مبحث سوم
زندگي اجتماعي
عليt و اهتمام او به امر به معروف و نهي از منكر
اوّل: دعوت به توحيد و مبارزه با شرك
ترديدي نيست كه سراسر زندگي عليبن ابيطالبt به دعوت توحيدی و آشناكردن مردم با مفاهيم ايمان و با اعتماد و توكل به خداوند و ترس از خداوند متعال و معرفی خداوند با نامهای والا و صفات أعلی آباد بود و با همه انواع و صورتهاي شرك مبارزه مینمود و در اثنای توجیه و تعلیم و تربیت مردم بر توحيد خالص و مبارزه با همه اشکال مختلف شرك سخنانی دارد.
1- این فرمایش حضرت علیt که می فرماید: «لایرجون عبد إلاّ ربه ولا یخافنّ أحدٌ إلاّ ذنبه»
هيچ بندهاي اميدوار نباشد مگر به پروردگارش و جز از گناهان خود از چیزی دیگر بیمناک نباشد[1]، اين سخن امام بهترين و بليغ ترين وكاملترين سخن است، زیرا كه اميد و آرزو، همیشه برای دستیابی به خیر و خوبي است و ترس و هراس از شر و بدي است و بنده به سبب گناهانش به دام شر و بدی گرفتار میشود، خداوند متعال میفرمايد:
ﭽ ﯽ ﯾ ﯿ ﰀ ﰁ ﰂ ﰃ ﰄ ﰅ ﰆ ﰇ ﭼ
(شوري/30).
آنچه از مصائب و بلا به شما ميرسد، به خاطر كارهائي است كه خود كردهايد. تازه خداوند از بسياري (از كارهاي شما) گذشت ميكند (كه شما از آنها توبه نمودهايد ويا با كارهاي نيك آنها را از نامهاعمال زدوده و پاك كردهايد).
بنابراین انسان وقتیکه به کسی اميدوار است، خواهان خير و نیکی است و میخواهد شر و بدي از او دفع شود و يقين دارد همه نعمتها را خداوند میبخشد و تنها اوست كه گرفتاريها را بر طرف و مشكلات را حل ميكند. خداوند میفرمايد:
ﭽ ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖ ﭗ ﭘ ﭙﭚ ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠﭡ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥ ﭦ ﭧﭨ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭼ (يونس/107)
اگر خداوند زياني به تو برساند، هيچ كس جز او نميتواند آن را برطرف گرداند و اگر بخواهد خيري به تو برساند، هيچ كس نميتواند فضل و لطف او را از تو برگرداند. خداوند فضل و لطف خود را شامل هركس از بندگانش كه بخواهد ميكند (و كسي نميتواند مانع آن گردد) و او داراي مغفرت و مهر فراوان است.
و میفرمايد:
ﭽ ﯛ ﯜ ﯝ ﯞ ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣﯤ ﯥ ﯦ ﯧ ﯨ ﯩ ﯪ ﯫﯬ ﯭ ﯮ ﯯ ﯰ ﭼ (فاطر/2)
خداوند (درِ خزائن) هر رحمتي را براي مردم بگشايد، كسي نميتواند (آن را ببندد و) از آن جلوگيري نمايد و خداوند هر چيزي را كه باز دارد و از آن جلوگيري كند، كسي جز او نميتواند آن را رها و روان سازد و او توانا و كار بجا است. (لذا نه در كاري در ميماند و نه كاري را بدون حکمت انجام ميدهد).
اميد، مقارن و همراه با توكل است و در کنار هم ذکر میشوند، چون کسي كه توكل ميكند، به اميد رسيدن به منفعت و دفع ضررهاست و توكّل به كسي يا چيز ديگري به غیر از الله جايز نيست، همانگونه که خداوند متعال میفرمايد:
ﭽ ﭼ ﭽ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈ ﮉ ﮊﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ﮏ ﮐ ﭼ (آل عمران /160).
اگر خداوند شما را ياري كند (همان گونه كه در جنگ بدر ياري كرد) هيچ كس بر شما چيره نخواهد شد و اگر خوارتان گرداند (و دست از ياريتان بردارد، همان گونه كه در جنگ احد چنين شد) كيست كه پس از او شما را ياري دهد؟ و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند و بس.
و میفرمايد: ﭽﮌ ﮍ ﮎ ﮏ ﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔ ﮕ ﮖ ﮗ ﮘ ﮙ ﮚ ﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﮟ ﭼ (توبه/59)
یعنی: اگر آنان بدانچه خدا و پيغمبرش بديشان دادهاست (و قسمت ايشان كردهاست) راضي ميشدند و ميگفتند: (دستور) خدا ما را بسنده است و خداوند از فضل و احسان خود به ما ميدهد و پيغمبرش (بيش از آنچه به ما داده است اين بار به ما عطاء ميكند، و) ما (به فضل و بخشايش پروردگار خود چشم دوخته و) تنها رضاي خدا را ميجوئيم، (اگر چنين ميگفتند و ميكردند، به سود آنان بود).
همچنین میفرمايد:
ﭽ ﯶ ﯷ ﯸ ﯹ ﯺ ﯻ ﯼ ﯽ ﯾ ﯿ ﰀ ﰁ ﰂ ﰃ ﰄ ﰅ ﰆ ﰇ ﭼ (آل عمران /173).
آن كساني كه مردمان بديشان گفتند: مردمان (قريش براي تاختن بر شما دست به دست هم دادهاند و) بر ضدّ شما گرد يكديگر فراهم آمدهاند، پس از ايشان بترسيد، ولي (چنين تهديد و بيمی به هراسشان نينداخت؛ بلكه برعكس) بر ايمان ايشان افزود و گفتند: خدا ما را بس و او بهترين حامی و سرپرست است.
آنان گفتند: الله تعالی ما را كافي است، يعني در دفع بلا و گرفتاري تنها او برای ما بس است و به آنان دستور داده شده كه بگويند: در عطاي نعمتها و به دست آوردن هر خیر و خوبی و در دفع و دور ساخن شر و آفت و بدیها خداوند ما را كافي است و به كسي ديگر نيازي نداريم و هر كس بر غير خدا توكل كند و اميد به غير او داشته باشد خداوند او را به حال خود رها ميكند و از لطف وياري او محروم میگردد، خداوند متعال میفرمايد:
ﭽ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈ ﮉﮊ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ﮏﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔ ﭼ (عنكبوت/41).
كار كساني كه جز خدا، (اشخاص و اصنام و اشيائي را به دوستي برگرفتهاند و از ميان آفريدگان، براي خود) سرپرستاني برگزيدهاند، همچون كار عنكبوت است كه (براي حفظ خود از تارهاي ناچيز) خانهاي برگزيده است (بدون ديوار و سقف و در و پيكري كه وي را از گزند باد و باران و حوادث ديگر در امان دارد). بيگمان سستترين خانهها خانه و كاشانه عنكبوت است، اگر (آنان از سستي معبودها و پايگاههائي كه غير از خدا برگزيدهاند باخبر بودند، به خوبي) ميدانستند (كه در اصل بر تار عنكبوت تكيه زدهاند).
و فرمود:
ﭽ ﭳ ﭴ ﭵ ﭶ ﭷ ﭸ ﭹ ﭺ ﭻ ﭼﭽ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﭼ (مريم/81-82.)
(اين گونهافراد) به جز خدا، معبودهائي براي خود برگزيدهاند تا اين كه چنين معبودهائي مايه عزّت و احترام (دنيوي و اخروي) ايشان گردند. (در دنيا در رفع مشكلات ياريشان دهند و در آخرت برايشان شفاعت و ميانجيگري كنند). نه چنين است (كه ميانديشند. روز قيامت) معبودهائي را كه ميپرستند، عبادت ايشان را انكار خواهند كرد و دشمن آنان خواهند شد.
و میفرمايد:
ﭽ ﭗ ﭘ ﭙ ﭚ ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥ ﭦ ﭧ ﭼ (حج/31)
یعنی: كسي كه براي خدا انبازي قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ايمان به حضيض كفر) از آسمان فرو افتاده است (و به بدترين شكل جان داده است) و پرندگان (تكّههاي بدن) او را ميربايند، يا اين كه تندباد او را به مكان بسيار دوري (و دره ژرفي) پرتاب ميكند (و وي را آن چنان بر زمين ميكوبد كه بدنش متلاشي و هر قطعهاي از آن به نقطهاي پرت ميشود).
و میفرمايد: ﭽ ﮌ ﮍ ﮎ ﮏ ﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔ ﮕ ﭼ (اسراء /22)
(اي انسان! ) با الله تعالی، خداي ديگري قرار مده (و معبود خود مدان و به فرياد مخوان) كه نكوهيده و زبون شوي.
و خداوند متعال به نقل از ابراهیم خليل میفرمايد:
ﭽ ﭧ ﭨ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ ﭮﭯ ﭰ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵ ﭶ ﭷ ﭸ ﭹ ﭺ ﭻ ﭼ ﭽ ﭾ ﭿ ﮀﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﭼ
(عنکبوت/17)
(ابراهيم بديشان گفت:) شما غير از خدا بتهائي را هم ميپرستيد (كهآنها را با دست خود ميتراشيد و ميسازيد) و دروغي را به هم ميبافيد (و ميگوئيد: اينها معبودهاي ما بوده و وسيله تقرّب به خدايند). به جز خدا، كساني را ميپرستيد که توانائي روزي رساندن به شما را ندارند و روزي را از پيشگاه خدا بخواهيد و او را بندگي و سپاسگزاري كنيد، (و بدانيد كه سرانجام براي حساب و كتاب و سزا و جزا) به سوي او برگردانده ميشويد.
بنابراین هر کس برای غیر خدا کاری انجام دهد، به امید اینکه از جانب او سود و منفعتی عاید او گردد، زیانکار خواهد بود، همانگونه که خداوند متعال میفرمايد:
ﭽ ﭶ ﭷ ﭸ ﭹ ﭺ ﭻ ﭼ ﭽ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈﮉ ﮊ ﮋ ﮌ ﮍ ﭼ (نور/39)
كافران اعمالشان به سرابي ميماند كه در بيابان بيآب و علفي شخص تشنهاي آن را آب پندارد. امّا هنگامی كه به سراغ آن رود، اصلاً چيزي نيابد، مگر خدا را كه (او را بميراند و) به حساب او برسد و سزاي (عمل) وي را به تمام و كمال بدهد. خداوند در حسابرسي سريع است (و محاسبه بندهاي او را از محاسبه بنده ديگر باز نميدارد).
و میفرمايد:
ﭽﯤ ﯥ ﯦ ﯧﯨ ﯩ ﯪ ﯫ ﯬ ﯭ ﯮ ﯯ ﯰﯱ ﯲ ﯳ ﯴ ﯵ ﯶ ﯷﯸ ﯹ ﯺ ﯻ ﯼ ﯽ ﭼ (ابراهيم/18)
وصف حال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند [این گونه است] اعمالشان مانند خاکستری است که در یک روز توفانی، تند بادی بر آن بوزد [و آن را به صورتی که هرگز نتوان جمع کرد، پراکنده کند] آنان نمی توانند از اعمال خیری که انجام داده اند، چیزی [برای ارائه به بازار قیامت جهت کسب ثواب و پاداش] به دست آورند؛ این است آن گمراهی دور.
ومیفرمايد: ﭽ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵ ﭶ ﭷ ﭸ ﭹ ﭺ ﭻ ﭼ (فرقان/23)
ما به سراغ تمام اعمالي كه (به ظاهر نيك بوده و در دنيا) آنان انجام دادهاند ميرويم و همه را همچون ذرّات غبار پراكنده در هوا ميسازيم (و ايشان را از اجر و پاداش آن محروم ميكنيم. چرا كه نداشتن ايمان، موجب محو و نابودي احسان و بياعتبار شدن اعمال خوب انسان ميگردد).
و میفرمايد:
ﭽ ﮊ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ﮏﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔﮕ ﮖ ﮗ ﮘ ﮙ ﮚﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﮟ ﮠ ﭼ (قصص/88.)
همراهالله معبود ديگري را به فرياد مخوان. جز او هيچ معبود ديگري وجود ندارد. همه چيز جز ذات او فاني و نابود ميشود. فرماندهي از آن او است و بس و همگي شما به سوي او برگردانده ميشويد (و به حساب و كتاب اقوال و اعمالتان رسيدگي ميكند و در ميانتان داوري خواهد كرد).
در تفسير اين آيه گفته شده: تمام اعمال بندگان نابود میشود و باطل به شمار میرود جز اعمالي كه به خاطر رضاي خداوند انجام میدهند. بنابراين هر عمل و تلاشي كه براي غير خدا و به اميد غیر او انجام دهند باطل است وتلاششان بيهوده است كه گاهي با باور قلبي به غير الله پناه میبرند و از غير الله كمك میطلبند و اين يكي از انواع عبادت و استعانت از غيرالله تعالی است، همانگونه که در سورهی فاتحه میخوانیم:
ﭽ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥ ﭦ ﭼ: (فقط تو را عبادت میكنيم و فقط از تو استعانت وياري میطلبيم)
و میفرمايد:
ﭽ ﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔ ﮕ ﮖ ﮗ ﮘ ﮙ ﮚﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﮟ ﮠ ﮡ ﭼ (هود /123).
(آگاهي از) غيب آسمانها و زمين ويژه خدا است و كارها يكسره بدو برميگردد (و امور جهان به فرمان او ميچرخد)، پس او را بپرست و بر او تكيه كن و (بدان كه) پروردگارت از چيزهائي كه ميكنيد بيخبر نيست.
و میفرمايد: ﭽ ﭫ ﭬ ﭭ ﭮ ﭯ ﭰ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵ ﭶ ﭷ ﭼ (رعد/30)
بگو او پروردگار من است. جز او خدائي نيست. بر او توكّل كردهام و بازگشت من به سوي او است.
با توجه به آيات فوق و ديگر آيات قرآن، روشن است كه: هر خير و نعمتي كه به انسان میرسد از جانب الله است و هر بدي و مصيبت و مشكلي هم كه از انسان دفع میشود، خداوند دفع ميكند. خداوند مشكلات و گرفتاريها را برطرف ميكند و هرگاه مشكلي حل و يا گرفتاري با استفاده از اسباب و وسايل و توسط بندهاي از بندگان برطرف شود، بديهي است كه خالق و بوجود آورندهی تمام اسباب خداوند است، خواه آن اسباب به صورت مستقيم و با اختيار و ارادهی خود مخلوقات باشد مانند حركت فرشته و پری و انسانها و حيوانات و يا حركت طبيعي كه خداوند در موجودات بی جان قرار داده و حركتي ناخواسته بوسيله بادها و امواج دريا و سيلابها و غیره صورت گيرد كه خداوند خالق همه اين حركتهاست، چون هيچ تغيير و تحوّل و نيرويي نيست مگر از جانب و توسط خداوند تعالي[2] هر چه بخواهد و اراده کند همان میشود و هر چه نخواهد نمیشود، لذا بايد همه اميدها متوجه خداوند متعال باشد، فقط بر او توكل كنيم و همه چیز را تنها از او طلب کنیم، چون هر چه او بخواهد و آسان كند، شدنی و آسان خواهد بود، گرچه مردم و مخلوقات نخواهند و اگر الله كاري نخواهد صورت گيرد، اگر تمام مردم جمع شوند و راغب به انجامش باشند، هرگز انجام نخواهد گرفت.[3]
اينها برخي از مفاهيم سخن اميرمؤمنان بود كه فرموده بود: «كسي به جز پروردگارش اميدوار نباشد» و در توضيح جملهی دیگر اميرمؤمنان علي كه میفرمايد: «بنده نبايد جز از گناهان خود از چيزي دیگر بیمناک باشد و بترسد» بايد گفت: خداوند میفرمايد:
ﭽ ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖﭗ ﭘ ﭙ ﭚ ﭛ ﭜ ﭝ ﭞﭟ ﭼ (اعراف/131).
ولي (آنان نه تنها پند نگرفتند، بلكه) هنگامیكه نيكي و خوشي بديشان دست ميداد (كهاغلب هم چنين بود) ميگفتند: اين به خاطر (استحقاق و امتيازي است كه بر ساير مردمان داريم و ناشي از ميمنت و مباركي) ما است.
خداوند متعال واضح و روشن بیان فرموده كه هر خوبي و نيكي اي كه به انسان میرسد از جانب خداوند به بندگانش عطا میشود و بديها و گرفتاريهايي كه به آنان میرسد به سبب گناهانشان است و به همين دليل خداوند متعال میفرمايد:
ﭽﯫ ﯬ ﯭ ﯮ ﯯ ﯰﯱ ﯲ ﯳ ﯴ ﯵ ﯶ ﯷ ﯸﭼ
(انفال/33).
خداوند تا تو در ميان آنان هستي ايشان را عذاب نميكند (به گونهاي كه آنان را ريشهكن و نابود سازد. چرا كه تو رَحْمَة لِلْعالَمين بوده و آنان را به سوي حق فرا ميخواني و اميدواري كه آئين اسلام را بپذيرند و راه رستگاري در پيش گيرند) و همچنين خداوند ايشان را عذاب نميدهد در حالي كه (برخي از) آنان طلب بخشش و آمرزش مينمايند (و از كرده خود پشيمانند و از اعمال ناشايست خويش توبه ميكنند).
خداوند متعال در اين آيه خبر داده كه استغفاركنندگان را عذاب نميكند، چون استغفار و طلب بخشش گناهان از جانب بنده، گناهان را پاک میکند و عذاب الهی را دفع ميكند، رسولالله ص فرمودهاست: «مَن أكثرَ الاستغفار، جعلَ اللهُ لهُ مِن كلِّ همٍّ فَرجَاً و مِن كلِّ ضیقٍ مَخرجاً و رزقَهُ من حيثُ لایحسبُ »[4]: (هر كس زیاد استغفار كند، خداوند او را از هر اندوهي نجات میدهد و برای هر مصيبت و گرفتاري راه نجاتي برایش قرار خواهد داد و او را از جايي روزي میدهد كه گمان نكند).
خداوند متعال میفرمايد:
ﭽ ﮠ ﮡ ﮢ ﮣﮤ ﮥ ﮦ ﮧ ﮨ ﮩ ﮪ ﮫ ﮬ ﮭ ﮮ ﮯ ﮰ ﮱ ﯓ ﯔ ﯕ ﯖ ﯗ ﯘ ﯙ ﯚ ﯛ ﯜﯝ ﯞ ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ ﯤ ﯥ ﯦ ﭼ
(هود/2-3).
(اي پيغمبر! بديشان بگو:) اين كه جز خدا را نپرستيد. بيگمان من از سوي خدا بيم دهنده (كافران به عذاب دوزخ) و مژده دهنده (مؤمنان به نعمت بهشت) هستم. اين كه از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد و به سوي او برگرديد كه خداوند (به سبب استغفار صادقانه و توبه مخلصانه) شما را تا دم مرگ به طرز نيكوئي (از مواهب زندگي اين جهان) بهرهمند ميسازد و (در آخرت برابر عدل و داد خود) به هر صاحب فضيلت و احساني (پاداش) فضيلت و احسانش را ميدهد. اگر هم پشت بكنيد، من بر شما از عذاب روز بزرگي (كه روز قيامت است) بيمناكم.
خداوند در اين آيه توضيح داده است كه هر كس در حقيقت موحّد باشد و از گناهانش طلب مغفرت و استغفار كند، خداوند او را تا مدتي معين از زندگي سعادتمندانهاي بهره مند میگرداند و هر كس بعد از آن، اعمال خير انجام دهد، خداوند از فضل وكرم خود به او بيشتر میدهد، در روايت آمده: «شيطان میگويد: من مردم را با گناهان هلاك كردم و آنها مرا با لاإلهالا الله و استغفار نابود كردند، وقتي وضعيت را به اين صورت ديدم، هوا پرستي و بدعتها را در ميانشان پخش كردم، در نتيجه آنها گناه میكنند و توبه نمیكنند، چون تصور میكنند كارهاي خوب و اعمال نيك انجام میدهند[5].
عمر بن عبدالعزيز میگويد: هيچ مصيبت و گرفتاري دامن گير انسان نمیشود مگر به سبب گناه و بر طرف نمیشود مگر با توبه از گناهان. به همين دليل خداوند متعال میفرمايد:
ﭽ ﯶ ﯷ ﯸ ﯹ ﯺ ﯻ ﯼ ﯽ ﯾ ﯿ ﰀ ﰁ ﰂ ﰃ ﰄ ﰅ ﰆ ﰇ ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖ ﭗ ﭘ ﭙ ﭚ ﭛﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥ ﭦ ﭧ ﭨ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ ﭼ
(آل عمران/173-175).
همان كسانى كه [برخى از] مردم به ايشان گفتند: «مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمدهاند؛ پس، از آن بترسيد.» و[لى اين سخن] بر ايمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است.» (١٧٣) پس با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از ميدان نبرد] بازگشتند، در حالى كه هيچ آسيبى به آنان نرسيده بود، و همچنان خشنودى خدا را پيروى كردند، و خداوند داراى بخششى عظيم است. (١٧٤) در واقع، اين شيطان است كه دوستانش را مىترساند؛ پس اگر مؤمنيد از آنان مترسيد و از من بترسيد. (١٧٥)
خداوند متعال در اين آيات مؤمنان را از اینکه از طرفداران و دوستان شيطان بترسند و نسبت به قدرت آنها بیم و هراسی به دل راه دهند، نهي ميكند و به ما دستور میدهد كه فقط از خداوند متعال بترسيم و لازمهی ترس از خداوند اين است كه به هر چه فرمان و دستور میدهد عمل كنيم و از تمام محرّمات و آنچه نهي ميكند دوری کنیم و باز آييم و از گناهانمان طلب مغفرت و توبه كنيم، اينگونه بلا و گرفتاري از ما دفع میشود و میتوانيم بر دشمنان پيروز شويم، به همين دليل اميرمؤمنان عليt میفرمايد: «بنده فقط بايد از گناهانش بترسد» و اگر مخلوقي بر او چيره شود، به سبب گناهانش چيره شده، بنابراين بايد بسیار از الله تعالی بترسد و از گناهاني كه به سبب آنها به مشكلات و مصيبتهايي گرفتار شده است، توبه كند. در روايت آمده: خداوند متعال میفرمايد: من الله و شاهنشاهم و دلها و پيشاني آنها به دست من است. لذا هر كس از من اطاعت كند، بر او رحمت میفرستم و هر كس نافرماني كند، بر او خشم و غضبم را فرو میآورم. بنابراين به اسباب و عواملی كه در اختيار شاهان است سرگرم نشويد و از من الله تعالی اطاعت كنيد، دلهايشان را نرم ميكنم.[6]
2- علي t اسماء و صفات خداأ را به مردم معرفی میکند
خداوند متعال در مورد اسمای حسنی و صفات والای خود میفرمايد:
ﭽ ﰊ ﰋ ﰌ ﰍ ﰎ ﰏ ﰐ ﰑ ﰒ ﰓ ﭼ (محمد/19)
یعنی: بدان كه قطعاً هيچ معبودي به حق جز الله وجود ندارد. براي گناهان خود و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه.
بنابراين هر كس خداوند را بیشتر و بهتر بشناسد، از او بيشتر بيم دارد و میترسد، خداوند متعال میفرمايد:
ﭽ ﯞ ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣﯤ ﭼ (فاطر/28).
تنها بندگان دانا و دانشمند، از خدا، ترس آميخته با تعظيم دارند.
قرآن كريم توضيح داده كه شناخت اسمها و صفات خداوند يكي از بزرگترين وسیلهها و عاملی براي افزایش و تقويت و ثبات ايمان است و شناخت اسمها و صفات خداوند هر سه نوع توحيد (ربوبيت، الوهيت و اسما و صفات) را در بر میگيرد و در حقيقت اين انواع توحيد روح، هدف و اصل ايمان است و هر اندازه شناخت و آشنایی انسان نسبت به اسمها و صفات خداوند بيشتر باشد، ايمانش قويتر ويقين او پختهتر میشود.[7]
خداوند متعال میفرمايد:
ﭽ ﭳ ﭴ ﭵ ﭶ ﭷﭸ ﭹ ﭺ ﭻ ﭼ ﭽﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﭼ (اعراف/180).
خدا داراي زيباترين نامها است (كه بر بهترين معاني و كاملترين صفات دلالت مينمايند. پس به هنگام ستايشيزدان و درخواست حاجات خويش از خداي سبحان) او را بدان نامها فرياد داريد و بخوانيد و كساني كه در نامهاي خدا به تحريف دست مييازند، ترک کنید (و واژههائي به كار ميبرند كه از نظر لفظيا معني، منافي ذات يا صفات خدا است)، آنان كيفر كار خود را خواهند ديد.
همچنین میفرمايد:
ﭽ ﮊ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ﮏﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔ ﮕ ﮖﮗ ﭼ (اسراء/110).
یعنی: بگو: (خدا را) با ندای « الله »يا « رحمن » به كمك طلبيد (فرقي نميكند و خدا را به نامها و صفات متعدّد به فرياد خواندن، مخالف توحيد نيست) خدا را به هر كدام (از اسمای حُسني) بخوانيد (مانعي ندارد و تعداد اسما نشانه تعدّد مُسمینيست و) او داراي نامهاي زيبا است (كه هر يك مُعرِّف كاري از كارها و بيانگر زاويهاي از كمالات يزدان جهان است.
در صحيحين از پيامبر ص روايت است كه فرمود: «إن لله تسعة و تسعين اسما مئة إلا واحدة مَن أحصاها دخل الجنّة»: (همانا خداوند دارای نود و نُه نام است که هر كس آنها را حفظ كند و ذكر نمايد وارد بهشت میشود.)[8]
يعني نامها را حفظ كند و معاني آنها را بفهمد و به آنها اعتقاد داشته باشد و خدا را با آنها عبادت و پرستش کند، وارد بهشت میشود. ناگفته پيداست كه فقط مؤمنان وارد بهشت میشوند.[9]
به دلیل اهميت اين علم (شناخت اسما و صفات) اميرمؤمنان عليt میفرمايد: اي كسي كه به جستجوي علم هستي، بدان كه عالم و دانشمند سه نشانه دارد: الله تعالی را میشناسد و نسبت به او عالم و آگاه باشد و نیز به هر چه خداوند متعال دوست دارد آگاه باشد، از هر چه در نظر الله ناپسند است علم و آگاهی دارد.[10]
در وصف خداوند متعال میفرمايد: او آگاه به تمام مكانها، لحظهها و زمانهاست. اشياء را بر اصل و پايه سابق نيافريده و از روي نمونه و شبيه نساخته است، بلكه هر چه آفريده، خلقتش از خود خداوند بوده و هر چيز را به بهترين شكل و صورت و شايسته آفريده و در بلند مرتبه بودنش يكتا و بینظیر است، هيچ كس و هيچ چيز نمیتواند مانع كار خداوند شود و اطاعت بندگان و مخلوقات برايش سودي ندارد، به زودي خواستههاي نيازمندان و فريادكنندگاني را که او را به فریاد میخوانند اجابت ميكند، فرشتگان در آسمانها و زمين مطيع و فرمانبردار او هستند و علم و آگاهي او از مردگاني كه پوسيدهاند همانند علم و آگاهي او از افراد و موجودات زندهاي است كه سرگرم زندگي اند، آگاهي اش از آسمانهاي بالا همانند آگاهي اش از طبقات زيرين زمين است. از هر چيز آگاهاست، صداها او را حيران و زبانها او را مشغول نمیكنند، با تدبير و بينا و بر تمام امور آگاه است، زنده و پايدار است، پاك و بالاتر از اين است كه بتوانيم براي صفاتش كيفيت و چگونگي بيان كنيم.[11]
شخصی يهودي پيش اميرمؤمنان علي t آمد و پرسيد: پروردگار ما از چه زماني بوده؟ چهرهی امام تغيير كرد و گفت: هيچ چيز نبوده كه او بوده است، هستي وجود نداشته که او پایدار و برقرار بودهاست، بدون كيفيت و چگونگي وجود داشتهاست، هنوز گذشته و آينده در كار نبوده كه او بودهاست. همه چيز غير از او پايان پذير است و او هدف و پايان هر هدف و پايان است، آن يهودي بعد از شنيدن سخنان امام اسلام آورد.[12]
يكي از احاديثي كه علي از رسولالله ص روايت كرده است، حديث زير است. علي میگويد: رسولالله ص فرمود:
«إن الله رفيق يجب الرفق ويعطي علی الرفق ما لايعطي علی العنف»
(همانا خداوند رفيق (نرم و مهربان) است و نرم خويي را دوست دارد و با نرمی چيزهايي میدهد كه با تند خويي وخشونت نمیدهد.
قطعاً شناخت خداوند با اسمها و صفاتش و تامّل در معاني آن و ايمان به آنها موجب میشود بنده خداوند را دوست بدارد و تعظيمش كند و در نتيجه از دستورات خداوند فرمانبرداري كند و از هر چه نهي كرد دست بكشد و در مشكلات فقط به او پناه برد و در نيازها فقط از او بخواهد و در مصيبتهاي سخت او را به فرياد خواند و از او استعاثه كند و تمام عبادتهاي قلبي را فقط مختص او بداند و فقط براي او انجام دهد و به انجامش برساند.
3- اميرالمؤمنین عليt نعمتهايي را كه باید شکر و سپاسشان به جای آورده شود، معرفی نموده است.
اميرمؤمنان t در حاليكه نعمتهاي خداوند را به بندگان يادآوري میکند، میگويد: اي بندگان خدا، شما را به ترس و بیم از خداوند سفارش ميكنم كه براي شما مثالها زده و مدتهاي مشخصی برايتان تعيين كرده و به شما گوشهايي داده تا آنچه میگويد بفهميد و چشماني داده تا بدون پرده ببينيد و دلهايي داده تا نيرنگها و حيلهها را بشناسيد و هر چيز را تركيب و شكلي داده و برايش مدّت زمانی تعيين كرده است و بدانيد كه خداوند شما را بيهوده نيافريده و از شما غافل نيست و حتي نعمتهاي مورد نياز شما را به طور كامل به شما بخشيده و ملائكهی ثبت و ضبط اعمالتان و پاداش و سزا را در تمام احوال در كمين شما گذاشته است. لذا، اي بندگان خدا، از خدا بترسيد و برای طلب و درخواست از خدا كوشا باشيد و به انجام اعمال نيك مبادرت ورزيد كه شكم پرستيها قطع خواهد شد و لذتها تلخ خواهند گشت[13].
امير مؤمنان عليt مردم را به نزدیک شدن به خداوند و شكر نعمتهاي الهي تشويق میكرد و از توجّه و علاقه زیاد به لذتها و آرامش با آنها بر حذر میداشت و تشويق میكرد كه به آنچه نزد خداوند است اميدوار باشند و شكر نعمتهاي الهي را به جاي آورند تا خداوند نعمت بيشتري به آنها ارزانی بخشد و میفرمايد: اگر زندگي و نعمتها بر حسب مراد است خداوند متعال را شكر گوييد و در كنار آن ترس از خداوند را فراموش نكنيد و اگر با مشكلات روبرو شديد، خداوند را ذكر كنيد و به خداوند اميدوار باشيد كه خداوند به مسلمانان اعلان كرده كه كارهاي نيك انجام دهيد و وعده داده كه هركس شكر نعمتهايش را به جاي آورد، بر نعمتهايي كه داده خواهد افزود.[14]
علي t مردم را به تفكر و اندیشه در وجود خودشان و هستی دعوت و تشویق میکرد و فرموده: هر كس خویشتن را بشناسد، پروردگارش را میشناسد.[15] همانگونه که خداوند متعال میفرمايد:
ﭽ ﮝ ﮞ ﮟ ﮠ ﮡ ﮢ ﮣﮤ ﮥ ﮦ ﮧ ﭼ (ذاريات/20-21).
در زمين دلائل و نشانههاي فراواني است براي كساني كه ميخواهند به يقين برسند (و از روي دليل خداي را بشناسند و آثار قدرت او را ببينند). در خودِ وجود شما (انسانها، نشانههاي روشن و دلائل متقن براي شناخت خدا و پي بردن به قدرت او) است. مگر نميبينيد؟
4- توجه بسیار زیاد و حرصورزی عليt بر نابود كردن آثار جاهليت
علي بن ابي طالب t فرمود: رسولالله ص در مراسم تشییع جنازهای فرمود: «أيُّكم يطلق إلی المدينة فلايدع وثناً إلاّ كسره و لا قبراً إلا سوّاه و لاصور إلاّ لطخها»: (چه كسي از شما به مدينه میرود و هر بت و تندیسی یافت بشكند، هر قبری بالاتر از سطح زمین بود با زمين یکسان و برابرش كند و هر عكس و تصویری بود، نابود كند؟ علي گفت: من میروم، رسولالله ص فرمود: برو، علي رفت و بازگشت و گفت: اي رسول خداص بُتي در مدينه نگذاشتم مگر اينكه شكستم و قبري نگذاشتم مگر اينكه با خاك يكسان كردم و هيچ عكسی نگذاشتم مگر اينكه نابود كردم، سپس رسولالله ص فرمود: هر كس دوباره چيزي از اینها را ساخت (يعني بت، قبر و عكس) قطعاً بر آنچه بر محمد نازل شده كفر ورزيده است.[16]
بعد از اينكه علي t خلافت را به عهده گرفت، به ابوهياج اسدي گفت: «تو را براي انجام كاري روانه میکنم كه رسول خداص مرا فرستاد كه هيچ مجسمهاي نگذاري مگر اينكه نابود كني و هيچ قبري نگذاري مگر اينكه با زمين یکسان کنی».[17] (يعني قبرهاي ساخته شده را از هر كس كه باشد خراب و با زمين برابر كني) به اين ترتيب سيدنا علي دستور داد كه مجسمهها نابود شود و قبرهاي ساخته شده را خراب كنند.
بسياري اوقات علي به قبرستان میرفت تا از زيارت قبور پند و اندرز بگيرد، يك بار كنار قبرستاني ايستاد و گفت: اي صاحبان قبرها ما را از اخبارتان خبر دهيد، اخبار شما در ميان ما اين است كه زنان شما ازدواج كردند و اموال شما را تقسيم نمودند و در خانههايتان كسانی ديگر سكونت کردهاند و سپس گفت: سوگند به خدا! اگر حرف میزدند میگفتند: هيچ چيز را بهتر از تقوا و پرهیزکاری نيافتیم.
اميرمؤمنان علي t همواره میكوشيد توحيد، خالص و پاك بماند و اسباب و وسايلي كه منجر به شرك میشود قطع گردد، به همين دليل از اينكه قبرها را محل نماز خواندن و مسجد قرار دهند، مردم را بسیار بر حذر میداشت و هشدار میداد، چرا كه اين امر موجب میشود افرادي كه چنين كارهايي كنند به فتنه بيفتند و اين عمل عاملی برای پرستش مردهها شود و سيدنا عليt كساني را كه قبرها را مسجد و محل عبادت قرار میدهند به بدترين مخلوقات توصيف كرده و میفرمايد: بدترين مردم كساني هستند كه قبرها را مسجد قرار میدهند.[18]
اين سخن را عليt به پيروي از آن حديث رسولالله ص گفته كه فرمودهاست: «اشتدّ غضبُ الله علی قومٍ اتّخذوا قبور أنبيائهم مساجد»[19]: (خشم و غضب خداوند بر آن قومیكه قبرهاي پيامبرشان را مسجد قرار دادند، سخت و شديد است). غير از اين، احاديث ديگري نيز از پيامبر ص ثابت است.
در اينجا لازم به توضيح است كه هدف از زيارت قبور از ديدگاه حضرت رسول ص سه چيز است كه رسولالله ص بيان فرمودهاند، اوّل: پند و اندرز وعبرت گرفتن از مرگ. دوّم: دعاي خير براي مردگان. در هيچ يك از اين دو هدف شرعي چيزي وجود ندارد كه مؤيد اين باشد كه زائر به هدف برآورده شدن نيازهايش و نفع بردن به زيارت قبرها برود و هر كس با چنين نيّتي به زيارت قبور برود با پيامبرص و آداب زيارتي كهاز ديدگاهاسلام و علماي معتبر صحيح است، مخالفت كرده است.
ابن العربي در شرح اهداف سفر میگويد: يكي از سفرهاي مشروع و جايز اين است كه به قصد ديد و بازديد دوستان و برادران برويم. اين را در باب فضيلت كسي كه به ديدار برادر ديني زنده بیان کرده، امّا اگر وفات كرده بود، زيارت قبرش نيز جايز است تا با زيارت قبر وي به حال او ترحم كند (و با دعای خير و درود و سلام بر او) به او نفع برساند. امّا زيارت قبور به اين نيت كهاز ميّت و قبر نفعي برساند ويا مشكلش حل شود، بدعت و ناجايز است.[20]
حتّي اگر به زيارت قبر به نيّت حل مشكل و برطرف شدن نيازهايش برود، عين همان چيزي است كه پيامبرص از آن نهي كرده و نسبت به آن هشدار داده است، اين زماني بود كه اصحاب پيامبرص از او در خواست کردند كه برايشان مانند مشرکان « ذات انواط» قرار دهد، ابو واقد ليثي روايت ميكند وقتي رسولالله ص عازم جنگ حنين بود از كنار درختي عبور كرد كه «ذات انواط» نامیده میشد و مشركان اسلحههايشان را (به نیّت تبرّک) بر آن آويزان میكردند، اصحاب گفتند: اي رسولالله ص براي ما نيز همانند آنها درختي تعيين كن (تا اسلحههايمان را آويزان كنيم)، رسولالله فرمود: «سبحان الله هذا كما قيل لموسی اجعل لنا الهاً كما لهم آلهة و الذي نفسي بيده لتركبنّ سنة من كان قبلکم »[21]: (سبحان الله! اين دقيقاً همانند آن چيزي است كه به موسي گفته شد: براي ما معبودهایی قرار بده، همانطور كه آن مشرکان معبوداني دارند، سوگند به آنكه جانم در دست اوست، شما از راه و روش ملّتهای قبل از خود پيروي خواهيد نمود).
شيخ زروق پس از ذكر حديث فوق میگويد: علماي اسلام میگويند: تعظيم و بزرگداشت مكان، درخت و آثار و غیره به هيچ عنوان جايز نيست و احترام و بزرگداشت هر چيزي كه در عقايد و باورهاي عصر جاهليت مورد توجه و احترام بوده و گمان میكردند به وسيلهآنها شفاء مييابند و يا نيازهايشان برآورده میشود، جايز نيست و انحراف از عقيدهي پاك و صحيح اسلامیاست.1
سپس در ادامه مینويسد: این حديث دليلي است بر اينكه هر چه عبادات عصر جاهليت اصلي داشته ويا سبب دوام اعتقادات و عبادتهاي مشركان میشود اعم از اينكه چرمي، آهن، سنگي، ساختمان و آثار باستاني و امثال اينها باشد هيچ ارزشي ندارد و موجب هلاكت و انحراف است.[22]
شكي نيست كه قبر پرستي يكي از اصول اعتقادي عصر جاهليت بوده است و واضح است كه مشهورترين بتهايي كه عبادت میكردند «لات» و «منات» بوده است و اين دو، نام مردمان نيکوكاري بوده كه بعد از مرگشان تا جايي در احترام و بزرگداشتشان غلو كردند كه به جاي الله آنها را عبادت میكردند.[23]
در حقيقت اين حديث پيامبرص و عمل سيدنا علي t در حمايت از توحيد تأثير بسزایی داشته و براي ما روشن میشود كه آنچه از طرف برخي جاهلان مسلمان امروزه در قالب احترام و تعظيم قبرها و طواف به دور آنها و توسل به اموات انجام میشود، حرام و مخالف دستور خداوند و پيامبرص و عمل سيدنا علي t است، لذا بر علماي رباني و خدا پرستي كه به روز قيامت اميدوارند واجب است علي وار به پيامبر ص اقتدا كنند و تلاش كنند كه مردم تنها خداوند را عبادت و بندگي كنند و دلهايشان متوسل به خداوند واحد و قهّار باشد و با موانعي كه بر سر راه رسيدن به خداوند است با حكمت و موعظهی نيكو مبارزه كنند.
الف: زيارت مشروع قبرها
زيارت قبرها يكي از سنتهاي مجهول اسلامی است كه گروهي تلاش كردند مدام از شيوه صحيح زيارت قبور بيخبر بمانند، تا بدين وسيله بدعت و خرافات را در جهان اسلام رواج دهند و عدم راهنمايي و ارشاد و دعوت علماء و دعوتگران به تبیین شيوهی صحيح موجب شد تا راه و روشهاي نادرست زيارت قبور به عنوان عبادت معرفي شود.
در حقيقت هدف از زيارت قبور در اسلام اين است كه انسان به ياد مرگ و ارزش و پايان كار خود بيفتد ويقين كند كه به زودي جايگاه او در همين مكاني است كه اكنون زيارت ميكند و اين امر او را در عبادت و اطاعت خداوند متعال ياري میدهد و موجب میشود با ثبات و استواري بيشتري به عبادت روي آورد و خود را كنترل كند، بويژه زماني كه در عبادت سُست و بی نشاط باشد، تا به نحو شايستهاي به امور عبادي بپردازد و جايز است كه بر اموات سلام كنيم و برایشان دعاي خير و طلب مغفرت نمائيم، عايشه رضی الله عنها روايت ميكند: رسولالله ص آخر شبها به قبرستان بقيع میرفت و میگفت: «السّلام عليكم دارَ قومٍ مؤمنين و إنّا إن شاءَ الله بكم لاحقون، اللهمّ اغفر لأهل البقيع الغرقد»: (سلام بر شما سراي قوم مؤمنان و ما به خواست خداوند به شما خواهيم پيوست. پروردگارا! اهل بقيع غرقد را بيامرز).
عايشه در روايتي دیگر میگويد: جبريل آمد و به پيامبر ص خبر داد كه خداوند به او دستور داده براي اهل بقيع طلب مغفرت كند، عايشه میگويد: به رسولالله ص عرض کردم: چه بگويم؟ فرمود: «بگو: سلام بر شما مؤمنان و مسلماناني كهاهل اين ديار هستيد، رحمت خداوند بر گذشتگان و آيندگان ما باد و به خواست خدا بزودي به شما خواهيم پيوست[24].
علمای اسلام در رابطه با بناسازی و ساخت و ساز بر روی قبرها بیانات کافی و شافی را ایراد کردهاند، به همان صورت که آداب زیارت رسول خدا ص و دعا و نیایش او با پروردگار را توضیح دادهاند و بر این نکته تأکید کردهاند که در بین خدا و بندگان هیچ واسطهای در کار نیست:
*-کاسانی حنفی در کتاب «بدائع الصنائع» میگوید: ابوحنیفه بناسازی بر قبر را مکروه و ناپسند میدانست و هرگاه «مکروه»بطور مطلق بکار برده شود منظور حرام بودن است، همانگونه که ابن مالک حنفی با صراحت حرام بودن این کار را بیان کرده است[25].
*- طحاوی حنفی میگوید: «نباید قبر را لمس کرد و نه بوسه زد، چون این عادت اهل کتاب (یهود و نصاری) بوده و این کار جز برای رکن یمانی کعبه و حجرالأسود جایز نیست و تنها خاص آن است»[26].
*- قاضی عیاض از امام مالک نقل میکند که گفت: «به نظرم ایستادن در کنار قبر پیامبر ص جایز نیست، بلکه باید سلام کرد و رفت. ابن وهب از او روایت میکند که گفت: زائر به قبر نزدیک میشود و سلام میکند و نباید قبر را لمس کند».[27]
*- رزوق مالکی گفته: « ساختن مسجد بر روی قبر نیک مردان شایسته، ...لمس کردن و دست کشیدن برروی آن در هنگام زیارت قبرها روش نصرانیها است و نیز بر داشتن خاک قبر به قصد تبرّک، همه اینها بدعت و نو آوری در دین هستند و حرام و ممنوع اند»[28].
*- و شافعی فرموده: «رأی من بر این است که قبر اصحاب مهاجرین و انصار گچکاری و... نشود» و نیز گفت: «کارداران و والیان مدینه را دیدهام که قبرهای آراسته به گچ را منهدم میکردند، ولی فقهای اسلام از آنها ایراد نمیگرفتند».[29]
*- امام نووی گفته: «مسح و لمس قبر رسول خدا ص و بوسیدن آن مکروه و ناپسند است، بلکه ادب این است که زائر با فاصله از آن توقّف کند، همانگونه که در زمان حیات ایشان فاصله را با او رعایت میکرد، این است حق و صواب و درست که مورد اتّفاق علما است»[30].
*- امام سُبکی در فتاوای خود میگوید: « قبر رسول خدا ص لمس نمیگردد و نباید به آن نزدیک شد و طواف و گشتن به اطراف آن هم جایز نیست»[31].
ب: تاريخ برگزاری گردهمايي در مزارها وگنبدها
مشهور است که اولين كساني كه براي مزارها و گنبدها گردهمایی و جشنهاي سالانه گرفتند، فاطميان يا همان عبيديان قرن چهارم بودند. احمد بن علي مقريزي میگويد: فاطميها شش جشن تولد داشتند كه عبارتند از: جشن تولد پيامبرص، تولد علي بن ابي طالب، حسن، حسين، فاطمه و خليفه و در كنار قبر حسين t شتر و گاو و گوسفند قرباني میكردند.[32]
قبل از اين در سه قرن اوّل اسلام اصلاً بارگاه و گنبد و مزاري وجود نداشته که براي احترام و بزرگداشت آن جلسهاي برگزار شود، واضح است كه بيشتر اصحاب پيامبرص در مصر و شام، عراق و غیره دفن شدهاند و اصلاً قبرهاشان مشخص نيست و هر قبري كه مشخص است مورخان و سيره نويسان دربارهی صاحب آن اختلاف نظر دارند. اگر قبر و بارگاه سازي در اسلام اهميتي میداشت، چگونه قبر کسانی كه صالحان وعلما و پيشگامان هدايت این امّت بودند نامشخص میماند، به ويژه كه آنان پرچم داران دين و علم و جهاد و عبادت بودهاند و اگر مراسم و گردهمایی سالگرد تولد و وفات ارزش و رنگ و بوي اسلامی میداشت، قطعاً قبور آنها ناشناخته باقی نمیماند و به دلیل اهميت موضوع جايي براي اختلاف بين مورخان باقي نمیماند.
بديهي است كه اين عمل مردم كه بعد از خير القرون (سه قرن برتر اوّل اسلام)بوده، نمیتواند مشروع باشد و اين در حالي است كه پيامبر ص از اينكه قبرش را محل جشن و مراسم قرار دهند نهي كرده است و هر كس بر سر قبري جشن و مراسم برگزار کند، دقيقاً مرتكب عملي شده كه پيامبر ص از آن نهي كرده و نسبت به انجام آن هشدار داده است. در واقع اين افراد عمل مرشد و استاد خود را بر سنّت رسولالله ص و اصحابش ترجيح دادهاند، ولی خداوند متعال میفرمايد: ﭽ ﮎ ﮏ ﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔ ﮕ ﮖﮗ ﮘ ﮙﮚ ﭼ (حجرات/1)
اي كساني كهايمان آوردهايد! بر خدا و پيغمبرش پيشي مگيريد و پيشدستي مكنيد و از خدا بترسيد و پروا داشته باشيد.
خداوند متعال میفرمايد:
ﭽ ﮍ ﮎ ﮏ ﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔ ﮕ ﮖ ﮗ ﮘ ﮙ ﭼ
(نور/63)
آنان كه با فرمان او مخالفت ميكنند، بايد از اين بترسند كه بلائي (در برابر عصياني كه ميورزند) گريبانگيرشان گردد يا اين كه عذاب دردناكي دچارشان شود (اعم از قحطي و زلزله و ديگر مصائب دنيوي و دوزخ و ديگر شكنجههاي اخروي).
ج- رابطهی مزار و ضريح و بارگاهها با عقب ماندگي و جاهليت
ارزش و اهمیّت گنبدسازی كه از جانب قبر پرستان بر خلاف دستور رسولالله ص روي قبرها اعمال میشد، بالا گرفت و افزایش روز افزون یافت، چون پيامبرص دستور داده قبرهاي بر افراشته شده را خراب و با زمين همسطح كند و اميرمؤمنان علي اين دستور شريعت اسلام را عملاً برای ما شرح داده، امّا متأسفانه مردم قبرها، گنبدها و گلدستههايي كه بر روي قبرها میسازند، با انواع نماها و رنگهای جالب توجه، درست میكنند و روي قبرها را با پردههاي ابريشمیهمانند پردههاي كعبه میپوشانند و با دربهاي گران قيمت و فاخر از قبرها حفاظت میكنند و گاو صندوقهايي بر روي قبرها و گاهي كنار قبرها میگذارند تا زائران پول و نذوراتی را که به مردهها میبخشند در آنها بريزند! ! ! ، تا نيازهایشان برآورده و مشكلاتشان حل شود و به آرزويشان برسند. در نتيجه خادمان و نگهبانان و متوليان اين بارگاهها زندگي بسيار مرفه و راحتي دارند، ولی در واقع كار و تلاش آنها اين است كه دربارهی کارهای خارق العاده و كرامتهای صاحبان این قبرها را به سمع زائران (فریب خورده) و مردم (ساده لوح) برسانند و از عاقبت بد كساني كه نسبت به كرامات صاحبان قبور شك میكنند، به آنها هشدار میدهند و مردم را میترسانند.
حقيقت اين است که از زماني مسلمانان به قبر و گنبد و بارگاه و مزارها روي آوردهاند، همّتهايشان سست و ضعيف شده و دوران عقب ماندگي و انحطاط و سقوط علمی و فرهنگي و جمود فكري مسلمین از آن زمان شروع شد و نور رسالت محمّدي را كه توانست در چهل سال اوّل از ايران تا مغرب را تابع دين خويش كند، تغيير داده و تحريف كردند.
آري! اين دين را كه سرتاسر فرهنگ و تمدن و پيشرفت بود، به عقب ماندگي، تنبلي و اوهام پرستي تبديل كردند و تلاش و همّت مسلمانان را محدود به مسايلي كردند كه سلف صالح ما از آنها بي خبر بودند، همان كساني كه تمام زندگيشان علم و عمل صالح بود و از هيچ عمل صالح و شایستهای دريغ نمیكردند، آنها كوچكترين توجهي به اين اوهام پرستيها و خيال بافيها نمیكردند، آيا شايسته نيست از خود سؤال كنيم: آيا در زمان پيامبرص و صحابهی بزرگوار، اين رسم و رسوم در میان مسلمین وجود داشته است و آيا صحابه بر قبر پيامبرص كه افضلترين قبرهاست چنين گنبدهایی ساختهاند؟ آيا براي قبور صحابه كه برترین انسانها بودهاند چنين مزارهايي ساخته شده است؟ آيا در زمان پيشوايانی همچون: ابوحنيفه، مالك، شافعي و احمد بن حنبل كه اكثريت قاطع مسلمانان از آنها پيروي میكنند چيزي از اين قبرسازيها وجود داشته است؟ آيا عدم وجود چنين چيزهايي در بهترين عصر و دورههای مسلمانان دليل روشنی بر اين حقيقت نيست كه اين اعمال نه هيچ اصل و اساسی در دين داشته و نه ارتباطي به عبادت و ولايت دارد، بلكه اينها مظاهر عقب ماندگي و جاهليت است كه عدهاي به نام دين و براي مصلحت شخصی خود از آنها بهره برداري میكنند. آري! مصلحت شخصي كه تودههای زیادی از مردم را تخدير کرده و بر عقل و شعورشان چيره میشوند و جیبهایشان را خالی میکنند و اموالشان را به ناحق و باطل میخورند و هموارهآنها را عقب مانده نگه میدارند.
اين در حالي است كه اسلام قرنهای متمادی زمام رهبري و علم و دانش و فرهنگ و قانونگذاري و اخلاق را در دست داشت و موجب رحمت و خیرخواهی بشریّت و پيشرفت به سوي نوآوري مادي و ارزشهاي اخلاقي را به عهده داشت، در آن قرنها مسلمانان واقعاً مسلمان و متعهّد به اسلام بودند و عمل به احكام اسلام را براي خود و ديگران عزت و افتخار میدانستند. اما وقتي از حقيقت اسلام فاصله گرفتند و مفاهيم اسلام را عوض كردند و به مغالطه و سفسطه روي آوردند و به نام توكّل بر خدا و در پیش گرفتن مسلک درویشی به تنبلي و اوهام پرستي و دل بستن به مسائل غيبي كه هيچ دليل شرعي معتبري بر آن نداشتند و خداوند دستور و فرمانی به ما نداده بود روی آوردند، در حالي كه علم و هدايت (قرآن و سنت صحيح) در دسترسشان بود و آنها تمامیآن اعمال باطل و بي اساس را تبرك جستن به اشياء و اشخاص میناميدند و با اين نامگذاري هر چه مخالف آن بود را خلاف میدانستند، ولی شايسته آن کسی که از هدایت و عوامل آن رویگردان باشد، گمراهی و دوری از برکت هست[33].
د- ارتباط تهاجم استعماري و ساخت بارگاه و گنبدها بر قبرها
استعمارگران غربي در حملات ويورشهای خود نقشهها و دسیسههایی را برای سوق دادن مسلمانان به سمت و سوي خرافات و بدعت طراحی کردند تا از اصل دين فاصله بگيرند. روزنامه تايمز انگليسي از زبان يكي از رهبران استعمار بريتانيا كه مسلمانان را به بدعتها و اوهام پرستي تشويق میكرد، مینويسد: بدعتها و خرافات و اوهام پرستيها شيوهاي قطعي براي دور كردن مسلمانان از اصل اسلام است.
شيخ احمد باقوری میگويد: يكي از مستشرقان بزرگ، برخي از شيوههاي استعماري در آسيا را برايش بازگو كرده و گفته بود: ضرورت ايجاب میكرد كه كاروانهاي استعماري را از هند به بغداد بياوريم و در طول اين مسير طولاني گرايش و تفكري جديد بوجود آید تا به اهداف استعماريمان برسيم و چون راهي براي نقل و انتقال كاروانها نمييافتيم، اخيراً متوجه شديم لازم است در اين مسير بارگاه، قبرها و گنبدهايي با مسافتهاي نزديك ساخته شود و در ميان مردم شايع میكرديم كه اين بارگاه و ضریح اوليای خداوند است و كرامات زيادي از آنها ديده شده و تا جايي به اين قبر سازيها و شايعات ادامه داديم که آن راه، راهي پر رونق و پر رفت و آمد و محل زيارت زائران فراوان میشد.[34]
انگليس به وضعيت ديني مصر اهميّت ويژهاي میداد، زیرا در كمين رشد كمونيستي در منطقه بود و از طرفي پايبندي مردم مصر به باور دينی به حكومت انگليس اميد و آرامش میداد، چون در آن سال سه ميليون مسلمان آرامگاه احمد بدوي را در شهر طنطا زيارت كرده بودند، آري، اين دينداري مورد تأييد انگليس است.
يكي از علمايي كهاز طرف اوقاف براي سخنراني و نصيحت زائران اعزام شده بود میگفت: کارهایی از زائران میدیدم که بایستی آنها را با شلاق میزديم، نه با حرف و زبان توبيخ كنيم و اگر از آن زائران میخواستيم به يكي از فرائض ديني (مانند: نماز و روزه و جهاد و حج) عمل كنند، از عمل به دستورات ديني با تنفر فرار میكردند و همين بس كه بدانی آنان براي وفا کردن به نذرها و صدقات و دعا و تضرع میآمدند.
ه- - آيا مزارها از مسايل نوپا و جدید در دين هستند؟
رسولاللهص كه برترین مخلوق و باتقواترين انسان نزد خداوند بود، از همه بيشتر از خداوند ترس و بيم داشت و احترامیكه اصحابش نسبت به او داشتند بر كسي پوشيده نیست و محبتي كه نسبت به ايشان داشتند بسيار زياد بود، با اين حال پس از وفات ايشان در خانهاش دفنش كردند و محل قبر شريف ايشان بر همگان بويژه بر اصحابش پوشيده نبود. قبرش افضلترين قبرها در دنياست، امّا با اين حال روي قبر ايشان بارگاه، ساختمان، گنبد و قبهاي نساختند و خلفاي راشدين و ديگر صحابه بزرگوارشان هيچ وقت روزي را تعيين نكردند كه براي زنده كردن ياد و نام ايشان بر سر قبر و اطراف روضه شريف اجتماع كنند و آن را فرصتي براي ذكر و عبادت بدانند، البته وقتي از كنار قبر پيامبرص عبور میكردند طبق دستور پرودگار بر ايشان سلام و درود میفرستادند، علاوه بر اینکه از دستوراتش پيروي میكردند و به سنّت و راه وروش ایشان پايبند بودند و در زمان حیات و بعد از وفاتش تسليم امر و نهي او و مطيع فرمان پروردگار بودند كه میفرمايد:
ﭽ ﮠ ﮡ ﮢ ﮣ ﮤ ﮥ ﮦ ﮧﮨ ﭼ (حشر/7).
چيزهائي را كه پيغمبر براي شما (از احكام الهي) آوردهاست اجراء كنيد و از چيزهائي كه شما را از آن بازداشتهاست، دست بكشيد.
و میفرمايد:
ﭽ ﯯ ﯰ ﯱ ﯲ ﯳ ﯴ ﯵ ﯶ ﯷ ﯸ ﯹ ﯺ ﯻ ﯼ ﯽ ﯾ ﯿ ﰀ ﭼ (احزاب/21). سرمشق و الگوي زيبائي در (شیوه گفتار و كردار) پيغمبر خدا براي شما است. براي كساني كه (داراي سه ويژگي باشند:) اميد به خدا داشته و جوياي قيامت باشند و خداي را بسيار ياد كنند.
جانشينان پيامبر ص الگوهاي نيكويي هستند، چرا كه رسولالله ص دستور داده از راه و روش آنان پيروي كنيم؛ امّا كسي نقل نكرده كه اصحاب پيامبر ص سالي يا شبي یا روزي را به جمع شدن در كنار آرامگاه پيامبر ص براي ذكر، عبادت و زيارت اختصاص دهند و از زيارت قبر ايشان اميد بركت و غیره داشته باشند؛ ترديدي نيست كه خلفاي راشدين و اصحاب پيامبرص، اولياء خدا و حزب هدايتيافته و ياوران حق و حقيقت و سپاهيان جان بر كف دين بودهاند و قطعاً از ما و امثال ما آگاهتر بودند به اينكه رسولالله ص چهاعمالي را دوست داشته و شيفتهی اطاعت او بودند و به تأييد و تصريح قرآن به قدري محبت و احترام رسولالله ص در دلهايشان ریشه دوانیده بود كه بر همگان روشن بود و به اجماع تمام مسلمانان رسول خدا را قلباً دوست داشتند و كمال احترام و بزرگواري را در حق ايشان رعايت میكردند و اگر در سالگرد وفات يا تولد و يا مبعث پيامبر ص عيدي بود كه با جمع شدن در كنار آرامگاه برای عزاداری يا جشن و شادی، ثواب میداشت و هيچ پيامد و نتایج فاسدي نداشت، قطعاً آنها بر ما پيشي میگرفتند.
امّا پيامبر ص هيچ دستوري به انجام چنين اعمالي نداده و در سنّت، قولی یا تقريری و تأییدی پيامبرص نيز چیزی نيامده كه مشروعيت اين اعمال و رفتار را تأييد كند و كسي بعد از وفات پيامبر ص و صحابه چنين اعمالي را در كنار آرامگاه پيامبر ويا قبر كسي از صحابه انجام نداده است. با توجه به اينكه سالها با آن بزرگوار همدم و همراه بودند و ایشان به كامل ترين شكل خدا را بندگي وعبادت میكرد و از همه آگاهتر بود كه خداوند از چه اعمالي راضي و خشنود میشود و خيرخواه امّت و شيفتهي اين بود كه هر چه به نفع امتش باشد به آنها ابلاغ کند. با اين حال باز هم او و اصحابش به اين صورت خدا را عبادت نكردهاند، خداوند متعال در مورد خيرخواهي و دلسوزي پيامبرص نسبت به امتش میفرمايد:
ﭽ ﮬ ﮭ ﮮ ﮯ ﮰ ﮱ ﯓ ﯔ ﯕ ﯖ ﯗ ﯘ ﯙ ﯚ ﯛ ﭼ (توبه/28).
بيگمان پيغمبري (محمّد نام)، از خود شما (انسانها) به سويتان آمده است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصيبتي كه به شما برسد، بر او سخت و گران ميآيد. به شما عشق ميورزد و اصرار به هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان داراي محبّت و لطف فراوان و بسيار مهربان است.
حتي پيامبر ص ما را از اينكه قبرش را محل تجمع و برگزاري جشن بگيريم، نهي كرده و میفرمايد: «لاتجعلوا بيوتكم قبوراً و لاتجعلوا قبري عيداً و صلّوا عليَّ فانَّ صَلاتكم تبلعني حیثما كنتم»: (خانههايتان را تبديل به قبر نكنيد و قبرم را محل تجمع و عيد قرار ندهيد، بر من صلوات بفرستيد كه درود شما، هر جا كه باشيد به من میرسانند.) واژه «عيد» از «العود» گرفته شده كه به معناي بازگشت و رجوع است، چون پياپي تكرار میشود، يعني: براي زيارت قبر من روزهاي مشخص و اوقات مخصوصي مانند هر ماه، هر سال وغیره تعيين نكنيد كه به صورتي ثابت مانند عيد در هر سال تكرار شود و قبرم را همانند يهود و نصارا مكاني ثابت براي عبادت مانند حج قرار ندهيد. مسيحيان تا جايي غلو و زياده روي كردند كه عيسي مسیح عليهالسّلام را معبود قرار دادند و پيامبر ص اصحابش را از اين برحذر داشته و فرمود: «لا تطروني كما اطرت النّصاري ابن مريم، فإنّما أنا عبده، فقولوا عبدالله و رسوله»: (در حق من زياده روي نكنيد، آن طور كه مسيحيان در حق ابن مريم زياده روي كردند، كه من بندهاي بيش نيستم، بگوييد: بنده و رسول خدا.)
وقتي متوسل شدن به قبر پيامبر كه اشرف مخلوقات در نزد خداوند و سردار اوّلين و آخرين انسانها و افضل همه مخلوقات است و اميد به قبول شفاعتش در نزد خداوند از هر کس بيشتر است، پس مخالفت با نهی و دستور ایشان، به اینکه در کنار آرامگاه یادواره و مراسم سالگرد برگزار کنند، وارد قسمت دوّم حدیث است که چنین کسی به مخالفین پیامبر ص نزدیکتر است تا به پیامبر، همانگونه که خداوند متعال فرموده:
ﭽ ﮍ ﮎ ﮏ ﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔ ﮕ ﮖ ﮗ ﮘ ﮙ ﭼ
(نور/63)
آنان كه با اوامر او مخالفت ميكنند، بايد از اين بترسند كه بلائي (در برابر عصياني كه ميورزند) گريبانگيرشان گردد، يا اين كه عذاب دردناكي دچارشان شود (اعم از قحطي و زلزله و ديگر مصائب دنيوي و دوزخ و ديگر شكنجههاي اخروي).
این بود راه و روش و هدایت بهترین قرنها، پس هر کس به مخالفت با آنها برخیزد به گمان اینکه کارش عبادت و اطاعت و تقرّب جستن به خداست، حال چنین کسانی از دو صورت خارج نیست: یا اینکه بدعتش را ازروی ظلم و ستم انجام داده یا اینکه مدعی است از لحاظ علم و فضیلت بر آنها برتری دارد.
امام مالک رحمهالله میگفت: « هر کس در این امّت چیزی را پدید آورد که در میان گذشتگان صالح نبوده، چنین کسی گمان کرده که رسول خدا ص به دین اسلام خیانت کرده، زیرا خداوند متعال میفرماید:
ﭽ ﭻ ﭼ ﭽ ﭾ ﭼ (مائده/3)
امروز (احكام) دين شما را برايتان كامل كردم.
وقتی که رفتن به اين اماكن به پندار كساني كهاين كارها را میكنند عبادت است، ولی پيامبر و اصحابش کاری را انجام ندادهاند و حتي از آن نهي كردهاند و مخالفت با پيامبرص بدعت است و بدعت انسان را به گمراهي میكشاند و پيامبر ص در هر جمعه در سخنرانيهايش به مردم هشدار میداد و میفرمود: « امّا بعد: بهترين سخن كتاب خداوند و برترين راه و روشها راه و روش محمّد است، بدترين امور، امور بدعت و نوپيدا در دین است و تمام بدعتها گمراهي است»[35] و فرموده: «من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو ردٌّ »[36]: (هر كس در دين ما نوآوري كند كه در دين نبوده، نوآوري و بدعتش مردود و بي اعتبار است.
با توجه به حديث مذكور و ديگر دلایل صحيح وصريح، گردهمایی مردم در مكاني مشخص كه از هر شهر و ديار و به قصد عبادت و زيارت آمده باشند جايز نيست مگر با دليل شرعي معتبر مانند انجام مناسك حج در مكّه كه حجاج به عرفه، مني و مزدلفه میروند و نمازهاي دو عيد، جمعه و جماعت که شعائر الهي است كه خداوند به انجام و بزرگداشت آنها دستور داده وكساني را كه به اين شعائر عمل كنند ستوده و میفرمايد:
ﭽ ﭨ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ ﭮ ﭯ ﭰ ﭱ ﭼ (حج/32)
(مطلب) چنين است (كه گفته شد) و هر كس مراسم و برنامههاي الهي را بزرگ دارد، بيگمان بزرگداشت آنها نشانه پرهيزگاري دلها (و خوف و هراس از خدا) است.
ساخت و ايجاد زيارتگاههاي ديگر جز موارد مذكور كه در اوقات مشخص در سال ويا ماه مردم به سویشان سفر کنند از بدعتهايي است كه به دين و عبادات افزوده شده كه خداوند مشروع قرار نداده و بر همگان واضح است رفتن به زيارتگاههايي كه امروزه در شهر و ديار و در هر كوي و برزنی ايجاد شدهاند به باور و عقيده عموم مردم عبادتي همچون ديگر عبادات است كه مردم در روز يا روزهاي مشخصي به قصد ذبح حيوانات و عبادت به آنجا میروند، اين عمل ذاتاً مذموم و نكوهيده است، چرا كه مطلقاً بايد تمام عبادات بوسيله دلایل معتبر شرعي و براي خداوند انجام شود، لذا هر عبادتي در وقت و مكان معيني انجام گيرد بدون اینکه خصوصیّت آن روز یا زمان در شريعت تعیین شده باشد و افراد معتقد باشند که عبادت در آن وقت و مكان معين تأثير خاصي دارد؛ همچون بركت در رزق و روزي و زندگي افراد، یا معتقد باشند مقام و درجهی افراد را در نزد خداوند بالاتر می برد و يا عمل انسان مقبول و پذیرفته شده خواهد بود، یا اجر بيشتر به انسان داده خواهد شد، اين اعمال به اتفاق امّت اسلام از عبادات به بدعت متحوّل میشود، چون مشخص كردن ثواب و پاداش براي اعمال، توقيفي و فقط حق شارع است، اين اعمال و باورها منجر به مفاسد بزرگ میشود از جمله: عموم مردم گمان میکنند صاحب این قبر و بارگاه و گنبدها میتوانند نفع يا ضرري به مردم برسانند و نيازهایشان برآورده و گرفتاريها را برطرف میكنند، حال آنکه بر خلاف دستور رسول خداص بر روی آنها ساختمانهاي مجلل ساختهاند و پيامبرص از اين كارها نهي كرده است. همچنین به گفته و ادعای اين افراد، ذبح و قرباني در روزهاي مشخص در كنار زيارتگاه موجب نزديكي آنها به خدا میشود و بعد از انجام اين عبادتها در كنار قبور شايعه میكنند كه بيماران ما شفايافته و اگر نازا بودهاند، صاحب فرزندي شدهاند، اين در حالي است كه فقط خداوند میتواند چنین نيازهایي كه ادعا میكنند بر آورده شده، را برآورده كند. در نتيجه آن زيارتگاهها، پناهگاه نيازمندان و گرفتاران میشود. از زيارتگاهها درخواست چيزهايي میكنند كه تنها در حيطه قدرت پروردگار است، ولی آنان از صاحبان قبرها طلب كمك و فريادرسي و برآوردن نيازهايشان را مینمايند و تا جايي به صاحبان قبور اعتقاد دارند كه اگر باران نبارد در كنار قبر گاو و میش ذبح میكنند تا باران ببارد. از قرآن و سنّت رسول خداص روي گردان هستند که براي طلب باران به توبه و استغفار و دعا و بر پاداشتن نماز باران امر فرمودهاند. هر چند گاهي اوقات پس از ذبح و قرباني آنها در کنار قبرها برای طلب باران، خداوند به عنوان آزمون و گرفتارکردن آنها با استدراج مقداری باران نازل میکند، امّا کارشان همواره شيطاني و از اعتقادات جاهلي محسوب میشود.[37]
اميرمؤمنان علي t همواره مردم را به توحيد دعوت میكرد و با شرك و راهها و عوامل شرك مبارزه میكرد، بنابراين بر دوستان و پيروانش لازم است كه به گفتار و رفتار آن بزرگوار كه ما را به پايبندي از قرآن و راه و روش پيامبرص راهنمايي میكرد عمل كنيم و چه زيباست سخنش آنجا كه میفرمايد: « نباید جز به پروردگار، به کسی دیگر امیدوار بود؛ و جز گناهش از چيزی بيم نداشته باشد). آنجا كه خطاب به ابو هياج اسدي میفرمايد: تو را براي انجام كاري میفرستم كه رسولالله ص مرا فرستاد كه هيچ مجسمهاي نگذاري مگر اينكه نابود كني و هيچ قبر ساخته شدهاي را باقی نگذاري مگر اينكه با زمين یکسان نمايي.[38]
و- حرص اميرمؤمنانس بر باطل نمودن اعتقاد به ستارگان
وقتي اميرمؤمنان علي t خواست عازم جنگ با خوارج شود، با منجّمی(كسي كه از روي حركت و طلوع و غروب ستارگان پيشگويي ميكند) برخورد كرد. منجّم گفت: اي اميرمؤمنان به جنگ نرو كه ماه در عقرب است و هرگاه ماه در عقرب باشد و تو به جنگ بروي شكست میخوري، يا چیزی شبيه اين را گفت. علي گفت: با اعتماد و توكّل به خدا و تكذيب تو میروم. امام رفت و سفرش پر خير و بركت بود و به كشته شدن عموم خوارج تمام شد.[39]
در روايتي ديگر آمده:... بعد از فراغت از جنگ نهروان، علی t حمد و سپاس خداوند را به جا آورد؛ سپس فرمود: اگر زمانيكه منجّم براي ما تعيين كرده بود، میآمديم قطعاً جاهلان و افراد بي خبر از حقيقت دين میگفتند: چون در همان زمانيكه منجّم گفته بود، رفتند و پيروز شدند[40]. ببین اميرمؤمنان عليt چقدر شيفتهی تصحیح اعتقاد و باورهای يارانش بود، به سخن منجم هيچ توجهي نكرد، بلكه با صراحت تمام او را تكذيب كرد و با او مخالفت كرده تاياران و همراهانش از عقيدهی فاسد حفظ شوند و اين در حالي بود كه سيدنا علي t در موقعيت حساس جنگ با خوارج قرار داشت و نتيجه جنگ برايش بسيار مهم بود، عليرغم اين باز هم در پايان جنگ، سخني را كه در ابتداي حركتش گفته بود فراموش نكرد و بعد از جنگ در وقتي بسيار مناسب بعد از شكست وكشته شدن خوارج عقيده فاسد منجم را به يارانش تذکّر داد.[41]
ز- علیt كساني را كه با غلو و افراط مدعی شدند علی خداست در آتش انداخت
عبدالله بن شريك عامري از پدرش روايت ميكند: به علي t گفته شد: بيرون از مسجد كساني هستند كه ادعا میكنند تو پروردگارشان هستي، گويد: علي آنها را صدا زد وگفت: واي بر شما! چه میگوييد؟ گفتند: تو پروردگار، خالق و رازق مايي. علي گفت: واي بر شما! من بندهاي مانند شما هستم، همچون شما غذا میخورم و همچون شما می نوشم، اگر خدا را عبادت و اطاعت كنم، ان شاءالله به من پاداش نیک میدهد و اگر او را نافرماني كنم میترسم مرا عذاب كند. لذا از الله تعالی بترسيد و از او پروا کنید، از اين حرفها و عقيده فاسدتان برگرديد، راوي گويد: از اعتقادشان دست بر نداشتند، فرداي آن روز دوباره آمدند، قنبر (خادم علی) آمد به علی tگفت: سوگند به خدا! همان حرفشان را تكرار میكنند. علي گفت: بگو بيايند، آمدند، همان حرفها ردّ و بدل شد. روز سوم كه آمدند، عليt گفت: اگر چنین حرفهایی را ترک نکنید شما را به بدترين و فجيع ترين شكل به قتل میرسانم، آنها بر حرفها و اعتقادشان اصرار ورزیدند، در نتيجه علي آنها را دستگير كرد و در بین خانه و مسجد کانالی را حفر کرد و درآن آتش افروخت، سپس خطاب به آنها گفت: از اين حرفهايتان برگرديد، اگر برنگرديد و توبه نكنيد شما را در اين آتش میسوزانم، آنها برنگشتند لذا آنها را در آتش انداخت و سوختند[42]و شعر زير را سرود:
إنّی إذا رأیت الأمر أمراً منکراً، أوقدتُ ناری و دعوت قنبراً[43]
من وقتی دیدم، بسیار منکر است
آتشم را روشن کردم و قنبر (غلام خدمتكار) را صدا زدم.
عكرمه روايت ميكند: انسانهای زندیق و بي دين نزد علي آمدند، آنها را در آتش انداخت، خبر به ابن عباس رسيد، گفت: اگر من به جاي علي میبودم آنها را نمیسوزاندم، چون پيامبر ص از اين كار نهي كرده و فرموده: «لاتعذبوا بعذاب الله»: (به سوزاندن که حق خداست کسی را عذاب ندهید.)، بلکه آنها را میكشتم. چون پيامبر فرموده: «من بدّل دينه فاقتلوه»[44]: هر كس دينش را عوض كرد و مرتدّ شد او را بكشيد.
ابن تيميه میگويد: ثابت است که علی t بيشتر افراد فرقهی (غالیه: افراطی) را كه معتقد به الوهيت و خدا بودن علي بودند با آتش سوزاند و به هلاکت رساند.[45]
ابن عباس t در سوزاندن فرقه سبئيه با علي هم عقيده نبود، به همين دليل گفت: اگر من به جاي علي بودم آنها را نمیسوزاندم و نهي پيامبر ص را به عنوان دليل ذكر ميكند كه فرمود: با آتش که عذاب خداوند است مجازات نكنيد و فرموده: «هر كس مرتدّ شد او را بكشيد». ابن حجر میگويد: احتمال دارد ابن عباس اين حديث را از پيامبر ص شنيده باشد، يا از برخي اصحاب شنيده كه آنها از پيامبر روايت كردهاند. در روايت ابوداود آمده كه اين خبر به علي رسيد، گفت:« ویح ام ابن عبّاس»: (واي بر مادر ابن عباس). احتمال میرود كه علي t به دلیل عدم رضايتش از اعتراض ابن عباس اين حرف را گفته باشد و معتقد بوده كه اين نهي پيامبر تنزیهی است نه تحریمی.[46]
ابن حجر گويد: واژهی «ويح» گاهي براي ترحّم و دلسوزي به كار میرود. لذا علي از اينكه ابن عباس حديث فوق را بر ظاهرش حمل نمود و تصور كرده اين نهي براي تحريم است، ناراحت شده و دلش به حال او به رحم آمده و سخنش را ناپسند دانستهاست و احتمال میرود كه جملهی: «ويح ام ابن عباس» را از خوشحالي و با رضايت گفته باشد. چرا كه ابن عباس چيزي را كه علي فراموش كرده بود به ياد داشته است. اين در صورتي درست است كه واژه «ويح» را به مفهوم كاربردي مدح و تعجب فرض كنيم.[47]
ابن حجر میگويد: سلف صالح در مورد سوزاندن اختلاف داشتند، عمر بن خطاب و ابن عباس وعدهاي ديگر مطلقاً سوزاندن را خواه به سبب مرتدّ شدن، يا در حال جنگ و يا جهت قصاص و غيره ناجايز دانستهاند و علي وخالد بن وليد و جمعی دیگر مجازات با سوزاندن را جايز دانستهاند. مهلب میگويد: نهي پيامبر ص در اين باره براي تحريم نيست، بلكه تواضع و فروتني در برابر خداوند است.
امّا به دلیل اینکه ثابت است صحابه عمل سوزاندن را انجام دادهاند این عمل جایز است و رسولالله ص هم چشمان عرینیها را كه ساربان پيامبر ص را كشتند و شتران بيت المال را به سرقت بردند با آهني داغ سوزاند و بينايي ایشان را از بين برد. همچنین ابوبكر صدّیق سركشان و ياغيان را در حضور صحابه سوزاند. خالد بن وليد گروهي از مرتدّان از دین برگشته را سوزاند و بيشتر اهل مدينه سوزاندن دژها و قلعهها را با ساكنان آنها جايز دانستهاند. اين نظريهي ثوري و اوزاعي است. ابن منير و كسانی ديگر گفتهاند: موارد مذكور نمیتواند دليلی براي جواز سوزاندن باشد، چرا كه داستان عرينیها از دو حال خارج نيست: یا قصاص به مثل بوده و يا حکم آن منسوخ شده است. جايز دانستن گروهی از صحابه با منع و مخالفت دستهای ديگر از صحابه در تعارض است و داستان جواز سوزاندن دژها و قلعهها و مرکب و سواريهاي جنگي در شرایطی است كه ضرورت ايجاب كند و تنها از اين طريق دشمن شكست داده شود.[48]
ابن قيم میگويد: ابوبكر صدّیق t لواط كنندگان را با آتش سوزاند. در همين دنيا آنها را با آتش مجازات كرد. به همين دليل یاران ما گفتهاند: این مسأله مربوط به نظر خليفه و امام مسلمین است، چرا كه خالد بن وليد به ابوبكر نوشت دريكي از مناطق عرب نشين مردي است كه مانند زن مورد استفاده جنسي قرار میگيرد، ابوبكر با اصحاب رسولالله ص مشورت كرد، در حالي كه علي نيز در ميانشان بود گفت: اين گناهي است كه هيچ امتي جز يك قوم (قوم لوط) به آن مبتلا نبودهاند و خداوند با آنها كاري كرد كه میدانيد، به نظر من بايد آن مرد با آتش سوزانده شود. لذا ابوبكر به خالد نوشت: هر كس مرتكب چنين جنايتي شد با آتش بسوزانيد، خالد او را سوزاند. بعدها عبدالله بن زبير در دوران خلافت خود هر كس را که مبتلا به چنين جنايتي میشد میسوزاند. هشام بن عبدالملك نيز به همين صورت لواط كنندگان را مجازات میكرد.[49]
ح- چگونگي تثبیت ايمان در قلب از ديدگاه اميرمؤمنان عليt و تعريف تقوا
اميرمؤمنان علي t میفرمايد: ايمان همانند نقطهي سفيدي روي قلب است، هر چه بر ايمان انسان افزوده شود، بر سفيدي و روشني دلش افزوده میشود و هر چه بر نفاق فرد افزوده شود قلب بيشتر سياه و تاريك میشود، تا وقتي كه فرد كاملاً منافق شود، قلب نيز كاملاً سیاه میشود، سوگند به خدا اگر قلب مؤمن شكافته شود، سفيدي آن را مشاهده میكنيد و اگر قلب كافر و منافق شكافته شود سياهي آن را همگان خواهند ديد.[50]
علماي اهل سنّت حقيقت ايمان را به اين صورت تعريف كردهاند كه ايمان تصديق به قلب، اعتراف به زبان (گفتن شهادتين) و عمل بوسیله جوارح (اعضا و اندام) است، يعني ايمان، اعتقاد داشتن، اعتراف كردن به زبان و عمل به مقتضيات آن است. اين سه بخش حقيقت ايمان را تشكيل میدهند و اين تعريف به تواتر از علماي معتبر ثابت است و آنان اين تعريف را از آيات قرآن و احاديث صحيح پيامبر ص برداشت کردهاند، خداوند متعال میفرمايد:
ﭽ ﭧ ﭨ ﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ ﭮ ﭯ ﭰ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵ ﭶ ﭷ ﭸ ﭹ ﭺ ﭻ ﭼ ﭽ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃﮄ ﭼ (انفال/2-4).
مؤمنان، تنها كساني هستند كه هر وقت نام خدا برده شود، دلهايشان هراسان ميگردد (و در انجام نيكيها و خوبيها بيشتر ميكوشند) و هنگامیكه آيات او بر آنان خوانده ميشود، بر ايمانشان ميافزايد و بر پروردگار خود توكّل ميكنند (و خويشتن را در پناه او ميدارند و هستي خويش را بدو ميسپارند). آنان كسانيند كه نماز را چنان كه بايد ميخوانند و از آنچه بديشان عطا كردهايم، (مقداري را به نيازمندان) ميبخشند. آنان واقعاً مؤمن هستند و داراي درجات عالي، مغفرت الهي و روزي پاك و فراوان، در پيشگاه خداي خود ميباشند.
در اين آیات كه خداوند مؤمنان را توصيف ميكند، عمل قلب و اعضا و اندام را با هم ذكر نمود و همه را با هم ايمان به حساب آورده و ايمان را منحصر به اعمال مذكور دانسته و با «ﭧ» كه برای «حصر» است، به اضافه کردن ﭽ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃﮄﭼ: (آنان مؤمنان حقيقي اند) مؤمنان را با صفات جامع معرفي كرده است و بر پاداشتن نماز و انفاق و صدقه در راه خدا در اين آيات از اعمال اعضا و اندامهاست.[51]
رسولالله ص نیز میفرمايد:«الإيمان بضع و سبعون شعبة، أفضلها قولُ لاإلهإلا الله و أدناها إماطة الأذى عن الطريق و الحیاءُ شعبة من الإيمان»[52]: (ايمان هفتاد و چند شاخه دارد. گفتن لاإلهإلا الله افضلترين آن و دور كردن آزار و اذیت (مثل خار و خاشاک) از سر راه، كمترين بخش آن است و حيا و شرم شاخهاي از ايمان است).
نكتهی مورد استدلال در اين حديث اين است كه رسولالله ص گفتن «لاإلهإلا الله » و دور كردن چيزهاي مزاحم از سر راه را به عنوان عمل و شرم و حياء را كه از صفات اخلاقي و رفتاري است، از شاخههاي ايمان برشمردهاند و اين سه مورد را به عنوان نشانههاي حقيقت ايمان ذكر كردهاند و بيشتر شاخههاي ايمان از اعمال است.[53]
امام بخاري رحمهالله در تعريف ايمان میگويد: ايمان اقرار به زبان و عمل به اعضاء و اندام است، كم و زياد میشود و دوستي و دشمني به خاطر خدا از ايمان محسوب میشود.
عمر بن عبدالعزيز: میگويد: ايمان فرائض، پايهها، چارچوبه و سنتّهايي دارد كه هر كس به طور كامل به همه پايبند باشد، ايمانش كامل است. هر كس چنين نباشد ايمانش كامل نيست، اگرعمر باقی بود همه را برايتان شرح خواهم داد، تا به آنها عمل كنيد، اگر هم وفات یافتم به ماندن با شما حريص نيستم.[54]
اميرمؤمنان عليس در پاسخ به سؤالي درباره ايمان فرمود: ايمان بر چهار پايه: صبر، يقين، عدالت و جهاد استوار است و از اين چهار پایه، صبر داراي چهار شاخه است. كه عبارتند از: شوق، دلسوزي، پارسايي و مراقبت. لذا هر كس شوق رسيدن به بهشت را داشته باشد، از شهوترانيها دست میكشد و هر كس دلسوز خویش باشد از حرام پرهيز ميكند و هر كس زاهد و پارسا باشد، تحمل مشكلات و مصيبتهاي دنيا برايش آسان است و هركس مراقب مرگ خود باشد در تلاش انجام كارهاي خير است. در میان این چهار شاخه هم يقين چهار شعبه دارد که عبارتند از: بينش و هوشياري، تفسير و شرح حكمتهای پند و عبرت آميز و آگاهي از راه و روش پيشينيان صالح و شایسته، لذا هر كس بينش و هوشياري داشته باشد حكمت در كارها برايش روشن خواهد شد و هر كس در كارها حكمت داشته باشد و به جا و درست عمل کند درس و عبرت از حوادث گذشته را ياد میگيرد و هر كس درس و پند گرفتن را آموخته باشد، چنان است كه گويا در ميان پيشينيان است. عدالت از میان اينها بر چهار شعبه است كه عبارتند از: فهم و درک عميق، علم گسترده و حكمت شكوفا و بردباري راسخ، چون هر كس علمی را بفهمد و درآن غوطه ور شود و تفكر كند به راه راست هدايت میشود و حكمت و راز احكام و قوانين شريعت را میفهمد و هر كس بردبار باشد، در كارش كوتاهي نخواهد کرد و با خوشنامیدر ميان مردم زندگي خواهد نمود. جهاد نيز چهار شعبه دارد كه عبارتند از: امر به معروف و نهي از منكر و صداقت و راستگويي در همه جا و دشمنی با فاسقان و هر کس امر به معروف انجام دهد، موجب تقویت و پشتیبانی مؤمنین است و هرکه نهی از منکر کند بینی منافقان را به خاک میمالد و هر کس در همه جا راستگو بود وظایفی را که بر عهده دارد به خوبی انجام میدهد و هر کس با فاسقان دشمنی ورزید و به خاطررضای خدا خشمگین شد، خداوند هم برای او خشم کرده و او را در قیامت خشنود میگرداند[55].
امیر المؤمنین علیس در تعریف تقوا و پرهیزگاری فرمود: تقوا یعنی اصرار و پافشاری نکردن بر انجام گناه و معصیّت و مغرور نشدن به طاعت خدا[56]. همچنین گفت: تقوا یعنی ترس و بیم از خدا، عمل به قرآن و قناعت به اندک و آماده شدن برای سفر قیامت است [57]. اهتمام امیر المؤمنین به تشویق مردم بر پرهیزگاری، برای افراد و جامعه ثمرات و بهرههای مفیدی را در بر دارد، از جمله:
*- دوست داشتن او از جانب خداوند متعال:
ﭽ ﮣ ﮤ ﮥ ﮦ ﮧ ﭼ (توبه/4)
(بيگمان خداوند پرهيزگاران را دوست ميدارد).
*- همراهی و بودن با خدا:
ﭽ ﯿ ﰀ ﰁ ﰂ ﰃ ﰄ ﰅ ﰆ ﰇ ﭼ (نحل/128).
بيگمان خدا، همراه كساني است كه تقوا پيشه كنند و (با دوري از نواهي، خود را از خشم خدا به دور دارند و با تمام نيرو و قدرت) با كساني است كه نيكوكار باشند و (با انجام اوامر الهي خويشتن را به الطاف الله نزديك سازند).
*- بهره مند شدن از قرآن:
ﭽ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖﭗ ﭘﭙ ﭚ ﭛ ﭜ ﭼ (بقره/2)
(اين كتاب هيچ گماني در آن نيست و راهنماي پرهيزگاران است).
*- محفوظ بودن از وسوسههای شیطان:
ﭽ ﮉ ﮊ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎ ﮏ ﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔ ﮕ ﭼ
(اعراف/201).
پرهيزگاران هنگامیكه گرفتار وسوسهاي از شيطان ميشوند به ياد (عداوت و نيرنگ شيطان و عقاب و ثواب الله) ميافتند و (در پرتوياد خدا و به خاطر آوردن دشمنانگي شیطان) بينا ميگردند (و آگاه ميشوند كه اشتباه كردهاند و از راه حق منحرف شدهاند و لذا شتابان به سوي حق برميگردند).
نداشتن ترس و غم (بعد از مرگ):
ﭽ ﯗ ﯘ ﯙ ﯚ ﯛ ﯜ ﯝ ﯞ ﯟ ﯠ ﭼ (اعراف/35)،
پس كساني كه پرهيزگاري كنند (و با انجام طاعات و ترك محرّمات، خويشتن را از عذاب خدا در امان دارند) و به اصلاح (حال خود و ديگران) بپردازند، (در آخرت) نه ترسي بر آنان است و نه غمگين ميگردند.
*- قبول شدن عمل در نزد خدا: ﭽ ﮙ ﮚ ﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﭼ (مائده/27)
(خدا تنها از پرهيزگاران ميپذيرد! ).
*- آسودگی بعد از مشکل و گرفتاری:
ﭽ ﯱ ﯲ ﯳ ﯴ ﯵ ﯶ ﯷ ﯸ ﯹ ﭼ (طلاق/2)
(هر كس از خدا بترسد و پرهيزگاري كند، خدا كارش را ساده و آسان ميسازد.)
*- فراست و زیرکی و بهره مندی از حکمت و نور:
ﭽ ﭼ ﭽ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﭼ (انفال/29).
اي مؤمنان! اگر از خدا (بترسيد و از مخالفت فرمان او) بپرهيزيد، خدا بينش ويژهاي به شما ميدهد كه در پرتو آن حق را از باطل ميشناسيد.
*- وارد شدن به بهشت:
ﭽ ﭗ ﭘ ﭙ ﭚ ﭛ ﭜ ﭝ ﭼ (آل عمران/133).
یعنی: به سوي بهشت بشتابيد و بر همديگر پيشي گيريد كه عرض آن همچون آسمانها و زمين است؛ (و چنين چيز با ارزشي) براي پرهيزگاران تهيّه ديده شده است.
*- نجات یافتن از آتش دوزخ:
ﭽ ﮛ ﮜ ﮝ ﮞ ﮟ ﮠ ﮡ ﮢ ﮣ ﭼ (مریم /72).
سپس پرهيزگاران را نجات ميدهيم و ستمگران را ذليلانه در آن رها ميسازيم.
*- داشتن جایگاه و مقام بالا در قیامت:
ﭽ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵﭶ ﭼ (بقره/212)
(و روز رستاخيز پرهيزگاران بالاتر از ايشانند).
ط- قضا و قدر از دیدگاه علی س
علیt فرمود: تا قضا و ارادهی خدا در آسمان نباشد، هیچ چیزی در روی زمین اتفاق نمیافتد و هیچ کسی وجود ندارد مگر اینکه دو فرشتهی موکّل همراه او وجود دارند که تا فرا رسیدن تقدیر الهی از او دفاع میکنند، وقتی که تقدیر او رسید او را رها میکنند و من از جانب خدا با سپری محکم محافظت میشوم، وقتی که زمان اجل و مرگم فرا رسید، سپر کنار رفته و کشف میشوم و قطعاً کسی طعم ایمان را نخواهد چشید تا وقتی که معتقد نباشد آنچه در تقدیر برای او نوشته شده از او خطا نخواهد کرد و آنچه در قدر به او نرسیده هرگز به او اصابت نخواهد کرد[58].
همچنین علیt گفت: فرمان خدا از آسمان همچون قطرههای باران برای هر شخصی بدون کم و زیاد شدن بر فرد و مال و خانواده فرود میآیند، هر کس در خود یا اهل و مالش نقص و کمبودی را مشاهده کرد و دید که دیگران به چیزی دست یافتند، این امر موجب فتنه و بلا برای او نگردد، زیرا مؤمن آن است که وقتی از دنیا نام میبرند دچار خشوع و فروتنی نشود و فریب انسانهای خسیس را نخورد، مانند عالم فقیر به محض اینکه ثروت و مال برایش فراهم شود، آن را حقیر و ناچیز به حساب میآورد. مسلمان مبرا از خیانت نیز به همان صورت در بین یکی از دو نیکی قرار دارد، اگر از خدا در خواست کند، آنچه نزد خداست از همه چیز بهتر است، یا خدا به او مال ارزانی میبخشد، که ناگهان صاحب خانواده و مال و ثروت میشود علاوه بر اینکه دین و حسب را هم دارد، یا اینکه خداوند در قیامت به او عطاء میکند، که آخرت بهترین و ماندگارترین است، زراعت دو نوع است: زراعت دنیا مال و تقوا و پرهیزگاری است و رزاعت آخرت هم اعمال شايستهاي است كه نتايج آنها جاودانه است، که گاهی خدا برای برخی افراد هر دو را همزمان جمع میکند[59].
ی- خداوند چگونه بندگان را با تعداد زیادشان محاسبه میکند؟
به امیر المومنین علی بن ابی طالب رضی الله عنه گفته شد: چگونه خداوند بندگان را با وجود آن که تعدادشان خیلی زیاد است مورد بازخواست و محاسبه قرار میدهد؟
گفت: همان طور که آنها را با آن که تعداد شان زیاد است روزی میدهد [60].
دوم: خطبه علی بن ابی طالب t و تحلیل آن
امیر المومنین علی بن ابی طالب t همواره به توجیه مردم و تربیت و تعلیم آنها میپرداخت و از آن جا که خطبهی نماز جمعه از مهم ترین تریبونها برای راهنمایی و توجیه امّت بود، او به خصوص در روز جمعه از تریبون نماز جمعه برای این امر مهم استفاده میکرد، در تاریخ خطبه های زیادی از خطبه های امیر المومنین علی ثبت شده است و اینک در اینجا اشارهای گذرا به سخنرانی و خطبه او میشود و در اینجا نمونهی بی نظیر و شگفت انگیزی از خطبه های او ارائه میشود.
در این خطبه او میفرماید:
دنیا پشت کرده و اعلام رفتن نموده است و آخرت روی آورده، امروز روز آمادگی و فردا روز مسابقه است، آگاه باشید که شما در روزهای امید هستید که آن سوی این روزها اجل در انتظار شماست، پس هرکس قبل از فرارسیدن اجل در آرزوها تقصیر و کوتاهی ورزد، واقعاً که ناکام و زیانکار است، آگاه باشید، همانگونه که به هنگام ترس و هراس خدا را عبادت میکنید در زمان شادی و رفاه هم او را بندگی نمائید، تعجّب میکنم که طالب بهشت میخوابد و آن کس که از جهنّم میگریزد در خواب به سر میبرد. بدانید هر کس که حق به او سود نرساند، باطل به او زیان خواهد رساند و هرکس که هدایت او را راست نکرده باشد، گمراهی او را منحرف خواهد کرد، بدانید که شما به کوچ کردن امر شدهاید و توشه به شما نشان داده شدهاست، آگاه باشید ای مردم، دنیا کالای حاضر و آمادهای است که صالح و فاسد از آن میخورند و آخرت وعدهی راستین و واقعی است که در آن پادشاه توانا و قدرتند حکمرانی میکند، بدانید که شیطان شما را (به هنگام انفاق ميترساند و) وعده تهيدستي ميدهد و به انجام گناه شما را دستور ميدهد، ولي خداوند به شما وعدهی آمرزش خويش و فزوني (نعمت) ميدهد. خداوند (فضل و مرحمتش) وسيع (و از همه چيز) آگاه است. ای مردم اعمال نیک انجام دهید تا سرانجام خوبی داشته باشید و خوشنام گردید هرکس از خداوند اطاعت نماید، خدا به او وعده بهشت داده است و هر کس از فرمان او سرپیچی نماید، خدا به او وعدهی جهنّم داده است، جهنّم آتشی است که شعلههای آن فروکش نمیکند و هر کس در آن گرفتار شود آزاد نمیگردد و کسی که گرفتار آن شده باشد هیچ کس نمیتواند او را پناه دهد، گرمای آن سخت و عمق آن دور و آب آن خونابه است.[61]
اگر به این سخنان امیرالمؤمنین بیندیشیم، میبینیم که عوامل تأثیر در دعوت شدگان به اسلام در نکات زیر خود را نشان میدهند که عبارتند از :
1- صداقت گفتار که ناشی از ایمان و باور عمیق او به چیزهایی است که به آن دعوت میدهد و گویی سخنان او مشعلهای فروزانی از وجود مشتعل اوست و تصویری از عواطف و احساسات خروشان او میباشد، هر جملهای که او میگوید، بلافاصله در دل و ذهن شنوندگان نقش میبندد.
2- کلمات امیرالمؤمنین با اینکه ساده و دلنشین و شیرین هستند، از طرفی پر معنی و پر بارند، عبارات واضح و جملهها کوتاهند، شاید این سبک سخن، شنوندگان را کمک میکند که منظور او را بهتر بفهمند.
3- تکرار مفاهیم مقابل که معانی را بیشتر واضح میکند و شنونده را بیشتر تحت تأثیر قرار میدهد: مثلاً میگوید: دنیا پشت کرده و اعلام رفتن نمودهاست، ... آخرت به سوی شما روی آورده است و میگوید: تعجب میکنم که طالب بهشت خوابیده است و همچنین در شگفتم که چگونه کسی که از جهنّم میگریزد به خواب فرو رفته است.
اقتباس از قرآن کریم، همانگونه که میگوید: بدانید که شیطان به شما وعده فقر میدهد و شما را به زشتیها فرمان میدهد و خداوند شما را به آمرزش و فضل خویش نوید میدهد و خداوند گشایشگر داناست، این سخنان علی برگرفته از این آیات است که خداوند متعال میفرماید: ﭽﯔ ﯕ ﯖ ﯗ ﯘﯙ ﯚ ﯛ ﯜ ﯝ ﯞﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ ﭼ (بقره/286).
شیطان شما را (به هنگام انفاق ميترساند و) وعده تهيدستي ميدهد و به انجام گناه شما را دستور ميدهد، ولي خداوند به شما وعده آمرزش خويش و فزوني (نعمت) ميدهد و خداوند (فضل و مرحمتش) وسيع (و از همه چيز) آگاه است.
عناصر تشکیل دهنده خطبه مذکور نمایانگر این است که گوینده به شدت تحت تأثیر قرآن و سخنان پیامبر ص بوده و خطبه به واقعیتهای زندگی میپردازد و ارتباطی صمیمی با زندگی بشر برقرار مینماید و معانی آن عمیق و والا و فراگیرنده است و او بسیار خوب کلمات را برگزیده و جملهها را زیبا و مختصر ارائه میدهد. با ارائه تمثیل، مفاهیم و کلمات را به زبان میآورد و با تکیه بر ابزارهای بیان، زیبا سخن میراند، خلاصهی سخن اینکه این خطبه چون از مزایای دینی و ادبی و شخصیتی برخوردار است، دارای اهمیّت ویژهای میباشد، از این رو این خطبه نمایانگر شخصیت والای امیرالمومنین علی بن ابی طالب است و نشانگر این است که علی t مفاهیم و نظریات درست و به جای اسلام را که طبیعت دنیا و فرجام بشریت را تبیین میکند، بسیار درست درک کرده است و این خطبه ترسیم کنندهی نتایجی است که علی t از این چیزها گرفته و نیز دیدگاه عمیق و صفای ذهن و پاکی روح امیرالمؤمنین و فرزانگی او را به خوبی روشن مینماید، به اضافه آن، دیگر مزایای عقلی و روحی والایی را که او از آن بهرهمند بود و دستاورد تقوا و ایمان و تمسک او به اسلام و به پروردگار بودند، را نیز به ما نشان میدهد، همهی این ویژگیها او را کمک کرده بودند تا بتواند در چنین حد والا و زیبا سخن بگوید، به حق که او شهسوار و رهبر و امام کامل دنیای ادب و گفتار بود، همانگونه که در میان مردم امامی عادل و زاهد و فرمانده ای حکیم و مجرّب و جنگاوری قهرمان بود.[62]
امیر المؤمنین فرصت مناسبتها را غنیمت شمرده و در هر مناسبتی به موعظه مردم میپرداخت و فقط به خطبههای روز جمعه بسنده نمیکرد، وقتی جنازهای را دفن میکردند و خانوادهاش فریاد و شیون سر میدادند، به تذکّر آنها میپرداخت و میگفت: چرا گریه میکنید؟ سوگند به خدا اگر آنچه را که مردهی آنها مشاهده میکند، مشاهده میکردند، از مردهی خویش غافل میشدند، همه اینها یکی یکی میمیرند، سپس هیچ کسی از اینها باقی نمیماند، ... پس ای بندگان خدا! از خدا بترسید و بکوشید پیش از آن که مرگ فرا رسد که آرزوها را قطع میکند و لذّتها را از بین میبرد، عمل صالح انجام دهید، بدانید که نعمت دنیا همیشه باقی نمیماند و هیچ کس از بلاها و مصائب دنیا در امان نخواهد ماند، دنیا مایهی فریب و غرور و تکیه گاهی است که در شُرف سقوط میباشد، ای بندگان خدا، از اتّفاقات و حوادث درس عبرت بگیرید و از نشانهها پند بیاموزید و با هشدارها باز آیید و از مواعظ استفاده کنید، در حقیقت گویا چنگال مرگ شما را فرا گرفته و خانه خاک شما را به آغوش گرفته و گویا که مرگ کارهایتان را ناتمام میگذارد، ناگهان شما را در معرض دمیده شدن « صور»: (بوق) قیامت قرار داده است، آنگاه که مردم از قبرها بلند میشوند و برای حساب و کتاب به پا میخیزند و قدرت خداوند جبّار آنها را احاطه کرده و آنگاه با هرکس که همراهی دارد او را به سوی محشر پیش میبرد و یک شاهد با اوست که به کارهایش گواهی میدهد:
ﭽﭩ ﭪ ﭫ ﭬ ﭭ ﭮ ﭯ ﭰ ﭱ ﭲ ﭳ ﭴ ﭵ ﭶ ﭷ ﭸ ﭼ (زمر/69).
زمین (محشر و قیامت) با نور خداوندگارش روشن میشود و کتاب گذاشته میشود و پیغمبران و گواهان آورده میشوند و راست و درست میان مردم داوری میگردد و اصلاً بدیشان ستم نمیشود.
در آن روز شهرها و آبادیها تکان و به جنب و جوش میافتند و منادی ندا میدهد و روز روياروئي است و خورشید بی نور میگردد و حیوانات همه جمع آوری میشوند و از رازها پرده برداشته میشود و بدکاران هلاک میگردند و دلها به لرزه و تکان میافتند.[63]
از بررسی این موعظه به چند عامل تأثیر گذار پی بردهایم که بدین صورت ارائه میدهیم:
*- این موعظه متناسب با زمان و مکان ایراد شده، موعظه در یک تشییع جنازه ایراد شده که در چنین وقتی مردم آماده فراگیری سخنانی هستند که دربارهی مرگ بوده و از جهان آخرت بحث میکند.
*- ساختار بلاغی و شیوایی موعظه، آنچه مواعظ امیرالمؤمنین را از دیگر موعظهها برجسته و متمایز مینماید اسلوب بلاغی آن است، که شنوندگان را تحت تاثیر قرار میدهد، نمونههای بلاغی و شیوایی در نمونه مذکور عبارتند از :
الف – استعاره، چنان که فرمود: گویا چنگالهای مرگ شما را فرا گرفتهاست، او مرگ را به درندهای که چنگال دارد تشبیه کرده و مشبه به را حذف نمود و چیزی از لوازم و صفات آن که چنگال است در آن ذکر کرد.
ب- هم قافیه بودن سخنان او بدون اینکه دچار تکلّف شده باشد، آنجا که گفت :«إنّ الدنیا لا یدوم نعمها، ولا تؤمن فجائعها، غرور حائل و سند مائل».
ج- جملههای انشایی[64] که در همه خطبه به چشم میخورند: مثلا چرا گریه میکنید؟ استفهام است...، از اتفاقات پند بگیرید ای بندگان خدا) ندا....، (پند بگیرید، درس عبرت بگیرید، باز بیایید، استفاده کنید، ) همه اینها با صیغه امر است.
د- اختصار کلمات، در هر بخشی از خطبه این چیز مشاهده میشود، چون همه خطبه بدون ضعف و نقص است.
*- موعظه با تکیه بر مفاهیم قرآنی ایراد شده و در ارشاد و قانع کردن، شیوهی قرآن در پیش گرفته شده است، چنان که گفت: آنگاه که با هر کس همراهی هست که او را به سوی محشر پیش میبرد و گواهی با اوست که بر کارهایش گواهی میدهد.
این جمله را با تکیه بر این آیه که (و جاءت کل نفس معها سائق و شهید) 2 ایراد نموده است.
یعنی هرکس در حالی که راهنمایی دارد او را به پیش میبرد و گواهی به همراه دارد میآید. *- بیم دادن با بیان سختیهای قیامت، آنجا که گفت: مرگ که کارهایتان را ناتمام میگذارد، گویا ناگهان شما را در معرض دمیده شدن صور (بوق) قیامت قرار میدهد، آنگاه که مردم از قبرها بر میخیزند و برای حساب و دادرسی برپا میایستند و قدرت خداوند جبّار آنها را احاطه کردهاست.
*- اقناع مخاطب، چنانکه گفت: چه بسا افرادی از بیمارانی که در تلاش برای بهبودی آنها بودهاید و پزشکان را به درمان آن فرا میخواندهاید، ... یعنی با این جملات میخواهد در باور آنها بگنجاند که مرگشان فرا خواهد رسید و کوچ کردن از دنیا به سوی سرای آخرت قطعی است و راه گریزی از آن نیست.
*- به خاطر آوردن تصویر، به این صورت که با فعل ماضی از حوادث آینده تعبیر میکند و این روش سبب میشود تا شنونده چیزی را که منتظر وقوع آن است تصوّر کند، چنان که میگوید: گویا چنگالهای مرگ شما را در برگرفته و خانهی خاکی شما را به آغوش گرفته و مرگ ناگهان به شما یورش بردهاست.
*- زیبا ارائه دادن جملهها به گونهای که شنوندگان را جذب مینماید و آنها را متنفّر نمیکند.[65]
اینها نمونههایی بود از خطبه ها و مواعظ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب رضی الله عنه که این موعظه در میان مردم شهرت یافته و در تربیت و خود سازی و پاک کردن دلها سهیم بوده و مواعظ و خطبه ها در نسل آن روز و در نسلهای بعد تا به امروز تأثیر گذار بودهاست.
سوّم: علی س و شعر و ادب
از اخبار و روایات چنین بر میآید که جنبش شعر و سروده در دوران خلفای راشدین فعال بوده است و نیز همه میدانند که کتابهای ادبی بر راویان مورد اعتماد تکیه نکردهاند، ولی تنها منابعی هستند که میتوان اخبار ادبی و هنری مربوط به خلفای راشدین و عموم اصحاب و تابعین را از آنها نقل کرد و از نظر صحّت و قوّت سند فقط میتوان بخشی از رجزهایی را نام بُرد که در دوران پیامبر ص تکرار میشدهاند و کتابهای حدیث آن را روایت کرده است.[66]
بنابراین مراجع در مورد شعر و شعرا در دوران امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه کتابهای ادبی و ادبا میباشند که در این موضوع غنی هستند و موضع علی رضی الله عنه در مورد شعر با مواضع خلفای راشدین پیش از او تفاوتی ندارد، چون همه از قرآن و سنّت استدلال میکردند، بنابراین، علی به شعر درست و معنیدار شاعران گوش فرا میداد و اگر شعر مورد پسند او واقع میشد، به شاعر جایزه میداد، چنانکه قبلاً گذشت که وقتی بادیه نشین شعر زیر را سرود علی آن را پسندید:
« کسوتنی حلّة تبلی محاسنها فسوف اکسُوکَ من حسن الثنا حلّلاً»[67]
عبایی بر تنم پوشیدی که زیبایی آن کهنه خواهد شد، اما من عباهای زیادی از ستایش نیک را به تن تو میپوشانم.
و علیt دارای نقدهای پیشرفتهای در شعر است که در عصر کنونی هم معیارهای سنجش خوبی برای نقّادان ادبی هستند. علیt میگوید: شعر ترازوی سنجش گفتار است،[68] یعنی شعر دارای خصوصیتهای هنری است که بوسیله آن کسانی که با هنر کلامیآشنایی دارند گفتارهای درست را از نادرست تشخیص میدهند، گر چه ممکن است این خصوصیتها با ارزشهای اقوام دیگر مخالف باشند[69]، اما شعر امیرالمومنین فرق میکند اما این تفاوت از جایگاه او به عنوان یک شاعر نمیکاهد و او همچنان در زبان و ادب پیشگام و پیشواست، اما هر کسی به کاوش در سخنان و اشعار او بپردازد متوجه میشود که شعرسرایی هدف نهایی او نبوده است، همان طور که پردازش به امور سیاسی و رخدادهای مهمی که او را به خود مشغول کرده، به او اجازه نمیداد که به صنعت شعر و روایت آن و انتخاب مفاهیم زیبا و گزینش قافیههای موثر بپردازد، اما با وجود این اشعار زیاد و قصائد و قطعههای شعری فراوانی به او نسبت داده شده که سرشار از بدیهه گویی و اندیشههای والایی است و اولین کسی که در مورد منسوب بودن بعضی از قصیدهها به علی رضی الله عنه شک کرد ابن هشام بود، روایت شده که وقتی مسجد نبوی در مدینه ساخته میشد علی این شعر را میسرود :
|
لايستوي من يعمر المسجدا |
|
يدأب فيه قائمًا وقاعدًا |
ومنيرى عن الغبار حائدًا [70]
یعنی: کسی که مسجد را میسازد و آباد میکند و همواره در آن نشست و بر خاست دارد، با کسی که از گرد و خاک دور میایستد برابر نیست.
ابن هشام بعد از ذکر این شعر میگوید: از بسیاری از آگاهان به شعر در مورد این شعر پرسیدم، آنان در پاسخ گفتند: به ما رسیده است که این شعر را علی بن ابی طالب سروده است، سپس میگوید: معلوم نیست که سُراینده علی است یا کسی دیگر[71]. و ابن هشام در جایی دیگر میگوید: ابن اسحاق سه قصیده روایت کرده که به علی نسبت داده شدهاند و حال آن که نسبت دادن این اشعار به علی صحت ندارد و بلکه واقعیت امر این است که در یکی از جنگهای اسلامی یکی از مسلمین این اشعار را سروده است و روایان با توجه به مفاهیم دینی این اشعارتصوّر کردهاند که نسبت دادن این اشعار به علی متناسب است، بنابراین آن را به او نسبت دادهاند و در مورد دیوان شعری که به او منسوب است نظر دکتر نایف معروف بر این است که امیر المؤمنین علی و شیوا گویی و بلاغت معروفش فراتر از این است که مجموعه این دیوان به او نسبت داده شود و گمان غالب این است که این دیوان آمیختهای از اشعار شعرایی است که در سطوح مختلفی بودهاند و یکی از دوستداران علی آن را جمع آوری کرده و به او نسبت داده و آنها فکر میکنند که نسبت دادن این مجموعه شعر مقام علی را نزد مردم بالاتر میبرد، با اینکه همه میدانیم شاعرانی که در زمان پیامبرص مسئولیت پاسخگویی به حمله تبلیغاتی مشرکین علیه اسلام را به عهده داشتند علی از زمرهی آنها نبود[72].
اما آنگونه هم نیست که یاقوت حموی از ابی عثمان مازنی نقل کرده که علی جز دو بیت هیچ شعری نسروده است [73]. بلکه روایات متعددی وجود دارد که با این سخن مخالف است و راویان قطعههای شعری را به او نسبت دادهاند که منسوب بودن آن به علی رضی الله عنه حقیقت دارد[74] و از جمله اشعاری که به امیر المومنین علی بن ابی طالب رضی الله عنه نسبت داده شده است. برخی عبارتند از:
|
إذا اشتملت على اليأس القلوب |
|
وضاق بما به الصدر الرحيب |
|
وأوطنت المكاره واطمأنت |
|
وأرست في أماكنها الخطوب
|
|
ولم تر لانكشاف الضر وجهًا |
|
ولا أغنى بحيلتهالأريب |
|
أتاك على قنوط منك غوث |
|
يمن به القريب المستجيب |
|
وكل الحادثات إذا تناهت |
|
فموصول بها الفرج القريب |
آنگاه که مردم دلگیر و دلتنگ میشوند
و ناخوشی جای میگیرد و حوادث بزرگ و تلخ ریشه میدوانند،
و شما برای دور شدن زیان، راهی را نمیبینید و عاقل از چارهاندیشی در میماند،
در کمال نا امیدی بر تو خداوند نزدیک و پذیرندهی دعا منت میگذارد و به فریادت میرسد و تو را یاری مینماید.
و همه حوادث وقتی به اوج سختی میرسند به زودی فرج و راه خروج از آن فرا میرسد.[75]
|
ألا فاصبر على الحدث الجليل |
|
وداو جواك بالصبر الجميل |
|
ولا تجزع فإن أعسرتيومًا |
|
فقد أيسرت في الدهر الطويل |
|
ولا تظنن بربك ظن سوء |
|
فإن الله اولى بالجميل |
|
فإن العسريتبعهيسار |
|
وقول الله اصدق كل قيل |
|
فلو أن العقول تجر رزقًا |
|
لكان الرزق عند ذوى العقول |
|
فكم من مؤمن قد جاعيومًا |
|
سيروى من رحيق السلسبيل |
در مقابل حادثهی تلخ و مهم بردبار و صبور باش و اشتیاق و تمایل خویش را با صبر زیبا مداواکن و بی قراری ممکن.
اگر در یک روز به سختی گرفتار آمدهای، سالها را با آسایش گذراندهای،
به پروردگارت گمان بد مبر زیرا خداوند به زیبایی سزاوارتر است.
بعد از سختی آسانی و گشایش میآید و سخن خداوند که چنین گفته است، راست ترین سخن است
اگر عقل رزق و روزی میآورد، روزی فقط با عاقلان بود .
چه بسیار افراد مؤمنی که روزی گرسنه مانده و به زودی از چشمه سیراب خواهد شد[76]
|
للناس حرص على الدنيا وتدبير |
|
وفي مراد الهوى عقل وتشمير |
|
وإن أتوا طاعة الله ربهم |
|
فالعقل منهم على الطاعات مأسور |
|
لأجل هذا وذاك الحرص قد مزجت |
|
صفاء عيشاتها همّ وتكدير |
|
لميرزقوها بعقل عندما قسمت |
|
لكنهم رزقوها بالمقادير |
|
كم من أديب لبيب لا تساعده |
|
ومائق نال دنياه بتقصير |
|
لو كان عن قوة أو عن مغالبة |
|
طار البزاة بأرزاق العصافير |
مردم به دنیا حریص و آزمندند و برای جمع آوری آن چارهاندیشی میکنند،
و برای رسیدن به خواستههایشان عقل خود را به کار بسته و خود را آماده میکنند.
اما در مورد انجام طاعت و بندگی پروردگارشان عقلشان کار نمیکند.
به خاطر این سستی در عبادت و به علت آن آزمندی،
صفای زندگی با غم و اندوه مکدّر میشود.
روزیها وقتی تقسیم شده، بر اساس عقل به آنها داده نشده است،
بلکه بر اساس تقدیر الهی به آنان داده شده است.
چه بسیار افراد هوشیار و زیرکی هستند که به او کمکی نمیکند،
و چه زیادند افراد احمق و نادانی که با وجود کوتاهیهایی که دارند دنیا را به دست آوردهاند.
اگر رزق و روزی با قدرت به دست میآمد،
بازهای قدرتمند روزی گنجشکها را میخوردند و با خود میبردند[77].
|
فلا تصحب أخا الجهل |
|
وإياك وإياه |
|
فكم من جاهل أردى |
|
حليمًا حين آخاه |
|
يقاس المرء بالمرء |
|
إذا ما هو ماشاه |
|
وللشيء من الشيء |
|
مقاييس وأشباه |
|
قياس النعل بالنعل |
|
إذا ما هو حاذاه |
|
وللقلب على القلب |
|
دليل حينيلقاه |
هرگز با فرد جاهل همراهی مکن و از او به شدت بپرهیز
چه بسیار افراد جاهلی که فرد بردبار را وقتی با او برادری نموده، خوار کردهاند.
انسان با هر کسی همراهی کند با او مقایسه میشود.
و هر چیزی با چیزی دیگر مشابهتی دارد و با آن مقایسه میشود.
یک لنگه کفش را با کفشی مقایسه و اندازه میکنند که با آن همراه و همتاست.
وقتی دو دل به همدیگر میرسند یکی دیگری را راهنمایی میکند[78].
|
حقيق بالتواضع منيموت |
|
ويكفى المرء من دنياه قوت |
|
فما للمرءيصبح ذا هموم |
|
وحرص ليس تدركهالنعوت |
|
صنيع مليكنا حسن جميل |
|
وما أرزاقه عنا تفوت |
|
فيا هذا سترحل عن قليل |
|
إلى قوم كلامهم السكوت |
کسی که روزی میمیرد باید تواضع و فروتنی داشته باشد،
و برای هرکس از دنیا خوراک روزانه کافی است،
شایسته نیست انسان با غم و اندوه روز را آغاز کند،
و نیز با حرص و طمع غیر قابل توصیف هر روزش را شروع کند.
عملکرد پروردگار و مالک ما خوب و زیباست،
و ما از روزیهای او محروم نخواهیم ماند.
ای انسان! شما به زودی به سوی قومیکوچ خواهی کرد که ساکت هستند.[79]
|
ولا تفش سرك إلا إليك |
|
فإن لكل نصيح نصيحًا |
|
فإني رأيت غواة الرجال |
|
لايتركون أديمًا صحيحًا |
راز خودت را جز از خود با کسی در میان مگذار،
و هر خیر خواه و دوست صمیمی، دوست صمیمی دیگری دارد.[80]
بداهت گویی، شیوایی زبان، خرد و درک والا، پاکدلی، صفای وجود، ایمان عمیق، دیانت و پرهیزگاری و نزدیک بودن به رسول خدا صلی الله علیه و سلم و فرا گرفتن وحی از آن حضرت، همه عواملی بودند که به علی t شیوایی و زیبایی گفتار بخشیده بودند، بنابراین سخنان او همچون دانههای مروارید، بود. جملههای سرشار از حکمت ایراد میکرد که عاقلان را به شگفت آوردهاند و سخنان او مُراد اهل بلاغت بوده و هدایت یافتگان از آن بهرهمند میشوند، او در سخنانش به کارهای خوب و ارزشهای والا تشویق میکند و سخنان حکمت آمیز او مادهی ارزشمندی در زمینهی دعوت و آموزش مردم به شمار میآیند و جملههای زیبای او وسیله خوبی برای پاکسازی وجود مردم و روشن کردن فکر و خِرد آنهاست و زیبایی تعبیر و واضح بودن معانی کلماتش دلهای مردم را زنده مینماید و آنان را به فکر فرو میبرد و بالاتر از همه اینکه سخنان او از دلی سرشار از پرهیزگاری و سینهای پاک بر میآیند.[81]، برخی از این سخنان حکمت آمیز عبارتند از:
1- نماز شب باعث صفا و درخشندگی در روز است.[82]
خداوند متعال میفرمایند:
ﭽ ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ ﯤ ﭼ(فرقان/64)
(آنان که شب را با سجده و قیام برای پروردگارشان سپری میکنند.
همچنین علی رضی الله عنه در مورد نماز شب میگوید: نور مؤمن از عبادت و شب زنده داری است[83].
2- صلاح دین انسان با پرهیزگاری است و فساد آن با طمع ورزی است.[84]
3- خوشا به حال کسی که به علم خود عمل کرد.[85]
4- فرصت چون ابرها میگذرد[86].
5- سنگدلی بر اثر سیری است[87].
6- شرافت با فضیلت و ادب است نه با نژاد و نسب [88].
7- زیبایی اخلاق بهتر از زیبایی صورت و قیافه است[89].
8- اخلاق خوب گنجینه روزیهاست [90].
9- نیکی یکی از بهترین گنجهاست [91].
جمعی نزد امیرالمؤمنین گرد هم آمدند و به بحث در مورد نیکی پرداختند، علیt فرصت را غنیمت شمرد و آنان را به انجام نیکی تشویق کرد و گفت: نیکی کردن بهترین گنج است و بهترین زراعت و کشت است و نباید ناسپاسی و قدر نشناسی افراد، شما را بر آن دارد که خوبی نکنید، زیرا کسی که از تو سپاس و تقدیر میکند(یعنی خدا) بسی برتر و بالاتر از کسی است که تو با او نیکی کردهای و در مقابل تو ناسپاسی کرده، نیکی فقط با سه خصلت کامل میگردد که عبارتند از اینکه: آن را کوچک به حساب آوری، آن را پنهان انجام دهی و برای انجام آن عجله کنی، چون وقتی تو آن را ناچیز و کوچک قرار دهی در واقع آن را بزرگ کردهای و هرگاه آن را پنهان نمودی، در حقیقت آن را کامل نمودهای و وقتی آن را زود انجام دهی آن را زیبا نمودهای[92].
10- بی ادبی افتخار نیست. [93]
11- کسی که حسادت میورزد و بدخواه دیگران است، آرامش نمییابد[94].
12- کسی که حسادت میورزد بر کسی خشمگین است که مرتکب گناهی نشدهاست[95].
13- وای برآنان که از احکم الحاکمین قهر کرده و یاغی شدهاند[96].
14- هر کس شمشیرتجاوزگری برکشید، روزی با آن کشته خواهد شد.[97]
15- ستمگر متجاوز فردا انگشت حسرت به دندان میگیرد[98].
این هشدار برگرفته شده از فرموده الهی است که میفرماید :
ﭽ ﮗ ﮘ ﮙ ﮚ ﮛ ﭼ (الفرقان/27)
در آن روز ستمكار (كفرپيشه) هر دو دست خويش را (از شدّت حسرت و ندامت) به دندان ميگزد.
16- پنهان کردن سختیها نشانهی جوانمردی است. [99]
17- با کسی که بد میکند، نیکی کن، اینگونه او را باز میداری.[100]
18- نیکی کردن دهان را میبندد [101].
19- هرکس زبانش شیرین باشد، برادرانش زیاد خواهند بود. [102].
20- هر کس صداقتش کم باشد دوستان او نیز کم خواهند بود.[103]
21- زبانت را هر طور که عادت دهی همان طور میچرخد.[104]
22- هر کسی که به دنبال چیزهای بیفائده باشد، چیزهای مفید را از دست میدهد.[105]
23- کسی که با خوبان است، از شروران در امان است[106].
24- همنشین خوب، غنیمت است[107].
25- همراهی با انسان احمق سبب نقص و زیان در دنیا و حسرت در آخرت میشود [108].
26- آنچه برای دیگران نمیپسندی، برای ادب کردن خودت کفایت میکند[109].
27- نگاه نکن به گوینده، بلکه به گفتار بنگر[110].
28- بهترین مردم کسی است که برای مردم سودمند باشد.[111]
29- انسان زیر زبانش پنهان است[112].
30- زبان معیار است، پرت و پلاگویی آن نشانه جهالت و درست گویی آن نشانهی خرد است[113].
31- برادرت کسی است که در سختی با تو همدردی میکند [114].
32- ارزش هر فردی در چیزی است که آن را خوب میداند.
33- از یورش سخاوتمند در وقت گرسنگی و از پرخاشگری بخیل در وقت سیری بر حذر باش.
34- نفس آنچه را که با هوای آن سازگار است ترجیح میدهد و آسانی را بر میگزیند، به سوی سرگرمیو لهو میرود و انسان را به کارهای بد فرمان میدهد، به فساد فرا میخواند، راحت طلب است و از کار میگریزد، اگر آن را مجبور کنی آن را پرورش داده ای و اگر رهایش کنی خوار و ذلیلش نمودهای.[115]
35- ناتوانی آفت و صبر شجاعت و زُهد ثروت و پرهیزگاری سپر است.
36- بردهی دیگران مباش، زیرا خدا تو را آزاد آفریده است.
37- هرگز به آرزوها تکیه مکن، چون اعتماد به خیالات و آرزوها سرمایه و کالای افراد احمق است.
38- مردم در خواب به سر میبرند، وقتی بمیرند بیدار میشوند.
39- مردم دشمن چیزهایی هستند که نمیدانند.
40- کسی که قدر خود را بداند، هرگز هلاک و گمراه نمیشود.
41- چه بسا که سخنی، نعمتی را از دست میگیرد.
42- آداب لباسهای نو و اندیشه آئینه صافی است.
43- فقر انسان هوشیار را چنان لال میکند که دلیلش را نمیتواند ارائه دهد و فقیر در شهر و دیار خود غریبه است.
44- هر گاه دنیا به کسی روی آورد، خوبیهای دیگران را به او عاریه میدهد و هرگاه به او پشت کند خوبیهای خودش را از او میگیرد.[116]
45- دلهایتان را جمع کنید و آن را به سوی حکمت سوق دهید، زیرا دل هم مانند بدنها خسته میشوند.[117]
46- باز بودن چهره و خوشرویی بهرهای دیگر است [118]
47- عفو و بخشیدن با وجود قدرت، شکر توانایی است[119].
48- تکرار معذرت خواهی یادآوری گناه است[120].
49- بهترین و رساترین پند و موعظه نگاه کردن به مردههاست[121].
50- یادآوری مرگ به دلها صفا میبخشد[122].
اینها بخشی از سخنان حکمت آمیز علی بن ابی طالبt بود که میان مردم پخش شدهاند، ایشان در حقیقت بسیاری از تجربه های زندگی خود را در قالب جملههای مختصر و پر معنی ارائه دادهاست و این سخنان در جامعهی او و در جوامع بعدی تا به امروز تاثیر به سزایی داشتهاند. خلاصه اینکه سخنان حکمت آمیز و سخنرانیها و اشعار و مواعظ از وسیلههایی بودند که امیرالمومنین علیt در توجیه و راهنمایی و تعلیم جامعه اسلامیاز آن استفاده میکرد.
پنجم: سخن علی بن ابی طالب t در مورد صفات بهترین بندگان الله، نمازهای نفل و سنت (غیر واجب) رسول خدا ص و گفتار ایشان در مورد توصیف صحابهن
1- صفات بندگان برگزیده
امیرمؤمنان علی بن ابی طالب t را در مورد بندگان برگزیده پرسیدند؟ فرمود: بندگان برگزیده کسانی هستند که وقتی کار نیک میکنند، شادند و هرگاه کار بد میکنند طلب آمُرزش مینمایند و وقتی به مصیبت گرفتار میآیند، صبر پیشه میکنند و آنگاه که آنها را به خشم میآورند عفو و بخشش پیشه میکنند[123]. همچنین گفت: آگاه باشید، خداوند بندگانی دارد (آنقدر با یقین عمل میکنند)که گویی اهل بهشت را در بهشت جاوید دیدهاند و اهل دوزخ را دیدهاند که عذاب داده میشوند، مردم از شر و بدی ایشان در امان است، دلهایشان غمگین است، پاکدامن و عفیفند و نیازهایشان سبک و خفیف است، روزهای کمی صبر کردهاند تا سرانجام از راحتی طولانی و همیشگی رسیدهاند، شب آنها را ایستاده و با چشمان اشک آلود میبینی، به درگاه خدا زاری میکنند و به او پناه میبرند که گردنهایشان را آزاد کند و موقع روز آنان را افرادی بردبار و نیکوکار و پرهیزگار، همچون چوبه های تیر میبینی، هر کس به آنها بنگرد میگوید: بیمارند، ولی در واقع پریشان حال هستند نه بیمار و امر مهمیآنان را پریشان کرده است[124].
و میگوید: نگاه مؤمن باید عبرت آموز و سکوت او تفکّر و اندیشه و سخنش حکمت باشد[125].
و گفت: خوشا به حال هر بندهای که معروف و سرشناس نیست و کسی به او توجه نمیکند، او مردم را شناخته ولی مردم او را نشناختهاند و او خدا را با خشنودی شناخته، این افراد چراغهای هدایتند، خداوند آنان را از فتنههای تاریک دور نگه میدارد و آنان را مشمول رحمت خویش قرار میدهد، آنها راز دیگران را فاش نمیکنند و نه درشت خو و ریاکارند.[126]
پس واضح است که سخنان امیرالمؤمنین متاثر از فرمودهی رسول اکرم ص میباشد که فرمود: خداوند بنده پرهیزگار گمنام بی نیاز را دوست میدارد.[127]
2- پاسخ او در مورد سؤال از نماز نفل رسول خدا ص
عاصم بن صخره میگوید: علی t را در مورد نمازهای نفلی(غیر واجب) پیامبر ص در روز پرسیدیم؟ گفت: شما نمیتوانید آن را انجام دهید.
گفتیم: آنچه بتوانیم انجام میدهیم، گفت: پیامبر ص وقتی نماز صبح را میخواند صبر میکرد تا اینکه خورشید از مشرق چنان بالا میآمد که به هنگام عصر از سمت مغرب بلند است، درآن موقع دو رکعت میخواند، سپس صبر میکرد تا اینکه خورشید به هنگام ظهر میرسید آنگاه از جای بر میخواست و چهار رکعت نماز میخواند. به هنگام زوال خورشید چهار رکعت و بعد از ظهر دو رکعت به جا میآورد، قبل از عصر هم چهار رکعت به جای میآورد و در هر دو رکعت بر ملائکه مقرّب و پیامبران و مؤمنان و مسلمانان سلام میداد و نمازها را اینگونه دو رکعتی میخواند.
آنگاه علی گفت: این شانزده رکعت نماز نفل بودند که پیامبر ص در روز آن را میخواند و کمتر کسی بر انجام آن مداومت مینماید.[128]
امیر المؤمنین در جایی دیگر نماز وِتر رسول خدا ص را بیان میکند و میگوید: پیامبر ص در ابتدای شب و در وسط و در آخر آن وِتر خواند[129]، وقتی نمازش را تمام میکرد و سلام میداد میگفت: (اللّهمّ اغفرلی ماقدمت وماأخّرت وماأسررتُ وماأعلنتُ وماأسرفتُ وماأنت أعلم به منّی، أنت المقدمُ وأنت المؤخّر لا إله إلاّ أنت)[130].
یعنی: بار خدایا آنچه را مقدّم و یا مؤخّر نمودهام و آنچه را پنهان یا آشکار انجام دادهام و زیاده رویهایم را بیامُرز و آنچه را که تو بهتر از من به آن آگاه هستی، تو مقّدم کننده و مؤخّر کننده هستی هیچ معبود به حقی جز تو نیست.
3- وصف صحابهی کرام از زبان علیس
وقتی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب t احساس کرد که یارانش کمی گرفتار غفلت شدهاند و در عبادت نشاط ندارند، سیره و راه و روش اسلافشان، یعنی اصحاب رسول خدا ص را به آنان یادآوری میکرد، همانگونه که ابوأراکه روایت میکند: نماز صبح را همراه علی به جا آوردم، وقتی نماز تمام شد، از سمت راستش رو بسوی مردم کرد و سکوت کرد، گویا ناراحت بود، تا اینکه خورشید طلوع کرد و نور آن بر دیوار مسجد افتاد و آفتاب به اندازهی یک نیزه بالا آمده بود، آنگاه دو رکعت نماز خواند و گفت: آنگونه که من اصحاب محمّدص را دیدهام، امروز کسی را که همانند آنها باشد سراغ ندارم، آنان در حالی روز را آغاز میکردند که چهرههایشان زرد و موهایشان غبار آلود بود، میان چشمانشان چون زانوی شتر علامت سجده بود، آنها شب را با عبادت و تلاوت قرآن سپری میکردند، گاهی در حالت ایستاده و گاهی در سجده بودند، وقتی صبح میکردند و خدا را یاد میکردند چون درخت که در روز طوفانی تکان میخورد به خود میلرزیدند و اشک از چشمانشان سرازیر میشد طوریکه لباسهایشان خیس میگشت، سوگند به خدا گویی این قوم شب را به غفلت سپری کردهاند، آنگاه بلند شد و بعداً دیگر ندیدند که بخندد تا آن دشمن خدا ابن ملجم فاسق او را به قتل رسانید.[131]
4- علی t دوستانش را به انجام بهترین اعمال گوشزد میکند
در سخنرانیهای علی آمده که گفت: شما را به تقوای الهی وصیت میکنم، زیرا بهترین چیزی که بنده بدان توسل میجوید ایمان و جهاد در راه خدا و کلمهی اخلاص است که واقعاً کلمهی اخلاص فطرت میباشد و نیز بر پا داشتن نماز که حقیقت دین نماز است و پرداختن زکات است که یک فریضهی الهی است و روزه گرفتن ماه رمضان است که در برابر عذاب خدا سپر است و رفتن به حج کعبه است که گناهان را میزداید و صله رحم است که عُمر را طولانی میکند و در میان خویشاوندان محبوب میگردد و صدقه دادن به صورت پنهانی است که گناهان را زدوده و خشم پروردگار را خاموش میکند و نیکوکاری است که نیکوکاری انسان را از مرگ بدفرجام و قرار گرفتن در معرض نابودیها نجات میدهد، بیشتر در یاد خدا غرق شوید که یاد او بهترین یاد است[132].
ثویر بن ابی فاخته از پدرش روایت میکند که گفت: علی t دستم را گرفت و گفت: برویم پیش حسن که از او عیادت کنیم، وقتی پیش حسن رفتیم دیدیم ابوموسی نزد اوست، علی گفت: برای عیادت آمدهای یا برای دیدار؟ گفت: نه، بلکه برای عیادت آمدهام، آنگاه علی فرمود: از رسول خدا ص شنیدم که میگفت: هر روز که مسلمانی به عیادت مسلمانی دیگر برود، تا غروب هفتاد هزار فرشته برایش دعا میکنند و اگر شامگاه به عیادت او برود تا صبح روز بعد هفتاد هزار فرشته برایش دعا میکنند[133].
6- تشویق فرزندش حسن برای سخنرانی
امیر المؤمنین علی روزی به فرزندش حسن گفت: فرزندم، آیا سخنرانی نمیکنی تا بشنوم؟ حسن گفت: در جلوی تو خجالت میکشم سخنرانی کنم، آنگاه علی به جایی رفت که حسن او را نمیدید، سپس حسن در میان مردم ایستاد و سخنرانی شیوایی ارائه نمود، وقتی سخنرانی را تمام کرد علی گفت: ﭽ ﮘ ﮙ ﮚ ﮛﮜ ﮝ ﮞ ﮟ ﮠ ﭼ: (نسلی که بعضی از بعضی دیگرند و خداوند شنوای داناست).[134]
عمرو بن مُرّه از ابی البختری روایت میکند که گفت: مردی پیش علی آمد و از او ستایش و تعریف کرد و در مورد او چیزهایی گفت، آنگاه علی فرمود: چنان نیستم که تو میگویی و بالاتر از آن هستم که به آنچه میخواهی تن دهم.[135]
امیر المؤمنین علی t فرمود: از حاکم قرار دادن امیال نفسانی برخود بپرهیزید که امیال شهوانی در حال حاضر مذموم و در آینده وخیم هستند، اگر نفس با هشدار و بیم دادن تسلیم نشد، آن را با تشویق و امیدوار کردن به دست بیاورید، چون بیم و امید وقتی جمع شوند، نفس تسلیم میشود.[136]
علی بن ابی طالب t گفت: یکی از اسباب مغفرت و عفو گناهان ازجانب خدا این است که برادر مسلمانت را شاد کنی.[137]
10- سختترین کارها سه چیز هستند
امیر المؤمنین علی بن ابی طالبt فرمود: سخت ترین کارها سه چیز هستند! دادن حق از سوی خودت، ذکر الله متعال در هر حال و همدردی و کمک مالی به برادر[138].
ششم: هشدار علیt از مرض های قلب
امیر المؤمنین علیt گفت: سزا و کیفر گناه، سُستی در عبادت و تنگی زندگی و نقصان لذت است، گفتند: نقصان لذت بردن چیست؟ هیچ چیز حلال خوشایند نمیآید مگر آنکه چیزی دیگر آن را تلخ میکند.[139]
همراه با این ترساندن از گناه، امیر المؤمنین علی t نیز از تشویق به ترک گناه غافل نبود، او میگوید: هر کس میخواهد بدون داشتن قبیله و عشیره قدرتمند و با عزّت باشد و بدون فرزند زیاد، نسلش زیاد باشد و هر کس که میخواهد بدون مال توانگر باشد، باید از ذلّت گناه خود را دور کرده و به عزّت طاعت و عبادت روی آورد[140] و گفت: اگر به خوبیها علاقه داری پس از کارهای حرام پرهیز کن.[141]
2- آرزوی طولانی و پیروی از هوای نفس
امیر المؤمنین علی t بر منبر کوفه سخنرانی ایراد کرد و بعد از حمد و ستایش خدا گفت: ای مردم آنچه بیش از همه چیز از آن برای شما میترسم، داشتن آرزوی طولانی و پیروی از هوای نفس است. داشتن آرزوی طولانی آخرت را از یاد انسان میبرد و پیروی کردن از هوای نفس انسان را از حق باز میدارد، هان! آگاه باشید که دنیا دارد پشت میکند و آخرت روی میآورد و هر یک از دنیا و آخرت فرزندانی دارند، پس شما از فرزندان آخرت باشید نه از فرزندان دنیا، امروز کار است و فردا حساب و بازخواست، و عملی در کار نیست.[142]
امیر المؤمنین علی t در این سخنرانی به دو امر مهم که تأثیر شگرفی در زندگی انسان دارند اشاره کرده و آن دو چیز عبارتند از: داشتن آرزوی طولانی برای زنده ماندن؛ داشتن آرزوی طولانی انسان را فریب داده و او را مشغول پروژهها و برنامهها و بلند پروازیهای دنیوی میگرداند و به او میگوید: بعداً عمل صالح انجام میدهی و آخرت را از یاد او میبرد، بنابراین فعالیتهای او بر امور دنیوی متمرکز شده و کار او برای آخرت ضعیف و اندک میشود و اگر هر انسانی در ذهن خود این اندیشه را داشته باشد که هر لحظه ممکن است بمیرد، برای دنیا کم و به اندازهی نیاز تلاش خواهد کرد و برای آخرت عمل زیادی خواهد کرد، چون عمل و کاری که برای آخرت انجام میشود بعد از مرگ ماندگار است و پیروی از هوای نفس رویکرد صاحب خود را تغییر میدهد و بالاترین هدف در فکر و اندیشهی او رسیدن به خواسته های خود و بر آوردن آرزو و خواستهی کسانی میشود که او تحت اراده آنها زندگی میکند و هدف والای اسلامیکه به دست آوردن و جستجوی رضامندی خدا و بهشت است را از یاد میبرد و با توجه به تغییر اهداف، شیوههای عمل و فعالیت هم تغییر میکنند و به شیوههای دنیوی تبدیل میشوند که محقق کردن اهدافی است که از دایره زندگی دنیا فراتر نمیروند، همانطور که ارتباطات نیز تغییر می کند و به جای آن منافع و مصالح دنیوی اساس برادری قرار خواهند گرفت و دیگر اموری که به دنبال تغییر اهداف تغییر می کند. [143]
امیر المؤمنین علی t فرمود: هیچ کار خیری را برای ریا انجام مده و نیز کار نیک را از روی خجالت و شرم رها مکن و گفت: ریاکار سه علامت دارد: وقتی تنها باشد، تنبلی میکند و هنگامیکه درمیان مردم باشد با سرحالی کار میکند، وقتی ستایش شود کار را بیشتر انجام میدهد و چون نکوهش گردد از آن میکاهد [144]، نصوص شرعی ریاکاری را شرک اصغر نامیدهاند، پیامبر خدا ص میفرماید: «آنچه بیش از همه چیز از آن برایتان بیم دارم شرک اصغر است، گفتند: ای رسول خدا شرک اصغر چیست؟ فرمود: ریاکاری، خداوند در روز قیامت وقتی پاداش اعمال مردم را میدهد، میگوید: بروید پیش کسانی که در دنیا به خاطر نشان دادن به آنها کار میکردید و نگاه کنید آیا پاداشی نزد آنها مییابید»، [145] و از شداد بن أوس روایت است که گفت: ما در زمان رسول خدا ریاکاری را شرک اصغر میشمردیم [146].
امیر المؤمنین علی t از بیماری خطرناک قلبی که متعلق به اراده و قصد انسان است برحذر داشت و مردم را تشویق میکرد تا در کارها و عبادات هدفشان فقط خدا باشد و به سنّت نبوی پایبند باشند، او میگوید: هیچ قولی بدون عمل فایده ندارد و عمل بدون نیّت و قصد فایدهای ندارد و نیّت زمانی مفید واقع میشود که مطابق با سنّت باشد. [147] از فضیل بن عیاض روایت شده که او این آیه را خواند که میفرماید:
ﭽ ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢﭣ ﭼ
(تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل انجام میدهید)، سپس گفت: بهترین عمل آن است که خالصانهتر و صحیحتر باشد، به او گفتند: خالصانهتر و صحیحتر چیست ای ابو علی؟ گفت: اگر عمل خالصانه برای خدا انجام گیرد، اما درست انجام داده نشود پذیرفته نمیشود و اگر درست انجام شود اما مُخلصانه انجام داده نشود مورد قبول واقع نمیشود و عمل خالصانه عملی است که برای خداوند انجام گیرد. عمل درست و صحیح آن است که مطابق با سنت (دستورات رسول خدا) انجام شود.
ریاکاری صورتهای مختلفی دارد، گاهی با اعمال انجام میشود، مثل کسی که نماز میخواند و قیام و رکوع و سجده را طولانی میکند و جلوی مردم خودش را فروتن نشان میدهد. گاهی با سخن و گفتار انجام میشود مانند موعظه گفتن برای ریا و حفظ روایت و احادیث به خاطر بحث و مجادله و اظهار علم و دانش و از جمله ریاکاریها تکان دادن لبها در محضر مردم و غافل بودن از آن در خانه و گاهی ریا از طریق لباس انجام میشود، مانند لباسهای زبر و کُلفت و گذاشتن اثر سجده بر پیشانی اش و پوشیدن لباسهای کلفت و بالا زدن و کوتاه کردن آن تا مردم بگویند: عابد و زاهد است و یا پوشیدن لباس مخصوص علماء و گاهی ریاکاری با جمعآوری دوستان و دیدار کنندگان انجام میشود، مثل کسی که میکوشد تا عالم یا عابدی را به دیدارش دعوت کند تا بگویند: فلانی به دیدار فلانی آمده است و کسی که مردم را به دیدارش دعوت میکند تا بگویند: اهل خیر نزد او رفت و آمد مینمایند و همچنین با داشتن اساتید ریا میکند تا بگویند فلانی از اساتید زیادی استفاده کرده است و همچنین ریاکاری اهل دنیا مثل کسی که با تکبّر راه میرود و یا اخم میکند و یا عبایش را میپیچاند و یا ماشین خود را به صورت خاصی حرکت میدهد و یا اینکه ریاکاری از جهت جسم نشان داده میشود مثل کسی که اظهار لاغری میکند تا مردم فکر کنند که او زیاد عبادت میکند و ترس و هراس او از خدا زیاد است و دیگر صورتهایی که ریاکاران برای ریاکاری انجام میدهند و میخواهند بوسیله آن در دلهای بندگان برای خود جا باز کنند [148].
خلاصه اینکه مداومت بر انجام کارهای خیر و کثرت ذکر و عبادت خدا و هراس از خداوند و بیم نداشتن از مردم در راه خدا و دوست داشتن بندگان صالح و غیره همه از اعمال نیکو و مطلوب هستند، اما باید همه این کارها فقط برای رضای خدا انجام شوند، چون ریا یعنی عملی صالح که برای غیر از الله انجام داده میشود، بنابراین مؤمن باید نیّت خود را فقط برای خدا قرار دهد، نه اینکهاز ترس ریا عمل صالح را ترک کند، پس باید از خطر مرض ریاکاری پرهیز کرد و فرمودهی رسول خدا ص را به یاد آورد که میفرماید: (هر کسی که به دنبال دانش برود تا بوسیله آن با فقها و علما مجادله کند و یا توجه مردم را بسوی خود بگرداند خداوند او را وارد جهنم مینماید) [149].
امیر المؤمنین علی رضی الله عنهاز ریاکاری برحذر داشت و توضیح داد که اعمال زمانی پذیرفته میشوند که فقط برای رضامندی خدا انجام بگیرند و مطابق با سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم انجام داده شوند و علی رضی الله عنه در مناسبتهای مختلفی مردم را به تمسک به سنّت پیامبر ص تشویق مینمود، او میگوید: (به رهنمود پیامبرتان اقتدا کنید، زیرا بهترین رهنمود است و از سنّت او پیروی کنید چون سنّت آن حضرت بهترین سنّت است. [150]
امیر المؤمنین علی بن ابی طالب t گفت: « خود پسندی آفت خِردهاست ».[151]
خود پسندی یکی از آفتهایی است که اعمال را فاسد و بندگان را هلاک میکند و یکی از موانع پیش روی کسانی است که به سوی خدا و در راه خدا گام برمیدارند و با اخلاص منافات و تضاد دارد و مانع اظهار ذلّت و نیازمندی در مقابل خدا میگردد، بنابراین خود پسندی یعنی رعایت نکردن ادب در مقابل خدا، همانگونه که مانع محاسبهی نفس و باز خواست خویش است و انسان را از شناختن بیماریها و عیوب وجود خود کور میکند و با این وجود، کمتر از این آفت خطرناک و مضر و شایع سخن گفته شده است.
عبدالله بن مبارک میگوید: خود پسندی یعنی اینکه در خود چیزی را ببینی که در دیگران نیست. [152]
ابن تیمیه بین خود پسندی و ریاء فرق گذاشتهاست و میگوید: خودپسندی با ریاکاری همراه است، ولی ریاکاری یعنی شریک قرار دادن مخلوق و خودپسندی یعنی شریک قرار دادن نفس ریاکار به این گفته الهی که ﭽ ﭢ ﭣ ﭼ عمل نمیکند و خود پسند فرمودهی الهی ﭽ ﭤ ﭥ ﭼ را محقق نمیکند پس هر کسی به ﭽﭢ ﭣ ﭼ عمل کند، از ریاکاری بیرون میرود.[153]
غزالی میگوید: بدان که آفتهای خود پسندی زیاد است، خود پسندی انسان را به تکبّر وا میدارد، بنابراین از خود پسندی، خود بزرگ بینی و تکبر پدید میآید و از تکبّر آفتهای زیادی به وجود میآید و خود پسندی سبب میشود انسان گناهانش را فراموش کند و عبادتهایی را که انجام میدهد، بزرگ میشمارد و به خاطر انجام آن بر خداوند منّت مینهد و فراموش میکند که خداوند به او توفیق انجام عبادت را داده است و فرد خودپسند، به خود و فکر و نظرش مغرور میشود و فریب میخورد و از مکر الهی و عذاب خداوندی خود را ایمن می پندارد و گمان میکند که نزد خدا مقام و جایگاهی دارد و خودپسندی او را به جایی میرساند که خود را میستاید و خود را پاک قرار میدهد [154].
فراقی میگوید: راز حرام بودن خود پسندی این است که خودپسندی بی ادبی است در برابر خداوند، زیرا بنده نباید آنچه را که بوسیله آن خود را به سرور و مولایش نزدیک میکند بزرگ بداند، بلکه باید کار و عمل خود را نسبت به عظمت آقا و پروردگارش ناچیز و کوچک بداند و بنابراین خداوند متعال میفرماید: ﭽ ﯦ ﯧ ﯨ ﯩ ﯪ ﭼ (الزمر: 67) یعنی: آنگونه که باید خدا را تعظیم میکردند او را تعظیم نکردند، پس هر کسی که در مورد خود و کار و عملش دچار خود پسندی شد به راستی که هلاک شده است و خود را در معرض خشم و ناخوشنودی پروردگارش قرار داده است.[155]
میتوان گفت که سبب خود پسندی دو چیز است:
الف – ندانستن حق خداوند متعال و نشناختن قدر الهی و اندک بودن دانش و آگاهی از نامها و صفات خداوندی و ضعف پرستش خداوند با این نامها و صفات.
ب- غافل بودن از حقیقت نفس و عدم آگاهی کافی از طبیعت آن و ندانستن عیوب و بیماریهای آن و توجه نکردن به محاسبه و بازخواست نفس و خویشتن.[156]
بنابراین علاج آن شناخت خداوند و تعظیم کردن او است، آنگونه که حق تعظیم اوست و همچنین بندگی کردن خدا با شناخت اسمای حُسنی و صفات والای خداوندی، پس خیر کاملاً در دست خداوند است و رحمت او همه چیز را در بر گرفتهاست:
ﭽ ﯺ ﯻ ﯼ ﯽ ﯾ ﯿﰀ ﭼ (النحل /53): (هر نعمتی کهاز آن برخوردارید از جانب خداوند است).
امام شافعی میگوید: هرگاه ترسیدی که مبادا گرفتار خود پسندی شوی به خاطر بیاور که رضامندی چه کسی را میجویی و به چه نعمتی علاقمند هستی و از عذاب چه کسی بیم و هراس داری، هر کس در این چیزها فکر کند، عملش برای او ناچیز و کوچک مینماید. [157]
نووی میگوید: راه دور کردن خود پسندی این است که فرد بداند علم و دانش، فضل و لطفی از سوی خداوند است و هر چه خداوند از انسان بگیرد یا به انسان ببخشد، همه از آنِ او هستند و همه چیز سرآمدی دارد، بنابراین انسان نباید در مورد چیزی دچار خودپسندی شود که خودش آن را به وجود نیاورده و مالک آن نیست و به دوام آن یقین ندارد.[158]
ابن قیّم میگوید: بدان که هرگاه انسان سخنی را برای رضامندی خدا آغاز کند و در آن این را مد نظر داشته باشد که خداوند به او توفیق آن را داده است و خداوند است که به او زبان و قلب و چشم و گوش بخشیده است و اوست که توفیق آن سخن یا عمل را به او عنایت کرده است، هرگاه این امور را به خاطر داشته باشد دچار خود پسندی نمیشود؛ خودپسندی یعنی اینکه انسان خودش را فقط میبیند و توفیق و احسان الهی را نمیبیند [159] علاج دیگر خود پسندی شناخت نفس و محاسبه آن است، ابن جوزی میگوید: هر کس به خصوصیّات و گناهان خود بنگرد به یقین میداند که گناهکار و مقصر است و از خود پسندی میپرهیزد و میکوشد تا در اعمال اخروی پیشروی کند و مؤمن همواره خود را ناچیز و حقیر میشمارد.
به عمر بن عبدالعزیز t گفتند: وقتی وفات کنی تو را در حجرهی پیامبر ص دفن میکنیم، او گفت: اگر هر گناهی جز شرک مرتکب شده باشم، برایم بهتر از آن است که خود را شایسته چنین مقامیبدانم [160].
ابن حزم میگوید: هر کس گرفتار خود پسندی شد؛ به عیبهایش فکر کند و اگر خوبیهایش او را به خود پسندی واداشتند، به اخلاق و رفتارهای زشت خویش بیندیشد، اگر همه عیبهایش بر او پوشیده بود و گمان میکرد که اصلاً عیبی ندارد، باید بداند که مصیبت او همیشگی است و از همه مردم ناقصتر و عیب او از همه بزرگتر است و قوّهی تشخیص او از همه ضعیفتر است و او دارای عقل اندک و جاهل است و هیچ عیبی از این دو عیب مهم تر نیست، چون عاقل کسی است که عیبهای خود را بشناسد و برای از بین بردن آن تلاش نماید، احمق و نادان کسی است که عیبهایش را نمیداند. اگر افکار و اندیشههایتان شما را به خود پسندی واداشت، به اشتباهات خود فکر کنید و آن را به خاطر بسپارید و از یاد نبرید. اگر عمل و کردارتان سبب خودپسندی شد، بدانید که شما در آن سهمی ندارید و این فقط بخشش است که خداوند آن را به شما بخشیده، پس در مقابل این نعمت، کاری نکنید که خداوند ناخوشنود شود.
اگر برادرانتان شما را ستایش و تمجید کردند، به مذمّت و نکوهش دشمنان نسبت به خود فکر کنید، آنگاه خودپسندی از شما دور میشود، اگر دشمنی نداشتید، پس بدانید که خیری در شما نیست و کسی که اصلاً دشمنی ندارد، جایگاهش از همه پایینتر است و مانند کسی است که خداوند به او هیچ نعمتی نداده که مورد حسادت قرار گیرد و اگر عیبهایتان به نظرتان ناچیز و اندک میآمد، در آن فکر کنید که اگر مردم از آن مطلع شوند چه خواهد شد، اینجاست که خجالت میکشید و کمبود خود را میدانید.[161]
ابن قیّم در بحث حکمت و اسرار مقدّر شدن بدیها و گناهان میگوید: از جمله اسرار گناهان یکی این است که هرگاه خداوند نسبت به بندهای ارادهی خیر داشته باشد، او را از دیدن عباداتش فراموش میگرداند و آن را از دل و زبان او رفع میکند و هرگاه مرتکب گناهی شود، همواره آن را نصب العین خود قرار میدهد و عبادت خویش را فراموش مینماید و تمام فکرش به گناهی که مرتکب شده مشغول میشود و همواره گناهش جلوی چشمانش نمایان میشود، پس این گناه رحمتی در حق اوست چنانکه یکی از سلف میگوید: گاهی بنده گناه میکند و به سبب آن وارد بهشت میشود و گاهی نیکی میکند و به سبب آن به جهنّم میرود، گفتند چگونه؟ گفت: مرتکب گناه میشود و آن گناه همواره نصب العین او قرار میگیرد و هر گاه به یاد آن میافتد گریه میکند و پشیمان میشود و توبه مینماید و از خداوند طلب آمُرزش میکند و به درگاه خدا تضرّع و زاری مینماید و برای خداوند فروتنی و کُرنش مینماید و کارهایی انجام میدهد که سبب میشود رحمت الهی شامل حال او گردد. از سوی دیگر گاهی انسان کار نیکی انجام میدهد و همواره آن کار نیک نصب العین اوست و با آن منّت مینهد و آن را میبیند و آن را برای مردم و خداوند بر میشمارد و به سبب آن تکبّر میکند و از مردم تعجب میکند که چگونه او را تعظیم نمیکنند و بزرگ نمیدانند و همواره این احساس در او هست تا اینکه او را به جهنّم وارد میکند.[162]
این شرح کوتاه و گذرایی بود بر سخن امیر المؤمنین علی t که میفرماید: خود پسندی آفت عقلهاست.[163]
هفتم: توجه و اهتمام علیt به ساماندهی بازارها و مواضع گوناگون با مردم
امیر المؤمنین علی t میکوشید تا اوضاع کسانی را که در بازارها به داد و ستد میپردازند، بررسی نماید و آنها را وادار کند براساس شریعت اسلام داد و ستد نمایند و ثابت شده که ایشان رضی الله عنه به بازار توجه خاصی داشت، حُرّ بن جرموز مرادی از پدرش روایت میکند که گفت: علی بن ابی طالب t را دیدم که از قصر بیرون آمد در حالی که ازار او تا نصف ساقش بلند بود و چادرش نیز بال زده بود و با شلاقی در بازارها گشت زنی میکرد و اهل بازار را به پرهیزگاری و درست معامله کردن فرمان میداد و میگفت: کیل و ترازو را به تمام و کمال بدهید و مغز استخوانهایی را که با گوشت پوشیده شدهاند را بیرون نکشید.
از ابی مطر روایت است که گفت: از مسجد بیرون آمدم، ناگهان دیدم که مردی از پشت سرم صدا میزند: شلوارت را بالا بزن، زیرا لباست پاکیزهتر میماند و تقوای پروردگارت بیشتر رعایت میشود و اگر مسلمان هستی از موهای سرت بگیر، آنگاه پشت سر او راه افتادم، او ازار و ردایی پوشیده بود و شلاق به همراه داشت گویی بادیه نشین است، گفتم: این کیست؟ مردی به من گفت: در این شهر غریب به نظر میآیی؟ گفتم: بله اهل بصره هستم. او گفت: این امیر المؤمنین علی بن ابی طالب است، او همچنان میرفت و شتران را دنبال میکرد تا اینکه وارد خانه ابن ابی معیط شد، گفت: بفروشید و سوگند نخورید، زیرا با سوگند خوردن کالا به فروش میرسد امّا سوگند برکت آن را از بین میبرد، سپس پیش خرما فروشان آمد، دید کنیزی گریه میکند، گفت: چرا گریه میکنی؟ گفت: این مرد تعدادی خرما به یک درهم به من فروخته، مولایم آن را بازگرداند و اینک او از پس گرفتن آن اباء میورزد.
آنگاه علی به او گفت: خرمایت را بردار و درهم را به او بده، این کنیز اختیاری ندارد، آنگاه خرما فروش درهم را به کنیز پس داد، گفتم: آیا میدانی این کیست؟ گفت: نه. گفتم: این علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین است. آن وقت آن مرد خرمای کنیز را ریخت و یک درهم به او داد و گفت: ای امیرالمؤمنین دوست دارم از من راضی باشی. گفت: هرگاه حق مردم را کامل دهی از تو راضی هستم. سپس از کنار خرما فروشان عبور کرد و گفت: ای خرمافروشان به مستمندان کمک کنید که در کسب شما برکت میآید، سپس در حالی که مسلمین همراه او بودند به راهش ادامه داد تا نزد ماهیفروشان آمد و گفت: ماهی خود مردهای که از روی آب گرفته شده در بازار ما فروخته نمیشود. سپس به دار فرات که بازار پارچه فروشان بود آمد.[164]
زاذان میگوید: او تنها به بازار میرفت و فرد گمگشته را راهنمایی میکرد و ناتوان را یاری میداد و از کنار فروشندهها و بقّاله ها میگذشت و بر آنها قرآن میخواند:
ﭽ ﯧ ﯨ ﯩ ﯪ ﯫ ﯬ ﯭ ﯮ ﯯ ﯰ ﯱ ﯲﯳ ﯴ ﯵ ﯶ ﭼ
(قصص/83).
ما آن سراي آخرت را تنها بهره كساني ميگردانيم كه در زمين خواهان تكبّر و استكبار نيستند و فساد و تباهي نميجويند (و دلهايشان از آلودگيهاي مقامطلبي و شهرتطلبي و بزرگبيني و تباهكاري، پاك و پالودهاست) و عاقبت از آن پرهيزگاران است. [165]
خلال از ابوسعید روایت میکند که گفت: علی به بازار آمد و گفت: ای اهل بازار از خدا بترسید و از سوگند خوردن بپرهیزید، زیرا سوگند خوردن کالا را به فروش میرساند اما برکت آن را از میان میبرد و تاجر، فاجر است مگر کسی که حق را بگیرد و حق دیگران را بدهد و السّلام علیکم، سپس برمیگشت و باز به نزد آنها میآمد و آنچه را که گفته بود تکرار میکرد. [166]
ابی الصهباء میگوید: علی را در بازار کلأ دیدم که از نرخها میپرسید.[167]
این اشراف و کنترل مستقیم امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب رضی الله عنه چند چیز را در بردارد:
الف– گشت زنی ایشان فقط منحصر به زیر نظر داشتن و توجیه نبود، بلکه او به مردم کمک میکرد، فرد گمگشته را راهنمایی مینمود و ضعیف را یاری میداد، کسی که خودش چنین میکند سخنان و راهنماییهای او بیشتر در مردم اثر میگذارد.
ب– او در توجیه و توصیههای خود به تقوای الهی و معامله درست اشاره میکرد و گاهی با تلاوت قرآن آنها را موعظه مینمود، چون هرکس که تقوای الهی را رعایت کند با مردم به خوبی تعامل و داد و ستد مینماید و از فریب دادن آنها دوری میجوید.
ج- از ظلم در معاملات جلوگیری میکرد و حق را به صاحب آن بر میگرداند، چنانکه وقتی صاحب کنیز او را به خرید خرما اجازه نداده بودند و در واقع او اختیاری نداشت. به فروشنده فرمود: خرما را پس بگیرید.
د- از انواع فریب کاریهایی که در بازارها انجام میشود از قبیل در آوردن مغز استخوان گوشت نهی میکرد.
هـ - برخی از احکام و آداب متعلق به معامله را بیان میکرد که برخی عبارتند از: نهی از سوگند خوردن در معامله و علت آن این است که سوگند خوردن کالا را به فروش میرساند اما برکت آن را از بین میبرد، چنان که از رسول خدا ص روایت شده است که فرمود: سوگند خوردن کالا را به فروش میرساند و برکت را از بین میبرد.[168]
تشویق به کمک به مستمندان، چون این به سود و درآمد میافزاید.
نهی از فروختن ماهی خود مردهای که روی آب قرار دارد تا با ماهی تازهای که شکار شده مخلوط و اشتباه نشود.
امیر المؤمنین وقتی در آن جا حضور داشت خودش به جستجو و بررسی امور بازرگانان میپرداخت و در دیگر جاها فرمانداران و کارگزارانش را به این کار امر مینمود و تاجر خوب را مورد تمجید و ستایش قرار میداد و تاجری را که بعد از نهی مرتکب اشتباهی میشد تنبیه میکرد بدون آن که در مجازات او افراط کرده باشد، [169] او رهنمودهای مفید و تذکرهای بازدارندهای داشت که مردم را به انجام محاسن اخلاقی و پایبندی به احکام شریعت تشویق مینمود، برخی از توجیهات او عبارتند از:
1- به اختلاط زنان و مردان در بازار اعتراض میکرد
امیر المؤمنین علیt به مردمانی که زنانشان را از رفتن به بازار و قاطی شدن با کفار منع نمیکردند، اعتراض میکرد و گفت: آیا حیا نمیکنید و غیرتتان به جوش نمیآید؟ به من گزارش شده که زنان شما به بازار میروند و با کفار اختلاط می کنند.[170]
2- سود کم را رد نکنید که از سود زیاد محروم میشوید
علیt در حالی که شلاق در دست داشت و عبایی براو بود وارد بازار میشد و میگفت: ای تاجران حق را بگیرید و حق را بدهید در امان میمانید، سود کم را رد نکنید که از سود زیاد محروم میشوید و به مردی نگاه کرد که داستان سرایی میکرد، به او گفت: آیا داستان میسرایی در حالی که فاصلهی ما با زمان پیامبرص نزدیک است، از تو میپرسم اگر جواب مرا گفتی که خوب، و اگر نه با این شلاق تو را چنان میزنم که زمین بیفتی، بگو ثبات و زوال دین چیست؟ او گفت: دین با پرهیزگاری ثابت و ماندگار میشود و با طمع ورزی از بین میرود، گفت: آفرین، قصه بگو که افرادی چون تو میتوانند قصّه سرا باشند [171].
3- خطرناک بودن تجارت قبل از دانستن احکام شرعی آن
امیر المؤمنین علی بن ابی طالبt گفت: هر کس قبل از آگاهی از دین تجارت کرد به راستی که در رباخواری افتاده، باز در آن افتاده و باز در آن افتاده است، [172]
فاروقt کسی را که- جهت تجارت- در بازار مینشست و احکام را نمیدانست شلاق میزد و میگفت: کسی کهاحکام ربا را نمیداند در بازار ما ننشیند[173] و میگفت: کسی در بازار ما معامله نکند مگر آنکه آگاه به احکام معامله باشد و اگر بدون آگاهی از احکام به داد و ستد بپردازد خواسته یا ناخواسته رباخواری میکند، [174].
خلفا به همه امور حکومت توجه داشتند و توجّه به هیچ قسمتی سبب بیتوجهی به قسمتی دیگر نمیشد، بنابراین وضعیت همواره در کنترل حاکم بود، خلفا برای تاجران قواعدی که شایسته بازار بود و داد و ستد را نظم میداد و ثبات بازار را تضمین میکرد، وضع میکردند، بنابراین کلاهبرداری و فریب دادن و احتکار و ایجاد بازار سیاه پیش نمیآمد و آنچه را که در دنیای تجارت جایز و آنچه را که ناجایز است میدانستند، امروز میتوان با تشکیل کلاسهایی در مساجد به خصوص مساجدی که وسط بازارها هستند تاجران را از فقه تجارت آگاه کرد و باید با نوشتن کتابچههای کوچک و نوارها احکام و مسائل مربوط به تجارت را به تاجران آموخت و امور ذیل را بیان کرد:
*- نمونههای منتخبی از تجّار مسلمین که دوستدار دین بوده و خدا و پیامبر را با اموالشان یاری کردهاند.
*- بیان اهمیت آخرت، تا آنها خیر هر دو جهان را بیاندوزند.
*- علما و طلاّب وظیفه بزرگی در آگاهی بخشیدن به این بخش بزرگ جوامع اسلامیدارند و حرکتهای اسلامی هم باید آموختن فقه تجارت را به فرزندان فراموش نکنند.
4-هر کس قبل از دیگران به جایی رفت به آنجا مستحقتر است
قضیهی محل تجارت در بازار مطرح شد و علی بن ابی طالبt در بازار کوفه چنین داوری کرد که هر کس قبل از دیگران به جایی رفت در آن روز تا وقتی در آن جاست از دیگران به آن مستحقتر است و وقتی او آن جا را ترک کرد، آن محل متعلق به هرکسی است که در آن قرار گیرد، اصبع بن نباته میگوید: همراه با علی بن ابی طالب t به بازار رفتم، دید که اهل بازار جاهایشان را حصار کشی و تصرف کردهاند، گفت: این چیست؟ گفتند: اهل بازار جاهای خود را حصار کشی کردهاند، گفت آنها حق چنین کاری را ندارند، بازار مسلمین همچون محل نماز مسلمین است، هرکسی قبل از دیگران به جایی آمد در آن روز به او تعلق دارد تا وقتی که او آنجا را ترک میکند و تا فرمانداری مغیره بن شعبه از این قاعده پیروی میشد، وقتی زیاد بن ابیه در سال(69 هـ) به فرمانداری رسید چنین دستور داد که هر کسی که در جایی نشسته است تا وقتی که آن جا نشسته از دیگران بهآن جا مستحقتر است.[175]
امیر المؤمنین علی بن ابی طالب t در مورد احتکار خوراک گفت: کسی که خوراکی وارد میکند، خداوند به او روزی میدهد و احتکار کننده گناهکار و ملعون است، [176] امیر المؤمنین دستور داد اموال احتکار شده را بسوزانند.
حافظ بن ابی شیبه از حکم روایت میکند که گفت: علی t را خبر کردند که مردی مواد خوراکی را احتکار کرده و آن را به صد هزار میفروشد، او دستور داد که سوزانده شوند.[177] ابن قدامه میگوید: احتکار به سه شرط حرام است:
الف – اینکه بخرد، پس اگر چیزی را ازجایی وارد کرد و یا اینکه غلاّت خود را انبار کرد محتکر شمرده نمیشود و این گفته علی t واضح است.
ب- آنچه خریده شده، خوراکی باشد. [178]
ج- به علت خریدن و احتکار آن مردم در تنگنا قرار بگیرند.
ترساندن و برحذر داشتن مردم از جانب علی نسبت به احتکار بر اساس فرمودهی پیامبر ص است که فرمود: محتکر گناهکار است.[179]
6- ضرر بر سرمایه وارد میشود و سود بر اساس قرارداد است
امیر المؤمنین علی بن ابی طالب t به تبیین یکی از احکام مضاربه پرداخته، مضاربه نوعی معامله است به این صورت که مال و مبلغ مشخصی به فردی داده میشود تا با آن تجارت کند و بخشی از سود را به صاحب مبلغ بدهد، علی t گفت: ضرر و زیان هر یک از دو شریک به اندازه سرمایه است و سود بر اساس قرار دادی است که با هم بستهاند، اگر سرمایههایشان برابر بود، [180] زیان بین دو طرف برابر است و اگر دو سوم بود دو سوم زیان به آن بر میگردد.
7- سوزاندن روستایی که در آن شراب فروخته میشد
علی t به شدت با شراب فروش برخورد میکرد، یک آبادی را که در آن شراب فروخته میشد به دستور او آتش زدند، امام ابوعبیده قاسم بن سلام روایت میکند که علی بن ابی طالب t به محلهی زراره در کوفه نگاه کرد و گفت: نام این آبادی چیست؟ گفتند: زراره نام دارد و در آن شراب فروخته میشود، او از جای برخاست و به راه افتاد تا به آنجا رسید، گفت: آتش بیفروزید. راوای میگوید: آن آبادی آتش گرفت و از غربت تا باغ خواستابن جبروتا سوخت. [181]
8- توجه او به کوتاه بودن لباس
ابی مطر میگوید: از مسجد خارج شدم، ناگهان شنیدم که مردی از پشت سرم صدا میزند که: شلوارت را بالا بزن چون لباست پاکیزهتر میماند و تقوای الهی بهتر رعایت میشود و اگر مسلمانی موهایت را کوتاه کن. [182]
9- زندانی کردن افراد شرور و مفسد
علیt افراد شرور و تباهکار را تعقیب مینمود و هرگاه فردی از آنان را مییافت به زندانشان میانداخت. قاضی ابویوسف از عبدالملک بن عمیر روایت میکند که گفت: اگر در قبیله یا قوم شخص فاسدی موجود بود علی t او را زندانی میکرد و اگر خودش دارایی میداشت از آن برایش صرف میکرد، در غیر اینصورت از بیت المال به او میبخشید و میگفت: برای اینکه مردم از شرارت او در امان باشند، اموال بیتالمال مردم صرف شود.[183]
10- هشدار علی t نسبت به عدم انفاق
امیر المؤمنین علی t فرمودهاست: دارایی بخیل را به حوادث یا رسیدن به دست وارث بشارت بده، [184] و گفت بخیل به دنبال فقر عجله دارد، او در دنیا همچون فقیر زندگی میکند و در آخرت حساب ثروتمندان از او گرفته میشود. [185]
امیر المؤمنین علی t به نماز بسیار اهمیت میداد و در حال رفتن به مسجد، صدا میزد: نماز، نماز! و اینگونه مردم را برای نماز صبح بیدار میکرد، حسن t در مورد بیرون رفتن علی از خانهاش در روز ضربه خوردنش میگوید: وقتی ایشان از در بیرون رفت صدا زد: ای مردم! نماز، نماز! و او هر روز چنین میکرد و به نماز میرفت و تازیانهاش همراهش بود، اینجا بود که دو مرد به او حمله ور شدند و ابن ملجم ضربهای بر مغزش وارد ساخت. [186]
امیر المؤمنین علی t دستور میداد که از جاری شدن آب، سیل و فاضلاب در راه مسلمین جلوگیری شود. [187]
13- ظهور بدعت قصّه گویی و مبارزه علی t با آن
بدعت داستان گویان در دوران علی t پدید آمد و صحابه و تابعین با آن مخالفت ورزیدند، محمد بن وضّاح از موسی بن معاویه روایت میکند که گفت: ابن مهدی از سفیان و او از عبیدالله بن نافع روایت میکند که گفت: نه در زمان پیامبر ص و نه در زمان ابوبکر و نه در زمان عمر و نه در زمان عثمان داستانسرایی میشد، داستان سرایی برای اولین بار بعد از وقوع فتنه و جنگ پدید آمدند و داستان گویان واعظهایی بودند که برای وعظ و نصیحت مجالسی ترتیب میدادند که شبیه مجالس علمی بود، آنان در این جلسات با تعریف حکایات و داستانهای اسرائیلی و امثال آن برای مردم موعظه میگفتند: داستانهایی که اساسی نداشتند و یا کاملاً ساختگی بودند و یا به گونهای بودند که عقل عموم مردم آن را درک نمیکرد، امیرالمؤمنین علی t واعطان را منع کرد، چون چیزهای عجیب و غریبی را که عقل افراد عامیدرک نمیکرد و نمیدانستند به خورد مردم میدادند، [188] امیر المؤمنین به کسانی که علم و دانش شرعی داشتند، اجازه داد که برای مردم داستان بگویند.
زندگی امیر المؤمنین در جامعه دعوت به توحید و مبارزه با شرک بود، او بسیار میکوشید نامها و صفات والا و با عظمت خداوند را به مردم بیاموزد و دلهایشان را فقط به خدا مرتبط نماید و آنان را به نعمتهای الهی تذکر دهد و ایشان را به شکرگذاری خداوند تشویق کند و ایشان با جدیت و پشتکار تمام میکوشید تا آثار جاهلیت را بزداید و از بین ببرد و در این راستا از همه وسیلههای دعوت از قبیل سخنرانی و موعظه و شعر و حکمت استفاده میکرد و هیچگاه جدا و به دور از مردم زندگی نکرد، بلکه او با اخلاق و دانش و راه و روش خویش در میان مردم میزیست.
هشتم: پلیس در دوران امیرالمؤمنین علی بن ابی طالبس
وقتی علی t زمام خلافت را به دست گرفت وظیفه پلیس یکی از وظایف مهم و معروف در دولت به شمار میرفت، داستانهایی کهاز نقش پلیس در دوران خلافت علی t سخن میگویند بسیارند، از آن جمله اینکه اصبغ بن نباته روایت میکند: جوانی نزد علی بن ابی طالب از چند نفر شکایت کرد که اینها همراه پدرم به سفری رفتهاند و همه بازگشتهاند جز پدرم، وقتی خبر او را از آنها پرسیدم گفتند: مرده است، در بارهی مالش از آنها پرسیدم. گفتند: هیچ چیز از خود باقی نگذاشته و حال آن که پدرم مال فراوانی به همراه داشت و ما دعوا را نزد شریح بردیم، او آنها را سوگند داد و رهایشان کرد. آنگاه علی t پلیس را فراخواند و برای هر متهم دو نفر را موظف کرد و به آنان توصیه نمود که اجازه ندهند افراد متّهم به هم نزدیک شوند و با همدیگر حرف بزنند و منشی و نویسندهاش را فراخواند و یکی از متّهمان را احضار کرد و فرمود: مرا از ماجرای پدر این جوان آگاه کن، کدام روز همراه شما به سفر رفته است؟ وکجا پیاده شدید؟ و چگونه راه را سپری کردید؟ و به چه دلیل او وفات یافت؟ و مالش چگونهاز دست رفت؟ و او را پرسید که چه کسی او را غسل داد و دفنش کرد و چه کسی بر او نماز خواند و در کجا دفن گردید؟ و پرسشهایی دیگر از این قبیل را مطرح کرد و کاتب همه را مینوشت، آنگاه علی t تکبیر گفت و حضار نیز تکبیر گفتند و متّهمان چیزی نمیدانستند جز اینکه فکر میکردند، دوستشان علیه آنها اعتراف کرده است، سپس بعد از آن که متّهم اولی را از مجلس خود به جای دیگری فرستاد، یکی دیگر از متهمان را فراخواند و او را همانند دوستش مورد پرس و جو قرار داد، سپس دیگری را به همان روال فرا خواند تا اینکه از گفتههای همهآنها اطلاع یافت و دید که هر کدام سخنانی بر خلاف سخنان دوستش میگوید، سپس دستور داد تا متّهم اولی را دوباره بیاورند، وقتی او را آوردند، علی t فرمود: ای دشمن خدا با توجه به آنچه از دوستانت شنیدم به لجاجت و دروغگویی تو پی بردم و جز راستگویی هیچ چیزی تو را از مجازات نجات نمیدهد، سپس فرمان داد او را به زندان ببرند و تکبیر گفت و حُضّار همراه او تکبیر گفتند، وقتی دوستان او وضعیت را دیدند در اینکه دوستشان علیه آنان اعتراف کرده هیچ شکی به خود راه ندادند، آنگاه علی t یکی دیگر از آنها را فراخواند و او را تهدید کرد، سپس او گفت: ای امیرالمؤمنین سوگند به خدا از کاری کهآنها کردند ناخوشنود بودم، سپس همه را فراخواند و آنها اقرار کردند و داستان را تعریف کردند و بعد آن یکی را که در زندان بود فراخواند و به او گفتند: دوستانت اعتراف کردهاند و تو را چیزی جز راستگویی نجات نمیدهد، آنگاه او به همه آنچه که دوستانش اقرار کرده بودند، اقرار کرد و آن وقت علی t اموال مقتول را از آنها پس گرفت و دیهاش را نیز از آنان گرفت. [189]
این داستان حاوی مفاهیم و رهنمودهای زیادی است که برای محققین مفید است و نشانگر این است که در زمان علی زندان و افراد پلیس وجود داشتهاند[190].
امیر المؤمنین در کوفه زندانی ساخت و آن را نفاع نامید که ساختمان آن خیلی محکم نبود و زندانیان از آن بیرون میآمدند، سپس آن را منهدم کرد و به جای آن زندانی دیگر ساخت و آن را مخیس (پاکسازی)[191] نامید و مخارج و خوراک و پوشاک زندانیان را در زمستان و تابستان فراهم میکرد [192].
همچنین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب t سرباز و پلیسهایی داشت که برخی از آنان عبارتند از: ابوالهیاج اسدی و قیس بن سعد بن عبّاد، و معقل بن قیس الریاحی و مالک بن خبیب یربوعی، واصبغ بن نباته مشاجعی و سعید بن ساریه بن مره خزاعی و یکی از وظیفههای اجتماعی پلیس کمک کردن به نیازمند و رسیدن به داد ستمدیده و نیز راهنمایی فرد گمشده و سرگردان و خوراک دادن به مستمندان و کمک و مهربانی و دیگر همکاریهای انسان دوستانه بود که برای رضای خداوند انجام میشد.
از اینجا برای ما روشن میگردد که نیروهای امنیتی در عصر خلفای راشدین نقش مهمی در ارائه خدمات عمومی به جامعه ایفا کردهاند و نقش منحصر به بخش امنیتی نبوده، گرچه بخش امنیتی اهمیت زیادی دارد.
|
فصل چهارم
این فصل شامل سه مبحث زیر می باشد: مبحث اول: مؤسسه مالی مبحث دوّم: مؤسّسهی قضائی مبحث سوم: فقهامیرالمؤمنین علی بن ابیطالبt
|
[1]- الفتاوي 8/101.
[2]- الفتاوي 8/102.
[3]- الفتاوي 8/102.
[4]- سنن ابن ماجه ش 3819، ابوداود ش 1518.
[5]- مسند ابي یعلی 1/123، مجمع الزوائد 1/210. اين روايت ضعيف است.
[6]- الفتاوي/ 98-99-100-101.
[7]- الوسطیة في القرآن، صلابي/238.
[8]- بخاري، كتاب الدعوات، ش/6410.
[9]- توضيح و البيان لشجرهالايمان، سعدي/41.
[10]- تاريخيعقوبي 2/207، منهج علي /41.
[11]- جلسة الاولياء 1/73.
[12]- تاريخ الخلفاء سيوطي، ص 206
[13]- الحلیة 1/78، صفة الصفوة /328
[14]- البداية و النهاية 7/309.
[15]- مطلوب كل طالب من شرح كلمات علي بن ابي طالب، محمد عبدالجليل عمري (خطي است) به نقل از منهج علي بن ابي طالب فی الدعوة الی الله./96
[16]- مسند امام احمد، ( 2/68)، و احمد شاکر می گوید سند این حدیث صحیح می باشد.
[17]- فقه علي، قلعجي ص 494.
[18]- مصنف عبدالرزاق 1/405. كنز العمال، ش/22522.
[19]- فتح الباري 4/376، اسناد آن حسن است.
[20]- فتح الباري 3/65.
[21]- سنن ترمذي، ش/2180 حسن و صحيح است.
1 عدة المريد /306، الغلو في الدين، غرياني/119.
[22]- عدة المريد /306، الغلو في الدين، غرياني/119.
[23]- الغلو في الدين /119.
[24]- مسلم 1/671، ش/974
[25]- بدائع الصنائع/(1/32)
[26]- حاشیهی طحاوی بر مراقی الفلاح، ص 340.
[27]- کتاب شرح الشفاء(2/152).
[28]- شرح رسالهی قیروانی (1/244).
[29]- الأم(11/916).
[30]- الزواجر عن اقتراب الکبائر (1/244).
[31]- فتاوی سبکی (1/289).
[32]- المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار(1/427، 490)، الغلو فی الدّین غریانی، ص 103.
[33]- الغلو في الدّين، غریاني /105.
[34]- ليس من الاسلام، محمد غزالي /224.
[35]- مسلم، ش/867.
[36]- بخاري، ش/2697.
[37]- الفتاوی /8-101.
[38]- مسلم كتاب الجنائز 2/666.
[39]- مجموع الفتاوی 35/179، البدایة و النهایة7/288.
[40]- البدایة و النهایة7/288.
[41]- منهج علی فی الدّعوة الي الله.
[42]- فتح الباري 12/270 سند آن صحيح است.
[43]- منبع سابق.
[44]- بخاري – كتاب المرتدين 4/279.
[45]- مجموع الفتاوی ابن تیمیه (28ظ474)، منهاج السنّة (5/12).
[46]- سنن ابوداود، كتاب الحدود، 4/250 آلباني اين روايت را صحيح دانسته.
[47]- فتح الباري 2/272.
[48]- فتح الباري 6/150.
[49]- الطرق الحكمية في السياسة الشرعية /22/23.
[50]- الفتاوي 7/191.
[51]- تبصير المومنين بفقهالنصر و التمكين /188.
[52]- مسلم – كتاب الايمان 1/63 ش 57.
[53]- في ظلال الايمان /30.
[54]- بخاري كتاب الايمان 1/9.
[55]- نهج البلاغه، ص667-668.
[56]- تفسیر رازی (2/21)
[57]- فوائد الکلام، ص334.
[58]- حیاة الصحابة(2/614)؛ فرائد الکلام، 348.
[59]- البدایة و النهایة (8/8) ؛ فرائد الکلام ص343.
[60]- ادب الدنیا والدین، ص 26، فوائد الکلام، ص 339
[61]- البدایة و النّهایة 8 و 7
[62]- الادب العربی حبیب یوسف مغنیه ص 354-363
[63]- حلیة الاولیاء ابی نعیم 1 / 78 صفة الصفوة 1 / 328
[64]- سخنی کهاحتمال تصدیق و تکذیب را ندارد
[65]- نهج علی بن ابی طالب فی الدعوة الی الله ص 145
[66]- المدینة النبویة فجر الاسلام 2/98
[67]- العمدهابن رشیق (ج1 ص16).
[68]- العمده لابن رشیق (ج1 ص14)
[69]- الادب الاسلامی، نایف معروف، ص 192
[70]- سیرة ابن هشام 1/497
[71]- السیرة النبویة لابن هشام (1/497)
[72]- الأدب فی الإسلام د.نایف معروف ص 195
[73]- معجم الادباء یاقوت 5/263
[74]- الادب فی الاسلام ص 195
[75]- البدایة و النّهایة (8/10)
[76]- البدایة و النّهایة (8/11)
[77]- البدایة و النّهایة 8/11
[78]- البدایة و النّهایة 8/12
[79]- منبع سابق.
[80]- عیون الاخبار 1/97
[81]- منهج علی بن ابی طالب فی الدعوة الی الله ص 275
[82]- نثر اللآلی نسخه خطی به نقل از منهج علی بن ابی طالب ص 376.
[83]- منهج علی بن ابی طالب ص 276.
[84]- منهج علی بن ابی طالب... ص 276
[85]- منهج علی بن ابی طالب ص 277.
[86]- منبع سابق.
[87]- منهج علی بن ابی طالب ص 277.
[88]- الاعجاز و الایجاز ثعالبی ص 30 به نقل از منهج علی بن ابی طالب ص 226.
[89]- نثر الآلی، نسخه خطی به نقل از منهج علی ص 228.
[90]- منبع سابق.
[91]- تاریخ الیعقوبی 2/210 منهج علی بن ابی طالب ص 230
[92]- منبع سابق.
[93]- الاعجاز و الایجاز ثعالبی ص 28.
[94]- مطلوب کل طالب من کلمات علی بن ابی طالب، نسخه خطی به نقل از منهج علی ص 226.
[95]- الاعجاز و الایجاز ثعالبی ص 29 منهج علی ص 235
[96]- منبع سابق.
[97]- منهج علی بن ابی طالب فی الدعوهالی الله ص 235.
[98]- منهج علی بن ابی طالب ص 236.
[99]- منهج علی بن ابی طالب ص 243
[100]- نشر اللائی من کلام علی بن ابی طالب به نقل از منهج علی ص 245.
[101]- الاعجاز و الایجاز ثالبی ص 29 منبع گذشته ص 249.
[102]- به نقل از منهج علی ص 247.
[103]- منبع سابق.
[104]- همان منبع.
[105]- الاعجاز و الایجاز ثالبی ص 29 منبع گذشته ص 249.
[106]- نثر اللآلی فی کلام علی بن ابی طالب و منبع گذشته ص 249.
[107]- منبع سابق.
[108]- نثر اللآلی فی کلام علی بن ابی طالب و منبع گذشته ص 249
[109]- نثر اللالی عن کلام علی بن ابی طالب و منبع گذشته ص 250
[110]- منبع گذشته ص 250.
[111]- منبع گذشته ص 251.
[112]- منبع گذشته ص 252.
[113]- ادب الدنیا و الدین ص 265.
[114]- منهج علی فی الدعوة الی الله ص.253.
[115]- المرتضی ندوی ص 201.
[116]- المرتضی ندوی ص 202.
[117]- المرتضی ندوی ص 201.
[118]- نثر اللآلی فی کلام علی بن ابی طالب به نقل از منهج علی ص 238.
[119]- مطلوب کل طالب به نقل از منهج علی 239.
[120]- الاعجاز والایجاز ص 29 به نقل از علی بن ابی طالب ص 239.
[121]- نثر اللآلی به نقل از منهج علی ص 148.
[122]- منهج علی بن ابی طالب ص 149.
[123]- مروج الذهب 2/431.
[124]- البدایة و النّهایة 8/6
[125]- مروج الذهب 2/434
[126]- صفة الصفوة 1/325
[127]- مسند احمد (1/168)
[128]- مسند احمد 2/62، احمد شاگر میگوید اسناد آن صحیح است.
[129]- سند احمد 2/64 احمد شاگر میگوید اسناد آن صحیح است.
[130]- صحیح سنن ابی داود 1/283 آلبانی.
[131]- حلیة الأولیاء 1/76.
[132]- البدایة و النّهایة 7/319
[133]- صحیح سنن ترمذی آلبانی 1/286.
[134]- البدایة و النّهایة 8/37
[135]- تاریخ الذهبی عهد الخلفاء الراشدین ص 246.
[136]- ادب الدین و الدنیا ص 26.
[137]- تنبیهالغافلین ص 245.
[138]- حلیة الأولیاء 1/85.
[139]- تاریخ الخلفاء سیوطی ص 204.
[140]- تاریخ یعقوبی 2/206.
[141]- منهج علی فی الدعوه ص 307 به نقل از سجع الحمام فی کلم الامام ص 57
[142]- حلیة الاولیاء 1/76، صفة الصفوة 1/321.
[143]- التاریخ الاسلامیحمیدی 20/276
[144]- الکبائر ذهبی ص 145، فرائد الکلام ص 338
[145]- مسند احمده / 428، 429
[146]- الحاکم 4/329 آلبانی در صحیح الترغیب آن را صحیح دانستهاست 1/18
[147]- الشریعة آجری 2/638 اسناد آن ضعیف است.
[148]- مختصر منهاج القاصدین ص 215-212 الشرک فی القدیم و الحدیث ابوبکر محمد زکریا 1/171، 172
[149]- مسلم 2/1513
[150]- البدایة و النّهایة 7/319
[151]- جامع بیان العلم و فضله 1/571
[152]- سیر اعلام النبلاء 8/407
[153]- مجموع الفتاوی 1/277
[154]- الاحیاء 3/370 با اختصار
[155]- الفروق 4/227
[156]- معالم فی السلوک و تزکیهالنفوس، عبدالعزیز العبد اللطیف ص 98.
[157]- سیر اعلام النبلاء 10/42
[158]- المجموع نووی (1/55).
[159]- الفوائد ص 144.
[160]- صید الخاطر ص 250-251
[161]- الاخلاق و السیر ص 66-71
[162]- مفتاح دارالسعادة 297-298، مدارج السالکین 1/177.
[163]- جامع البیان و العلم و فضله 1/57
[164]- البدایة و النّهایة 8/390-391
[165]- الدر المنثور سیوطی 6/444، البدایة و النّهایة 8/5
[166]- السنة ص 352 تحقیق د. عطیه زهرانی ص 352
[167]- الریاض النضرة فی مناقب العشرة ص 690
[168]- بخاری البیوع 2/85
[169]- الدور السیاسی للصفرة فی صدر الاسلام ص 202.
[170]- مسند احمد 2/254، 255 احمد شاکر آن را صحیح دانستهاست
[171]- المنتظم فی تاریخ الملوک ابن جوزی 5/70
[172]- بستان العارفین ص 250
[173]- نظام الحکومهالاسلامیه کتانی 2/17
[174]- منبع سابق
[175]- الاموال ابی عبید ص 123، الحیاة الاقتصادیة ص 115.
[176]- فقه علی، قلعجی ص 27، مصنف عبدالرزاق 8/204 مسند زید، ص 245.
[177]- المصنف ش 433 (6/103)، الحسبة فی العصر النبوی ص 34.
[178]- برخی هم گفتهاند فرقی نمیکند.
[179]- مسلم، کتاب المساقاه 3/1228.
[180]- المغنی 5/31
[181]- الاموال ص 97و98، الحسبة ابن تیمیه ص 60
[182]- البدایة و النّهایة 8/4
[183]- الخراج ابویوسف ص 150
[184]- نثر اللآلی به نقل از منهج علی بن ابی طالب ص 183.
[185]- منبع سابق.
[186]- البدایة و النّهایة 7/339
[187]- مصنّف عبدالرّزّاق (10/72)
[188]- دراسات فی الأهواء و الفرق و البدع ص 239.
[189]- الطرق الحکیمة ص 49.
[190]- ولایة الشرطة فی الاسلام، دکتر نمر الحمیدانی ص 107
[191]- این نامگذاری به صورت دیمیو بی حساب و کتاب نبود، بلکهاز روی هدف چنین نامگذاری شده بود زیرا نافع یعنی سودمند و مخیس یعنی پاکسازی.
[192]- ولایة الشرطة فی الاسلام، دکتر نمر الحمیدانی ص 108.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر