مبحث سوم
جایگاه و منزلت حسن رضی الله عنه در نزد رسولخدا
صل الله علیه
و آله و سلم
رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم از ولادت حسن بن علی رضی الله عنه خیلی شادمان گشت. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم حسن رضی الله عنه را بغل میکرد، او را نوازش مینمود و او را به سوی خود صدا میزد تا وی را در آغوش بگیرد و با او بازی کند. حسن رضی الله عنه در دامان پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و تحت نظر و توجه ایشان پرورش یافت. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم او را از لحاظ تربیتی مورد ملاحظه قرار داد و بدینسان حسن رضی الله عنه علاوه بر شباهت ظاهری به رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم در رفتار و منش نیز شبیه آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم بود. آری! حسن س، از جایگاه و محبت ویژهای نزد جدّ بزرگوارش برخوردار بود؛ نه فقط از آن جهت که او، نوهی رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود؛ بلکه بدینخاطر که در وجود حسن رضی الله عنه ویژگیهای نیک، اخلاق والا و تواضع و فروتنی موج میزد. اینک به بررسی احادیث و همچنین مواردی میپردازیم که جایگاه و منزلت ویژهی حسن رضی الله عنه در نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را نمایانتر میسازد.
مهر و محبت رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم به حسن رضی الله عنه
1- ابوهریره رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «من أحب الحسن والحسين فقد أحبّني، ومن أبغضهما فقد أبغضني»[1]. یعنی: «هر کس دوستدار حسن و حسین است، در واقع مرا دوست دارد و هر کس با این دو، بغض و دشمنی ورزد، با من دشمنی ورزیده است».
2- عبدالله بن مسعود رضی الله عنه میگوید: رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نماز میخواند و حسن و حسین رضی الله عنهما روی پشت آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم میرفتند تا اینکه مردم، آنها را دور کردند. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «کاری با آنها نداشته باشید؛ پدر و مادرم، فدای این دو؛ هر کس، مرا دوست دارد، باید این دو را نیز دوست داشته باشد»[2].
3- ابوهریره رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «اللهم إني أحبه فأحبه وأحب من يحبه»[3]. یعنی: «بارخدایا! من، حسن را دوست دارم؛ پس تو نیز او و دوستداران او را دوست بدار».
ابوهریره رضی الله عنه میگوید: هیچگاه نشد که حسن رضی الله عنه را نبینم و از چشمانم، اشک سرازیر نشود[4].
4- براء بن عازب رضی الله عنه میگوید: حسن بن علی رضی الله عنه را بالای دوش رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم دیدم؛ در آن حال رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم میفرمود: «اللهم اني أحبه فأحبه»[5]. یعنی: «بار خدایا! من، حسن را دوست دارم؛ پس تو هم او رادوست بدار».
5- علی رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم دست حسن و حسین رضی الله عنهما را گرفت و فرمود: «من أحبّني و أحبّ هذين و أباهما و أمّهما كان معي في درجتي يوم القيامة»[6]. یعنی: «هر کس مرا و این دو را و پدر و مادرشان را دوست بدارد، روز قیامت همراه من خواهد بود». ترمذی رحمه الله بدین شکل روایت کرده که در بهشت، با من خواهد بود.
6- یعلی بن مره میگوید: حسن و حسین به سمت رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم با یکدیگر مسابقه میدادند؛ یکی از آنها زودتر از دیگری به آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم رسید. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم دست مبارکش را به گردن او انداخت و او را در آغوش گرفت و یکایک آنها را بوسید و سپس فرمود: «إنّي أحبّهما فأحبّوهما. أيّها الناس، الولد مبخلة مجبنة»[7]. یعنی: «من، این دو را دوست دارم؛ شما نیز آنها را دوست بدارید. ای مردم! فرزند، مایهی بخل و ترس والدین است».
7- اسرائیل میگوید: از رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: «من أحبّ الحسن والحسين فقد أحبّني ومن أبغضهما فقد أبغضني»[8]. یعنی: «هر کس، حسن و حسین را دوست بدارد، به راستی که مرا دوست دارد و هر کس با آنها دشمنی و کینه داشته باشد، با من کینه و دشمنی ورزیده است».
8- زهیر بن اقمر میگوید: شخصی از قبیلهی ازد گفت: از رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که دربارهی حسن بن علی رضی الله عنه فرمود: «من أحبّني فليحبه؛ فليبلّغ الشاهد منكم الغائب» یعنی «هر کس، مرا دوست دارد، باید حسن را هم دوست داشته باشد؛ آن دسته از شما که حضور دارند، به کسانی که حضور ندارند، برسانند». آن شخص میگوید: اگر خواستهی رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم نبود، این حدیث را برای شما نقل نمیکردم[9].
9- اسامه بن زید رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم مرا میگرفت و روی پایش مینشاند و حسن رضی الله عنه را هم روی پای دیگرش مینشاند و میفرمود: «اللهم إني أرحمهما فارحمهما»[10]. یعنی: «بار خدایا! من به این دو مهر میورزم؛ تو نیز این دو را مشمول رحمت خویش قرار بده».
10- ابوهریره رضی الله عنه میگوید: اقرع بن حابس نزد رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم رفت و آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم را دید که حسن یا حسین را میبوسید. وی، به رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: او را میبوسی؟! من، ده فرزند دارم و هیچ یک از آنان را نمیبوسم. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «إنّه من لا يرحم لا يرحم»[11]. یعنی: «کسی که مهر و محبت نکند، مشمول محبت و رحمت قرار نمیگیرد».
11- معاویه بن ابوسفیان رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم زبان یا لبهای حسن رضی الله عنه را در دهان مبارکش گرفته بود و میمکید؛ براستی زبان یا لبهایی که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم آن را مکیده باشد، هرگز عذاب نمیشود[12]. اینکه معاویه رضی الله عنه چنین حدیثی را روایت میکند، بیانگر محبت وی به حسن رضی الله عنه میباشد.
12- ابوعباس میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم حسن بن علی رضی الله عنه را روی شانهاش گذاشته بود. شخصی گفت: «بچه! سوار عجب مرکبی شدهای!» رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «او نیز عجب سوارکاری است!»[13].
13- جابر رضی الله عنه میگوید: نزد رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم رفتم. دیدم که آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم در حالت چهار دست و پا، حسن و حسین رضی الله عنهما را روی پشتش سوار کرده بود و آنها را در خانه، به این و آن طرف میبرد و میفرمود: (شتر شما، چه شتر خوبی است و شما هم چه بارهای خوبی هستید»[14].
14- ابوهریره رضی الله عنه میگوید: با رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم نماز میگزاردیم. وقتی آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به سجده میرفت، حسن و حسین رضی الله عنهما روی پشتش میرفتند و چون رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم به سجده میرفت، آن دو همین کار را میکردند تا اینکه رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم نمازش را به پایان رساند[15].
15- بریده رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم در حال سخنرانی بود که حسن و حسین رضی الله عنهما در حالی که پیراهن قرمز پوشیده بودند و در حال راه رفتن، تعادل نداشتند و سکندری میخوردند، آمدند. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم از منبر پایین آمد و آن دو را با خود، بالای منبر برد و فرمود: «واقعاً خدای متعال، راست گفته است که:
﴿إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞ﴾ [التغابن: 15].
«همانا اموال و فرزندان شما، فتنه و مایهی آزمایش شما هستند».
و سپس افزود: «به این دو طفل نگاه کردم که راه میرفتند و سکندری میخوردند؛ لذا نتوانستم صبر کنم و بدینترتیب سخنانم را بریدم و آن دو را با خود بالای منبر آوردم»[16].
16- ابوهریره رضی الله عنه میگوید: یک روز همراه رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم به بازار بنی قینقاع رفتم؛ نه من چیزی میگفتم و نه آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم چیزی به من میگفت. پس از آن، بازگشت و به خانهی فاطمه رضی الله عنها رفت و فرمود: «آیا بچه، آنجاست؟ آیا بچه آنجاست؟» منظورش، حسن رضی الله عنه بود. به گمانم مادرش او را نگه داشته بود تا او را بشوید و گردنبندی بر گردنش بیندازد. مدت زیادی نگذشت که حسن رضی الله عنه با شتاب و دوان دوان آمد و بدین ترتیب رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم و حسن رضی الله عنه دست به گردن هم انداختند[17].
17- باری ابوهریره رضی الله عنه حسن رضی الله عنه را در یکی از کوچههای مدینه دید و به او گفت: پدرم، فدایت؛ شکمت را برهنه کن تا آن را ببوسم؛ همانگونه که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم را دیدم که شکمت را میبوسید. حسن رضی الله عنه شکمش را برهنه کرد و ابوهریره رضی الله عنه نافش را بوسید[18].
18- سلمة بن اکوع رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم و حسن و حسین، بر استر شهبای[19]. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم سوار بودند؛ یکی، جلوی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و دیگری پشت سر آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم ؛ افسار استر را گرفتم و آنها را به خانهی رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بردم.
همهی پدران باید از این چشمهی روان، محبت و مهرورزی به فرزندانشان را بیاموزند. چشمهی جوشانی که سرشار از رهنمود نبوی برای بیان کیفیت مهرورزی آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به نوهاش حسن رضی الله عنه میباشد؛ رهنمودهای ارزشمندی که چگونگی پرورش روحی و روانی کودک و شکلدهی شخصیتش را به تصویر میکشد و به این پرسش مهم پاسخ میدهد که چگونه میتوانیم احساس و عاطفهی کودک را بنا نهیم و حق و حقوق عاطفی او را ادا کنیم تا آیندهای درخشان داشته باشد؟ احادیث مذکور، مجموعهای از زیرساختها و اصول تربیتی را ارائه میدهد که با عملی کردن آنها، میتوان در مسیر درست و روشن گام نهاد:
1- بوسیدن کودکان و مهرورزی به آنان
بوسیدن کودک، نقش بسزایی در برانگیختن احساسات و عواطف وی دارد و باعث فروکش کردن هیجانها و اضطرابهای درونی او و در نتیجه آرامش روحی و روانی وی میگردد؛ همچنین، بوسیدن کودک، ارتباط قوی و استواری مبتنی بر محبت و علاقه به یکدیگر را درمیان کوچک و بزرگ برقرار میسازد و مهر و محبت قلبی نسبت به فرزند را هویدا میسازد و نشاندهندهی تواضع و فروتنی بزرگسالان برای کوچکترها میباشد. آری؛ بوسیدن کودک، نور درخشانی است که به قلب کودک، گرما و درخشندگی میبخشد و به او شرح صدر میدهد و به رشد شخصیت وی در عرصههای اجتماعی و ارتباط با همنوعانش کمک مینماید. بوسیدن کودک، افزون بر تمام این مزایا و فضایل، سنت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز میباشد[20]. خلاصه اینکه محبت و مهرورزی به کودکان، یکی از صفات ارزنده و والای رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم و بلکه شاهراه ورود به بهشت و دستیابی به رضایت الهی است.
شماری از احادیثی که پیشتر بیان شد، نشان دهندهی شوخی کردن و بازی نمودن رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم با حسن رضی الله عنه و همچنین نحوهی برخورد با کودک از طریق به آغوش گرفتن یا خندانیدن وی بود. صحابه رضی الله عنهم نیز رویهی رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم در برخورد با کودکان را در پیش گرفتند و همچون آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم با آنها شوخی و بازی میکردند. چنانچه عمر رضی الله عنه میگوید: «چه زیباست که مرد، در خانهاش همانند یک بچه رفتار کند؛ یعنی در صحبت و گشادهرویی و خوشاخلاقی و شوخی با کودکانش، همانند خودشان عمل نماید». رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم همواره با حسن و حسین رضی الله عنهما بازی میکرد. طرز رفتار رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم با کودکان، از طریق بازی و شوخی، نیاز روحی و روانی آنها را اشباع و تغذیه میکرد و بدینسان رفتار آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم با کودکان بدور از هر گونه جفاکاری و خشونت و بیتوجهی به حقوق آنان بود[21].
هدیه دادن، آثار و پیامدهای خوشایندی در روح و روان عموم انسانها دارد و این اثرگذاری، بر روح و روان کودکان، بیشتر است. رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم اهمیت این کار مهم و اساسی ر ادر شکلدهی روح و روان کودک و جهت دادن به آن و نیز رشد و پرورش آن، بیان نموده است. چنانچه پیشتر دربارهی هدیهای که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم به دخترخالهی حسن بن علی رضی الله عنه یعنی امامه بنت ابوالعاص داد، سخن گفتیم. عایشه رضی الله عنها میگوید: نجاشی، مقداری زیورآلات به رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم هدیه نمود که درمیان آنها، انگشتری وجود داشت که نگینش، حبشی بود. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم آن را گرفت و هیچ علاقهای به آن نداشت؛ آنگاه آن را برای دختر زینب، یعنی امامه فرستاد و گفت: «ای دخترم! خودت را با این نگین، بیارای»[22].
4- دست کشیدن به سر کودک (نوازش کودک)
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم کودکان را نوازش میکرد و دست مهربانیاش را بر سر آنان میکشید و بدینترتیب کودکان، لذت مهر و محبت را احساس میکردند و به محبت بزرگان نسبت به خود، پی میبردند و درک مینمودند که بزرگترها، واقعاً به آنان توجه دارند. مصعب بن عبدالله رضی الله عنه میگوید: عبدالله بن ثعلبه چهار سال قبل از هجرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم در فتح مکه، سرش را نوازش نمود و برایش دعای خیر کرد. وقتی رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم وفات نمود، عبدالله بن ثعلبه، چهارده ساله بود[23].
5- رفتار خوب با کودک در ابتدای برخورد با او
دیدن کودک و نشست و برخاست با او، امری عادی است که نخستین لحظههای آن، از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد. بنابراین اگر نخستین لحظات برخورد با کودک، درست و مناسب باشد، کودک میتواند به سخن گفتن ادامه دهد و جرأت مییابد تا باب گفتگو با بزرگترش را باز نماید. بدینسان این امکان برای بزرگترها نیز فراهم میگردد که از آنچه در دل کودک میگذرد، آگاهی یابند و به مشکلات و خواستهها و آرزوهایش پی ببرند. همهی این نتایج در صورتی بدست میآید که نخستین لحظات برخورد بزرگترها با کودک مناسب و خوب باشد. عبدالله بن جعفر رضی الله عنه میگوید: هرگاه رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم از سفری بازمیگشت، ابتدا کودکان خاندانش را به دیدنش میبردند. باری آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم پس از بازگشت از یک سفر، پیش از سایر کودکان مرا دید و مرا جلوی خود، بر مرکبش سوار نمود. آنگاه حسن یا حسین را آوردند. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم او را پشت سرش سوار نمود و بدینترتیب در حالی که هر سه نفر ما سوار مرکب بودیم؛ وارد مدینه شدیم[24].
چه بسا کودکی که به تنهایی، پای در کوچه و خیابان مینهد، گم میشود؛ اگر پدر و مادر، آدمهای بیخیالی نباشند، خیلی زود به نبودن و گم شدن فرزندشان پی میبرند و در صدد یافتن او برمیآیند و برعکس، والدین بیخیال، خیلی دیر، متوجه گم شدن فرزندشان میشوند و به همین نسبت، برای پیدا کردن کودکشان، دیر، اقدام میکنند. شتاب در پیدا کردن کودک گم شده، تأثیر بسزایی بر روح و روان کودک دارد. چراکه اگر مدت زمان گم شدن کودک، به درازا بکشد، ترس و هراس و گریهی کودک نیز طولانی میگردد و به خاطر طولانی شدن دوری از والدین، آثار ناگواری بر روح و روان وی، برجای میماند. به همین خاطر یک بار که حسن و حسین رضی الله عنهما گم شدند، رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم خیلی سریع به جستجوی آنان پرداخت و یارانش را برای این منظور بسیج نمود[25]. سلمان رضی الله عنه میگوید: ما، پیرامون رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بودیم که امایمن رضی الله عنها آمد و گفت: ای رسولخدا! حسن و حسین گم شدهاند. آن هنگام، خورشید بالا آمده بود. رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «برخیزید و فرزندانم را پیدا کنید». هر شخص برای یافتن حسن و حسین به سویی رفت و من به همان سمتی رفتم که رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم رفت. سرانجام حسن و حسین را در دامنهی کوهی، در حالی یافتیم که به یکدیگر چسبیده بودند و یک مار که از دهانش شرارهی آتش بیرون میشد، روبروی آنها حلقه زده بود. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم به سوی آن مار شتافت. آن مار به میان سنگها خزید. آنگاه رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم به سوی حسن و حسین رفت و آنها را از هم جدا کرد و دست نوازش بر سرشان کشید و فرمود: شما، چقدر برای خدا عزیز هستید! و سپس یکی از آنها را روی شانهی راستش و دیگری را روی شانهی چپش گذاشت. گفتم: خوشا به حالتان؛ چه مرکب خوبی دارید! رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «آن دو هم سواران خوبی هستند و پدرشان، از آنها بهتر است»[26]. در این روایت ترس و هراسی که دامنگیر حسن و حسین رضی الله عنهما شده بود، آن چنان نمایان است که آن دو، از ترس مار به یکدیگر چسبیده بودند. همچنین در این روایت ملاحظه میکنیم که رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم برای رفع ترس آن دو طفل، خیلی سریع وارد عمل شد و آنگاه آن دو را از یکدیگر جداکرد و بر سرشان دست نوازش کشید و برایشان دعا نمود و آنها را بر شانههایش گذاشت و از آنان تعریف کرد و فرمود: «آن دو، سواران خوبی هستند». همهی اینها برخاسته از محبت وافر آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به حسن و حسین رضی الله عنهما و توجه ویژه به آنان بود[27].
رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم با آن مقام والایش که پیغمبر خدا و پیشوای مردم بود، با حسن و حسین رضی الله عنهما بازی میکرد تا این درس بزرگ را به والدین بدهد که بازی کردن با بچهها، یکی از پایههای اساسی در تربیت کودکان است. روایت شده که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم حسن رضی الله عنه را در برابر حسین رضی الله عنه تشویق مینمود و از حسن رضی الله عنه هواداری میکرد. ابوعباس میگوید: حسن و حسین در حضور رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم با هم بازی میکردند. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم میگفت: حسن! بشتاب؛ حسین! او را بگیر». عایشه رضی الله عنها گفت: آیا از بزرگتر، هواداری میکنید؟ رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «جبرئیل علیه السلام میگوید: «حسین! او را بگیر»[28]. در روایت ضعیفی از جعفر بن محمد به نقل از پدرش آمده است: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در محل گذاشتن جنازهها نشست. دراین اثنا حسن و حسین سر رسیدند و ترسیدند. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «حسن! آرام باش». علی رضی الله عنه گفت: «ای رسولخدا! آیا با وجود حسین رضی الله عنه هوای حسن رضی الله عنه را دارید؟» پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «این جبرئیل است که میگوید: حسین! آرام باش»[29].
موارد گوناگونی از بازی کردن رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم با حسن و حسین را ملاحظه کردیم و بدینسان دریافتیم که باید در بازی کردن با کودکان تنوع داشت و در اثنای بازی، آنان را تشویق کرد تا نشاط و انرژی روحی و روانی آنان افزایش یابد و با لذت و بدون خستگی بازی نمایند و بدینترتیب، نیاز جسمی و روحی آنها، به صورت همزمان رفع گردد[30]. گفتنی است: بازی کردن با کودکان، فواید جسمی، تربیتی، اجتماعی، اخلاقی، روحی و درمانی زیادی دارد[31].
شباهت حسن بن علی رضی الله عنه به رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم
1- ابوخالد میگوید: از ابوجحیفه پرسیدم که آیا رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم را دیدهای؟ گفت: آری؛ حسن بن علی رضی الله عنه بیش از همه به او شباهت دارد[32].
2- عقبة بن حارث میگوید: من، همراه ابوبکر رضی الله عنه بودم که گذرش به حسن بن علی رضی الله عنه افتاد؛ او را روی شانهاش گذاشت و گفت: «قسم میخورم که به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شبیه است؛ نه به علی رضی الله عنه ». علی رضی الله عنه آنجا حضور داشت و از شنیدن سخن ابوبکر رضی الله عنه خندید. به روایت دیگری، عقبة بن حارث میگوید: چند روز پس از وفات رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم همراه ابوبکر رضی الله عنه پس از نماز عصر بیرون شدم و علی رضی الله عنه در کنار ابوبکر رضی الله عنه راه میرفت. گذر ابوبکر رضی الله عنه به حسن بن علی رضی الله عنه افتاد که مشغول بازی با بچهها بود. ابوبکر رضی الله عنه او را روی گردنش گذاشت و گفت: «قسم میخورم که شبیه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم است، نه شبیه علی رضی الله عنه » و علی رضی الله عنه نیز خندید. آری! از این روایت، محبت و همبستگی میان ابوبکر و علی رضی الله عنهما نمایان میگردد.
3- هانی بن هانی به نقل از علی رضی الله عنه میگوید: «حسن رضی الله عنه از قسمت سینه تا سر، بیش از همه به رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم شباهت داشت و حسین رضی الله عنه از سینه به پایین»[33].
4- عصم بن کلیب میگوید: پدرم، به نقل از ابوهریره رضی الله عنه این حدیث رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم را روایت نمود که: «من رآني في النّوم فقد رآني فإنّ الشيطان لا ينتحلني» یعنی: «هر کس، مرا در خواب ببیند، به راستی مرا دیده است؛ چرا که شیطان نمیتواند خودش را به شکل من درآورد».
راوی میگوید: پدرم گفت: این حدیث را برای ابن عباس رضی الله عنه نقل کردم و به او گفتم که من، رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم. ابن عباس گفت: واقعاً او را در خواب دیدی؟ گفتم: آری، به خدا قسم پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم. ابن عباس رضی الله عنه گفت: حسن بن علی رضی الله عنه را به خاطر داری؟ گفتم: آری، او را به خاطر دارم و طرز راه رفتنش را هم به یاد دارم. ابن عباس رضی الله عنه گفت: حسن رضی الله عنه به رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم شباهت داشت[34].
5- بهی، آزادشدهی زبیر رضی الله عنه میگوید: با هم در این رابطه صحبت میکردیم که کدام یک از اهل بیت، به رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم شباهت بیشتری دارد؟ در این اثنا عبدالله بن زبیر رضی الله عنه آمد و گفت: «من، به شما میگویم که محبوبترین و شبیهترین فرد خاندان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم ، چه کسی بود؟ او، حسن بن علی رضی الله عنه بود؛ من، حسن رضی الله عنه را دیدم که وقتی رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم در حال سجده بود، پشت آن حضرت رفت. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم او را از پشتش پایین نمیآورد تا آنکه خود حسن رضی الله عنه از پشت ایشان، پایین میآمد؛ همچنین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در حال رکوع بود که حسن رضی الله عنه به سمت ایشان آمد. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم پاهایش را باز کرد تا حسن رضی الله عنه از میان آنها عبور کند[35].
6- انس رضی الله عنه میگوید: هیچ کس، از حسن بن علی رضی الله عنه شباهت بیشتری به رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم نداشت[36]. انس رضی الله عنه علاوه بر این میگوید: حسن بن علی رضی الله عنه از لحاظ سیما، بیش از همه به رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم شباهت داشت[37].
7- زمانی که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم در بیماری وفات خود به سر میبرد، فاطمه رضی الله عنها ، حسن و حسین را نزد آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم برد و گفت: ای رسولخدا! اینها فرزندان شما هستند؛ چیزی به اینها ارزانی کن. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «هیبت و ارجمندی من، به حسن رضی الله عنه و جرأت و سخاوتم، به حسین رضی الله عنه میرسد»[38].
8- ابن ابی ملیکه میگوید: فاطمه رضی الله عنها میگفت: پسرم، حسن رضی الله عنه شبیه رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم است و شبیه علی رضی الله عنه نیست[39].
9- این افراد، شبیه رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم بودند: جعفر بن ابیطالب، حسن بن علی، ابوسفیان بن حارث، قثم بن عباس، سائب بن عبید بن عبد یزید بن هاشم بن مطلب[40].
10- هبیرۀ بن بریم میگوید: از علی رضی الله عنه شنیدم که میگفت: کسی که دوست دارد به شخصی بنگرد که موها و همچنین قسمت گردن تا صورتش، بیشترین شباهت را به رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم دارد، به حسن بن علی رضی الله عنه نگاه کند و هر کس، دوست دارد به شبیهترین فرد به رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم از لحاظ اندام پایینتر از گردن نگاه نماید، به حسین بن علی رضی الله عنه بنگرد[41].
حسن و حسین رضی الله عنهما سرور و آقای جوانان بهشت
1- حذیفه میگوید: مادرم، از من دربارهی زمان آشنایی و ارتباط من با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسید و پس از آنکه جوابم را شنید، مرا دشنام داد. به او گفتم: بگذار، مغرب نزد رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم میروم و با او نماز میگزارم. آنگاه رفتم و نماز مغرب را به همراه ایشان ادا کردم. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم پس از آنکه نماز عشاء را بجا آورد، به راه افتاد. پشت سر آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به راه افتادم. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم صدای پایم را شنید و پرسید: کیست؟ گفتم: حذیفه هستم. دوباره سؤال کرد: چه شده؟ ماجرا را برای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بازگو کردم. ایشان فرمود: «خداوند، تو و مادرت را بیامرزد» سپس فرمود: «آیا شخصی را که پیشتر، نزد من آمد، دیدی؟» گفتم: آری. فرمود: «او، فرشتهای بود که قبل از امشب، به زمین نیامده بود؛ او، از خدا اجازه خواست تا به من سلام کند و من بشارت دهد که حسن و حسین، سرور و آقای جوانان بهشتند و فاطمه نیز ارجمندترین بانوی زنان بهشتی است»[42].
2- ابوسعید خدری رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحسن و الحسين سيّدا شباب أهل الجنّة»[43]. یعنی: «حسن و حسین، سرور و آقای جوانان بهشتیاند».
3- در روایت دیگری از ابوسعید خدری رضی الله عنه آمده است که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحسن والحسين سيّدا شباب أهل الجنّة إلّا ابني الخالة عيسي ويحيي بن زكريا علیهم السلام »[44]. یعنی: «حسن و حسین، سرور و آقای تمام جوانان بهشت جز دو پسرخاله یعنی عیسی و یحیی بن زکریا هستند». استاد عثمان الخمیس، ضمن بررسی طرق این حدیث، بدین نکته اشاره نموده که این حدیث، توسط شانزده تن از صحابه رضی الله عنهم روایت شده است[45]. وی، میگوید: دربارهی این حدیث از امام احمد حنبل سؤال شد؛ فرمود: صحیح است[46]. البته ابن کثیر در البدایة والنهایة، این حدیث را آورده و گفته است: در تمام سندهایش، ضعف وجود دارد[47]. امام ذهبی میگوید: به چندین طریق، روایت شده که در مجموع همدیگر را تقویت میکنند[48].
استاد الخمیس میگوید: در جمعبندی اقوال علما در مورد این حدیث، میتوان نظریهی ابن کثیر را برگزید و البته باید دانست که برخی از طرق روایت این حدیث، «حسن» و برخی هم «حسن لغیره» میباشد و بدینسان به گفتهی امام ذهبی، طرق روایت آن قوت مییابد. در نتیجه این حدیث آن چنانکه امام احمد، گفته است: «صحیح لغیره» میباشد[49].
حسن و حسین، دو گل خوشبوی رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم
شخصی عراقی، از ابن عمر رضی الله عنه درباره حکم کشتن مگس توسط فردی که احرام بسته، سؤال نمود. ابن عمر رضی الله عنه گفت: عجیب است که دربارهی حکم کشتن مگس سؤال میکنند، حال آنکه نوهی رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم را کشتهاند! در صورتی که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «هما ريحانتاي من الدنيا»[50]. یعنی: «حسن و حسین، دو گل خوشبوی من در دنیا هستند».
ابوبکره رضی الله عنه میگوید: حسن و حسین رضی الله عنهما را دیدم که روی پشت رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم مینشستند و آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم که مشغول خواندن نماز بود، آنها را با دستش نگه میداشت و چون بر روی زمین، آرام میگرفت، آنان را رها میکرد و زمانی که نمازش را تمام کرد، آنها را روی پایش نشانید و سرشان را نوازش نمود و فرمود: «إنّ هذا سيّد وأرجوا أن يصلح الله عزوجل به بين فئتين عظيمتين في آخر الزمان»[51]. یعنی: «این فرزندم آقاست و امیدوارم که خداوند، سرانجام توسط او، میان دو گروه بزرگ، صلح و سازش برقرار نماید». محمد بن حسین آجری میگوید: «منظور رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم حسن رضی الله عنه بود»[52].
ابوبکره رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم نماز میخواند و چون به سجده میرفت، حسن رضی الله عنه روی پشت آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم سوار میشد. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم هنگامی که سر از سجده برمیداشت، حسن رضی الله عنه را میگرفت و او را به آرامی روی زمین میگذاشت و چون آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به سجده میرفت، حسن رضی الله عنه دوباره روی پشت ایشان مینشست. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم پس از آنکه نمازش را به پایان رسانید، حسن رضی الله عنه را گرفت و او را در دامانش نهاد و شروع به بوسیدنش کرد. شخصی گفت: آیا با این بچه چنین میکنید؟ رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «إنّهما ريحانتاي و عسي الله عزوجل أن يصلح به بين فئتين من الـمسلمين»[53]. یعنی: «حسن و حسین، دو گل خوشبوی من هستند و شاید خداوند، توسط حسن، میان دو گروه از مسلمانان، صلح و سازش برقرار نماید».
حسن رضی الله عنه ، سردار و آقای دو جهان
رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم بارها در برابر دیدگان مردم و در انظار عمومی، به بیان منزلت و جایگاه والای حسن بن علی رضی الله عنه پرداخت. چنانچه در روایات بسیاری، این فرمودهی رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم دربارهی حسن رضی الله عنه نقل شده که: «إنّ ابني هذا سيّد» یعنی: «این فرزندم، سرور و آقاست». ابن عبدالبر رحمه الله میگوید: روایات صحیح، در زمینهی این حدیث رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم در مورد حسن بن علی رضی الله عنه به حد تواتر رسیده که فرموده است: «إنّ ابني هذا سيّد وعسي الله أن يبقيه حتّي يصلح بين فئتين عظيمتين من الـمسلمين»[54]. یعنی: «این فرزندم، سید و آقاست؛ چهبسا خداوند، او را نگه دارد تا او را واسطهی صلح و سازش دو گروه بزرگ مسلمان بگرداند». این حدیث را جمعی از صحابه روایت کردهاند. در روایت ابوبکره آمده است: «و أنّه ريحانتاي من الدنيا». یعنی: «او، گل خوشبوی من در دنیاست». راوی میگوید: «من، نمیتوانم بر کسی آقایی کنم که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم او را سرور و آقا نامیده است»[55].
ابوبکره رضی الله عنه میگوید: از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که بر فراز منبر میفرمود: «ابني هذا سيد ولعل الله أن يصلح به بين فئتين من الـمسلمين» یعنی: «این فرزندم، سردار و آقاست؛ چهبسا خداوند، او را واسطهی صلح و سازش دو گروه بزرگ مسلمان بگرداند». ابوبکره میگوید: در آن هنگام، حسن رضی الله عنه کنار رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود که آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم ضمن بیان این فرموده، گاهی به حسن نگاه میکرد و گاهی به مردم[56].
ابن اثیر رحمه الله میگوید: گویا رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم به بردباری و شکیبایی حسن رضی الله عنه اشاره نمود. چنانچه در ادامهی سخنش در بیان فضیلت حسن رضی الله عنه بدین نکته اشاره فرمود که خداوند، او را واسطهی برقراری صلح و سازش درمیان دو دستهی بزرگ از مسلمانان قرار میدهد[57].
در تحفة الأحوذي آمده است: «این حدیث، بیانگر این است که ریاست، ویژهی شخص برتر نیست؛ بلکه رئیس، به کسی اطلاق میگردد که در رأس جمع زیادی از مردم قرار میگیرد. همچنین در این حدیث، به دو دستهی بزرگ از مسلمانان اشاده شده است»[58].
در حدیث بخاری نیز به دو دستهی بزرگ از مسلمانان اشاره شده است؛ مسلمانان در آن زمان که حسن رضی الله عنه واسطهی صلح و سازش قرار گرفت، دو دسته بودند: یک دسته با حسن رضی الله عنه و دستهی دیگر با معاویه رضی الله عنه . این، یکی از معجزات رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود؛ چراکه مطابق فرمودهاش، توسط حسن رضی الله عنه دو دستهی بزرگ از مسلمانان با هم صلح کردند.
اصل قضیه از این قرار بود که وقتی علی بن ابیطالب رضی الله عنه در اثر ضربهی عبدالرحمن بن ملجم مرادی در شب شنبه نوزدهم رمضان سال چهل هجری، به شهادت رسید، مردم با پسرش حسن رضی الله عنه بیعت کردند. حسن رضی الله عنه مدتی را در اندیشهی مسؤولیت خلافت سپری کرد و از آنجا که شاهد دودستگی مردم در این زمینه بود و مشاهده میکرد که عدهای، خواهان خلافت او هستند و عدهای نیز با معاویه رضی الله عنه همراه شدهاند، برای ایجاد صلح و آرامش درمیان مسلمانان و جلوگیری از ریختن خون آنها، در پنجم ماه ربیعالاول سال چهل ویک هجری، خلافت را به معاویه رضی الله عنه واگذار کرد. برخی ماه ربیعالثانی و بعضی هم جمادیالاول را تاریخ صلح امام حسن رضی الله عنه با معاویه دانسته اند. این صلح، حدود شش ماه پس از آغاز خلافت حسن بن علی رضی الله عنه بوقوع پیوست. آن سال را سال جماعت یعنی سال وحدت و یکپارچگی نامیدند و این، همان خبری بود که پیشتر رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم از وقوع آن خبر داده و فرموده بود: «لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين»[59]. یعنی «چهبسا خداوند، او را واسطهی صلح و سازش دو گروه بزرگ بگرداند».
این حدیث، گذشته از آنکه بیانگر یکی از معجزات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم است، دلیلی بر فضیلت حسن بن علی رضی الله عنه نیز میباشد. چراکه حسن رضی الله عنه دست از خلافت و حکومت کشید؛ نه آنکه کم بیاورد و یا تن به ذلت دهد؛ خیر، بلکه از آن جهت که به خاطر رضای خدا و به منظور جلوگیری از ریختن خون مسلمانان، مصلحت امت را در واگذاری خلافت به معاویه رضی الله عنه دانست و بدینسان مصلحت دین و دنیای مسلمانان را ترجیح داد.
سعید بن ابی سعید میگوید: همراه ابوهریره رضی الله عنه نشسته بودیم که در همین اثنا حسن بن علی رضی الله عنه آمد و به جمع ما سلام کرد و ما، جوابش را دادیم. اما ابوهریره رضی الله عنه متوجه آمدن حسن رضی الله عنه نشد. حسن رضی الله عنه راهش را گرفت و رفت. به ابوهریره رضی الله عنه گفتیم: این، حسن بن علی رضی الله عنه بود که به ما سلام کرد. ابوهریره رضی الله عنه بلافاصله برخاست و خود را به حسن رضی الله عنه رساند و گفت: ای سرورم! به ابوهریره رضی الله عنه گفتم: چرا گفتی: ای سرورم؟ ابوهریره رضی الله عنه گفت: از رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: «او، سرور و آقاست»[60].
از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت شده که گفت: «هر کس، دوست دارد به سرور و آقای جوانان بهشتی بنگرد، پس به حسن بن علی رضی الله عنه نگاه کند»[61].
تعدادی زیادی از صحابه رضی الله عنهم ، حدیث آقا بودن حسن و حسین رضی الله عنهما در بهشت را روایت کردهاند؛ علت کثرت روایات، این است که رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم بارها و در مجالس مختلف، این حدیث را بیان نموده است. برخی از اصحابی که این حدیث را روایت کردهاند، عبارتند از: «عمر بن خطاب، علي بن ابيطالب، ابوهريره، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله، اسامة بن زيد، براء بن عازب، مالك بن حويرث وعزة بن اياس و... رضی الله عنهم »[62].
دعای رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم برای حسن و حسین رضی الله عنهما
ابن عباس رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم برای حسن و حسین رضی الله عنهما بدین گونه دعا میکرد: «أعيذكما بكلمات الله التّامّات من كلّ شيطان وهامّة ومن كلّ عين لامّة»[63]. و سپس فرمود: «ابراهیم علیه السلام ، اسحاق و اسماعیل علیهماالسلام را به همین شکل به خدا میسپرد»[64]. این دعا، یکی از نسخههای منحصر به فرد طب نبوی برای کودکان است و یکی از ارکان توجه و رسیدگی به صحت و سلامتی اطفال، در نزد رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم بود؛ چنانچه عملکرد رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم برای حفاظت حسن و حسین رضی الله عنهما نیز گویای همین مطلب است[65]. در این حدیث، رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم اهمیت دعای والدین، برای فرزندانشان را نمایان کرده و به بیان فواید و پیامدهای ارزندهی دعای پدر و مادر پرداخته است؛ دعای آسایش و اطمینان و حفاظت و برکت برای فرزندان و والدین از یکسو و دعا برای حفاظت آنان از شیطان و حسادت از سوی دیگر، زمینهساز تمام موفقیتهاست. علاوه بر این، دعا، بنا به فرمودهی رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم مغز عبادت میباشد و بیانگر احساس نیازمندی انسان به خداوند و پناه بردن به او به عنوان یکی از مهمترین اهداف و آموزههای اسلام است.
احادیثی که حسن بن علی رضی الله عنه روایت کرده است
مسلمانان، اتفاقنظر دارند که اساسیترین علوم و معارفی که مسلمان را به رضایت خداوند، میرساند، قرآن کریم و سنت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم میباشد. سنت، عبارتست از اقوال و افعال ثابت شده از رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم یا اعمالی که مورد تأیید ایشان قرار گرفته است. سنت، تنها از طریق نقل و روایت، سینه به سینه و نسل به نسل، به مسلمانان رسیده و از این رو اهل حدیث و کارشناسان این رشتهی مهم علم اسلامی، توجه ویژهای به ثبت و ضبط راویان حدیث و شناخت آنان مبذول داشته و در این پهنه، اوضاع و احوال هر راوی را به دقت مورد بررسی قرار دادهاند تا در این راستا به اطمینان خاطر در دو جنبهی مورد اشارهی زیر دست یابند و جایگاه هر راوی را مشخص نمایند:
1- عدالت: عدالت، از دیدگاه حدیثشناسان، بدین معناست که راوی، در طول حیاتش، از سلوک و رفتار درستی برخوردار بوده و وضعیت خوبی داشته باشد. شرط دیگر عدالت راوی، این است که ضمن انجام وظایف شرعیاش، از محرمات دوری کرده و به صفات کمال، آراسته باشد.
2- حافظهی استوار و درازمدت؛ بدین معنا که راوی، حافظهی خوب و آمادهای در زمینه حفظ یا کتابت روایات و یا حفظ و نوشتن آنها داشته باشد. و این، یک مسألهی مهم و شرط اساسی برای تمام راویان بجز اصحاب بزرگوار رضی الله عنه است. زیرا صحابه رضی الله عنهم حاملان واقعی رسالت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم هستند که زیر نظر مستقیم آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم و با عنایت و توجه ویژهی وی، پرورش یافتهاند. از این رو خاندان رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم از لحاظ روایت حدیث، مورد توجه و احترام خاص اهل حدیث بوده؛ و امیرالمؤمنین علی و فرزندانش حسن و حسین رضی الله عنه به عنوان یاران گرامی رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فراتر از مطالعات و مناقشات علم حدیث میباشند. چنانچه:
1ـ بقی بن مخلد اندلسی (درگذشته به سال 276هـ) در المسند خود که یکی از بزرگترین مسندها میباشد، پانصد و هشتاد وشش حدیث از امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه روایت نموده است.
2ـ امام احمد بن حنبل (درگذشته به سال 241هـ) در کتاب المسند خود که اینک در دسترس ماست، هشتصد و نوزده حدیث از علی رضی الله عنه روایت کرده است.
3ـ مؤلفان شش کتاب مشهور روایی، یعنی: بخاری، مسلم، ابوداود، نسائی، ترمذی و ابن ماجه، سیصد و بیست و دو حدیث از علی رضی الله عنه روایت نمودهاندکه در این میان تعداد بیست حدیث، به صورت متفق و مشترک، توسط بخاری و مسلم روایت شده؛ نه حدیث علی رضی الله عنه را امام بخاری در صحیح خود آورده و پانزده حدیث را هم امام مسلم، به تنهایی از علی رضی الله عنه نقل نموده است. احادیث روایت شده از علی رضی الله عنه در زمینههای مختلفی از قبیل: عقائد، احکام، تفسیر و سایر مسایل مربوط به حیات دینی و دنیوی مسلمانان میباشد.
شمار احادیثی که امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه روایت کرده، بیش از احادیثی است که سایر خلفای راشدین از رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نقل نموده اند و این مسأله از آنجا ناشی میشود که وفات علی رضی الله عنه پس از همهی خلفا بوده و راویان زیادی نیز از او روایت کردهاند و در زمان او تعداد زیادی از تابعین نیز در جستجوی علم و دانش بودند و به کثرت سؤال میکردند و به خاطر در گذر زمان، مسایلی پدید آمد که نیازمند بررسی از زاویهی روایات و احادیث بود. بناراین راویان زیادی در مورد بسیاری از مسایل نوپدیدار آنزمان، به نقل و روایت احادیثی پرداختند که علی رضی الله عنه متناسب با مسایل آن روزگار برایشان روایت نمود. بدینترتیب این شرایط برای حسن بن علی رضی الله عنه فراهم شد که از پدرش، در زمینهی روایت حدیث، استفادهی زیادی ببرد و به نقل بسیاری از احادیث رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم بپردازد. میدانیم زمانی که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم وفات نمود، حسن رضی الله عنه سن و سال چندانی نداشت؛ اما او نیز همچون بسیاری از اصحاب خردسال از قبیل ابن عباس رضی الله عنه احادیث زیادی را از طریق پدر و مادرش روایت نموده است؛ چنانچه پسر امام حسن یعنی حسن بن حسن و نیز سوید بن غفله، ابوالحوراء سعدی، شعبی، هبیره بن بریم، اصبغ بن نباته و مسیب بن نجبه، از طریق حسن بن علی رضی الله عنه روایاتی را نقل کردهاند[66]. بقی بن مخلد در مسندش، تعداد سیزده حدیث رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم را از حسن بن علی رضی الله عنه روایت کرده است[67]. امام احمد نیز در مسند خود ده حدیث، به نقل از امام حسن رضی الله عنه آورده است. مجموع احایثی که در سنن اربعه از حسن رضی الله عنه نقل شده، شش حدیث میباشد. اینک به برخی از این احادیث میپردازیم:
1- ابوالحوراء از حسن بن علی رضی الله عنه نقل کرده است که گفت: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم به من آموخت که در قنوت وتر، این کلمات را بخوانم: «اللهمّ أهدني فيمن هديت وعافني فيمن عافيت، وتولني فيمن توليت، وبارك لي فيما أعطيت وقني شر ما قضيت، فإنك تقضي و لا يقضي عليك، إنه لا يذل من واليت، تباركت ربنا و تعاليت»[68]. یعنی: «الهی! مرا در زمره کسانی قرار بده که آنها را هدایت کردهای و مرا جزو کسانی قرار بده که به آنها عافیت عطا فرمودهای، الهی! مرا جزو کسانی قرار بده که تو، یاور آنانی، و هر چه که به من عنایت فرمودهای، مبارکش بگردان، و مرا از قضای بد، حفاظت کن، تویی که حکم میکنی، احدی بر تو حاکمیت ندارد. همانا کسی که تو او را حمایت کنی، ذلیل و خوار نمیشود؛ پروردگارا! تو بابرکت و بلندمرتبه هستی».
بدینترتیب ملاحظه میکنیم که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم توجه ویژهای به حسن بن علی رضی الله عنه داشت تا محبت الله عزوجل را در وجود وی نهادینه کند و او را با عبادت خدا و دعا و مناجات به درگاهش پیوند دهد؛ چراکه عبادت، دعا و همچنین ارتباط با خدای متعال، حقیقت توحید و یکتاپرستی الله متعال میباشد که تحقق آن، یکی از وظایف فراروی هر مسلمانی است و این، مسؤولیت همهی مسلمانان است که فرزندانشان را بر اساس توحید ناب و خالص تربیت کنند.
2- هبیره میگوید: حسن بن علی رضی الله عنه برای ما سخنرانی کرد و فرمود: «دیروز، مردی، از میان شما رفت که نه پیشینیان، به علم و دانش او رسیدهاند و نه آیندگان خواهند رسید. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم برای علی رضی الله عنه پرچم میبست و او را برای جهاد گسیل میکرد، در حالی که جبرئیل علیه السلام سمت راستش و میکائیل علیه السلام سمت چپش بود و علی رضی الله عنه تا به پیروزی نمیرسید، از جهاد باز نمیگشت»[69].
3- عمرو بن حبیش میگوید: حسن بن علی رضی الله عنه پس از شهادت پدرش برای ما سخنرانی کرد و گفت: «دیروز، مردی، شما را ترک گفت که نه پیشینیان در علم و دانش از او پیشی گرفتند و نه آیندگان به علم و دانش او خواهند رسید. چه بسا رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم علی رضی الله عنه را برای جهاد، اعزام میکرد و برای او، لوای جنگ را میبست و علی رضی الله عنه در حالی از جهاد بازمیگشت که فتح و پیروزی، نصیبش شده بود. علی رضی الله عنه هیچ درهم و دیناری از خود برجای نگذاشت مگر هفتصد درهم که آن را به منظور یک خدمتگزار برای خانواده اش نگه داشته بود»[70].
4- محمد بن علی میگوید: جنازهای را از کنار ما میبردند. همه جز حسن رضی الله عنه برخاستند. حسن گفت: «این، چه کاری بود که کردید؟ رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فقط از آنجهت برای مرده برخاست که از بوی جنازهی یهودی، اذیت شد»[71].
5- ابوالحوراء سعدی میگوید: به حسن بن علی رضی الله عنه گفتم: از رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم چه به خاطر داری؟ پاسخ داد: به یاد دارم که من، یک بار، یکی از خرماهای زکات را برداشتم و آنرا در دهانم گذاشتم. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم آنرا از دهانم، بیرون کشید و درمیان سایر خرماها گذاشت. شخصی گفت: چه ایرادی داشت اگر این خرما را میخورد؟ رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ما، صدقه نمیخوریم». حسن رضی الله عنه افزود: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم میفرمود: «دع ما يريبك إلي ما لا يريبك، فإن الصدق طمأنينة، و إن الكذب ريبة» یعنی: «آنچه، تو را آشفته میکند و به شبهه میافکند، واگذار و به چیزی روی بیاور که تو را در شبهه و آشفتگی نمیاندازد؛ همانا، راستی و صداقت، مایهی آرامش خاطر است و دروغ، سبب شک و آشفتگی». حسن رضی الله عنه گفت: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم این دعا را به ما آموخت که: «اللهمّ أهدني فيمن هديت وعافني فيمن عافيت، وتولني فيمن توليت، وبارك لي فيما أعطيت وقني شر ما قضيت، فإنك تقضي ولا يقضي عليك، إنه لا يذل من واليت، تبارك ربنا و تعاليت»[72]. یعنی: «الهی! مرا در زمره کسانی قرار ده که آنها را هدایت کردهای و مرا جزو کسانی قرار ده که به آنها عافیت عطا فرمودهای، الهی! مرا جزو کسانی قرار ده که تو یاور آنانی، و هر چه که به من عنایت فرمودهای، مبارکش بگردان، و مرا از قضای بد، حفاظت کن، تویی که حکم میکنی، احدی بر تو حاکمیت ندارد. همانا کسی که تو، او را حمایت کنی، ذلیل و خوار نمیشود. پروردگارا! تو بابرکت و بلندمرتبه هستی».
از حدیث رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم چنین برمیآید که صدقه، برای خاندان پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم روا نیست. صدقه، بر دو نوع میباشد: *صدقهی فرض که همان زکات است. و * صدقهی نفل. خدای متعال، میفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ ﴾ [التوبة: 103].
«(ای پیغمبر!) از اموال آنان، زکات بگیر تا بدینوسیله ایشان را (از رذائل اخلاقی و گناهان و تنگچشمی) پاک داری».
مفسران میگویند: منظور از صدقه در این آیه، زکات میباشد. البته در این مورد هیچ اختلاف نظری وجود ندارد که هر دو نوع صدقه، برای رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم روا نبوده و زکات (صدقهی فرض) همچنانکه بر رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم حرام بوده، بر خاندان آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم نیز حرام میباشد. گفتنی است: در مورد حرام بودن صدقهی نفلی بر خاندان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اختلاف نظر وجود دارد. از شافعی در این زمینه، دو قول نقل شده که صحیحترین قول، بر حرمت میباشد. حرمت صدقه یا زکات برای خاندان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برگرفته از حدیثی طولانی است که در بخشی از آن، آمده است: «إن الصدقة لا تنبغي لآل محمد، إنما هي أوساخ الناس»[73]. یعنی: «صدقه، برای خاندان محمد صل الله علیه و آله و سلم روا نیست، چرا که صدقه، چرک مال مردم است».
امام نووی رحمه الله در شرح این حدیث میگوید: «منظور از اینکه صدقه، چرک مال مردم میباشد، این است که صدقه، در واقع وسیلهی پاک کردن اموال مردم و پاک نمودن وجود آنان از رذائل اخلاقی و گناهان میباشد. به عبارتی، حدیث بدینمعنا میباشد که صدقه، وسیلهای برای پاک کردن آلودگی مال مردم است. چنانچه در آیهی 103 سورهی توبه به این نکته اشاره شده است. این حکم، برای گرامیداشت خاندان رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم و بهخاطر جایگاه والای آنها صادر شد[74]. به همین سبب خاندان رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم نه در زمان آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم و نه پس از آن، صدقه نمیگرفتند؛ بلکه از خمس غنایم، سهم خود را دریافت میکردند. خدای متعال، میفرماید:
﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ [الأنفال: 41]
«(ای مسلمانان) بدانید که تمام غنایمی را که فراچنگ میآورید، یک پنجم (خمس) آن، متعلق به خدا و پیغمبر و خویشاوندان(پیامبر) و ... است».
علما، در مورد اینکه بر چه کسانی به عنوان خاندان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم زکات حرام میباشد، اختلاف نظر دارند:
الف) ابوحنیفه، مالک و احمد، بر این باورند که صدقه، فقط بر بنیهاشم حرام است و آنها عبارتند از: خاندان علی، خاندان عباس، خاندان جعفر، خاندان عقیل و خاندان حارث بن عبدالمطلب. گفتنی است: فرزندان ابولهب از این حکم مستثنی هستند؛ چراکه حرمت صدقه برای بنیهاشم، برآمده از منزلت و جایگاه والای آنها و نیز بدان سبب میباشد که هم در دوران جاهلیت خود و هم پس از آنکه مسلمان شدند، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را یاری دادند. برخلاف ابولهب که همواره درصدد آزاررسانی به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بود و به همین خاطر نیز فرزندانش، سزاوار این منزلت والا نشدند[75].
برخی از علمای حنبلی، گفتهاند: خاندان ابولهب نیز مشمول این حکم میشوند. چراکه آنها از تبار هاشم هستند[76]. علاوه بر این عتبه و معتب فرزندان ابولهب، در فتح مکه مسلمان شدند و رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم از اسلام آوردن آنها خوشنود گردید و برای آنها دعا کرد. آن دو، در غزوههای حنین و طائف، حضور یافتند و نسبشناسان بر این باورند که نسل عتبه و معتب، ادامه یافته است[77].
ب) شافعی رحمه الله بر این باور است که صدقه، بر خاندان هاشم و مطلب، حرام است. دلیل امام شافعی، این است که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فقط از خمس غنایم، سهمی را به بنیهاشم و بنیمطلب داده و برای هیچ یک از سایر طوایف قریش، سهمی از خمس در نظر نگرفته است. چنانچه امام بخاری از جبیر بن مطعم رضی الله عنه روایت میکند که میگوید: من و عثمان بن عفان رضی الله عنه نزد رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم رفتیم و گفتیم: ای رسولخدا! شما به بنی عبدالمطلب، مقداری از سهم خمس را عطا کردید و چیزی به ما ندادید؛ در حالی که ما و آنها، با شما نسبت یکسانی داریم. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بنیهاشم و بنیمطلب، یکسان هستند»[78].
حدیث مذکور، بر این نکته دلالت دارد که بنیمطلب همچون بنیهاشم در خمس غنایم سهم دارند و از آنجا که بنیهاشم، جزو خاندان رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم هستند، بنیمطلب نیز به مثابه خاندان آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم بشمار میروند و به همین سبب، زکات، بر آنان حرام میباشد. سهمی که در خمس غنایم به آنان تعلق گرفته، جایگزین زکاتی است که بر آنان حرام شده و از این رو در حرام بودن زکات و به جای آن، استحقاق خمس، بنیهاشم و بنیمطلب، یکسان هستند[79].
پیشتر، دیدگاه امام احمد رحمه الله را در این زمینه آوردهایم که وی، صدقه را فقط بر بنیهاشم، ناروا میدانست. گفتنی است: امام احمد، در مورد حرمت صدقه بر بنیمطلب، دو دیدگاه دارد: یکی آنکه زکات بر بنیمطلب، حرام است؛ بدین دلیل که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إنا وبنو الـمطلب لم نفترق في جاهلية ولا إسلام إنما نحن شئ واحد»[80]. یعنی: «ما و بنیمطلب، در دورهی جاهلیت و پس از اسلام، از هم جدا نشدیم (و همواره با هم بودیم) و یکی، هستیم».
امام شافعی در مسند خود، این حدیث را روایت کرده که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إنما بنوهاشم وبنوالـمطلب، شيء واحد»[81]. یعنی: «بنیهاشم و بنیمطلب، یکی هستند». آنگاه رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم انگشتانش را در هم کرد. چرا که بنیمطلب، همچون بنیهاشم سزاوار یک پنجم خمس هستند و زکات، بر آنان حرام میباشد.
دیدگاه دیگر احمد حنبل رحمه الله همچون دیدگاه امام ابوحنیفه و امام مالک است که گرفتن زکات را برای بنیمطلب، جایز میداند؛ بدین دلیل که بنیمطلب، در حکم عمومی و فراگیر آیهی 60 سورهی توبه داخل هستند؛ خدای متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰكِينِ﴾ [التوبة: 60]
«زکات، مخصوص مستمندان، بیچارگان و گردآورندگان آن است».
البته حکم این آیه، شامل بنیهاشم نمیشود؛ چراکه رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إن الصدقة لا تحل لـمحمد ولا لآل محمد»[82]. یعنی: «صدقه، برای محمد صل الله علیه و آله و سلم و خاندان محمد صل الله علیه و آله و سلم ، حلال نیست». بدینترتیب، فقط بر بنیهاشم، ناروا میباشد. این دسته از فقها، قیاس بنیمطلب بر بنیهاشم را نادرست میدانند. زیرا بنیهاشم از لحاظ نسبت خویشاوندی با رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم ، به آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم نزدیکترند و بنیمطلب، بدان سبب از یک پنجم خمس غنایم، بهرهمند شدند که آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم را نصرت و یاری کرده بودند و نصرت و یاری، اساساً دلیل نمیشود که به آنان زکات، تعلق نگیرد[83].
فقها همچنین دربارهی دادن زکات به خاندان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در شرایطی که از یک پنجم خمس غنایم محرومند، سخن گفته و این موضوع را مطرح نمودهاند که اگر خاندان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به خاطر خالی بودن بیتالمال از اموال فیء[84]. و غنیمت یا به سبب سلطهی ستمگران بر اموال فیء و غنیمت، از سهم خود در یک پنجم خمس محروم شوند، در این صورت گرفتن زکات برای آنان چه حکمی دارد؟ برخی از علما، در این مورد بر این باورند که گرفتن زکات، برای آنان اشکالی ندارد؛ چنانچه امام ابوحنیفه رحمه الله در زمان خود پرداخت زکات به بنیهاشم را جایز میدانست؛ زیرا در آن زمان بنیهاشم از سهم خود در خمس محروم بودهاند[85].
بعضی از علمای مالکی گفتهاند: هرگاه خاندان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ازسهم خود در بیتالمال، محروم شوند و همین مسأله، زمینهساز فقر آنان گردد، در این صورت پرداخت زکات به آنان و یا به عبارتی گرفتن زکات توسط آنها جایز است[86]. در این باره ابوبکر ابهری[87]. میگوید: در چنین شرایطی، زکات و صدقهی نفلی، برای آنان جایز میباشد[88].
ابوسعید اصطخری، یکی از علمای شافعی، میگوید: اگر سادات، از سهم خود در خمس، محروم شوند، پرداخت زکات به آنان رواست؛ زیرا خاندان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به سبب برخورداری از یک پنجم خمس، از گرفتن زکات نهی شدهاند و چنانچه سهم خود از خمس را دریافت نکنند، دادن زکات به آنها، واجب میگردد[89]. چنانچه در حدیث آمده است: «إنّ لكم في خمس الخمس ما يكفيكم أو يغنيكم»[90]. یعنی: «همانا سهم شما در یک پنجم خمس، به اندازهای است که شما را کفایت یا بینیاز کند». همانطور که روشن است در این حدیث، عامل بینیازی از زکات، سهم یک پنجم خمس بیان شده و چنانچه عملاً این عامل وجود نداشته باشد، پرداخت زکات به سادات برای رفع نیازهای آنان، ایرادی ندارد. برخی از علمای حنبلی گفتهاند: گرفتن زکات برای سادات در صورت محرومیت از یک پنجم خمس جایز است؛ چرا که چارهای جز این برای رفع نیازهایشان، وجود ندارد[91]. ابن تیمیه رحمه الله ، همیننظر را دارد[92]. اینک به ادامهی احادیثی میپردازیم که حسن بن علی رضی الله عنه روایت کرده است:
6- ربیعة بن شیبان به حسن بن علی رضی الله عنه گفت: «از رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم چه به یاد داری؟» حسن رضی الله عنه فرمود: «رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم مرا به اتاق نگهداری اموال زکات برد؛ از میان اموال زکات، خرمایی برداشتم و در دهانم گذاشتم. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «القها فإنها لا تحل لرسول الله ولا لأحد من أهل بيته»[93]. یعنی: «آن را از دهانت بیرون بیاور؛ همانا صدقه، برای رسولخدا و هیچیک از اهل بیتش، حلال نیست».
7- ابوالحوراء میگوید: نزد حسن بن علی رضی الله عنه بودیم که از او سؤال شد: از رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم چه به خاطر داری؟. حسن رضی الله عنه گفت: همراه رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم راه میرفتم که از محل خرمن کردن خرماهای زکات، گذشت. یک خرما برداشتم و در دهانم نهادم. آن را از دهانم درآورد. شخصی گفت: چه ایرادی داشت اگر میگذاشتی که این خرما را بخورد؟ رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم در جوابش بدین نکته اشاره کرد که ما، خانوادهی محمد هستیم و برای ما، صدقه، روا نیست. همچنین از رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم نمازهای پنجگانه را یاد دارم[94].
8- ایوب بن محمد میگوید: حسن بن علی رضی الله عنه و ابن عباس رضی الله عنه جنازهای دیدند؛ یکی از آنها برخاست و دیگری برنخاست. آن یکی که برخاست، پرسید: مگر رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم با دیدن جنازه بلند نشد؟ آن یکی گفت: بلی و نشست[95].
آنچه گذشت، برخی از احادیثی بود که حسن بن علی رضی الله عنه روایت کرده است. به هر حال حسن بن علی رضی الله عنه یکی از اصحابی به شمار میرود که اهل فتوا نیز بوده و در جرگهی تراز سوم صحابه قرار داشته است. محدثان، علمای صحابه را براساس میزان فتواهایشان به سه تراز تقسیم کردهاند:
1- مکثر (کسانی که اقوال و فتواهای زیادی از آنان در دسترس است و به کثرت فتوا میدادهاند).
2- مقل (کسانی که اقوال و فتواهای اندکی از آنان در دسترس است).
3- متوسط (کسانی که از لحاظ میزان روایت و فتوا، فروتر از گروه اول و فراتر از طبقهی دوم قرار دارند).
ابن قیم رحمه الله هر طبقه از علمای صحابه را نام برده است؛ از یکصد و سی و اندی صحابه اعم از مرد و زن، فتواهایی در دسترس است که از لحاظ تعداد این فتواها، به سه طبقه تقسیم میشوند:
الف) طبقهی اول (مکثر): عبارتند از: «عمر بن خطاب، علي بن ابيطالب، عبدالله بن مسعود، امالـمؤمنين عايشه، زيد بن ثابت، عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم ».
ابومحمد بن حزم میگوید: از فتواهای هر یک از اینها میتوان، کتابهای زیادی به نگارش درآورد. چنانچه ابوبکر محمد بن موسی بن یعقوب بن مأمون، فتاوای ابن عباس رضی الله عنه را در بیست کتاب گرد آورده است. ابوبکر محمد بن موسی، یکی از امامان سرآمد در علوم اسلامی و حدیث بوده است.
ب) طبقهی دوم (متوسط): ابو محمد میگوید: این دسته از صحابه رضی الله عنهم عبارتند از: ابوبكر صديق، امسلمه، انس بن مالك، ابوسعيد خدري، ابوهريره، عثمـان بن عفان، عبدالله بن عمرو بن عاص و عبدالله بن زبير و ... رضی الله عنهم .
ج) طبقهی سوم (مقل): از این دسته از صحابه، یک یا دو مسأله و یا اندکی بیشتر، روایت شده که عبارتند از: «ابوالدرداء، ابوالیسر، ابوسلمه مخزومی، ابوعبیدة بن جراح، حسن و حسین فرزندان علی بن ابیطالب، نعمـان بن بشیر، ابی بن کعب، ابوایوب، طلحه، ابوطلحه، ابوذر، امعطیه، امالـمؤمنین صفیه، امالـمؤمنین حفصه و امالـمؤمنین امحبیبه» رضی الله عنهم [96].
شمایل و اوصاف زیبای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به روایت حسن بن علی رضی الله عنه
حسن بن علی رضی الله عنه میگوید:[97]. از داییام هند بن ابی هاله در مورد شمایل زیبای رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم پرسیدم. وی، در پاسخم چنین گفت: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم زیبایی چشمگیری داشت و راست قامت و والامقام بود؛ چهرهاش، مانند ماه شب چهارده میدرخشید؛ میانه قامت بود؛ نه زیاده از حد بلندبالا و نه بیش از اندازه کوتاهقد. درشتاندام و قویهیکل بود؛ گیسوانش، اندکی فرخورده و مجعد بود و هرگاه موهایش را روی پیشانی میریخت، آنها را به چپ و راست شانه میکرد و فرق باز مینمود و چون گیسوانش را انبوه میگذاشت، از نرمی گوشش، نمیگذشت. سپید گندمگون بود و پیشانی بلندی داشت. ابروانش، کمانی و به هم پیوسته بود و درمیان آنها مویرگی وجود داشت که وقتی عصبانی میشد، حرکت میکرد. بینی باریک و کشیدهای داشت و از او نوری، ساطع میشد که اگر کسی دقت نمیکرد، آن را ابر سفیدی میپنداشت و صورتش پرگوشت نبود. دندانهای پیشین آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم ، اندکی فاصله داشتند و از سینه تا نافش، یک رشته مو، کشیده شده بود. گردنی نقرهمانند و صاف داشت که نه زیاده از حد لاغر بود و نه بیش از اندازه چاق و پرگوشت. خوشاندام بود؛ چنانکه شکم و سینهاش، در یک امتداد قرار داشت. سینهاش، پهن و عریض بود و اندامش، ورزیده. حد فاصل سینه و نافش، با رشته مویی به هم وصل میشد و سایر قسمتهای بدنش، مویی نداشت و جاهای دیگر سینه و شکمش، بی مو بود، ولی دستان و شانهها و بالای سینهاش،پرموی بود. ساعد و بازوی بلندی داشت و کف دستانش، پهن بود. قدمهایش نیز همانند کف دستانش درشت بود. مژگانی پرپشت و بلند داشت و گودی کف پاهایش زیاد بود. پاهایی نرم و هموار داشت که چون بر آن آب میریخت، به سرعت از روی آن میلغزید. هنگام راه رفتن، به جلو متمایل میشد و پاهایش را از زمین میکند و باوقار و تند راه میرفت؛ به گونهای که گویا از بلندی به سراشیبی میرود. قدمهایش را با قوت برمیداشت و آرام میگذاشت و هرگاه به کسی روی میکرد، با تمام اندامش به سوی او برمیگشت. همواره نگاهش به پایین بود و بیشتر به زمین نگاه میکرد تا به آسمان. بیشتر موارد، به نیمنگاهی اکتفا مینمود و هنگام راه رفتن، یارانش را جلوتر از خود قرار میداد و به هر کس که میرسید، بیدرنگ سلام میکرد و آغازگر سلام بود.
حسن رضی الله عنه میگوید: به او گفتم: از چگونگی سخن گفتن رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم برایم بگو. وی، پاسخ گفت: بیشتر موارد ساکت بود و بدون ضرورت، سخن نمیگفت. در آغاز و پایان کلامش، نام خدا را بر زبان میآورد و سخنان جامع و کاملی میگفت و سخنانش، قول فصل بود و زیاده از حد فهم یا کمتر از آنکه قابل درک باشد، نبود. نه، درشتی میکرد و نه خود یا کسی را خوار مینمود. کوچکترین نعمت خدا را بزرگ میشمرد و هیچ نعمتی را ناچیز و نکوهیده نمیدانست خوردنیها و نوشیدنیها را نه نکوهش میکرد و نه تعریف. به خاطر دنیا و مسایل دنیوی خشم نمیگرفت و هرگاه حقی پایمال میشد یا مورد تعرض قرار میگرفت، هیچکس را یارای مقاومت در برابر خشم آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم نبود. هیچگاه بهخاطر خودش خشمگین نمیشد و هرگز برای خویش، انتقام نمیگرفت. هرگاه قصد اشاره کردن داشت، با تمام کف دستش اشاره میکرد و هنگام اظهار تعجب و شگفتی دستش را پشت و رو مینمود و هنگام سخن گفتن، دستش را حرکت میداد و هرگاه به خشم میآمد، روی برمیگرداند و به رویش نمیآورد. در بیشتر موارد، خندیدن وی در قالب تبسم بود و قطرات اشک شادی همانند دانههای باران از زیر پلکهایش سرازیر میشد.
حسن رضی الله عنه میگوید: مدتی از بازگو کردن این ویژگیهای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای حسین رضی الله عنه خودداری کرد و زمانی که این مطالب را برایش بازگو نمودم، دیدم که پیش از من، دربارهی شمایل رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم از هند سؤال کرده و پاسخش را شنیده است. همچنین دریافتم که حسین رضی الله عنه در مورد چگونگی ورود و خروج رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم به خانهاش از پدرمان علی رضی الله عنه سؤال کرده و به همه چیز دربارهی آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم پی برده است.
حسین رضی الله عنه میگوید: از پدرم دربارهی عملکرد رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم پس از ورود به خانهاش، پرسیدم. وی، در پاسخ فرمود: زمانی که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم به خانهاش میرفت، وقتش را به سه قسمت، تقسیم مینمود، بخشی را به (عبادت) الله اختصاص میداد، بخشی را به خانوادهاش و قسمتی را هم به خودش و آنگاه بخش مربوط به خودش را میان خود و مردم تقسیم میکرد. و در همان وقت خواص صحابه رضی الله عنهم نزدش میرفتند و آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم هیچ چیزی را از آنان دریغ نمیکرد. عادت رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم بر این بود که در زمان اختصاصیافته به مردم، فضلا و سرآمدان را بر دیگران ترجیح میداد و بر اساس جایگاه دینی افراد، وقتش را در اختیار آنها میگذاشت و نیاز و خواستهی یکایک آنان را برآورده میساخت و به آنان مشغول میگشت و ایشان را به کارهایی وا میداشت که مصلحتشان در آن بود و آنها را به مواردی رهنمون میگشت که شایستهی آنان بود و سپس میفرمود: «ليبلغ الشاهد الغائب، وأبلغوني حاجة من لايستطيع إبلاغها، فإنه من أبلغ سلطانا حاجة من لا يستطيع إبلاغها ثبّت الله قدميه يوم القيامة»[98]. یعنی: «هر آن کس از شما که حضور دارد، به کسانی که حضور ندارند، برساند و به من نیاز و خواستهی کسی را برسانید که نمیتواند آن را به من برساند؛ چراکه هر کس، نیاز کسی را به سلطان برساندکه خودش از رساندن آن به سلطان ناتوان است، خدای متعال، روز قیامت او را ثابت قدم میگرداند».بزرگان صحابه رضی الله عنهم نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میرفتند و پس از آن، مجلس را ترک میکردند که علم و بهرهی زیادی کسب مینمودند و از مجلس او در حالی برمیخاستند که راهنمایان و نشاندهندگان خیر و نیکی شده بودند. حسین رضی الله عنه میگوید: از پدرم، دربارهی عملکرد رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم در خارج از خانهاش سؤال کردم. پاسخ داد: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم زبانش را جز برای گفتن سخنانی که مفید بود، در کام نگاه میداشت و یاران خود را با هم مأنوس میگردانید نه آنکه آنان را از هم دور سازد و یا باعث رنجش آنها گردد.پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بزرگان هر قوم و قبیلهای را بزرگ میداشت و آنان را زمامدار قوم و قبیلهشان قرار میداد و بیآنکه خوش اخلاقی و گشادهروییاش را از آنان دریغ کند، از آنان پرهیز مینمود. رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم همواره جویای احوال یارانش بود و از آنچه درمیان مردم میگذشت، پرس و جو مینمود؛ کارهای نیک را نیک میدانست و آن را تأیید میکرد و کارهای زشت را نکوهیده میدانست و از آن برحذر میداشت. از هیچ چیز غفلت نمیکرد که مبادا یارانش غفلت کنند یا خسته شوند. در همه حال آماده بود و در ارتباط با حق نه کوتاه میآمد و نه از آن میگذشت. کسانی که با رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم نشست و برخاست بیشتری داشتند، نیکان و سرآمدان مردم بودند و بهترین شخص نزد آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم کسی بود که خیرخواهتر از همه بود و والاترین منزلت را نزد وی، کسانی داشتند که بیش از دیگران با همنوعانشان همدردی و همراهی میکردند.
حسین رضی الله عنه میگوید: از عملکرد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به هنگام نشستن پرسیدم. پدرم در جواب گفت: بدون آنکه ذکر خدا بگوید، نه مینشست و نه برمیخاست. وقتی به مجلسی وارد میشد، همان جایی مینشست که در کنار آخرین نفر، خالی بود و همه را به این عمل توصیه مینمود و از لحاظ توجه کردن به همنشینانش و سخن گفتن با آنها، سهم هر یک را میداد و طوری عمل میکرد که به هیچیک از همنشینانش، این احساس دست ندهد که آن دیگری، نزد آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم گرامیتر از اوست. هر کس برای عرض خواستهاش، رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم را ایستاده یا نشسته، معطل میکرد، آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم بیش از آن فرد شکیبایی میورزید تا آن فرد کارش تمام میشد و هرگاه کسی از او حاجتی میخواست، تا آنجا که میتوانست نیازش را برآورده میکرد و در غیر این صورت با گفتن سخن خوب و پسندیده، او را با رضایت کامل بازمیگرداند. نرمخویی و اخلاق خوبش، شامل حال همهی مردم میشد و برای همه، به مثابه یک پدر بود و همهی مردم، نزد او از حقی مساوی و یکسان برخوردار بودند و مجلس و محفلش، مجلس علم و بردباری و امانت و شکیبایی و حیا بود ودر آن، صداها بلند نمیشد و عیب هیچ کسی بیان نمیگشت و آبروی هیچ کسی هدف عیبجویی دیگران قرار نمیگرفت. در محضر آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم همه با هم برادر بودند و تنها ملاک برتری، تقوا بود و همگان در مجلس ایشان، فروتن و متواضع بودند؛ کوچکترها، احترام برزگترها را نگه میداشتند و بزرگترها، به کوچکترها مهر و محبت میورزیدند و نیازمندان را بر خود ترجیح میدادند و با غریبها انس و الفت میگرفتند و به آنها رسیدگی میکردند.
حسین رضی الله عنه میگوید: از پدرم در مورد رفتار و منش رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم درمیان همنشینانش پرسیدم. پدرم، پاسخ داد: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم همواره گشادهروی و خوش اخلاق و نرمخوی بود و درشتخوی و سنگدل نبود. داد و فریاد نمیکرد و ناسزا نمیگفت و عیبجو و خردهگیر نبود و بخل و خساست نمیورزید. نسبت به آنچه که خوشش نمیآمد، خود را به بیخبری میزد و هیچ کس را از خوبی خود، ناامید نمیکرد و در او یأس و ناامیدی نمیافکند. خودش، از سه چیز میپرهیخت: جر و بحث نابجا، زیادهگویی و پرداختن به کارهای بیهوده؛ مردم را نیز از سه چیز برحذر میداشت: کسی را سرزنش نکنند؛ به دنبال عیبجویی کسی نباشند و کسی را رسوا نسازند. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم فقط در مورد چیزی سخن میگفت که سخن گفتن در آن مورد را زمینهساز اجر و پاداش میدانست و هرگاه سخن میگفت، همنشینانش، آنچنان سر به زیر و خاموش میشدند که گویا پرنده، روی سرشان نشسته بود. همراهان ایشان، تنها زمانی سخن میگفتند که آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم ساکت میشد و هر کس در محضر رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم سخن میگفت، دیگران سکوت میکردند تا سخنش را به پایان برساند. در برابر جفا و درشتگویی دیگران، صبر و شکیبایی میورزید و یارانش دوست داشتند تا غریبان به مجلس آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم بیایند تا بدینسان با طرح سؤال از سوی افراد تازهوارد، زمینهی بیشتری برای بهرهمندی آنان از رهنمودهای رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فراهم گردد. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میفرمود: «هرگاه، نیازمندی را دیدید که در پی حاجت خویش است، به او در برآوردن نیازش، یاری برسانید». آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم اجازه نمیداد که کسی از ایشان تعریف و تمجید نماید مگر آنکه در این زمینه، اعتدال و میانهروی را رعایت میکرد و به حق سخن میگفت و جلوی سخن گفتن کسی را نمیگرفت مگر آنکه از دایرهی حق و حقیقت تجاوز مینمود؛ در این صورت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم سخن آن شخص را قطع میکرد یا برمیخاست و میرفت.
آیهی تطهیر و حدیث کساء:[99].
منظور از آیهی تطهیر، آیهی 33 سورهی احزاب است که خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾ [الأحزاب: 33].
«خداوند، قطعاً میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک سازد»..
منظور از حدیث کساء، حدیثی است که امامؤمنین عایشه رضی الله عنها روایت کرده است. عایشه رضی الله عنها میگوید: یک روز صبح، رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم عبایی کتانی و سیاه بر تن داشت؛ در این اثنا حسن بن علی رضی الله عنه آمد. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم او را زیر عبا برد. سپس حسین بن علی رضی الله عنه آمد. رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم او را هم زیر عبا برد. آنگاه فاطمه رضی الله عنها آمد. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم او را نیز زیر عبا برد. وانگهی علی رضی الله عنه آمد. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم او را هم زیر عبا برد و سپس این آیه را تلاوت کرد:
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾ [الأحزاب: 33].
«خداوند، قطعاً میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک سازد».
اینکه عایشهی صدیقه رضی الله عنها ، راوی این حدیث است، بیانگر دروغ و افترای کسانی است که ادعا میکنند: صحابه، فضایل علی رضی الله عنه را کتمان میکردند. آری؛ راوی این حدیث، عایشهی صدیقه رضی الله عنها ست؛ همو که برخی او را به بغض علی رضی الله عنه متهم میکنند[100].
آیهی تطهیر درمیان آیاتی قرار گرفته که مخاطبان آن، همسران رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم هستند؛ چنانکه خدای متعال، در آغاز و پایان این آیات، مادران مؤمنان را خطاب قرار میدهد و میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا٢٨ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا٢٩ يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖ يُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَيۡنِۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا٣٠ ۞وَمَن يَقۡنُتۡ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَيۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا كَرِيمٗا٣١ يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٣٢ وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣ وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا٣٤﴾ [الأحزاب: 28-34].
«ای پیغمبر! به همسران خود بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را میخواهید، بیایید تا به شما هدیهای مناسب بدهم و شما را به طرز نیکویی رها سازم. و اما اگر شما خدا و پیغمبرش و سرای آخرت را میخواهید (و به زندگی ساده از نظر مادی، و احیاناً محرومیتها قانع هستید) خداوند برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده ساخته است. ای همسران پیغمبر! هر کدام از شما مرتکب گناه آشکاری شود (از آنجا که مفاسد گناهان شما در محیط تأثیر سوئی دارد و به شخص پیغمبر هم لطمه میزند) کیفر او دو برابر (کیفر دیگران) خواهد بود و این برای خدا آسان است. و هر کس از شما در برابر خدا و پیغمبرش خضوع و اطاعت کند و کار شایسته انجام دهد، پاداش او را دوچندان خواهیم داد، و برای او (در قیامت) رزق و نعمت ارزشمندی فراهم ساختهایم. ای همسران پیغمبر! شما (در فضل و شرف) مثل هیچ یک از زنان (دیگر) نیستید. اگر میخواهید پرهیزگار باشید (بهگونهی هوسانگیز) صدا را نرم و نازک نکنید که بیماردلان، چشم طمع به شما بدوزند. و بلکه به صورت شایسته و برازنده سخن بگویید. (بدانگونه که مورد رضای خدا و پیغمبر اوست). و در خانهی خود بمانید (و جز برای کارهایی که خدا بیرون رفتن برای انجام آنها را اجازه داده است، از خانهها بیرون نروید) و همچون جاهلیت پیشین درمیان مردم ظاهر نشوید و خودنمایی نکنید (و اندام و وسایل زینت خود را در معرض تماشای دیگران قرار ندهید) و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و از خدا و پیغمبرش اطاعت نمایید. خداوند قطعاً میخواهد پلیدی را از اهل بیت (پیغمبر) دور کند و شما را کاملاً پاک سازد. و آیات خدا و سخنان حکمتانگیز (پیغمبر) را که در منازل شما خوانده میشود (بیاموزید و برای دیگران) یاد کنید. بیگمان خداوند دقیق و آگاه است».
کاملاً روشن است که همه جای این آیات، همسران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مخاطب قرار گرفتهاند و تمام امر و نهی و وعید موجود در این آیات، متوجه آنان است. اما با این حال باید مشخص نمود که چرا با وجودی که مخاطبان آیهی تطهیر، ازواج مطهرات هستند، اما در این آیه، صیغهی مذکر بکار رفته است؟ باید گفت: اولاً در این آیه از آن جهت ضمیر مذکر آمده که بیان شود نفع این آیه، علاوه بر زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شامل افراد دیگری هم میشود که برخی از آنها مذکر هستند و این، یک قاعده و دستور زبان عربی است که چنانچه تعدادی زن و مرد گرد هم آیند، در مورد جمع متشکل از مذکر و مؤنث، قاعدهی مذکر بکار میرود. از این رو نمایان میگردد که علاوه بر زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم افرادی که در حدیث نام برده شدند، یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین رضی الله عنه نیز در جرگهی اهل بیت قرار میگیرند؛ آن هم بطور ویژه. چراکه در حدیث، نام آنان بطور خاص گرفته شده است. همچنانکه اهل بیت، به همین افراد مذکور خلاصه نمیشوند. بلکه افراد دیگری نیز در شمار اهل بیت قرار دارند. از جمله زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم . چنانچه یک بار از زید بن ارقم رضی الله عنه سؤال شد که آیا زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از اهل بیت او هستند؟ زید رضی الله عنه در پاسخ گفت: زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم جزو اهل بیت او هستند و اما اهل بیت او که صدقه بر آنان حرام است، عبارتند از: آل علی، آل جعفر، آل عقیل، آل عباس[101].
برخی، آیهی تطهیر را به صورت بریده و بدون بیان اسلوب قرآنی آن، عَلَم میکنند و بیآنکه به مخاطبان اصلی آیه یعنی زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم توجه نمایند، حدیث کساء را دلیل میگیرند و ادعا میکنند که اهل بیت، فقط و فقط عبارتند از: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم ، علی، فاطمه، حسن وحسین رضی الله عنه که از آنها، به پنج تن آل عبا یاد مینمایند. شیعیان با همین روش استدلالی و با استناد به حدیث کساء که توسط عائشه و امسلمه رضی الله عنهما روایت شده، بر این باورند که آیهی تطهیر، دلیل عصمت علی، فاطمه، حسن و حسین رضی الله عنه از تمام خطایا و گناهان بزرگ و کوچک میباشد. البته بنابر اعتقاد اهل تشیع، عصمت، یکی از شرایط امامت و بلکه از اساسیترین باورهای شیعیان میباشد و از اهمیت و جایگاه ویژهای در اعتقادات آن برخوردار است و همین امر، باعث شده تا برخی از شیعیان، ویژگیها و توانمندیهای علمی و عملی فرابشری و نامحدودی برای امامان قایل شوند و حتی چنین پنداری درمیان آنها گسترش یابد که امامان، در برابر هیچ کس مسؤول نیستند و اصلاً امکان ندارد که از آنها خطایی سرزند؛ از این رو هر عملی که انجام دهند، نه تنها قابل نقد نیست، بلکه ایمان آوردن به آن و تصدیقش، واجب میباشد. این پندار، برآمده از آن است که اساساً یکایک افعال امامان را درست و نیک میدانند و بر این باورند که امامان، چیزهایی میدانند که دیگران نمیدانند. به همین سبب نیز ائمه، در تمام جنبههای زندگانی معصوم هستند و هیچ گناه بزرگ و کوچکی مرتکب نمیشوند و هیچ معصیتی از آنان سر نمیزند و اساساً بروز هرگونه خطا یا نسیان از آنان غیر ممکن است. چنانچه شیخ مفید، بدین نکته تصریح کرده و گفته است: امامانی که در مقام پیامبران قرار گرفتهاند، در اجرای احکام و اقامهی حدود و قوانین دینی و همچنین حفاظت دین و شریعت و تأدیب و آگاهی مردم، از عصمتی همچون عصمت پیامبران برخوردارند و امکان ندارد که از آنان گناه بزرگ و کوچکی سرزند و یا در هیچ یک از مسایل دینی، دچار اشتباه شوند و یا ذرهای از احکام دین را از یاد ببرند. این، اعتقاد عموم امامیه است جز تعداد اندکی از آنان[102].
شیخ مفید در این زمینه دلایل خودش را ذکر نموده است که میتوانید به اوائل المقالات وی مراجعه کنید. البته بنده نیز در کتاب سیرت علی بن ابیطالب رضی الله عنه دراین باره به تفضیل سخن گفتهام.
اینک دلایل شیعیان را در مورد آیهی تطهیر مورد بررسی قرار میدهیم:
1- روایت امامؤمنین امسلمه رضی الله عنها که به اشکال مختلف نقل شده است.
امسلمه رضی الله عنها میگوید: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم در خانهی من بود و علی و فاطمه و حسن و حسین رضی الله عنه نیز حضور داشتند. برای آنها غذایی آماده کردم؛ آنان از آن غذا تناول کردند و سپس خوابیدند. رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم رواندازی، روی آنها انداخت و سپس گفت: «اللهمّ هؤلاء أهل بيتي، أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً» یعنی: «بارخدایا! اینها، اهل بیت من هستند؛ پلیدی را از آنان دور کن و آنها را پاک نما». در روایت دیگری آمده است: رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم آنان را روی قطیفهای نشانید و سپس چهار گوشهی آن را گرفت و آن را روی سر آنها کشید و سپس دست راستش را به دعا برداشت و گفت: «اللهمّ هؤلاء أهل بيتي، أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً» یعنی: «بارخدایا! اینها، اهل بیت من هستند؛ پلیدی را از آنان دور کن و آنها را پاک نما». این دو روایت، همانند روایتی است که امام مسلم از امالمؤمنین عایشهی صدیقه رضی الله عنها روایت کرده است. البته نمیتوان بر اساس این دو روایت به طور قطع نظر داد که دیگران، جزو اهل بیت نیستند یا مشمول این فضیلت قرار نمیگیرند[103]. روایات دیگری که از امسلمه رضی الله عنها نقل شده، دال بر این است که این بانوی بزرگوار، همراه علی و فاطمه و حسن و حسین رضی الله عنهم ، زیر عبا یا روانداز نبوده است؛ برخی از این روایات، ضعیف و برخی نیز صحیح هستند. یکی از این روایات، از این قرار است: زمانی که آیهی تطهیر در خانهی امسلمه رضی الله عنها بر رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نازل شد، آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم ، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند و آنان را با رواندازی پوشانید؛ علی رضی الله عنه نیز پشت سر آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم بود؛ او را هم با رواندازی پوشانید و سپس فرمود: «اللهمّ هؤلاء أهل بيتي، أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً» یعنی: «بارخدایا! اینها، اهل بیت من هستند؛ پلیدی را از آنان دور کن و آنها را پاک نما». امسلمه رضی الله عنها گفت: ای پیامبرخدا! من هم با آنها هستم. رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنت على مكانك وأنت على خير» یعنی: «تو، بر جای خودت هستی و بهتری». گویا رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم بیان نمود که امسلمه رضی الله عنها اساساً جزو اهل بیت است و نیازی به این نیست که زیر کساء برود.
البته روایت درستی وجود دارد دال بر اینکه ام سلمه رضی الله عنها پس از آنکه افراد مذکور از زیر روانداز، بیرون آمدند، همانند آنها به زیر روانداز رفته است. شاید علتش، این بود که با وجود علی بن ابیطالب رضی الله عنه در زیر آن روانداز، برای امسلمه رضی الله عنها درست نبوده که زیر روانداز برود و از این رو رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پس از بیرون آمدن علی رضی الله عنه و دیگران از زیر روانداز، امسلمه رضی الله عنها را نیز زیر روانداز برده است. شهر میگوید: زمانی که خبر شهادت حسین بن علی رضی الله عنه به مدینه رسید، امسلمه رضی الله عنها اهل عراق را لعن و نفرین نمود و گفت: خدا، آنان را بکشد که حسین را کشتند. خدا، لعنتشان کند که به حسین خیانت کردند و تنهایش گذاشتند. من رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم را دیدم که فاطمه رضی الله عنها بامدادان در حالی نزد ایشان آمد که دیگی پر از کاچی با خود داشت. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم از فاطمه رضی الله عنها سؤال کرد: پسرعمویت کجاست؟ فاطمه رضی الله عنها گفت: در خانه است. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «برو و او را به اینجا بخوان و دو پسرت را هم با خود بیاور». فاطمه رضی الله عنها رفت و در حالی که دست هر یک از پسرانش را گرفته بود، به محضر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد و علی رضی الله عنه نیز پشت سرشان میآمد تا اینکه در محضر رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم حاضر شدند. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم حسن و حسین را روی دامانش نشانید و علی رضی الله عنه را سمت راستش و فاطمه را سمت چپش و آنگاه پارچهای خیبری ر اکه قطیفه بود، روی همهی آنها کشید و با دست چپش زیرانداز را گرفت و با دست راستش دست به دعا برداشت و گفت: «اللهمّ هؤلاء أهل بيتي، أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً» یعنی: «بار خدایا! اینها، اهل بیت من هستند؛ پلیدی را از آنان دور کن و آنها را پاک نما». گفتم: ای رسولخدا! آیا جزو اهل بیت شما نیستیم؟ فرمود: «چرا؛ زیر پارچه بیا». من، پس از آنکه رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم برای پسرعمویش علی و نوههایش و همچنین برای دخترش فاطمه دعا کرد، به زیر قطیفه رفتم. بدین ترتیب رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم امسلمه رضی الله عنها را نیز در شمار اهل بیت برشمرد.
ب) همین که مخاطبان آیاتِ قبل و بعد آیهی تطهیر، همسران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم هستند، دال بر این است که آیهی تطهیر، بر عصمت دلالت نمیکند.
خدای متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا٢٨ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا٢٩ يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖ يُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَيۡنِۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا٣٠ ۞وَمَن يَقۡنُتۡ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَيۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا كَرِيمٗا٣١ يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٣٢ وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣ وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا٣٤﴾ [الأحزاب: 28-34].
«ای پیغمبر! به همسران خود بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را میخواهید، بیایید تا به شما هدیهای مناسب بدهم و شما را به طرز نیکویی رها سازم. و اما اگر شما خدا و پیغمبرش و سرای آخرت را میخواهید (و به زندگی ساده از نظر مادی، و احیاناً محرومیتها قانع هستید) خداوند برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده ساخته است. ای همسران پیغمبر! هر کدام از شما مرتکب گناه آشکاری شود (از آنجا که مفاسد گناهان شما در محیط تأثیر سوئی دارد و به شخص پیغمبر هم لطمه میزند) کیفر او دو برابر (کیفر دیگران) خواهد بود و این، برای خدا آسان است. و هر کس از شما در برابر خدا و پیغمبرش خضوع و اطاعت کند و کار شایسته انجام دهد، پاداش او را دوچندان خواهیم داد، و برای او (در قیامت) رزق و نعمت ارزشمندی فراهم ساختهایم. ای همسران پیغمبر! شما(در فضل و شرف) مثل هیچ یک از زنان (عادی مردم) نیستید. اگر میخواهید پرهیزگار باشید (بهگونهی هوسانگیز) صدا را نرم و نازک نکنید (و با ادا و اطواری بیان ننماید) که بیماردلان چشم طمع به شما بدوزند. و بلکه به صورت شایسته و برازنده سخن بگویید. (بدانگونه که مورد رضای خدا و پیغمبر اوست). و در خانهی خود بمانید (و جز برای کارهایی که خدا، بیرون رفتن برای انجام آنها را اجازه داده است، از خانهها بیرون نروید) و همچون جاهلیت پیشین درمیان مردم ظاهر نشوید و خودنمایی نکنید (و اندام و وسایل زینت خود را در معرض تماشای دیگران قرار ندهید) و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و از خدا و پیغمبرش اطاعت نمایید. خداوند قطعاً میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت (پیغمبر) دور کند و شما را کاملاً پاک سازد. و آیات خدا و سخنان حکمتانگیز (پیغمبر) را که در منازل شما خوانده میشود (بیاموزید و برای دیگران) یاد کنید. بیگمان خداوند دقیق و آگاه است».
پرواضح است که همه جای این آیات، همسران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مخاطب قرار گرفتهاند و تمام امر و نهی و وعده و وعید موجود در این آیات، متوجه آنان است. این موضوع، درخور توجه است که چرا در آیهی تطهیر، ضمیر مذکر بکار رفته، در صورتی که مخاطبان آیه زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هستند، باید گفت: در این آیه از آن جهت ضمیر مذکر بکار رفته است که مشخص شود، این آیه علاوه بر زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شامل افراد دیگری هم میشود که برخی از آنها مذکر هستند و این، قاعده و دستور زبان عربی است که دربارهی مجموعهای که متشکل از مرد و زن است، قاعدهی مذکر بکار میرود. از اینرو نمایان میگردد که علاوه بر زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم افراد دیگری که در حدیث نام برده شدند، یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین رضی الله عنه نیز در جرگهی اهل بیت قرار میگیرند و از همین بابت نیز رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم آنان را دعا کرد؛ همانطور که همسر هر فردی، جزو اهل بیت او میباشد. در زبان عربی به هنگام احوالپرسی میپرسند: کیف أهلک؟ یعنی اهل تو چطورند؟ که منظور، همسران شخص میباشد. به عبارتی واژهی اهل، در زبان عربی به همسر شخص اطلاق میگردد. همچنانکه خدای متعال میفرماید:
﴿قَالُوٓاْ أَتَعۡجَبِينَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۖ رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ٧٣﴾ [هود: 73].
«گفتند: آیا از کار خدا شگفت میکنی؟ ای اهل بیت (نبوت)، رحمت و برکات خدا شامل شما است (پس جای تعجب نیست اگر به شما چیزی عطا کند که به دیگران عطا نفرموده است). بیگمان خداوند ستوده (در همهی افعال و) بزرگوار (در همهی احوال) است».
ملاحظه میکنیم که در این آیه، ضمیر مذکر بکار رفته، در صورتی که مخاطب این آیه، ساره همسر ابراهیم علیه السلام میباشد و همین، دلیلی است بر اینکه همسر هر شخص، جزو اهل بیت اوست و این، کاملاً بدیهی و روشن میباشد.
خدای متعال میفرماید:
﴿فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَ وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓ ءَانَسَ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ نَارٗاۖ قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡكُثُوٓاْ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ جَذۡوَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ لَعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ٢٩﴾ [القصص: 29].
«هنگامی که موسی مدت را به پایان رسانید و همراه خانودهاش (از مدین به سوی مصر) حرکت کرد، در جانب کوه طور آتشی دید. به خانوادهاش گفت: بایستید. من آتشی میبینم، شاید از آنجا خبری (از راه) یا شعلهای از آتش برای شما بیاورم تا خویشتن را بدان گرم کنید».
در این آیه نیز برای همسر موسی علیه السلام صیغهی مذکر بکار رفته است.
خدای متعال میفرماید:
﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِسۡمَٰعِيلَۚ إِنَّهُۥ كَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا٥٤ وَكَانَ يَأۡمُرُ أَهۡلَهُۥ بِٱلصَّلَوٰةِوَٱلزَّكَوٰةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِۦ مَرۡضِيّٗا٥٥﴾ [مریم: 54-55]
«درکتاب (آسمانی قرآن) از اسماعیل بگو. آن کسی که در وعدههایش راست بود، و پیغمبر والا مقامی بود. او همواره خانوادهی خود را به اقامهی نماز و دادن زکات دستور میداد و در پیشگاه پروردگار، مورد رضایت بود».
بنابراین جای سؤال است که منظور از اهل بیت اسماعیل علیه السلام در این آیه چه کسی است که از ناحیهی اسماعیل علیه السلام به ادای نماز، دستور داده میشد؟ این آیه، همانند آیهی 132 سورهی طه است که خداوند متعال، به رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم دستور میدهد:
﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَا﴾ [طه: 132]
«خانوادهی خود را به گزاردن نماز دستور بده (چراکه نماز مایهی یاد خدا و پاکی و صفای دل و تقویت روح است) و خود نیز بر اقامهی آن ثابت و استوار باش».
از آنجا که این سوره، مکی است، جای هیچ شک و شبههای باقی نمیماند که همسران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم یا حداقل خدیجه رضی الله عنها جزو اهل بیت آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم میباشد.
خدای متعال میفرماید:
﴿وَٱسۡتَبَقَا ٱلۡبَابَ وَقَدَّتۡ قَمِيصَهُۥ مِن دُبُرٖ وَأَلۡفَيَا سَيِّدَهَا لَدَا ٱلۡبَابِۚ قَالَتۡ مَا جَزَآءُ مَنۡ أَرَادَ بِأَهۡلِكَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن يُسۡجَنَ أَوۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٢٥﴾ [یوسف: 25]
«(از پی هم) به سوی در (دویدند و) بر یکدیگر پیشی جستند، یوسف علیه السلام میخواست زودتر از در خارج شود و زلیخا میخواست از خروج او جلوگیری کند. در این حال و احوال،) پیراهن یوسف علیه السلام را از پشت بدرید، دم در به آقای زن برخوردند. (زن خطاب به شوهر خود) گفت: سزای کسی که به همسرت قصد انجام کار زشتی کند، جز این نیست که یا زندانی گردد یا شکنجهی دردناکی ببیند».
مخاطب در این آیه، عزیز مصر است و آنجا که سخن از اهل بیتش به میان میآید، کسی جز همسر عزیز مصر نیست. همانطور که واضح و روشن است.
ج) دور کردن رجس (پلیدی) در واژگان قرآن، به معنای عصمت نیست.
راغب اصفهانی در المفردات، در توضیح رجس میگوید: رجس، به هر شیء پلیدی اطلاق میگردد. چنانچه گفته میشود: رجل رجسی؛ یعنی: مرد پلید. خدای متعال در آیهی 90 سورهی مائده میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠﴾ [المائدة: 90].
«ای مؤمنان! میخوارگی و قماربازی و بتان (سنگینی که در کنار آنها قربانی میکنید) و تیرها (و سنگها و اوراقی که برای بختآزمایی و غیبگویی بکار میبرید، همه و همه از لحاظ معنوی) پلیدند (و ناشی از تزیین و تلقین) عمل شیطان میباشند. پس از (این کارهای) پلید دوری کنید تا رستگار شوید».
گفتنی است: واژهی رجس در هیچ جای قرآن، به معنای گناه بکار نرفته تا دور کردن رجس به معنای دورکردن گناه و به عبارتی به معنای عصمت باشد.
د) پاک کردن از پلیدی، به معنای اثبات عصمت برای هیچ کس نیست.
پیشتر بیان شد که واژهی رجس، به پلیدیهای محسوس و معنوی اطلاق میگردد و اساساً به معنای گناه و اشتباه نمیباشد. همینطور تطهیر و پاک نمودن به معنای عصمت نیست. خدای متعال، صرفاً ارادهی پاک نمودن اهل بیت را نکرده؛ بلکه ارادهی پاک کردن تمام مؤمنان را نموده است؛ چنانچه خطاب به یاران پیامبرش میفرماید:
﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾ [المائدة: 6].
«خداوند نمیخواهد شما را به تنگ آورد و به مشقت اندازد، بلکه میخواند شما را (از حیث ظاهر و باطن) پاکیزه دارد و (با بیان احکام اسلامی) نعمت خود را بر شما تمام نماید، شاید که شکر (انعام و الطاف) او را (با دوام بر طاعت و عبادت) بجای آورید».
همچنین میفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ١٠٣﴾ [التوبة: 103].
«(ای پیغمبر!) از اموال آنان (که به گناه خود اعتراف دارند و درصدد کاهش بدیها و افزایش نیکیهای خویش میباشند) زکات بگیر تا بدین وسیله ایشان را (از رذایل اخلاقی، و تنگچشمی) پاک داری، و (در دل آنان نیروی خیرات و حسنات را رشد دهی و درجات ایشان را بالا بری، و برای آنان دعا و طلب آمرزش کن که قطعاً دعا و طلب آمرزش تو مایهی آرامش (دل و جان) ایشان میشود (و سبب اطمینان و اعتقاد بیشترشان میگردد) و خداوند شنوای (دعای مخلصان و) آگاه (از نیات همگان) است».
و نیز فرموده است:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ﴾ [البقرة: 222]
«بیگمان خداوند توبهکاران و پاکان را دوست دارد».
بدین ترتیب همچنانکه در قرآن از ارادهی الهی مبنی بر پاک کردن اهل بیت خبر داده شده، به ارادهی الله متعال برای پاک نمودن مؤمنان نیز تصریح شده است. بنابراین اگر منظور از پاک کردن، عصمت باشد در این صورت این فضیلت شامل حال صحابه رضی الله عنهم و تمام مؤمنانی میشود که خداوند، در قرآن از ارادهی خود برای پاک کردن آنان خبر داده است. همانطور که در رابطه با اصحاب پیشاهنگ در ساخت مسجد قبا فرموده است:
﴿فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ﴾ [التوبة: 108]
«در آنجا کسانی هستند که میخواهند (جسم و روح) خود را (با ادای عبادت درست) پاکیزه دارند و خداوند هم پاکیزگان را دوست میدارد».
این، در حالی است که به اتفاق تمام مسلمانان، صحابه رضی الله عنهم معصوم نیستند. خدای متعال در مورد سیصد و سیزده تن از اصحاب بدر میفرماید:
﴿وَيُنَزِّلُ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ لِّيُطَهِّرَكُم بِهِۦ وَيُذۡهِبَ عَنكُمۡ رِجۡزَ ٱلشَّيۡطَٰنِ﴾ [الأنفال: 11].
«و از آسمان آب بر شما باراند تا شما را بدان (از پلیدی جسمانی) پاکیزه دارد و کثافت (وسوسههای) شیطانی را از شما بدور سازد».
همانطور که روشن است، خدای متعال، در این آیه با الفاظی اهل بدر را مخاطب قرار میدهد که تقریباً همانند الفاظی میباشد که اهل بیت را مخاطب قرار داده است. چراکه واژهی رجز و رجس هممعنا هستند و در هر دو آیه از واژهی یطهّرکم استفاده شده که معنای آن مشخص میباشد. لذا سبکسری و سادهاندیشی است که تطهیر را در یک آیه به معنای عصمت بدانیم و این مفهوم را برای آیهی دیگر قایل نباشیم.
البته جای تعجب است که برخی آیهی تطهیر را در آل عبا منحصر میدانند و آنگاه تطهیر را به عصمت معنا میکنند و به آن دسته از آیاتی که در مورد تطهیر صحابه رضی الله عنهم از سوی الله عزوجل نازل شده، بیتوجه هستند و بلکه بر صحابه خرده میگیرند و آنان را به ارتداد متهم مینمایند؛ حال آنکه در قرآن کریم، آشکارا بیان میشود که خداوند عزوجل قصد تطهیر صحابه رضی الله عنهم را نموده است.
باید دانست که منظور از ارادهی الهی در آیهی تطهیر، ارادهی تشریعی است، نه ارادهی تکوینی یا تقدیری. بنابراین مفهوم آیه چنین میشود که خداوند، دوست دارد که پلیدی را از شما دور نماید.
علمای اهل سنت، ارادهی الهی را بردو نوع میدانند: ارادهی تشریعی (دینی) و ارادهی تقدیری (تکوینی).
ارادهی تشریعی، به مفهوم محبت و خرسندی میباشد. چنانچه خدای متعال میفرماید:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: 185].
«خداوند آسایش شما را میخواهد و خواهان زحمت شما نیست».
همچنین میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا٢٧ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا٢٨﴾ [النساء: 27-28]
«خداوند میخواهد توبهی شما را بپذیرد (و به سوی طاعت و عبادت برگردید و از لوث گناهان پاک و پاکیزه گردید) و کسانی که به دنبال شهوات راه میافتند، میخواهند که (از حق دور شوید و به سوی باطل بگرایید و از راه راست) خیلی منحرف گردید (تا همچون ایشان شوید). خداوند میخواهد (با وضع احکام سهل و ساده) کار را بر شما آسان کند. (چراکه او میداند که انسان در برابر غرائز و امیال خود ناتوان است) و انسان، ضعیف آفریده شده است (و در امر گرایش به زنان تاب مقاومت ندارد)».
ارادهی تکوینی، به معنای خواست و مشیت فراگیر الهی در مورد تمام موجودات هستی میباشد؛ آنچه در آیهی 253 سورهی بقره، آمده، به همین ارادهی تکوینی اشاره دارد؛ چنانچه میفرماید:
+وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يُرِيدُ_[البقرة: 253]
«ولی خداوند آنچه را میخواهد (از روی حکمتی که خود میداند) انجام میدهد».
همچنین میفرماید:
﴿وَلَا يَنفَعُكُمۡ نُصۡحِيٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَكُمۡ إِن كَانَ ٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغۡوِيَكُمۡۚ هُوَ رَبُّكُمۡ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٣٤﴾ [هود: 34]
«هرگاه خدا بخواهد شما را (به خاطر فساد درون و گناهان فراوان) گمراه و هلاک کند، هرچند که بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودی به شما نمیرساند.خدا، پروردگار شماست و به سوی او برگردانده میشوید (و به مجازات خود میرسید)».
بنابراین معاصی، برخاسته از ارادهی تکوینی الله است؛ البته خدای متعال، معصیت را دوست ندارد و نه به آن راضی میشود و نه به آن دستور میدهد؛ بلکه از بابت معصیت خشم میگیرد و آن را ناپسند میداند و از آن باز میدارد. این، عقیدهی گذشتگان نیک است. به عبارتی پیشینیان نیک امت، ارادهی الهی به معنای محبت و رضایتش را از محبت وی که به مفهوم تقدیر و سرنوشت است، جدا میدانند و این نوع اراده، یعنی ارادهی تکوینی، لزوماً به معنای رضایت و محبت الهی نمیباشد. شکی نیست که خداوند، پلیدی را از فاطمه، حسن، حسین و نیز از زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دور نموده است؛ اما منظور از آنچه که در آیهی تطهیر در این زمینه آمده، ارادهی شرعی میباشد. یعنی: خداوند این را میپسندد و دوست دارد که پلیدی از این افراد دور باشد. به همین سبب نیز رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم در مورد آنان دعا کرد و گفت: «اللهمّ هؤلاء أهل بيتي، أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً» یعنی: «بارخدایا! اینها، اهل بیت من هستند؛ پلیدی را از آنان دور کن و آنها را پاک نما».
هـ) دعای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بیانگرحقیقت مسألهی تطهیر میباشد.
اگر آیهی تطهیر، منحصر به آل عبا بود، لذا دیگر دلیلی نداشت که رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم روی عدهای قطیفه یا عبا بکشد و برای آنان بدین شکل دعا کند که: «اللهمّ هؤلاء أهل بيتي، أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً» یعنی: «بارخدایا! اینها، اهل بیت من هستند؛ پلیدی را از آنان دور کن و آنها را پاک نما». لذا دعا کردن رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم برای اهل کساء، بیانگر این است که آیهی تطهیر در مورد زنان آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم نازل شده و رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم برای اینکه علی، فاطمه، حسن و حسین رضی الله عنه نیز از فضیلت آن برخوردار شوند، دست به دعا برداشت و بدین منظور دعا کرد و خداوند متعال نیز دعای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را در حق اینها پذیرفت و آنها را همانند زنان رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم پاک نمود.
و) آنان که آیهی تطهیر را دلیل عصمت میدانند، از آن استدلال میکنند که این آیه، گذشته از عصمت آل عبا، امامت آنان را نیز اثبات مینماید. میدانیم که فاطمهی زهرا رضی الله عنها در کنار علی و حسن و حسین رضی الله عنهم ، بدین آیه، گرامی گردیده است، حال آنکه بنا به اعتقاد همینها، ویژگیهای امامت برای زنان، ثابت نمیشود. بنابراین اگر این آیه، دلیل عصمت و امامت است، فاطمه رضی الله عنها باید علاوه بر عصمت، از مقام امامت نیز برخوردار باشد. حال آنکه چنین نیست. همچنین چه دلیلی وجود دارد که نه تن دیگر، مشمول این آیه باشند؟ درصورتی که بنا به اعتقاد خودشان، این آیه، مخصوص سه تن از دوازده امام معصوم میباشد که عبارتند از:
*علی بن ابیطالب رضی الله عنه .
*حسن بن علی رضی الله عنه .
*حسین بن علی رضی الله عنه .
آیهی مباهله و نصرانیهای نجران
گروهی از مسیحیان نجران نزد رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم رفتند و گفتند: ما، پیش از شما مسلمان بودیم. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «سه چیز، مانع مسلمانی شماست: پرستش صلیب، خوردن گوشت خوک و اینکه میپندارید، خداوند، فرزندی دارد». در آن اثنا جر و بحث میان رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم و مسیحیان نجران، بالا گرفت و حجاج نیزآنجا حضور داشتند. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم سخنان باطل مسیحیان نجران را با دلایل محکم قرآنی، رد میکرد. گروه نجرانی به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفتند: چرا به عیسی علیه السلام دشنام میدهی و او را بندهی خدا میدانی؟ رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بلی؛ او، بندهی خدا و پیامبر اوست و پدیدهی واژهی الله (و فرمان کن) میباشد که خداوند، آن را به مریم بتول رسانید».مسیحیان نجران، عصبانی شدند و گفتند: آیا تاکنون دیدهای که انسانی، بدون پدر به دنیا بیاید؟ اگر راست میگویی، یک نمونه بیاور. خدای متعال در پاسخ مسیحیان نجزان، چنین نازل فرمود:
﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٥٩ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ٦٠﴾ [آل عمران: 59-60]
«مسألهی (آفرینش) عیسی برای خدا، همچون مسألهی (آفرینش) آدم است که او را از خاک بیافرید، سپس بدو گفت: پدید آی و (بیدرنگ) پدید آمد. (این بیان دربارهی آفرینش عیسی) حقیقتی است از جانب پروردگارت، پس ازتردیدکنندگان مباش».
این آیه، با بیان یک نمونهی شگفتانگیز، تعجب و شگفتی در مورد مسألهای را که کمتر شگفتآور بود، دلیل قاطعی در برابر مسیحیان قرار داد و آنان را بیجواب گذاشت. وقتی رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم مجادلهی نیکو و موعظهی حسنه را در آنان چندان کارساز نیافت، آنها را بنا به دستور خداوند، به مباهله فرا خواند؛ خدای متعال به آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم فرمود:
﴿فَمَنۡ حَآجَّكَ فِيهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰذِبِينَ٦١﴾ [آل عمران: 61].
«هرگاه بعد از علم و دانشی که (دربارهی مسیح) به تو رسیده است (باز) کسانی با تو به ستیز پرداختند، بدیشان بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم و شما هم فرزندان خود را فرا خوانید، و ما خود را آماده میسازیم و شما هم خود را آماده سازید، سپس دست دعا به سوی خدا برمیداریم و نفرین خدا را برای دروغگویان تمنا مینماییم».
رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم برای اجرای این فرمان الهی، به همراه حسن و حسین و فاطمه رضی الله عنه بیرون شد و به آنها فرمود: «هرگاه من، دعا کردم، شما آمین بگویید». مسیحیان نجران با یکدیگر مشورت و رایزنی کردند و از آنجا که در مورد حقانیت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم شک نداشتند و به یقین میدانستند که هرگاه پیامبری، با قومی مباهله نماید، حتماً آن قوم، هلاک میشوند؛ لذا ترسیدند و از مباهله و لعن و نفرین، خودداری نمودند و گفتند: هر حکمی که میخواهی، دربارهی ما صادرکن. رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز با آنان بر سر دو هزار جامه، مصالحه نمود و قرار بر آن شد که یک هزار دست لباس را در ماه رجب به عنوان جریمه بپردازند و هزار دست دیگر را در ماه صفر.
بدین سان سبب اصلی نزول این آیه روشن گردید و واضح گشت که نازل شدن آیهی مباهله، هیچ ربطی به امامت علی بن ابیطالب رضی الله عنه ندارد. بنده در کتاب سیرت علی بن ابیطالب رضی الله عنه ، این موضوع را شرح و بسط دادهام که میتوانید به آن مراجعه نمایید.
آثار تربیت خانوادگی بر حسن بن علی رضی الله عنه
حسن بن علی رضی الله عنه در خانهی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و به دست پدربزرگش و نیز تحت نظر پدر و مادرش، پرورش یافت و مفاهیم و ارزشهای اسلامی را از پدربزرگ و والدینش فرا گرفت. این موقعیت، تأثیر بسزایی در شکلدهی شخصیت توانمند حسن رضی الله عنه داشت و باعث شد که بر دستورات و آموزههای اسلام، پایبند گردد. رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «الناس معادن كمعادن الفضة والذهب، خيارهم في الجاهلية خيارهم في الإسلام» یعنی: «مردم، همانند معادن نقره و طلا هستند؛ آنان که در جاهلیت، بهترین مردم بودند، در اسلام نیز بهترین مردم هستند». کانِ وجودی حسن بن علی رضی الله عنه کمنظیر است؛ چراکه آن بزرگوار در جاهلیت پرورش نیافت؛ بلکه در خانهی نبوت رشد و نمو نمود و همین، راز سیادت و آقایی اوست. خلاصه اینکه حسن بن علی رضی الله عنه از آنچنان اصالت و تربیت خانوادگیای، برخوردار بود که هیچ کس از آن برخوردار نشده و نخواهد شد. زیرا پدربزرگش، محمد مصطفی ص؛ پدرش، علی بن ابیطالب س؛ مادرش، فاطمهی زهرا رضی الله عنها و مادربزرگش، خدیجه بنت خویلد رضی الله عنها بودند. پس از وفات رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه عهدهدار تربیت حسن و حسین گردید و تعلیم و تربیت آنان را مستقیماً تحت نظر گرفت. امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه ویژگیهای یک مربی کامل را در خود داشت و شکی نیست که کنه فرمودهی الهی را دریافته بود که فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَيۡهَا مَلَٰٓئِكَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ٦﴾ [التحریم: 6]
«ای مؤمنان! خود و خانوادهی خویش را از آتش دوزخی برکنار دارید که افروزینهی آن انسانها و سنگها هستند. فرشتگانی بر آن گمارده شدهاند که خشن و سختگیر، و زورمند و توانا هستند. از خدا در آنچه بدیشان دستور داده است، نافرمانی نمیکنند و همان چیزی را انجام میدهند که بدان مأمور شدهاند».
ویژگیها و شرایط لازم برای یک پدر مربی
1- درک اهمیت تعلیم و تربیت و توجه ویژه به این موضوع:
علی رضی الله عنه توجه ویژهای به تعلیم و تربیت فرزندانش حسن و حسین داشت و آستین همت را برای تعلیم و تربیت آنان بالا زده بود و بدین موضوع، اهمیت ویژهای میداد و در این راستا به خاطر رضای خدا میکوشید تا آنها را بر اساس رهنمودهای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و بر مبنای اطاعت و بندگی الله ﻷ پرورش دهد.
اگر وجود الگوی نیک و نمونه، مهمترین مسأله در امر تربیت نباشد، حداقل یکی از مهمترین مسایل در زمینه تعلیم و تربیت میباشد و این، ریشه در طبیعت و فطرت انسان دارد که میکوشد در زندگیاش، الگویی داشته باشد که از او الگوبرداری نماید.
ابن خلدون میگوید: «تقلید و الگوبرداری کودک در سن پنج یا شش سالگی شدت مییابد و تا پایان دوران کودکی به صورت تدریجی و معتدلانهای استمرار مییابد».
3- مهر و عطوفت و نرمی در جریان تربیت:
امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه به مهرورزی و بردباری آراسته بود و رفتاری نرم و محبتآمیز با حسن و حسین رضی الله عنهما داشت و منزلت و جایگاه آنان در نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و فاطمهی زهرا رضی الله عنها را میدانست.
4- میانهروی و اعتدال در برخورد با فرزندان و رعایت عدالت درمیان آنان:
این ویژگی علی رضی الله عنه آنجا نمایان میگردد که در واپسین لحظات حیاتش و در زمانی که شربت آرزویش را سر میکشید و به مقام شهادت نزدیک میشد، فرزندان و یارانش را نصیحت نمود و در تعلیم، تربیت و راهنمایی آنان، از آموزهها و رهنمودهای قرآنی بهره گرفت؛ چنانچه خدای متعال، میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ يَعِظُهُۥ يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣ وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِي عَامَيۡنِ أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ إِلَيَّ ٱلۡمَصِيرُ١٤﴾ [لقمان: 13-14].
«(یادآور شو) زمانی را که لقمان در حال نصیحت و اندرز به پسرش، به او گفت: پسر عزیزم! چیزی را با خدا انباز مکن؛ شرک، واقعاً ستم بزرگی است. ما، به انسان دربارهی پدر و مادرش سفارش کردهایم (که در حق ایشان نیکی کند؛ بویژه در حق) مادر (که) بدو حامله شده و هر دم، به ضعف و سستی تازهای دچار گشته است. پایان دوران شیرخوارگی او، دو سال است (و در این دو سال نیز کودک، شیرهی جان مادر را میمکد. لذا سفارش ما به انسان این است که) هم سپاسگزار من باش و هم سپاسگزار پدر و مادرت. (و بدان که) بازگشت، به سوی من است».
از این رهنمود قرآنی در مییابیم که پدران، باید توجه ویژهای به تربیت فرزندانشان داشته باشند و این، همان چیزی است که در زندگی امیرمؤمنان رضی الله عنه نمایان گردید؛ چراکه او، همواره میکوشید دستورات خداوند عزوجل را اجرا نماید و از نواهیاش دوری نماید. آنچه بیان شد، مهمترین صفات و ویژگیهای امیر مؤمنان علی رضی الله عنه بود که کمک شایانی به او در تربیت حسن و حسین رضی الله عنهما نمود.
تأثیر جامعه بر تربیت و شکلگیری شخصیت حسن رضی الله عنه
محیط اجتماعی افراد، تأثیر بهسزایی در شکلگیری شخصیت آنان دارد. حسن بن علی رضی الله عنه در دوران صحابه رضی الله عنهم و همزمان با کسانی زیست که به دست رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم پرورش یافتند و جامعهی آنان، آکنده از فضیلت، تقوا، شایستگی و ویژگیهایی بود که آن را از تمام جوامع، متمایز و برجسته گردانید. در جامعهای که صحابه رضی الله عنهم میزیستند، توجه ویژهای به فراگیری علم و دانش و عمل به کتاب و سنت، مبذول میگردید. از اینرو حسن رضی الله عنه بهرهی وافری از جامعهی وارسته و برجستهی خویش برد. چراکه جمع زیادی از یاران رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم در مدینه زندگی میکردند و تعدادشان در مدینه، پس از وفات رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز زیاد بود. بنابراین جامعهای که پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم در آن زیست و هستهی نخست آن به دست توانای آن بزرگوار شکل گرفت تا به انسانها خیر و نیکی برساند، بهترین جامعهای است که هیچیک از جوامع بشری، قابل مقایسه با آن نیست. جامعهی مدینه، شاهد نزول وحی بود و همواره در ارتباط مستقیم با صاحب دعوت قرار داشت و این امر، باعث شد تا آثار روانی و مفاهیم ایمانی ارائهشده از سوی رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم در یکایک صحابه رضی الله عنهم نهادینه گردد و آثار روحی و تربیتی رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم بر آنان نمایان شود. بنابراین جامعهی مدینه، دل و روان مردم را به سوی خود میکشانید و بر گفتار و رفتار آنان اثر مینهاد. چنانچه تأثیر زیادی در شکلگیری پرورشی و علمی حسن مجتبی رضی الله عنه به جای گذاشت.
[1]- سنن نسائی، شمارهی 8168؛ شیخ عثمان خمیس در کتاب الأحادیث بشأن السبطین، ص312، این حدیث را حسن لذاته دانسته است.
[2]- احادیث بشأن السبطین، عثمان خمیس، ص293؛ حدیث، حسن است.
[3]- مسند احمد (2/249،331)، با سند صحیح
[4]- الدوحة النبویة الشریفة، ص74.
[5]- صحیح مسلم، شمارهی (2422).
[6]- روایت احمد؛ ترمذی، این حدیث را روایت کرده و آن را حدیثی غریب دانسته است. مسند احمد (1/77)؛ سند ترمذی، شمارهی 3734؛ سیر أعلام النبلاء (3/254).
[7]- مسند احمد (4/172)؛ سنن ابن ماجه، شمارهی3666؛ بوصیری در الزوائد گفته است: سندش، صحیح است و راویان آن، ثقه میباشند؛ نگا: سیر أعلام النبلاء (3/255).
[8]- ذخائر العقبی في مناقب ذوی القربی، ص215؛ مسند احمد(5/288)؛ تاریخ دمشق (14/26).
[9]- مستدرک (3/173،174)؛ سیر أعلام النبلاء (3/253،254)، با سند صحیح.
[10]- الإحسان في تقریب صحیح ابن حبان (15/415)؛ ذخائر العقبی في مناقب ذوی القربی، ص216.
[11]- مسلم، شمارهی 2318.
[12]- مسند احمد (4/93) با سند حسن؛ سیر أعلام النبلاء (3/259).
[13]- الشریعة، از آجری با سند ضعیف (5/2160).
[14]- همان.
[15]- الشریعة از آجری (5/2160)؛ محمد بن عیسی بن حیان مدائنی، جز راویان آن میباشد که دارقطنی، او را ضعیف و متروک دانسته است.
[16]- الشریعه از آجری (5/2162).
[17]- صحیح مسلم.
[18]- مستدرک (3/163)؛ حاکم، آن را صحیح دانسته و ذهبی، با او موافقت نموده است.
[19]- گویا از آن جهت به استر رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم شهباء میگفتهاند که سفید، بوده است. (مترجم)
[20]- منهج التربیة الإسلامیة للطفل، ص179.
[21]- منبع پیشین، 184.
[22]- سنن ابن ماجة، شمارهی 3644؛ الدوحة النبویة الشریفة، ص43.
[23]- مستدرک حاکم (3/379).
[24]- مسلم، شمارهی 2428؛ سیر أعلام النبلاء (3/458).
[25]- منهج التربیة النبویة للطفل، ص186.
[26]- معجم الطبرانی (3/65)، شمارهی 2677؛ المجمع (9/182)؛ یکی از راویانش، احمد بن راشد هلالی است که ذهبی در المغنی (1/39)، او را ضعیف دانسته است.
[27]- منهج التربیة النبویة ص187.
[28]- سیر أعلام النبلاء با سند حسن (3/266).
[29]- سیر أعلام النبلاء (3/284)؛ منظور از آرام باش، در اینجا، تشویق کردن و آفرین گفتن و کف زدن میباشد.
[30]- منهج التربیة النبویة للطفل، ص209 تا 216.
[31]- منبع پیشین، ص216.
[32]- الطبقات الکبری (1/245)؛ صحیح بخاری، شمارهی 3544.
[33]- طبقات (1/247) با سند ضعیف.
[34]- طبقات (1/248) با سند حسن.
[35]- طبقات (1/249) با سند ضعیف.
[36]- الصحیح المسند من فضائل الصحابة، از عدوی، ص263.
[37]- ذخائر ذوی القربی، ص221.
[38]- الأحادیث الواردة بشأن السبطین، ص287؛ استاد عثمان الخمیس، به خاطر وجود محمد بن حمید وابراهیم بن علی در سند راویان، این حدیث را ضعیف دانسته است.
[39]- مجمع الزوائد (9/176).
[40]- التبیین في أنساب القرشیین، ص102.
[41]- الشریعة از آجری (5/2146).
[42]- مسند احمد (5/391)؛ نگا: الأحادیث الواردة بشأن السبطین، ص176.
[43]- الأحادیث الواردة بشأن السبطین،ص184.
[44]- الشریعة، از آجری (5/2144).
[45]- الأحادیث الواردة بشأن السبطین، ص211.
[46]- سؤال شمارهی 124 المنتخب من العلل از خلال؛ المنتخب، نوشتهی ابن مقدسی میباشد.
[47]- البدایة والنهایة (8/208).
[48]- سیر أعلام النبلاء (3/283).
[49]- الأحادیث الواردة بشأن السبطین، ص212.
[50]- صحیح بخاری، شمارهی 3753.
[51]- صحیح ابن حبان، شمارهی 6964.
[52]- الشریعة از آجری، ص2157.
[53]- همان.
[54]- مسند احمد 05/51)؛ بخاری نیز روایتی، نظیر این را نقل کرده است. (3/244).
[55]- الإستیعاب (1/437).
[56]- بخاری، شمارهی 3746.
[57]- النهایة في غریب الحدیث (3/417).
[58]- تحفة الأحوذی (1/277).
[59]- فتح الباری (13/66).
[60]- مستدرک حاکم (3/169)؛ حاکم، آن را صحیح دانسته و ذهبی و طبرانی نیز صحت آن را تأیید کردهاند؛ هیثمی در المجمع (9/178)، گفته است: راویان آن، ثقه هستند.
[61]- صحیح ابن حبان (15/421، 422)؛ ابن کثیر، این روایت را در البدایة والنهایة آورده و گفته است: سندش، هیچ اشکالی ندارد.
[62]- احادیث وارد شده از این راویان را نگا: مجمع الزوائد (9/183)؛ المعجم الکبیر (3/24)؛ الدوحة النبویة الشریفه، ص81.
[63]- یعنی: «من، شما دو نفر را به وسیلهی کلمات کامل الله از بدی شیطان و از هر جانور زهردار و از زخم چشم به حفظ خدا میسپارم». روایت بخاری، شمارهی 3371.
[64]- سنن ترمذی، شمارهی (2060)؛ حدیث، حسن صحیح میباشد.
[65]- منهج التربیة النبویة للطفل، ص248.
[66]- سیر أعلام النبلاء (3/246).
[67]- تلقیح فهوم أهل الأثر في عیون التاریخ والسیر، از ابن جوزی، ص369.
[68]- مسند احمد (3/167،168) با سند صحیح.
[69]- مسند احمد (3/167،168) با سند صحیح.
[70]- مسند احمد (3/167،168) با سند صحیح.
[71]- مسند احمد (3/167،168) با سند ضعیف.
[72]- مسند احمد (3/167،169) با سند صحیح.
[73]- صحیح مسلم، شمارهی 1072.
[74]- شرح نووی بر صحیح مسلم (7/183،187)
[75]- شرح فتح القدیر از ابن همام (2/272،274).
[76]- الإنصاف از مرداوی (3/255،256).
[77]- التبیین في أنساب القریشین، ص143.
[78]- بخاری، شمارهی 3140.
[79]- معالم السنن خطابی(271)؛ الأم از شافعی(2/69)؛ المجموع از نووی (6/244).
[80]- سنن ابی داود، شمارهی 2980.
[81]- سنن نسائی، شمارهی 4137.
[82]- مسلم، شمارهی 1072.
[83]- المغنی از ابن قدامه (4/111،112).
[84]- فیء، به آن دسته از اموالی گفته میشود که بدون جنگ و درگیری، از سپاهان کفر، نصیب مسلمانان میگردد. (مترجم)
[85]- حاشیة ابن عابدین (2/91).
[86]- بلغة السالک (1/232) حاشیة الدسوقی (1/452،453).
[87]- او، محمد بن عبدالله بن محمد صالح ابوبکر تمیمی، یکی از شیوخ مالکی در عراق است که در سال 375هـ درگذشت؛ نگا: شذرات الذهب(3/85).
[88]- المنتقی از باجی (2/153).
[89]- المجموع از نووی (6/244).
[90]- تفسیر ابن کثیر (2/313).
[91]- الإختیارات (104)؛ العقیدة في أهل البیت، ص186.
[92]- مسند احمد (3/170).
[93]- مسند احمد (3/170)؛ استاد احمد شاکر، آن را صحیح دانسته است.
[94]- مسند احمد (3/170)؛ استاد احمد شاکر، آن را صحیح دانسته است.
[95]- مسند احمد (3/171)؛ استاد احمد شاکر، آن را صحیح دانسته است.
[96]- اعلام الموقعین (1/12،13)؛ سیرة عائشه، نوشتهی سلیمان ندوی، ص327.
[97]- الشمائل از ترمذی، شمارهی 6؛ روایت طبرانی و بیهقی.
[98]- علامه آلبانی رحمه الله میگوید: از أبلغونی تا آخر حدیث، به طریقی دیگر از علی رضی الله عنه روایت شده، اما سند آن، ضعیف است. به همین سبب آلبانی، آن را در سلسلة الأحادیث الضعیفة (1594) آورده است.
[99]- کساء، نوعی جامه است؛ (عبا).
[100]- حقبة من التاریخ ص187.
[101]- مسلم، شمارهی (2408).
[102]- اوائل المقالات، نوشتهی شیخ مفید،ص35.
[103]- ثم أبصرت الحقیقة، ص177.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر