درباره عملکرد کفار مکه و آزار و اذیتهای آنان سخن گفتیم و نوشتیم که آنها هنگام هجرت مسلمانان چه واکنشی از خود نشان دادند و بدین ترتیب خود را سزاوار عکس العمل مسلمانان در عرصه مصادره اموال یا رویارویی مستقیم و نبرد وکارزار نمودند.
با این حال باز هم قریش از سرکشی خود دست بردار نبودند و همچنان به کینه ورزی ادامه میدادند و بر خشمشان نسبت به اسلام و مسلمانان افزوده میشد؛ زیرا مسلمانان از دست آنان نجات یافته و پایگاه امنی به دستآورده بودند. از این رو قریشیان، به خشم آمدند و خطاب به عبدالله بن ابی بن سلول که درآن زمان هنوز مشرک بود، نامه نوشتند. پیشتر دیدیم که اهل یثرب، بر ریاست عبدالله بن ابی، متفق شده بودند و چیزی نمانده بود که او را پادشاه خودشان کنند و اگر ماجرای مسلمان شدن اهل یثرب و نیزمهاجرت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و صحابه رضی الله عنهم پیش نمیآمد، حتماً عبدالله بن ابی به پادشاهی میرسید. به هر حال قریشیان، به عبدالله بن ابی و یارانش نامهای نوشتند که در بخشی از آن آمده بود:
«شما، دشمن ما را جای و مکان دادهاید؛ به خدا سوگند یاد میکنیم که او را یا خودتان بکشید یا بیرونش کنید و یا دسته جمعی و یکپارچه به شما هجوم میآوریم و جنگجویانتان را میکشیم و زنانتان را به کنیزی میگیریم».[1]
پس از اینکه نامه به عبدالله بن ابی رسید، برای عملی کردن دستورات اربابان مشرکش اقدام نمود. قلب عبدالله بن ابی، بدین خاطر سرشار از کینه نسبت به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بود که فکرمی کرد آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم پادشاهیش را غصب کرده است. عبدالرحمن بن کعب میگوید: وقتی نامه به ابن ابی رسید، همراه یاران بت پرستش برای جنگ با رسول خدا گرد آمدند و هنگامی که این خبر به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم رسید، با آنها ملاقات کرد و چنین گفت: قریش، شما را تهدید مبالغهآمیزی کرده است؛ آنان نمیتوانند با شما آن کاری را بکنند که خودتان میخواهید نسبت به خود انجام دهید. آیا میخواهید با فرزندان و برادرانتان بجنگید؟» آنان پس از شنیدن سخنان آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم پراکنده شدند.[2]
وقتی ابن ابی، سستی و عدم توانایی یارانش را مشاهده کرد، ازجنگیدن با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم منصرف شد؛ اما روشن است که پنهانی با قریش ارتباط داشته است؛ لذا هرگاه فرصتی پیش میآمد، آن را غنیمت میشمرد تا مشرکان و مسلمانان را به جان هم بیندازد. وی، با یهودیان نیز نشست و برخاستهایی داشته تادر فسادکاریهایش از آنها کمک بگیرد؛ اما بینش و حکمت پیامبر، همواره آتشهای شعله ور فتنهها را خاموش میکرد.[3]
پس از مدتی سعد بن معاذ رضی الله عنه به نیت عمره به مکه رفت و در آنجا به خانه امیه بن خلف رفت و به امیه گفت: لحظات خلوتی را برایم در نظر بگیر تا به طواف خانه خدا بروم. نزدیک ظهر و در گرمی روز برای طواف بیرون شدند که در راه به ابوجهل برخوردند. ابوجهل از امیه پرسید: ای ابوصفوان! همراهت کیست؟ گفت: سعد. ابوجهل گفت: آیا باید تو در مکه با امنیت طواف کنی در حالی که بی دینان را پناه داده و فکر کردهاید میتوانیدآنان را یاری دهید و از آنها پشتیبانی کنید؟ به خدا سوگند اگر ابوصفوان نبود، هرگز سالم به خانه ات برنمی گشتی.
سعد رضی الله عنه درحالی که صدایش را بلند کرده بود، گفت: به خدا سوگند اگرجلوی من را بگیری، تو را از چیزی باز میدارم که برایت سختتر و ناگوارتر است و آن، بستن راه تجاری توست که از مدینه میگذرد.[4]
پس از آن قریش، فردی را فرستادند تا به مسلمانان بگوید: فکر نکنید با رفتن به مدینه، از دست ما نجات یافتهاید؛ بدانید که ما، به زودی میآییم و شما را ریشه کن و نابود میکنیم و بقایای شما را در داخل خانه هایتان از بین میبریم.[5]
اینها، تهدیدهای خشک و بی اساسی نبود؛ بلکه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نسبت به نیرنگهای قریش و شرارتهای آنان به قدری یقین داشت که خواب به چشمانش نمیآمد و یا تعدادی از یارانش، به حراست و نگهبانی ازخانه ایشان میپرداختند.
عائشه رضی الله عنها میگوید: در آغاز ورود به مدینه، شبی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بی خواب شده بود؛ فرمود: «ای کاش مردی نیکوکار از یارانم، امشب به حراست از من میپرداخت».
عائشه میگوید: در همین اثنا صدای جابجایی اسلحهای به گوش رسید. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پرسید: کیستی؟ گفت: سعد بن ابی وقاص. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم پرسید: چرا آمدی؟ گفت: در قلبم نگران جان رسو ل خدا شدم. آمدهام تا از او حراست کنم. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای او دعای خیر کرد و خوابید.[6]
نگهبانی و مراقبت از پیامبر و خانهاش مخصوص یک شب یا چند شب نبود؛ بلکه همواره ادامه داشت.
عائشه میگوید: در یکی از شبها که گروهی از صحابه مشغو ل نگهبانی بودند، این آیه نازل شد: ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ﴾ [المائدة: 67]. یعنی: «خداوند تو را از مردم حفظ میکند».
پس از نزول این آیه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سرش را از خانه بیرون کرد و گفت: «ای مردم! بروید که خداوند، حفاظت مرا تضمین کرده است».[7]
این خطر تنها به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم محدود نمیشد؛ بلکه تمام مسلمانان احسا س خطر میکردند. ابی بن کعب رضی الله عنه روایت میکند: وقتی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و یارانش به مدینه آمدند و انصار به آنها جا و مکان دادند، عربها، بر ضد آنان یکپارچه شدند؛ چنانکه مسلمان شبها بدون اسلحه نمیخوابیدند و با اسلحه از خواب برمی خاستند.
در شرایط حساسی که وجود و هستی مسلمانان در مدینه تهدید میشد و شواهد و قراین، حاکی از آن بود که قریشیان، همچنان بر این دشمنی و سرکشی پافشاری میکنند، خداوند، در یکی از آیات قرآن به مسلمانان اجازه جنگ داد، اما جنگ بر آنان فرض نشد. خداوند میفرماید:
﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ ٣٩﴾ [الحج: 39].
یعنی: «اجازه داده شد برای آنانی که میخواهند بجنگند (بدان علت) که به آنها ظلم شده است. قطعاً خداوند بر یاریشان تواناست».
همراه این آیه، آیات دیگری نیز نازل شدکه بیان میکرد هدف از جنگ، از بین بردن باطل و اقامه شعائر الهی است. چنانکه در آیهای دیگر میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٤١﴾ [الحج: 41]. یعنی: «آنانی که چون بر روی زمین، جاه و مقامشان میدهیم، نماز را بر پای میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند».
بدون شک این آیات در مدینه و پس از هجرت نازل شده، اما دقیقاً نمیتوان گفت که در چه زمانی نازل شده است.
اجازه جنگ از طرف خداوند داده شد، اما عامل اصلی این اجازه، سرکشی قریش بود. برای مسلمانان، این امکان وجود داشت که تنها راه تجاری قریش را که از مدینه میگذشت، مسدود کنند. این راه، مسیر مواصلاتی مکه به شام بود. رسو ل خدا صل الله علیه و آله و سلم برای گسترش سیطره بر این مسیر، به دو کار اقدام کرد:
· منعقد کردن پیمانهای همکاری یا عدم دشمنی با قبائلی که در اطراف این راه تجاری ساکن بودند و یا در بین مدینه و این راه زندگی میکردند. پیشتر درباره پیمان با یهود سخن گفتیم و نوشتیم که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با قبیله جهینه پیش از آغاز فعالیت نظامی، پیمان عدم دشمنی منعقد کرد.
خانههای این قبیله سه منزل از مدینه فاصله داست. همه این پیمانها همزمان با تمرینها و فعالیتهای نظامی مسلمانان منعقد شد که به این موضوع نیز خواهیم پرداخت.
· اعزام گروههای چریکی یکی پس از دیگری در اطراف این شاهراه تجارتی.
غزوهها و سریههای پیش از جنگ بدر[8]
برای عملی کردن این دو طرح و به دنبال نزول اذن قتال، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم حرکات رزمی را آغاز کرد که بیشتر به گشتهای شناسایی و اطلاعاتی شبیه بود تا از یکسو راههای منتهی به مدینه و نیز راههای مواصلاتی مکه شناسایی شود و از سوی دیگر با قبایلی که در مسیر این راهها، سکونت داشتند، قرارداد منعقد گردد. هدف دیگر، این بود که به مشرکان و همچنین یهودیان ساکن مدینه و نیز صحرانشینان اطراف مدینه، نشان دهند که مسلمانان از قدرت نظامی بالایی برخوردارند و دیگر دوره ضعف گذشته سپری شده است.
همچنین با این مانورها میخواستند قریش راتهدید کنند تاشاید از دیوانگی و سرکشی به هوش بیایند و بفهمند که اقتصاد و معیشتشان در خطر است و راهی جز صلح و آشتی ندارند و فکر جنگ با مسلمانان و تهاجم به مدینه را از سرشان بیرون کنند و از سد راه خدا و اذیت و آزار مسلمانان مستضعف در مکه دست بکشند تا مسلمانان بتوانند در سراسر جزیره العرب، آزادانه و با خیال آسوده، به تبلیغ رسالت الهی بپردازند.
اینک خلاصهای از نخستین سرایا را بازگو میکنیم:
این سریه در ماه رمضان سال یکم هجرت برابر با ماه مارس 623 میلادی اعزام شد. پیامبرخدا صل الله علیه و آله و سلم در این سریه حمزه بن عبدالمطلب را به عنوان امیر تعیین نمود و او را با سی تن از مهاجران فرستاد تا راه را بر قافله تجارتی قریش که از شام باز میگشت و ابوجهل بن هشام با سیصد مرد همراه آن کاروان بود، سد کنند.
حمزه و همراهانش تا جایی به نام سیف البحر از ناحیه عیص[9] پیش رفتند و در آنجا با قافله قریش روبرو شدند و برای جنگ صف آرایی کردند. مجدی بن عمرو جهنی که هم پیمان هر دو گروه بود، پا درمیانی کرد و مانع جنگ شد.
پرچم حمزه رضی الله عنه اولین پرچمی بود که رسو ل خدا صل الله علیه و آله و سلم بست. این پرچم، سفید بود و به دست ابومرثد بن کناز بن حصین غنوی رضی الله عنه داده شد.
در شوال سال اول هجری برابر با آوریل 623 میلادی، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شصت سوارکار از مهاجران را به فرماندهی عبیده بن حارث بن عبدالمطلب به این سریه اعزام نمود. آنها در مکانی به نام رابغ، با دسته 200 نفری ابوسفیان، روبرو شدند؛ طرفین تیراندازی کردند، اما جنگی رخ نداد.
در این سریه دو نفر ازمسلمانان که با سپاه مکه بیرون شده بودند، به مسلمانان پیوستند. این دو، مقداد بن عمرو بهرانی رضی الله عنه و عتبه بن غزوان مازنی رضی الله عنه بودند که قبلاً مسلمان شده بودند، ولی چون نمیتوانستند مانند سایرمسلمانان به مدینه هجرت کنند، با کاروانیان بیرون شدند تا شاید بتوانند راهی برای فرار در بیابان پیدا کنند. در این سریه پرچم سفید عبیده، به دست مسطح بن اثاثه بن مطلب بن عبدمناف بود.
در ذیقعده سال یکم هجری، برابر با ماه مه 623 میلادی، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم سعد بن ابی وقاص را به همراه بیست جنگاور، به این سریه اعزام نمود تا راه یکی از کاروانهای قریش را ببندند. رسو ل خدا صل الله علیه و آله و سلم دستور دادند که از محل خرار در نزدیکی جحفه، آن طرفتر نروند. این گروه، پیاده به راه افتادند؛ آنها روزها پنهان میشدند و شبها حرکت میکردند تا اینکه در بامداد روز پنجم به خرار رسیدند و دیدند که کاروان قریش، روز گذشته، از آنجا رد شده است.
پرچم سعد رضی الله عنه سفید بود و مقداد بن عمرو رضی الله عنه پرچمش را به دست داشت..
در ماه صفر سال دوم هجری مطابق با اگست سال 623 میلادی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شخصاً با هفتاد تن از مهاجران به هدف بستن راه کاروان قریش بیرون شد و در مدینه سعد بن عباده رضی الله عنه را به عنوان جانشین تعیین نمود. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم همچنان پیش رفت تا اینکه به ودان رسید و عملاً درگیر نشد.
در همین غزوه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با عمرو بن مخشی ضمری که درآن زمان سردار بنی ضمر بود، پیمانی بست که متن آن چنین است:
«این، نوشتهای است از محمد رسول خدا برای بنی ضمر مبنی بر اینکه این قبیله با اموالش درامان هستند و در مقابل کسانی که قصد ستیز با ایشان را داشته باشند، یاری خواهندشد، مگر آنکه با دین خدا بجنگند و تا آب دریا به اندازهای باشد که لباس پشمینی را مرطوب کند، این پیمان به قوت خود باقی است، همچنین هرگاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، آنان را به یاری بخواند، باید اجابت کنند».[10]
این نخستین غزوهای بود که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در آن حضور داشت و بیست و پنج شبانه روز طول کشید و پرچم سفید به دست حمزه بن عبدالمطلب رضی الله عنه بود.
در ماه ربیع الاول سال دوم هجری مصادف با سپتامبر 623 میلادی رسو ل خدا صل الله علیه و آله و سلم با دویست نفر از یارانش به قصد کاروان قریش که در آن امیه بن خلف جمحی با دویست مرد از قریش بود، از مدینه بیرون شد. در این کاروان دو هزار و پانصد شتر وجودداشت و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تا جایی به نام بواط از ناحیه رضوی پیش رفتند و باکسی درگیر نشدند.
در این غزوه سعد بن معاذ رضی الله عنه را در مدینه جانشین خود کرد و پرچم سفید به دست سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه بود.
در ماه ربیع الاول سال دوم هجری برابر با سپتامبر سال 623 میلادی کرز بن جابر فهری با نیرویی اندک از مشرکین به گلههای گوسفند مردم مدینه شبیخون زد و آنهارا به غارت برد. بنابراین رسو ل خدا صل الله علیه و آله و سلم با هفتاد نفر از اصحاب به قصد تعقیب آنان بیرون شدند و تا جایی به نام سفوان از نواحی بدر پیش رفتند، اماچون اثری از کرز و یارانش ندیدند، بدون جنگ و درگیری بازگشتند. این غزوه بدر الاولی نامیده میشود. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در این غزوه زیدبن حارثه رضی الله عنه را بر مدینه گماشت و پرچم سفید به دست علی رضی الله عنه بود.
در ماه جمادی الاولی و جمادی الاخر سال دوم هجری برابر با نوامبر و دسامبر سال 623 میلادی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم با دویست و پنجاه و به روایتی دویست تن از مهاجران داوطلب بیرون شدند؛ آنان، سی سواری داشتند که به نوبت سوار میشدند و مقصد بستن راه کاروان قریش بود که به شام میرفت. به پیامبر و یارانش خبر رسیده بود که در این کاروان اموالی از تمام قریشیان وجود دارد. وقتی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و یارانش به ذی العشیره[12] رسیدند، متوجه شدند که کاروان، چند روز جلوتر رفته است؛ این، همان کاروانی است که هنگام بازگشت آن از شام، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آن را تعقیب کرد و سبب غزوه بد رالکبری شد.
در این غزوه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در اواخر جمادی الاولی ازمدینه بیرون شدند و در اوائل جمادی الاخری بنا بر روایت ابن اسحاق بازگشتند و شاید همین مسئله است که باعث اختلاف سیره نویسان درتعیین ماه این غزوه شده است.
و در اثنای همین غزوه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پیمان عدم تجاوز با بنی مدلج و هم پیمانانشان از بنی ضمره را امضاء نمودند. دراین غزوه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی رضی الله عنه رابه عنوان جانشین بر مدینه گماشت و پرچم سفید در این غزوه به دست حمزه بن عبدالمطلب رضی الله عنه بود.
در ماه رجب سال دوم هجری قمری مطابق با ژانویه سال 624 میلادی، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عبدالله بن جحش اسدی رضی الله عنه را با دوازده نفر از مهاجران به نخله فرستاد؛ در این سریه هر دو نفر، به نوبت بر یک شتر سوار میشدند. در این سریه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به عبدالله رضی الله عنه نامهای داد ودستور فرمود که: تا دو روز راه طی نکردی، نامه را باز نکن. عبدالله رضی الله عنه میگوید: چون دو روز راه رفتم، نامه را باز کردم؛ دیدم در آن نوشته است: (وقتی نامه مرا خواندی، به راه خود ادامه بده و همچنان به نخله برو- که بین مکه ومدینه است- و در آنجا در کمین کاروان قریش باش و اخبارشان را به ما بفرست).
چون نامه را خواند، گفت: شنیدم و اطاعت میکنم و یارانش رادر جریان مطالب نامه گذاشت و گفت: هیچکس مجبور نیست با ما بیاید، هرکس، خواهان شهادت است، باید برخیزد و هرکس از مرگش میترسد، بازگردد. اما من، اولین کسی هستم که برمی خیزم. همه گفتند: ما؛ عاشق شهادتیم.
در راه سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه و عتبه بن غزوان رضی الله عنه شترشان را گم کردند و به همین دلیل از یارانشان جداشدند و برای یافتن شتر به جستجو پرداختند.
عبدالله رضی الله عنه با یارانش تا نخله پیش رفت و آنجا فرودآمد، کاروان قریش که کشمش و پوست و کالاهای تجارتی حمل میکردند، از آنجا میگذشتند در حالی که عمرو بن حضرمی و عثمان و نوفل پسران عبدالله بن مغیره و حکم بن کیسان با این کاروان بودند.
مسلمان به مشورت نشستند و گفتند: ما در آخرین روز ماه رجب هستیم که از ماههای حرام است. اگر با کاروانیان بجنگیم، احترام ماههای حرام را نادیده گرفتهایم و اگر نجنگیم، فردا کاروان وارد محدوده حرم میشود.
بالاخره پس ازمشورت وگفتگو، تصمیم گرفتند بجنگند. یکی از آنها عمرو بن حضرمی را با تیر کشت و عثمان و حکم را هم اسیر کردند، اما نوفل فرار کرد؛ آنگاه غنیمت گرفته شده از آن کاروان و دو اسیر را به مدینه آوردند و خمس آنها را نیز کنار گذاشتند و این، اولین خمس و اولین کشته و اولین اسیران بودند.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم کارشان را ناپسند دانست و گفت: به شما دستور نداده بودم که در ماههای حرام جنگ کنید؛ لذا ازتصرف غنائم و اسیران خودداری کرد. از طرفی فرصتی برای مشرکان پیدا شد که مسلمانان را به حلال کردن حرامهای الهی متهم کنند.
در این باره سخنها گفتند تا اینکه خداوند این آیات را نازل فرمود و با قاطعیت اعلام نمودکه کار و جرم مشرکان، بزرگتر و بدتر از کاری است که مسلمانان مرتکب آن شدهاند:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِيهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِيهِ كَبِيرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَكُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَكۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾ [البقرة: 217].
یعنی: «ای پیامبر! مردم از تو درباره جنگ در ماههای حرام میپرسند! بگو: جنگ در این ماهها گناهی است بزرگ، اما بازداشتن مردم از راه خدا وکفر به او و بازداشتن مردم از مسجدالحرام و بیرون کردن اهل حرم، در نزد خدا گناهی است بزرگتر و فتنه از جنگ بدتر است».
وحی الهی با تمام صراحت هیاهوی مشرکان را در زیر سئوال بردن رفتارمجاهدان مسلمان بی اساس میداند و اعلام میکند که بدین وسیله هم نمیتوانند جلوی مسلمانان رابگیرند؛ زیرا خود مشرکان در جنگ با مسلمانان تمام حرمتها را نادیده گرفته و اهل و ساکنان حرم را آزار و اذیت کرده بودند. مگر مسلمانان، ساکنان حرم نبودند؟ مگر همین مشرکانی که غوغا به راه انداختهاند، پیشتر اموال مسلمانان را در سرزمین حرم غصب نکردند و تصمیم نگرفتند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و مسلمانان را در سرزمین حرم بکشند؟ پس چه چیز باعث شده که حرمتها و قداستها به یکباره این همه مهم شود و شکستن حرمت حرم، جرم و جنایت به حساب بیاید؟ شکی نیست که این غوغای مشرکین، صرفاً ادعاهایی بود که رسوایی و بدبختی و سرافکندگی خودشان را به دنبال داشت.
پس از این رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آن دو اسیر را آزادکرد و دیه – خونبهای – مقتول را نیز پرداخت نمود.[13]
اینها، سریهها و غزواتی است که پیش از جنگ بدر اتفاق افتاد؛ در هیچ یک مالی غصب نشد و کسی بناحق کشته نشد مگر پس از اینکه کرز بن جابر فهری مرتکب آن جنایات شد؛ بنابراین مشرکان، آغازگر جنگ بودهاند و این علاوه بر جنایاتی بود که پیشتر در حق مسلمانان مرتکب شده بودند. پس از سریه عبدالله بن جحش رضی الله عنه بر وحشت مشرکان افزوده شد و خطر حقیقی در برابر چشمانشان مجسم گردید و آنچه احتمال میدادند، به چشم سردیدند و دریافتند که مدینه با تمام قوا بیدار و درکمین است و همه حرکتهای تجاریشان، تحت نظر مسلمانان است و مسلمانان تقریباً تا 300 میل راه، توان هجوم و حمله را دارند و میتوانند بکشند و اسیر کنند و اموال آنها را نیز به غنیمت ببرند و بدون خسارت جانی و مالی بازگردند.
مشرکان یقین کردند که راه تجارتی شامشان برای همیشه ناامن و خطرناک شده است، اما به جای اینکه بفهمند و به هوش بیایند و همانند جهینه و بنی ضمره راه صلح و دوستی را در پیش بگیرند، بر بغض و حسدشان افزوده شد و بزرگان و سرآمدانشان، بر اجرای تهدیدات و وعیدهایشان مصممتر شدند. آری؛ آنها قبلاً تهدید کرده بودندکه با مسلمانان در داخل خانههایشان خواهند جنگید و با همین تصور بودکه به جنگ بدر روی آوردند.
پس از ماجرای عبدالله بن جحش رضی الله عنه خداوند، جهاد را بر مسلمانان فرض کرد و در ماه شعبان سال دوم اینآیات نازل شد:
﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ١٩٠ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَيۡثُ أَخۡرَجُوكُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِيهِۖ فَإِن قَٰتَلُوكُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ كَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ ١٩١ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١٩٢ وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ ١٩٣﴾ [البقرة: 190- 193].
یعنی: «در راه خدا باکسانی که با شما سرجنگ دارند، بجنگید و تجاوز نکنید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد و آنان را هرجا یافتید، بکشید و از جایی که شما را بیرون کردند، بیرونشان کنید و فتنه، از قتل و کشتار بدتر است، اما با آنها در اطراف مسجد الحرام کارزار نکنید مگر آنگاه که آنان با شما (در آنجا) بجنگند. (در سرزمین حرم شما آغازگر جنگ نباشید، اما) اگر باشما جنگیدند و (آنان آغازگر جنگ بودند)، آنان را بکشید که سزای کافران، چنین است و اگر باز آمدند، خداوند، آمرزنده ومهربان است. با آنان بجنگید تا فتنه نابود گردد و دین خدا حاکم گردد. اگر باز آمدند، (دست از آنان بردارید، زیرا) عداوت و دشمنی جز برستمگران (روا) نیست».
پس از این طولی نکشید که خداوند، آیاتی نازل کرد که در آن روش جنگ را آموزش داد و مسلمانان را به جهاد تحریک کرد و احکام جهاد را به روشنی بیان نمود.
﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرۡبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَثۡخَنتُمُوهُمۡ فَشُدُّواْ ٱلۡوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّۢا بَعۡدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّىٰ تَضَعَ ٱلۡحَرۡبُ أَوۡزَارَهَاۚ ذَٰلِكَۖ وَلَوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَاْ بَعۡضَكُم بِبَعۡضٖۗ وَٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٤ سَيَهۡدِيهِمۡ وَيُصۡلِحُ بَالَهُمۡ ٥ وَيُدۡخِلُهُمُ ٱلۡجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمۡ ٦ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ ٧﴾ [محمد: 4- 7].
یعنی: «آنگاه که رویاروی کافران قرار گرفتید، پس بزنید گردنهایشان را و همچنان ادامه دهید تا ضعیف شوند؛ آنگاه (اسیران) را محکم ببندید و پس از آن یا بر آنان منت بگذارید و آزادشان کنید و یا با گرفتن فدیه رهایشان نمایید تا جنگ تمام شود؛ این، حکم خداست؛ اگر خداوند، میخواست از آنها انتقام میگرفت؛ اماخداوند میخواهد بعضی ازشما را به بعضی بیازماید، آنانی که در راه خدا کشته میشوند، هرگز اعمالشان نابود نخواهد شد و خداوند، به زودی آنها را راهنمایی میکند و اعمال آنها را نیک میگرداند و آنان را در بهشتی داخل خواهدکرد که آن را به ایشان معرفی کرده است. ای مؤمنان! اگر دین خدا را یاری کنید، خداوند شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میگرداند».
سپس خداوند، بزدلانی را سرزنش و نکوهش فرمود که ازشنیدن فرمان جهاد به وحشت میافتند و میترسند؛ چنانچه میفرماید:
﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَوۡلَا نُزِّلَتۡ سُورَةٞۖ فَإِذَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ مُّحۡكَمَةٞ وَذُكِرَ فِيهَا ٱلۡقِتَالُ رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ نَظَرَ ٱلۡمَغۡشِيِّ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ﴾ [محمد:20].
یعنی: «آنگاه که سورهای واضح نازل میشود و در آن فرمان کارزار ذکر میشود، بیماردلان را میبینی که همچون کسی به تو نگاه میکنند که در آستانه مرگ قرار گرفته و به سبب (سکرات) موت، بیهوش افتاده است».
فرض شدن جهاد و تشویق به جنگ و قتال و دستور آمادگی برای جنگ، دقیقاً نیاز روز مسلمانان و از مسائلی بود که اوضاع و احوال اقتضا میکرد و اگر- به فرض محال- غیر از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم هر فرد آگاه و جنگاوری بود و شرایط را به دقت بررسی میکرد، قطعاً به سپاهیانش همین دستورات را میداد؛ پس چه رسد به خدای دانا و متعال؛ زیرا شرایط چنان بود که باید برخوردی آشکارا و خونین بین حق و باطل بوجود میآمد.
سریه عبدالله بن جحش رضی الله عنه ضربهای سخت، بر پیکر غرور و تعصب مشرکان وارد ساخت و دل آنان را به درد آورد؛ چنانکه گویی از شدت ناراحتی روی آتش، به این رو و آن رو میشدند. از آیات فرمان جهاد، به روشنی پیدا بود که به زودی جنگی خونین شعله ور میگردد و فتح و پیروزی نهایی از آن مسلمانان است. دقت کن که خداوند چگونه به مسلمانان دستور میدهد که مشرکان را از همان جایی بیرون کنند که آنها، مسلمانان را بیرون کردند.
در این آیات همچنین احکام چگونگی برخورد با اسرای جنگی را به فرمانده غالب و پیروز آموزش میدهد و نیز دستور میدهد به اندازهای به ریختن خون دشمن ادامه دهندکه دشمن، ضعیف شود و جنگ پایان یابد.
همه اینها نشانهها و بشارتهایی بود دال بر پیروزی و غلبه مسلمانان در پایان جنگی قریب الوقوع؛ اما این مطلب را باکنایه مطرح کرد تا حماسه و شور و عشق جهاد و جانفشانی در راه خدا، در وجود مردان افزوده گردد. در همین روزها یعنی شعبان سال دوم هجری برابر با فوریه 624 میلادی فرمان رسید که قبله از بیت المقدس به کعبه تغییر یابد که این نیز به جای خود نوعی پاکسازی و جدا سازی مسلمانان اصلی از افراد سست ایمان و یهودیان و منافقان بودکه در صفوف مسلمانان راه یافته بودند تا تزلزل و شک و تردید ایجاد کنند و آنها را به آنچه قبلاً بودند برگردانند. آری، اینگونه خداوند صفوف مسلمانان را پاکسازی کرد و بسیاری از فریبکاران و خائنان را از داخل صفوف مسلمانان بیرون کشید. در تحویل قبله اشارات زیبا و نیکویی است؛ از جمله: شما ای مسلمانان! وارد مرحله جدیدی شدیدکه تنها پس از آن به پایان میرسد که قبله خود را فتح کنید! آیا عجیب نیست که قبله ملتی به دست دشمنانشان باشد؟
پس ازاین دستورات و اشارات، بر نشاط مسلمانان افزوده شد و شوقشان بر جهاد در راه خدا چند برابر گردید و بدین سان شیفته رویارویی با دشمنانشان در میدان جنگی سرنوشت ساز گردیدند.
[1]. سنن ابی داود(2/154)
[2]. ابوداوود باب خبرالنضیر
[3]. نگا: صحیح البخاری 2/655، 656، 916، 924.
[4]. صحیح بخاری،کتاب المغازی، ج 2، ص 563.
[5]. رحمه للعالمین(1/116).
[6]. صحیح بخاری (1/404)؛ صحیح مسلم (2/280).
[7]. جامع الترمذی (2/130).
[8]. تاریخ نویسان، آن دسته از حرکتهای رزمی را که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شخصاً در آن حضور داشتهاند، خواه جنگی رخ داده باشد یا نه، غزوه نامیدهاند و جنگهایی را کهآن حضرت یکی از فرماندهانش را اعزام نموده، «سریه» نام نهادهاند.
[9]. عیص: نام مکانی است در فاصله ینبع ومروه درکرانه دریای سرخ
[10]. رجوع شود به المواهب اللدنیه 1/75 و شرح آن که توسط زرقانی نوشته شده است.
[11]. بواط و رضوی دو کوه فرعی از رشته کوههای جهینه اندکه در کنار مسیر شام و 48 میلی مدینه قرار گرفتهاند.
[12]. عشیره مصغره است و نیز گفته شده عشیراء با الف کشیده، نام مکانی است درنواحی ینبع
[13]. تفصیل این سریهها و غزوات را از زادالمعاد 2/83 تا 85 و ابن هشام 1/561 تا 605 و رحمه للعالمین 1/115، 116، 215، 216 و 468 تا 470 برگرفتهایم. درمصادر تاریخی و در ترتیب غزوات و سریهها و تعیین تعداد افرادی که بیرون میشدند، اختلافاتی وجود دارد؛ اما ما تحقیقات علامه ابن قیم و علامه منصور پوری را صحیحتر و به واقعیت نزدیکتر یافتیم، به همین دلیل بیشتر از این دو مأخذ استفاده کردیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر