توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ خرداد ۵, چهارشنبه

بخش هفتم: قرآن، کلام خدا

 

بخش هفتم: قرآن، کلام خدا

رسول اکرم فرموده است: «خداوند به هر پیامبری معجزه‌ای عنایت فرموده تا مردم، با دیدن آن، نبوت پیامبر را بپذیرند و معجزه‌ای که به من داده شده، قرآن است» [۸۵].

این گفته رسول خدا جسمت و سوی سعی و جستجوی ما را مشخص می‌کند. بنابر حدیث مذکور، ارزنده‌ترین وسیله برای شناخت رسالت محمد مصطفی جقرآن کریم است. قرآن کریم گذشته از آنکه کلام خداست و به عنوان رسالت پیامبر در اختیار ما می‌باشد، دلیل حقانیت آن حضرت جنیز هست. کدامین خصوصیات و ویژگی‌های قرآن، بیانگر این است که قرآن، کلام خداست؟

پاسخ این سؤال، ابعاد متعدد و گسترده‌ای دارد؛ از جمله:

[۸۵] روایت بخاری. 

 

۱- اعجاز قرآن

نخستین چیزی که پژوهشگر علوم قرآنی را تحت تأثیر قرار می‌دهد، مبارزه طلبی قرآن است. بیش از چهارده قرن می‌گذرد که قرآن، مخالفان و منکران را برای ارائه مشابه خود به مبارزه می‌طلبد؛ اما تاکنون هیچ‌یک ازعلما و دانشمندان بلیغ و فصیح اعم از عرب و عجم، نتوانسته‌ به این مبارزه طلبی قرآن پاسخ دهد. قرآن، با ندایی رسا مخالفانش را به مبارزه طلبیده و گفته است: ﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٢٣[البقرة:۲۳] یعنی: «اگر درباره کتابی که آن را بر بنده خود نازل کردیم، شک دارید، پس سوره‌ای مانند آن را بیاورید و غیر از الله از کلیه معاونان خود در این باره کمک بگیرید اگر راست می‌گویید».

این، عجیب‌ترین مبارزه طلبی در طول تاریخ است؛ زیرا هیچ نویسنده‌ای در طول تاریخ به خود جرأت نداده که با وجود برخورداری از علم و دانش بسیار، چنین ادعایی نماید. برای هیچ‌یک از افراد، نوشتن چنان کتابی میسر نیست که دیگران از تألیف کتابی همانند آن اظهار ناتوانی نمایند. بلکه در برابر هر کتابی می‌توان کتابی مشابه آن نوشت. قرآن، کلام الهی است و هیچ انسانی قادر به ارائه چنین کلامی نیست. عجز و ناتوانی انسان‌ها از ارائه کتابی همانند قرآن در هزار و چهارصد سال گذشته، حکایت از آن دارد که قرآن، منبعی خدایی دارد و کلام انسان نیست.

در مقاطع مختلف تاریخی، نمونه‌هایی به ثبت رسیده که در پاره‌ای از موارد عده‌ای، خواسته‌اند به این مبارزه طلبی قرآن پاسخ دهند؛ از جمله لبید بن ربیعه که به سخنوری و ذکات و تیزهوشی درمیان عرب‌ها بسیار معروف و مشهور بود. لبید، کلام منظومی را در پاسخ به مبارزه طلبی قرآن نوشت؛ نوشته‌اش، مدتی بر دیوار کعبه آویزان بود و این، یک افتخار بشمار می‌رفت. اندکی پس از این جریان، یکی از مسلمانان سوره‌ای از قرآن را نوشت و در کنار نوشته لبید، بر دیوار کعبه آویزان کرد. لبید تا آن زمان مسلمان نشده بود و چون روز بعد سوره آویخته بر کعبه را قرائت کرد، فوق العاده تحت تأثیر قرار گرفت و بلافاصله اعلام نمود: مطمئناً این کلام، کلام بشر نیست و من، ایمان آوردم» [۸۶].

در روایات آمده است: لبید بن ربیعه بقدری تحت تأثیر بلاغت و فصاحت قرآن قرار گرفت که شعرسرایی را برای همیشه ترک کرد؛ حتی روزی عمر فاروقساز وی خواست تا شعر بخواند؛ لبید در جواب گفت: «برای من زیبنده نیست که پس از فراگیری سوره بقره و آل عمران، شعر بگویم» [۸۷].

جریان شگفت‌آور دیگری نیز در این زمینه درباره ابن مقفع نقل شده است؛ خاورشناس معروف ولاستن، ضمن نقل این جریان می‌نویسد: «این جریان که یک قرن پس از ظهور اسلام به وقوع پیوست، درستی ادعای محمد درباره اعجاز قرآن را به اثبات می‌رساند» [۸۸].

جریان از این قرار بود که گروهی از مخالفان اسلام، از گرایش شدید مردم به قرآن، نگران شدند و در صدد برآمدند تا کتابی در برابر قرآن بنویسند. این گروه برای تأمین این هدف به ابن مقفع که در زمان خود، از بزرگ‌ترین نویسندگان و ادیبان محسوب می‌شد، مراجعه کردند. ابن مقفع که بر توان خود اعتماد کامل داشت، این پیشنهاد را پذیرفت و قول داد که ظرف مدت یک سال، این کار را انجام دهد؛ مشروط به اینکه خوراک و نفقه و هزینه‌اش، تأمین شود. با گذشت شش ماه، این گروه، برای بررسی و بازدید، به خانه ابن مقفع رفتند تا ببینند که چه میزانی از کار انجام شده است. آنان، ابن مقفع را درحالی دیدند که قلم در دست گرفته و با دقت تمام غرق در مطالعه و نگارش است و انبوهی از کاغذهای مچاله و پاره، در اتاقش افتاده بود. این ادیب معروف و بلندپایه تمان توان خود را بکار بست تا بتواند کتابی مانند قرآن بنویسد. اما در این شش ماه نتوانست هیچ کاری بکند. تنها کارش، این بود که یک جمله می‌نوشت و چون اصلاً از لحاظ فصاحت و بلاغت، قابل مقایسه با قرآن نبود، کاغذ را پاره می‌کرد. او پس از ناکامی در این زمینه، با یأس و شرمندگی از انجام چنین کاری باز ماند.

بدین ترتیب مبارزه‌طلبی قرآن همچنان به قوت خود باقی است و بعد از گذشت صدها سال هیچکس موفق نشده است به این مبارزه‌طلبی قرآن پاسخ دهد. از اینرو ثابت می‌گردد که قرآن، کلام خداست.. این ویژگی قرآن، بهترین دلیل است تا خردمندان، به قرآن و حقانیت رسالت پیامبر جایمان بیاورند.

آری! تأثیر معجزه آسای قرآن بود که مردم عرب، ناگزیر شدند، در برابر بلاغت و فصاحت قرآن سر تسلیم فرود آورند. گفتنی است: عرب‌ها، در فصاحت و بلاغت به اندازه‌ای سرآمد و بی‌همتا بودند مردم سایر دنیا را عجم (گنگ) می‌نامیدند. یکی از اعراب به نام «ضماد» به مکه رفت و از سفیهان آنجا شنید که محمد جدیوانه شده است؛ او گفت: کاش او را می‌دیدم و دم می‌کردم تا شاید بهبود می‌یافت. لذا نزد رسول الله جرفت؛ او هنوز مسلمان نشده بود. رسول اکرم جفرمود: «إنّ الحمدَ للهِ نحمَدُهُ ونستعينُهُ ونستهديهِ ونستغفرُهُ ونعوذ باللهِ مِنْ شرور أنفسِنا ومِن سيئاتِ أعمالِنا مَن يهدِهِ اللهُ فلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَن يُضْلِلْ فلا هاديَ لَهُ وأشهدُ أن لا إله إلاّ اللهُ وحده لا شريكَ لهُ وأشهدُ أنَّ محمّداً عبدُهُ ورسولُهُ». ضماد، تعجب کرد و گفت: دوباره این سخنان را تکرار کن. رسول خدا جدوباره همین کلمات را تکرار کرد. ضماد، گفت: «به خدا سوگند من، سخن کاهنان، جادوگران و شاعران را شنیده‌ام؛ اما این، کلام دیگری است و در اعماق دریاها اثر می‌گذارد» [۸۹].

چنین مواردی، در تاریخ قدیم و جدید به کثرت مشاهده می‌شود.

[۸۶] نگا: Mohammad the Holy Prophet, P ۴۸۸؛ بنا بر آنچه در الطبقات الکبری (۶/۳۳ و۱/۳۰۰) و الشعر و الشعراء (۱/۲۷۵) از ابن قتیبه به تحقیق: شیخ احمد شاکر آمده، لبید در سال نهم هجرت اسلام آورد. [۸۷] الشعر و الشعراء از ابن قتیبه.۲ [۸۸] Mohammad: His life & Doctrine, P. ۱۴۳. [۸۹] نگا: صحیح مسلم، حدیث شماره (۸۶۸).

 

۲- پیشگویی‌های قرآن

جنبه دیگر اعجاز قرآن، پیشگویی‌های آن است. چنانچه پیشگویی‌ها به صورت بسیار شگفت‌آوری تحقق پیدا کرده‌اند.

نابغه‌های زیادی در طول تاریخ، هم در مورد خود و هم درمورد دیگران پیشگویی‌هایی کردند. ولی همه ما می‌دانیم که گذشت زمان، هرگز گفته آنان را تصدیق نکرد. بسیاری از مردم بدین خاطر فریفته شدند که برخورداری از شرایط مناسب، نبوغ ذهنی و داشتن دوستان و همکاران و موفقیت‌های مقدماتی را دلیل فرجام و سرانجام خوب پنداشتند و از اینرو ادعا کردند که عاقبت صد در صد مطمئنی دارند؛ اما تاریخ همواره چنین ادعایی را رد کرده است. این درحالی است که پیشگویی‌های قرآن در شرایطی کاملاً متضاد با شرایط مذکور، چنان صحیح و درست ثابت شده‌ که تمام علوم انسانی از توجیه آن عاجز مانده است و ما در پرتو تجربیات خود هرگز قادر به درک آن‌ها نیستیم. لذا تنها توجیه، این است که این پیشگویی‌ها را به موجودی فرابشری نسبت بدهیم.

ناپلئون بناپارت، یکی از فاتحان بسیار بزرگ دوران خود بود؛ وی، فتوحات و پیروزی‌های چشمگیری به دست آورد که برای سزار و اسکندر نیز قابل رشک بود. او، چنین می‌پنداشت که همه چیز به دست اوست؛ لذا چنان به خود فریفته شد که نظرخواهی از مشاورانش را کنار نهاد و ادعا کرد که غیر از پیروزی، هیچ نتیجه دیگری برایش قابل قبول نیست. اما به چه سرنوشتی دچار شد؟ ناپلئون در تاریخ ۱۲ ژوئن سال ۱۸۱۵ میلادی درحالی که بزرگ‌ترین لشکر خود را فرماندهی می‌کرد، از پاریس به قصد حمله به دشمن حرکت کرد. شش روز بعد، ولنگتن (wellngton»، در بلژیک، ناپلئون را با بدترین شکست مواجه ساخت. ولنگتن، سپاه بریتانیا، هلند و آلمان را قیادت و فرماندهی کرد. تمام آرزوهای ناپلئون با خاک یکسان شد. تخت و تاج را گذاشت و به آمریکا گریخت. اما هنوز به ساحل نرسیده بود که گارد ساحلی دشمن، او را دستگیر کرده و با کشتی ناوگان دریایی بریتانیا به جزیره «سینت هلنا» یکی از جزایر دریای آتلانتیک جنوبی تبعید کردند. در نتیجه او در تنهایی و در بدترین شرایط، در تاریخ ۵ مه سال ۱۸۲۱میلادی درگذشت.

منشور معروف سوسیالیست‌ها در سال ۱۸۴۸م منتشر شد و آلمان، نخستین کشور مورد نظر برای انقلاب کمونیستی بود. اما هنوز آلمان، پس از گذشت یک و نیم قرن با انقلاب کمونیستی ناآشنا است. کارل مارکس در سال ۱۸۴۹م نوشته بود: «جمهوریت سرخ، در حال ورود به پاریس می‌باشد». بیش از یکصد سال از این پیشگویی می‌گذرد، اما تاکنون آفتاب جمهوریت سرخ بر بام پاریس طلوع نکرده است. آدولف هیتلر در تاریخ ۱۴ مارس ۱۹۳۶م طی یک سخنرانی در مونیخ آلمان، گفته بود: «من، این راه را از این جهت ادامه می‌دهم که مطمئنم پیروزی، در حق من مقدر شده است». اینک همه می‌دانند که ژنرال مغرور آلمانی (هیتلر)، شکست خورد و خودکشی کرد.

ما مردم (هند) در کشور خود شاهد بودیم که در ژانویه سال ۱۹۵۴م در نشست سوم حزب کمیونیست، رهبر آن حزب پی سی جوشی، اعلام کرده بود که در انتخابات آینده این کشور، حزب کمونیسم در ایالات ترانکو، کوچن، مدراس، آندهرا، بنگال غربی و آسام به پیروزی خواهد رسید. از آن تاریخ چندین دوره انتخابات انجام گرفت؛ اما یک بار هم شرایط، مطابق انتظار «جوشی» نشد.

این، تنها منحصر به قرآن است که تمام پیشگویی‌های آن، کلمه به کلمه، درست و صحیح از آب درآمدند. لذا این نکته، نشان می‌دهد که قرآن، از منبعی نشأت گرفته است که تمام دگرگونی‌ها، شرایط و حوادث زمان را در اختیار خود دارد، و ازاوضاع و احوال گذشته و آینده آگاه است.

اینک فقط دو پیشگویی از قرآن برای خوانندگان محترم ارائه می‌گردد. یکی در مورد پیروزی رسول اکرم جو دومی درباره پیروزی رومیان.

در نخستین روزهای دعوت اسلامی تقریباً تمام مردم، با رسول اکرم جمخالف بودند. از یک طرف قبایل مشرک عرب با وجود تمام اختلافات داخلی، بر دشمنی با رسول خدا جمتفق و هماهنگ شده بودند و از سوی دیگر یهودیان تصمیم‌ داشتند تا به هر قیمت که شده، در برابر رسول خدا جباستند و از رشد نهضت اسلامی جلوگیری کنند. علاوه بر این این دو گروه، منافقان، نقش ستون پنجم را بازی می‌کردند. آنان، به ظاهر خود را مسلمان معرفی می‌کردند، اما در واقع به دنبال این هدف شوم بودند که در میان مسلمانان نفوذ کنند و حرکت اسلامی را از داخل به نابودی بکشانند. در بحبوحه این مثلث شوم یعنی قدرت، سرمایه و توطئه‌های داخلی، رسول اکرم جنهضت اسلامی را بنا نهاد. در روزهای آغازین دعوت اسلامی، جز تعدادی از بردگان و مستضعفان، کسی دیگر پیامبر را همراهی نکرد. تعداد انگشت شماری از سرآمدان مکه که از رسول اکرم جحمایت می‌کردند نیز به جرم هواداری از آن حضرت جو دفاع از نهضت اسلامی، با قطع رابطه خویشاوندان خود مواجه شدند و همچون پیامبر اکرم جو مسلمانان ضعیف، مورد کینه و دشمنی کفار قرار گرفتند.

نهضت اسلامی، روند رو به رشد خود را ادامه داد؛ شرایط به حدی نامساعد و سخت گردید که رسول الله جو یارانش مجبور به مهاجرت و ترک وطن شدند. بدین ترتیب رسول الله جو یارانش، با هجرت به مدینه منوره، همان ثروت و دارایی اندکشان در وطن را نیز از دست دادند و در دارالهجره با شرایط سختی مواجه گشتند. چنانچه عدۀ زیادی از مهاجران، تا مدت‌ها در مدینه بدون سرپناه زندگی کردند و عده‌ای زیر یک سقف چوبی در مقابل حجره رسول اکرم جبسر می‌بردند. به همین خاطر به «اصحاب صفه» شهرت یافتند. بنابر برخی از روایات تاریخی، گاهی تعداد اصحاب صفه به چهارصد نفر می‌رسید.

ابوهریرهسمی‌گوید: «هفتاد نفر از اصحاب صفه را دیدم که تنها یک لباس بر تن داشتند؛ بگونه‌ای که زانوهایشان را می‌پوشاند و لباس برخی هم اندکی پایین‌تر از زانو بود. آنان، هنگام رکوع لباسشان را می‌گرفتند که مبادا عورتشان نمایان شود».

ابوهریرهسهمچنین می‌گوید: «میان منبر رسول خدا جو حجره عایشهل، بیهوش افتاده بودم. مردم فکر می‌کردند که من دیوانه‌ام یا اختلال روانی دارم. حال آنکه، اختلال روانی نداشتم؛ بلکه فقط گرسنه بودم».

مسلمانان در مدینه، آن چنان شرایط سختی داشتند که هر آن، احتمال می‌رفت دشمنان، از هر سو بر آن‌ها شبیخون بزنند؛ اما همواره از طرف اللهأاین بشارت می‌آمد که: «ای محمد! تو رسول و فرستاده من هستی؛ هیچ نیرویی نمی‌تواند بر تو غلبه کند»:

﴿كَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِيٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ٢١[المجادلة: ۲۱] یعنی: «خداوند، چنین مقدر کرده که من و پیامبرانم، قطعاً پیروز می‌گردیم».

﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ٩[الصف: ۸-۹] یعنی: «آنان می‌خواهند نور خدا را با دهان‌هایشان خاموش کنند و خداوند، نور خود را به اتمام می‌رساند. و لو کافران، نخواسته باشند. خداوند، همان است که پیامبرش را همراه با هدایت و آیین حق مبعوث کرد تا آن را بر تمام ادیان غلبه دهد، هرچند که مشرکان چنین چیزی را نخواسته باشند».

مدت زیادی از این ادعا سپری نشده بود که تمام قبایل عرب، مطیع و فرمانبردار رسول اکرم جشدند. مسلمانان، با تعداد اندک و امکانات کم، در برابر انبوه کافرانی که امکانات بیشتری داشتند، ایستادند.

از لحاظ معادلات و مقیاس‌های مادی اصلاً قابل توجیه نیست که چگونه محمد جمطابق پیشگویی‌های وحی، در برابر قبایل عرب و کشورهای همسایه به موفقیت‌های چشمگیری دست یافت؟ تنها یک توجیه برای این موفقیت شگفت‌آور وجود دارد و آن، اینکه محمد ج، پیامبر و فرستاده خدا بود؛ از اینرو خداوند، بوسیله کمک‌های غیبیش، او را در برابر دشمنان به قله پیروزی رساند و نهضت وی را چنان رشد و ترقی داد که سرسخت ترین دشمنان، در ردیف دوستان فداکار قرار گرفتند. پیروزی‌های چشمگیر پیامبر درس نخوانده، طبق ادعا و خواست خودش، در برابر مخالفت‌های شدید و دشمنان بسیار قوی، نشانگر این است که او، فرستاده خدا و پیامبر برحق اوست. اگر محمد جبه عنوان یک انسان عادی، خودسرانه ادعای نبوت کرده بود، هرگز امکان نداشت که گفته‌هایش، تحقق یابند و به یک تاریخ واقعی و راستین تبدیل شوند. تاریخی که نظیرش در جریان زندگی سایر انسان‌ها اصلاً دیده نشده است. بنابر گفته پروفسور استوپارت: «در طول تاریخ انسان‌ها، یک نمونه هم نمی‌توان یافت که به شخصیت محمد (ج) نزدیک باشد». وی، همچنین می‌افزاید: «با توجه به امکانات محدود و اندکی که محمد (ج) در اختیار داشت و پیروزی‌های بی‌نظیرش، به این نتیجه می‌رسیم که در طول تاریخ انسان‌ها چنان نام درخشان و نمایانی، مانند نبی عربی در هیچ جای دنیا دیده نشده است» [۹۰].

آری! آنچه بیان گردید، دلیلی قوی بر درستی رسالت محمد مصطفی جاز جانب الله می‌باشد. چنانچه یکی از دشمنان سرسخت اسلام به نام «سر ویلیام مونیر» (sir. william munir) نیز ناچار می‌شود که این واقعیت را ناخواسته بپذیرد و به آن اعتراف کند؛ او می‌گوید:

«محمد (ج) برنامه دشمنانش را با خاک یکسان کرد. او با همراهان اندکش، در شرایط امنیت بسیار بدی، شبها را در انتظار پیروزی خود سپری می‌کرد. بهتر است بگوییم: در عین حال که در دهان شیر قرار گرفته بود، همت و شجاعتی از خود نشان داد که نظیرش را شاید فقط بتوان در انجیل مشاهده کرد، آنجا که در مورد یک پیامبر نوشته است: (او به خدا چنین گفت: از قوم من، کسی جز خودم باقی نمانده است)».

پیشگویی دیگر قرآن که قرار است تقدیم خوانندگان محترم شود، در مورد پیروزی رومیان در برابر ایرانیان می‌باشد که در سوره روم آمده است: ﴿غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ٣[الروم: ۲-۳] یعنی: «رومیان (از ایرانیان) شکست خورده‌اند؛ (این شکست،) در نزدیک‌ترین سرزمین (به سرزمین عرب در نواحی شام رخ داده) و ایشان، پس از شکستشان پیروز خواهند شد».

در شرق شبه جزیره عربستان، در ساحل خلیج فارس، حاکمیت در دست امپراطوری ایران بود و در غرب شبه جزیره عربستان، از حاشیه دریای احمر گرفته تا قسمت بالای دریای سیاه، امپراطوری روم، حکومت می‌کرد. نام حکومت ایران، سلطنت ساسانی و نام حکومت روم، سلطنت بیزانس بود.

مرزهای این دو سلطنت در شمال عربستان در رودخانه‌های معروف عراق یعنی دجله و فرات به هم وصل می‌شد. این دو سلطنت، از تواناترین و قدرتمندترین سلطنت‌های دوران خود بشمار می‌آمدند. سرآغاز حکومت بیزانس بنابر اظهارات «گبن» از قرن دوم میلادی، شروع می‌شود.

آن‌قدر که در تاریخ در مورد انقراض تمدن روم و حکومت بیزانس نوشته شده، درباره زوال هیچ تمدنی، بحث نشده است [۹۱]. گرچه در این موضوع کتاب‌های زیادی نوشته شده، اما در مجموع کتاب آقای ادوارد گبن (Edward Gibbon) در این موضوع بیشتر بحث می‌کند. نام این کتاب عبارتست از: (History of the Decline and fall of the Roman Empire) یعنی: (تاریخ عروج و زوال سلطنت روم).

در بخش دوم جلد پنجم کتاب مذکور، مؤلف به جریاناتی اشاره نموده که موضوع بحث ما هستند. یکی از پادشاهان روم، بنام قسطنطین در سال ۳۲۵ میلادی دین مسیحیت را پذیرفت و آن را دین رسمی کشور اعلام کرد. به همین خاطر اکثر مردم روم، نصرانی هستند. مردم ایران در آن روزگار خورشید را می‌پرستیدند. پیش از بعثت رسول اکرم جپادشاهی به نام «موریس» (Maurice) در روم بر سر قدرت بود. در اثر بی‌کفایتی موریس، هشت سال قبل از بعثت رسول خدا جسپاهیان روم به فرماندهی شخصی به نام فوکاس (Phocas) بر ضد موریس قیام کردند و بدین سان فوکاس، پادشاه روم شد. فوکاس، ماریس و اعضای خانواده‌اش را در نهایت بی‌رحمی به قتل رساند و با اعزام سفیر به کشور همسایه خود ایران، آن کشور را از تحولات جدید سیاسی آگاه کرد. در آن روزگار خسرو پرویز پسر انوشیروان در ایران حکومت می‌کرد. خسرو پرویز در سال‌های (۵۹۰ تا ۵۹۱م) در اثر درگیری‌های داخلی مجبور به فرار شد. در آن زمان موریس پادشاه روم، به خسروپرویز پناه داد و با او همکاری کرد تا باری دیگر به قدرت برسد. بنابر گزارش تاریخ خسروپرویز در ایام پناهندگی با دختر موریس ازدواج کرد و به خاطر همین وصلت بود که (خسرو پرویز)، موریس را پدر می‌خواند. لذا وقتی خسرو از انقلاب روم مطلع شد، به خشم آمد و سفیر روم را زندانی کرد و از به رسمیت شناختن حکومت جدید خودداری نمود. خسروپرویز بلافاصله به روم حمله کرد و با عبور از رودخانه فرات وارد شهرهای شام شد و انطاکیه و قدس را تصرف نمود و بدین ترتیب قلمرو حکومت ساسانی، تا سرزمین نیل گسترش یافت. به خاطر کشمکش‌های مذهبی حکومت سابق روم، فرقه‌های مذهبی مخالف کلیسا مانند فرقه‌های یعقوبی، نسطوری و حتی یهودی از حکومت روم ناراضی بودند؛ لذا بر ضد حکومت روم با ایرانیان همکاری می‌کردند. ناخشنودی این فرقه‌ها از حکومت روم و همکاری آنان با ایرانیان، زمینه را برای پیروزی خسرو کاملاً مساعد کرده بود.

بعضی از درباریان رومی، با توجه به بی‌کفایتی فوکاس، حاکم رومی تبار مستعمره‌های آفریقایی را به صورت مخفیانه از شرایط نابسامان حکومت مرکزی آگاه کردند و او را برای نجات سلطنت روم، فرا خواندند. او، پسرش هرقل (هراکلیتوس) را برای انجام این مأموریت،‌ فرستاد. هرقل همراه با سپاهیانش از راه دریا از آفریقا به طرف روم حرکت کرد. این همه نقل و انتقال نظامی چنان پنهانی و مخفیانه صورت گرفت که فوکاس، زمانی از ماجرا اطلاع یافت که کشتی‌های جنگی هرقل به ساحل رسیدند. هرقل پس از درگیری کوتاهی، پایتخت را به تصرف خود درآورد و فوکاس کشته شد.

هرقل، گرچه فوکاس را از صحنه حکومت بیرون راند، ولی نتوانست جلوی حمله سیل آسای ایرانیان را بگیرد. از اینرو بخش عمدۀ قلمروش در شرق و جنوب را از دست داد. در عراق، شام، فلسطین، مصر و آسیاس صغیر، به جای پرچم صلیبی، درفش کاویانی (پرچم ایرانیان) به اهتراز درآمده بود. حکومت روم در چهار دیواری قسطنطنیه محدود شده و تمام راه‌های ورودی به قسطنطنیه مسدود گشته بود. گرسنگی و بیماری‌های واگیر در شهر شیوع یافته و زندگی مردم را بیش از پیش مشکل کرده بود. تنها چیز باقیمانده، درخت حکومت بود که لحظه به لحظه می‌خشکید. ترس از حمله دشمن در پایتخت، مردم را چنان هراسان کرده بود که تمام فعالیت‌ها را رها کرده بودند. خاموشی میدان مرکزی پایتخت که در گذشته در آن شور و هلهله برپا بود، از ترس و نگرانی مردم حکایت می‌کرد.

ایرانیان آتش‌پرست، پس از بدست‌گرفتن قدرت در سرزمین روم، برای از بین‌بردن مسیحیت به فجیع‌ترین ستم‌ها دست می‌زدند. به شعایر و مقدسات دینی توهین می‌شد، عبادتگاه‌ها تخریب می‌شدند. حدود یکصدهزار مسیحی به قتل رسیدند. در همه جا آتشکده ساخته شد، پرستش آتش و آفتاب با زور سرنیزه رواج یافت. صلیب مقدس که براساس اعتقاد نصاری، مسیح بر روی آن به دار آویخته شده بود، از روم به مداین انتقال یافت.

ادوارد گبن در این باره می‌نویسد:

اگر اهداف خسرو، اهداف نیک و درستی ‌بودند، پس از شکست‌دادن فوکاس، با رومی‌ها صلح می‌کرد و از هراکلیتوس به عنوان دوست خود استقبال می‌نمود؛ زیرا هراکلیتوس، به انتقام موریس قیام کرده بود. اما خسروپرویز، با ادامه جنگ، چهره واقعی خود را ظاهر کرد [۹۲].

در آن روزگار میان پادشاهی ایران و روم چه تفاوتی وجود داشت و پادشاه فاتح ایران، خود را چقدر بزرگ می‌پنداشت؟ پاسخ این سؤال از نامه‌ای روشن می‌شود که خسرو پرویز از بیت المقدس برای هرقل فرستاد. متن نامه چنین است:

«از بزرگ‌ترین خدایگان روی زمین یعنی از طرف خسرو، مالک تمام روی زمین، به آن غلام و بنده بی‌شعور، هرقل. تو، می‌گویی که بر خدایت اعتماد و توکل داری. پس چرا خدای تو، نتوانست اورشلیم (بیت المقدس) را از دست من بگیرد؟»

قیصر روم از مشاهده چنین وضعیتی کاملاً مأیوس شد و تصمیم گرفت که قسطنطنیه را به قصد اقامتگاه خود در ساحل آفریقای جنوبی ترک کند. او به جای اینکه کشورش را نجات دهد، در صدد نجات خود برآمد. کشتی‌های سلطنتی، به خاطر انتقال شاه به جنوب آفریقا در حال بارگیری بودند که کشیش کلیسای بزرگ روم با توسل به سوگند و قسم، قیصر را از رفتن به آفریقا باز داشت و او را به قربانگاه سانت صوفیا برد و از او پیمان گرفت که در مرگ و زندگی، با رعیتش همراه باشد. در همین اثنا ساین (Sain) ژنرال ایرانی، نماینده‌ای نزد هرقل فرستاد و به او پیشنهاد کرد که پیغام صلحی به شاه ایران بفرستد. این پیشنهاد از طرف هرقل و مشاورانش با طیب خاطر پذیرفته شد. اما زمانی که شاه ایران، خسروپرویز، از این برنامه اطلاع یافت، چنین گفت: «این صلح را نمی‌پذیریم؛ بلکه هرقل را با دست و پای بسته به زنجیر، نزد من بیاورید. من، با پادشاه روم صلح نخواهم کرد مگر آنکه خدایانش را ترک کند و آفتاب را پرستش نماید».

بالاخره جنگ شش ساله، ایران را واداشت تا با چند شرط صلح را بپذیرد. شرایط ایران برای پذیرش صلح از این قرار بودند:

یک هزار تالنت [۹۳]طلا، یک هزار تالنت نقره، یک هزار توپ پارچه ابریشمی، یک هزار اسب و یک هزار دوشیزه به شاه ایران داده شود.

گبن این شرایط را بسیار شرم‌آور توصیف می‌کند.

هرقل شرایط را قبول ‌کرد؛ ولی با توجه به فرصت کوتاهی که تعیین شده بود و نیز با توجه به اینکه قرار بود آن شرایط سخت و سنگین در منطقه‌ای محدود و به یغما رفته، تأمین شود، هرقل ترجیح ‌داد که همان ابزار و امکانات را بر ضد دشمن بکار بگیرد و خود را برای حمله نهایی آماده کند.

از آنجا که ایرانی‌ها آفتاب را پرستش می‌کردند و رومی‌ها معتقد به وحی و رسالت عیسی÷بودند، لذا از دیدگاه روانی، مسلمانان در جنگ دوم ایران و روم، دوست داشتند که رومی‌ها پیروز شوند؛ اما مشرکان عرب، به خاطر اشتراک یا شباهت اعتقادی با مجوسیان، خواهان پیروزی ایرانیان بودند. بدین ترتیب نزاع و جدال میان روم و ایران، علامت خارجی نزاع و جدالی بود که در مکه میان اهل اسلام و کفار، جریان داشت. لذا مسلمانان و مشرکان، نتیجه این جنگ برون مرزی را بخشی از جنگ درون مرزی خود می‌دانستند. در سال ۶۱۶ میلادی، زمانی که آثار پیروزی ایرانی‌ها نمایان بود و تمام مناطق شرقی سلطنت روم به تصرف ایرانیان درآمد و خبر این پیروزی به مردم مکه رسید، مشرکان و مخالفان اسلام به مسلمانان طعنه می‌زدند و می‌گفتند:

«دیدید که برادران ما (یعنی مجوسیان ایرانی) در برابر کسانی که حامی وحی و رسالت بودند (یعنی رومی‌ها) پیروز شدند. لذا ما در کشور خود نیز در برابر شما پیروز می‌شویم و دین و آیین شما را از بین می‌بریم.

پیروزی ایرانیان و غرور و طعنه مشرکان قریش، بر زخم مسلمانان نمک می‌پاشید. در همین بحبوحه بود که کلام وحی از پیروزی رومیان در آینده خبر داد:

﴿الٓمٓ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ٣ فِي بِضۡعِ سِنِينَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ يَنصُرُ مَن يَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ٥ وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٦[الروم: ۱-۶] یعنی: «رومیان (از ایرانیان) شکست خورده‌اند؛ (این شکست،) در نزدیک‌ترین سرزمین (به سرزمین عرب در نواحی شام رخ داده) و ایشان، پس از شکست‌شان پیروز خواهند شد در مدت چند سالی. همه چیز در دست خدا و به فرمان اوست؛ چه قبل (که رومیان شکست خورده‌اند) و چه بعد (که پیروز خواهند شد). در آن روز (که رومیان پیروز شوند) مؤمنان شادمان می‌گردند. این، وعده‌ای است که خدا داده و خداوند، خلاف وعده نمی‌کند و لیکن بیشتر مردم نمی‌دانند».

گبن، می‌نویسد: «زمانی که این پیشگویی از زبان محمد (ج) گفته شد، کمترین امکان تحقق آن از نظر اسباب ظاهری وجود نداشت و هیچ پیشگویی‌ای، مانند این بدور از امکان نبود؛ زیرا دوازده سال آغازین حکومت هرقل از پایان و انقراض سلطنت روم خبر می‌داد» [۹۴].

باید دانست که این پیشگویی، قطعاً از سوی آن خدای بزرگ و برتر بود که تمام اسباب و ابزار مادی را در اختیار دارد و مالک دل‌های بشر است. آری! شاهد بودیم که از یک طرف فرشته الله از زبان پیامبر معصوم جاین خبر را اعلام کرد و از طرفی دیگر در هرقل آثار انقلاب و دگرگونی شروع شد. گبن می‌نویسد:

«یکی از کارنامه‌های ممتاز و نمایان تاریخ، همان کارنامه فوق العاده‌ است که در وجود هرقل مشاهده می‌شود. این پادشاه (هرقل) در سال‌های آغازین و پایانی دوران حکومت طولانیش دچار سستی و عیاشی شده و غلام دست بسته تخیلات و اوهام بود و چنان به نظر می‌رسید که او، یک پیکر تماشایی، بی‌حس و ناتوان از حل مشکلات و مصیبت‌های رعیت خودش می‌باشد. اما این همه نابسامانی، در اندک زمانی برطرف می‌شود و هرقل دگرگون می‌گردد و بدین سان گویی آرقادیوس (Archadiss) [۹۵]ترسو، به قیصر یا سزار (Caesar) [۹۶]قهرمان تبدیل می‌شود. بدین ترتیب با دگرگونی هرقل، شکوه از دست رفته روم پس از شش حمله و اقدام جسورانه دوباره به حال اول بازگشت. این، مسئولیت مورخان رومی بود که باید پرده از روی حقایق و واقعیت‌ها برمی‌داشتند و علت سر به راه شدن هرقل را بیان می‌کردند. به هر حال اینک حدس ما، این است که هیچ عامل و انگیزه‌ای سیاسی، پشت این قضیه نبوده است. بلکه غفلت و بیداری هرقل، حاصل و نتیجه احساسات شخصی او بود. بر مبنای همین احساسات، او از تمام دلبستگی‌ها و علاقه‌مندی‌های خود دست برداشت و حتی خواهرزاده خود، مارتینا (Martina) را که با وجود محرم بودنش در ازدواج خود در آورده بود، طلاق داد» [۹۷].

هرقلی که توانش را از دست داده بود، در یک طراحی و برنامه‌ریزی بسیار شگفت‌آور پیروز شد. آمادگی‌های جنگی به تمام معنی در قسطنطنیه آغاز گردید. در سال ۶۲۲ میلادی درست زمانی که هرقل همراه سپاهش از قسطنطنیه بیرون می‌رفت، شرایط، بگونه‌ای به نظر می‌رسید که مردم فکر می‌کردند آخرین لشکر امپراطوری روم را می‌بینند.

هرقل به خوبی می‌دانست که حکومت ایران از لحاظ نیروی دریایی بسیار ضعیف است. او ناوگان دریایی خود را آماده کرد تا از پشت حمله کند؛ از اینرو سپاه خود را از دریای سیاه عبور داد و آن‌ها را در آرمینیا پیاده کرد و از آنجا به سپاه ایران حمله نمود که اسکندر به آنان حمله کرد و آنان را با شکست مواجه ساخت. ایرانیان از این حمله ناگهانی وحشت زده و متزلزل شدند. ایرانیان نیروهای زیادی در آسیای صغیر داشتند. لذا اگر هرقل از دریای شمال دوباره حمله می‌کرد، ‌ایرانیان با استفاده از نیروهای ذخیره خود دوباره سپاه روم را مورد حمله قرار می‌دادند. هرقل از راه دریا به قسطنطنیه بازگشت و با آوارها «Avars» معاهده همکاری بست و با کمک و یاری آنان، سپاه ایران را در محدوده پایتخت آوارها متوقف کرد. علاوه بر این، سه حمله مهم دیگر نیز علیه ایرانیان انجام داد. این سه یورش در سال‌های ۶۲۳، ۶۲۴ و ۶۲۵ میلادی از ساحل جنوبی دریای سیاه صورت گرفت و بدین ترتیب مهاجمان، وارد قلمرو ایران شدند و تا عراق قدیم پیش رفتند. بعد از آن قدرت حکومت ساسانی، رو به کاستی نهاد و تمام مناطق روم از زیر سلطه سپاه ایران آزاد شد. لذا فرصت مناسب برای حمله به پایتخت ایران فرا رسید. جنگ نهایی و سرنوشت ساز در نینوا در کنار رودخانه دجله در دسامبر ۶۲۷ میلادی در گرفت. خسرو پرویز توان مقاومت را از دست داد و خود را برای فرار از آسایشگاه محبوبش «دستگرد» آماده ‌کرد. در همین اثنا درگیریهای داخلی دربار شروع شد و پسرش شیرویه، او را دستگیر کرد و در یک زیرزمین زندانی نمود. خسروپرویز بعد از گذشت پنج روز در نهایت خواری و ذلت در زیرزمین جان داد و هجده پسر دیگرش در جلوی چشمانش کشته شدند. شیرویه مدت هشت ماه حکومت کرد و سپس برادرش او را به قتل رساند و بر تخت و تاج وی مسلط شد و بدین ترتیب قتل و کشتار در داخل خاندان پادشاه ادامه یافت و در مدت چهار سال، ۹ پادشاه، بر تخت نشستند. در چنین شرایطی، ادامه جنگ با رومی‌ها غیرممکن بود. لذا قباد دوم پسر خسروپرویز مناطق روم را بازپس داد و با بازگرداندن صلیب مقدس، با رومیان صلح کرد و هرقل، در ماه مارس سال ۶۲۸ میلادی پیروزمندانه وارد قسطنطنیه شد. هرقل هنگام ورود به قسطنطنیه سوار بر کالسکه‌ای بود که چهار فیل آن را می‌کشیدند و انبوه کثیری از مردم، بیرون شهر، با به دست گرفتن شاخه‌های لیمو و زیتون برای استقبال از قهرمان خود ایستاده بودند [۹۸].

آری! پیشگویی قرآن در مورد پیروزی روم در برابر ایران، دقیقاً تحقق یافت و بنابر گزارش قرآن، روم در کمتر از ده سال بر ایران پیروز شد.

گبن ضمن اظهار تعجب از تحقق این پیشگویی، تلاش زیادی به خرج داده تا از اهمیت آن بکاهد. لذا با شیوه‌ای نادرست کوشیده است تا آن را با نامه رسول الله جبه خسرو پرویز ارتباط دهد. او می‌نویسد:

«پادشاه ایران پس از پیروزی بر روم، نامه‌ای از یک فرد گمنام از اهالی مکه دریافت کرد. در این نامه از شاه ایران خواسته شده بود که محمد (ج) را به عنوان پیامبر خدا به رسمیت بشناسد. خسروپرویز، نامه را پاره کرد. پیامبر عرب وقتی از ماجرای پاره‌کردن نامه مطلع شد، گفت: خداوند حکومت او را مانند همین نامه تکه پاره خواهد کرد و قدرت وی را از بین خواهد برد. محمد (ج) که در همسایگی دو قدرت بزرگ جهان زندگی می‌کرد، از بهم‌پاشیدن و درگیری این دو حکومت بزرگ با همدیگر، لذت می‌برد. او، در زمان پیروزی سپاه ایران، به خود جرأت داد تا چنین پیشگویی کند که بعد از چند سال، باری دیگر، پیروزی، نصیب رومی‌ها خواهد شد. زمانی که این پیشگویی از زبان محمد (ج) گفته شد، کمترین امکان تحقق آن از نظر اسباب ظاهری وجود نداشت و هیچ پیشگویی‌ای، مانند این بدور از امکان نبود؛ زیرا دوازده سال آغازین حکومت هرقل از پایان و انقراض سلطنت روم خبر می‌داد» [۹۹].

هر مورخی، به روشنی می‌داند که این پیشگویی هیچگونه ارتباطی با نامه رسول الله جبه خسروپرویز ندارد. چراکه دعوتنامه رسول اکرم جبه خسروپرویز، در سال هفتم هجری و پس از صلح صدیبیه فرستاده شده است. یعنی در سال ۶۲۸ میلادی؛ حال آنکه پیشگویی قرآن، قبل از هجرت و در مکه مکرمه نازل گشته است.

[۹۰] Islam & Its Founder. P. ۲۲۸. [۹۱] The History of the Decline and Fall of the Roman Empire, by Edward Gibbon. [۹۲] (The History of the Decline and Fall of the Roman Empire, ۵/۷۴). [۹۳] تالنت (Talent) واحد وزن در یونان باستان بوده و با ۲۶ کیلوگرم برابری می‌کند. [۹۴] The History of the Decline and Fall of the Roman Empire, (۵/۷۴). [۹۵] آرقادیوس(۳۷۷-۴۰۸م) فرزند بزرگ لتیودوس اول است که در سال ۳۹۵م به پادشاهی رسید. او، به بزدلی و ترسو بودن شهرت داشت. [۹۶] قیصر یا سزار(۱۰۱-۱۴۴ق.م) قهرمان جنگهای رومیان است. [۹۷] (The History of the Decline and Fall of the Roman Empire,۵/۷۶-۷۷). [۹۸] The History of the Decline and Fall of the Roman Empire, (۵/۹۴). [۹۹] The History of the Decline and Fall of the Roman Empire, (۵/۷۴).

 

 

 

۳- قرآن و یافته‌های نوین

ویژگی سوم قرآن که می‌توان آن را به عنوان دلیلی بسیار محکم در مورد صداقت قرآن تقدیم خوانندگان محترم کرد، این است که قرآن، مدت‌ها قبل از نوآوری و پیشرفت علمی، نازل شده است؛ اما با این حال علم و دانش، نتوانسته است کوچک‌ترین اشتباهی از داده‌های علمی قرآن بگیرد. اگر قرآن، کلام انسان ‌بود، حتماً در آن اشتباهی علمی یافت می‌شد.

دوازده نفر از دانشجویان چینی دانشگاه کالیفرنیا به کلیسای برکلی رفتند و از کشیش خواستند تا در روز یکشنبه جلسه‌ای آموزشی درباره دین مسیحیت برایشان ترتیب دهد. این دانشجویان با صراحت تمام به کشیش گفتند: «ما کمترین علاقه‌ای به مسیحیت نداریم و مایل نیستیم که این دین را بپذیریم. البته می‌خواهیم بدانیم که این آیین، چه تأثیری بر جامعه و تمدن آمریکا گذاشته است و در این باره چه نقشی ایفا می‌کند؟» کشیش، یکی از دانشمندان علوم ریاضی و نجوم را برای آموزش دانشجویان انتخاب کرد. پس از گذشت چهار ماه، همه این دانشجویان، به مسیحیت گرویدند و آن را به عنوان دین رسمی خود پذیرفتند. چه عواملی، موجب این تغییر ناگهانی شد؟ جواب این سؤال را از زبان خود این استاد بشنوید؛ او می‌گوید: نخستین سؤال مطرح برای من، این بود که برای این دانشجویان کدامین بحث دینی را عنوان کنم. زیرا این‌ها، هیچ اعتقادی به انجیل نداشتند. لذا دانستم که روش‌های آموزشی قبلی، برای آنان هیچ سودی در بر ندارد. از آنجا که در دوران دانشجویی، هنگام مطالعه باب اول انجیل، تناسب خاصی میان مطالب آن با علوم تجربی مشاهده کرده بودم، تصمیم گرفتم تا همان مطالب را برای دانشجویان بازگو کنم. برای من و دانشجویان روشن بود که این بخش از انجیل در باب پیدایش و آفرینش هستی، هزاران سال پیش از یافته‌های کنونی بیان شده است. این مطلب نیز برای همه ما روشن بود که تصور مردم زمان موسی÷با برداشت کنونی مردم، کاملاً متفاوت بوده است؛ لذا براساس اطلاعات و معلومات امروزی، بکلی بی‌اساس به نظر می‌رسید». این دانشمند که مسئولیت کلاس‌های هفتگی دانشجویان چینی را در کلیسای برکلی بر عهده داشت، اضافه می‌کند و می‌گوید: «تدریس باب اول انجیل، در زمستان ادامه داشت و تمام این فصل، در تدریس باب اول سپری شد؛ دانشجویان بعد از پایان کلاس‌های روزانه، برای مطالعه و تحقیق بیشتر به کتابخانه دانشگاه می‌رفتند و با کوشش و کنکاش تمام پاسخ سؤالات را می‌یافتند. در پایان زمستان، کشیش کلیسا به من گفت: کلیه دانشجویان برای پذیرش مسیحیت، نزد من (کشیش) آمدند و اعتراف کردند که انجیل، کتابی آسمانی و از سوی خدا است» [۱۰۰].

کلمات بکار رفته درباره وضعیت ابتدایی زمین در بخش اول انجیل، از این قرار است: «تاریکی، بر اعماق سایه افکنده بود».

عبارت مختصر و کوتاه فوق، طبق یافته‌های نوین علمی، بهترین تصویر زمین را در روزهای ابتدایی آفرینش آن، ارائه می‌دهد. روزهایی که زمین فوق العاده گرم بود و تمام آب‌ها در اثر گرمی زمین به بخار تبدیل شده و در هوا معلق بودند.

تمام دریاهای امروز در آن روزگار به صورت ابرهای بسیار غلیظ در هوا معلق بودند و لذا روشنی آفتاب به سطح زمین نمی‌رسید. ما معتقدیم که تورات و انجیل نیز همانند قرآن، کتاب آسمانی هستند و به همین خاطر پرتو کلام الهی، در آن‌ها دیده می‌شود. اما الفاظ و کلمات اصلی آن از بین رفته‌اند. از اینرو انجیل کنونی، تفاوت زیادی با انجیل اصلی دارد. طبق اظهارات «کریسی مارلین» پس از گذشت دوهزار سال و به خاطر ترجمه انجیل به زبان‌های دیگر و ایجاد تحریف و دگرگونی در آن از سوی انسان‌ها، این کتاب، با کتاب اصلی خداوند بسیار متفاوت گشته است [۱۰۱].

بدین ترتیب تمام صحف آسمانی، فحوای اصلی خود را از دست دادند و به همین سبب خدواند متعال، با فرستادن آخرین نسخه از کلام خودش، یعنی قرآن، سایر کتاب‌های آسمانی را منسوخ کرد. قرآن پاک به دلیل صحت و جامعیت خود، واجد تمام خصوصیاتی است که جلوه بسیار اندکی از آن‌ها در کتب آسمانی دیگر دیده می‌شود.

همین ویژگی قرآن به عنوان سومین دلیل برای صداقت قرآن ارائه می‌گردد. با وجودی که قرآن مجید مدت‌ها پیش از رنسانس و انقلاب علمی نازل شده، اما هیچ‌یک از داده‌ها و سخنانش، تاکنون اشتباه نبوده است. اگر قرآن کلام بشر بود، هرگز چنین صحت و استحکامی نداشت.

قرآن در مقطعی از تاریخ نازل شده که علم و اطلاعات انسان در مورد جهان طبیعت بسیار محدود بود. در آن روزگار درباره باران چنان تصور می‌شد که دریایی در آسمان وجود دارد و آب باران از همان دریا به زمین می‌ریزد. درباره زمین تصور می‌شد که زمین مانند یک فرش گسترده است و آسمان، سقفی می‌باشد که روی قله کوه‌ها استوار است. درباره ستاره‌ها این باور وجود داشت که آن‌ها میخ‌هایی طلایی هستند که بر سقف گنبدی آسمان زده شده‌اند یا چراغ‌های کوچکی هستند که شب هنگام توسط طناب آویزان می‌شوند. مردم هند در دوران باستان بر این باور بودند که زمین روی شاخ یک گاو قرار دارد و هر گاه، گاو می‌خواهد زمین را از روی یک شاخ به شاخ دیگر انتقال دهد، زلزله‌ها به وجود می‌آیند. دانشمندان، بر این باور بودند که خورشید، ساکن است و زمین به دور آن می‌چرخد تا اینکه کوپرنیکس در سال ۱۵۴۳م دیدگاه مشهورش را درباره حرکت خورشید ارائه داد.

بعد از آن علم پیشرفت کرد، نیروی مشاهده و تجربه انسان بیشتر شد و اطلاعات جدیدی به دست آمد. هیچ‌یک از ابعاد و زوایای حیات و علم، باقی نمانده که تحقیقات و یافته‌های نوین، باورهای قبلی در مورد آن را رد نکرده و نادرستی آن‌ها را به اثبات نرسانده باشد. خلاصه اینکه هیچ سخنی از بشر وجود ندارد که قدمت آن به بیش از هزار و پانصد سال رسیده و توانسته باشد تا کنون صحت و درستی خود را حفظ کند. زیرا بشر در چارچوب اطلاعات دوران خودش سخن می‌گوید. بشر چه بر حسب فرمان شعور و چه بر حسب فرمان فراشعور و ناخودآگاه خود، سخن بگوید، در هر حال همان سخنی را بر زبان می‌آورد که در دوران خود آن را دیده و یا شنیده است. لذا هیچ نوشته و کتابی بشری یافت نمی‌شود که با گذشت هزار و پانصد سال از تألیف آن، همچنان از اشتباه و داده‌های نادرست، عاری و بدور باشد. بدون تردید ماجرای قرآن، با سایر کتاب‌های آسمانی، بسیار متفاوت است. از اینرو قرآن همانند هزار و پانصد سال قبل صحت و درستی خود را حفظ کرده و گذشت زمان، کوچک‌ترین خللی در صحت و حقانیت آن ایجاد نکرده است. این امر، دلیل بارز و شاهد زنده‌ای است بر این ادعا که قرآن از منبعی سرچشمه گرفته که نگاه تیزبین او ازل تا ابد را احاطه کرده است و تمام حقایق را به شکل و صورت اصلی آن‌ها می‌داند و آگاهیش، تابع زمان و شرایط نیست. اگر قرآن کلام بشر بود، گذشت زمان، خطا و اشتباه آن را ثابت می‌کرد؛ همانگونه که اشتباه بسیاری از سخنان بشر با گذشت زمان ثابت شده است.

موضوع اصلی قرآن، سعادت دنیوی و اخروی است. از اینرو قرآن، در دایره علوم و فنون امروزی به شکل تخصصی و جزئی وارد نمی‌شود، اما از آن جهت که مخاطبین آن، انسان‌ها هستند، لذا به هر علمی که با انسان ارتباط دارد، اشاره می‌کند. این مسأله، مسأله بسیار حساسی است. زیرا اگر انسان، با اطلاعات و یافته‌های ناقصی به فن و موضوعی اشاره کند، هرچند که سخن مفصل و مبسوطی در مورد آن نگوید، مسلماً کلمات و جملاتی را بر زبان خواهد آورد که با واقعیت مطابقت نخواهند داشت. مثلاً ارسطو به قصد کاستن از شخصیت زن چنین گفته بود: «در دهان زنان دندان‌های کمتری نسبت به دندان‌های مردان وجود دارد». قطعاً این سخن ارسطو، هیچ ارتباطی با فیزیولوژی ندارد، اما در عین حال، نشان دهنده ناآگاهی گوینده‌اش از فیزیک بدن انسان‌ها است. چراکه تعداد دندان‌های زنان با تعداد دندان‌های مردان مساوی است. قرآن، گرچه در لابلای آیات و اظهاراتش به علوم انسانی هم اشاراتی می‌کند، ولی در اظهارات قرآن، حتی یک مطلب نیز یافت نمی‌شود که پژوهش‌ها و یافته‌های گسترده علمی در ادوار بعدی بتواند ثابت کند که این مطالب، براساس اطلاعات ناقص بیان شده است. پرواضح است که چنین کلامی، کلام کسی است که از همه بالا و برتر می‌باشد؛ همان کسی که علمش، در گذشته و حال بر همه چیز احاطه داشته و دارد.

اینک به ارائه چند نمونه می‌پردازیم تا روشن شود که قرآن کریم ضمن اشاره به سایر علوم و فنون به نحو بسیار شگفت‌آوری، به پدیده‌ها و مسایلی اشاره کرده که هنگام نزول قرآن، کشف نشده بودند. بلکه در ادوار بعدی کشف شده‌اند.

گفتنی است: مطابقت الفاظ قرآن با تحقیقات و یافته‌های جدید، مبتنی بر این فرضیه است که یافته‌های مورد نظر کاملاً درست هستند و اگر پژوهش‌های آینده، نادرستی تحقیقات و یافته‌های فعلی را بکلی یا بصورت جزئی ثابت کند، این امر هرگز به معنای نادرستی قرآن نیست؛ بلکه بدین معناست که ما، در تفصیل و تبیین مجملات قرآن، دچار اشتباه شده‌ایم. ما یقین داریم که تحقیقات و یافته‌های بشر در آینده، اشارات قرآن را با صحت بیشتری توضیح خواهند داد و بر خلاف اشارات قرآن نخواهند بود.

می توان اظهارات و داده‌های قرآن را در این زمینه به دو دسته تقسیم کرد:

۱- داده‌های مربوط به امور و اشیایی که انسان هنگام نزول قرآن درباره آن‌ها هیچگونه اطلاعی نداشته است.

۲- داده‌های مربوط به امور و اشیایی که انسان درباره آن‌ها، معلومات جزئی و سطحی داشته است.

بسیاری از موجودات جهان هستی، آن‌هایی هستند که بشر گذشته، در مورد آن‌ها اطلاعات اندکی داشته است، اما در مقایسه با اطلاعات و یافته‌های بشری در دوران نوزایی علمی و پس از آن، بسیار ناچیز و ناقص بوده است. قرآن، کتاب علوم تجربی نیست. لذا اگر در ارتباط با طبیعت و جهان آفرینش، اطلاعات جدید وتازه‌ای ارائه می‌داد، بحث در همین زمینه ادامه می‌یافت و هدف اصلی قرآن (یعنی اصلاح درون و فکر) در درجه دوم قرار می‌گرفت. این یکی از معجزه‌های شگفت‌آور قرآن است که مدت‌ها قبل از دوران نوزایی علمی (رنسانس) درباره چیزهایی صحبت کرده و الفاظی را برای آن‌ها بکار برده که از یکسو مردم دوران باستان، از شنیدن آن‌ها احساس وحشت نکردند و از سوی دیگر مطالبی علمی را نیز در لابلای مباحث خود گنجانده است.

الف) قرآن در دو مورد پیرامون قوانین مخصوص آب اشاره کرده است. اول در سوره فرقان، دوم در سوره الرحمن. در سوره فرقان چنین آمده است:

﴿۞وَهُوَ ٱلَّذِي مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞ وَجَعَلَ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٗا وَحِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا٥٣[الفرقان: ۵۳] یعنی: «خدا، کسی است که دو دریا را در کنار هم روان می‌سازد (و در اثر وزن و چگالی مخصوص و تفاوت درجه غلظت آب شور و شیرین، آمیزه یکدیگر نمی‌شوند و) این یکی، شیرین شیرین است و دیگری، شور شور! و خداوند، میان آن دو حاجز و مانعی ایجاد کرده که آن‌ها را کاملا از هم جدا ساخته است».

در سوره «الرحمن» چنین آمده است:

﴿مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ يَلۡتَقِيَانِ١٩ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٞ لَّا يَبۡغِيَانِ٢٠[الرحمن: ۱۹-۲۰] یعنی: «دو دریای (مختلف شیرین و شور و گرم و سرد) را در کنار هم روان کرده و مجاور یکدیگر قرار داده است؛ میان آن دو حاجز و مانعی است که نمی‌گذارد با یکدیگر درآمیزند».

انسان‌ها در گذشته نیز مظهر قدرتی را که در دو آیه مذکور بدان اشاره شده است، می‌دانستند. مثلاً از منطقه جانگاه بنگلادش تا منطقه اراکان «میانمار» دو رود تلخ و شیرین متصل به یکدیگر جاری هستند و در طول این مسافت، آب هردو از همدیگر جداست و در عین حال نقطه اتصال هر دو، یک خط ممتد و قابل رؤیت می‌باشد که آن دو را از هم متمایز کرده است؛ یک طرف، آب شیرین و طرف دیگر، آب تلخ و شور.

رودخانه‌های حاشیه دریاها که به دریا می‌ریزند نیز همین‌گونه هستند و در اثر جزر و مد آب دریا، در آن‌ها نیز جزر و مد به وجود می‌آید. هنگام مد که آب دریا وارد رودخانه می‌شود، آب تلخ و شور دریا بالای سطح آب شیرین رودخانه قرار می‌گیرد ولی با هم آمیخته نمی‌شوند؛ بلکه آب شور در بالا و آب شیرین در زیر آن قرار می‌گیرد و هنگام جزر آب شور و تلخ به دریا، برمی‌گردد و آب شیرین در جای خود می‌ماند. بنده، این پدیده را در نقطه اتصال دو رودخانه گنگ و جامونا در شهر (الله آباد) مشاهده کرده‌ام.

اصل مطلب از دوران باستان برای انسان روشن و معلوم بوده است، اما این پدیده تحت کدام قانون طبیعت و مبتنی بر چه دلیلی به وجود آمده است؟ تحقیقات نوین، علت آن را کشف کرده است.

تحقیقات جدید علمی نشان می‌دهد که در اشیای رقیق و سیال، قانون بخصوصی به نام کشش سطحی (Surface Tension) حاکم است و همین کشش سطحی، موجب شده تا دو نوع آب از یکدیگر متمایز باشند؛ زیرا کشش سطحی دو سیال، با هم متفاوت است. دنیای جدید با کشف این قوانین، به نتایج زیادی دست یافته است. قرآن با بکار بردن عبارت ﴿لَّا يَبۡغِيَانِ، موضوع را چنان تعبیر نموده است که نه تنها با درک گذشته بشر از این پدیده تعارضی ندارد، بلکه با یافته‌های جدید نیز هماهنگ است. زیرا می‌توانیم بگوئیم که منظور از (برزخ) یا مانع، همان کشش سطحی است که در هردو آب وجود دارد و مانع از آمیزش آن‌ها می‌شود.

قانون کشش سطحی را با یک مثال بسیار ساده می‌توان تشریح کرد. اگر شما لیوانی را پر از آب کنید، هنگامی که آب به کناره یا لبه لیوان می‌رسد، فوراً نمی‌ریزد. بلکه اندکی از کناره و لبه لیوان بلند می‌شود و روی دیواره و لبه بالایی لیوان توقف می‌کند؛ علت چیست؟ واقعیت، این است که چون پس از مولکول‌های سطح اشیای سیال، چیز دیگری وجود ندارد، جهت آن به طرف داخل باز می‌گردد و بدین ترتیب در میان مولکول‌های سطح، کشش اتصال اضافه می‌شود و در اثر تعامل قانون اتصال در بالای سطح آب، پرده انعطاف (Elastic Film) به وجود می‌آید و آب در غلاف پرده پوشانده می‌شود؛ همین پرده و غلاف سطح، آب بلندشده را نگاه می‌دارد. این پرده به اندازه‌ای محکم است که اگر سوزنی بالای آن انداخته شود، داخل آب فرو نمی‌رود؛ بلکه روی سطح آب شناور می‌ماند. همین عامل (قانون کشش سطحی)، سبب می‌شود که روغن در آب حل نگردد. همچنین کشش سطحی، همان مانعی است که از آمیزش آب شیرین با آب شور جلوگیری می‌کند.

ب) چنین داده‌هایی در قرآن به کثرت وجود دارد؛ مثلاً در سوره رعد آمده است: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ[الرعد: ۲] یعنی: «خدا، همان ذاتی است که آسمان‌ها را چنانکه می‌بینید، بدون ستون برپا داشت».

این الفاظ کاملاً مطابق و هماهنگ با مشاهده انسان گذشته بود. زیرا او می‌دید که بالای سرش دنیایی از ماه، خورشید و ستاره‌ها قرار دارد، اما در هیچ جای آن پایه و ستونی دیده نمی‌شود. الفاظ قرآن همچنان برای انسان امروزی که با مدرن‌ترین علم و ابزار علمی آشناست، سازگار و هماهنگ می‌باشد. زیرا جدیدترین مشاهدات و یافته‌های علمی، حاکی از آنست که اجرام آسمانی، در یک خلأ و فضای نامحدود و بدون هیچگونه پایه و ستونی وجود دارند و یک ستون و پایه نامرئی یعنی کشش ثقل (Gravitation Pull)، آن‌ها را در فضای بالا نگاه داشته است.

(ج) چنین داده‌هایی در رابطه با خورشید و سایر ستارگان نیز ارائه شده است:

﴿وَكُلّٞ فِي فَلَكٖ يَسۡبَحُونَ٤٠[يس: ۴۰] یعنی: «هریک در مداری شناورند».

مردم دوران باستان نیز اجرام آسمانی را در حال حرکت می‌دیدند. لذا آنان از شنیدن چنین الفاظی وحشت زده نمی‌شدند. یافته علمی جدید این پدیده را پرمحتواتر معرفی نموده است. در خلأ بسیط هیچ واژه و تعبیری بهتر از «شناور» برای اجرام آسمانی ممکن نیست.

د) ﴿يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ يَطۡلُبُهُۥ حَثِيثٗا[الأعراف: ۵۴] یعنی: «خداوند، (با پرده تاریک) شب، روز را می‌پوشاند و شب، شتابان روز را دنبال می‌کند».

عبارت مذکور، انسان گذشته را صرفاً از رفت و آمد ظاهری شب و روز مطلع و آگاه می‌سازد، ولی در عین حال اشارات بسیار زیبایی به گردش محوری زمین نیز دارد. گردش محوری زمین که در الفاظ قرآن بدان اشاره شده، طبق مشاهدات و یافته‌های جدید علمی، عامل اصلی پیدایش شب و روز است. یادآوری می‌شود که نخستین فضانورد روسی که از سفر فضایی خود برگشته بود، ضمن بیان مشاهداتش گفته بود که زمین را به خاطر گردش محوریش به دور خورشید، به صورت یک جریان تند از روشنی و تاریکی (Rapid Succession) دیده است.

چنین داده‌هایی در قرآن به کثرت وجود دارد. نوع دیگر داده‌های قرآنی، مواردی هستند که مردم گذشته، درباره آن‌ها هیچ اطلاعی نداشتند. قرآن، پاره‌ای از آن‌ها را بیان کرده و چنان مطالبی ارائه نموده که به صورت شگفت‌آوری با یافته‌های علمی مطابقت دارند و یافته‌های جدید، صحت آن‌ها را تأیید کرده است:

[۱۰۰] The Evidence of God, PP. ۱۳۷-۱۳۸. [۱۰۱] Man does not Stand Alone, P. ۱۲۰.

 

قرآن و اخترشناسی

قرآن در مورد آغاز و پایان جهان هستی مطلب خاصی ارائه داده است که تا یک قرن قبل، برای انسان‌ها بکلی نامعلوم و غیرمشخص بود و در زمان نزول قرآن نیز چنین تصوری به ذهن کسی خطور نمی‌کرد؛ اما تحقیقات و یافته‌های علمی عصر تکنولوژی، به صورت شگفت‌آوری آن را تأیید کرده است. قرآن در مورد آغاز کائنات چنین می‌گوید: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ كَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَاۖ[الأنبياء: ۳۰] یعنی: «آیا کافران نمی‌بینند که آسمان‌ها و زمین (در آغاز آفرینش، به صورت توده عظیمی) به هم چسبیده بودند و سپس ما، آن‌ها را از همدیگر جدا کردیم».

در مورد عاقبت و سرانجام کائنات چنین آمده است: ﴿يَوۡمَ نَطۡوِي ٱلسَّمَآءَ كَطَيِّ ٱلسِّجِلِّ لِلۡكُتُبِۚ[الأنبياء: ۱۰۴] یعنی: «روزی که ما، آسمان را مانند کاغذ درهم می‌پیچیم».

بنا بر داده‌های قرآن، کائنات در آغاز آفرینش در یک حالت جمع شده بود و بعد شروع به گسترش کرد.

جدیدترین نظریه درباره کائنات نیز همین است. دانشمندان براساس قراین و دلایل متعددی به این نتیجه رسیدند که ماده جهان هستی چندهزار سال قبل در یک حالت جامد و ساکن بوده است. آنان بر این باورند که ماده کائنات در روزهای نخستین آفرینش، فوق العاده سخت، جمع شده و بسیار گرم بوده است. حدود پنجاه تریلیون سال پیش در اثر یک انفجار بسیار مهیب، ماده کائنات منفجر شد و تکه‌های آن پراکنده شدند و گسترش یافتند؛ دور شدن و پراکندگی این تکه‌ها از یکدیگر ضروری بود؛ زیرا به هر میزان که اجزا از هم فاصله بگیرند، قدرت کشش آن‌ها نسبت به یکدیگر به همان میزان کاهش می‌یابد. ابتدا وسعت کائنات، برابر با یک میلیارد سال نوری بود و اکنون براساس اظهارات پروفسور ایدنگتون تا ده برابر افزایش یافته و همچنان رو به گسترش است. ایدنگتون می‌گوید: «ستاره‌ها و کهکشان‌ها مانند بادکنک پلاستیکی هستند که همواره سطح آن در حال گسترش است؛ همچنین تمام کرات آسمانی همزمان با حرکت خود در اثر گسترش کائنات، در حال دورشدن از همدیگر می‌باشند» [۱۰۲].

داده‌های قرآن درباره پایان کائنات نیز طبق جدیدترین مطالعات و یافته‌های علمی، با ساختار جهان هستی کاملاً هماهنگ است. مردم دوران باستان بر این باور بودند که فاصله میان ستاره‌ها به همان اندازه است که دیده می‌شود. اما اکنون روشن شده است که ستاره‌ها، فاصله زیادی با هم دارند؛ اما به خاطر فاصله زیادشان با ما، نزدیک به هم دیده می‌شوند. علاوه بر این تمام اجرام آسمانی که به ظاهر کامل و سالم جلوه می‌کنند، در واقع بخش بسیار عظیمی از آنان تهی است. چنانکه در منظومه شمسی بسیاری از سیارگان بزرگ و کوچک با فاصله زیاد از یکدگیر در این منظومه و در مدار خاص خود در گردش هستند. این حالت در مواد نیز وجود دارد؛ بدین سان هر جسمی، همانند منظومه شمسی است؛ البته در یک سطح محدودتر؛ این مجموعه، «اتم» نام دارد. خلأ منظومه شمسی قابل رؤیت است، اما فضای خالی موجود در اتم دیده نمی‌شود. خلاصه اینکه هرچند اجزای تمام اشیا، متمرکز و به هم چسبیده به نظر می‌آیند، ولی در اصل خلأ دارند. مثلاً اگر فضای خالی میان سلول‌های انسان برداشته شود، باقیمانده جسمش، فقط به اندازه یک لکه نامرئی باقی خواهد ماند.

کارشناسان علوم فضایی، براساس ضابطه مذکور، ماده گسترده در سطح کائنات را محاسبه کردند. آنان می‌گویند:

«اگر تمام کائنات چنان فشرده شود که فضای خالی در آن باقی نماند، حجم تمام کائنات به اندازه سی برابر حجم فعلی خورشید خواهد شد. حال آنکه کائنات، به حدی حجیم و گسترده است که دورترین کهکشان از منظومه شمسی که تا کنون مشاهده شده، در فاصله چندین میلیون سال نوری از خورشید واقع شده است.

دانشمندان، براساس مشاهدات و محاسبات خود به این نتیجه رسیده‌اند که به خاطر گردش اجرام آسمانی، در آینده دور ماه به زمین نزدیک خواهد شد و در نتیجه تکه‌های آن در چهار طرف فضای زمین پخش خواهد گشت.

این پیش بینی درباره تکه شدن ماه طبق قانونی صورت خواهد گرفت که مظهر آن در مد و جزر دریاها دیده می‌شود. ماه از نزدیک‌ترین همسایگان زمین است. یعنی فاصله آن تا زمین ۲۴۰ هزار مایل می‌باشد. تأثیر کشش ماه بر سطح آب دریاها در اثر فاصله کوتاهی که با زمین دارد، نمایان است. به همین خاطر آب دریاها روزی دو بار بالا می‌آید و موجب ایجاد امواج متلاطم می‌گردد. گاهی ارتفاع این امواج، به شصت متر می‌رسد؛ گفتنی است: سطح خشکی نیز در اثر کشش ماه تا چند اینچ تحت تأثیر قرار می‌گیرد. فاصله کنونی ماه و زمین در حد بسیار مناسب و مطلوبی است و منافع زیادی را در بردارد. از اینرو اگر این فاصله تا پنجاه مایل کاهش یابد، طوفان‌ها و امواج دریاها به حدی شدید خواهد شد که بخش عمده خشکی زیر آب خواهد رفت و کوه‌ها در اثر برخورد امواج متلاطم ریز ریز شده، زمین در اثر کشش ماه منفجر خواهد گشت.

دانشمندان، بر این باورند که در آغاز آفرینش زمین و ماه به اندازه‌ای به هم نزدیک بودند که پستی‌ها و بلندی‌های زمین، نتیجه آن است. براساس این دیدگاه فاصله میان زمین و ماه به تدریج بیشتر شد و به حد مطلوب کنونی رسید. آنان، همچنین معتقدند که وضعیت فعلی تا یک میلیون سال ادامه خواهد یافت و سپس ماه، دوباره به زمین نزدیک خواهد شد و آنگاه در اثر کشش بین ماه و زمین، ماه منفجر می‌گردد و در چهار طرف زمین به شکل یک حلقه پخش و پراکنده می‌شود.

نظریه مذکور به طرز شگفت‌آوری پیش‌بینی قرآن در سوره قمر را تأیید می‌کند. یعنی نزدیک قیامت، ماه منفجر می‌شود و انفجار آن از نشانه‌های قیامت است:

﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١ وَإِن يَرَوۡاْ ءَايَةٗ يُعۡرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ٢[القمر: ۱-۲] یعنی: «قیامت خیلی زود فرا می‌رسد (و در آن هنگام) ماه، به دو نیم می‌گردد و اگر مشرکان، معجزه و نشانه‌ای ببینند، آن را انکار می‌کنند و می‌گویند که جادوی گذرا و ناپایداری است».

جریان (شق القمر) در بخاری، مسلم و سایر کتب حدیث با سند معتبر نقل شده است. از جمله روایت ابن مسعودسمی‌باشد که خودش، شاهد عینی جریان شق القمر بوده است. با این حال جریان شق القمر، همواره مورد بحث و اختلاف علما بوده است. اکثریت بر این باورند که شق القمر صورت گرفته و برخی معتقدند که در نزدیکی قیامت صورت خواهد گرفت. امام حسن بصری، دیدگاه دوم را دارد. ابوحیان اندلسی به نقل از امام حسن بصری چنین می‌گوید: «إن المعنی إذا جاءت الساعة إنشق القمر بعد النفخة الثانية»یعنی: «زمانی که قیامت فرا رسد، ماه منفجر می‌شود و این انفجار، پس از صور دوم خواهد بود».

بعضی از علما، کوشیده‌اند تا میان این دو نظریه تطبیق دهند؛ این‌ها، هردو نظریه را قبول دارند. بدین صورت که یک شق القمر همان است که در منا و در حضور جمع کثیری صورت گرفته و بحث تفصیلی آن در روایات آمده است. خواه بنابر دیدگاه غزالی و دهلوی در اثر تصرفات بصری صورت گرفته باشد و خواه در اثر قوانین فلکی. این‌ها، جریان شق القمر در منا را یک علامت مقدماتی از جریان شق القمر در نزدیکی قیامت می‌دانند. شبیراحمد عثمانی، شق القمر در منا را نمونه و نشانی از شق القمر قیامت دانسته است.

[۱۰۲] The Limitations of Science, P. ۲۰.

 

قرآن و زمین شناسی

در قرآن درباره کوه‌ها چنین آمده است: کوه‌ها برای اینکه زمین تکان نخورد و توازنش را از دست ندهد، بر زمین نصب شدند. مثلاً در سوره لقمان آمده است:

﴿وَأَلۡقَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمۡ[لقمان: ۱۰] یعنی: «و در زمین، کوه‌های استوار را پراکنده ساخت تا زمین، شما را نلرزاند».

با گذشت سیزده قرن از نزول این آیه، علم انسان از این فایده کوه‌ها هیچگونه اطلاعی نداشت. اما اینک علم جغرافیا پرده از این راز آفرینش برداشته و این برایند را قانون توازن (Isostasy) نامیده است. البته دانش بشری در این زمینه در مراحل مقدماتی قرار دارد. انگلن می‌گوید: «مواد سبک در سطح زمین به شکل کوه‌ها درآمد و مواد سنگین سطح زمین به صورت خندق‌های بسیار عمیق به داخل زمین فشرده شدند که پس از پر شدن از آب، دریاها را به وجود آوردند. بدین ترتیب برآمدگی کوه‌ها و فرورفتگی دریاها، توازن زمین را حفظ می‌کنند» [۱۰۳].

نویسنده دیگری در این باره می‌گوید:

«همچنانکه در خشکی، رودخانه وجود دارد، در دریا نیز رودخانه وجود دارد. اما رودخانه‌های زیر دریا عموماً عمیقند و از دایره تجربه و مشاهده انسان بیرون هستند. احتمالاً در اثر فشارهای بسیار زیاد، غارها یا شکاف‌هایی در دریاها به وجود آمده است. این رودخانه‌ها در عمق ۳۵ هزار پا از سطح دریا قرار دارند. اعماق این رودخانه‌ها از بلندی هر قله‌ای بیشتر می‌باشد. گاهی حفره‌های چنان عمیقی وجود دارد که بلندترین قله روی زمین، مثلاً اگر کوهی به بلندی اورست در این حفره‌ها انداخته شود، بازهم قله آن، یک مایل زیر سطح آب قرار خواهد گرفت. شگفت‌آور است که خندق‌ها یا حفره‌های دریایی به جای اینکه در وسط دریاها قرار گرفته باشند، در حاشیه دریاها و در نزدیکی خشکی قرار دارند. اصلاً نمی‌توان گفت که این حفره‌ها، در اثر کدام فشار قوی به وجود آمده‌اند. اما نزدیکی آن‌ها با مجموعه جزایر یا آتشفشان‌ها حکایت از آن دارد که میان این خندق‌ها و ارتفاعات کوه‌ها، حتماً رابطه‌ای وجود دارد. به عبارتی زمین، به وسیله نقاط عمیق و نقاط مرتفع، توازن خود را حفظ کرده است. بسیاری از دانشمندان نامدار جغرافیا بر این باورند که حفره‌های عمیق دریایی می‌توانند نشانی خشکی‌ای باشند که در آینده دور به وجود خواهد آمد. زیرا در غارهای تاریک زیر آب در طول قرون متمادی خاک‌های رسوبی زیر دریا، روی هم انباشته شده و تا چندین مایل گسترش یافته است. لذا امکان دارد روزگاری در اثر عدم توازن زمین، کوه‌ها یا سلسله جزایر جدیدی ایجاد شود.

در کوه‌های کنار دریا خاک‌های رسوبی دیده شده است، اما هیچ تئوری و نظریه‌ای، نمی‌تواند در حوزه معلومات فعلی انسان، حفره‌ها و شکاف‌های دریایی را توجیه کند. این غارهای همیشه تاریک و سرد که در هر اینچ مربع زیر فشار هفت تن بار قرار گرفته‌اند، برای انسان‌ها از معماهای ناشناخته دریا به حساب می‌آیند» [۱۰۴].

همچنین در قرآن آمده است که زمین روزگاری را پشت سر گذاشته است که خداوند، در آن روزگار، آن را پاره کرده و گسترانده است:

﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ٣٠ أَخۡرَجَ مِنۡهَا مَآءَهَا وَمَرۡعَىٰهَا٣١[النازعات: ۳۰-۳۱] یعنی: «و (خداوند،) بعد از آن زمین را گسترانید (و) آب و گیاهان آن را بیرون آورد».

الفاظ مذکور در قرآن با جدیدترین نظریه انتشار و گسترش قاره‌ها (Theory of Drifting Continents) کاملاً هماهنگ است. براساس این نظریه، تمام قاره‌ها روزگاری به هم پیوسته بودند و بعدها در اثر انفجار به این سو و آن سو منتشر شدند و در چهار طرف دریاها جهانی چندقاره‌ای به وجود آمد.

این نظریه بطور رسمی نخستین بار در سال ۱۹۱۵ میلادی به وسیله یک ریاضیدان معروف آلمانی به نام آلفرید واگنر، ارائه گردید. نظریه این ریاضیدان مبتنی بر این اصل و دلیل بود که قاره‌ها شکلی پازل مانند دارند که اگر به هم نزدیک شوند، به هم متصل می‌گردند. (مثلاً ساحل آمریکای جنوب شرقی به ساحل غربی آفریقا وصل می‌شود).

این حالت، در دو طرف دریاهای بزرگ، بیشتر دیده می‌شود. مثلاً کوه‌های مشابه و صخره‌های مشابه ساحلی و نیز جانوران و ماهی‌های شبیه به هم و گیاهان همانند.

پروفسور رونالد گود در کتاب خود به نام جغرافیای گیاهان گلدار (Geograohy of Flowering Plants) می‌نویسد:

«گیاه شناسان در این مورد اتفاق نظر دارند که تنها توجیه درباره وجود گیاهان متعدد از یک خانواده در مناطق مختلف روی زمین، این است که مناطق مختلف زمین در گذشته‌های بسیار دور، به هم پیوسته و متصل بوده اند».

اینک این نظریه، مورد تأیید قانون کشش سنگواره‌ای یا فسیلی (Fossil Magnetism) قرار گرفته و به عنوان یک نظریه قطعی پذیرفته شده است. امروزه می‌توان با بررسی و مطالعه سمت و جهت ذرات سنگ‌ها مشخص کرد که در گذشته، سنگ اصلی در کدامین موقعیت جغرافیایی بوده است. تحقیقات، نشان می‌دهد که بخش‌های کنونی زمین در گذشته در محل فعلی نبوده‌اند. بلکه دقیقاً در جاهایی بوده‌اند که نظریه انتشار قاره‌ها می‌گوید. پروفسور بلاکت (Blacket) می‌نویسد:

«بررسی سنگهای هندوستان، حکایت از آن دارد که هندوستان هفتاد میلیون سال قبل، در جنوب خط استوا قرار داشته است. مطالعه و بررسی صخره‌های آفریقای جنوبی، ثابت می‌کند که قاره آفریقا سیصد میلیون سال پیش، از قطب جنوب جدا شده است».

خداوند، در آیه‌ای که در ابتدای مطلب ذکر شد، واژه ﴿دَحَىٰهَآرا بکار برده است؛ (دحی، یعنی: چیزی جمع و متمرکز را منتشر کرد و گسترش داد.) در عربی گفته می‌شود: «دحی المطر الحصی عن وجه الأرض»یعنی: باران، سنگریزه‌ها را از روی زمین برد و پخش کرد. واژه (دحی) به معنای پراکندن یا منشر ساختن، با کلمه (Drift) در زبان انگلیسی، مترادف است که در تئوری جغرافیایی جدید مورد استفاده قرار می‌گیرد. لذا می‌توان نتیجه گرفت که قرآن، کلام و سخن خالق واسع و علیم است؛ یعنی آفریننده‌ای که علمش، بر زمان حال و آینده احاطه دارد.

[۱۰۳] C,R. Von Anglen Geomovphology, PP. ۲۶-۲۷. (N.Y, ۱۹۴۸) [۱۰۴] The Word We Live In, N.Y, ۱۹۵۵.

 

 

قرآن و علم تغذیه

در برنامه غذایی ارائه شده از سوی قرآن برای انسان‌ها، خوردن خون، حرام و ممنوع اعلام شده است. هنگام نزول قرآن، انسان، از اهمیت غذایی این برنامه اطلاع چندانی نداشت؛ ولی زمانی که محتویات خون، مورد تجزیه و تحلیل علمی قرار گرفتند، معلوم شد که برنامه غذایی ارائه شده از سوی قرآن، بر پایه مصالحی است که برای سلامتی انسان، فوق العاده حایز اهمیت است؛ یافته‌های نوین، نه تنها این برنامه را رد نکردند، بلکه منافع آن را نیز برای ما روشن نمودند.

تجزیه و تحلیل علمی محتویات خون، نشان می‌دهد که اسید اوریک (Uric Acid) زیادی در خون وجود دارد. اسید اوریک، ماده‌ای سمی است که خوردن آن به عنوان غذا، فوق العاده خطرناک می‌باشد. روش مخصوص ذبح که اسلام دستور داده و میان مسلمانان رواج دارد نیز مبتنی بر همین اصل است. ذبیحه در اصطلاح اسلام، همان حیوانی است که با نام الله چنان ذبح شود که تمام خون بدنش از طریق بریدن شاهرگ بیرون بیاید تا بدین ترتیب ارتباط قلب و مغز حیوان تا آخرین لحظات زندگی باقی بماند و سبب مرگ حیوان، خروج کامل خون از بدنش باشد نه آسیب دیدن یکی از اعضای مهم و حیاتی؛ زیرا صدمه دیدن اعضایی همچون دل، مغز و جگر، هرچند که موجب مرگ ناگهانی می‌شود، اما در چنین شرایطی، خون، به تدریج می‌بندد و در گوشت باقی می‌ماند و به خاطر اسید اوریک، مسموم و خطرناک می‌شود.

بر اساس برنامه غذایی قرآن، خوک نیز حرام شده است. مردم دوران باستان در مورد آن اطلاع چندانی نداشتند. اما پژوهش‌های بهداشتی جدید ثابت کرده است که گوشت خوک ضررهای زیادی دارد. مثلاً همان اسید اوریک که یک ماده زهرآلود است، در تمام جانوران و حیوانات وجود دارد و از بدن آن‌ها از طریق ذبح خارج می‌شود، ولی از بدن خوک دفع نمی‌گردد. کلیه که در جسم هر حیوانی وجود دارد، اسید اوریک را به صورت ادرار دفع می‌کند. جسم انسان نود ۹۰% این ماده مسموم را دفع می‌نماید؛ اما ساختار و بافت ترکیبی جسم خوک، طوری است که فقط می‌تواند ۲% اسید اوریک را خارج کند. لذا ۹۸% اسید اوریک، جذب گوشتش می‌شود. اینجاست که خود خوک مبتلا به درد زانو و مفاصل می‌گردد و هر کسی که از گوشت آن استفاده کند نیز به درد مفاصل مبتلا می‌شود.

گفتنی است: هنگامی که از فواید یا ضررهای یک خوراکی، صحبت می‌شود، بدین معنا نیست که آثار آن، بلافاصله نمایان گردد؛ زیرا انسان، تنها به خوردن یک چیز کفایت نمی‌کند که فقط آثار همان چیز ظاهر شود؛ بلکه همراه یک خوردنی، چیزهای دیگری هم می‌خورد. در اثر فعل و انفعالات چند نوع خوردنی، ممکن است که آثار خوب یا بد یک غذا کاهش یابد یا آثار آن غذا، در بعضی از موارد بکلی خنثی شود.

چنین نمونه‌هایی در قرآن، بسیاردیده می‌شود. این نمونه‌ها، حکایت از آن دارند که قرآن، سخن بشر و ساخته و پرداخته انسان نیست؛ بلکه از منبعی نشأت گرفته است که گذشته، حال و آینده، برایش یکسان هستند و شرایط دیروز، امروز و فردا را می‌داند.

﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ[فصلت: ۵۳] یعنی: «ما، به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) هرچه زودتر دلایل و نشانه‌های خود را در اقطار و نواحی (زمین و آسمان‌ها) و در داخل و درون خودشان نشان خواهیم داد تا برایشان روشن شود که اسلام و قرآن، حق است».

این بخش را با داستانی از دکتر عنایت الله مشرقی پایان می‌دهم؛ وی، می‌گوید:

«در سال ۱۹۰۹میلادی روز یکشنبه درحالی که به شدت باران می‌بارید، برای انجام کاری بیرون رفتم. اتفاقاً نگاهم به سر جیمز جینز استاد نجوم دانشگاه کمبریج افتاد. او انجیل و چتر را زیر بغل گرفته بود و به کلیسا می‌رفت. نزدیک رفتم و سلام کردم. او جواب نداد. بار دوم سلام کردم؛ رو به من کرد و گفت: «چه می‌خواهی»؟ گفتم: «دو سؤال دارم؛ اول اینکه باران تندی می‌بارد و شما چتر را زیر بغل گرفته اید». او از حواس پرتی خود تبسمی کرد و بلافاصله چتر را بالای سرش گرفت. «دوم اینکه شخصیت بسیار معروفی مانند شما برای عبادت به کلیسا می‌رود، ماجرا چیست»؟ پروفسور جینز بعد از چند لحظه خاموشی رو به من کرد و گفت: «امشب برای صرف چای به خانه‌ام بیا». من هنگام غروب به خانه پروفسور جیمز جینز رفتم. ساعت چهار خانم جیمز جینز در را باز کرد و گفت: « جیمز، منتظر شماست». داخل رفتم؛ روی یک میز کوچک، استکان چای گذاشته بود. پروفسور جیمز جینز درحالی که غرق در تصوراتش بود، پرسید: «سؤالت، چه بود»؟ بدون اینکه جواب مرا بشنود، درباره آفرینش اجرام آسمانی، گستردگی و نظم بسیار شگفت‌آور آن‌ها، فاصله میان آن‌ها، راه‌های پیچیده، مدارها و برخورد اجرام آسمانی با یکدیگر، چنان مطالب مفصلی بیان نمود که وجودم، از داستان کبریا و جبروت الله به لرزه در آمد. موهای خودش نیز بر بدنش راست شدند، حیرت و خشیت از چشمانش نمایان بود و صدایش می‌لرزید. پروفسور جیمز جینز ادامه داد و گفت: «عنایت الله! هر گاه من کارنامه آفرینش را مورد مطالعه قرار می‌دهم، تمام وجودم در برابر جلال و عظمت الهی به لرزه درمی‌آید و وقتی در کلیسا در پیشگاه خداوند، پیشانی نیاز را بر زمین می‌گذارم، می‌گویم: «پروردگارا! تو از همه بزرگ‌تر هستی»؛ در آن هنگام تمام وجودم با من هم‌نوا و هم‌صدا می‌شوند و من فوق العاده احساس شادی و سرور می‌کنم. من در هنگام عبادت هزار برابر بیشتر از دیگران با نشاط و خوشحال می‌شوم. حالا بگو آیا فهمیدی که چرا من به کلیسا می‌روم»؟

عنایت الله مشرقی می‌گوید: «این سخنان پروفسور جیمز جینز در وجودم طوفان بپا کرد. گفتم: آقا! من از توضیحات شما، خیلی متأثر شدم. یکی از آیات قرآن در این باره در ذهنم تداعی شده است؛ اگر اجازه دهید، آن را بخوانم». پروفسور جیمز جینز گفت: «حتماً» و آنگاه این آیه را تلاوت کردم: ﴿وَمِنَ ٱلۡجِبَالِ جُدَدُۢ بِيضٞ وَحُمۡرٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٞ٢٧ وَمِنَ ٱلنَّاسِ وَٱلدَّوَآبِّ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مُخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ كَذَٰلِكَۗ إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ[فاطر: ۲۷-۲۸] یعنی: «برخی از کوه‌ها، سفید و بعضی دیگر سرخ هستند و برخی سیاه پررنگ و تیره‌اند و هریک از آن‌ها، رنگ‌های مختلفی دارند. انسان‌ها و جنبندگان و چارپایان نیز دارای رنگ‌های مختلف و متفاوتی هستند. (این نشانه‌های بزرگ آفرینش، بیش از همه توجه خردمندان را به خود جلب می‌کند) این است که تنها بندگان دانا و دانشمند، از خدا ترس آمیخته با تعظیم دارند».

پروفسور جیمز جینز، بلافاصله پس از شنیدن این آیات گفت: «چه گفتی؟ تنها دانشمندان و اهل علم، از خدا می‌ترسند. واقعاً شگفت‌آور است؛ من بعد از پنجاه سال تحقیق به این نتیجه رسیدم. این مطلب را چه کسی به محمد (ج) آموخته است؟ آیا واقعاً این آیه در قرآن وجود دارد؟ اگر در قرآن چنین آیه‌ای آمده است، پس گواهی و شهادت مرا بنویس که قرآن، کتابی الهی است».

محمد (ج) درس نخوانده بود و این واقعیت را خودبخود نیز یاد نگرفته است؛ لذا حتماً این واقعیت را خداوند، به او نشان داده است. واقعاً عجیب است؛ واقعاً شگفت‌آور است!

 

 

 

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...