آیا معاویه ادعای خلافت داشته است؟
معاویهس نیز ادعای خلافت نداشته است و هنگامی که با علیس جنگید به این خاطر نبوده که او خلیفه است و حتی خود را مستحق آن نیز ندانسته و این امور در مورد او ثابت است. خود معاویه نیز برای کسی که این سؤال را از وی کرده این مسئله را توضیح داده است. معاویه و اصحابش جنگ را بر علی س و یارانش آغاز نکردهاند و برتری طلبی ننمودهاند، بلکه علی س و یارانش آن هنگام که رأیش بر این قرار گرفت زیرا اطاعت و بیعت کردنشان با علی واجب بود؛ چون نباید مسلمین غیر از یک خلیفه داشته باشند و آنها نیز از اطاعت علی خارج و از ادای این واجب امتناع نمودند و نیز اهل شوکت و قدرتند رأیشان بر این قرار گرفت که با آنها بجنگند تا این واجب را ادا نمایند و اطاعت و جماعت حاصل آید. طرف معاویه و اصحابش بر این باور بودند که این امر بر آنها واجب نیست و اگر به این خاطر کشته شوند مظلوم بودهاند؛ چون عثمانس به اتفاق مسلمین مظلوم کشته شده و قاتلانش نیز در لشکر علیس بودند و قدرتشان نیز در آن لشکر غالب و ظاهر بود و اگر از اطاعت امتناع نکنیم بر ما ظلم میکنند و بر علیه ما نیز تجاوز خواهند کرد و برای علی نیز ممکن نیست که تجاوز آنها را دفع کند، چنانکه نتوانست از عثمانس نیز دفاع نماید و بر ما واجب است که با خلیفهای بیعت کنیم که انصاف را در مورد ما رعایت کند و قادر به رعایت آن هم باشد. افراد جاهلی در بین هر دو دستۀ مخالف موجود بودند که ظن و گمان بد نسبت به علی و عثمانب داشتند که الله تعالی عثمان و علی را از آن بری داشته است. ظن و گمانشان در مورد علی س این بود که دستور به قتل عثمان س صادر کرده است و علی سوگند میخورد در حالی که بدون سوگند نیز علی صادق و راستگو است و حتی به کشتن عثمان هم میل نداشته است و این مسئله بدون شک و تردید در مورد علی معلوم و صحیح است اما این مسائل را افرادی از دوستداران و دشمنان علی شایع میکردند. دوستدارانش از این کار قصدشان طعنه زدن به عثمان بود به اینکه او مستحق کشتن بود و علی س امر به کشتن وی صادر نموده است. و دشمنانش با این کار میخواستند به علی س ایراد بگیرند که او بر کشتن خلیفهی مظلوم و شهید، قاتلان را یاری نموده است؛ چون صبر کرده و از او دفاع ننموده است و در دفاع از وی خون مسلمانی ریخته نشده است. پس چگونه باید او را اطاعت کرد؟! و نمونههای دیگر از این مسائل که منحرفین از طرفداران عثمانیه و علویه به آن دامن میزدند و آن را سبب تحلیل مسائل قرار میدادند. اما هر دو دسته از طرفین به این امر اقرار داشتند که معاویه س همتای علی س نیست و در صورت امکان خلافت علی، جایز نمیدانستند دیگری خلیفه باشد؛ چون فضیلت و سبقت علی س در اسلام، علم، دین، شجاعت و دیگر فضائل او بر همگان آشکار و معلوم بود، چنانکه فضائل دیگر برادرانش چون ابوبکر، عمر و عثمان و بقیۀ اصحاب ش آشکار بود و از اهل شورا غیر از او و سعد بن ابی وقاص کسی نمانده بود. سعد نیز این امر را ترک نموده و این امر منحصر در عثمان و علی ب بود و آن هنگام که عثمان وفات نمود فرد معینی جز علی س برای این امر باقی نمانده بود. و تنها شر و فتنه به سبب قتل عثمان س روی داد که این امر باعث قوت گرفتن اهل ظلم و عدوان و ضعف اهل علم و ایمان گردید تا جایی که این تفرقه و اختلاف به جایی رسید که اطاعت کردن از دیگری بهتر از اطاعت کردن از وی شد و به خاطر همین مسائل است که الله تعالی به جماعت و ائتلاف امر میکند و از تفرقه و اختلاف نهی مینماید. در همین مورد گفتهاند: «ما يكرهون في الجماعة خير مما يجمعون من الفرقة»: «آنچه در جماعت موجب ناخرسندی است از آنچه در تفرقه موجب خرسندی است بهتر است».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر