فصل اول:
توحيد از ايمان تا اعتياد
درخششهایی از گوهرهای قرآنی: ﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٖ مِّن رَّبِّهِۦۚ فَوَيۡلٞ لِّلۡقَٰسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٢٢ ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِيَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ٢٣﴾ [الزمر: 22-23]. «آیا کسى که خدا سینهاش را براى اسلام گشاده است و بر فراز مرکبى از نور الهى قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) واى بر آنان که قلبهایى سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گمراهى آشکارى هستند. خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابى که آیاتش (در لطف و زیبایى و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است; آیاتى مکرر دارد (با تکرارى شوقانگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که از پروردگارشان مىترسند مىافتد، سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذکر خدا مىشود; این هدایت الهى است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایى مىکند; و هر کس را خداوند گمراه سازد، راهنمایى براى او نخواهد بود».
در آنچه این آیه به تصویر میکشد بیاندیش، سپس میان تصویری که آیه دیگر ارائه میدهد مقایسه کن تا ببینی ما که به کدام یک نزدیکتر هستیم.
﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ٤٥﴾ [الزمر: 45].
«هنگامى که خداوند به یگانگى یاد مىشود، دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند مشمئز (و متنفر) مىگردد، اما هنگامى که از معبودهاى دیگر یاد مىشود، آنان خوشحال مىشوند».
آن کسانی که به جای خدا یاد میشوند چه کسانی هستند؟
آنها: ﴿ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠﴾ [النجم: 19-20]. «(اى مشرکان) به من خبر دهید آیا بتهاى (که آنها را عبادت مىکنید) «لات» و «عزى». و «منات» که سومین آنهاست (به شما نفع و ضررى رسانیدهاند تا شریک خدا باشد)؟».
کسانی که خداوند در مورد آنها گفته است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ لَيُسَمُّونَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ تَسۡمِيَةَ ٱلۡأُنثَىٰ٢٧﴾ [النجم: 27]. «کسانى که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را دختر (خدا) نامگذارى مىکنند».
وقتی مشرکین معتقدند که فرشتگان دختران خدا هستند و آنها را شفیع و واسطه قرار میدهند و آنها را صدا میزنند یا خداوند را بنام آنها به هنگام خوشی صدا میزنند و از ذکر آنها شاد میشوند طوری که اگر یاد خداوند شود به آن اندازه خوشحال نمیشوند.
وقتی که این شرک ورزیدن به خدا است پس چه فرقی دارد با اینکه کسی هنگام ذکر و یاد و بود انسانهای صالح بیشتر از هنگام یاد شدن خدا شاد شود؟!.
آیا مگر گریه و فروتنیها در کنار ضریحها و آرامگاهها بیشتر از فروتنی و گریه ما در حضور خدا و در خانههایش و در مساجدش و هنگام خواندن کتابش و گوش فرادادن به کلامش نیست؟!.
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ٣ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَمَغۡفِرَةٞ﴾ [الأنفال: 2-4].
«مؤمنان، تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان مىگردد; و هنگامى که آیات او بر آنها خوانده مىشود، ایمانشان فزونتر مىگردد; و تنها بر پروردگارشان توکل دارند. آنها که نماز را برپا مىدارند، و از آنچه به آنها روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (آرى،) مؤمنان حقیقى آنها هستند، براى آنان درجاتى (مهم) نزد پروردگارشان است; و براى آنها، آمرزش و روزى بىنقص و عیب است».
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧﴾ [الزمر: 67].
«آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند، در حالى که تمام زمین در روز قیامت در قبضه اوست و آسمانها پیچیده در دست او; خداوند منزه و بلندمقام است از شریکیهایى که براى او مىپندارند».
﴿وَوَيۡلٞ لِّلۡمُشۡرِكِينَ٦ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ٧﴾ [فصلت: 6-7].
«واى بر مشرکان! همانها که زکات را نمىپردازند، و آخرت را منکرند».
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: 31].
«(آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند».
آنچه در آیه ذکر شده که علماء و دانشمندان خود را به خدایی گرفته بودند، یعنی از آنها اطاعت میکردند، نه اینکه بگویند: آنها ما را آفریدهاند، زیرا هیچ یهودی و مسیحی در دنیا بر این عقیده نیست که عالم و دانشمند او را آفریده است، بلکه از آن بدون چون و چرا به طور مطلق اطاعت مینمایند، همان طور که از خدا اطاعت کرده میشود و اموال خود را تقدیم به عالم و روحانی خود مینمایند، پس این روحانیون و علماء عقل و مال او را از دستش گرفتهاند همانطور که خداوند فرموده است:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡأَحۡبَارِ وَٱلرُّهۡبَانِ لَيَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: 34]. «اى کسانى که ایمان آوردهاید! بسیارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را بباطل مىخورند، و (آنان را) از راه خدا بازمىدارند».
با اینکه خداوند میگوید:﴿ٱتَّبِعُواْ مَن لَّا يَسَۡٔلُكُمۡ أَجۡرٗا﴾ [یس: 21]. «از کسانى پیروى کنید که از شما مزدى نمىخواهند».
و فرموده است: ﴿يَوۡمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمۡ فِي ٱلنَّارِ يَقُولُونَ يَٰلَيۡتَنَآ أَطَعۡنَا ٱللَّهَ وَأَطَعۡنَا ٱلرَّسُولَا۠٦٦ وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠٦٧﴾ [الأحزاب: 66-67]. «در آن روز که صورتهاى آنان در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از کار خویش پشیمان مىشوند و) مىگویند: اى کاش خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم! و مىگویند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند».
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِكَ أَزۡكَىٰ لَهُمۡ﴾ [النور: 30].
«به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند، و عفاف خود را حفظ کنند; این براى آنان پاکیزهتر است».
﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا....وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا٢٦﴾ [الإسراء: 23-26] تا آخر توصیههایی که.
﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾ [الفاتحة: 5].
«تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم».
خداوند دستور میدهد تا تنها از او یاری جسته شود دقیقاً همانطور که فرمان میدهد که تنها او پرستش کرده شود، و این اصل و قاعدهای است که سخن حضرت علی رضی الله عنه بر پایه آن قرار دارد که فرمود: «هر کس به غیر از خدا از کسی دیگر کمک بجوید خوار میشود».
و خداوند فرموده است: ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ﴾ [غافر: 60]. «مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم».
﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا﴾ [الجن: 18]. «پس هیچ کس را با خدا نخوانید».
﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ﴾ [الحدید: 4]. «و هر جا باشید او (با علم خود) با شما است».
﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ﴾ [ق: 16]. «و ما به او از شاهرگ خونی گردن است که به قلب متصل میباشد نزدیکتریم».
تا هر کس را که دست نیاز به غیر از خدا دراز کرده یا کسی غیر از خدا را میخواند و در سختیها از او کمک میطلبد یا تصور مینماید که او از خدا نزدیکتر است و زودتر دعایش را میپذیرد یا اینکه بر این باور باشد که خداوند دور است و باید کسی را میان خود و او واسطه کنیم رد نماید.
﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ [البقرة: 186].
«و هنگامى که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعاى دعا کننده را، به هنگامى که مرا مىخواند، پاسخ مىگویم».
این است سیمای زیبای توحید و ایمان دعای دعاکننده را هنگامی که مرا به دعا بخواند میپذیرم و در مقابل آن صورت زشت شرک و کفر قرار دارد.
توحید وابسته شدن به خدای یگانه است، و توحید است که این ثمرات زیبا را به بار میآورد و به مسلمان شخصیت تازهای میبخشد که پاکدامنی و حیا و فداکاری و بخشش در شخصیت او میدرخشد. و برعکس این، شرک یعنی بریدن از خدا و دست به دامان کسی دیگر شدن، هر چند که آن فرد غیر از خدا که مشرک دست به دامان او شده فرشته باشد، یا پایینتر از فرشته باشد. و شرک برعکس توحید، سیما و چهرهای درهم کشیده است و میوههای کال و تلخی به بار میآورد، و شرک یعنی رسوایی و زشتی و تلاش بدون نتیجه، و شرک یعنی حیرت و سرگردانی در آسمان خیالات و لذتهای زودگذر به دور از خدا و مصلحت جامعه.
و اکنون... پس از این نگاه تند و گذرا و عبور از میان نشانههای برنامه قرآنی به بررسی این تدین عوضی و غیرواقعی که همه روزه به صورت طبیعی به آن مشغولیم بدون از اینکه مورد اعتراض قرار بگیریم، دینی که ما بر این باور هستیم که این دین آیین اهل بیت است میپردازیم تا ببینیم در آن چه هست؟!!!.
رابطه با خدا به شدت ضعیف شده است به صورتی که خداوند بسیار اندک یاد میشود! و در این یاد اندکی که از خدا میشود این کار جز با واسطه و شفاعت انجام نمیشود!.
برابر قرار دادن خداوند با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام !
هر یک از ما اگر به بررسی قلبش بپردازد احساس خواهد کرد که وابستگی و توکل او بر واسطهها و شفاعتکنندگان بیشتر از تعلق و توکل او بر خداست، این هم در صورتی است که در این وسط از خداوند یادی بشود و به طور کلی به فراموشی سپرده نشود.
آن کس که صدا زده میشود، و از او کمک جسته میشود، و بخشنده و شفادهنده، و کسی که به درمانده پاسخ میدهد، و بدی را دور مینماید، و غمها و رنجها را دور میکند، و مشکلات را حل مینماید، و خواستهها را اجابت مینماید، و صداها و دعاها را میشنود خود خداوند نیست! بلکه حتماً باید واسطهها در میان باشند و باید شفاعت کنندگان دخالت داشته باشند، و بسا همین واسطهها و شفاعت کنندگان به طور مستقیم صدا زده میشوند بدون اینکه به خدا رجوع شود!!.
آنچه بیش از همه بر این مدعا دلالت مینماید این است که هرگاه یکی از این افراد در سختی و مشکل قرار میگیرد، اولین چیزی که به زبانش میآید (امام) و (ولی) است، و (الله) به زبانش نمیآید. کاری که مشرکین نخستین نمیکردند، زیرا آنها چنین بودند که:﴿فَإِذَا رَكِبُواْ فِي ٱلۡفُلۡكِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ﴾ [العنکبوت: 65]. «هنگامى که بر سوار بر کشتى شوند، خدا را با اخلاص مىخوانند (و غیر او را فراموش مىکنند)».
و خداوند در مورد آنها فرموده است:﴿وَإِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ فِي ٱلۡبَحۡرِ ضَلَّ مَن تَدۡعُونَ إِلَّآ إِيَّاهُۖ فَلَمَّا نَجَّىٰكُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ أَعۡرَضۡتُمۡۚ وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ كَفُورًا٦٧﴾ [الإسراء: 67]. «و هنگامى که در دریا ناراحتى به شما برسد، جز او، تمام کسانى را که (براى حل مشکلات خود) مىخوانید، فراموش مىکنید; اما هنگامى که شما را به خشکى نجات دهد، روى مىگردانید; و انسان، بسیار ناسپاس است».
حتی برخی از عوام شیعه از عقیده خود دفاع میکنند و میگویند: «صبر خداوند طولانی است» و «صبر خدا چهل سال است» یعنی کی اجابت مینماید در صورتی که دچار مشکل شدهایم و نباید دیر شود؟!.
اما فراموش کردهاند که خداوند نزدیک است و اجابت کننده است، بلکه خداوند به آنها از شاهرگ گردن هم نزدیکتر است و هرگاه او چیزی بخواهد: ﴿إِذَآ أَرَادَ شَيًۡٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ﴾ [یس: 82]. «فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مىگوید: «موجود باش!»، آن نیز بىدرنگ موجود مىشود».
اما «ولی» که کلمهای است که اغلب به صاحب قبر یا زیارتگاه گفته میشود، به باور آنها آنچه میخواهند به آنها میبخشد، و در هر وقت دعای بندگان را اجابت میکند بدون اینکه آنها را منتظر بگذارد یا در اجابت تأخیر کند.
و هر گاه کسی را خدا حافظی کنند میگویند: «خدا و محمد و علی به همراهت» با اینکه اگر از اول تا آخر قرآن را بررسی کنید خواهی یافت که هیچ کس در هر وقت همراه تو نمیتواند باشد جز خدا که همواره با شماست، نه محمد و علی، و نه کسی دیگر غیر از آنها میتواند همراهتان باشد.
﴿مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَيۡنَ مَا كَانُواْ﴾ [المجادلة: 7].
«هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمىکنند مگر اینکه خداوند چهارمین آنهاست، هیچگاه پنج نفر با هم نجوا نمىکنند مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست، و نه تعدادی کمتر و نه بیشتر از آن، مگر اینکه او همراه آنهاست هرجا که باشند».
این کسی که خداوند از او در این آیه به «هو» (او) تعبیر مینماید کیست؟ آیا آن جز خدا کسی دیگر است؟!!.
آیا این آیه که:﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦﴾ [یوسف: 106]. «و بیشتر آنها که مدعى ایمان به خدا هستند، مشرکند».
کاملاً بر این حالت تطبیق پیدا نمیکنند؟!.
سؤالی است شاید شگفتانگیز و ناآشنا! اما در این وضعیتهایی که همه روزه من و تو مشاهده میکنیم بیاندیش.
برای تشییع جنازهای به نجف رفتیم، وقتی داشتم وارد صحن مرقد امام علی رضی الله عنه میشدم آب فروشی که لیوان به دست و آب میفروشید به من گفت: «امام علی نگهبان تو و تو را حفاظت کند». من به او ـ در حالی که همه را مورد خطاب قرار میدادم ـ گفتم: آیا شما مسلمان نیستید؟! آیا سخن خداوند را در قرآن نخواندهاید که فرموده است:﴿فَٱللَّهُ خَيۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾ [یوسف: 64]. «خداوند بهترین حافظ، و مهربانترین مهربانان است».
سوالی است شاید شگفتانگیز و ناآشنا! اما در این وضعیتهایی که همه روزه من و تو مشاهده میکنیم بیاندیش:
مردی سوار ماشینم شد و گفت: (یا علی)، و چون کاملاً در جای خود نشست شروع به توضیح مسئله استغاثه و کمک جستن برای او نمودم، و برایش توضیح دادم که فقط باید از خدا یاری و کمک جست، اما اهل بیت که ما آنها را دوست داریم و آنان را الگو و پیشوای خود میدانیم، اما آنها را به فریاد نمیخوانیم و صدا نمیزنیم، و جایز نیست که از آنها کمک و یاری بجوییم. او بر آنچه میگفتم توافق کرد و پذیرفت، اما وقتی پیاده شد و از من تشکر کرد و در آخر گفت: (پیامبر به همراهت و تو را حفاظت نماید) در حالی که لبخند میزدم با خودم گفتم: من کاری انجام ندادم!.
نامهای ما یعنی پرستش غیرالله
حتی نامهای ما بر ضعیف بودن تعلق ما به خدا و شدت وابستگی ما با واسطهها دلالت مینماید، عبدالحسین و عبدالزهراء و عبدعلی و عبدالرضا و عبدالکاظم بلکه عبدالساده و عبدالأئمه و عبدالکل و عبدالإخوه از عبدالله و عبدالرحمن و عبدالرزاق بیشتر رواج دارند تا جایی که اثری از نامهای عبدالله و عبدالرحمن و عبدالرزاق با اینکه از پسندیدهترین نامها به نزد خدا هستند در میان نامهای عبدالحسین و.... باقی نمانده است.
بلکه ممکن است که فردی که اسمش عبدالرحمن یا عبدالرزاق است او را رحمان و رزاق صدا بزنند!!.
اما عبدالحسین و عبدالرضا را هرگز حسین و رضا صدا نخواهند زد، و میبینی که تلفظ عبدالحسین یا عبدعلی بر زبانها از تلفظ عبدالرحمن یا عبدالرزاق آسانتر است، تا جایی که این عادی است که در اسم فردی نام خدا تنها آورده شود و نام مخلوق همراه با عبد ذکر شده باشد مثل (کریم عبدالرضا) به جای (عبدالکریم یا عبدالرضا) بگو و اگر بخواهند (عبدالجلیل عبدالحسین) را مختصر کنند میگویند: جلیل، عبدالحسین).
و یکی از تناقضات این است که همه نامهای ائمه را به صورت معرفه همراه با (ال) ذکر میکنند به جز نام علی مثلاً گفته میشود: عبدالحسین، اما عبدالعلی گفته نمیشود، زیرا عبدالعلی یعنی بنده خدا، بنابراین میگویند: عبدعلی تا تاکید کنند که بندگی و عبودیت برای غیر از خداوند است!!.
یکی از دوستانم صاحب فرزند پسری شده بود، و آن هم بعد از یک انتظار طولانی و بعد از اینکه سالها چشم براه به دنیا آمدن پسری برای خودش بود، او اسم پسرش را عبدالوهاب گذاشت به تفاءل از کلمه وهاب همان طور که ابراهیم علیه السلام گفت:﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى ٱلۡكِبَرِ إِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ﴾ [إبراهیم: 39]. «حمد خداى را که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید». و هنگامی که زن همسایه پیش آنها آمد تا به آنها تبریک بگوید، از این اسم (عجیب و غریب) حیرت زده شد و شگفتزدی خود را چنین ابراز نمود: آیا اسم دیگری غیر از این اسم نیافتید؟! اسمش بگذارید حیدر یا حسین!!.
«ائمه» چه زیادند! زیرا درست کردن امام به چیزی بیش از ساختن یک ضریح مکعب، پردهها و گنبدها آن را پوشاندهاند نیاز ندارد، و باید همه این ضریحها به خطوط ارتباطی نزدیک باشند! و ائمه دارای خادمان و پردهداران و متولیانی هستند. و این خیلی مهم است که مسئولیت امور ساخت و ساز و نگهداری گنبدهایشان را به عهده دارند: ﴿وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ﴾ [یس: 75]. «و این (عبادتکنندگان در قیامت) لشکرى براى آنها خواهند بود».
فکر کن! (امام) به کسی نیاز دارد که از او نگهبانی و پاسداری مینماید و برعکس نیست! و این متولیان و پردهداران از طریق همین کار اموال هنگفتی به دست میآورند که به صورت نقدی یا حیواناتی که برای امام ذبح میشوند و نذرهایی که به امام داده میشوند به دست اینها سپرده میشود. و همه وساطتهایی که امام میکند مشروط بر این است که اموال و نذرهایی داده شود و گوسفندهایی برای امام قربانی گردد، و امکان ندارد که وساطت یا شفاعتی بدون پرداخت اموال انجام گیرد و راهی برای رسیدن به خدا به جز با وساطت و شفاعت وجود ندارد!.
حتی بزرگترین سوگند و قسم همان است که در بارگاه امام انجام شود، و هر کسی میتواند صدبار به دروغ به خدا قسم بخورد، اما نباید حتی یکبار به امام به دروغ قسم بخورد به ویژه وقتی که در بارگاه یا مزار و در کنار ضریح امام باشد! و این چیزی است که حتی مشرکان جاهلیت نخستین به آن نرسیده بودند زیرا مشرکان جاهلیت نخستین وقتی سوگند را به طور موکد بیان میکردند به خدا قسم میخوردند، آن چنان که خداوند از آنها خبر داده است و فرموده است: ﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ لَئِن جَآءَهُمۡ نَذِيرٞ لَّيَكُونُنَّ أَهۡدَىٰ مِنۡ إِحۡدَى ٱلۡأُمَمِ﴾ [فاطر: 42]. «آنان با نهایت تاکید به خدا سوگند خوردند که اگر پیامبرى انذارکننده به سراغشان آید، هدایت یافتهترین امتها خواهند بود».
زیارتها پایان نمیپذیرد، زیرا در طول سال مناسبتها و مراسمی برای آن قرار دادهاند، اگر چه در بعضی مواقع و در برخی مناسبتها شدت مییابد، و در برخی مناسبتها از شدت آن کاسته میشود. مثلا ماه محرم تا پایان صفر موسم زیارت است. و عاشورا، چه میدانی که عاشورا چیست! و ایام عیدها به خصوص، و روز عرفه همه اینها مناسبتهاییاند برای زیارت ائمه.
و این روز، روز ولادت فلانی است، و فلان روز، روز وفاتش یا روز کشتهشدنش میباشد، و این روز، روزی رجبیه، و آن روز شعبانیه است، و این سالگرد است، و این سال فارسی روز 21 آذر است، و روز نوروز که شب آن به افروختن آتش زنده نگاه داشته میشود، اما سال اسلامی هجری قمری با نوحهسرایی و سیاه پوشیدن به استقبالش میرویم!.
و مناسبتها از بس که زیادند نمیتوان آن را شمرد! به اضافه غروب هر جمعهای که مناسبت هفتگی است همان طور که مناسبتی گروهی است که مردان و زنان محله در آن جمع میشوند و بیشترشان - اگرچه همهایشان چنین نباشند - از دین چیزی غیر از این زیارتها و این مناسبتها نمیدانند، مناسبتها و زیارتهایی که با وجود کثرت و تنوع آن و با وجود اهمیتی که به آن داده میشود حتی یکبار در قرآن ذکر نشده است! به یکی از جوانان گفتم - او موسوی النسب بود - سید، آیا نماز جمعه میخوانی؟ گفت: بله، در حالی که خیلی خوب میدانستم که او نماز جمعه نمیخواند. گفتم: کجا نماز جمعه میخوانی؟ گفت: در نجف یا کربلا.
گفتم: ما شاء الله در کدام مسجد جامع؟ گفت: نه، هر پنجشنبه به زیارت ائمه میرویم و آن جا نماز میخوانیم و زیارت میکنیم!! با خودم گفتم: سبحان الله! عصر را با ظهر یکی کردند ما پذیرفتیم اما اینکه پنجشنبه را با جمعه یکی کنند تاکنون نشنیدهام!!.
و از جمله چیزهایی که جلب توجه مینماید این است که ما به مناسبت ولادت یا وفات هر امامی جشن میگیریم به جز برای ولادت و وفات امام ائمه محمد صل الله علیه و آله و سلم در صورتیکه همه اینها جز بدعتها بشمار میرود و اصلی در دین ندارد، و از همه مناسبتهای بزرگ اسلامی مانند اسراء و معراج و هجرت و معرکههای سرنوشتساز در تاریخ خودمان مانند جنگ بدر غافل هستیم و آنها را نمیدانیم.
اما روز نوروز که عید آتشپرستان است را جشن میگیریم و در شب آن آتش بر میافروزیم!.
در مزار ائمه چه اتفاق میافتد
زیارت مراقد با گرد هم آمدن دختران و پسران جوان همراه است، بلکه فرصتی طلایی است برای دیدارها و وعدهها و فرصتی است برای رسیدن به آرزو. به ویژه، در روزها و شبهایی که مردم با پای پیاده به سوی یکی از مراقد راه میافتند و در کنار راههای طولانی شب میگذرانند.
آری، خرابی به حدی رسیده که خود را به نادانی زدن و یا خود را برتر دانستن سودی ندارد، و نیز اشاره یا به صورت خجل زده سری تکان دادن فایدهای ندارد، بلکه باید به صراحت و آشکار به مقابله برخاست، و با شجاعت تمام بدون حیرت واقعیت موجود در زیارت ائمه را پذیرفت و با آن روبرو شد، گرچه رابطههای نامشروعی که در مراقد انجام میگیرد چیزی است که هیچ فرد عاقلی از آن بیخبر نیست، اما همه ساکتاند. چون یکدیگر را دوست دارند؟! حتی علماء ساکتاند!!.
اما لحظههای ازدحام و شلوغی هنگام طواف اطراف ضریح و شب گذراندن در کنار قبر از این نوع منکرات خیلی انجام میگیرد، حتی برخی به خاطر این کارها به زیارت میآیند و ترانهها و رقصها و مشروبهایی که موسم ویژه زیارت احمد بن هاشم انجام میگیرد و نوشیده میشود به جای خود.
و شگفت اینجا که در درِ ورودی هر مزاری این عبارت به چشم میخورد که (ورود زنان بیحجاب ممنوع)!!.
خادمان و دربانان را میبینی که چگونه اموال افراد غافل را به روشهای مختلف و با حیلهها و راههای گوناگون چپاول مینمایند!! این به استقبال زنان و مردان زایر میرود و به امام سوگندش میدهد و میگوید: (تو برای این امام نذر داری؟) حتی برخی لباس زنان و گریبانشان را بازدید مینماید تا به چیزهایی پی ببرد که بسا تو آن را نمیدانی!.
یکی را میبینی که نشسته و بر مردهای دعا میخواند و از هر طرف روی او پول میریزد یا دستانش پر از پول است، یا اینکه میگرید و توی جیبش میکند. دیگری را میبینی که گوسفند را نگاه داشته و در یک روز چندین بار آن را میفروشد و بیچاره گوسفند همچنان در دست اوست بلکه گوسفند بیچاره در اسارت و زندانی همیشگی که پایان نمییابد قرار دارد، و پایان آن این است وارد شکم متولی قبر شود، کسی که به هر ناآگاه و غافلی که مالش را به او میدهد و سپس به ظاهر گوسفند را از او میخرد اما سپس گوسفند را به او باز میگرداند و او میگوید: نذر تو رسید. من میگویم: بله رسید اما..... به جیب متولی؟!.
یکی را میبینی که کاسهای در دست دارد و پول شکار میکند و دیگری تو را از پنجره و تور ضریح دور مینماید تا پول را در داخل آن نیاندازی و در دست او بگذاری، تا اینگونه پول به امام برسد!.
مالی که متولی و خادم قبر میگیرد قبل از اینکه برسد یا روی قبر بیافتد گویا از مالی که آشکار روی قبر قرار میگیرد رسیدنش به امام یقینیتر است!!! سوگند به خدا که عقل سلیم هیچ چیزی از اینها را نمیپذیرد.
گاهی زن یا مرد سمجی را میبینی که با وجود اعتراضات متولی که تکرار میکند و میگوید: نذر تو رسید، نذر تو رسید، جز در کنار تور و پنجره ضریح در جایی دیگر نمیایستد، زیرا او قانع نمیشود مگر اینکه پولهایش را ببیند که داخل ضریح میافتد.
و یکی را میبینی که کاغذها و کتابچههایی در دست دارد و میگوید: این حل کننده مشکلات است، و این دعای حسد است، و این دعای توسل و ناگهان از جاپریدن است، و این دعای رزق و روزی است، و این دعا برای ورود به محل اعیان و اشراف است... و اینطور هرچه میخواهند دعای آن موجود است!.
و آن جا دیگری ایستاده و پارچهای را میفروشد که به آن (ستاره) پرده میگویند، و در حقیقت قلاب است! و در نزدیک مردی ایستاده که تکه گچی که با رنگ آبی رنگآمیزی شده و هفت سوراخ در آن کنده شده را میفروشد و این را (مادر هفت چشم) مینامند. عجیب است! و معتقدند این مانع اذیت و آزار میشود و از چشمزخم حفاظت مینماید!.
آری، اگر به هر مرقدی از این مراقد بروی چیزهای عجیبی میبینی، از آن جمله کسانی را میبینی که کلاهای قرمز و عمامههای سبز و سفید و سیاه بر سر دارند، و میبینی برای چپاول این نذرها و اموال و آنچه که آن را (به حقجد) مینامند دلواپس و حریصاند، و اغلب این افراد یا همه ایشان ریشهایشان تراشیده است تا زمانی که نیاز باشد به راحتی بتوانند تغییر شکل بدهند.
اما مرده جز با پرداخت اموال هنگفت به خاک سپرده نمیشود از غسل دادن و کفن کردن تا تلقین تا طواف و تا نماز خواندن بر آن و ساختن قبر و خواندن بر آن و گرفتن مجلس عزا در مسجد و تا آمدن روحانی برای خواندن دعا یک بار دیگر هزینههای هنگفتی باید پرداخت، و همه این کارها جز با پرداخت مبلغی در هر مرحله انجام نمیشود، و اینطور ادامه دارد، و پس از این کارها چهلم میآید و بعد از آن سالگرد و آنچه خداوند بهتر میداند!.
و از جمله چیزهایی که جلب توجه مینماید این است که بیشتر مرقدها در کنار راهها ساخته میشوند، و برخی جز چند متری از راه فاصله ندارند، با وجود اینکه این راهها قبلاً وجود نداشتهاند، و این دلالت مینماید که این قبرها خیالی هستند، و هدف از ساختن آن تجارت و به دست آوردن سود است و اگر نه چگونه همه در کنار راهها هستند و چگونه به هر سو تقسیم شدهاند؟!.
آیا جای جعفر طیار را دیدهای؟! در حالی که جعفر طیار در تمام عمر خود سرزمین عراق را ندیده است. جعفر از حجاز به حبشه رفته است، و از حبشه بار دیگر به حجاز آمده، و پس از جنگ خیبر به شام سفر نموده و در جنگ موته شهید شده است!.
یا مرقد امام باقر رحمه الله ، در صورتی که باقر در مدینه در گذشته است و در مدینه به خاک سپرده شده است!.
یا آنچه را که مرقد شعیب علیه السلام پیامبر مینامند و من نمیدانم که چه چیزی شعیب را از مدین شام به سرزمین عراق آورده تا در دیوانیه عراق بمیرد؟!.
و عجیبتر از این مرقد (مدین پیامبر) است، آیا مدین پیامبری بوده یا قبیله است که شعیب در آن مبعوث شدهاست؟!.
و از همه عجیب و غریبتر اینکه مرقدی برای (مالک) نگهبان دوزخ هم درست کردهاند!!.
و باید بدانی که این زیارتها و مرقدها شاخههای متعددی هم دارند!.
آیا میخواهی فریاد بزنی یا اعتراض کنی؟!.
اشکالی ندارد! از تو و از بسیاری همکیشانم و دوستانم غیر از این توقعی ندارم! اما به تو گفتم که غده بزرگ است، و نیاز به عمل جراحی بزرگی دارد! میخواهم این جراحی را جلوی چشمانت بدون استفاده از داروی بیهوشی انجام دهم، - آنگونه که تو را بیهوش کردهاند- زیرا من نمیخواهم تو بیهوش باشی چون به عقل و بیداریت نیاز دارم، اما آنها میخواهند تو چیزی نفهمی، پس جای تعجب نیست که وقتی مریض قیچی جراحی را ببیند آشفته شود! اما من میدانم جیغ زدن شایسته بزرگها نیست، و جراح گرچه عضوی از اعضایت را قطع میکند اما چون تو را دوست دارد چنین میکند!.
زیارت مرقد شبیه با حج مشرکین در عصر جاهلیت و طواف آنها گرد کعبه بدون لباس گردیده است! آری، زن و مردی را آن گونه لخت نمیبینی اما آنجا لختی سختتری هست! و وقتی که در داستانهای جاهلیت آمده است که اساف و نائله در کعبه زنا کردند و هر دو مسخ شده و به دو سنگ تبدیل شدند، باید گفت که اسافها و نائلههایی تا کنون نیز در مراقد اولیا طواف میکنند و هموراه مسخ میشوند، اما مسخی که چشمها نمیبینند اما دلهای که در سینهها هستند آن را مشاهده میکنند!!.
در کتابها و مراجع روایات بیشماری در مورد فضیلت زیارت مراقد یافتهام، حتی این روایتها زیارت قبر اولیاء را از حج کعبه و زیارت مسجد نبوی برتر قرار میدهند.
این روایت از کتاب کافی از کلینی را بخوان ـ و روایات زیادی مانند این هست ـ از ابو عبدالله علیه السلام روایت است کهگفت: (هر گاه مومن در روز عرفه به زیارت قبر حسین بیاید و از رود فرات غسل کند و آن گاه به سوی قبر حسین حرکت کند خداوند برای هر قدمی که به سوی قبر میگذارد برای او یک حج مینویسد و پاداش یک غزوه را ثبت مینماید)([1]).
و برتر قرار دادن کربلا بر مکه معظمه مشهور است، مانند این شعر معروف که:
وفي حديث كربلاء والكعبة |
|
لكربلاء بان علو الرتبة |
یعنی: طبق حدیث کربلا و کعبه، مقام و جایگاه کربلا از کعبه بالاتر است.
حدیث کربلا و کعبه حدیث زشتی است که آن را ساختهاند و به ابی عبدالله رحمه الله نسبت دادهاند، و در این حدیث آمده است: (خداوند به کعبه وحی کرد که اگر خاک کربلا نمیبود تو را برتری و فضیلت نمیدادم، و اگر کسی که سرزمین کربلا او را در آغوش گرفته نمیبود تو را نمیآفریدم و خانهای را که بدان افتخار میکنی نمیآفریدم، پس شاد و استوار باش و فروتن و خوار دنبالهرو کربلا باش بدون آنکه تکبر بورزی و از دنبالهرو بودن آن اباء ورزی، و اگرنه تو را در آتش جهنم میاندازم)([2]).
اغلب فقها بر این عقیده باطل اتفاق دارند و آن را به صراحت اعلام مینمایند بدون از اینکه پرهیز کنند یا با اعتراض کسی مواجه شوند.
از یکی از فقها پرسیده شد: چرا امام علی از کعبه برتر است؟ در پاسخ گفت: «بسمه تعالی. مثالهایی که این مطلب را روشن میکند بیان کرد: روایتی آمده است که کربلاء را برتر از بیت الحرام قرار میدهد، و ما میدانیم که علی از حسین بهتر است، همانطور که روایات گفتهاند پس قبر علی از قبر حسین بهتر است، بنابر این، قبر علی از کعبه افضل است»!!([3]).
در موضوع حج در این مورد بیشتر بیان خواهد شد.
اینها همه به صراحت با عقاید اهل بیت مخالف است، چون آنها مجوسی یا زندیق نبودهاند بلکه مسلمانانی هدایت یافته بودهاند.
مسئله (561) که نماز در مسجد النبی برابر با ده هزار نماز است([4]).
مسئله (562) نماز در قبر ائمه مستحب است، بلکه گفته شده که قبرهای ائمه بهتر و برتر از مساجد هستند([5]). و در روایت آمده که نماز در کنار قبر علی علیه السلام برابر با دویست هزار نماز است([6]). یعنی از نماز در مسجد پیامبر بیست برابر بهتر است!!.
خداوند کتابش را چنین توصیف نموده است:﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا﴾ [الزمر: 23] «خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابى که آیاتش (در لطف و زیبایى و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است».
و اگر این کتاب حق نمیبود مطالب آن با یکدیگر متضاد میبود و مشابه نمیبود و برخی مطالب برخی دیگر را تایید نمیکرد، و خداوند متعال مىفرماید:﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾ [النساء: 82]. «اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىیافتند». پس هر کجا تناقض و تضاد باشد میبینی که آن باطل است.
اما من به مراجعی که به اهل بیت نسبت داده میشوند نگاه کردم چیز عجیبی دیدم!! زیرا هیچ مسئله نیافتم مگر مسئله دیگر را دیدیم که با آن مخالف و در تضاد است، طوری که این مراجع به میدان وسیعی تبدیل شدهاند که هر کس در آن میتازد، صدیق باشد یا زندیق، و هر کس هر چه بخواهد میگیرد، و هر چه بخواهد به جا میگذارد! و با اینکه وقتی زیاد دروغ به امام صادق نسبت میدادند برای اینکه حد فاصلی بین آنچه که حق است و بین آنچه که حق نیست بگذارد فرمود: (آنچه با کتاب خدا موافق است آن را بپذیرید و هر چه با کتاب خدا مخالف بود آن را رها کنید)([7]).
اما واقعیت موجود برخلاف این قاعده طلایی است، زیرا در اغلب مسائل متناقض به ویژه در اصول دین و امور مهم آن چیزی انتخاب میشود که با کتاب خدا مخالف باشد!!.
این روایت از امام باقر را بخوان: (خداوند روی زمین هیچ مکانی که آن را از این بیشتر دوست داشته باشد نیافریده است - سپس به سوی کعبه اشاره کرد - و هیچ جایی نزد خدا از این مکان محترمتر نیست، به خاطر کعبه خداوند ماههای حرام را در کتابش روزی که آسمانها و زمین را آفرید حرام نموده است)([8]).
و این نمونه برای تضاد مسائل با یکدیگر بود و نمونه برای این بود که در مسائل متناقض به آن چیزی عملمیشود که با کتب خدا مخالف است و چنین تناقضاتی زیادند اما پوشیده میباشند.
ما به دسته از علمای شجاع و دلیر که تودههای تشنه حق آنها را حمایت میکنند نیاز داریم که به پاکسازی این مراجع از روایتهای زشت و احادیث... اقدام نمایند و این کار غیرممکن نیست اگر ما به کتاب خدا پایبند باشیم و کتاب خدا در هر چیز مرجع خود قرار دهیم آن طور که امام صادق دستور داده است، در حالی که امام صادق از همین چیزی رنج میبرد که ما رنج میبریم، اما در زمان او این چیزها در کتابها ثبت نشده بودند.
برای حکم کردن بر این روایتها کافی است که به متن آن نگاه کنیم، (پس هر متنی که با عقل یا قرآن مخالف است یا با اصول دین در تضاد است بدان که آن متن باطل و ساختگی است).
من در میان شما فریاد بر میآورم و همت والایتان را تحریک میکنم تا به قرآن باز گردید، سپس آنچه در کتابها و مراجع وجود دارد را با قرآن مقایسه کنید، آنچه که با قرآن موافق بود آن را بپذیرید و آنچه با قرآن مخالف بود آن را رها کنید.
دینی که امروز شما دارید اغلب برعکس این است، و کسانی که شما آنها را رهبر خویش قرار دادهاید برخی شما را فریب میدهند و برخی چون برای خود میترسند از گفتن حق ساکتاند!.
و آن جا گروه سومی هست که بسیار اندک میباشد و به نظر من دارند زیاد میشوند. این گروه حقیقت را میگویند، اما گفتههایش در میان غوغا و تخریب و حملات بازدارنده و تبلیغات گمراه کننده به هوا میرود و اثری نمیگذارد، و چه بسا که این گفتهها به قیمت جان گوینده تمام میشود!!.
حذف مخالف از خطرناکترین روشها در ضایع کردن حق و مشوش نمودن حقیقت است، اما متأسفانه از این روش استفاده میشود و در میان ما شیوع پیدا کرده است، تا جایی که این روش به خنجر مسمومی تبدیل شده که صاحب این روش در ترور صدای هر مخالفی ناکام نمیماند. آری، مخالفان را ترور میکنند که صدای آنها بهتودههای آسیب دیدهای که در میان هالهای از غبار فرافکنی و دود غلیظ تشویه و تخریب زندگی میکند نرسد!.
ترور و حذف مخالف حربهای قدیمی است و قدمت آن به قدمت باطل و باطلگرایان بر میگردد، و نیز حربهای جدید است چون همواره تکرار میشود، و بسا اوقات این بازی توطئهگرانه در بازداشتن مردم از شناختحقیقت جواب میدهد و موفق میشود، گرچه در ترازوی حق و روش صحیح علمی چنین راهکاری مردود و ناموفق است.
حذف مخالف کاملاً نماد مفهوم زیر است: تا زمانی که حق از زبان فلانی گفته میشود من از آن پیروی نمیکنم!.
و هر چه فلانی میگوید حق همان است!! با این شیوه، مکاران توانستهاند که میلیونها انسان را چون گلههای گوسفند بگردانند که به هر طرف و هر گونه که میخواهند آنها را به همان سو میبرند! و چرا اینطور نباشد آیا مگر جبه و عصایی مانند جبه و عصای عمرو ندارند پس وقتی جبه و عصا دارند ندایشان شیرین است!.
«حق با مردان شناخته نمیشود و حق را بشناس اهل حق را خود خواهی شناخت».
این قاعده محکم علمی است که اساس آن را امام على رضی الله عنه نهاده است. بنابراین، من باید ابتدا سخن را گوش کنم سپس اگر گوینده آن برحق بود بپذیرم، و اگرنه نمیپذیرم، و برعکس این نیست که سخن را گوش نکنم و آن را باطل قرار دهم.
آیا مگر «حکمت گمشده مومن نیست که هر کجا آن را بیابد او از دیگران به آن سزاوارتر است!»؟
اما اینکه میگویند: این کتاب را نخوان چون نویسنده آن مزدور فلان دستگاه اطلاعاتی است، آن کتاب را پاره کنید چون مولف آن در فلان اداره و تشکیلات کار میکند، این سخنران را ترک کنید، آن دیگری را بکشید و آن دیگری را فاسق بدانید یا کافرش قرار دهید. نه به خاطر چیزی دیگر، فقط به خاطر اینکه چیزی میگوید که دوست ندارند. حقا که چنین دستورها و سخنانی یعنی توهین به عقل و مصادره اندیشه مردم، و چنین کارهایی تروری فکری و اجبار مردم است، و این کارها مخالف با دین است و دلقکبازی است که جز تاجران شایسته کسی نیست!.
روشهای حذف دیگران به حدی رسیده که گفته میشود: فلانی (در حالی که او از علماست) بزهکار و همجنسباز است و مادرش و دخترش فلان فلاناند!.
اما متأسفانه همین وضعیت زندگانی ما را به نابودی کشانده است. گیرم که گوینده یهودی یا آمریکایی یا از هر ملیتی که هست باشد، آیا فقط همین برای مصادره سخنش و خفه کردن صدایش اگر حق باشد کافی است؟! عقلها کجاست؟!!.
و با این طریقه و روش، سخنان دکتر موسی موسوی، نوه مرجع بزرگ دینی ابوالحسن اصفهانی و امثال او به هوا رفت و ضایع شد، و یا نزدیک بود در میان غوغا ضایع شود.
به دکتر موسى موسوی گوش فرا ده که میگوید: «خواستن حاجت از غیرخداوند و شریک کردن کسی دیگر در پادشاهی اوست و دیگر عوامفریبیها و غوغاهایی که شیعیان در کنار قبرهای ائمه و اولیا انجام میدهند رابطه مستقیمی با مشکل و اندوهی دارد که ما از آن در این دنیا رنج میبریم، و چه رنجی بیشتر از اینکه انسان حاجات و نیازهای خود را از انسانهایی بخواهد که نمیتوانند او را اجابت کنند، و چه رنجی بیشتر از اینکه دعا و حاجت خواستن ما بیمحل است، به یقین که محلی که دعاها پذیرفته میشود توسل به خداوند است، برحسب دستور و گفته صریح خداوند در قرآن که فرموده است:﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ﴾ [غافر: 60]. «مرا بخوانید دعای شما را میپذیرم». و نگفته است کسی دیگر غیر از من خواه پیامبر باشد، خواه امام را بخوانید تا من دعای شما را اجابت کنم یا او دعایتان را اجابت نماید»([9]).
و نیز گفته است: «در وسائل الشیعه اثر امام محقق محدث حر عاملی جلد دوم صفحه869 آمده است:
1- از ابوعبدالله علیه السلام روایت است که امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: «هیچ مجسمه را نگذار مگر اینکه آن را از بین ببرى، و هیچ قبری را نگذار مگر اینکه آن را برابر کنی».
ب: از علی بن جعفر روایت است که گفت: از ابوالحسن موسی علیه السلام در مورد ساختن بر قبر و نشستن بر آن پرسیدم که آیا درست است؟ گفت: ساختن بر آن درست نیست.
ج: از ابی عبدالله علیه السلام روایت است که فرمود: «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از اینکه بر قبری نماز خوانده شود یا بر آن نشسته شود نهیفرمود». سخن موسوی تمام شد([10]).
و شما میبینی که این روایتها از دیر زمان به فراموشی سپرده شدهاند، و از چشم و دید تودههای مردم پنهان داشته شدهاند، تا جایی که کسی که مفهوم این روایات را بگوید او را به تهمت وهابیت که زشتترین تهمت در جامعه تشیع است متهم مینمایند، با اینکه این روایتها از خانه نبوت و از مشکات انوار او سرچشمه میگیرند!!!.
و همچنین بسیاری از اهل شناخت از گفتن این روایتها پرهیز مینمایند و در نتیجه حقیقت از بین رفته است، و روایات صحیح از ائمه از بین رفتهاند، و اگر نه ما کجا و این روایتها کجا؟
- از امام علی بن حسین رضی الله عنه روایت است که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «جز به نام خدا به نام کسی دیگر سوگند نخورید، و هر کس به خدا سوگند میخورد باید راست بگوید، و هر کسی که برای او سوگند خورده میشود باید راضی شود، هر کس که برای او به نام خدا سوگند خورده شود و او قانع نشد او ارتباطی با خدای عزوجل ندارد و از او نیست»([11]).
- از محمد بن مسلم روایت است که گفت: به ابی جعفر علیه السلام گفتم: خداوند به شب قسم خورده ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ١﴾ [اللیل: 1]. و به ستارگان قسم خورده ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١﴾ [النجم: 1]. و امثال این چگونه است؟ فرمود: خداوند به هر چیزی از مخلوقاتش که بخواهد سوگند میخورد ولی بندگان او حق ندارند جز به او به چیزی دیگر سوگند بخورند([12]).
- از سماعه از ابی عبدالله علیه السلام روایت است که گفت: از ابوعبدالله پرسیدم: آیا درست است که کسی فردی از یهود و نصاری و مجوس را به خدایانشان قسم بدهد؟ گفت: برای هیچ کس درست که کسی را سوگند بدهد مگر به خداوند عزوجل ([13]).
در حاشیه گفته است: شاید در مورد یهود منظورش عزیر باشد آن طور که برخى از یهودیان گفتهاند: عزیر پسر خداست.
آیا پیامبر ما یا امام زین العابدین یا جعفر صادق وهابی هستند؟! یا چپاولگراناند!!.
و نیز یکی از مصلحان که در تنگنا قرار گرفته و او را بدنام کردهاند و به اتهامات نفرتانگیز گوناگونی او را متهم کردهاند تا او را از مردم دور نمایند و مردم را از او دور کنند، دکتر علی شریعتی در ایران است، کسی که زندگیاش با ترور پایان یافت، و او را به خاطر چیزی دیگر ترور نکردند بلکه فقط به خاطر اینکه او با تمام قدرت به این امر دعوت داد که این دو تشیع باید از هم جدا شوند، یکی تشیع صفوی و دیگری تشیع علوی؟
شریعتی تشیع صفوی را چنین تعریف میکند که تشیع صفوی تشیع شرک و جهالت و خرافات است، و چنین آیینی را نمیتوان روشی دینی یا حرکتی دینی شمرد، بلکه این تشیع صفوی تحریفی هدفمند بوده است که پادشاهان صفوی آن را انجام دادهاند، و مراسم و عقایدی که برخی به حد شرک به خدا میرسد. شریعتی میگوید: تحریف عقیده شفاعت به صورتی که به شبیه (تقلب در امتحان) میماند، زیرا برخی از مردان دینی و مسئولان امور دینی راه را برای ورود برخی مردم به بهشت بدون اینکه سزاوار بهشت باشند را آسان میکنند، و اینها افکاری منتشر میکنند که خلاصه آن این است که هر چند گناه و بدی انجام دهد میتواند امید آمرزش و وارد شدن به بهشت را داشته باشد، به شرطی که ائمه در زمین برای او شفاعت کنند، یعنی (روحانیون و مردان دین)، و مشخص است که چنین کاری نیاز به پرداخت مبالغی پول و نذرهایی دارد.
و میگوید: برخی مراسم احترام به قبرها و ضریحهای طلائی با مراسم عبادت شبیه است، و هدف از آن ترساندن مردم و خوار کردنشان، و با قدرت و نیرو نشان دادن آخوندها و مردان دینی و سرپرستان و متولیان این مؤسسات و قبرها میباشد. و اینگونه آثار و قبرهای ائمه وسیلهای برای ساختن گروهی به عنوان اعیان و اشرف که بر مردم عوام با نیرو و قدرت دین حکومت میکنند تبدیل شدهاند، این گروه از دین برای تحمیل آنچه آنها معتقدند حلال و حرام است استفاده مینمایند، و از این قدرت و جایگاه برای ترور و ترساندن هر صاحب اندیشهای، و در کل برای احتکار اندیشه استفاده میکنند، و این کسانی که مسئول امور دینی هستند و ادعا دارند که نماینده خدا هستند مردان دینی صفوی هستند که با تشیع علوی ارتباط ندارند.
و شریعتی میگوید: - سخن او امیدواری نسبت به آینده است - «من اطمینان دارم که اسلام فردا اسلام آخوندها و مردان دین نخواهد بود، و اسلام ما که منهای این آخوندهاست به عنوان اسلام اصیل و ناب باقی خواهد ماند و به صحنه باز خواهد گشت»([14]).
و شریعتی گفتگوهایی که با برخی از روحانیون و آخوندها در مورد نذرها و شفاعت و زیارت قبرهای ائمه انجام داده را بیان میکند، و همچنین گفتگوهایی که با آنها در مورد پدیدههای دیگر که در شرک داخلاند و طرحی مسخره و کاریکاتوری برای اسلام عرضه نمودهاند انجام داده را بیان میکند. شریعتی میگوید: اینها به باطل بودن این مراسم اعتراف میکنند و بر همه آنچه میگویی، میگویند ما تو موافق هستیم سپس میگویند: ولی!!.
شریعتی میگوید که «ولی» و «اما» بیانگر ناتوانی نیست، بلکه بیانگر این است که اینها علاقهای برای از بین بردن قالبهای عقب مانده و ناقص ندارند، و به این ایمان ندارند. چرا! چون منافع آنها به عنوان یک گروه و طبقه حاکم بر جامعه چنین اقتضا مینماید که این مراسم باقی بمانند.
آخوندها و روحانیون وقتی که به گروه و طبقهای ویژه و مسلح با وسائل قوی اثر گذاری بر توده مردم تبدیل میشوند در حقیقت به موسسهای واپسگر و متعصب و سرکوبگر مبدّل میشود که هیچ ارتباطی با مبادی رسالت آسمانی و اهداف آن ندارد، و تمام هدف و هم و غم آن حفاظت از منافع طبقه و سلطه آن است.
شماری از علماء این خرافات را انکار نموده و با آن مخالفت نمودهاند، یا اینکه در مقابل آن تقیه کرده و از گفتن حقیقت اباء ورزیدهاند، اما بیشترشان جرأت این را ندارند که به صراحت و بیپرده با این خرافات رو در رو قرار بگیرند([15]).
و اینگونه...
و اینگونه متاسفانه رسوم و عادتهای شرکآمیز و باطلی که همه بر اساس مالاندوزی و بهرهوری جنسی استواراند و از دین صحیح و سنت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و از آیین ائمه فرسنگها فاصله دارد اصل بزرگ توحید که اساس دین است را احاطه کرده است!.
[1]- فروع الکافی – الکلینی 4/580.
[2]- بحار الأنوار – المجلسی 101/ 107.
[3]- مسأله 9 از کتاب مسائل دینی و جوابهاى آن از مرجع دینى بزرگ سید محمد صادق صدر (المسألة 9 من کراسة الـمسائل الدینیة وأجوبتها للمرجع الدینی الأعلى سید محمد صادق صدر) 2/5.
[4]- منهاج الصالحین – الخوئی 1/147.
[5]- مننبع سابق.
[6]- منبع سابق.
[7]- أصول الکافی – الکلینی 1/69.
[8]- فروع الکافی – الکلینی4/240.
[9]- یا شیعة العالم استیقظوا (اى شیعیان جهان بیدار شوید) - دکتر موسى موسوى 55.
[10]- یا شیعة العالم استیقظوا (اى شیعیان جهان بیدار شوید) - دکتر موسى موسوى 56. هامش.
[11]- فروع الکافی 7/ 438.
[12]- فروع الکافی 7/ 449.
[13]- فروع الکافی 7/451.
[14]- هکذا تکلم شریعتی – فاضل رسول 63- 65.
[15]- مرجع سابق، مقتطفات از صفحات 63، 64، 65.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر