سوم: شفاعت بالإذن
شفاعت بالاذن آن است که شخصی در محضر الله سبحانه و تعالی مطابق خشنودی و رضامندی او برای دیگران شفاعت بکند.
مثلاً کسی را نفس اماره فریب داده است و او مرتکب عملی خلاف قانون شده است، اما قصد تخلف را نداشته است. و بر آنچه مرتکب شده نادم و پشیمان است گریه و زاری میکند و خود را مجرم میشناسد و به حقانیت قانون معترف و مقر است و اعتراف به تقصیر و جرم دارد.
حاکم را بر او ترحم میآید و اظهار میدارد که مجرمی حرفهای نیست و بر آنچه مرتکب شده اعتراف دارد. اطرافیان حاکم احساس میکنند که حاکم میخواهد این مجرم را عفو کند. لیکن عفو بدون توجیه خلاف مصلحت و قانون میداند. چون که اگر بدون توجیه عفو کند برای قانون هیچ احترامی باقی نمیماند. لذا آنها از اشارات و کنایات یا تصریح حاکم متوجه میشوند که او میخواهد مجرم را عفو کند. لیکن مشروط بتقاضای عفو از او، آنها نیز در حق مجرم شفاعت میکنند و حاکم که قلباً میخواست او را عفو کند شفاعت آنها را میپذیرد و مجرم را عفو میکند این را «شفاعت بالاذن» میگویند.
حکم این شفاعت این شفاعت نزد اهل سنت حق و ثابت است در این دو فائده وجود دارد اول احترام قانون، دوم اکرام شفیع.
علامه شاه اسماعیل شهید میفرمایند: این نوع شفاعت به بارگاه ایزد منان امکان دارد و انجام میگیرد و آنچه در قرآن مجید و احادیث سرور کائنات منقول شده است همین شفاعت بالاذن مراد است که انبیاء علیهم الصلاة والسلام و اولیاء الله باذن و اجازة خداوند متعال آن را انجام میدهند[1].
خلاصه: شفاعت وجاهت و محبت در حقیقت مورد خشنودی و پسند شفاعت پذیر نیستند بلکه از خوف مقام صاحب مقام و از ترس رنج محبوبان شفاعت آنها را میپذیرد و خلاف آنچه تصمیم گرفته بود میکند.
این دو نوع شفاعت به پیشگاه احکم الحاکمین امکان ندارند. حتی در ادیان سماوی گذشته کسی معتقد به این دو نوع شفاعت در دنیا و آخرت نبوده است. چون که خلاف شأن عظیم الله سبحانه و تعالی هستند و نقص عظیمی برای ذات مقدس او تعالی محسوب میشوند.
لیکن مشرکین مکه عقیده شفاعت محبت را داشتند. قرآن مجید شدیداً عقیده آنها را رد کرده و عقیده شفاعت محبت را از نوع شفاعت قهری و شرکی قرار داده است.
و در حقیقت در شفاعت بالاذن مؤثر حقیقی خشنودی و رضامندی شفاعتپذیر است و شفاعت ثمرة رحم و احسان و اذن اوست اگر چه ظاهراً شفاعت را سبب قرار داده است، و در این نوع شفاعت دو حکمت پنهان است.
اول تعظیم و تکریم شفیع دو تکریم و احترام قانون خداوندی و این شفاعت هرگز خلاف عظمت و عزت رب العالمین نیست چون که در واقع این شفاعت اثر ترحم و اکرام احکم الحاکمین است.
در اثبات شفاعت بالاذن و نفی شفاعت قهری آیات و احادیث متعددی نقل شدهاند که بذکر و تشریح تعدادی اکتفاء کرده میشود اول همین جمله آیه الکرسی:
﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ﴾ [البقرة: 255]
«چه کسی است که بتواند بدون اجازة خداوند در پیشگاه او شفاعت و میانجیگری کند؟».
در این جمله که بصورت استفهام انکاری ذکر شده است شفاعت قهری را نفی و بالاذن را اثبات نموده است.
و در سوره سبا آیه 23 چنین فرموده است:
﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥ﴾ [سبأ: 23]
«شفاعت سودی در پیشگاه الهی ندارد مگر برای کسی که او تعالی اجازه دهد».
و در سوره النجم فرموده است:
﴿وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ ٢٦ ﴾ [النجم: 26]
«فرشتگان زیادی در آسمانها قرار دارند که شفاعت آنها هیچ سودی ندارد مگر بعد از اذن خداوند متعال که برای هر کسی بخواهد و از او خشنود باشد».
از آیات مذکوره معلوم میشود که شفاعت بدون اجازه رب العالمین انجام نمیگیرد برای هیچ کسی هیچ شفیعی نمیتواند بدون اذن شفاعت کند بلکه همه آنها (فرشتگان و انبیاء علیهم الصلاة والسلام) گوش بفرمان رب العالمین هستند حتی یک سخن هم بدون اجازة رب العالمین تلفظ و تکلم نمیکنند چنانکه این مطلب را در سوره نبا آیة 37 بیان فرموده است:
﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلرُّوحُ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ صَفّٗاۖ لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا ٣٨﴾ [النبأ: 38]
«روزی که در محضر رحمن، روح (جبرائیل علیه السلام ) و فرشتگان بصورت صف میایستند هیچ احدی تکلم نمیکند مگر کسی که به او رحمن اجازه بدهد و او مطابق رضامندی او سخن بگوید».
از آیه شریفه معلوم میشود که معززترین فرشته که جبرئیل امین باشد بدون اذن و اجازة رب العالمین سخن نمیگوید، پس چگونه بدون اذن برای کسی شفاعت میکند؟
در تشریح این آیه و آیههای ماقبل علامه ابن کثیر فرموده است:
«وَأَخْبَرَ أَنَّ الْمَلاَئِكَةَ الَّتِيْ فِيْ السَّمَوَاتِ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَغَيْرِهِمْ، كُلَّهُمْ عَبِيدٌ خَاضِعُونَ لِلَّهِ، لَا يَشْفَعُونَ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ لِمَنِ ارْتَضَى، وَلَيْسُوا عِنْدَهُ كَالْأُمَرَاءِ عِنْدَ مُلُوكِهِمْ يَشْفَعُونَ عِنْدَهُمْ بِغَيْرِ إِذْنِهِمْ فِيمَا أَحَبَّهُ الْمُلُوكُ وَأَبَوْهُ»[2].
مفسر میفرماید که خداوند متعال خبر داده است که ملائکه که در آسمانها، وجود دارند از مقربین و غیره در پیشگاه خداوند متعال خاشع و خاضعاند و به پیشگاه او تعالی شفاعت نمیکنند مثل امراء به دربار ملوک نیستند که بدون اذن و اجازه ملوک به شفاعت میپردازند در مواردی که ملوک آنها را پسند دارند یا اینکه پسند ندارند.
در پیشگاه رب العالمین به هیچ عنوانی سخن گفته نمیشود چه جائی که شفاعت برای کسی انجام گیرد؟
وقتی که شفاعت باذن خداوند متعال انجام میگیرد بر ما بندگان مجرم لازم است که فقط او سبحانه و تعالی را در هر جا و هر وقت بخوانیم او به هر کسی از بندگان مقربش که بخواهد اجازه شفاعت برای ما میدهد و به این خاطر دستور داده است که هر جا و هر وقت فقط او را بخوانیم و بس، و شفاعت شافعین را نیز از او بخواهیم. چنانکه پیامبر گرامی اسلام در دعای اذان به ما آموزش داده است که مقام محمود و مقام وسیله و فضیلت و شفاعت را برای او از خداوند متعال مسئلت نمائیم.
«اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلَاةِ الْقَائِمَةِ، آتِ مُحَمَّدًا الْوَسِيلَةَ وَالْفَضِيلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِي وَعَدْتَهُ، [إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ]». وفي روایة: «وَارْزُقْنَا شَفَاعَتَهُ» «ای الله! مالک این دعوت کامله و نماز قائمه عنایت بفرما به محمد صل الله علیه و آله و سلم مقام وسیله و فضیلت را و مبعوث بگردان او را در مقام محمود که شما با او وعده کردهای، یقینا تو وعده را خلاف نمیکنی». و در یک روایتی آمده است: «و نصیب ما بگردان شفاعت او را». از دعای اذان معلوم میشود که مقام محمود و مقام وسیله و فضیلت را برای سرور کائنات باید از خداوند متعال مسئلت کرد.
همچنین در دعاء جنازه اطفال سرور کائنات به امتش آموزش داده است که شفاعت اطفال را نیز از خداوند متعال مسئلت نمایند.
«اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنَا فَرَطًا، وَاجْعَلْهُ لَنَا أَجْرًا وَذُخْرًا، وَاجْعَلْهُ لَنَا شَافِعًا وَمُشَفَّعًا» «ای الله! این طفل را برای ما پیش فرستادهای بگردان و او را برای ما اجری و ذخری قرار بده و او را برای ما شافع بگردان و شفاعت او را برای ما بپذیر».
و در هیچ آیهای و حدیثی خداوند متعال به ما دستور نداده است که انبیاء و اولیاء و فرشتگان او را بعنوان شفیع بخوانیم و برای آنها نذر و خیرات بدهیم. بر ما بندگان لازم است که از خداوند متعال کمک و استمداد بخواهیم او تعالی اختیار دارد از هر کسی به هر کیفیتی که بخواهد برای ما کار بگیرد. چنانکه از سوره کهف معلوم میشود که بواسطه حضرت خضر علیه السلام برای نفع مساکین و والدین صالح و نیک و دو فرزند یتیم مرد صالح خدمت و کار میگرفت. لذا بر همه ما لازم است که تنها یک خدای قادر و توانا را بخوانیم، او مختار است که هر کس را اذن شفاعت یا دستور خدمت برای ما بدهد.
سوال: مشرکین مکه به چه شفاعتی عقیده داشتند؟
جواب: آنها قائل بشفاعت محبت بودند، فرشتگان را دختران نازنین خداوند متعال تصور میکردند و آنها را میخواندند و پرستش میکردند و همچنین معبودان دیگر را محبوبان خداوند متعال میدانستند و آنها را پرستش میکردند.
دلیل اول: «وَكَانَتْ قُرَيشٌ تَطُوفُ بِالْكَعْبَةِ، وَتَقُولُ: وَاللاَّتُ وَالْعُزَّى، وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى. فَإِنَّهُنَّ الغَرَانِيقُ الْعُلَى، وَأَنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى، وَكَانُوا يَقُولُونَ: بَنَاتُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَهُنَّ يَشْفَعْنَ إِلَيْهِ»[3]. «قریش به دور کعبه طواف میکردند، و میگفتند: قسم به لات و عزی و منات که در درجه سوم قرار دارد. یقیناً اینها پرندههای بلند پروازند و شفاعت آنها امید کرده میشود. و آنها را دختران خدا میگفتند و عقیده داشتند که به محضر خداوند متعال شفاعت میکنند».
سوال: مشرکین مکه معتقد به چه شفاعتی بودند، اخروی یا دنیوی؟
اگر گفته شود که عقیده شفاعت اخروی را داشتند اعتراض وارد میشود که آنها منکر حشر و نشر بودند چطور عقیده شفاعت اخروی را داشتند؟
جواب: مشرکین قائل بشفاعت دنیوی بودند و منکر شفاعت اخروی – و قول بشفاعت اخروی به فرض آخرت بود – میگفتند: اگر مطابق تصور شما ای صاحبان رسالت و وحی قیامت برپا شود بزرگان و معبودان ما نیز در آنجا شفاعت میفرمایند و ما را با شفاعت خویش از مؤاخذه خداوند متعال نجات میدهند همانطوری که با شفاعت خویش در دنیا ما را از مصائب نجات میدهند.
دلیل اول:
﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّيٓ إِنَّ لِي عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰ﴾. [فصلت: 50]
«وقوع قیامت را تصور نمیکنم، (بفرض محال) اگر ارجاع داده شوم به پیشگاه ربم نزد او برایم حسنات و خوبیها وجود دارد».
دلیل دوم:
﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا ٣٦﴾. [الکهف: 36]
«وقوع قیامت را تصور نمیکنم (و بفرض محال) اگر ارجاع داده شدم به پیشگاه پروردگارم حتماً منقلب بهتری از این خواهم یافت».
حضرت حسن بصری میفرماید که مشرکین میگفتند که معبودان ما در امور دنیا برای ما شفاعت میکنند چون که عقیده معاد را نداشتند.
«شُفَعَاؤُنَا فِي إِصْلَاحِ مَعَايِشِنَا فِي الدُّنْيَا لِأَنَّهُمْ لَا يُقِرُّونَ بِالْبَعْثِ»[4]. «مشرکین میگفتند که شفاعتکننده در امور دنیای ما هستند، چون که آنها عقیده حشر و نشر را نداشتند».
سوال: اگر کسی را مختار و متصرف ندانند و بعنوان شفیع مافوق الاسباب بخوانند آیا این هم شرک محسوب میشود؟
جواب: بدون شک و تردید بعنوان شفیع مافوق الاسباب غیر الله را خواندن شرک است چون که مشرکین مکه معبودان خود را در امور حقیره متصرف میدانستند و در امور عظام آنها را متصرف نمیدانستند و بعنوان شفیع آنها را میخواندند و میگفتند که ما حوائج خود را پیش این بزرگان و محبوبان خداوند متعال مطرح میکنیم و آنها از پیشگاه مالک الملک حاجتهای ما را میخواهند و خداوند حرف آنها را به زمین نمیگذارد چون که محبوبان او تعالی هستند.
خلاصة کلام اینکه مشرکین نسبت به معبودان خود دو عقیده داشتند، اول اینکه خود آنها را متصرف در امور حقیره میدانستند و آنها را میخواندند. دوم اینکه بعنوان شفیع آنها را میخواندند، خداوند متعال بدون تفریق بین دو عقیده فتوی کفر و شرک آنها را صادر کرد و آنها را مشرک و کافر خواند. و در میان این دو نوع خواندن فرقی بیان نکرد و نگفت که اگر آنها را مختار و متصرف بدانید و بخوانید شرک است و اگر آنها را شفیع تصور کنید و مافوق الاسباب بخوانید شرک نیست یقین بدانید که فرق بین دو دعا نه در قرآن مجید آمده است و نه در حدیث شریف سرور کائنات و نه در کلام صحابه و تابعین و تبع تابعین و نه در کلام ائمه متبوعین، یقیناً به گوش دل بشنوید که نص صریح قرآن مجید صراحتاً دلالت دارد بر این مطلب که غیر الله را بعنوان شفیع مافوق الاسباب خواندن و عبادت کردن شرک صریح است، و تأویل «شفعاؤنا عند الله» عبادتکنندگان آنها را از شرک مبری نمیکند.
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ١٨﴾
[يونس: 18]
«مشرکین غیر از خداوند تعال کسانی را پرستش میکنند که به آنها نه ضرری میتواند برسانند و نه منفعتی در حالی که میگویند اینها شفاعت کننده ما هستند به پیشگاه خداوند متعال بگو آیا شما خبر میدهید به خداوند متعال از حال معبودانی که در زمین و آسمانها هیچ چیزی را نمیدانند. خداوند تعال پاک و منزه و متعالی است از شرکت کسانی که مشرکین آنها را در عبادت با خدا شریک میکنند».
تفسیر این آیه قبلاً ذکر شده است که صراحتاً دلالت دارد بر این مطلب که مشرکین معبودان خود را جهت شفاعت عبادت میکردند لذا آنها را خداوند متعال مشرک گفت مثل کسانی که غیر الله را متصرف دانسته پرستش میکنند.
دلیل دوم:
﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ ٣﴾ [الزمر: 3]
«کسانی که جز خداوند متعال کارساز و متصرف انتخاب کردهاند در حالی که میگویند: ما آنها را پرستش نمیکنیم مگر برای اینکه ما را بخداوند متعال ویژه نزدیک کنند یقیناً خداوند متعال در مسائلی که با هم اختلاف دارند فیصله خواهد کرد و یقیناً خداوند متعال کاذبین و کفرکنندگان را به مقصد نمیرساند».
مقصد از قرب در امور دنیا میباشد، مشرکین عقیده داشتند که معبودان آنها در دنیا برای آنها به پیشگاه خداوند متعال شفاعت میکنند و تضرع و دعاهای آنها را به خداوند متعال منتقل میکنند و حاجات آنها را به محضر رب العالمین مطرح میکنند و از او میخواهند که حاجات آنها را تکمیل کند چنانچه در دنیا وزراء امور مردم را به دربار سلاطین ارجاع میدهند و مطرح میکنند و آنها حاجات مردم را بواسطة وزراء تکمیل میکنند. خلاصه اینکه مشرکین معبودان خود را شفیع تصور کرده میخواندند و عبادت میکردند با وجود این تأویل خداوند متعال آنها را کاذب و کفار گفته است. از این آیه صراحتاً معلوم میشود که اتخاذ اولیاء (دون الله) برای شفاعت کفر و شرک است و در تأویل آن کاذباند.
﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَ﴾ [البقرة: 255]
«آنچه را که پیش رو و پشت سر دارند میداند و به چیزی از علم او دست نیابند مگر آن مقداری را که او خود بخواهد».
خداوند میداند آنچه را که پیش رو دارند و آنچه را که پشت سر دارند. این شیوه، تعبیری است از دانش شامل و کامل که بر همه چیز دور و بر آنان احاطه دارد و به کنه و غور اشیاء آگاه است. چه دانش خدا شامل زمان حاضری میگردد که هم اینک در آن بسر میبرند. و همچنین شامل گذشته نهانی است که بوده است و رفته است و نیز در بر گیرنده آیندهای میشود که خواهد آمد و از دیدة ایشان پنهان است.
همچنین دانش خدا در هر وقت و آنی شامل همة چیزهائی است که مردمان میدانند و یا نمیدانند. این شیوة بیان، بطور کلی یک تعبیر لغوی است که بیانگر شمول آگاهی و نهایت دانائی است. اما مردمان بر چیزی آگاهی نمییابند و بر چیزی اطلاع حاصل نمیکنند مگر بر آن چیزی که خدا بدیشان اجازه فهم و درک آن را بدهد و بخواهد بدان پی ببرند[5].
در این قسمت کمال علمی رب العالمین بیان شده است. همه آنچه که گذشته است و رفته است و آنچه را که در زمان حاضر هست و آنچه را که در زمان آینده بوجود میآید همه و همه را هر وقت و هر جا و هر آن فقط خداوند متعال میداند و بس، و مخلوقات هیچ چیزی از علوم الهی را احاطه نکردهاند مگر به آن مقداری که او خودش خواسته باشد. از مخلوقات خداوند متعال فقط سه مخلوقاند که به آنها علم و دانش عنایت شده است:
1- فرشتگان الهی که از نور خلق شدهاند.
2- انسانها که از خاک خلق شدهاند.
3- جنها که از نار خلق شدهاند.
همه علوم به فرشتگان عنایت نشده است. هنگامی که خداوند متعال آدم علیه السلام را خلق کرد و مقام شامخ آدم علیه السلام را بعنوان خلیفه بیان فرمود و به فرشتگان دستور سجده را برای آدم علیه السلام صادر کرد و فرشتهها در مقابل کمالات علمی آدم علیه السلام اظهار نادانی و بیعلمی نمودند و اعتراف کردند که علم آنها محدود به آن مقداری است که خداوند متعال به آنها تعلیم داده است و حضرت آدم علیه السلام در میدان مسابقه علمی از فرشتگان سبقت برد و با کمالات علمی خویش مخدوم و سجود ملائکه قرار گرفت. و خداوند متعال کمالات علمی آدم را انگیزه آفرینش او و ذریات او قرار داد و کمالات علمی و عملی آدم و ذریات او بر مفاسد بنی آدم ترجیح پیدا کردند. در حالی که فرشتگان دارای علم کثیری بودند لیکن در برابر علوم الهامی آدم علیه السلام اظهار بیعلمی و نادانی کردند و آدم علیه السلام با علوم الهامی و استعدادی خودش از فرشتگان سبقت جست و مخدوم و مسجود ملائکه قرار گرفت. پس نسبت به ملائکه علیه السلام ثابت شد که
﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَ﴾ [البقرة: 255]
«فرشتگان احاطه نکردهاند از علوم الهی مگر آن مقداری که او تعالی خواسته است».
مسأله مسابقه علمی آدم علیه السلام با فرشتگان در قرآن مجید چنین بیان شده است:
﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٠ وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ فَقَالَ أَنۢبُِٔونِي بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٣١ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ ٣٢ قَالَ يَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ غَيۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا كُنتُمۡ تَكۡتُمُونَ ٣٣﴾ [البقرة: 30-33]
«در آن هنگام که پروردگارت به فرشتگان گفت: بر آنم که خلیفه ای در زمین قرار دهم گفتند: آیا بر آنی که در زمین کسی را قرار دهی که در آن تباهی کند و خونها بریزد و حال آن که ما به ستایش و تکریم و تعظیم تو مشغولیم؟ گفت: من حقائقی را میدانم که شما نمیدانید. و به آدم نامهای (همة اشیاء و خواص آنها) را آموخت (تا که در زمین بهره برگیرد و از آن سودمند گردد) آنگاه خدا آن اشیاء را به فرشتگان نمود و گفت مرا از نام این اشیاء (و خواص آنها) آگاه سازید اگر راست میگویید (در اینکه خویشتن را شایستهتر برای جانشین میبینید)؟ فرشتگان گفتند: تو پاک و بزرگی و ما جز آن ندانیم که به ما آموختهای، این توئی که دانا و فرزانهای، گفت: ای آدم، آنها را از نامهای ایشان و خواص آنها آگاهی ده، هنگامی که فرشتگان را از نامها (و خواص آنها) آگاهی داد. گفت: به شما نگفتم که من میدانم آنچه را در آسمانها و زمین نهفته و نهان است و میدانم آنچه را آشکار میسازید و آنچه را پوشیده میدارید».
خلاصه اینکه از گفت و شنود فرشتگان الهی عدم علم آنها در علومی که آدم علیه السلام به آن آگاهی داشت معلوم و هویدا است و ثابت گردید که فرشتگان معصوم و مقرب او تعالی جمیع علم ماکان و مایکون را نداشتند و ندارند چرا که داشتن جمیع ماکان و مایکون در خواص علمی الله سبحانه و تعالی نشده است. حتی علومی که به آدم علیه السلام عنایت شده بود و خود آدم علیه السلام نیز علم جمیع ما کان و مایکون را نمیدانست حتی که حکم صریح رب العالمین را فراموش کرد و مرتکب خطا گشت، و بر اثر این نسیان از فرمان رب العالمین از ارتکاب خطا مورد عتاب قرار گرفت و از بهشت برین با زوجهاش بیرون کرده شد و تا زمانی که خداوند متعال باو کلمات توبه را تلقین نفرمود مورد بخشش قرار نگرفت، اینها دو دلیل و مدرک صریح و قرآنیاند که آدم علیه السلام جمیع علم ما کان و ما یکون را نداشتند و به او عنایت نشده بود پس ثابت شد
﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَ﴾ [البقرة: 255]
«(فرشتگان) احاطه نکردهاند از علوم الهی مگر آن مقداری که او تعالی خواسته است».
خداوند متعال به آدم علیه السلام دستور صریح داده بودند که شیطان دشمن است، توجه داشته باشید که بر اثر وسوسه و شیطنت، شما را از بهشت بیرون نکند با این همه توصیههای لازم، شیطان لعین آدم علیه السلام را لغزانید و او را از بهشت برین بیرون کرد خداوند متعال این مطلب را در سوره طه چنین بیان فرموده است:
﴿فَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوّٞ لَّكَ وَلِزَوۡجِكَ فَلَا يُخۡرِجَنَّكُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ ١١٧ إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعۡرَىٰ ١١٨ وَأَنَّكَ لَا تَظۡمَؤُاْ فِيهَا وَلَا تَضۡحَىٰ ١١٩ فَوَسۡوَسَ إِلَيۡهِ ٱلشَّيۡطَٰنُ قَالَ يَٰٓـَٔادَمُ هَلۡ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ وَمُلۡكٖ لَّا يَبۡلَىٰ ١٢٠ فَأَكَلَا مِنۡهَا فَبَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۚ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ ١٢١ ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَيۡهِ وَهَدَىٰ ١٢٢﴾ [طه: 117-122]
«پس ما به آدم گفتیم که این شیطان دشمن شما و زوجه شماست، لذا شما را از بهشت بیرون نکند، که در مشقت میافتید. یقیناً در بهشت گرسنگی و عریانی را نمیبینید و احساس تشنگی و آفتابزدگی نمیکنید. شیطان لعین در قلب او وسوسه انداخت و گفت: ای آدم، من تو را به درختی دائم البقاء (همیشگی) و حکومتی بدون زوال راهنمایی میکنم (بر اثر این وسوسه) حضرت آدم و حوا از آن درخت ممنوع خوردند. فوراً لباس آنها از تن بیرون شد و آنها شروع کردند به برخود پوشاندن برگهای درختان بهشت. آدم مرتکب خطا شد و از حکم صریح رب العالمین منحرف گشت. سپس او را پروردگارش برگزید و توبه او را پذیرفت و بر صراط مستقیم رهبری فرمود».
در حقیقت حضرت آدم علیه السلام آگاهانه حکم خداوند متعال را نافرمانی نکرد. بلکه لحظهای که از درخت ممنوعه تناول کرد، کاملاً از نهی الهی فراموش بود.
این مطلب را خداوند متعال در سوره طه چنین بیان فرموده است:
﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا ١١٥﴾
[طه: 115]
«ما از آدم تعهد گرفته بودیم قبل از اشتباه و خطای او، لیکن آدم فراموش کرد و ما از او عزم عصیان و نافرمانی را احساس نکردیم».
خداوند متعال صراحتاً میفرمایند که خطا و نافرمانی آدم بدون عزم نافرمانی بود بلکه خطای بدون عمد از او سر زد. لیکن چون که دارای علوم کثیرهای بود و دانش سرشاری به او عنایت کرده بودیم مورد عتاب قرار گرفت و از بهشتبرین به دار امتحان اعزام شد و سپس کلمات توبه را به او عنایت کردیم و سپس او را از برگزیدگان خود قرار دادیم.
﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ٣٧﴾ [البقرة: 37]
«حضرت آدم کلمات توبه را از پروردگارش حاصل کرد و خداوند متعال توبه او را پذیرفت. چون که او توبهپذیر و مهربان است».
کلمات توبه نزد جمهور مفسرین ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾([6]) هستند.
حضرت آدم علیه السلام دارای علوم کثیرهای بودند لیکن علم ماکان و مایکون را نداشتند. حتی گاهی از آنچه میدانستند فراموش میشدند و مرتکب خطا میگشتند و مورد عتاب قرار میگرفتند و تا خداوند متعال کلمات توبه را به او تلقین نکرد توبهاش پذیرفته نشد. وقتی که به ابو البشر علم ما کان و ما یکون عنایت نشده است در حالی که او بر ملائکه مقربین بخاطر علم برتری داشت و سجود الملائکه قرار گرفت. پس به فرزندان او بطریق اول علم ما کان و مایکون عنایت نشده است چون که علم ما کان و مایکون از صفات مختصة باریتعالی است.
بعنوان نمونه، از افضل بشر و افضل مخلوقات یعنی محمد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ذکر میکنم که او نیز مثل ابو البشر علم ما کان و ما یکون را نداشتند و باو عنایت نشده بود. حالانکه مشرکین مکه عقیده داشتند که انبیاء و اولیاء هر چیز را هر وقت و هر جا میدانند و هر کس آنها را بخواند آنها مطلع میشوند و به درخواست آنها پاسخ میدهند و اگر در حیطة قدرت انبیاء و اولیاء چیزی نباشد از خداوند متعال مسئلت مینمایند و خداوند متعال به خواستههای آنها پاسخ میدهد تحت این عقیده پوچ، هنگامی که سرور کائنات اظهار رسالت و نبوت کردند و آنها را بخواندن و عبادت خداوند متعال فرا خواندند، مشرکین به پیامبر گرامی گفتند که اگر شما واقعاً رسول رب العالمین هستید بگویید که سال دیگر چه اجناسی گران میشوند و چه اجناسی ارزان؟ چون که آنها عقیده داشتند که هر کسی رسول باشد حتماً میداند هر چه را که در آینده پیش میآید یا اینکه در گذشته انجام گرفته چون که رسول رب العالمین مثل رب العالمین علم ما کان و ما یکون را دارد و کارسازی و حاجت روائی میکند. خداوند متعال این سوال پوچ آنها را در سوره اعراف چنین جواب داده است:
﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١٨٨﴾ [الأعراف: 188]
«بگو: ای پیامبر گرامی! من اختیار نفع و ضرر خویش را ندارم مگر (آنچه از نفع و ضرر) که خداوند متعال میخواهد اگر من غیب میدانستم تمام خیرها را جمع میکردم و به من هیچ ضرری وارد نمیشد. و نیست وظیفه من چیزی دیگر بجز بیم دادن (کفار را از عذاب دنیا و آخرت) و بشارت دادن مؤمنین را به (بهشت برین)».
این جواب و پاسخ در حقیقت تردید عقیده مشرکین است چون که آنها اعتقاد باطلی نسبت به انبیاء و اولیاء الهی داشتند و تصور میکردند که انبیاء و اولیاء کارساز و حاجت روا هستند و کارسازی و حاجت روائی بدون علم نمیشوند لذا عقیده داشتند که آنها علم ما کان و ما یکون را نیز دارند. خداوند متعال به افضل الرسل گفت: شما به اینها ابلاغ نمائید که من که افضل الرسل هستم مالک نفع و ضرر خودم نیستم چه جائی که مالک نفع و ضرر شما باشم، مگر آنچه خداوند متعال بخواهد از نفع و ضرر به من میرساند و دفع میکند.
پس کسی که مالک نفع و ضررخود نباشد چطور میتواند مافوق الاسباب مالک نفع و ضرر دیگران باشد؟ و نیز بگو به مشرکین: اگر من غیبدان میبودم تمام خیرها را خودم جمع میکردم و به من ضرری و بلائی نمیرسید. حالانکه شما میدانید که تمام خیرها و مالهای دنیا را من جمع نکردهام و به من هر وقت آسیب و رنج از طرف شما و دیگران میرسد و این خودش یک دلیل واضح و روشن است که من علم ما کان و ما یکون را ندارم و به من عنایت نشدهاند. وقتی که به افضل الرسل علم ما کان و ما یکون عنایت نشده است به دیگران به طریق اولی علم ما کان و ما یکون عنایت نشده است و در این موضوع آیات و احادیث متعددی دلالت صریح دارند.
سوالی دیگر که مشرکین بکثرت از پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میکردند نسبت به وقت وقوع قیامت بود خداوند متعال این سوال آنها را جوابهای متعددی داده است لیکن یک جوابی که بیشتر در قرآن مجید ذکر شده اینست که علم وقوع قیامت اختصاص به او تعالی دارد و به هیچ احدی تاریخ دقیق وقوع آن عنایت نشده است. البته در احادیث آمده است که قیامت در ماه محرم و روز جمعه واقع میشود لیکن کدام محرم و کدام جمعه، این را جز خداوند متعال کسی دیگر نمیداند. خداوند متعال در سوره اعراف چنین بیان فرموده است:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّيۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِيكُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ يَسَۡٔلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنۡهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ١٨٧ ﴾ [الأعراف: 187]
«از شما میپرسند دربارة آخرت که چه وقت به ثبوت میرسد. بگو علم وقوع آن نزد پروردگارم است منکشف نمیکند آن را در وقت آن مگر او تعالی (یعنی وقت وقوع او را خداوند متعال میداند)، (هول و هراس آن روز بسیار سنگین و بزرگ است) بر کسانی که در آسمانها و زمین قرار دارند. و بشما نمیرسد مگر ناگهان، (روز وقوع قیامت بسیار هول و هراس دارد که فرشتگان آسمانها از آن بیمناکاند حکمت در آن است که وقوع آن نامعلوم باشد) از شما بکثرت سوال میکنند. گویا شما در تلاش آنید. بگو: جز این نیست که علم وقوع قیامت به خداوند متعال اختصاص دارد. لیکن اکثر مردم نمیدانند. (فکر میکنند که انبیاء و اولیاء از وقت وقوع قیامت اطلاع دارند. حالانکه علم وقوع قیامت از صفات مختصه رب العالمین است)».
در علم ما کان و ما یکون شعرها هم داخلاند خداوند متعال به پیامبر گرامی خودش اصلاً شعر تعلیم نداده است.
چنانکه در سورة یس فرموده است:
﴿وَمَا عَلَّمۡنَٰهُ ٱلشِّعۡرَ وَمَا يَنۢبَغِي لَهُۥٓۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ وَقُرۡءَانٞ مُّبِينٞ ٦٩﴾ [یس: 69]
«ما به پیامبر گرامی شعر تعلیم ندادهایم و برایش مناسب نیستند بلکه آنچه پیامبر میگویند همه نصیحت و قرآن واضح و روشن است».
از این آیه شریفه واضح و روشن است که خداوند متعال به پیامبر گرامی اصلاً شعر نیاموخته است بلکه شعر گوئی مناسب شان رفیع پیامبر گرامی نبوده است. لذا خداوند متعال تعلیم شعر به او ندادند و همچنین خداوند متعال در رد مشرکین (که پیغمبر را شاعر و قرآن مجید را شعر میگفتند) میگوید که ما پیامبر گرامی را اصلاً شعر نیاموختهایم و تعلیم ندادهایم. و شعر گوئی مناسب او نیست. این آیه شریفه ادعای کسانی را که میگویند به پیامبر گرامی علم ما کان و ما یکون داده شده است رد میکند چون که خداوند متعال صراحتاً میگوید که ما به پیامبر گرامی شعر تعلیم ندادهایم و شعرگوئی برای او مناسب نبود پس آنچه پیامبر گرامی میگوید همه نصیحت و وحی الهیاند.
و همچنین پیغمبر اسلام از تمام آینده خودش و جهانیان اطلاع کاملی نداشتند و نمیدانستند که در آینده با او و دیگران در دنیا چه میشود؟ این مطلب را در آیه نه سوره الاحقاف چنین بیان کرده است:
﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٞ ٩﴾
[الأحقاف: 9]
«بگو ای پیامبر، نیستم پیامبر جدیدی (که خلاف انبیاء چیزی بگویم). و نمیدانم با من و شما چه خواهد شد و اتباع و اطاعت نمیکنم مگر آنچه را که به من وحی کرده میشود و نیستم مگر آگاهکننده آشکارا».
مشرکین به پیغمبر گرامی صل الله علیه و آله و سلم میگفتند که شما چیزهایی را مطرح میکنید که هیچ احدی آنها را مطرح نکرده است. خداوند متعال در جواب آنها گفتند که شما ای پیغمبر، به اینها بگوئید که من پیغمبر جدیدی نیستم بلکه در باب عقیده آنچه را که پیامبران خداوند متعال گفتهاند میگویم و مثل آنها از وحی الهی اتباع و پیروی میکنم.
و از آنچه که در دنیا بر من و شما میآید اطلاع کامل ندارم و در اجراء احکام الهی فقط آنچه را که وحی شده است اتباع میکنم. و وظیفه و فریضة من آگاهی دادن جهانیان (انس و جن) است.
مخلوق دیگری که مشرکین به علم غیب آنها عقیده دارند جنها هستند. بسیاری از مردم عقیده دارند که جنها غیب میدانند. کسانی از کلمه گویان هستند که کلمه شهادتین گفتهاند به محض اینکه مال یا متاع آنها مسروق میشود برای کشف آنها به جنیها رجوع میکنند و عقیده دارند که جنها به جنیها خبر میدهند که متاع مسروق شده کجاست و با چه کسی هست در حالی که تمام اخباری که جنیها تا الان ابلاغ کردهاند دروغ ثابت شدهاند. قطعاً و یقیناً جنها در ندانستن غیب برابر و مساوی انسانها هستند بلکه از آنها نیز عاجزترند انسانهای مدرن و پیشرفته دنیای امروز اسباب و آلاتی را ترتیب دادهاند که بواسطه آنها بسیاری از اعمال و گفتار بندگان را ضبط و حفظ میکنند و صد در صد جنها از اختراع این اسباب و آلات عاجز اند و هیچ اختیاری و علمی و توانی به اختراعات بشر ندارند. آنها توانائی و علم اختراع هواپیما و قطار را ندارند در حالی که آنچه از مصنوعات در عالم مشهوداند از اختراعات بشر میباشند و از مصنوعات جنها هیچ چیزی تاکنون مشخص نشده است.
خداوند متعال از نادانی و بیخبری جنها در قرآن مجید خبر داده است خداوند متعال جنها را برای حضرت سلیمان علیه السلام مسخر کرده بود که آنچه را او بخواهد جنها بعنوان کارگر و نوکر انجام دهند. این مطلب را خداوند متعال در سورة سبأ چنین بیان فرموده است:
﴿وَلِسُلَيۡمَٰنَ ٱلرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهۡرٞ وَرَوَاحُهَا شَهۡرٞۖ وَأَسَلۡنَا لَهُۥ عَيۡنَ ٱلۡقِطۡرِۖ وَمِنَ ٱلۡجِنِّ مَن يَعۡمَلُ بَيۡنَ يَدَيۡهِ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَمَن يَزِغۡ مِنۡهُمۡ عَنۡ أَمۡرِنَا نُذِقۡهُ مِنۡ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ ١٢ يَعۡمَلُونَ لَهُۥ مَا يَشَآءُ مِن مَّحَٰرِيبَ وَتَمَٰثِيلَ وَجِفَانٖ كَٱلۡجَوَابِ وَقُدُورٖ رَّاسِيَٰتٍۚ ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ شُكۡرٗاۚ وَقَلِيلٞ مِّنۡ عِبَادِيَ ٱلشَّكُورُ ١٣ فَلَمَّا قَضَيۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَوۡتَ مَا دَلَّهُمۡ عَلَىٰ مَوۡتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ ٱلۡأَرۡضِ تَأۡكُلُ مِنسَأَتَهُۥۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ ٱلۡجِنُّ أَن لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٱلۡغَيۡبَ مَا لَبِثُواْ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ ١٤﴾ [سبأ: 12-14]
«و مسخر ساختیم برای سلیمان باد را که رفتنش یک ماه و بر گشتنش یک ماه بود و روان ساختیم برای سلیمان چشمهای از مس گداخته و از جنیان مسخر ساختیم کسانی را که کار میکردند بفرمان پروردگار، سلیمان برای او و هر کدام از جنیان که خودداری از کار برای سلیمان داشتند او را میچشانیدیم از عذاب آتش میساختند آنچه میخواست از محرابها و اماکن عبادت و آنچه میخواست از صورتها و کاسههایی میساختند همانند استخر و حوض و دیگهایی که از بزرگی ثابت بودند. این نعمتها که به داود و سلیمان ارزانی شد و نفعش به همه بستگانشان میرسید مقتضی است که شما بستگان داود هم به شکر آن نعمتها قیام کنید و اندکاند از بندگان من آنهائی که بسیار سپاسگزارند و در حقیقت میدانند چقدر شکر در گردن آنها است. موقعی که فرمان مرگ سلیمان را گذراندیم موریانه بود که عصای سلیمان را خورد و سلیمان به زمین افتاد و از وفات سلیمان آگاهشان نمود. موقعی که سلیمان به زمین افتاد برای جنیان روشن شد که اگر چیزی از علم غیب میدانستند آن مدت در عذاب خوارکننده نمیماندند و دست از کار میکشیدند».
در روایات آمده است که سلیمان علیه السلام به قصد عبادت به عبادتگاه خود میرفت و مدتی در عبادتگاه میماند. تکیه بر عصا زده به نماز پرداخته بود تا اینکه در گذشت و همچنان بر عصا تکیه زده و جنیان سرگرم کار بودند تا اینکه موریانه عصا را خورد و سلیمان به زمین افتاد و از وفات او آگاه شدند و از بیخبری جنیان بر غیب پرده برداشته شد. (صفوة العرفان).
از آیات مذکور هویدا است که جنها بعنوان نوکر و کارگر برای حضرت سلیمان علیه السلام خدمت میکردند و بواسطه فرشتگان الهی اداره میشدند و در صورت تمرد به عذاب آتش معذب میشدند و همه این عنایات از رب العالمین به حضرت سلیمان شده بودند که باد و آهن و مس و جنها مسخر بودند. با وجود این همه انعامها حضرت سلیمان علیه السلام از موت بری و مبری نبودند بلکه مثل دیگران فیصله موت بر آن نیز شد و هنگامی که جانش به جان آفرین تحویل شد جنها که برای او مسخر بودند از موت آن حضرت مطلع نشدند و در ادامه کارهای تفویض شده به آنها مشغول ماندند تا اینکه خداوند متعال به موریانه دستور دادندکه عصای حضرت سلیمان علیه السلام را بخورد و آنها را بر موت حضرت سلیمان علیه السلام مطلع گرداند.
لذا آنهایی که عقیده به علم غیب جنها دارند و از جنیها خبر میگیرند از موریانه پستتر و نادانتراند. چون که مخبر و اطلاع دهندة جنها موریانه معرفی شد و کسانی که خبر اخبار غیبی را از جنها و جنیها میگیرند در حقیقت از دابه الارض (معلم جنها) جاهلتر و احمقتر اند. (چون که جنها برای دابه الارض خدمت میکنند بعنوان شکر از زحمات معلم و مخبر خود) و کسانی که گوش به حرفهای جنها میدهند و حرفهای آنها را قبول میکنند و طبق دستور آنها عمل میکنند در حقیقت از موریانه هم جاهلترند.
لذا ثابت شد که جنها مثل انسانها علم ما کان و ما یکون را ندارند و از علوم الهی چیزی را احاطه نکردهاند مگر به آن مقداری که او تعالی خواسته است. لذا علم ما کان و ما یکون به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ احدی از مخلوقات الهی علوم او را احاطه ننمودهاند مگر به آن مقداری که او تعالی خواسته است. این مقصود را خداوند متعال در سوره نمل چنین بیان فرموده است:
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ ٦٥﴾ [النمل: 65]
«بگو آنهایی که در آسمانهااند از (فرشتگان و غیره) و آنهایی که در زمیناند (از انسانها و جنها و غیره) نمیدانند غیب را بجز خداوند متعال و همه آنها شعور ندارند که چه زمانی حشر کرده میشوند».
آیه مذکور در ادای مقصودش خیلی واضح و روشن است که بجز خداوند متعال مخلوقات سماوی و ارضی غیب نمیدانند. بعنوان نمونه، از انبیاء و ملائکه و جنها آیات متعددی در این مورد بیان شده است.
اکنون به بیان یک نمونه دیگر از اولیاء الله میپردازیم که ولایت آنها از قرآن مجید ثابت است و منکر ولایت آنها کافر میگردد چون که انکار ولایت آنها مستلزم انکار قرآن مجید است و آنها اصحاب کهفاند.
هنگامی که از پیش دقیانوس زمان متواری شدند و بعد از 309 سال خواب، بیدار گشتند و از مدت لبث خویش از یکدیگر سوال کردند. در جواب مدت لبث خویش را یک روز و اندی معرفی کردند در حالی که 309 سال را در عالم خواب بسر برده بودند و بدون تغییر باقی مانده بودند. اصحاب کهف هفت ولی بودند که از خوف دقیانوس پادشاه ظالم و مشرک زمان خویش و غار متواری شده بودند و خداوند متعال آنها را 309 سال بخواب فرو برده بود. آنها از احوال خویش اطلاعی نداشتند پس چطور از احوال دیگران مطلع میشوند و به داد آنها رسیدگی میکنند. یهود و نصاری آنها را میخواندند و عبادت میکردند به امید اینکه آنها از فریاد آنها مطلع میشوند و رسیدگی میکنند خداوند متعال در قرآن مجید سیرت آنها را بیان کرد که مشکل گشاهای آنها از احوال خویش اطلاع نداشتهاند چطور از احوال خوانندگان خود مطلع میشوند و به فریاد آنها رسیدگی میکنند؟ علم غیب را از آنها نفی فرمود. تفصیل داستان در قرآن مجید مذکور است اکنون به ذکر آیاتی که خداوند متعال در نتیجة داستان بیان فرموده است اکتفا میشود:
﴿وَلَبِثُواْ فِي كَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِينَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا ٢٥ قُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثُواْۖ لَهُۥ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡۚ مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا يُشۡرِكُ فِي حُكۡمِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٦﴾
[الکهف: 25-26]
«اصحاب کهف 309 سال در غار خود مکث داشتند. بگو: خداوند متعال بمدت مکث آنها آگاهتر است چون که غیب آسمانها و زمین به او اختصاص دارد. خداوند متعال چه زیبا میبیند و چه زیبا میشنود. و این انسانها غیر از خداوند متعال هیچ کار ساز و حاجت روایی ندارند و هیچ احدی را در حاکمیت و ادارة کائنات شریک نگردانیده است».
آیه 26 را در پایان داستان اصحاب کهف بعنوان نتیجه بیان فرموده است که غیبدان در آسمانها و زمین فقط خداوند متعال است دیگر هیچ احدی غیر از خداوند متعال بر غیوب آسمانها و زمین اطلاعی ندارد و بر این مقصد تقدیم خبر در جمله ﴿لَهُۥ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ که ظرف له باشد دلالت صریح دارد و همچنین دو جمله تعجب ﴿أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡ﴾ که دلالت بر دیدن و شنیدن کامل خداوند متعال دارند.
و مشرکین اصحاب کهف را برای کارسازی و حاجت روائی میخواندند. خداوند متعال ارشاد فرمود که برای مشرکین غیر از خداوند متعال هیچ کارسازی و حاجت روائی وجود ندارد. جمله ﴿مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ﴾ بر این مقصد دلالت دارد.
و مشرکین عقیده داشتند که انبیاء و اولیاء در امور کائنات و ادارة کارهای کوچک با خداوند متعال شریک و سهیماند و این اختیار و شرکت از طرف خداوند متعال انجام گرفته است، یعنی خداوند متعال به آنها چنان اختیاری داده است که در امور بندگانش آنها سهیم و شریکاند. خداوند متعال در تردید عقیده آنها فرمود که ﴿وَلَا يُشۡرِكُ فِي حُكۡمِهِۦٓ أَحَدٗا﴾ «هیچ احدی را در حاکمیت و ادارة امور کائنات شریک نکرده است» بلکه همه امور عظام و حقیره را فقط ذات اقدس او تعالی اداره میکند. انبیاء و اولیا و ملائکه فقط گوش بفرمان او تعالی هستند، آنچه به آنها دستور میدهد اجرا میکنند و از فرمان او تخطی نمیکنند. نسبت به فرشتگان فرموده است:
﴿لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ ٦﴾
[التحريم: 6]
«در انجام ماموریت اندازة سرسوزنی نافرمانی نمیکنند، انجام میدهند آنچه به آنها دستور داده شده است».
و همچنین انبیاء، اولیاء الله خداوند متعال را نافرمانی نمیکنند.
[1]- تقویة الإیمان ص 39.
[2]- ابن کثیر ص 45، ج 4.
[3]- فیض الباری ج 4 ص 238.
[4]- البحر المحیط ج 5 ص 133.
[5]- ترجمه فارسی فی ظلال القرآن.
[6]- الأعراف: 23. یعنی: «(آدم و همسرش، دست دعا به سوی خدا برداشتند و) گفتند: پروردگارا! ما (با نافرمانی از تو) بر خویشتن ستم کردهایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر