بخش چهارم: گواهی جهان هستی در مورد وجود خدا
مدتها قبل یکی از کلیساهای مسیحیان، در شهر کراله در جنوب هند، کتابی بدین عنوان منتشر کرد: (Nature and Science Speak about God) یعنی: (طبیعت و دانش، درباره وجود خدا گواهی میدهند).
به عقیده بنده (نویسنده) الفاظ مذکور، بهترین عنوان برای این بخش، هستند. این، یک حقیقت مسلّم است که بزرگترین دلیل بر وجود خدا، مخلوق خدا میباشد که در برابر دیدگان ماست. طبیعت و دانش، هردو، با صدای رسا ندا میدهند که بدون تردید گیتی، آفریدگاری دارد که ما بدون پذیرش این باور قادر به شناخت هستی و حتی شناخت خود نیستیم.
وجود جهان هستی و نظم حیرتانگیز حاکم بر آن و نیز هدفداربودن آن را نمیتوان تفسیر و توجیه کرد، جز با این باور که توان و قدرتی نامتناهی و نامحدود، جهان هستی را آفریده و به آن نظم داده است و این قدرت، نابینا و کور نیست.
۱- دیدگاه مبتنی بر شک و تردید
از میان فیلسوفان تعداد اندکی دیده میشوند که درباره وجود هرچیز شک دارند. نزد این گروه نه انسان وجود دارد و نه جهان، و همه و همه، یک عدم محض است و غیر از این، چیز دیگری نیست. اگر این دیدگاه، پذیرفته شود، یقیناً در وجود خدا نیز شک و تردید به وجود میآید. اما به محض پذیرش کائنات، عدم پذیرفتن وجود خدا، غیرممکن میشود. چراکه پیدایش وجود ممکن از عدم، یک قیاس نادرست است.
این تجاهل و یا شبههافکنی، میتواند یک نکته فلسفی باشد؛ امّا به واقعیت ربطی ندارد. وقتی ما میاندیشیم، این اندیشه، دلیل وجود ماست. هنگام راهرفتن اگر با سنگی برخورد کنیم و احساس ناراحتی نماییم، دلیل بر این است که بیرون از ما، دنیایی وجود دارد. ذهن و حواس ما، اشیایی را حس میکنند؛ این احساس، برای هر شخص ثابت میکند که او در دنیایی بسر میبرد که وجود مستقل دارد. حال اگر دیدگاهی که بر شک و شبهه استوار است، برای شخصی درباره وجود دنیا، شک و تردید ایجاد نماید، حالتی است استثنایی که بر خلاف تجربه و مشاهده میلیاردها انسان میباشد. درباره چنین شخصی گفته میشود که او، خودش را در فضای ذهنی خود گم کرده است؛ بگونهای که از خود بیخبر شده است.
نظام هستی و آفرینش
هرچند که عدم وجود کائنات، مستلزم عدم وجود خدا نیست، ولی بازهم انکار هستی، یکی از دیدگاههایی است که براساس آن، زمینه ایجاد شک و شبهه درباره وجود خدا را فراهم مینماید. امّا این دیدگاه چنان تهی و بیهوده است که تا امروز نه تنها برای عموم مردم قابل فهم نبوده، بلکه در دنیای علم و دانش نیز مورد قبول عموم قرار نگرفته است. عموم انسانها و اهل علم وجود خود را میپذیرند و قبول دارند که جهان هستی نیز دارای وجود است. تمامی علوم و فعالیتهای زندگی از همین واقعیت حکایت دارند. قطعاً وجود کائنات، نشانگر این است که خدایی نیز وجود دارد. زیرا وجود مخلوق بدون وجود خالق، سخنی است کاملاً بیهوده و بیمعنا. هیچکس، چیزی سراغ ندارد که خود بخود به وجود آمده باشد. بیشک برای هر شیء بزرگ و کوچکی، یک عامل هستی، وجود دارد. از اینرو چگونه ممکن است که جهان هستی با این وسعت و بزرگی، خود به خود بوجود آمده باشد و خالقی نداشته باشد؟!
جان استیوارت میل، در زندگینامه خود مینویسد: پدرم به من چنین گفته بود که، این سؤال که چه کسی مرا آفریده است (Who made me?)، به عنوان دلیل وجود خدا کافی نیست.. زیرا بعد از آن، این سؤال مطرح میشود که خدا را چه کسی آفریده است: (Who made god?)
برتراند راسل، پرسش دوم را برای رد درستی پاسخ سؤال نخست، کافی دانسته است.
خدا، ازلی است یا ماده؟
منکران وجود خدا از دیرزمان چنین استدلال میکردند که اگر وجود سازندهای را برای کائنات بپذیریم، باید بپذیریم که او از ازل بوده است، پس چرا خود کائنات ازلی نباشد؟
این ادعّا گرچه بدین دلیل که هیچ نشان و صفتی از سوی کائنات در برابر ما نمایان نشده که نشان دهد کائنات، ما را به وجود آوردهاند، کاملاً بیاساس است؛ امّا بازهم تا قرن نوزدهم میلادی با ظاهری فریبنده و آراسته مورد استناد منکران خدا بود. اما اینک کشف قانون دوّم ترمودینامیک (Second Law of Thermo Dynamics) به اثبات رسانیده است که کائنات، نمیتواند از ازل و برای همیشه وجود داشته باشد.
بر اساس قانون انتقال انرژی یا قانون دگرگونی (Law of Entorpy)، حرارت، دائما از اجسام پرحرارت به اجسام کم حرارت منتقل میشود، اما عکس این حالت امکان ندارد.. یعنی اینکه حرارت خود بخود از جسم کم حرارت به جسم حرارت زا منتقل نمیگردد. این قانون، عبارت است از تناسب موجود میان انرژی قابل دسترس و انرژی غیرقابل دسترس. روی همین اصل گفته میشود که نابودی کائنات همواره رو به تزاید است. روزی فرا خواهد رسید که حرارت تمام موجودات برابر خواهد شد و هیچ انرژی مفیدی (useful Energy) باقی نخواهد ماند و در نتیجه عمل شیمیایی و طبیعی پایان خواهد پذیرفت و زندگی نیز همزمان با این پدیده، خاتمه خواهد یافت. امّا با توجه به این مطلب که زندگی و فعل و انفعالات شیمیایی و طبیعی ادامه دارد، این مطلب قطعاً ثابت میشود که کائنات از ازل وجود نداشته است؛ چون اگر از ازل میبود، آنگاه براساس قانون انتقال انرژی، توانایی آن از دیرزمان به پایان رسیده بود و اینک چیزی از حیات باقی نمانده بود.
با استناد به تحقیقات علمی جدید دانشمند علوم زیست شناسی، ادوارد لوتر کاسل (Edward Lutter Kassel) چنین مینویسد: «بدین ترتیب پژوهشهای علمی، ناخواسته اذعان کردند که کائنات، مبدأ و سرآغازی دارد (Begining) و حقانیت وجود خدا را با روشی علمی به اثبات رسانیده است. زیرا هر چیزی که مبدأ و آغازی داشته باشد، خود به خود شروع نمیشود و مطمئناً به محرک اولیه، خالق و خدا نیاز دارد» [۳۶].
این مطلب را سر جیمز چنین بیان نموده است: «دانش امروزی، بر این باور است که عمل نابودی کائنات (Entropy) برای همیشه ادامه خواهد داشت تا اینکه تواناییاش بطور کامل پایان یابد. نابودی، هنوز به مرحله نهایی خود نرسیده است. اگر چنین میبود، ما اینک بر روی زمین وجود نداشتیم. عمل نابودی، هم اکنون به سرعت ادامه دارد. لذا کائنات، مبدأ و سرآغازی دارد که ما، میتوانیم آن را «پیدایش در وقت معین» (creation at time) بنامیم. لذا اینگونه نیست که کائنات، ازلی بوده و از زمانی نامتناهی موجود باشد» [۳۷].
دلایل طبیعی دیگری نیز وجود دارد که ثابت میکند: کائنات از ازل نبوده است و بلکه عمر محدودی دارد. چنانچه علم نجوم، بدین نکته تصریح میکند که کهکشانها و اجرام آسمانی، همواره در حال گسترش و فاصلهگرفتن از یکدیگر میباشند. این پدیده، زمانی توجیه پذیر میگردد که ما، بر این باور باشیم که کائنات سرآغازی دارند و بپذیریم که کلیه اجزای ترکیبی کهکشانها، در آن موقع، یکجا بودند و سپس حرارت و حرکت، آغاز شد. از این رو دانشمندان گفتهاند: پیدایش هستی به دنبال یک انفجار بسیار بزرگ در ۵۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ (پنج هزار میلیارد) سال قبل بوده است. پذیرش این یافته علوم تجربی که عمر کائنات محدود است و در عین حال انکارآفریننده آن، بدین معناست که کسی بگوید: تخت جمشید، ازلی نیست و در فلان قرن ساخته شده است و در عین حال قایل به این باشد که تخت جمشید، بدون وجود و دخالت معماری ساخته شده و خود به خود در یک برهه از تاریخ درست شده است!
[۳۶] The Evidence of God, P.۵۱. [۳۷] The Mysterious Universe, P. ۱۳۳.
۲- یافتههای فضایی
از مطالعات علمی و نجوم شناسی، چنین بر میآید که ممکن است تعداد ستارگان آسمان با تمام ماسههای سواحل دریاها، برابر باشد. تعدادی از ستارگان و سیارهها، حجم بزرگتری از زمین ندارند؛ اما اکثر ستارگان، چنان حجیم و بزرگ هستند که چندین زمین را در خود جای میدهند. برخی از ستارگان بقدری بزرگند که میلیاردها ستاره را در خود جای میدهند. کائنات بحدی وسیع و بزرگ است که اگر یک هواپیما، با سرعت نور که یکصد و هشتاد و شش هزار مایل در ثانیه میباشد، در کائنات دور بزند، یک میلیارد سال به طول میانجامد. گفتنی است: کائنات و کهکشانها، ساکن نیستند و همواره در گردش میباشند و سرعت گردش آنها، به حدی است که بعد از هر هزار و سیصد میلیون سال، فاصلهشان دو برابر میشود. بدین ترتیب هواپیمای خیالی مورد نظر ما، نمیتواند تمام کائنات را دور بزند؛ بلکه همواره در محدودهای از کائنات سیر میکند که در حال گسترش میباشد [۳۸].
در هوای صاف، پنج هزار ستاره با چشم غیرمسلح دیده میشود. با استفاده از تلسکوپهای معمولی، این تعداد به دو میلیون میرسد. با بزرگترین دوربینی که در رصدخانهای در آمریکاست، میلیاردها ستاره در آسمان دیده میشود. ولی این تعداد، در برابر تعداد واقعی ستارهها بسیار اندک است.
فضا، واقعا گسترده است و همواره در آن ستارههای بیشماری با سرعت فوقالعاده، در حال حرکت هستند. بعضی از ستارهها به تنهایی در حال گردش و حرکتند و برخی در مجموعههای دوتایی یا بیشتر، در گردشند. تعداد زیادی از ستارگان، یکجا و به شکل مجموعی در حال حرکت و گردش هستند. گاهی در پرتو نوری که از پنجره وارد اطاق میگردد، ذرات بسیار ریزی دیده میشوند که به این سو و آن سو، در حال حرکت هستند. این روشنی و آن ذرات را در سطح گستردهای در نظر بگیرید؛ آنگاه میتوانید تخمین مختصری از ستارگان موجود در کهکشانها داشته باشید. البته با این تفاوت که ذرات پراکنده در اتاق متصل به هم حرکت میکنند؛ اما ستارگان با وجود تعداد فراوان و بیشمار، با فاصله زیاد از یکدیگر در حال حرکت هستند. درست مانند کشتیهایی که در سطح دریا با فاصله زیاد از یکدیگر حرکت میکنند و هیچ اطلاعی از هم ندارند.
تمام این کائنات بصورت تودهای از ستارگان است. هر توده، کهکشان نام دارد و همه اینها همواره در حرکت هستند. نزدیکترین حرکتی که ما با آن آشنایی داریم، حرکت ماه است.
ماه در فاصله دویست و چهل هزار مایلی زمین قرار دارد و همواره به دور زمین در حال گردش است و گردش آن به دور زمین ۱/۲ ۲۹ طول میکشد. زمین که نود و سه میلیون مایل از خورشید فاصله دارد، در مداری به اندازه ۲۹ میلیارد مایل و با سرعت هزار مایل در ساعت، به دور خورشید و روی محور خود میچرخد. این گردش، یک بار در سال انجام میگیرد. با زمین نه سیاره هستند که همواره به دور خورشید در گردشند. دورترین این سیارات، پلوتون نام دارد که در مداری به طول ۷۵۰۰۰۰۰۰۰۰ مایل به دور خورشید میچرخد. سی و یک قمر نیز به دور این سیارات در حال گردش هستند. همچنین، حلقههایی مشتمل بر سی هزار شبه سیاره و هزاران ستاره دنبالهدار و تعداد زیادی از سنگهای آسمانی نیز در حال گردشند. در مرکز همه این سیارهها، ستاره خورشید است که قطر آن ۸۶۵۰۰۰ هزار مایل میباشد و یک میلیون و دویست هزار بار از زمین بزرگتر است.
خورشید به ذات خود ساکن نیست؛ بلکه با تمام سیارهها و شبه سیارهها، در یک نظام بسیار بزرگ کهکشانی، با سرعت ششصد هزار مایل در ساعت در حال گردش است. بدین ترتیب هزاران کهکشان پویا هستند که همواره ستارههای بسیار زیادی به تنهایی یا به صورت گروهی، در آنها همانند فرفره کودکان میچرخند. این کهکشانها نیز در گردش هستند. نزدیکترین کهکشان که منظومه شمسی در آن قرار دارد، در محور خود چنان گردش میکند که یک گردش آن ۲۰ میلیون سال طول میکشد.
بر اساس اظهارات دانشمندان و کارشناسان علم نجوم، کائنات مشتمل بر پانصد میلیون کهکشان است. در هر کهکشان حدود صد میلیارد ستاره وجود دارد. مساحت نزدیکترین کهکشان که بخشی از آن در شب به صورت یک خط سفید و ممتد قابل رؤیت است، برابر با صد هزار سال نوری است. ما ساکنان روی زمین سی هزار سال نوری از مرکز کهکشان فاصله داریم. این کهکشان، جزئی از کهکشان بزرگ دیگری است که ۱۷ کهکشان دیگر در خود دارد و در آن حرکت میکنند؛ قطر مجموعه این کهکشانها دو میلیون سال نوری است.
علاوه بر این حرکتها، یک حرکت دیگر نیز وجود دارد و آن، اینکه تمام کائنات مانند غبار و بادکنکی در چهار جهت در حال گسترش است. خورشید با سرعت بسیار وحشتناکی، یعنی ۱۲ دوازده مایل در ثانیه به طرف حاشیه خارجی کهکشان خود در حال حرکت است و تمام منظومهاش را نیز همراه خود به حرکت درآورده است. بدین ترتیب تمام ستارگان ضمن گردش در محور خود، در حال گریز از مرکز خود به این سو و آن سو هستند؛ بعضی با سرعت ۸ مایل در ثانیه، بعضی با سرعت ۳۳ مایل و برخی با سرعت ۸۴ مایل در ثانیه. بدین ترتیب تمام ستارهها با سرعت فوقالعادهای در حال گریز از مرکز هستند.
تمام این حرکات و گردشها با یک نظم بسیار فوق العاده و حیرت زایی در حال انجام است. نه میان آنها تصادف و برخوردی صورت میگیرد و نه در سرعت و حرکت آنها تفاوتی ملاحظه میشود. حرکت زمین به دور خورشید، فوقالعاده منظم است. همچنین گردش زمین به دور خود، چنان صحیح و دقیق است که با گذشت قرنها یک ثانیه هم تفاوت نکرده است.
قمر زمین که ما آن را تحت عنوان ماه میشناسیم، گردشی کاملاً منظم دارد؛ تفاوت بسیار اندکی در گردش آن در هر ۵/۱۸ سال بروز میکند که این تفاوت نیز با نهایت صحت و بدون هیچگونه اشتباهی تکرار میشود. تمام اجرام آسمانی، چنین حالتی دارند. حتی طبق تخمین اخترشناسان، یک سیستم کهکشانی طی گردش در فضایی که مشتمل بر میلیاردها ستاره متحرک است، در سیستم کهکشانی دیگر داخل شده و بعد از آن بیرون میآید؛ بدون اینکه تصادفی میان آنها رخ دهد.
با دیدن و مشاهده چنین نظم و انتظام شگفتآوری هر عقلی خود بخود اعتراف میکند که این کائنات به صورت اتفاقی به وجود نیامده است؛ بلکه یک نیروی فوق العاده وجود دارد که چنین سیستم و نظامی را ایجاد کرده است.
[۳۸] این نظریه انیشتن میباشد و فقط یک تئوری است.
نظامهای پیچیده کوچک
همین نظم و انتظام که در دنیاهای بزرگ مشاهده میشود، در موجودات بسیار ریز و کوچک نیز وجود دارد. میتوان گفت: اتم، کوچکترین دنیایی است که انسان، کشف کرده است و با وجود میکروسکوپهایی با قابلیت بزرگ نمایی چندین میلیون برابر، بازهم ابعاد زیادی از این دنیای کوچک، ناشناخته مانده است. در واقع اتم، به اعتبار قدرت دید بشر، به منزله ناچیزی است که گویی وجود ندارد. اما نظم بسیار شگفتآوری همانند نظم موجود در منظومه شمسی در آن حاکم است. اتم عبارت است از مجموعهای از الکترونهای باردار و...؛ پس هنوز کوچکتر از اتم هم وجود دارد! الکترونها نیز با هم فاصله دارند و در میان آنها یک خلأ موجود است. یک قطعه سرب را در نظر بگیرید که ذرات مولکولی آن با استحکام تمام، به هم متصل هستند.گفتنی است: اگر اتم را ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰ (یک میلیارد) قسمت بدانیم، الکترونها فقط یک بخش آن را اشغال کردهاند. اگر ما الکترون و پروتون را در یک فضای بزرگ به تصویر بکشیم، فاصله میان آنها حدود سیصد و پنجاه گز خواهد بود. اگر اتم به عنوان یک ذرّه غبار تصور شود، حجم یا مداری که از گردش الکترون تشکیل میشود، میتواند به اندازه یک توپ فوتبال به قطر هشت پا باشد.
ذرات منفی اتم که الکترون نام دارد، به دور ذرات مثبت که پروتون نامیده میشود، در حال گردش هستند. این ذرات الکتریکی که در واقع بیش از یک شعاع روشن موهوم و ناشناخته نیست، حول مرکز خود چنان در گردش هستند که زمین در مدار خود به دور خورشید میچرخد. این گردش به اندازهای تند و سریع است که وجود الکترون در یک نقطه خاص اصلاً قابل تصور نمیباشد؛ بلکه چنین احساس میشود که در آنِ واحد، در تمام مدار وجود دارد. الکترونها، در یک ثانیه بیش از هزاران میلیارد بار در مدار خود میچرخند.
اگر این نظم و سیستم نامرئی و بیرون از دایره حدس و گمان، بدین دلیل برای دانش قابل قبول است که بدون آن، عمل اتم توجیه نمیشود، درست به همین دلیل چرا وجود یک نظم دهنده، قابل تصوّر نباشد؟ نظم دهندهای که بدون او وجود چنین نظمی در اتم محال و غیر ممکن است.
سیستم بسیار پیچیده کابلهای تلفن، انسان را به شگفت میاندازد و واقعاً شگفت آور است که در ظرف چند دقیقه با دورترین نقطه جهان تماس برقرار میشود. آری! در کارخانه قدرت خالق هستی، سیستم ارتباطی دیگری نیز وجود دارد که از این سیستم ارتباطی و مخابراتی، بسیار گستردهتر و به مراتب پیچیدهتر میباشد. این سیستم، همان سیستم عصبی (Nerous system) است که قدرت لایزال حق، آن را در وجود بشر طراحی نموده است. میلیاردها اخبار و اطلاعات، شب و روز در این سیستم ارتباطی به این سو و آن سو در حرکت هستند. به قلب حکم میشود که در چه لحظه و چه میزان بتپد. به اعضای متعدد بدن فرمان میرسد که چه زمانی حرکت کنند و ششها دستور میگیرند که عمل تنفس را چگونه انجام دهند. اگر این سیستم ارتباطی، در بدن نباشد، تمام بدن ما به مجموعهای از اجزای پراکنده تبدیل خواهد شد که هرکدام مسیر جداگانه و مستقلی را طی میکند.
مرکز این سیستم ارتباطی، مغز انسان است. در مغز هر انسان تقریباً یک هزار میلیون (یک میلیارد) سلول عصبی وجود دارد. از هر سلول تارهای بسیار باریکی بیرون آمده که در تمام بدن پخش میباشد و فیبر عصبی نام دارد. در این رشتههای باریک یک سیستم گیرنده و فرستنده به سرعت هفتاد مایل در ساعت رفت و آمد دارد. به کمک و یاری همین اعصاب، ما انسانها، میچشیم، میشنویم، میبینیم و حس میکنیم. روی پرده زبان حدود ۳ هزار سلول چشایی (Taste Buds) وجود دارد که هرکدام با تار عصبی مستقل خودش، به مغز وصل است. به یاری و کمک همین تارها، زبان، طعم و مزه غذاها را در مییابد. حدود ده هزار سلول شنوایی در گوش وجود دارد. همین سلولها، با یک عمل فوق العاده پیچیده زمینه شنیدن را در دستگاه شنوایی موجب میشوند. در هر چشم یکصد و سی میلیون گیرندۀ نوری (Light Roceptors) وجود دارد که مجموعههای تصویری را به مغز میفرستند. در تمام جسم ما بستری از تارهای حسی، فرش شده است؛ اگر یک چیز گرم به پوست بدن نزدیک شود، تقریباً حدود سی هزار سلول گرمی آن را حس کرده، بلافاصله به مغز اطلاع میدهند. دویست و پنجاه هزار سلول در پوست وجود دارد که قادر به درک برودت و سردی هستند. وقتی چیز سردی به جسم نزدیک شود، مغز بلافاصله از چنین چیزی مطلع میگردد و جسم شروع به لرزیدن میکند؛ رگها کشیده و گشاد میشوند و بلافاصله خونهای بیشتری وارد رگها میگردد تا حرارت بیشتری را فراهم کنند. اگر با حرارت و گرمی زیادی مواجه شویم، سرویسهای اطلاعاتی بدن، مغز را مطلع میسازند و حدود ۳ میلیون غده ترشحی، برای سردکردن بدن عرق را به بیرون از بدن منتقل میکنند.
سیستم عصبی، تقسیمات متعددی دارد. یکی از آنها سیستم خودکار یا اتوماتیک (Autonomin Brannh) است. این سیستم، کارهایی را انجام میدهد که در داخل بدن به صورت اتوماتیک انجام میگیرد. مانند هضم غذا، تنفس و حرکت قلب. این شاخه عصبی به دو قسمت تقسیم میشود:
سیستم سمپاتیک (Sympathetic system) که مولد حرکت است و دوّمی پاراسمپاتیک (parasympathetic) که کار کنترل را انجام میدهد. اگر جسم بطور کامل در کنترل سیستم سمپاتیک قرار گیرد، حرکت قلب چنان تند میشود که موجب مرگ میگردد و اگر در اختیار سیستم پاراسمپاتیک قرار گیرد، حرکت قلب بطور کلی، متوقف میشود. لذا این دو سیستم با نهایت صحت و دقّت و در خطوط کاملاً متوازی کار خود را انجام میدهند. در صورت فشار اگر فوراً نیاز به نیرو و توان پیدا شود، سیستم سمپاتیک (sympatheic) غلبه کرده، قلب و ششها به سرعت شروع به کار میکنند، هم چنین در حالت خواب پاراسمپاتیک (para sympathetic) غلبه میکند و تمام تحرکات جسم را به خاموشی وا میدارد.
دانش بیونیک
آری! چنین ابعاد گستردهای وجود دارد؛ در هرچیز جهان هستی، نظم شگفتآوری حکومت میکند که بهترین سیستمهای ماشینی بشر در برابر آن مات و مبهوت میماند. علاوه بر این، تقلیدِ از اصول طبیعت، اکنون به عنوان یک موضوع مستقل برای دانش درآمده است. در گذشته حوزه دانش، محدود به این بود که نیروهای نهفته طبیعت را کشف نموده، از آن استفاده کند. امّا اکنون پس از درک و کشف نظام طبیعت، به نقل و انتقال میکانیکی آن اهمیت چشمگیری داده میشود. بدین ترتیب علم جدیدی بنام بیونیک (Bionics) بوجود آمده است. بیونیک، سیستم حیاتی (Biological system) و شیوههای آن را بدین خاطر مورد مطالعه و پژوهش قرار میدهد که اطلاعات بدست آمده از آن را در مسایل مهندسی و کاربردی مورد استفاده قرار دهد.
نمونههای تقلیدِ از الگوها و شیوههای قدرت الهی، در تکنولوژی مشاهده میشود. مثلاً دوربینهای عکاسی در واقع تقلیدی است از شیوههای بکار گرفته شده در ساختار چشم. عدسی یا لنز دوربین (Lens)، تقلیدی است از پرده بیرونی چشم. دیافراگم دوربین (Diaphragm) برگرفته از پرده شبکیه (Iris) است و فیلمی که تحت تأثیر نور قرار میگیرد، در واقع پرده چشم است که برای رؤیت عکس، در آن شکلهای مخروطی وجود دارد [۳۹].
هیچ انسان خردمندی به خود اجازه نمیدهد که بگوید: دوربین بطور اتفاقی بوجود آمده است. ولی با وجود این بسیاری از دانشمندان بیبهره از بینش، با قاطعیت تمام مدعی هستند که: چشم به صورت اتفاقی بوجود آمده است!
در دانشگاه مسکو برای اندازهگیری ارتعاشهای زیر صوتی (Infra-Sonic Vibrations)، ابزاری ساخته شده که حدود ۱۲ تا ۱۵ ساعت پیش از وقوع طوفان، هشدار میدهد. این ابزار، بیش از پنج برابر ابزارهای رایج و موجود، کارآیی دارد. نقشه و پلان اصلی این ابزار از کجا گرفته شده است؟ منشأ و ساختار اصلی این ابزار از یک ماهی بنام Jelly fish گرفته شده است. مهندسان و کارشناسان در ساختن ابزار مذکور از اعضای این ماهی که در درک ارتعاشهای زیر صوتی بسیار کارآمد است، الگوبرداری کردند.
نمونههای متعددی از این قبیل را میتوان ارائه داد. علوم تجربی و تکنولوژی، در واقع از الگوهای زنده طبیعت الگوبرداری میکنند و به تقلید از آفرینش و ساختههای پروردگار عالم، نظریات علمی جدیدی را کشف و اختراع مینمایند. قانون طبیعت یا قدرت الهی، مدتها قبل، بسیاری از مسایلی را که فشاری بر تخیل و مغز دانشمندان علوم تجربی محسوب میشوند، حل نموده و نقاب از چهره آنان برداشته است. زمانی که سیستم دوربین یا دورنگار و تلفن بدون دخالت و کاوش ذهن بشر نمیتواند بوجود بیاید، این نظام پیچیده جهان هستی چگونه ممکن است بدون سازندهای به وجود آمده باشد؟!
نظم جهان هستی، چنین ایجاب میکند که یک سازنده بسیار ماهر، مدبّر و فوقالعاده توانا دارد و او، کسی جز خدای قادر و توانا نیست. تصوّر نظم بدون ناظم و مدبّر، برای عقل سلیم غیرممکن است. آری! این، نابخردانه است که برای نظم جهان هستی، وجود ناظمی پذیرفته نشود. روش غیرعاقلانه و غیرعقلانی، این است که برای نظام هستی، قایل به نظم دهندهای نباشیم. واقعیت، این است که نزد انسان هیچ دلیلی عقلانی برای انکار وجود خدا وجود ندارد.
[۳۹] Soviet Land, Delhi, Dec. ۱۹۶۳.
۳- درون مایه و نظم شگفتآور گیتی
جهان هستی، زباله دانی بینظم نیست؛ بلکه روح و درون مایهای شگفتآور دارد. وجود روح گیتی، حکایت از آن دارد که در تدبیر و آفرینش هستی، بدون هیچ شک و تردیدی، فکر و قدرت فوق العادهای دخالت دارد و چنین نظمی، بدون دخالت مدیری فوق العاده مدبر و توانا امکان ندارد. اگر جهان هستی، بر حسب اتفاق به وجود میآمد، هزگر جهتدار و هدفمند نبود و دیگر دلیلی نداشت که چنین نظم بیوقفهای را در بر داشته باشد. جهان هستی به اندازه شگفتآوری موزون و مناسب است که ممکن نیست چنین توازن و تناسبی، به خودی خود و به صورت اتفاقی به وجود بیاید. چادواش (chadvash) در این باره میگوید: « میتوان از شخصی که خدا را قبول دارد یا ندارد، چنین خواست که: نشان بده اتفاق، چگونه در حق تو، توازن را برقرار نموده است؟» [۴۰].
[۴۰] The Evidence of God, P.۸۸.
نظم و توازن شگفتانگیز زمین
برای تحقق و تداوم زندگی در کره زمین، وجود چنان شرایط متعددی ضروری است که با توجه به خصوصیات و ویژگیهای خاص خود، تحقق و تجمّع اتفاقی آنها بر حسب محاسبات ریاضی غیرممکن میباشد. آری! اگر چنین شرایطی وجود دارد، قهراً باید بپذیریم که هدایت کننده باشعوری در پشت پرده است که چنین شرایطی را به وجود آورده است. بزرگی و حجم زمین در برابر عظمت جهان هستی به اندازه ذرهای بیش نیست. امّا با این حال به اعتبار علم و دانش ما، زمین، مبهم ترین دنیاست. زیرا زمین، اوضاع و شرایط شگفتآوری دارد که علم و دانش ما، چنین شگفتیهایی را در کرات دیگر سراغ ندارد. نخست حجم و بزرگی زمین را مورد بررسی قرار میدهیم. اگر حجم زمین، از حجم فعلی آن کمتر یا بیشتر بود، زندگی کردن روی آن امکان پذیر نبود. به عنوان مثال اگر کره زمین به اندازه کره ماه بود، یعنی اگر قطر زمین برابر یک چهارم قطر فعلی بود، نیروی جاذبه آن، یک ششم کشش فعلی میشد و در چنین حالتی بدلیل کمی نیروی جاذبه قادر نبود که آب و هوا را در سطح خود جای دهد و نگاه دارد؛ همانگونه که این امر در کره ماه به خاطر حجم اندک و نیروی جاذبه ناچیز ماه، ممکن نیست. تا کنون روی کره ماه، نه هوا دیده شده است و نه آب؛ به علت نبودن اتمسفر هوا، کره ماه در هنگام شب فوقالعاده سرد و در روز مانند تنور گرم و داغ میشود. اگر حجم زمین، کمتر بود، نمیتوانست آب را که تنها عامل ایجاد اعتدال در فصلهای مختلف است، روی سطح خود نگاه دارد. اینجاست که یکی از دانشمندان علوم تجربی، وجود آب کافی برای ایجاد تعادل در سطح زمین را چرخ بزرگ توازن (Great Balance Wheel) نامیده است [۴۱]. همچنین در صورت کاهش حجم یا نیروی جاذبه زمین، اتمسفر زمین، در فضا پراکنده میشد و این، به کاهش یا افزایش فوق العاده درجه حرارت منجر میگشت.
اینها، پیامدهای نامطلوب کوچکترشدن حجم زمین هستند. اگر حجم زمین، دو برابر حجم فعلی آن بود، نیروی جاذبه آن نیز دو برابر میگشت و نتیجه، این میشد که اتمسفر هوا که اکنون تا ارتفاع پانصد مایل از سطح زمین قرار دارد، به پایین کشیده شود و به سطح زمین بسیار نزدیک گردد و بدین سان، فشار هوا بر هر اینچ مربع ۱۵ تا ۳۰ پوند افزایش یابد. اگر زمین به اندازه خورشید بزرگ بود، نیروی جاذبه آن یکصد و پنجاه برابر میشد و ضخامت اتمسفر هوا از پانصد مایل به چهار مایل کاهش مییافت و در نتیجه فشار هوا بر هر اینچ مربع، یک تن میشد و در اثر این فشار فوقالعاده، نشو و نما و رشد موجودات زنده غیر ممکن میگشت. جانوری که یک کیلو وزن داشت، وزنش تا یکصد و پنجاه کیلو اضافه میشد. حجم انسان تا حد یک مارمولک کاهش پیدا میکرد و هرگونه حیات ذهنی و فکری برایش غیرممکن میگشت. زیرا میزان بهره بری هوشی در انسان، نیاز و ارتباط شدیدی به میزان رشتههای عصبی دارد و رشتههای عصبی با چنین ویژگیهایی، در کالبدی با خصوصیات کنونی بشر یافت میشود.
هرچند که ما، به ظاهر در روی زمین قرار داریم، اما در واقع در قسمت تحتانی زمین، از ناحیه سر آویزان هستیم. زمین مانند توپی در فضا معلق است و در چهار طرف آن انسانها ساکن هستند. اگر کسی در کشور هندوستان روی زمین قرار دارد، مردم آمریکا کاملاً در برابر او قرار دارند. اگر شخصی در منطقه جغرافیایی آمریکا است، هندوستان کاملاً در قسمت تحتانی او قرار خواهد گرفت. همچنین زمین ثابت نیست؛ بلکه با سرعتی معادل یک هزار مایل در ساعت همواره در حال گردش است. در چنین حالتی وضعیت ما انسانها در سطح زمین تقریباً مشابه با وضعیت سنگریزههایی است که روی لاستیک دوچرخه قرار گرفته و لاستیک با سرعت تمام در حال حرکت باشد وسنگریزهها به اطراف پرتاب گردد. امّا چنین نمیشود؛ چرا؟ زیرا فشار هوا و کشش زمین، ما را در یک تناسب خاص روی زمین نگاه داشتهاند. نیروی جاذبه، تمام موجودات روی زمین را به طرف خود میکشد و فشار هوا نیز همواره از بالاوجود دارد. این فعل و انفعالات دو طرفه، یعنی فشار هوا از بالا و کشش زمین از پایین، ما را در سطح کره زمین آویزان و ثابت کرده است.
فشاری که در اثر هوا بر هر اینچ مربع وارد میشود، حدود شش کیلو تشخیص داده شده است. یعنی فشار هوا در جسم یک انسان میانه قد تقریباً برابر با ۲۸۰ من است و از آنجا که هوا، جسم ما را از چهار طرف احاطه کرده است، ما این وزن را حس نمیکنیم و فشار هوا از هر طرف بر بدن وارد میشود. درست مانند اینکه انسان در آب شنا میکند. بدلیل احاطه کردن آب به تمام بدن، وزن واقعی آب برای شناکننده قابل درک نیست.
همچنین هوا که مجموعهای از گازهای مختلف میباشد، فواید دیگری نیز دارد که از پرداختن به جزئیات و تفاصیل آن در این کتاب خودداری میکنیم.
نیوتن در نتیجه مطالعه و پژوهش خود به این نکته پی برده بود که اجسام نسبت به یکدیگرنیروی جاذبه دارند. اما از یافتن پاسخی برای علت این کشش، عاجز مانده و گفته بود که: من، از توجیه این مسأله عاجز هستم.
وایت هید (Whiteheed) میگوید: «نیوتن با اظهار این مطلب از یک واقعیت بزرگ پرده برداشته است. زیرا از آنجا که طبیعت، بیروح است، برای ما توجیهی ارائه نمیدهد. همانگونه که انسان مرده از بیانکردن یک مطلب عاجز است. تمام توجیهات عقلی و منطقی، حکایت از اظهار یک مقصد دارند و هر گونه مقصدی در کائنات بیروح خارج از تصوّر است» [۴۲].
بنده (مؤلف)، در ادامه گفته وایت هید، میگویم: اگر جهان هستی تحت فرمان یک موجود ذی شعور و بااراده نیست، پس چرا گیتی، اینگونه جهت دار وهدفمند است و این معنویت، چه زمانی در آن به وجود آمده است؟
حرکت وضعی زمین، ۲۴ ساعت طول میکشد. به تعبیر دیگر زمین با سرعت هزار مایل در ساعت در محور خود در حال گردش است. فرض کنید اگر سرعت حرکت وضعی زمین، دویست مایل در ساعت باشد، آنگاه شب و روز ما، ده برابر طولانیتر خواهند شد. گرمی بیش از حد خورشید در روز درختان و گیاهان را میسوزاند و آنچه باقی میماند، سردی شبهای طولانی است که سبب نابودی موجودات میگردد. خورشید، منبع حیات و زندگی است و حرارت سطح آن ۱۲هزار درجه سانتیگراد است. فاصله آن با زمین تقریباً نود و سه میلیون مایل میباشد. این فاصله به نحو شگفتآوری برقرار است و برای زندگی، فوق العاده حائز اهمیت میباشد. زیرا اگر این فاصله کاهش یابد و بطور مثال نصف شود، زمین بقدری گرم خواهد شد که کاغذ بخودی خود آتش خواهد گرفت. اگر فاصله موجود دوبرابر شود، زمین چنان سرد خواهد شد که هیچ موجودی زنده نخواهد ماند. اگر بجای خورشید ستاره دیگری بود که ده برابر خورشید حرارت میداشت، آنگاه زمین به کورهای از آتش تبدیل میشد.
زمین با زاویهای ۲۳ درجهای در فضا معلق است. این زاویه، موجب به وجود آمدن فصول چهارگانه است. در اثر همین زاویه بخش عمده زمین قابل سکونت و زندگی میباشد و زمینه سبز شدن و روییدن درختان و گیاهان فراهم شده است. اگر زمین این زاویهای ۲۳ درجهای را نمیداشت و کج نمیبود، دو قطب، یعنی قطب شمال و جنوب همواره در تاریکی فرو رفته بودند. بخارهای آب دریاها به طرف شمال و جنوب حرکت میکردند و زمین یا از توده برف پوشیده میشد یا کاملاً صحرا و بیآب و گیاه میبود. علاوه بر این آثار منفی دیگری نیز بروز میکرد. در نتیجه، زندگی روی زمین غیرممکن میشد.
این مسأله که مادّه، خود به خود و بصورت اتوماتیک در چنین وضعیت مناسب و منظّمی درآمده، تا چه حد غیرعقلانی و نابخردانه است؟!
اگر این تئوری دانشمندان علوم تجربی، صحیح باشد که زمین تکهای از خورشید است و با شکستهشدن خورشید، زمین بوجود آمده است، معنی و مفهوم این سخن، این خواهد بود که درجه حرارت زمین در آغاز پیدایش آن، با درجه حرارت خورشید برابر بوده است؛ یعنی دوازده هزار درجه سانتیگراد و سپس این درجه حرارت، به تدریج به سردی گراییده است. گفتنی است ترکیب اکسیژن و هیدروژن ممکن نیست مگر اینکه درجه حرارت زمین به چهار هزار درجه سانتیگراد کاهش پیدا کند. در چنین شرایطی ترکیب این دو گاز، موجب ایجاد آب شده است. در طی سالیان متمادی، دگرگونیهای مهمی در سطح زمین و در فضای آن بوجود آمده تا اینکه حدود یک میلیون سال قبل، زمین، به شکل و وضع موجود خود در آمده است. بخش عمده گازهایی که در فضای زمین بودند، در خلأ پراکنده شدند و یک بخش از آن گازها در اثر ترکیب به صورت آب درآمدند و بخش دیگر توسط موجودات روی زمین جذب شده است و یک بخش نیز به صورت هوا در فضای فعلی وجود دارد که بیشتر آن اکسیژن و نیتروژن میباشد. ضخامت اتمسفر، برابر ده، صدهزارم ضخامت زمین است. لذا این پرسش مطرح میشود که چرا تمام گازها جذب نشدند؟ و چرا میزان هوا از مقدار موجود بیشتر نگردید؟ آری؛ در هردو صورت انسان، زنده نمیماند. اگر زندگی، در زیر فشاری اتمسفری به میزان هزار پوند بر یک اینچ مربع شکل میگرفت، بازهم رشد و نمو انسان به صورت کنونی غیرممکن میشد.
اگر پوسته زمین ده برابر ضخامت کنونی، ضخیم بود، گاز اکسیژن به عنوان ماده حیاتی، در فضای ما وجود نمیداشت. همچنین اگر دریاها عمیقتر میبود، آنگاه دی اکسید کربن (CO۲) و اکسیژن (O۲) را جذب میکرد و هیچگونه گیاهی روی زمین سبز نمیشد. اگر اتمسفر زمین از وضعیت کنونی رقیقتر میبود، بیست میلیون سنگ آسمانی که روزانه به جو زمین داخل میشوند و ما شبانگاهان آنها را مشاهده میکنیم، در هر قسمت زمین میافتادند. سنگهای آسمانی با سرعت شش تا چهل مایل در ثانیه حرکت میکنند و بدین سان روی زمین را میسوزاندند و سطح زمین را نابود میکردند. سرعت حرکت سنگ آسمانی که نود برابر سرعت گلوله است، موجودی مانند انسان را فقط توسط حرارت خود از بین میبرد. امّا ضخامت بسیار مناسب جو، جلوی این حمله آتشین را گرفته و ما را از آثار نامطلوب سنگ آسمانی در امان نگاه داشته است. ضخامت هوا کاملاً با ضخامت پرتوهای خورشیدی (Actinic Rays) برابر است و از اینرو همان مقدار از اشعه خورشید به زمین میرسد که برای گیاهان و درختان لازم است. همان مقداری که باکتریها را از بین میبرد و ویتامین لازم را فراهم میسازد. آری! این تناسبِ کاملاً هماهنگ با نیازهای حیات و زندگی، بسیار شگفتآور است. اتمسفر زمین مرکب از شش نوع گاز است که ۷۸% درصد آن نیتروژن (N) و ۲۱% درصد اکسیژن میباشد و سایر گازها به میزان اندکی وجود دارند. در اثر اتمسفر، فشار هوا در هر اینچ مربع تقریباً برابر با ۱۵ پوند میباشد. سهم اکسیژن برابر است با ۳ پوند در هر اینچ مربع وسایر اکسیژن موجود، در زمین جذب شده، موجب ایجاد ۸/۱۰ (هشت دهم) آب در سرتاسر زمین میشود. اکسیژن، تنها وسیله تنفس موجودات زنده روی زمین است و تنها از هوا قابل دریافت میباشد.
اکنون این سؤال مطرح است که این گازهای بسیار متحرک، چگونه با هم ترکیب شده و در یک مقدار بسیار متناسب و هماهنگ در فضا باقی ماندهاند؟ مثلاً اگر تناسب اکسیژن به جای ۲۱%، ۵۰% یا بیش از این میبود، آنگاه قابلیت آتش پذیری و شعله ور شدن اشیاء موجود در روی زمین به حدی زیاد میشد که با آتش گرفتن یک درخت، تمام جنگلهای روی زمین آتش میگرفت و به خاکستر مبدل میشد. همچنین اگر میزان آن به ۱۰%کاهش مییافت، ممکن بود که زندگی بعد از گذشت قرنهای بسیار متمادی با آن هماهنگ شود؛ امّا قطعا تمدّن بشری به شکل کنونی پیشرفت نمیکرد. اگر اکسیژن آزاد نیز مانند سایر اکسیژن در زمین جذب میشد، زندگی حیوانی بطور کلی متوقف و غیرممکن میشد.
اکسیژن، هیدروژن، دی اکسید کربن (co۲) و گازهای کربن در شکلهای مختلف و مستقل و مرکب، مهمترین عناصر حیات را تشکیل میدهند و زندگی، روی همین اصل استوار است و قطعاً امکان ندارد که همۀ این گازها در سایر سیارهها جمع شده باشند. یکی از دانشمندان علوم تجربی چنین میگوید:
Science has no explanation to offer for the facts and to say it is accidental is to defy mathematics
یعنی: «دانش از توجیه این حقایق عاجز است و آنها را اتفاقی گفتن برابر است با اینکه ریاضیات به مبارزه طلبیده شود».
در دنیای ما حقایق و پدیدههای متعددی وجود دارد که هیچگونه توجیهی درباره آنها نمیتوان ارائه داد جز اینکه بپذیریم که یک ذهن و فکر برتر و والا در آفرینش آنها نقش کامل را ایفا نموده است.
یکی از ویژگیهای بسیار مهم آب، این است که غلظتش (Density) از غلظت برف بیشتر است؛ آب، ماده مشخصی است که بعد از منجمدشدن از وزن آن کاسته میشود. این امر برای بقاء و دوام زندگی فوقالعاده حایز اهمیت میباشد و به همین دلیل شناورشدن برف روی سطح آب ممکن شده است. برف در اعماق دریاها، رودخانهها و دریاچهها نمینشیند و گرنه تمام آب منجمد میشد. برف موجب میشود که درجه حرارت سطح زیرین آب، بالاتر از نقطه انجماد نگاه داشته شود. بخاطر همین خصوصیت است که ماهیها و سایر جانوران آبزی، زیر لایههای برف زنده میمانند. لایههای برف که به صورت مانع در سطح آب دریاها و دریاچهها قرار دارد، با فرارسیدن فصل بهار به تدریج آب میشود. اگر آب، این خاصیت را نمیداشت، مردم مناطق سرد با دشواریهای بزرگ و طاقت فرسایی مواجه میشدند.
در اوایل قرن بیستم، آفتی بنام اندوثیا (Endothia) به درختان بلوط در آمریکا حملهور شد و به سرعت به تمام جنگلهای شاه بلوط سرایت کرد. بسیاری از مردم که درختان بلوط را رو به نابودی دیدند، با خود میگفتند: این ضایعه دیگر قابل جبران نیست و جایگزین خوبی برای درخت شاه بلوط، پیدا نخواهد شد. تا آن روزگار هیچ درخت دیگری به اهمیت و ارزش شاه بلوط نمیرسید. چوب شاه بلوط در ساختمانهای بسیار مجلّل مورد استفاده قرار میگرفت و کاربردهای دیگری نیز داشت. در اواخر قرن نوزدهم که بیماری اندوثیا (Endothia) وارد آسیا شد، شاه بلوط، پادشاه درختان جنگ تصوّر میشد؛ امّا این درخت اکنون از جنگلها رخت بر بسته است.
آری! دیری نگذشت که این خلأ پر شد. گویا درختان دیگری (tulip Trees) برای رشد و نموّ خود در انتظار چنین موقعیتی بودند. قبل از نابودشدن شاه بلوط، این درخت عضو بیارزش جنگلها بود و رشد و نموّ بسیار اندکی داشت. اما اکنون فقدان شاه بلوط و از بینرفتن آن برای کسی ناراحتکننده نیست؛ زیرا اکنون درختان دیگری جای آن را گرفتهاند. این درختان جایگزین، به اندازه یک اینچ در عرض و شش پا در طول، در سال رشد دارند. چوبهای بسیار باارزشی از این درختان به دست میآید که کاربرد زیادی دارد.
در قرن بیستم در استرالیا به منظور حصار کردن زمینهای زراعی نوعی درختچه کاشتند. این درختچه، هیچ دشمنی، در میان حشرهها و کرمهای گیاه خوار نداشت و با سرعت فوقالعاده رشد کرد؛ حتی در مدّت کوتاهی منطقهای به وسعت انگلستان را پوشاند و به داخل شهرها و روستاها سرایت کرد و مزارع و کشتزارها را نابود ساخت و هیچ سعی و تلاشی برای از بین بردن آن مفید واقع نشد. این درخت که به زبان هندی (ناگ پهنی) گفته میشود، مانند یک لشکر بر جنگلهای استرالیا مسلّط شد و هیچ نیرویی نتوانست در برابر قدرت تخریبی آن بایستد. بالاخره جانورشناسان سراسر دنیا، برای رفع این مشکل و حلّ این معضل به جستجو و کاوش پرداختند. بعد از تلاش بسیار، حشرهای را پیدا کردند که تنها وسیله تغذیه آن، همان درخت «ناگ پهنی» بود. این حشره با خوردن آن به زندگی خود ادامه میداد و از هیچ چیز دیگری تغذیه نمیکرد. این حشره با سرعت هرچه تمام، نسل خود را گسترش میداد و در سرزمین استرالیا دشمنی که آن را از بین ببرد، وجود نداشت. این حشره در استرالیا با این درختچه غیرقابل تسخیر به مبارزه برخاست و گسترش بیرویه آن را متوقف کرد و بدین ترتیب این مشکل بزرگ خاتمه یافت. آیا این نظم و توازن در سیستم جهان هستی (Checks and Balances) و این تدبیر بس بزرگ، بدون یک برنامه منظم و بااراده و بدون یک فکر و ذهن توانا، خود به خود بوجود میآید؟
[۴۱] The Evidence of God, P.۸۸. [۴۲] The Age of Analysis, P. ۸۵.
قوانین مسلّم ریاضی
نظم و انضباط شگفتآوری در فعل و انفعالات طبیعت و جهان هستی وجود دارد. حرکت هیچ ماده جامدی، غیرمنظم و بیربط نیست؛ بلکه از قوانین مشخص و معینی تبعیت میکند. واژه آب در هر زمان و در هر نقطه جهان که تلفظ شود، مفهوم مشخصی از آن فهمیده میشود. یعنی ترکیبی که ۱/۱۱% درصد آن هیدروژن و ۹/۸۸% آن اکسیژن میباشد. دانشمند علوم تجربی بدون آنکه وارد آزمایشگاه شود و لیوان آب را گرم کند و بدون استفاده از دماسنج میتواند بگوید که نقطه جوش آب یکصد درجه سانتیگراد است، به شرط اینکه فشار هوا (Atmospheric Pressure) برابر ۷۶۰ میلیمتر باشد. اگر فشار هوا کمتر باشد برای ایجاد چنین حرارتی که ذرات و اجزای ترکیبی آب را به بخار تبدیل کند، انرژی کمتری در کار خواهد بود و بدین ترتیب نقطه جوش کمتر از صد درجه میشود. اگر فشار از ۷۶۰ میلیمتر بیشتر باشد، نقطه جوش نیز به همین نسبت افزایش مییابد. این تجربه به اندازهای مورد آزمایش قرار گرفته که از قبل میتوان گفت که نقطه جوش آب چقدر است؟ اگر این نظم و قانونمندی در فعل و انفعالات طبیعت نمیبود، تحقیقات و پژوهشهای عملی، فاقد هرگونه مبنایی میشدند؛ زیرا در آن صورت صرفاً اتفاقات در دنیا حاکم میشدند و برای دانشمندان علوم تجربی ممکن نمیشد که چنین پیش بینی کنند که در فلان شرایط و با بکارگرفتن فلان روش علمی، فلان نتیجه بدست خواهد آمد.
تناوب عناصر
آنچه را که یک نوآموز شیمی مشاهده میکند، تناوبی و دورهای بودن عناصر است. یک کارشناس شیمی روسیه بنام مندلیف صد سال پیش براساس اتم، عناصر مختلف را در جدول تناوبی عناصر (periodic chance) مرتب کرد. تا آن زمان تمام عناصر موجود کشف نشده بود و بسیاری ازخانههای این جدول خالی بودند. کلیه عناصر در این نقشهها طبق شمارههای اتمی در گروههای مخصوص به خود درج میشدند. منظور از شمارههای اتمی، تعداد همان بارهای مثبت پروتون (protons) است که در مرکز اتم وجود دارند. همین تعداد موجب فرق و تفاوت میان اتمهای یک عنصر و عنصر دیگری هستند. در مرکز هیدروژن که سادهترین عنصر است، یک پروتون وجود دارد. ساختن دو جدول از عناصر مختلف در هیلیم و سه جدول در لیتیم از این جهت ممکن است که یک اصل ریاضی به نحو شگفتآوری در آن کارفرما است. چه نمونه و الگوی بهتری برای این نظم و ترتیب میتوان ارائه داد که شناخت عنصر شماره یکصد و یک صرفاً بدلیل پروتونهای هفدهگانه آن بعمل آمده است. این نظم و انضباط شگفت آور، قانون اتفاق تناوبی (Periodic chance) گفته نمیشود؛ بلکه ضابطه تناوبی (periodic Law) نام دارد. هر نقشه و قانونی، قطعاً مقتضی یک ناظم و قانون ساز است. واقعیت این است که اگر دانش، خدا را قبول نکند، معنایش این است که دانش بخشی از نتایج حتمی تحقیقات خود را رد کرده است.
زیاد گفته میشود که در فلان تاریخ کسوف یا خسوف رخ خواهد داد. این، یک پیش بینی نیست که صرفاً مبتنی بر قیاس یا گمان باشد؛ بلکه دانشمندان نجوم، یقین دارند که به خاطر سیستم گردشی موجود در منظومه شمسی، بروز چنین رویدادی، یقینی است. وقتی به آسمان نگاه کنیم ستارههای بیشماری را خواهیم دید که از یک نظم خاص تبعیت میکنند. این امر موجب حیرت ما خواهد شد. از قرون بسیار متمادی توپهای بزرگی که در این فضای بسیط آویزان و معلق هستند، در یک مسیر معین در حال گردشند و در محورهای خود با چنان نظم و قانونی در گردش هستند که محل و زمان وقوع حوادثی که از آنها بوجود میآیند، از صدها سال قبل بطور کامل و صحیح قابل پیش بینی است. نظم و قانون شگفتآور فعل و انفعالات ذرات کوچک آب تا ستارههای گسترده در فضای بسیط، چنان هماهنگ و یکنواخت است که به راحتی میتوانیم براساس آن به تدوین ضابطه و قانون بپردازیم.
نظریه نیوتن، مبتنی بر گردش افلاک بود؛ بر همین اساس دو تن از دانشمندان، تئوری وجود سیارهای را ارائه دادند که در آن زمان شناخته نشده بود. از اینرو رصدخانه برلین در یکی از شبهای سپتامبر ۱۸۶۴م همان ناحیهای را رصد کرد که دو دانشمند، به آن اشاره کرده بودند؛ این امر، به اکتشاف سیارهای انجامید که ما، امروز آن را نپتون مینامیم.
ویژگیهای حکیمانه هستی
یکی از ابعاد حکمت و هدفمندبودن کائنات، این است که امکاناتی در آن نهاده شده که انسان در صورت نیاز میتواند در آن تصرف نموده، به نفع خود آن بهره برداری کند. مثلاً نسبت نیتروژن در هوا ۷۸% میباشد. علاوه بر این در بسیاری از اشیای شیمیایی، نیتروژن وجود دارد که نیتروژن مرکب نامیده میشود. نباتات و گیاهان از همین نیتروژن استفاده میکنند و بخش عمده نیتروژن مورد نیاز انسان از نباتات تأمین میشود. اگر این نیتروژن نباشد، بشر و سایر حیوانات از گرسنگی خواهند مرد.
نیتروژن موجود در خاک، فقط با دو روش تجزیه میشود: یکی تجزیه میکروبی؛ در این روش میکروبهای موجود در نزدیکی ریشه درخت، وارد عمل میشوند و نیتروژن هوا را گرفته و نیتروژن مرکب میسازند؛ اگر این نیتروژن با خاک آمیخته نگردد، هیچ دانهای سبز نمیشود. وقتی نباتات و گیاهان خشک میشوند، بخشی از این نیتروژن مرکب در زمین میماند.
روش دیگری که زمین، نیتروژن میگیرد، به وسیله رعد و برق در هنگام بارندگی است. هر بار که در آسمان رعد و برق میزند، مقداری از اکسیژن را با نیتروژن آمیخته، آن را به وسیله قطرات باران داخل زمین میکند. بدین ترتیب مقدار نیتریت نیتروژن که به راحتی به دست میآید، معادل پنج پوند در هکتار است و با ۳ پوند نیتریت سدیم برابر میباشد [۴۳].
تولید نیتروژن در این دو روش به کندی صورت میگیرد؛ به همین خاطر نیتروژن زمینی که بدون آیش بندی در آن زراعت شود، پایان مییابد. اینجاست که کشاورزان زمینها را زیر و رو میکنند. جای بسی شگفت است که درست در ابتدای قرن بیستم که به دلیل کاشت و کار زیاد و به خاطر انبوه جمعیت، کمبود نیتروژن احساس شد و انسان، آینده اقتصادی خود را تاریک دید، روشی کشف شد که به صورت مصنوعی و با استفاده از هوا میتوان به نیتروژن مرکب دست یافت. یکی از تلاشهایی که برای ساختن نیتروژن مرکب انجام گرفت، این بود که بتوان به صورت مصنوعی به نیتروژن مرکب دست یافت. یکی از تئوریهایی که برای ساختن نیتروژن مرکب ارائه شد، این بود که بتوان بصورت مصنوعی در هوا رعد و برق ایجاد کرد. گفته میشود که برای تولید رعد و برق در هوا، نیرویی معادل تقریباً سیصد هزار هارس پاور نیاز است و چنانکه قبلاً اشاره شد، مقدار بسیار اندکی نیتروژن به دست آمد. امّا اینک عقل به عنوان نعمت و موهبت الهی، پا را یک قدم فراتر گذاشته است. انسان، پس از گذشت ده هزار سال از تاریخ، روشهایی را کشف کرده است که این گاز نیتروژن را میتوان به کود تبدیل کرد و بدین سان انسان، توانایی لازم برای تولید این جزء جدایی ناپذیر از غذای خود را بدست آورده است که زنده ماندن بدون آن مشکل میباشد. این، یک مسأله فوق العاده حیرتانگیز و شگفتآور است که انسان برای نخستین بار در تاریخ زمین در عین نیاز شدید، موفق به حل معضل کمبود مواد غذایی گردید. این معضل درست در زمانی برطرف گردید که وقوع آن در همان زمان قابل پیشبینی بود.
ابعاد بسیار گستردهای از حکمت و معنویت در جهان هستی وجود دارد. قطعاً آنچه که دانش بشر به ما نشان داده است، به مراتب کمتر از حدی میباشد که باید به ما نشان دهد؛ به عبارتی شناخت ما، به مراتب کمتر از چیزی است که باید بشناسیم. ناشناختهها، به قدری زیادند که اگر صرفاً به ذکر عناوین آنها اکتفا شود، فهرستی به بزرگی کتابی قطور و بزرگ درست خواهد شد و بازهم بخشی از عناوین و فهرستها باقی خواهد ماند. نعمتهای الهی به هر طریقی که به زبان بشر اظهار گردد، اظهاری ناقص و ناتمام است. به هر میزان که با قلم و زبان به شرح و ذکر جزئیات نعمتهای پروردگار پرداخته شود، بازهم این احساس همچنان باقی خواهد ماند که ما، نعمتها را بیان نکردهایم؛ بلکه فقط بخشی از آنها را نام بردهایم. واقعیت، این است که اگر تمام اسرار گیتی کشف شوند و تمام انسانها به نحوی به نوشتن مشغول گردند و از تمام ابزار موجود در جهان هستی کمک بگیرند، بازهم از شرح و بسط کامل حکمتهای جهان هستی ناتوان و عاجز خواهند بود:
﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ كَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ﴾[لقمان: ۲۷] یعنی: «اگر تمام درختانی که روی زمین هستند، قلم شوند و دریا (برای آن مرکب گردد) و هفت دریا کمک این دریا شود (و با آن مخلوقات خدا یادداشت گردند، قلمها میشکنند و مرکب میخشکد، ولی) مخلوقات خدا پایان نمیگیرند».
﴿قُل لَّوۡ كَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا١٠٩﴾[الكهف: ۱۰۹] یعنی: «بگو: اگر دریا (برای شمارش و نگارش صفات و ویژگیهای) موجودات (جهان هستی) پروردگارم، جوهر شود، دریا پایان میپذیرد، پیش از آنکه (نگارش اسرار هستی) موجودات پروردگارم پایان یابد؛ هرچند هم همسان آن دریا را به عنوان کمک بدان بیفزاییم».
کسی که ذرهای از کائنات را مطالعه نموده است، بدون تردید اعتراف خواهد کرد که این فرموده خدای متعال، خالی از هرگونه اغراق و مبالغه میباشد و واقعا حقیقت بزرگی را با زبانی بسیار ساده تبیین نموده است.
[۴۳] Lyon Buckman and Brady, The Nature and Properties of Soils.
نظم جهان، اتفاقی است یا از روی حکمت میباشد؟
مخالفان دین، نظم شگفتآور و حکمت فوقالعادۀ جهان هستی را که بخشی از آن در صفحات گذشته بیان گردید، به نحوی دیگر توجیه میکنند. از اینرو نگاه کوچک آنان به سوی هیچ مدبّر و ناظمی نمیافتد و وجدان مسخ شده، آنها را به طرف خالق هستی هدایت نمیکند؛ بلکه همه و همه را فقط یک اتفاق میدانند!
هکسلی میگوید: «اگر شش میمون، پشت ماشین تحریر نشسته و میلیونها سال کلیدهای روی ماشین را فشار دهند، بعید نیست که نهایتاً در میان انبوه کاغذهای سیاه شده آنها، نظمی همانند اشعار و نوشتههای شکسپیر(Sonnet) نوشته شود. به همین صورت ممکن است در اثر گردش کورکورانه ماده در مدت میلیاردها سال، این جهان هستی شکل گرفته باشد» [۴۴].
بدون شک این سخن، سخن کاملاً پوچ و بیمعنایی است. زیرا هیچیک از علوم بشری، تاکنون از چنین اتفاقی خبر نداده است که در نتیجه آن پدیدهای همچون جهان هستی، اینگونه باعظمت، جهتدار و مستقل به وجود آمده باشد. آری! ما، درباره بعضی از اتفاقات، اطلاعاتی داریم. مثلاً هنگام وزش باد، گردهای گل سرخ (pollen) روی گل سفید میریزد و در نتیجه گلهای قرمز رنگ میشکفد. شاید چنین اتفاقی را بتوان فقط یک حادثه جزئی و استثنایی قلمداد کرد. اما وجود گل با این چرخه تولید مثل و ارتباط شگفتانگیز آن با جهان هستی را نمیتوان اتفاقی و پیامد وزش باد دانست. هرچند ممکن است واژه «حادثه اتفاقی» با یک مصداق جزئی توجیه گردد، امّا به اعتبار اینکه توجیهگر جهان هستی باشد، سخنی کاملاً لغو و بیهوده است. به قول پروفسور ادوین: «وجود زندگی در اثر حادثه (Accident) مانند این است که انفجاری در چاپخانه رخ دهد و در اثر آن لغت نامه بسیار بزرگی خود به خود نوشته شود» [۴۵].
برخی این توجیه را که پیدایش جهان هستی، صرفاً رخدادی اتفاقی است، سخنی بیمعنی، نمیدانند؛ بلکه بنابر نظر و دیدگاه سرجیمز، پیدایش اتفاقی جهان هستی، مطابق با محاسبات و قوانین ریاضی (Purely Mathematical Laws of Chance) است [۴۶]. یکی از نویسندگان چنین مینویسد:
«اتفاق یا احتمال (chance) فقط یک فرضیه نیست؛ بلکه یک نظریه ارزشمند ریاضی است که در مواردی از آن استفاده میشود که اطلاعات دقیق و قطعی مقدور نباشد. این امکان برای ما وجود دارد که قواعد، اصول و ضوابطی را از احتمال به دست آوریم که توسط آن بتوانیم به آسانی، درست را از نادرست تشخیص دهیم. احتمال وقوع حادثه ویژهای را میتوان با محاسبات درست تخمین زد و گفت: تا چه حد امکان بروز آن به صورت اتفاقی ممکن است» [۴۷].
اگر فرض کنیم که ماده، خود به خود در کائنات به وجود آمده و سیستم کنش و واکنش به خودی خود در آن شروع شده است - هرچند که این فرضیهها اساسی ندارند - بازهم نمیتوانیم پیدایش کائنات را اتفاقی بدانیم. زیرا براساس خود قوانین احتمال، وجود احتمالی دیگر، این احتمال را زیر سؤال میبرد و بدین سان خود قانون احتمال در علم ریاضیات، اتفاقی بودن نظام کائنات را رد میکند. زیرا دانش، نشان داده است که عُمر و اندازه نسبی دنیای موجود چقدر است. عمر و اندازهای که دانش نشان داده، بر حسب «قانون احتمال»، برای به وجود آمدن دنیای موجود واقعاً ناکافی است.
اگر ده سکه را از یک تا ده علامت گذاری کرده، سپس آنها را در جیب خود گذاشته، به هم بزنید تا خوب مخلوط شوند و بعد سعی کنید که آنها را از یک تا ده به همان ترتیب قبلی، از جیب بیرون بیاورید، این احتمال که در دفعه اول سکه شماره یک، به دست شما بیفتد، ۱۰% است و این احتمال که شماره یک و دو به ترتیب به دست شما بیفتند، ۱% میباشد؛ این احتمال که شماره یک، دو و سه به ترتیب در دست شما بیفتند، یک هزارم، یعنی یک در هزار است. این احتمال که شماره یک دو، سه و چهار به ترتیب در دست شما بیفتند، یک در ده هزار است. این احتمال که از یک تا ده، تمام سکهها به ترتیب در دست شما بیفتد، یکی در ده میلیارد میباشد. کریسی ماریسن پس از نقل این مثال مینویسد:
«این مثال ساده را بدین خاطر ارائه کردیم تا روشن شود که تعداد احتمالات در برابر تعداد حوادث چقدر زیاد است» [۴۸].
اکنون مقایسه کنید، اگر همه چیز، در اثر اتفاق به وجود آمده باشد، چه همه زمان بکار رفته است! موجودات زنده از سلولهای زنده تشکیل شدهاند. هریک از این سلولها، ترکیبی فوق العاده پیچیده و کوچک است که در بافت شناسی (Cytology) مورد مطالعه قرار میگیرد. یکی از اجزایی که در تعمیر و بازسازی این سلولها بکار میرود، پروتئین است. پروتئین، یک ترکیب شیمیایی است که از ترکیب پنج عنصر به وجود میآید: کربن، هیدروژن، نیتروژن، اکسیژن و گوگرد. مولکول پروتئین تقریباً مشتمل بر چهل هزار اتم (Atoms) است.
حدود بیش از یکصد عنصر شیمیایی در کائنات به صورت غیرمرتب پراکنده هستند. اینک این پرسش مطرح میشود که چه میزان از ترکیب این عناصر، در قانون احتمال مصداق مییابد تا از ترکیب انبوه غیرمرتب چندین عنصر، ماده دیگری درست شود و چنان با هم آمیخته گردند که خود بخود یک مولکول (Molecule) پروتئینی به وجود آید؟ میتوان در این برآیند مقدار ماده مورد نیاز و مدت زمان لازم برای انجام این عمل را محاسبه کرد.
یک ریاضیدان سوئیسی به نام پروفسور چارلز یاگین، این احتمال را محاسبه نموده و به این نتیجه رسیده است که امکان چنین احتمالی، ده به توان یکصد و شصت میباشد. به عبارتی برابر با عدد ده میباشد که یکصد و شصت صفر به آن اضافه گردد؛ عددی که در چارچوب زبان و اعدادِ قابل فهم و شمارش، نمیگنجد!
فقط برای به وجود آمدن یک مولکول به صورت اتفاقی، موادی بیش از میلیاردها برابر مواد موجود در دنیا مورد نیاز است. اگر همه این مواد، یک جا شده و تکان داده شود، امکان رسیدن به نتیجه مطلوب بعد از ۲۴۳ ۱۰ (ده به توان ۲۴۳) سال ممکن خواهد بود.
پروتئین از حلقههای بسیار طولانی آمینواسیدها (Amino-Acids) تشکیل شده است. مهمترین چیز در ترکیبهای پروتئینی، روشی است که این حلقهها را به هم متصل میکند. اگر این مولکول با یک روش نابرابر ترکیب شود، به جای آنکه وسیله بقا و دوام زندگی باشد، به سمی مهلک و نابودکننده تبدیل میگردد. پروفسور لیتز (G.B.Leathes) پس از محاسبه دقیق میگوید:
عناصر ترکیبی یک پروتئین ساده، به روشهای مختلف و بیشماری یکجا و ترکیب میگردد. این احتمال که این همه عناصر ترکیبی پروتئین با این همه شیوه، به طور اتفاقی با هم ترکیب شده باشند تا یک مولکول پروتئینی مشتمل بر چهل هزار از اجزای ترکیبی پنج عنصر مذکور به وجود بیاید، بکلی غیرممکن است.
گفتنی است: قانون احتمال در ریاضی، بدین معنا نیست که حتما پدیده مورد انتظار ما به وقوع خواهد پیوست؛ بلکه بدین معناست که با وجود پارهای از فعل و انفعالات، احتمال پیدایش پدیده مورد انتظار وجود دارد و بازهم بروز پدیده، قطعی نمیباشد و حتی این احتمال وجود دارد که هیچ اتفاقی هم نیفتد.
از آنجا که پروتئین، مولکولی است که در آن زندگی و حیات وجود ندارد، از اینرو چگونه پس از اینکه جزو سلول قرار میگیرد، حرارت و گرمی زندگی در آن بوجود میآید؟ جواب این سؤال در این توجیه دیده نمیشود و مخالفان دین، هیچ پاسخی در توجیه این پرسش ندارند.
لی.کوتم.دی. نوای (Le Cotme de Nouy)، پیرامون این مسأله بحث گستردهای نموده است.خلاصه بحثش، این است که برای ظهور چنین احتمالی، مقدار و گستردگی ماده مورد نیاز، به مراتب بیشتر از تخمینها و محاسبات ماست. برای این منظور جهانی به بزرگی و وسعت ده به توان هشتاد و دو سال نوری مورد نیاز است. این حجم، از حجم دنیای موجود به مراتب بیشتر است. زیرا نور دورترین کهکشان در ظرف چند میلیون سال نوری به ما میرسد. نتیجه این سخن این است که: جهانی به گستردگی آنچه در نظریه انیشتن آمده نیز برای این عمل قطعاً ناکافی است. بازهم اگر در این کائنات فرضی، ماده را با سرعت پانصد تریلیون در ثانیه، در مدت ده به توان دویست و چهل و سه به حرکت درآوریم، آنگاه این امکان بوجود خواهد آمد که یک مولکول پروتئینی حیات بخش به صورت اتفاقی بوجود بیاید. مدت زمان مورد نیاز برای این کار، برابر است با ده به توان دویست و چهل و سه. بنابر اظهارات دی.نوای، از عمر زمین بیش از دو میلیون سال نمیگذرد و شروع زندگی در کره زمین حدود یک میلیون سال قبل، بوده است.
دانش، اگرچه برای معلوم کردن عمر کائنات سعی و تلاش فراوانی نموده است و طبق اظهارات دانشمندان علوم تجربی، عمر کائنات به پنجاه میلیارد سال پیش برمی گردد، اما قطعاً این عمر طولانی نیز برای به وجود آمدن یک مولکول پروتئینی مورد نیاز بصورت اتفاقی، ناکافی است. در مورد عمر زمین، بطور قطعی اظهار نظر شده و براساس نظریه دانشمندان نجوم، زمین، قطعهای از خورشید است که در اثر کشش یک ستاره بزرگ از خورشید جدا شده و در فضا شروع به گردش نموده است. در آن روزگار زمین، مانند خورشید یک جسم شعله ور بود که حیات و زندگی در آن غیرممکن بود. سپس به تدریج رو به سردی نهاد و منجمد شد. و پس از دوران یخبندان، زندگی در آن آغاز گشت.
عمر زمین بعد از دوران یخبندان با روشهای متعدد، قابل تشخیص است؛ بهترین روش، پس از کشف عناصر رادیواکتیو (Radio-Active Elements) به دست آمده است. همواره ذراتی الکتریکی از عناصر رادیواکتیوی براساس یک تناسب ویژه خارج میشوند (Disintegration). بدین ترتیب ذرات الکتریکی عناصر رادیواکتیوی کاهش مییابد و این عناصر به تدریج به فلزات غیررادیواکتیو تبدیل میشوند. اورانیوم یکی از عناصر رادیواکتیوی است که در اثر انتشار و پراکندگی و براساس یک تناسب مخصوص و معین، به فلز تبدیل میشود. تناسب کاهش ذرات الکتریکی عناصر رادیواکتیو، در تمام شرایط یکسان است. از اینرو میتوان نتیجه گرفت که سرعت دگرگونی اورانیوم مشخص و ثابت میباشد.
اورانیوم در لابلای سنگهای بزرگ و سخت دیده میشود و در این تردیدی نیست که اورانیوم از دوران یخبندان در این سنگها وجود داشته است. همراه اورانیوم، سرب نیز یافت میشود. پذیرش این پندار که تمام این سربها، از انتشار اورانیوم به وجود آمده، مشکل است. چراکه سرب تولید شده از اورانیوم، از سایر سربها اندکی سبکتر است. لذا میتوان در مورد هر قطعه سرب اظهار نظر کرد که آیا از اورانیوم درست شده است یا خیر؟ بدین ترتیب به روشنی میتوان مدت انتشار اورانیوم موجود در صخرهها را اندازهگیری کرد و از آن جهت که اورانیوم از دوران انجماد صخره، در آن وجود دارد، میتوان زمان انجماد صخره را نیز مشخص نمود. این تخمینها و اندازهگیریها نشان میدهند که حداقل یک هزار و چهارصد میلیون سال از انجماد صخرهها گذشته است. این محاسبات، مبتنی بر مطالعات انجام گرفته بر روی صخرههایی است که براساس دانش ما از قدیمی ترین صخرههای روی زمین هستند. ممکن است عمر خود زمین، بیش از این باشد. مثلاً دو برابر یا سه برابر. اما سایر قراین و شواهد موجود در زمین، این محاسبات و تخمینهای غیرمعمولی را تأیید نمیکنند. چنانچه پروفسور سولیون، عمر متوسط زمین را دو میلیون سال تخمین زده است [۴۹].
بدون تردید وقتی برای به وجود آمدن یک مولکول پروتئینی بصورت اتفاقی بیش از ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ سال، نیاز است، پس چگونه هزاران نوع حیوان زنده و دارای جسم و نیز انواع نباتات در روی زمین به وجود آمده و حیوانات و گیاهان بی شمار و نر و مادهای از هر قسم پدیدار گشته و در دریا و خشکی پراکنده شدهاند؟ پاتو(Patau) ضمن بررسی نظریه تکامل، گفته است که برای دگرگونی اتفاقی در نوع موجود، یعنی تبدیل یک نوع به نوع دیگر، سپریشدن یک میلیون نسل لازم است [۵۰]. اکنون خود بسنجید که چه مدت زمانی لازم است تا بنابر محاسبه پاتو و نظریه تکامل، سگ، به حیوانی مانند اسب تبدیل شده باشد؟!
آری! بدین سان اظهارات دانشمند آمریکایی، مارلین.بی.کریدر، درست به نظر میرسد که:
«امکان جمع شدن کلیه عوامل ضروری پیدایش یک پدیده به صورت اتفاقی، بنابر یک تناسب صحیح، از دیدگاه محاسبات ریاضی، مترادف با نبودن چنین چیزی است» [۵۱].
از آن جهت این بحث را به درازا کشاندیم که نادرستی این پندار را روشن کنیم که دنیا به صورت اتفاقی به وجود آمده است، و گرنه در واقع نه یک اتم، (Atom) میتواند به صورت اتفاقی به وجود بیاید؛ نه یک مولکول و نه فکر و مغزی میتواند راز هستی را از خلال این تصور بگشاید که جهان هستی، تصادفی و اتفاقی به وجود آمده است. نظریه آفرینش و پیدایش هستی به صورت حادثه و اتفاق، نه تنها براساس محاسبات ریاضی، محال است، بلکه از لحاظ منطقی و عقلانی نیز بیپایه میباشد. این نظریه، به اندازهای پوچ و بیمعناست که شخصی بگوید: با ریختن یک لیوان آب روی فرش، نقشه دنیا قابل ترسیم است. حتماً از چنین شخصی سؤال خواهد شد که برای بروز چنین حادثهای، فرش، کشش زمین، آب و لیوان از کجا و چگونه به وجود آمدند؟!
زیست شناس معروف، هیکل (Haeckel) گفته بود: «هوا، آب، اجزای شیمیایی و وقت در اختیار من بگذارید؛ من، انسانی خواهم ساخت». وی، فراموش کرده یا خود را به نادانی زده بود که بنابر اعتراف خودش، برای این منظور به پارهای از چیزها نیاز دارد و این، ردی بود بر ادعای پوچش. کریسی موریسن در این باره چه خوب گفته است که:
«هیکل با چنین سخنی، به ژن و اصل زندگی توجه نکرده است. او، برای به وجود آوردن انسان، نخست باید اتم «Atom» نامرئی را به وجود بیاورد و بعد با شیوه خاصی آنها را ترتیب داده، ژن را درست کند و سپس برای او حیات و زندگی فراهم نماید. پس از طی مراحل مذکور، امکان آفرینش به صورت حادثه، یک میلیاردم یعنی یک در میلیارد میباشد. به فرض محال اگر وی، موفق به ساختن انسانی میشد، بازهم او، این را حادثه یا اتفاق (Accident) نمیگفت؛ بلکه این را حاصل صلاحیت ذهنی خود قرار میداد» [۵۲].
خوبست این بحث را با گفتههای یک دانشمند علوم تجربی، یعنی جرج ایرل دیویس، به پایان برسانم:
«امکان پیدایش کائنات، به خودی خود، بدین معناست که کائنات، صفات خالقیت و سازندگی را در خود دارد. در چنین شرایطی ما باید بپذیریم که خود کائنات، خدا است. بدین ترتیب، هرچند ما، وجود خدا را پذیرفتهایم، اما خدایی را قبول کردهایم که در عین حال که مافوق فطرت است، مادی نیز میباشد! من به جای این تصور پوچ و بیمحتوا، اعتقاد به خدایی را ترجیح میدهم که جهان مادی را آفریده و جزو جهان هستی نیست؛ بلکه ناظم، فرمانروا و مدبر آن است» [۵۳].
[۴۴] The Mysterious Universe, PP. ۳-۴. [۴۵] The Evidence of God, P.۱۷۴ [۴۶] The Mysterious Universe, PP. ۳. [۴۷] The Evidence of God, P.۲۳ [۴۸] Man does not Stand Alone, P. ۱۷. [۴۹] Limitations of Science, P. ۷۸. [۵۰] The Evidence of God, P.۱۱۷. [۵۱] The Evidence of God, P.۶۷ [۵۲] Man does not Stand Alone, P. ۸۷. [۵۳] The Evidence of God, P. ۷۱.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر