح نمود، آنان، عاص بن ربیع را آوردند و گفتند: شما، محمد را آسوده‌خاطر کرده‌اید؛ دخترانش را به او بازپس دهید تا بدین‌سان، به آنان مشغول شود و از این بابت آزرده‌خاطر گردد. قریشیان به ابوالعاص بن ربیع گفتند: تو، همسرت زینب را طلاق بده؛ ما نیز در مقابل، هر زنی از قریش را که خواسته باشی، به ازدواج تو درمی‌آوریم. ابوالعاص در پاسخ پیشنهاد قریشیان گفت:‌ «نه، به خدا سوگند که هرگز چنین کاری نمی‌کنم؛ من، دوست ندارم که به جای همسرم، هیچ زنی از قریش، همسرم باشد». رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  همواره از این دامادش، به خیر و نیکی یاد می‌کرد[94]. باری ابوالعاص، برای تجارت به شام رفته بود؛ وقتی به یاد زینب افتاد، چنین سرود:[95]

ذكرت زينب لـمـا ورّكــت إرما

 

بنت الأمين جزاها الله صالحة

فقلت سقيالشخص يسكن الحرما

 

وكلّ بعل سيثني بالذي علمـا

یعنی:‌ «وقتی به سنگ‌های چیده شده بر روی هم در مسیر راه، تکیه دادم، به یاد زینب افتادم و با خود گفتم: خداوند، به آن شخص که ساکن مکه‌ است، جزای خیر دهد. خداوند، به دختر محمد امین  صل الله علیه و آله و سلم ، پاداش نیک دهد که زن خوب و شایسته‌ای است. هر مردی از بابت کسی که با او شناخته شده، مورد تعریف قرار می‌گیرد».

الف) وفاداری زینب به شوهرش: همان‌طور که ابوالعاص بن ربیع به زینب وفادار بود، زینب نیز به شوهرش وفادار بود. ابوالعاص در مکه از پذیرش اسلام، سر باز زد. زینب با آنکه مسلمان شد، اما همچنان به ابوالعاص وفادار ماند تا اینکه جنگ بدر اتفاق افتاد و ابوالعاص در صف کفار قریش قرار گرفت و اسیر شد. زمانی که اهل مکه، فدیه‌ی آزادی اسیرانشان را به مدینه فرستادند، زینب نیز فدیه‌ آزادی ابوالعاص را فرستاد که درمیان آن، گردنبندی بود که خدیجه  رضی الله عنها  هنگام ازدواج ابوالعاص و زینب، به زینب هدیه داده بود. ام‌المؤمنین عایشه  رضی الله عنها  می‌گوید: وقتی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آن گردنبند را دید، شدیداً متأثر و غمگین شد و فرمود: «اگر صلاح می‌دانید اسیر زینب را آزاد کنید و مالش را به او بازگردانید». صحابه گفتند: باشد؛ ای رسول‌خدا! و سپس ابوالعاص را آزاد کردند و فدیه‌ی ارسالی زینب را باز‌پس دادند[96].

خوبست همین‌جا در عبارت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  خطاب به یارانش، وقفه‌ای داشته باشیم و بنگریم که این عبارت، چقدر سرشار از ادب و بزرگ‌منشی است؛ ادب و منشی که ما نیز باید خود را به آن آراسته سازیم. رسول‌ اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از ابوالعاص پیمان گرفت که به زینب اجازه دهد تا به مدینه هجرت نماید. چرا که زینب، از آن دست مستضعفانی بود که موفق به هجرت نشده بود. ابوالعاص به وعده‌اش عمل نمود و زینب را به مدینه فرستاد. زینب  رضی الله عنها  در مسیر هجرت به مدینه، به شدت آزمایش شد و در معرض اذیت و آزار قرار گرفت[97].

ب) مسلمان شدن ابوالعاص (شوهر زینب)

پس از آنکه اسلام، میان ابوالعاص و زینب، جدایی انداخت، ابوالعاص در مکه اقامت نمود و زینب به مدینه و نزد پدر بزرگوارش رفت تا آنکه صبح پیروزی مسلمانان دمید. در این بحبوحه، ابوالعاص به قصد تجارت به شام رفت. در این سفر، علاوه بر سرمایه‌ی تجارتی خودش، مقداری از اموال برخی از قریشیان نیز با او بود که به وی داده بودند تا با آن‌ها تجارت کند. زمانی که ابوالعاص از سفر تجارتی شام بازمی‌گشت، با سریه‌ای مواجه شد که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به قصد این کاروان گسیل نموده بود. دسته‌ی سپاهیان اسلام به کاروان ابوالعاص شبیخون زدند و اموال آن کاروان را به غنیمت گرفتند. ابوالعاص که گریخته بود، شبانگاهان به خانه‌ی زینب دخت رسول‌ اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  رفت و به او پناهنده شد. زینب  رضی الله عنها  نیز به او پناه داد. ابوالعاص برای بازپس گرفتن اموال کاروانش، به مدینه رفته بود. هنگامی که رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برای ادای نماز صبح به مسجد رفت و مردم پشت سر آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  صف بستند، زینب  رضی الله عنها  بانگ برآورد و گفت: «ای مردم! من، ابوالعاص بن ربیع را پناه دادم». وقتی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نماز را به پایان رساند، رو به مردم کرد و فرمود: «ای مردم! آیا شما هم آنچه را که من شنیدم، شنیدید؟» گفتند: آری. فرمود: «سوگند به ذاتی که جان محمد در دست اوست، من از این موضوع هیچ چیزی نمی‌دانستم تا اینکه همان چیزی را شنیدم که شما شنیدید…». آنگاه به خانه‌ی دخترش رفت و گفت: «ای دخترم! ابوالعاص را گرامی بدار و نباید به تو نزدیک شود که تو، برای او حلال نیستی». رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  پس از آن به دنبال مجاهدانی فرستاد که در آن سریه حضور داشتند و فرمود: «این شخص، همانگونه که می‌دانید، از ماست و شما، اموال او را به غنیمت گرفته‌اید؛ پس اگر نیکی نمایید و مالش را به او بازپس دهید، ما همین را دوست داریم و اگر اموالش را به او باز‌پس ندهید، (تصمیم با خود شماست)‌؛ زیرا اموالی که به غنیمت گرفته‌اید، ارزانی خداوند به شما می‌باشد و شما به آن سزاوارترید». اصحاب  رضی الله عنه  گفتند: «ای رسول‌خدا! ما، اموالش را به او باز‌پس می‌دهیم» و همین کار را نیز کردند؛ چنانچه شخصی، مشکی ‌آورد و فرد دیگری، ظرف کوچکی که در آن آب می‌ریزند؛ حتی یکی از اصحاب، نیزه‌ای با خود آورد تا آن را به ابو‌العاص باز‌پس دهد. ابو‌العاص به قصد مکه، بار بست تا مال هر کس را به صاحبش بر‌گرداند. او، به قریشیان گفت: «ای جماعت قریش! آیا کسی از شما هست که نزد من، مالی داشته باشد و هنوز آن را پس نگرفته باشد؟» قریشیان گفتند: «نه؛ خدا، به تو خیر دهد. ما، تو را وفادار و بزرگوار یافتیم». ابوالعاص گفت: «من، گواهی می‌دهم که هیچ معبود برحقی جز الله نیست و شهادت می‌دهم که محمد، فرستاده‌ی خداست. به خدا سوگند که هیچ چیز مانع مسلمان شدن من در حضور رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نشد جز اینکه من از این ترسیدم که شاید شما به من گمان بد ببرید و چنین بپندارید که من به خاطر خوردن اموال شما اسلام آورده‌ام. اینک که خداوند، اموالتان را به شما برگردانید و من از این بابت، آسوده‌خاطر شدم، اسلام آوردم». آنگاه به نزد رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در مدینه رفت[98]. در روایت عامر شعبی و دیگران آمده است: زمانی که ابوالعاص بن ربیع به همراه اموال مشرکان، ازشام بازگشت، به او گفته شد: آیا می‌خواهی اسلام بیاوری و این اموال، از آنِ تو باشد؟ چراکه این‌ها، اموال مشرکان است. ابوالعاص گفت: «خیلی بد است که مسلمان شدن خود را با خیانت در امانت آغاز کنم»[99].

ما، از این سخن ابوالعاص  رضی الله عنه ، منش ارزشمند و بزرگی را فرا می‌گیریم که عبارتست از: امانتداری و آراستگی به مکارم و ارزش‌های اخلاقی، حتی با غیر مسلمانان؛ بنابراین زیبنده‌ی مسلمان نیست که به هر سببی، در امانت خیانت نماید.

زمانی که ابوالعاص بن ربیع مسلمان شد و در محضر رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  حضور یافت، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  همسرش زینب  رضی الله عنها  را با همان نکاح پیشین به او داد و دوباره آنها را عقد نکرد[100]. در مورد پیوستن زینب و ابوالعاص به رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در مدینه، روایات دیگری نیز آمده است. البته تمام این روایات، بیانگر وفاداری ابوالعاص  رضی الله عنه  به رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌باشد و تمام این روایات نشان دهنده‌ی این موضوع است که زینب  رضی الله عنها  هنگام خروج از مکه به مقصد مدینه، با اذیت و آزار فراوانی از سوی مشرکان مواجه شد[101].

ج) وفات زینب  رضی الله عنها ، و شمار فرزندانش

عروة بن زبیر می‌گوید: شخصی، زینب دختر رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  را به مدینه می‌برد؛ دو تن از قریشیان خود را به آنها رساندند و با آن شخص درگیر شدند و بر او غلبه نمودند. آن دو، زینب  رضی الله عنها  را هُل دادند و بدین ترتیب زینب  رضی الله عنها  روی تخته سنگی افتاد و بچه‌اش، سقط شد و خونریزی کرد. او را نزد ابوسفیان بردند. تعدادی از زنان بنی‌هاشم نزد ابوسفیان رفتند. ابوسفیان، زینب را به آنان تحویل داد. زینب  رضی الله عنها  پس از مدتی هجرت کرد و همچنان از آسیبی که به او رسیده بود، رنج می‌برد تا آنکه بر اثر همان آسیب، درگذشت. از این رو صحابه بر این باور بودند که زینب  رضی الله عنها  شهید شده است. زینب در آغاز سال هشتم هجری درگذشت[102].

رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در آماده‌سازی اسباب کفن و دفن زینب حضور داشت. ام‌عطیه  رضی الله عنها  می‌گوید: زمانی که زینب  رضی الله عنها  فوت نمود، رسول‌ اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به ما فرمود: «شما شستنش را به صورت فرد قرار دهید: سه بار یا پنج بار، او را بشویید و در مرتبه‌ی پنجم از کافور یا چیزی همانند آن استفاده کنید و چون غسل دادنش را به پایان رساندید، به من خبر دهید».ام‌عطیه  رضی الله عنها  می‌گوید: وقتی، کارمان تمام شد، به رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خبر دادیم. آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  لُنگش[103]. را به سوی ما افکند و فرمود: «او را با آن بپوشانید»[104].

بدین‌سان به حجم مصیبت‌هایی که رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  متحمل شد، پی می‌بریم و درمی‌یابیم که این مشکلات و مصیبت‌ها، دامنگیر دخترانش نیز شده است. اما رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  همچنان در مسیر دعوت شکیبایی ورزید. بدین‌ترتیب راه و روش غلبه و عزت اسلام را فرا می‌گیریم و می‌آموزیم که پیروزی اسلام، نیازمند شکیبایی و جانفشانی است.

زینب  رضی الله عنها  از ابوالعاص صاحب دو فرزند به نام‌های امامه و علی گردید. علی در خردسالی درگذشت. همچنین گفته شده که علی در حیات رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فوت نمود. آن هم زمانی که به سن تشخیص، نزدیک شده بود. پیامبرخدا  صل الله علیه و آله و سلم  در روز فتح مکه، در حالی وارد مکه شد که علی را پشت سرش، روی ناقه نشانده بود. امامه نیز، نزد رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خیلی عزیز بود. آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی که پیشنماز مردم بود، ‌امامه را روی دوش خود می‌گذاشت. ابوقتاده‌ انصاری  رضی الله عنه  می‌گوید: رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را دیدم که نماز می‌گزارد در حالی که امامه بنت ابی العاص (نوه‌ی دختری‌اش) را بر دوش خود گذاشته بود؛ وقتی به رکوع می‌رفت،‌ او را می‌گذاشت و چون برمی‌خاست، او را برمی‌داشت[105].

عائشه  رضی الله عنها  می‌گوید: نجاشی، مقداری زیورآلات به رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  پیشکش کرد که درمیان آنها انگشتری وجود داشت که نگینش، حبشی بود. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی آن را گرفت که از آن رویگردان بود؛ آنگاه آن را برای دخترِ دخترش زینب، یعنی امامه، فرستاد و گفت:‌ «ای دخترم! با این نگین، خودت را بیارای»[106]. در روایت دیگری آمده است: رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی به نزد خانواده‌اش رفت که با خود گردنبندی از جنس مهره‌های یمانی داشت و فرمود: «این گردنبند را به آن کس از شما خواهم داد که او را بیش از همه دوست دارم». همه بر این باور بودند که آن را به عائشه بنت ابوبکر  رضی الله عنها  خواهد داد؛ اما رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  دختر ابوالعاص را که دختر زینب نیز بود، صدا زد و با دست خود، آن گردنبند را به گردنش آویزان کرد[107]. در چشم امامه، سفیدی چرکینی وجود داشت که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شخصاً با دست خود بر آن کشید و بدین‌سان، آن سفیدی چرکین از میان رفت. امامه برخلاف برادرش علی بن ابی العاص، زنده ماند و پس از آنکه خاله‌اش فاطمه‌‌ی زهرا،  رضی الله عنها  درگذشت، علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  با او ازدواج نمود. ابوالعاص بن ربیع، دخترش امامه را به زبیر بن عوام  رضی الله عنه  سپرده بود. زبیر  رضی الله عنه  نیز امامه را به ازدواج علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  درآورد. زمانی که علی  رضی الله عنه  به شهادت رسید، امامه  رضی الله عنها  همسر وی بود. پس از شهادت علی  رضی الله عنه ، مغیرة بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب با امامه  رضی الله عنها  ازدواج نمود. امامه  رضی الله عنها  زمانی درگذشت که در ازدواج مغیرة بن نوفل بود. امامه، از مغیره باردار شده و پسری به نام یحیی به دنیا آورده که در همان خردسالی درگذشته است و با مردن او، نسل زینب  رضی الله عنها ، پایان یافت و ادامه پیدا نکرد.

2- رقیه بنت رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم

بنا بر قول صحیح، رقیه پس از زینب، در زمانی به دنیا آمد که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  سی وسه ساله شده بود. رقیه  رضی الله عنها  همزمان با مسلمان شدن مادرش خدیجه  رضی الله عنها  اسلام آورد و همچون سایر مردم با رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بیعت نمود.پیشتر عقبة بن ابی لهب از او خواستگاری کرده بود، اما زمانی که سوره‌ی مسد، نازل شد، ابولهب به پسرش عقبة گفت: «اگر دختر محمد را طلاق ندهی، دیگر پسر من نیستی». رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نیز خواهان طلاق دخترش شده بود؛ همچنانکه رقیه نیز درخواست طلاق کرده بود. ام‌جمیل، مادر عقبه که قرآن، او را آتش‌بیار معرکه و هیزم‌کش خوانده است، به عقبه گفت: «رقیه را طلاق بده، چراکه او، بی‌دین شده است». بدین‌ترتیب عقبه بن ابولهب، رقیه  رضی الله عنها  را طلاق داد و بدین‌سان خدای متعال، رقیه را گرامی داشت و او ار از دست عقبه رهانید تا مایه‌ی خفت و خواری عقبه باشد. این جدایی در شرایطی اتفاق افتاد که عقبه و رقیه زندگی زناشویی خود را شروع نکرده بودند. عثمان بن عفان  رضی الله عنه  در مکه با رقیه  رضی الله عنها  ازدواج کرد و با او به حبشه و سپس به مدینه هجرت نمود. از این رو رقیه، جزو کسانی است که از فضیلت دو هجرت برخوردارند[108].

رقیه  رضی الله عنها  در مدینه، پس از جنگ بدر وفات نمود. ابن شهاب زهری می‌گوید: عثمان بن عفان  رضی الله عنه  به خاطر پرستاری از همسرش رقیه بنت رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  که دچار حصبه شده بود، از حضور در جنگ بدر باز ماند.زمانی که زید بن حارثه، مژده‌ی پیروزی بدر را به مدینه آورد، عثمان  رضی الله عنه  از خاکسپاری رقیه  رضی الله عنها  فارغ شده بود. ابوعمر بن عبدالبر می‌گوید: علمای سیرت، در این مورد اختلاف‌ نظر ندارند که عثمان  رضی الله عنه  به دستور رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در غزوه بدر حضور نیافت تا از همسرش رقیه پرستاری نماید و از این رو در غنایم و همچنین پاداش بدر سهیم گردید[109]. رقیه  رضی الله عنها  در حبشه از عثمان  رضی الله عنه  باردار شد و پسری به نام عبدالله به دنیا آورد. از این رو کنیه‌ی عثمان  رضی الله عنه  را ابو‌عبدالله گفته‌اند. عبدالله، دو سال عمر کرد. همچنین گفته شده که عبدالله تا شش سالگی زنده بوده است؛ خروسی به چشمانش نوک زد. پس از آن، صورت عبدالله ورم نمود و به دنبال آن، عبدالله درگذشت. برخی گفته‌اند: رقیه، پیش از تولد عبدالله، از عثمان  رضی الله عنه  باردار شد؛ اما جنین سقط شد. به هر حال عبدالله به دنیا آمد و وفات نمود و پس از آن، رقیه تا پایان حیاتش باردار نشد[110].

ابن سعد در «طبقات» آورده است:‌ «رقیه  رضی الله عنها  به همراه عثمان  رضی الله عنه  به سرزمین حبشه هجرت کرد. در نخستین هجرت، از عثمان  رضی الله عنه  باردار شد؛ اما آن دفعه، جنینش را سقط کرد و پس از آن، پسری به نام عبدالله به دنیا آورد که کنیه‌ی عثمان  رضی الله عنه  را به خاطر او، ابو‌عبدالله گفته‌اند»[111]. نسل رقیه  رضی الله عنها  با مردن عبدالله منقطع گردید[112].

3- ام‌کلثوم بنت رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم

سومین خاله‌ی حسن بن علی  رضی الله عنه ، ام‌کلثوم است که با کنیه‌ی خود، معروف شده و تنها نامی که برای او ذکر کرده‌اند، امیه می‌باشد که حاکم از مصعب زبیری نقل نموده است. ام‌کلثوم  رضی الله عنها  از فاطمه‌  رضی الله عنها  بزرگ‌تر بود[113]. عقیبۀ بن ابولهب، ام‌کلثوم را به نکاح خود درآورده بود. چنانچه پیشتر گذشت، برادرش عقبه با رقیه عقد ازدواج بسته بود؛ اما هیچ یک از این‌ها زندگی زناشویی خود را با دختران پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  شروع نکردند. ابولهب و همسرش ام‌جمیل همانطور که به عقبه دستور دادند تا رقیه را طلاق دهد، از عقیبه نیز خواستند تا از ام‌کلثوم جدا شود. در روایتی آمده است که عقیبه، نزد رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  رفت و گفت: «من، دین تو را قبول ندارم و از دخترت جدا شدم». آنگاه به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  حمله‌ور شد و پیراهن آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  را پاره کرد. وی، در آن زمان قصد مسافرت به شام را داشت. رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در واکنش این عملکرد عقیبه فرمود: «اما من از خدا می‌خواهم که یکی از سگانش را بر تو مسلط نماید». عقیبه به همراه سایر بازرگانان قریش، به سوی شام به راه افتاد تا آنکه در مکانی به نام (زرقاء) بار انداختند. آن شب، شیری در اطراف آنان دور می‌زد. عقیبه گفت: «ای وای بر من! به خدا سوگند این شیر همچنانکه محمد نفرین کرد، مرا خواهد خورد. محمد، در حالی که خودش در مکه است و من در شام هستم، مرا به کشتن داد». شیر، برجست و از میان کاروانیان، به سراغ عقیبه رفت و سرش ر اگاز گرفت و او را کشت[114]. پس از آنکه عقیبه، ام‌کلثوم را طلاق داد، ام‌کلثوم در مکه با پدرش رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بود و پس از هجرت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به مدینه، با سایر افراد خانواده‌اش، هجرت نمود[115].

ازدواج ام‌کلثوم  رضی الله عنها :

سعید بن مسیب می‌گوید: رقیه بنت رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم  که همسر عثمان  رضی الله عنه  بود، درگذشت. در همان زمان، حفصه بنت عمر  رضی الله عنه  نیز بیوه شد. عمر  رضی الله عنه  به عثمان  رضی الله عنه  گفت: «آیا حفصه را می‌خواهی؟» عثمان  رضی الله عنه  از رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیده بود که قصد ازدواج با حفصه  رضی الله عنها  را دارد، از این رو هیچ پاسخی به عمر  رضی الله عنه  نداد. عمر  رضی الله عنه  این موضوع را برای رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بازگو کرد. رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  خطاب به عمر  رضی الله عنه  فرمود: «آیا بهتر از این را می‌خواهی؟ من،‌ با حفصه ازدواج می‌کنم و بهتر از حفصه، یعنی ام‌کلثوم را به ازدواج عثمان  رضی الله عنه  در می‌آورم»[116]. عقد ازدواج ام‌کلثوم و عثمان  رضی الله عنهما  در ربیع الاول سال ششم هجری صورت گرفت. عثمان  رضی الله عنه  در جمادی الثانی همان سال ام‌کلثوم را به خانه‌اش برد[117].

یک بار رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به خانه‌ی دخترش ام‌کلثوم رفت. ام‌کلثوم مشغول شستن سر عثمان  رضی الله عنه  بود. رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود:‌ «دخترم! (تا می‌توانی) به ابوعبدالله نیکی کن؛ زیرا او درمیان اصحابم بیش از همه، از لحاظ اخلاقی به من شباهت دارد»[118].

وفات ام‌کلثوم  رضی الله عنها :

ام‌کلثوم  رضی الله عنها  همسر عثمان  رضی الله عنه  بود تا اینکه در شعبان سال نهم هجری درگذشت. نماز جنازه‌اش را رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بجا آورد و هنگام خاکسپاریش، در کنار قبرش نشست. انس بن مالک   رضی الله عنه  می‌گوید: رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را دیدم که کنار قبر ام‌کلثوم نشسته بود و از چشمانش اشک می‌ریخت. آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «چه کسی از شما دیشب با همسرش، همبستر نشده است؟» ابوطلحه  رضی الله عنه  گفت: «من». رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «پس تو وارد قبر شو». انس  رضی الله عنه  می‌گوید: ابوطلحه  رضی الله عنه  برای گذاشتن میت، داخل قبر رفت[119]. اسماء بنت عمیس و صفیه بنت عبدالمطلب، ام‌کلثوم را غسل دادند. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «او را سه بار یا پنج بار غسل دهید»[120]. ابن سعد می‌گوید: علی بن ابی‌طالب، فضل بن عباس و اسامة بن زید  رضی الله عنه  به همراه ابوطلحه  رضی الله عنه ، برای گذاشتن میت، داخل قبر ام‌کلثوم شدند و اسماء بنت عمیس و صفیه بنت عبدالمطلب، ام‌کلثوم  رضی الله عنها  را غسل دادند[121].

فرزندان ام‌کلثوم  رضی الله عنها :

علما، اتفاق نظر دارند که ام‌کلثوم بنت رسول‌الله  صل الله علیه و آله و سلم ، فرزندی نزاده و از او هیچ فرزندی نمانده است[122]. البته جای بسی شگفت و تعجب است که برخی همواره کوشیده‌اند تا در مورد صحت نسبت دختران پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  با آن حضرت خرده بگیرند و خدشه وارد کنند! آن هم در حالی که ادعای محبت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را دارند. بویژه که قرآن کریم، سنت نبوی و تاریخ اسلامی، به اشاره و نیز آشکارا، از دختران رسول‌ اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  یاد کرده‌اند؛ در رد چنین افرادی آیه‌ی 59 سوره‌ی احزاب کافی است که از دختران رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با صیغه‌ی جمع یاد کرده و بدین‌سان تصریح نموده که آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  فقط یک دختر نداشته، بلکه چند دختر داشته است. خدای متعال می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يُعۡرَفۡنَ فَلَا يُؤۡذَيۡنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٥٩ [الأحزاب: 59].      

«ای پیغمبر! به همسران و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو که روپوش‌های خود را جمع و جور، بر خویش فرو افکنند و نزدیک کنند تا (از زنان بی‌بند و بار) باز شناخته شوند و در نتیجه مورد اذیت و آزار (اوباش) قرار نگیرند و خداوند، آمرزنده و مهربان است».




[1]- سیر أعلام النبلاء (3/246).

[2]- نسب قریش (1/23)؛ الدوحة النبویة ص71.

[3]- الذریة الطاهرة از دولابی، ص69.

[4]- طبقات (1/226).

[5]- مسند احمد (1/98،118)؛ صحیح ابن‌حبان (15/410)؛ سند حدیث، صحیح است.

[6]- الحسن بن علی و دوره السیاسی، فیتخان کردی، ص16.

[7]- بخاری (2/306).

[8]- مسلم، حدیث شماره‌ی 2132

[9]- تسمیة المولود، نوشته‌ی بکر عبدالله ابوزید، ص33.

[10]- تسمیة المولود، نوشته‌ی بکر عبدالله ابوزید، ص35 و 36.

[11]- نام‌هایی از قبیل: پیرداد، محمدبخش و ... نیز جزو نام‌های ناروا است. (مترجم).

[12]- شیخ بکر بن عبدالله ابوزید در کتاب تسمیة المولود، به‌خوبی در این باره بحث کرده است؛ برای این منظور، ر.ک: تسمیة المولود، نوشته‌ی بکر بن عبدالله ابوزید، ص47.

[13]- سنن ابی‌داود، شماره‌ی (5105)؛ سند این روایت، ضعیف است و درمیان راویانش، شخصی به نام عاصم بن عبیدالله وجود دارد که ابن‌معین، او را ضعیف دانسته و بخاری، درباره‌اش گفته: احادیث ناشایستی دارد.

[14]- روایت بخاری، حدیث شماره‌ی 4548.

[15]- روایت بخاری، حدیث شماره‌ی 608.

[16]- منهج التربیة النبویة للطفل، نوشته‌ی محمد سوید به نقل از تحفة المولود از ابن‌قیم، ص54 به تحقیق: فواز احمد زمزلی.

[17]- صحیح مسلم، حدیث شماره‌ی286.

[18]- موسوعة تربیة الأجیال المسلمة، ص68.

[19]- منهج التربیة النبویة، ص64

[20]- طبقات (1/231)؛ سند این روایت، مرسل است.

[21]- موسوعة تربیة الأجیال، ص72.

[22]- حجة الله البالغة (2/385).

[23]- سنن ابی‌داود، حدیث شماره‌ی2841 با سند ضعیف.

[24]- سنن نسائی (7/166)، باب کم یعق عن الجاریة، با سند صحیح.

[25]- مسند احمد (6/392) با سند ضعیف.

[26]- سنن ترمذی، حدیث شماره‌ی 1519؛ این روایت، حسن غریب است و سند آن، متصل نیست.

[27]- تحفة المولود، ص55، نوشته‌ی ابن‌قیم.

[28]- ذخائر العقبی في مناقب ذوی القربی، نوشته‌ی ابوالعباس طبری، ص207.

[29]- مستدرک حاکم (4/238)؛ بنا بر شروط شیخین، صحیح است و ذهبی نیز، صحت آن را تأیید کرده است.

[30]- سنن بیهقی (8/324)؛ سندش، ضعیف است.

[31]- بخاری، حدیث شماره‌ی 6297.

[32]- صحیح مسلم، حدیث شماره‌ی257.

[33]- موسوعة تربیة الأجیال، ص75.

[34]- منهج التربیة النبویة للطفل، ص69.

[35]- طبقات ابن‌سعد (8/277)

[36]- موسوعة عظماء حول الرسول، خالد العک (3/2162).

[37]- سیرة آل بیت النبی الأطهار، مجدی فتحی، ص31.

[38]- الاستیعاب، ذیل شرح حال شماره‌ی 610.

[39]- الإصابة في تمییز الصحابة (8/450).

[40]- الاستیعاب في معرفة الأصحاب (4/1908).

[41]- صحیح بخاری، حدیث شماره‌ی 1661.

[42]- صحیح بخاری، حدیث شماره‌ی 767.

[43]- الإصابة في تمییز الصحابة (8/451).

[44]- الاستیعاب في معرفة الأصحاب (4/1908).

[45]- میزان الإعتدال (3/138).

[46]- لسان المیزان (4/252).

[47]- حدیث مرسل به روایتی گفته می‌شود که آخر سندش بعد از تابعی ذکر نشده باشد و از دیدگاه جمهور محدثان و بسیاری از علمای اصول فقه، ضعیف و غیر قابل استناد می‌باشد. برای تفصیل بیشتر، ر.ک: نزهة النظر، ص43؛ الباعث الحثیث، 39.

[48]- لسان المیزان (5/339).

[49]- البدایة والنهایة (11/341).

[50]- قوت القلوب (1/246).

[51]- هند بنت سهیل بی عمرو بن عبدش: پدرش در سال فتح مکه مسلمان شد و بنا بر آنچه که در کتاب نسب قریش، ص420 آمده، هند ابتدا همسر حفص بن عبدزمعه بود که برایش فرزندی به دنیا آورد؛ آنگاه به ازدواج عبدالرحمن بن عتاب در آمد و سپس عبدالله بن عامر با او ازدواج نمود و پس از عبدالله بن عامر، حسن بن علی  رضی الله عنه  با وی، ازدواج کرد.(بنابراین آنچه که مؤلف در متن مبنی بر دوشیزه بودن هند در زمان ازدواج با عبدالرحمن بن عتاب آورده، جای بحث دارد. مترجم).

[52]- عبدالرحمن بن عتاب بن اسید: پدرش از طرف رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  والی مکه بود. عبدالرحمن در جنگ جمل در سپاه علی  رضی الله عنه  بود و در این جنگ کشته شد. نگا:انساب قریش، ص193.

[53]- عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعه از بنی عبدش: وی، پسر دایی عثمان بن عفان  رضی الله عنه  بود و در زمان رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به دنیا آمد. ابن حبان، قاطعانه گفته است که وی، رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را دیده است.

[54]- محلل، کسی است که با زنی که با سه طلاق از شوهرش جدا شده، ازدواج می‌کند تا او را برای شوهر اول، حلاله کند در حدیث صحیح آمده است: (لعن الله الـمحلّل والـمحلّل له)؛یعنی: «خداوند، لعنت کند کسی را که حلاله می‌کند و کسی را که به خاطرش حلاله می‌شود». الإرواء، شماره‌ی 1897.

[55]- طبقات کبری (1/303).

[56]- دیوان المتروکین و الضعفاء، ص352.

[57]- حفصه بنت عبدالرحمن بن ابی‌بکر از عمه‌اش عایشه و از خاله‌اش ام‌سلمه، حدیث، روایت کرده است.

[58]- عاصم بن عمربن خطاب  رضی الله عنه  از تابعین مدینه است که در سال 70 هـ درگذشت. تقریب التهذیب (1/385).

[59]- نام یک وادی در حومه‌ی مدینه است که مزارع و باغهای زیادی دارد.

[60]- مرجع سابق‌‌ (1/305).

[61]- مرجع سابق (1/301).

[62]- همان.

[63]- قوت القلوب (2/246).

[64]- حیاة الإمام الحسن(2/451).

[65]- البدایة والنهایة (11/197).

[66]- حیاة الإمام الحسن (2/452).

[67]- حیاة الإمام الحسن بن علی (2/455).

[68]- حیاة الإمام الحسن بن علی (2/455).

[69]- طبقات ابن سعد (5/319, 320).

[70]- البدایة والنهایة (8/152)؛ الإصابة (1/331).

[71]- روایت احمد؛ فضائل الصحابة ، شماره‌ی 1361؛ با سند حسن.

[72]- تحفة الأحوذی (10/279).

[73]- عبیدالله بن زیاد بن ابیه، در سال 55ه‍.ق والی بصره شد و در آن زمان، 22 سال داشت و در سال 67 ه‍. کشته شد. نگا: السیرة (5/49).

[74]- وسمه، گیاهی است که از برگ آن برای خضاب، استفاده می‌شود.

[75]- صحیح بخاری، حدیث شماره‌ی 3748.

[76]- فضائل الصحابة (2/985)، حدیث شماره‌ی 1197 با سند حسن.

[77]- مسند احمد (1/98،118)؛ صحیح ابن‌حبان (15/410)؛ سند حدیث، صحیح است.

[78]- الشیعة و اهل البیت، ص105.

[79]- أسد الغابة (7/425)؛ نساء اهل البیت، منصور عبدالحکیم، ص185.

[80]- الإصابة في تمییز الصحابة (8/167).

[81]- التبیین في أنساب القرشیین، ص136.

[82]- الجوهرة في نسب النبی صل الله علیه و آله و سلم  و أصحابه، برگرفته از المرتضی،‌ نوشته‌ی ندوی ص23.

[83]- الإصابة في تمییز الصحابة (2/494).

[84]- المرتضی از ندوی، ص24.

[85]- المرتضی،ص24.

[86]- المرتضی، ص25.

[87]- الإصابة في تمییز الصحابة (9/317 ,318).

[88]- نام واحدی است در پیمانه کردن غلات و محصولات کشاورزی.

[89]- الإصابة (4/259 ,260)؛ المرتضی، ص27.

[90]- الدوحة النبویة الشریفة، ص31.

[91]- الإستیعاب (4/281).

[92]- الدوحة النبویة الشریفة، ص31؛ الذریة الطاهرة از دولابی،‌ص42.

[93]- الدوحة النبویة الشریفة، ص31.

[94]- سیرة ابن هشام (2/296).

[95]- طبقات ابن سعد (8/32)؛ مستدرک حاکم (4/44).

[96]- سیر أعلام النبلاء،‌472.

[97]- تاریخ الإسلام، از ذهبی، المغازی، ص69.

[98]- التاریخ الإسلامی، از ذهبی، المغازی، ص70.

[99]- دلائل النبوة از بیهقی (1/154).

[100]- الدوحة النبویة الشریفة ص41.

[101]- همان.

[102]- مجمع الزوائد هیثمی (9/216).

[103]- ازار یا لنگ، پارچه‌ی بلندی بود که به دور کمر می‌بستند.(مترجم).

[104]- صحیح مسلم، کتاب الجنائز (2/648).

[105]- صحیح مسلم، حدیث شماره‌ی 543.

[106]- مسند احمد (6/101،261)، سندش، ضعیف است. الدوحة النبویة الشریفة، ص43.

[107]- طبقات ابن سعد (8/40)؛ الإستیعاب (4/245)؛ الدوحه النبویة الشریفة ، ص43.

[108]- الدوحة النبویة الشریفة، ص44؛ تفسیر قرطبی (2/242).

[109]- الإستیعاب (4/1952).

[110]- الذریة الطاهرة از دولابی، ص53؛ الدوحة النبویة الشریفة، ص45.

[111]- طبقات (8/36).

[112]- الدوحة النبویة الشریفة، ص45.

[113]- الدوحة النبویة الشریفة، ص46.

[114]- المعجم الکبیر از طبرانی (22/435، 436)؛ زهیر بن علاء در شمار راویان این حکایت قرار دارد که ضعیف است الذریة الطاهرة، شماره‌ی 76.

[115]- الدوحة والنبویة الشریفة، ص46.

[116]- مستدرک حاکم (4/49/9 با سند صحیح.

[117]- سنن ابن ماجه، شماره‌ی 110 با سند ضعیف؛ الدوحة النبویة الشریفة، ص47.

[118]- مجمع الزوائد و منبع الفوائد (9/81)؛ هاشمی گفته است: در این حدیث، محمد بن عبدالله از مطلب روایت کرده که من، او را نمی‌شناسم و سایر راویان آن، ثقه و قابل اطمینان هستند.

[119]- صحیح بخاری، حدیث شماره‌ی (1285).

[120]- صحیح بخاری، حدیث شماره‌ی (1253)؛ الإستیعاب، شماره‌ی (3063).

[121]- طبقات (8/38،39)؛ الإستیعاب، شماره‌ی (3563).

[122]- طبقات ابن سعد (8/38)؛ الإستیعاب (4/487)؛ الإصابة (4/489)؛ مجمع الزوائد (91/217)؛ عیون الأثر (2/380)؛ الدوحة الشریفة، ص49.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...