توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ شهریور ۳۰, پنجشنبه

در سایۀ نبوت و رسالت

 

در سایۀ نبوت و رسالت

در غار حرا

هرچه محمد  صل الله علیه و آله و سلم  به چهل سالگی نزدیک می‌شد و هر اندازه بر بینش عمیق گذشته‌اش، افزوده می‌گشت، شکاف فکریش با قوم و قبیله‌اش، بیش از پیش افزایش می‌یافت؛ لذا خلوت و تنهایی را دوست داشت. از این رو آب و غذا برمی داشت و به غار حراء در کوه نور می‌رفت که در دو میلی مکه قرار داشت؛ این غار، غار تنگ و باریکی است به طول چهار ذراع و عرض یک و سه چهارم ذراع فلزی.

او ماه رمضان را در غار حرا می‌گذراند و به هرمسکین و فقیری که نزدش می‌رفت، غذا می‌داد و اوقاتش را به عبادت خدا و تفکر در دنیای هستی و قدرت نهفته در آن، سپری می‌کرد و به اعتقادات مشرکان و تصورات پوچ و بی معنای آن‌ها اعتقادی نداشت؛ اما در عین حال راهی روشن و روشی مشخص و مسیری معین، پیش رویش نداشت که با آن آرامش یابد.[1]

این تنهایی و عزلت، گوش‌های از تدبیر خداوند متعال برای آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  بود تا او را برای کاری بزرگ و رسالتی سترگ آماده نماید. کسی که در آینده، می‌خواست مسیر زندگی انسان‌ها را تغییر دهد، باید این چنین مراحلی را می‌گذراند و مدتی را درخلوت و تنهایی سپری می‌کرد و از کارها و غوغای دنیا جدا می‌شد و ازخواسته‌های ناچیز زندگی دست می‌کشید.

بدین سان خداوند، محمد  صل الله علیه و آله و سلم  را برای به دوش کشیدن بار امانت و دگرگون ساختن چهره زمین و تغییر مسیر تاریخ، آماده ساخت و او را از سه سال پیش از تفویض این مسؤو لیت بزرگ به وی، به عزلت و خلوت، رهنمون شد.

محمد  صل الله علیه و آله و سلم  هر از چند گاهی، به مدت یک ماه در عزلت می‌نشست و با روح رها از همه چیز، دمساز می‌شد و در راز پوشیده هستی می‌اندیشید تا اینکه به خواست خدا، زمان پیوند عملی با عالم غیب، فرا رسد.[2]

نزول وحی

چون عمر آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  به چهل سال کامل رسید که سن کمال و پختگی انسان محسوب می‌شود و نیزگفته شده که پیامبران در این سن مبعوث می‌شدند، نشانه‌های پیامبری آن حضرت، از ورای آفاق زندگی به درخشش افتاد و بر زندگیش تابید. از جمله اینکه خواب‌های صادقانه می‌دید و چیزی به خوابش نمی‌آمد مگر آنکه همانند روشنایی صبح، برایش مشخص می‌شد. شش ماه بدین منوال گذشت و زمان نبوت آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  23 سال بود. اما خواب‌های صادق، بخشی از 46 قسمت نبوت به شمار می‌رفت که پس از نبوت نیز همچنان وجود دارد. در رمضان سومین سال عزلت آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  در غار حرا، خداوند، ‌اراده فرمود که رحمتش را بر اهل زمین، سرازیر نماید؛ لذا آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  را به نعمت نبوت گرامی داشت و جبرئیل علیه السلام  را با آیاتی از قرآن به حضور آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  فرستاد.[3]

پس از دقت و بررسی در دلایل و قراین می‌توانیم بگوییم آن روزی که جبرئیل، اولین آیات قرآن را بر آن حضرت فرود آورد، دوشنبه 21 رمضان برابر با 10 اگست سال 610 میلادی بوده است. در آن زمان پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بر اساس سال قمری 40 سال و 6 ماه و 12 روز سن داشت که برپایه سال شمسی 39 سال و 3 ماه و 22 روز می‌شود.

اکنون به سخنان عایشه صدیقه رضی الله عنها  گوش فرا می‌دهیم که برای ما داستان بعثت را باز گو می‌کند؛ ماجرایی که با آغاز آن، نوری از سوی خدا به زمین تابید و سرآغاز گشوده شدن بندهای تاریکی و کفر و گمراهی گردید و مسیر زندگی را تغییرداد و خط مشی تاریخ را تعیین نمود.

عایشه رضی الله عنها  می‌گوید: نخستین نشانه‌های آغاز پیامبری خواب‌های راستی بود که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‌دید.

آنچه که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در عالم رؤیا می‌دید، مانند روشنی صبح تحقق پیدا می‌کرد.

خداوند متعال، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  را به عزلت وگوشه نشینی علاقمند کرده بود؛ لذا رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برای اینکه تنها باشد، به غار حراء می‌رفت و در آنجا شب‌های پیاپی بدون اینکه نزد اهل و خانواه‌اش برگردد، به عبادت مشغول می‌شد. وی، برای چند روز توشه بر می‌داشت و چون توشه‌اش، تمام می‌شد، دوباره برای برداشتن آب و غذا به خانه باز می‌گشت و سپس به غار می‌رفت. تا اینکه در یکی از روزها که مشغول عبادت بود، فرشته‌ای، نزد او آمد و خطاب به وی گفت: (بخوان). پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «من خواندن نمی‌دانم». آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  می‌گوید: فرشته مرا در بغل گرفت و تا جایی که تحمل داشتم مرا فشرد و بی تاب شدم و سپس رهایم کرد. بازگفت: (بخوان)؛ گفتم: چه بخوانم؟ گفت: (بخوان بنام پروردگارت که‌ انسان را از خون بسته آفریده است؛ بخوان بنام پروردگارت که گرامی‌ترین است).... تا جایی که می‌فرماید: (بیاموخت آدمی را آنچه نمی‌دانست). رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی که قلبش به شدت می‌تپید، نزد همسرش خدیجه دختر خویلد رفت؛ در آن حال می‌گفت: مرا بپوشانید؛ مرا بپوشانید.

آن حضرت را پوشاندند تا اینکه هراس و وحشتش پایان یافت. آن حضرت، ماجرا را برای خدیجه بازگو کرد و فرمود: «برخویشتن، در هراسم». خدیجه گفت: سوگند به خدا که خداوند تو را هرگز خوار نخواهد کرد. زیرا تو پایبند صله رحم هستی، به مستمندان کمک می‌کنی، مهمان نوازی و در راه حق، مشکلات را تحمل می‌نمایی.

پس از آن خدیجه، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  را نزد پسرعموی خود ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزی برد.

ورقه بن نوفل، در دورۀ جاهلیت مسیحی شده بود و عبری می‌دانست و انجیل را به زبان عبری می‌نوشت. وی، در آن زمان، کهنسال و نابینا بود.

خدیجه به او گفت: ای پسرعمو! بشنو که برادرزاده ات چه می‌گوید؟ و او خطاب به پیامبر گفت: ای برادرزاده! چه دیده‌ای؟ رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آنچه را که دیده بود، بازگو کرد.

ورقه گفت: این، همان فرشته‌ای است که خداوند، بر موسی فرو فرستاد. ای کاش روزی که قومت، تو را از شهر بیرون می‌کنند، من زنده و جوان می‌بودم.

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: مگر این‌ها مرا بیرون می‌کنند؟ گفت: آری هیچ پیامبری با پیامی همانند پیام تو نیامده جز اینکه با او دشمنی کرده و او را از شهر و دیارش بیرون نموده‌اند. اگرمن، تا آن زمان زنده بمانم، با تمام وجود به تو کمک خواهم کرد. پس ازمدت کوتاهی ورقه درگذشت و تا مدتی نزول وحی، بر آن حضرت، متوقف گردید.[4]

بنا به روایت طبری و ابن هشام، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بلافاصله پس ازنزول وحی، از غار حرا بیرون رفت و سپس به غار بازگشت و پس از آن غار حرا را به قصد مکه، ‌ترک گفت.

روایت طبری، علت خروج آن حضرت را روشن می‌کند؛ در این روایت آمده است:

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  پس ازذکر جریان نزول وحی فرمود: «بیش از همه چیز، از شعر و دیوانگی، متنفر بودم تا جایی که نمی‌توانستم به شاعران و دیوانگان نگاه کنم. با خودم گفتم: من، از شعر و جنون متنفرم؛ لذا چگونه قریش، مرا به این‌ها متهم می‌کنند؟ هرگز چنن نخواهند کرد؛ در غیر این صورت به قلۀ کوهی می‌روم و خودم ر از آن پرت می‌کنم و خودم را می‌کشم و خود را راحت می‌کنم. به همین قصد بیرون شدم تا اینکه به وسط کوه رسیدم؛ صدایی از آسمان شنیدم که می‌گفت: ای محمد! تو، پیامبر خدایی و من، جبرئیلم».

رسول خدا می‌فرماید: «سرم را به سوی آسمان بلند کردم، دیدم جبرئیل به شکل مردی است و دو پایش در افق آسمان می‌باشد و می‌گوید: ای محمد! تو، رسو ل خدایی و من، جبرئیلم». می‌گوید: «ایستادم، به او نگریستم و تصمیم خود را فراموش کردم و نمی‌توانستم گامی به جلو یا عقب بردارم؛ به هر سوی آسمان که نگاه می‌کردم، او را می‌دیدم و همچنان بر این حال بودم. خدیجه، عده‌ای را به سراغم فرستاده بود؛ آن‌ها بالای کوه آمده و سپس بازگشته بودند و من، همچنان بر جایم نشسته بودم. سپس او رفت و من، به مکه و نزدخانواده‌ام، بازگشتم.[5]

نزد خدیجه رفتم و کنارش نشستم. گفت: ای ابوالقاسم! کجا رفته بودی؟ به خدا سوگند نگران شدم و عده‌ای را به جستجوی تو فرستادم و‌ آن‌ها تا کوه‌های بالای مکه رفتند و بازگشتند.آنگاه آنچه را که دیده بودم، به او گفتم. گفت: ای پسرعمو! مژده باد و پایدار باش. سوگند به ذاتی که جان خدیجه در دست اوست، من امیدوارم که تو، پیامبر این امت باشی.[6]

سپس برخاست و نزد ورقه رفت و جریان را برایش بازگو کرد. ورقه گفت: سوگند به ذاتی که جان ورقه، در دست اوست، فرشته بزرگی بر او فرود آمده که بر موسی نازل می‌شد؛ او، قطعاً پیامبر این امت است. به او بگو: باید پایداری کند. خدیجه نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  بازگشت و سخنان ورقه را به او گفت. ورقه با پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  ملاقات کرد و پس از شنیدن سخان آن حضرت، گفت: سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، تو، پیامبر این امتی و فرشته بزرگی بر تو نازل شده که پیش از این بر موسی نازل می‌شد.[7]

انقطاع وحی

مدت انقطاع وحی بنا به روایت ابن سعد از ابن عباس چند روزی بیشتر نبوده است؛ قول راجح نیز همین است. قول مشهور، مبنی بر اینکه انقطاع وحی، سه سال و یا دو سال و نیم طول کشیده، به هیچ عنوان درست نیست و اینجا، مجال بررسی این موضوع نمی‌باشد.

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در روزهای انقطاع وحی افسرده، غمگین و سرگردان بود. امام بخاری در کتاب تعبیر، روایت کرده است:

نزول وحی بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  قطع شد و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چنان اندوهگین گردید که چند مرتبه تصمیم گرفت خود را از قلۀ کوه به زمین افکند و هر دفعه که به این منظور به قلۀ کوه نزدیک می‌شد، جبرئیل علیه السلام  ظاهر می‌گشت و می‌گفت: ای محمد! تو، بحق، رسو ل خدایی و بدین سان اضطراب آن حضرت تسکین می‌یافت و روانش آرام می‌گرفت و باز می‌گشت و چون انقطاع وحی،‌ادامه می‌یافت، دوباره به همان کار تصمیم می‌گرفت؛ اما وقتی به قلۀ کوه می‌رفت، جبرئیل آشکار می‌شد و همان مطلب را تکرار می‌کرد.[8]

ابن حجر می‌گوید: مدت انقطاع وحی، چند روزی بیشتر نبود تا اینکه حالت ترس و وحشت، از آن حضرت رفت و دوباره به حالت عادی بازگشت.[9]

پس از سپری شدن این مرحله و بعد از آنکه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  اطمینان یافت که به پیامبری برگزیده شده و یقین نمود که واقعاً، سفیر و فرشته الهی بوده که بر او وحی کرده، دوباره مشتاق نزول دوباره وحی گردید و بدین سان آرام و قرار یافت.

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  دربارۀ انقطاع وحی فرموده است: «همچنان که راه می‌رفتم، از آسمان صدایی شنیدم. چشمانم را به سوی آسمان بلند کردم؛ چشمم به همان فرشته‌ای افتاد که او را در غار حرا دیده بودم؛ او، در میان آسمان و زمین روی یک کرسی نشسته بود. هراس، وجودم را فرا گرفت و چیزی نمانده بود به زمین بیفتم. به خانه برگشتم و گفتم: مرا بپوشانید، ‌مرا بپوشانید. آنان،‌ مرا پوشاندند. خداوند، این آیات را نازل کرد: (ای جامه به خود پیچیده! برخیز و بترسان و از بتان دوری کن) پس از آن، نزول وحی ادامه یافت.[10]

انواع و اقسام وحی:

پیش از بررسی زندگی و حیات رسالت، به اقسام وحی می‌پردازیم که مصدر و اساس رسالت و یار و کمک کار دعوت بشمار می‌رود.

اول: ابن قیم، ضمن بیان مراتب وحی، می‌گوید: یکی از مراتب وحی، رؤیای صادقانه است که سرآغاز نزول وحی بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بود.

دوم: القای معانی و مفاهیم در قلب و ضمیر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به وسیله فرشته؛ بی آنکه آن حضرت، فرشته را مشاهده کند. چنانچه پیامبر می‌فرماید: روح القدس، این را در ذهنم القا کرد که قطعاً هیچ موجودی، نمی‌میرد مگر آنکه روزیش را در دنیا به تمام و کمال دریافت کرده باشد. پس ازخدا بترسید و به شیوۀ درست از او طلب روزی کنید. اندکی تأخیردر رسیدن به رزق و روزی، شما را بر آن ندارد که با نافرمانی خدا، روزی را بجویید. زیرا آنچه نزد خداست، جز با اطاعتش بدست نمی‌آید».

سوم: گاهی فرشته به شکل انسانی بر آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  نازل می‌گشت و خطاب به او چیزهایی می‌گفت تا اینکه گفته‌اش فهمیده و حفظ می‌شد؛ در این حالت گاهی یاران پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نیز فرشته را می‌دیدند.

چهارم: گاهی آواز زنگی به گوش آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  می‌رسید که مشکلترین مورد وحی نیز بود. درآن حالت، فرشته، برای آن حضرت واضح نبود، این نوع وحی، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  را از خود بیخود می‌کرد تا جایی که در روزهای سرد به خاطر دشواری وحی، از پیشانی‌اش، عرق می‌ریخت و اگر بر روی مرکبش سوار بود، آن چارپا، ناگزیر می‌نشست. یکبار در حالی که زانوی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  روی زانوی زید بن ثابت بود، از همین نوع وحی، بر آن حضرت نازل شد و چنان بر زید فشار آمد که نزدیک بود، پایش بشکند.

پنجم: فرشته را به همان شکلی که آفریده شده، مشاهده می‌کرد؛ بدین سان آنچه خداوند خواسته بود، بر پیامبر وحی می‌شد؛ چنانچه در سورۀ نجم آمده، این حالت، دوبار تکرار شده است.

ششم: آنچه خداوند مستقیماً به آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  بر فراز آسمان‌ها در شب معراج وحی کرده است؛ از قبیل وجوب نمازهای پنجگانه و...

هفتم: اینکه بدون واسطه کلام خدا را دریافت می‌نمود. چنانچه خداوند بزرگ، با موسی بن عمران سخن گفت و این نوع وحی، به نص صریح قرآن فقط برای موسی علیه السلام  و برای پیامبر اکرم در حدیث اسراء به ثبوت رسیده است.

برخی مرتبۀ هشتمی هم نوشته‌اند و‌آن، این است که بدون پرده خداوند با پیامبرش سخن بگوید که در این مسئله اختلاف نظر وجود دارد.

قول راجح، همین است که مرتبه و نوع هشتمی از وحی، وجود نداشته است.[11]




[1]. رحمة للعالمین (1/47)؛ ابن هشام (1/235)؛ فی ظلال القرآن، جزء 29/166.

[2]. فی ظلال القرآن، جزء 29/166.

[3]. ابن حجر می‌گوید: بیهقی گفته است: مدت این خواب‌ها، شش ماه بوده است که با این حساب نبوتش، با رؤیای صادقانه و در ماه ربیع الاول و پس از آن شروع شده که عمر آن حضرت به چهل سال کامل رسید. اما ابتدای وحی در بیداری درماه مبارک رمضان بوده است (فتح الباری 1/27) تاریخ نویسان اختلاف بزرگی در موردماهی که آن حضرت به پیامبری مبعوث شده، دارند، گروهی ماه ربیع الاول رانوشته و گروهی ماه مبارک رمضان را گفته‌اند و نیز گفته شده که آن حضرت در ماه رجب، مبعوث شده است. (رجوع شود به مختصر سیره الرسول از شیخ عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب نجدی ص 75)؛ اما از نظر ما، رمضان، ماه بعثت است بدلیل قول خداوند که می‌فرماید: « ماه رمضان، ماهی است که در آن قرآن نازل شده است». [بقره 185] و نیز این آیه که خداوندمی فرماید: «ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم» [قدر:1] واضح و روشن است که شب قدر در ماه رمضان می‌باشد. هدف این آیه نیز همین است: « ما آن را (قرآن را) در شبی مبارک نازل کردیم و شما را بیم داده‌ایم» [دخان:3] از آنجا که آن حضرت، معمولا ماه رمضان رادر غار حراء می‌گذراند و نزول وحی هم در حراء بوده است، لذا این صحیح‌تر به نظر می‌رسد.

مورخان، همچنین درباره روز شروع وحی اختلاف نموده‌اند، برخی گفته‌اند: روز هفتم ماه رمضان بوده است و همچنین گفته شده 27 رمضان بوده و نیزگفته شده 28 رمضان بوده است. (رجوع کنید به مختصر سیره الرسول، شیخ عبدالله، ص 75 ورحمه للعالمین 1/49) اما خضری در کتاب محاضرات تاریخ الامم الاسلامیه (1/69) پافشاری نموده که روز شروع وحی 27 رمضان بوده است.

اما اینکه بنده روز 21 رمضان راترجیح دادم، علیرغم اینکه کسی این روز را نگفته است، بدین دلیل است که سیره نویسان متفق‌اند و همه یا بیشتر شان نوشته‌اند در روز دوشنبه بوده است و محدثین نیزهمین را با حدیث تائید می‌کنند (ابن قتاده رضی الله عنه ) از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  روایت می‌کند که از آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  دربارة روز دوشنبه سؤال شد. فرمود: در این روز بدنیا آمدم و در همین روز وحی ب رمن نازل شد و درلفظی دیگر می‌آید که فرمود: روزی است که درآن متولد شدم و مبعوث شدم یا بر من وحی نازل شد (صحیح مسلم 1/268، احمد 5/297-299، البیهقی 4/286-300 و حاکم 2/602) و روز دوشنبه در رمضان آن سال فقط با روز هفتم، چهاردهم، بیست و یکم و بیست و هشتم برابر بوده است و در روایات صحیحه‌آمده است که شب قدر در شب‌های وتر و در دهمه آخر رمضان است؛ اگر آیة اول سورة قدر و روایت ابن قتاده را با حساب تقویم علمی و وقوع دوشنبه در رمضان آن سال بسنجیم، روشن می‌شود که بعثت آن حضرت در شب 21 رمضان بوده است.

[4]. بخاری، حدیث شماره 3.

[5]. متن طبری (2/207)

[6]. متن طبری از سیره ابن هشام.(1/237 238)

[7]. برگرفته از سیرة ابن هشام (1/238)

[8]. بخاری، کتاب التعبیر، باب أول مابدئ به رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  من الوحی الرؤیا الصالحه.

[9]. فتح الباری (1/27)

[10]. صحیح بخاری، کتاب التفسیر (2/733)

[11]. نگا: زادالمعاد (1/18).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...