توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ خرداد ۵, چهارشنبه

صدق و راستی موجب آرامش است

 

صدق و راستی موجب آرامش است

1- راستی ستون فضیلت‌هاست، نشانۀ برتری و راهنمای کمال و جلوه‌ای از جلوه‌های اخلاق پاک است

راستی ضامن ادای حق و حقوق انسانیت است و اطمینان بین فرد و جامعه را استوار می‌سازد، دانشمند و حاکم و قاضی و تاجر و مرد و زن و کوچک و بزرگ از آن بی‌نیاز نمی‌شوند؛ مادامی که همگی آن‌ها در یک جامعه باهم باشند و باهم زندگی کنند و با همدیگر با صداقت و راستی داد و ستد کنند [پس صداقت نیاز آن‌هاست].

صداقت صفتی از صفات باعظمت الهی است که خداوند متعال در این باره فرموده است:

﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِيثٗا ٨٧ [النساء: 87].

«راستگوتر از خداوند در سخن کیست».

و می‌فرماید: ﴿قُلۡ صَدَقَ ٱللَّهُ [آل‌عمران: 95]. «بگو خدا راست گفت».

و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ ٩ [آل‌عمران: 9].

«آری، خدا وعده خود را خلاف نمی‌کند».

و می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِ [التوبة: 111].

«چه کسی از خدا به عهد خودش وفادارتر است».

همچنین صداقت آشکارترین صفت انبیاء است، همچنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِبۡرَٰهِيمَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيًّا ٤١ [مریم: 41].

«در این کتاب به یاد إبراهيم بپرداز، زیرا او پیامبری بسیار راستگو بود».

﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِدۡرِيسَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيّٗا ٥٦ [مریم: 56].

«و در این کتاب اسماعیل را یاد کن، زیرا که او درست وعده و فرستاده و پیامبر بود».

﴿وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ لِسَانَ صِدۡقٍ عَلِيّٗا ٥٠ [مریم: 50].

«آنان را نیکونام و بلندآوازه کردیم».

و حضرت إبراهيم از پروردگارش درخواست کرد: ﴿رَبِّ هَبۡ لِي حُكۡمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ ٨٣ وَٱجۡعَل لِّي لِسَانَ صِدۡقٖ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ ٨٤ [الشعراء: 83-84].

«پروردگارا، به من دانش عطا کن و مرا به صالحین ملحق فرمای و برای من در میان آیندگان آوازه‌ای نیکوگذار».

هنگامی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  اولین مرتبه خبر وحی را به حضرت خدیجه اعلام کرد، حضرت خدیجه گفت: والله هیچگاه خدا شما را خوار نمی‌گرداند چون که شما راست گفتارید.

و یک نفر از اعراب هنگامی که چهرۀ مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  را دید، نشانۀ نبوت را در آن مشاهده کرد و گفت: قسم به خدا، این چهره، چهرۀ دروغگو نیست.

هنگامی که هرقل، پادشاه بزرگ روم در باره حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  از ابوسفیان که هنوز مسلمان نشده بود، پرسید: آیا شما از او دروغ شنیده اید؟

ابوسفیان گفت: نخیر.

هرقل گفت: او نه بر خدا و نه بر مردم دروغ نمی‌بندد و دروغ نمی‌گوید...

رسالت در اسلام، تمامش راستی و درستی است.

﴿وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ٣٣ [الزمر: 33].

«و آن که راستی آورد و مسلمانان رسالت او را تصدیق نموده اند، ایشان کسانی هستند که به حق از خدا پروا دارند».

و خداوند سبحان مؤمنان را به تقوا سفارش نموده و این که در جهاد و اخلاص و فداکاری و اعلای کلمة الله با راستگویان باشند؛ چرا که پیوستن و همگام‌شدن با راستگویان، یقین و ایمان و هدایت را در مؤمن زیاد می‌گرداند:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩ [التوبة: 119].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید».

و راستی در میدان جهاد از نشانه‌ها و علامت‌های ایمان است:

﴿فَإِذَا عَزَمَ ٱلۡأَمۡرُ فَلَوۡ صَدَقُواْ ٱللَّهَ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ ٢١ [محمد: 21].

«هنگامی که کوشش جدی شد [و مسلمانان تصمیم به جهاد] گرفتند، اگر [در آن دارای ایمان و اطاعت و صداقت] باشند برایشان خیر است».

و خداوند تحسین و ستایش کرده، کسانی که وفای به عهد و پیمان کردند، در پایداری در جنگ و شجاعت در میدان مبارزه با دشمن و خواری و سستی را نمی‌پذیرند:

﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا ٢٣ [الأحزاب: 23].

«از میان مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا کردند؛ برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آن‌ها در همین انتظارند و هرگز عقیده خود را تبدیل نکردند».

در آخرت اگر راستی در ایمان و عمل نباشد، خیری در آن نیست:

﴿هَٰذَا يَوۡمُ يَنفَعُ ٱلصَّٰدِقِينَ صِدۡقُهُمۡ [المائدة: 119].

«این روزی است که راستگویان، راستی‌شان بر ایشان سودبخش است».

خداوند جایگاه صدق را به مؤمنین مژده داده؛ مکانی شریف و ارزشمند و جایگاه واقعی:

﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنَّ لَهُمۡ قَدَمَ صِدۡقٍ عِندَ رَبِّهِمۡ [یونس: 2].

«و مؤمنان را مژده بده که آنان در نزد پروردگارشان دارای مقام و منزلت عالی هستند».

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَنَهَرٖ ٥٤ فِي مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِيكٖ مُّقۡتَدِرِۢ ٥٥ [القمر: 54-55].

«قطعاً پرهیزکاران در باغ‌ها و کنار جویباران بهشت جای خواهند داشت و در مجلس راستین در پیشگاه پادشاه بزرگ و توانای، خواهند بود».

خداوند سبحان به رسولش امر کرد که از او تمنای داخل‌کردن و خارج‌کردن صادقانه در هرکاری را بنماید:

﴿وَقُل رَّبِّ أَدۡخِلۡنِي مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِي مُخۡرَجَ صِدۡقٖ [الاسراء: 80].

«بگو: پروردگارا! مرا صادقانه به هرکاری وارد کن و صادقانه از آن بیرون آور».

یعنی واردشدن و خارج‌شدن به خاطر رضایت خدا، همراه با ظفر و پیروزی و حصول مطلوب، مانند خارج‌شدن حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  از مکه و داخل‌شدنش به مدینه منوره.

صداقت نَفْس‌های پاک انسانی را آرامش می‌بخشد و دروغ نیز قلب‌ها را قفل و انسان را پریشان و مضطرب می‌سازد.

از حسن بن علی روایت است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ترک کن آنچه که تو را به شک می‌اندازد و برو به سوی آنچه که تو را به شک نمی‌اندازد، زیرا که راستی مایه آرامش است و دروغ شک و بی‌قراری می‌آفریند»([1]).

و راستی منشأ و مبنایی برای هر فضیلت از فضایل انسانی می‌باشد، همچنانکه دروغ پایۀ هر شر و پلیدیی می‌باشد.

از ابن مسعود روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «باید راستگو و درست باشید، چون راستی به سوی نیکی رهنمون می‌شود و نیکی به سوی بهشت راهنمایی می‌نماید و شخص پیوسته راست می‌گوید، تا این که در نزد خداوند نامش به صدیق و بسیار راستگو نوشته می‌شود. و برحذر می‌دارم شما را از دروغ که دروغ به سوی بدی‌ها رهنمون می‌سازد و بدی‌ها به سوی آتش جهنم راهنمایی می‌نمایند و شخص آنقدر دروغ می‌گوید، تا آن که نزد خدا نامش به بسیار دروغگو و کذاب نوشته می‌شود»([2]).

به روایت احمد از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما : مردی به حضور حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: ای پیامبر خدا، رفتار اهل بهشت چه بوده است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «راستی، هرگاه شخص صداقت داشت، نیک است و همین که نیک بود، ایمان دارد و انسان باایمان داخل در بهشت است. مرد گفت: ای پیامبر خدا، رفتار اهل جهنم چه بوده است؟ فرمود: دروغ همین که شخص دروغگو بود گناهکار است، وقتی که گناهکار شد کافر است؛ و کفر انسان را در جهنم می‌برد».

آراسته‌شدن به راستی و درستی بهتر از هرچیزی از کالا و مال دنیاست:

به روایت احمد و طبرانی و بیهقی با سندهای حسن از عبدالله بن عمر  رضی الله عنهما  که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «چهار خصلت هست اگر آن چهار خصلت در شما جمع شود هیچ چیزی از مزایای دنیا را از دست نداده اید: نگهداری امانت، راستی در گفتار، اخلاق نیکو و خوش برخوردی و پاکی در طعام و خوراک».

از کردار و رفتار انسان مؤمنی راستی است:

روایت امام احمد از ابی امامه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مؤمن شاید تمام گناهان را داشته باشد، به جز خیانت و دروغ نباشد».

به راستی که ایمان و دروغ باهم جمع نمی‌شوند:

همچنانکه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیده شد: «آیا مؤمن ممکن است بترسد؟ فرمود: بله. پرسیده شد: آیا ممکن است بخیل بورزد؟ فرمود: بله. گفته شد: آیا ممکن است دروغ بگوید؟ فرمود: خیر».

از نظر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  هیچ اخلاق بدی به مانند عادت دروغ زشت نبوده است، به طوری که هرگاه اطلاع پیدا می‌کرد، فردی از اصحابش دروغ گفته دلش آرامش نمی‌یافت؛ مگر این که می‌دانست که آن شخص از خداوند طلب بخشش و درخواست قبولی توبه کرده باشد.

2- اقسام صداقت و راستی

راستی و درستی چند نوع است: 1- صداقت در زبان. 2- و صداقت در نیت و اراده. 3- صداقت در قصد و عزم. 4- صداقت در عهد و قرار. 5- صداقت در اعمال و کردار.

امام غزالی در گفتارهایش انواع صداقت را نام برده که این خلاصه‌ای از آن است:

 

الف. راستی در زبان: و آن شامل اخبار مطابق با واقع است که اگر کسی خبری را مطابق واقع نقل کرد، پس بر آن صادق بوده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید: «فروشنده و خریدار، تا زمانی که از هم جدا نشده اند اختیار فسخ (برهم زدن) معامله را دارند، پس اگر راست گفتند و آشکار ساختند، معاملۀ آن دو مبارک باشد و اگر پنهان کنند و دروغ گویند، برکت معامله‌شان از بین می‌رود»([3]).

ب. راستی در نیت و اراده: آنچنان باشد که هیچ شک و تردیدی در آن تأثیر نکند و هرچه انجام دهد فقط به خاطر خدا باشد.

به این خاطر گفته شده که، هرکس در اراده و نیتش اخلاص نداشته باشد دروغگوست، همانگونه که در حدیثی در بحث اخلاص ذکر شد و خداوند تبارک و تعالی در باره منافقین می‌گوید: ﴿وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ ١١ [الحشر: 11]. «خدا گواهی می‌دهد که قطعاً آنان دروغگویانند».

یعنی ایشان در گفتارشان به پیامبر دروغ می‌گویند و این که گفته‌اند: گواهی می‌دهیم که تو پیامبر خدایی، این سخن درست است ولی دروغشان در مخالفت با عقیده‌شان بوده است، پس در این سخن این‌ها اخلاص نیست و ایشان به گواهی خداوند، دروغگویانند.

ج. صداقت در اراده و قصد و تصمیم و پایداری: شخص لازم است در عهد و قرار اراده‌اش ثابت و استوار و بدون ضعف و تردید باشد.

امام غزالی رحمه الله  فرموده است: صادق و صدیق (راستگو و بسیار راستگو) کسی است که در عزم و اراده‌اش تمام باشد، در تمامی خیرات، و بدون میل به تردید و ضعف، تصمیمش جازم و مطابق واقع باشد و خود را همیشه ملزم به قصد قطعی در خیرات و تبرعات بداند.

د. صداقت در وفای به عهد: که از قسمت سوم هم مهمتر است.

امام غزالی رحمه الله  می‌فرماید: به راستی که نفس در همه حال آمادۀ قصد است، چون مشقتی در عزم و اراده نیست و خرج آن ناچیز است، اما هنگامی که انسان در طغیان شهوت قرار گرفت و شهوت بر انسان غلبه کرد، اراده سست می‌شود و جلوگیری از آن مشکل با صداقت در عزم و نیت اتفاق پیدا نمی‌کند که اینجا اهمیت صداقت در وفای عهد آشکار می‌شود.

و مثالی دیگر: به روایت انس بن النضر و روایت ابونعیم [اصفهانی] در حلیۀ [الأولیاء] از عبید بن عمیر، مصعب به عمیر پرچمدار حضرت رسول  صلی الله علیه و آله و سلم  در جنگ اُحد هنگامی که پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  بر شهادتش مطلع شد، دید که بر قفا افتاده و شهید شده، پس فرمود: سلام و صلوات خداوند بر او باد و این آیه را قرائت نمود:

﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا ٢٣ [الأحزاب: 23].

«[از میان] مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند، برخی از آنان به شهادت رسدند و برخی از آن‌ها در همین انتظارند [و هرگز عقیدۀ خود را تبدیل نکردند]».

به روایت ترمذی به سند حسن، از فضالة بن عبید که حضرت عمر رضی الله عنه  گفت: از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم فرمود: «شهدا چهارند: اول: مردیِ با ایمان خوب که به دشمن برسد چون با خدا راست گفته، مبارزه می‌کند تا شهید شود و مردم در روز قیامت به طرف بالا به سوی او می‌نگرند [چه مقام برتری دارد و دارای افتخار و سربلندی است]. این‌چنین: و سرش را بلند کرد تا این که کلاهش افتاد. دوم: مردی کوشا و با ایمان هنگامی که با دشمن روبرو می‌شود با خار تیره و سختی روبرو است، تأثیری به او می‌رسد و شهید می‌شود، این شهید درجه دوم است. سوم: مردی که رفتار خوب و بد انجام می‌دهد، هنگامی که با دشمن روبرو می‌شود با کمال صداقت و درستی مبارزه می‌کند تا شهید می‌شود، و این شهید درجه سوم است. چهارم: مردی باایمان ولی اهل اسراف و زیاده‌روی در نَفْسش، به هنگام مبارزه با دشمن خدا صداقت دارد و می‌جنگد تا شهید می‌شود و این شهید درجه چهارم است.

خداوند متعال قول و قرار درستی را جزو صداقت قرار داده، همچنانکه خلاف وعده را دروغ حساب کرده است.

مجاهد می‌گوید: دو مرد در انظار مردم گفتند: اگر خداوند مالی را به ما بدهد قطعاً صدقه خواهیم داد، اما بخل ورزیدند و به عهد خود وفا نکردند. در این باره خداوند این آیه را نازل فرمود:

﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٧٦ فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِي قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ يَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ ٧٧ [التوبة: 75-77].

«درمیان منافقان کسانی هستند، با خدا پیمان می‌بندند که اگر از فضل خود ما را بی‌نیاز کند، بدون شک به صدقه و احسان می‌پردازیم و از زمرۀ شایستگان خواهیم بود؛ اما هنگامی که خداوند از فضل خود ثروت و دارایی بدانان بخشید بخل ورزیدند و چیزی نبخشیدند و به عهد خود وفا نکردند، سرپیچی کردند و روی‌گردان شدند، خداوند نفاق در دل‌هایشان پدیدار ساخت تا آن روزی که خدا را در آن ملاقات می‌کنند، این به خاطر آن است که پیمان خدا را شکستند و همچنین دروغ گفتند».

ﻫ. و از موارد راستی، راستی در اعمال است: صداقت در اعمال آن است که انسان کوشش کند، آشکار و پنهانش مانند هم باشد و نباید خودش را چنان نشان دهد که در ظاهر از خدا ترس و در باطن خلاف آن باشد. اگر کسی در نماز ظاهراً خشوع (ترس) از خدا نشان دهد و در باطن از آن غافل باشد و میل به علاقۀ دنیا او را مشغول سازد پس آشکارا در آن دروغ گفته و فردی صادق و راستگو نبوده است.

پس راستی در عمل تساوی آشکار و پنهان است و باید باطن انسان مثل ظاهرش، بلکه بهتر از آن باشد.

در نمونه‌ای اینچنین، روایت عبدالواحد بن زید است که در وصف امام حسن گفته است:

امام حسن رضی الله عنه  اگر به انجام کاری دستور می‌داد، قبلاً خودش از هرکس پیش‌قدمتر به آن کار بود و اگر کاری را نهی می‌کرد، پیش از هرکس خودش آن را ترک می‌نمود و هیچ کس را به مانند او ندیدم که آشکار و پنهانش به هم شبیه باشد.

امام غزالی رحمه الله  می‌گوید:

و. راستیِ قسم ششم که بالاترین درجه و گرامی‌ترین راستی است: و آن راستی و درستی در مراتب دین، مانند راستی در ترس از خدا و امیدواری و بزرگ‌داشتن خداوند و عظمت قائل‌شدن برای او و دوری از دنیا و رضا و خشنودی و توکل و دوستی و سایر امور [که آن‌ها را مراحل عرفان می‌نامند].

به درستی که این امور آغازی دارند که با ظاهرشدن علمشان، آشکار می‌شوند، پس راستی دارای اهداف و حقایقی است و صادق واقعی آن است که به این حقیقت‌ها برسد که هرگاه صادقانه بر امری موفق شد و حقیقت‌هایش را به پایان رساند، انسان صادق و راستگو شناخته می‌شود، مانند این که گفته می‌شود: فلان کس صادقانه جنگید، و گفته می‌شود: با ترس از خدا و امیدواری جنگیده و این میل صادقانه است. همچنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ يَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ١٥ [الحجرات: 15].

«در حقیقت مؤمنان کسانی‌اند که به خدا و پیامبر گرویده اند و دیگر شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند، اینانند که راست کردارند».

﴿لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ١٧٧ [البقرة: 177].

«نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق یا مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آوَرَد، و مال خود را با وجود دوست داشتن، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‌ماندگان و گدایان، و در راه آزادکردن بندگان بدهد و نماز را بر پای دارد و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختی و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند و آنانند کسانی که راست گفته اند و آنان همان پرهیزگارانند».

تحقیق در این امور، گرامی است و ارزشمند، و مقامات صداقت پایان و انتهایی ندارند، و لیکن هرکس به موافق حالش سهمی از صداقت دارد، کم یا زیاد که اگر قوۀ صداقت در او استوار باشد به او صادق گفته می‌شود.

پس درجات راستی نهایتی ندارد، و امکان دارد برای بنده‌ای در بعضی کارها راستی باشد و در دیگر کارها نه. به هرحال، اگر شخصی در تمامی امور راست و صادق باشد پس او به حقیقت صدیق است...

3- وفای به عهد از راستی است

و از انواع راستی: وفای به عهد است، چه این کار با خدای متعال باشد یا با مردم، فرقی ندارد و یکسان است. همچنانکه خداوند سبحان می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِ [المائدة: 1].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به قراردادهای خود وفا کنید».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣ [الصف: 2-3].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا چیزی که می‌گوئید انجام نمی‌دهید، نزد خداوند سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید».

﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِسۡمَٰعِيلَۚ إِنَّهُۥ كَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا ٥٤ [مریم: 54].

«و در این کتاب از اسماعیل یاد کن که او درست وعده و فرستاده و پیامبر بود».

از عبدالله بن ابی الْحَمْساء نقل است که گفت: قبل از بعثت با پیامبر معامله کردم، مقداری از بهای معامله پیشم مانده بود، به او وعده دادم که در همینجا برایت می‌آورم، فراموش کردم، پس از سه روز یادم آمد به آنجا رفتم که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  منتظر بود، فرمود: «ای جوان! مرا زحمت دادی، سه روز است من در اینجا منتظر تو هستم»([4]).

وفا از صفات پاکی است که موجب اطمینان و محل وثوق و پیروزی انسان است؛ از صفاتی است که اهل تمدن به آن افتخار دارند و از اسباب نجات و پیشرفت اجتماع است. اسلام وفای به عهد را فرض و واجب می‌داند و اگر کسی وعده داد و بدون عذر به آن عمل نکرد گناه کرده و دارای صفتی از صفات نفاق است.

حضرت عبدالله بن عمر رضی الله عنهما  هنگام مرگ گفت: «مردی از طایفه قریش به خواستگاری دخترم آمد، من شبه وعده‌ای به او دادم. به خدا قسم، نمی‌خواهم به یک سوم از نفاق به حضور حضرت حق جل جلاله  بروم، پس شما گوا باشید، من دخرتم را برای او ازدواج نمودم».

و این اشاره به حدیثی دارد که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سه خصلت است که هرگاه در یک فرد جمع شود، او منافق است، هرچند نمازگزار و روزه‌گیر باشد و گمان کند که مسلمان است: کسی که چون سخن بیان کند دروغ گوید، و چون وعده کند مخالفت نماید و چون امین شمرده شود خیانت کند».

ابن مسعود رضی الله عنه  اگر وعده می‌داد قبلاً می‌گفت: ان‌شاءالله یعنی بدون گفتن «ان‌شاءالله»([5]) وعده نمی‌داد.

پس هرگاه انسان تصمیم بر وفای به عهد گرفت و قول داد، خلاف وعده نکند، اگر ناگهان مانعی و عذری برایش پیش آید که موافق به وفای به عهد نشود، گناهکار نیست.

از زید بن ارقم روایت است که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر کسی به برادرش وعده دهد و قصد و نیتش وفای آن وعده باشد، ولی موفق به آن نشود [به خاطر عذری] گناهی بر او نیست»([6]).

وفا با دوستان قدیمی و صمیمی از بهترین اخلاق و از انواع ارزشمند وفاست.

از حضرت عایشه رضی الله عنها  روایت است گفت: «زنی نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: تو کیستی؟ پیرزن گفت: کالبدی از طایفه قریش (مُزَنّیه) حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: نه، بلکه زنی بسیار خوب از قبیلۀ مَزَنِیَّه هستی، حالت چطور است؟ مانند آن زمان که پیش ما می‌آمدی، خوبی؟ گفت: خوبم به خیر و سلامتی. هنگامی که پیرزن رفت، گفتم: خوب از این پیرزن استقبال کردی. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: این پیرزن در حیات خدیجه پیش ما می‌آمد، به راستی که پایبندبودن به عهد و وفای ثابت داشتن از ایمان است»([7]).

4- بیزاری از دروغ

اسلام دروغ را زشت و قبیح دانسته و از آن نفرت دارد و آن را از روش و خصلت‌های کافران قلمداد می‌کند و دروغگو را توبیخ و به بدترین عذاب تهدید نموده است.

﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُكُمُ ٱلۡكَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ لَا يُفۡلِحُونَ ١١٦ مَتَٰعٞ قَلِيلٞ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ١١٧ [النحل: 116-117].

«و برای آنچه زبان شما به دروغ می‌پردازد نگویید: این حلال است و آن حرام، تا بر خدا دروغ بندید، زیرا کسانی که بر خدا دروغ می‌بندند رستگار نمی‌شوند. بهره‏اى اندك [دارند] و عذابى دردناك [در پيش‏] دارند».

﴿إِنَّمَا يَفۡتَرِي ٱلۡكَذِبَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ ١٠٥ [النحل: 105].

«در حقیقت کسانی که به آیات خدا ایمان ندارد، خدا آنان را هدایت نمی‌کند و برایشان عذابی دردناک است».

﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ تَرَى ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى ٱللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسۡوَدَّةٌۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَكَبِّرِينَ ٦٠ [الزمر: 60].

«و روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بسته اند روسیاه می‌بینی. [آیا جای سرکشان در جهنم نیست]».

اشخاصی هستند که به فضیلت صداقت استهزاء می‌کنند و علاقۀ خاصی به دروغ دارند و از آن لذت می‌برند، چون باعث خندۀ مردم می‌شود و حال آن که اسلام، از آن نهی کرده تا پایه و اساسی برای مفاسد و به آن عادت نشود، اگرچه در این حالت دروغ ضرری به نفس و مال و حیثیت و شخصیت کسی نرساند [اما بازهم حرام است].

به روایت ابوداود و نسائی و بیهقی و ترمذی با حدیث حسن از بهز بن حکیم و او هم از پدرش و او از جدش که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وای بر کسی که سخن می‌گوید تا مردم به او بخندند، در حالی که دروغ می‌گوید، وای بر او، وای بر او».

اسلام می‌خواهد که انسان هرچه می‌گوید و نقل می‌کند در آن صادق و استوار باشد، این راستی و درستی در گفتار موجب می‌شود که هرچه بشنود راست، یا دروغ فوراً بازگو نکند که وقتی هرچه را شنید و گفت، از دروغ محفوظ نمی‌ماند. به روایت ابوهریره رضی الله عنه  که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بس است برای شخص دروغگو که هرچه بشنود، بازگو کند. [صفت دروغگویی بر خود می‌گیرد]».

و بدترین دروغ آن است که از رئیس بزرگی که توانایی مسئولیت آن را نداشته باشد صادر شود. [قادر به انجام‌دادن مسئولیتش نباشد].

روایت مسلم از ابوهریره رضی الله عنه  که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سه نفرند که خداوند متعال در روز قیامت با آنان سخن نمی‌گوید و با آنان به نظر احترام و محبت نمی‌نگرد و پاک‌شان نمی‌گرداند و عذاب دردناکی خواهند داشت: پیر زناکار، فرمانروای دروغگو، و فقیر و متکبر و خودخواه».

و گواهی نادرست از زشت‌ترین و بزرگترین دروغ‌هاست.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بیدار باشید، به شما خبر دهم به بزرگترین گناهان کبیره: 1- شریک‌آوردن برای خدا. 2- نافرمانی پدر و مادر، و درحال تکیه‌زدن به زمین نشست و فرمود: 3- هشیار باشید از قول دروغ و گواهی نادرست. بسیار آن را تکرار کرد تا حدی که ما گفتیم: ای کاش سکوت می‌فرمود»([8]).

اگر کسی به بچه‌ای بگوید: بیا تا به شما چیزی بدهم و ندهد؛ اسلام آن را از جمله دروغ شمرده است.

حدیثی از ابوهریره رضی الله عنه  روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که به بچه‌ای بگوید: بیا به شما چیزی بدهم و ندهد، دروغ است»([9]).

از عبدالله بن عامر روایت است؛ گفت: حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  در منزل ما بود، مادرم مرا خواست و گفت: بیا تا چیزی به شما بدهم. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  به مادرم فرمود: «نخواستی چیزی به او بدهی؟ مادرم گفت: خواستم خرمایی به او بدهم. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: اگر چیزی به او نمی‌دادی، دروغی بر شما نوشته می‌شد»([10]).

اگر شخصی فضیلتی از فضایل را برای خودش قائل شد و از آن دور باشد، دروغ محسوب می‌شود.

از اسماء بنت أبی بکر رضی الله عنها  روایت است گفت: زنی به حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  عرض کرد: یا رسول الله! من شوهرم زن دیگری دارد (هوو) آیا بر من گناهی نیست که غیر از سهمی که شوهرم به من می‌دهد، از مال شوهرم خودم را سیر کنم. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود:

«کسی که گرسنه نیست و اظهار گرسنگی می‌نماید، مانند کسی است که لباس ریا و تزویر بپوشد که من دارای فضیلتی هستم و فضیلت نداشته باشد».

زن برای شوهرش آنچه موجب افتخار اوست اظهار می‌نماید ولی از کینه هوو (زن دیگر) به شوهر دروغ می‌گوید.

امام غزالی رحمه الله  فرمود: «داخل قسم دروغ می‌شود، فتوای عالمی که هنوز تحقیقی در مسأله ننموده و فتوای داده و روایت حدیث است که آن فتوا ثابت نمی‌شود».

چون قصد او اظهار فضیلت خودش بوده و به خاطر آن نتوانسته خودداری کند و بگوید: من نمی‌دانم و آگاهی به آن ندارم و این حرام است.

و از دروغ به شما می‌آید کسی که طعام را جلو دستش می‌نهند و می‌گوید: من اشتها ندارم و حال آن که اشتها داشته باشد.

اسماء دختر ابوبکر گفت: «شب عروسی حضرت عایشه  رضی الله عنها  من و چند زنی بودیم. به خدا سوگند، چیزی در منزل حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  نیافتیم به جز یک کاسه شیر نباشد که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  مقداری نوشید، سپس آن را به عایشه تعارف کرد. حضرت عایشه گفت: من شرم کردم؛ گفتم: (اسما) دست حضرت را رد نکنید بگیرید، از او عایشه گفت: از دستش گرفتم و با شرم و حیا نوشیدم. پس از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: گرسنگی و دروغ را باهم جمع کردید. گفتم: یا رسول الله! اگر کسی اشتها به چیزی داشته باشد و بگوید: اشتها ندارم آیا دروغ است؛ فرمود: دروغ به دروغ نوشته می‌شود، حتی دروغ کوچک به دروغ کوچک نوشته می‌شود»([11]).

کسی که به خیال خودش در خواب چیزی دیده و هیچی ندیده باشد و بگوید خواب دیدم آن دروغ است.

از ابن عمر رضی الله عنهما  روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر کسی بگوید: من در خواب چنین و چنان دیدم و حال آن که هیچی ندیده باشد از افترا افتراتر است، یعنی از دروغ دروغتر است».

هرکس خواب دروغ روایت کند در قیامت عذاب سخت و به خصوصی دارد.

از ابن عباس روایت شده که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که بگوید: در خواب چنین و چنان دیدم و حال آن که هیچی ندیده باشد به او تکلیف می‌شود که دو مو را به هم گره بزند و نمی‌تواند گره بزند».

5- جواز دروغ مصلحت‌آمیز

اسلام دروغ را حرام کرده و از گناهان زشت و قبیح دانسته است و لیکن در بعضی حالات آن را استثنا کرده، از جمله اگر معلوم شود در آن دروغ مصلحتی از مصالح باشد مانند راندن دشمن و دورکردن آن از جبهه جنگ و یا مُصالحه بین دو متخاصم (طرفین درگیر) و یا برای مصلحتی در بین زن و شوهر باشد؛ این نوع دروغها جایز است.

چون حیله و نیرنگ در حالی نبرد، مصلحت است و با این حیله و نیرنگ، غرور و شوکت دشمن شکسته شده و قوای لشکری او منهدم می‌شود؛ و این مصلحتی است از بالاترین مصلحت‌ها.

دروغ در بین متخاصم (طرفین درگیر) به هریک از طرفین با سخنان دلپذیری که موجب الفت دل‌ها باشد، اگرچه مخالف حقیقت بوده، جهت انسجام صفوف مردم، اسلام بیشتر به آن تشویق کرده و چون برای اصلاح است جایز می‌باشد.

روایت است: در زمان خلافت حضرت عمر رضی الله عنه  ابن ابی عذره الدّؤلی زن بسیار طلاق می‌داد و به این جهت در میان مردم مشهور شد و سر زبان‌ها افتاد، خیلی پریشان شد. دست عبدالله بن ارقم را گرفت و به منزل خود برد، به همسرش گفت: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا با من قهری از من نفرت داری. زن گفت: مرا سوگند نده. شوهر گفت: شما را به خدا سوگند می‌دهم. زن گفت: بلی، ابن ابی عذره به عبدالله بن ارقم گفت: شنیدی. بعداً به خدمت حضرت عمر رضی الله عنه  رفتند، ابن ابی عذره گفت: شما می‌گویید من به زنان ظلم می‌کنم که آن‌ها را طلاق می‌دهم. از عبدالله بپرسید، از او پرسیدند و عبدالله آنچه که شنیده بود گفت: به دنبال زن ابن ابی عذره فرستادند. زن با عمه‌اش پیش حضرت عمر آمد، حضرت عمر گفت: تو آنی که به شوهرت گفتی شما را دوست ندارم و با شما قهرم. زن گفت: به خدا پناه می‌برم و توبه می‌کنم، او مرا به خدا سوگند داد، شرم داشتم دروغ بگویم. ای امیرالمؤمنین! آیا دروغ بگویم؟ فرمود: دروغ بگو. اگر یکی از شما همسرش را دوست ندارد نباید همچنین حرفی به او بزند، چون کمترین خانواده‌ای است که بر مبنای محبت بنا شده باشد، ولی مردم با اسلام معاشرت دارند.

به روایت بخاری و مسلم از ام کلثوم رضی الله عنها ، ام کلثوم گفت: از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم، فرمود: «دروغگو نیست کسی که در میان مردم آشتی می‌اندازد، چون تمنای خیر و یا گفته‌ای خیر است».

و ام کلثوم گفت: از دروغ‌های مصلحتی آنچه که مردم می‌گویند: غیر از سه مورد نباشد که جایز باشد، نشنیده‌ام: 1- در موقع جنگ. 2- اصلاح در بین مردم. 3- سخن مرد به همسرش و همسر به شوهرش.

و این حدیث صریح در جواز و رخصت بعضی از دروغ‌های مصلحتی است.

علما قواعدی برای رخصت دروغ مصلحتی نوشته اند، امام نووی از امام غزالی سخنان مفیدی نقل کرده و فرمود: «کدام وسیله و واسطه رسیدن به مقصود است، پس هر مطلبی که هم با راست و هم با دروغ‌گفتن به مقصود برسد پس دروغ در آن حرام است، چون احتیاج به دروغ نیست.

و اگر مطلب به راستی امکان‌پذیر نبود، در صورتی که نتیجه و مقصود در آن مباح باشد، پس دروغ مباح است. و اگر مطلوب و مقصود واجب است، پس دروغ در آن واجب و اگر مباح باشد، دروغ مباح است.

اگر مؤمنی را از ظالمی پنهان کنی، در این صورت دروغ واجب می‌شود و اگر پیش او و یا غیر از ودیعه و امانتی باشد و ستمگری قصد تصرف آن را داشت پس جهت پنهان‌نمودن آن دروغ واجب است. اگر خود ودیعه‌پذیر به ظالم خبر داد و ظالم قهراً ودیعه را تصرف نمود، ودیعه‌پذیر ضامن است.

و اگر شخص ظالم ودیعه‌پذیر را سوگند داد، باید سوگند به طریق توریه باشد، اگر توریه نباشد قَسَمش واقع می‌شود؛ جمعی گفته اند: منظور اگر جنگ یا اصلاح بین مردم بود درست و هم اگر به خاطر دلجوئی کسی که جنایت به او شده است تا از جنایت گذشت کند جایز است؛ در این مواقع که دروغ مصلحتی جایز است، باید توریه در گفتار باشد.

«توریه یعنی پوشانیدن و پنهان کردن حقیقت امر برخلاف آن اگرچه ظاهراً دروغ باشد». امام ابوحامد غزالی رحمه الله  گفته: هر دروغی در ارتباط با مقصود، صحیح باشد دروغ جایز است، مانند مطالبی که گذشت و یا مانند کسی که گرفتار ظالم باشد و از مالش بپرسد انکار آن جایز است. و یا سلطان او را تحت تعقیب قرار دهد برای گناهی که فقط خودش و خدا می‌داند، مورد سؤال قرار گیرد انکار آن جایز است.

احادیثی مشهور راجع به بازگشت اقرار از حدود گناه بسیار است، و خیلی لازم و ضروری است تشخیص در بین مفسدۀ دروغ و راست. اگر مفسده صِدق مضرتر بود و مفسده دروغ کمتر، پس دروغ مصلحت است و اگر بالعکس بود و با شک همراه بود، پس دروغ حرام است. اگر دروغ مصلحتی به خاطر غرض و منفعت شخصی خودش بود، مستحب است که دروغ در آن نباشد و اگر غرض و منفعت متعلق به غیر بود مسامحه در حق غیر جایز نیست.

ترک دروغ در تمام مراتب که مباح است لازم است؛ مگر در مرتبۀ واجب که ترک دروغ لازم نیست([12]).

امام غزالی رحمه الله  در احیاء علوم الدین فرموده است: دروغی که بچه را تشویق به تعلیم کند جایز است. البته ما در صفحات قبل اخباری را در رابطه با اینگونه دروغها نقل کردیم، لیکن این یکی دروغ مباح است.

از جمله دروغ‌های جایز و رخصتی، دروغ شعرا در مبالغه شعری است و در صورتی که زیاده‌روی و غلوّ و توسعه مادح در مدح انجام ندهد، مباح است.

مانند گفته ابی‌تمام در مدح انجام ندهد، مباح است.

هو البحر من أي النواحي أتيته

 

فلجته الـمعروف والجود ساحله

تعود بسط الكف حتى لو أنه

 

ثناها لقبضٍ لم تعطعه أنامله

ولو لم يكن في كفه غير روحه

 

لجاد بها فليتق الله سائله

«او دریاست، از هرطرف که بیاید، پس موج او نیکی و خوبی و ساحلش کرم و بخشش است، کف دستانش را آن چنان به بازشدن عادت داده، که اگر بخواهد آن را جمع کند، انگشتانش خم نمی‌شود، اگر در دستش، فقط جانش باشد، آن را می‌بخشد، پس سائل باید از خدا بترسد».

این مدح خلیفه در نهایت جود و سخاوت است، اگر او دارای این اوصاف نباشد شاعر دروغگوست و اگر مبالغه در وصف موصوفش باشد، صنایع شعری لازم به صداقت آن نیست، همچنانکه امام غزالی می‌گوید...

و گفته شده است: شیرین‌ترین و زیباترین شعر مبالغه‌آمیزترین آن است.

اما بیهقی در دلائل النبوة روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  نشسته بود و حضرت عایشه رضی الله عنها  هم حضور داشت، عرق از صورت حضرت می‌آمد و به صورت نور تبدیل می‌شد. حضرت عایشه فرمود: من متحیر شدم و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نگاه کردم. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: از چه تعجب می‌کنی؟ حضرت عایشه گفت: شما را می‌دیدم که در صورتت عرقی می‌آمد و به صورت نور تبدیل می‌شد و اگر ابوبکر هذلی شما را می‌دید تو شایسته‌تر بودی به شعرش. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: ای عایشه! ابوبکر هذلی چه گفته است؟ حضرت عایشه گفت، این دو بیت:

ومبرأ من كل غبر حيضة

 

وفساد مرضعة وداء مغيل

وإذا نظرت إلى أسيرة وجهه

 

برقت كبرق العارض الـمتهلل

«از تمام مشکلات شیردادن زنان حامله و زنان در حال قاعدگی و درد خار مغیلان پاک است.

هنگامی که به طراوت صورتش می‌نگری نور می‌درخشید، به مانند نور چهره خوش‌سیما و شادمان».

همین که حضرت عایشه این اشعار را خواند پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلم  بین هردو چشم حضرت عایشه را بوسید و فرمود:

«ای عایشه! خداوند تو را پاداش نیک دهد که مرا شاد نمودی و من تو را شاد ننمودم».

امام غزالی رحمه الله  فرموده است: عبارت‌هایی که معمولاً برای مبالغه گفته می‌شود، مانند این که می‌گویند: من صد مرتبه شما را خواستم که منظور تکرار و کرات می‌باشد، دروغ نیست؛ بلکه مقصود مبالغه است. و اگر فقط یک مرتبه از او خواسته باشد آن موقع دروغ است. اگر خواستن و صداکردن و از عادت معمولی تجاوز نکند گناهی ندارد، اگرچه به صد مرتبه نرسد و زبان اگر به مبالغه عادت کند خطر دروغگویی آن زیاد است.

6- جواز تعریض و کنایه

در تعریض‌هایی که ناچار و ناگزیرم به دروغ متوسل شویم، از کنایه استفاده می‌کنیم چون کنایه از تصریح مناسبتر است.

از عمران بن حصین روایت شده که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به راستی که در تعریض مجال دروغ هست»([13]).

مثالِ تعریض، به روایت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  هنگامی که از او پرسیدند در وقت هجرت چه کسی همراه تو بود. فرمود: هادی بود. سؤال‌کننده چنان دانست که رفیقی بوده که راه را بلد بوده و ایشان را راهنمایی کرده، ولی منظور حضرت ابوبکر از «هادی» حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم  بوده است.

معاذ بن جبل کارگزار حضرت عمر رضی الله عنه  بود، وقتی که به منزل باز گشت چیزی با خودش نیاورده بود. همسرش گفت: چرا مانند دیگران شما هم چیزی برای خانواده‌ات نمی‌آوری؟ معاذ به همسرش گفت: من نگهبان دارم. همسرش گفت: شما امین رسول الله و ابوبکر بودی و حالا عمر برای شما مراقب گذاشته است!؟ در میان زنان شایع کرد و پیش حضرت عمر رضی الله عنه  شکایت نمود. همین که حضرت عمر رضی الله عنه  آن را شنید، معاذ را خواست و به او گفت: آیا من برای شما نگهبان گذاشتم؟ معاذ گفت: یا عمر! من هیچ بهانه‌ای برای همسرم نداشتم آن را گفتم. حضرت عمر رضی الله عنه  خندید و هدیه‌ای به او داد. گفت: به همسرت بده تا راضی باشد و قصد حضرت معاذ از نگهبان، خداوند متعال بود.

امام نووی رحمه الله  فرمود: معنی توریه و تعریض به لفظ معنی ظاهری باشد و در حقیقت، معنی دیگری خلاف ظاهر داشته باشد.

علما گفته اند: اگر دروغ مقتضی مصلحت راجح شرعی بود و در آن چاره‌ای به جز دروغ نبود گناهی در تعریض آن نیست و اگر دارای این شرایط نبود کراهت دارد، ولی حرام نیست و اگر منجر به باطلی شد و یا موجب از بین‌رفتن حقی گردید، در این صورت حرام است.

این بود جواز و رخصت دروغ از نظر اسلام.

7- شوخی در چهارچوب صداقت

شوخی و مزاح به خاطر سرور و خوشی و مؤانست و دلجویی و دلخوشی دادن در محدوده حق و راستی و اجتناب‌کردن از اذیت و آزار دیگران، جایز است. و آن شوخی و مزاحی است که پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم  انجام داده است.

به روایت ترمذی به سند صحیح از ابوهریره رضی الله عنه  روایت شده، گفتند: یا رسول الله! شما با ما شوخی و بازی می‌کنی. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر من با شما بازی می‌کنم به جز حق چیزی نمی‌گویم».

و از شوخی و مزاح حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  به روایت ترمذی و ابوداود، از انس که مردی گفت: یا رسول الله! مرا سوار کن، یعنی مال سواری به من بده؛ تا سوار شوم. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: ما شما را سوار بچه شتری می‌کنیم. مرد گفت: بچه شتر را چه کار کنم؟ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: آیا شتر غیر از شتر می‌آورد؟

و از او روایت شده که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  در میان ما بود، به برادر کوچک من گفت: «ای پدر عمیر! بلبل را چه کار کردی».

از امام حسن روایت شده که پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم  روزی به پیرزنی فرمود: پیرزن به بهشت نمی‌رود. پیرزن غمگین شد. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: در روز قیامت شما پیرزن نیستی، بعداً این آیه را قرائت فرمود:

﴿إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ ٣٥ فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡكَارًا ٣٦ عُرُبًا أَتۡرَابٗا ٣٧ [الواقعة: 35-37].

«ما آنان را در آغاز بدین شکل زیبا و شمایل دلربا پایدار کرده‌ایم. ایشان را دوشیزگان ساخته‌ایم که [پس از آمیزش] بکارت خود را بازمی‌یابند [و شیفتگان] همسر خود و همه جوان و هم‌سن و سال هستند».

زید بن اسلم گفت: زنی بود که به او ام ایمن می‌گفتند: نزد حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: شوهرم می‌خواهد شما را دعوت کند، حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: او کیست؟ آنست که سفیدی در چشم دارد. زن گفت: والله، چشم او سفیدی ندارد. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: چشم او سفیدی دارد. زن گفت: نه به خدا، حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: کسی نیست که سفیدی در چشم نداشته باشد.

نعیمان انصاری مردی خوش‌طبع و بسیار شوخ بود؛ در مدینه شراب خورده بود. او را به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آوردند، تا حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  و اصحابش او را تنبیه کنند، مردی از صحابه به او لعنت کرد. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «این مرد را لعنت نکنید، چون خدا و رسول خدا را دوست دارد».

چون هر خوراکی و چیزی باارزش که وارد مدینه می‌شد، نعیمان به حضور حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  می‌آورد، به او می‌گفت: یا رسول الله! این را برای تو خریدم و به تو هدیه دادم، و هنگامی که صاحب کالا برای پولش می‌آمد، نعیمان او را به حضور حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  می‌آورد و می‌گفت: یا رسول الله! پول کالایش را بده. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  می‌فرمود: مگر تو به هدیه ندادی؟ نعیمان می‌گفت: من پول آن را نداشتم؛ دوست داشتم که تو از آن بخوری. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  می‌خندید و بهای کالا را به صاحبش می‌داد.

برای رخصت و جواز مزاح و شوخی باید از حد تجاوز نکند و تشابه به گناه نداشته باشد؛ چون بی‌احترامی و بی‌وقاری و احیاناً کینه و غضب را ایجاد می‌نماید.

از ابی امامة روایت شده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «من ضامن منزلی در بهشتم برای کسی که دروغ را ترک کرده باشد، اگرچه مزاح و شوخی باشد».

و در حدیثی آمده است: «با برادرت شک و مزاح مکن و وعده خلاف نده»([14]).

سعید بن عاص به پسرش نصیحت کرد و به او گفت: پسرم، با شخص شریف و نجیب شوخی نکن، مبادا از تو کینه بگیرد و با انسان پست و فرومایه مزاح نکن، مبادا بر تو چیره شود.

دروغ صریح در مزاح همچنانکه عده‌ای از مردم به آن عادت دارند از بازی ابلهان است، مثلاً بگوید: فلان زن مایل است به همسری من درآید؛ پس اگر در آن مزاح اذیت دیگری باشد حرام است.

و اگر فقط به خاطر شوخی و مزاح و خوش‌طبعی باشد گوینده آن فاسق نیست و لیکن ایمانش ناقص است.

امام غزالی رحمه الله  نیز چنین نظری دارد و می‌گوید: و اما رسول صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اگر مرد سخنی بگوید که مردم را به خنده بیاورد به واسطه آن به جهنم پرت می‌شود به فاصله‌ای دورتر از ثریا».

مقصود از این حدیث شریف سخنی است که در آن غیبت مسلمانی و یا اذیت و آزار قلب انسانی بنماید، نه شوخی محض.




[1]- به روایت ترمذی با حدیث صحیحی.

[2]- روایت بخاری و مسلم.

[3]- روایت بخاری و دیگران.

[4]- روایت ابوداود.

[5]- اگر خدا بخواهد.

[6]- روایت ابوداود و ترمذی.

[7]- حاکم گفته: «صحیح علی شرطهما ولا علة له وأقره الذهبی».

[8]- رویت بخاری.

[9]- روایت احمد.

[10]- روایت ابوداود و بیهقی.

[11]- روایت احمد و بیهقی.

[12]- اذکار نووی: ص 165-166.

[13]- روایت بیهقی و ابن عدی.

[14]- روایت ترمذی از ابن عباس.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...