بخش دهم:
آل نبى ج و اولاد علىt
زندگى و سیرهى فرزندان علىس بعد از حادثهى کربلا ـ غیرت در نسب نبوى ـ بیزارى از مداحى و افراط در محبّت ـ اعتراف به فضایل خلفاى سه گانه و دفاع از آنها ـ قهرمانان و مبارزان میدان جهاد ـ نقش آل رسول ج در گسترش اسلام و تربیت و اصلاح جامعه ـ مصلحان و مجاهدان شبه قارّهى هند ـ رهبران و مجاهدان کشورهاى عربى.
زندگى و سیرهى فرزندان علىس بعد از حادثهى کربلا
فاجعهى کربلا، با رسوایىهایى که براى حکومت وقت و هواداران آن به بار آورد، به پایان رسید و جریان زندگى به حالت عادى خود بازگشت. آل و اولاد حضرت علىس و فرزندان حسن و حسین، به زندگى الگویى سابق خود ادامه دادند؛ زندگىاى که سراسر عفّت و پاکى، اشتغال به عبادت، دل نبستن به دنیا، توجّه به آخرت، خودسازى، بزرگمنشى و خیر خواهى براى اسلام و مسلمانان بود، زندگىاى که شایسته و سزاواراولاد رسول ج و جانشینان او بود. این سیره و زندگى، مدرسهی اخلاقى الگویى است که فرزندان هر نسل مىتوانند در آن، اخلاقِ پسندیده، مروّت و سخاوت و نیکى با بدان را بیاموزند.
در اینجا چند نمونه از دریاى بیکران تاریخ مىآوریم:
حضرت سعید بن مسیب مىگوید:
«کسى را پرهیزگارتر از على بن حسین [زین العابدین] ندیدم»([1]). امام زهرى مىگوید:
«هیچ یک از قریشیان را ندیدم که از على بن حسینس بهتر باشد. هرگاه نام او برده مىشد (امام زهرى) گریه مىکرد و مىگفت: زینالعابدین! (زینت عبادتگزاران)»([2]) زین العابدین، هنگام شب کیسههاى نان را بر پشت خود مىگذاشت و به مستمندان صدقه مىداد([3]). جریر مىگوید:
«هنگامى که او رحلت کرد، دیدند که آثار کیسههایى که بر دوش مىگذاشت و به خانههاى مستمندان مىرسانید، بر پشت او نمایان است»([4]). شیبه مىگوید: «پس از وفات على بن حسین معلوم شد که او در زندگى خود مراقبت و سرپرستى مخارج یکصد خانوار از مردم مدینه را به عهده داشته است.»
محمد بن اسحاق مىگوید: «بسیارى از مردم مدینه طورى زندگى مىکردند که نمىدانستند مخارج زندگیشان از کجا فراهم مىشود، وقتى که على بن حسین درگذشت، آنچه شبانه به در خانههایشان مىرسید قطع شد»([5]). او در شبانه روز هزار رکعت نماز مىخواند (و طورى خسته مىشد که) هرگاه باد تندى مىوزید بىهوش مىشد و بر زمین مىافتاد([6]). عبدالغفّار بن قاسم مىگوید: روزى زینالعابدینس از مسجد خارج شد، شخصى او را دشنام داد، خدمتکاران و همراهان او خواستند آن شخص را مورد حمله قرار دهند، اما زینالعابدین آنها را بازداشت و به آن مرد گفت: «عیوب ما بیش از آن است که تو مىدانى.» سپس به او گفت: آیا به کمک و مساعدت ما نیاز دارى؟ مرد شرمنده شد، آنگاه زینالعابدین عباى خود را بر دوش او انداخت و یک هزار درهم به او بخشید. از آن پس آن مرد مىگفت: گواهى مىدهم که از اولاد رسول هستى([7]). یک بار زینالعابدین مهمان داشت، به خدمتگزار گفت که زود از مهمانان پذیرایى کند، غلام با عجله سیخ کبابى را که در تنور گذاشته بود برداشت و از پلّهها بالا رفت، در این هنگام سیخ از دستش رها شد و بالاى سر یکى از کودکان زینالعابدین افتاد و بر اثر ضربهاى که بر سرش وارد آمده بود جان داد، زینالعابدین نخست آن غلام را آزاد کرد و به او گفت: تو قصدى نداشتى، بعد از آن به مراسم کفن و تشییع جنازهى فرزندش مشغول شد([8]). زینالعابدین در سال سى و هشت هجرى به دنیا آمد. مادرش، سلافه معروف به شهربانو (دختر یزدگرد، آخرین پادشاه ایران) بود. ایشان در سال 94 هـ. ق. در شهر مدینه دار فانى را وداع گفت و در کنار قبر عمویش، حسن بن علىب مدفون گردید([9]). نسل حضرت حسینس، فقط از زینالعابدین تداوم یافت. فرزندش، محمد باقر و فرزند او، جعفر صادق و فرزند او، موسى بن جعفر (موسى کاظم) و فرزندش، على الرضا همگى در بردبارى، سخاوت، پاکدامنى، بزرگ منشى و کرامت نفس مانند پدران و اجداد خود اسوه و نمونه بودند.
عمرو بن مقدام مىگفت: هرگاه ابوجعفر محمّدباقر را مىبینم، یقین مىکنم که او از نسل و خاندان نبوّت است([10]). اما فرزندش، جعفر (صادق) بن محمّد؛ وى به عبادت خدا و یاد او اشتغال داشت و گوشهنشینى و بىرغبتى به دنیا و منصب دنیوى را بر ریاست و حکومت ترجیح مىداد([11]). امام مالک در شرح احوال او مىگوید: من همواره نزد جعفر بن محمّد رفت و آمد داشتم، مردى خوشبرخورد و خندهرو بود، هرگاه نام پیامبر ج برده مىشد چهرهاش برافروخته مىشد، هربار که پیش او مىرفتم وى را در یکى از سه حال مىدیدم؛ یا نماز مىخواند، یا روزه دار بود و یا قرآن تلاوت مىکرد. هیچ گاه ندیدم که بدون طهارت روایتى از پیامبر ج نقل کند. سخن بیهوده نمىگفت و از عابدان و زاهدان خدا ترس و متّقى بود([12]). موسى بن جعفر بن محمد بن على (موسى کاظم) مردى سخى و بردبار بود. اگر اطّلاع مىیافت که کسى در حق او بدى مىکند، برایش مبلغى پول مىفرستاد، چه بسا که این مبلغ هزار دینار بود([13])، بستههاى 400 یا 300 یا 200 دینارى درست مىکرد و بین فقراى مدینه تقسیم مىنمود. مأمون، ابوالحسن على الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر صادق را به ولیعهدى خود منصوب کرد. او در سال 153 متولد و در آخرین روز صفر سال 202 هـ. ق. دار فانى را وداع گفت. نماز جنازهاش به امامت مأمون خوانده شد و مأمون او را کنار قبر پدرش، هارون الرشید در شهر طوس، (مشهد کنونى) دفن کرد.
اولاد حضرت حسن بن على نیز چنین بودند. ابن عساکر شرح زندگانى حسن بن حسن بن على معروف به حسن مثنّى را بیان کرده و صفاتى را از وى یادآور شده که دلالت بر بزرگى و کرامت او دارند([14]). اما عبداللّه بن حسن بن على بن ابىطالب (معروف به عبداللّه محض)([15])؛ وى یکى از تابعین و محدّثین مدینه بود. واقدى مىگوید: عبداللّه یکى از عابدان بلندپایه بود، او شرف و جایگاه خاصّى نزد مردم داشت و داراى هیبت و عظمت و قدرت سخنورى بود. مصعب بن عبداللّه مىگفت: هیچ یک از علما را ندیدم که کسى را بیشتر از عبداللّه بن حسن مورد احترام قرار دهند.
ربیعه پس از این که گفتار عبداللّه را شنیده بود گفت: گواهى مىدهم که این گفتار، گفتار فرزندان انبیاست. یک بار در مکه، محدّث معروف، ایوب، در جلسهاى نشسته بود، شخصى از پشت سر به او سلام گفت: وى کاملاً روى خود را به طرف او گردانید و با صدایى آهسته جواب سلام را گفت، چون دوباره روى خود را به سوى مردم برگردانید، چشمهایش پر از اشک بود، پرسیدند: مگر این شخص کیست؟ گفت: فرزند پیامبر، عبداللّه بن حسن([16]). ابنکثیر مىگوید: علماء براى عبداللّه محض بن حسن مثنّى احترام زیادى قایل بودند و او عابدى گرانمایه بود. یحیى بن معین مىگوید: عبداللّه مردى راستگو و مورد اعتماد مردم بود. عدّهى زیادى از جمله سفیان ثورى، دراوردى و مالک از او حدیث نقل کردهاند. او تقریبا در سال 145 هـ. ق. رحلت کرد([17]). فرزند دیگرش، محمّد که علیه حکومت وقت (عباسى) قیام کرد، مردى بلند همّت و قهرمانى شجاع بود([18])، بسیار نماز مىخواند و روزه مىگرفت و به لقب مهدى و النفس الزّکیه خوانده مىشد([19]). خصوصیات اخلاقى و صفات ویژهى اهل بیت و بنىهاشم در او نیز نمایان بود؛ از قبیل جوانمردى و مهربانى، گذشت و انتقام نگرفتن. هنگامى که با لشکر منصور به نبرد پرداخت و به مرگ خود یقین نمود، دفترى را که اسامى هواداران و کسانى که با او بیعت کرده بودند در آن نوشته بود، در آتش سوخت، تا بعد از مرگ او آنها به جرم یارى با او مورد شکنجه و آزار کارگزارانِ حکومت قرار نگیرند([20]).
خاندان رسول اللّه ج نسبت به نسبى که آنها را با رسول اللّه ج پیوند مىداد، بسیار غیور و محتاط بودند و این نسب را هرگز در منافع دنیوى به کار نمىبردند، آن گونه که فرزندان رهبران مذهبى ادیان و ملل دیگر از این نسب بهرهبردارى مىکنند و خود را از سایر بشر برتر مىدانند و پیروان آنها، آنان را مردانى مقدّس مىشمارند. آنچه در کتابهاى تاریخ و سیره در مورد استغنا و کرامت نفس اولاد رسول ج آمده است، کاملاً با شیوهى عمل و زندگى رهبران دینى مذاهب و ملل دیگر (از قبیل برهمایى، مسیحى و ...) متفاوت است؛ زیرا آنها قایل به نوعى قداست و برترى نسبى از طریق آفرینش براى خود هستند و این گروه نیازى به کسب معاش و کوشش براى فراهم آوردن لوازم زندگى احساس نمىکنند، بلکه سربار جامعه هستند.
روزى حضرت حسن بن علىب براى خرید به بازار رفت، کالایى را قیمت کرد، صاحب مغازه ابتدا نرخ عمومى را گفت، ولى وقتى فهمید که او حسن بن على، نوهى رسول اللّه ج است به خاطر احترام او قیمت کالا را کم کرد، اما حسنس قبول نکرد و از خریدن آن کالا صرفنظر کرد و گفت: «دوست ندارم در برابر چیز بىارزشى از موقعیت خود و خویشاوندى با رسول اللّه ج سوء استفاده کنم.»
جویریه بن اسماء که خدمتگزار خاص زین العابدین : بود مىگوید: «حضرت زین العابدین از راه قرابت و خویشاوندى با رسول اللّه ج حتى یک درهم سود نبرد»([21]). وقتى به مسافرت مىرفت، به صورت ناشناس سفر مىکرد. علّت این کار را از او پرسیدند، گفت: ناپسند مىدانم که به خاطر خویشاوندى پیامبر ج بهرهاى حاصل کنم که (به علت مسافرت) نتوانم آن را جبران کنم([22]). همچنین نسبت به علىالرضا بن موسى کاظم نیز روایتى به همین مضمون نقل شده است([23]).
بیزارى از مداحى و افراط در محبّت
این سروران به خاطر انتساب با پیامبر ج فخرفروشى نمىکردند و دوست نداشتند مانند پیروان ادیان یهودى، مسیحى و برهمایى در محبّت آنها غلو و افراط شود.
یحیى بن سعید مىگوید: روزى در مجلسى حضرت زینالعابدین را مورد مدح و ثنا قرار دادند، ایشان خطاب به آنان گفتند: «ما را به خاطر اسلام و خشنودى خدا دوست داشته باشید، اظهار محبت شما به گونهاى است که موجب شرمندگى ما شده است»([24]). همچنین خلف بن حوشب از على بن حسین (زین العابدین) نقل مىکند که ایشان فرمودند: «اى مردم عراق! با ما به خاطر اسلام محبت داشته باشید و ما را بیشتر از آنچه حقّ ماست بالا نبرید»([25]). همچنین از وى نقل شده است که گفت: «هرگاه براى ما اهل بیت، امر خوشحالکنندهاى پیش آید خدا را اطاعت مىکنیم و هرگاه امر ناگوارى رخ دهد باز هم خدا را سپاس مىگوییم»([26]). همچنین حسن مثنى بن حسن بن على به مردى که در مدح او غلو مىکرد، گفت: «واى بر تو! ما را به خاطر خدا دوست داشته باشید، اگر از خدا اطاعت کردیم ما را دوست بدارید وگرنه، با ما دوستى نکنید. اگر خداوند کسى را به خاطر خویشاوندى با پیامبر ج بدون اطاعت بهرهاى مىداد پس پدر و مادرش سزاوارتر بودند. در مورد ما جز حق چیزى نگویید؛ زیرا از این راه زودتر به مقصد خواهید رسید و ما به همین مقدار از شما راضى خواهیم شد»([27]). اهل بیت بسیار مشتاق وحدت و همبستگى مسلمانان بودند؛ عبداللّه بن مسلم بن بابک معروف به بابکى که یکى از اصحاب زید بن علىِ شهید بود مىگوید:
«به اتّفاق زید بن على به سوى مکه حرکت کردیم، چون نصف شب فرا رسید و ستارهى ثریا ظاهر گشت، گفت: اى بابکى! آیا کسى به آن ستاره دسترسى دارد؟ گفتم: خیر، گفت: به خدا سوگند! دوست دارم که دستم به آنجا مىرسید و از آنجا به زمین پرت مىشدم و تکه تکه مىشدم، ولى در عوض، خدا میان امّت محمّد، صلح و آرامش ایجاد مىنمود»([28]).
اعتراف به فضایل خلفاى سه گانه و دفاع از آنها
اهل بیت همواره فضیلت و خدمات اسلامى سه خلیفهى راشد را یادآور مىشدند و معترف به حقّ آنها بر مسلمانان بودند و این مطلب را علنا در مجامع عمومى بیان مىنمودند. یحیى بن سعید مىگوید: عدّهاى از مردم عراق نزد على بن حسین (زین العابدین) آمدند و نسبت به ابوبکر و عمر و عثمان کلمات ناشایستهاى گفتند، حضرت زین العابدینس به آنها گفت: من گواهى مىدهم که شما از کسانى نیستید که خداوند در حقّ آنها مىفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠﴾ [الحشر: 10].
«کسانى که بعد از مهاجران و انصار آمدند مىگویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند، بیامرز و در دلهایمان حسد و کینهاى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمى.»
آنگاه حضرت زین العابدینس آنها را از نزد خود راند و گفت: خارج شوید، خدا به سزایتان برسد!([29]) عروة بن عبداللّه مىگوید: از محمّدباقر دربارهى تزیین شمشیر پرسیدم، در پاسخ گفت: آراستن شمشیر اشکالى ندارد؛ زیرا ابوبکر صدّیق شمشیرش را با زیور آلات آراسته بود، گفتم: شما نیز او را «صدّیق» مىگویید؟ با شنیدن این سخن بر آشفت و روبه قبله نشست و گفت: آرى، او صدّیق است، هر کس او را «صدّیق» نگوید، خداوند در دنیا و آخرت گفتهاش را راست نگرداند؛ (فَمَنْ لَمْ يَقُلْ لَهُ الصّديقَ فَلا صَدَقَ اللّهُ لَهُ قَوْلاً فِى الدُّنْيا وَالاْآخِرَةِ)([30]) مولاى جابر جعفى مىگوید: محمّدباقر هنگامى که با او خداحافظى کردم گفت: «پیغام مرا به اهل کوفه برسان و به آنها بگو هر کس از ابوبکر و عمرب اظهار برائت کند، من از او بیزارم؛ (أبْلِغْ أهْلَ الْكُوفَةِ أنّى بَرىءٌ مِمَّنْ تَبَرَّأ([31]) مِنْ أبى بَكْرٍ وَعُمَرَب وَأرْضاهُما)»([32]) محمّد بن اسحاق روایت مىکند که محمّد باقر گفت: «هر کس فضیلت ابوبکر و عمرب را نداند، از سنّت چیزى نمىداند»([33]). ابوخالد احمر نقل مىکند که در مورد ابوبکر و عمرب از عبداللّه محض فرزند حسن مثنّى پرسیدم، در پاسخ گفت: درود و رحمت خدا بر آنها باد و هر کس در حقّ آنها این گونه دعا نکند، از رحمتِ خدا محروم باد! من نسبت به کسى که ابوبکر و عمرب را بد بگوید، امید ندارم که توفیق توبه یافته باشد. سپس روزِ شهادتِ عثمانس را یادآور شد و تا جایى گریست که محاسن و لباسش تر شد([34]).
بزرگان اهل بیت و اولاد شیر خدا، حضرت علىس به زیور شهامت و شجاعت که شعار عترت نبوى و میراث حضرت علىس و شهید کربلا بوده، آراسته بودند، آنان عامل به «عزیمت» بودند و هر گونه آزار و اذیت در راه حقّ و هرگونه مشقّت در راه اصلاح مسلمانان را تحمل مىکردند.
پیش از این قیام زیدبن على بن حسین در برابر هشام بن عبدالملک؛ خلیفهی اموى و قیام محمّد بن عبداللّه محض، ذوالنّفس الزکیه و برادرش، ابراهیم را در برابر منصور، یادآور شدیم، شیوهى همیشگى این سلاله در طول تاریخ، همین بوده است. در قارهى آسیا و آفریقا همواره یکى از افراد این خاندان، در موضع رهبرى مجاهدان و مبارزان ضد حکومتها و قدرتهاى استعمارى قرار داشته است. تاریخ، سرشار از قهرمانىها و کارنامهى درخشان آنهاست و مورّخى چیره دست، امین و با معلومات را مىطلبد تا آنها را در یک کتاب یا در سلسله کتابهایى جمعآورى کند([35]). این طرز زندگى، کاملاً خلاف تصویرى است که مدّعیان محبّت و به اصطلاح محبّان اهل بیت ارائه مىدهند؛ زیرا تصویرى که آنان از زندگى ائمّه و اهل بیت ارائه مىدهند این است که آنان از جرأت و شهامت بهرهاى نداشتند و همواره در ذلّت و ترس به سر مىبردند و معتقدات خود را مخفى نگه مىداشتند، از سیاست محافظه کارى پیروى مىکردند و متکى به سلاح «تقیه» بودند؛ آن هم نه به عنوان یک وسیلهى موقّت و اسلحهى شخصى، بلکه به عنوان یک عبادت و وسیلهى حصول قرب و نزدیکى خدا([36]) و با مناسبت و بدون مناسبت در هر جا این اسلحه را به کار مىبردند و امّت محمدى را از تعالیم حقیقى نبوّت محروم مىداشتند و دین را از عزّت و غلبه و یارى نمودن محروم مىکردند و حاضر نبودند در این راستا با خطرى مواجه شوند.
در کتابهایى که در مورد فضایلو مناقب این امامانبزرگ تألیف شده است، تصویرى از آنان ارائه شدهاست که با چهرهى جنبشهاى فراماسونرى FEERAMASONS و جمعیت اخوانالصفا([37]) و سازمانهاى سرّى و پنهانى UNDERGROUND ORGANIZATIONS که در ادوار مختلف به وجود آمده و هم اینک در جهان وجود دارد، هیچ گونه تفاوتى ندارد. از مطالعهى این نوشتهها در وجود انسان، روح شهامت و انگیزهى شهادت در راه خدا و به مخاطره انداختن خویش براى نشر دعوت اسلام پدید نمىآید، انگیزهاى که در طول چهارده قرن از تاریخ اسلام، در عصرهاى تاریک و شرایط بحرانى بارها مسیر تاریخ را عوض کرد و امّت اسلام را از منجلاب گمراهىها و ظلم ظالمان نجات بخشید.
نقش آل رسول در گسترش اسلام و تربیت و اصلاح جامعه
ما ادّعا نداریم که تمام کسانى که به سادات و اهل بیت منسوب بودند همگى معصوم و انسانهاى ایدهآل بوده و همه بدون استثنا در راه دعوت و حمایت از اسلام و پایدارى بر معتقدات صحیح اسلامى پیشتاز بودهاند؛ زیرا در میان آنها افرادى وجود داشته است که داراى این صفات نبودهاند و از شیوهى پدران و نیاکان خویش منحرف شدهاند و در مقابل، بین دیگر اقوام مسلمان، مجاهدان بزرگ، مصلحان و دعوتگرانى بودهاند که افراد خاندان نبوّت از وجود آنها استفاده برده و به فضل و کمال آنها اعتراف کردهاند. منظور ما در اینجا فقط اثبات این امر است که خصوصیات و کمالات سادات و اولاد رسولاللّه ج، منحصر به سدهى اوّل یا دوّم نبوده بلکه سلسلهى این ویژگىها تا قرنهاى بعدى نیز ادامه داشته و همواره امّت اسلام از وجود آنها فیض برده است.
در کنار این امر، ثابت مىشود که اهل بیت نسبت به مسایل و احوال مسلمانان بىتفاوت نبوده و از مقتضیات زمان غافل نبودهاند (آن گونه که طرفداران افراطى و مدّعیان محبّت آنها مىگویند)، ایشان همانند رهبران مذهبى انحصار طلب اقوام و مذاهب دیگر به زندگى مرفّه و تن پرورى روى نیاوردند، بلکه سعادت خود را در سعادت ملّت مىدانستند و در غم و شادى آنها شریک بودند و در میدان جهاد و فداکارى پیشتاز بودند.
منتسبین به تبار علوى (چه از نسل حسن یا حسین) در میدان دعوت به اسلام پیوسته نقش برجستهاى داشتهاند و به وسیلهى آنها در نقاط دور دست جهان براى اولینبار نداى اسلام سر داده شد. این نداى ملکوتى در آن مناطق به اذن خدا به بار نشست و مردم زیادى به اسلام روى آوردند، از میان آنها علماى بزرگ و مربّیان برجستهاى پیدا شد. بربریان مغرب دور به دست همین سادات به اسلام روى آوردند([38]). مسلمان شدن اکثریت قاطع مردم منطقهى کشمیر در شبه قارّهى هند (که هنوز هم این اکثریت به حمداللّه باقى است) مرهون زحمات امیر سید على بن شهاب همدانى (م 786 هـ. ق.) بود([39]). همچنین بیشترین سهم در گسترش اسلام در جزایر جنوب شرق آسیا و جزایر هند «اندونزى» از آنِ سادات کرام است.
نویسنده ل، و، س فندن بیرخ در کتاب خود مىنویسد:
«تأثیر و جذّابیت اسلام به سببِ وجود سادات بود و به وسیلهى آنها اسلام در میان سلاطین هندو مذهب در مناطق جاوا و غیره گسترش یافت، گرچه دعوتگران دیگر از اعراب «حضرموت» نیز بودند، اما در وجود آنها این تأثیر وجود نداشت؛ زیرا سادات، اولاد پیغمبرى بودند که این دین را آورده است.»
در تاریخ سراواک([40]) آمده است که سلطان برکات از نسل حسین بن على بن ابىطالبس بوده است. سادات حسینى که تجارت دریایى داشتند از این طریق اسلام را در آن سرزمین گسترش دادند.
در قطعنامهى سمینارى که 8 ذى الحجّه 1382 ق. برابر با 30 آوریل 1962 م. در اندونزى برگزار شد، آمده است که اسلام در اندونزى به وسیله سادات علوى شافعى مذهب گسترش یافت.
همچنین اسلام در فیلیپین به دستِ گروهى از سادات علوى که در نیمهى دوم قرن چهاردهم میلادى به آنجا رفتند وارد شد. اینان پرچم دعوت اسلامى را در آنجا برافراشته و در رشد اقتصاد و رونق مؤسسات اجتماعى، فرهنگى و سیاسى مساعدت و همکارى کردند. همچنین در جزایر قمر تا جزیرهى ماداگاسکار و موزامبیک و سرزمین «ملایو و سولو» این چنین بود([41]). گروهى از سادات، مربّیان بزرگى بودند که به تزکیهى نفس و ایجاد ارتباط با خالق مشغول بودند و مردم را به پیروى از سنّت و روى آوردن به امور اُخروى و دورى از شهوات و خودپرستى فرا مىخواندند و پیشوایى علمى و معنوى را به عهده داشتند. مردم از مسافتهاى دور به قصد بهرهگیرى از فیوضات آنان گرد مىآمدند. خداوند وجاهت و مقبولیتى به آنان داده بود که هیبت سلاطین در برابر هیبت آنها هیچ بود. این بدان معنى نیست که همهى منسوبین به عترت پیامبر داراى این ویژگىها بودند، ولى معیار قضاوت اکثریت و مشهورترینهاست، بنابر این در اینجا شمهاى از آنچه کتابهاى معتبر تاریخ ثبت کرده است، مىآوریم:
از میان کاروان مصلحان پاک طینت (که ذکر نام یکایک آنان نه ممکن است و نه در این مختصر مىگنجد) نخست از امام عبدالقادر گیلانى([42]) (561 ـ 470) یاد مىکنیم؛ نامبرده در تاریخ دعوت به سوى خدا و تزکیهى نفس و افروختن مشعل ایمان در قلبها ممتاز بود، بر اثر مواعظ و برنامههاى تربیتى ایشان نسیمى از ایمان و یقین که در سایهى آن قلبهاى مرده و جانهاى پژمرده، زندگى و طراوت خود را باز یافتند، وزیدن گرفت و موجى از معنویت، اخلاق فاضله، توکل به خدا و توحید خالص، جهان اسلام را فرا گرفت.
شیخ عمر کیسانى مىگوید:
«هیچ مجلسى از مجالس شیخ عبدالقادر نبود که در آن گروهى از یهود و نصارى مشرف به اسلام نشوند یا عدّهاى از راهزنان، منحرفان و فاسقان توبه نکنند و یا گروهى از معتقدات باطل خود رجوع نکنند. بیش از پنجهزار یهودى و مسیحى به دست او مسلمان شده و بیش از یکصد هزار نفر، از فسادهاى اخلاقى، اجتماعى و ... توبه کردند»([43]). شاگردان تربیت یافتهى شیخ به مناطق دور دست آفریقا پراکنده شده و به طور گسترده به دعوت اسلامى پرداختند([44])، این علاوه بر خدمات علمى و حمایت از سنّت نبوى و عقاید صحیح و مبارزه با بدعتگذارى بود([45]).
مصلحان و مجاهدان شبه قارّهى هند
در شبه قارهى هند، مربیان بزرگ و مصلحان بیشمارى از اولاد رسول ج بودهاند که به تزکیهى نفس و پاکسازى آن از انواع بیمارىهاى باطنى و رذایل اخلاقى پرداختهاند و ارتباط انسانها را با خداوند و شریعت و سنّت نبوى مستحکم کردهاند. ذکر نام یکایک آنها مقدور نیست تا چه رسد به بیان کارنامه و احوال آنها. در اینجا به ذکر مربى کبیر شیخ نظامالدّین محمّد بن احمد بدایونى دهلوى و خلیفههاى وى، محمود بن یحیى معروف به نصیرالدین اودى دهلوى و سید محمّد بن یوسف حسینى گلبرگى([46]) اکتفا مىکنیم؛ همهى این بزرگان از سادات آل رسول ج بودند که نسبشان ثابت و محرز است.
علامه على بن سلطان قارى در کتاب «الأثمار الجنيّة فى أسماء الحنفية» دربارهى شیخ نظام الدّین بدایونى (715 ـ 636) مىنویسد:
«کار دعوت به سوى بندگى خدا و آزادى از بندگى نفس و هوا و دورى از مظاهر فریبندهى دنیا به وى منتهى مىشد، ایشان در علوم ظاهرى نیز تبحّر خاصّى داشت و به فضایل اخلاقى آراسته بود.»
علاّمه مجد الدّین فیروزآبادى، نویسندهى کتاب قاموس در کتاب «الألطاف الخفية فى أشراف الحنفية» در مورد ایشان سخن گفته است([47])، همچنین مورّخ معروف آن عصر، ضیاء الدین برنى در کتاب «تاریخ فیروزشاهى» تأثیر شیخ نظامالدین بر جامعه و زندگى عمومى مردم را بر شمرده و مىگوید: «شیخ الاسلام نظام الدین، شیخ الاسلام علاءالدین و شیخ الاسلام رکن الدین از مربّیان روحى و مصلحان بزرگ زمان سلطان علاء الدین بودند. دنیایى بر اثر نفوس پاک آنان روشن شد و به سبب ارشاد آنان هزاران گناهکار و بدکار و بىنماز توبه کرده و از اعمال ناشایست دست کشیدند و براى همیشه پایبند نماز شدند و از صمیم قلب به مشاغل دینى اظهار علاقه نمودند. انجام عبادات عمومیت پیدا کرد، حرص و محبّت دنیا به سبب اخلاق ستوده و رفتار آن مشایخ کاهش یافت و به برکت عبادات و رفتار آن بزرگواران، صداقت و درستکارى در جامعه جاى پایى، باز کرد، در اثر مکارم اخلاقى و ریاضت و مجاهدت آنان در قلوب ملّت انگیزهى تغییر و اصلاح اخلاق پدید آمد.
سلطان علاءالدین و اهل بیت او ارادت خاصّى به شیخ نظامالدین پیدا کرده بودند، در سالهاى آخر دوران سلطان علاء الدین، بازار شراب، قمار، فسق و فجور و فحّاشى و دیگر منکرات با کساد مواجه شد، اکثر مردم با نام این منکرات آشنایى نداشتند، گناهان کبیره در نظر مردم مانند کفر ورزیدن به خدا بود، مسلمانان نمىتوانستند علنا مرتکب احتکار و رباخوارى شوند. دروغگویى، کم فروشى و تقلّب و کلاهبردارى از میان بازاریان رخت بربسته بود»([48]). اما شیخ محمود بن یحیى اودى معروف به نصیرالدین محمود حسینى یزدى، (معروف به نصیرالدین چراغ دهلى) که در دهلى مدفون است، یکى از بزرگان اولیاى خدا بود که شدیدا پایبند سنّت نبوى بود. در زهد و توکل، ایثار و همدردى و دعوت به سوى خدا بىنظیر بود. وى در سال 757 هـ. ق. در دهلى درگذشت([49]). امّا شیخ محمّد بن یوسف؛ امام و عالم بزرگ، فقیه، زاهد و صاحب مقامات بلند و کرامات بود. وى محمّد بن یوسف بن على بن محمد بن یوسف، ابوالفتح صدرالدین محمّد دهلوى بود که سلسلهى نسبش به یحیى بن حسین بن زید شهید منتهى مىگردد. در سال 721 هـ. ق. متولّد شد و در 825 هـ. ق. درگذشت. در علم روایت و درایت و در تربیت نفوس و نشان دادنِ راه حق، مرجع بود و جامع شریعت و طریقت، غوّاص دریاى حقایق و معارف بود([50]). یکى از این سروران، علامه سید اشرف بن ابراهیم حسنى، حسینى معروف به جهانگیر بود، وى در شهر سمنان به دنیا آمد و در سایهى پدر، تربیتى عالى یافت و از علماى معاصر خود علوم را فرا گرفت و به جاى پدر بر تخت حکومت نشست، وى در کنار انجام وظایف دولت از محضر پر فیض شیخ رکن الدین علاء الدوله سمنانى و علما و مشایخ دیگر مستفیض مىگشت. سرانجام ادارهى حکومت را به برادرش، محمّد سپرد و خود به هندوستان مهاجرت نمود و در شهر کچهوچهه([51]) به تربیت و ارشاد مردم پرداخت، خداوند جمع زیادى را به وسیلهى او نفع رسانید، وى عالم و عارفى برجسته بود. تألیفات زیادى در فقه، اصول فقه، تزکیه، کلام، علم انساب، سیره و تفسیر دارد و دیوان شعرى نیز از او به جاى مانده است. وى در 28 محرّم سال 808 هـ. ق. از دنیا رفت([52]). این مربّیان و امامان تزکیه و دعوت، فقط مشغول تزکیهى خود و شاگردان خویش نبودند و از خطرهایى که آیندهى مسلمانان را تهدید مىکرد غافل و از جامعهى اسلامى منزوى نبوده و نسبت به تحوّلات و دگرگونىهایى که در نظام حکومت پدید مىآمد و نقش مهمّى در تاریخ اصلاحى اسلام در آیندهى نزدیک داشت، بىتفاوت نبودند. در اینجا به دو نمونه اکتفا مىکنیم:
1- تواریخ اسلامى داستان بر مسند حکومت نشستن پادشاه صالح و عادل، سلطان فیروزشاه تغلق را که به شجاعت و نشر اسلام در سرزمین هند معروف است، ذکر کردهاند، سلطان محمد تغلق، دور از پایتخت حکومتش (دهلى) در حالى از دنیا رفت که با سپاهیان خود در برابر لشکر مغول که بر ساحل رود سند بودند به مبارزه مىپرداخت. با مرگ او سپاه اسلام، بدون فرمانده و حکومت اسلامى و بدون فرمانروا ماند. این در حالى بود که پسر عموى سلطان فقید، فیروز تغلق از پذیرش مسئولیتهاى ادارى و حکومتى کنارهگیرى کرده بود.
در این هنگام شیخ محمود بن یحیى اودى معروف به چراغ دهلى، مصرّانه از وى خواست تا مسئولیت ادارهى حکومت را بپذیرد و حکومتى عادل تشکیل دهد و جهاد با دشمنان اسلام را ادامه دهد و خود به او وعده داد که براى پیروزى او دعا کند، بنابراین فیروز خواستهى شیخ را اجابت کرد و ادارهى حکومت را به عهده گرفت. فیروز چهل سال حکومت کرد که از نظر امنیت و رفاه و نزول برکات از آسمان و کاهش فساد، در تاریخ پادشاهى مسلمانان از بهترین حکومتها محسوب مىشود([53]).
2- هنگامى که فرمانرواى هندو مذهب، «راجه کش» بر حکومت بنگال چیره شد و حکومت اسلامى در معرض زوال و انقراض قرار گرفت و خطر متأثّر شدن مسلمانان از هندوها افزایش یافت، یکى از مشایخ به نام شیخ نور و دیگرى به نام سید اشرف جهانگیر سمنانى، توجه سلطان ابراهیم الشرقى، زمامدار حکومت شرق را که پایتختش «جونفور» بود، به رفع این خطر معطوف داشتند. چنان که سلطان با سپاهش در میدان قدم نهادند، بدین طریق خطر رفع شد و «راجهکش» با لشکرش عقبنشینى کرد و مسلمانان از انحراف اعتقادى و دینى مصون ماندند([54]). یکى دیگر از مربیان و دعوتگران سادات، شیخ آدم بن اسماعیل حسینى کاظمى بنّورى بود که عدهى زیادى از او کسب فیض نمودند، حتّى گفته شده که چهارصد هزار نفر به دست او، براتباع از آیینِ محمّدى و سنّت نبوى، بیعت و پیمان بستند و هزار نفر به وسیلهى او به علم و معرفت نایل آمدند. در تربیتگاه او روزانه از هزار نفر کمتر نبود، همگى غذا را بر سفرهى او صرف مىکردند. در سال 1052 هـ. ق. با ده هزار نفر از سادات و مشایخ هر طبقه به لاهور رفت، پادشاه هند (شاه جهان) از این منظر احساس خطر نمود، لذا دست به حیله زد و شیخ را به سفر حج فرستاد، وى بعد از پایان مراسم حج در مدینهى منوّره اقامت گزید و در سال 1053 هـ. ق. در همانجا دار فانى را وداع گفت([55]). با پشت سر گذاشتن قرنهاى زیاد و پیمودن مسافتهاى مکانى پهناور به دعوتگر و مربى بزرگ، امام سید احمد بن عرفان شهید (1246 ـ 1201 هـ. ق.)([56]) مىرسیم که بسیارى از اهل معرفت و صاحبنظران او را مجدّد قرن سیزده هجرى دانستهاند. به برکت وجود ایشان و به یمن دعوت او نسیم ایمان و توحید خالص و اتباع از سنّت نبوى و شوق جهاد و شهادت، عمل بر فضایل و دورى از خودخواهى و امیالِ نفسانى و استحکام شریعت مطهّر در زندگى فردى و اجتماعى وزیدن گرفت. ایشان نهایت تلاش خود را براى تأسیس حکومت دینى به روش خلافت راشده به کار برد و جان و مال خود را در راه مبارزه با قدرتهاى بیگانه و بیرون راندن انگلیس از هند فدا کرد و کوشید تا شبه قارّهى هند را از تسلط و وجود غاصبان انگلیسى که خطر بزرگى براى جهان اسلام بودند، پاک کند؛ حتّى مورّخان انگلیسى، او را بزرگترین خطر که آیندهى انگلیس را تهدید مىکرد، به حساب آوردهاند([57]). این نسیم مبارک ایمانى، با قدرت و سرعتى وزید که تاریخ دعوت و مبارزهى اسلامى در قرون اخیر، مثل آن را سراغ ندارد([58]). سید صدیقحسن قنّوجى امیر«بوفال» و مورّخ ونویسندهى معروف هند (م 1307 هـ. ق.) که شخصا شاگردان و آثار تعلیم و تربیت حضرت سید را دیده بود، در کتاب «تقصار جیود الأحرار» مىنویسد:
«ایشان در زمینهى هدایت مردم و بازگرداندن آنها به سوى خدا از نشانههاى بزرگ قدرت الهى بود، جهانى بزرگ و خلقى بىشمار در نتیجهى تربیت روحى و جسمى ایشان به مقام تقوا و ولایت رسیدند. مواعظ و سخنرانىهاى خلفاى ایشان، سرزمین هند را از آلودگى بدعتگذارىها و شرک پاک گردانید و به شاهراه کتاب و سنّت سوق داد و هنوز هم تأثیر وعظ و نصایح ایشان ادامه دارد.»
سپس مىافزاید:
«کوتاه سخن اینکه ما هیچ فردىرا در هیچ نقطهى جهانمعاصر، همپایهى این شخصیت بزرگ سراغ نداریم، و به راستى خلق خدا آنقدر از این گروه حق، استفادهى ایمانى و روحى بردند که یک صدم آن توسط علما و مشایخ دیگر آن دوره دیده نشده است»([59]). یکى از علماى آگاه و موثق معاصر هند به نام شیخ عبدالاحد مىنویسد:
بیش از چهل هزار نفر هندومذهب و غیره به دست حضرت سید مشرف به اسلام شدند([60]).
سید یک حرکت اصلاحى و جهادى را بنیان گذاشت که کشور هند حرکتى گستردهتر و مؤثّرتر از آن ندیده است. یکى از مهاجمان و دشمنان سرسخت این حرکت به نام دکتر سر ویلیام هنتر (W.W.HUNTER) در کتاب «مسلمانان هند» مىنویسد:
«فرماندهى پلیس «بنگال» در آن وقت تصریح و اعتراف کرد که تعداد پیروان هر یک از مبلّغان این گروه، هشت هزار نفر مىباشد و در بین آنها مساوات و برابرى به طور کامل برقرار است. هر کس کار و مصلحت رفیقش را مانند کار شخصى خود مىداند و هنگام مصیبت هیچ عذرى او را از همکارى و کمک باز نمىدارد»([61]).
در کشورهاى عربى نیز دعوتگران، مصلحان و مجاهدانى به پا خاستهاند که با شجاعت کمنظیر و کاردانى فوقالعاده در برابر قدرتهاى بزرگ غربى به مبارزه پرداختهاند، بر اثر فداکارىهاى آنها کشورشان از یوغ استعمار و تسلّط بیگانگان آزاد شده و توانستهاند حکومت آزاد اسلامى تشکیل دهند. در اینجا به ذکر دو شخصیت (سید امیر عبدالقادر الجزایرى و سیدى احمد شریف سنوسى) اکتفا مىکنیم و تأثرات امیر بیان، شکیب ارسلان را از حواشى کتاب «حاضر العالم الإسلامى»، تألیف نویسندهى امریکایى لوتروب ستودارد (LOTHROP STODDARD) ترجمهى عربى استاد عجّاج نویهض، نقل مىکنیم. وى دربارهى امیر عبدالقادر الجزایرى مىنویسد:
«امیر عبدالقادر بن محى الدین حسنى از سادات بود، اصل اجداد او از مغرب اقصى (دور) هستند، وى در سال 1223 هـ. ق. برابر با 1808 م. به دنیا آمد و در مهد علم و تقوا بزرگ شد، توجّه خاصّى به فراگیرى علوم مبذول داشت تا این که در علم فقه، ادب، توحید و فلسفه و علوم عقلى مهارت خاصى پیدا کرد و در آموزش فنون جنگى نیز مهارتهایى کسب کرد؛ بنابراین او از یک نظر عالمى برجسته و از جنبهى دیگر قهرمانى سلحشور بود که شمشیر و قلم را یکجا جمع داشت، در میان مردم از مقام و وجههی بلندى برخوردار بود. بعد از وفات پدرش به عنوان حاکم و امیر رسمى تمام مناطق غربى مغرب وسطى پذیرفته شد، سپس دامنهى سلطهاش گستردهتر گردید و مناطق دیگرى به آن افزوده شد. در واقعهى «یوم المقطع» (26 ژوئن 1835م.) بر سپاه فرانسه پیروز شد، سپس در جنگ با ژنرال فرانسوى «بوجو» شکست خورد؛ اما در عزم و قوّت او سستى راه نیافت. فرانسه در معاهدهى «تفنه» به دلاورى او اعتراف کرد و براساس این معاهده، همهى ولایت وهران و بخش بزرگى از ولایت الجزائر تحت سلطهى او قرار گرفت.
او در تمام احوال از هیچ کوششى براى تأسیس حکومت اسلامى دریغ نورزید، در تاریخ 20 نوامبر سال 1839 م. علیه فرانسوىها اعلان جهاد کرد، از آن تاریخ تا سال 1843 م. جنگ به طور مستمر ادامه داشت. امیر عبدالقادر مردانه در برابر دشمن مقاومت کرد، ولى سرانجام دشمن به سبب برترى نظامىاش بر اغلب شهرها چیره گشت و از سوى دیگر، سربازانش دست از مقاومت کشیدند و او را تنها گذاشتند، وى ناچار به مغرب (مراکش) پناهنده شد. براى بار دوم نیز به فرانسویان حمله کرد تا اینکه آنها را از الجزایر بیرون راند و تا شهرهاى بربر پیشروى کرد، اما دیگر دیر شده بود و پایههاى قدرت فرانسوىها محکم گشته بود، بنابراین به شام رفت و بقیهى عمر خود را در دمشق به همنشینى با علما و شرکت در امور خیر گذرانید. تا زنده بود در نیکوکارى، تقوا و اخلاق پسندیده، نمونه و الگو بود. در سال 1883 م. دار فانى را وداع گفت و در محلهى «صالحیه» به خاک سپرده شد»([62]). امیر شکیب ارسلان درباره سیدى احمد شریف سنوسى که از سادات حسنى است و به همین سبب به لقب شریف یاد مىشد، چنین مىنویسد:
«در وجود سیدى احمد الشریف نمونهى یک دانشمند برجسته و سید نامور و استاد مهربان را مشاهده کردم، در طول عمرم کسى را ندیدم که در عظمت، تیزهوشى، حسن خلق، سخاوت، استغناء، درستاندیشى، سرعت فهم و قوّت حافظه از او برتر باشد. با وجود نرمخویى، و فروتنى و پرهیزگارى شدید و دورى از ریا و شهرت طلبى، داراى هیبت و وقار بود.
در او صبر و شکیبایى و عزم راسخى مشاهده کردم که در دیگران خیلى کم یافتم، نور صفات نیکو در سیمایش مىدرخشید، او در عین حال که از نظر تقوا در صف پرهیزگاران بود، از نظر شجاعت در ردیف قهرمانان به شمار مىآمد. از منابع موثق خبر یافتم که وى شخصا در جبههى جنگ طرابلس شرکت مىکرد و ساعتها پشت اسب سوار بود، بدون این که اظهار خستگى کند. بىباکانه خود را در وسط سپاه دشمن مىانداخت و همواره در خط مقدم جبهه قرار داشت و همانند رهبران و فرماندهان نظامى نبود که از میدان جنگ به حد کافى فاصله مىگیرند تا در صورت شکست، دشمن به آنها دسترسى نداشته باشد»([63]).
* * *
پایان ترجمه 25 شعبان 1415 هجرى قمرى
(آ)
آجرى، 281، 282
آدم بن اسماعیل حسینى کاظمى، 332
آرنولد، 328
آل ابوسفیان، 308
(ا)
ابان بن سعید بن عاص، 181
اَبّان بن عثمان، 289
ابراهیم الشرقى، 331
ابرهه، 57
ابن ابى الحدید، 62، 67، 125، 133، 135، 141، 189
ابن ابى شیبه، 269
ابن اثیر، 74، 93، 112، 151، 157، 158، 168، 181، 212، 255، 312، 320
ابن اسحاق، 66، 68، 69، 77، 104، 153
ابن اعثم کوفى، 119
ابن امیر الحاج، 200
(شیخ الإسلام) ابن تیمیه، 135، 217، 221، 309، 310
ابن جریج، 139
ابن جریر، 193، 203، 221، 223، 240، 252، 255، 284
ابن جوزى، 151، 154، 163، 224، 266، 283
ابن حبّان، 194
ابن حجر، 59، 103، 139، 207، 208، 221، 254
ابن حضرمى، 252
ابن خلدون، 216
ابن خلّکان، 255
ابن دیصان، 239
ابن رجب، 328
ابن زبیر، 279
ابن زیاد، 301، 303، 304، 305، 307
ابن سعد، 58، 61، 62، 66، 68، 73، 77، 83، 139، 164، 165، 169، 170، 209، 211، 295، 305، 306
ابن سمان، 139
ابن سوداء، 210، 228، 230
ابن شاهین، 137
ابن طقطقى، 280
ابن عباس، 62، 63، 68، 70، 81، 116، 117، 279، 288، 289، 298، 303
ابن عبدالبر القرطبى، 137
ابن عبدربه، 257
ابن عساکر، 78، 81، 83، 141، 165، 289، 319، 320، 322، 324
ابن عمر، 63، 137، 142، 175، 198، 224، 279
ابن عیینه، 297
ابن قحطبه، 312
ابن قدامه، 252
ابن کثیر، 61، 66، 68، 77، 84، 88، 93، 94، 95، 103، 105، 111، 117، 140، 142، 167، 178، 184، 191، 192، 193، 196، 197، 209، 210، 221، 242، 244، 280، 284، 291، 292، 293، 299، 308
ابن ماجه، 71، 136، 138، 198
ابن مطهّر حلّى، 103
ابن ملجم، 227، 243، 244، 248، 291
ابن هشام، 55، 57، 58، 59، 60، 61، 64، 65، 70، 73، 82، 88، 89، 92، 93، 105، 106، 179، 260
ابو احمد العسکرى، 65
ابوالاسود، 249
ابوالاسود دوئلى، 249
ابوالاعرج، 109
ابوالبخترى، 215
ابوالحسن الندوى، 17، 26، 31، 32، 33، 36، 38، 41
ابوالحسن مازنى، 210
ابوحفص، 171
ابوالفتح صدرالدین محمّد دهلوى، 330
ابوالفرج اصفهانى، 323
ابوالقاسم بغوى، 248
ابوالقاسم زجاجى، 249
ابوالقاسم قمى، 159
ابوالهیاج اسدى، 245
ابوایوب انصارى، 279، 296
ابوبکر (صدیق)، 69، 72، 78، 95، 97، 103، 105، 120، 106، 108، 109، 111، 112، 118، 125، 133، 134، 135، 141، 170، 185، 281
ابوبکر بن عربى، 224
ابوبکره، 288
ابوجحیفه، 171
ابوجعفر، 295، 312
ابوجعفر باقر، 88، 136، 319
ابوجعفر طوسى، 136، 228
ابوجهم، 62
ابوحمزه خارجى، 227
ابوحنیفه (امام)، 233، 312
ابوخالد احمر، 324
ابوداود، 79، 129، 130، 137، 138، 281
ابوداود طیالسى، 294
ابوذر غفارى، 70
ابورافع، 89
ابوزهره، 93
ابوسعد سهل بن حنیف بن وهب الانصارى، 210
ابوسعید خدرى، 136، 281، 288، 303
ابوسعید واعظ، 104
ابوسفیان، 127، 141، 178، 237
ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب، 66، 251
ابوسفیان بن حرب، 181
ابوصادق، 231
ابوصالح، 265
ابوطالب، 58، 59، 60، 61، 62، 65، 66، 67، 68، 69، 72، 73
ابوطفیل، 247، 253
ابوعامر، 293
ابوعبیده، 152، 153، 155، 161، 162، 267، 268
ابوعثمان النهدى، 155
ابوعمر، 59، 65، 136، 139، 246، 247
ابولهب، 141، 142، 310
ابولؤلؤ، 167، 168، 170
ابومحمد الهذلى، 245
ابومحمد انصارى، 197
ابومخنف، 307
ابومنصور محمّدبن احمد الازهرى، 259
ابوموسى اشعرى، 222، 224، 225
ابونعیم، 267، 269
ابونعیم اصفهانى، 283
ابوهریره، 63، 109، 126، 129، 180، 195، 250، 289
ابویوسف، 153، 165
ابى ثعلبه الخشنى، 137
ابى عبید، 292
احمد امین، 231، 239
احمد بن تیمیه، 217
احمد بن حنبل (امام)، 54، 64، 71، 78، 79، 80، 128، 132،171، 245، 246، 309
احمد بن عبدالرحیم معروف به شاه ولى اللّه دهلوى، 77، 261، 279
احمد بن عرفان شهید، 23، 332
احمد حسن زیات، 239، 256
احمد زینى دحلان، 171
احمد سرهندى، 310
احمد سعید، 21
احمد شریف سنوسى، 334، 335
احمد شهید، 19
احمد على لاهورى، 21
احمد کفتارو، 36
احمد مدنى، 21
ادریس بن عبداللّه بن حسن (معروف به ادریس اکبر)، 326
اسامه، 108، 109
اسد بن عبدالعزى، 67
اسد بن هاشم، 59
اسماعیل بن على بن محمد، 327
اشتر نخعى، 220، 221
اشرف بن ابراهیم حسنى، 330
اشرف جهانگیر سمنانى، 331
اشعث بن قیس، 223
اصمعى، 239
اعراب، 56، 90، 109، 124
اکرم ضیاء العمرى، 137
اکلیروس، 114، 126
الامام الصادق للعلاّمه ابوزهره، 319
الجامعة السوریة، 22
الفجأة، 110
امپراتور روم، 163
امپراتور مغول، 124
امپراطور بیزانس روم، 127، 114، 238
امّ حرّام، 281
ام سلمه، 136
ام کلثوم، 136، 139، 140، 159، 178، 254
امویان، 111
ام هانى، 61، 65
امیر على، 70، 124، 125، 135، 155، 166، 170، 175، 183، 196، 279
انبیا، 94، 100، 102، 108، 117، 118، 132، 134، 272، 320
اندلس، 191
انس، 180، 287
انصار، 77، 82، 119، 120، 121، 122، 151، 161، 177، 185، 195، 219، 237، 323
انوشیروان، 238
اوس، 72، 120، 121
اولیجا خدابنده خان، 103
اهل بیت، 42، 48، 64، 69، 78، 90، 96، 116، 118، 126، 127، 128، 129، 130، 134، 135، 137، 138، 143، 231، 300، 304، 307، 320، 322، 323، 324، 325، 326، 330
اهل جمل، 212
اهل ردّه، 107، 109، 110
ایوب (محدث)، 320
(ب)
باب، 159
باقر، 135، 143
بخارى (امام)، 63، 65، 70، 71، 80، 81، 84، 88، 90، 91، 95، 96، 106، 116، 117، 126، 127، 129، 131، 132، 137، 139، 143، 144، 237، 288، 297
بدرالدین محمد بن عبداللّه الزرکشى، 184
براء بن عازب، 63
بربر، 191، 279، 326، 335
بُرک بن عبداللّه التمیمى، 243
برهمایى، 99، 100، 101، 115، 126، 321، 322
بُریده، 288
بستانى، 114
بصرى، 139
بغوى، 63، 155، 248
بکیر بن عمران، 303
بلاذرى، 58، 91، 157، 159، 196، 197، 252، 253
بلال، 137
بنوالحسن، 317
بنوضبه، 210
بنو عبد مناف، 72
بنو عقیل، 306
بنى ازد، 210
بنىالمطلب، 126
بنىامیه، 165، 181، 189، 196، 237، 254
بنى تمیم، 110، 128، 141، 223
بنى ساعده، 120، 122
بنى سعد، 54
بنى عامر، 181
بنىعبّاس، 308
بنىعبدالمطّلب، 69
بنى عدى، 128، 165
بنى قریظه، 86
بنى مخزوم، 65
بنى مروان بن حکم، 308
بنىمطلب، 131
بنىهاشم، 55، 56، 60، 61، 65، 67، 70، 72، 125، 126، 127، 129، 131، 142، 165، 196
بوجو (ژنرال فرانسوى)، 335
بودا، 99
بولایى، 309
بیهقى، 117، 257
(پ)
پادشاه تاتارى «اولیجا خدابنده خان»، 103
پطرس بستانى، 114، 170
پوران دختر خسرو پرویز بن هرمز، 238
پولس راهب SANT PAUL، 100
(ت)
ترمذى (محدّث)، 63، 64، 65، 77، 179، 180، 198، 250، 277
تقى الدین سبکى (حافظ)، 200
تقىالدین هلالى مراکشى، 20
(ث)
ثعلبه بن ابى مالک، 295
ثوبان، 138
(ج)
جابر، 88، 89، 144
جابر بن عبداللّه، 130، 303
جابر جعفى، 323
جابر مزنى، 181
جاحظ، 257
جرجى زیدان، 279
جریر، 193، 203، 221، 223، 240، 317
جریر بن حبان، 245
جریربن عبداللّه، 219
جریر طبرى، 194
جعدة بن هبیره، 181، 243
جعفربن ابىسفیان، 66
جعفر بن ابىطالب، 62، 72، 212
جعفر بن محمّد، 307، 319
جفینه، 168
جلولا، 159
جُمانه دختر ابوطالب، 61، 65
جمیل عبداللّه مصرى، 107، 110، 192، 198، 306
جندب بن عبداللّه، 244
جواد على، 57
جیش عسره، 180
(ح)
حارث، 297
حارث بن حصیره، 231
حارث بن مرّه عبدى، 252
حاطب ابن ابى بلتعه، 89
حافظ ابوبکر بیهقى، 140
حافظ ابى نعیم اصفهانى، 289
حافظ خلیفه بن خیاط، 297
حاکم، 59، 67، 71، 180، 215، 269، 295
حذیفه، 131، 288
حرّبن یزید تمیمى، 304
حرّبن یزید ریاحى، 306
حسّان بن حسّان،66، 241
حسن بن زید، 68
حسن بن صالح، 266
حسن بن على، 19، 61، 112، 126، 127، 196، 197، 210، 269، 281، 287، 288، 289، 292، 293، 294، 295، 298، 312، 319، 321، 328
حسن بن قحطبه، 312
حسن زیات، 256
حسن مثنى بن حسن بن على، 322
حسین احمد مدنى، 21
حسین بن على، 164، 197، 296، 297، 298، 304، 306، 312، 320
حسین بن على بن ابىطالب، 327
حسین دیار بکرى، 144
حضرت ابوبکر، 69، 78، 91، 92، 95، 103، 104، 105، 106، 107، 108، 109، 110، 111، 112، 119، 121، 122، 124، 132، 133، 134، 136، 139، 142، 143، 144، 145، 151، 185، 232، 278
حضرت حسین، 62، 296، 297، 300، 302، 303، 304، 305، 306، 307، 309
حضرموت، 327
حُطَیئه، 54
حکیم بن حزام، 67
حماد بن ابراهیم، 139
حماد بن اسحاق بن اسماعیل، 137
حمزه، 72، 82، 129، 130
حنین، 61
حویطب، 62
حیدر آباد،17، 74، 139
(خ)
خالد، 153
خالد الانصارى، 58
خالد بن سعید بن العاص، 181
خالدبن ولید، 91، 111، 130، 152
خالد حذاء، 62
خدیجه، 60، 68، 69، 72
خزرج، 72، 120، 121
خضرى بک، 210، 213
خطابى، 106، 109
خلف بن حوشب، 322
خلیفه بن خیاط، 297
خلیق احمد نظامى، 332
خمینى، 129
خوارج، 222، 223، 225، 226، 231، 237، 239، 240، 242، 244، 254
خوارزم، 182
خولى، 307
خویلد بن اسد، 67
(د)
دارقطنى، 66، 142
داود، 228
دراوردى، 320
دیلمى، 281
(ذ)
ذوقار، 210
ذهبى، 59، 127، 135، 210، 254، 297
(ر)
راجه کش، 331
رازى، 257
ربیعه، 82، 109، 239، 255، 320
ربیعه باهلى، 182
ربیعه بن الحارث، 126، 130
ربیعه بن ناجد، 231
رَزین، 106
رشید احمد گنگوهى، 311
رقیه (بنت على)، 139، 178، 255
رکن الدین علاء الدوله سمنانى، 329، 330
رومیان، 109، 152، 161، 163، 166، 168، 180، 182
(ز)
زبیر، 90، 139، 176، 195، 197، 209، 210، 212، 213، 214، 215
زبیر بن بکار، 61، 66
زبیر بن عوام، 175
زرعه بن شریک تمیمى، 306
زِرکلى، 210
زکریا، 21
زکریا الساجى، 142
زهرى، 122، 142، 287، 317
زهیربن نفیر حضرمى، 294
زیاد، 252
زید، 93، 108، 212
زید بن ارقم، 68
زید بن ثابت انصارى، 181
زید بن حصین طائى سبائى، 222
زید بن على بن حسین، 134، 312، 324
زید بن على شهید، 135، 322
زید بن وهب، 212، 268
زینالعابدین، 144، 317، 318، 319، 322
زینب (بنت رسولاللّه)، 139
زینب (بنت على)، 136، 254
(س)
ساسانى، 151، 159، 238، 302
سالم بن عبداللّه، 184
سبائیه، 210، 226، 228، 229، 231
سباع، 213
سبأ، 192
سراواک، 327
سرخسى، 233
سعد، 176، 292
سعد بن ابىسرح، 181
سعدبن ابى وقاص، 159، 175، 208
سعد بن عباده، 123
سعد بن مسعود، 292
سعید بن جمهان، 277
سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، 175
سعید بن مسیب، 142، 246، 303، 317
سفیان بن عوف، 241
سفیان بن عُیینه، 232
سفیان ثورى، 320
سفینه، 277
سقیفه بنى ساعده، 120
سلافه، 318
سلطان برکات، 327
سلمان فارسى، 85
سلیمان ندوى، 213
سمّاک انصارى، 181
سنان بن انس نخعى، 306
سنوسى، 325
سوید بن غَفَله، 141، 185
سهل بن حنیف، 77، 252، 210، 218
سهل بن سعد، 79، 84
سهیل بن عمرو، 86
سیدنا ابوبکر، 111، 128، 135، 142، 143
سیدنا عمر، 155، 168
سیوطى، 112، 119، 139، 143، 248
(ش)
شاه جهان (پادشاه هند)، 332
شبلى نعمانى، 122، 157، 165، 279
شبه قارّهى هند، 326
شریح بن هانى، 247
شریح (قاضى)، 269
شریف رضى، 256، 257
شعبى، 79، 252، 269
شکیب ارسلان، 328، 334، 325، 335
شمر، 306
شَمِربن ذى الجوشن، 305، 306، 308
شیبه، 58، 82، 318
شیرویه، 238
شیعه، 67، 70، 78، 103، 124، 125، 129، 131، 135، 140، 142، 151، 155، 157، 159، 166، 170، 175، 179، 196، 228، 229، 256، 277، 279، 280
شیعه معتزلى، 141
(ص)
صالح فرزند امام احمد بن حنبل، 309
صالحیه، 335
صدیقحسن قنّوجى «امیر بوفال»، 333
صر، 198
صفى الدین بغدادى، 219، 253
صفى الدین عبدالمومن بن عبدالحق بغدادى، 131
صفین، 42، 208، 210، 217، 219، 221، 269، 310
صقلیه، 284
صهباء بنت ربیعه (امولد)، 255
صهیب رومى، 176
(ض)
ضراره، 265، 266
ضراره بن ضمره، 265
ضیاء الدین برنى، 329
(ط)
طارق بن شهاب، 154
طبرانى، 63، 79، 136، 297، 298
طبرى، 59، 67، 68، 88، 123، 153، 154، 163، 164، 168، 169، 181، 184، 189، 193، 194، 197، 200، 207، 210، 212، 228، 252، 280، 284
طبرى (محب طبرى)، 143، 146
طحاوى، 212، 253
طلحه، 176، 209، 210، 212، 213، 214، 215، 216، 248
طلحة بن عبیداللّه، 84، 160، 175
(ع)
عائذ بن عبد، 58
عائذ مخزومى، 65
عامر، 133
عامر بن ربیعه بن الحارث، 130
عایشه (امالمؤمنین)، 64، 80، 94، 95، 104، 105، 112، 117، 129، 131، 132، 134، 136، 137، 142، 169، 209، 210، 212، 213، 219، 247
عباس بن عبدالمطلب، 62، 67، 95، 130، 131، 134، 135، 136، 141، 165، 181
عبّاس بن على، 254، 255
عباس محمود العقاد، 47، 117، 118، 132، 187، 190، 198، 206، 238
عبّاسى، 271، 300، 311، 312، 320
عبدالاحد، 333
عبدالاعلى بن ابى مساور، 139
عبدالحق بخارى دهلوى، 310
عبدالحى حسنى، 46، 329
عبدالرحمانبن ابى نعیم، 136
عبدالرحمن، 176، 177، 178
عبدالرحمن احمد بن شعیب نسایى، 253
عبدالرحمن بن ابوبکر، 168، 298، 300
عبدالرحمن بن خبّاب، 179
عبدالرحمن بن ربیعه باهلى، 182
عبدالرحمن بن سمره، 180
عبدالرحمن بن عمرو، 243
عبدالرحمن بن عوف، 139، 161، 165، 169، 175، 176، 179
عبدالرحمن بن ملجم خارجى، 227
عبدالرحمن [بن محمد بن اشعث]، 302
عبدالرزاق، 139، 287
عبدالعزى بن قصى، 67
عبدالعلى حسنى، 46
عبدالغفّاربن قاسم، 318
عبدالقادر الجزایرى، 334
عبدالقادر بن محى الدین حسنى، 334
عبدالقادر گیلانى، 328
عبدالقاهر بغدادى، 210
عبدالقدوس انصارى، 180
عبداللّه، 169
عبداللّه ابن زبیر، 300
عبداللّه ابن عمر، 303
عبداللّه بن ابى زید، 297
عبداللّه بن ابى سفیان بن الحارث، 66
عبداللّه بن جبیر، 83
عبداللّه بن جعفر، 63، 64، 212، 293
عبداللّه بن حسن، 89، 320
عبداللّه بن حسن بن على ذوالنفس الزکیه، 312
عبداللّه بن رزین، 268
عبداللّه بن زبیر، 195، 197، 298، 303
عبداللّه بن سبأ، 192، 198، 228، 229، 230
عبداللّه بن سعد، 191
عبداللّه بن سعد بن ابى سرح، 181، 190، 191، 194
عبداللّه بن عباس، 212، 222، 226، 303
عبداللّه بن عتبه، 116
عبداللّه بن على، 254
عبداللّه بن عمر، 137، 195، 298، 300
عبداللّه بن عمر (ابن عمر)، 175
عبداللّه بن قنفذ، 181
عبداللّه بن مسعود، 246
عبداللّه بن مسلم بن بابک معروف به بابکى، 322
عبداللّه بن موسى الانصارى التلمسانى، 147
عبداللّه بن وهب راسبى، 225
عبداللّه (پدر رسول خدا)، 58
عبداللّه فرزند جعفر، 63
عبدالمطّلب بن ربیعه بن الحارث، 57، 58، 126
عبدالملک بن عمیر، 281
عبدالوهاب النجار، 183
عبد مناف، 58
عبیداللّه بن زیاد، 301، 308
عبیداللّه بن سماک بن جعفر هاشمى، 78
عبیداللّه بن عبداللّه بن عتبه، 116
عبیداللّه بن على، 254
عبیده، 82، 129
عبیده بن الحارث بن المطلب بن عبدمناف، 82، 130
عتبه بن ربیعه، 82
عتبه فرزند ابولهب، 142
عثمان بن حنیف انصارى، 272
عثمان بن سعید بن عاص، 181
عثمان بن عفان (ذوالنورین)، 111، 119، 128، 129، 139، 158، 160، 162، 175، 176، 177، 178، 179، 180، 181، 182، 183، 184، 185، 186، 187، 188، 189، 190، 191، 192، 193، 194، 195، 196، 197، 198، 199، 200، 203، 204، 205، 206، 207، 208، 209، 215، 216، 218، 222، 224، 255، 274، 276، 282، 290، 323، 324، 182، 321
عثمان بن على، 166
عجّاج نویهض، 334
عدنان، 109
عدنى، 79
عرب (جزیرة العرب)، 87، 102، 107، 110، 111، 119، 145، 238
عروه، 129، 223
عروه بن اُذینه، 223
عروه بن عبداللّه، 323
عزالدین ابى الحدید، 257
عطاء بن السائب، 79
عقبه بن حارث، 143
عقبه بن مریم، 136
عقبة بن عامر، 181
عقبة بن نافع، 279
عقیل بن ابىطالب، 61، 62
عکرمه، 63
علامه شیخ عبدالحق بخارى دهلوى، 310
علاءالدین، 329
علىالرضا بن موسى کاظم، 319، 321
على بن ابىطالب، 3، 41، 42، 44، 46، 47، 48، 55، 57، 58، 59، 61، 62، 63، 65، 66، 67، 68، 69، 70، 77، 78، 80، 81، 84، 85، 86، 87، 88، 90، 91، 92، 93، 95، 104، 116، 117، 118، 119، 121، 122، 123، 124، 125، 127، 128، 129، 130، 131، 133، 135، 136، 137، 138، 139، 140، 141، 142، 144، 146، 151، 158، 159، 160، 161، 162، 164، 165، 166، 167، 171، 172، 173، 175، 176، 177، 178، 181، 185، 190، 191، 192، 193، 194، 195، 196، 197، 203، 204، 206، 207، 208، 209، 210، 211، 212، 213، 214، 215، 216، 217، 218، 219، 220، 221، 222، 223، 224، 225، 226، 227، 228، 229، 230، 231، 232، 233، 239، 240، 241، 242، 243، 244، 245، 246، 247، 248، 249، 250، 251، 252، 253، 254، 255، 256، 257، 260، 265، 266، 267، 268، 269، 271، 272، 273، 274، 275، 279، 281، 287، 291، 295، 296، 310، 317، 324
على بن برهانالدین حلبى، 71
على بن جعد، 266
على بن حسین (زین العابدین)، 164، 306، 317، 318، 322، 323
على بن سلطان قارى، 329
على بن شهاب همدانى، 327
على بن کثیر، 252
على بن مجاهد، 252
علىرضا بن موسى کاظم، 319
على طنطاوى، 33، 157
عمار بن ابى معاویه دهنى، 253
عمّار بن یاسر، 210،221
عمان، 27، 110
عمران بن مخزوم، 58
عمربن خطاب (ابو حفض)، 72، 95، 105، 106، 111، 112، 117، 121، 122، 128، 131، 134، 135، 139، 146، 149، 151، 152، 153، 154، 155، 157، 158، 159، 160، 161، 162، 163، 164، 165، 166، 167، 168، 169، 171، 175، 176، 177، 178، 179، 181، 183، 185، 186، 188، 189، 195، 203، 219، 232، 246، 250، 254، 271، 278، 299، 323، 324
عمر بن سعد، 305، 308
عمر بن عبدالعزیز، 266
عمر بن على، 255
عمر کیسانى، 328
عمرو بن بکر تمیمى، 243
عمرو بن جرموز، 213
عمرو بن عاص، 153، 181، 221، 222، 224، 226، 243، 244
عمرو بن عبد ود، 85
عمرو بن عطاء، 297
عمرو بن عوف، 74
عمرو بن مقدام، 319
عمرو بن هبیره، 65
عمیر بن اسحاق، 294
عنتره، 267
عون بن جعده، 181
عون بن جعفر، 64
عیسى، 41، 229، 231
عیسى (مسیح)، 100
(غ)
غافقى بن حرب، 203
غامد، 241
غطفان، 85، 108
(ف)
فاروق اعظم، 166
فاطمه بنت اسد، 59، 61، 66، 67
فاطمه دختر عمر بن عائذ (والدهی ابوطالب)، 58
فاطمهى صغرى دختر حسین بن على، 320
فاطمة الزهراء، 77، 78، 79، 80، 81، 84، 96، 118، 131، 132، 133، 134، 136، 137، 138، 139، 140، 164، 166، 254، 287، 297، 307
فتنى، 84
فخرالدین رازى، 257
فرزدق، 303
فضل فرزند عباس، 141
فضیل بن غزوان، 138
فندن بیرخ (ل، و، س)، 327
فیروزشاه تغلق (سلطان)، 331
فیلیپ حتى، 145، 280
(ق)
قباد (شیرویه)، 74، 238
قتاده، 83
قُثَم فرزند عباس، 181
قحطان، 72، 109، 120
قریش، 55، 56، 57، 58، 59، 60، 61، 62، 65، 66، 67، 71، 72، 73، 82، 85، 86، 89، 120، 127، 141، 178، 179، 242، 294
قسطنطین پسر هرقل، 284
قصى، 57
قطب الدین محمّد بن سید رشید الدین احمد، 332
قعقاع بن عمرو، 181، 210
قلوسى، 137
قموص، 87
قنبر (غلام حضرت على)، 197، 229، 269
قیس بن سعد، 123، 144، 274
قیس بن سعد بن عباده، 291
(ک)
کثیر النواء، 143
کراونر (J.H.Kraaner)، 367
کرد على، 189، 190
کعب الاحبار، 198
کلثوم بن الهدم، 74
کلینى، 129، 179
کهنوت، 126
(ل)
لاوى، 114
لوط، 178
لیث، 88، 89
(م)
مازنى (ابوالحسن المازنى)، 210
مالک، 122، 320
مالک بن انس (امام)، 129، 312
مالک بن سنان، 84
مالى، 78، 113
مأمون، 319
مبارک بن فضاله، 288
مبرّد، 66، 224، 242، 257
مجاهد، 66، 67، 68، 252
مجد الدّین فیروزآبادى، 329
مجمّع بن سمعان تیمى، 268
مجمّع بن عبیداللّه عامرى، 304
مجوسى، 126، 167، 169، 326
مجوسیان، 168، 232
مجیب احمد گنجوى، 39
محبّ طبرى، 143، 146
محسن الملک، 166
محسن بن على، 139، 254
محمد الخضرى بک، 279
محمد باقر، 135،، 143، 164،228، 319، 323،324
محمد بن ابىبکر، 144، 191
محمّد بن ابى حذیفه، 191
محمد بن اسحاق، 89، 111، 318، 324
محمّد بن اشعث، 302
محمد بن جریر طبرى، 194
محمد بن حذیفه، 194
محمّد بن حنفیه، 181، 255، 307
محمد بن خلف بن حیان، 247
محمد بن عبدالرحمان بن زراره، 68
محمد بن عبداللّه بن حسن (ذوالنفس الزکیه، محمد مهدى)، 312
محمد بن عبداللّه بن حسن بن على ذوالنفس الزکیه، 312
محمّد بن عبداللّه محض، 324
محمدبن عمرو، 153
محمد بن کعب القرظى، 79
محمد بن مسلمه، 90
محمد بن مسیلمه، 88
محمد بن یوسف، 330
محمد تغلق (سلطان)، 331
محمد جعفر تانیسرى، 333
محمد خضرى بک، 183، 210
محمّد رسول اللّه6، 79
محمد رواس قلعهجى، 248
محمد صالح احمد الغرسى، 208
محمّد عبده، 257
محمد عتیق بستوى، 49
محمّدعلى دیوان، 311
محمد فرید وجدى، 229
محمد منظور نعمانى، 24
محمد نافع، 136
محمد هارون ندوى، 49
محمود بن یحیى اودى (چراغ دهلى)، 329، 330، 331
محمود شکرى آلوسى، 56
محى الدین، 334
مختار بن ابى عبید، 292، 307
مخرمه، 62
مرتدان، 110، 111، 142، 232
مرحب (یهودى)، 88
مردان شاه پسر هرمز، 159
مروان، 194، 195
مروان بن حکم، 190، 193، 213
مریم بنت عمران، 136
مزدک، 239
مسعربن فدکى تمیمى، 222، 228
مسعودى، 213، 228، 277، 293
مسلم، 55، 63، 87، 88، 104، 126، 129، 130
مسلم بن عقبه، 308
مسلم بن عقیل، 62، 301، 302، 304
مسور بن مخرمه، 136
مسیحى، 96، 65، 107، 100، 111، 114، 117، 126، 162، 170، 198، 228، 239، 253، 284، 321، 322، 326، 328 231، 328
مسیلمهى کذّاب، 110
مصرى، 34، 114، 153، 154، 192، 193، 194، 203، 325
مصطفى السباعى، 171
مصعب بن عبداللّه، 320
مصعب بن عمیر، 84
مضر، 109
مطرب شعبى، 79، 252
مطرف بن عبدالیسارى، 139
معاذبن جبل، 62
معاويه بن ابىسفیان، 42، 62، 66، 130، 177، 181، 182، 196، 197، 208، 210، 217، 218، 219، 220، 221، 222، 224، 238، 239، 241، 244، 265، 266، 272، 273، 274، 276، 278، 279، 280، 281، 282، 292، 293، 295، 296، 298
معقل بن قیس تیمى، 253
معین الدین ندوى، 280
مغان، 114
مغول، 124، 309، 331
مغیره بن شعبه، 168، 169
مقبرى (امام)، 63
مقداد بن اسود، 176
مقریزى، 68، 231
ملایو، 327
منذرى، 80
منصور، 312، 320، 324
منصور حسن بن قحطبه، 312
موسى7، 90، 114
موسى بن جعفر (موسى کاظم)، 166، 319
موصل، 267
موفق بن احمد المکى (صدر الائمه)، 233
مهاجر، 77، 151، 177
مهاجران، 119، 120، 121، 122، 161، 185، 195، 219، 323
میدیا، 114
(ن)
نائله همسر امیرالمؤمنین عثمان2، 198
نادر شاه خراسانى، 124
نافع عیثى، 158
نافع (مولى ابن عمر)، 198
نثار الحق ندوى، 49
نجاشى، 63، 64، 65
نسائى، 63، 71، 93، 128، 253
نظامالدّین محمّد بن احمد بدایونى دهلوى، 329، 330
نعمان بن بشیر، 301
نعمان بن مُقرّن مزنى، 160
نُعیم، 289
نورالدین على بن ابىبکر الهیثمى، 194
نوراللّه شوسترى، 159
(و)
واقدى، 68، 136، 255، 295، 320
وکیع محمد بن خلف بن حیان، 247
ولىاللّه دهلوى، 67، 77، 78، 136، 216، 246، 279، 310
ولیام میور WILLIAM MUIR، 145
ولید بن عتبه، 82، 190، 181
ویدیا، 101، 367
Draper، 367
(هـ)
هارون7، 90
هارون الرشید، 319
هاشم بن قاسم، 288
هاشم (جد رسولاللّه)، 57، 58، 141، 237
هانى بن عروه، 304
هبیره بن عمر ابن عائذ مخزومى، 183
هرقل (امپراتور روم)، 127، 128، 237، 238، 284
هرمزان (از سرداران فارسى)، 168
هرمز (فارسى)، 159، 238
هشام بن عبدالملک اموى، 312، 324
هشام بن کلبى، 62، 255، 307
همدان، 91، 159
هنّاد دینورى (امام)، 79
هنتر (W.W.HUNTER)، 333
هندو، 327
هندو مذهب، 331، 333
(ى)
یاقوت حموى، 260
یحیى بن حسین بن زید شهید، 330
یحیى بن سعید، 322، 323
یحیى بن على، 255
یحیى بن معین، 266، 320
یزدگرد سوم، 144، 159، 238، 318
یزید بن ابى زیاد، 297
یزید بن ابىسفیان، 237
یزید بن معاویه، 62، 209، 279، 295، 297، 298، 299، 300، 305، 307، 308، 309، 310، 311
یعقوبى، 142، 163، 166، 181، 280
یوسف7، 251
یوسف العش، 279
یهود، 87، 88، 96، 100، 107، 111، 117، 198، 231، 328
یهودى، 80، 81، 89، 100، 180، 228، 230، 239، 269، 322، 326، 328
(آ)
آذربایجان، 182
آستانه، 151، 276
آسیا، 183، 324، 327
آفریقا، 182، 183، 191، 279، 284، 324، 326، 328
(ا)
احد، 78، 83، 84، 130، 142، 210
اردن، 18، 27، 28، 29، 90، 104
ارمنستان، 182
اروپا، 28، 30، 284
اسپانیا، 28
استانبول، 30، 210، 310
اسکندریه، 183
اصفهان، 268
افریقا، 181
افغانستان، 28
امریکا، 28، 334
انبار، 66، 111، 241
اندلس، 191
اندونزى (جزایر هند)، 327
انگلستان، 17
انگلیس، 124، 332، 333
اهواز، 159
ایران، 28، 55، 114، 154، 157، 163، 183، 196، 228، 238، 318، 333
ایله، 164
(ب)
باب، 159
بابل، 100
بادیه، 109، 207، 304
بحرین، 110
بدخشان، 183
بدر، 42، 61، 75، 82، 83، 89، 101، 129، 130، 165، 184، 210، 212، 213، 219، 361
بربر، 326، 335
برقه، 183، 325
بریلى، 47
بصره، 125، 160، 181، 192، 193، 194، 198، 208، 209، 210، 211، 212، 213، 214، 218، 222، 272، 301
بغداد، 33، 125، 131، 208، 210، 219، 253، 365
بقیع، 255، 295
بلاد بربر، 191
بلخ، 182، 183
بمبئى، 49
بنگال، 331، 334
بیتالمقدس، 27، 28، 154، 162، 163، 165
بیروت، 17، 57، 59، 64، 74، 78، 93، 94، 95، 114، 131، 139، 145، 208، 210، 220، 229، 247، 253، 257، 260، 267، 280، 302، 304، 319، 320، 323، 333، 360، 362، 363، 364، 365، 366
(پ)
پاکستان، 18، 37، 166، 269، 311
(ت)
تالیقلا، 182
تبوک، 90، 91، 137، 179، 218
تدمر، 241
تفلیس، 182
تفنه، 335
تنعیم، 66
تهران، 104، 108، 116، 119، 129، 166،
177، 179، 256
تیماء، 241
(ج)
جابیه، 163
جاوا، 327
جحفه، 191
جده، 30، 56، 327
جرف، 108
جزایر (الجزایر)، 28، 335
جزایر جنوب شرق آسیا، 327
جزایر قمر، 327
جزایر هند، 327
جزیره رودس، 279
جزیره عرب، 55
جزیره عربى، 239
جزیره قبرس، 183، 279
جزیرهی ماداگاسکار، 327
جزیرهی موزامبیک، 327
جزیرهى اندونزى «بورینو»، 327
جزیرهى فراتیه، 239
جزیرهى قبرص، 182
جزیرة العرب، 27، 87، 102، 107، 110، 111، 119، 145، 238، 273
جمل، 42، 201، 209، 210، 211، 212، 213، 215، 217، 218، 222، 255، 269
جوف کعبه، 67
جونفور، 331
(چ)
چاه بدر، 61
چاه رومه، 179، 180
چاه زمزم، 57
(ح)
حاجز، 304
حبشه، 57، 63، 64، 72، 178
حجاز، 18، 27، 35، 131، 164، 237، 294
حدیبیه، 61، 86، 87، 178
حروراء، 223
حره، 62، 209، 308
حضرموت، 327
حلوان، 159
حنین، 61
حیدر آباد، 74، 139
(خ)
خاورمیانه، 18، 28
خراسان، 159، 181، 253
خندق، 84، 85
خوارزم، 182
خَوَرنَق، 267
خیبر، 41، 63، 66، 87، 88، 131، 132، 135، 181
(د)
دابیل، 287
دارالامارهى کوفه، 244
دارالعلوم ندوه، 21
دارالندوه، 72
داردانل، 279
دانشگاه مدینه، 38
درفش کاویانى، 159
دریاى احمر، 164
دریاى سیاه، 183
دمشق، 17، 18، 22، 24، 29، 32، 33، 36، 37، 78، 111، 153، 163، 218، 248، 253، 279، 290، 299، 309، 320، 335، 361، 365
دومة الجندل، 111، 224
دهلى، 330، 331، 332
دیوبند، 21، 25، 212
(ذ)
ذوالقصه، 108
ذوقار، 210
(ر)
راى بریلى، 21، 47
رقّه، 219
رودس (جزیره)، 279
روضه خاخ، 90
روم، 55، 85، 100، 103، 108، 109، 114، 127، 146، 151، 154، 157، 163، 181، 183، 237، 238، 280، 281
رومانى، 116
ریاض، 18، 36، 61، 309
(ز)
زغابه، 180
(ژ)
ژنو، 17، 29
(س)
ساباط مدائن، 229
ساحل رودخانه دُجیل، 292
ساحل رود سند، 331
ساحل غربى، 219
سبائیه، 210
سراواک، 327
سقیفهی بنى ساعده، 120
سمنان، 330
سُنح، 145
سند، 253
سودان، 27، 279
سوریه، 17، 27، 28، 36، 183
سولو، 327
سیستان، 183
(ش)
شام، 28، 59، 63، 108، 111، 154، 156، 160، 161، 163، 164، 185، 195، 197، 198، 209، 210، 218، 219، 220، 221، 235، 237، 238، 239، 240، 242، 251، 260، 273، 274، 281، 284، 291، 292، 301، 310، 335
شبه قارّهى هند، 326
شجره، 106
(ص)
صالحیه، 335
صِفِّین، 42، 201، 208، 210، 217، 219، 221، 269، 310
صقلیه، 284
(ط)
طائف، 72، 255
طخارستان، 182
طرابلس، 182، 183، 325، 335
طرابلس غرب، 183
طنجه، 182
(ع)
عراق، 28، 32، 78، 111، 152، 160، 185، 200، 206، 208، 209، 210، 220، 235، 237، 238، 239، 240، 241، 242، 251، 260، 261، 267، 285، 292، 293، 300، 302، 303، 305، 310، 322، 323
عربستان، 35، 154
عقبه، 72، 136، 143، 190، 308
عقبهى اول، 72
عقبهى دوم، 72
عقیق، 180
عکبرا، 267
عمان، 27،110
عین التمر، 241
(غ)
غدیر خم، 42، 92، 93
(ف)
فارس، 103، 114، 146، 151، 156، 159، 160، 181، 183، 209، 228، 231، 252
فدک، 131، 132، 135
فرات، 219
فسطاط، 194
(ق)
قادسیه، 159، 208
قاهره، 17، 18، 33، 56، 91، 105، 118، 239، 253، 254، 257، 321، 325
قباء، 74
قبرس، 279،182
قدس، 17، 159، 162
قسطنطنیه، 279، 284، 297
قطر، 19، 28، 196، 200، 206، 241
قموص، 87
قیروان، 279
قیقان، 253
(ک)
کابل، 183
کربلا، 42، 62، 254، 255، 285، 300، 305، 307، 308، 315، 317، 324
کرمان، 183، 252
کره، 17، 44، 72، 86، 138، 210، 221، 277، 278، 310، 332
کشمیر، 30، 326، 327
کعبه، 30، 56، 57، 60، 67، 71، 92، 136، 178
کنده، 56، 85، 86، 155، 160، 177، 181، 183، 241، 242، 255، 261، 282، 292، 301، 304، 328
کوفه، 62، 159، 167، 192، 193، 198، 201، 208، 209، 210، 211، 219، 222، 223، 229، 239، 240، 243، 244، 285، 300، 301، 302، 303، 304، 305، 312، 324
کوه طور، 90
کویت، 28، 33، 106
(ل)
لاهور، 21، 67، 280، 311، 332
لبنان، 28، 33، 78
لکنو، 6، 17، 20، 21، 22، 23، 47، 279، 310، 333
لندن، 30، 124، 145
(م)
مدائن، 225، 229، 292
مدیترانه، 183
مدینه، 17، 22، 25، 29، 33، 59، 61، 63، 72، 73، 74، 75، 77، 81، 85، 87، 90، 91، 92، 93، 103، 105، 108، 109، 119، 120، 122، 131، 135، 137، 138، 141، 142، 145، 153، 155، 157، 160، 161، 163، 164، 166، 167، 168، 175، 176، 178، 180، 181، 191، 192، 193، 194، 195، 198، 201، 203، 208، 209، 210، 218، 219، 245، 246، 267، 289، 291، 294، 298، 307، 308، 312، 318، 320، 332
مراکش، 28، 335
مرزى، 164
مرو، 62، 66، 67، 68، 146، 155، 157، 159، 166، 169، 181، 182، 188، 190، 193، 194، 195، 198، 199، 213، 251، 254، 266، 270، 272، 276، 278، 291، 293، 294، 308، 317، 365
مغرب، 191، 326، 334، 335
مغرب اقصى، 334
مغرب وسطى، 334
مصر، 17، 23، 26، 27، 30، 33، 34، 42، 55، 56، 57، 58، 66، 67، 89، 95، 107، 110، 112، 114، 123، 129، 132، 135، 144، 153، 154، 156، 165، 181، 183، 184، 191، 192، 193، 194، 198، 200، 203، 206، 208، 228، 274، 277، 279، 284، 325، 328، 331، 360، 361، 362، 363، 364، 365، 182
مکه، 17، 27، 28، 29، 33، 36، 51، 57، 58، 61، 65، 66، 69، 70، 71، 72، 73، 86، 89، 90، 91، 92، 93، 103، 104، 105، 120، 125، 167، 171، 178، 179، 181، 209، 219، 224، 237، 250، 251، 298، 300، 301، 302، 304، 320، 322
ملایو، 327
منا، 92
منى، 92
موته، 61، 63، 130
موصل، 267
مهره، 110
مؤته، 61، 63
(ن)
نجران، 65، 181
نجف، 78، 136
نخیله، 239
نهاوند، 159، 168
نهروان، 223، 227، 240، 243
نینوا، 305
نیویورک، 37، 101
(و)
وادى سباع، 213
وهران، 335
(هـ)
هرات، 183
همدان، 91، 159
هند، 6، 17، 18، 22، 24، 25، 26، 30، 31، 33، 42، 46، 47، 49، 55، 60، 65، 73، 88، 94، 105، 112، 115، 121، 124، 141، 147، 155، 159، 161، 164، 166، 167، 171، 176، 181، 186، 206، 207، 209، 210، 212، 221، 226، 227، 228، 233، 242، 244، 247، 254، 255، 268، 269، 271، 274، 281، 287، 288، 291، 300، 301، 303، 310، 315، 318، 320، 325، 326، 327، 329، 330، 331، 332، 333، 334، 335
(ی)
یرموک، 111، 152، 161
یمامه، 146
یمن، 28، 29، 75، 91، 92، 93، 110، 160، 164، 165، 181، 192، 209، 228، 237، 246، 259، 332
یونان، 279، 325
(أ)
1- آثار المدينة المنورة: للأستاذ عبدالقدوس الأنصاري، المكتبة السلفية، المدينة المنورة.
2- الأثمار الجنية فى أسماء الحنفية: للعلَّامة على بن السلطان القاري المكي.
3- أخبار الأخيار: للشيخ عبدالحق البخاري الدهلوي.
4- أخبار القضاء: لوكيع محمد بن خلف بن حيان، طبع عالم الكتب، بيروت.
5- الإدارة الإسلامية: للأستاذ كردعلى.
6- إذا هبت ريح الإيمان: للمؤلف، طبع بيروت و لكهنؤ (الهند).
7- الأركان الأربعة: للمؤلف، طبع دار القلم - الكويت، والطبعة الثانية، دارالفتح.
8- إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء: لحكيم الإسلام أحمد بن عبدالرحيم الشهير. بولي اللّه الدهلوي، طبع مجمع سهيل، لاهور، الطبعة الأولى سنة 1976 م.
9- الاستيعاب في معرفة الأصحاب: للعلَّامة الحافظ أبي عمر يوسف بن عبداللّه المالكي الأندلسي المعروف بابن عبد البرالقرطبي، دار صادر - بيروت.
10- أسد الغابة: للعلَّامة عزالدين أبي الحسن علي بن محمد الجزري المعروف بابن الأثير الجزري.
11- الأسلام الممتحن: للسيد محمد الحسنى سنة 1399ه.
12- الإصابة في تمييز الصحابة: للعلامة الحافظ شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي حجر العسقلاني، طبع دار صادر - بيروت.
13- أصول الكافي: لأبي جعفر محمد بن يعقوب الكليني الرازي، طبع فارس، سنة 1281ه.
14- الأعلام: لخير الدين الزركلي، طبع بيروت 1969م، الطبة الثالثة.
15- الألطاف الخفية فى أشراف الحنفية: لمحد الدين الفيروز آبادي.
16- الأمام الذي لم يوفَّ حقه من الأنصاف و الاعتراف: للمؤلف، طبع المجمع الأسلامي العلمي، ندوة العلماء، لكهنؤ - الهند.
17- الإمام الصادق: للعلامة محمد أبو زهرة، دار الندوة الجديدة - بيروت.
18- الأمالي: لأبى القاسم الزجاجى.
19- الأموال: لأبي عبيد قاسم بن سلام.
20- الانتقاد على تاريخ التمدن الإسلامي لجرجي زيدان: للعلامة شبلي النعماني، طبع مطبة آسي، لكهنؤ سنة 1913 م.
21- أنساب الأشراف: للعلامة أحمد بن يحيى بن جابر الشهير بالبلاذري، دارالمعارف -مصر 1959م.
22- إنسان العيون في سيرة الأمين المأمون، الشهير بالسيرة الحلبية: للشيخ علي بن برهان الدين الحلبي الشافعي، طبع مطبعة مصطفى البابي الحلبي - مصر، الطبعة الأولى 1964 م.
23- آيات بينات: للأمير محسن الملك، طبع مرزابور 1870 م.
(ب)
24- البداية والنهاية: للعلامة الحافظ عمادالدين ابن كثير، مكتبة المعارف - بيروت، و مكتبة النصر - الرياض، الطبعة الأولى 1966 م.
25- البرهان في علوم القرآن: للإمام بدر الدين محمد بن عبداللّه الزركشي (م 794 ه) طبع دار إحياء الكتب العربية.
26- بروتوكولات حكماء صهيون.
27- بلوغ الأرب في معرفة أحوال العرب: للعلامة السيد محمود شكري الآلوسي البغدادي، الطبعة الثانية، طبع مطبع دار الكتاب العربي بمصر.
28- البيان والتبيين: لأبي عثمان عمرو بن بحر الجاحظ.
(ت - ث)
29- تاج العروس: لمحب الدين أبي الفيض السيد محمد مرتضى الحسيني الزبيدي الحنفي.
30- تارخ الأدب العربي: للأستاذ أحمد حسن الزيات، مطبعة الرسالة القاهرة، الطبعة الحادية عشرة.
31- تاريخ الأمم الإسلامية: للشيخ محمد خضري بك، المكتبة التجارية الكبرى، طبع سنة 1969 م.
32- تاريخ الاًمم و الملوك (تاريخ الطبري): للعلامة ابي جعفر محمد بن جرير الطبري، طبع المعارف.
33- تاريخ إيران في عهد الساسانيين: تاليف، آرتهر كرستين سين، ترجمة الدكتور محمد إقبال - الكلية الشرقية، لاهور.
34- تاريخ البخاري الصغير: للإمام أبی عبداللّه محمدبن إسماعيل البخاري.
35- تاريخ الخلفاء: للعلامة جلالالدين محمد احمد السيوطي، طبع المطبعة الميمنية، مصر، 1305 هـ.
36- تاريخ الخميس: للقاضي حسين بن محمد ابن الحسن الديار بكري المالكي، طبع مطبعة عثمان عبدالرزاق، الطبعة الاًولى 1302 هـ.
37- تاريخ ابن عساكر (تاريخ دمشق): للحافظ أبي القاسم علي بن الحسن الشهير بابن عساكر.
38- تاريخ فيروز شاهي: للمؤرخ ضياء الدين البرنى.
39- تاريخ البخاري الاًصغر: للإمام ابي عبداللّه محمدبن إسماعيل البخارى.
40- تاريخ مشايخ جشت: للاًستاذ خليق احمد نظامي، طبع دار أبيات دهلي، 1980 م.
41- تاريخ المغرب الأقصى.
42- تاريخ اليعقوبي: لاًحمد بن ابي يعقوب بن جعفر، المعروف باليعقوبي.
43- تذكرة الحفَّاظ: للعلامة الحافظ شمس الدين ابي عبداللّه الذهبي.
44- الترغيب والترهيب: للحافظ زكي الدين عبدالعظيم بن عبدالقوي المنذري، طبع مصطفى البابي الحلبي - مصر، الطبعة الثانية 1954 م.
45- تركة النبى ص والسبل التي وجهها فيها: للإمام حماد بن إسحاق، طبع مطبعة الجامعة الإسلامية، بالمدينة المنورة، الطبعة الاًولى 1404هـ / 1984 م.
46- التقرير والتحبير: للعلامة ابن امير الحاج، طبع بولاق - مصر.
47- تقصار جيود الاًحرار من تذكار جنود الأبرار: للعلامة السيد صديق حسن القنوجي أمير بوفال، طبع المطبع الشاهجهاني - بوفال 1298 هـ.
48- تكميل الإيمان: للشيخ عبدالحق البخاري الدهلوي (م 1052هـ)، طبع مطبعة فخر المطابع - لكهنؤ 1905 م.
49- قرة العينين: للعلامة احمد بن عبدالرحيم المعروف بالشاه ولي اللّه الدهلوي.
50- تهذيب تاريخ دمشق الكبير (تاريخ ابن عساكر): لابن بدران، طبع دار المسيرة، الطبعة الثانية 1979 م.
51- الثقافة الإسلامية في الهند: للعلامة السيد عبدالحي الحسنى.
(ج)
52- الجامع الصحيح للبخاري: للإمام ابى عبداللّه محمد بن إسماعيل البخاري، طبع مطبعة مصطفى البابي الحلبي - مصر 1953 م.
53- الجامع الصحيح لمسلم: للإمام ابى الحسن مسلم بن الحجاج القشيري النيسابوري، طبع دار إحياء الكتب العربية، الطبعة الاًولى 1955 م.
54- الجامع الصحيح للترمذى: للإمام ابى عيسى محمد بن عيسى الترمذى.
55- الجوهرة فى نسب النبي واصحابه العشرة، للعلامة محمد بن ابي بكربن عبداللّه بن موسى الاًنصاري التلمساني: الشهير بالبري (م 680هـ)، طبع دار الرفاعي - الرياض، الطبعة الاًولى 1983 م.
(ح)
55- حاضر العالم الإسلامي: تاليف: لوثروب ستوارد الأمريكى، تعريب الأستاذ عجاج نويهض مع تعليقات امير البيان العلامة شكيب أرسلان.
56- حجة اللّه البالغة: لحكيم الإسلام أحمد بن عبدالرحيم المعروف بولي اللّه الدهلوي، طبع المكتبة السلفية - لاهور، باكستان.
57- الحكومة الإسلامية: للخميني، طبع مكتبة بزرك الإسلامية - طهران.
58- حلية الأولياء و طبقات الاًصفياء: للعلامة ابى نعيم الاصبهانى، دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة الاًولى 1980 م.
59- حياة ابي طالب: للشيخ خالد الأنصارى، مطبعة علوى 1951 م.
60- حواشى حاضر العالم الإسلامي: لأمير البيان العلامة شكيب أرسلان، طبع مكتبة عيسى البابي الحلبي - القاهرة 1352 هـ.
(خ)
61- خالد بن الوليد: للأستاذ صادق عرجون، الدار السعودية، الطبعة الثالثة 1981 م.
62- الخلفاء الراشدون، للشيخ عبدالوهاب النجار.
(د)
63- دائرة المعارف للبستاني: للمعلم بطرس البستانى، طبعة بيروت 1976 هـ.
64- دائرة المعارف البريطانية: الطبعة الخامسة عشرة، 1985 م.
65- دائرة معارف القرن العشرين: للأستاذ محمد فريد وجدى، دار المعرفة - بيروت، الطبعة الثانية 1971 م.
66- دائرة المعارف اليهودية.
67- الدر المنثور: للعلامة جلال الدين محمد بن احمد السيوطي.
68- الدعوة إلى الإسلام، لأرنولد.
(ر)
69- رجال الفكر والدعوة فى الإسلام: للمؤلف، طع دار القلم - الكويت، الطبعة السادسة.
70- رجال كشي: محمد بن عمر بن عبدالعزيز الكشي (از کتابهای موثوق شیعه در اسماء الرجال).
71- رحماء بينهم: للشيخ محمد نافع، دار التصنيف، جامعة محمد شريف - باكستان.
72- رسائل الإمام الربَّانى: (الجزء الرابع من مكتوبات الإمام الرباني)، طبع المطبع المجددي - امرتسر 1329 هـ.
73- الرياض النضرة فى مناقب العشرة: للمحب الطبرى، دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الأولى 1984 م.
74- الروض الأنُف: للحافظ عبدالرحمن بن عبداللّه السهيلي المغربي.
(ز)
75- الزوائد: للبزار.
76- زاد المعاد في هدي خير العباد: للعلامة شمس الدين بن قيم الجوزية (ابن القيم الحنبلي)، المطبعة الميمنية – مصر.
(س)
77- سنن ابن ماجه: للعلامة أبي عبداللّه محمد بن يزيدبن ماجه القزويني.
78- سنن أبي داود: للإمام أبي داود سليمان بن الأشعث السجستاني.
79- سنن النسائي: للقاضي أحمد بن شعيب بن علي النسائي.
80- سوانح أحمدي: للشيخ محمد التهانيسري، مطبع فاروقى، 1309 هـ.
81- سير أعلام النبلاء: للعلامة الحافظ شمس الدين أبي عبداللّه الذهبى، طبع مؤسسة الرسالة - بيروت.
82- سيرة الإمام احمد بن عرفان الشهيد: للمؤلف، طبع المجمع الإسلامي العلمي - لكهنؤ.
83- سيرة عائشة: للعلامة السيد سليمان الندوي، تعريب الأستاذ محمد ناظم الندوي.
84- سيرة عمر بن الخطاب: للحافظ عبدالرحمن بن علي بن محمد الجوزي المعروف بابن الجوزي، طبع المطبعة المصرية بالأزهر (1231 هـ).
85- سيرة عمر بن عبدالعزيز: للحافظ ابن الجوزي (للحافظ عبدالرحمن ابن علي بن محمد الجوزي).
86- سيرة ابن كثير: للعلامة الحافظ عماد الدين بن كثير، طبع دار الفكر العربي - القاهرة و طبع مطبعة عيسى البابي الحلبي - القاهرة سنة 1964 م.
87- سيرة ابن هشام: للعلامة ابى محمد عبدالملك بن هشام، طبع مصطفى البابي - مصر، الطبعة الثانية 1955 م.
88- السيرة النبوية: للمؤلف، الطبعة السابعة، طبع دار الشروق - جدة.
(ش)
89- شرح أصول الكافي: للكلينى.
90- شرح معاني الآثار: للإمام أبي جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي، طبع المكتبة الرحيمية - ديوبند (الهند).
91- شرح المواهب اللدنية: للعلامة محمد بن عبدالباقى الزرقاني.
92- شرح نهج البلاغة: لابن أبي الحديد المعروف بابن أبي الحديد، طبع دار الفكر - بيروت، الطبعة الثالثة 1979 م.
93- شمائل الترمذى: للإمام أبي عيسى محمد بن عيسى الترمذى.
(ص)
94- الصراع بين العلم والدين: لدرابر الأمريكى.
95- صفة الصفوة: للعلامة الحافظ عبدالرحمن بن على بن محمد الجوزى، طبع دائرة المعارف العثمانية - حيدرآباد، الطبعة الاًولى 1255 هـ.
(ط)
96- الطبقات الكبرى (طبقات ابن سعد): للعلامة محمد بن سعد كاتب الواقدي.
(ع)
97- العبقريات الإسلامية (مجموعة رسائل ومقالات): للأستاذ عباس محمود العقاد، طبع دار الفتوح - القاهرة.
98- عثمان بن عفان: للأستاذ محمد الصادق إبراهيم عرجون، طبع الدار السعودية، الطبعة الثانية 1981 م.
99- العرب تاريخ موجز: للدكتور فيليب حتّي، طبع دار العلم للملايين - بيروت سنة 1946 م.
100- العقد الفريد: للعلامة شهاب الدين أحمدالمعروف بابن عبد ربه الاًندلسي.
101- عمربن الخطاب: ترتيب الأستاذين: على الطنطاوي وناجي الطنطاوي.
102- العواصم من القواصم: للقاضي أبي بكر ابن العربي.
(ف)
103- الفاروق (باللغة الأردية): للعلامة شبلي النعمانى (1332هـ).
104- الفتاوى الرشيدية: للعالم المصلح الكبير الشيخ رشيد أحمد الكنكوهي (1323 هـ)، طبع المكتبة الرحيمية - ديوبند (الهند).
105- فتح الباري في شرح صحيح البخاري: للعلامة الحافظ أحمد بن محمد المعروف بابن حجر العسقلاني طبع المكتبة السلفية - القاهرة.
106- الفتوحات الإسلامية: الشيخ السيد احمد زيني دحلان، طبع المطبعة الميرية - مكة المكرمة، الطبعة الثانية 1311 هـ.
107- فتوح البلدان: للعلامة احمد بن يحيى بن جابر الشهير بالبلاذرى.
108- فجر الإسلام: للدكتور أحمد أمين، طبع مطبعة لجنة التأليف و الترجمة والنشر - القاهرة 1935 م.
109- فصل الخطاب في مواقف الاًصحاب: للأستاذ محمد صالح الغرسي.
110- فواتح الرحموت شرح مُسلَّم الثبوت: العلامة عبدالعلي بن العلامة نظام الدين الأنصاري.
111- الفوائد الرضوية: طبع إيران.
(ق)
112- القاموس: للعلامة الشيخ مجدالدين محمدبن يعقوب الفيروز آبادى.
113- القرن الخامس عشر الهجرى الجديد في ضوء التاريخ والواقع: للمؤلف، طبع المجمع الإسلامي العلمي، ندوة العلماء - لكهنؤ.
114- قلائد الجواهر: للأستاذ عمر الكيسانى، طبع المطبعة العثمانية - مصر، 1303 م.
(ك - ل)
115- الكامل: للعلامة عزالدين أبي الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد المعروف بابن الاًثير، طبع دار صادر - بيروت سنة 1399 ه.
116- الكامل للمبرد: للعلامة أبي العباس المبرد، طبع مؤسسة الرسالة - بيروت.
117- كتاب الأخوة: للإمام ابى الحسن الدار قطنى.
118- كتاب الأمالي: للشيخ ابي جعفر الطوسي، طبع نجف.
119- كتاب الخراج: للقاضي ابى يوسف، طبع المطبعة المنيرية - مصر، الطبعة الاًولى 1302 هـ.
120- كتاب الخصائص في مناقب علي بن أبي طالب رضي اللّه عنه: للإمام أبي عبدالرحمن أحمد بن شعيب النسائي.
121- كتاب الشريعة: للآجرى (أبوبكر محمد بن الحسين).
122- كتاب مكة: للفاكهي.
123- كلزار ابرار: للشيخ محمد غوثى بن حسن بن موسى الشطاوى.
124- كنز العمال: للعلامة علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين البرهانبوري، طبع مطبعة دائرة المعارف العثمانية - حيدرآباد، الطبعة الاًولى 1312 هـ.
125- الكنى: للحافظ أبى عبداللّه بن محمد بن عبداللّه المعروف بالحاكم النيسابورى.
126- الكيهان: (الصحيفة الإيرانية).
127- لسان العرب: للعلامة أبى الفضل جمال الدين محمد المعروف بابن منظور المصري.
(م)
128- ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمين: للمؤلف، طبع دار القلم - الكويت، الطبعة الثالثة عشرة 1982 م.
129- المبسوط: لشمس الاًئمة أبى بكر محمدالسرخسي.
130- مجالس المؤمنين: للقاضى نور اللّه الشوسترى.
131- مجمع بحار الأنوار: للعلامة طاهر الفتني.
132- مجموع فتاوى ابن تيمية: لشيخ الإسلام تقى الدين أحمد بن تيمية.
133- محاضرات تاريخ الأمم الإسلامية: للشيخ الخضرى بك.
134- المدخل إلى تاريخ الإسلام في الشرق الأقصى: للعلامة السيد علوي ابن طاهر الحداد، طبع عالم المعرفة - جدة 1405 ه.
135- مراصد الاطلاع على أسماء الأمكنة والبقاع: للعلامة صفي الدين عبدالمؤمن بن عبدالحق البغدادي، دار المعرفة - بيروت 1954 م.
136- مروج الذهب ومعادن الجوهر: للعلامة أبي الحسن المسعودى، طبع المطبعة الأزهرية المصرية، الطبعة الأولى 1303 هـ.
137- المسالك شرح الشرائع: لأبى القاسم القمي.
138- المستدرك: للحاكم، الحافظ أبي عبداللّهبن محمد بن عبداللّه المعروف بالحاكم النيسابورى.
139- مسند الإمام أحمد: للإمام أبي عبداللّه أحمد بن خليل الشيباني، تحقيق: للأستاذ أحمد محمد شاكر، طبع دار المعارف - مصر، وطبع دار الفكر العربي - القاهرة.
140- مسند فاطمة الزهراء: للعلامة جلال الدين محمد بن أحمد السيوطى، طبع المطبعة العزيزية - حيدرآباد 1406 هـ.
141- مشكاة المصابيح: للعلامة أبى محمد الحسين بن مسعود البغوي، والشيخ ولى الدين محمد الخطيب التبريزى.
142- مصنف ابن أبي شيبة: للحافظ أبى بكر عبداللّه بن محمد بن أبي شيبة، طبع إدارة القرآن والعلوم الإسلامية - كراتشي (باكستان) 1987 م.
143- مصنف عبدالرزاق: للحافظ أبي بكر عبدالرزاق بن همان الصنعانى، طبع المجلس العلمي - دابيل (كجرات الهند) الطبعة الأولى 1970 م.
144- معالم السنن: للخطابي (محمد بن محمد البستى).
145- معاني الآثار: للإمام أبي جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوى.
146- معاوية: للأستاذ عباس محمود العقاد.
147- المعجم (المعجم الكبير): للعلامة سليمان بن أحمد بن أيوب الشامى الطبرانى.
148- معجم الأدباء: للإمام شهاب الدين أبي عبداللّه ياقوت الحموي البغدادي، طبع دار إحياء التراث العربي - بيروت.
149- المفصل فى تاريخ العرب قبل الإسلام: للدكتور جواد على، طبع دار العلم للملايين - بيروت، الطبعة الاًولى 1968 م.
150- مَقَاتل الطالبيين: لأبي الفرج الأصبهاني، نشر دار المعرفة للطباعة والنشر - بيروت.
151- مناقب الإمام الأعظم أبي حنيفة: لصدر الأئمة موفق بن أحمد المكى، طبع دائرة المعارف العثمانية - حيدرآباد 1321 هـ.
152- مناهج أهل الكرامة فى معرفة الإمامة: للعلامة حسن بن يوسف الحلى.
153- المنهج الإسلامي السليم: للسيد محمد الحسني 1399 هـ.
155- منوشاستر: (القانون المدني الاجتماعي الهندي)
156- مقدمة ابن خلدون: للعلامة عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، طبع المطبع المجددى، أمرتسر - الهند، 1229 هـ.
157- موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان: للحافظ نورالدين علي بن أبي بكرالهيثمى، طبع دار الكتب العلمية - بيروت.
158- موسوعة فقه على بن أبي طالب: للدكتور محمد رواس قلعه جى، طبع دار الفكر - دمشق، 1504 هـ - 1983 م.
159- موطأ الإمام مالك: للإمام مالك بن أنس بن مالك الأصبحي.
(ن – هـ)
160- ناسخ التواريخ: طبع إيران.
161- نزهة الخواطر و بهجة المسامع والنواظر: للعلامة السيد عبد الحي الحسني، طبع دائرة المعارف العثمانية - حيدرآباد.
162- نهج البلاغة (مجموع خطب أمير المؤمنين على بن أبى طالب وكتبه): طبع دار الكتاب اللبنانى - بيروت، سنة 1387 هـ.
163- الهند فى العهد الإسلامى: للعلامة السيد عبدالحي الحسني.
(و)
164- وفاء الوفا فى أخبار دار المصطفى: للعلامة على بن عبداللّه بن أحمد السمهودى الشافعى (م 911هـ) طبع دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة الثالثة 1981 م.
165- وفيات الأعيان: للعلامة أحمد البرمكي الإربلى، المعروف بابن خلكان، طبع مطبعة النهضة - القاهرة 1948 م.
* * *
BIBLIOGRAPHY
(ENGLISH)
1- Amir Ali, Syed, (I) Spirit of Islam, London, 1922;
(II) Ashort History of the Saracens, London, 1955.
2- Arnold, T.W. the Preaching of Islam, London, 1935.
3- Cambridge History of Iran, Cammbridge University Press, 1983.
4- Christensen, Arthur, L, Iran Sous Les Sassanides, Paris, 1936.
5- Draper ,Draper1, John William, Conflict Between Religion Science, London, 1910.
6- Encyclopaedia, Britannica ×v ED., 1985.
7- Gibb, H.A.R. ,(H.A.R. Gibb) K1 J.H.Kraaner ,(J.H.Kraaner) oAo1, Shorter Encyclopaedia of Islam, London, 1953.
8- Hitti, Dr.Phillip, K.,History of the Arabs, London, 1953.
9- Huges, Thomas Patrick, Dictionary of Islam, London, 1885.
10- Hunter, W.W., The Indian Musulmans, London, 1876.
11- Jewish Encyclopedia, 1916.
12- Mohiuddin, Ahmad, Syed Saiyid Ahmad Shahid, Lucknow, 1975.
13- Muir, Sir William, Annals of the Early Caliphate, London, 1882.
14- O, Mally, L.S.S., Popular Hinduism, the Religion of the Masses, Cambridge, 1935.
15- Vernin Mc Casland and others, Religions of the World, Newyork, 1969.
16- Vaidya, C. V. ,(C. V. Vaidya) Bk1, History of Mediaeval Hindu India, Poona, 1924.
[1]- اصفهانى؛ ابونعیم، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 3، ص 141.
[2]- همان، ج 3، ص 135.
[3]- همان منبع، ج 3، ص 136.
[4]- همان منبع.
[5]- همان منبع.
[6]- ابن جوزى، صفة الصفوة، ج 2، ص 56.
[7]- همان منبع.
[8]- صفة الصفوة، ابن جوزى، ج 2، ص 56.
[9]- براى اطّلاع بیشتر از زندگى و مناقب زینالعابدین به البدایة والنهایة، ج 9، ص 115 ـ 103 مراجعه شود.
[10]- اصفهانى؛ ابونعیم، حلیة الأولیاء، ج 2، ص 193.
[11]- همان منبع.
[12]- ابوزهره، الإمام الصادق، ص 77، بیروت.
[13]- ابن جوزى، صفة الصفوة، ج 2، ص 103.
[14]- ابن عساکر، تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج 4، ص 169 ـ 165، بیروت، 1979 م.
[15]- محض به این خاطر گفته مىشود که نسبش از جانب پدر و مادر هاشمى علوى خالص بود؛ زیرا پدرش، حسن (مثنى) بن حسن بن على و مادرش، فاطمهى صغرى، دختر حسین بن على بود.
[16]- تاریخ ابن عساکر، تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج 4، ص 366 ـ 357.
[17]- ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 9، ص 42.
[18]- همان، ج 10، ص 95.
[19]- ابن اثیر، الكامل، ج 5، ص 553.
[20]- همان منبع، ج 5، ص 548 ـ 547.
[21]- ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 9، ص 106.
[22]- ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 2، ص 434، قاهره، 1948م.
[23]- همان منبع.
[24]- اصفهانى؛ ابونعیم، حلیة الأولیاء، ج 3، ص 136.
[25]- همان منبع.
[26]- همان منبع.
[27]- ابن عساکر، ج 4، ص 169 ـ 165.
[28]- ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 129، دارالمعرفة، بیروت.
[29]- ابن جوزى، صفة الصفوة، ج 2، ص 55.
[30]- همان منبع، ج 2، ص 185.
[31]- در یک نسخه کلمهى (هزأ) آمده است؛ یعنى کسى که به آنها تمسخر کند.
[32]- ابن جوزى، صفة الصفوة، ج 2، ص 185.
[33]- همان منبع، ج 3.
[34]- تاریخ ابن عساکر، ص 366 - 357.
[35]- بهطور نمونه مراجعه شود بهکتاب «سیرهى سید احمد شهید (ش 1246 هـ. ق.) به زبان اردو در 1176 صفحه به قلم مؤلّف، و کتاب «إذا هبّت ریح الإیمان» بهزبان عربى بهقلم مؤلّف، کتاب SYYED AHMAD SHAHEED به زبان انگلیسى به قلم سید غلام محیى الدین، همچنین حواشى «حاضر العالم الإسلامى» به زبان عربى، نوشتهى امیر شکیب ارسلان که نسبت به حرکت سنوسى در طرابلس و برقه و همچنین دربارهى جهاد امیر عبدالقادر در الجزائر مطالب ارزندهاى نوشته است (ج 2، ص 165 ـ 140 و ص 172 ـ 168) قاهره، 1352 هـ. ق.
[36]- روایت کردهاند که امام جعفر صادق به نقل از پدرش مىگوید: در روى زمین، چیزى وجود ندارد که نزد خدا از تقّیه محبوبتر باشد. رجوع شود اصول کافى، ج 2، ص 17، باب تقیه، حدیث شمارهى 4، چاپ سوم، 1388 هـ. ق، دارالکتب الاسلامیه. (مترجم)
[37]- گروهى آزاداندیش بودند که از فلسفهى یونان متأثّر شده و زیر پرده کار مىکردند. براى تفصیل بیشتر رک: «تاریخ فلاسفة الإسلام فی المشرق والمغرب»، باب اخوان الصفاء، اثر نویسندهى مصرى، محمّد لطفى جمعه ص 273 - 253، چاپ مصر، 1927 م.
[38]- اهلمطالعه مىدانند که مؤسّس دولتاسلامى در آفریقآیا ادریس بن عبداللّه بن حسن (معروف بهادریس اکبر) بود هنگامى که قدرت را به دست گرفت به بربریان مغرب که مجوسى، یهودى و مسیحى بودند، تاخت و مردم آن سامان به اسلام روى آوردند. (مراجعه شود به کتابهاى تاریخ مغرب دور)
[39]- مؤلّف کتاب «نزهة الخواطر» مىنویسد: امیر سید على از نسل اسماعیل بن على بن محمّد بن على بن حسین السبط بود که در سال 773 ق.، 780 به کشمیر آمد و اغلب مردم آنجا به دست او مسلمان شدند (نزهه، ج 2، ص 85). از نظر تاریخى به اثبات رسیده که رواج تمدن اسلامى در کشمیر و شکوفایى آداب و فنون و پرورش علماى بزرگ در این سرزمین مرهون خدمات امیرکبیر سید على همدانى است.
[40]- بخش شمالى جزیرهى «بورینو» اندونزى.
[41]- براى تفصیل و اطلاع از جزئیات رجوع شود به کتاب «المدخل إلى تاریخ الإسلام فى الشرق الأقصى»، تألیف علاّمه سید علوى بن طاهر حداد، تحت عنوان «ناشروا الإسلام فى الشرق الأقصى» (انتشار دهندگان اسلام در باختر دور) صفحهى 304 ـ 199، چاپ عالم المعرفة، جدّه، 1405 هـ. ق.
[42]- نسب وى با ده واسطه به حسن بن علىب مىرسد.
[43]- کیسانى، عمر، قلائد الجوهر، چاپ مصر، 1303 هـ. ق.
[44]- رجوع کنید به کتاب «دعوت اسلام»، اثر پروفسور آرنولد (T.W.ARNOLD PREACHING OF ISLAM) باب یازدهم، انتشار اسلام در آفریقآیا همچنین حواشى شکیب ارسلان بر کتاب «حاضر العالم الإسلامى» تحت عنوان «الإسلام فى أفریقیة» ج 2، ص 367.
[45]- علامه ابن رجب مىگوید: شیخ عبدالقادر در عقیده و فروع، تابع امام احمد و محدّثین و سلف بود، در مسائل کلامى مانند صفات خدا و مسألهى قدر و غیره به سنّت متمسک بود و مخالفان را به شدت رد مىنمود.
[46]- شرح زندگى این بزرگان را در جزء دوم و سوم کتاب «نزهة الخواطر وبهجة المسامع والنواظر»، تألیف علاّمه سید عبدالحى حسنى (م 1341 هـ. ق.) بخوانید.
[47]- حسنى؛ عبدالحى، نزهة الخواطر، ج 3، ص 164 ـ 160.
[48]- «نگرشى نوین بر عرفان و تصوف»، اثر همین مؤلّف و مترجم.
[49]- حسنى؛ عبدالحى، نزهة الخواطر، ج 2، ص 156 ـ 155.
[50]- همان منبع، ج 3، ص 164 ـ 160.
[51]- قریهاى است در ولایت شمال غربى هند.
[52]- حسنى؛ عبدالحى، نزهة الخواطر، ج 3 با اختصار.
[53]- برنى؛ ضیاء الدین، تاریخ فیروزشاهى، ص 28.
[54]- دهلوى، عبدالحق، اخبار الأخ،ر، ص 163 ـ 161 و گلزار ابرار ص 105 ـ 104. براى تفصیل بیشتر به «تاریخ مشایخ چشت»، ج 1، ص 257 ـ 253، تألیف استاد خلیق احمد نظامى، چاپ دهلى، 1980 م. مراجعه کنید.
[55]- حسنى؛ عبدالحى، نزهة الخواطر، ج 5، ص 2 ـ 1.
[56]- سلسله نسب وى به محمد ذى النفس الزکیه بن عبداللّه محض بن حسن مثنى بن حسن بن على بن ابىطالبس مىرسد. جدش امیرکبیر شیخ الاسلام قطب الدین محمّد بن سید رشید الدین احمد در قرن هفتم هجرى به هند مهاجرت نمود، در راه خدا به جهاد پرداخت و شهرهاى زیادی به دست وى فتح شد. سرانجام در شهر (کره مانک پور) اقامت گزید و در سال 677 از جهان رخت بر بست. خداوند در نسل وى برکت نهاد و مصلحان و مجاهدان زیادی از فرزندان وى پیدا شد که مشهورترین آنها امام سید احمد است.
[57]- مراجعه شود به کتاب: OUR INDIAN MUSALMANS W.W.HUNTER
و پرونده (قضیهى بزرگ وهابیت) موسوم به WAHABI CASE THE GREAT
[58]- مراجعه شود به کتابهاى دیگر نویسنده: «إذا هبت ریح الإیمان»، چاپ بیروت و لکنو، و امام سید احمد شهید در آینهى تاریخ، چاپ ایران، 1370.
[59]- سید احمد شهید در آینهى تاریخ، ص 46 و تقصار جیود الأحرار، ص 110 ـ 109، چاپ بوفال، 1298 هـ. ق.
[60]- سید احمد شهید، ص 48 به نقل از «سوانح احمدى»، اثر شیخ محمّد جعفر تانیسرى، ص 95، چاپسال 1309 هـ. ق.
[61]- «مسلمانان هند»، نامهى شمارهى: 100، سیزدهم مى، سال 1843 م.
[62]- حاضرالعالم الإسلامى، ج 2، حاشیهى شکیب ارسلان، ص 172 ـ 168.
[63]- حاضر العالم الإسلامى، ج 2، ص 160 ـ 159. همچنین به کتابها و مقالات تحقیقى پیرامون جنبش سنوسى و شخصیت شیخ سنوسى مراجعه کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر