توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ مهر ۲, یکشنبه

كِتَابُ الْـحَجَّ

 

كِتَابُ الْـحَجَّ

وشرائط وجوب الحجّ سبعة أشياء: الإسلام، والبلوغ، والعقل، والحرّيّة، ووجود الزّاد والرّاحلة وتخلية الطّريق وإمكان المسير.

 وأركان الحجّ أربعة: الإحرام مع النّية، والوقوف بعرفة، والطّواف بالبيت، والسّعي بين الصّفا والمروة. وأركان العمرة ثلاثة: الإحرام، والطّواف، والسّعي، والحلق أو التّقصير في أحد القولين.

كتابيست در بيان حجّ

و شرط‌هاي واجب شدن حجّ هفت چيز است: مسلماني، و بالغ بودن، و خردمندي، و آزادي، و يابيدن توشه و بارگير، و امن بودن راه و ممكن بودن رفتن به حجّ به اينكه وقت حجّ باشد. و ركن‌هاي حجّ چهار است: احرام بستن به حج كه با نيّت آن همراه باشد، و ايستادن به عرفات و طواف يعني گشتن دور خانة خدا، و سعي يعني دويدن ميان صفا و مروه.

و ركن‌هاي عمره سه است: احرام به عمره بستن، و طواف خانة خدا، و سعي ميان صفا و مروه، و ستردن موي يا كوتاه كردن آن در يكي از دو قول امام شافعي.

كلمات:

(إعتكاف): به معني ماندن. و در اينجا مقصود از آن نشستن در مسجد به قصد عبادت است. از اين راه سنّت است هر گاه انسان داخل مسجد شد چنين قصد نمايد: نَوَيْتُ سُنَّةَ الإعْتكَافِ. (سُنَّةَ): به معني راه و مقصود از آن راه پيغمبر است. (أهل سُنَّةَ):‌ كساني كه راه پيغمبر را گرفته‌اند. (مستحبة): دوست داشتن، پسنديده، و اتفاقاً سنّت پيغمبر را بايد دوست داشت. (اللبث): ماندن. (مسجد): سجده‌گاه، عبادتگاه. (منذور): نذر شده. (نذر): به معني التزام و تعهّد كاري نمودن كه هر گاه در طاعت باشد عملي كردنش واجب است. (حاجة): نياز. (إنسان): بني آدم; زيرا انس مي‌گيرند. (عذر): دستاويز بهانه. (حيض): روان شدن و قصد از آن قاعدة ماهيانة زن‌ها است كه در مدّت قاعدگي خون از آن‌ها روان مي‌شود. (مرض): بيماري. (لا يمكن): شدني نيست. (إمكان) شدني. (مقام): ماندن. (معه): همراه آن. (يبطل): نابود مي‌شود. (بالوطء): به نزديكي، اصل وطء به معني پا نهادن. «وطئت الأرض»:‌ پا نهادم بر زمين، «وطئت الرؤس»: پا نهادم بر سرها. (حجّ): قصد نمودن. حججت بيت الله: قصد نمودم خانة خدا را. (واجب): افتنده، «فإذا وجبت جنوبها»: پس وقتي كه افتاد پهلوهاي شتران ذبح شده. واجبٌ: چيزي است كه بدون انجام دادنش از مذمّت نيفتد. (بلوغ): رسيدن. قصد از آن رسيدن به سنّ تكليف است (عقل): بازداشتن، زيرا عقل انسان را از زشتي‌ها باز مي‌دارد. (وجود): يابيدن هستي. (زاد): توشه. (راحلة): بارگير. (تخلية الطّريق): امن بودن راه. (إمكان المسير): شدني بودن رفتن به حجّ كه وقت آن باشد. (الإحرام): آنچه بوسيلة آن چيزهايي حرام شود، احرام به حج: لباس دوخته و بوي خوش و محرمات را حرام مي‌سازد. (عُمرة): زيارت، بديدار رفتن، و در عمري يكبار عمره فرض است. (حلق): سر تراشيدن. (تقصير): كوتاهي، قصد ازآن‌كوتاه‌كردن‌موي‌سر.

وواجبات الحجّ غير الأركان ثلاثة أشياء: الإحرام من الميقات، ورمي الجمار (الثّلاث، والحلق. وسنن الحجّ سبع: الإفراد، وهو تقديم الحجّ علی العمرة، والتّلبية، وطواف القدوم، والمبيت بمزدلفة: وركعتا الطّواف، والمبيت بمني، وطواف الوداع. ويتجرّد الرّجل عند الإحرام من المخيط ويلبس إزاراً ورِداءً أبيضين.

فصل: ويحرم على المحرم عشرة أشياء: لبس المخيط وتغطية الرّأس من الرّجُل والوجه من المرأة، وترجيل الشّعر وحلقه، وتقليم الأظفار، والطّيب، وقتل الصّيد، وعقد النّكاح، والوطء، والمباشرة بشهوة. وفي جميع ذالك الفدية إلّا عقد النّكاح فإنّه لا ينعقد. ولا يفسده إلّا الوطء بالفرج. ولا يخرج منه بالفساد. ومن فاته الوقوف بعرفة تحلّل بعمل عمرة وعليه القضاء والهدى. ومن ترك ركناً لم يحلّ من إحرامه حتّى يأتي به، ومن ترك واجباً لزمه الدّم، ومن ترك سنّة لم يلزمه بتركها شيء.

و واجبات حج غير از ركن‌هاي آن سه چيز است: احرام بستن از ميقات و سنگ انداختن به ستون‌هاي سه تا در مني، و ستردن موي. و سنت‌هاي حج هفت است: و آن جلو كردن حجّ بر عمره است كه اِفراد ناميده مي‌شود، و لبّيك گفتن، و طواف خانة خدا موقع وارد شدن به مكّه معظّمه، و شب ماندن در مُزدلفه، و دو ركعت نماز سنّت بعد از طواف، و شب ماندن در مني، و طواف هنگام خداحافظي يعني موقع بيرون رفتن از مكّه به قصد سفر از آن. و برهنه شود مرد نزد احرام بستن از لباس دوخته، و مي‌پوشد لنگ‌پا و لنگ دوش كه هر دو سفيد باشند.

فصل:

و حرام است بر کسی که احرام بسته است به حجّ يا عمره ده چيز: پوشيدن لباس دوخته، و پوشيدن سر از مرد، و رو از زن، و شانه زدن موي، و ستردن موي، و چيدن ناخن، و بكار بردن بوي خوش، و كشتن شكار، و عقد زناشوئي، و نزديكي با زن، و بوسه بازي به شهوت. در همة اين ده چيز فديه لازم است، مگر عقد نكاح كه در حال احرام بسته نمي‌شود.

و حجّ را فاسد نمي‌كند مگر جماع در شرمگاه، و اگر حج را به جماع فاسد كرد، نمي‌تواند از حج بيرون رود، بلكه بايد آن حج فاسد را به پايان برساند و سال دگر قضا رود و ذبح شتر لازم او است، و كسي كه وقوف عرفه از او فوت شد، اينكه روز يازدهم به مكّه رسيد، از احرام بيرون مي‌‌آيد به انجام دادن عمل عمره، كه طواف و سعي و حلق باشد. و لازم او است قضا رفتن در سال ديگر و ذبح گوسفندي. و كسي كه ترك نمود يكي از ركن‌هاي حجّ بيرون نمي‌آيد از احرام تا آنكه آن ركن را انجام دهد. و كسي كه ترك نمود يكي از واجبت حجّ را، ذبح گوسفندي لازم او است، و كسي كه ترك نمود يكي از سنت‌هاي حجّ را، لازم او نيست به ترك آن چيزي.

كلمات:

(ميقات): وقت حجّ كه شوال و ذيقعده است، و وقت عمره همة سال است، و ميقات در اينجا يكي از جاهاي پنجگانه است كه احرام از يكي از اين جاها بندند: يَلَمْلَمْ، ذُوالْحُلَيْفَة يا أبيار على، قرن المنازل، ذات عرق، جحُفَهْ يا رَاَبَغْ. (رمى): سنگ انداختن. (جِمار): ستون‌هاي سه گانه در مني. (إفراد): تنها ساختن، كه حجّ را به تنهائي بدون عمره قبلاً انجام دهد بعداً عمره بجا بياورد. (التلبية): يعني لبّيك گفتن: لَبَّيْك اَللّهُمَّ لَبَّيْك، لَبَّيْك لَا شَرِيك لَك لَبَّيْك، إنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَة لَك وَالْمُلْك لَا شَرِيْك لَك. وصلوات بر پيغمبر وآل واصحابش بعد از لبّيك گفتن. (قُدوم): رسيدن، ابتدا ورود به مكّه معظّمه طواف خانة خدا بنام طواف قدوم سنّت است. (المبيت): شب ماندن. (مني): محلّي است در يك فرسخي مكّه. (مزدلفة): محلّي است در يك فرسخي مني و دو فرسخي مكّه. (عرفة): محلّي است در يك فرسخي مزدلفه و سه فرسخي مكّه. (عرفة): محلّي است در يك فرسخي مزدلفه و سه فرسخي مكّه. (وداع): خداحافظي، كه موقع بيرون رفتن از مكّه به قصد سفر يا مراجعت به وطن، طوافي سنّت است و طواف وداع ناميده مي‌شود. (يتجرّد): برهنه مي‌شود. (مَخيط): لباس دوخته. (مُحِيط): فرا گيرنده مانند عرق چين و غيره. (إزار): لنگ پا. (رداء): لنگ دوش (أبيضين): هر دو سفيد (تغطیة): پوشانيدن. (رأس): سر. (رَجل):‌ مرد. (وجه): روي. (امرأة): زن. (ترجيل): شانه زدن. (شَعر): موي.

فصل: والدّماء الواجبة في الإحرام خمسة أشياء: أحدها الدّم الواجب بترك نُسُك وهو على التّرتيب: فإن لم يجد فصيام عشرة أيّام، ثلاثة في الحجّ وسبعة إذا رجع إلى أهله. والثّاني الدّم الواجب بالحلق والتّرفة، وهو على التّخيير: شاة، أو صوم ثلاثة أيّام، أو التّصدّق بثلاثة آصُع على ستّة مساكين. والثّالث الدّم الواجب بالإحصار فيتحلّل ويهدي شاة. والرّابع الدّم الواجب بقتل الصّيد، وهو على التّخيير، إن كان الصّيد ممّا له مثل، أخرج المثل من النّعم أو قوّمه و اشتري بقيمته طعاماً و تصدّق به أو صام عن كلّ مدّ يوماً. إن كان الصّيد ممّا لا مثل لهُ أخرج بقیمة أو صام عن كلّ مدّ يوماً.

فصل:

و خوني‌هايي كه ذبح آن‌ها در حال احرام واجب مي‌شود پنج چيز يعني چيز قسم است: يكي از آن‌ها خوني كه واجب شود به سبب ترك يكي از واجبات حج و عمره، مثل احرام نبستن از ميقات، و آن به ترتيب است: ابتدائاً ذبح گوسفندي واجب است، اگر گوسفند را نيافت، پس روزه‌داري ده روز كه سه روز در حال احرام روزه مي‌رود، و بهتر است پنجم و ششم و وهفتم ذيحجّه باشد، و هفت روز موقعي كه برگشت نزد كسان و وطنش. دوّم: خوني كه واجب شود به تراشيدن موي و خوشي به لباس مثلاً و آن باختيار خوني دهنده است كه يا گوسفندي ذبح نمايد و يا سه روز به روزه رود و يا سه صاع (صاعي سه كيلو است) صدقه به شش مسكين نمايد. سوم: خوني كه واجب شود به منع شدن از رفتن حج (مثلاً اگر زني احرام به حج بست بدون اذن شوهرش و يا برده بدون اذن آقايش احرام به حجّ بست مثلاً و شوهر مانع شد و يا آقاي برده مانع شد، و ديدند امكان رفتن نيست) خود را از احرام بيرون مي‌آورند به ذبح گوسفندي به نيّت تحلّل و سر تراشيدن يا كوتاه كردن. و چهارم: خوني كه واجب شود به كشتن شكار و آن به اختيار دهندة خوني است: اگر شكار از بين شتر و گاو و گوسفند ماننده‌اي دارد، مثلاً مانند آهو، بز است مانند گاو، گاو كوهي است، مانند شتر مرغ، شتر است. در اينحال مانندة آن را ذبح مي‌نمايد و به فقراء مي‌دهد، و يا آن ماننده را قيمت مي‌نهد و به قيمت آن گندم مي‌خرد و به فقرا مي‌دهد يا حساب مي‌كند كه قيمت آن چند مدّ گندم مي‌شود و بجاي هر يك مدّ يك روز به روزه مي‌رود. و اگر شكار از نوعي باشد كه ماننده ندارد، آن را قيمت مي‌نهند و به قيمت آن گندم خريده به فقراء مي‌دهد، يا به روزه مي‌رود بجاي هر يك مدّ، يك روز.

والخامس: الدّم الواجب بالوطء وهو علي التّرتيب: بُدنة، فإن لم يجدها فبقرة، فإن لم يجدها فسبع من الغنم، فإن لم يجدها قوّم البدنة واشتري بقيمتها طعاماً وتصدّق به، فان لم يجدها صام عن كلّ مدّ يوماً، ولا يجزئه الهدی ولا الإطعام إلّا بالحرم، ويجزئه أن يصوم حيث يشاء، ولا يجوز قتل صيد الحرم ولا قطع شجره، والمحلّ والمحرم في ذالك سواء.

و پنجم: خوني كه واجب شود در حجّ به سبب نزديكي با زن، و آن به ترتيب است: ذبح شتري است، اگر نيابدش پس ذبح گاوي است،‌ اگر نيابدش، ذبح هفت سرگوسفند است، اگر نيابد آن شتر را قيمت كند و به قيمت آن گندم بخرد و به فقراء حرم صدقه نمايد، اگر قيمت آن را نيابد خوراك بخرد و به فقراء دهد، پس شتر را به قيمت بياورد و ببيند چند مدّ گندم مي‌شود و بجاي هر يك مدّ يك روز به روزه رود. و كفايتش نمي‌كند ذبح حيوان و خوراك دادن مگر در حرم مكّه، و كفايتش مي‌كند روزه‌داري در هر جا كه خواهد. درست نيست كشتن شكار حرم و بريدن درختان حرم مكّه. در اين حكم كسي كه احرام بسته و كسي كه احرام نبسته يكسانند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...