توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ بهمن ۱۰, یکشنبه

مبحث چهارم صلح حسن بن علی رضی الله عنه با معاویه رضی الله عنه

 

مبحث چهارم
صلح حسن بن علی
 رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه

پس از شهادت امیر مؤمنان علی  رضی الله عنه ، به صورت عمومی با حسن  رضی الله عنه  بیعت شد و فرمانداران و فرماندهان دوران خلافت علی  رضی الله عنه  و همچنین تمامی مردمانی که پیش از این با امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  بیعت کرده بودند، با حسن  رضی الله عنه  نیز بیعت نمودند و بدین ترتیب حسن بن علی  رضی الله عنه  خلیفه‌ی مسلمانان گشت و زمام امور را به دست گرفت. وی، کارگزاران و فرمانداران خویش را به نواحی مختلف فرستاد و به تقسیم عطایا پرداخت و برای راضی‌کردن مجاهدانی که در جنگ‌ها شرکت داشته‌اند، بر سهم آنان افزود و توانست رضایت آنان را جلب کند[1].

حسن بن علی  رضی الله عنه  به مرحله‌ای رسیده بود که توان رویارویی با معاویه  رضی الله عنه  را به دست آورده بود؛ زیرا شخصیت یگانه و استوار او به لحاظ سیاسی، نظامی، اخلاقی و دینی از یک‌سو، و وجود شخصیتهایی چون قیس بن سعد بن عباده، حاکم بن عدی طائی و چندی دیگر از فرماندهانی که توانایی نظامی و تاکتیکی زیادی داشتند، از سوی دیگر، موقعیت بسیار خوبی برای وی فراهم آورده بود. با این حال حسن  رضی الله عنه  ترجیح داد به منظور جلوگیری از خونریزی و کشته شدن مسلمانان، به صلح و سازش روی بیاورد و بدین سان وحدت و یکپارچگی امت اسلامی را حفظ نماید. او، هیچ علاقه‌ای به دنیا و جاه و مقام دنیوی نداشت[2].

حسن بن علی  رضی الله عنه  تلاش برای وحدت امت اسلامی را سر‌لوحه‌ی کار خویش قرار داد. آن هم درحالی که نیروی نظامی قدرتمندی داشت و همچنان زمام امور، در دست او و یارانش بود. امام بخاری روایتی نقل نموده که بر اقتدار نظامی حسن  رضی الله عنه  دلالت ‌‌می‌کند. عمرو بن عاص  رضی الله عنه  می‌گوید: «گردانها و لشکریان (حسن  رضی الله عنه ) را به گونه ای یافتم که تا بر رقبای خویش پیروز نشوند، دست‌بردار نیستند»[3]. حسن بن علی  رضی الله عنه  می‌فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختیارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ می‌دادم، در کنار من می‌جنگیدند و اگر صلح می‌کردم،آنها نیز صلح می‌نمودند»[4].

اگر حسن  رضی الله عنه  از نیروی نظامی مقتدری برخوردار نبود، دیگر ضرورتی نداشت که معاویه  رضی الله عنه  با او به گفتگو بپردازد و به شروط و ضوابطی که توسط وی مقرر شده بود، تن دهد؛ زیرا اگر معاویه  رضی الله عنه  می‌دانست که حسن  رضی الله عنه  به لحاظ نظامی (و سیاسی) ضعیف است و قدرت چندانی ندارد، بدون هیچ دغدغه‌ای وارد کوفه می‌شد و زحمت مذاکره با حسن  رضی الله عنه  را متحمل نمی‌گشت و به شروط وی تن نمی‌داد و به راحتی بر حسن  رضی الله عنه  ظفر می‌یافت. راستی آیا دلیل صلح حسن  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  ضعف نظامی و سیاسی حسن بن علی  رضی الله عنه  بوده است[5]؟!.

ابن تیمیه  رحمه الله  در کتاب منهاج ‌السنۀ در پاسخ این سؤال می‌گوید: حسن  رضی الله عنه  قدرت داشت به همراهی یارانش هرچند کم‌تر از یاران و لشکریان معاویه  رضی الله عنه  بودند، بر وی پیروز شود؛ همچنان‌که در بسیاری از موارد تعدادی اندک، بر لشکری بسیار بزرگ ظفر یافته‌اند، اما حسن بن علی  رضی الله عنه  اخلاقی سترگ داشت و با آشوب و تفرقه، به شدت مخالف بود و به وحدت و یکپارچگی امت اسلامی، اهمیت زیادی می‌داد. بدین ترتیب خداوند  عزوجل  به وسیله‌ی حسن بن علی  رضی الله عنه  شکاف‌های میان امت اسلامی را برداشت و مسلمانان را متحد و یکپارچه ساخت[6].

حسن  رضی الله عنه  شخص همیشه بیدار و آگاهی بود که به اصلاح امت و ایجاد وحدت و یکپارچگی می‌اندیشید و برای رسیدن به این هدف، در برابر موانع و تنگناها ایستادگی می‌کرد و گاهی نیز برای مصلحت امت، در برابر ناملایمات، برخلاف میل قلبی، سر تسلیم فرود می‌آورد. در صلحی که میان معاویه  رضی الله عنه  و حسن  رضی الله عنه  ‌صورت گرفت، شروط و تعهداتی مقرر گردید و این صلح، به نتایجی انجامید که در عصرهای مختلف و درگذر زمان، همواره افتخاری برای امام حسن  رضی الله عنه  به حساب آمده و خواهد آمد. دکتر خالد الغیث می‌گوید: صلح حسن مجتبی  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  که موجب جلوگیری ازخونریزی و هدر رفتن خون مسلمانان شد، در واقع از اهمیتی چون جمع‌آوری قرآن توسط عثمان بن عفان  رضی الله عنه  و جهاد علیه مرتدان، توسط ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  برخوردار بود[7]. و می‌توان این صلح را یکی از معجزات نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برشمرد. دلیل این ادعا، روایتی است که امام بخاری نقل کرده است؛ ابوبکره  رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که بر فراز منبر می‌فرمود: «ابني هذا سيد ولعل الله أن يصلح به بين فئتين من الـمسلمين» یعنی: «این فرزندم، سید و آقاست؛ چه‌بسا خداوند، او را واسطه‌ی صلح و سازش دو گروه بزرگ مسلمان بگرداند». ابوبکره  رضی الله عنه  می‌گوید: در آن هنگام، حسن  رضی الله عنه  کنار رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بود و آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  ضمن بیان این فرموده، گاهی به حسن نگاه می‌کرد و گاهی به مردم[8].

صلح حسن  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه ، در تاریخ اسلام از اهمیت شایانی برخوردار است؛ بدین دلیل که:

1-  این صلح، یکی از نشانه‌های حقانیت رسالت محمد مصطفی  صل الله علیه و آله و سلم  بود.

2-  این صلح، موجب جلوگیری از قتال و خونریزی میان مسلمانان شد و در نهایت، به وحدت و یکپارچگی آنان انجامید.

3-  امام حسن  رضی الله عنه  نخستین خلیفه‌ای بود که هرچند در اوج قدرت قرار داشت و هیچ فشاری سیاسی و نظامی، او را تهدید نمی‌کرد، اما از پست و منصب خلافت روی گرداند تا با این کار، میان امت اسلامی، صلح و آرامش برقرار کند.

4-  حسن  رضی الله عنه  آخرین خلیفه از خلفای راشدین پس از رسول‌ گرامی اسلام  صل الله علیه و آله و سلم  بود و به همین خاطر کتب عقاید، حدیث، تاریخ، ادبیات و غیره مملو از روایاتی است که به صلح حسن بن علی  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  پرداخته است. کسانی که این کتابها را مطالعه می‌کنند، در بسیاری از آنها بویژه در تاریخ طبری، روایاتی را در این باره می‌یابند که برخی، با برخی دیگر متناقض می‌باشد و صحیح و ضعیف آنها، با هم خلط شده است. در این میان، گزارشهای تاریخی، بدون در نظرگرفتن زمان وقوع آن، نقل گردیده و همین، مطالعه‌کننده را در فهم و نتیجه‌گیری با مشکل، مواجه نموده است. در حالی که رعایت تسلسل زمانی در نقل وقایع و جریانهای صلح از اهمیت شایانی برخوردار است و کمک وافری به فهم موضوع کمک می‌کند[9].

دکتر خالد الغیث، تلاش فراوانی کرده تا این مصادر و کتاب‌ها را مورد بررسی قرار دهد و روایات صحیح و غیرصحیح را از هم جدا نماید و آنها را به ترتیب زمان وقوع، گرد آورد. وی، روایات ضعیفی را که به نحوی، با روایات صحیح تطابق دارند، از سایر روایات، جدا نموده و به روشی خاص، از آنها در نتیجه‌گیری موضوع، استفاده کرده است. وی، در مورد روایاتی که پیرامون خلافت معاویه  رضی الله عنه  در تاریخ طبری آمده نیز به همین روش عمل نموده است[10]. بنده، در نقل و بازنویسی گزارشهای مربوط به صلح امام حسن  رضی الله عنه  از این تلاشهای زیبا و تقسیم‌بندی ابتکاری دکتر خالد الغیث بهره‌ی وافری بردم.

مهم‌ترین مراحل صلح

مرحله‌ی اول:

فرموده‌ی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مبنی بر اینکه خدای متعال، حسن  رضی الله عنه  را واسطه‌ی صلح و سازش دو گروه بزرگ از مسلمانان قرار می‌دهد. این سخن رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به خودی خود، انگیزه‌ای برای حسن  رضی الله عنه  ایجاد کرد که با اطمینان خاطر، اقدام به صلح کند و در انجام این کار مصمم باشد[11]. رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  درباره‌ی وی فرموده بود: «إن ابني هذا سيد، و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين من الـمسلمين»[12] یعنی: «این فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسیله‌ی او، میان دو گروه عظیم از مسلمانان، صلح و سازش برقرار سازد». این گفته‌ی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، یک خبر یا سخن معمولی نبود که حسن  رضی الله عنه  و دیگر مسلمانان، آن را فقط بشنوند و دیگر هیچ مسئولیتی نداشته باشند؛ بلکه این سخن، تمام دیدگاهها، افعال و روش زندگی حسن  رضی الله عنه  را تحت تأثیر قرار داد و با گوشت و خون وی عجین گشت و وی، چاره‌ای جز این نداشت که فرموده‌ی جد بزرگوارش، رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را سرلوحه‌ی تمام افعال و اندیشه‌های خویش قرار ‌دهد. حسن بن علی  رضی الله عنه  این سخن را وصیت و سفارشی از جانب رسول‌ گرامی اسلام تلقی می‌کرد و چون این رهنمود نبوی را بر زبان می‌آورد، چشمانش برق می‌زد و آثار سرور و شادی در چهره‌اش نمودار می‌گشت. این وصیت و سفارش نبوی، حسن  رضی الله عنه  را بکلی تحت تأثیر قرار داد و آرمانی برای وی گردید؛ از اینرو بدان تمسک جست و آن‌را هدف زندگی خویش قرار داد.

علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  فرزندش حسن  رضی الله عنه  را از جان و دل دوست می‌داشت؛ چراکه خداوند  عزوجل  به او مناقب وموهبت‌های خاصی ارزانی داشته بود و علی  رضی الله عنه  خوب می‌دانست که حسن  رضی الله عنه  از چه فضایل و مناقبی برخوردار است. به همین خاطر او را گرامی می‌داشت. حسن بن علی  رضی الله عنه  حتی هنگام سخن گفتن با پدر گرامیش، این سفارش جدش را سرلوحه‌ی خویش قرار ‌داد. چنانچه پس از شهادت عثمان  رضی الله عنه  از پدرش خواست که عزلت اختیار کند و از دیده‌ها نهان شود تا زیان‌ها و آسیب‌های فتنه‌ای که به وجود آمده بود، متوجه او نگردد و تنها کارگردانان این فتنه از آن متضرر گردند. وی، به پدرش گفت: «پدرم! اگر شما در لانه‌‌ی سوسمار هم پنهان شوید، باز هم مردم به دنبال شما خواهند آمد و بدون اینکه خودتان بخواهید، با شما بیعت خواهند کرد».

زمانی که علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  عزم نبرد با اهل شام را نمود و سپاه خویش را آماده‌ی حرکت کرد، حسن  رضی الله عنه  نزد پدرش رفت و گفت: «پدر جان! از این کار دست بردار. این جنگ میان مسلمانان اختلاف می‌اندازد و موجب ریختن خون مسلمانان و اختلاف و چنددستگی آنان می‌گردد». علی  رضی الله عنه  به توصیه‌‌ی فرزندش عمل نکرد؛ زیرا او معتقد بود مردم دچار فتنه شده‌اند و باید آنها را امر به معروف و نهی از منکر کند. سرانجام علی  رضی الله عنه  به یاران خویش پیوست و تصمیم خویش را عملی نمود[13]. البته ناگفته پیداست که در جریان نبرد با اهل شام، حق، با علی  رضی الله عنه  بود.

یکی از معجزات رسول‌ اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  همان پیشگویی و خبری بود که با تربیت اسلامی حسن بن علی  رضی الله عنه  نمایان گردید. حسن بن علی  رضی الله عنه  شخصیتی یگانه، مهتر و فرزانه بود و این مقام و سیادت را با جنگ و خونریزی و غارت و چپاول به دست نیاورد؛ بلکه با خویشتن‌داری و پرهیز از خشونت و همچنین ممانعت از ریختن خون مسلمانان به این مقام والا دست یافت. بی‌تردید رسیدن به چنین مقامی بدون توقیق الهی مقدور نیست و با فکر و اندیشه‌ی شخصی و بشری نمی‌توان به چنین مقامی نایل آمد.

حسن  رضی الله عنه  در حالی با معاویه  رضی الله عنه  صلح نمود که هزاران سرباز وفادار، از او فرمانبرداری می‌کردند؛ هرچند در این میان سربازانی هم بودند که صرفاً برای منافع دنیوی و شخصی خود در سپاه آن بزرگوار جای گرفته بودند. بطور کلی حسن  رضی الله عنه  نمی‌خواست به خاطر وی، حتی یک قطره‌ خون بر زمین بریزد یا مسلمانی آسیب ببیند. وقتی انسان ریاست قوم یا طایفه‌ای را بر عهده می‌گیرد، باید نهایت تلاش خویش را برای حفاظت، صیانت و مراقبت از افراد تحت سلطه‌ی خویش بکار گیرد وگرنه (سلطه و ریاستی که به غیر از این اهداف صورت گیرد) نوعی خودکامگی و استبداد خواهد بود و پیامدی جز هلاکت و نابودی نخواهد داشت. چنین ریاستی، سرانجام، موجب خونریزی، غارت و ذلت و خواری خواهد شد و چنین رئیسی، مورد خشم خداوند  عزوجل  و نیز مورد حشم مردم و تاریخ قرار می‌گیرد.

قدرت‌طلبی و حرص جاه و ثروت، همواره در طول تاریخ، عامل خونریزی و چپاول بوده و افرادی که امواجی از خون در کوچه و خیابان به راه انداخته‌اند، انگیزه‌ای جز برتری‌جویی نداشته‌اند[14].

حسن  رضی الله عنه  هیچ رغبتی به دنیا و زر و زیور دنیوی نداشت و خواهان قدرت و ریاست نبود. برای حسن  رضی الله عنه  این امکان وجود داشت که با به راه‌انداختن جنگ و خونریزی، به مقاصد و امتیازهای دنیوی دست یابد، اما او، تنها به آخرت و نعمت‌های بهشتی می‌اندیشید و همواره تلاش می‌کرد تا امت جدش، محمد مصطفی  صل الله علیه و آله و سلم  را از قتل و کشتار مصون بدارد.

حسن بصری می‌گوید: «زمانی که حسن بن علی  رضی الله عنه  زمام امور را به دست گرفت، دیگر خونی بر زمین نریخت[15]. شخصِ حسن  رضی الله عنه  نیز به این امر، می‌بالید و افتخار می‌کرد که به وصیت جدش رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  جامه‌ی عمل پوشیده و دستور آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  را اجرا نموده و در زندگی خویش، روشی ایمانی در پیش گرفته است»[16].

خداوند متعال، به وسیله‌ی حسن  رضی الله عنه  میان اهل عراق و سایر امت اسلامی، صلح و سازش برقرار نمود. رسول‌گرامی اسلام  صل الله علیه و آله و سلم  برقرای صلح و سازش را جزو فضایل حسن  رضی الله عنه  برشمرد؛ زیرا حسن  رضی الله عنه  از امارت و خلافت دست کشید و آن‌را به معاویه  رضی الله عنه  واگذار نمود. اگر حسن  رضی الله عنه  مأمور بود که با معاویه بجنگد و دست از حکومت برندارد، رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به هیچ‌ عنوان، برقرای صلح و سازش را از فضایل حسن  رضی الله عنه  بر نمی‌شمرد. زیرا در این صورت حسن  رضی الله عنه  به خوبی انجام وظیفه نکرده بود.

در نتیجه آنچه حسن  رضی الله عنه  انجام داد، یعنی، صلح وی با معاویه، نزد خدا و رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  پسندیده و مطلوب بود، نه جنگ و نبرد با او[17].

مرحله‌ی دوم:

حسن  رضی الله عنه  برای بیعت با اهل عراق، شرطی تعیین نمود که طبق آن مقرر گردید، با هر کس که او صلح کند، آنان نیز صلح نمایند و با کسانی که او بجنگد، آنها بجنگند[18].

میمون بن مهران می‌گوید: حسن بن علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  پس از پدرش، دو بار با اهل عراق بیعت کرد. یکی، بیعت امارت؛ و دیگری پیمان بر سرِ اینکه آنها، هر آنچه را که حسن  رضی الله عنه  انجام دهد یا بپذیرد، قبول نمایند و خودسرانه کاری نکنند[19].

خالد بن مصرب می‌گوید: شنیدم که حسن بن علی  رضی الله عنه  گفت: «به خدا سوگند که تنها با شرایطی که خودم دارم، از شما بیعت می‌گیرم». گفتند: چه شرایطی داری؟ فرمود: «بدین شرط با شما بیعت می‌کنم که با هر کس صلح کنم، شما نیز صلح کنید و با آن‌که بجنگم، شما نیز با وی بجنگید»[20].

از روایات مذکور، چنین بر‌می‌آید که امام حسن  رضی الله عنه  در همان ابتدای کار و قبل از اینکه به عنوان خلیفه برگزیده شود، اظهار نموده که قصد صلح دارد و این، حقانیت نبوت جدش را اثبات می‌کرد؛ زیرا رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در سخنان گهربار خویش به این ویژگی حسن  رضی الله عنه  اشاره کرده بود[21]. البته زمانی که حسن  رضی الله عنه  از اهل عراق بیعت گرفت، به گونه‌ای با آنها سخن گفت که در ذهن آنان، این نکته را جا بیندازد که پذیرفتن صلح (و پیروی از وی برای جنگ یا صلح) قابل مناقشه و اختیاری است و هرچند او، صلح را بیشتر می‌پسندد، اما قصد سازش ندارد. برخورد حسن  رضی الله عنه  با اهل عراق به گونه‌ای بود که هرچند با کنایه، به صلح و سازش اشاره نمود، اما از سخنش چنین برداشت نمی‌شد که او، حتماً قصد صلح دارد. و این، نشانه‌ی فراست و شایستگی وی در رهبری جامعه می‌باشد نشان می‌دهد که شناخت دقیقی از محیط سیاسی و نظامی پیرامون خویش داشته است. از اینرو با آنکه هیچ میل و رغبتی به حکومت و فرمانروایی نداشت، برای تأمین مصالح اسلام و مسلمانان، مسؤولیت خلافت را پذیرفت تا بتواند برنامه‌ی اصلاحی خود را به اجرا درآورد.

مرحله‌ی سوم: تلاش برای ترور حسن  رضی الله عنه

ابن سعد در کتابش «الطبقات» به نقل از ابی‌جمیله[22] روایت می‌کند که: پس از شهادت علی  رضی الله عنه ، فرزندش حسن  رضی الله عنه  بر مسند خلافت نشست و در همان ابتدای خلافتش در حالی که در نماز ایستاده بود، شخصی، بر وی حمله‌ور شد و با خنجری که در دست داشت، او را زخمی نمود. حصین بن عبدالرحمن سلمی می‌گوید: به من خبر رسیده که آن شخص، از طایفه‌ی بنی‌اسد بوده است. در این هنگام حسن  رضی الله عنه  در سجده بود. حصین گوید: عمویم نیز شاهد این قضیه بوده است.

راوی می‌گوید: عده‌ای گفته‌اند: وقتی فرد مزبور حمله برد، خنجر به رانِ حسن  رضی الله عنه  برخورد کرد و به همین خاطر حسن بن علی  رضی الله عنه  ماه‌ها در بستر بیماری به سر برد و سر‌انجام زخمش بهبود یافت. پس از مدتی، حسن بن علی  رضی الله عنه  بر بالای منبر رفت و فرمود: «از خدا بترسید؛ ما، رهبران و میهمانان شماییم. ما، همان اهل بیت رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  هستیم که خداوند درباره‌ی آنان فرموده است:

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا [الأحزاب: 33].     

«خداوند قطعاً می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت (پیغمبر) دور کند و شما را کاملاً پاک سازد».

حسن  رضی الله عنه  به گلایه‌ها و شکوه‌های خویش از اهل عراق ادامه داد تا اینکه تمامی کسانی که در مسجد، حضور داشتند، گریستند و صدای گریه، فضای مسجد را در بر گرفت[23]. هلال بن یساف[24] گوید: «حسن  رضی الله عنه  بالای منبر رفت و به اهل کوفه، چنین فرمود: «ای کوفیان! از خدا بترسید و نسبت به ما، بدی روا مدارید. ما رهبران و میهمانان شما هستیم. ما همان اهل بیت رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  هستیم که خداوند در مورد آنها فرموده است:

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا [الأحزاب: 33].

«خداوند قطعاً می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت (پیغمبر) دور کند و شما را کاملاً پاک سازد».

راوی می‌گوید: «تا آن روز، ندیده بودم که آن همه نفر، بگریند»[25].

مرحله‌ی چهارم:

حسن  رضی الله عنه  با لشکری از اهل عراق، از کوفه عازم مدائن شد و قیس بن سعد بن عباده  رضی الله عنه  را به فرماندهی پیشاهنگان لشکرش گماشت.

ابن سعد در«الطبقات» روایت کرده که شعبی گفته است: «پس از شهادت علی  رضی الله عنه  مردم عراق با فرزندش حسن  رضی الله عنه  بیعت کردند و سپس به او گفتند: هرچه زودتر به سوی کسانی لشکرکشی کن که دستورات خدا و رسول او را نادیده گرفته و به زور، بر مردم سلطه یافته‌اند. ما، امیدواریم که بر آنان چیره شویم. حسن بن علی  رضی الله عنه  پیشنهادشان را پذیرفت و قیس بن سعد بن عباده  رضی الله عنه  را به عنوان فرمانده‌ی لشکر دوازده‌هزار نفری خویش تعیین نمود و عازم شام گردید»[26].

از روایات مذکور، این‌گونه برمی‌آید که حسن  رضی الله عنه  تمایلی به این لشکرکشی نداشته و فقط به تحریک و اصرار اهل عراق، رهسپار شام گردیده است. ابن کثیر  رحمه الله  نیز به این نکته اشاره نموده و گفته است: «حسن  رضی الله عنه  شخصاً انگیزه و قصد جنگیدن با هیچ‌کس را نداشت، اما مردم (عراق) او را قانع کردند که به این کار دست یازد. در آن هنگام آن‌چنان جمعیتی گرد هم آمدند که تا آن زمان، هیچکس نظیر آن را ندیده بود. سرانجام حسن  رضی الله عنه  لشکری ترتیب داد و قیس بن سعد بن عباده  رضی الله عنه  را به فرماندهی سپاه دوازده هزار نفری خویش گماشت و خودش با سایر سپاهیان، به دنبال قیس  رضی الله عنه ، عزم سرزمین شام نمود. و چون به مدائن رسیدند، آنجا اتراق نمود...[27]. حسن  رضی الله عنه  از همان ابتدا هیچ تمایلی به جنگ با معاویه  رضی الله عنه  نداشت و در اندیشه‌ی صلح با معاویه  رضی الله عنه  و واگذاری قدرت به او بود. و این تصمیم حسن  رضی الله عنه ، دلیل فراست و دوراندیشی اوست؛ زیرا تجربه ثابت کرده بود که اهل عراق، مردمانی سست‌عنصر و هر دمبیل‌مزاج و غیر قابل اعتمادند و هر لحظه ممکن است پیمان‌شکنی کنند. حسن  رضی الله عنه  با پیشنهاد اهل عراق مبنی بر جنگ با معاویه  رضی الله عنه  موافقت کرد تا در مسیر راهپیمایی به سوی شام، به آنها ثابت کند که پیشنهاد خودش، یعنی صلح، بهتر و درست‌تر است. حسن  رضی الله عنه  علاوه بر این می‌خواست بی‌ثباتی و بی‌وفایی آنان را به خودشان ثابت نماید[28]. دکتر خالد الغیث معتقد است خروج حسن بن علی  رضی الله عنه  از کوفه به سوی مدائن در ماه صفر سال 41 هجری قمری بوده است[29].

مرحله‌ی پنجم:

وقتی خبر حرکت حسن بن علی  رضی الله عنه  با سپاهش از کوفه به سوی مدائن، به معاویه  رضی الله عنه  رسید، معاویه  رضی الله عنه  هم واکنش نشان داد و از شام رهسپار سرزمین عراق گردید.

ابن سعد روایت می‌کند: «معاویه  رضی الله عنه  با سپاه خویش که متشکل از مردم شام بود، به سوی سپاه حسن  رضی الله عنه  حرکت کرد تا اینکه به روستایی به نام «جسر منیح» رسید. معاویه  رضی الله عنه  در «جسر منیح» اردو زد و سپس طی پنج روز تمام، خود را به «مسکن» رسانید[30]. شایان ذکر است خروج سپاه معاویه  رضی الله عنه  از شام، با تأخیر صورت گرفت. معاویه  رضی الله عنه  در پی تروری نافرجام که توسط شخصی به نام برک بن عبدالله تیمی انجام شد، به شدت زخمی گردید. روایات صحیح و مشهور، بیانگر این است که این اتفاق، صبحگاه روز جمعه، هفدهم رمضان سال 40 هجری قمری روی داد؛ یعنی همان روزی که علی  رضی الله عنه  ضربت خورد. معاویه  رضی الله عنه  نیز به قصد نماز صبح، به مسجد می‌رفت که مورد سوء قصد قرار گرفت[31].

شدت جراحات معاویه  رضی الله عنه  از روایت خلال به نقل از جندب نمایان می‌گردد که گوید: «در سفری با سعد بن ابی وقاص  رضی الله عنه  همراه بودم؛ وی، در بین راه از مرکبش فرود آمد. من نیز فرصت را غنیمت شمردم و همان‌جا فرود آمدم. آن‌گاه در حالی که با سعد  رضی الله عنه  قدم می‌زدم، پس از حمد و ثنای الهی، به او گفتم: ای سعد! معاویه  رضی الله عنه  آن‌چنان ضربتی خورده که حتماً به سبب آن جان خواهد باخت و اصحاب شورا و سایر یاران رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نیز توسط خوارج کشته شده‌اند. (ای سعد!) به خدا سوگندت می‌دهم که اگر زمام امور مسلمانان را به دست گرفتی، کاری نکنی که به تفرقه و جدایی آنان بینجامد و آنها را به کاری فرا نخوانی که سبب هلاکتشان گردد. سعد  رضی الله عنه  نیز پس از حمد و ثنای الهی فرمود: به خدا سوگند کاری نخواهم کرد که به تفرقه و جدایی آنان بینجامد و حتماً از فرا‌خواندن آنها به سوی اموری که سبب هلاکتشان می‌گردد، پرهیز خواهم نمود تا اینکه خود آنها شمشیری برایم بیاورند و بگویند: ای سعد! این، مسلمان است؛ پس از وی در گذر. و این، کافر است پس او را بکش[32].

هنگامی که حسن  رضی الله عنه  با لشکریانش در مدائن اتراق نمود، فردی، بانگ برداشت که قیس بن سعد  رضی الله عنه  کشته شد. آنجا بود که سپاهیان، در هم آمیختند و هرج و مرج زیادی در لشکر افتاد و بدین سان هویت واقعی اهل عراق که به بی‌ثباتی و بی‌وفایی شهره بودند، برملا گشت. چنانچه به خیمه‌ی حسن  رضی الله عنه  یورش بردند و آن را غارت کردند؛ حتی بر سرِ زیرانداز امام حسن  رضی الله عنه  با هم به نزاع پرداختند و آن بزرگوار را زخمی نمودند. بدین ترتیب حادثه‌ای شگفت‌انگیز رخ داد که شاهد خوبی برای بیان هویت واقعی افراد مذکور بود. در آن زمان سعد بن مسعود ثقفی، والی مدائن بود که پیشتر توسط علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  به این سِمَت گمارده شده بود. در همین گیرودار برادرزاده‌ی سعد بن مسعود، یعنی مختار بن ابو‌عبید بن مسعود که در سنین جوانی به سر می‌برد نزد سعد بن مسعود آمد و گفت: آیا می‌خواهی هم ثروتمند گردی و هم مهتر و بزرگ همه؟ ابن مسعود ثقفی گفت: آری. اما باید چه کاری انجام دهم؟ گفت: حسن بن علی  رضی الله عنه  را دستگیر کن و او را به معاویه تحویل بده! ابن مسعود ثقفی گفت: لعنت و نفرین خداوند بر تو باد. آیا می‌خواهی من به نوه‌ی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  یورش ببرم و او را دستگیر کنم؟ براستی که تو، آدم پست و فرومایه‌ای هستی![33].

حسن  رضی الله عنه  با مشاهده‌ی عملکرد اهل عراق، دیگر هیچ شک و تردیدی به بی‌فایی آنان نداشت و کاملاً مطمئن شد که او را در جنگ، تنها خواهند گذاشت.

آری! این، یکی از عواملی بود که باعث شد حسن  رضی الله عنه  از همان ابتدا به صلح بیندیشید و برای این کار مقدمه‌چینی نماید[34].

مرحله‌ی ششم: گفتگوی نمایندگان حسن بن علی و معاویه  رضی الله عنه  

امام بخاری در صحیح خود لحظه‌ی تاریخی و خطرناکی را که اهل شام و اهل عراق رویاروی هم قرار گرفتند، ثبت نموده است. در آن هنگام، هر لحظه امکان درگیری دو گروه بزرگ از مسلمانان با یکدیگر وجود داشت. روایت بخاری در انعکاس این واقعه به شرح ذیل است: حسن بصری می‌گوید: به خدا سوگند حسن بن علی  رضی الله عنه  با گردان‌ها و لشکریانی که همچون کوه استوار و دلیر بودند، در مقابل معاویه  رضی الله عنه  جبهه گرفت. عمرو بن عاص  رضی الله عنه  با دیدن لشکریان حسن  رضی الله عنه  خطاب به معاویه  رضی الله عنه  گفت: این، سپاه سپاهی است که تا طرف مقابلش را از پای در نیاورد، عقب‌نشینی نخواهد کرد. معاویه  رضی الله عنه  گفت: ای عمرو! اگر اینها و اینها و اینها کشته شوند، تکلیف من در قبال مردم و زنان و فرزندان و ضعفای آنان چه خواهد بود؟[35]. سپس معاویه  رضی الله عنه  دو نفر قریشی از طایفه‌ی بنی عبد شمس به نامهای عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن کریز را نزد حسن بن علی  رضی الله عنه  فرستاد تا با وی سخن گویند و از وی درخواست صلح نمایند. در ضمن معاویه  رضی الله عنه  به آن‌دو دستور داد که اموالی را به حسن  رضی الله عنه  پیشنهاد کنند و هر چه خواست به او بدهند. حسن  رضی الله عنه  خطاب به نمایندگان معاویه  رضی الله عنه  فرمود: ما فرزندان عبدالمطلب پیش از این نیز چنین مالهایی را تجربه کرده‌ایم. و اینک این امت، در معرض قتل و خونریزی قرار گرفته است[36]. آن‌دو گفتند: معاویه از تو درخواست صلح کرده و در قبال آن، چنین و چنان خواهد کرد. حسن  رضی الله عنه  گفت: چه کسی ضمانت خواهد کرد که معاویه  رضی الله عنه  به پیمانش وفا کند؟[37]. گفتند: ما، ضمانت می‌کنیم[38]. و سرانجام حسن بن علی  رضی الله عنه  صلح را پذیرفت و از جنگ خودداری کرد. حسن بصری می‌گوید: از ابوبکره  رضی الله عنه  شنیدم که گفت: از رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که بر فراز منبر می‌فرمود: «ابني هذا سيد ولعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين من الـمسلمين» یعنی: «این فرزندم، سید و آقاست؛ چه‌بسا خداوند، او را واسطه‌ی صلح و سازش دو گروه بزرگ مسلمان بگرداند». ابوبکره  رضی الله عنه  می‌گوید: در آن هنگام، حسن  رضی الله عنه  کنار رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بود که آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  ضمن بیان این فرموده، گاهی به حسن نگاه می‌کرد و گاهی به مردم[39].

علامه ابن حجر عسقلانی می‌گوید: از روایت مذکور اینگونه نتیجه‌گیری می‌شود که:

1-  وقوع صلح میان حسن  رضی الله عنه  و معاویه  رضی الله عنه  دلیلی بر حقانیت نبوت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم  می‌باشد.

2-  روایت مذکور بیانگر مناقب و مقام والای حسن بن علی  رضی الله عنه  است. زیرا آن بزرگوار، خلافت را تنها برای صیانت از جان مسلمانان رها کرد و این کارش، برآمده از ضعف و کمبود نیرو نبود؛ بلکه حسن  رضی الله عنه  زمانی با معاویه  رضی الله عنه  صلح نمود که در اوج عزت و اقتدار قرار داشت. از اینرو صرفاً به رضای خدای متعال و به قصد رسیدن به نعمت‌های جاویدان الهی و رعایت مصالح اسلام و امت اسلامی، از قدرت کناره‌گیری نمود.

3-  طبق این روایت، خوارج، یعنی همان کسانی که علی  رضی الله عنه  و یارانش را تکفیر می‌نمودند، گروهی مردود معرفی شده‌اند، در حالی که به گواهی رسول‌خدا  رضی الله عنه ، معاویه و همراهانش، گروه عظیمی از مسلمانان قلمداد شده‌اند.

4-  در این روایت به فضایل برقراری صلح و آشتی و نیز صیانت از جان مسلمانان اشاراتی شده است.

5-  روایت مذکور، بیانگر این است که معاویه  رضی الله عنه  نسبت به مسلمانان، دلسوز و مهربان بوده و به فرجام آنان می‌اندیشیده است.

6-  از این روایت، چنین برداشت می‌شود که با وجود شخص اصلح، می‌توان تولیت را به فردی واگذار کرد که از لحاظ شایستگی در حد پایین‌تری قرار دارد؛ زیرا اگر چنین جوازی وجود نداشت، معاویه و حسن، با وجود سعد بن ابی وقاص و سعید بن زید که هر دو از اصحاب بدرند، خلافت را بر عهده نمی‌گرفتند.

7-  طبق این روایت جایز است که خلیفه‌ی اسلامی برای مصالح اسلام و مسلمانان در قبال اموالی که از طرف مقابل می‌گیرد، از خلافت کناره‌گیری کند و وظایف دینی و دنیوی خویش در زمینه‌ی حکومت را به او واگذار کند. البته شرط لازم برای جواز چنین کاری، این است که شرایطی که میان خلیفه‌ی پیشین و کنونی، مقرر گردیده، اجرا شود و کسی که به خاطر او از خلافت کناره‌گیری می‌شود، دارای صلاحیت باشد. همچنین مال مزبور باید از اموال شخصی فرد باشد و چنانچه ولایت عمومی، مطرح باشد و اموال پرداختی، از بیت‌المال پرداخت ‌شود، حتماً باید مصلحتی که به خاطر آن، از بیت المال و اموال عمومی هزینه شده، عام‌المنفعه باشد و جنبه‌ی شخصی نداشته باشد[40]. ابن سعد، پیرامون صلح معاویه و حسن، روایتی نقل نموده که مکمّل روایت بخاری است و همچون روایت بخاری، حایز اهمیت می‌باشد. ابن سعد از عمروبن دینار[41] نقل کرده که: معاویه  رضی الله عنه  خوب می‌دانست که حسن  رضی الله عنه  بیش از همه از اینکه مردم دچار فتنه و آشوب شوند ناخرسند است و وقوع چنین حادثه‌ای را ناپسند و زشت می‌داند. بر همین اساس معاویه   رضی الله عنه ، پس از شهادت علی  رضی الله عنه  شخصی را نزد حسن بن علی  رضی الله عنه  فرستاد و مخفیانه پیشنهادهای خود را مطرح کرد و قول داد که اگر حسن  رضی الله عنه  به پیشنهادهایش عمل کند، حتماً او را به عنوان جانشین خود، معرفی می‌کند. سرانجام حسن  رضی الله عنه  به او اعتماد کرد[42] و... .

عبدالله بن جعفر  رضی الله عنه  می‌گوید: پس از این ماجرا، نزد حسن بن علی  رضی الله عنه  نشسته بودم و چون خواستم برخیزم، حسن بن علی  رضی الله عنه  جامه‌ام را گرفت و فرمود: ای مرد! بنشین. من نشستم و آن‌گاه حسن  رضی الله عنه  فرمود: «تصمیمی گرفته‌ام که دوست دارم تو نیز در اجرای آن از من تبعیت نمایی». عرض کردم: چه تصمیمی گرفته‌ای؟ فرمود: «دیرزمانی است که مردم، گرفتار فتنه و آشوب شده‌اند و پیوند خویشاوندی آنها از هم گسسته، خون بسیاری بر زمین ریخته و راه‌ها ناامن گردیده و راهزنی، رونق یافته است. قصد آن کرده‌ام که رهسپار مدینه شوم و امور را به معاویه واگذارم». گفتم: خداوند تو را جزای خیر دهاد. من نیز با تو موافقم. حسن  رضی الله عنه  فرمود: «حسین  رضی الله عنه  را به نزدم فراخوان (تا این موضوع را با وی درمیان بگذارم)». سرانجام حسین  رضی الله عنه  نزد حسن  رضی الله عنه  آمد؛ حسن  رضی الله عنه  آنچه را که با ابن جعفر  رضی الله عنه  مطرح درمیان گذاشته بود، با حسین  رضی الله عنه  نیز مطرح کرد و در رابطه‌ با این موضوع از او نظرخواهی نمود. حسین  رضی الله عنه  فرمود: «از خدا بترس و کاری نکن که مبتنی بر تصدیق معاویه و تکذیب (و اعتراض بر) کارها و اقدامات پدرت علی  رضی الله عنه  باشد». حسن  رضی الله عنه  فرمود: «به خدا سوگند، اراده‌ی هر کاری که کردم، تو در انجام آن با من به مخالفت برخاستی و همیشه به اقداماتم اعتراض نمودی. به خدا قسم، عزم آن نمودم که تو را در خانه‌ای محبوس نمایم و دربش را گل کنم تا بتوانم با خیال آسوده به انجام کارها و اقدامات مورد نظرم بپردازم». زمانی که حسین  رضی الله عنه  ناراحتی برادرش حسن  رضی الله عنه  را مشاهده کرد، فرمود: «تو برادر بزرگم هستی و به عنوان جانشین پدرمان برگزیده شده‌ای؛ بنابراین ما، تابع تو هستیم و هر کاری که صلاح می‌دانی، انجام بده»[43].

مجموعاً از روایت بخاری و ابن سعد چنین برداشت می‌شود که معاویه  رضی الله عنه  به قصد برقراری صلح، با حسن  رضی الله عنه  تماس گرفته و به او پیشنهاد صلح داده است[44]. اما در عین حال، این پرسش مطرح می‌باشد که آغازگر صلح، چه کسی است؟ معاویه یا حسن؟ چه کسی، برای ایجاد صلح پیش‌قدم شد؟ آیا حسن بن علی  رضی الله عنه  که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  طی حدیثی به فضیلتش در زمینه‌ی برقراری صلح، اشاره کرده، برای این منظور، پیش‌قدم گردید یا معاویه؟

حسن بن علی  رضی الله عنه  هنگامی که برای بیعت با اهل عراق، شروطی تعیین کرد، توسط یک یا چند نفر، مورد سوء قصد قرار گرفت. البته از شروطی که حسن بن علی  رضی الله عنه  تعیین کرد، چنین برمی‌آمد که وی، از همان ابتدا قصد صلح داشته است، ولی با این حال، آیا حسن بن علی  رضی الله عنه  توانست در این زمینه، پیشگام شود یا خیر؟

در جواب این سؤال باید گفت: هم معاویه و هم حسن بن علی  رضی الله عنه  تمایل وافرای به صلح داشتند. حسن بن علی  رضی الله عنه  از همان ابتدا برای صلح برنامه‌ریزی کرد و می‌کوشید تاج صلح و آرامش را بر سر امت اسلامی نهد. معاویه  رضی الله عنه  نیز کاری را که حسن بن علی  رضی الله عنه  آغاز کرده بود، ادامه داد و تکمیل نمود. بدین ترتیب اقدامات هر یک از این دو نفر مکمل اقدامات دیگری بود؛ هرچند حسن بن علی  رضی الله عنه  در استقرار و ایجاد صلح نقش بیشتری داشت. خداوند  عزوجل  از تمامی این بزرگواران راضی و خوشنود باد[45].

مرحله‌ی هفتم: اقدامی دیگر برای ترور حسن بن علی  رضی الله عنه

پس از این‌که مذاکرات و گفتگوهای حسن بن علی و معاویه  رضی الله عنه  پیرامون صلح، به نتیجه رسید، حسن  رضی الله عنه  درصدد آن برآمد که ذهن پیروان خویش را برای مطرح کردن صلح آماده کند. از اینرو بالای منبر رفت و آنچه را میان وی و معاویه گذشته بود، با عموم مردم درمیان نهاد. در همان حال که آن بزرگوار، مشغول سخنرانی بود، عده‌ای از همراهان نظامی او، به سویش یورش بردند تا وی را به قتل برسانند. اما خداوند متعال، این بار نیز را از این سوءقصد نجات داد. بلاذری، متن سخنرانی حسن بن علی  رضی الله عنه  را به شرح ذیل، نقل نموده است:

«همانا من امیدوارم که خیرخواه‌ترین مردم نسبت به مخلوقات خداوند باشم و در دل، ذره‌ای کینه به کسی ندارم. هیچ‌گاه بر کسی بدی روا نمی‌دارم و دوست ندارم که کسی را گرفتار سختی و مشقت ‌نمایم. ای مردم! بدانید که اگر به خاطر اتحاد و انسجام مسلمانان، به امر ناگواری تن دهید، این، برایتان خیلی بهتر از آنست که به خاطر امیال و خواسته‌های شخصی، موجبات تفرقه و از هم‌گسیختگی امت اسلامی را فراهم کنید. ای مردم! تصمیمی که من برای شما گرفته‌ام، از تصمیمی که خودتان برای خویش گرفته‌اید، بهتر است؛ پس با من مخالفت نکنید و آنچه را که می‌گویم، بپذیرید. خداوند، من و شما را بیامرزد».

پس از آنکه سخنرانی حسن  رضی الله عنه  پایان یافت، برخی از حاضران، به یکدیگر نگریستند و گفتند: به خدا سوگند که حسن بن علی  رضی الله عنه  احساس ضعف و ناتوانی کرده و به صلح با معاویه تن داده است. دیری نپایید که عده‌ی زیادی به خیمه‌ی حسن بن علی  رضی الله عنه  حمله بردند و به تاراج آن پرداختند؛ چنانکه فرش زیر پای حسن  رضی الله عنه  را کشیدند و آن‌گاه، عبدالرحمن بن عبدالله بن ابو‌جعال ازدی به سوی حسن بن علی  رضی الله عنه  رفت و ردای آن بزرگوار را که به دور گردنش پیچیده شده بود، به شدت گرفت و کشید... .

سرانجام یکی از خوارج از تیره‌ی بنی اسد بن خزیمه از طایفه‌ی بنی نضیر بن قعین الحارث بن ثعلبه بن دودان بن اسد، به نام جراح بن سنان[46] در مکانی به نام «مظلم» در «ساباط» (که در کناره‌ی غربی دجله قرار دارد،[47] منتظر حسن بن علی  رضی الله عنه  نشست؛ به محض این‌که حسن بن علی  رضی الله عنه  به آنجا رسید، شخص مذکور، از مرکبش فرود آمد و خطاب به حسن  رضی الله عنه  گفت: «ای حسن! آیا تو نیز همچون پدرت مشرک شده‌ای؟ و سپس خنجری را که در دست داشت، بر ران حسن بن علی  رضی الله عنه  فرو کرد و بدین سان زخمی کاری بر کفل حسن  رضی الله عنه  نهاد. حسن بن علی  رضی الله عنه  در دفاع از خویش ضربه‌ای به صورت جراح بن سنان زد و سرانجام هر دو بر زمین افتادند. عبدالله بن الخضل الطائی[48] بلافاصله خود را به جراح رسانید و خنجر را از او گرفت. ظبیان بن عماره‌ی تیمی[49] نیز بینی وی را گرفت و قطع نمود و آن‌گاه تکه‌ی آجری را آن‌چنان بر فرق و صورتش کوبید که به مرگ وی انجامید. حسن بن علی  رضی الله عنه  را پس از این ماجرا به مدائن بردند... سپس سعد بن مسعود، طبیبی برای مداوای حسن بن علی  رضی الله عنه  آورد تا از وی مراقبت کند و چون حسن  رضی الله عنه  بهبود یافت، او را به قصر البیض در مدائن بردند.

برخی به اینکه بلاذری و ابوحنیفه‌ی دینوری زمان سخنرانی حسن بن علی  رضی الله عنه  را قبل از برقرای صلح دانسته‌اند، خرده گرفته‌اند؛ در پاسخ این شبهه باید گفت: روایت بخاری در توصیف سپاه حسن  رضی الله عنه  بیانگر انسجام و اقتدار آن است و نشان می‌دهد سپاه عراق هنگام رویارویی با سپاه شام، بیشترین آمادگی مادی و معنوی را داشته است. از سوی دیگر به هم پاشیدن سپاه عراق پس از سخنرانی حسن  رضی الله عنه ، خود دلیلی است بر اینکه سپاه اهل عراق پس از سخنرانی حسن بن علی  رضی الله عنه  در مقابل سپاه شام صف‌آرایی نکرده‌ است. از اینرو سخنرانی حسن بن علی  رضی الله عنه  درمیان سپاهیانش، پس از رویارویی سپاه شام و عراق با یکدیگر، و بعد از برقراری صلح میان معاویه و حسن بن علی  رضی الله عنه  صورت گرفته‌ است[50]. همچنین حسن بن علی  رضی الله عنه ، از آن جهت به ایراد سخنرانی پرداخت که از طریق این مقدمه‌چینی، پیروان خویش را از صلحی که میان او و معاویه  رضی الله عنه  صورت گرفته بود، باخبر سازد. چنانچه از روایات ذیل برمی‌آید:

ابن سعد به نقل از ریاح بن حارث[51] روایت می‌کند که: پس از شهادت علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه ، حسن بن علی  رضی الله عنه  برخاست و پس از حمد و ثنای الهی، خطاب به مردم فرمود: «آنچه قرار باشد اتفاق افتد، خیلی زود به وقوع خواهد پیوست و هرآنچه خداوند مقدر کرده، حتماً انجام خواهد پذیرفت. هرچند انجام آن نزد مردم ناخوشایند باشد. به خدا سوگند که اگر قرار باشد به خاطر امارت و زعامت من، قطره‌ای خون بر زمین بریزد، دوست ندارم که حتی به اندازه‌ی ارزنی از امور امت محمد  صل الله علیه و آله و سلم  را سرپرستی کنم و زعامت آن‌را به دست گیرم. من خوب می‌دانم چه چیزی به نفع من است و چه چیزی به ضرر من؛ بنابراین شما هر قصدی دارید، انجام دهید»[52].

ممکن است این شبهه به وجود آید که حسن بن علی  رضی الله عنه  سخنان مذکور را در کوفه ایراد نموده است نه در مدائن؛ در پاسخ این شبهه باید گفت: احمد بن حنبل  رحمه الله  همین روایت را به نقل از ریاح بن حارث و با سندی صحیح روایت کرده، با این تفاوت که در این روایت آمده است: مردم در مدائن پیرامون حسن بن علی  رضی الله عنه  گرد آمدند و سپس ادامه‌ی روایت با الفاظی نقل شده که ابن سعد، روایت کرده است. بدین ترتیب قول راجح، این است که سخنرانی مزبور در مدائن صورت گرفته و این، بدان معناست که این سخنرانی بر خلاف پندار بلاذری، پس از صلح حسن بن علی و معاویه  رضی الله عنه  صورت گرفته است. به نظر می‌رسد آن‌چه از خطبه‌ی حسن بن علی  رضی الله عنه  در این بحث مطرح گردیده، تنها بخشی از سخنرانی اوست که بلاذری نیز قسمتی از آن‌را که حاکی از هرج و مرج و آشفتگی در سپاه حسن بن علی  رضی الله عنه  می‌باشد، ذکر نموده و از واکنش حسن بن علی  رضی الله عنه  در قبال این نابسامانی، هیچ سخنی به میان نیاورده است. ابن سعد به نقل از هلال بن خناب[53] می‌گوید: حسن بن علی  رضی الله عنه  فرماندهان سپاه خویش را در قصر مدائن فرا خواند و خطاب به آنان فرمود: «ای اهل عراق! شما سه بدی (و خیانت) در حق من مرتکب شدید که هیچ‌گاه از ذهنم نمی‌رود و فراموشم نخواهد شد. 1ـ اینکه پدرم را به قتل رساندید. 2- اینکه مرکبم را زخمی کردید (و به من حمله‌ور شدید). 3- اینکه آنچه داشتم، به تاراج بردید. یا فرمود: ردایم را کشیدید، حال آنکه با من بیعت کرده و متعهد شده بودید که با هر کس صلح نمایم، شما نیز صلح کنید و با هر کس بجنگم، شما نیز بجنگید. بدانید که من با معاویه  رضی الله عنه  بیعت کرده‌ام؛ پس شما نیز از او اطاعت نمایید. سپس حسن بن علی  رضی الله عنه  از منبر پایین آمد و وارد قصر شد[54].

واکنش سپاه حسن رضی الله عنه  در قبال صلح

در رابطه با واکنش سپاه پیشاهنگ حسن  رضی الله عنه  که به سوی «مسکن» در حال حرکت بود، به نقل روایتی می‌پردازیم که حاکم در المستدرک از ابوغریف آورده است؛ ابو‌غریف[55] گوید: ما در لشکر دوازده‌ هزار نفری و پیشاهنگی بودیم که برای نبرد با اهل شام آماده شده بود. ابوالعمرطه[56] فرماندهی این لشکر را بر عهده داشت. وقتی به ما خبر رسید که حسن بن علی  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  صلح نموده است، انگار پشتمان، از شدت ناراحتی شکست (و دیگر نای حرکت نداشتیم). هنگامی که حسن بن علی  رضی الله عنه  به کوفه آمد، شخصی از ما به نام ابوعامر سفیان بن لیل،[57] نزدش رفت و خطاب به او گفت: سلام بر تو ای خوارکننده‌ی مؤمنان! حسن بن علی  رضی الله عنه  فرمود: «ای ابوعامر! این سخن را مگو؛ من، مؤمنان را خوار نکرده‌ام؛ بلکه نمی‌پسندیدم که به خاطر ریاست‌ و امارت، میان مؤمنان، قتل و قتالی روی دهد»[58].

آن‌گونه که از شواهد برمی‌آید، احتمالاً ابوالعمرطه، فرماندهی جزئی از سپاه پیشاهنگ را بر عهده داشته که راوی مذکور، ابوغریف نیز زیرمجموعه‌ی آن یگان بوده است وگرنه روایات صحیح تاریخی، بیانگر آنست که فرمانده‌ی کل این سپاه، قیس بن سعد  رضی الله عنه  بوده است. همچنین روایات صحیح دال بر آن است که عبیدالله بن عباس  رضی الله عنه  در این سپاه حضور نداشته و اساساً در مورد حضور وی در عراق در این برهه‌ی زمانی، شک و تردید وجود دارد[59]. بر همین اساس روایات موضوع و بی‌اساسی که حکایت از آن دارد که عبیدالله بن عباس  رضی الله عنه  در قبال گرفتن رشوه‌ از معاویه  رضی الله عنه ، به حسن بن علی  رضی الله عنه  خیانت کرده است، غیر قابل قبول می‌باشد.

لازم به ذکر است قیس بن سعد  رضی الله عنه  که فرماندهی کل این لشکر را بر عهده داشت، ابتدا صلح را نپذیرفت و با جمعی از سربازان خویش که از وی پیروی کردند، از لشکر حسن  رضی الله عنه  جدا شد، اما دیری نپایید که خداوند  عزوجل  به او شرح صدر داد و ضمن پیروی از حسن بن علی  رضی الله عنه ، با معاویه  رضی الله عنه  صلح نمود.

اینک روایات ذیل را در مورد واکنش قیس  رضی الله عنه  به هنگام شنیدن خبر صلح، مورد بررسی قرار می‌دهیم:

ابن حجر به نقل از حبیب بن ابوثابت[60] نقل می‌کند که: …وقتی حسن بن علی  رضی الله عنه  اقدام به بیعت با معاویه نمود، طی نامه‌ای قیس بن سعد  رضی الله عنه  را از این اقدام خویش آگاه کرد. قیس  رضی الله عنه  با شنیدن این خبر، به یاران و سربازان تحت فرمانش فرمود: «ای مردم! شما در موقعیتی قرار گرفته‌اید که ناچار، یا باید دچار فتنه شوید یا هم بدون امام (و رهبر دینی) به قتل و قتال بپردازید». مردم پرسیدند: منظورت از این سخنان چیست؟ گفت: «حسن بن علی  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  بیعت کرده است. از اینرو مردم، بازگشتند و (به پیروی از حسن  رضی الله عنه ) با معاویه  رضی الله عنه  بیعت نمودند[61].

از روایت تاریخی مذکور، چنین برداشت می‌شود که بخش اعظم لشکر پیشاهنگ، به محض اینکه شنیدند حسن بن علی  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  صلح نموده، صلح را بپذیرفتند؛ البته از این روایت نمی‌توان نتیجه گرفت که قیس بن سعد  رضی الله عنه  نیز بلافاصله به این صلح، تن داده است. ابن کثیر  رحمه الله  نیز به این موضوع اشاره کرده و گفته است: زمانی که حسن بن علی  رضی الله عنه  پیکی را نزد قیس  رضی الله عنه  فرستاد تا او را به اطاعت و پیروی از خویش فرا بخواند و او را به پذیرش صلح، قانع کند، قیس بن سعد  رضی الله عنه  از قبول پیمان صلح، امتناع کرد و با تعدادی از سپاهیانش که با او هم‌عقیده بودند، از لشکر جدا شد، اما دیری نپایید که از تصمیم خویش صرف‌نظر کرد و با معاویه بیعت نمود[62].

ابن ابی شیبه نیز پیرامون قیس  رضی الله عنه  و کسانی که با او از لشکر جدا شدند، می‌گوید: از هشام بن عروه شنیدم که به نقل از پدرش گفت: قیس بن سعد بن عباده  رضی الله عنه  از یاران حسن بن علی  رضی الله عنه  و جلودار لشکرش بود و ارتشی پنج هزار نفری را فرماندهی می‌کرد. گفتنی است: همه‌ی سربازان این لشکر، پس از شهادت علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  سرهای خویش را تراشیده و عهد بسته بودند که تا پای جان ایستادگی کنند. زمانی که حسن بن علی  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  صلح نمود، قیس  رضی الله عنه  از پذیرش صلح ابا ورزید و به سربازان و یاران خویش گفت: نظر شما در این مورد چیست؟ اگر بخواهید به همراه شما تا آخرین لحظه که ماهرترین رزمنده از پای درآید، ایستادگی می‌کنم و می‌جنگم و یا از جنگ دست برداشته، برای شما تقاضای امان می‌نمایم. همه، از او خواستند زمینه‌ی امنیت و امان آنها را فراهم کند. در این میان قیس بن سعد  رضی الله عنه  هیچ چیزی را به خود اختصاص نداد و خود را نیز سربازی به حساب‌ آورد که در تمامی حقوق و مزایا با افراد خود برابر باشد. وقتی سپاه مزبور عازم مدینه گردید، قیس بن سعد  رضی الله عنه  در طول راه، تعدادی شتر برای سربازان ذبح ‌نمود[63].

در روایت مذکور، حوادث و وقایع، به صورت نامرتب و با تقدیم و تأخیر بیان گردیده و در این میان، سپاهیان و افراد تحت فرماندهی قیس  رضی الله عنه  نیز پنج هزار نفر ذکر شده‌اند؛ شایان ذکر است این رقم، با عددی که قبلاً متذکر شدیم، تناقضی ندارد. زیرا دوازده هزار نفر، شمار تمام سپاهیان حسن بن علی  رضی الله عنه  بود و سپاهیانی که به عنوان جلودار، تحت فرمان قیس بن سعد  رضی الله عنه  قرار داشتند، پنج هزار نفر بودند[64].

واکنش فرمانداران و فرماندهان دوران علی مرتضی  رضی الله عنه  در قبال صلح

فرماندهان و فرمانداران علی  رضی الله عنه  در قبال صلح حسن بن علی  رضی الله عنه  واکنشهای متفاوتی داشتند. به نحوی که برخی از آنها صلح را پذیرفتند و برخی، آن‌را ناپسند دانستند. تفصیل این مطلب به شرح ذیل است:

1-  برخی ضمن تأیید و نیک شمردن صلح، آن را پذیرفتند که عبدالله بن جعفر  رضی الله عنه  در رأس این گروه قرار داشت.

2-  عده‌ای، ابتدا از پذیرفتن صلح استنکاف ورزیدند، اما پس از چندی، آن‌را پذیرفتند. قیس بن سعد بن عباده  رضی الله عنه  و زیاد بن ابیه، این طیف را رهبری می‌کردند.

3-  گروه سوم کسانی بودند که هرچند صلح را نمی‌پسندیدند، اما به آن تن دادند. این گروه به دو طیف تقسیم می‌شدند:

الف: گروهی از آنان فقط تا زمانی‌که حسن بن علی  رضی الله عنه  در قید حیات بود، خود را پایبند پیمان صلح می‌دانستند. این گروه را حجر بن عدی رهبری می‌نمود.

ب: گروه دوم، کسانی بودند که معتقد بودند تا زمانی که حسن یا معاویه زنده هستند، بایستی به این صلح تن دهند؛ حسین بن علی  رضی الله عنه  جزو این گروه بود.

مرحله‌ی هشتم: کناره‌گیری حسن بن علی  رضی الله عنه  از خلافت و واگذاری زمام امور به معاویه   رضی الله عنه .

حسن بن علی  رضی الله عنه  پس از آنکه خداوند متعال، او را از آشوب بوجود آمده در لشکرش نجات داد، مدائن را به سوی کوفه ترک گفت. بلاذری در توضیح مسیر سفر حسن بن علی  رضی الله عنه  به کوفه می‌گوید: وقتی حسن بن علی  رضی الله عنه  قصد عزیمت به کوفه را نمود، ابن عامر[65] و ابن سمره[66] نامه‌ای را نزد او آوردند که نشان می‌داد معاویه  رضی الله عنه  خواسته‌های او را در قبال صلح برآورده ساخته است. پس حسن بن علی  رضی الله عنه  در خطبه‌ای که ایراد فرمود، خطاب به یارانش گفت: «چه بسا شما چیزی را ناپسند و زشت بپندارید، اما خداوند، خیر فراوانی برای شما در آن نهاده باشد». و سپس عازم کوفه شد[67]. پس از او معاویه  رضی الله عنه  نیز «مسکن» را به قصد «النخیله» ترک گفت.[68] بلاذری گوید: معاویه  رضی الله عنه  از «مسکن» عازم کوفه شد و در محلی میان «النخیله» و «دارالرزق» فرود آمد[69]. سپس حسن بن علی  رضی الله عنه  از کوفه عازم «النخیله» شد تا در آنجا با معاویه  رضی الله عنه  ملاقات کند و امور خلافت را به او واگذار نماید.

مجالد بن سعید همدانی از عامر شعبی[70] نقل می‌کند که: چون حسن بن علی  رضی الله عنه  به نخیله آمد و با معاویه  رضی الله عنه  صلح نمود، من در آن‌جا حاضر بودم. پس از انعقاد صلح، معاویه  رضی الله عنه ، از حسن بن علی  رضی الله عنه  خواست که پیرامون صلح با مردم سخن گوید و نزد آنان اعلام کند که وی، زمام امور را به معاویه سپرده است. حسن  رضی الله عنه  برخاست و بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «عاقلانه‌ترین کارها، تقوا و پرهیز‌گاری است و احمقانه‌ترین کارها، فسق و فجور و پرداختن به معاصی است. بدانید که من و معاویه  رضی الله عنه  پیرامون خلافت با هم اختلاف کردیم، اما چنانچه واقعاً خلافت و زمامداری امور مسلمانان، حق من باشد، پس من برای مصلحت امت اسلامی و جلوگیری از قتال و خونریزی میان مسلمانان، از این حق خویش گذشتم و آن‌را به معاویه سپردم و اگر خلافت، حق شخصی غیر از من باشد که صلاحیت بیشتری دارد، باز هم من از خلافت کناره‌گیری کردم و زمام امور را به معاویه  رضی الله عنه  سپردم». آنگاه این آیه را تلاوت کرد:

﴿وَإِنۡ أَدۡرِي لَعَلَّهُۥ فِتۡنَةٞ لَّكُمۡ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ١١١ [الأنبیاء: 111]    .

«من چه‌ می‌دانم؟ شاید این، آزمونی برای شما باشد و (شاید خداوند می‌خواهد شما را از لذائذ این جهان) تا مدتی بهره‌مند سازد»[71].

روایت مذکور را ابن سعد،[72] حاکم،[73] ابو‌نعیم اصفهانی،[74] بیهقی[75] و ابن عبدالبر[76] نیز همچون طبرانی از شعبی نقل نموده‌اند. احمد بن حنبل  رحمه الله  هم روایت بیعت حسن  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  را از طریق انس بن سیرین روایت کرده که متنش به شرح ذیل است:

روزی که حسن بن علی  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  پیرامون صلح مذاکره نمود، فرمود: «میان شهر جابلص (که در شرق است) و جابلق (که در غرب است) هیچ شخصی وجود ندارد که چون من، پدر‌بزرگش رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  باشد. همانا من، در حالی که بیش از هر کسی، سزاوار خلافت بودم، (از آن کناره‌گیری نمودم) و با معاویه  رضی الله عنه  بیعت کردم و نمی‌دانم که سرانجام این بیعت، موجب به وجودآمدن فتنه‌ای میان شما خواهد شد و یا تا مدتی برایتان سودمند خواهد بود»[77].

در روایت ابن سعد از عمرو بن دینار آمده است که: حسن بن علی  رضی الله عنه  برخاست و خطاب به مردم فرمود: «ای مردم! من، بیش از همه مسایلی را که برای مسلمانان پیش آمد، ناخوشایند می‌دانستم، اما در این اواخر، تدبیری اندیشیدم و تصمیم گرفتم خلافت را به کسی واگذار نمایم که از من بدان سزاوارتر است و اگر هم واقعاً بیش از هر کسی، سزاوار خلافت باشم، باز هم تصمیم گرفته‌ام به خاطر مصلحت امت جدم و برای آنکه میان مسلمانان، صلح و آرامش برقرار شود، از این حقم بگذرم». سپس فرمود: «ای معاویه! خداوند، زمام امور امت محمد  صل الله علیه و آله و سلم  را به تو سپرد و نمی‌دانم واقعاً رسیدن به این مقام، به خاطر صفت خوبی بود که در تو وجود داشت و یا اینکه برعکس، به خاطر وجود شری در تو بود». آنگاه این آیه را تلاوت کرد که:

﴿وَإِنۡ أَدۡرِي لَعَلَّهُۥ فِتۡنَةٞ لَّكُمۡ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ١١١ [الأنبیاء: 111]

«من نمی‌دانم، شاید این، آزمونی برای شما باشد و (شاید شما را) تا مدتی بهره‌مند سازد (و برایتان مفید باشد)»[78].

و سپس از منبر پایین آمد.

در روایتی آمده است که عمرو بن عاص  رضی الله عنه  و ابوالاعور سلّمی پس از بیعت حسن بن علی  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  نزد معاویه  رضی الله عنه  رفتند و به او پیشنهاد دادند که دستور دهد حسن بن علی  رضی الله عنه  برای مردم سخنرانی کند تا ناتوانی‌اش در گفتار برای مردم، نمایان گردد و بدین سان مردم، از او رانده شوند. معاویه  رضی الله عنه  در پاسخشان گفت: من، با چشمان خویش مشاهده نمودم که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  زبان و لبهای حسن بن علی  رضی الله عنه  را می‌بوسید (و من مطمئنم زبانی که زبان رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، آن‌را لمس کرده،) هرگز دچار لکنت نخواهد شد؛ آن دو چنان اصرار کردند که سرانجام معاویه  رضی الله عنه  از حسن  رضی الله عنه  خواست تا برای مردم سخنرانی کند.. بدیهی است این روایت از لحاظ سند و متن، باطل و بی‌اساس است و سند آن ضعیف، و متنش، منکر و ناشایست می‌باشد[79]. بدون ‌تردید معاویه  رضی الله عنه  به هیچ عنوان از بلاغت و سخنوری حسن بن علی  رضی الله عنه  بی‌خبر نبوده است.

در روایتی که بلاذری نقل کرده، آمده است: حسن بن علی  رضی الله عنه  به همراه قیس  رضی الله عنه  نزد معاویه  رضی الله عنه  رفت تا با او بیعت کند. جریر بن حازم می‌گوید: از محمد بن سیرین شنیدم که گفت: وقتی حسن بن علی  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  بیعت نمود، حسن  رضی الله عنه سوار مرکبش شد تا به اردوگاه لشکر معاویه  رضی الله عنه  برود. وی، قیس بن سعد بن عباده  رضی الله عنه  را نیز با خود برد و چون وارد اردوگاه معاویه  رضی الله عنه  شدند، مردم به یکدیگر می‌گفتند: قیس آمده؛ قیس آمده. هنگامی که آن‌دو نزد معاویه  رضی الله عنه  رفتند، حسن بن علی  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  بیعت کرد و سپس به قیس  رضی الله عنه  فرمود: «بیعت کن». قیس  رضی الله عنه  ضمن آنکه دستانش را زیر بغل گرفت و آنها را به سوی معاویه  رضی الله عنه  دراز نکرد، گفت: «این طوری». معاویه  رضی الله عنه  که پیشتر بر تخت خویش نشسته بود، بر روی زانوانش ایستاد و دست خویش دراز کرد و دست قیس  رضی الله عنه  را گرفت. قیس  رضی الله عنه  فردی پرهیکل و تنومند بود[80].

با کناره‌گیری حسن بن علی  رضی الله عنه  از خلافت و بیعت با معاویه  رضی الله عنه ، دوران خلافتی که پس از رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آغاز شده بود، پایان یافت و بدین ترتیب مطابق فرموده‌ی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  دوران سی ساله‌ی خلافت نبوت، به پایان رسید؛ چنانچه رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است «خلافة النبوة ثلاثون سنة ثم يؤتي الله الـملك من يشاء أو ملكه من يشاء»[81] یعنی: «خلافت (پس از) نبوت، سی سال است و پس از آن، خداوند، پادشاهی را به هر کس که بخواهد، می‌دهد». همچنین فرموده است: «الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك»[82] یعنی: «خلافت در امت من سی سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهی می‌باشد». ابن‌کثیر در شرح این حدیث می‌گوید: «سی سال با خلافت حسن بن علی  رضی الله عنهما  تکمیل می‌گردد. حسن  رضی الله عنه  در ربیع الاول سال 41 هجری خلافت را به معاویه  رضی الله عنه  سپرد و این واقعه، دقیقاً سی سال پس از وفات رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  اتفاق افتاد. چراکه رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در ربیع الاول سال 11 هجری وفات نمود و این، یکی از نشانه‌های نبوت آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  می‌باشد»[83]. از این رو حسن  رضی الله عنه  پنجمین خلیفه از خلفای راشدین است[84].

مهم‌ترین عوامل و انگیزه‌های صلح

اسباب و انگیزه‌های مختلفی، امیر مؤمنان حسن بن علی  رضی الله عنه  را بر آن داشت که با معاویه  رضی الله عنه  صلح نماید. این عوامل، عبارتند از:

1- در نظرگرفتن مصلحت امت اسلامی و چشم‌دوختن به نعمت‌های جاویدان و همیشگی خداوند  عزوجل

باری به حسن بن علی  رضی الله عنه  گفته شد: ای حسن! مردم می‌گویند: تو دوست داری به خلافت برسی. حسن بن علی  رضی الله عنه  فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختیارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ می‌دادم، در کنار من می‌جنگیدند و اگر صلح می‌کردم،آنها نیز صلح می‌نمودند، اما من، با وجود آنکه چنین موقعیتی داشتم، تنها برای رضای خداوند  عزوجل  از خلافت کناره‌گیری نمودم»[85].

آن بزرگوار، پس از کناره‌گیری از خلافت، در خطبه‌ای دیگر چنین فرمود: «...اگر خلافت، واقعاً‌ حق من است، پس من، حقم را به معاویه  رضی الله عنه  واگذار نمودم و از این کار قصدی جز رعایت مصالح امت اسلامی نداشتم»[86].

بدین ترتیب انتظار ثواب و اجر و پاداش بزرگ از خداوند  عزوجل  و جلب رضایت الله  عزوجل  و علاقه‌ی وافر به برقراری صلح و آشتی درمیان مسلمانان، و همچنین ترجیح دادن نعمت‌های جاویدان الهی بر نعمت‌های زودگذر دنیوی، از عوامل و انگیزه‌هایی است که حسن بن علی  رضی الله عنه  را به صلح با معاویه  رضی الله عنه  وا داشت. صلح، در دین مبین اسلام از جایگاه والایی برخوردار است. زیرا به وسیله‌ی صلح و سازش، اختلافات و کشمکش‌های مادی و اجتماعی افراد و اقشار مختلف جامعه از بین می‌رود و محبت و برادری، جایگزین آن می‌گردد. زمانی که میان دو نفر، صلح و آشتی برقرار می‌شود، خصومت و کشمکش میان آنها ریشه‌کن می‌شود و دو طرف، از هم راضی می‌گردند و بدین ترتیب اخلاق اجتماعی نیکی بر جامعه حاکم می‌گردد. بنابراین صلح و سازش، از مهم‌ترین عواملی است که اخوت و برادری اسلامی را محقق می‌سازد و شریعت مقدس اسلام نیز بدان تأکید نموده است. خداوند  عزوجل  می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡ [الحجرات: 10].

«فقط مؤمنان برادران همدیگرند، پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید».

منظور از این برادری، همان برادری و اخوتی است که گاه بر ‌اثر اختلافاتی که میان مسلمانان رخ می‌دهد، از میانشان رخت می‌بندد؛[87] از اینرو قرآن کریم، عنایت ویژه‌ای به صلح نموده و بدان تأکید کرده و مردم را به پرهیز از نزاع و کشمکش دستور داده است؛ اینک به برخی از دستورات و رهنمودهای قرآنی در زمینه‌ی اهمیت صلح و آشتی می‌پردازیم:

الف: دستوراتی مبنی بر اصلاح و برقراری صلح و سازش درمیان مسلمانان:

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَصۡلِحُواْ ذَاتَ بَيۡنِكُمۡۖ وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١ [الأنفال: 1]            

«از تو درباره‌ی غنایم می‌پرسند (و می‌گویند که غنایم جنگ بدر چگونه تقسیم می‌گردد و به چه کسانی تعلق می‌گیرد؟) بگو: غنایم، از آنِ خدا و پیغمبر است (و پیغمبر به فرمان خدا تقسیم آن‌را به عهده می‌گیرد). پس از خدا بترسید و (اختلاف را کنار گذارید و) درمیان خود صلح و صفا به برقرار نمایید؛ و اگر مسلمانید، از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کنید».

همچنین می‌فرماید:

﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ٩ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ١٠ [الحجرات: 9-10].   

«هرگاه دو‌ گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، درمیان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان، در حق دیگری ستم کند و تعدّی ورزد (و پذیرای صلح نشود)، با آن دسته‌ای که ستم می‌کند و تعدی می‌ورزد، بجنگید تا آنکه به اطاعت از فرمان خدا باز‌گردد و حکم او را پذیرا ‌شود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذیرا شد، درمیان ایشان، دادگرانه صلح برقرار سازید و (در اجرای مواد و انجام شرایط آن) عدالت را رعایت نمایید؛ چراکه خداوند، عادلان را دوست دارد. فقط مؤمنان برادران همدیگرند؛ پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید، و تقوای الهی پیشه سازید تا به شما مورد رحم و مرحمت قرار بگیرید».

چنانچه پیداست خداوند متعال، به بندگان خویش دستور می‌دهد که میان یکدیگر، صلح و صفا برقرار سازند؛ زیرا مؤمنان، با همدیگر برادرند:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡ [الحجرات: 10].

«فقط مؤمنان برادر همدیگرند، پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید».

در این آیه، صیغه‌ی حصر بکار رفته است؛ بنابراین اخوت و برادری مورد اشاره در آیه‌ی مذکور، منحصر به مؤمنان است و تنها مؤمنان، با انتساب به اصل ایمان که منشأ ماندگاریشان در بهشت است، با هم برادرند. عبارت ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ، بیانگر وجوب برقراری صلح و صفا درمیان مؤمنان می‌باشد. از این‌ دستورات و اوامر قرآنی، چنین برمی‌آید که اصلاح ذات‌البین و ایجاد صلح و صفا درمیان مسلمانان از مصادیق تعاون و همکاری با یکدیگر در راستای نیکی و تقوا و همچنین از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد که خداوند  عزوجل  مؤمنان را به این دو امر مهم در روابط اجتماعیشان با یکدیگر، دستور داده است. خلاصه اینکه هر مسلمانی، موظف است همواره به اصلاح و برقراری صلح و صفا میان مسلمانان و بلکه همه‌ی مردم بپردازد تا بدین سان زندگی اجتماعی مبتنی بر دوستی و برادری در جامعه تحقق یابد[88].

آری! همین عوامل و انگیزه‌ها بود که حسن بن علی  رضی الله عنه  را به صلح و بیعت با معاویه  رضی الله عنه  واداشت.

ب: تشویق و ترغیب به تلاش برای اصلاح و برقراری صلح و صفا درمیان مسلمانان:

خداوند متعال، برای کسانی‌که به اصلاح و برقراری صلح و صفا درمیان مردم همت می‌گمارند، پاداش و فضل عظیمی در نظر گرفته و هر‌‌کس، برای رضای خداوند  عزوجل ، به ایجاد صلح و صفا درمیان مسلمانان بپردازد، از این اجر و پاداش، برخوردار خواهد گردید.

خداوند  عزوجل  می‌فرماید:

﴿لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا١١٤ [النساء: 114].

«در بسیاری از نجواها و پچ‌پچ‌هایشان خیر و خوبی نیست، مگر در نجواها و پچ‌پچ‌های آن‌کسی که به صدقه و احسانی یا به کار نیکو و پسندیده‌ای یا اصلاح بین مردم دستور دهد. هر کس، چنین کاری را به خاطر رضای خدا انجام دهد، خداوند، پاداش بزرگی به او عطا می‌کند».

خداوند متعال، وعده داده کسانی را که به ایجاد صلح و صفا درمیان مسلمانان بپردازند، مغفرت نماید و رحمت خویش را بر آنان سرازیر فرماید. چنانچه می‌فرماید:

﴿وَإِن تُصۡلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا [النساء: 129]           

«و اگر میان خود، صفا و صمیمیت برقرارکنید و تقوا پیشه نمایید، (خداوند شما را می‌آمرزد)؛ همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است».

این آیه، با دو صفت غفور و رحیم خاتمه یافته و این، بدان معناست که خداوند متعال، مصلحان را مغفرت می‌نماید و آنان را مورد رحمت خویش قرار می‌دهد[89].

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا فَأَصۡلَحَ بَيۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٨٢ [البقرة: 182].     

«کسی که از انحراف وصیت کننده (از جاده‌ی عدالت) یا از گناه او (به سبب ترک قانون شریعت) بترسد (و آن انحراف و گناه و نزاعی را که بدین علت میان ورثه درگرفته است، تغییر دهد) و صلح و صفا را میان آنان برقرار نماید، گناهی بر او نیست‌. بی‌گمان خدا آمرزنده و مهربان است (و مغفرت خود را شامل او می‌سازد و پاداش نیکوکاریش را می‌دهد)».

در این آیه نیز بدین نکته اشاره شده که خداوند متعال، اصلاح‌گران را می‌آمرزد و آنان را مورد رحمت خویش قرار می‌دهد و اینکه در آیه‌ی مذکور، دو صفت غفور و رحیم پشت سر هم آمده، به وضوح، این مطلب را می‌رساند. خداوند متعال، می‌فرماید:

﴿إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ [الأعراف: 170].          

«ما، پاداش اصلاح‌گران را هدر نمی‌دهیم».

ج: در فضیلت صلح و اصلاح‌گری:

اینکه خداوند  عزوجل  بارها در مورد صلح سخن گفته، بر این دلالت می‌کند که ایجاد صلح و صفا درمیان مردم، اهمیت ویژه‌ای دارد و به همین خاطر نیز مصلحان و آنان‌که به اصلاح می‌پردازند، از اجر و پاداش عظیمی برخوردار می‌گردند. همچنین خداوند متعال، در تأیید و بلکه در فضیلت صلح می‌فرماید:

﴿وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرٞ [النساء: 128].

«و صلح و سازش بهتر است».

این فرموده‌ی خداوند متعال، نشان از اهمیت ویژه‌ای است که صلح و سازش، نزد الله  عزوجل  دارد و این، بدان سبب است که صلح و سازش، کدورت‌ها و اختلافات را از بین می‌برد؛ از اینرو خدای متعال، در تمام جوامع انسانی، مسأله‌ی اصلاح‌گری را مطرح نموده است. اصلاح‌گری، یکی از بارزترین ویژگی‌های اخلاقی انبیای الهی است، چنانکه خداوند متعال، از زبان شعیب  علیه السلام  می‌فرماید:

﴿إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ [هود: 88].       

«من تا آنجا که می‌توانم، جز اصلاح (خویشتن و شما را) نمی‌خواهم، و توفیق من هم (در رسیدن به حق و نیکی و زدودن ناحق و بدی) جز با (یاری و پشتیبانی) خدا (انجام پذیر) نیست. تنها بر او توکل می‌کنم و (کارها و امورم) را بدو واگذار می‌نمایم و (با توبه و انابت) به سوی او برمی‌گردم».

همچنین خداوند سبحان از زبان موسی  علیه السلام  خطاب به برادرش هارون  علیه السلام  می‌فرماید:

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَٰرُونَ ٱخۡلُفۡنِي فِي قَوۡمِي وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِيلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ [الأعراف: 142].     

«موسی‌ (پیش از اینکه عازم عبادت و مناجات خدا شودبه برادرش هارون گفت: درمیان قوم من جانشین من باش و اصلاح‌گری نما و از راه و روش تباهکاران پیروی مکن».

چنین آیاتی، در قرآن کریم، فراوان آمده و اصلاحی ‌که در این آیات بدان اشاره شده، عام است و هم جنبه‌ی دینی دارد و هم جنبه‌ی دنیوی. از اینرو زمانی که نزاعی میان گروهی (از مسلمانان) رخ دهد، باید میان آنان صلح و صفا برقرار نمود و اختلافاتشان را برطرف کرد؛ چنین مسایلی در جوامع بشری، به کثرت رخ می‌دهد[90]. همین مفاهیم و آموزه‌های قرآنی، حسن بن علی  رضی الله عنه  را به سوی صلح و سازش، سوق داد و او نیز به پیروی از جد بزرگوارش همواره مشتاق برقراری صلح بود. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  تا آنجا که می‌توانست در پی اصلاح و برقراری صلح میان مردم برمی‌آمد. روزی میان گروهی[91] واقعه‌ای رخ داد که به درگیری و نزاع میان آنان انجامید به نحوی که به سوی همدیگر سنگ پرتاب می‌کردند…. زمانی که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از این ماجرا باخبر شد، فرمود: «برویم تا میان آنان، صلح و آشتی برقرار کنیم»[92]. بنگر که چگونه رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برای ایجاد صلح و آشتی و برطرف‌کردن اختلاف و خصومتی که میان اهل قبا به وجود آمده بود، پیش‌قدم ‌شد و قبل از آنکه دشمنی و کینه ریشه بدواند و کار از کار بگذرد، شعله‌ی خصومت را در نطفه خاموش کرد[93]. به خاطر فضیلت و اهمیتی که برقراری صلح درمیان مردم دارد، دین مبین اسلام، اجازه داده برای تحقق این امر، شخص مصلح، دروغ بگوید. رسول‌ اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در این‌باره فرموده است:‌ «ليس الكذاب الذي يصلح بين الناس فينمي خيراً او يقول خيراً»[94] یعنی: «کسی که برای ایجاد صلح و آشتی میان مردم، سخن مصلحت آمیزی را به مردم برساند یا سخن مصلحت آمیزی بر زبان آورد، دروغگو شمرده نمی‌شود».

همچنین فرموده است: «لا يحل الكذب إلا في ثلاث: الرجل يحدث امرأته ليرضيها والكذب في الحرب والكذب ليصلح بين الناس»[95] یعنی: «دروغ‌گفتن جز در سه مورد جایز نیست: اینکه مردی برای خشنود کردن و رضایت همسرش دروغ گوید؛ دروغ‌گفتن در جنگ (به عنوان یک استراتژی جنگی) و دروغی که به منظور ایجاد صلح و آشتی درمیان مردم صورت گیرد».

علت جایز بودن دروغ‌گفتن برای ایجاد صلح و آشتی درمیان مردم، این است که وجود اختلاف و تفرقه درمیان مسلمانان، خیلی خطرناک است و پیامدهای ناگواری به دنبال دارد. چنانچه رسول‌گرامی اسلام  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «إياكم وسوء ذات البين فإنها الحالقة»[96] یعنی: «از تفرقه و دشمنی بپرهیزید که این امر، دین شما را از بین می‌برد»[97]. همچنین فرموده است: «ألا أخبركم بأفضل من درجة الصيام والصلاة ولصدقة؟» یعنی: «آیا شما را به انجام عملی راهنمایی نکنم که از اجر و پاداشی فراتر از روزه، نماز و صدقه برخوردار است؟» عرض کردند: بلی ای رسول‌خدا! فرمود: «إصلاح ذات‌البين فإن فساد ذات‌البين هي الحالقة»[98] یعنی: «ایجاد صلح و آشتی میان مردم؛ چراکه تفرقه و اختلاف، دینشان را از بین می‌برد».

بدین ترتیب از آن‌جا که خداوند متعال، رسول گرامیش را از وقوع اختلاف و کشمکش درمیان امتش پس از وفات آن بزرگوار باخبر کرده بود، لذا یکی از مهمترین و بزرگ‌ترین آرزوهای پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  این بود که خداوند  عزوجل  در نسل وی فردی را عامل ایجاد صلح و برطرف‌کردن نزاع و کشمکش امتش قرار دهد. چنانچه ابوبکره  رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که بر فراز منبر می‌فرمود: «إن ابني هذا سيد ولعل الله أن يصلح به بين فئتين عظیمتین من الـمسلمين» یعنی: «این فرزندم، سید و آقاست؛ چه‌بسا خداوند، او را واسطه‌ی صلح و سازش دو گروه بزرگ از مسلمانان بگرداند». ابوبکره  رضی الله عنه  می‌گوید: در آن هنگام، حسن  رضی الله عنه  کنار رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بود و آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  ضمن بیان این فرموده، گاهی به حسن نگاه می‌کرد و گاهی به مردم[99].

آری! یکی از مهمترین انگیزه‌هایی که موجب شد حسن بن علی  رضی الله عنه  این صلح خجسته را بپذیرد، میل و رغبت وافر وی به اجر و پاداش عظیمی بود که در فضیلت ایجاد صلح و آشتی، بیان شده است.

2- این سخن رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  که فرموده است: «إن ابني هذا سيد ولعل الله أن يصلح به بين فئتين عظیمتین من الـمسلمين» یعنی: «این فرزندم، سید و آقاست؛ چه‌بسا خداوند، او را واسطه‌ی صلح و سازش دو گروه بزرگ از مسلمانان بگرداند».

این فرموده‌ی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در واقع فراخوان و رهنمودی بود که حسن بن علی  رضی الله عنه  را برای ایجاد صلح، آماده نمود و او را بر آن داشت در جهت تحقق آن، برنامه‌ریزی کند و در این راستا، موانع و تنگناهای فراوانی را پشت سر نهد.

این فرموده‌ی رسول‌ گرامی اسلام  صل الله علیه و آله و سلم  بر تمامی دیدگاه‌ها و کردار حسن بن علی  رضی الله عنه  و حتی بر روش زندگی وی تأثیر گذاشت؛ به‌گونه‌ای که بر تمامی احساسات و برنامه های زندگانی وی چیره گردید و با گوشت و خونش عجین گشت. حسن بن علی  رضی الله عنه  برنامه‌ی اصلاحی خود را بر اساس این رهنمود جد بزرگوارش، بنا نهاد و با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف آن، مطمئن بود که به نتیجه‌ی مطلوب خواهد رسید. بنابراین می‌توان گفت: این فرموده‌ی رسول‌ گرامی اسلام  صل الله علیه و آله و سلم ، انگیزه‌ی اساسی و دلیل اصلی روی‌آوردن حسن بن علی  رضی الله عنه  به صلح بود.

3- جلوگیری از پایمال شدن خون مسلمانان

باری حسن بن علی  رضی الله عنه  فرمود: «از این ترسیدم که روز قیامت هفتاد یا هشتادهزار نفر یا کم‌تر و یا بیشتر، در حالی (در محضر الهی) حاضر شوند که از رگ‌هایشان خون، جاری است و هر یک از آنان، از خداوند خواستار رسیدگی به این باشد که خونش، برای چه، ریخته شده است؟»[100].

همچنین فرموده است: «هان (ای مردم!) همانا آن‌چه خداوند مقدر کند، همان روی می‌دهد و هیچ‌کس نمی‌تواند مانع آن گردد، هرچند برای مردم ناخوشایند باشد. ای مردم! من دوست ندارم به خاطر من، حتی یک قطره‌ خون از امت رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بر زمین ریخته شود. من تصمیم خود را گرفته‌ام و نفع و زیان خویش را می‌دانم. بنابراین شما هر قصدی که دارید، انجام دهید»[101].

در خطبه‌ای که حسن بن علی  رضی الله عنه  طی آن بطور رسمی از خلافت کناره‌گیری نمود و زمام امور مسلمانان را به معاویه  رضی الله عنه  واگذار نمود، فرمود: «...اگر خلافت، حقم بود، پس من، از این حق خویش به خاطر مصالح این امت گذشتم تا خون مسلمانان، پایمال نگردد»[102].

بنگریم که حسن بن علی  رضی الله عنه  چگونه از ترس خداوند متعال، به صلح روی ‌آورد؛ خداوند  عزوجل  می‌فرماید:

﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَكَانُواْ لَنَا خَٰشِعِينَ [الأنبیاء: 90].

«آنان در انجام کارهای نیک بر یکدیگر سرعت می‌گرفتند، و در حالی‌که چیزی می‌خواستند یا از چیزی می‌ترسیدند، ما را به فریاد می‌خواندند، (و در وقت نیازمندی و بی‌نیازی، و بیماری و سلامت، و خوشی و ناخوشی، رو به آستانه‌‌ی ما می‌کردند و میان خوف و رجا می‌زیستند) و همواره خاشع و خاضع ما ‌بودند».

همچنین می‌فرماید:

 ﴿وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ وَيَخَافُونَ سُوٓءَ ٱلۡحِسَابِ٢١ [الرعد: 21].         

«و کسانی که برقرار می‌دارند پیوند‌هایی را که خدا به حفظ آن‌ها دستور داده است. (از قبیل: رابطه‌ی انسان با آفریننده‌ی جهان، و نیز ارتباط با هم‌نوعانش بویژه خویشان و نزدیکان.) و از پروردگارشان می‌ترسند و از محاسبه‌ی بدی (که در قیامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناک می‌باشند».

تقوا و خوف الهی، امری است پسندیده که موجب می‌شود انسان به امیال شهوانی پشت‌پا بزند، به‌ دنیا دل نبندد، از آن کناره‌گیری نماید و در جستجوی علم و دانش برآید[103].

حسن بن علی  رضی الله عنه  تصمیم گرفت جهت تقرب و نزدیکی به خداوند  عزوجل  جلوی کارزار و خونریزی مسلمانان را بگیرد؛ زیرا وی، از اینکه در مورد خون مسلمانان در روز قیامت مؤاخذه شود، بسیار می‌ترسید. هر‌چند این امر، به معنای کناره‌گیری از خلافت و زمامداری امور مسلمانان بود. به هر حال مجموعه‌ی عواملی که ذکر شد، حسن بن على  رضی الله عنه  را به پذیرش صلح واداشت.

حسن بن علی  رضی الله عنه  به خوبی می‌دانست که جنگ و درگیری مسلمانان با یکدیگر، امری بس خطرناک است و پیامدهای ناگواری را به دنبال دارد و کیان و هستی جامعه را تهدید می‌کند. به همین خاطر است که قتل و کشتار بناحق، حرام شده و وعید و تهدید سختی برای آن، بیان گردیده است. در بسیاری از نصوص قرآن و سنت، به عذاب و سزایی که برای قتل در نظر گرفته شده، اشاره شده است. نخستین چیزی که در روز قیامت، مورد قضاوت و حسابرسی قرار می‌گیرد، قتل است و این، نشان از اهمیت این امر دارد. چراکه قتل، بارزترین نمونه‌ی تعدی و تجاوز به حقوق و حرمت انسانیت است. امام بخاری  رحمه الله  به نقل از عبدالله بن مسعود  رضی الله عنه  روایت می‌کند که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «أول ما يقضي بين الناس في الدماء»[104]. یعنی: «نخستین چیزی که میان مردم در مورد آن داوری می‌شود، درباره‌ی خون‌ها (قتل‌ها) است».

قتل و خونریزی، در روز قیامت گناه بسیار بزرگی محسوب می‌شود و شریعت، صیانت و حفاظت از جان مسلمانان در دنیا را از مقاصد و مهمترین احکام خویش قرار داده است. به همین خاطر حسن بن علی  رضی الله عنه  شیفته‌ی صلح و صیانت از جان مسلمانان بود.شریعت مقدس اسلام که حسن بن علی  رضی الله عنه  به خوبی آن را درک کرده و به مفاهیم آن پی برده بود، برای جان انسان‌ها اهمیت ویژه‌ای قائل شده و احکامی را تشریع نموده که در جهت مصالح انسان‌هاست و مفاسد و زیان‌ها را از آنان دور می‌سازد و این‌، تنها به منظور حفظ و صیانت جان انسان‌ها و ریشه‌کن کردن کینه و دشمنی میان آنها صورت گرفته است؛ چراکه بدون تردید تعرض به جان‌ افراد، موجب هلاکت آنان و در ‌نتیجه کشه‌شدن مسلمانانی می‌گردد که سراپا خداوند  عزوجل  را بندگی می‌کنند و چون مسلمانان از بین بروند، دین اسلام با زیان و مصیبت بزرگی روبرو خواهد شد. ناگفته نماند انسان‌هایی که شریعت مقدس برای جان آن‌ها اهمیت قائل شده، مسلمانان و همچنین افرادی هستند که جزیه می‌دهند یا به نحوی از امان حکومت اسلامی برخوردار شده‌اند[105].

با توجه به آنچه بیان شد، زمانی که عده‌ای بر صلح حسن بن علی  رضی الله عنه  اعتراض نمودند و از آن به عنوان ننگ و عاری برای مسلمانان یاد کردند، حسن بن علی  رضی الله عنه  خطاب به آنان فرمود: «من، این ننگ و عار را بر آتش جهنم ترجیح می‌‌دهم»[106]. ابن سعد نیز روایتی به همین مضمون نقل کرده است[107]. چنانچه پیداست حسن بن علی  رضی الله عنه  همواره مسأله‌ی صلح و سازش را با پیروان خویش درمیان می‌نهاده و برای آنان، انگیزه‌های خویش را از بستن پیمان صلح، متذکر می‌شده تا سطح فکری آنان را ارتقا دهد. بدین ترتیب حسن بن علی  رضی الله عنه  از زمره‌ی رهبران و حاکمانی نبود که زمام کارش را به توده‌ی مردم بسپارد و تمام هم و غمش، خواسته‌ها و سخنانِ موردی مردم باشد؛ بلکه وی تلاش می‌نمود همان اموری را که خود، به حقیقت آن‌ها پی برده بود، بکار بندد و در مسیر مورد نظرش، از فشار توده‌ی مردم متأثر نمی‌گردید. از اینرو هرگاه حسن بن علی  رضی الله عنه  اطمینان خاطر پیدا می‌کرد که کار یا اقدام مورد نظرش، موجب جلب رضایت خداوند  عزوجل  و یا در راستای مصالح مسلمانان است، به هیچ عنوان از به ثمر رساندن چنین اقدامی، کوتاهی نمی‌کرد. چنین روشی در اداره‌ی امور، درسی بزرگ و الگویی نیک برای تمام زمامدارن و رهبران کشورهای اسلامی است. حاکمان و رهبران کشورهای اسلامی، موظفند همچون حسن بن علی  رضی الله عنه  مردم را ارشاد و راهنمایی کنند و آنان را به سوی اهداف والا سوق دهند.

حاکمان و رهبران، از لحاظ چگونگی تعامل با شهروندان خویش، بر سه دسته‌اند:

گروهی، تابع اکثریت مردمند و خواستِ جمهور را ملاک و معیار تصمیم‌گیری خویش، قرار می‌دهند.

گروهی دیگر، هیچ اهمیتی برای دیگران و خواسته‌های آنان، قایل نیستند.

 گروه سوم، حاکمانی هستند که تلاش می‌کنند به انجام اقدامات و کارهایی بپردازند که صحیح است و مردم را نیز برای انجام چنین اقداماتی، توجیه می‌کنند و ملاک و معیار تصمیم‌گیری آنان، صحت و درستی اقدامِ مورد نظرشان می‌باشد.

حسن بن علی  رضی الله عنه  شیوه‌ی گروه سوم را برگزید و مردم را نیز به اهداف والای مورد نظرش رهنمون گردید. به همین خاطر حسن بن علی  رضی الله عنه  به صورت سنجیده و حساب‌شده، برنامه‌هایی روشن ارائه نمود و در راستای تصمیمش اقداماتی نیز انجام داد و ضمن مطرح نمودن پاره‌ای شروط، کوشید تا مخالفانش را برای قبول طرح‌های خویش قانع سازد؛ به همین سبب موانع و چالش‌های فراوانی پشت سر نهاد. و به راستی راه صحیحی در پیش گرفت و خداوند  عزوجل  آگاه‌تر است.

4- ایجاد وحدت ویکپارچگی‌‌ درمیان امت اسلامی

حسن بن علی  رضی الله عنه  در یکی از خطبه‌هایش در جریان صلح، فرمود: «ای مردم! هیچ‌ کینه‌ای از برادران مسلمان خویش به دل ندارم و آ‌نچه برای خویش می‌پسندم، برای شما نیز می‌پسندم. تصمیمی گرفته‌ام که امیدوارم با آن مخالفت نکنید. همانا اگر چیزی ناخوشایند را به خاطر ایجاد وحدت میان خویش تحمل کنید، بهتر از آن است که به خاطر خواسته‌ها و آنچه مورد پسند شماست، سبب تفرقه گردید»[108]. به فضل و عنایت خداوند  عزوجل ، این تصمیم حسن بن علی  رضی الله عنه  عملی گردید. حسن بن علی  رضی الله عنه  برای ایجاد وحدت که آرمان و هدفی بس عظیم بود و همچنین به منظور جلوگیری از قتال و خونریزی درمیان مسلمانان و جلوگیری از به وجودآمدن مسایلی که پیامد تفرقه و کارزار بود، از منصب خلافت کناره‌گیری کرد و بر آنچه حق او بود، اصرار نورزید.زیرا چنانچه حسن بن علی  رضی الله عنه  بر حق خویش پافشاری می‌کرد و از خلافت کناره‌گیری نمی‌نمود، نه‌تنها فتنه، ادامه می‌یافت، بلکه میان مسلمانان خونریزی و قتال رخ می‌داد و راه‌ها، ناامن می‌شد و پیوندهای دوستی و خویشاوندی، از هم می‌گسیخت. اما بحمدالله وحدت امت اسلامی در پی کناره‌گیری حسن بن علی  رضی الله عنه  از منصب و مقامی دنیوی، تحقق یافت و این سال، سال وحدت و یکپارچگی (عام‌الجماعۀ) نامیده شد[109]. بدین ترتیب پی می‌بریم که حسن بن علی  رضی الله عنه  شخصی آگاه، مدبر و آینده‌نگر بوده و همواره نتایج کارها و اقدامات را می‌سنجیده است. و این، درسی است که حسن بن علی  رضی الله عنه  از قرآن آموخته بود؛ چراکه گاهی خداوند متعال، برای صدور حکمی، آن را آشکارا بیان نمی‌کند؛ بلکه شواهد یا نتایجی را ذکر می‌نماید و بر اساس آن احکامی را به بندگان خویش گوشزد می‌فرماید. به عنوان مثال چند نمونه ذکر می‌کنیم:

الف: نهی از ناسزا‌گفتن به مشرکان:

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖ [الأنعام: 108]

«(ای مؤمنان) به معبودها و بت‌هایی که مشرکان بجز خدا می‌پرستند، دشنام ندهید تا آنان (مبادا خشمگین شوند و) تجاوزکارانه و جاهلانه، خدای را دشنام دهند».

علی‌رغم آنکه ناسزاگفتن به بت‌های مشرکان به نحوی موجب یاری رساندن حق و اهانت به باطل می‌باشد و امری جایز نیز هست، اما شریعت آکنده از حکمت اسلام، پیامد احتمالی این ناسزاگفتن را مدنظر قرار داده و به عدم ناسزاگفتن به بت‌ها حکم نموده است. این حکم از آن جهت صادر شده که مانع از مقابله‌به مثل مشرکان گردد تا مبادا برای دفاع از بت‌های خویش به خداوند  عزوجل  ناسزا گویند. بی‌تردید مصلحتی که در دشنام بت‌ها وجود دارد، به مراتب کم‌تر از پیامد سوء و مفسده‌ای است که بر اثر ناسزاگویی به خداوند متعال، توسط مشرکان به وجود می‌آید. بنابراین دفع مفاسد و یا جلوگیری از آن، بر جلب منافع اولویت دارد[110].

ب: بیان چگونگی تلاوت قرآن:

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا وَٱبۡتَغِ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلٗا [الإسراء: 110]

«(ای پیغمبر! هنگامی که به نماز ایستادی) نمازت را بلند یا آهسته مخوان، و بلکه میان آن‌دو راهی در پیش گیر (که میانه‌روی و اعتدال است)».

خداوند متعال، برای جلوگیری از ناسزاگفتن به دین و قرآن، توسط مشرکان، به رسول‌ گرامی خویش دستور داد که از بلند خواندن آیات قرآن در نماز خودداری کند[111]. ابن‌عباس  رضی الله عنه  در شأن نزول این آیه می‌گوید: «در آن زمان که دین اسلام، در مکه، علنی و آشکار نشده بود، کفار با شنیدن آیات قرآن، به قرآن، خداوند  عزوجل  و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  ناسزا می‌گفتند. از اینرو خداوند متعال، به پیامبرش دستور داد که از بلند خواندن قرآن، خودداری کند. چنانچه فرمود: ﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِكَ_. همچنین فرمود: +وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا_ یعنی: ای پیامبر! آن‌قدر هم آهسته مخوان که اصحابت، آیات قرآن را نشنوند. +وَٱبۡتَغِ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلٗا[112] بلکه حد میانه اختیار کن.

ج: شکستن کشتی توسط خضر:

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿أَمَّا ٱلسَّفِينَةُ فَكَانَتۡ لِمَسَٰكِينَ يَعۡمَلُونَ فِي ٱلۡبَحۡرِ فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٞ يَأۡخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصۡبٗا٧٩ [الکهف: 79].  

«و اما آن کشتی متعلق به گروهی از مستمندان بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند و من خواستم آن‌را معیوب کنم (تا موقتاً از کار بیفتد. چراکه) سر راه آنان، پادشاه ستمگری بود که همه‌ی کشتی‌ها(ی سالم) را غصب می‌کرد و می‌برد».

در شریعت مقدس اسلام، تجاوز به اموال دیگران ‌ممنوع و حرام است، اما مشاهده می‌کنیم که خضر  علیه السلام  کشتی آسیب می‌رساند، به گونه ای که کشتی، معیوب می‌گردد و صاحبش نیز متحمل خساراتی می‌شود؛ اما هنگامی که موسی  علیه السلام  بر وی اعتراض می‌کند و احسان اهل کشتی به خود و او را یادآور می‌شود که آن‌دو را رایگان سوار کشتی نمودند، خضر  علیه السلام  می‌گوید که این خرابکاری برای جلوگیری از خرابی و تباهی بزرگ‌تری انجام گرفته است. دلیل خضر  علیه السلام  این بود که پادشاه، کشتی‌های سالم و بی‌عیبت را غصب می‌کند و چنا‌نچه این کشتی سالم باشد، پادشاه، آن را غصب خواهد کرد. بنابراین خضر  علیه السلام  به موسی  علیه السلام  یادآوری نمود که این نقص کوچک را در کشتی ایجاد کرده تا اصل کشتی به کلی از دست نرود. بی‌تردید تن دادن به نقص و زیانی اندک برای ممانعت از ضرری بزرگ‌تر، کاری درست و پسندیده است و شریعت مقدس اسلام نیز همواره دفع مفاسد و نواقص بزرگ را مورد توجه قرار داده است؛ حتی اگر دفع مفاسد بزرگ، هزینه‌ای همچون تن دادن به ارتکاب مفاسدی کوچک‌تر را به دنبال داشته باشد. این نکته در مثال مذکور، به خوبی بیان شده است؛ چنانچه ایجاد نقصی معمولی در کشتی، سبب شد که کشتی، بکلی از دست نرود؛ به عبارتی تن دادن به خسارت قابل جبران، از بروز خسارت غیر قابل جبران، جلوگیری کرد[113].

اکنون به ذکر شواهد و مصادیقی در احادیث نبوی پیرامون موضوع مورد بحث می‌پردازیم:

خودداری از کشتن منافقان:

جابر  رضی الله عنه  می‏گوید: در یکی از غزوات، همراه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بودیم؛ درمیان مهاجران، مردی شوخ طبع وجود داشت. او به شوخی، با دست یا پا به پشت پای یک انصاری زد. آن انصاری، به شدت خشمگین شد تا جایی که هر یک از آن دو، قبایل خود را به کمک طلبیدند. مرد انصاری گفت: ای انصار! به فریاد من برسید. و مهاجر، گفت: ای مهاجرین! به داد من برسید. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بیرون آمد و فرمود: «چرا بانگ جاهلیت، سر داده اید»؟ سپس پرسید: «ماجرای آنها چیست»؟ رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را از کاری که آن مهاجر کرده بود، باخبر ساختند. نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «این سخنان جاهلیت را رها کنید که خیلی زشت و ناپسند است». عبد الله بن ابی بن سلول (رئیس منافقان) گفت: آیا یکدیگر را علیه ما فرا خواندند؟ هنگامی که به مدینه بازگردیم، افراد باعزت و قدرتمند، اشخاص خوار و زبون را بیرون خواهند کرد. عمر  رضی الله عنه  با اشاره به سوی عبد الله بن ابی گفت: «ای رسول خدا! آیا این خبیث را به قتل نرسانیم؟» نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «خیر؛ در این صورت، مردم می‌گویند: محمد، یارانش را به قتل می‌رساند»[114].

بدیهی است کشتن منافقان و ریشه‌کن کردن آنها، ظاهراً موجب پاکی و خالص‌شدن صفوف مسلمانان از وجود عناصر فسادانگیز و مخرب می‌گردد و به مصلحت مسلمانان می‌باشد، اما از آن‌جا که کشتن چنین افرادی، اعتماد میان مسلمانان را خدشه‌دار می‌کرد و این تصور را برای مردم ایجاد می‌نمود که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  یاران و هم‌کیشان خویش را به قتل می‌رساند، لذا به خاطر حفظ مصلحت مسلمانان، از انجام چنین کاری چشم‌پوشی شد. بر کسی پوشیده نیست که وجود منافقان، مفاسد و زیان‌های زیادی برای جامعه‌ی اسلامی در پی داشت، اما از آن‌جا که کشتن منافقان و برخورد مستقیم با آنها با مفاسد و زیان‌های بیشتری همراه بود، رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  چنین مصلحت دید که به قیمت تن دادن به مفسده‌ای کوچک‌تر، مانع از بروز مفاسدی بزرگ‌تر گردد[115].

از دیگر آینده‌نگری‌های رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‌توان به ترک تجدید بنای کعبه اشاره کرد. ام‌المؤمنین عایشه‌ی صدیقه  رضی الله عنها  می‌گوید: رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «لَوْلا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ، لأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِيهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ، وَأَلْزَقْتُهُ بِالأَرْضِ، وَجَعَلْتُ لَهُ بَابَيْنِ بَابًا شَرْقِيًّا وَبَابًا غَرْبِيًّا، فَبَلَغْتُ بِهِ أَسَاسَ إِبْرَاهِيمَ»[116] یعنی: «اگر قومت (قریش) تازهمسلمان نبودند، دستور می‌دادم تا خانه‌ی کعبه را منهدم کنند. آنگاه، حطیم را با کعبه، ملحق می‌کردم و برای آن، دو دروازه در نظر می‌گرفتم که یکی به سوی شرق و دیگری به سوی غرب، باز شود. و بدین ترتیب، خانه‌ی کعبه مانند بنای ابراهیم  علیه السلام  می‌شد».

از آن‌جا که کعبه، انیس قلوب مؤمنان و تجلی‌گاه تاریخ انبیای پیشین است، باید بر همان شکلی که انبیای الهی آن‌را به یادگار گذاشته بودند، باقی می‌ماند، اما در پی تجدید بنایی که توسط قریش در دوران جاهلیت صورت گرفت، اموال حلال، آن‌قدر نبود که کفایت بازسازی کعبه را به صورت کامل بنماید؛ از اینرو قریشیان، تا جایی که بودجه اقتضا می‌کرد، بازسازی کعبه را ادامه دادند تا این‌که به مرحله‌ای رسید که رسول‌ اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  شاهد آن بود. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  علاقه‌ی وافری به تدارک بودجه‌ای داشت که با آن، کارِ ناتمام قریش را به اتمام برساند، اما به سبب وجود این احتمال و نگرانی که عده‌ای، این کار را نوعی بی‌احترامی و اسائه‌ی ادب نسبت به کعبه تلقی کنند و یا حرمت و هیبت کعبه از قلوب برخی زایل گردد، رسول‌ گرامی اسلام  صل الله علیه و آله و سلم  از بازسازی کعبه به همان شکلی که ابراهیم  علیه السلام  بنا نموده بود، صرف‌نظر کرد[117].

حسن بن علی  رضی الله عنه  درسِ آینده‌نگری را از قرآن و سنت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آموخته بود و از اینرو همواره به پیامد کارها و اقدامات خویش می‌اندیشید. او، به خوبی اهداف و آموزه‌های شریعت مقدس را درک می‌کرد و میان رهنمودهای دینی و پدیده‌های دوران خویش، تطبیق و ارتباط برقرار می‌ساخت و بدین ترتیب دیدگاه‌ها و اجتهادات منحصر به فردی ارائه می‌داد که سرانجام به وحدت و همبستگی مسلمانان و نقش‌آفرینی در عرصه‌‌ی تمدن انجامید و شوکت و عزت را به آنان بازگرداند. امروزه جامعه‌ی ما شدیداً نیازمند این اندیشه‌ها و قرائت‌های عمیق است و باید آنها را در عرصه‌های مختلف بکار گیرد.

حسن بن علی  رضی الله عنه  یکی از بزرگ‌ترین اصول اسلامی را که همان حفظ وحدت و یکپارچگی است، به ما آموزش داد. خداوند متعال، در قرآن کریم، به رعایت این اصل مهم، تأکید بسیار نموده و آن دسته از اهل کتاب را که به این مسأله بی‌توجهی کرده‌اند، مورد سرزنش قرار داده است. رسول‌ گرامی اسلام  صل الله علیه و آله و سلم  نیز در موارد مختلف، این اصل را مورد تأکید قرار داده است[118].

حسن بن علی  رضی الله عنه  در سایه‌‌ی عمل به رهنمود‌های هدفمند قرآنی، با تفرقه و اختلاف به مبارزه پرداخت و در راستای وحدت امت اسلامی کوشید. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَاۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٠٣ وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٥ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ١٠٦ [آل عمران: 103-106]

«و همگی به رشته‌ی (ناگسستنی قرآن) خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود، به یاد آورید که چون (برای همدیگر) دشمنانی بودید، خدا، میان دل‌هایتان (انس و الفت برقرار کرد و آنها را به هم) پیوند داد؛ پس (در پرتو نعمت او، برای هم) برادرانی شدید، و (همچنین شما با بت‌پرستی و شرکی که داشتید) بر لبه‌ی گودالی از آتش‌ (دوزخ) بودید (و هر آن با فرا رسیدن مرگتان بیم فرو افتادنتان در آن می‌رفت،) ولی شما را از آن رهانید (و به ساحل ایمان رسانید). خداوند، این‌چنین برایتان آیات خود را آشکار می‌سازد، شاید که هدایت شوید. باید از میان شما گروهی باشند که به سوی نیکی فرا بخوانند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان، خود، رستگارند. و مانند کسانی نشوید که (با ترک امر به معروف و نهی از منکر) پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند؛ (آن‌هم) پس از آن‌که نشانه‌های روشن (پروردگارشان) به آنان رسید، و ایشان را عذاب بزرگی است. (به یاد آورید) روزی (را که) برخی چهره‌ها، سفید و بعضی چهره‌ها، سیاه می‌گردند. و اما آنان که چهره‌هایشان، سیاه می‌گردد، (بدیشان گفته می‌شود:) آیا بعد از (اذعان به حق و) ایمان (فطری) خود کافر شده‌اید؟ پس به سبب کفری که ‌ورزیده‌اید، عذاب بچشید!».

5- شهادت امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه

یکی از عوامل و انگیزه‌هایی که موجب شد حسن بن علی  رضی الله عنه  به صلح روی‌ آورد، هراس و اندوهی بود که پس از شهادت پدرش بر وی چیره گشت. این امر نه تنها موجب حزن و ناراحتی شدید حسن بن علی  رضی الله عنه  گردید، بلکه موجب نابسامانی در جبهه‌ی عراق نیز گشت. علی  رضی الله عنه  بناحق به قتل رسید و خوارج به هیچ‌وجه ملاحظه‌ی پیشینه و فضایل والای او در اسلام را ننمودند. علی  رضی الله عنه  خدمات شایانی در جهت منافع اسلام انجام داده و در تمام زندگی‌اش به ارزش‌ها و کارهایی دست یازیده بود که موجب تحکیم و پی‌ریزی احکام شرعی در سطح دولت و ملت گردید.

آری! علی  رضی الله عنه  از نشانه‌ها و برهان‌های هدایت بود که میان حق و باطل جدایی افکند؛ از اینرو کاملاً طبیعی بود که فقدان چنین شخصیتی، مسلمانان را داغدار ‌نماید. قتل علی  رضی الله عنه ، مصیبت بزرگی بود که بر مسلمانان وارد شد و دل‌هایشان را اندوهگین و چشمانشان را اشک‌آلود گردانید. حسن بن علی  رضی الله عنه  به دنبال به شهادت رسیدن پدرش، اعتماد خویش نسبت به اهل عراق را از دست داد؛ زیرا هرچند پیشتر از افتخار همنشینی با علی مرتضی  رضی الله عنه  بهره‌مند شده بودند، اما پس از چندی در پی طمع‌ورزی و فتنه‌هایی که به وجود آمد، گمراه شدند و از راه راست منحرف گشتند. البته در این میان، گروهی، همچون گذشته با صدق و اخلاص، به دین و خلیفه‌ی راحل و بزرگوار خویش وفادار ماندند. به قتل رسیدن علی  رضی الله عنه  ضربه‌ای شدید بود که بر پیکره‌ی خلافت راشده وارد آمد و پس از چندی موجب پایان یافتن آن دوران شکوهمند و پرافتخار گردید.

6- شخصیت معاویه  رضی الله عنه

حسن بن علی  رضی الله عنه  در شرایطی خلافت را به معاویه  رضی الله عنه  واگذار نمود که بیش از چهل‌ هزار نفر با او بیعت کرده بودند که تا پای جان، به وی وفادار بمانند و از او دفاع کنند؛ این امر، بیانگر آنست که معاویه  رضی الله عنه  شایستگی رهبری و زمامداری را داشته است وگرنه نوه‌ی رسول گرامی اسلام  صل الله علیه و آله و سلم ، به هیچ عنوان خلافت را به او واگذار نمی‌کرد بلکه با وی می‌جنگید[119]. سیرت‌نگاران، در فضیلت معاویه  رضی الله عنه ، این صحابی بزرگوار رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فضائل زیادی را برشمرده‌اند که به ذکر چند مورد از آن می‌پردازیم:

1- قرآن کریم:

معاویه  رضی الله عنه  در جنگ حنین حضور داشت؛ خداوند متعال درباره‌ی مجاهدان حنین می‌فرماید:

﴿ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٦ [التوبة: 26].       

«آنگاه خداوند، آرامش خود را نصیب پیغمبرش و مؤمنان گردانید و لشکرهایی (از فرشتگان) را فرو فرستاد که شما، ایشان را نمی‌دیدید و (پیروز شدید و دشمنان شکست خوردند، و بدین‌وسیله خداوند  عزوجل ) کافران را مجازات کرد و این است کیفر کافران (در این جهان و عذاب آخرت نیز به جای خود باقی است)».

معاویه  رضی الله عنه  از جمله‌ی کسانی بود که در غزوه‌ی حنین حضور داشتند؛ از اینرو آن بزرگوار نیز مشمول فضیلت یاد شده در این آیه می‌باشد[120].

2- احادیث نبوی:

رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برای معاویه  رضی الله عنه  دعا کرد: «اللهم اجعله هادياً مهدياً واهد به»[121] یعنی: «بارخدایا! معاویه را هدایتگر و ره‌یاب بگردان و او را سبب هدایت قرار بده». همچنین دعا نمود: «اللهم علّم معاوية الكتاب والحساب وقه العذاب»[122] یعنی: «خداوندا! معاویه را علم قرآن و حساب بیاموز و وی را از عذاب در امان بدار». باری رسول گرامی اسلام  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «أَوَّلُ جَيْشٍ مِنْ أُمَّتِي يَغْزُونَ الْبَحْرَ قَدْ أَوْجَبُوا» یعنی: «نخستین لشکر امت من که در دریا می‌جنگد، بهشت را برای خویش واجب می‌گرداند». ام حرام  رضی الله عنها  می‌گوید: پرسیدم: آیا من هم جزو این لشکر خواهم بود؟ فرمود: «تو نیز درمیان آنان خواهی بود». سپس پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «أَوَّلُ جَيْشٍ مِنْ أُمَّتِي يَغْزُونَ مَدِينَةَ قَيْصَرَ مَغْفُورٌ لَهُمْ» یعنی: «نخستین لشکر امت من که به شهر (قسطنطنیه) حمله می‌کند، بخشیده می‌شود». ام حرام می‌گوید: پرسیدم: ای رسول خدا! آیا من هم درمیان آنان خواهم بود؟: ای رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آیا من هم از جمله‌ی این گروه خواهم بود؟ فرمود: «خیر»[123]. مهلب[124] می‌گوید: «این حدیث، بیانگر فضیلت معاویه  رضی الله عنه  می‌باشد؛ چراکه معاویه  رضی الله عنه  نخستین کسی است که در دریا جنگید»[125].

3- دیدگاه تنی چند از دانشمندان و علما در مورد معاویه  رضی الله عنه :

الف: به ابن عباس  رضی الله عنه  گفتند: معاویه  رضی الله عنه  فقط یک رکعت وتر می‌گزارد. ابن عباس  رضی الله عنه  فرمود: «کار درستی می‌کند؛ او فقیه است»[126].

ب: عبدالله بن مبارک می‌گوید: «معاویه  رضی الله عنه  از نظر ما آزموده (و بزرگوار) است. پس هرکس، دیدگاه بدی نسبت به معاویه  رضی الله عنه  داشته باشد، او را به دشمنی با اصحاب  رضی الله عنه  متهم خواهیم نمود»[127].

ج: به احمد بن حنبل  رحمه الله  گفته شد: خداوند تو را از رحمت کند! نظرت در مورد کسی که معاویه  رضی الله عنه  را کاتب وحی و خال‌المؤمنین (دایی مؤمنان) نمی‌داند و معتقد است که معاویه  رضی الله عنه  با زور شمشیر، زمام امور را به دست گرفته، چیست؟[128]. ابوعبدالله پاسخ گفت: «این، سخنی گزاف است. باید از کسانی که چنین پنداری دارند، اجتناب نمود و از همنشینی با آنها پرهیز کرد. البته ما، حقیقت کارشان را برای مردم روشن می‌سازیم»[129].

د: ابن العربی  رحمه الله  در مورد معاویه  رضی الله عنه  می‌گوید: معاویه  رضی الله عنه  شخصیتی بودکه همواره مانع از نفوذ دشمنان می‌شد و بر دشمنان می‌تاخت و به حمایت از بزرگان بر‌می‌خاست و لشکریان و سربازان به رسیدگی می‌کرد و راهبرد درستی در جریان امور و در تعامل با بندگان خدا داشت[130]. معاویه  رضی الله عنه  بلند‌همت بود و توجه ویژه‌ای به مسایل و مصالح مسلمانان داشت؛ چنانچه در گیر و دار نبرد با علی  رضی الله عنه  در صفین، پادشاه روم را تهدید ‌نمود. ماجرا از این قرار بود که چون به معاویه  رضی الله عنه  خبر رسید که پادشاه روم، با سپاهی عظیم به مرزهای سرزمین اسلامی نزدیک شده است،[131] پیکی نزد وی فرستاد و او را تهدید کرد. ابن‌کثیر در این باره می‌گوید: «پس از آنکه معاویه  رضی الله عنه  سپاه روم را به وحشت انداخت و آنان را شکست داد، پس از چندی، پادشاه روم با مشاهده‌ی درگیری معاویه  رضی الله عنه  با علی  رضی الله عنه ، فرصت را غنیمت شمرد و قصد لشکرکشی به سرزمین‌های اسلامی را نمود. زمانی که معاویه  رضی الله عنه  از تصمیم پادشاه روم، باخبر گردید، نامه‌ای بدین مضمون برایش فرستاد که: «ای ملعون! به خدا سوگند، اگر عقب‌نشینی نکنی و به دیار خویش بازنگردی، با پسر‌عمویم(علی  رضی الله عنه ) صلح می‌کنم، تمام قلمروت را فتح می‌نمایم و زمین را با تمام وسعتش، بر تو تنگ می‌گردانم». بدین سان پادشاه روم ترسید و از معاویه  رضی الله عنه  درخواست آتش‌بس نمود[132].

هـ : ابن تیمیه  رحمه الله  درباره‌ی معاویه  رضی الله عنه  می‌گوید: بطور متواتر و در روایات فراوانی به ثبوت رسیده که رسو‌ل‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، معاویه  رضی الله عنه  را همچون بسیاری از اصحابش، به امارت و فرماندهی گماشته و معاویه  رضی الله عنه  همراه رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در جنگ و جهاد شرکت نموده و کاتب وحی نیز بوده است؛ رسول‌خدا  رضی الله عنه  هیچ‌گاه بر دست‌نوشته‌های معاویه  رضی الله عنه  در زمینه‌ی وحی، ایراد نگرفت و همواره به او اعتماد داشت. عمر بن خطاب  رضی الله عنه  نیز شناخت دقیقی از افراد داشت، زمام برخی از سرزمین‌های اسلامی را به معاویه  رضی الله عنه  سپرد و هیچ‌گاه معاویه  رضی الله عنه  را در اداره‌ی امور، به کم‌کاری و خیانت متهم نکرد؛ حال آنکه به گواهی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، خداوند  عزوجل  حق را بر قلب و زبان عمر  رضی الله عنه  جاری ساخته بود[133].

و: ابن کثیر درباره‌ی معاویه  رضی الله عنه  می‌گوید: مردم در سال 41 هجری با معاویه  رضی الله عنه  بیعت کردند؛ وی، همواره از آن پس به صورت رسمی، اداره‌ی امور مسلمانان را برعهده داشت تا اینکه جان به جان آفرین تسلیم کرد. در دوران حکومتش، جنگ و جهاد بر ضد کفار، برپا بود و مسلمانان به اعلای کلمة‌الله می‌پرداختند. غنایم فراوانی از اطراف و اکناف، به مرکز حکومت اسلامی ارسال می‌شد و مسلمانان، تحت رهبری معاویه  رضی الله عنه ، با آرامش تمام در سایه‌ی عدل و عدالت و گذشت، زندگی می‌کردند.

و نیز می‌گوید: معاویه  رضی الله عنه  شخصی بردبار[134]، باوقار، عادل، باشهامت، بخشنده و بزرگوار بود و مهتر و سرآمد همگان به شمار می‌رفت[135].

همچنین می‌گوید: رحمت خدا بر معاویه باد؛ او، فردی نیک‌سیرت و باگذشت بود عیوب دیگران را می‌پوشاند[136].

4- معاویه  رضی الله عنه  و روایت حدیث:

معاویه  رضی الله عنه  به افتخار روایت حدیث از رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نایل گشته است. البته این افتخار، از آن جهت، نصیب معاویه  رضی الله عنه  گردید که وی، پس از فتح مکه کاتب وحی بود و از آن‌جا که رسول‌ اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  داماد وی به‌شمار می‌رفت، همواره همراه آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  بود؛ از اینرو موفق به روایت 163 حدیث از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گردید. از این میان، چهل حدیث را بخاری و مسلم بصورت (متفق علیه) روایت کرده‌اند. چهار حدیث او را، بخاری، به تنهایی روایت کرده است و پنج حدیثش را هم مسلم به تنهایی روایت نموده است[137]. رفتار و برخورد معاویه  رضی الله عنه  با شهروندانش، بهترین روشی بود که یک حاکم یا رهبر، می‌تواند در برخورد با شهروندانش در پیش بگیرد و همین ویژگی معاویه  رضی الله عنه  بود که سبب محبوبیت او در نزد مردم گردیده بود. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «خيار ائمتكم الذين تحبونهم ويحبونكم وتصلون عليهم ويصلون عليكم وشر أئمتكم الذين تبغضونهم ويبغضونكم وتلعنونهم ويلعنونكم»[138] یعنی: «بهترین حکام شما، کسانی هستند که شما، آنها را دوست دارید و آنها، شما را دوست دارند و شما، برای آنها دعا می‌کنید و آنان، برای شما دعا می‌کنند و بدترین حکام شما، کسانی‌ هستند که شما، آنها را (دوست ندارید) و به آنان بغض می‌ورزید و آنها نسبت به شما بغض می‌ورزند و شما، آ‌نان را نفرین می‌کنید و ایشان هم شما را نفرین می‌کنند».

 

5- سخن امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  در مورد امارت معاویه  رضی الله عنه :

سفیان بن لیل می‌گوید: هنگامی که حسن بن علی  رضی الله عنه  به کوفه آمد، به او گفتم: ای خوا‌رکننده‌ی مؤمنان! وی در پاسخ گفت: این سخن را مگو؛ زیرا من، از پدرم شنیدم که فرمود: دیرزمانی نخواهد گذشت که امارت، به دست معاویه  رضی الله عنه  خواهد افتاد. من نیز از این سخن پی بردم که آنچه خداوند مقدر کرده، حتماً روی خواهد داد؛ از اینرو برایم ناخوشایند بود که میان من و او، خون مسلمانان ریخته شود»[139]. در روایتی آمده که علی  رضی الله عنه  فرمود: امارت معاویه  رضی الله عنه  را ناپسند ندانید؛ به خدا سوگند که اگر او را از دست بدهید، سرهای مردم، هم‌چون حنظل،[140] بریده و افکنده خواهد شد[141]. این سخن علی  رضی الله عنه  بر توانمندی و شایستگی معاویه  رضی الله عنه  در امارت دلالت دارد؛ چنانچه روشی که وی در گفتگو و مذاکره با حسن بن علی  رضی الله عنه  اختیار کرد، سهم به‌سزایی در استقرار صلح و جلوگیری از جنگ و درگیری داشت. هرچند حسن بن علی  رضی الله عنه  نقش اصلی را در ایجاد صلح ایفا ‌نمود، اما بدون تردید شخصیت معاویه  رضی الله عنه  و نیز بلنداندیشی، سعه‌ی صدر و جوانمردی‌اش، در ایجاد این صلح بی‌تأثیر نبود. معاویه  رضی الله عنه  همواره نسبت به حسن بن علی  رضی الله عنه  عرض ادب می‌نمود و ضمن آنکه او را گرامی می‌داشت، به‌ ذکر فضایل اهل بیت می‌پراخت و این، نشانگر آن است که علی‌رغم نزاعی که رخ داده بود، معاویه  رضی الله عنه  همچنان حق را بیان می‌کرد و بدان اذعان می‌نمود[142].

احمد بن حنبل  رحمه الله  در مسند خویش روایت نموده که معاویه  رضی الله عنه  فرموده است: «رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  زبان و لب‌های حسن بن علی  رضی الله عنه  را می‌مکید؛ همانا خداوند متعال، هیچ‌گاه زبان یا لبی را که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، آن را مکیده است، عذاب نمی‌کند»[143]. معاویه  رضی الله عنه  با خود، روراست بود و به گناهان خویش، اعتراف می‌نمود و ضمن آنکه به رحمت و حلم خداوند  عزوجل  امید داشت، از وی طلب آمرزش می‌کرد. مسور بن مخرمه می‌گوید: باری نزد معاویه  رضی الله عنه  رفتم؛ معاویه  رضی الله عنه  پرسید: ای مسور! چرا بر ضد حکام خویش طعن و سرزنش نمودی؟ مسور پاسخ داد: این مسأله را مطرح مکن و در مورد آنچه نزد تو آمده‌ایم، به ما احسان نما. معاویه  رضی الله عنه  فرمود: «باید دلیل بدگویی مرا بگویی». مسور می‌گوید: آن قدر اصرار کرد که هر چه در مورد او در دل داشتم، بر زبان آوردم؛ معاویه  رضی الله عنه  فرمود: «من، خودم را از گناه بدور نمی‌دانم، اما آیا تو، آن‌ خدمات و اصلاحاتی را که من در جهت منافع عمومی انجام داده‌ام، به فراموشی می‌سپاری و تنها به ذکر عیوب و گناهانم می‌پردازی؟ من، به گناهان خویش در پیشگاه خداوند، اعتراف می‌کنم، ولی آیا از خودت گناهانی سر نمی‌زند که به خاطر آنها از خداوند (و عذاب او) ترس داشته باشی؟» مسور گوید: گفتم: آری. فرمود: «پس چه چیز باعث شده که تو، خویشتن را بیش از من سزاوار آمرزش و مغفرت الهی بدانی؟ به خدا سوگند که اصلاحات و اقدامات اصلاحی من، به مراتب بیش از اقدامات توست و چنانچه میان خدا و غیر خدا مختار می‌شدم، خداوند را بر غیر او برمی می‌گزیدم؛ وانگهی من، پیروِ آیینی هستم که در آن، اعمال نیک پذیرفته می‌گردد و در قبال نیکی، به نیکوکار پاداش داده می‌شود. مسور می‌گوید: بدین سان متوجه شدم که معاویه  رضی الله عنه ، مرا مغلوب کرد. عروه می‌گوید: از آن پس، هرگاه نام معاویه  رضی الله عنه  به میان می‌آمد، مسور، برایش دعا می‌کرد[144].

اینک به ذکر حکایتی می‌پردازیم که بیانگر تقوا و خداترسی معاویه  رضی الله عنه  می‌باشد. هرگاه در مجلس معاویه  رضی الله عنه  حدیث ابوهریره  رضی الله عنه  از رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم روایت می‌شد که: نخستین کسانی که از امت محمد  صل الله علیه و آله و سلم  در روز قیامت توسط آتش گداخته، عذاب می‌شوند، قاریان، انفاق‌کنندگان و مجاهدان ریاکار هستند،[145] معاویه  رضی الله عنه  می‌گفت: وضعیت اینها، این‌چنین است، پس کسانی که هنوز زنده‌اند، چه وضعیتی خواهند داشت! راوی می‌گوید: آنگاه معاویه  رضی الله عنه  به‌قدری گریست که گمان کردیم هر لحظه ممکن است از شدت گریه، هلاک گردد. و سپس سرش را بالا گرفت و دستی بر صورتش کشید و گفت: چه راست گفته‌اند خداوند  عزوجل  و رسولش‌ که:

﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ١٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٦ [هود: 15-16]. 

«کسانی که (تنها) خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند (و چشم‌داشتی به آخرت نداشته‌ باشند، برابر سنت موجود در پیکره‌ی هستی، پاداش دسترنج و) اعمالشان را در این جهان بدون هیچ‌گونه کم و کاستی، به تمام و کمال می‌دهیم و هیچ حقی از آنان ضایع نمی‌گردد. آنان کسانیند که در آخرت بهره و نصیبی جز آتش دوزخ ندارند و آنچه در دنیا انجام می‌دهند، ضایع و هدر می‌رود (و بی‌اجر و پاداش می‌شود) و کارهایشان پوچ و بی‌سود می‌گردد. (هرچند که اعمالشان، به‌ظاهر انسانی و مردمی و عبادی باشد)»[146].

شخصیت معاویه  رضی الله عنه  و خدمات ارزنده‌اش در تاریخ اسلام، یکی از مهم‌ترین عوامل در انعقاد پیمان صلح بود. البته ما ادعا نداریم که معاویه  رضی الله عنه  جزو خلفای راشدین به‌شمار می‌آید؛ خیر، بلکه او، پادشاهی عادل بوده است. معاویه  رضی الله عنه  در سیاست و علوم اداری، نظامی، اقتصادی و اجتماعی مهارت وافری داشت؛ برای اینکه به این صلاحیت‌ها و شایستگی‌های معاویه  رضی الله عنه  پی ببریم، باید با حوصله‌ی تمام، دوران وی را مورد بررسی قرار دهیم. بدان امید که خداوند متعال، این توفیق را به ما بدهد.

7- آشفتگی سپاه عراق و اهل کوفه:

شورش خوارج، موجب تضعیف سپاه امیر مؤمنان علی  رضی الله عنه  گردید، همان‌گونه که جنگ‌های جمل، صفین و نهروان،نفرت شدیدی نسبت به جنگ، در دل عراقی‌ها ایجاد کرد و موجب رنجش و آزردگی آنان گردید. این وضعیت، در جنگ صفین، شدیدتر بود؛ چراکه در این جنگ، بسیاری از کودکان، یتیم شدند و عده‌ی زیادی از زنان، بیوه گشتند، اما شرکت‌کنندگان در جنگ، به مقصود خویش نرسیدند. از اینرو همواره واقعه‌ی صفین، در ذهن و خیال مردم بود و اگر این جنگ، با تدبیر امیر مؤمنان علی  رضی الله عنه  و بسیاری از اصحاب  رضی الله عنهم ، به صلح یا حکمیت خاتمه نمی‌یافت، دایره‌ی مصیبتش بر جهان اسلام به‌اندازه‌ای زیاد می‌شد که در اذهان نمی‌گنجید. از اینرو عده‌ای، با آن‌که می‌دانستند حق با علی  رضی الله عنه  است و از دل و جان، با او بودند، اما از همراهی‌اش در عزیمت به شام، خودداری کردند[147].

از دیگر مشکلاتی که سپاه علی  رضی الله عنه  را با چالش و آشفتگی روبرو نمود، ظهور فرقه‌ای بود که در مورد علی  رضی الله عنه  آن‌قدر غلو می‌کردند که او را تا مقام الوهیت بالا می‌بردند. در آن گیر و دار به نظر می‌رسید که این جریان فکری، واکنشی به رویکرد خوارج در مورد علی  رضی الله عنه  بود که او را تکفیر می‌کردند و از او بیزاری می‌جستند[148]. اما ناگفته پیداست که این گروه، از این کار خویش، قصد بدی داشتند و در پی آن بودند که اعتقادات و باورهای فاسد و باطلی را درمیان مسلمانان رواج دهند تا رفته‌رفته این اعتقادات، دین آنان را نابود نماید و نه تنها سپاه علی  رضی الله عنه ، بلکه تمام مسلمانان را تضعیف و سپس نابود کند[149]. علی  رضی الله عنه  با تمام توان و قدرت، در برابر خوارج ایستادگی کرد؛ البته بخش قابل توجهی از توان سپاهیان علی  رضی الله عنه  صرف رویارویی با خوارج شد. از آن پس جریان‌هایی بر ضد علی  رضی الله عنه  به راه افتاد؛ چنانچه خریت بن راشد و به قولی حارث بن راشد که از کارگزاران علی  رضی الله عنه  در اهواز بود، عده‌ای از بنی‌ناجیه را با خویش همراه کرد و خواهان کناره‌گیری علی  رضی الله عنه  از خلافت گردید؛ در این شورش، تعداد زیادی، ابن راشد را همراهی کردند. علی  رضی الله عنه  سپاهی به فرماندهی معقل بن قیس ریاحی به جنگِ وی فرستاد. این سپاه، توانست لشکر ابن راشد را شکست دهد و او را به قتل برساند[150]. شعبی می‌گوید: پس از حنگ نهروان، اطراف و اکناف علی  رضی الله عنه  را شورش فرا گرفت؛ بنی‌ناجیه به مخالفت با وی برخاستند؛ ابن‌حضرمی خود را به بصره رسانید و اهل اهواز، شورش کردند؛ زنهاریان و کسانی که در قبال پرداخت مالیات، تحت حمایت حکومت اسلامی قرار داشتند، به طمع کاهش مالیات، شورش نمودند و کارگزار علی  رضی الله عنه ، سهل بن حنیف را از فارس بیرون راندند[151]. خلاصه اینکه زمانی که حسن بن علی  رضی الله عنه  زمام امور را به دست گرفت، سپاه عراق، سراسیمه و آشفته بود و اهل کوفه نیز در اقدامات و سیاست‌های خویش، مردد و دودل بودند. ابن‌درید در الـمجتبي می‌گوید: حسن بن علی  رضی الله عنه  پس از شهادت پدرش برخاست و فرمود: «به خدا سوگند که تردید یا پشیمانی، ما را از اهل شام منصرف نکرد؛ بلکه ما، با صبر و سلامت نفس، با آنها می‌جنگیدیم، اما ناگهان دشمنی، جای دوستی را گرفت و بی‌تابی و بی‌صبری، جایگزین بردباری گردید. شما در صفین، دینتان را در قبال دنیا فروختید و دنیا، جلودار دینتان گشت و جای آن را گرفت. هان! آگاه باشید که ما برای شما همان‌گونه‌ایم که پیش از این بودیم (و همچنان دلسوز شما هستیم)، البته شما، دیگر آن جایگاه گذشته را نزد ما ندارید. ای مردم! شما، با دو کشتار مواجه گشتید: کشته‌شدگانی که در صفین جان باختند و شما بر آنان گریستید، و کشته‌شدگان جنگ نهروان که شما، به خونخواهی آنان برخاستید. بدین ترتیب عده‌ای از بازماندگان، شکست خورده و درمانده بودند و عده‌ای هم می‌گریستند و در اندیشه‌ی تلافی و قصاص به‌سر می‌بردند. ای مردم! معاویه  رضی الله عنه  پیشنهادی را مطرح کرده که نه در آن عزت است و نه پیشنهادی عادلانه می‌باشد، اما اگر دوست دارید کشته شوید، این پیشنهاد را رد می‌کنیم؛ ولی اگر زندگی را دوست دارید و می‌خواهید زنده بمانید، این پیشنهاد را می‌پذیریم». و چون مردم، این پیشنهاد را پذیرفتند، صلح برقرار گردید[152]. هرچند بنده، در صحت انتساب این خطبه به حسن بن علی  رضی الله عنه  شک دارم، اما این حکایت، بیانگر ویژگی و حالات روحی و روانی حسن بن علی  رضی الله عنه  و یاران اوست که باعث شد هرچه زودتر پیمان صلح، منعقد گردد[153].

حسن بن علی  رضی الله عنه  در شکایت از اهل عراق و گلایه از بی‌مهری‌ها و اهانت‌هایی که بر وی روا داشته‌اند، با صدای بلند می‌فرمود: به خدا سوگند که معاویه  رضی الله عنه  برای من، از این افراد که مدعی‌اند از پیروان و شیعیان من هستند، بهتر است. آنها (اهل عراق) درصدد قتلم برآمدند و اموال مرا به غارت بردند. به خدا سوگند، اگر با معاویه  رضی الله عنه  پیمان و یا عهدنامه‌ای منعقد کنم که به موجب آن، جان و خانواده‌ام درامان بمانند، برایم بهتر از آنست که به چنین کسانی دل ببندم که) مرا بکشند و خانواده‌ام را سرگردان و آواره نمایند و حقوقشان را ضایع کنند. به خدا قسم، اگر با معاویه  رضی الله عنه  به نبرد می‌پرداختم، همین‌ها، گریبانم را می‌گرفتند و مرا مجبور می‌کردند که با وی صلح کنم. به خدا سوگند، اگر در اوج قدرت با معاویه  رضی الله عنه  صلح کنم، بهتر از آن است که کشته یا اسیر شوم یا بر من منت بگذارد و این منت، تا ابد بر بنی هاشم باقی بماند. اگر با معاویه  رضی الله عنه  صلح کنم، بهتر از آن است که چون بر من چیره گردد، همواره بر مردگان و زندگان بنی هاشم منت نهد[154] اهل کوفه را بارها آزموده و شناخته‌ام؛ من، آنها را قومی یافتم که نمی‌توان روی گفتار یا کردارشان، حساب باز کرد؛ چرا‌که آنان، قومی بی‌وفایند، هرچند به‌ظاهر می‌گویند که دل‌هایشان با ماست، اما شمشیرهایشان، بر ضد ما از نیام کشیده می‌شود»[155].

پس از این‌که اهل کوفه، پدر بزرگوار حسن بن علی  رضی الله عنه  را به شهادت رساندند، به شخص حسن  رضی الله عنه  نیز حمله‌ور شدند و اموال او را به غارت بردند؛ واقعاً حسن  رضی الله عنه  حق داشت که دیگر به اهل کوفه اعتماد نداشته باشد؛ چنانچه فرمود: «ای اهل عراق! شما سه جنایت علیه من مرتکب شده‌اید که هیچ‌گاه آن‌را از یاد نخواهم برد. شما، پدرم را کشتید و به من حمله‌ور شدید و اموالم را تاراج کردید»یا فرمود: «ردایم را کشیدید و ربودید»[156]. به حسن بن علی  رضی الله عنه  گفتند: چرا صلح نمودی؟ فرمود: «از دنیا بیزار شدم و اهل کوفه را نیز مردمی (غیر قابل اعتماد) یافتم که هر کس به آنها اعتماد کرده، شکست خورده است. کوفیان، مردمی هستند که نه در خیر و نیکی، و نه در شر و بدی، اراده‌ای قاطع ندارند و آن‌قدرمیان آنان تفرقه و پراکندگی وجود دارد که هیچ‌یک از آنان با دیگری در رأی یا خواسته‌ای موافقت نمی‌کند. پدرم، با مشکلات شدیدی، از ناحیه‌ی این مردم مواجه شد؛ ای کاش می‌دانستم که این قوم، کی اصلاح خواهند شد؟»[157].

البته این گفته‌ها، عمومیت ندارد؛ چراکه فضایلی پیرامون آمادگی سپاه حسن بن علی  رضی الله عنه  و در رأی آنها، قیس بن سعد خزرجی  رضی الله عنه  و دیگر فرماندهان لشکر حسن بن علی  رضی الله عنه  ذکر شده که نشان می‌دهد حسن بن علی  رضی الله عنه  توانایی تقویت سپاهش را داشته است.

8- میزان توانایی و اقتدار سپاه معاویه  رضی الله عنه :

معاویه  رضی الله عنه  از همان دوران علی  رضی الله عنه  در نهان و آشکار و با بکارگیری اسباب و عوامل مختلف، درصدد تضعیف سپاه عراق بود. وی، اختلافات و تنش‌های به‌وجودآمده در سپاه علی  رضی الله عنه  را غنیمت شمرد و از آن، بهره‌برداری نمنود. و آنگاه سپاهی را به فرماندهی عمرو بن عاص  رضی الله عنه  به مصر، گسیل نمود؛ این سپاه، بر مصر چیره گشت و آن‌را به سرزمین‌های تحت تصرف معاویه  رضی الله عنه  ملحق کرد.

می‌توان عوامل موفقیت این سپاه را در موارد ذیل برشمرد:

1-  درگیر بودن امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  با خوارج

2-  کارگزار امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  در مصر، محمد بن ابی‌بکر بود که زیرکی فرماندهان و کارگزاران پیشین مصر همچون قیس بن سعد بن عباده‌ی ساعدی انصاری  رضی الله عنه  را نداشت. وی، با کسانی که به خونخواهی عثمان  رضی الله عنه  برخاسته بودند، به نبرد پرداخت و از تدبیر و توان سیاسی والایی برخوردار نبود که بتواند همانند والیان گذشته، آنان را شکست دهد.

3-  معاویه  رضی الله عنه  با آنان‌که به خونخواهی عثمان  رضی الله عنه  برخاسته بودند، هم‌رأی بود و همین، کمک شایانی به وی در زمینه‌ی تسلط بر مصر نمود[158].

4-  دور بودن مصر از مرکز خلافت علی  رضی الله عنه  و نزدیک بودن آن به شام.

5-  موقعیت طبیعی و جغرافیایی مصر که از طریق صحرای سیناء به شام متصل می‌شد، موقعیتی استراتژیکی به‌شمار می‌رفت که چون به قلمرو معاویه  رضی الله عنه  اضافه گردید، نیروهای انسانی و اقتصادی ارزشمندی را در اختیار معاویه  رضی الله عنه  نهاد؛ هرچند امیر مؤمنان علی  رضی الله عنه  عده‌ای را فرستاد که مانع اقدامات معاویه  رضی الله عنه  شوند[159]. معاویه  رضی الله عنه  کوشید کارگزاران علی  رضی الله عنه  و بزرگان قبایل را به سوی خویش، جذب کند؛ چنانچه تلاش کرد قیس بن سعد  رضی الله عنه  ـ یکی از کارگزاران توانمند امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  در مصر ـ را به سوی خویش بکشد، اما موفق نشد. البته معاویه  رضی الله عنه  توانست با ایجاد شبهه و تردید درمیان طرفدران و مستشاران علی  رضی الله عنه ، کاری کند که به عزل قیس بن سعد  رضی الله عنه  انجامید[160]. عزل قیس  رضی الله عنه ، برای معاویه خیلی سودمند و کارآمد بود. همچنین معاویه  رضی الله عنه  کوشید تا زیاد بن ابیه را که عامل و نماینده‌ی علی   رضی الله عنه  در فارس بود، عزل نماید، اما موفق نشد[161].

معاویه  رضی الله عنه  توانست بر برخی از بزرگان قبایل و والیان تأثیر بگذارد و آنان را به سوی خویش جذب کند. از سوی دیگر، زمانی که این افراد، تفرقه و اختلاف سپاهیان علی  رضی الله عنه  را مشاهده نمودند و دیدند که معاویه  رضی الله عنه ، امیری قاطع و سیاستمدار است، بیشتر به سوی او جذب شدند. علی  رضی الله عنه  طی خطابه‌ای به مردم فرمود: «ای مردم! بدانید که بُسر، از جانب معاویه  رضی الله عنه  آمده است؛ البته من، مطمئنم که آنها به علت اتحادی که بر باطل خویش دارند و نیز بدان سبب که از امیرشان اطاعت می‌کنند و امانتدارند، و نیز از آن جهت که شما، بر خلاف آنان، هرچند حق، با شماست، متفرق شده و اختلاف کرده‌اید و همچنین از آنجا که در امانت خیانت می‌کنید و از امیرتان نافرمانی می‌نمایید، بر شما پیروز خواهند شد. فلانی را برای فلان کار فرستادم، اما دیری نپایید که به قتل وسرکشی پرداخت و با اموالی فراوان به معاویه پیوست. فلانی را نیز (نماینده‌ی خویش در فلان جا نمودم و) به کاری به او گماشتم، اما او نیز به قتل و سرکشی پرداخت و با اموالی به معاویه پیوست. این مردم آن‌قدر بی‌اعتماد شده‌ام که اگر کاسه‌ای به یکی از آنها به امانت بسپارم، می‌ترسم آن را تصاحب کند و در امانت خیانت نماید. بارخدایا! من، آنها را (با پند و اندرز فراوان) به خشم آوردم و آنان نیز (با بی‌توجهی) مرا به خشم آوردند؛ پس مرا از شر ایشان و آنان را از دست من، راحت کن»[162].

معاویه  رضی الله عنه  پس از شهادت امیر مؤمنان نیز همچنان روابط خویش را با اعیان و سرآمدان عراقی ادامه داد. بدین ترتیب عوامل مختلفی، سبب قوت و اقتدار سپاه معاویه  رضی الله عنه  گردید که از آن جمله می‌توان موارد ذیل را برشمرد:

اطاعت و فرمانبرداری سپاهیان معاویه  رضی الله عنه  از امیرشان.

اتحاد و یکپارچگی اهل شام بر محوریت و رهبری معاویه  رضی الله عنه .

مهارت و خبرگی معاویه  رضی الله عنه  در اداره‌ی امور شام.

دسترسی به منابع مالی فراوان.

هزینه کردن اموال در جهت تحقق اهدافی که معاویه  رضی الله عنه  آنها را به مصلحت امت می‌دانست.

شرایط صلح

در کتاب‌های تاریخی و منابع معاصر، به شرایطی که هر یک از دو طرف، در پیمان صلح مطرح نمودند، اشاراتی شده است، اما از آنجا که این شرایط، در منابع مختلف، به صورت پراکنده آمده، برخی تلاش کرده اند به جمع و ترتیب این موارد بپردازند. بنده نیز در این راستا کوشیده‌ام داده‌های پراکنده‌ای را که پیرامون صلح و شرایط آن در کتاب‌ها و منابع تاریخی ذکر گردیده، گردآوری و جمع‌بندی نمایم و به شرح آنها بپردازم:

اول: عمل به کتاب خدا و سنت پیامبراکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و سیرت خلفای راشدین  رضی الله عنهم  

در روایت امام بخاری آمده است که چون حسن بن علی  رضی الله عنه  از نمایندگان معاویه  رضی الله عنه  (یعنی عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر) در قبال پیمان معاویه  رضی الله عنه  ضمانت می‌خواست، آنها پاسخ می‌دادند: ما ضمانت می‌کنیم.

یادآوری این نکته در زمان برقراری صلح که معاویه  رضی الله عنه  باید به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و سیرت خلفای راشدین  رضی الله عنهم  عمل کند، امری کاملاً طبیعی بود که با اوضاع و احوال آن دوران، هم‌خوانی و سازگاری داشت؛ به عبارتی در آن دوران، یادآوری چنین نکاتی کاملاً عادی بود. بنابراین بنده، با آن دسته از مورخان ـ از جمله استادم دکتر محمد بطاینه ـ که شرط پایبندی به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و خلفای راشدین  رضی الله عنهم  را دستاویزی برای ایراد اتهام به معاویه  رضی الله عنه  می‌دانند، موافق نیستم؛ چراکه این برداشت، با اینکه این شرط در شرایط صلح گنجانده شده باشد، منافات دارد[163]. گروهی از دانشمندان علوم اسلامی همچون ابن حجر هیتمی، این شرط را جزو شرایط صلح معاویه و حسن  رضی الله عنهما  دانسته‌اند. چنانچه روایت شده که: ... شایستگی زمامداری امور مسلمانان را دارد و می‌تواند در اداره‌ی امور، مطابق کتاب خدا، سنت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و روش خلفای راشدین  رضی الله عنهم ، عمل کند[164]. برخی از کتاب‌های شیعه نیز، این شرط را آورده‌اند و این، بیانگر آنست که حسن بن علی  رضی الله عنه  احترام فراوانی به ابوبکر، عمر، عثمان و علی  رضی الله عنه  می‌گذاشته و آنان را بزرگ و پیشوا می‌دانسته است؛ چنانچه عمل به سنت و روش خلفای راشدین  رضی الله عنهم  را یکی از شرایط صلح با معاویه  رضی الله عنه  قرار داد[165]. در نسخه‌ای به جای عبارت «خلفای راشدین»، عبارت «خلفای صالحین» آمده است[166].

وجود این شرط در پیمان صلح، در واقع، مهر تأییدی بر مرجعیت حکومت معاویه  رضی الله عنه  و روشی است که آن بزرگوار، در حاکمیت خویش اختیار نمود. با مقرر شدن شرط فوق در پیمان صلح معاویه و حسن بن علی  رضی الله عنهم ، می‌توان مصادر و منابع قانون‌گذاری در دوران خلفای راشدین  رضی الله عنهم  را در موارد ذیل برشمرد:

قرآن کریم:

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا١٠٥ [النساء: 105].

«ما کتاب (قرآن) را به‌حق بر تو نازل کرده‌ایم تا (مشعل راه هدایت باشد و با آن) میان مردمان، طبق آنچه خدا، به تو نشان داده است، داوری کن و مدافع خائنان مباش».

قرآن کریم، نخستین مصدر قانون‌گذاری است که تمام احکام شرعی مربوط به شئون مختلف زندگی را در بر‌می گیرد. همچنین این کتاب الهی، شامل مبادی و زیرساخت‌های اساسی و احکام قاطعی است که برای اصلاح تمام مراحل و ابعاد زندگی، کارآیی دارد. قرآن کریم، همه‌ی نیازمندی‌های اساسی مسلمانان را بیان نموده است.

سنت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم :

دومین مصدر قانون‌گذاری که اصول قوانین اسلامی، از آن گرفته شده و از طریق آن می‌توان به ساختارهای اجرایی احکام قرآن پی برد، سنت نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  است[167]. خداوند متعال، به پیروی از پیامبرش دستور داده و فرموده است:

﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡكَٰفِرِينَ٣٢ [آل عمران: 32].

«بگو: از خدا و از پیغمبر   صل الله علیه و آله و سلم  اطاعت و فرمانبرداری کنید، و اگر سرپیچی کنند، (ایشان به خدا و پیامبر   صل الله علیه و آله و سلم  ایمان ندارند و کافرند؛ و) خداوند، کافران را دوست نمی‌دارد».

خداوند  ﻷ مخالفت با دستورات نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را خطرناک دانسته و فرموده است:

  ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ [النور: 63].

«آنان که با دستور پیامبر، مخالفت می‌کنند، باید از این بترسند که بلایی، گریبان‌گیرشان گردد یا عذابی دردناک، به ایشان برسد».

خداوند متعال، از مؤمنان در برابر دستورات و قضاوتهای پیامبر خویش سلب اختیار نموده است؛ چنانچه می‌فرماید:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ [الأحزاب: 36].

«هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده (و آن را مقرر نموده) باشند، اختیاری از خود، در آن ندارند (و اراده‌ی ایشان باید تابع اراده‌ی خدا و رسول  صل الله علیه و آله و سلم  باشد)».

الله ﻷ به مؤمنان دستور داده که هنگام نزاع و اختلاف، به سنت رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مراجعه کنند؛ چنانچه می‌فرماید:

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ [النساء: 59].

«و اگر در چیزی اختلاف داشتید،آن را به خدا (با عرضه‌ی به قرآن) و پیغمبرش (با رجوع به سنت نبوی) برگردانید».

خدای متعال، مراجعه به سنت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در موارد اختلافی، جزو لوازم ایمان برشمرده و فرموده است:

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ [النساء: 59].

«و اگر در چیزی اختلاف داشتید، آن را به خدا (با عرضه‌ی به قرآن) و پیغمبرش (با رجوع به سنت نبوی) برگردانید (تا در پرتو قرآن و سنت، حکم آن را بدانید. چراکه خدا قرآن را نازل کرده و پیغمبرص آن را بیان و روشن نموده است. باید چنین عمل کنید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید».

سنت رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، از مهم‌ترین مصادر تشریع در دوران خلفای راشدین  رضی الله عنهم  بود.

در دوران خلفای راشدین  رضی الله عنهم ، حکومت به‌طور کامل در خدمت شریعت قرار داشت و سیادت و رهبری، از آنِ شریعت مقدس بود. در این عصر، قانون و احکام اسلامی، فراتر از هر قانون و حکمی بود و حکومت در چارچوب شریعت اسلام قرار داشت؛ چراکه تمامی ارگانها و نهادهای حکومتی، در خدمت اسلام بود و حاکم نیز آنچنان به احکام اسلامی پایبندی می‌کرد که نه در اجرای احکام شرعی کوتاهی می‌نمود و نه می‌توانست حکمی بر خلاف احکام دینی صادر نماید[168]. در دوران خلفای راشدین و به‌طور کلی در جامعه‌ی صحابه  رضی الله عنهم ، دین و شریعت الهی، فراتر از همه بود؛ چنانچه همگان، اعم از حاکم و رعیت، بی‌چون و چرا در برابر دین و احکام دینی، تسلیم بودند. بر همین اساس بود که ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  درمیان مردم اعلان نمود: «اگر نیک و درست عمل کردم، یاریم دهید و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم کنید»[169].

اهمیت سنت و روش خلفای راشدین  رضی الله عنهم  

چنانچه در صفحات قبل، متذکر شدیم حسن بن علی  رضی الله عنه  درس‌ها، آموزه‌ها و تجربه‌های زیادی از ابوبکر صدیق، عمر فاروق، عثمان ذی النورین و نیز از پدر بزرگوارش علی مرتضی  رضی الله عنه  آموخت و دوران این بزرگواران را سرلوحه‌ی کار خویش قرار داده. از آنجا که دوران خلفای راشدین  رضی الله عنهم  متصل به دوران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بود، از اهمیت شایانی برخوردار است.

رویکرد خلفای راشدین  رضی الله عنهم  در پایبندی به دستورات قرآن و رهنمودهای نبوی و همچنین اجرای نصوص و مفاهیم تبیین شده توسط پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و التزام به آن، دوران خلافت را در امتداد عصر نبوی قرار داد. البته در دوره‌ی خلفای راشدین  رضی الله عنهم  بر پایه‌ی شورا و مشورت، اجتهادهای نوینی پیرامون مسایل مختلف صورت گرفت که دولت و امت اسلامی، در ابعاد گوناگون از آن بهره جستند. برای اهمیت این دوران، همین بس که رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «عليكم بسنتي وسنة خلفاء الراشدين الـمهديين من بعدي»[170]. یعنی: «بر شماست که به سنت من و سنت خلفای راشدین پس از من چنگ بزنید».

همچنین فرموده است: «اقتدوا بالَّذَيْنِ من بعدي: أبوبكر و عمر»[171]. یعنی: «به دو نفری که پس از من هستند، اقتدا کنید: ابوبکر و عمر».

نشانه‌ها و ویژگی‌های خلافت راشده

الف: خلفای راشدین  رضی الله عنهم  در تمامی احکامی که صادر می‌کردند و همچنین در امور دولتی و پرداختن به مسایل نوپدیدار و رفع مشکلات مربوط به آن، اصول و آموزه‌های اسلام و شورای مسلمانان را مدنظر قرار می‌دادند.

ب: هیچ‌یک از خلفای راشدین  رضی الله عنهم  از ابوبکر  رضی الله عنه  گرفته تا علی  رضی الله عنه ، خود و خلیفه‌ی پس از خویش را بر مردم تحمیل نکرده است؛ بلکه خلیفه و زمامدار امور مسلمانان، توسط شورای مسلمانان انتخاب می‌شد. البته این شورا، راهکارها و اَشکال متعددی را برای انتخاب خلیفه، در پیش می‌گرفت. و این، بیانگر آن است که دین مبین اسلام، راهکار و روش مشخصی برای تعیین خلیفه معین نکرده، بلکه این اختیار را به مسلمانان داده که با پایبندی به اصل شورا، خلیفه‌ی مورد نظر خود را تعیین کنند.

ج: پس از انتخاب خلیفه توسط شورای مسلمانان، دیگر هیچ اعتراض یا مخالفتی توجیه‌پذیر نیست و باید با خلیفه و کاردار مسلمانان، به‌صورت عمومی، بیعت شود. بدین‌سان رأی اکثریت مردم، مورد توجه می‌گردد. پس از بیعت عمومی با خلیفه‌ی مورد انتخاب شورای مسلمانان، تنها در صورتی امکان نقض بیعت، وجود دارد که خلیفه، از دین برگردد و یا مرتکب کفر آشکاری شود.

د: امت اسلامی، باید در تمام امور اقتصادی، سیاسی، حکومتی، نظامی و... بر خلیفه نظارت نماید و خلیفه نیز باید پاسخگو باشد. البته نظارت باید در چارچوب و محدوده‌ی مورد تأیید اسلام انجام شود، و این امر تنها از طریق صاحب‌نظران و خبرگان و سرآمدان جامعه‌ی اسلامی، قابل اجرا می‌باشد. از اینرو به راه انداختن آشوب عمومی، جایز نیست؛ زیرا این کار، به بروز فتنه و انتشار شایعاتی می‌انجامد که جامعه‌ی اسلامی را با مشکلات و چالش‌هایی جدی، روبرو می‌نماید؛ چنانچه مسلمانان، در فتنه‌ی قتل عثمان  رضی الله عنه  این رویه‌ی نادرست را تجربه کردند[172]. حق نظارت همگانی بر عملکرد حاکم، برگرفته از سخنان و رویکرد خلفای راشدین  رضی الله عنهم  است؛ به عبارتی بر اساس شیوه‌ی حکمرانی خلفای راشدین  رضی الله عنهم  می‌توان به وجود اصل نظارت همگانی بر عملکرد حکومت، پی برد. و اینک فرازی از سخنان خلفای راشدین  رضی الله عنهم  در این باره:

ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  : ««اگر نیک و درست عمل کردم، مرا یاری کنید و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم نمایید»[173].

عمر فاروق  رضی الله عنه  : «محبوب‌ترین مردم، نزد من کسی است که عیوب مرا به من متذکر ‌شود»[174]. و نیز فرموده است: «از آن می‌ترسم که خطایی از من سر زند، اما هیچ‌یک از شما جرأت نکند به من تذکر دهد»[175].

عثمان   رضی الله عنه  : «اگر در کتاب خدا آیه‌ای یافتید که بر اساس آن، باید مرا در قید و بند نمایید، پس حتماً این کار را انجام دهید»[176]. (کنایه از این است که عثمان  رضی الله عنه  خود را در برابر احکام قرآن تسلیم محض می‌دانست).

علی  رضی الله عنه  : «این، حق شماست (که خود، زمام امورتان را به هر کس که بخواهید، بسپارید) و هیچ‌کس در آن حقی ندارد مگر اینکه خودتان، او را زمامدار خویش قرار دهید. من نیز بدون (خواست و پشتوانه‌ی) شما هیچ ولایتی بر شما ندارم»[177].

در دوران خلفای راشدین  رضی الله عنهم  همه، اتفاق نظر داشتند که نظارت بر حاکم، حق امت اسلامی است و شهروندان، می‌توانند عملکرد رییس حکومت را نقد کنند و هیچ‌کس، این موضوع را رد نکرده است[178]. این اتفاق نظر، بیانگر آن است که آنها فهم و قرائت صحیحی از کتاب خدا داشتند و روش صحیح و درستی در تعامل با سنت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در پیش گرفته بودند[179].

هـ: خلیفه و زمامدار امور مسلمانان، باید اقدامات لازم را برای حل مسایلی که نصی پیرامون آن نیامده، بر ‌اساس مصالح مرسله و در چارچوب شورا انجام دهد تا حکمی که صادر می‌کند در جهت مصالح عمومی امت اسلامی و مناسب حالِ آنان باشد. چنانچه ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  درباره‌ی جمع‌آوری قرآن، و عمر فاروق  رضی الله عنه  در مورد زمینهای سواد[180] و همچنین پیرامون نهادهای اجرایی و اداری مانند ایجاد دیوان مالیات و دیوان مربوط به سربازان و امور ‌نظامی، چنین رویکردی داشتند و عثمان  رضی الله عنه  نیز در مورد جمع‌آوری مصاحف قرآنی و ارسال یک نسخه‌ی هماهنگ و واحد به بلاد اسلامی، به همین شکل، عمل کرد.

و: وجود اختلاف، میان علما و دانشمندان امت اسلامی، امری طبیعی است. به‌طور قطع اختلاف اندیشه، به اختلاف نظرات و دیدگاه‌ها می‌انجامد؛ چنانچه در سقیفه‌ی بنی‌ساعده پیرامون انتخاب جانشین پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم ، و پس از تعیین خلیفه، در مورد جمع‌آوری قرآن و رویارویی با مرتدان، چنین اختلافاتی بروز کرد، اما امت اسلامی و در رأس آنان دانشمندان امت، موظفند در اوج اختلافاتی که با هم دارند، برادری، خیرخواهی و مصالح جامعه‌ی اسلامی را مد‌نظر قرار دهند؛ زیرا در غیر این صورت، امت اسلامی با چالش‌ها و‌ مشکلاتی جدی روبرو می‌گردد. بدیهی است در چنین مواقعی باید برای حل و فصل اختلافات، به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  رجوع نمود[181].

ز: خلاصه اینکه در نظام سیاسی و اداری خلافت راشده، مرجع و منبع اصلی (که فراتر از هر شخص یا قانونی است)، کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌باشد و احکام و قوانینی که در آن به تصویب می‌رسد، منطبق با احکام شرعی است که ریشه‌ای آسمانی دارد. حاکم در نظام سیاسی خلافت راشده، تحمیلی نیست و باید منتخبِ مردم و شورای مسلمانان باشد و هر کس، به عنوان حاکم انتخاب گردد، همچون سایر کارمندان دولت و شهروندان است و برایش از بیت‌المال، مستمری و حقوقی همسان حقوق دیگران تعیین می‌شود و نمی‌تواند در بیت‌المال برای منافع شخصی، دخل و تصرفی نماید. همچنین در این سیستم سیاسی، نظام شورا، فراگیر و همه‌جانبه است تا به وسیله‌ی آن، میان آحاد جامعه‌ی اسلامی، هماهنگی و انسجام صورت گیرد. امت اسلامی در این نظام در تمامی صحنه‌ها حضور فعال و حق مشارکت دارند. از لحاظ اجتماعی نیز نظام مزبور از ویژگی‌های خاصی برخوردار است؛ چنانچه نظام اجتماعی خلفای راشدین  رضی الله عنهم  مبتنی بر ایمان بود و مانع انجام برخی امور در حیطه‌ی تحت سلطه‌ی خویش می‌شد و با نژاد‌پرستی مبارزه می‌کرد. این نظام در خدمت یکایک مسلمانان، و مدافع حقوق بشر بود و ضمن حمایت از حدود و موازی حکومت اسلامی، توجه ویژه‌ای به حفظ وحدت داشت. در نظام اسلامی، همه اعم از حاکم و توده‌ی مردم، در قبال فرهنگ و تمدن اسلامی مسؤولند. آنچه بیان شد، مهم‌ترین مفاهیم و زیرساخت‌های خلافت اسلامی است که سرلوحه و الگوی نیکی برای همه‌ی حکومتها در تمام ادوار می‌باشد. مسلمانان از این نظام حکومتی با عنوان «خلافت راشده» یاد می‌کنند؛ زیرا این دوره‌ی حکومتی کاملاً متفاوت و متمایز از سایر سیستمهای حکومتی است[182]. به همین سبب حسن بن علی  رضی الله عنه  در پیمان صلح، این شرط را مطرح کرد که معاویه  رضی الله عنه  در ساختار حکومتی خویش، مطابق کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و سیرت و روش خلفای راشدین  رضی الله عنهم  عمل نماید.

دوم: پرداختن میزان مشخصی مال (پول)

معاویه  رضی الله عنه ، عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن کریز را برای گفتگوهای صلح، نزد حسن بن علی  رضی الله عنه  فرستاد و به آن‌دو دستور داد که اموالی را به حسن  رضی الله عنه  پیشنهاد کنند و هر چه خواست به او بدهند. حسن  رضی الله عنه  خطاب به فرستادگان معاویه  رضی الله عنه  فرمود: ما فرزندان عبدالمطلب پیش از این نیز چنین مالهایی را تجربه کرده‌ایم. و اینک این امت، در معرض قتل و خونریزی قرار گرفته است[183]. آن‌دو گفتند: معاویه از تو درخواست صلح کرده و در قبال آن، چنین و چنان خواهد کرد. حسن  رضی الله عنه  گفت: چه کسی ضمانت خواهد کرد که معاویه  رضی الله عنه  به پیمانش وفا کند؟[184] گفتند: ما، ضمانت می‌کنیم[185].

حسن  رضی الله عنه  درباره‌ی اموالی سخن می‌گفت که معاویه  رضی الله عنه  پیش از آن به تعدادی از بنی‌عبدالمطلب ـ غیر از حسن  رضی الله عنه  ـ داده بود؛ قصد حسن  رضی الله عنه ، این بود که معاویه  رضی الله عنه  این اموال را مطالبه نکند[186]. ابن اعثم می‌گوید: حسن  رضی الله عنه  گفت: این اموال، جزو دارایی‌های شخصیِ معاویه نیست و حق ندارد فیء مسلمانان را برای من، شرط قرار دهد[187]. ابوجعفر طبری ‌به روایت ابوعوانه بن حکم آورده است: مردم بصره، مانع تسلیم مالیات داراب‌گرد به حسن  رضی الله عنه  شدند و گفتند: فیء (و درآمد و منافع آن سرزمین) از آنِ ماست[188].

جمع‌آوری مالیات، جزو مهمترین اقدامات هر دولتی می‌باشد و چنانچه پیداست میان حسن  رضی الله عنه  و مردم بصره، هیچ رابطه‌ای در این زمینه وجود نداشته است، اما روایت مذکور، بیانگر این است که مالیات داراب‌گرد، جزو اموالی که به حسن  رضی الله عنه  تقدیم شد، نبوده است[189].

روایت شده که حسن بن علی به معاویه  رضی الله عنه  فرمود: «من بدهکارم». معاویه  رضی الله عنه  نیز از بیت‌المال، چهارصد‌هزار درهم یا بیشتر، برای حسن  رضی الله عنه  ارسال کرد[190]. ابن عساکر روایت نموده که معاویه  رضی الله عنه  از بیت‌المال اموالی ‌را برای حسن بن علی  رضی الله عنه  می‌فرستاد تا بدهی‌های خویش را بپردازد و به وعده‌هایی که به مردم داده بود، وفا نماید و نیازهای خانواده‌ی خود و پدرش را برآورده سازد[191].

برخی از مورخان نقل کرده‌اند که حسن بن علی  رضی الله عنه  پنج میلیون درهم از بیت‌المال را نزد خویش نگه می‌داشت تا آنها را میان سربازان و رزمندگانی که همراهش بودند، تقسیم نماید و از این پول، مقداری هم برای خانواده و یارانش نیز باقی می‌ماند[192]. بدون‌تردید توزیع اموال درمیان سربازان و رزمندگان حسن  رضی الله عنه  آنان را آرام می‌کرد و کمک شایانی به رفع بحران می‌نمود.

بنده، درمیان روایات مذکور، روایت بخاری را ترجیح می‌دهم، اما روایاتی که حکایت از آن دارند که معاویه  رضی الله عنه  سالانه یک میلیون درهم برای حسن   رضی الله عنه  و دو ‌میلیون درهم برای حسین  رضی الله عنه  مقرر کرده و همچنین بنی‌هاشم را در مستمری و حقوق بر بنی‌عبد‌شمس ترجیح می‌داده است،[193] با تمام تأویلات و تفسیرهایی که پیرامون این روایات ارائه شده‏، غیرقابل اعتماد و غیرقابل قبول است؛ زیرا از این روایات، چنین به نظر می‌رسد که گویا حسن  رضی الله عنه ، خلافت را به معاویه  رضی الله عنه  فروخته و مصالح شخصی خویش را بر مصالح امت اسلامی ترجیح داده است![194] البته برقرار شدن مستمری برای حسن  رضی الله عنه  امری کاملاً عادی و بلکه حق وی بوده تا همچون سایر مسلمانان از حقوق و مزایای اعطایی از سوی حکومت، برخوردار گردد؛ یادآوری این نکته نیز ضروری که اگر حقوق و مستمری حسن  رضی الله عنه  از حقوق سایر مسلمانان بیشتر بوده، باز‌ هم اشکالی بر ‌آن، وارد نیست، اما بدون شک این مقدار، به 01/0 مبلغی که در روایات بدان اشاره شده، هم نمی‌رسیده است[195].

سوم: تضمین امنیت جانی مسلمانان

صلحی که میان دوطرف منعقد شد، حاوی این شرط بود که بایستی همه‌ی مردم، از امنیت کامل برخوردار باشند‌. در روایت بخاری بدین نکته اشاره شده که نمایندگان معاویه  رضی الله عنه  در جریان مذاکرات صلح با حسن مجتبی  رضی الله عنه  ضمانت کردند که امت اسلامی به خاطر قتال و خونریزی‌هایی که بدان دچار شده بودند، مورد بخشش قرار گیرند[196]. روایتی از زهری حاکی از آن است که عبیدالله بن عباس  رضی الله عنه  که فرماندهی لشکر حسن  رضی الله عنه  را بر ‌عهده داشت، پس از آنکه به تصمیم حسن  رضی الله عنه  برای صلح با معاویه  رضی الله عنه  پی برد، پیکی را نزد معاویه  رضی الله عنه  فرستاد و از وی امان خواست و درخواست نمود که اموالی را که پیشتر تصرف کرده، از او بازپس نگیرند؛ سپس شب‌ هنگام به سوی گروه معاویه  رضی الله عنه  رفت و به آنان پیوست. آنگاه قیس بن سعد  رضی الله عنه  فرماندهی لشکر را بر‌عهده گرفت و با سپاهیان، پیمان بست که تا گرفتن ضمانت جانی و مالی برای هواداران علی  رضی الله عنه ، با معاویه  رضی الله عنه  بجنگد[197].

یکی از خاورشناسان به نام «فلهوزن» کوشیده است تا این تهمت باطل را به عبدالله بن عباس  رضی الله عنه  نسبت دهد. وی گوید: فرمانده‌ی لشکر مزبور عبدالله بن عباس بوده است؛ زیرا در برخی نسخه‌های خطی تاریخ طبری، به جای «عبیدالله»، «عبدالله» آمده و این اختلاف، اشتباه چاپی یا نگارشی نیست؛ بلکه از آنجا که برخی از راویان، خواسته‌اند این ننگ و عار به جدّ عباسیان یعنی عبدالله بن عباس(  رضی الله عنه )، نسبت داده نشود، واژه‌ی «عبیدالله» را جایگزین واژه‌ی «عبدالله» نمودند. زیرا این راویان هیچ انگیزه‌ای برای دفاع از عبیدالله بن عباس که برادر عبدالله  رضی الله عنه  است، نداشتند[198]. اما واقعیت، این‌ است که فرمانده‌ی لشکر، شخص حسن بن علی  رضی الله عنه  بوده و قیس بن سعد  رضی الله عنه  به عنوان جلودار لشکر، سپاه پیشاهنگ را فرماندهی می‌کرده است. بنابراین عبدالله بن عباس یا عبیدالله بن عباس  رضی الله عنهم  در این زمینه نقشی نداشته‌اند[199]. البته در پاره‌ای از روایات ضعیف و غیرقابل اعتماد، به نام آن دو اشاره شده است. مورخانی چون دینوری،[200] ابن حجر[201] و ابن اعثم،[202] معتقدند که دو رکن اصلی لشکر حسن  رضی الله عنه ، شخص وی و قیس بن سعد بوده‌اند. اینها، نامی از عبدالله بن عباس و عبیدالله بن عباس  رضی الله عنهم  به عنوان فرماندهان لشکر حسن  رضی الله عنه  به میان نیاورده‌اند[203].

ادعای «فلهوزن» با روایتی که زیاد‌ بن عبدالله بکائی از عوانۀ بن حکم که به حمایت از عباسیان متهم نیست، در تعارض است؛ چنانچه عوانۀ گوید: عبیدالله بن عباس  رضی الله عنه ، والی (کارگزار) علی  رضی الله عنه  در یمن بود و چون به او خبر رسید که بسر ‌‌بن ارطاۀ به سوی یمن حرکت کرده، عبیدالله بن عبدالمدائن حارثی را به نمایندگی از خویش بر یمن گماشت و خود به کوفه، نزد علی  رضی الله عنه  گریخت. این واقعه در سال 40 هجری قمری به وقوع پیوست و علی  رضی الله عنه  لشکری را در پی لشکر بسر ‌بن ارطاۀ گسیل داشت و در همین سال هم، آن بزرگوار علی  رضی الله عنه  به شهادت رسید. بدین ترتیب در واقعه‌ی مذکور هیچ اشاره‌ای به این نشده که عبیدالله بن عباس  رضی الله عنه  کوفه را به قصد یمن ترک گفته باشد[204]. به‌ هر‌حال به فرض اینکه فرمانده‌ی لشکر حسن  رضی الله عنه ، عبیدالله یا عبدالله بن عباس  رضی الله عنه  بوده، باز هم این ادعا که لشکر حسن بن علی  رضی الله عنه  به معاویه پیوسته و از وی امان خواسته است، صحت ندارد؛ چراکه لشکر حسن  رضی الله عنه ، لشکری قوی و توانمند بوده است. در روایت بخاری نیز به این ویژگی‌های سپاه حسن  رضی الله عنه  اشاره شده است. حسن بن علی  رضی الله عنه  خود، فرمانده‌ی لشکر بود و میان او و نمایندگان معاویه  رضی الله عنه  گفتگوهایی صورت گرفت و سرانجام حسن  رضی الله عنه  توانست برای پیروان و طرفدارن خویش و نیز برای بنی‌عباس و بنی‌عبدالمطلب امان بگیرد. حسن  رضی الله عنه  شخصاً به فرماندهان خویش خبر داد که از خلافت کناره‌گیری کرده و آن را به معاویه  رضی الله عنه  سپرده است؛ آنگاه از فرماندهان لشکرش خواست که آنان نیز به پیروی از او و جماعت مسلمانان، با معاویه  رضی الله عنه  بیعت کنند. قیس بن سعد  رضی الله عنه  نیز با افراد تحت فرمانش، از جنگ و کارزار دست کشید و همگام با جماعت مسلمانان، با معاویه  رضی الله عنه  بیعت کرد[205]. شایان ذکر است در روایت زهری تنها از قیس  رضی الله عنه  یاد شده و از حسن  رضی الله عنه  و فرزندان عباس یعنی عبدالله و عبیدالله نامی به میان نیامده است[206].

حسن بن علی  رضی الله عنه ، انعقاد صلح با معاویه  رضی الله عنه  را مشروط به این کرد که هیچ‌یک از مردم مدینه، حجاز و عراق مورد بازجویی و تحت تعقیب قرار نگیرد[207]. بر اساس همین شرط بود که معاویه از خونخواهی عثمان  رضی الله عنه  دست برداشت[208]. بر اساس این توافق، دیگر معاویه  رضی الله عنه  هیچ‌کس را به خاطر آنچه در دوران علی  رضی الله عنه  به وقوع پیوسته بود، مورد مؤاخذه و بازخواست قرار نمی‌داد؛ این توافقنامه، از آن جهت حایز اهمیت بود که به موجب آن، تمامی پرونده‌های قبلی، مختومه اعلام گردید[209].

به موجب قرارداد صلح، عفو عمومی اعلام شد و بدین ترتیب، با صلحی که حسن بن علی  رضی الله عنه  برنامه‌ریزی کرد، مسلمانان، باری دیگر با هم الفت گرفتند و در سایه‌ی عفو و احسان، آرامش یافتند. این صلح که حسن بن علی  رضی الله عنه  با رضایت و اطمینان خاطر، آن را پذیرفت، اقدام بزرگی بود که به وحدت و همبستگی امت اسلامی انجامید و امنیت جانی و مالی مسلمانان را در دوران معاویه  رضی الله عنه  تأمین کرد.

چهارم: چگونگی انتخاب جانشین معاویه  رضی الله عنه  

گفته شده یکی از شرایط صلح حسن بن علی با معاویه  رضی الله عنهم ، این بود که پس از معاویه  رضی الله عنه ، حسن بن علی  رضی الله عنه  زمام امور را به‌دست گیرد[210] و معاویه  رضی الله عنه  نیز قول داد که چنانچه زمانی توان رهبری مسلمانان را نداشته باشد، زمام امور را به حسن  رضی الله عنه  بسپارد[211]. ابن اعثم، از حسن بن علی  رضی الله عنه  روایت کرده که فرموده است: «من، هیچ علاقه‌ای به این ندارم که زمام امور را به دست گیرم و گرنه هرگز با معاویه  رضی الله عنه  صلح نمی‌کردم»[212].

ابن حجر هیتمی می‌گوید: در پیمان صلح، قرار بر آن شد که جانشین معاویه  رضی الله عنه ، توسط شورای مسلمانان تعیین گردد[213].

با اندکی تأمل و درنگ در روایاتی که نشان می‌دهد حسن بن علی  رضی الله عنه ، خواهان جانشینی و خلافت پس از معاویه  رضی الله عنه  بوده، پی می‌بریم که این روایات، با جوانمردی و عزت نفس حسن بن علی  رضی الله عنه  در تعارض قرار دارد. چگونه ممکن است شخصیتی که خود، به منظور جلوگیری از کشتار مسلمانان و به خاطر رضای خداوند متعال، از خلافت کناره‌گیری می‌کند، به دنیا‌طلبی روی آورد و برای به دست گرفتن زمام امور تلاش نماید؟! نادرستی این پندار، از این روایت جبیر ‌بن ‌نفیر نمایان‌تر می‌گردد که گوید: به حسن بن علی  رضی الله عنه  گفتم: ای حسن! مردم گمان می‌کنند که تو دوست داری به خلافت برسی. حسن بن علی  رضی الله عنه  فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختیارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ می‌دادم، در کنار من می‌جنگیدند و اگر صلح می‌کردم،آنها نیز صلح می‌نمودند، اما من، با وجود آنکه چنین موقعیتی داشتم، تنها برای رضای خداوند  عزوجل  از خلافت کناره‌گیری نمودم»[214].

باید توجه داشت که هیچ‌یک از اصحاب یا فرزندان صحابه  رضی الله عنهم  هنگام بیعت با یزید، به چنین چیزی استناد نکرده‌ است؛ حال آنکه اگر در قرار‌داد صلح، چنین شرطی مقرر می‌گردید، حداقل حسین بن علی  رضی الله عنه  در توجیه عدم بیعتش با یزید، به این شرط استناد می‌کرد، اما چنانچه پیداست در آن زمان، حسین  رضی الله عنه  از چنین شرطی، هیچ ذکری به میان نیاورد؛‌ و این، بیانگر آن است که روایات مزبور صحت ندارد. همچنین اگر در قرارداد صلح، این شرط وجود داشت که حسن بن علی  رضی الله عنه  ولی‌عهد معاویه  رضی الله عنه  می‌باشد، بایستی حسن  رضی الله عنه ، از نزدیکان معاویه  رضی الله عنه  می‌بود و یا حداقل، اداره‌ی یکی از مناطق را در دوران معاویه  رضی الله عنه  بر‌عهده می‌گرفت، نه اینکه به مدینه برود و از کارهای حکومتی کناره‌گیری نماید. البته این نکته نیز درخورِ توجه است که در فضای اجتماعی و سیاسی آن دوران، حاکم اسلامی، توسط شورای مسلمانان انتخاب می‌شده است.

در برخی از کتابهای تاریخی آمده است که یکی از شرایط حسن بن علی  رضی الله عنه  در پیمان صلح، این بود که معاویه اجازه ندهد که کسی به علی  رضی الله عنه  دشنام دهد. دکتر محمد بطاینه می‌گوید: «میان حسن و معاویه  رضی الله عنهما  چنین بحثی صورت نگرفته است»[215].

شیعیان، معاویه  رضی الله عنه  را متهم کرده‌اند که وی، مردم را به دشنام و نفرین علی  رضی الله عنه  وادار می‌کرد و در زمان او، بر منبرها، علی  رضی الله عنه  را مورد نفرین و دشنام قرار می‌دادند. این ادعا، هیچ پایه و اساسی ندارد، ولی متأسفانه بسیاری از محققان علوم اسلامی، بدون هیچ نقد یا تحلیلی، این بهتان را پذیرفته‌ و آن را جزو مسایل بدیهی پنداشته‌اند؛ به‌گونه‌ای که گویا این مسأله، جای نقد و مناقشه ندارد! این، در ‌حالی است که نه‌تنها پیرامون این موضوع، هیچ روایت صحیحی وجود ندارد، بلکه از تبیین و تقسیر آنچه درکتاب‌های دمیری، یعقوبی و ابوالفرج اصفهانی آمده است نیز چنین برداشتی نمی‌شود؛ بعلاوه روایات صحیح تاریخی که در سایر کتاب‌ها ذکر گردیده، خلاف این موضوع را به اثبات می‌رساند[216] و بیانگر آن است که معاویه  رضی الله عنه  بی‌نهایت به امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  و خاندانش، احترام می‌گذاشته است. همچنین منطق حوادثی که در عصرآن دو بزرگوار به وقوع پیوست و نیز سرشت و ویژگی‌های اخلاقی آنها با چنین بهتان‌ها و افتراهایی هم‌خوانی ندارد. به‌هر‌حال اگر کتاب‌های تاریخی نگاشته‌شده در دوران بنی‌امیه را مطالعه کنیم، متوجه خواهیم شد که در‌ این کتاب‌ها، ذکری از چنین مواردی به‌میان نیامده است؛ بلکه این مسایل، در بعدی از جمله در دوران بنی عباس مطرح شد تا سیمایی زشت و کریه از بنی‌امیه ترسیم گردد. چنانچه این دروغ تاریخی، ابتدا توسط مسعودی در مروج‌الذهب و نیز توسط سایر شیعیان در دیگر کتب تاریخی نگاشته شد و به‌تدریج به کتاب‌های تاریخی اهل سنت نیز رسوخ کرد و این، در حالی بود که هیچ روایت صریح یا صحیحی در این مورد وجود نداشت. روایاتی که در زمینه‌ی ناسزاگویی به علی  رضی الله عنه  در دوران معاویه  رضی الله عنه  نقل شده، از لحاظ سند و متن، غیرقابل اعتماد است و از دیدگاه محققان و پژوهشگران، هیچ ارزش و اعتباری ندارد.

با توجه به فضایل دینی معاویه  رضی الله عنه  و با عنایت به سیرت و سلوک پسندیده‌اش، می‌توان پی‌ برد که این روایات، ساخته و پرداخته‌ی برخی از کسانی است که کینه‌ی معاویه  رضی الله عنه  را در دل داشتند.

برخی از صحابه و تابعین  رضی الله عنهم  در مدح معاویه سخن گفته و به دینداری، علم، عدالت، بردباری و سایر ویژگی‌های پسندیده‌اش گواهی داد‌ه‌اند[217]. و اینک فرازی از سخنان اصحاب و تابعین  رضی الله عنه  در مورد معاویه  رضی الله عنه :

عمر ‌بن‌خطاب  رضی الله عنه  هنگام انتصاب معاویه  رضی الله عنه  به عنوان والی شام، فرمود: «از معاویه جز به نیکی یاد نکنید»[218].

علی  رضی الله عنه  هنگام بازگشت از جنگ صفین فرمود: «امارت معاویه  رضی الله عنه  را ناپسند ندانید؛ به خدا سوگند که اگر او را از دست بدهید، سرهای مردم، هم‌چون حنظل،[219] بریده و افکنده خواهد شد[220].

باری ابن عمر  رضی الله عنه  فرمود: «پس از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، کسی را ندیدم که در سیادت و فرمانروایی به معاویه  رضی الله عنه  برسد». گفته شد: حتی پدرت؟ پاسخ داد: «پدرم که رحمت خدا بر او باد، از لحاظ مقام و منزلت بهتر و والاتر از معاویه  رضی الله عنه  بود، اما معاویه  رضی الله عنه  در سیادت و رهبری، از او خبره‌تر بود»[221].

ابن عباس  رضی الله عنه  می‌گوید: «کسی سزاوارتر از معاویه  رضی الله عنه  برای حکمرانی (پادشاهی) نیافتم»[222]. به ابن عباس  رضی الله عنه  گفتند: معاویه  رضی الله عنه  فقط یک رکعت وتر می‌گزارد. فرمود: «او، فقیه است»[223].

بسیاری از پژوهشگران تاریخ و سیرت، و نیز دانشمندان علم رجال، درباره‌ی معاویه رضی الله عنه ، سخن گفته‌اند؛ از جمله:

1-  ابن تیمیه می‌گوید: «علما، اتفاق‌نظر دارند که معاویه  رضی الله عنه ، بهترین پادشاه این امت است؛ چراکه پیش از او، خلفای راشدین  رضی الله عنهم  زمام امور را به دست داشتند و او، نخستین پادشاه پس از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  است که حکومتش، از نوع نظام سلطنتی و آکنده از رحمت بود»[224].

همچنین می‌گوید: « هیچ‌یک از پادشاهان مسلمان، به خوبی معاویه  رضی الله عنه  نیست و شهروندان و توده‌ی هیچ‌یک از نظام‌های پادشاهی، بر مردمان دوران معاویه  رضی الله عنه  برتری ندارند»[225].

2-  ابن کثیر می‌گوید: مردم در سال 41 هجری با معاویه  رضی الله عنه  بیعت کردند؛ وی، از آن پس تا پایان حیاتش، اداره‌ی امور مسلمانان را به صورت رسمی برعهده داشت. در دوران حکومت معاویه  رضی الله عنه ، جنگ و جهاد بر ضد کفار، برپا بود و مسلمانان به اعلای كلمةالله می‌پرداختند. و غنایم فراوانی از اطراف و اکناف، به مرکز حکومت اسلامی ارسال می‌شد و مسلمانان، تحت رهبری معاویه  رضی الله عنه ، با آرامش تمام در سایه‌ی عدل و عدالت و گذشت، زندگی می‌کردند[226].

3-  ابن ابی‌العز حنفی می‌گوید: اولین پادشاه مسلمانان که بهترین پادشاهان آنان نیز به‌شمار می‌رود، معاویه  رضی الله عنه  می‌باشد[227].

4-  ذهبی می‌گوید: معاویه  رضی الله عنه ، امیرمؤمنان و پادشاه اسلام بود[228]. معاویه  رضی الله عنه  فرموده است: بهترین پادشاهان، پادشاهی است که عدلش بر ظلمش فائق آید[229]. بدین ترتیب با ثبوت چنین بینش و منشی در مورد معاویه  رضی الله عنه  بعید است که چنین شخصیتی، مردم را به لعن و نفرین علی  رضی الله عنه  بر روی منابر تحریک کرده باشد. اگر بپذیریم که واقعاً معاویه  رضی الله عنه  چنین اقدامی نموده، این، بدان معناست که سلف صالح و دانشمندانی که پس از وی، به مدح و بزرگداشت او پرداخته‌اند، او را در ظلم و سرکشی یاری رسانده و همگی به انحراف و گمراهی رفته‌اند[230]. و این، بهتان بزرگی به دانشمندان صحابه، تابعین  رضی الله عنهم  و پیروان آنان می‌باشد.

کسی که با سیرت و منش معاویه  رضی الله عنه  در مدت پادشاهی‌اش آشنا باشد و به شهرت آن بزرگوار در زمینه‌ی بردباری، گذشت، حسن تدبیر و نیز رفتار درستش با زیردستان پی ببرد، متوجه خواهد شد که بهتان‌های مزبور، جزو بزرگ‌ترین دروغ‌هایی است که در مورد او ساخته و پرداخته شده است. معاویه  رضی الله عنه  در حلم و بردباری، زبان‌زد بود و از این‌رو الگویی برای همه‌ی نسل‌ها به‌شمار می‌رود[231]. اینک به ذکر چند سخن یا نمونه درباره‌ی حلم و بردباری معاویه  رضی الله عنه  می‌پردازیم:

1-  باری نزد عبدالملک‌بن‌مروان، یادی از معاویه  رضی الله عنه  به‌میان آمد؛ عبدالملک گفت: «کسی سراغ ندارم که به اندازه‌ی معاویه  رضی الله عنه ، بردبار، بخشنده و سخاوتمند باشد»[232].

2-  قبیصه‌بن‌جابر می‌گوید: «هیچ‌کس را ندیدم که به اندازه‌ی معاویه  رضی الله عنه ، بردبار، باوقار، آقا و بخشنده باشد و همچون او، دست گشاده‌ای در زمینه‌ی خیر و نیکی داشته باشد»[233].

3-  ابن کثیر می‌گوید: باری شخصی، به معاویه  رضی الله عنه  ناسزا گفت. به معاویه  رضی الله عنه  گفتند: آیا او را تنبیه نمی‌کنی؟ فرمود: «از خداوند شرم می‌کنم که به‌خاطر یک لغزش رعیتم، حلم و بردباری خویش را زیر‌ پا بگذارم (و او را نبخشم)» [234].

4-  شخصی به معاویه  رضی الله عنه  گفت: «ای معاویه! فرومایه‌تر و بزدل‌تر از تو کسی را ندیده‌ام». معاویه  رضی الله عنه  فرمود: «آری، کسی که با مردم، این‌گونه برخورد کند (و چنین گذشتی داشته باشد، باید هم چنین تصوری نسبت به او به وجود آید)»[235].

آیا با این‌همه صبر و خویشتن‌داری معاویه  رضی الله عنه  در برابر عده‌ای نادان، آن هم در زمانی که امیر مؤمنان بود، عاقلانه است که بپذیریم معاویه  رضی الله عنه  دستور دهد که بر منبرها و در شهرها و مناطق مختلف، به لعن و نفرین خلیفه‌ی راشد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، علی‌بن‌ابی‌طالب  رضی الله عنه  بپردازند، آن‌چنانکه این ناسزاگویی در زمان امویان ادامه یابد و سرانجام عمر ‌بن ‌عبدالعزیز، آن را ممنوع نماید؟! هر انسان عاقل و خردمندی خود می‌تواند در این زمینه قضاوت کند[236].

روافض، برای بستن افترا‌ به معاویه  رضی الله عنه  در زمینه‌ی ناسزاگویی به علی  رضی الله عنه ، به روایتی استناد کرده‌اند که در صحیح مسلم آمده است؛ حال آنکه روایت مسلم  رحمه الله ، به هیچ‌وجه ادعا و بهتانشان در مورد معاویه  رضی الله عنه  را به اثبات نمی‌رساند. روایت مذکور، از این قرار است: عامر ‌بن ‌سعد ‌بن ‌ابی‌وقاص  رضی الله عنه  از پدرش روایت می‌کند که معاویه از وی پرسید: ای سعد! چه چیزی باعث شد که ابوتراب (علی  رضی الله عنه ) را دشنام ندهی؟ سعد  رضی الله عنه  پاسخ داد: «به‌یاد دارم که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  سه ویژگی و خصوصیت را برای علی  رضی الله عنه  بیان نمود و اگر من یکی از این ویژگی‌ها را داشته باشم، برایم از شتران سرخ‌رنگ بهتر است»[237]. امام نووی در شرح این روایت می‌گوید: در این روایت هیچ تصریحی بدین نکته نشده که معاویه  رضی الله عنه  به سعد  رضی الله عنه  دستور داده باشد که به علی  رضی الله عنه  دشنام دهد؛ بلکه متن روایت، حاکی از آن است که معاویه  رضی الله عنه  از سعد  رضی الله عنه  می‌پرسد که چه چیزی، تو را از دشنام دادن علی‌بن‌ابی‌طالب  رضی الله عنه  باز داشته است؟ آیا از روی تقوا و پرهیزگاری است که به علی  رضی الله عنه  دشنام نمی‌دهی یا ‌ترس، مانع تو از این کار می‌گردد و یا دلیل دیگری داری؟ اگر از روی تقوا و به‌احترام علی  رضی الله عنه ، به او دشنام نمی‌دهی، پس کار درستی می‌کنی، اما اگر دلیل دیگری برای این کار داری، پس این، بحثی دیگر است. احتمال دارد سعد  رضی الله عنه  در طایفه‌ای بوده که همگان به علی  رضی الله عنه  دشنام می‌داده‌‌اند و تنها سعد  رضی الله عنه  از این کار خودداری می‌کرده است. لذا این سؤال برای معاویه  رضی الله عنه  پیش آمد که چه چیزی، سعد  رضی الله عنه  را از ناسزاگویی به علی  رضی الله عنه  باز داشته است؟ برخی، این روایت را چنین توجیه کرده‌اند که منظور معاویه  رضی الله عنه  این بوده که ای سعد! چرا با اجتهادات و دیدگاه‌های علی‌‌بن ‌ابی ‌طالب رضی الله عنه  مخالفت نمی‌ورزی و به تبلیغ آرا و دیدگاه‌های ما درمیان مردم نمی‌پردازی؟[238].

ضرار صدائی، نزد معاویه  رضی الله عنه  در مدح علی‌بن‌ابی‌طالب  رضی الله عنه  سخنانی بر زبان آورد؛ معاویه  رضی الله عنه  سخنان ضرار صدائی را تصدیق نمود و گریست. ابوالعباس‌قرطبی صاحب کتاب المفهم، ضمن یادآوری سخنان ضرار، می‌گوید: این روایت، بیانگر‌ آن است که معاویه  رضی الله عنه  به‌خوبی با منزلت، جایگاه و فضائل علی  رضی الله عنه  آشنا بود؛ از این‌رو خیلی بعید است که به دشنام یا نفرین امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  پرداخته باشد.[239] معاویه  رضی الله عنه  به خردمندی، دیانت و بردباری و مکارم اخلاق آراسته بود؛ بنابراین تمام روایاتی که در زمینه‌ی ناسزاگویی به علی  رضی الله عنه  از سوی معاویه  رضی الله عنه  یا عوامل وی، نقل شده، روایاتی دروغین و ساختگی است و تنها روایتی صحیحی که در این زمینه در دست می‌باشد، همان روایت مسلم است که پیشتر بیان شد[240].

دکتر ابراهیم‌الرحیلی نویسنده‌ی کتاب ارزشمند «الانتصار للصحب والآل من افتراءات السماوي الضال» می‌گوید: آنچه از سخن معاویه  رضی الله عنه  خطاب به سعد  رضی الله عنه  به‌نظرم می‌رسد، این است که معاویه  رضی الله عنه  از بر زبان آوردن این سخن، قصد شوخی داشته تا بدین‌وسیله برخی از فضایل علی  رضی الله عنه  را برای اطرافیانش اظهار نماید و از آنجا که معاویه  رضی الله عنه ، خیلی زیرک و باهوش بود،‌ می‌خواست از طریق این پرسش، به دیدگاه سعد  رضی الله عنه  در مورد علی  رضی الله عنه  پی ببرد و به‌همین خاطر نیز چنین سؤالی را مطرح نمود. معاویه  رضی الله عنه  پیشتر، این سیاست را در مورد ابن عباس  رضی الله عنه  نیز به‌کار برده و از وی پرسیده بود: آیا تو بر ملت علی  رضی الله عنه  هستی؟ ابن عباس  رضی الله عنه  در پاسخش گفته بود: «من، نه بر ملت علی  رضی الله عنه  هستم و نه بر ملت عثمان  رضی الله عنه ؛ بلکه از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  پیروی می‌کنم و از ملت آن بزرگوارم»[241]. بدیهی است این سخن معاویه  رضی الله عنه  به ابن عباس  رضی الله عنه ، تنها یک شوخی بود؛ چنانچه با سعد  رضی الله عنه  نیز به همین شکل، شوخی کرد. اینکه روافض مدعی شده‌اند که معاویه  رضی الله عنه  دستور داده بود، بر منبرها، به دشنام نفرین علی  رضی الله عنه  بپردازند، افترایی بیش نیست و امکان ندارد چنین دستوری از سوی معاویه  رضی الله عنه  صادر شده باشد[242]. چرا که:

1- هیچ‌گاه معاویه  رضی الله عنه  شخصاً، علی   رضی الله عنه  را دشنام نمی‌داد؛ از این‌رو امکان ندارد که به دیگران دستور دهد تا علی  رضی الله عنه  را دشنام دهند؛ معاویه  رضی الله عنه  همواره اذعان داشت که علی  رضی الله عنه ، از او برتر است و از پیشگامان مسلمان می‌باشد. چنانچه سخنان زیادی از معاویه  رضی الله عنه  در فضایل علی  رضی الله عنه  نقل شده است:

ابن کثیر  رحمه الله  می‌گوید: در روایات بسیاری آمده است: ابومسلم خولانی و جمعی دیگر از مردم، نزد معاویه رفتند و از او پرسیدند: آیا تو، از علی  رضی الله عنه  بهتری یا از مقامی چون مقام او برخورداری؟ فرمود: «به خدا سوگند که خود، می‌دانم علی  رضی الله عنه  از من بهتر و برتر است و بیش از من سزاوار امارت می‌باشد»[243].

ابن کثیر از جریر‌ بن ‌عبدالحمید از مغیره روایت نموده که وقتی خبر شهادت علی  رضی الله عنه  به معاویه رسید، معاویه  رضی الله عنه ، گریست. همسرش گفت: آیا به‌خاطر کشته شدن کسی می‌گریی که خود، با او جنگیده‌ای؟ پاسخ داد: «وای بر تو! تو، نمی‌دانی که مردم چه شخصیت عالم، فاضل و فقیهی را از دست داده‌اند!»[244].

بنابراین کدامین انسان عاقل و دیندار، باور می‌کند که معاویه  رضی الله عنه  به علی  رضی الله عنه  دشنام می‌داده و یا عوامل خویش را بدین کار تحریک می‌کرده است؟!.

2- هیچ روایت صحیحی وجود ندارد که بیانگر دشنام دادن معاویه به علی  رضی الله عنه  در اثنای جنگ با وی باشد. از این‌رو آیا عقل سلیم، این را می‌پذیرد که معاویه  رضی الله عنه  بعد از جنگ یا پس از وفات علی  رضی الله عنه  به دشنام و نفرین او پرداخته باشد؟! هیچ انسان عاقل و خردمندی، باور نمی‌کند که معاویه به دشنام و نفرین علی  رضی الله عنه  پرداخته و یا دیگران را به چنین کاری دستور داده باشد.

3- معاویه  رضی الله عنه  خیلی زیرک و باهوش بود و اصلاً امکان ندارد که با آن‌همه فراست و زیرکی، مردم را به دشنام دادن علی  رضی الله عنه  وادار کرده باشد. چگونه امکان دارد معاویه  رضی الله عنه  از کسی همچون سعد‌ بن ‌ابی‌وقاص  رضی الله عنه  که در عین شجاعت و پرهیزگاری، از فتنه و جنگ‌های داخلی کناره‌گیری کرد، بخواهد که علی  رضی الله عنه  را دشنام دهد. انسان، هرچقدر هم که کم‌عقل‌ و سبک‌سر باشد، چنین رویه‌ای را در پیش نمی‌گیرد تا چه رسد به شخصی چون معاویه  رضی الله عنه  که بیش از تصور ما، عاقل و خردمند بود.

4- پس از کناره‌گیری حسن بن علی از خلافت، معاویه بن‌ ابی‌سفیان  رضی الله عنه  زمام امور را به دست گرفت؛ اینک از کسانی که معاویه  رضی الله عنه  را به سب و لعن علی  رضی الله عنه ، متهم می‌کنند، باید پرسید که این کار، چه فایده‌ای برای معاویه  رضی الله عنه  داشت؟! آیا غیر از این است که حکمت و حسن تدبیر، چنین اقتضا می‌کرد که در آن موقعیت، به امیرالمؤمنین علی  رضی الله عنه  دشنام داده نشود تا اوضاع، آرام گردد؟!.

آری! در آن موقعیت، انتظار می‌رفت که معاویه  رضی الله عنه  با آن‌همه فراست و حسن تدبیرش، از دشنام دادن علی   رضی الله عنه  بپرهیزد. شخص معاویه  رضی الله عنه  نیز به‌خوبی اهمیت این نکته را می‌دانست و محال بود که چنین مسأله‌ی مهمی، از دیدِ معاویه  رضی الله عنه  پنهان بماند.

5- پس از اینکه معاویه  رضی الله عنه  زمام امور را به‌دست گرفت، میان او و فرزندان علی  رضی الله عنه  الفت و رابطه‌ی نزدیکی برقرار بود؛ چنانکه در کتاب‌های سیرت و تاریخ،[245] نمونه‌های زیادی از روابط عمیق و نزدیک آنان آمده است؛ از جمله اینکه باری حسن و حسین  رضی الله عنهما  به همراه عده‌ای نزد معاویه  رضی الله عنه  رفتند؛ معاویه  رضی الله عنه  دوهزار درهم تقدیمشان نمود و گفت: «هیچ‌کس به اندازه‌ی من به‌این دو کمک‌مالی نکرده است». حسین  رضی الله عنه  فرمود: «و تو نیز به بهتر از ما، چیزی نداده‌ای»[246]. باری حسن بن علی  رضی الله عنه  نزد معاویه  رضی الله عنه  رفت؛ معاویه  رضی الله عنه  به‌گرمی از حسن  رضی الله عنه  استقبال کرد و گفت: «خوش آمدی ای پسر دختر رسول خدا!» و سپس سیصد‌هزار درهم تقدیمش نمود[247].

این روایات تاریخی، بیانگر آنست که ناسزاگویی معاویه  رضی الله عنه  و عواملش به امیر مؤمنان علی  رضی الله عنه ، دروغی است که دشمنان صحابه  رضی الله عنهم ، آن را ساخته و پرداخته‌اند؛ اصلاً چگونه امکان دارد که با وجود رابطه‌ای این‌چنین نزدیک و صمیمی میان معاویه و فرزندان علی  رضی الله عنه ، معاویه، مردم را به دشنام دادن علی  رضی الله عنه  تحریک نموده باشد. بدین سان می‌توان به حقیقت مطلب پی برد.[248] مردمان دوران معاویه  رضی الله عنه  به احکام شریعت پایبند بودند و با شوق و اشتیاق وافر دستورات و احکام اسلامی را اجرا می‌کردند. از این‌رو خیلی بعید است که چنین مردمانی، زبان به طعن و لعن و ناسزا‌گفتن بگشایند و کسی چون علی مرتضی  رضی الله عنه  را دشنام دهند.

ابن مسعود  رضی الله عنه  می‌گوید: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «ليس‌ الـمؤمن بالطعان ولا باللعان ولا بالفاحش و لا بالبذي»[249] یعنی: «مؤمن، طعنه‌زننده، لعنت‌کننده، دشنام‌دهنده و بیهوده‌گوی نیست».

رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم ، مسلمانان را از دشنام دادن مردگان مشرک، منع نموده است؛ از این‌رو کسی که به اولیا و بندگان نیک خداوند دشنام دهد، چه حکمی دارد؟ عایشه‌ی صدیقه  رضی الله عنها  می‌گوید: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «لا تسبوا الأموات فإنهم قد أفضوا الى ما قدموا»[250] «مردگان را دشنام ندهید؛ زیرا آنها به نتیجه‌ی اعمال خویش رسیده‌اند».

پس از کناره‌گیری حسن بن علی  رضی الله عنه  از خلافت، اختلافات و تنش‌ها، فروکش کرد و مسلمانان، معاویه  رضی الله عنه  را به‌عنوان زمامدارشان پذیرفتند. گفته شده معاویه  رضی الله عنه  در سال چهل هجری زمام امور را به‌دست گرفت،[251] اما ابن‌اسحاق،[252] واقدی[253] و خلیفه بن خیاط[254] معتقدند که معاویه  رضی الله عنه  در سال چهل و یک هجری خلافت را به‌دست گرفته است. در مورد ماهی که پیمان صلح منعقد گردید نیز اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی گفته‌اند: این صلح، در ماه ریبع‌الاول به وقوع پیوست. بعضی هم ماه ربیع‌الآخر، یا جمادی‌الاول و یا جمادی‌الآخر را ماه برقراری صلح، میان معاویه و حسن  رضی الله عنهما  دانسته‌اند[255].

در دوران حکومت معاویه  رضی الله عنه ، جنگ و جهاد بر ضد کفار، برپا بود و مسلمانان به اعلای كلمةالله می‌پرداختند و تحت رهبری معاویه  رضی الله عنه ، با آرامش تمام در سایه‌ی عدل و عدالت و گذشت، زندگی می‌کردند[256].

موضع معاویه  رضی الله عنه  در مورد قاتلان عثمان  رضی الله عنه  

شاید برای برخی این سؤال مطرح شودکه معاویه  رضی الله عنه  پس از به دست گرفتن زمام امور، چه اقداماتی در برابر قاتلان عثمان  رضی الله عنه  انجام داد؟ ابن‌قتیبه در کتاب عیون ‌الاخبار به این پرسش پاسخ داده است؛ وی، می‌گوید: «پس از عام ‌الجماعة، معاویه ‌بن ‌ابی‌سفیان  رضی الله عنه  به خانه‌ی عثمان‌ بن ‌عفان  رضی الله عنه  رفت. عایشه دختر ‌عثمان  رضی الله عنهما  با دیدن معاویه  رضی الله عنه  شروع به گریستن نمود و از پدر بزرگوارش، یاد کرد. معاویه  رضی الله عنه  فرمود: ای دختر برادرم! مردم با ما بیعت کرده و پیمان اطاعت بسته‌اند و ما نیز به آنان قول امنیت داده‌ایم؛ آنها در حالی که نسبت به ما کینه داشتند،‌ ظاهراً‌ به ما پیوستند و ما نیز در حالی که به شدت از ایشان خشمگین بودیم، با آنان، مدارا کردیم. ای دختر برادرم! اکنون هر‌کس را شمشیری است و با آن از یاران و اطرافیان خویش حمایت می‌کند؛ اگر ما پیمان‌شکنی کنیم، آنها نیز پیمان‌شکنی خواهند کرد. نمی‌دانیم این کار، به نفع ما تمام خواهد شد یا به ضرر ما. بنابراین اگر تو، دختر‌عموی امیرالمؤمنین (و از خواصش) باشی، بهتر از آن است که از عامه‌ی مردم باشی»[257].

از سخن ابن‌قتیبه، چنین برداشت می‌شود که پس از انعقاد پیمان‌ها و عهدنامه‌هایی میان معاویه و حسن  رضی الله عنهما ، میان این دو جبهه صلح، برقرار گردید و جنگ پایان یافت و دیگر، مردم، علیه یکدیگر تحریک نمی‌شدند. بعلاوه در دوران پنج ساله‌ای که آبستن حوادثی چون جیگ جمل، صفین، نهروان و رخدادهای مصر و امثال آن گردید، کسانی که به قتل عثمان  رضی الله عنه  متهم بودند، از میان رفتند؛ البته هنوز جنایت قتل عثمان  رضی الله عنه  از اذهان بنی‌امیه نرفته بود و بیشتر خلفای اموی، فاجعه‌ی شهادت عثمان  رضی الله عنه  را به یاد داشتند و به آن، فکر می‌کردند. از این‌رو بنی‌امیه، همچنان در صدد خون‌خواهی عثمان  رضی الله عنه  بودند و این، حقیقتی غیر‌قابل انکار است[258]. به هیچ عنوان امکان ندارد که آن دسته از صحابه  رضی الله عنهم  که با معاویه  رضی الله عنه  بیعت کردند، شاهد ناسزاگفتن بنی‌امیه به علی  رضی الله عنه  باشند و هیچ اعتراضی نکنند و به وظیفه‌ی خویش در زمینه‌ی امر ‌به‌ معروف و نهی از منکر عمل ننمایند. تعدادی از صحابه  رضی الله عنهم  خلافت معاویه  رضی الله عنه  را پذیرفتند،؛ از جمله: سعد، اسامه، جابر، ابن‌عمر، زید‌بن‌ثابت، مسلمه‌بن‌مخلد، ابو‌سعید‌خدری، رافع‌بن خدیج، ابو‌امامه، انس‌بن‌مالک و عده‌ای دیگر که همه‌ی آنها، مشعل‌های فروزان هدایت و دریاهایی از علم و دانش بودند و هنگام نزول قرآن، در محضر رسول خدا   صل الله علیه و آله و سلم  حضور داشته و مفاهیم قرآنی را به‌طور مستقیم از شخص پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آموخته بودند. تابعین نیز خلافت معاویه  رضی الله عنه  را پذیرفتند و همواره با جماعت مسلمانان، همگام بودند و دست از همراهی با امت محمد مصطفی  صل الله علیه و آله و سلم  نکشیدند؛ از جمله: عبدالرحمن‌ بن ‌اسود ‌بن‌عبدیغوث، سعید ‌بن ‌مسیب و عروه ‌بن ‌زبیر و عبدالله ‌بن محیریز و ..[259].

 

نتایج صلح

1- وحدت و انسجام امت اسلامی تحت رهبری یک نفر

عام‌الجماعۀ، یادگار ماندگاری از آشتی عمومی مسلمانان در نتیجه‌ی صلح حسن و معاویه  رضی الله عنهما ‌ست که همواره در خاطره‌ی امت اسلامی مانده و مایه‌ی افتخار و بالندگی مسلمانان بوده است.. در این سال، امت اسلامی، معاویه  رضی الله عنه  را به‌عنوان رهبر خویش برگزیدند و پس از سال‌ها تفرقه و تنش، پیرامون رهبری واحد، گرد آمدند. این وحدت و انسجام، فضل و عنایتی الهی بود که نشان افتخارش، برای همیشه‌ی تاریخ، نصیب بزرگ‌مرد اصلاح‌گری، یعنی حسن ‌بن ‌علی  رضی الله عنه  گردید که نقش اساسی را در ایجاد این صلح داشت؛ عام‌الجماعۀ، نشانه‌ی حقانیت و صداقت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و فضیلتی ماندگار برای حسن ‌بن ‌علی  رضی الله عنه  به‌شمار می‌رود.

آقای مصطفی عقاد، به‌شدت بر مورخانی که این سال را عام‌الجماعۀ نامیده‌اند، تاخته و آنان را مورد اعتراض قرار داده است؛ عقاد، در این هجوم ادبی و البته گستاخانه‌ی خویش، راهی غیرعلمی را پیموده و به خطا رفته است. وی می‌گوید: «جاهل‌تر و گمراه‌تر از مورخانی که سال 41 هجری را عام‌الجماعۀ نامیده‌اند، وجود ندارد؛ زیرا سال 41 هجری، همان سالی است که معاویه، خلافت را به‌انحصار خویش درآورد و زمام امور را به‌دست گرفت. حال آنکه امت اسلامی تا آن زمان، چنان تفرقه و تنشی را به خود ندیده بود که در سال 41 هجری، دامنگیر مسلمانان گردید. در همین سال بود که میان گروه‌های مختلف اسلامی، آشوب و اختلاف به‌وجود آمد»[260]. ناگفته نماند این طرز تفکر، ابتکار یا نوآوری فکری عقاد نیست؛ بلکه پیش از او نیز عده‌ی زیادی از مورخان شیعه، این شبهه را مطرح کرده‌اند. همین یک افتخار برای معاویه  رضی الله عنه  بس که همه‌ی اصحابی که در قید حیات بودند، با وی بیعت کردند و بدین‌سان تعداد فراوانی از اصحاب رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به خلافت معاویه  رضی الله عنه  مشروعیت بخشیدند[261].

ابن‌حزم می‌گوید: پس از اینکه مردم با حسن  رضی الله عنه  بیعت کردند، آن بزرگوار از خلافت کناره‌گیری کرد و زمام امور را به معاویه  رضی الله عنه  سپرد؛ در آن زمان، برخی از پیشگامان صحابه  رضی الله عنهم ، هنوز زنده بودند؛ این دسته از اصحاب که بر آن دو، فضیلت داشتند، با معاویه  رضی الله عنه  بیعت کردند و حکومتش را تأیید نمودند[262].

از درایت و ژرف اندیشی حسن‌ بن ‌علی  رضی الله عنه  و موضع اصحاب  رضی الله عنه  در قبال بیعت با معاویه  رضی الله عنه  بدین نتیجه می‌رسیم که آنها، به ژرفا و کنه قرآنی پی برده بودند. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣ [الأنعام: 153].

«این راه (که من آن را برایتان ترسیم و بیان کردم،) راه مستقیم من است و (به سعادت هر دو جهان منتهی می‌گردد. پس) از آن پیروی نمایید و از راه‌های (باطلی که شما را از آن نهی کرده‌ام) پیروی نکنید که شما را از راه خدا (منحرف و) پراکنده می‌نماید. اینها، چیزهایی است که خداوند، شما را بدان توصیه می‌کند تا پرهیزگار شوید (و از مخالفت با آنها بپرهیزید)».

با توجه به این آیه، صراط مستقیم یا راه راست، عبارتست از قرآن، اسلام و فطرتی که خداوند  عزوجل ، تمام انسانها را با آن سرشته است؛ منظور از +ٱلسُّبُلَ_ در این آیه، هواهای نفسانی، تفرقه، بدعت و نوآوری در دین می‌باشد. مجاهد  رحمه الله  می‌گوید: +وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ_، بدین معناست که از بدعت‌ها، شبهات و گمراهی‌ها پیروی نکنید[263].

خداوند متعال، در قرآن کریم، با ارائه‌ی راهکارها و رهنمودهای ارزشمندی، به امت اسلامی هشدار داده که همچون امت‌های پیشین، دچار اختلاف و تفرقه نشوند؛ چنانچه می‌فرماید:

﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٥ [آل عمران: 105]. 

«و مانند کسانی نشوید که (با ترک امر به معروف و نهی از منکر) پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند؛ (آن‌ هم) پس از آنکه نشانه‌های روشن (پروردگارشان) به آنان رسید و ایشان را عذاب بزرگی است».

 

همچنین می‌فرماید:

  ﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٠ ۞مُنِيبِينَ إِلَيۡهِ وَٱتَّقُوهُ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ٣٢ [الروم: 30-32].

«روی خود را خالصانه متوجه آیین (حقیقی خدا، اسلام) کن. این، سرشتی است که خداوند، مردمان را بر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تغییر داد (و آن را از خداگرایی به کفرگرایی و از دینداری به بی‌دینی کشاند). این است دین و آیین محکم و استوار، و لیکن اکثر مردم (چنین چیزی را) نمی‌دانند. (ای مردم! رو به خدا کنید و با توبه و اخلاص در عمل) به سوی خدا برگشته و از (خشم و عذاب) او بپرهیزید و نماز را چنانکه باید، برپا دارید و از زمره‌ی مشرکان نگردید؛ از کسانی که آیین خود را پراکنده و بخش بخش کرده و به دسته‌ها و گروه‌های گوناگونی تقسیم شده‌اند. هر گروهی، از روش و آیینی که دارد، خرسند و خوشحال است (و مکتب و مذهب خودساخته‌اش را حق می‌پندارد)».

خداوند متعال، به پیامبرش محمد مصطفی  صل الله علیه و آله و سلم  هشدار می‌دهد که مبادا از جمله‌‌ی کسانی باشد که در دین خویش، دچار اختلاف و تفرقه شده و به گروه‌ها و دسته‌های مختلف تبدیل گشته‌اند[264]. چنانچه می‌فرماید:

  ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ١٥٩ [الأنعام: 159].

«بی‌گمان کسانی (چون یهود و نصاری) که آیین (یکتا‌پرستی راستین) خود را پراکنده نمودند (و آن را با عقائد منحرف و اعتقادات باطل به هم آمیختند) و دسته‌دسته و گروه‌گروه شدند، تو به هیچ‌وجه از آنان نیستی و (حساب تو از آنان جداست و) سر‌ و کارشان، با‌ خدا می‌باشد و خداوند، ایشان را از آنچه‌ می‌کنند، باخبر می‌سازد (و سزای آنان را خواهد داد)».

خداوند  عزوجل  به مسلمانان دستور داده که به ریسمان محکم الهی چنگ بزنند؛ چنانچه می‌فرماید:

﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ

«و همگی به ریسمان (ناگسستنی قرآن) خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید».

با فضل و عنایت خداوند متعال، پس از موفقیت حسن‌ بن ‌علی  رضی الله عنه  برای برقراری صلح با معاویه  رضی الله عنه ، یکی از مهم‌ترین اهداف شریعت اسلامی، یعنی اتحاد و انسجام مسلمانان، تحقق یافت و همین امر، موجب شد تا باری دیگر امت اسلامی، اقتدار از دست رفته‌ی خویش را به‌دست آورد.

ما موظفیم دیگران را به صبر و حق‌طلبی سفارش کنیم و در این راستا، چاره‌ای جز این نیست که دعوتگران و رهبران احزاب و جنبش‌های اسلامی و همچنین دانشمندان و دانش‌پژوهان، با هم متحد و هماهنگ باشند؛ البته این همبستگی و هماهنگی، باید واقعی، بی‌آلایش و مبتنی بر حقیقت باشد و نه تلفیقی و نمایشی؛ زیرا همبستگی ظاهری و تلفیقی، بیش از آنکه با پیامدهای مثبتی همراه باشد، فرآیندی منفی به دنبال دارد و به فساد و تباهی و همچنین تفرقه و چنددستگی می‌انجامد.

استاد عبدالرحمن سعدی  رحمه الله ، پس از ذکر تعدادی آیه و حدیث درباره‌ی وجوب تعاون و همبستگی مسلمانان با یکدیگر، از جهادی سخن به میان آورده که به پیدایش و گسترش الفت و وحدت کلمه درمیان امت اسلامی منتهی می‌شود؛ وی، می‌گوید: یکی از بزرگ‌ترین جهادها، تلاش و کوشش برای ایجاد الفت و همبستگی درمیان مسلمانان است تا بدین سان، همه‌ی امت اسلامی، به صورت یکپارچه، به دین خداوند متعال چنگ بزنند و به مصالح دینی و دنیوی خویش دست یابند[265]. از آنجا که هر اقدامی در جهت وحدت و همدلی مسلمانان، سبب عزت و اقتدار آنان می‌گردد، بنابراین استفاده از هر طرح یا وسیله‌ای در راستای تحقق این هدف، جزو بزرگ‌ترین جهادهاست و به حاکمیت شریعت مقدس منتهی می‌شود و ایجاد دولت و حکومت اسلامی را به دنبال دارد؛ چنانچه این نمایه، در رویکرد و فقه سیاسی خلفای راشدین  رضی الله عنهم  نمایان است و کناره‌گیری حسن‌ بن ‌علی  رضی الله عنه  از خلافت، و واگذاری آن به معاویه  رضی الله عنه ، به‌منظور تحقق وحدت اسلامی و جلوگیری از ریختن خون مسلمانان و دستیابی به اجر و پاداش الهی، خود، جلوه‌ای از این طرح باشکوه و جهاد بزرگ، به‌شمار می‌رود.

 

2- تداوم فتوحات مسلمانان

یکی از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین اهداف اسلام، گرایش همه‌ی مردم جهان، به این دین راستین و نجات‌بخش است؛ چنانچه یکی از اسبابی که در دوران خلفای راشدین  رضی الله عنهم  جهت تحقق این هدف مهم، مورد استفاده قرار گرفت، اعزام سپاهیان و رزمندگان دلاور، به اطراف و اکناف گیتی بود تا با گشودن سرزمین‌ها و گستراندن عدل و عدالت اسلام، دل‌ها را فتح کنند و زمینه‌ی گسترش آیین نجات‌بخش اسلام را فراهم سازند. با شهادت مظلومانه‌ی عثمان بن عفان  رضی الله عنه ، فتنه‌ای بزرگ، جهان اسلام را فراگرفت و همچون واقعه‌‌ی ارتداد که در زمان ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  به‌وقوع پیوست، چالش و مانعی جدی در برابر فتوحات اسلامی به‌وجودآمد. هنگامی که عثمان بن عفان  رضی الله عنه  به شهادت رسید، جهاد و فتوحات اسلامی، دچار توقف شد و جنگ‌های داخلی مسلمانان، آن‌چنان شدت گرفت که اگر رحمت و عنایت الهی، متوجه مسلمانان نمی‌شد و حسن ‌بن ‌علی  رضی الله عنه  با معاویه صلح نمی‌کرد، هر ‌لحظه ممکن بود موج فتنه، سراسر جهان اسلام را در ‌هم نوردد و به نابودی کیان اسلامی، بینجامد.

منابع و کتاب‌های تاریخی، آکنده از متونی است که بیانگر تأثیر منفی فتنه‌ی مزبور بر روند جهاد اسلامی در آن دوران می‌باشد؛[266] اینک به ذکر چند نمونه از اقوال و روایات، در این زمینه می‌پردازیم:

1- باری حسن ‌بن ‌علی  رضی الله عنه  فرمود: «دیرزمانی است که مردم، گرفتار فتنه و آشوب شده‌اند و پیوند خویشاوندی آنها از هم گسسته، خون بسیاری بر زمین ریخته و راه‌ها ناامن گردیده، راهزنی، رونق یافته و مرزها بدون نگهبان و مرزبان، رها گشته است. لذا قصد آن کرده‌ام که رهسپار مدینه شوم و امور را به معاویه واگذار نمایم»[267].

2- ابو‌زرعه‌ی دمشقی می‌گوید: «زمانی که عثمان  رضی الله عنه  به شهادت رسید و مردم دچار اختلاف و تفرقه گردیدند، دیگر کسی نبود که به جهاد بپردازد یا اوضاع مردم را سامان بخشد تا اینکه سرانجام امت، بر فرمانروایی معاویه اجماع نمودند»[268].

3ـ ابوبکر مالکی می‌گوید: «فتنه‌ و آشوب، رخ داد و عثمان بن عفان  رضی الله عنه  به شهادت رسید. پس از عثمان  رضی الله عنه ، علی  رضی الله عنه  زمام امور را به‌دست گرفت، اما آفریقا همچنان نابسامان بود تا آنکه معاویه  رضی الله عنه  به حکومت رسید»[269].

یکی از نتایج صلح حسن  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه ، از سرگیری و گسترش فتوحات اسلامی بود؛ به‌طوری‌که در دوران معاویه  رضی الله عنه ، سه جبهه‌ی اصلی تشکیل گردید که عبارتند از:

جبهه‌ی روم:

توانایی‌ نظامی رومیان و هم‌جواری جغرافیایی آنان با بلاد اسلامی، باعث شده بود که جبهه‌ی روم، مهم‌ترین و دشوارترین جبهه‌ی فراروی مسلمانان باشد؛ رومیان، ضمن برخورداری از نیروهای نظامی در دریا و خشکی، دارای مهارت‌ها و تکنیک‌های نظامی والایی بودند و همین امر، باعث شد تا مسلمانان، برای رویارویی با رومیان، دو جبهه‌ی خشکی و دریایی را به‌صورت هم‌زمان تجربه کنند.

جبهه‌ی مغرب:

این جبهه، رابطه‌ی تنگاتنگی با جبهه‌ی روم داشت؛ زیرا رومیان، مستعمره‌های زیادی در مغرب داشتند و همین امر، مانعی جدی در برابر فتوحات اسلامی به‌شمار می‌رفت و روند فتوحات را با مشکل، مواجه می‌نمود.

جبهه‌ی سجستان، خراسان و ماوراء‌النهر[270]:

سجستان و خراسان، نخستین سرزمین‌هایی بودند که مردمان آن دیار، پس از شهادت عثمان بن عفان  رضی الله عنه  بر ضد مسلمانان شوریدند[271].

معاویه  رضی الله عنه  در استراتژی جهادی خویش، خیلی توانمند و ماهر، نمایان شد؛ چنانچه خلیفه‌ بن ‌خیاط، یکی از بارزترین سیاست‌های جهادی معاویه  رضی الله عنه  را در کتاب خویش آورده است. وی، می‌گوید: آخرین سفارش معاویه  رضی الله عنه  به فرماندهان لشکر اسلام، این بود که سپاه روم را به‌شدت، تحت فشار قرار دهند تا بدین سان از گزند سایر دشمنان، در امان بمانند[272]. معاویه  رضی الله عنه  برای تحقق این استراتژی، اقدامات ذیل را در دوران حکومتش، انجام داد:

1- سامان‌دهی عملیات منظم و مستمر نظامی در تابستان و زمستان جهت تحقق اهداف ذیل:

در هم شکستن توان نظامی رومیان.

پیش‌دستی کردن بر رومیان در حملات نظامی و در دست گرفتن ابتکار عمل، به‌گونه‌ای که سپاه روم، از حالت تهاجمی درآمد و در وضعیت دفاعی قرار گرفت.

ناگزیر کردن سپاه روم به تقسیم نیروها از طریق گشودن چندین جبهه تا بدین‌سان رومیان، از سامان‌دهی حملات سهمگین بر ضد مسلمانان و حکومت اسلامی باز بمانند.

2ـ حمله‌ی همه‌جانبه به رومیان و لشکرکشی به مناطق مرکزی روم و محاصره‌ی پایتخت آنها به منظور در هم شکستن روحیه‌ی جنگی ایشان و ایجاد رعب و وحشت در دل‌هایشان.

3- فتح جزایر دریای شام (مدیترانه) به منظور جلوگیری از نفوذ رومیان به سرزمین اسلامی از طریق دریا؛ بدین ترتیب کشتی‌های رومیان، لنگرگاه‌های خود را از دست دادند.

و اما اقدامات معاویه  رضی الله عنه  در مورد جبهه‌ی مغرب:

1- معاویه  رضی الله عنه  توجه ویژه‌ای به این جبهه داشت، به‌طوری‌که تا سال 47 هجری، شخصاً و به صورت مستقیم با فرماندهان این جبهه ارتباط داشت و بر عملکرد آنان، نظارت می‌کرد؛ جبهه‌ی مغرب در سال 47 هجری به والی مصر واگذار شد.

2- معاویه  رضی الله عنه  در صدد ایجاد پادگانی نظامی و جهادی در مرکز بلاد مغرب بود تا مایه‌ی عزت اسلام و مسلمانان باشد؛ وی، برای این منظور، شهر قیروان را بنا نهاد[273].

سیاست‌ها و اقدامات معاویه  رضی الله عنه  در قبال جبهه‌ی سجستان، خراسان و ماوراءالنهر به شرح ذیل بود:

1- کمک گرفتن از عبدالله بن عامر که در دوران عثمان بن عفان  رضی الله عنه ، سجستان و خراسان را فتح نموده بود. معاویه  رضی الله عنه  از وی خواست تا باری دیگر به این دیار هجوم برد و آن را فتح نماید.

2- اسکان پنجاه ‌هزار تن از عربها با خانواده‌هایشان در خراسان به‌منظور تثبیت احکام اسلامی و نشر دعوت اسلامی در این منطقه[274].

به‌راستی اگر فضل و عنایت خداوند نبود و حسن‌ بن ‌علی  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  صلح نمی‌کرد، امکان نداشت که باری دیگر فتوحات اسلامی گسترش یابد یا مسلمانان در چارچوب قرآن و سنت، با هم متحد و یکپارچه گردند. آری! تحقق این هدف شرعی، یکی از نتایج صلح حسن  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  بود؛ اتحاد و یکپارچگی مسلمانان با یکدیگر بر اساس کتاب خدا و سنت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم ، نتایج نیکی در دنیای امت اسلام به دنبال دارد. از این‌رو اگر عموم مسلمانان و به‌ویژه رهبرانشان، به این هدف بزرگ بیندیشند و آن را در زندگانی خویش، به‌اجرا درآورند، اوضاعشان، رو به بهبود و پیشرفت خواهد نهاد.

3- زمین‌گیر شدن خوارج

یکی از نتایج صلح حسن  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  رویارویی جوی و همه‌جانبه با خوارج بود. معاویه  رضی الله عنه  توانست تا حد زیادی از توان و شوکت خوارج بکاهد؛ چنانچه با آشوب‌ها و جنبش‌هایی که امثال فروۀ بن نوفل اشجعی و مستورد بن عُلف تیمی و حیان بن ظبیان سلمی در کوفه رهبری می‌کردند، به مبارزه برخاست و مانع کار آنان شد[275]. همچنین با شورش‌هایی که در بصره به سرکردگی یزید باهلی، سهم هجیمی، قریب ازدی و زحاف طائی و... به‌راه افتاد، مبارزه نمود[276]. اینک قصد آن ندارم که به‌تفصیل درگیری‌های حکومت اسلامی و خوارج را در آن دوران، مورد پردازش قرار دهم، اما از آنجا که نتایج صلح حسن  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  را مورد بررسی قرار می‌دهیم، یادآوری این نکته ضروری است که پس از انعقاد صلح مزبور، خوارج، سازماندهی و شوکت خویش را از دست دادند؛ از آن پس، اقداماتی که توسط خوارج انجام می‌شد، بیشتر به عملیات انتحاری دسته‌جمعی شبیه بود. زیرا گاه گروهک‌هایی از خوارج در برابر حکومت اسلامی، سر بلند می‌کردند، اما خیلی زود متلاشی و نابود می‌شدند. این گروهک‌ها، از داشتن رهبر یا فرماندهی که تشکل آنها را رهبری کند و از توان جسمی و فکری ایشان در جهت تحقق اهدافشان استفاده کند، محروم بودند و به‌همین‌خاطر از تجربه‌ی گروهک‌های پیشین، بهره نمی‌بردند و همان اشتباهی را تکرار می‌کردند که گذشتگان انجام داده بودند. آنان به جای گفتگو و مذاکره با مخالفان برای رفع اختلافات، سعی می‌کردند افکار و پندارهای خویش را بر دیگران تحمیل کنند. سرانجام، تعصب جاهلی جنبش‌های خوارج و افکار و انگیزه‌های افراطی آنها، دست به دست هم داد و آنان را به قیام و شورش بر ضد حکومت اسلامی واداشت؛ ایشان به‌تلافی و قصاص کشتگان خویش، به قتل عده‌ای از مسلمانان پرداختند. خوارج، آن‌قدر دچار افراط شده بودند که در جامعه‌ی اسلامی احساس غربت می‌‌کردند و از سایر مسلمانان، نفرت داشتند؛ کار به جایی رسید که خوارج، جنگ با سایر مسلمانان را از جهاد با کفار، برتر می‌دانستند. آنان حوزه‌ی دعوتی و تبلیغی خویش را به برخی از شهرهای عراق همچون کوفه و بصره محدود کرده بودند و در اندیشه‌ی گسترش حوزه‌ی دعوتی خود نبودند[277]. به هر حال، یکی از نتایح صلح، در تنگنا قرار گرفتن خوارج بود.

پایان دوران خلافت راشده

با کناره‌گیری حسن‌بن‌علی  رضی الله عنه  از خلافت و واگذاری زمام امور به معاویه  رضی الله عنه ، خلافت راشده به پایان رسید. نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «خِلافَةُ النُّبُوَّةِ ثَلاثُونَ سَنَةً ثُمَّ يُؤْتِي اللَّهُ الْمُلْكَ أَوْ مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ»[278] یعنی: «خلافت نبوت، سی سال است و پس از آن، خداوند، پادشاهی را به هر کس که بخواهد، می‌دهد».

همچنین فرموده است: «الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك»[279] یعنی: «خلافت در امت من سی سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهی می‌باشد». ابن‌کثیر در شرح این حدیث می‌گوید: «سی سال با خلافت حسن بن علی  رضی الله عنهما  تکمیل می‌گردد. حسن  رضی الله عنه  در ربیع الاول سال 41 هجری خلافت را به معاویه  رضی الله عنه  سپرد و این واقعه، دقیقاً سی سال پس از وفات رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  اتفاق افتاد. چراکه رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در ربیع الاول سال 11 هجری وفات نمود و این، یکی از نشانه‌های نبوت آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  می‌باشد»[280].

احادیث نبوی، حاکی از آن است که امت اسلامی در سیر تاریخی خود، مراحل ذیل را پشت سر می‌نهد:

دوران نبوت

دوران خلافت راشده

دوران پادشاهی و سلطنتی که باخشونت، توأم بوده است.

دوران پادشاهی و سلطنتِ توأم با استبداد و خودکامگی.

دورانی که در آن، مطابق منهج و روش دوران پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  عمل می‌شود.

نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از دوران خلافت راشده، به دوره‌ی رحمت یاد نموده و این نکته را بیان فرموده که پس از آن، نظامی پادشاهی بر ‌مسلمانان حاکم می‌گردد که آن دوران هم برای امت اسلام، رحمت است[281].

شایان ذکر است می‌توان پادشاهانِ پس از خلفای راشدین  رضی الله عنهم  را نیز خلیفه یا خلفا بنامیم؛ هر‌چند آنان، خلفای پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به‌شمار نمی‌روند. بخاری و مسلم به نقل از ابوهریره  رضی الله عنه  در روایت کرده‌اند که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمْ الأَنْبِيَاءُ كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ وَإِنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي وَسَيَكُونُ خُلَفَاءُ فَيَكْثُرُونَ» یعنی: «بنی اسرائیل را پیامبران، رهبری‌ می‌کردند. هرگاه، پیامبری فوت می‌نمود، پیامبری دیگر، جانشین او می‌شد. ولی بعد از من، پیامبری نخواهد آمد. البته جانشینانی می‌آیند که کارهای زیادی (که از اسلام نیست) انجام می‌دهند». صحابه گفتند: پس دستور شما به ما چیست؟ فرمود: «فُوا بِبَيْعَةِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ»[282] یعنی: «شما به ترتیب، با هرکس که بیعت کردید، به عهد خود، وفا کنید و حقوق آنها را ادا نمایید. زیرا خداوند در مورد حقوق زیردستان، آنها را بازخواست خواهد کرد».

این حدیث، بیانگر آن است که علاوه بر خلفای راشدین  رضی الله عنهم ، خلفای دیگری نیز بر این امت حکمرانی خواهند کرد. عبارت «فُوا بِبَيْعَةِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ»، این نکته را می‌رساند که زمامداران و حکامی که پس از خلفای راشدین  رضی الله عنهم ، روی کار می‌آیند، با هم اختلاف خواهند داشت، اما خلفای راشدین  رضی الله عنهم  هیچ اختلافی با هم نداشتند. «أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ» نیز تأییدی بر این عقیده‌ی اهل سنت است که باید حق حکام از غنایم و اموال پرداخت گردد[283].

معاویه  رضی الله عنه  بهترین پادشاه این امت به‌شمار می‌رود و کسانی که پیش از وی، زمام امور را به دست گرفتند، خلفا و جانشینان رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  محسوب می‌شوند. هرچند معاویه  رضی الله عنه  در چارچوب نظامی سلطنتی و به عنوان پادشاه، بر مسلمانان حکم راند، اما پادشاهی‌اش، برای مسلمانان، رحمت و مایه‌ی خیر و برکت بود و منافع بسیاری برای مسلمانان، در پی داشت؛ از این‌رو معاویه  رضی الله عنه  را بهترین پادشاه امت اسلامی می‌دانیم[284]. البته معاویه  رضی الله عنه  با تمام دانش، عدالت و تقوایی که داشت، اما از لحاظ علم، تقوا و عدالت، هم‌پایه‌ی خلفای راشدین  رضی الله عنهم  به‌شمار نمی‌رود. بنابراین جانشینان نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بر معاویه  رضی الله عنه  برتری داشتند. همچنانکه میان اولیای الهی و همچنین میان فرشتگان و پیامبران نیز این تفاوت به لحاظ مقام وجود دارد. معاویه  رضی الله عنه  پس ازکناره‌گیری حسن بن علی  رضی الله عنه  از خلافت، زمام امور را به دست گرفت و صحابه  رضی الله عنهم ، به‌اجماع، حکومتش را تأیید کردند، اما رویکرد آن بزرگوار در امور مباح، بر خلاف خلفای پیش از وی بود؛ چنانچه در این زمینه، تساهل بیشتری به خرج داد. به هر حال، شکی نیست که خلفای اربعه  رضی الله عنه  در عبادات و معاملات بر معاویه  رضی الله عنه  برتری داشتند[285].

ابن خلدون، معتقد است هرچند نظام خلافت به نظامی پادشاهی تغییر یافت، اما این تحول، محدود بود و بسیاری از موازین و زیرساخت‌هایخلافت اسلامی همچنان در نظام پادشاهی اجرا می‌شد. وی می‌گوید: مردم، مدتی در تعیین حاکم نقش داشتند و خلیفه، توسط شورای مسلمانان تعیین می‌گردید، اما پس از چندی، تعیین حاکم، موروثی شد و هرکس، قدرت بیشتری داشت، زمام امور را بهدست می‌گرفت و در واقع، نظام خلافت، به نظامی پادشاهی تبدیل شد. ابن خلدون ادامه می‌دهد: هرچند نظام خلافت، به نظامی پادشاهی تبدیل گردید، اما همچنان مفاهیم، اهداف و مقاصد نظام خلافت، اصول و زیرساخت‌های نظام پادشاهی بود و نظام سلطنتی، همان اصول را در سیاستهای خویش دنبال می‌نمود؛ به عبارت بهتر، در نظام پادشاهی نیز تمام اقدامات در جهت تحقق مقاصد و احکام شریعت بود تا احکام اسلامی، اجرا گردد[286].

ابن خلدون که از مورخان مشهور می‌باشد، خلافت و حکومتهای گذشته‌ی اسلامی را به چند دورهی مختلف تقسیم نموده است؛ وی، می‌گوید: امت اسلامی به لحاظ نظام حکومتی، سه دورهی متفاوت را پشت سر نهاده که از این قرار است:

دوره‌ی خلافت ناب و خالصی که هیچیک از ویژگی‌های نظام پادشاهی، در آن دخیل نبود؛یعنی همان دوران خلفای راشدین  رضی الله عنهم .

دورهای که طی آن، مفاهیم نظام خلافت و نظام پادشاهی در هم آمیخت و در واقع، هر چند ساختار حکومت، پادشاهی بود، اما در آن، مقاصد و اهداف دینی و اسلامی دنبال می‌شد که به عنوان نمونه می‌توان به دوران خلفای اموی و عباسی و ـ حتی خلافت عثمانی ـ اشاره کرد.

دورهای که ساختار حکومتی، صرفاً پادشاهی بود و همچون دو دورهی گذشته، مقاصد و اهداف و احکام دینی، معیار حکومت نبود و تنها در جهت منافع و اهداف دنیوی تلاش میشد. در این دوره، حقیقت نظام خلافت و مفاهیم دینی آن، به فراموشی سپرده شد و تفاوتی بنیادین با نظام خلافت پیدا کرد[287].

خلافت کامل و حقیقی که همان خلافت راشده نامیده می‌شود، سی سال به طول انجامید، اما سرانجام به نظامی پادشاهی تبدیل شد و در عین حال، بهکلی از بین نرفت و مفاهیم و مقاصدی که در خلافت راشده دنبال می‌شد، به نظام پادشاهی نیز منتقل گشت و بدین سان نظام پادشاهی، مقاصد و اهداف نظام خلافت را دنبال می‌نمود. بنابراین تغییری که در نظام خلافت، صورت گرفت، تغییری جزیی بود که ضمن باقی ماندن حقیقت نظام مزبور تغییراتی در ارکان و پایههای حکومتی به‌وجود آمد و در نتیجه، نظام خلافت که در ابتدا ساختار حکومتی کامل و نمونه‌ای بود که به مرور زمان تغییراتی در آن صورت گرفت و دچار نواقصی گردید که از بعضی جهات، کمال و نمونه بودن خود را از دست داد، اما با این حال، عناصر و مفاهیم اصلی خلافت، باقی ماند و نظامی پادشاهی بهوجود آمد[288].

در جامعه‌ی اسلامی، عموم مردم، ساختار حکومتی خلافت را می‌پذیرند و کسی را که شایسته‌ی رهبری خویش بدانند، به عنوان خلیفه یا حاکم انتخاب می‌نمایند. در نظام اسلامی به شورای مسلمانان، عنایت ویژه‌ای می‌شود و امت اسلامی در انتخاب رهبر، اختیار تام دارد. از این‌رو چنانچه اسباب و عواملی، سبب ایجاد تغییری اساسی در ساختار حکومت گردد، تحمل یا قبول نظام تغییریافته، موقتی خواهد بود و مردم، تنها از روی ناچاری، آن را تحمل خواهند کرد. بنابراین عموم امت اسلامی، همواره باید در صدد تحقق نظامی کامل و نمونه همچون نظام خلافت راشده باشند؛ از این‌رو در اصول اسلامی، عنایت ویژه‌ای به ویژگی‌های ضروری یک رهبر اسلامی شده و خلافت حقیقی و خلافت واقعی، از هم تفکیک گشته است؛ منظور از خلافت حقیقی، خلافتی همچون خلافت راشده است که در آن، تمام اصول اسلامی رعایت می‌شود و خلافت واقعی، خلافتی است که در نتیجهی‌ تغییراتی اندک یا فراوان در خلافت حقیقی، شکل می‌گیرد. ابن تیمیه می‌گوید: دلیل اینکه نظام حکومتی در امت اسلامی، از خلافت به پادشاهی تغییر کرد، تنها در نقایصی که در حکام ایجاد شد، خلاصه نمی‌شود، بلکه به مرور زمان، مردم و عموم امت اسلامی نیز دچار کاستی‌هاو معایبی شدند که تسلط و چیرگی چنین نظامهایی را به دنبال داشت. خداوند متعال، می‌فرماید:

﴿وَكَذَٰلِكَ نُوَلِّي بَعۡضَ ٱلظَّٰلِمِينَ [الأنعام: 129][289].

«و این‌چنین برخی از ستمگران را زمامدار و ولی برخی دیگر از ایشان می‌گردانیم».

پس از به پایان رسیدن دوره‌ی خلافت راشده، نقایص و کاستی‌هایی در حکام و اهل علم به‌وجود آمد؛ در آن زمان بیشتر صحابه  رضی الله عنهم  از دنیا رحلت کرده بودند؛ به‌گونه‌ای که تنها تعداد انگشت‌شماری از اصحاب بدری، در قید حیات بودند. بیشتر تابعین نیز در دوران امارت زبیر و عبدالملک از دنیا رفتند و در اواخر دولت اموی و اوایل دولت عباسی، از تبع تابعین نیز تعداد اندکی زنده بودند[290].

 

 

 

آیا معاویه  رضی الله عنه  یکی از خلفای دوازدهگانه به‌شمار می‌رود؟

جابر بن سمره  رضی الله عنه  می‌گوید: رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «يكونُ إثنا عشر أميراً» یعنی: «دوازده نفر به امامت (امارت)خواهند رسید». آن‌گاه رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  سخنی گفت که من، آن را نشنیدم؛ پدرم می‌گوید: رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «همگی آنان، از قریش هستند»[291].

در روایت دیگری از مسلم  رحمه الله  آمده که جابر  رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیدم که فرمود: «لايزال الإسلام عزيزاً إلي إثني‌عشرة خليفة» یعنی: «اسلام، همچنان تا (روی کار آمدن) دوازده خلیفه، غالب و پابرجا خواهد بود». جابر  رضی الله عنه  می‌گوید: سپس رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  سخنی گفت که من، آن را نفهمیدم؛ از پدرم پرسیدم که چه فرمود؟ گفت: فرمود: «همگی آنان از قریش هستند»[292]. در روایت دیگری آمده که فرمود: «لايزال هذا الدين عزيزاً منيعاً إلي إثني‌عشر خليفة»[293] این حدیث نیز به معنای روایت پیشین می‌باشد. در روایت دیگری آمده است: «لايزال أمر الناس ماضياً ما وليهم إثنا عشر رجلاً»[294] یعنی: «وضعیت مردم، همچنان رو به راه و سامان‌یافته است تا آن زمان که دوازده تن، زمام امورشان را به دست گیرند».

امام ابوداود  رحمه الله  از طریق اسود بن سعید از جابر  رضی الله عنه  روایتی همچون روایت پیشین نقل کرده و افزوده است: «زمانی که به منزلش بازگشت، قریشیان، نزدش رفتند و گفتند: پس از آن، چه می‌شود؟ فرمود: «هرج و مرج و نابسامانی، به وجود می‌آید»[295].

ابن کثیر در شرح این حدیث می‌گوید: این حدیث، بشارتی است به اینکه دوازده خلیفه‌ی نیک، صالح و عادل و دادگر، پس از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خواهند آمد و برای اقامه‌ی حق و برپایی عدل و داد درمیان امت اسلامی تلاش خواهند نمود؛ البته در این حدیث اشاره ای بدین نکته نشده که این خلفا، حتماً به صورت متوالی و پشت سر هم خواهند آمد. بدون تردید خلفای چهارگانه‌ای که پس از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمدند، یعنی خلفای راشدین که عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان و علی  رضی الله عنهم ، در جرگه‌ی دوازده خلیفه‌ی مذکور قرار دارند. پیشوایان دینی، عمر بن عبدالعزیز  رحمه الله  و برخی از عباسیان را نیز جزو این دوازده خلیفه دانسته‌اند. آنچه مسلّم است، اینکه این دوزاده خلیفه، قبل از برپایی قیامت، به امارت خواهند رسید؛ چنین به نظر می‌رسد که مهدی موعود نیز جزو همین دوازده خلیفه باشد؛ البته منظور از این مهدی، آن کسی نیست که شیعیان، معتقدند از سرداب سامراء ظهور می‌کند. زیرا چنین شخصی به نام مهدی که از سامراء ظهور خواهد کرد، وجود خارجی‌ ندارد و تصوراتی که در مورد او مطرح شده، زاده‌ی تخیلات و اوهامی است که از عقل‌هایی تهی و پلید، برآمده است. همچنین باید توجه داشت که منظور از این دوازده خلیفه، به هیچ وجه دوازده امام مورد ادعای دوازده‌امامی‌ها نیست[296].

علاوه بر شخصیت‌هایی که ابن کثیر نام برد، می‌توان پنجمین خلیفه‌ی راشد یعنی حسن بن علی  رضی الله عنه  را نیز در شمار این دوازده خلیفه دانست. برخی از خلفای دوازده‌گانه، به‌صورت متوالی و پشت سر هم و برخی نیز با فاصله‌ی زمانی با سایر خلفا، روی کار آمده و خواهند آمد و این، رحمت و عنایتی از سوی خداوند متعال، بر مسلمانان می‌باشد. ظهور این خلفا، پس از رحلت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و با خلافت ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  آغاز گردید و با ظهور دوازدهمین آنها در آخر زمان خاتمه می‌یابد و پس از آن، هرج و مرج و فتنه، امت را در بر خواهد گرفت[297].

ابن کثیر  رحمه الله  می‌گوید: عمر بن عبدالعزیز، در شمار دوازده خلیفه قرار دارد و فضیلت و برتری معاویه  رضی الله عنه  بر عمر بن عبدالعزیز  رحمه الله ، بدین معناست که معاویه  رضی الله عنه  جزو خلفای مذکور به‌شمار می‌رود. و خداوند، به حقیقت هر چیز آگاه‌تر است.

آیا کناره‌گیری حسن بن علی رضی الله عنه  از خلافت، به علت ضعف و ناتوانی بود؟

کناره‌گیری حسن بن علی  رضی الله عنه  از خلافت به نفع معاویه  رضی الله عنه ، از موضع قدرت بود، نه از موضع ضعف و ناتوانی؛ چراکه:

1- حکومت حسن  رضی الله عنه  مشروعیت داشت و مردم، پس از شهادت امیر مؤمنان علی  رضی الله عنه  در رمضان سال 40 هجری، با حسن  رضی الله عنه  بیعت کردند و به‌انتخاب شورای مسلمانان، حسن  رضی الله عنه  به عنوان خلیفه‌ی شرعی و قانونی سرزمین حجاز، عراق و یمن تعیین گردید. این سرزمین‌ها که پیشتر تحت سلطه و تصرف علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه  بود، پس از شهادت آن بزرگوار به مدت شش ماه در تصرف حسن  رضی الله عنه  باقی ماند؛ به‌راستی که دوران خلافت حسن بن علی  رضی الله عنه ، امتداد دوران خلافت راشده بود؛ چراکه مدت خلافتش، مکمل مدت زمانی است که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از آن، به خلافت راشده یاد نموده است. چنانچه در حدیث پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بدین نکته تصریح شده که مدت خلافت راشده، سی سال می‌باشد و پس از آن، سلطنت و پادشاهی خواهد بود[298]. امام ترمذی  رحمه الله  از سفینه غلام آزاد‌شده‌ی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  روایت نموده که آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «الخلافة في أمتی ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك»[299] یعنی: «خلافت در امت من سی سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهی می‌باشد».

ابن‌کثیر در شرح این حدیث می‌گوید: «سی سال‏، با خلافت حسن بن علی  رضی الله عنهما  تکمیل می‌گردد. حسن  رضی الله عنه  در ربیع الاول سال 41 هجری خلافت را به معاویه  رضی الله عنه  سپرد و این واقعه، دقیقاً سی سال پس از وفات رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  اتفاق افتاد. چراکه رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در ربیع الاول سال 11 هجری وفات نمود و این، یکی از نشانه‌های نبوت آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  می‌باشد»[300]. از این‌رو حسن  رضی الله عنه  پنجمین خلیفه از خلفای راشدین است[301].

بسیاری از علمای اهل سنت، درباره‌ی مشروعیت خلافت حسن  رضی الله عنه  سخن گفته و او را جزو خلفای راشدین  رضی الله عنهم  دانسته‌اند؛ از جمله: ابوبکر بن العربی، قاضی عیاض، ابن کثیر، ابن ابی‌العز حنفی، مناوی و ابن‌حجر هیتمی[302].

از این‌رو این امکان برای حسن بن علی  رضی الله عنه  وجود داشت که به مشروعیت و قانونی بودن خلافت خود استناد کند و یا جنگ تبلیغاتی سازمان‌یافته‌ای درمیان مردم اهل شام، به‌راه اندازد و اعتماد آنان را به سوی خویش جلب کند و یا حداقل در اعتماد و جایگاهی که معاویه  رضی الله عنه  نزد آنان برخوردار شده بود، رخنه افکند و بر وی، چیره شود. بنابراین حسن بن علی  رضی الله عنه  از نیروی معنوی و نفوذ روحی بسیاری برخوردار بود و از آنجا که نوه‌ی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به‌شمار می‌رفت و نفوذ زیادی در جامعه‌ی اسلامی داشت، کسی، مشروعیت وی را زیر سؤال نمی‌برد.

2- حسن بن علی  رضی الله عنه  دارای قدرت و برتری نظامی و سیاسی فراوانی بود و از فرماندهان شایسته و توانمند به‌شمار می‌رفت. باری نفیر بن حضرمی، به حسن  رضی الله عنه  گفت: ای حسن! مردم می‌گویند: تو دوست داری به خلافت برسی. حسن بن علی  رضی الله عنه  فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختیارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ می‌دادم، در کنار من می‌جنگیدند و اگر صلح می‌کردم،آنها نیز صلح می‌نمودند، اما من، با وجود آنکه چنین موقعیتی داشتم، تنها برای رضای خداوند  عزوجل  از خلافت کناره‌گیری نمودم»[303].

این سخن حسن  رضی الله عنه  بیانگر آن است که آن بزرگوار، در موقعیت توانمندی قرار داشت که پیروانش، چه در جنگ، و چه در صلح، از او اطاعت می‌کردند. سخنوریِ حسن بن علی  رضی الله عنه  و زبان و بیان گیرایش، در کنار قرابت و خویشاوندی با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، این امکان را برایش فراهم می‌آورد که در جلب عواطف مردم، موفق باشد و بتواند آنان را تحت تأثیر قرار دهد. دلیل این ادعا اینکه حسن  رضی الله عنه  ‌توانست مردم کوفه را قانع نماید که به دفاع از پدرش برخیزند.

قضیه از این قرار بود که والی کوفه، ابوموسی اشعری  رضی الله عنه ، همواره مردم را از مشارکت در فتنه باز می‌داشت و آنان را نسبت به حضور در جنگ‌های داخلی بی‌رغبت می‌نمود. ابوموسی  رضی الله عنه  ضمن یادآوری احادیث نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم ، مردم کوفه را از دخالت و مشارکت در این فتنه، برحذر می‌داشت[304]. از این‌رو علی بن ابی‌طالب  رضی الله عنه ، محمد بن ابی‌بکر و محمد بن جعفر را به کوفه فرستاد؛ آن دو، پس از ابلاغ فرمان علی  رضی الله عنه  به ابوموسی  رضی الله عنه  درمیان مردم، برخاستند و دستور علی  رضی الله عنه  را ابلاغ نمودند، اما پاسخی نشنیدند و ناکام ماندند. سپس علی  رضی الله عنه  هاشم بن عتبة بن ابی وقاص[305] را به کوفه فرستاد و چون هاشم نیز نتوانست به‌سبب تأثیر ابوموسی  رضی الله عنه  بر مردم، آنان را برای یاری علی  رضی الله عنه  و حضور در جنگ، قانع سازد، علی  رضی الله عنه ، عبدالله بن عباس  رضی الله عنه  را به کوفه فرستاد؛ و چون عبدالله بن عباس  رضی الله عنه  نیز موفق به قانع ساختن کوفیان نشد، علی  رضی الله عنه ، عمار بن یاسر و حسن  رضی الله عنه  را به کوفه گسیل داشت[306]. از آنجا که حسن بن علی  رضی الله عنه  شخصیتی اثرگذار بود، درمیان مردم برخاست و فرمود: «ای مردم! فراخوان امیرتان را اجابت کنید و به سوی برادرانتان حرکت نمایید؛ به‌هر حال کسانی، برای این کار، پیدا خواهند شد. به خدا سوگند، اگر خردمندان، به این کار، دست یازند، برای حال و آینده، بهتر است و فرجام بهتری در پی دارد؛ پس دعوت ما را بپذیرید و ما را در این گرفتاری که درمیان ما و شما، مشترک است، یاری نمایید»[307]. حدود شش تا هفت‌هزار تن از مردم کوفه، درخواست حسن  رضی الله عنه  را پاسخ گفتند و همراه حسن و عمار  رضی الله عنهما  به یاری علی  رضی الله عنه  شتافتند[308]. ابوموسی اشعری  رضی الله عنه ، والی کوفه و از فرمانروایان محبوب عراق بود که در دوران عمر بن خطاب  رضی الله عنه  به آن دیار فرستاده شد و در علم و زهد نیز شهره‌ی خاص و عام بود، اما با این حال، حسن بن علی  رضی الله عنه  توانست مردم کوفه را به سوی خویش جلب کند تا از فرمان ابوموسی  رضی الله عنه  سرپیچی نمایند و به یاری علی  رضی الله عنه  بشتابند.

3- در سپاه حسن  رضی الله عنه  فرماندهان توانمندی همچون برادرش حسین، و پسرعمویش عبدالله بن جعفر، و قیس بن سعد بن عباده وعدی بن حاتم  رضی الله عنه  و... حضور داشتند؛ بنابراین اگر حسن بن علی  رضی الله عنه  خواستار خلافت بود، می‌توانست به فرماندهان خویش دستور دهد تا با مردم را به جنگ با معاویه  رضی الله عنه  بسیج نمایند و بدین سان تا مدتی، زمام امور را در بسیاری از مناطق حکومتش، به‌دست گیرد.

4- حسن بن علی  رضی الله عنه  از توانایی‌های ویژه‌ای در تعامل با مردم عراق و جلب توجه آنها، برخوردار بود و از آنجا که به‌خوبی، روحیات اهل عراق را می‌شناخت، از همان ابتدای خلافتش، بر عطایا و بخشش‌های خویش به آنها افزود. پروژه‌ی اصلاحی و برنامه‌ای که حسن بن علی  رضی الله عنه  برای تحقق صلحی فراگیر دنبال می‌کرد، بسی سخت‌تر و دشوارتر از جنگیدن با معاویه  رضی الله عنه  بود، اما با این حال‏، حسن  رضی الله عنه  موانع و تنگناهای بسیاری مانند: مخالفت برخی از مردم با صلح و نیز توطئه‌ی نافرجام ترورش را پشت سر نهاد و بر مشکلات فرارویش‏، فایق آمد. وی‏، به اهداف مورد نظرش دست یافت؛ چنانچه وحدت و یک‌پارچگی امت اسلامی را تحقق بخشید‏، مانع از ریختن خون مسلمانان شد، امنیت راه‌ها و جاده‌های مواصلاتی را تأمین نمود و زمینه‌ی گسترش فتوحات اسلامی را فراهم آورد. چنین عملکردی‏، بیانگر توانمندی والای حسن  رضی الله عنه  در عرصه‌ی رهبری، فرماندهی و اداره‌ی امور می‌باشد.

5- عمرو بن عاص و معاویه  رضی الله عنهما ، به قدرت نظامی و سیاسی حسن بن علی  رضی الله عنه  اذعان داشتند؛ در روایت بخاری  رحمه الله  آمده است: به‌خدا سوگند، حسن بن علی  رضی الله عنه  با لشکریانی که همچون کوه (استوار) بودند، رویاروی معاویه  رضی الله عنه  قرار گرفت. عمرو بن عاص  رضی الله عنه  با دیدن لشکریان حسن  رضی الله عنه  خطاب به معاویه  رضی الله عنه  گفت: این، سپاه سپاهی است که تا طرف مقابلش را از پای در نیاورد، عقب‌نشینی نخواهد کرد. معاویه  رضی الله عنه  گفت: ای عمرو! اگر اینها و اینها و اینها کشته شوند، تکلیف من در قبال مردم و زنان و فرزندان و ضعفای آنان چه خواهد بود؟[309]. سپس معاویه  رضی الله عنه  دو نفر قریشی از طایفه‌ی بنی عبد شمس به نامهای عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن کریز را نزد حسن بن علی  رضی الله عنه  فرستاد تا با وی سخن گویند و از وی درخواست صلح نمایند. در ضمن معاویه  رضی الله عنه  به آن‌دو دستور داد که اموالی را به حسن  رضی الله عنه  پیشنهاد کنند و هر چه خواست به او بدهند[310].

الف: عمرو بن عاص  رضی الله عنه ، یکی از فرماندهان نظامی برجسته و سیاستمداران کارآزموده بود و چون سپاهیان حسن  رضی الله عنه  را مشاهده کرد، فرمود: «گردان‌ها و لشکریان (حسن  رضی الله عنه ) را به‌گونه‌ای یافتم که تا بر رقبای خویش پیروز نشوند، دست‌بردار نیستند»[311].

ب: معاویه  رضی الله عنه  به‌خوبی می‌دانست که در صورت بروز جنگ، افراد زیادی از دوطرف، کشته خواهند شد. وی، این نکته را خوب درک می‌کرد که حتی اگر در میدان نبرد پیروز شود، باز هم نمی‌تواند نسبت به پیامدهای ناگوار جنگ، از قبیل: بیوه شدن زنان و یتیم گشتن کودکان، بی‌خیال باشد و این‌همه مصیبت را تحمل نماید. معاویه  رضی الله عنه ، یکی از سرآمدان سیاسی دوران خویش به‌شمار می‌رفت و از این‌رو خیلی خوب می‌دانست که اگر جنگی، روی دهد و به‌فرض اینکه پیروز شود، جبران پیامدهای سوء جنگ در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی و…، برایش مشکل خواهد بود.

ج: معاویه  رضی الله عنه ، دو تن از شخصیت‌های برجسته‌ به نام‌های عبدالرحمن بن سمرة و عبدالله بن عامر بن کریز را برای مذاکرات صلح، نزد حسن  رضی الله عنه  فرستاد؛ شایان ذکر است این‌دو، قریشی و از اصحاب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بودند و احترام خاصی، نزد حسن بن علی  رضی الله عنه  داشتند.

عبدالرحن بن سمره بن حبیب بن ربیعه بن عبدشمس بن عبدمناف، ابوسعید القرشی العبشمی:

وی، یکی از بزرگان و سرآمدان عرب بود و در فتح مکه، اسلام آورد و در بصره، اقامت گزید. عبدالرحمن  رضی الله عنه  در لشکر اعزامی به سجستان، حضور داشت. رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  خطاب به عبدالرحمن  رضی الله عنه  فرمود: «يَا عَبْدَالرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ، لا تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ أُوتِيتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُكِلْتَ إِلَيْهَا، وَإِنْ أُوتِيتَهَا مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَيْهَا»[312]. یعنی: «ای عبدالرحمن بن سمره! امارت را درخواست مکن؛ زیرا اگر پس از درخواست، به امارت برسی، به آن، واگذار می‌شوی[313] و اگر بدون درخواست، به امارت برسی، بر آن، یاری خواهی شد»[314].

در مسند بقی بن مخلد، چهارده حدیث از عبدالرحمن بن سمره  رضی الله عنه  روایت شده و ابن‌عباس، سعید بن مسیب، عبدالرحمن بن ابی‌لیلی، حیان بن عمیر، ابن‌سیرین، حسن و برادرش سعید بن ابی‌الحسن و حمید بن هلال، از وی، حدیث، روایت کرده‌اند. گویند: ابتدا اسم عبدالرحمن بن سمره، عبدکلال بود و چون اسلام آورد، رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نامش را تغییر داد و او را عبدالرحمن، نامید[315]. عبدالرحمن بن سمره  رضی الله عنه  یکی از یاران رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بود؛ وی، گذشته از آنکه در بسیاری از فتوحات اسلامی، حضور داشت، در دوران عثمان بن عفان  رضی الله عنه ، یکی از فرماندهان لشکر اسلام بود. عبدالرحمن  رضی الله عنه  بدن هیچ خونریزی و جنگی، سجستان را فتح نمود و سپس عازم بُست شد و پس از فتح آن دیار، رهسپار کابل و زابلستان گردید و غنایم به‌دست آمده از فتح کابل و زابلستان را نزد عبدالله بن عامر  رضی الله عنه  فرستاد[316]. عبدالرحمن بن سمره  رضی الله عنه ، به‌روایتی در سال 50 هجری و به‌روایتی دیگر، در سال 51 هجری، چشم از جهان فرو بست[317].

عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعۀ بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصی القرشی العبشمی:

عبدالله بن عامر  رضی الله عنه ، در سال 4 هجری، دیده به جهان گشود[318] و چون رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در سال 7 هجری، به‌قصد ادای عمره [عمرة القضاء] وارد مکه شد، او را نزد آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم  بردند. ابن‌حجر  رحمه الله  می‌گوید: رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از آب دهان خویش در دهان وی گذاشت و فرمود: «آیا این، پسرِ یکی از زنان بنی‌سلیم است؟» گفتند: «آری». فرمود: «این، شبیهِ ماست». رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برای حفظ او، دعا خواند و عبدالله بن عامر  رضی الله عنه  نیز آب دهان رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را می‌مکید. نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «او، مسقّی است». یعنی: خودش، همواره سیراب است و مایه‌ی سیرابی دیگران خواهد بود. عبدالله بن عامر  رضی الله عنه ، هر جای زمین را که حفر می‌کرد، از آن، آب، بیرون می‌آمد[319].

همان‌طور که ابن‌تیمیه  رحمه الله  گفته است، عبدالله بن عامر  رضی الله عنه ، فردی نیک و دوست‌داشتنی بود که محبتش، در دل مردم، جای گرفته بود و این، غیر قابل انکار است[320].

ذهبی  رحمه الله  می‌گوید: عبدالله بن عامر  رضی الله عنه ،‌ یکی از امیران نامدار، شجاع و بخشنده‌ی عرب بود که با مردم، با نرمی و شکیبایی، برخورد می‌کرد[321]. وی، از ترس فتنه، در جنگ جمل و صفین حاضر نشد.

خلاصه اینکه نمایندگان معاویه  رضی الله عنه  برای گفتگوهای صلح، (یعنی عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر  رضی الله عنهما )، افراد سرآمد و قابل احترامی بودند، و این، بیانگر آن‌است که معاویه  رضی الله عنه  مصمم بوده تا به هر قیمتی که شده، با حسن  رضی الله عنه  صلح نماید. مدتی حسن  رضی الله عنه  و یارانش، کنترل اوضاع را در دست داشتند؛ چنانچه روایت بخاری  رحمه الله  و سایر روایات نشان می‌دهد، سپاه حسن  رضی الله عنه ، سپاهی قوی و توانمند بود. ترور نافرجام حسن  رضی الله عنه ، نتیجه‌ی شرایط زمانی دوران جنگ و صلح با معاویه  رضی الله عنه  بود؛ البته دیری نپایید که شایعه‌پراکن‌ها، شکست خوردند و شخصی که اقدام به ترور حسن  رضی الله عنه  نموده بود، کشته شد. لذا دسیسه‌ی ترور حسن  رضی الله عنه ، به معنای ضعف قدرت نظامی آن بزرگوار نیست. پیشتر چگونگی صلح حسن با معاویه  رضی الله عنهما  را مورد بررسی قرار دادیم؛ چنانچه از نحوه‌ی صلح برمی‌آید، اگر حسن  رضی الله عنه  دارای قدرت نظامی نبود، دیگر هیچ لزومی نداشت که معاویه  رضی الله عنه  با حسن  رضی الله عنه  وارد مذاکره شود و شرایط مورد نظر آن بزرگوار را بپذیرد؛ بلکه در صورت ضغف نظامی حسن  رضی الله عنه ، معاویه  رضی الله عنه  بدون هیچ دغدغه‌ای وارد کوفه می‌شد و زمام امور را به‌دست می‌گرفت و به هیچ‌یک از شروط حسن  رضی الله عنه  تن نمی‌داد.

آری! این امکان، برای حسن  رضی الله عنه  فراهم بود که با همکاری یارانش، جنگی تمام‌عیار بر ضد معاویه  رضی الله عنه  ترتیب دهد و زمام امور را به‌کلی به‌دست گیرد، اما از آنجا که حسن  رضی الله عنه ، به اخلاق اسلامی آراسته بود و همواره به صلح و اتحاد مسلمانان می‌اندیشید، از این‌رو گزینه‌ی صلح را انتخاب کرد و از جنگ، پرهیز نمود و بدین‌سان امت اسلامی را از فتنه و تفرقه، رهانید.

خداوند متعال، حسن بن علی  رضی الله عنه  را واسطه‌ی ایجاد صلح و آشتی درمیان مسلمانان قرار داد؛ رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، پیشتر از این رویداد مهم خبر داده و فرموده بود: «إن ابني هذا سيد، ولعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين من الـمسلمين»[322] یعنی: «این فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسیله‌ی او، میان دو گروه عظیم از مسلمانان، صلح و سازش برقرار سازد».

 

 

بی‌رغبتی حسن  رضی الله عنه  به ریاست و فرمانروایی

حسن بن علی  رضی الله عنه ، اسوه و الگوی نیکی برای مسلمانان در زمینه‌ی بی‌رغبتی به ریاست و فرمانروایی است؛ او، به دنیا و مقام‌های دنیوی پشت کرد تا به نعمت‌های جاویدان خداوند دست یابد و هیچ چشم‌داشتی جز رضای خدای متعال، نداشت. زهد و بی‌رغبتی به جاه و مقام دنیوی، بر نفس، خیلی دشوار و ناگوار است و چه بسیار برادران‏، دوستان و خویشاوندانی که به‌خاطر پست و مقام دنیا، خون یکدیگر را ریخته‌اند! اگر صفحات تاریخ را ورق بزنیم، با رخدادها و ماجراهای شگفت‌انگیزی در این زمینه، مواجه خواهیم شد. افرادی که نسبت به مال و منال دنیا و لذت‌های جنسی و آمیزشی، بی‌رغبت باشند، بسیارند، اما کسانی که نسبت به جاه و مقام دنیا، اظهار بی‌رغبتی نمایند، به‌مراتب، خیلی کم‌ترند. جاه‌طلبی و محبت جاه و مقام، آخرین صفت ناپسندی است که از قلوب نیکان، بیرون می‌رود. سفیان ثوری  رحمه الله  می‌گوید: بی‌رغبتی به جاه و مقام را خیلی کم‌تر از بی‌میلی به خوراکی‌ها، نوشیدنی‌ها، مال و ثروت و لباس‌های فاخر، یافتم؛ اگر فرد جاه‌طلب، به خواسته‌اش نرسد، آشفته می‌گردد و برای دستیابی به خواسته‌اش با تب و تاب تمام، تلاش و تکاپو و حتی جنگ و ستیز، می‌نماید. از این‌رو از جاه‌طلبی و محبت ریاست، بپرهیز که محبت جاه و مقام درمیان مردم، خیلی بیشتر از محبت مال و منال است و این، نکته‌ی پوشیده‌ای است که تنها علمای بابصیرت و حاذق، آن را درک می‌کنند و در ورطه‌ی آن، گرفتار نمی‌شوند. بنابراین مراقب خویشتن باش و مخلصانه، عمل نما که به‌زودی، مردم، گرفتار اموری خواهند شد که آرزوی مرگ، خواهند نمود[323].

بدین‌سان حسن بن علی  رضی الله عنه  به ما آموخت که باید برای حفظ مصالح امت اسلامی و وحدت و یک‌پارچگی مسلمانان، از منافع شخصی و پست و مقام دنیا گذشت و خون و جان مسلمانان را پاس داشت. آری! کوتاه کردن آرزوها و دست کشیدن از آرزوهای دور و دراز، یاد مرگ و زیارت قبور، کمک شایانی به انسان، برای رسیدن به مقام زهد و بی‌رغبتی به دنیا، می‌نماید. حسن  رضی الله عنه ، یکی از طلایه‌داران زهد و تقوا، در دوران خویش بود و تمامی پله‌های ترقی در زمینه‌ی بی‌رغبتی به مال و مقام دنیا را پیمود. بر انگشتری آن بزرگوار، نوشته شده بود:

قدم لنفسك ما استطعت من التقي

 

إن الـمنية نازل بك يا فتي!

أصبحت ذافرح كأنك لا تري

 

أحباب قلبك في الـمقابر والبلي[324]

یعنی: «ای جوان! تا می‌توانی راه تقوا و پرهیزگاری در پیش بگیر و اعمال نیک و شایسته، برای خویش، ذخیره کن که هر آن، مرگت می‌رسد. تو، آن‌گونه بی‌خیالی که گویا دوستان و عزیزانت را نمی‌بینی که طعمه‌ی مرگ و مصیبت‌ها گشته و در گورستان‌ها مدفون شده‌اند».

آری! حسن  رضی الله عنه ، یکی از زهدپیشگان دوران خویش به‌شمار می‌رفت؛ چنانچه دست از دنیا و جاه و مقام دنیا کشید و با تمام وجود در راستای دستیابی به رضایت و خشنودی پروردگارش، کوشید. هرچند حسن  رضی الله عنه  به هیچ عنوان به‌دنبال این نبود که در چشم مردم، عزیز شود، اما خدای متعال، محبتش را در دل مردم انداخت و او را از عزت و شرافت فراوانی در نگاه مسلمانان، برخوردار گردانید. حسن  رضی الله عنه ، به‌شدت از اینکه خود را در چشم و دل مردم جای دهد، پرهیز می‌نمود؛ زیرا از این می‌ترسید که این امر، میان او و آفریننده‌اش، فاصله بیندازد؛ خدای متعال، می‌فرماید:

  ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَيَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا٩٦ [مریم: 96]

   «بی‌گمان کسانی که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته انجام می‌دهند، خداوند مهربان، آنان را دوست می‌دارد و محبتشان را به دل‌ها می‌اندازد».

رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «إذا أحب الله العبد قال لجبريل: قدأحببت فلاناً فأحبه، فيحبه جبريل  علیه السلام  ثم ينادي في أهل السماء: إن الله قد أحب فلاناً فأحبوه، فيحبه أهل السماء ثم يوضع له القبول في الأرض»[325]. یعنی: «هرگاه خداوند، بنده‌ای را دوست بدارد، به جبرئیل  علیه السلام  می‌گوید: من، فلانی را دوست دارم؛ تو نیز او را دوست بدار. بدین ترتیب جبرئیل  علیه السلام  نیز آن بنده را دوست می‌دارد و سپس درمیان اهل آسمان، بانگ برمی‌آورد: خداوند، فلانی را دوست دارد؛ شما هم او را دوست بدارید و بدین‌ترتیب اهل آسمان نیز آن بنده را دوست می‌دارند و آنگاه مقبولیت و محبت وی، در (قلب اهل) زمین، نهاده می‌شود».

به‌هر حال، کسی که در پی شرافت اخروی باشد، به عزت و شرافت دنیا نیز دست می‌یابد؛ هرچند در پی عزت و شرافت دنیا نباشد. جاه‌طلبی، و تلاش و تکاپو برای دستیابی به جاه و مقام دنیا، با عزت و شرافت اخروی، قابل جمع نیست و نمی‌توان آن را با عزت و شرف آخرت، یک‌جا نمود. البته خوشبخت، کسی است که نعمت‌های جاوید و ماندگار آخرت را بر کالای فناپذیر و گذرای دنیا، ترجیح دهد.

ابوالفتح ستی، چنین سروده است:

أمران مفترقان لست تراهـمـا

 

يتشوقان لخلطة وتلاقي

طلب الـمعاد مع الرياسة والعلي

 

فدع الذي يفني لـمـا هو باقي[326]

یعنی: «ریاست‌طلبی (و محبت جاه و مقام) و نیز طلب آخرت، دو امر متضاد و متناقض‌اند که هیچ‌گاه قابل جمع، نیستند و یک‌جا نمی‌شوند؛ بنابراین نعمت‌ها و خوشی‌های فانی و زودگذر دنیا را به‌خاطر عزت و سعادت جاویدان و همیشگی آخرت، رها کن و آخرت را بر دنیا، ترجیح بده».

حسن بن علی  رضی الله عنه  با کناره‌گیری از خلافت، به ما آموخت که چگونه به جاه و مقام دنیا، بی‌رغبت باشیم و به‌خاطر رضایت و خشنودی الله  عزوجل  و در راستای مصالح مسلمانان‏، از موقعیت‌های دنیوی دست بکشیم. آری! بدین‌سان، عزت و منزلت حسن  رضی الله عنه ، افزایش یافت؛ حسن  رضی الله عنه ، راز وارستگی و رهایی از خویشتنِ خویش را نمایان نمود. او، ایثار را معنا کرد و معلم و آموزگارِ ازخودگذشتگی گشت؛ وی، برای همه‌ی نسل‌ها، مدرسه‌ی ایثار را بنا نهاد تا در آن، درس گذشتن از خود و منافع شخصی، تدریس شود و همه، این را بیاموزند که باید حفظ جان و خون مسلمانان و نیز وحدت و یک‌پارچگی آنان را بر منافع شخصی خویش، ترجیح دهند. خلاصه اینکه حسن  رضی الله عنه ، معلم و بلکه مدرسه‌ی ایثار شد و مایه‌ی عزت و افتخار امت اسلامی در طول تاریخ گردید و تحسین همگان را برانگیخت.

حب جاه و مقام، آن‌قدر در دل برخی از مردم، جای گرفته که بسیاری از آنان، برای رسیدن به پست و مقام دنیوی، با هم رقابت می‌نمایند و در این راستا، هر نیرنگ و حیله‌ای را به‌کار می‌بندند و مال و ثروت فراوانی برای نیل به جاه و مقام مورد نظر خویش، هزینه می‌کنند و بدین‌سان جاه و مقام را بر مال و منال، ترجیح می‌دهند! راستی چرا این‌طور است؟ هر یک از موارد ذیل، می‌تواند خاستگاه چنین رویکردی باشد:

1-  رسیدن به مال و ثروت از طریق جاه و مقام، آسان‌تر از دستیابی به پست و مقام از طریق مال و ثروت می‌باشد. به‌عنوان مثال: عالم یا دانشمندی که شهرت و یا جاه و مقامی دارد، به‌راحتی می‌تواند هرچقدر مال و ثروت که بخواهد، از دوستدارانش، مطالبه نماید و به‌طور قطع، طرفدارانش نیز از بذل و بخشش مال و ثروت به او و یا برآورده ساختن نیازهایش، دریغ نخواهند کرد.

2-  مال و ثروت دنیا، فناپذیر است و در معرض زوال قرار دارد و هر آن، ممکن است از بین برود. در صورتی که برخورداری از نفوذ اجتماعی، این امکان را برای شخص، فراهم می‌سازد که از حمایت دیگران، برخوردار شود.

3-  دستیابی به محبت و اقبال عمومی، و به‌تعبیری برخورداری از موقعیت اجتماعی، بسی آسان است و چون مردم، کسی را دوست بدارند، همواره از او، به‌نیکی یاد می‌کنند و بدین‌سان نام و آوازه‌اش بر سرِ زبان‌ها می‌افتد و محبوبیتش، درمیان مردم، گسترش می‌یابد[327].

خودخواهی و جاه‌طلبی، نسبت مستقیمی با هم دارند و خاستگاه بسیاری از بیماری‌های روحی و روانی هستند؛ مانند: ریا، تکبر، برتری‌جویی بر دیگران، خود‌بزرگ‌بینی، بخل، حسادت و میل و رغبت وافر به اینکه از سوی دیگران، مورد تعریف و تمجید قرار بگیرد و…. شخص جاه‌طلب، به هر خواری و ذلتی، تن می‌دهد؛ جاه‌طلبی، نوعی بیماری درونی و روانی است و شخص مبتلا، باید از طریق آموزه‌های کتاب و سنت، به درمان این بیماری خطرناک، همت گمارد و سلوک و رفتار تربیتی اسلام را در پیش بگیرد. آدم جاه‌طلب، تمام هم و غمش را برای نیل به هدفش، به‌کار می‌بندد و دین و کرامتش را فدای این خواسته‌ی نابخردانه می‌کند و به هر خواری و خفتی، تن می‌دهد تا رضایت مردم را جلب نماید![328].

ابن‌تیمیه  رحمه الله  در این‌باره می‌گوید: «افراد جاه‌طلبی که در پی برتری بر دیگران هستند، افراد ضعیف‌النفس و سست‌عنصری می‌باشند که هرچند به‌ظاهر در رأس قرار دارند و مردم، از آنان حساب می‌برند، اما در حقیقت، تحت تأثیر طرفداران خویش هستند و همواره (برای حفظ منافع خویش) ناگزیرند بندگانی گوش به‌فرمان برای مردم باشند و از آنان اطاعت نمایند»[329].

این سخن ابن‌تیمیه، هشدار واضحی برای تمام کسانی است که زمام امور مردم را به‌دست دارند و باید آن را آویزه‌ی گوش خویش نمایند تا در برابر خواسته‌ها و مطالبات نامشروع مردم، تسلیم نشوند و در برابر جمهور مردم، عزت نفس خویش را حفظ کنند. حسن بن علی  رضی الله عنه ، این درس ارزنده را به ما آموخت که برتری، در ترجیح مبادی و ارزش‌های دینی بر خواسته‌ها و هواهای نفسانی است. چنانچه حسن  رضی الله عنه  در برابر کسانی که صلح با معاویه  رضی الله عنه  را ننگ و عار می‌دانستند، واکنشی بس زیبا و نیک داشت؛ آن بزرگوار، انگیزه‌اش از انعقاد صلح با معاویه  رضی الله عنه  را حفظ وحدت مسلمانان و جلوگیری از قتال و خونریزی در جهت رضایت و خشنودی خداوند متعال، بیان نمود و سرانجام، توانست با وجود آن‌همه فشار از سوی کسانی که خواهان جنگ بودند، پروژه‌ی اصلاحی خویش را به‌ثمر برساند و صلح و آرامش را به جامعه‌ی اسلامی، هدیه نماید. آری! از رهبران ربانی، انتظاری جز این نیست.

حسن  رضی الله عنه  از اینکه با معاویه  رضی الله عنه  صلح نمود، خیلی خرسند بود و هیچ‌گاه احساس پشیمانی نکرد و خودش را برای این کار، ملامت و سرزنش ننمود؛ بلکه اقدامات حسن  رضی الله عنه  برای برقراری صلح، تحسین افراد آگاه و فهمیده را برانگیخت و سبب خرسندی و رضایت خاطر وی گردید؛ چراکه از زبان پیامبر صادق  صل الله علیه و آله و سلم ، به انجام چنین کار مهمی، بشارت داده شده بود.

حسن  رضی الله عنه  واکنش نیک و شایسته‌ای با منتقدان خویش داشت؛ چنانچه زمانی که ابوعامر، سفیان بن لیل، به حسن  رضی الله عنه  گفت: «سلام بر تو ای خوارکننده‌ی مؤمنان!»، حسن بن علی  رضی الله عنه  فرمود: «ای ابوعامر! این سخن را مگو؛ من، مؤمنان را خوار نکرده‌ام؛ بلکه نمی‌پسندیدم که به خاطر ریاست‌ و امارت، میان مؤمنان، قتل و قتالی روی دهد»[330].

این سخن حسن بن علی  رضی الله عنه ، افقی وسیع و روشن، فراروی رهروان راه حق می‌گشاید و مسیری هموار، پیش روی کسانی می‌نهد که به سوی خداوند متعال، روی آورده‌اند. حسن  رضی الله عنه  در تمام ابعاد زندگانی‌اش، چنین رویکردی داشت و در نظر داشتن رضایت خداوند  عزوجل ، در تمام حرکات و سکناتش، نمایان بود.

استقرار حسن بن علی  رضی الله عنه  در مدینه، پس از صلح

حسن بن علی  رضی الله عنه  پس از کناره‌گیری از خلافت، به‌همراه بنی‌هاشم و یاران خویش، رهسپار مدینه گردید و همان‌جا اقامت گزید. بنی‌هاشم، از احترام خاصی نزد معاویه  رضی الله عنه  برخوردار بودند و حسن بن علی  رضی الله عنه  در رأس آنان قرار داشت. در آن زمان، تعداد زیادی از صحابه  رضی الله عنهم  اعم از مهاجران و انصار و سایر اصحاب در مدینه زندگی می‌کردند. البته مدینه، جمع کثیری از تابعین را نیز در خود جای داده بود. ساکنان مدینه اعم از صحابه و تابعین که در واقع، شاگردان مکتب صحابه  رضی الله عنهم  به‌شمار می‌رفتند، برای عبادت خداوند متعال و روایت احادیث رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم ، یک‌سویی اختیار کرده بودند و همواره در راستای حفظ وحدت و یک‌پارچگی امت، تلاش می‌کردند و خود، در عرصه‌ی علم و دانش، همراه و همگام با مسلمانان، به مسؤولیت‌های خویش، عمل می‌نمودند؛ از جمله: عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، ابوهریره، ابوسعید خدری و جابر بن عبدالله  رضی الله عنهم [331].

فضای مدینه، فضای علمی بسیار خوبی بود؛ به‌گونه‌ای که دانش‌پژوهان و جویندگان علم قرآن و حدیث، از هر سو و کرانه‌ای، رهسپار مدینه می‌شدند. حضور صحابه و تابعین  رضی الله عنه  در شهر رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از یک‌سو، و برخورداری مدینه از امنیت فراوان، از سوی دیگر، مجال علم و پژوهش را در آن شهر، فراهم آورده و مدینه را به مرکزی علمی، تبدیل کرده بود[332].

رابطه‌ی حسن  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه ، پس از برقراری صلح

باری حسن بن علی  رضی الله عنه  پس از واگذاری خلافت به معاویه  رضی الله عنه ، نزد وی رفت. معاویه  رضی الله عنه  به حسن  رضی الله عنه  گفت: «اینک به تو، پاداشی می‌دهم که پیشتر به هیچ‌کس نداده‌ام و پس از این نیز به هیچ کس نخواهم داد». آن‌گاه چهارصد هزار (درهم) تقدیم حسن  رضی الله عنه  نمود و آن بزرگوار نیز هدیه‌ی معاویه  رضی الله عنه  را پذیرفت[333].

در روایتی آمده است: حسن بن علی  رضی الله عنه ، هر سال، نزد معاویه  رضی الله عنه  می‌رفت و مبلغ یکصد هزار درهم از وی، دریافت می‌کرد. یک‌سال حسن  رضی الله عنه  نزد معاویه  رضی الله عنه  نرفت و معاویه  رضی الله عنه  هم چیزی برای حسن  رضی الله عنه  نفرستاد. حسن بن علی  رضی الله عنه  تصمیم گرفت طی نامه‌ای، مستمری خویش را درخواست نماید، اما در خواب، رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را دید که به او فرمود: «ای حسن! آیا به مخلوقی نامه می‌نویسی و نیازت را با او درمیان می‌نهی و نیازت را از خدای خویش، درخواست نمی‌کنی؟!» حسن  رضی الله عنه  می‌گوید: گفتم: ای رسول‌خدا! پس چه‌کار کنم؟ بدهی‌هایم، زیاد شده است. فرمود: «بگو: «اللهم إني أسألك من كل أمر ضعفت عنه قوتي وحيلتي ولم تنته إليه رغبتي و لم يخطر ببالي ولم يبلغه أملي ولم يجر علي لساني من اليقين الذي أعطيته أحدا من الـمخلوقين الأولين والآخرين إلا خصصتني يا أرحم الراحمين» یعنی: «بارخدایا! از تو می‌خواهم بالاترین یقینی را به من عنایت کنی که به یکی از مخلوقات خویش از ابتدا تا انتها، ارزانی داشته‌ای؛ آن‌‌چنان یقینی که از توان و تدبیر من، خارج است، و از میل و رغبتم، فراتر می‌باشد و در ذهنم نمی‌گنجد و بر زبانم نمی‌آید و بسی دورتر از تمنّا و آرزوی من است؛ ای مهربان‌ترین مهربانان! مرا به چنین یقینی، گرامی بدار».

حسن  رضی الله عنه  می‌گوید: «از خواب برخاستم و این دعا را حفظ کرده بودم؛ من، همواره این دعا را می‌خواندم. دیری نپایید که معاویه  رضی الله عنه ، مرا نزد اطرافیانش، یاد نموده، علت غیابم را پرسید. به او گفتند: حسن  رضی الله عنه  امسال نخواهد آمد. از این‌رو معاویه  رضی الله عنه  دویست هزار درهم برایم فرستاد»[334].

در روایتی، دعایی که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، در خواب، به حسن  رضی الله عنه  آموخت، با این الفاظ آمده است: «اللهم اقذف في قلبي رجاك و اقطع رجائي عمن سواك حتي لا أرجو أحداً غيرك؛ اللهم و ما ضعفت عنه قوتي و قصر عنه عملي و لم تنته إليه رغبتي و لم تبلغه مسألتي ولم يجر على لساني مما أعطيت أحدا من الأولين والآخرين من اليقين فخصني به يا رب العالـمين» یعنی: «بارخدایا! امید به خودت را در قلبم بیفکن و امیدم را از غیر خویش، قطع بگردان تا به غیر تو، امید مبندم. بارخدایا! بالاترین یقینی را به من، عنایت کن که به یکی از مخلوقات خویش از ابتدا تا انتها، ارزانی داشته‌ای؛ آن‌چنان یقینی که از توان من، خارج می‌باشد؛ یقینی که نه بر زبان من آمده و نه عمل و آمال و آرزوهایم، گنجایش آن را داشته است. ای پروردگار جهانیان! مرا به چنین یقینی، مختص بگردان».

حسن  رضی الله عنه  می‌گوید: به‌خدا سوگند هنوز یک هفته از آغاز پایبندی من بر این دعا نگذشته بود که معاویه  رضی الله عنه  یک میلیون و پانصد هزار درهم برایم فرستاد. از این‌رو گفتم: «الحمد لله الذي لا ينسي من ذكره و لا يخيب من دعاه» یعنی: «سپاس و ستایش خدایی را که یادکننده‌ی خویش را از یاد نمی‌برد و آن‌کس را که او را بخواند، ناامید نمی‌گرداند». حسن  رضی الله عنه  می‌افزاید: دوباره رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را در خواب دیدم؛ از من پرسید: ای حسن! چطوری؟» در عالم خواب، ماجرا را برای نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بازگو کردم. فرمود: «ای پسرکم! کسی که دل به مخلوق نبندد و به خالق و آفریننده، امیدوار باشد، چنین وضعیتی خواهد داشت»[335].

رابطه‌ی معاویه با حسن، حسین و ابن‌جعفر  رضی الله عنهم

معاویه  رضی الله عنه ، یکصد هزار درهم برای حسن بن علی  رضی الله عنه  ارسال نمود. زمانی که این پول، به حسن  رضی الله عنه  رسید، به اطرافیانش فرمود: «هر کس، هر چه می‌خواهد، از این پول‌ بردارد». معاویه  رضی الله عنه  یکصد هزار درهم برای حسین  رضی الله عنه  نیز فرستاد. زمانی که این پول به حسین  رضی الله عنه  رسید، ده نفر، اطراف او نشسته بودند؛ وی، این پول را میان آنان، تقسیم کرد و به هر یک از ایشان، ده هزار درهم رسید. معاویه  رضی الله عنه  برای عبدالله بن جعفر  رضی الله عنه  نیز یکصد هزار درهم ارسال کرد[336].

هر بار که حسن  رضی الله عنه  نزد معاویه  رضی الله عنه  می‌رفت، معاویه  رضی الله عنه  به‌گرمی از وی استقبال می‌کرد و می‌گفت: «ای پسر رسول‌خدا! خوش آمدی». و چون از عبدالله بن زبیر  رضی الله عنه  استقبال می‌نمود، می‌فرمود: «ای پسرعمه‌ی رسول‌خدا! خوش آمدی». معاویه  رضی الله عنه  دستور داد سیصد هزار درهم به حسن، و یکصد هزار درهم به عبدالله بن زبیر  رضی الله عنه  بدهند[337].

در برخی از روایات، با سند حسن آمده است: معاویه  رضی الله عنه  همواره با حسین  رضی الله عنه  ارتباط داشت و خیلی زود، مطالبات و خواسته‌های او را برآورده می‌ساخت و بذل و بخشش فراوانی به وی، می‌نمود[338]. شیعیان، خود، به این نکته اذعان نموده‌اند که معاویه  رضی الله عنه ، بذل و بخشش فراوانی به حسن، حسین و عبدالله بن جعفر  رضی الله عنه  می‌کرده است[339].

پس از آنکه حسن و حسین  رضی الله عنهما ، کوفه را ترک کردند و در مدینه اقامت نمودند، همچنان نامه‌هایی میان آنان و مردم کوفه، رد و بدل می‌شد. کوفیان در این نامه‌ها، بر این نکته تأکید داشتند که خلافت، حق حسن و حسین  رضی الله عنهما  می‌باشد و هیچ‌کس به‌اندازه‌ی ایشان، سزاوار و شایسته‌ی خلافت نیست و از این‌رو حسن و حسین  رضی الله عنهما  را به قیام و شورش بر ضد حکومت معاویه  رضی الله عنه  تحریک می‌نمودند. نامه‌های اهل کوفه، هیچ تأثیری بر حسن  رضی الله عنه  نگذاشت؛ بلکه سیمایی واضح‌تر از شیعیان کوفه در اختیار حسن  رضی الله عنه  نهاد و این حقیقت را برایش نمایان‌ ساخت که شیعیان کوفه، اهل شرارت و فتنه‌اند و اصلاً نمی‌خواهند امت اسلامی، متحد و یک‌پارچه باشند[340].

یزید بن اصم می‌گوید: روزی بسته‌ای نامه برای حسن بن علی  رضی الله عنه  آوردند؛ وی، به کنیزش دستور داد تا ظرف آبی بیاورد و آن‌گاه تمام نامه‌ها را در آن ظرف نهاد و رویش، آب ریخت. از او پرسیدم: ای ابومحمد! این نامه‌ها را چه کسی، فرستاه است؟ فرمود: «این نامه‌ها، از سوی مردم عراق آمده است که نه باطل را رها می‌کنند و نه به حق می‌گرایند. البته من، از بابت اینها برای خودم نگران نیستم؛ بلکه من از ناحیه‌ی ایشان برای حسین، نگران هستم»[341].

پس از آنکه حسن بن علی  رضی الله عنه ، دار فانی را وداع گفت، شیعیان، در خانه‌ی سلیمان بن صرد جمع شدند و نامه‌ای برای حسین  رضی الله عنه  نوشتند تا وفات حسن  رضی الله عنه  را به او تسلیت بگویند؛ در این نامه آمده بود: «خداوند، تو را پس از خلیفه‌ی پیشین، بر بزرگ‌ترین منصب گماشت؛ ما، شیعیان تو هستیم و خود را در غمت شریک می‌دانیم. از غم و اندوه تو، غمناکیم و از شادی و سرورت، شادمان؛ ما، منتظر فرمانت هستیم».

حسین  رضی الله عنه  در پاسخشان، چنین مرقوم فرمود: «من، امیدوارم که دیدگاه برادرم ـ  رحمه الله  ـ در زمینه‌ی صلح و جنگ، درست و به‌جا بوده باشد؛ از این‌رو همچنان سر جایتان بنشینید و مقصدتان را پوشیده بدارید و تا پسر هند، زنده است، هیچ اقدامی نکنید، و چون بمیرد و من، زنده باشم، آن‌گاه به‌خواست خدا، دستورم به شما خواهد رسید»[342].

حسین  رضی الله عنه  پس از وفات برادرش حسن  رضی الله عنه ، از دیدگاه مسلمانان، در موقعیتی قرار داشت که همه، او را تنها نامزد امارت، پس از وفات معاویه  رضی الله عنه  می‌دانستند و شکی نداشتند که حسین  رضی الله عنه ، پس از معاویه  رضی الله عنه  زمام امور را به‌دست خواهد گرفت[343].

کوفیان، تنها به تحریک حسین  رضی الله عنه  بسنده نکردند؛ بلکه محمد بن حنفیه را نیز به کوفه فراخواندند تا همراه وی، قیام نمایند! اما محمد بن حنفیه، به خطر بزرگی که از سوی مردم کوفه، او و خاندان علی  رضی الله عنه  را تهدید می‌کرد، پی برد؛ از این‌رو حسین  رضی الله عنه  را از پذیرش دعوت کوفیان برحذر داشت و هشدار لازم را به او داد. وی، به حسین  رضی الله عنه  چنین فرمود: «اینها، قصد آن دارند که ما را تباه کنند و خون ما را بریزند». نامه‌هایی که میان مردم کوفه و حسین  رضی الله عنه  رد و بدل شد، نگرانی امویان ساکن مدینه را برانگیخت تا اینکه نامه‌ای به معاویه  رضی الله عنه  نوشتند و از او خواستند تا درباره‌ی حسین  رضی الله عنه  تدبیری بیندیشد. معاویه  رضی الله عنه  در نامه‌ای به آنان دستور داد که هیچ‌گونه تعرضی به حسین  رضی الله عنه  نکنند[344].

به‌طور قطع معاویه  رضی الله عنه  از نامه‌‌نگاری‌های مردم کوفه و حسین  رضی الله عنه  به یکدیگر و نیز از روابطی که با هم داشتند، آگاه بوده است؛ زیرا از حسین  رضی الله عنه  خواست که از خداوند  عزوجل  بترسد و سبب تفرقه و چنددستگی مسلمانان نگردد[345].

به‌هر حال حسن و حسین  رضی الله عنهما ، پایبند بیعتشان با معاویه  رضی الله عنه  بودند. حسین  رضی الله عنه  خود را در زمان حیات برادرش و پس از آن، به رعایت پیمان صلح ملزم می‌دانست.

بررسی اتهام واردشده بر معاویه  رضی الله عنه ، در زمینه‌ی مسموم کردن حسن  رضی الله عنه  

در پاره‌ای از روایات آمده است که حسن  رضی الله عنه ، به دنبال سمی که به او داده شد، درگذشت. البته انگشت اتهام در این زمینه، به سوی همسرش جعده دختر اشعث بن قیس (امیر کنده) دراز شده است. چنانچه ابن‌سعد روایتی نقل کرده که بر اساس آن، حسن  رضی الله عنه  آن‌چنان مسموم شد که به مدت چهل روز، برایش لگن می‌گذاشتند[346]. البته این روایت، ضعیف است. برخی، کوشیده‌اند تا چنین وانمود کنند که مسموم شدن حسن  رضی الله عنه  با جریان بیعت گرفتن معاویه  رضی الله عنه  برای یزید، بی‌ارتباط نبوده است؛ آنان، ادعا کرده‌اند: یزید بن معاویه، به جعده بنت قیس، پیغام داد که اگر حسن را مسموم کنی، با تو ازدواج خواهم کرد. بدین ترتیب جعده، حسن  رضی الله عنه  را مسموم کرد و سپس از یزید خواست تا به وعده‌اش وفا نماید. یزید در پاسخ جعده، چنین گفت: «به‌خدا سوگند، من، تو را وصله‌ی حسن نمی‌دانستم؛ چه رسد به اینکه بخواهم با تو ازدواج کنم»[347]. در کتاب مقاتل الطالبين، روایتی شبیه این روایت نقل شده که در سند آن، شخصی به نام احمد بن عبدالله بن عمار وجود دارد؛ وی، شیعه و از سران این فرقه بوده است[348]. رافضی دروغگویی به نام عیسی بن مهران نیز جزو راویان این گزارش ساختگی و دروغین می‌باشد که خطیب بغدادی، او را در شمار شیاطین شیعه دانسته است[349]. بلاذری، به‌نقل از هیثم بن عدی آورده است: زنی که معاویه، یکصد هزار درهم برایش فرستاد (تا حسن  رضی الله عنه  را مسموم نماید)، همسر حسن  رضی الله عنه  به نام هند دختر سهیل بن عمرو بوده است[350]. هیثم بن عدی، جزو راویان کذاب و دروغگوست[351].

هرچند ضعف این روایات، بر کسی پوشیده نبوده، اما متأسفانه باز هم این روایات، بدون هیچ پیرایش و دقتی، در برخی از کتاب‌های اهل سنت، نقل شده است![352] کتاب‌های شیعه، آکنده از چنین روایاتی است؛ البته از آنان، انتظاری جز این نیست؛ چراکه آنها، متخصص جعل روایت و ایراد اتهامات باطل و بی‌اساس به صحابه  رضی الله عنهم  و به‌ویژه معاویه  رضی الله عنه ، هستند و هیچ پروایی در این زمینه ندارند.

بسیاری از علمای محقق، پیرامون این تهمت باطل و بی‌اساس، سخن گفته‌اند؛ از جمله:

1ـ ابن‌العربی می‌گوید: این ادعا که حسن  رضی الله عنه  در پی دسیسه‌ای مسموم شد، به دو دلیل، محال است: اول اینکه پس از کناره‌گیری حسن  رضی الله عنه  از خلافت، هیچ نگرانی و خطری از سوی وی، متوجه معاویه  رضی الله عنه  نبود و با تحقق صلح، هیچ انگیزه‌ای برای حذف حسن  رضی الله عنه  وجود نداشت. دلیل دیگر اینکه این جریان، یک مسأله‌ی پنهانی به‌شمار می‌رود و کسی جز خداوند متعال، از غیب خبر ندارد؛ بنابراین نمی‌توان درباره‌ی قضیه‌ای که مربوط به قرن‌ها پیش می‌شود، بدون هیچ دلیل یا گواهی، بدین‌شکل قضاوت کرد و انگشت اتهام را به سوی عده‌ای دراز نمود. بدیهی است نباید در این زمینه به اقوال و یا روایات کسانی اعتماد کرد که به‌گونه‌ای درگیر فتنه و تعصب بوده و یا اهل هوا و هوس به‌شمار می‌رفته‌اند. زیرا در در چنین موقعیتی، هر کسی می‌کوشد تا طرف مقابلش را به چیزهایی متهم نماید که شایسته‌اش نیست. لذا فقط می‌توان به روایات صحیحی استناد کرد که عادلانه و بدون غرض و یا تعصب، نقل شده است[353].

2ـ ابن‌تیمیه می‌گوید: این ادعا که معاویه  رضی الله عنه ، حسن  رضی الله عنه  را مسموم نموده، دروغ و بهتانی است که عده‌ای، آن را مطرح نموده‌اند، اما هیچ دلیل شرعی یا گزارش و اقرار معتبری در این زمینه وجود ندارد؛ حال آنکه این مسأله، از آن دست مسایل غیبی و پنهانی است که نمی‌توان از آن، آگاه بود (و یا ادعای آگاهی از آن را نمود). بنابراین چنین گفتاری، بدور از علم و آگاهی است[354]. گاهی اتهام مزبور، بدین صورت مطرح می‌شود که معاویه  رضی الله عنه ، پدرزن حسن  رضی الله عنه  یعنی اشعث بن قیس را تحریک کرد تا حسن  رضی الله عنه  را به‌واسطه‌ی دختر خویش، مسموم نماید. ابن‌تیمیه  رحمه الله ، به‌گونه‌ای این اتهام را رد کرده که بیانگر توانمندی وی در زمینه‌ی نقد علمی روایات تاریخی است. ابن‌تیمیه در این‌باره می‌گوید: این ادعا، ظن و گمان بی‌اساسی است. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «إِيَّاكُمْ وَالظَّنَّ، فَإِنَّ الظَّنَّ أَكْذَبُ الْحَدِيثِ»[355] یعنی: «از گمان بد، اجتناب کنید. زیرا گمان بد، بدترین نوع دروغ‏ است».

وی، می‌افزاید: اشعث بن قیس، در سال 40 و گفته شده در سال 41 هجری، چشم از جهان فرو بست. از این‌رو هیچ نامی از اشعث در جریان صلح حسن با معاویه  رضی الله عنهما  در عامالجماعة (سال 41 هجری) به میان نیامده است؛ حال آنکه اشعث بن قیس، یکی از یاران خاص حسن  رضی الله عنه  به‌شمار می‌رفت و اگر در زمان انعقاد صلح، زنده بود، به‌طور حتم، نامی از وی در این زمینه به میان می‌آمد و اگر هم ده سال زودتر از حسن  رضی الله عنه  درگذشته، پس چگونه امکان دارد که دخترش یعنی همسر حسن  رضی الله عنه  را به انجام چنین جنایتی واداشته باشد؟![356].

3ـ ذهبی می‌گوید: این سخن (که معاویه  رضی الله عنه ، حسن  رضی الله عنه  را مسموم کرد)، نادرست است؛ چه کسی، شاهد این واقعه بوده و از آن اطلاع یافته است؟[357].

4ـ ابن‌کثیر می‌گوید: برخی، روایت کرده‌اند: یزید بن معاویه، به جعده بنت قیس، پیغام داد که اگر حسن را مسموم کنی، با تو ازدواج خواهم کرد. بدین ترتیب جعده، حسن  رضی الله عنه  را مسموم کرد و سپس از یزید خواست تا به وعده‌اش وفا نماید. یزید در پاسخ جعده، چنین گفت: «به‌خدا سوگند، من، تو را وصله‌ی حسن نمی‌دانستم؛ چه رسد به اینکه با تو ازدواج کنم». ابن‌کثیر می‌افزاید: این روایت، از دیدگاه من، صحیح نیست؛ بنابراین به‌طریق اولی، نسبت دادن این اتهام به معاویه  رضی الله عنه  به هیچ عنوان درست نمی‌باشد[358].

5 ـ ابن‌خلدون، ایراد چنین اتهامی به معاویه  رضی الله عنه  را جزو بهتان‌ها و دروغ‌هایی دانسته است که شیعیان، آن را ساخته و پرداخته‌اند. وی، انجام چنین کاری را به تحریک معاویه  رضی الله عنه ، بعید و غیرممکن دانسته است[359].

6- دکتر جمیل المصری می‌گوید: آن‌گاه این بهتان مطرح گردید که حسن  رضی الله عنه ، به تحریک معاویه یا پسرش یزید، مسموم شد. البته این‌طور به‌نظر می‌رسد که چنین مسأله‌ای در آن دوران، به هیچ عنوان مطرح نبوده و بعدها، ساخته و پرداخته شده است. چراکه در قیام حسین  رضی الله عنه  هیچ اشاره‌ای به این موضوع نشده و اصلاً ثابت نیست که حسین  رضی الله عنه  به‌خاطر چنین واقعه‌ای، معاویه  رضی الله عنه  را مورد عتاب و سرزنش قرار دهد و یا چنین مسأله‌ای را مطرح نماید[360].

دکتر خالد الغیث در کتاب مرويات خلافة معاوية في تاريخ الطبري، جنبه‌ی پزشکی روایاتی را که درباره‌ی وفات حسن  رضی الله عنه  نقل شده، مورد بررسی قرار داده است؛ از جمله روایاتی که ابن‌سعد، نقل کرده است:

1ـ باری حسن  رضی الله عنه  به دستشویی رفت و چون بیرون آمد، فرمود: «به‌خدا سوگند اینک پاره‌ای از جگرم، بیرون افتاد؛ و من، با چوبی که همراهم بود، آن را زیر و رو کردم. بارها به من زهر خوراندند، اما هیچ‌گاه همانند این بار نبود»[361].

2ـ حسن  رضی الله عنه  فرمود: «چندین بار به من زهر خوراندند، اما هیچ‌گاه همانند این بار نبود که پاره‌های جگرم را بیرون افکندم»[362].

3ـ ابن‌سعد، در روایت دیگری آورده است: حسن  رضی الله عنه ، چندین بار مسموم گردید، و هر بار جان سالم بدر برد تا اینکه سرانجام به او زهری خوراندند که بر اثر آن، کبدش، پاره‌پاره شد و پاره‌های جگرش، از او خارج می‌گشت و بدین سبب جان باخت[363].

دکتر کمال‌الدین حسین طاهر، در تحلیل پزشکی این روایات می‌گوید: بیمار، دچار عارضه‌ی خونریزی نبوده و این، نشان می‌دهد که ماده‌ای شیمیایی یا زهرآگین، سبب بروز اختلال در عوامل یا فاکتورهای انعقاد خونش نشده است. برخی از مواد شیمیایی یا سَم‌ها، باعث ایجاد اختلال در کبد، و در نتیجه بروز عوارضی در فاکتورهای انعقاد خون می‌شود. از این‌رو استعمال چنین موادی، سبب خونریزی در بخش‌های مختلف بدن همچون چشم، بینی، دهان، دستگاه گوارش و روده‌ها می‌گردد؛ البته خونی که در اثر چنین مسمومیتی از بدن بیمار خارج می‌شود، به‌صورت مایع می‌باشد و گاهی به شکل زرداب یا خونابه است و امکان ندارد که خون به‌صورت جامد، لخته و یا حتی اسفنجی، دفع گردد. بنابراین، بعید به‌نظر می‌رسد که عاملی شیمیایی یا نوعی سم، عامل بیماری حسن  رضی الله عنه  بوده باشد[364].

دکتر کمال‌الدین حسین طاهر می‌افزاید: برخی از انواع سرطان‌ها و نیز آماس دستگاه گوارشی و سرطان‌های مخاطی، با عوارضی همچون دفع خون به‌صورت لخته و یا اسفنجی همراهند. یعنی شبیه همان چیزی که در روایات، از آن به پاره‌های کبد، یاد شده است. از این‌رو بنده بر این باورم که آن بیمار، دچار نوعی سرطان یا بیماری گوارشی بوده است[365].

شایان ذکر است در این تحلیل پزشکی، به روایات ضعیف، استناد شده و از این‌رو دستیابی به یک نتیجه‌ی قابل قبول در این زمینه، مشکل است. البته ما، مسمومیت حسن  رضی الله عنه  را از اساس، رد نمی‌کنیم و بر این باوریم که در صورت اثبات این قضیه، افتخار شهادت نصیبش شده است.

چنانچه پیشتر بیان شد، ایراد اتهام به معاویه  رضی الله عنه  و پسرش یزید در زمینه‌ی مسموم کردن حسن  رضی الله عنه ، از لحاظ سند، صحیح نیست؛ روایاتی که در این زمینه نقل شده، از نظر متن نیز مخدوش می‌باشد؛ زیرا جعده بنت اشعث ـ همسر حسن  رضی الله عنه  ـ هیچ کسر و کمبودی از لحاظ مال و موقعیت نداشت که بدین راحتی، به چنین دسیسه‌ای تن دهد و به‌تحریک یزید، شوهرش را به‌قتل برساند. مگر نه اینکه جعده، دخترِ امیر کنده (اشعث بن قیس) و همسرِ بهترین و شریف‌ترین مرد آن زمان بود؟ همین افتخار برای جعده بس که همسر مردی از سلاله‌ی پاک نبی بود؛ همسر پسرِ فاطمه و علی مرتضی  رضی الله عنهما [366].

گفتنی است کسانی که از اقدامات صلح‌جویانه و حکیمانه‌ی حسن  رضی الله عنه  خشمگین بودند، تاب دیدن حسن  رضی الله عنه  را نداشتند و نمی‌توانستند او را ببینند که بر روی زمین راه می‌رود. آنان، خیلی خوب می‌دانستند که تا حسن  رضی الله عنه  زنده است، مسلمانان، متحد و یک‌پارچه خواهند بود. از این‌رو برای ضربه زدن به اسلام و مسلمانان، دسیسه چیدند و درصدد کشتن حسن  رضی الله عنه  برآمدند. بنده، بر این باورم که متهم ردیف اول در این جنایت، پیروان عبدالله بن سبای یهودی (سبئیه) بودند که سیلی محکمی از بابت صلح حسن  رضی الله عنه  با معاویه  رضی الله عنه  خوردند و خود را در معرض نابودی دیدند؛ پس از پیروان عبدالله بن سبأ، خوارج را می‌توان عاملان دیگر این جنایت دانست. سابقه‌ی خوارج، بر کسی پوشیده نیست؛ آنان، پیشتر، پدر حسن  رضی الله عنه  را به‌قتل رسانده و خودِ آن بزرگوار را نیز از ناحیه‌ی ران، زخمی کرده بودند. خوارج، هنوز جنگ نهروان را به‌یاد داشتند و منتظر فرصتی بودند که باری دیگر، انتقام کشتگان خود را بگیرند[367].

عمران بن عبدالله بن طلحه می‌گوید: حسن  رضی الله عنه  در خواب دید که بر پیشانی‌اش، نوشته شده است: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ [الإخلاص: 1]. وی، خوابش را برای خانواده‌اش تعریف کرد. این خواب را برای سعید بن مسیب  رحمه الله  بازگو کردند. سعید  رحمه الله ، خواب حسن  رضی الله عنه  را بدین شکل تعبیر کرد که اگر این، رؤیایی صادقه باشد، مدت زیادی از عمر حسن  رضی الله عنه  باقی نمانده و به‌زودی از میان ما خواهد رفت.. دیری نپایید که حسن  رضی الله عنه  جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و چشم از جهان، فرو بست[368].

واپسین روزهای زندگانی حسن رضی الله عنه

عمیر بن اسحاق می‌گوید: به همراه یکی از قریشیان، نزد حسن بن علی  رضی الله عنه  رفتم. ناگهان حسن  رضی الله عنه  برخاست و به دستشویی رفت و چون بیرون آمد، فرمود: «به‌خدا سوگند اینک پاره‌ای از جگرم، بیرون افتاد؛ و من، با چوبی که همراهم بود، آن را زیر و رو کردم. بارها به من زهر خوراندند، اما هیچ‌گاه همانند این بار نبود». آن‌گاه به شخصی که همراهم بود، فرمود: «هر چه می‌خواهی از من درخواست کن که دیگر چنین فرصتی، پیش نخواهد آمد». پاسخ داد: «هیچ نمی‌خواهم جز اینکه خداوند، تو را شفا دهد». گوید: …فردای آن روز، به عیادت حسن  رضی الله عنه  رفتیم و دیدیم که واپسین لحظات حیاتش را سپری می‌کند. در این اثنا برادرش حسین  رضی الله عنه  آمد و بالای سرش نشست و پرسید: «ای برادر! چه کسی، تو را زهر خوراند؟» حسن  رضی الله عنه  فرمود: «آیا می‌خواهی او را بکشی؟» گفت: «آری». فرمود: «اگر قاتلم، همان کسی باشد که من، می‌پندارم، پس خداوند، او را به‌شدت عذاب خواهد کرد (و انتقام مرا خواهد گرفت)، اما اگر گمان من، درست نباشد، دوست ندارم که انسانی بی‌گناه، به‌خاطر من کشته شود»[369].

وصیت حسن به حسین  رضی الله عنهما

ابن‌عبدالبر روایت نموده که چون، وفات حسن  رضی الله عنه  فرا رسید، به برادرش حسین  رضی الله عنه  فرمود: زمانی که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  وفات نمود، پدرمان ـ که رحمت خدا بر او باد ـ امیدوار بود که جانشین نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  شود، اما تقدیر خدا، این بود که ابوبکر  رضی الله عنه ، زمام امور را به‌دست گیرد، و هنگامی که ابوبکر  رضی الله عنه  درگذشت، باز هم پدرمان امیدوار بود که به خلافت برسد، اما عمر  رضی الله عنه ، خلیفه شد و زمانی که مرگش، نزدیک شد، تعیین خلیفه را به شورایی شش‌نفره واگذار کرد که پدرمان، یکی از ایشان بود و شکی نداشت که به خلافت می‌رسد، ولی این بار هم پدرمان، به خلافت نرسید و عثمان  رضی الله عنه ، به‌عنوان خلیفه تعیین شد. و چون عثمان  رضی الله عنه  به شهادت رسید و با پدرمان بیعت شد، به نزاع با وی برخاستند تا آنکه شمشیر کشید و در طلب حق خویش برآمد؛ با این حال، چیزی از امارت، برایش صاف و پاکیزه، جلوه نکرد (و اوضاع، آن‌گونه که می‌خواست، بر وفق مرادش نبود). به‌خدا سوگند، چنین می‌بینم (و بر این باورم) که خداوند، خلافت و نبوت را در ما اهل بیت، جمع نمی‌فرماید؛ مبادا سبک‌سران کوفه، رأی تو را بزنند و تو را (به قیام) فرا بخوانند»[370].

ابن‌عبدالبر، سند این روایت را ذکر نکرده است؛ چنانچه پیداست متن این روایت نیز مخدوش و ناشایست می‌باشد؛ زیرا با رویکرد علی مرتضی  رضی الله عنه  در امر خلافت و نیز روایت‌هایی که از او در زمینه‌ی تقدیم ابوبکر و عمر  رضی الله عنهما  نقل شده، در تعارض قرار دارد. بنده، در تحلیل وقایع زندگی ابوبکر[371] و عمر[372]  رضی الله عنهما ، این موضوع را به‌تفصیل، مورد بررسی قرار داده‌ام.

 

تفکر و تدبر حسن  رضی الله عنه  در نشانه‌های قدرت خداوند

حسن  رضی الله عنه  در واپسین لحظات زندگی‌اش، به اطرافیان خویش فرمود: «مرا به صحن خانه ببرید تا به ملکوت آسمان‌ها بنگرم (و در نشانه‌های قدرت خداوند، تدبر نمایم)». بدین ترتیب آن بزرگوار را با بسترش به بیرون خانه منتقل کردند؛ وی، سرش را بلند کرد و گفت: «بارخدایا! من، خویشتن را نزد تو می‌بینم[373] و جان و هستی من، برایم از تمام جان‌ها، عزیزتر است». بدین‌سان از عنایات خاص خداوند  عزوجل  به حسن  رضی الله عنه ، این بود که وی، خویشتن را تسلیم رضای خداوند متعال نموده و به اجر و پاداش الهی، امیدوار بود[374].

در روایتی آمده است که گفت: «بارخدایا! من، خویشتن را نزد تو می‌بینم و هیچ‌ مصیبتی مانند این، به من نرسیده جز مصیبت (رحلت) رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم »[375].

آری! بدین ترتیب در آن موقعیت حساسی که جان به لب می‌رسد و انسان، واپسین لحظات حیاتش را سپری می‌کند، حسن  رضی الله عنه ، با تمام وجود، به سوی خدا روی آورد و با زبان قال و بیان حال، به یگانگی، کبریایی، و عظمت و جبروت الله  عزوجل  اقرار نمود. در عباراتی که حسن  رضی الله عنه  به‌کار برد، مفاهیم خضوع و خشوع به درگاه پرودگار بزرگ و بلندمرتبه، فوران کرد و کمال امیدواری به مهربان‌ترین مهربانان، و دلبستگی به خداوند یکتا، نمایان گشت. حسن  رضی الله عنه ، هنگام وداع با دنیا، عبادت بزرگی چون اندیشیدن در ملکوت آسمان‌ها و تدبر در نشانه‌های قدرت خداوند را از یاد نبرد و این درس ارزشمند را به ما آموخت که باید همیشه دل به خداوند  عزوجل  بست و هیچ‌گاه او را از یاد نبرد. خدای متعال، می‌فرماید:

﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠ [آل عمران: 190].

«همانا در آفرینش آسمان‌ها و زمین و دگرگونی شب و روز، نشانه‌هایی(روشن) برای خردمندان (در زمینه‌ی شناخت آفریدگار) وجود دارد».

حسن  رضی الله عنه  نگاهی به خویشتن انداخت که برایش از تمام جان‌ها ـ جز رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  ـ عزیزتر بود و سپس به درگاه الهی اذعان و اعتراف نمود که خویشتن را نزد خدا می‌بیند و خود را به او سپرده و به‌رضای او راضی است. خداوند متعال، می‌فرماید:

﴿وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٢١ [الذاریات: 21].

«و در وجود خود شما (نشانه‌های آشکاری برای اهل یقین وجود دارد؛) آیا نمی‌بینید؟».

بدیهی است تفکر و تدبر در آفاق و انفس، و به‌عبارتی: اندیشیدن در نظام گیتی و نیز تدبر در جهان کوچک و پیچیده‌ی وجود انسان)، یکی از عوامل تقویت ایمان است؛ چراکه در جهان هستی و در وجود انسان، نشانه‌ها و دلایل آشکار و واضحی وجود دارد که بیانگر قدرت و عظمت آفریدگار می‌باشد. زیبایی و نظم شگفت‌آور گیتی، حیرت و تعجب دانشمندان و خردمندان را برمی‌انگیزد و جلوه‌ای از گستره‌ی بی‌پایان قدرت الهی و نمودی از علم و دانش نامحدود و گسترده‌ی پروردگار هستی است. گوناگونی و فراوانی موجودات و نعمت‌های جهان آفرینش، بیانگر رحمت بیکران خدای متعال و فضل و احسان بی‌پایانش، نسبت به مخلوقات می‌باشد. اینها، همه، زمینه‌ساز تعظیم و بزرگداشت خداوند متعال است؛ یعنی با وجود این‌همه نعمتی که خداوند متعال، به ما ارزانی داشته، باید سپاس‌گزارش باشیم، همواره او را یاد کنیم و همه‌تن به سوی او روی بیاوریم و با تمام وجود، تسلیم دستوراتش شویم. و این، روح و سرّ ایمان است[376]. اگر در مخلوقات و آفریده‌های خداوند متعال، بیندیشیم، به‌خوبی پی خواهیم برد که همه‌ی مخلوقات، از هر جهت، به خالق و آفریدگار هستی نیازمندند و حتی به‌اندازه‌ی یک چشم به‌هم زدن نیز از او، بی‌نیاز نیستند. در وجود خود ما نیز نشانه‌ها و دلایل آشکاری وجود دارد که بیانگر نیاز همیشگی و گریزناپذیر یکایک ما به خدای متعال است؛ چنین تفکری، انسان را به فروتنی و تواضع وا می‌دارد و سبب می‌شود که انسان مسلمان، با احساس نیاز به پرودگارش، دست دعا و زاری و تضرع، بلند نماید و خداوند را به‌فریاد بخواند و به درگاهش، عرض نیاز کند و از پروردگار مهربان بخواهد که او را زیان‌های دینی و دنیوی، مصون بدارد. بدین ترتیب توکل و اعتماد مسلمان به خدایش، بیشتر می‌شود و بیش از هر زمانی، به فضل و احسان پروردگار چشم می‌دوزد و این‌چنین، ایمان، تحقق می‌یابد و عبادت و بندگی، قوت می‌گیرد؛ چراکه دعا، اصل و مغز عبادت است[377].

حسن بن علی  رضی الله عنه  در واپسین لحظه‌های زندگی‌اش، از عبادت بزرگی چون تدبر و تفکر در نشانه‌های قدرت خداوند  عزوجل  غافل نشد و به‌خوبی، به انجام چنین عبادتی پرداخت و بدین‌سان به ما آموخت که عبادت، دارای مفاهیم گسترده و بزرگی است؛ چنانچه خود را به خداوند سپرد و اذعان نمود که خود را نزد خدا می‌پندارد و به اجر و پاداش الهی، امیدوار، و به رضای او، راضی است. صحابه  رضی الله عنهم  مفهوم احتساب را دریافته بودند و از تمام اعمالشان، امید اجر و ثواب داشتند؛ چنانچه ابوموسی  رضی الله عنه  از معاذ  رضی الله عنه  پرسید: «ای معاذ! چگونه قرآن می‌خوانی؟» پاسخ داد: «اول شب می‌خوابم و پس از اینکه مقداری خوابیدم، بر می‌خیزم و هر اندازه که خداوند، برایم مقدر کرده باشد، قرآن می‌خوانم و همانطور که از بیداری‌ام، امید اجر و ثواب دارم، از خوابم نیز امید اجر و ثواب دارم»[378].

خورد و نوش و حتی هم‌بستری مرد با همسرش، در صورتی که بر اساس دستورات الهی و به امید اجر و پاداش باشد، اجر و پاداش الهی را به دنبال دارد. حسن بن علی  رضی الله عنه  در حالی دار فانی را وداع گفت که خودش را نزد خدا می‌پنداشت و در عبادت تفکر و تدبر و نیز در عبادت احتساب به‌سر می‌برد و به اجر و پاداش الهی در ازای مصایب، امیدوار بود. حسن  رضی الله عنه ، زبان حال این آیه‌ی کریمه بود که:

  ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣ [الأنعام: 162-163]      

«بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من، از آن خداست که پروردگار جهانیان می‌باشد (و) هیچ شریکی ندارد؛ و به همین دستور داده شده‌ام. و من، نخستین مسلمانم».

 

 

آخرین سخنان حسن  رضی الله عنه

ابونعیم[379] می‌گوید: زمانی که بیماری حسن  رضی الله عنه  شدت یافت، آن بزرگوار آه و ناله می‌کرد. شخصی، نزدش آمد و گفت: «ای ابومحمد! چرا آه و ناله سر می‌دهی؟ مگر نه اینکه با جدا شدن روح از کالبدت، نزد پدر و مادرت علی و فاطمه، و نیز نزد پدربزرگ و مادربزرگت نبی (اکرم  صل الله علیه و آله و سلم ) و خدیجه می‌روی و به عموهایت حمزه و جعفر، و به دایی‌هایت قاسم و طیب و ابراهیم، و به خاله‌هایت رقیه و ام‌کلثوم و زینب می‌پیوندی؟» راوی می‌گوید: غم و ناله‌ی حسن  رضی الله عنه  پس از شنیدن این سخن، برطرف شد[380].

در روایتی آمده است که گوینده‌ی این سخن به حسن  رضی الله عنه ، برادرش حسین  رضی الله عنه  بود. حسن  رضی الله عنه  در پاسخش فرمود: «ای برادرم! من، به امر و خواست خدای متعال، به جایی می‌روم که هرگز نرفته‌ام و تعدادی از مخلوقات خدا را می‌بینم که هیچ‌گاه امثال آنان را ندیده‌ام». آن‌گاه حسین  رضی الله عنه  گریست[381].

در روایتی آمده است که حسن  رضی الله عنه  فرمود: «من، با آن‌چنان امر بزرگ و مسأله‌ی هولناکی مواجه شده‌ام که پیشتر تجربه‌اش را نداشته‌ام»[382].

در کتاب خدا و سنت رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مسیر و سرنوشت انسان، از آغاز خروج روح از کالبدِ وی تا استقرارش در بهشت یا جهنم، به‌تفصیل بیان شده است. از این‌رو سلف صالح و پیشینیان نیک امت، به‌شدت از سوءخاتمه و فرجام بد می‌ترسیدند؛ هیچ‌کس از عاقبت خویش خبر ندارد و فرجام هر کس، به‌قدری مهم است که ملاک و معیار پذیرش یا عدم پذیرش اعمال، به‌شمار می‌رود. بنابراین مؤمنان، در هر قدمی که برمی‌دارند و در هر حرکتی که می‌کنند، از سوءخاتمه و فرجام بد، می‌ترسند؛ چنانچه خدای متعال، در توصیف مؤمنان می‌فرماید:

﴿وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ [المؤمنون: 60].

«و دل‌هایشان، ترسان و هراسان است».

اهل ایمان، همواره سختی‌های مرگ و مشکلات قبض روح و جان دادن را به‌یاد دارند و مسیری را که فراروی همگان است، خیلی خوب می‌شناسند. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‌فرمود: «اللهم هوّن عليّ سكرات الـموت»[383] یعنی: «بارخدایا! سختی‌های مرگ را بر من، آسان بگردان».

وقتی انسان، از سختی‌های مرگ می‌ترسد، مواجه شدن با ملک الموت (فرشته‌ی مرگ) نیز برایش هولناک است و از دیدن او، می‌هراسد و ترس و وحشت، او را فرا می‌گیرد[384].

قرطبی می‌گوید: مشاهده‌ی ملک الموت (فرشته‌ی مرگ)  علیه السلام ، آن‌چنان ترس و وحشتی در دل ایجاد می‌کند که غیر قابل توصیف است و تنها کسی، به حقیقت آن پی می‌برد که با آن مواجه شده و آن را با چشم خود دیده است[385]. گذشته از یاد مرگ و ترس از دیدن فرشته‌ی مرگ، باید وقایع هولناک‌ پس از مرگ را نیز به‌یاد داشت؛ چراکه انسان، پس از مردن، نتیجه‌ی آزمون دنیا را می‌بیند. از این‌رو باید بدین نکته بیندیشیم که آیا ما، جزو کسانی خواهیم بود که فرشتگان، به آنان می‌گویند:

﴿أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ [فصلت: 30]

«نترسید و غمگین نباشید، و مژده باد شما را به بهشتی که نویدش به شما داده می‌شد».

یا در جرگه‌ی کسانی خواهیم بود که خدای متعال، درباره‌ی آنان می‌فرماید:

  ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ يَتَوَفَّى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ٥٠ [الأنفال: 50].

«(ای پیغمبر!) اگر (آن هول و هراسی را) ببینی (که هنگام مرگ به کافران دست می‌دهد)، بدانگاه که فرشتگان، جان کافران را می‌گیرند و سر و صورت و پشت و روی آنها را می‌زنند (و به ایشان می‌گویند): عذاب سوزان را بچشید، (از مشاهده‌ی این‌همه رنج و ترس، به حال آنان تأسف خواهی خورد)».

رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ، أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ، كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» یعنی: «‌هرکس، ملاقات خدا را دوست داشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست دارد. و هرکس که ملاقا ت خدا را دوست نداشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست ندارد»‌. عایشه  رضی الله عنها  گفت: ما مرگ را دوست نداریم. فرمود: «لَيْسَ ذَاك، وَلَكِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ بُشِّرَ بِرِضْوَانِ اللَّهِ وَكَرَامَتِهِ. فَلَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، فَأَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ وَأَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ. وَإِنَّ الْكَافِرَ إِذَا حُضِرَ بُشِّرَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَعُقُوبَتِهِ، فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ فكَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ وَكَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ»[386] یعنی: «هدف، این نیست. بلکه هنگامی که مرگ به سراغ مؤمن بیاید، او را به خشنودی و بخشش الهی، بشارت می‌دهند. در این هنگام، هیچ چیزی برایش از آنچه که در انتظارش هست، محبوبتر نیست. پس او، ملاقات خدا را دوست دارد و خدا هم ملاقات او را دوست دارد. اما هنگامی که مرگ کافر فرا رسد، او را به عذاب الهی، بشارت می‌دهند. لذا هیچ چیزی برایش از آنچه که در انتظارش می‌باشد، ناگوارتر نیست. اینجاست که او، ملاقات خدا را دوست ندارد و خدا هم ملاقات او را دوست ندارد»‌.

فشار قبر نیز جزو مسایلی است که همه، آن را تجربه خواهند نمود. رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «إِنَّ لِلْقَبْرِ ضَغْطَةً، لَوْ نجا أَحَدٌ مِنْهَا نَجَا مِنْهَا سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ»[387] یعنی: «قبر، فشاری دارد که اگر کسی، از آن نجات یابد، آن شخص، سعد بن معاذ خواهد بود». نبی اکرم  رضی الله عنه  در توصیف قبر فرموده است: «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ»[388] یعنی: «قبر، باغی از باغ‌های بهشت یا گودالی از گودال‌های جهنم است». ما، رستاخیز و برپایی قیامت را پیش رو داریم. خدای متعال، می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ١ [الحج: 1]

«ای مردم! از پرودگارتان بترسید (و به یاد روز قیامت باشید). همانا زلزله‌ی قیامت، واقعه‌ی بزرگ (و هراس‌انگیزی) است».

روز قیامت، روزی بس دشوار است؛ خدای متعال، می‌فرماید:

﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦ [المطففین: 6].      

«روزی که مردمان، در پیشگاه پروردگار جهانیان، (برای حساب و کتاب) برپا می‌ایستند».

در روز قیامت، تمام انسان‌ها اعم از نخستین انسانی که پا به عرصه‌ی گیتی نهاده (یعنی آدم  علیه السلام ) تا آخرین فردی که به دنیا می‌آید، حشر خواهند شد؛ خدای متعال، می‌فرماید:

  ﴿ذَٰلِكَ يَوۡمٞ مَّجۡمُوعٞ لَّهُ ٱلنَّاسُ وَذَٰلِكَ يَوۡمٞ مَّشۡهُودٞ [هود: 103].

«آن، روزی است که مردمان را (برای حساب و کتاب) گرد می‌آورند و روزی است که (از سوی همگان)، مشاهده می‌گردد».

خدای متعال و رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  صحنه‌های هراس‌انگیز قیامت را توصیف کرده‌اند؛ چنانچه خدای متعال، می‌فرماید:

﴿كَلَّآۖ إِذَا دُكَّتِ ٱلۡأَرۡضُ دَكّٗا دَكّٗا٢١ وَجَآءَ رَبُّكَ وَٱلۡمَلَكُ صَفّٗا صَفّٗا٢٢ وَجِاْيٓءَ يَوۡمَئِذِۢ بِجَهَنَّمَۚ يَوۡمَئِذٖ يَتَذَكَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ وَأَنَّىٰ لَهُ ٱلذِّكۡرَىٰ٢٣ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي قَدَّمۡتُ لِحَيَاتِي٢٤ [الفجر: 21-24].

«هرگز! (چنین نیست که می‌پندارید). زمانی که زمین، سخت در هم کوبیده می‌شود و صاف و مسطح می‌گردد، و پروردگارت بیاید و فرشتگان، صف در صف حاضر شوند؛ در آن روز، دوزخ را بیاورند؛ در آن روز، انسان، به خود آید، و چنین به‌خود‌آمدنی، چه سودی به حالش خواهد داشت؟ (بنابراین) خواهد گفت: ای کاش برای زندگی خویش، (نیکی‌ها و حسناتی) پیشاپیش می‌فرستادم».

رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموه است: «يُؤْتَى بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ زِمَامٍ مَعَ كُلِّ زِمَامٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَجُرُّونَهَا»[389] یعنی: «روز قیامت جهنم را در حالی می‌آورند که هفتاد هزار مهار دارد و با هر مهاری، هفتاد هزار فرشته، همراهند و آن را می‌کشند». به‌راستی چه صحنه‌ی وحشتناکی است! آن‌چنانکه دل‌ها را پاره‌پاره می‌کند. از ترس آن روز هولناک بود که حسن بن علی  رضی الله عنه  فرمود: «من، این ننگ و عار را بر آتش جهنم ترجیح می‌‌دهم»[390]. حسن  رضی الله عنه  از این ترسید که در پیشگاه الهی درباره‌ی خون مسلمانان، مورد بازخواست قرار گیرد. چراکه رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «أول ما يقضي بين الناس في الدماء»[391] یعنی: «نخستین چیزی که میان مردم در مورد آن داوری می‌شود، درباره‌ی خون‌ها (قتل‌ها) است».

رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در بیان یکی از صحنه‌های هولناک قیامت فرموده است: «يَجِيءُ الْمَقْتُولُ بِالْقَاتِلِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَاصِيَتُهُ وَرَأْسُهُ بِيَدِهِ وَأَوْدَاجُهُ تَشْخَبُ دَمًا يَقُولُ يَا رَبِّ هَذَا قَتَلَنِي حَتَّى يُدْنِيَهُ مِنْ الْعَرْشِ»[392] یعنی: «روز قیامت، مقتول، در حالی که موی پیشانی و سر قاتل را گرفته و از رگ گردن وی، خون، جاری است، قاتل را می‌آورد و می‌گوید: ای پروردگارم! این، مرا کشت؛ آن چنانکه او را به عرش نزدیک می‌کند»[393].

آری! چه روز سخت و وحشتناکی، پیش روی ما قرار دارد! وقتی سردار جوانان بهشت، از آن روز هولناک، هراس دارد، حال ما و امثال ما چگونه خواهد بود؟! همه‌ی ما باید عبرت بگیریم و برای آن‌چنان روزی، تلاش نماییم و عمل نیک انجام دهیم و از خدای متعال بخواهیم که ما را مشمول عفو و مهربانی خویش قرار دهد که او، بس مهربان، بردبار و بخشاینده است.

خاکسپاری حسن  رضی الله عنه  در قبرستان بقیع

حسن  رضی الله عنه  در واپسین لحظات زندگی‌اش به برادرش حسین  رضی الله عنه  فرمود: «مرا در کنار پدرم (یعنی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم ) دفن نمایید، مگر اینکه بیم درگیری و خونریزی وجود داشته باشد؛ در این صورت به‌خاطر من، هیچ خونی به زمین نریزید و مرا در قبرستان (عمومی) مسلمانان دفن کنید». زمانی که حسن  رضی الله عنه  وفات نمود، حسین  رضی الله عنه  و همراهانش، مسلح شدند. ابوهریره  رضی الله عنه ، حسین  رضی الله عنه  را سوگند داد و فرمود: «وصیت برادرت را یادآوری می‌کنم که دستور داد اگر بیم خونریزی وجود داشت، مرا در گورستان عمومی مسلمانان، دفن کنید». گفتنی است: مروان بن حکم، از خاکسپاری حسن  رضی الله عنه  در کنار رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  جلوگیری کرد. البته ابوهریره، جابر بن عبدالله، ابن‌عمر، عبدالله بن جعفر و مسور بن مخرمه و عده‌ای دیگر، میانجیگری کردند و سرانجام با موافقت حسین  رضی الله عنه ، پیکر حسن  رضی الله عنه  را به بقیع‌ الغرقد منتقل نمودند و در کنار مادرش، زهرای بتول  رضی الله عنها  به خاک سپردند[394].

در مورد چگونگی خاکسپاری حسن بن علی  رضی الله عنه ، روایات ضعیفی نقل شده و این فرصت را در اختیار غرض‌ورزان قرار داده است که با سوءاستفاده از این روایات ضعیف، در جهت اهداف شوم خویش، دسیسه نمایند و به طرح مسایلی بی‌اساس و دروغین بپردازند. چنانچه ادعا کرده‌اند که ام‌المؤمنین عایشه‌ی صدیقه  رضی الله عنها ، از خاکسپاری حسن  رضی الله عنه  در کنار رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر و عمر  رضی الله عنهما  جلوگیری کرده و گفته است: «نفرِ چهارمی، اینجا دفن نخواهد شد؛ زیرا اینجا خانه‌ی من است که رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در دوران حیاتش، آن را به من داد». این روایت، صحیح نیست و سندش، مجهول می‌باشد[395].

ابن‌تیمیه ‌ رحمه الله ، بر اساس روایات صحیح ثابت نموده که عایشه  رضی الله عنها ، به درخواست حسن  رضی الله عنه  برای خاکسپاری جنازه‌اش در کنار رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، پاسخ مثبت داده بود. چراکه حسن  رضی الله عنه  پیش از وفاتش، این درخواست را با عایشه  رضی الله عنها  درمیان نهاد و عایشه‌ رضی الله عنها  نیز موافقت کرد که حسن  رضی الله عنه  را در خانه اش دفن نمایند. اما عده‌ای دیگر، مانع از خاکسپاری حسن  رضی الله عنه  در کنار رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شدند و گفتند: چون عثمان  رضی الله عنه ، در آنجا دفن نشده، پس هیچ کس دیگر هم نباید آنجا دفن شود. از این‌رو چیزی نمانده بود که آشوب به‌پا شود[396]. در این‌باره نیز روایات بی‌اساسی نقل شده است. چنانچه در برخی از کتاب‌های تاریخ آمده است که ابان بن عثمان بن عفان گفت: خیلی عجیب است که پسرِ قاتل عثمان در جوار رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر و عمر، دفن شود، حال آنکه امیرمؤمنان، شهید مظلوم در بقیع‌الغرقد، به خاک سپرده شد![397] سند این روایت، واقعاً ضعیف است و متن ناشایستی دارد. در کتاب‌های تاریخ، روایاتی وجود دارد که بیانگر جلوگیری مروان بن حکم از خاکسپاری حسن  رضی الله عنه  در جوار رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‌باشد؛ گفتنی است: تمامی این روایات، ضعیف است. دکتر محمد صامل سلمی، ضمن تحقیق خویش بر کتاب طبقات، بدین موضوع پرداخته و ضعف روایات مورد اشاره را، بیان نموده است[398].

اینک به بیان روایت صحیحی می‌پردازیم که درباره‌ی خاکسپاری حسن  رضی الله عنه ، نقل شده است:

ابوحازم روایت نموده که حسن  رضی الله عنه  در واپسین لحظات زندگی‌اش به برادرش حسین  رضی الله عنه  فرمود: «مرا در کنار پدرم (یعنی رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم ) دفن نمایید، مگر اینکه بیم درگیری و خونریزی وجود داشته باشد؛ در این صورت به‌خاطر من، هیچ خونی به زمین نریزید و مرا در قبرستان (عمومی) مسلمانان دفن کنید». زمانی که حسن  رضی الله عنه  وفات نمود، حسین  رضی الله عنه  و همراهانش، مسلح شدند. ابوهریره  رضی الله عنه ، حسین  رضی الله عنه  را سوگند داد و فرمود: «وصیت برادرت را یادآوری می‌کنم که دستور داد اگر بیم خونریزی وجود داشت، مرا در گورستان عمومی مسلمانان، دفن کنید». راوی می‌گوید: ابوهریره  رضی الله عنه  آن‌قدر پافشاری کرد که حسین  رضی الله عنه  موافقت نمود و آن‌گاه حسن  رضی الله عنه  را در بقیع‌الغرقد به خاک سپردند. ابوهریره  رضی الله عنه  فرمود: «اگر پسر موسی  علیه السلام  را می‌آوردند تا در کنار پدرش، به خاک بسپارند و عده‌ای، مانعِ خاکسپاری وی در کنار پدرش، می‌شدند، آیا چنین کاری، ظلم و ستم نبود؟» گفتند: آری. فرمود: «این، پسر پیامبر خداست که پیکرش را آورده‌اند تا در کنار پدرش دفن نمایند»[399]. بیماری حسن  رضی الله عنه ، چهل روز طول کشید[400] و چون دار فانی را وداع گفت، سعید بن عاص  رضی الله عنه ، به درخواست حسین  رضی الله عنه  جلو شد و نماز جنازه‌ی حسن  رضی الله عنه  را امامت داد. سعید بن عاص، در آن زمان، والی مدینه بود و در هیچ‌یک از فتنه‌ها و جنگ‌هایی که میان مسلمانان روی داد، حاضر نشد و با معاویه  رضی الله عنه  نجنگید. وی، در زمان عثمان بن عفان  رضی الله عنه ، امارت کوفه را بر عهده داشت. سعید بن عاص، شخصی سخنور بود و شیوه‌ی سخن گفتنش، به شیوه‌ی سخن گفتن رسول‌خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شباهت داشت؛ از این‌رو از سوی عثمان بن عفان  رضی الله عنه  مأموریت یافت که با مأموران کتابت قرآن، همکاری کند[401]. زمانی که حسن  رضی الله عنه  وفات نمود، ابوهریره  رضی الله عنه  کنار درب ورودی مسجد النبی ایستاد و در حالی که می‌گریست، با صدای بلند، فریاد برآورد: «ای مردم! بگریید که امروز، جگرگوشه‌ی رسول‌ خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، درگذشت»[402]. آن‌چنان جمعیتی در تشییع جنازه‌ی حسن  رضی الله عنه  شرکت کردند که بقیع، از کثرت ازدحام، دیگر گنجایش هیچ‌کس را نداشت؛[403] حتی جای سوزن انداختن هم نبود[404]. حسن  رضی الله عنه ، شخصیتی بردبار، فاضل و پرهیزگار بود و هیچ رغبتی به دنیا و مقام‌های دنیوی نداشت؛ از این‌رو دنیا و پست و مقامش را به امید دستیابی به نعمت‌های ماندگار و جاوید خداوندی، رها کرد.

ذهبی  رحمه الله  درباره‌ی حسن  رضی الله عنه  می‌گوید: این امام، آقا و زیباروی، خردمند، باوقار، بخشنده، پرهیزگار، دین‌دار، ستوده و بزرگوار بود[405]. رحمت و رضوان خداوند، بر حسن مجتبی باد؛ خدای متعال، ما را در کنار آن بزرگوار، با بهترین بندگان خویش اعم از پیامبران، صدیقین، شهدا و صالحان، یک‌جا بگرداند. به‌راستی که سیرت حسن مجتبی رضی الله عنه ، آکنده از درس‌ها و آموزه‌های فراوانی است باید سرمشق اهل خرد و مسلمانان قرار بگیرد.

درآمدی بر سال وفات حسن مجتبی  رضی الله عنه

بیشتر تاریخ‌نگاران و علمای سیرت، سال 49 هجری را سال وفات حسن  رضی الله عنه  دانسته‌اند[406]. البته سال 50[407] و 51[408] هم گفته شده است. دکتر خالد الغیث، سال 51 هجری را سال وفات حسن  رضی الله عنه  دانسته، و قول بخاری  رحمه الله  نیز همین است[409].

بنده نیز همین قول را ترجیح می‌دهم و معتقدم که حسن  رضی الله عنه  در سال 51 هجری، درگذشته است. جعفر صادق  رحمه الله  می‌گوید: حسن  رضی الله عنه  47 سال، عمر نمود[410]. ذهبی می‌گوید: روایت منسوب به جعفر صادق مبنی بر اینکه حسن  رضی الله عنه  58 سال، عمر کرده است، نادرست می‌باشد[411]. دکتر خالد الغیث، عمر حسن  رضی الله عنه  را 48 سال دانسته و در تأیید گفتارش، به سخن ابن‌عبدالبر، استناد نموده که گفته است: حسن بن علی  رضی الله عنه ، نیمه‌ی ماه رمضان سال سوم هجری، چشم به جهان گشود. و این، صحیح‌ترین روایت در این زمینه می‌باشد[412]. ابن‌حجر  رحمه الله  نیز همین تاریخ را به‌عنوان زادروز حسن  رضی الله عنه  تأیید نموده است[413]. از این‌رو حسن  رضی الله عنه  هنگام وفاتش، 48 سال داشت[414].

به‌هر حال حسن بن علی  رضی الله عنه  توسط عده‌ای خیانتکار، به شهادت رسید و این افتخار بزرگ، نصیبش گشت که با عملی ساختن برنامه‌ی اصلاحی‌ بی‌نظیرش، تأثیر‌ به‌سزایی در وحدت و یک‌پارچگی امت اسلامی و بازگشت نقش‌آفرینی مسلمانان در کاروان تمدن و نشر و گسترش دین خدا در سراسر گیتی داشته باشد. بنابراین امت اسلامی، مدیون این آقای بزرگوار است که پرچمدار اتحاد و همبستگی امت اسلام بود و به فتنه‌های داخلی جامعه، پایان داد و با جهاد و تلاش زیبا و صبر و شکیبایی باشکوهش، اسوه و زبانزد همگان در طول تاریخ قرار گرفت و آن‌چنان رویکردی از خود، به‌یادگار گذاشت که تاریخ، آن را برای ما حفظ نموده است و گذشت شب و روز، و بلکه سپری شدن سال‌ها و قرن‌ها، آن را از یاد مردم و مسلمانان آگاه و روشن‌ضمیر، محو نخواهد کرد.

بنده، این کتاب را در تاریخ 21 صفر سال 1425 هجری برابر با 11/4/2004 میلادی، ساعت 21:45 به‌پایان رساندم. فضل و دهش الهی همواره، بنده‌نوازی کرده است. از خدای متعال می‌خواهم که این عمل را بپذیرد و ما را به رفاقت و همراهی پیامبران، صدیقین، شهدا و صالحان مکرم بفرماید. خداوند متعال می‌فرماید:

 ﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢ [فاطر: 2].

«خداوند، هر رحمتی را برای مردم بگشاید، کسی نمی‌تواند از آن جلوگیری کند و از هر چیزی که خداوند، جلوگیری کند، کسی جز او نمی‌تواند آن را روانه سازد و خداوند، توانا و حکیم است (که توانایی هر کاری را دارد و هر کاری را با حکمت انجام می‌دهد)».

در پایان، با قلبی خاشع و توبه‌کار به در‌گاه الله متعال، می‌ایستم و به فضل و بخشش او بر خود، اعتراف می‌کنم که او، همواره فضل و کرم فرموده و مرا یاری رسانده است. به خاطر آن همه منتی که همواره بر من نهاده، او را می‌ستایم و با توسل به صفات والا و نام‌هاى نیکش، از او می‌خواهم که این عمل را خالص به رضای خویش بگرداند و برای بندگانش، سودمند قرار دهد؛ از او می‌خواهم که به هر حرفی که در این موضوع نوشته‌ام، مرا مستحق ثواب بگرداند و آن را بر ترازوی نیکی‌هایم بیفزاید. از همه‌ی مسلمانانی که این کتاب را می‌خوانند، می‌خواهم که این بنده‌ی نیازمند به عفو و غفران الهی را از یاد نبرند و در دعاهایشان، رحمت و رضوان خداوند را برای این بنده مسألت کنند.

﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِي بِرَحۡمَتِكَ فِي عِبَادِكَ ٱلصَّٰلِحِينَ [النمل: 19] .

«پروردگارا! چنان کن که پیوسته سپاس‌گزار نعمت‌هایی باشم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای و توفیقم ده تا کارهای نیکی انجام دهم که تو، از آن‌ها راضی باشی و مرا در پرتو مرحمت خود، از زمره‌ی بندگان نیک و شایسته‌ات بگردان».

سبحانك اللهم وبحمدك أشهد أن لا إله إلا أنت أستغفرك وأتوب إلیك

وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالـمین




[1]- تاریخ العراق في ظل الحکم الاموی، ص67 و مقاتل الطالبیین، ص55.

[2]- در مباحث آینده به تفصیل به این موارد خواهیم پرداخت.

[3]- بخاری (2704).

[4]- المستدرک (3/170) این حدیث به شرط بخاری و مسلم صحیح است.

[5]- دراسة في تاریخ الخلفاء الامویین، بطاینه، ص60،61.

[6]- منهاج‌السنة (4/536) و دراسة في تاریخ الخلفاء الامویین ص61.

[7]- مرویات خلافۀ معاویة في تاریخ الطبری، خالد الغیث، ص134.

[8]- بخاری، شماره‌ی 3746.

[9]- مرویات خلافة معاویة في تاریخ الطبری، ص125.

[10]- همان ص125.

[11]- همان ص1625.

[12]- بخاری (7109).

[13]- المرتضی، ندوی، ص198.

[14]- الدوحة النبویة الشریفة ص94.

[15]- دلائل النبوة، بیهقی (6/443) و الدوحة النبویة الشریفة، ص95.

[16]- الدوحة النبویة الشریفة، ص95.

[17]- الفتاوی (28/300).

[18]- مرویات خلافة معاویة في تاریخ الطبری ص156.

[19]- الطبقات (1/316،317). سند آن حسن است.

[20]- همان (1/386،387). سند این روایت صحیح می‌باشد.

[21]- مرویات خلیفة معاویة في تاریخ الطبری، ص111.

[22]- میسرۀ بن یعقوب: ابو‌جمیلة الطهوی الکوفی.

[23]- الطبقات (1/323).

[24]- هلال بن یساف الاشجعی، در سنن اربعه و صحیح مسلم از وی حدیث روایت شده و بخاری نیز حدیثی با سند معلق از وی روایت کرده است، نک: التقریب،576.

[25]- الطبقات (1/381) سند این روایت صحیح است.

[26]- طبقات (1/319 - 321) در اسناد این روایت اشکالی وجود ندارد.

[27]- البدایة والنهایة (11/132).

[28]- العالم الاسلامی في العصر الاموی، عبد الشافی محمد ص101.

[29]- مرویات خلافة معاویة في تاریخ الطبری ص130.

[30]- الطبقات (1/321). [مسکن، نام منطقه‌ای در انبار عراق است. (مترجم)]

[31]- همان (1/323).

[32]- السنة، الخلال، تحقیق؛ زهرانی، ص474- 475. سند این روایت صحیح است.

[33]- تاریخ طبری (5/159) به نقل از العالم الاسلامی في العصر الاموی،ص101.

[34]- العالم الاسلامی في العصر الاموی، ص101.

[35]- ابن حجر می‌گوید: مقصود معاویه  رضی الله عنه  خیل عظیمی از لشکریان و مردم بود که در سپاه وی و سپاه حسن بن علی  رضی الله عنه  برای نبرد آماده شده بودند.

[36]- فتح‌الباری (13/69 -70).

[37]- همان (13/70).

[38]- همان (13/70).

[39]- بخاری، شماره‌ی 3746.

[40]- فتح‌الباری (13/72-73).

[41]- عمرو بن دینار مکی جمحی، وی از طبقه‌ی چهارم بوده، در سال 126 هجری قمری درگذشته و در کتب سته، حدیثی از وی حدیث روایت شده است. علمای رجال او را ثقه دانسته‌اند. (التقریب، ص421).

[42]- در مباحث آینده به حول و قوه‌ی الهی خواهیم گفت که قرار شد پس از معاویه  رضی الله عنه  منصب خلافت به شور گذارده شود تا مسلمانان با مشورت، کسی را به عنوان خلیفه برگزینند.

[43]- الطبقات (1/331‌‌،330).

[44]- مرویات خلافة معاویة في تاریخ الطبری، ص138.

[45]- همان (ص141).

[46]- جراح بن سنان، شخصیتی است که سابقه‌ی شرارت داشته و از جمله کسانی بوده که در زمان خلافت عمر بن خطاب  رضی الله عنه  به سعد بن ابی وقاص تهمت زده و در صدد عزل وی از امارت کوفه برآمده است. سعد  رضی الله عنه  این افراد را نفرین نمود و سرانجام آنان خاتمه‌ی به خیر نشد. طبری (4/141).

[47]- معجم البلدان (3/166).

[48]- وی، قاتل توابینی بود که در سال 65هـ ق به خونخواهی حسین  رضی الله عنه  برخاسته بودند.

[49]- از تابعین مقیم کوفه بوده و از علی  رضی الله عنه  حدیث روایت نموده است.

[50]- مرویات خلافة معاویۀ، ص142.

[51]- ریاح بن حارث، ثقه می‌باشد. (التقریب، ص211).

[52]- الطبقات (1/317).

[53]- هلال بن خباب العبدی، صدوق است. (التقریب، ص575).

[54]- الطبقات،‌ (1/324).

[55]- عبیدالله بن خلیفه الهمدانی المرادی، صدوق است و گفته شده، شیعه بوده است. (التقریب، ص370).

[56]- نامش عمیر بن یزید کندی بوده که در جریان حجربن عدی در سال 51 هجری شرکت داشته است. (تاریخ طبری،5/259).

[57]- جزو کسانی بود که همراه مختار ثقفی به خونخواهی حسین بن علی  رضی الله عنه  برخاستند.

[58]- المستدرک (3/175).

[59]- مرویات خلافة معاویۀ في تاریخ الطبری، ص114.

[60]- حبیب بن ابی‌ثابت بن دینار اسدی، التقریب، ص 150.

[61]- المطالب العلیة (4/317 ـ 319). سند این روایت صحیح است.

[62]- البدایة والنهایة (8/16).

[63]- همان (8/16).

[64]- مصنف ابن ابی شیبه (7/472).

[65]- عبدالله بن عامر  رضی الله عنه .

[66]- عبدالرحمن بن سمره  رضی الله عنه .

[67]- انساب الاشراف، نسخه خطی، ص447 به نقل از مرویات خلافۀ معاویۀ، ص150.

[68]- نخیلة، ناحیه‌ای در شام و نزدیک کوفه. معجم البلدان (5/278).

[69]- انساب الاشراف، به نقل از مرویات خلافۀ معاویه، ص150.

[70]- در مورد مجالد، سخنان متعارضی گفته شده و برخی، او را تصدیق نکرده‌اند، اما عامر بن شعبی ثقه است.

[71]- المعجم الکبیر (3/26). سند این روایت حسن است.

[72]- الطبقات (1/329).

[73]- المستدرک (3/175).

[74]- حلیة الاولیاء (2/37).

[75]- دلائل النبوة (6/444).

[76]- الاستیعاب (1/388 ـ 389).

[77]- فضائل الصحابۀ (2/769). سند این روایت صحیح است.

[78]- المعجم الکبیر (3/26). سند این روایت حسن است.

[79]- الطبقات (1/325).

[80]- انساب الاشراف، به نقل از: مرویات خلافة معاویه، ص154. سند این روایت صحیح است.

[81]- صحیح سنن ابی‌داود (3/799)؛ سنن ابی‌داود (2/515).

[82]- تحفة الأحوذی (6/395-397)؛ این حدیث، حسن است.

[83]- البدایة والنهایة (11/134)

[84]- مآثر الإنافة (1/105)؛ مرویات خلافة معاویة، خالد الغیث، ص 155

[85]- البدایة و النهایة (11/206).

[86]- المعجم الکبیر، طبرانی (3/26). سند این روایت حسن می‌باشد.

[87]- اخلاق النبی صل الله علیه و آله و سلم  في ‌القرآن والسنة (2/969).

[88]- همان، (2/971).

[89]- همان، (2/971).

[90]- همان، (2/971).

[91]- اهل قباء.

[92]- نک؛ بخاری (2690).

[93]- اخلاق النبي  صل الله علیه و آله و سلم  في ضوء الكتاب و السنة (2/972).

[94]- بخاری (2692).

[95]- عون المعبود شرح سنن ابی داود (13/263) شماره‌ی 4900.

[96]- سنن ترمذی (2508). ترمذی این حدیث را صحیح غریب دانسته است.

[97]- جامع الاصول، ابن اثیر (6/668).

[98]- سنن ترمذی (2509). ترمذی این حدیث را صحیح دانسته است.

[99]- بخاری، شماره‌ی 3746.

[100]- تاریخ دمشق (14/104)

[101]- تاریخ دمشق (14/89).

[102]- المعجم، طبرانی (3/26). سند این روایت حسن است.

[103]- جامع‌العلوم و الحکم، ص363. الایمان اولاً ص117.

[104]- بخاری (6864).

[105]- روضة الطالبین‌ (9/148) و مقاصد الشریعة، الیوبی، ص211.

[106]- تاریخ دمشق (14/88).

[107]- الطبقات (1/329). سند این روایت بسیار ضعیف است.

[108]- الأخبار الطوال، ص200.

[109]- اعتبار المآلات و مراعاة نتائج التصرفات، ص167.

[110]- همان، (ص124).

[111]- اعتبار المآلات، ص125.

[112]- اسباب النزول، واحدی نیشابوری ص223ـ224.

[113]- نگا: اعتبار المآلات، ص126.

[114]- بخاری: (3521).

[115]- اعتبار المآلات، ص138ـ139.

[116]- بخاری، (1586).

[117]- اعتبار المآلات، ص148ـ149.

[118]- رسالة الألفة بین المسلمین، ابن تیمیه، ص27.

[119]- الناهیة عن طعن امیرالمؤمنین معاویۀ، ص57.

[120]- مرویات خلافة معاویۀ في تاریخ الطبری، خالد الغیث، ص23.

[121]- صحیح سنن الترمذی، آلبانی (3/236).

[122]- موارد الظمآن (7/249). سند این روایت حسن است.

[123]- بخاری (2924).

[124]- مهلب بن احمد اندلسی، مصنف شرحی بر صحیح بخاری است و در سال 435 ه‍.ق درگذشت.

[125]- فتح‌الباری (6/120).

[126]- نگا: فتح‌الباری (7/130).

[127]- مرویات خلافة معاویه، ص28.

[128]- همان ص 28.

[129]- السنة، خلال، تحقیق: عطیه زهرانی (2/434).

[130]- العواصم من القواصم (210ـ211).

[131]- مرویات خلافة معاویه ص31.

[132]- البدایة والنهایة (8/119).

[133]- الفتاوی (4/472) و سیر اعلام النبلاء (3/129).

[134]- ابن ابی الدنیا و ابوبکر بن ابی عاصم اختصاصاً پیرامون حلم و بردباری معاویه  رضی الله عنه  کتاب نگاشته‌اند.

[135]- البدیة والنهایة (8/118).

[136]- همان (8/126).

[137]- مرویات خلافة معاویه في تاریخ الطبری، ص23.

[138]- مسلم (65).

[139]- تاریخ دمشق (12/105).

[140]- هندوانه وحشی و کوچک بیابانی را گویند که به راحتی از بوته اش جدا می‌شود.

[141]- همان (12/105).

[142]- النهایة عن طعن امیرامؤمنین معاویۀ  رضی الله عنه ، ص57.

[143]- مسند احمد (16848). سند این روایت صحیح است.

[144]- سیر اعلام النبلاء (3/392). این حدیث در مباحث بعدی، به تفصیل بیان خواهد شد.

[145]- عبارت عربی این حدیث این‌گونه است: «یا اباهریرة! اولئك الثلاثة أول خلق الله تسعر بهم النار یوم القیامة». ترمذی و حاکم، این حدیث را روایت کرده‌اند و آلبانی، این حدیث را صحیح دانسته است. (ش1713).

[146]- النهایة في الفتن والملاحم (2/52).

[147]- خلافة علی بن ابی‌طالب، عبدالحمید علی، ص345.

[148]- نظام الخلافة في الفکر الاسلامی، ص15ـ16 مصطفی حلمی.

[149]- خلافة علی بن ابی‌طالب،ص350.

[150]- تاریخ طبری (6/27ـ47).

[151]- همان (6/53).

[152]- سیر اعلام النبلاء (3/269).

[153]- الدوحة النبویة الشریفة، ص93.

[154]- الشیعة واهل البیت ص379 به نقل از الاحتجاج طبرسی ص148.

[155]- همان ص376 به نقل از الاحتجاج ص148.

[156]- الطبقات (1/324) سند روایت حسن می‌باشد.

[157]- الکامل في التاریخ (2/448).

[158]- الطبقات (3/839) و خلافة علی بن ابی‌طالب، عبدالحمید ص351. سند این روایت صحیح است.

[159]- تاریخ خلیفۀ، ص198. سندی برای آن ذکر نشده است.

[160]- الاستیعاب (2/525-526).

[161]- ولاة مصر ص 45-46.

[162]- التاریخ الصغیر‏‏، بخاری (1/125). این روایت با سندی منقطع نقل گردیده، اما شواهدی آن را تأیید می‌کند.

[163]- دراسة في تاریخ الخلفاء الامویین‏، ص 68.

[164]- الصواعق المحرقة (2/399).

[165]- الشیعة واهل البیت ص54.

[166]- منتهی الآمال (ج2/212) به نقل از الشیعة وأهل البیت، ص 54.

[167]- فقه التمکین في القرآن الکریم ، صلابی، ص 432.

[168]- نظام الحکم في الاسلام، ص 227.

[169]- البدایة والنهایة (6/306).

[170]- ابوداود (4/201) و ترمذی (5/44). ترمذی این حدیث را حسن صحیح دانسته است.

[171]- صحیح سنن الترمذی از آلبانی  رحمه الله  (3/200)

[172]- الخلفاء ‌الراشدون أعمال وأحداث، امین القضاة ص 13.

[173]- البدایة والنهایة (6/306).

[174]- البدایة و‌النهایة (6/305).

[175]- الشیخان ابوبکر و عمر، ص231.

[176]- همان ص231 و نظام‌ الحکم في عهد الخلفاء ‌الراشدین ص 198.

[177]- مسند احمد (524). سند این روایت به عثمان  رضی الله عنه  می‌رسد.

[178]- تاریخ طبری (5/444 و 457).

[179]- الدولة والسیادة في ‌الفقه الاسلامی، فتحی عبد‌الکریم ص 378.

[180]- سواد، ناحیه‌ای از عراق است که مسلمانان در دوران عمر فاروق  رضی الله عنه  فتح کردند؛ این ناحیه سرسبز و حاصلخیز، از نخل و گیاهان دیگر پوشیده شده بود و از شدت سبز‌‌‌ بودن سیاه به‌نظر می‌رسید. (مترجم)

[181]- علی بن ابی‌طالب، صلابی (1/345).

[182]- الذاکرة التاریخیة للأمة، قاسم محمد ص70.

[183]- فتح‌الباری (13/69-70).

[184]- همان (13/70).

[185]- همان (13/70).

[186]- دراسة في تاریخ‌ الخلفاء ‌الأمویین (64).

[187]- الفتوح (3/293).

[188]- تاریخ طبری (5/165).

[189]- دراسة في تاریخ الخلفاءالامویین ص64.

[190]- تاریخ‌ الاسلام، عهد معاویه ص7.

[191]- تاریخ دمشق (14/90).

[192]- في ‌التاریخ الاسلامی‏، شوقی ابوخلیل ص268.

[193]- الأخبار‌ الطوال ص218.

[194]- دراسة في تاریخ الخلفاء الامویین ص63.

[195]- همان.

[196]- نگا: بخاری، کتاب الصلح، (2/963).

[197]- تاریخ طبری (5/163-164).

[198]- تاریخ‌الدولة العربیة ص103-106.

[199]- تاریخ طبری (5/159-160).

[200]- أخبار‌ الطوال ص217.

[201]- المطالب العلیة (4/318-319).

[202]- الفتوح (3/289).

[203]- دراسة في تاریخ ‌الخلفاء الامویین ص66.

[204]- تاریخ طبری (5/139-140) و دراسة في تاریخ‌ الخلفاء ‌الامویین ص66.

[205]- دراسة في تاریخ‌ الخلفاء الامویین ص67.

[206]- همان.

[207]- التبیین في انساب القرشیین ص127.

[208]- الخلفاء ‌الراشدون، نجار ص482.

[209]- الدور ‌السیاسی للصفوة في صدر‌الاسلام ص341.

[210]- فتح الباری (13/70).

[211]- سیر‌اعلام‌النبلاء (3/264).

[212]- الفتوح (3،4/293).

[213]- الصواعق ‌المحرقة (2/299).

[214]- البدایة والنهایة (11/206).

[215]- دراسة في تاریخ‌ الخلفاء الامویین ص 68.

[216]- الحسن و‌الحسین، محمدرضا ص18.

[217]- الانتصار ‌للصحب و‌ الآل، رحیلی ص367.

[218]- البدایة ‌و‌النهایة (8/25).

[219]- هندوانه وحشی و کوچک بیابانی را گویند که به راحتی از بوته اش جدا می‌شود.

[220]- همان (12/105).

[221]- السنة، از خلال (1/433)؛ سیر أعلام النبلاء (2/152).

[222]- البدایة والنهایة (8/137).

[223]- نگا: فتح‌الباری (7/130).

[224]- مجموع ‌الفتاوی (4/478).

[225]- منهاج‌ السنة (6/232).

[226]- البدایة والنهایة (8/122).

[227]- شرح العقیدة ‌الطحاویة ص722.

[228]- سیر أاعلام‌ النبلاء (3/120).

[229]- همان ص371.

[230]- البدایة ‌و‌النهایة (8/138).

[231]- همان ص371.

[232]- همان ص 8/138.

[233]- همان.

[234]- همان (8/138).

[235]- همان.

[236]- الانتصار ‌للصحب‌ و الآل ص372.

[237]- مسلم (4/1871).

[238]- شرح صحیح مسلم، نووی (15/175).

[239]- المفهم، قرطبی (6/278).

[240]- ر.ک: المفهم، قرطبی (6/278).

[241]- الابانة، از ابن بطه (1/355)، شرح اصول اعتقاد ‌لالکائی (1/94).

[242]- الانتصار ‌للصحب و‌ الآل ص374.

[243]- البدایة ‌و‌النهایة (8/133).

[244]- همان.

[245]- همان ص372.

[246]- البدایة‌ والنهایة (8/139). یعنی: ما، بهترین کسانی هستیم که تو، بدانها بذل و بخشش نموده‌ای.

[247]- همان (8/140).

[248]- الانتصار ‌للصحب‌ و‌ الآل، ص377.

[249]- صحیح ابن حبان (شماره‌ی 47). آلبانی در صحیح خویش این حدیث را ذیل شماره‌ی (320) آورده و صحیح دانسته است.

[250]- بخاری: (1393).

[251]- المعجم‌الکبیر، طبرانی (3/26) و دراسة‌ في تاریخ‌ الخلفاء‌الامویین ص69.

[252]- تهذیب‌ التهذیب (2/299).

[253]- دراسة في ‌تاریخ‌ الخلفاء‌ الامویین ص69.

[254]- تاریخ‌خلیفه ص69.

[255]- دراسة في ‌تاریخ ‌الخلفاء ‌الامویین ص69.

[256]- همان.

[257]- همان ص70.

[258]- دراسة‌ في ‌تاریخ ‌الخلفاء ‌الامویین ص70.

[259]- البدایة‌ و‌النهایة (8/33) به نقل از «اثر العلماء في الحیاة السیاسیة في الدولة الاموی»، اثر عبدالله خرعان ص 83.

[260]- معاویة ‌بن ‌ابی‌سفیان، عقاد ص125.

[261]- مرویات خلافة معاویۀ في تاریخ الطبری ص167.

[262]- الفصل (5/6).

[263]- تفسیر مجاهد ص227.

[264]- دراسات في الاهواء والفرق و البدع، ناصرالعقل ص49.

[265]- وجوب‌ التعاون بین ‌المسلمین ص5.

[266]- مرویات خلافة معاویۀ ص309.

[267]- الطبقات (1/331).

[268]- مرویات خلافة معاویۀ ص309.

[269]- ریاض‌ النفوس (1/27).

[270]- ماوراءالنهر سرزمین‌های واقع در پشت رود جیحون را گویند.

[271]- مرویات خلافة معاویۀ ص314.

[272]- تاریخ خلیفۀ، ص230.

[273]- مرویات خلافة معاویۀ ص363.

[274]- همان ص364-365.

[275]- همان ص179 و 196.

[276]- همان ص197-208.

[277]- همان ص209-210.

[278]- سنن‌ابی‌داود، شرح عون‌المعبود (12/259) و صحیح سنن‌ (3/879).

[279]- تحفة الأحوذی (6/395-397)؛ حدیث، حسن است.

[280]- البدایة والنهایة (11/134)

[281]- سنن دارمی (2/114) و الفتاوی (35/14).

[282]- بخاری، (3455).

[283]- الفتاوی (15/35)

[284]- همان (4/292)

[285]- الناهیة عن طعن امیرالمؤمنین معاویۀ  رضی الله عنه ، ص 78

[286]- النظریات السیاسیة، اثر ریس، ص194 به نقل از: المقدمة از ابن خلدون.

[287]- مقدمة ابن خلدون، النظریات السیاسیة، ص 195.

[288]- مقدمة ابن خلدون، النظریات السیاسیة، ص 195.

[289]- الفتاوی (35/15).

[290]- الفتاوی (10/270).

[291]- بخاری، کتاب الأحکام، باب الإستخلاف، (8/127).

[292]- مسلم: کتاب الإمارة، باب الناس تبع لقریش (2/1453).

[293]- همان.

[294]- مرجع پیشین

[295]- سنن أبی‌داود (4/472)؛ فتح‌الباری (13/211).

[296]- التفسیر(2/34)

[297]- مرویات خلافۀ معاویۀ (ص165)

[298]- عقیدة أهل السنة والجماعة في الصحابة (2/743).

[299]- تحفة الأحوذی (6/395-397)؛ حدیث، حسن است.

[300]- البدایة والنهایة (11/134)

[301]- مآثر الإنافة (1/105)؛ مرویات خلافة معاویة، خالد الغیث، ص 155.

[302]- در صفحات گذشته، سخنان این دسته از علما، در موضوع مورد بحث آمده است.

[303]- البدایة والنهایة (11/206).

[304]- تاریخ طبری (5/514) و مصنف ابن ابی شیبه (15/12). سند این حدیث، حسن است.

[305]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید، ص144 و سیر أعلام النبلاء (3/486).

[306]- فتح الباری (13/53) و علی بن ابی طالب ، صلابی (2/60)

[307]- تاریخ طبری (5/516)

[308]- همان

[309]- ابن حجر می‌گوید: مقصود معاویه خیل عظیمی از لشکریان و مردم بود که در سپاه وی و سپاه حسن بن علی  رضی الله عنه  برای نبرد آماده شده بودند.

[310]- بخاری، شماره: 2704.

[311]- بخاری (2704).

[312]- بخاری، شماره‌ی6622

[313]- ابن‌حجر  رحمه الله  می‌گوید: معنای حدیث از این قرار است که: هر کس، درخواست امارت نماید و امارت، به او داده شود، با آن تنها می‌ماند و به خاطر حرصی که برای رسیدن به امارت داشته، یاری نمی‌گردد. [مترجم]

[314]- یعنی خداوند، تو را در جریان امارت، یاری خواهد کرد. [مترجم]

[315]- سیر أعلام النبلاء (2/572).

[316]- تاریخ دمشق (26/289)

[317]- سیر أعلام النبلاء (2/572).

[318]- تهذیب التهذیب (5/272).

[319]- طبقات (5/31)؛ تهذیب التهذیب (5/72).

[320]- نگا: منهاج السنة (3/189).

[321]- سیر أعلام النبلاء (3/21).

[322]- بخاری (7109).

[323]- حلیة الأولیاء (6/376)؛ فقه الفتن، عبدالله شعبان، ص142.

[324]- تاریخ دمشق (14/86).

[325]- مسلم، کتاب البر والصلة، شماره‌ی6937.

[326]- أمراض النفس، دکتر انس کرزون، ص77.

[327]- همان، ص77.

[328]- أمراض النفس، دکتر انس کرزون، ص77.

[329]- العبودیة از ابن‌تیمیه  رحمه الله ، ص48-49.

[330]- المستدرک (3/175).

[331]- تاریخ طبری (6/80)؛ المدینة في العصر الأموی، ص84.

[332]- نگا: المدینة في العصر الأموی، ص62.

[333]- سیر أعلام النبلاء (3/269).

[334]- تاریخ دمشق (14/8).

[335]- تاریخ دمشق (14/8).

[336]- تاریخ دمشق (62/133).

[337]- تاریخ دمشق (62/133).

[338]- مصنف ابن‌ابی‌شیبه (11/94).

[339]- ر.ک: جلاء العیون از مجلسی، ص376؛ الکافی في الفروع، کتاب الحقیقة باب الأسماء و الکنی (6/19)؛ الأمالی از طوسی (22/334)؛ شرح ابن‌ابی‌الحدید (2/823). دکتر محمد شیبانی در کتاب مواقف المعارضة في خلافة یزید، ص177، به‌تفصیل درباره‌ی حسین  رضی الله عنه  سخن گفته است.

[340]- مواقف المعارضة في خلافة یزید، ص177

[341]- المعرفة والتاریخ (2/756) با سند حسن؛ معجم طبرانی، در المجمع (6/243) آمده است: رجال این روایت، همه، صحیح‌اند جز عبدالله بن حکم بن ابی‌زیاد که ثقه می‌باشد.

[342]- أنساب الأشراف (3/152)؛ الأخبار الطوال، ص221؛ مواقف المعارضة في خلافة یزید، ص177

[343]- أنساب الأشراف (3/152)؛ مواقف المعارضة في خلافة یزید، ص177

[344]- أنساب الأشراف (3/152)؛ مواقف المعارضة في خلافة یزید، ص179.

[345]- أنساب الأشراف (3/152)؛ مواقف المعارضة في خلافة یزید، ص180.

[346]- نگا: طبقات، به‌تحقیق: سلمی، با سند ضعیف.

[347]- تهذیب الکمال (6/453)؛ در سند این روایت، شخصی به نام یزید بن عیاض وجود دارد که مالک و تنی چند از محدثان، او را کذاب (دروغگو) دانسته اند. نگا: تقریب التهذیب (604).

[348]- نگا: میزان الإعتدال (1/118).

[349]- ر.ک: لسان المیزان (4/406).

[350]- نگا: أنساب الأشراف (3/59).

[351]- مواقف المعارضة، ص122.

[352]- مرویات خلافة معاویة في تاریخ الطبری، ص393.

[353]- نگا: العواصم من القواصم، ص220.

[354]- منهاج السنة النبویة (4/469).

[355]- بخاری:5143؛ مسلم، شماره‌ی2563

[356]- المنتقی من منهاج الإعتدال، ص266.

[357]- تاریخ الإسلام، عهد معاویة  رضی الله عنه ، ص40.

[358]- البدایة والنهایة 08/43).

[359]- نگا: تاریخ ابن‌خلدون (2/527).

[360]- أثر أهل الکتاب في الفتن والحروب الأهلیة، ص482؛ مرویات خلافة معاویة، ص395.

[361]- طبقات (1/335)، با سند ضعیف.

[362]- طبقات (1/338)، با سند ضعیف.

[363]- طبقات (1/339)، با سند ضعیف.

[364]- مرویات خلافة معاویة، ص396.

[365]- این مطالب را آقای خالد خیث در کتاب مرویات خلافة معاویة، ص396 آورده است.

[366]- نگا: مواقف المعارضة في خلافة یزید بن معاویة، ص123.

[367]- ر.ک: مواقف المعارضة في خلافة یزید بن معاویة، ص124.

[368]- طبقات (1/334)؛ با سند منقطع. زیرا عمران، حسن  رضی الله عنه  را ندیده است.

[369]- طبقات (11/335)، با سند ضعیف.

[370]- الإستیعاب (1/391).

[371]- این کتاب، به‌قلم اینجانب به فارسی ترجمه شده است. (مترجم)

[372]- برادر گرامی، آقای عبدالله ریگی احمدی، این کتاب را به فارسی، ترجمه کرده است. (مترجم)

[373]- یعنی چنین گمان می‌کنم که باید دنیا را ترک نمایم، اما با این حال، به رضای تو، راضی‌ام و به اجر و پاداشت، امیدوار. (مترجم).

[374]- نگا: البدایة والنهایة (11/209).

[375]- صفة الصفوة (1/762).

[376]- ر.ک: شجرة الإیمان، از علامه سعدی  رحمه الله ، ص49؛ الوسطیة في القرآن الکریم، اثر صلابی، ص239.

[377]- التوضیح و البیان لشجرة الإیمان، ص51؛ الوسطیة، اثر صلابی، ص239.

[378]- بخاری، شماره‌ی 4342.

[379]- نامش، فضل بن دکین است.

[380]- البدایة و النهایة (11/210).

[381]- نگا: تاریخ دمشق (14/109).

[382]- تهذیب الکمال (6/254)؛ سکب العبرات (1/148).

[383]- ترمذی، کتاب الجنائز، شماره‌ی978.

[384]- ر.ک: الإیمان أولا، ص94.

[385]- نگا: التذکرة (1/113).

[386]- بخاری، شماره‌ی6507.

[387]- نگا: مسند احمد (6/55)، رجال این حدیث، صحیح‌اند.

[388]- سنن ترمذی، شماره‌ی2578.

[389]- مسلم، کتاب صفة النار؛ صحیح الجامع، شماره‌ی8001.

[390]- تاریخ دمشق (14/88).

[391]- بخاری (6864).

[392]- روایت ترمذی، نسائی و ابن ماجۀ؛ آلبانی  رحمه الله ، این حدیث را صحیح دانسته است، نگا: صحیح الجامع، شماره (8031).

[393]- کنایه از آن دارد که مقتول، خواهان تلافی و اعاده ی حق خویش می‌شود و حاکی از آنست که خداوند متعال، به عدل خویش، به داد وی می‌رسد.

[394]- نگا: الدوحة النبویة الشریفة. ص98.

[395]- ر.ک: سیر أعلام النبلاء (3/276).

[396]- ر.ک: الفتاوی (27/222).

[397]- طبقات (1/355)، سند این روایت، به‌شدت ضعیف است.

[398]- ر.ک: طبقات (1/356، 257،364).

[399]- طبقات (1/340) با سند صحیح.

[400]- نگا: المستدرک علی الصحیحین (3/190).

[401]- نگا: سیر أعلام النبلاء (3/448).

[402]- البدایة والنهایة (12/211)؛ الدوحة النبویة الشریفة، ص98.

[403]- البدایة والنهایة (12/211)؛

[404]- نگا: طبقات (1/351).

[405]- سیر أعلام النبلاء (3/253).

[406]- تاریخ خلیفة، ص209؛ أنساب الأشراف (3/64)؛ تهذیب الکمال (6/256).

[407]- الأبناء بأنباء وتواریخ الخلفاء، فتح الباری (7/120)

[408]- مرویات خلافة معاویة في تاریخ الطبری، ص402.

[409]- نگا: مرویات خلافة معاویة في تاریخ الطبری، ص402؛ سیر أعلام النبلاء (3/277).

[410]- نگا: سیر أعلام النبلاء (3/277).

[411]- همان.

[412]- الإستیعاب (1/384).

[413]- الإصابة (2/68).

[414]- مرویات خلافة معاویة، ص402.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...