توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ شهریور ۳۰, پنجشنبه

صفات و اخلاق پیامبر صل الله علیه و آله و سلم

 

صفات و اخلاق پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از جهت زیبایی ظاهری و کمال اخلاقی آن چنان ممتاز بوده است که وصف ایشان، در بیان و گفتار نمی‌گنجد. تحت تأثیر همین اوصاف بود که دل‌ها سرشار از تجلیل و تکریم ایشان بود و مردم، در حفاظت و احترام او، جانشان را فدا می‌کردند؛ به گونه‌ای که تاریخ، برای هیچ فرد دیگری، چنین امتیازی را سراغ ندارد. آنان که با پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  زندگی و معاشرت کردند، او را خیلی دوست می‌داشتند؛ تا جایی که اگر گردنشان قطع می‌شد، باز هم باکی نداشتند؛ ولی حاضر نبودند خراشی بر روی ناخن ایشان ایجاد شود! دلیل این همه ابراز محبت، آن بود که تمام اوصاف کمال بشری در ایشان وجود داشت. ضمن اذعان به اینکه روایت تمام اوصاف جمال و کمال نبی اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در توان ما نیست، به برخی از این ویژگی‌ها می‌پردازیم.

زیبایی شمایل و اوصاف ظاهری پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم

ام معبد خزاعی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را که هنگام مهاجرت از کنار خیمه‌هایشان عبور کرده بود، برای شوهرش چنین توصیف می‌کند: زیبایی‌اش چشم گیر بود، چهره‌ای درخشان و نورانی داشت. مردی خوش اخلاق بود، بدنش را بزرگی شکم یا سر نامتناسب نکرده و کوچکی سر نیز قیافه‌اش را معیوب نساخته بود؛ مردی زیبا و خوش رو بود. چشمانی سیاه، مژگانی بلند و صدایی صاف و گرم و گردنی کشیده داشت. ابروانش، کمانی و کشیده بود و گیسوانش، سیه فام. وقتی سکوت می‌کرد، سراپا وقار بود و چون لب به سخن می‌گشود، هیبتش دو چندان می‌شد. از دور زیباترین و پر شکوه‌ترین مردم به نظر می‌رسید و از نزدیک شیرین گفتارتر از همگان بود. گفتارش شیرین و دلچسب بود. به اندازه سخن می‌گفت، نه زیاد و نه کم. سخنانش چون رشته‌های مروارید بود؛ قامتی میانه داشت؛ نه بلند و نه کوتاه. همچون شاخه پر طراوتی بود که هرگاه در میان دو شاخه دیگر قرار می‌گرفت، زیباتر و نیکومنظرتر بود. همراهانی داشت که دورش حلقه زده بودند و هرگاه سخن می‌گفت، به سخنانش گوش می‌سپردند و چون دستور می‌داد، بی درنگ فرمانش را اجرا می‌کردند. همواره پیرامونش گرد می‌آمدند. ترشرو نبود و کسی را تحقیر نمی‌کرد.[1]

علی بن ابی طالب رضی الله عنه  در توصیف پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‌گوید: «نه بیش از حد بلند قامت بود و نه بیش از اندازه کوتاه ؛ بلکه میانه قامت بود و خوش اندام؛ گیسوانش نه چندان فر خورده و نه چندان صاف بود؛ بلکه اندکی چین داشت؛ چهره‌اش چاق و برآمده نبود و گونه‌هایش برجسته و بدون گوشت نیز نبود و در عین حال چهره‌ای متمایل به گردی و سفید گندمگون داشت که مانند ماه می‌درخشید. چشمانی سیاه و درشت با مژگانی بلند داشت. استخوان‌های ساعد و بازوانش، کشیده و کف دستانش، فراخ و در عین حال درشت بود. از زیر گلویش تا ناف یک رشته موی ظریف رسته بود و در سینه و شکمش موی دیگری وجود نداشت. دستان و پاهای، کشیده و درشتی داشت و چون راه می‌رفت، سریع و پرتوان حرکت می‌کرد؛ چنانکه گویی در سراشیبی حرکت می‌کند. وقتی به سوی کسی بر می‌گشت، با تمام بدن بر می‌گشت. میان شانه‌هایش مهر نبوت قرارداشت که نشانه خاتم پیامبران بود. از همه مردم سخاوت مندتر دلیرتر،با شهامت‌تر،راستگوتر و از همه مردم در عهد و پیمان باوفاتر و بردبارتر بود. از همه بیشتر تواضع داشت و در نشست و برخاست از همه بهتر و نیکوتر بود؛ هرکس برای اولین بار او را می‌دید، هیبت آن حضرت بر او چیره می‌شد و هرکس با او همنشین می‌شد، دوستش می‌داشت. هرکس او را توصیف می‌کرد، می‌گفت: هرگز مانند او کسی ندیده‌ام.[2]

و در روایت دیگری از علی رضی الله عنه  چنین نقل شده است: سر آن حضرت بزرگ و استخوان‌هایش قوی بود. رشته مویی از سینه تا نافش رسته بود و چون راه می‌رفت با قدرت و توان می‌رفت که گویا از سراشیبی فرود می‌آید![3]

جابر بن سمره می‌گوید: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  دهانی نسبتا بزرگ و چشمانی بادامی و در عین حال درشت داشت و باسن‌هایش فربه نبود.[4]

ابوطفیل می‌گوید: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  چهره سفید و نمکین و قدی میانه داشت که نه بلند و نه کوتاه بود.[5]

انس بن مالک رضی الله عنه  می‌گوید: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  دستانی ستبر و درشت داشت؛ خوش سیما و نمکین بود؛ نه سفید و بی نمک و نه خیلی گندمگون. وقتی که از دنیا رفت، شمار موهای سفید ریش و سر مبارک، به بیست تار مو نمی‌رسید... تنها اثر اندکی از پیری، روی شقیقه‌های ایشان مشاهده می‌شد. به روایت دیگر: در سر رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  چند تار موی سفید، وجود داشت.[6]

ابو جحیفه میگوید: دیدم تعدادی از موهای زیر چانه شان سفید شده است.[7]

عبدالله بن بسر گوید: در زیر لب پایین پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  موهای سفید وجود داشت.[8]

براء گوید: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چهار شانه بود و فاصله دو کتف ایشان زیاد بود. گیسوان انبوهی داشت که لاله‌های گوش‌هایش را پوشیده بود. او را در حله‌ای سرخ دیدم و هرگز کسی را به آن زیبایی ندیده بودم.[9] ابتدا دوست داشت موهایش را همانند اهل کتاب بیاراید؛ اما پس از مدتی فرق باز کرد و موهایش را به دو طرف شانه می‌کرد.[10]

براء گوید: چهره‌اش از همه مردم بهتر و اخلاقش نیکوتر بود.[11]

پرسیده شد: آیا چهره رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مانند شمشیر بود؟ گفت: خیر؛ بلکه مانند ماه بود. در روایتی آمده که به گردی تمایل داشت.[12]

ربیع دختر معوذ گوید: «اگر او را می‌دیدی، گویا خورشیدی را در حال طلوع دیده ای».[13]

جابر بن سمره گوید: در شب چهارده رسول خدا را در حالی که حله‌ای سرخ پوشیده بود، دیدم. او را با ماه مقایسه کردم. دیدم در نظرم او از ماه شب چهارده زیباتر است.[14]

ابوهریره گوید: از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  زیباتر ندیدم؛ گویا در چهره‌اش خورشید می‌تابید و هیچ کس را ندیدم که به اندازه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  تند راه برود؛ گویا زمین زیر پایش کشیده می‌شد و زمین را در هم می‌نوردید! ما با ایشان همراه می‌شدیم و برای رسیدن به ایشان به زحمت می‌افتادیم؛ اما خودش احساس خستگی نمی‌کرد.[15]

کعب بن مالک گوید: وقتی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  شادمان و خوشحال می‌شد، چهره‌اش، همچون پاره ماه می‌درخشید.[16]

یک بار رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در خانه عایشه رضی الله عنها  مشغول تعمیر و دوختن نعلین خویش بود، و عایشه سرگرم ریسیدن نخ بود؛ در آن اثنا دانه‌های عرق بر پیشانی مبارک نشست برق زد؛ عایشه مات و مبهوت شد و گفت: سوگند به خدا اگر ابو کبیر هذلی تو را می‌دید، به یقین در می‌یافت که تو از هرکس دیگری به مصداق این شعر سزاوارتری: هنگامی که به چهره‌اش بنگری چنان می‌نماید که گویی ابری سفید در کنار آسمان به سوی تو می‌آید و برق می‌زند و می‌درخشد.[17]

هرگاه ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را می‌دید، می‌گفت: امین و برگزیده است و همه را به نیکی فرا می‌خواند؛ همانند ماه شب چهارده که تیرگی و تاریکی، از آن فاصله دارد.[18]

و هرگا عمر بن خطاب رضی الله عنه  از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  یاد می‌کرد به شعر زهیر درباره هرم بن نسان استشهاد می‌کرد که سروده است:

اگر تو چیزی جز بشر می‌بودی؛ قطعا ماه شب چهارده و روشنی بخش شب‌های مهتابی بودی! و سپس می‌گفت: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  این گونه بود.[19]

هرگاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  ناراحت می‌شد، چنان چهره‌اش سرخ و گلگون می‌شد که انگار در گونه‌هایش دانه‌های انار را فشرده‌اند![20]

جابر بن سمره گوید: ساق‌های پای پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فربه نبود و با دیگر اعضای بدنش تناسب داشت؛ هرگز خنده ایشان از تبسم نمی‌گذشت و هرگاه به او نگاه می‌کردی، می‌گفتی شاید به چشمانش سرمه کشیده است در حالی که سرمه نکشیده بود؛ بلکه چشمانش سیاه بود.[21]

ابن عباس گوید: بین دندان‌هایش اندکی فاصله وجود داشت که وقتی حرف می‌زد، گویا نوری از دندان‌هایش بیرون می‌شد.[22]

گردن پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  همچون گردن پیکرهای عاجی و به درخشندگی نقره بود و مژگانی بلند و برگشته و ریشی انبوه و پیشانی بلند و فراخی داشت. ابروان پیامبر به هم پیوسته و در عین حال از یکدیگر متمایز بودند. بینی باریک و کشیده‌ای داشت و میان گونه‌هایش برجسته و پر گوشت نبود؛ از زیر گلو تا ناف ایشان یک رشته موی ظریف وجود داشت و در سینه و شکمش، موی دیگری نرسته بود. بازو و سرشانه‌هایش ورزیده بود و شکم و سینه‌اش، برابر. سینه‌ای پهن و ستبر داشت؛ مچ دست‌ها و ساق پاهایش بلند و کشیده بود و گودی کف پاهایش از حد معمول بیشتر بود و اندام درشت و ورزیده‌ای داشت و هنگام راه رفتن پاهایش را از زمین بلند می‌کرد و با وقار و سریع راه می‌رفت.[23]

انس می‌گوید: هیچ گاه حریر و دیبایی نرمتر از دستان مبارک رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  لمس نکردم! و بویی خوشتر و بهتر از بوی بدن پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نبوییدم![24]

ابو جحیفه گوید: دست رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را گرفتم و بر چهره‌ام گذاشتم احساس کردم که از برف خنک‌تر و از مشک خوشبوتر است.[25]

جابربن سمره از خاطرات کودکیش چنین می‌گوید: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گونه‌ام را با دستان مبارک لمس کرد، دستانش بسیار خنک بود، یا بسیار خوشبو بود که گویی از طبله عطر فروش بیرون آورده بود![26]

انس گوید: عرقش مانند دانه‌های مروارید بود! و ام سلمه می‌گوید: خوشبوتر از هر عطری بود.[27]

جابر گوید: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از هیچ راهی نمی‌گذشت مگر آنکه همه از بوی خوش ایشان می‌فهمیدند که آن حضرت از آن جا عبور کرده است. یا گفت: از بوی خوش عرقش.

میان دو شانه‌اش، مهر نبوت مشاهده می‌شد که مانند تخم کبوتر و همرنگ پوستش بود. این برآمدگی که شبیه یک مشت بسته بود، در قسمت بالای کتف چپ ایشان قرار داشت و مانند برآمدگی‌های گوشتی روی پوست بدن، خال‌های متعدد داشت.[28]

کمالات نفسانی و خوبی‌های اخلاقی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در فصاحت زبان و بلاغت سخن از همگان ممتاز بود و از این جهت در برترین جایگاه قرار داشت که غیر قابل انکار است و دارای طبعی سالم و گفتاری قاطع با مفاهیم درست و بدور از تکلف بود. ایشان از جوامع کلم برخوردار بود و حکمت‌های بدیع به وی ارزانی شده بود. به زبان و گویش‌های مختلف عربی آشنا بود؛ تا جایی که با هرکس به زبان خودش صحبت می‌کرد و هر قبیله‌ای را با زبان خودشان مورد خطاب قرار می‌داد، شوخ طبعی و بدیهه گویی صحرانشینان و فصاحت و لفظ قلم و سخنوری شهرنشینان را با هم یک جا داشت؛ علاوه بر همه این‌ها از تأیید الهی و پیشتیانی وحی نیز برخوردار بود.

بردباری و حوصله، گذشت در هنگام قدرت و صبر در برابر سختی‌ها، از ویژگی‌هایی بود که خداوند ایشان را بدان پرورش داده بود. از هر فرد بردبار، لغزشی سر می‌زند و برخورد نادرست و خطایی به جای می‌ماند؛ اما پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به رغم آزار و اذیت فراوانی که می‌کشید، فقط بر صبر و شکیبایی ایشان افزوده می‌شد و هرچه بیشتر از سوی جاهلان زیاده روی مشاهده می‌کرد، بر بردباریش افزوده می‌گشت.

عایشه می‌گوید: هیچ گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بین دو کار مخیر نمی‌شد، مگر آنکه آسان‌تر را اختیار می‌کرد تا وقتی که گناه در کار نبود؛ اما اگر کاری بود که گناه به حساب می‌آمد، بیشتر از همه مردم از آن پرهیز می‌کرد.هیچ گاه از کسی به خاطر خودش انتقام نگرفت مگر اینکه حریم شریعت خدا پایمال می‌شد که در آن صورت به خاطر خدا انتقام می‌گرفت.[29] از همه مردم دیرتر ناراحت می‌شد و زودتر از همه مردم، رضایت می‌داد.

چنان سخاوتمند بود که گاهی، تمام آنچه را که داشت، صدقه می‌داد و از فقر و تنگدستی، بیم و ترس نداشت.

ابن عباس گوید: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  سخاوتمندترین مردم بود در رمضان که جبرئیل به ملاقاتش می‌آمد،بخشنده‌تر از همیشه می‌شد. جبرئیل در ماه رمضان هر شب نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‌آمد و به ایشان قرآن را باز خوانی می‌کرد و آن وقت رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم در بذل و بخشش از بادهای باران زا سخاوتمندتر بود![30] جابر گوید: هیچ گاه نشد از او چیزی درخواست کنند که بگوید: نه.[31]

از نظر شجاعت، دلاوری و جوانمردی در درجه‌ای قرار داشت که بر کسی پوشیده نیست. از همه مردم شجاع‌تر بود. در جاهای مختلف با سختی‌هایی روبرو شد که دلیر مردان از کنار ایشان گریختند، اما ایشان استقامت ورزید. در جنگ‌ها هیچ گاه به دشمن پشت نمی‌کرد و تردید و سستی به خود راه نمی‌داد. از هر فرد دلاور و شجاع، گریز و عقب نشینی مشاهده می‌شود بجز پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم ! علی گوید: وقتی تنور جنگ داغ می‌شد و چشمان جنگجویان، خون می‌گرفت، ما به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  پناه می‌بردیم و او در شرایط سخت، بیش از همه به دشمن نزدیک و رویاروی آنان بود.[32]

انس گوید: شبی اهل مدینه در نیمه شب صدایی وحشتناک شنیدند و ترسیدند و گروهی به سوی آن صدا رفتند. در بین راه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را در حالی دیدند که سوار بر اسب بدون زین ابوطلحه، شمشیرش را حمایل کرده بود و از سوی صدا برمی گشت و به مردم می‌گفت: نترسید نترسید![33]

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بیش از همه مردم شرم و حیا داشت و از امور ناپسند دوری می‌کرد.

ابو سعید خدری رضی الله عنه  می‌گوید: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از دوشیزگان زیر چادر، شرم و حیای بیشتری داشت و هرگاه از چیزی خوشش نمی‌آمد، ما آن را از چهره‌اش می‌فهمیدیم.[34] به کسی خیره نمی‌شد و همواره پلک‌هایش فروهشته بود و بیشتر اوقات به زمین نگاه می‌کرد تا به آسمان؛ بیشتر به نیم نگاهی اکتفا می‌کرد و نگاهش، مستقیم نبود. از روی حیا و کرامت نفس، چیزی را که خوش نداشت، مطرح نمی‌کرد و هرگز کسی را که از او کار ناشایستی به وی گزارش می‌شد، نام نمی‌برد؛ بلکه می‌فرمود: «چرا برخی چنین و چنان می‌کنند!؟» او از همه به این مدح فرزدق سزاوارتر بود که:

یغضی حیاءً ویغضی مِن مهابته

 

فَلا یكلّم إلّا حین یبتسم

یعنی: «از فرط حیا به زمین نگاه می‌کند و دیگران نیز از هیبتش، نگاهشان را به زمین می‌اندازند؛ لذا فقط زمانی با ایشان حرف می‌زنند که تبسم می‌کند!

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از همه مردم با انصاف‌تر، پاک دامن‌تر و راستگوتر و امانت دار‌تر بود. دشمنان و دوستانش، بر این مطلب اذعان کرده‌اند. چنانچه پیش از بعثت، او را «امین» می‌نامیدند.

امام ترمذی از علی رضی الله عنه  روایت می‌کند که ابوجهل به پیامبر گفت: ما تو را تکذیب نمی‌کنیم، اما آنچه را که آورده‌ای، قبول نداریم و آن‌ها را تکذیب می‌کنیم.

در همین مورد خداوند، این آیه را نازل فرمود: ﴿فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣ [الأنعام: 33]. «ای پیامبر! این‌ها، تو را تکذیب نمی‌کنند؛ بلکه ظالمان، آیات خدا را تکذیب و انکار می‌کنند».

هنگامی که هرقل از ابوسفیان پرسید: آیا آن کسی که ادعای پیامبری می‌کند، متهم به دروغگویی بوده است؟ ابوسفیان گفت: خیر!

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از همه مردم متواضعتر و از تکبر دورتر بود و از اینکه مردم بخاطر ورودش همانند هنگام ورود پادشاهان بلند شوند، منع می‌کرد و به ملاقات و دیدن بینوایان و مساکین می‌رفت و با تهیدستان و فقیران نشست و برخاست داشت. دعوت بردگان را می‌پذیرفت و با یارانش به گونه‌ای رفتار می‌کرد که بدون تفاوت، یکی از آنان به نظر می‌رسید.

عائشه می‌گوید: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  کفش‌هایش را شخصاً تعمیر می‌کرد و لباس‌هایش را می‌دوخت؛ در خانه مانند یک نفر عادی کار می‌کرد. مانند همه انسان‌ها، لباس‌هایش را وصله می‌زد و گوسفندانش را می‌دوشید و خودش خادم خودش بود![35]

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از همه مردم در عهد و پیمان با وفاتر و در رعایت صله رحم حساس‌تر بود. درمهربانی و شفقت و رأفت نظیر نداشت. در معاشرت و رعایت آداب از همه نیکوتر و بهتر بود و نسبت به عموم مردم از همه خوشروتر و خوش اخلاق‌تر بود.

و از بیش همه مردم از بداخلاقی تنفر داشت. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نه به صراحت و نه به کنایه، دشنام نمی‌داد؛ کسی را نفرین نمی‌کرد؛ بلکه عفو و گذشت، پیشه او بود و نمی‌گذاشت کسی پشت سرش حرکت کند. و از غلامان و کنیزانش در خوردن و نوشیدن و حتی پوشیدن تمایز و برتری نداشت. هرکس به او خدمتی می‌کرد، پاسخش را با خدمت متقابل می‌داد. هیچگاه به خدمتگزاری، اُف نگفت و اصلا خدمتکاری را به خاطر انجام یا ترک کاری سرزنش نکرد. مساکین را دوست داشت و با آن‌ها همنشینی می‌کرد. در تشییع جنازه‌ها شرکت می‌کرد و هیچ گاه فقیری را به خاطر فقرش تحقیر نمی‌نمود. در یکی از سفرهایش قرار شد گوسفندی برای تهیه غذا آماده کنند؛ یکی گفت: من آن را ذبح می‌کنم! دیگری گفت: من آن را پوست می‌کنم! سومی گفت: مسئولیت پخت آن با من! پیامبر فرمود: من هم هیزم جمع آوری می‌کنم! گفتند: ای رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ! ما از طرف شما هیزم جمع می‌کنیم. فرمود: من می‌دانستم که شما این کار را می‌کنید؛ اما ناپسند می‌دانم از شما متمایز و متفاوت باشم. زیرا در نظر خداوند ناپسند است که ببیند یکی از بندگان از دوستانش متمایز است و خودش را بالاتر می‌داند و آنگاه بلند شد و به جمع آوری هیزم پرداخت![36]

اینک پای سخن هند بن ابی هاله می‌نشینیم تا پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را برای ما توصیف کند. او ضمن روایت مفصلی درباره رفتار و کردار پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‌گوید: «پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  همیشه غمگین و پیوسته در فکر و اندیشه بود، هیچگاه آسایش و استراحت نداشت؛ بدون نیاز و بیهوده سخن نمی‌گفت. بیشتر اوقات ساکت بود. بی تکلف سخن می‌گفت و کلمات و سخنانش، جامع و پر محتوا بود. جملاتش قول فصل بود و در سخنانش فزونی و کاستی وجود نداشت. خوی و خصلتی معتدل داشت. نه درشتی می‌کرد و نه خود را سبک و بی ارزش می‌نمود. نعمت‌های خدا را بزرگ می‌شمرد؛ حتی اگر کوچک بود وهیچ چیز را نکوهش نمی‌کرد. خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها را نه نکوهش می‌کرد و نه تعریف. وقتی به حق و حقیقت تعرضی می‌شد، هیچ کس را توان مقاومت در برابر خشم و غضب ایشان نبود.به خاطر خودش بر کسی خشمیگن نمی‌شد و انتقام نمی‌گرفت. وقتی اشاره می‌کرد با تمام دستش اشاره می‌کرد و چون از چیزی شگفت زده می‌شد، دستش را پشت و روی می‌کرد وچون ناراحت می‌شد، روی بر می‌گرداند و می‌رفت. هرگاه شادمان می‌شد، چشمانش را می‌بست؛ خنده‌اش، تبسم بودو هنگام خنده دندان‌هایش مانند دانه‌های تگرگ ظاهر می‌شد. هیچگاه سخنی که به ایشان مربوط نمی‌شد، نمی‌گفت و یارانش را به الفت و دوستی تشویق می‌کرد. بزرگان هر قوم و قبیله‌ای را بزرگ می‌داشت و با آن‌ها دوستی می‌کرد و زمان امور مردم را به خودشان می‌سپرد. همچنین مردم را از درگیری با آنان برحذر می‌داشت و خود نیز از آنان پرهیز می‌کرد؛ بدون آنکه از بدی‌های آنان چشم پوشی نماید.

از یارانش دلجویی می‌نمود و در مورد آنچه بین مردم می‌گذشت، پرس و جو می‌کرد و کارهای پسندیده را ستایش و تصویب می‌نمود و کارهای نکوهیده را، نکوهیده می‌دانست و زشت می‌شمرد. در همه کارها، راه اعتدال را پیشه می‌کرد وافراط و تفریط نمی‌نمود تا مبادا یارانش غفلت کنند و یا سست شوند. در همه حال آماده بود. در رابطه با حق نه کوتاهی می‌کرد و نه از حق می‌گذشت. کسانی که با او همراه می‌شدند، نیکان و خوبان بودند. بهترین مردم، نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  کسی بود که خیرخواه‌تر از دیگران باشد و بالاترین مقام را در نزد ایشان کسی داشت که همدردی و همراهی بیشتری با وی داشت. هرگاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بلند می‌شد، با ذکر خدا بر می‌خاست و هرگاه می‌نشست با ذکر خدا می‌نشست، در مجالس جایی خاص برای نشستن نداشت؛ بلکه وقتی به جلسه‌ای می‌رفت، هرجا خالی بود، می‌نشست و به یارانش نیز همین عمل را توصیه می‌کرد.

حق تمام همنشینان را ادا می‌نمود؛ چنانکه هر یک از همنشینان تصور می‌کرد از همه در نزد محمد  صل الله علیه و آله و سلم  محبوبتر است! هرکس، پیامبر را برای گفتگو نشسته یا ایستاده نگاه می‌داشت، با صبر و شکیبایی بیشتر از خود طرف، تحمل می‌کرد، تا زمانی که طرف مقابل منصرف می‌شد. هرکس از او چیزی می‌خواست، یا خواسته‌اش را برآورده می‌ساخت و یا سخنی پسندیده و خوشایند در پاسخ او می‌گفت. اخلاق و خوشرویی‌اش،همه مردم را تحت پوشش قرار می‌داد؛ گویی برای همه پدری مهربان بود و همه مردم از نظر حقوق و وظایف نزد ایشان برابر بودند و تقوا و پرهیزکاری معیار برتری نزد او بود. محفل ایشان، محفل بردباری، حیا، صبر و امانتداری بود. صداها در محضرش بلند نمی‌شد و به آبروی کسی تعرض نمی‌شد. همه با هم براساس تقوا و پرهیزکاری، محبت و عطوفت داشتند؛ به کوچکان ترحم می‌کردند و نیاز نیازمندان را برآورده می‌ساختند. از غریبان پذیرایی می‌کردند و با آنان انس می‌گرفتند. همیشه چهره‌اش شاداب و اخلاقش نرم بود و حالت عادی داشت؛ سخت گیر وتند خو نبود. داد نمی‌زد و دشنام نمی‌داد و کسی را سرزنش نمی‌کرد. مداح هم نبود و اگر رفتار فردی را نمی‌پسندید، خودش را به بی خبری می‌زد و از او نا امید هم نمی‌شد. از سه چیز به شدت پرهیز می‌کرد: خودنمایی (ریا)؛ زیاده روی (پر خوری یا پر گویی) و گفتن و انجام دادن حرف‌ها و کارهای بی معنی و پوچ.از مردم می‌خواست که سه چیز را انجام ندهند: 1- از کسی بدگویی نکنند. 2- کسی را رسوا نکنند 3- در جستجوی عیب کسی نباشند. تنها در مواردی سخن می‌گفت که در آن خیر و یا امید پاداش وجود داشت و هرگاه سخن می‌گفت، به همنشینان خود نگاه می‌کرد. و آنان چنان سکوت می‌کردند که گویا بر سر آن‌ها پرنده‌ای نشسته است، و چون پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  سکوت می‌فرمود، یارانش نیز صحبت می‌کردند. هیچ گاه در حضور پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پیرامون هیچ موضوعی جر و بحث نمی‌کردند؛ هر یک لب به سخن می‌گشود، دیگران سکوت می‌کردند تا حرفش تمام شود. هرکس اول چیزی می‌گفت، سخن همه، به حساب می‌آمد؛ از آنچه می‌خندیدند، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نیز می‌خندید. و از آنچه ابراز تعجب می‌کردند، آن حضرت نیز ابراز تعجب می‌کرد. در برابر سخنان تند اشخاص غریب، پر حوصله و صبور بود و می‌فرمود: هرگاه نیازمندی را دیدید، حاجتش را برآورید و از او به خوبی پذیرایی کنید و هرگز انتظار ثنا و سپاس نداشته باشید مگر آنکه خود آن شخص، در صدد تشکر و قدردانی برآید.[37]

خارجه بن زید می‌گوید: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  هنگام نشستن از همه باوقارتر بود؛ دست و پایش را دراز نمی‌کرد. هرگز بدون ضرورت سخن نمی‌گفت و بیشتر اوقات ساکت بود. از کسی که حرف‌های خوب و پسندیده نمی‌زد روی برمی گرداند و خنده‌اش تبسم بود. سخن پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  قول فصل بود، نه کم نه زیاد. خنده اصحاب در حضور پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از روی احترام و بخاطر پیروی از ایشان بود.[38]

خلاصه این که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به تمام صفات کمال و بی نظیر آراسته بود و خداوند او را به بهترین شکل پرورش داده بود. چنانکه خداوند،از او تعریف می‌کند و خطاب به وی می‌گوید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤ [القلم: 4]. یعنی: «براستی تو دارای خلق و خوی بس بزرگ هستی».

این‌ها عواملی بود که قلب‌ها را به ایشان نزدیک می‌کرد و باعث می‌شد که او را دوست داشته باشند. این ویژگی‌ها، از او رهبری ساخته بود که قلب‌ها آرزوی همراهی‌اش را داشتند. بالاخره قومش، پس از تکبر و سرکشی گروه گروه وارد دین خدا شدند. ویژگی‌هایی که برشمردیم فقط بخشی از مظاهر کمال و صفات رسول خدا بود.اما در حقیقت شمایل و خصلت‌ها و عمق فضایل پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فراتر ازدرک و فهم است؛ چراکه کسی نمی‌تواند به عمق و حقیقت شخصیت بزرگترین انسان عالَم وجود دست یابد که به اوج قله کمال رسیده و از نور پروردگارش، روشنی گرفته و به جایی رسیده بود که قرآن کریم، کتاب خدا، اخلاق او بود!

اللهم صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وعلی آل مُحَمّدٍ، كما صلّیتَ عَلی ابراهیمَ وعَلی آل ابراهیمَ إنّك حمیدٌ مجیدٌ

اللهم بارك عَلی محمّد وعلی آل محمدٍ، كما باركتَ علی ابراهیمَ وعلی آل ابراهیم؛ إنّك حمید مجیدٌ


[1] زاد المعاد (2/54)

[2] سیره ابن هشام (1/401- 402)؛ تحفه الاحوذی (4/303)

[3] تحفه الاحوذی (4/303)

[4] صحیح مسلم (2/258)

[5] صحیح مسلم (2/258)

[6] صحیح بخاری (1/502)

[7] صحیح بخاری (1/502)

[8] صحیح بخاری (1/502)

[9] صحیح بخاری (1/502)

[10] صحیح بخاری (1/502)

[11] صحیح بخاری (1/502)؛ صحیح مسلم (2/258)

[12] صحیح بخاری (1/502)

[13] مشکاه المصابیح (2/517)

[14] شمائل ترمذی، ص 2؛ مشکاه المصابیح (2/518)

[15] تحفه الاحوذی (4/306)؛ مشکاه المصابیح (2/518)

[16] صحیح بخاری (1/502)

[17] رحمه للعالمین (2/172)

[18] خلاصه السیر، ص 20

[19] خلاصه السیر، ص 20

[20] مشکاه المصابیح (1/22)؛ سنن ترمذی (2/35)

[21] تحفه الاحوذی (4/306)

[22] مشکاه المصابیح (2/518)

[23] خلاصه السیر، ص 19 و 20

[24] صحیح بخاری (1/503)؛ صحیح مسلم (2/257)

[25] صحیح بخاری (1/502)

[26] صحیح مسلم (2/256)

[27] صحیح مسلم (2/256)

[28] صحیح مسلم (2/259)

[29] صحیح بخاری (1/503)

[30] صحیح بخاری (1/502)

[31] همان

[32] نگا: الشفاء از قاضی عیاض (1/89)

[33] صحیح مسلم (2/252)؛ صحیح بخاری (1/407)

[34] صحیح بخاری (1/504)

[35] مشکاه المصابیح (2/520)

[36] خلاصه السیر، ص 22

[37] نگا: الشفاء، قاضی عیاض (1/121- 126)؛ شمائل ترمذی

[38] مرجع سابق (1/107)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...