بحث نسیان انبیاء علیهم الصلاة والسلام و اولیاء الله
مطابق مشیت الله سبحانه و تعالی، انبیاء علیهم الصلاة والسلام در حیات خویش در بعضی موارد با عارض نسیان مواجه شدهاند. از باب نمونه، هنگامی که موسی کلیم الله و حضرت یوشع بن نون که بالفعل ولیی از اولیاء الله بود و همراه با موسی کلیم الله بمنظور کسب علم از حضرت خضر در کنار دریا سفر میکردند و در مجمع البحرین هنگامی که حضرت موسی به خواب رفته بودند اما حضرت یوشع بیدار بودند ماهی آنها که به عنوان غذا با خود همراه داشتند زنده شد و به دریا پرید. لیکن بعداً بطرز عجیبی زنده شدن ماهی و حرکت آن را در دریا فراموش کردند برای این مطلب آیههای سوره کهف شاهد مبیناند.
﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَيۡنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا ٦١ فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا ٦٢ قَالَ أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥۚ وَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا ٦٣﴾ [الکهف: 61-63]
«پس هنگامی که (حضرت موسی و یوشع بن نون) به مجمع بحرین رسیدند و ماهی خود را فراموش کردند و ماهی راه خود را در دریا به صورت سوراخی به پیش گرفت. پس هنگامی که از مجمع بحرین گذشتند موسی علیه السلام به همراه خود گفت که صبحانه ما را بیار چون که از این سفر خسته شدهایم، همراه او گفت: شما توجه داشته باشید هنگامی که اقامه به پهلوی سنگ گرفته بودیم پس من فراموش کردم ماهی را و در حقیقت شیطان لعین مرا فراموش گردانید از اینکه خبر او را با شما در میان بگذارم و ماهی راه خود را در دریا بطرز بسیار عجیبی به پیش گرفت».
از این واقعه برای هر منیب (رجوعکننده) الی الله دلائل بیشماری وجود دارد. اول اینکه انبیاء و اولیاء مثل سائر مردم از اسباب عادی زندگی بهرهبرداری میکردند و عوارض بشری نیز از نوع خستگی، گرسنگی، تشنگی و نسیان بر آنان طاری میشده است و نسیان را به شیطان نسبت دادهاند چون که نوعی غفلت است و غالباً بر اثر شرارتهای شیطانی بر انسان عارض میشود و پیامبر گرامی اسلام جناب محمد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم اشتیاق حفظ کلام الله مجید را داشته و همیشه مراقب بودند که چیزی از کلام الله مجید را فراموش نکنند. الله سبحانه و تعالی به پیامبر گرامی اسلام بعنوان تسلی مژده دادند که ما قرآن مجید را در قلب مبارک شما جمع میکنیم شما ناراحت نباشید و در اثناء تلاوت جبرئیل علیه السلام تلاوت نفرمائید.
﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ١٩﴾ [القیامة: 16-19]
«زبان (مبارک) خود را در هنگام تلاوت جبرئیل برای خواندن قرآن مجید حرکت ندهی و عجله در حفظ و تلاوت آن نداشته باشی چون که جمع گردانیدن آن در قلبت و خواندن آن بر سر زبانت به عهده ما است. پس هنگامی که ما او را بواسطه جبرئیل تلاوت میکنیم تو بعداً آن را بخوان چون که بیان او بر عهده ما است».
لذا شما برای حفظ و تلاوت آن عجله نفرمائید چون که جمع کردن آن را در قلب شما و بیان او را در محضر مردم از زبان شما تعهد کردهایم چنانچه این مفهوم را در آیه سوره اعلی بگونهای دیگر بیان فرموده است:
﴿سَنُقۡرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰٓ ٦ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُ﴾ [الأعلی: 6-7]
«ما به تو قرآن مجید را آموزش میدهیم و تو او را فراموش نمیکنید مگر آنچه الله بخواهد».
مراد از ماشاء الله منسوخاتاند یعنی آنچه ما بخواهیم از قلب شما پاک میکنیم و شما آنها را فراموش میکنید.
و در روایات صحاح آمده است که پیامبر گرامی صل الله علیه و آله و سلم نماز چهار رکعتی را دو رکعت خواندند و از نماز منصرف شدند. یکی از یاران گرامی که معروف به ذوالیدین بوده سوال کرد که نماز قصر شده است یا اینکه شما فراموش کردهاید؟ پیامبر گرامی صل الله علیه و آله و سلم در جواب گفتند: چیزی نشده است. سپس از مردم سؤال کردند که ذوالیدین چه میگوید؟ مردم گفتند که بلی شما دو رکعت خواندهاید. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم گفتند که من هم مثل شما بشری هستم هنگامی که فراموش کردم بمن تذکر بدهید.
البته خداوند متعال در باب احکام شرعی از پیامبران خودش مراقبت میفرماید و آنها را بر نسیان آنها باقی نمیگذارد و تذکر میدهد که فراموشی که بر آن حضرت آمد در حقیقت آموزشی برای امت بود که هنگامی که مرتکب سهوی شدند چه باید کنند. چنانچه پیامبر گرامی اسلام آنها را آموزش کامل عنایت فرمود.
[عَنْ مُحَمَّد بْنِ سِيرِينَ يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبَا هُرَيْرَةَ يَقُولُ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صل الله علیه و آله و سلم إِحْدَى صَلاَتَىِ الْعَشِىِّ إِمَّا الظُّهْرَ وَإِمَّا الْعَصْرَ، فَسَلَّمَ فِى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ أَتَى جِذْعًا فِى قِبْلَةِ الْمَسْجِدِ فَاسْتَنَدَ إِلَيْهَا مُغْضَبًا، وَفِى الْقَوْمِ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ فَهَابَا أَنْ يَتَكَلَّمَا وَخَرَجَ سَرَعَانُ النَّاسِ قُصِرَتِ الصَّلاَةُ فَقَامَ ذُو الْيَدَيْنِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَقُصِرَتِ الصَّلاَةُ أَمْ نَسِيتَ؟! فَنَظَرَ النَّبِىُّ صل الله علیه و آله و سلم يَمِينًا وَشِمَالاً فَقَالَ: «مَا يَقُولُ ذُو الْيَدَيْنِ؟». قَالُوا: صَدَقَ لَمْ تُصَلِّ إِلاَّ رَكْعَتَيْنِ. فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَسَلَّمَ ثُمَّ كَبَّرَ ثُمَّ سَجَدَ ثُمَّ كَبَّرَ فَرَفَعَ ثُمَّ كَبَّرَ وَسَجَدَ ثُمَّ كَبَّرَ وَرَفَعَ].
وفي رواية: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ أَنْسَى كَمَا تَنْسَوْنَ فَإِذَا نَسِيتُ فَذَكِّرُونِى»[1]. محمد بن سیرین روایت میکند که از ابو هریره شنیدم که میگفت: رسول الله صل الله علیه و آله و سلم نماز خواندند با ما یا نماز ظهر بود یا عصر و روی دو رکعت سلام دادند. و بعد از آن به پای تنة خرما که در قسمت قبله مسجد قرار داشت تکیه زدند در حالی که بر چهرهاش آثار غضب دیده میشد و در میان این افراد ابوبکر و عمر حضور داشتند و از آن حالت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ترسیدند که حرف بزنند و عجولان قوم از مسجد بیرون رفتند در حالی که میگفتند که نماز قصر شده است. حضرت ذوالیدین در محضر رسول الله صل الله علیه و آله و سلم عرض کرد که نماز قصر شده است یا اینکه شما فراموش کردهاید؟! آن حضرت به طرف راست و چپ نگاه کرد و گفت: ذوالیدین چه میگوید؟ مردم گفتند: ذوالیدین راست میگوید، شما فقط دو رکعت خواندید....
و در روایتی آمده است که پیامبر گرامی فرمود که «من هم انسانی مثل شما هستم بیاد میآورم چنانچه شما بیاد میآورید و فراموش میکنم چنانچه شما فراموش میکنید هنگامی که من فراموش کردم پس بیاد من بیاورید».
از این حدیثی که در صحیح مسلم روایت شده، هویدا است که رسولالله صل الله علیه و آله و سلم با وجود شأن رفیعش که افضل مخلوقات است از بعضی لوازم بشری مبری نیست فراموشی بر او طاری میشود همانطوری که انسانهای دیگر فراموش میکنند. لذا بر این مطلب آیه 23-24 سوره کهف صراحتاً دلالت دارد که آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم هنگامی که کفار راجع به اصحاب کهف و روح و غیره سوالاتی مطرح کردند و پیامبر گرامی در جواب گفت: فردا به شما خبر میدهم در حالی که فراموش کرد که بگوید انشاء الله به همین خاطر تا مدتی وحی نیامد و هنگامی که سوره کهف نازل شد و به سوالات مشرکین پاسخ داده شد، خداوند متعال به پیامبر گرامی تذکر داد که همه کارهای خود را به مشیت خداوند متعال معلق بفرمائید.
﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا ٢٤﴾ [الکهف: 23-24]
«هرگز نگوئی که من فلان چیز را فردا انجام میدهم مگر اینکه (بگوئی) اگر خداوند متعال بخواهد (یعنی به مشیت خداوند متعال معلق بفرما) و یاد کن پروردگارت را هنگامی که فراموش کردی که مشیت او را یاد کنی. و بگو امید است پروردگارم من را به راههای رشد و صلاح راهنمائی بفرماید».
خلاصه اینکه این مثالها مشتی نمونة خروار است، از دلائل قرآن مجید و احادیث برای هر منیب واضح و روشن گردید که انبیاء علیهم الصلاة والسلام و اولیاء الله گاه گاهی از مسائل خویش فراموش میشوند و به داغ بشری که نسیان است مبتلا میگردند. لذا معبود فقط خداوند متعال است که به هیچ عنوان نسیان و فراموشی بر او طاری نمیگردد بلکه او تعالی از تمام عوارض بشری پاک و مبری است و حتی از خواب و چرت که یک نوع غفلت و بیخبری فوق نسیان است پاک و مبری است. و جمله ﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ﴾ از صفات معبود بر حق است که خداوند متعال معبود بر حق است غیر از او کسی دیگر معبود نیست چون که خداوند متعال از تمام عوارض مثل خواب و چرت و نسیان پاک و مبری بوده است. بخلاف اشرف مخلوقات مثل انبیاء و اولیاء که بر آنها خواب و نسیان طاری میشدند و از اعمال و وظائف خود گاهگاهی هم فراموش میشدند پس چطور میتوانند از حال ما بندگان مطلع شوند و به فریاد و داد ما رسیدگی بفرمایند؟
﴿لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾.
«از آن اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است».
این جمله دلیل چهارم الوهیت رب العالمین است. الله معبود بر حق است چون که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین وجود دارند همه آنها به خداوند متعال خلقاً و ملکاً و عبیداً اختصاص دارند. یعنی مخلوق و مملوک و غلام و کنیز الله سبحانه و تعالى میباشند و خداوند متعال در آنها مالکیت و تصرف کامل دارد. تحت حکومت و ریاست او قرار دارند هر چه او بخواهد همان میشود. فقط مشیت و اراده او تعالی در کائنات عظیم زمین و آسمانها حکم فرما است. بعنوان نمونه، تصرفاتی که در جهان اتفاق میافتند همه و همه به مشیت و اراده او تعالی انجام میگیرند مثل انقلابهایی که در جهان رخ میدهند. چنانکه در این مورد آیات زیادی در قرآن مجید وجود دارند. در سوره آل عمران خداوند متعال به پیامبر اسلام ارشاد فرموده است که شما بعنوان ذکر اعلان بفرمایید:
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٢٦ تُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَتُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِۖ وَتُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَتُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّۖ وَتَرۡزُقُ مَن تَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٖ ٢٧﴾ [آل عمران: 26-27]
«بگو: پروردگارا! اختیاردار همه چیزها توئی هر که را بخواهی حکومت و دارائی میبخشی و از هر که بخواهی حکومت و دارائی را باز پس میگیری، و هر کس را بخواهی عزت و قدرت میدهی و هر کس را بخواهی خوار میداری، خوبی در دست تو است و بیگمان تو بر هر چیزی توانائی. بخشی شب را جزو روز میگردانی (و بدین سبب شبها کوتاه و روزها دراز میگردند) (و بخشی از) روز را جزو شب میگردانی و (لذا روزها کوتاه و شبها دراز میشوند) و زنده را مرده پدید میآوری و مرده را زنده و به هر کس که بخواهی بدون حساب روزی میبخشی»[2].
از این آیات ملکوتی معلوم میشود که کلید انقلابهای دنیا و تبدیل حکومتها همه و همه به مشیت و اراده رب العالمین انجام میگیرند چون که او مالک الملک و شاهنشاه است در تحولات عظیم جهان فقط مشیت و اراده او دخیل است هر چه بخواهد مطابق قضا و قدر در دنیا انجام میگیرد. به هر کس هر چه بخواهد قدرت و حکومت و عزت عنایت میکند و از هر کس بخواهد قدرت و حکومت و عزت را سلب میکند. بلکه همه خیرها و خوبیها در قبضة قدرت او تعالی قرار دارند چون که او بر هر چیز قادر مطلق و توانا است و اختیار تام جهان را دارد هر چه بخواهد خلق میکند و در تمام جهان متصرف و مدبر کل است، و منجمله آن تصرفاتی که در کائنات انجام میدهد و هیچ قدرتی نمیتواند در تصرفات او خللی ایجاد کند داخل کردن شب و روز در یکدیگر است گاهی شب را بزرگ میکند و روز را کوچک، و گاهی بر عکس اجزاء شب را در اجزاء روز داخل میفرماید روز بزرگ میشود و شب کوچک، هیچ قدرتی در این نظام عظیم رب العالمین نمیتواند ایجاد اختلال کند. فقط اوست که زنده را از مرده و مرده را زنده بوجود میآورد مثلاً حیوان جاندار را از نطفة بیجان و جوجه جاندار را از تخم مرغ بیجان تولید میکند و گاهی یک نبی و ولی را از کافر که حیثیت مرده را دارد بوجود میآورد.
به هر کس که بخواهد بدون حساب و کتاب رزق عنایت میفرماید. خلاصه اینکه در تمام کائنات ارضی و سماوی متصرف، کارساز و حاجت روا فقط خداوند متعال است، و هیچ احدی را در کارهای خود دخیل و سهیم نگردانیده است. چون که قدرت کامل دارد و در انجام کارها به هیچ احدی محتاج و نیازمند نیست و همانطوری که در پیدا کردن و آفریدن مخلوقات هیچ احدی شریک نبوده و او تعالی هیچ احدی را شریک نگردانیده است. در تصرفات کائنات نیز هیچ احدی را دخیل و سهیم نگردانیده است. مشرکین عقیده دارند که خداوند متعال در امور کائنات بندگان مقرب خود را سهیم و شریک گردانیده است، لذا آنها مثل او تعالی در انجام بعضی امور متصرفاند خداوند متعال در تردید عقیده باطله آنها فرموده است که در کائنات عظیم ارضی و سماوی آنهایی را که شما بعنوان حاجت روا و متصرف در امور میخوانید بدون مشیت و اراده مالک الملک به اندازه قطمیری[3] مالکیت و تصرف ندارند.
خداوند متعال در سوره فاطر از تصرفات خود در کائنات بیان کرده است و در پایان ناتوانی کسانی را که مشرکین آنها را غیر از خداوند متعال بعنوان حاجت روا و مشکل گشا میخوانند نیز بیان فرموده است:
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ جَعَلَكُمۡ أَزۡوَٰجٗاۚ وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا يُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِي كِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ١١ وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡبَحۡرَانِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ سَآئِغٞ شَرَابُهُۥ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞۖ وَمِن كُلّٖ تَأۡكُلُونَ لَحۡمٗا طَرِيّٗا وَتَسۡتَخۡرِجُونَ حِلۡيَةٗ تَلۡبَسُونَهَاۖ وَتَرَى ٱلۡفُلۡكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ١٢ يُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَيُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُۚ وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ ١٤﴾ [فاطر: 11-14]
«شما را خداوند متعال از خاک آفریده است (ماده بعید بشر خاک است) سپس از نطفه آفریده است (ماده قریب انسان نطفه است) سپس شما را جفتهای گوناگون آفریده است (یعنی نر و ماده) هیچ مادهای حمل و وضع حمل نمیکند مگر مطابق علم ازلی و ابدی خداوند متعال و به هیچ صاحب عمری عمر عنایت نمیشود و از عمر او کاسته نمیگردد مگر در لوح محفوظ، و علم ازلی خداوند متعال قرار دارد. این چیز که هر چه مطابق علم و مشیت خداوند متعال انجام میپذیرد برای خداوند متعال تصویب آن آسان است. شب را در روز و روز را در شب داخل میفرماید و خورشید و ماه را تابع امر خود گردانیده است و همه اینها برای وقتی معین در گردشاند. این خالق و متصرف در امور، خداوند متعال است و ریاست و اختیار کائنات به او اختصاص دارد. (هیچ احدی را در حکومت و ریاست خود شریک نکرده است) کسانی را که شما (مشرکین) غیر از خداوند متعال (بعنوان حاجت روا و مشکل گشا) میخوانید اندازه قطمیری مالکیت ندارند. (یعنی در کائنات چیزی به اندازه قطمیری در اختیار آنها گذاشته نشده است که بدون مشیت و اراده او تعالی انجام دهند) اگر آنها را بخوانید فریاد شما را نمیشنوند و اگر بفرض محال بشنوند نمیتوانند شما را اجابت بکنند و روز قیامت منکر شرک شما میشوند و مثل علیم و خبیر کسی دیگر نمیتواند شما را مطلع و خبردار بگرداند».
خلاصه اینکه هر منیب الی الله از آیات مذکور بآسانی میتواند در بگیرد همانطوری که خداوند متعال در آفریدن مخلوقات انبازی و شریکی نداشته است در تصرفات و ادارة کائنات نیز شریک و انباز ندارد همه کارهای بزرگ و کوچک را ذات عظیم و مقتدر او تعالی انجام میدهد و در این قسمت نیز شریکی نداشته و ندارد.
و بعنوان نتیجه و ثمره فرمود که این خالق و متصرف در کائنات خداوند متعال است و حکومت و ریاست کائنات به او اختصاص دارد. تقدیم ظرف در جمله (لَهُ ٱلۡمُلۡكُ) بر این مطلب دلالت دارد که خداوند متعال در حکومت و ریاست کائنات شریکی ندارد و در جمله ﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ﴾ تا آخر... مشرکین را تذکر میدهد که ای مشرکین، کسانی را که شما بعنوان متصرف در امور و حاجت روا، و مشکل گشا و دافع بلاء، نافع و ضار در عالم غیب میخوانید مالکیت و اختیار قطمیری (که همان پوسته نازک روی هسته است) را ندارند. چنانکه قرآن مجید سیرت انبیاء و اولیاء را بکثرت بیان کرده است که آنها برای دفع بلا و رفع حاجات همیشه خداوند متعال را میخواندند و به پیشگاه او تضرع و عاجزی میکردند. خصوصاً در سوره انبیاء خداوند متعال سیرت انبیاء را بیان کرده است که همه آنها برای رفع مهمات و مشکلات خداوند متعال را میخواندهاند و خداوند متعال به فریاد آنها رسیدگی و اجابت کرده است و در پایان داستان انبیاء سیرت و مسلک انبیاء را در باب دعاء خواندن چنین بیان فرموده است:
﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَكَانُواْ لَنَا خَٰشِعِينَ ٩٠﴾ [الأنبیاء: 90]
«انبیاء علیهم الصلاة والسلام دواماً در باب خوبیها از یکدیگر سبقت میگرفتند و ما را میخواندند در حالی که به رحمتهای ما راغب بودند و از گرفت ما میترسیدند و به پیشگاه ما خشوع و خضوع داشتند».
این آیه شریفه مسلک انبیاء را در باب خواندن و دعاء بیان میکند که انبیاء دواماً در هر حال فقط خداوند متعال را میخواندند و هر چیز را از او مسئلت میکردند و ما انسانها و جنها را خداوند متعال موظف کرده است که به سیرت انبیاء علیهم الصلاة والسلام متمسک شویم و آنها را اتباع کنیم. از سیرت انبیاء علیهم الصلاة والسلام هویدا است که آنها برای رفع حاجات و جلب منافع در عالم غیب فقط خداوند متعال را مستقیماً میخواندند و به هیچ کس متوسل نمیشدند بلکه مستقیماً خداوند متعال را میخواندند و از او مسئلت میکردند در حقیقت همه مخلوقات سائل درگاه وسیع رب العالمیناند و تمام مایحتاج خود را از او مسئلت میکنند چنانکه این مطلب را در سوره مبارکه الرحمن بیان فرموده است:
﴿يَسَۡٔلُهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [الرحمن: 29]
«تمام کسانی که در آسمانها و زمیناند حاجات خود را از او مسئلت میکنند».
مراد از ﴿مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ﴾ فرشتگان الهیاند و از ﴿مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ انبیاء و اولیاء و غیرهاند همه و همه از پیشگاه عظیم او مسئلت دارند و به او نیازمند اند و هر چه او میخواهد و اراده میکند انجام میدهد بدون اینکه از کسی مشورت بگیرد.
و جمیع امور ارضی و سماوی را تنها ذات یگانهاش انجام میدهد و در آنها متصرف است.
﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ يَعۡرُجُ إِلَيۡهِ فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ ٥﴾ [السجدة: 5]
«تدبیر جمیع امور از آسمانها تا زمین (در دنیا) را فقط خداوند متعال در تصرف دارد فقط اوست متصرف و مدبر. روز قیامت تصرف و تدبیر تمام امور بخداوند متعال عروج و رجوع دارند در آن روزی که مقدارش اندازه هزار سال از سالهای دنیا میباشد. (برای بعضی کفار از این همه بیشتر طول دارد)».
خلاصه اینکه همانطوری که خداوند متعال تنها خالق مخلوقات است فقط اوست مدبر و متصرف در کائنات عظیم ارضی و سماوی، هر چه او میخواهد میشود. بندگان بدون اراده و مشیت او حتی اراده و مشیتی ندارند. اول خداوند متعال اراده میکند در قلب آنها تصور و خیالات خطور میکنند چنانکه در این مورد فرموده است:
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٩﴾[التكوير: 29]
«و شما اراده نمىكنيد مگر اينكه خداوند- پروردگار جهانيان- اراده كند و بخواهد!».
یعنی: در قلب شما هیچ تصوری و خیالی دور نمیزند مگر اینکه ابتداء خداوند متعال تصمیم و اراده آن را میفرماید سپس در قلب شما آن اراده و تصور میآید.
انسان تا حد تصور و خیال نیز بخداوند متعال نیازمند و محتاج است. اول خداوند متعال اراده میکنند تصور و خیال در قلب ما پیدا میشود.
مشرکین عقیده داشتند که معبودان آنها در اعطاء اولاد و مال و عزت و ذلت آنها دخیل و سهیماند این مسئله را نیز خداوند متعال در قرآن مجید صراحتاً بیان فرموده است که در اعطاء اولاد هیچ احدی را سهیم و شریک و دخیل نگردانیده است بلکه در بخشش اولاد فقط مشیت و اراده رب العالمین مؤثر است. هر چه میخواهد به هر کس عنایت میفرماید و هر چه میخواهد خلق میفرماید بدون اینکه از کسی مشورت بگیرد. مسئله اعطاء اولاد را در سوره الشوری چنین بیان فرموده است:
﴿لِّلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ يَهَبُ لِمَن يَشَآءُ إِنَٰثٗا وَيَهَبُ لِمَن يَشَآءُ ٱلذُّكُورَ ٤٩ أَوۡ يُزَوِّجُهُمۡ ذُكۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَيَجۡعَلُ مَن يَشَآءُ عَقِيمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِيمٞ قَدِيرٞ ٥٠﴾ [الشوری: 49-50]
«حکومت و ریاست آسمانها و زمین بخداوند متعال اختصاص دارند (در این حکومت و ریاست خود) خلق میکند آنچه را میخواهد. عنایت میکند به هر کسی که بخواهد تنها دختر، و عنایت میفرماید به هر کسی که بخواهد تنها پسر، و عنایت میکند به هر کسی که بخواهد دختر و پسر. و قرار میدهد هر کس را بخواهد عقیم، یعنی هیچ فرزندی به او عنایت نمیفرماید. یقیناً او دانا و توانا است».
با بیان این آیه کریمه عقیده باطله مشرکین را رد فرمود، مشرکین معبود خود را در اعطاء اولاد مؤثر میدانستند حتی آنها را به معبودان خود نسبت میدادند مثل عبدالعزی و عبدالشمس – یا پیر بخش، ولی بخش و نبی بخش – حال آنکه غیر از خداوند متعال بخشاینده فرزند هیچ احدی از انبیاء و اولیاء نیستند. فقط خداوند متعال است مطابق مشیت و اراده خویش به هر کس هر چه میخواهد عنایت میکند از پسر یا دختر، و اراده مشیت هیچ احدی را دخیل و سهیم نگردانیده است چنانچه از تدبر آیات مذکوره هویدا است که بخشنده اولاد فقط خداوند متعال است پس لازم است که اولاد به او نسبت داده شوند و مسمی به عبدالله و عبدالرحمن و خدا بخش و الله بخش و غیره شوند و به پیرها و انبیاء و اولیاء نسبت داده نشوند که بزرگترین ظلم است که فرزند را خداوند متعال بخشیده است و انسان ظالم او را پیر بخش یا پیر داد مسمی میکند و خیال و تصور دارد که شاید پیر او را بخشیده است.
حالانکه در سیرت انبیاء و اولیاء این مسئله نیز واضح و روشن بیان شده است که آنها نیز اولاد از خداوند متعال مسئلت میکردند. چنانکه ابراهیم خلیل الله در سن پیری از خداوند متعال اولاد طلب کرد و خداوند متعال در کهولت به او دو پسر رشید از دو مادر عنایت فرمود و حضرت ابراهیم از خداوند متعال همیشه تشکر و ستایش میکرد که به او دو فرزند در زمان کهولت عنایت فرموده است. خداوند متعال دعاء و ستایش ابراهیم خلیل الله را چنین حکایت نموده است:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى ٱلۡكِبَرِ إِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَۚ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ ٣٩﴾ [ابراهیم: 39]
«حمد و ستایش بخداوندی اختصاص دارد که به من (ابراهیم) در سن پیری دو فرزند رشید اسماعیل و اسحق را عنایت فرموده است، یقیناً پروردگارم دعاء خوانندگان خود را اجابت میکند».
حضرت ابراهیم خلیل الله اعتراف میکند که دو فرزند برومندش عنایت رب العالمیناند آن هم بعد از خواندن و طلب (که او خداوند متعال را خواند و از او طلب کرد و به او عنایت شدند) باین خاطر فرمود:
﴿إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ﴾ [ابراهیم: 39]
«پروردگارم فریاد فریادکنندگان را میشنود و اجابت میفرماید».
همچنین حضرت زکریا علیه السلام که فرزندی نداشت و به سن پیری رسیده بود از خداوند متعال مسئلت نمود که به او فرزندی عنایت بفرماید. خداوند متعال به او فرزندی رشید عنایت فرمود. چنانکه در سوره مریم دعاء حضرت زکریا علیه السلام چنین ذکر شده است:
﴿إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ نِدَآءً خَفِيّٗا ٣ قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَيۡبٗا وَلَمۡ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّٗا ٤ وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي وَكَانَتِ ٱمۡرَأَتِي عَاقِرٗا فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا ٥ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِيّٗا ٦﴾
[مریم: 3-6]
«هنگامی که حضرت زکریا آهسته خواند پروردگارش را، فرمود: پروردگارا، استخوانهای من سست شدهاند و سرم از پیری میدرخشد لیکن هر زمان تو را خواندهام محروم نشدهام بلکه به دعاهایم جواب دادهاید (اکنون که در آخر عمرم قرار دارم) و از موالی خود احساس خطر را بعد از خودم دارم، و زنم نازا بوده است. لذا اکنون از شما میخواهم که بمن فرزندی برومند عنایت بفرمائید تا که وارث (علوم من) و وارث علوم آل یعقوب باشد و او را فرزندی صالح و نیک و مورد پسند خود بگردان».
خداوند متعال به بندهاش زکریا علیه السلام جواب عنایت فرمود که من بشما در این موقع فرزندی عنایت میکنم اگرچه زمان فرزند شما از نظر اسباب ظاهری نیست و من بر آن قادرم که در غیر موقع فرزند عنایت کنم.
خداوند متعال در آسمانها و زمین حکومت و ریاست کامل دارد و در هر چیز متصرف و مدبر فقط ذات عظیم الشان اوست، و در خلق مخلوقات و تدبیر و تصرف آنها شریکی و انبازی نداشته و ندارد و در حکومت و ریاست وسیع او تعالی هیچ احدی نمیتواند اختلالی بوجود بیاورد و بر علیه حکومت او نمیتوانند تظاهراتی بکنند بلکه همه و همه در برابر او طوعاً و کرهاً تسلیماند و هیچ احدی بدون اذن و اجازه او تعالی حتی به پیشگاه او شفاعت هم نمیتواند بکند بلکه شفاعت نیز باذن و اراده و مشیت او انجام میگیرد.
مشرکین معبودان خود را محبوبان خداوند متعال تصور میکردند و عقیده داشتند که شفاعت آنها را به هیچ عنوان از پیشگاه خداوند متعال رد نمیشود چونکه محبوبان خداوند متعالاند و محب شفاعت محبوبان خود را میپذیرد، باین خاطر اظهار میکردند که اگر ما معبودانی را جز خداوند متعال پرستش میکنیم به این خاطر است که ما را با شفاعت خود بخداوند متعال نزدیک بگردانند. لذا عبادت و پرستش آنها بخاطر حصول قرب خداوند متعال و شفاعت آنها عند الله است. این عقیده و ادعای آنها را خداوند متعال در سورههای متعددی بیان فرموده است. در سوره یونس آیه 18 چنین بیان کرده است:
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ﴾ [یونس: 18]
«مشرکین پرستش میکنند غیر از خداوند متعال، کسانی را که به آنها ضرری نمیتوانند برسانند (در صورت عدم پرستش و نه به آنها سودی میتوانند برسانند در صورت پرستش) و میگویند که اینها شفاعتکنندگان ما هستند در پیشگاه خداوند متعال».
از این آیه معلوم میشود که مشرکین پرستش معبودان خود را توجیه میکردند که آنها برای شفاعت به پیشگاه خداوند متعال پرستش میشوند لذا پرستش آنها عبث و بیهوده و شرک محسوب نمیشود اما خداوند متعال این توجیه آنها را نپذیرفت و برای آنها شرک محسوب کرد چون اینها غیر الله را با عبادت خداوند متعال شریک میکنند در حالی که عبادت حق اختصاصی رب العالمین است و هیچ احدی به هیچ عنوانی و توجیهی نمیتواند شریک رب العالمین قرار بگیرد لذا توجیه مشرکین که عبادت برای شفاعت انجام میگیرد مردود و غیر قابل قبول است. در دنباله آیه 18 سوره یونس به مشرکین چنین جواب داد:
﴿قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ١٨ ﴾ [یونس: 18]
«بگو: آیا (ای مشرکین!) شما خداوند متعال را خبر میدهید به شفاعت کسانی که هیچ چیزی را در آسمانها و زمین نمیدانند خداوند متعال پاک و مبری و برتر است (از شرکت کسانی که مشرکین با خداوند متعال در عبادت شریک میکنند)».
توضیح: خداوند متعال در جواب ادعاء شفاعت فرموده است که شفاعت بعد از علم انجام میگیرد که شفیع از احوال کسانی که برایشان شفاعت میکند خبر داشته باشد در حالی که معبودان مشرکین هیچ خبری از آسمانها و زمین و ما بینهما ندارند چطور میتوانند شفاعت کنند؟
معنای دوم آیه اینکه ای پیامبر گرامی، به مشرکین بگو که آیا شما خبر میدهید خداوند متعال را به شفاعت کسانی که خداوند متعال آنها را در زمین و آسمانها نمیداند – یعنی آن شفاعتکنندگان وجودی در زمین و آسمانها ندارند – اگر میداشتند حتماً خداوند متعال آنها را میدانست لذا شما بدون دلیل و مدرک آنها را شفیع تصور کرده، میخوانید و پرستش میکنید و در حالی که برای شفاعت آنها که برای شما شفاعت کنند هیچ دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد. پس چرا شما عبادت را که حق اختصاصی رب العالمین است برای غیر الله و به خاطر جلب شفاعت آنها انجام میدهید. در حالی که خداوند متعال در قرآن مجید و احادیث گهربار سرور کائنات صل الله علیه و آله و سلم به جهانیان دستور نداده است که شما انبیاء و اولیاء الله را بعنوان شفیع بخوانید یا اینکه سجده تعظیمی کنید یا اینکه مرقد آنها را طواف کنید یا برایشان سبیل بزنید و نذورات تقدیم کنید. حالانکه خواندن، سجده، طواف و نذورات همه عبادتاند و حق اختصاصی رب العالمیناند و هیچ احدی به هیچ عنوانی و توجیهی در عبادت که حق خصوصی او تعالی است شریک نبوده و نیست و نخواهد شد. شرک مشرکین در هر عصر و زمان فقط در قسمت عبادت رب العالمین و بعضی صفات عالیة او بوده است، ورنه هیچ مشرکی عقیده دو خالق و دو رب مساوی را نداشته است حتی از مشرکین عصر رسول الله صل الله علیه و آله و سلم هنگامی که سوال میشد که زمین و آسمانها را چه کسی خلق نموده است؟ فوراً جواب میدادند که خداوند متعال. و اگر از آنها سوال میشد که چه کسی شما را از زمین و آسمان رزق میدهد و چه کسی اختیار سمع و بصری شما را دارد؟ و کیست که زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج میکند و چه کسی امور جهان را در اختیار دارد؟ مشرکین فوراً جواب میدادند که خداوند متعال است، این مطالب بعنوان دلیل «علی سبیل اعتراف من الخصم» در قرآن مجید بکثرت ذکر شدهاند. بعنوان نمونه بذکر چند آیه اکتفاء میشود.
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ﴾
[الزمر: 38]
«اگر سؤال کنید (شما ای پیامبر اسلام) از مشرکین که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ فوراً جواب میدهند که الله است (که آفریده است آسمانها و زمین را)».
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡعَلِيمُ ٩ ﴾ [الزخرف: 9]
«اگر سوال کنید که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است (مشرکین) فوراً جواب میدهند که ذات توانا و دانا آنها را آفریده است».
مشرکین نه تنها عقیده به ذات مقدس الله داشتند بلکه او را توانا و دانا نیز میدانستند که در سوره زخرف بجای خلقهن الله گفتند: العزیز العلیم که ذات توانا و دانا آنها را آفریده است.
﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٣١ فَذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٣٢﴾ [یونس: 31-32]
«بگو (ای پیامبر اسلام!) چه کسی به شما رزق میدهد (ای مشرکین) از آسمان و زمین؟ چه کسی مالک سمع و بصر شما است؟ و چه کسی است که زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج میکند؟ و چه کسی است که تمام امور کائنات را تدبیر و اداره میکند؟ (مشرکین) فوراً جواب میدهند: الله است که (به ما رزق میدهد و اختیار سمع و بصر را دارد و مرده را از زنده و زنده را از مرده اخراج میکند و تمام امور کائنات را از جزئی و کلی تدبر و اداره میکند). (پس ای پیامبر گرامی!) به آنها بگو: از خداوند متعال نمیترسید (در حالی که اعتراف دارید که همه چیز را از او دریافت میکنید پس در عبادت با او چرا دیگران را شریک میکنید؟ آیا از او نمیترسید؟ بلکه باید بترسید و با او دیگری را شریک نکنید). پس این خدا است، پروردگار حقیقی شما، پس چیست بعد از راستی مگر گمراهی پس کجا منصرف کرده میشوید».
در آخر فرمود: این ذات رازق و مالک سمع و بصر و مخرج حی از میت و مخرج میت از حی و مدبر کل شی خداوند متعال است که اختیاردار بر حق و مالک شما است. پس از عبادت او بعبادت غیر الله کجا منصرف کرده میشوید و به آستانهها و عتبات مخلوقات حیران و سرگردان میگردید؟! و خداوند متعال و منان را فراموش کردهاید در حالی که اعتراف دارید که رازق و مالک و زندهکننده و کشنده شما فقط خداوند متعال است و تمام امور کائنات را او اداره میکند؟! و به هیچ کسی چیزی را تفویض نکرده است که او باختیار خودش تصرفی داشته باشد و بدون اذن و اراده و مشیت خداوند متعال کاری را انجام دهد.
در حکومت و ریاست آسمانها و زمین عظمت و جلال و کبریایی رب العالمین باندازهای است که هیچ احدی بدون اذن و اجازه او نمیتواند شفاعت کند. همه در برابر او گردن تسلیم خود را خم کردهاند این مطلب را در جمله بعد چنین بیان فرموده است:
﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ﴾ [البقرة: 255]
«کیست آنکه در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازه او؟».
استفهام انکاری است، یعنی هیچ احدی بدون اذن او نمیتواند شفاعت کند. و این صفت پنجم از صفات خدا است که مقام الوهیت و مقام عبودیت را روشن میکند.
چه بندگان همگی در بارگاه الوهیت بر جایگاه بندگی میایستند نه از آن فراتر میروند و نه از آن تخطی میکنند. همچون بندة فروتن فرمانبردار میایستند که در حضور ارباب خود گستاخی نمیکند و خودسرانه به سخن نمیپردازد و پیش از دستور او دست بکاری نمیزند و در نزد او جرأت میانجیگری بخود نمیدهد، مگر آنگاه که به او اجازه داده شود. بدین هنگام متواضعانه این اجازه را پذیرا میگردد و در حدود اختیار خود میانجیگری میکند. بندگان در میان خود متفاوت هستند در ترازوی خدا نیز با یکدیگر تفاوت دارند ولیکن هر یک از آنان در جائی میایستد که لیاقت آن را دارد، و پیچ بندهای از حد و مرز خود پا فراتر نمیگذارد، این الهام و اشارهای است به عظمت و شوکت و رهبت و هیبتی که در ظل الوهیت والا و بالای خداوندی قرار دارد صیغه استفهام انکاری به این الهام و اشاره، عمق و ژرفای بیشتری میدهد و بیانگر آن است که چنین کاری ناشدنی است و اگر چنین میبود، زشت و ناپسند مینمود. پس آن چه کسی است که بتواند بدون اجازه خداوند در پیشگاه او شفاعت و میانجیگری کند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر