توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ آذر ۸, شنبه

مختصرى از شرح احوال و آثار امام ندوى

 

مختصرى از:
شرح احوال و آثار امام ندوى
/

به قلم:

عبدالقادر دهقان


امام ندوى در جهان

امام سید ابوالحسن على حسنى ندوى:

* دانشمند و دعوتگر بزرگ اسلامى

* نویسنده‏ى بیش از پنجصد کتاب، رساله و مقاله

* عضو دایم و معاون رئیس هیأت مؤسسان «رابطة العالم الإسلامى» ـ مکه‌‌ی معظمه

* عضو شوراى عالى دانشگاه اسلامى ـ مدینه منوره

* عضو کنفرانس اسلامى ـ قدس

* عضو کمیته‏ى اجرایى کنفرانس اسلامى ـ بیروت

* مدیر کل مجمع علمى اسلامى «ندوة العلماء» لکنو ـ هند

* سرپرست دارالعلوم ندوة العلماء لکنو ـ هند

* رییس مجلس تحقیقات و نشریات اسلام، لکنو ـ هند

* مسئول مرکز تحقیقات و مطالعات اسلامى دانشگاه آکسفورد ـ انگلستان

* عضو شوراى سیاستگذارى مرکز پژوهش‏هاى اسلامى- ژنو

* رییس بنیاد جهانى پژوهش‏هاى اسلامى، قاهره‏ـ مصر

* عضو شوراى عالى امور دینى وزارت اوقاف، قاهره ـ مصر

* عضو مجمع علمى و آکادمى عربى، دمشق ـ سوریه

* عضو شوراى دار العلوم دیوبند ـ هند

* عضو شوراى اجرایى «دار المصنفین» اعظم گره ـ هند

* عضو دائرة المعارف عثمانى در حیدرآباد ـ هند

* استاد (میهمان یا دعوتى سابق) دانشگاه‏هاى مدینه‏ى منوره و دمشق

* مدیر و مؤسس نهضت پیام انسانیت ـ هند

* عضو مجمع فقهى ـ حجاز

* عضو مؤسسه‏ى علمى و تحقیقى «آل‏البیت» ـ شرق اردن

* عضو شوراى عالى مساجد ـ حجاز

* عضو شوراى فقه اسلامى ـ حجاز

* عضو اصلى فدراسیون دانشگاه‏هاى اسلامى ـ حجاز

* رییس انجمن جهانى ادبیات اسلامى ـ خاورمیانه

* عضو فرهنگستان زبان عرب ـ دمشق

* عضو فرهنگستان زبان عرب ـ قاهره

* عضو فرهنگستان زبان عرب ـ اردن

* مؤسس و رییس بنیاد جهانى ادبیات اسلامى ـ ریاض

* رییس سازمان دفاع از هویت اسلامى مسلمانانِ هند

* عضو شوراى عالى دانشگاه بین‏المللى اسلام آباد ـ پاکستان

* مؤسس جمعیت تبشیر و جذب هندوها و غیر مسلمین به اسلام

* رییس سازمان آموزش دینى ولایت اتراپرادیش ـ هند

* عضو هیأت مؤسسان شوراى عالى جهانى دعوت اسلامى ـ قاهره

 

 

 

 

 

 

 


مختصرى از شرح احوال و آثار امام ندوى

این یک حقیقت انکارناپذیر است که نمى‏توان شایستگى‏هاى معنوى یک فرد را آن گونه که هست بر صفحه‏ى کاغذ به تصویر کشید؛ زیرا صفات باطنى و حالات روانى و ... از خصوصیاتى هستند که قلم از وصف آن‌ها عاجز است؛ شاعر به حق گفته است آنجا که مى‏گوید:

گرمصوّرصورت‌آن‌دلستان‌خواهد کشید

 

حیرتى‏دارمکه‌نازشراچه‏سان‏خواهدکشید

با وجود این؛ و با اعتراف به اینکه این مجموعه، قطره‏اى از دریاى خصوصیات اخلاقى و علمى و نبوغ فکرى امام ندوى است؛ باز هم به گفته‏ى شاعر که مى‏گوید:

آب دریا را اگر نتوان کشید

 

هم به قدر تشنگى باید چشید

این مجموعه را به خوانندگان تقدیم مى‏کنیم:

ولادت

امام سیدابوالحسن على حسنى ندوىـ نوّراللّه‏ مرقده ـ در روز ششم ماه محرم سال 1333 هجرى قمرى برابر با 1914 میلادى در دهکده‌ی «تکیه»؛ واقع در هفتاد کیلومترى لکنو دیده به جهان گشود و در یک خانواده‏ى مذهبى و دانش‌دوست و شهیدپرور پرورش یافت؛ خانواده‏اى که مجاهدان و مصلحانى چون امام سید احمد شهید؛ در دامان خویش پرورده است.

امام ندوى، منتسب به خاندان نبوّت است و سلسله‏ى نسب وى به حسن بن على ابن ابى‏طالبس مى‏رسد. پدرش سید عبدالحى بن فخر الدین از دانشمندان بلند پایه و اطباى حاذق و نویسندگان چیره دست زمان خود بوده است و به زبان عربى و فارسى تألیفات گوناگونى دارد که از آن جمله کتاب «نزهة الخواطر» در هشت جلد، «الهند في العهد الإسلامى»، «الثقافة الإسلامية في الهند»، «تاریخ گجرات»، «گل‏رعنا» و ... را مى‏توان نام برد. امام نُه ساله بود که سایه‏ى پدر مهربان را در سال 1341 هـ. ق. / 1923 م. از دست داد. مادرش خیرالنساء نیز از زنان نویسنده بود که از آثار او رساله‏ى «الدعاء والقدر» را مى‏توان نام برد.

کودکى

امام ندوى/ در خانواده‏اى پرورش یافت که تمام افراد آن، اهل علم و مطالعه و اهل قلم بودند؛ و هر کتاب جدیدى که به دست آنان مى‏رسید مطالعه‏ى آن را بر خود لازم مى‏دانستند. استاد از لطایف زمان کودکى خود این لطیفه را در شرح خاطرات خویش بیان نموده است که روزى در سنین 5 ـ 6 سالگى پولى به دستش رسید، تصمیم گرفت با آن پول کتاب بخرد، اما تا آن زمان نمى‏دانست که تنها جاى خرید کتاب، کتابفروشى است و هر کالایى جاى مخصوصى دارد؛ بنابراین، پول را گرفته به داروخانه‏ى مجاور رفت و کتاب خواست. صاحب داروخانه به فکر اینکه او از فرزندان اشراف و اعیان شهر است، کتابچه‏اى را که فهرست داروها به زبان اردو در آن درج بود به سید داد و پولش را مسترد نمود. وى کتابچه را برداشت و به منزل برگشت؛ و از اینکه به کتابى دسترسى یافته است بسیار خوشحال بود.

بر اثر همین ذوق مطالعه بود که سید در سنین 12 ـ13 سالگى، زبان عربى، انگلیسى و زبان فارسى را به خوبى مى‏دانست و هنگامى که در سال 1926 م. کنفرانس ندوة العلماء با شرکت علماى بزرگ برگزار گردید، به زبان عربى سخنرانى کرد.

تحصیلات حوزوى و دانشگاهى

تحصیلات ابتدایى را در زادگاه خویش «لکنو» آغاز نمود و پس از اتمام مبادى زبان اردو، به فراگیرى زبان فارسى پرداخت. پدرش براى آموزش زبان فارسى و خوش نویسى، یک معلم خصوصى و با تجربه براى وى انتخاب کرد. سید، دروس عربى را نزد استادانى چون شیخ خلیل بن محمد یمنى و علامه تقى‏الدین هلالى مراکشى فراگرفت و پس از اتمام دوره‏ى ابتدایى و متوسطه در سال 1927 م. در سن چهارده سالگى وارد دانشگاه دولتى لکنو شد و در رشته‏ى ادبیات عرب به تحصیل پرداخت، و زبان انگلیسى را همزمان با آموزش عربى آموخت و موفق به دریافت گواهینامه و مدال طلا از این دانشگاه شد و پس از تخصص در رشته‏ى ادبیات عرب به رشته‏هاى تخصصى زبان انگلیسى پرداخت، ولى مادرش که بعد از فوت پدر، مربى او بود، او را از ادامه‏ى تحصیل در این رشته بازداشت و به فراگیرى علوم اسلامى توصیه نمود؛ بنابراین زبان انگلیسى را از معلمان خصوصى مانند خلیل الدین هنسوى، و در راى بریلى از سید احمد سعید و در دارالعلوم ندوه از محمد سمیع صدیقى و در دانشگاه لکنو از استاد محمد فاروقى فراگرفت.

ایشان درس حدیث را نزد علامه حیدر حسن خان، استاد حدیث دارالعلوم ندوة العلماء در سال 1929 م. آغاز کرد و سپس در سال 1930 م. براى ادامه‏ى تحصیلات عالى خود عازم لاهور شد و زانوى تلمّذ و شاگردى را پیش مصلح بزرگ و دانشمند معروف، مولانا احمد على لاهورى خم کرد و از آنجا گواهینامه‏ى عالى علمى دریافت نمود. همچنین در دارالعلوم دیوبند از محضر علامه حسین احمد مدنى کسب فیض کرد([1]).

تدریس

امام در سال 1934 م. در سن 20 سالگى، در دانشگاه ندوة العلماء لکنو به تدریس پرداخت. اوّلین سال که در جلسه‏ى درس حضور یافت، شاگردان کلاس او از نظر سن از ایشان بزرگ‏تر یا با او همسال بودند. امام به مدت ده سال، مجلس درس را زینت بخشید و در این مدت با رهبران و مصلحان عصر خود همچون: شیخ الحدیث مولانا محمد زکریا، مولانا محمد الیاس، شیخ عبدالقادر راى پورى و مولانا انور شاه کشمیرى، آشنا شد و از محضر آنان کسب فیض نمود؛ و بر اثر ارتباط با این دانشمندان، به ویژه مولانا محمد الیاس، نقطه‏ى عطفى در زندگى او پدید آمد. سرانجام در سال 1939 م. از کار تدریس به طور موقت کناره‏گیرى کرد و براى احیاى امر به معروف و نهى از منکر، تمام وقت خود را وقف دعوت و تبلیغ در راه دین نمود و در این راه زحمات طاقت‏فرسایى را متحمّل شد. ایشان براى انجام این منظور، در رأس هیأت‏هاى تبلیغى به کشورهاى عربى مسافرت کرد و از ضعف و انحطاط مسلمانان به شدت رنج مى‏برد. وى پیش از این، با علامه اقبال لاهورى نیز ملاقات‏هایى داشته و قسمتى از سروده‏هاى او را به عربى ترجمه کرده بود.

سید پس از پشت سر گذاشتن این دوره‏ى مقطعى، بار دیگر به تدریس و نشر معارف اسلامى پرداخت و از سال 1943 م. تا سال 1951 م. در «سازمان تبلیغات اسلامى» لکنو به تدریس قرآن و حدیث مشغول شد. در سال 1955م. از سوى دانشگاه دمشق (الجامعة السورية) براى همکارى و تدریس فراخوانده شد و به سمت استاد مهمان مسؤولیت تدریس در این دانشگاه را پذیرفت. همچنین در سال 1962 م. از سوى شاه سعود براى تدریس در دانشگاه اسلامى مدینه‏ى منوّره دعوت شد، اما سید، تدریس همیشگى و کرسى دایمى استادى را نپذیرفت، بنابراین در سال 1382 هـ. ق./1963 م. به سمت استاد مهمان در آن دانشگاه به تدریس مشغول شد.

ایجاد تحوّل در برنامه‏ى درسى

حوزه‏هاى علمیه و ادبیات عرب

امام ندوى/ به هنگام تدریس احساس نمود که محتواى برنامه‏ى درسى حوزه‏هاى علمیه براى طلاّب علوم دینى عصر حاضر کافى نیست، لذا در صدد برآمد تا کتاب‏هایى را تألیف کند که در برنامه‏ى درسى به جاى کتاب‏هاى قدیم مورد استفاده قرار گیرند. ایشان به منظور بارور گردانیدن رشته‏ى ادبیات عرب به تألیف کتاب‏هایى چون؛ «قصص النبیین» در پنج جلد، «مختارات من أدب العرب»، «القراءة الراشدة» در سه جلد و ... مبادرت ورزید. به همین منظور در نوزدهم آوریل سال 1981 م. به برگزارى یک کنفرانس بین‏المللى تحت عنوان «الندوة العالمية للأدب الإسلامى» اقدام نمود و از ادیبان بزرگ عرب دعوت به عمل آورد و کتاب‏هاى فوق را به آنان عرضه نمود که از جانب آن‌ها مورد تأیید قرار گرفت و از آن پس جزو برنامه‏ى درسى حوزه‏هاى علمیه و دانشگاه‏هاى جهان اسلام قرار گرفتند. همچنین پیش از این، در سال 1938 م. بنا به پیشنهاد دانشگاه علیگره هند، کتاب «اسلامیات» را که مشتمل بر عقاید، احکام، سیره‏ى نبوى و تاریخ اسلام است، براى کلاس (بى ـ اى) تألیف کرد و در ردیف کتاب‏هاى درسى آن دانشگاه قرار گرفت.

ایجاد تحوّل در شیوه‏ى نگارش تاریخ

امام ندوى/ بعد از مطالعه و تحقیق در تاریخ اسلام به این نتیجه رسید که باید در سبک تاریخ نگارى تحوّلى به وجود آید؛ زیرا اکثر مورّخان به شرح حال فرمانروایان و فتوحات آنان بسنده کرده‏اند و از درج فعّالیت‏هاى اصلاحى و خدمات اجتماعى طفره رفته‏اند؛ بنابراین کتاب تاریخ دعوت و اصلاح را در پنج جلد نوشت و زندگى نامه‏ى خود را که زندگى یک دعوتگر مصلح و یک مورخ چیره دست است و براى خواننده، سرشار از تجربیات و دانستنى‏ها است، در شش جلد نگاشت و کتاب‏هاى دیگرى در مورد زندگى‏نامه‏ى بسیارى از مصلحان و مجتهدان نامدار اسلامى که در تجدید و احیاى دین اسلام سهم به سزایى داشته‏اند، به رشته‏ى تحریر درآورد.

فعالیت در عرصه‏ى مطبوعات

از آنجا که مطبوعات، نقش مؤثرى در بیدارى ملت‏ها دارند، علامه سید ندوى از فعالیت در این زمینه نیز غافل نماند. ایشان نخستین فعالیت مطبوعاتى خود را در سال 1927 م. در سن 13 سالگى از راه نوشتن مقاله در مجله‏ى اردو زبان «زمین‏دار» آغاز کرد و نخستین اثر او به زبان عربى مقاله‏اى بود که در سال 1346 هـ. ق./1930 م. توسط علامه رشید رضا در مجله‏ى «المنار» مصر منتشر شد. این مقاله بعدها در سال 1350 هـ. ق. به صورت رساله‏ى جداگانه‏اى تحت عنوان «ترجمة الامام السید احمد بن عرفان الشهید» در مصر انتشار یافت. در آن هنگام سن او از شانزده سال متجاوز نبود([2]).

 سپس هنگامى که در سال 1351 هـ. ق./1932 م. انتشار مجله‏ى «الضیاء» ارگان دارالعلوم ندوة العلماء، آغاز شد، علامه ندوى از مقاله نویسان بارز آن قرار گرفت. در سال 1948 م. از سوى انجمن تعلیمات اسلام به انتشار نشریه‏اى به نام «تعمیر» اقدام نمود و در سال 1963 م. نشریه‏ى «نداى ملت» به سرپرستى ایشان از لکنو منتشر شد. همچنین سرپرستى نشریه‏هاى عربى ارگان ندوه از جمله «البعث الإسلامى» و «الرائد» و نیز مجله‏ى اردو زبان «تعمیر حیات» را به عهده داشت.

امام ندوى در سال 1959م، مدیریت مجله‏ى «المسلمون» دمشق را پذیرفت. در سال 1995 م. «آکادمى تحقیقات و نشریات اسلام» را جهت چاپ و نشر کتب اسلامى بنیان نهاد. در سال 1962 م. با همکارى مولانا محمد منظور نعمانى/، هفته نامه‏ى «نداى ملت» را پایه‏گذارى کرد. در سال 1944 م. به تألیف سلسله کتاب‏هایى در مورد روش دعوت و تربیت اسلامى اقدام نمود که بیشتر آن‌ها به زبان‏هاى زنده‏ى جهان ترجمه شده است.

امام ندوى آثار و تألیفات بسیارى دارند که تعداد آن‌ها به بیش از سیصد کتاب و رساله مى‏رسد و آوردن عنوان تمامى آن‌ها از گنجایش این مختصر خارج است.

برخى از آثار امام ندوى که به فارسى ترجمه شده است به شرح زیر است:

1.     تاریخ دعوت و اصلاح، در پنج جلد؛

2.     حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمانان؛

3.     نبرد ایدئولوژیک یا ارزیابى تمدن غرب؛

4.     آیین زندگى؛

5.     تفسیر سیاسى اسلام؛

6.     قصه‏هاى پیامبران در 5 جلد؛

7.     یقین بندگان خدا؛

8.     شگفتى‏هایى از ادب و حکمت دعوت؛

9.     بازگشت به اسلام؛

10. نسل جوان را دریابید؛

11. گامى به سوى بیدارى اسلامى؛

12. نگرشى نوین بر تزکیه واحسان یا تصوف و عرفان؛

13. امام سید احمد شهید در آئینه‏ى تاریخ؛

14. تاریخچه‏ى دعوت اسلامى در هند و ادوار آن؛

15. آن‏گاه که نسیم ایمان وزید؛

16. تجلّى حقیقت ایمان؛

17. اصول و مبادى فهم قرآن؛

18. قادیانیت؛

19. سخنانى چند به برادران ایرانى؛

20. مولانا محمد الیاس و نهضت دعوت و تبلیغ؛

21. نبى رحمت؛

22. شگفتى‏هاى اندیشه‏ى اقبال؛

23. آخرین پیام سیره‏ى نبوى به مردم قرن بیستم؛

24. خود را دریابید؛

25. المرتضى؛

26. سیره‏ى محمدى در آینه‏ى دعا و نیایش؛

27. کاروان مدینه؛

28. دژهاى اسلام؛

29. نبى خاتم و دین کامل.

فعالیت‏هاى سیاسى

امام ندوى قدس‏سره به کار تدریس و تألیف اکتفا نمى‏کرد و نسبت به حوادث جهان بى‏اعتنا نبود، او معتقد بود: در زمان حاضر که عرصه‏ى فعالیت حکومت‏ها بسیار گسترده شده و دولتمردان در همه‏ى امور، حتى در امور دینى و قانونگذارى اسلامى نیر دخالت مى‏کنند، لازم است که علما در سیاست سهیم باشند و آنان که دین را از سیاست جدا مى‏دانند در حقیقت مسلمانان را به خودکشى ملّى و اجتماعى فرا مى‏خوانند.

از این‌جاست که وى جهت احقاق حقوق مسلمانان هند همواره با دولتمردان آن سامان، مکاتبات و ملاقات‏هاى متعددى داشته است و به همین منظور دست به تشکیل سازمان‏ها و جنبش‏هاى ملّى، اسلامى زد. امام ندوى در سال 1945 م. جنبش پیام انسانیت را بنیان نهاد. در سال 1937 م. جهت حفظ اصالت و ویژگى‏هاى مسلمانان هند، و دفاع از احوال شخصیه‏ى آنان با همکارى وى، انجمن حمایت از نظام خانوادگى در اسلام به ریاست مولانا قارى محمد طیب، مدیر دارالعلوم دیوبند تأسیس شد و پس از درگذشت ایشان در سال 1938 م. استاد ندوى به ریاست انجمن مذکور برگزیده شد. ایشان همچنین به منظور به وجود آوردن اعتماد به نفس و پر کردن خلاء رهبرى اخلاقى در جامعه‏ى هند در سال 1964 م. به تشکیل شورایى اسلامى تحت عنوان «مجلس الاستشارى الإسلامى» اقدام نمود.

امام سید ابوالحسن ندوى، بعد از سال 1960 م. که جمال عبدالناصر فریاد ناسیونالیسم عربى را در مصر بلند کرد و مردم، او را به لقب رهبر قومیت عربى یاد مى‏نمودند و جمله «لا إله إلا اللّه‏ ناصر حبیب اللّه‏» ورد زبان مردم عادى شده بود؛ و حکومت مصر در جنگ سال 1967 م. در مقابل صهیونیست‏ها شکست خورد و موجب تشکیل رژیم اسرائیل گشت، آشکارا در برابر این فتنه‏ى عظیم به موضع‏گیرى پرداخت و از ناصر و کسانى که موجبات شرمندگى مسلمانان را فراهم آورده بودند به شدت انتقاد کرد و با درج مقالات در مجله‏ها و روزنامه‏هاى مختلف و نشر کتاب و ایراد سخنرانى در کنفرانس‏ها و انجام مصاحبه با رادیو و تلویزیون و روزنامه‏نگاران، پرده از حقیقت برداشت و ناصر را مقصر اصلى شکست اعراب در مقابل صهیونیست‏ها معرفى نمود.

جمال عبدالناصر در مقابل انتقادهاى امام ندوى واکنش نشان داد و بر اثر فشارهاى وى به دولت هند، امام از سوى سفارت این کشور احضار شد و مورد استیضاح قرار گرفت و گذرنامه‏ى وى براى مدتى ضبط گردید و ممنوع الخروج شد.

ارتباط با مولانا محمد الیاس و جنبش دعوت و تبلیغ

 نخستین ملاقات امام ندوى با مولانا الیاس؛ بنیانگذار جنبش تبلیغ، در اوایل سال 1940 م. هنگامى که مولانا همراه با هیأتى به منظور آگاهى از مراکز دینى و فعالیت‏هاى گوناگون مذهبى و آشنایى با جنبش‏هاى اسلامى هند، به آن کشور مسافرت نمود، صورت گرفت. امام با اولین دیدار، به شدت تحت تأثیر خصوصیات بارز اخلاقى و معنوىِ شیخ محمد الیاس قرار گرفت و چنان شیفته‏ى شخصیت ممتاز وى گردید که هنگام مراجعت از نزد شیخ، با زبان حال، این مصرع از شعر شاعر را تکرار مى‏کرد:

دیرینه سال پیرى بُردش به یک نگاهى

این دیدار، نقطه‏ى عطفى در زندگى امام ندوى پدید آورد؛ به گونه‏اى که از آن پس، تلاش طاقت‏فرسایى را در راه دعوت و تبلیغ و ارشاد مردم آغاز کرد و سرانجام در سال 1945م. از مسؤولیت تدریس کناره‏گیرى نموده و همراه با هیأت‏هاى تبلیغى به داخل و خارج از کشور عزیمت نمود؛ چنان که در سال 1366 هـ. ق. /1947 م. به مدت شش ماه در سرزمین حجاز به قصد دعوت و ارشاد مردم اقامت گزید و با قشرهاى مختلف مردم تماس برقرار نمود.

جهانگردى و ارتباط با دنیاى اسلام

امام‏ندوى، پیوسته در کنفرانس‏ها و سمینارهاى‏ علمى‏و تحقیقى ‏کشورهاى ‏اسلامى ‏و ممالک غربى شرکت مى‏کرد و به منظور رساندن پیام اسلام به دورترین نقاط دنیا، به اکثر کشورهاى گیتى مسافرت مى‏نمود و در بسیارى از نهضت‏هاى مردمى و جنبش‏ها و ارگان‏هاى دینى نقش فعالى داشته و در شکل‏گیرى، تداوم و ادامه‏ى حرکت آنان سهیم بود.

امام ندوى آرزو داشت که جهان اسلام رهبرى دنیا را به عهده گیرد و از پیروى کورکورانه و تقلید از بیگانگان اجتناب ورزد. به ویژه به سرزمین حجاز و جزیرة العرب توجه خاصّى مبذول مى‏داشت و همواره با سران عرب در تماس بود و با نامه و ملاقات‏هاى متعدد، آنان را به اجراى نظام و احکام اسلامى در سرزمین‏هاى خود سفارش مى‏کرد.

آغاز این ملاقات‏ها با امیر سعود بن عبدالعزیز و سپس با ملک فیصل، ملک خالد و ملک فهد بوده است، و نیز در کنفرانس‏هاى «رابطة العالم الإسلامى» (مکه) و دانشگاه اسلامى مدینه و کنفرانس «الدعوة و الدعاة» و گردهمایى‏هاى بین المللى «مؤتمرالتعلیم» (که سـید افتخار عضویت همه را داشت)، اندیشه‏ى رهبرى جهان اسـلام را مطرح نموده است.

امام ندوى در سال 1947 م. سفر شش ماهه‏ى دیگرى را به منظور دعوت و تبلیغ در سرزمین حجاز به آن دیار آغاز نمود و براى بار سوم نیز در سال 1950 م. به آن سرزمین سفر کرد. در این سفر سلسله گفتارهایى را تحت عنوان «بين العالم وجزيرة العرب» در رادیو سعودى ایراد نمود و از آن پس نیز بارها با هدف نشر فرهنگ اسلامى به آن دیار مسافرت کرد.

امام ندوى/ در سال 1951 م. به کشور مصر و سرزمین‏هاى سودان، سوریه، بیت المقدس، اردن و عمان مسافرت کرد و شش ماه در مصر اقامت گزید. وى در این سفر با طلاب حوزه‏هاى علمى، جوانان و تحصیل کردگان دانشگاهى، مستقیما در تماس بود و مقالات متعددى در مجلات کثیرالانتشار عربى زبان، منتشر کرد و در این سفر از فلسطین و بیت‏المقدس و مسجد اقصى نیز دیدن کرد.

در سال 1955 م. به شام (سوریه)، لبنان و ترکیه سفر کرد و در رادیو سوریه نیز سخنانى ایراد نمود. همچنین در سال 1961 م. به هنگام مسافرت به کویت، پیامى تحت عنوان «اسمعى يا زهرة الصحراء»، خطاب به ملت و مسؤولان آن کشور از طریق رادیو انتشار داد.

امام در سال‏هاى 1963 م. و 1964 م. به اروپا و اسپانیا مسافرت نمود و نداى روح بخش اسلام را به گوش مردم اروپا و اسپانیا رسانید.

وى در سال 1973 م. در رأس یک هیأت بلند پایه به منظور آگاهى از اوضاع مسلمانان، به شش کشور خاورمیانه (افغانستان، ایران، لبنان، اردن، سوریه و عراق) سفر خود را آغاز نمود و در سال 1974 م. از سوى «رابطة العالم» و بنا به دعوت حاکم شارجه به دبى، شارجه و ابوظبى مسافرت نمود.

در سال 1976 م. فدراسیون دانشگاه‏هاى اسلامى «رابطة الجامعات الإسلامية»، جلسه‏ى خود را در رباط، پایتخت مراکش برگزار نمود. امام ندوى/ که عضو این فدراسیون بود بنا به دعوت آن و همچنین بنا به دعوت قبلى ملک حسن دوم، پادشاه مراکش، به رباط سفر کرد.

سید در سال 1977 م. از سوى سازمان اسلامى(M.S.A) به آمریکا دعوت شد که در این سفر از تمام ایالت‏هاى آمریکا دیدن نمود و در پنج دانشگاه معروف آنجا سخنانى ایراد کرد. مجموعه‏ى این سخنرانى‏ها در کتابى به نام «أحادیث صريحة فى أمریکا» جمع‏آورى شده است.

علامه ندوى در سال 1400 هـ. ق. / 1979 م. بار دیگر به مکه‏ى مکرمه دعوت شد، تا در کنفرانس وزیرانِ کشورهاى اسلامى شرکت جوید. همچنین در همین سال از سوى حکومت قطر براى شرکت در کنفرانس جهانى سیره که استاد، عضو شوراى اجرایى و کمیته‏ى انتخابى آن بود، به کشور «قطر» دعوت شد و در آن کنفرانس شرکت کرد. سپس در سال 1402 هـ. ق. به منظور شرکت در کنفرانس دیگرى تحت عنوان «ملتقى الفکر الإسلامى» به کشور الجزایر مسافرت نمود. همچنین در سال 1404 هـ. ق. /1984 م. به کشور یمَن سفر کرد و با مقامات دولتى و مذهبى آنجا ملاقات نمود و طى این سفر سخنرانى‏هایى در دانشگاه صنعا و دانشکده‏‌ی خلبانى (= فاکولته‌ی هوانوردی)، ایراد کرد و از مشکلات جهان اسلام سخن به میان آورد.

امام ندوى در یمَن مورد استقبال گرم قشرهاى مختلف مردم قرار گرفت و سرود استقبالیه‏اى توسط جوانان به اجرا درآمد که مضمون آن چنین بود: «قدم ابوالحسن بر سر و دیدگان ما باد!» «يا مرحبا بأبى الحسن يمشى على الرؤوس و المقل» و در همین سال در جلسه‏ى ادیبان و محققان و دانشوران در کشور بنگلادش شرکت کرد.

با داشتن مسؤولیت‏هاى اجتماعى و دینى امام ندوى/ همواره از قبول و احراز پست‏هاى دولتى اجتناب مى‏نمود، ولى مسؤولیت‏هاى مذهبى و اجتماعىِ فراوانى را به عهده داشت که از جمله آن‌ها مى‏توان به موارد زیر اشاره نمود:

امام در سال 1957 م. به عضویت مجمع علمى دمشق انتخاب شد. در سال 1962 م. به عضویت شوراى دار العلوم دیوبند برگزیده شد و در همین سال به عضویت شوراى هیأت مؤسسان سازمان جهانى «رابطة العالم الإسلامى» مکه و نایب رئیسى آن و نیز به عضویت شوراى دانشگاه اسلامى مدینه‏ى منوره برگزیده شد. ایشان همچنین ریاست ندوة العلماء و ریاست شوراى اجرایى مرکز تحقیقات اسلامى ژنو را به عهده داشت. در سال 1983 م. براى نخستین بار در دانشگاه آکسفورد، بزرگ‏ترین دانشگاه بریتانیا و معروف‏ترین دانشگاه دنیا اقدام به تأسیس مرکز اسلامى نمود و تا آخر عمرش مسؤولیت این مرکز را به عهده داشت. وى همچنین عضو اداره‏ى علمى و تحقیقى موسسه‏ى «آل‏البیت» در شرق اردن بود.

امام ندوى مسؤولیت‏هاى متعددى در اکناف جهان، در جهت خدمت به اسلام و مسلمانان بر دوش گرفته بود. به گفته‏ى مولانا عبدالماجد دریابادى: این به جاى خود شاهکار محسوب مى‏شود که کسى بتواند فهرستى دقیق از مسؤولیت‏هاى وى را تهیه کند.

تقدیر از خدمات امام

قطع نظر از کنفرانس‏هاى بى‏شمارى که بعد از وفات امام ندوى در سراسر جهان به منظور تجلیل و بزرگداشت وى برگزار شده است، در زمان حیات پر برکتش نیز بارها از سوى محافل علمى، دینى، سیاسى و اجتماعى از خدمات ارزنده‏ى ایشان تقدیر به عمل آمده است؛ در سال 1951 ـ 1952 م. در ایام حج، کلید دار کعبه دوبار درِ بیت‏اللّه‏ را گشود و به ایشان اجازه‏ى ورود داد.

همچنین در سال 1417 هـ. ق. نیز کلید دار کعبه، کلید را بر درِ کعبه گذاشت و از امام ندوى خواست تا درب خانه‏ى خدا را بگشاید.

در سال 1980 م. جایزه‏ى جهانى موسوم به جایزه‏ى ملک فیصل که هر ساله از سوى حکومت سعودى به فعال‏ترین دعوتگر و خدمتگزار اسلام اهدا مى‏شود و از نظر اهمیت در جهان اسلام، مانند جایزه‏ى نوبل در اروپاست، جهتِ تجلیل از خدمات ایشان، به سید اختصاص یافت. ایشان مبلغ این جایزه‏ى مهم را که 200000 ریال سعودى و یک مدال طلا بود، در عرصه‏ى خدمات دینى و فرهنگى مصرف کرد.

در سال 1981 م. از سوى دانشگاه کشمیر به درجه‏ى دکتراى افتخارى در رشته‏ى ادبیات نایل آمد و همچنین چندین مدرک و دکتراى افتخارى دیگر نیز از دانشگاه‏هاى معروف جهان دریافت کرده است.

در سال 1415 هـ. ق. شیخ عبدالمقصود خوجه ـ از اعیان و اشراف جده ـ مجلس بزرگداشت با شکوهى به تقدیر از علامه ندوی در جده برگزار کرد.

در سال 1966 م. در استانبول (ترکیه) یک کنفرانس ادبى بزرگ به منظور تجلیل و تقدیر از وى برگزار شد.

در سال 1420 هـ. ق./1999 م. جایزه‏ى سلطان برونئى([3]) (حسن بلقیه) به منظور تجلیل از خدمات ایشان در رشته‏ى تاریخ، توسط مرکز اسلامى دانشگاه آکسفورد (لندن) به وى اعطا شد.

در بیستم رمضان سال 1419 هـ. ق. برابر با هفتم ژانویه سال 1999 م. کمیته‏اى از علماى برجسته‏ى جهان، براى تعیین بزرگ‏ترین شخصیت اسلامى معاصر، تشکیل شد. این کمیته به اتفاق آراء، امام ندوى را به عنوان بزرگ‏ترین شخصیت اسلامى قرن بیستم برگزید و جایزه‏ى بین‏المللى موسوم به «جایزه‏ى جهانى قرآن کریم» را که مبلغ یک میلیون درهم بود، به ایشان اعطا کرد. امام ندوى همه‏ى این مبلغ را جهت نشر معارف اسلامى به مدارس دینى و مراکز فرهنگى هند اختصاص داد.

تواضع و فروتنى

امام ندوى/ به رغم داشتن فضایل انسانى برجسته و دانش فراوان، بسیار متواضع بود. حق‏جویى و فروتنى، دو صفت بارز ایشان به شمار مى‏آمد و با آنکه به مدارجِ عالى علمى رسیده بود و در جهان اسلام منصب‏هاى مهمى را به عهده داشت، هیچ گاه دیده نشده که از دانش و منصب‏هاى خود با کسى سخن به میان آورد. وى همواره از پوشیدنِ لباس‏هاى فاخر و از مظاهر فریبنده‏ى دنیا دورى مى‏جست.

 

علامه ندوى از دیدگاه علماى معاصر

در طول تاریخ، دانشمندان و شخصیت‏هاى علمى ـ اجتماعى زیادى زندگى نموده‏اند که از سوى علماى غیر معاصر خویش، مورد ستایش قرار گرفته‏اند، ولى تعداد آن دسته از علماء که مورد ستایش علماى هم‌عصر خود قرار گرفته باشند، بسیار اندک است؛ زیرا حجاب معاصرت، همواره سدّ آهنینى بوده که بین افراد و معاصرانشان حایل گشته و مانع از بیان صفات پسندیده‏ى شخصیت‏ها شده است. سخن معروفى است که مى‏گوید: «معاصرت اصل و ریشه‏ى تنفر و دورى افراد از یکدیگر است»؛ (المعاصرة اصل المنافرة)

اما با این حال دانشمندانى هستند که مورد ستایشِ دانشمندانِ عصر خویش قرار گرفته‏اند؛ امام ندوى یکى از آن دانشمندان معدودى است که علماى معاصِر وى لب به ستایش او گشوده و حتى کتاب‏هاى مستقلى در وصف او نگاشته‏اند([4]). در اینجا به ذکر چند نمونه از اظهار نظرهایى که در مورد خصوصیات علمى، اجتماعى و سیاسى امام ندوى به رشته‏ى تحریر درآمده است، اشاره مى‏شود([5]):

1.     دانشمند بزرگ، شیخ محمد بهجة البیطار استاد تفسیر در دانشگاه دمشق و عضو برجسته‏ى «مجمع علمى»:

«هرگز به یاد ندارم که شما را در قلبم یا در جمعى یاد نمایم و از علم فراوان و ادبیات توانا و گفتار شیوا و پرمحتواى شما ذکرى به میان نیاورم. پاک است خدایى که شما را توان نویسندگى به زبان عربى سلیس، که هیچ گونه شائبه‏ى غیر عربى بودن در آن دیده نمى‏شود، عنایت فرمود و حمد و سپاس براى او که شما را به تألیف کتاب‏هاى بسیار نفیس و ارائه‏ى راه حل‏هایى که براى این امت سودمندتر و برتر است اختصاص داده است».

2.     دانشمند مبارز شیخ محمد محمود صواف رئیس جمعیت «الأخوة الإسلامية» در عراق:

«برادر بزرگوار و محترم، علامه سید ابوالحسن على حسنى ندوى! بسیار مشتاق هستم که نزد شما باشم و از چشمه‏هاى فیوض و علوم و معارفى که خدا به شما ارزانى بخشیده، بهره‏مند گردم ... .

گردانندگان مجله‏ى «الإخوة» و همچنین جوانان، بى‏صبرانه منتظر راهنمایى‏ها و شنیدن طنین صداى شما در راستاى یارى اسلام و مسلمانان هستند. خداوند به شما توفیق و برکت عطا فرماید و براى پیشبرد دعوتِ خویش حفظ تان کند ...».

3.      شیخ محمد سرورالصبان نویسنده، شاعر و دبیرکل سازمان «رابطة العالم الإسلامى»:

«حضرت استاد و دعوتگر بزرگ اسلامى! خداوند شما را در راه اداى رسالتِ بزرگِ انسانى و نشر مبادى اسلام و تحقق بخشیدن به اهداف و نمونه‏هاى عالى آن موفق بگرداند؛ و مجاهدان راه خود و پویندگان راه سعادت بشر، امثال شما را زیاد بگرداند! دیدار شما از این دیار مقدس، آثار خوبى در قلوب مسلمانان به جاى گذاشت و من امیدوارم در آینده دیدارهاى بیشترى داشته باشید».

4.     مجاهد نستوه استاد سعید رمضان مدیر مجله‏ى معروف «المسلمون»:

«استاد گران‏مایه! شما همواره در قلب من جاى دارید، از خداوند مى‏خواهم مرا از زمره‏ى کسانى قرار بدهد که به خاطر خدا با تو محبت دارند. از او مى‏خواهم در روزى که سایه‏اى جز سایه‏ى عرش خداوندى وجود ندارد. مرا در گروه محبان شما قرار بدهد».

5.     دکتر احمد شرباصى استاد دانشگاه ازهر:

«ابوالحسن ندوى دانشمندى مؤمن و دعوتگرى مخلص است که در میدان حفظ توحید و سنت و دورى از بدعت و دعوت به سوى خداوند و جهاد در راه او از دیگران ممتاز است. استاد هرگز در برابر مظاهر فریبنده‏ى دنیا سر فرود نیاورده است. ساده زیستن و قناعت را پیشه نموده و از تکلّف و مجامله دورى گزیده است. به ثروت و مقام این دنیا ارزشى قایل نیست. مقاومت و پایدارى او در عرصه‏ى پیکار در راه عقیده ضرب‏المثل قرار گرفته است و اخلاص عمیق وى رمز پیروزى او در میدان‏هایى است که دیگران شکست مى‏خورند».

6.     نویسنده‏ى بزرگِ اسلامى مصر، استاد انور جندى:

«علامه ابوالحسن ندوى یکى از بزرگ‏ترین ثمره‏هاى ندوة العلماء و از برجسته‏ترین شخصیت‏هاى آن در این عصر است. سال‏هاى متمادى است که ایشان در زمینه‏هاى مختلفِ اندیشه و جهان‏بینىِ اسلامى و حل مشکلات و رفع شبهاتِ آن تلاش مى‏کند. او همواره به زبان عربىِ فصیح حقایق را بر فراز منبرهاى مکه، مدینه، قاهره، دمشق، لبنان و بغداد طى سفرهایى که به منظور دعوت در راه خدا انجـام داده، اعلام نمـوده است».

ایشان سمت‏هاى مهمى را در جهان اسلام احراز کرده است. کتاب‏هاى او که در زمینه‏هاى مختلف نوشته است، بین جوانانِ مسلمان، به ویژه مردم عرب زبان، پخش شده و خوانندگان زیادى دارند. از روزى که جهان اسلام با نام او آشنا شد، تا واپسین روزهاى زندگى هر کجا سفر مى‏کرد و در هر کشور عربى اسلامى که گام مى‏نهاد، کلمه‏ى حق را صراحتا اعلام مى‏داشت. نمونه‏هایى از این حق‏گویى‏ها در مقالات و سخنانى تحت عناوین زیر مشاهده مى‏شود: «بشنو اى مصر»، «بشنو اى ایران»، «بشنو اى سوریه»، «بشنو اى گل صحراء (کویت)»، «اى عرب، صراحتا از من بشنوید»!([6])

7.     ادیب بزرگ عرب، شیخ على طنطاوى:([7])

«سید ابوالحسن ندوى از بزرگ‏ترین دعوتگران و گرامى‏ترین دوستان و معروف‏ترین نویسندگان عصر حاضر است.

او را بارها از نزدیک، در مکه، مدینه، دمشق و هند ملاقات کرده‏ام. ایشان را در هر حال پایدار و استوار بر حق یافتم. او براى خدا عمل مى‏کند، متواضع و زاهد است، زهد واقعى؛ نه زهد جاهلانى که پشت دیوار زندگى، به سر مى‏برند و نمى‏دانند که دنیا چیست و نمى‏فهمند که در جهان چه مى‏گذرد، بلکه زهدِ عالمى که به دنیا و اهل آن آگاهى دارد و شرق و غرب جهان را دیده است».

8.     استاد شهید، سید قطب نویسنده‏ى بزرگ مصرى:

«نویسنده‏ى این کتاب (قصص النبیین) «سید ابوالحسن الندوى» را مى‏شناسم، با شخصیت و قلم او آشنا هستم، گواهى مى‏دهم که قلب تپنده‏ى او قلب یک مؤمن و عقل و تفکر وى تفکر یک مسلمان کامل است. او همواره با اسلام زندگى مى‏کند و زندگى خود را وقف خدمت به آن نموده است و از بینش صحیح اسلامى و شناختِ کامل اسلام برخوردار است.

این یک گواهى است که من به خاطر خدا اداى شهادت مى‏نمایم. من کتاب‏هاى بسیارى را که براى کودکان و نوجوانان نوشته شده مطالعه کرده‏ام و خودم نیز در تهیه و تألیف مجموعه‏اى از داستان‏هاى دینىِ نشأت گرفته از قرآن، در مصر شرکت داشته‏ام؛ اما به حق، گواهى مى‏دهم که کار سید ابوالحسن بسیار کامل‏تر و برتر از همه است»([8]).

9.     دانشمند معروف، دکتر محمد یوسف موسى استاد دانشگاه ازهر:

«خدا گواه است که من در میان کتاب‏هایى که در گذشته‏ى دور و نزدیک خوانده‏ام، کتابى به یاد ندارم که در سطح این کتاب، (ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین) حقایق ارزشمندى را در بر داشته باشد و دردها و درمان‏ها را براى ما بازگو کند. نویسنده‏اى را نیز سراغ ندارم که همانند مؤلف این کتاب، با روح اسلام آشنا باشد و به آن جذب شود و در تبلیغ آن از چنین اخلاصى برخوردار باشد و همه‏ى تلاش‏هاى خود را در این راه به کار اندازد»([9]).

10. دانشمند و نویسنده‏ى معروف، استاد و رئیس دانشکده‌ی شریعت اسلامى دانشگاه قطر، علامه دکتر یوسف قرضاوى:

«استاد محترم و دعوتگر بزرگ اسلامى سیدابوالحسن ندوى!

بنده و همه‏ى کسانى که شما را مى‏شناسند، به فضایلى که خداوند به شما ارزانى بخشیده، اعتراف داریم؛ این فضایل که از ویژگى‏هاى وارثان انبیا و جانشینان پیامبران و احیاگران دین هستند، به شکل اندیشه‏ى شفاف، نطق حیات‏بخش، شوق دعوت، درستى کردار و رفتار، اعتدال و توازن، در وجود شما متجلى است و در مجامع اسلامى به این صفات شاخص معروف هستید، به همین دلیل سخن شما مؤثر و خوانندگان کتاب‏هاى شما بى‏شمارند و شخصیت شما مورد قبول همگان است، تا جایى که تمام گروه‏هاى اسلامى، به رغم اختلاف مذهب و طرز تفکر، در ستایش شما متفق القول هستند؛ حتى آنان که با شما اختلاف نظر دارند، نیز چاره‏اى جز قدردانى و ستایش و اعتراف به فضل و برترى شما ندارند و این از بزرگ‏ترین موهبت‏هاى خداوندى است»([10]). «شیخ طبعا در نحوه‏ى تفکر و رفتار و به طور کلى در همه‏ى مراحل زندگى‏اش مردى میانه‏رو و معتدل است. ایشان، قدیم و جدید، میراث گذشته و عصر حاضر، روش سلف و تصوف، نرمى ابریشم و صلابت فولاد را یک‏جا جمع کرده است. و آرزو دارد که نسل بیدارى اسلامى این گونه باشد».

«روش امام ندوى/ سازندگى بود، نه ویرانگرى، پیوند بین مسلمانان بود، نه پراکندگى و جداسازى. ایشان از دامن زدن به اختلاف بین مسلمانان پرهیز مى‏کرد و قضایاى بحرانى و پیچیده را با خِردورزى و منطق حکیمانه حل مى‏کرد و در این زمینه به موفقیتى دست یافته بود که براى کسان دیگر کمتر اتفاق مى‏افتد.

عوامل پیروزى ایشان عبارتند از: بخشندگى و بزرگوارى، سعه‏ى صدر و اخلاق شیرین و توانایى حل مشکلات، با روشى آسان و اسلوب حکیمانه»([11]).

11. شیخ عبدالعزیز بن عبداللّه‏ بن باز مفتىِ بزرگ عربستان و رئیس مراکز تحقیقات علمى، افتاء، دعوت و ارشاد سرزمین حجاز:

«واقعیت این است که من معتقدم، هر چند در بیان وصف شما قلم فرسایى کنم، باز هم وظیفه‏ى خود را در حق شما ادا نکرده‏ام، لیکن آنچه مى‏گویم از باب اعتماد، برادرى و دورى از تکلف است ...».

12. شیخ عبدالفتاح ابوغده محدث بزرگ و استاد دانشگاه امام محمد بن سعود ریاض:

«ستایش خدایى را که شما را از میان امت اسلامى برگزید و به نعمت‏هاى فراوان مفتخر گردانید و در وجود شما صفحات درخشانى از تاریخ علمى جاودان اسلام و نمونه‏ى بارزى از علماى ربانىِ گذشته را مجسم ساخت.

شما در هر موضوعى که قلم‏فرسایى کنید، قلم شما شفا مى‏بخشد و بذر عشق به نکویى و فضایل و عشق به دین و مذهب را در قلب‏ها مى‏کارد.

به هر حال من از وصف شما عاجز و قلمم ناتوان است».

13. شیخ محمّد غزالى نویسنده‏ى معروف معاصر و استاد دانشگاه ام القراى مکه:

«خداوند در جهاد و تلاش‏هاى شما برکت نهد و بر ثمره و نتیجه‏ى آن بیفزاید و آن را وسیله‏ى نور و روشنى روز قیامت بگرداند، بیش از ربع قرن از آخرین دیدار ما مى‏گذرد و شما همواره در خاور میانه به سیاحت مى‏پردازید و از احوالِ فرزندانِ اسلام در آن مناطق مطلع مى‏شوید. خداوند شما را براى این امت حفظ کند ...».

14. دکتر شیخ احمد کفتارو مفتى کل جمهورى عربى سوریه و رئیس شوراى عالى افتاء و مجمع اسلامى ابى‏النور:

«امام سید ابوالحسن حسنى، معروف به ندوى، اندیشمند، دعوتگر، محقق صاحب‏نظر، نویسنده‏ى چیره دست، عامل به کتاب و سنت و شخصیت برجسته‏ى اسلامى و جهانى است. اسلوب نویسندگى ایشان منحصر به فرد است و ادیبان بزرگ از پدید آوردن چنین آثارى عاجزند».

15. استاد مصطفى سعید الخن رئیس بخش عقاید و ادیان در دانشگاه دمشق:

«در میان علماء کسانى وجود دارند که پیکره‏اى از بیم و هیبت، انس و محبت، یقین و معرفت، علم و فضل و خشیت و ربانیت هستند، حقا که امام سید ابوالحسن ندوى یکى از این نوع علماست ...

بنده نمى‏توانم با الفاظ و کلمات، صفات والاى روحى و اخلاقى ایشان را بیان کنم؛ زیرا زبان نمى‏تواند معانى روحى را به گونه‏اى ترسیم کند که شنوندگان لذت آن را احساس کنند. هر چند میدان کلمات گسترده و گوینده، مهارت داشته باشد.

به عقیده‏ى بنده این کتاب (ابوالحسن الندوى الامام المفکر الداعية الادیب) تنها گوشه‏اى از فضایل امام است؛ زیرا شخصیت و فضایل ایشان بسیار والاتر از آن است که در یک جلد کتاب بتوان بیان نمود».

16. مریم جمیله نویسنده‏ى اسلامى:([12])

«یک امتیاز دیگر در کتاب‏هاى شما وجود دارد و آن اینکه بنده نوشته‏هاى بعضى از نویسندگان پاکستانى را مطالعه کرده‏ام، در مجموع خوبند؛ اما با اسلوب جدلى و لهجه‏ى ضعیف و رکیک و تعابیر فلسفى نوشته شده‏اند، ولى نوشته‏هاى شما از این عیب‏ها کاملاً پاک است و بدون شک این گامى موفقیت‏آمیز در راه پیروزى واقعى است».

17. استاد احمد محمد طحان دانشمند و نویسنده‏ى معاصر:

«وقتى از سید ابوالحسن ندوى صحبت مى‏کنم در حقیقت از نویسنده‏اى اسلامى از طبقه‏ى انگشت شمارى سخن مى‏گویم که ضمن طرح موضوعى و علمى دقیق مسایل، به تطبیق و بررسى همه جانبه و ارائه راه‏حل‏هاى مناسب نیز مى‏پردازند، علاوه بر آن نوشته‏هاى ایشان از اسلوب ادبى قوى برخوردار است که بلاغت پیشینیان و آسانى متاخران را جمع کرده است»([13]).

18. دکتر مصطفى سباعى دانشمند مجاهد، سخنور، نویسنده و استاد حقوق دانشگاه دمشق:

«حضرت استاد سید ابوالحسن ندوى ...، شوراى مدیریت دانشگاه دمشق، متمایل است با شما در مورد تدریس در دانشگاه، قراردادى منعقد کند تا دانشجویان، از علم و فهم شما نسبت به اسلام و رسالت آن، بهره‏مند شوند، خواهشمند است به بزرگوارى خویش موافقت خود را اعلام فرمایید، نسبت به حقوق و مزایا و هر گونه پیش شرطى مى‏توانید ابراز نظر کنید ...»([14])

19. شیخ محمد مجذوب/ نویسنده و استاد دانشگاه اسلامى مدینه منوره:

«شیخ ابوالحسن ندوى که عضو دایم شوراى دانشگاه مدینه منوره بود یک ریال هم از وجوه فراوانى که به او اختصاص مى‏یافت، قبول نمى‏کرد و با وجود آنکه بارها در جلسات شورا حضور مى‏یافت (و هزینه‏هاى سفر را متحمل مى‏شد) هرگز به حساب دانشگاه در هتل‏ها اقامت نکرد.

همین خاصیت زهد و استغنا است که به ایشان امکان داد تا در عرصه‏ى اصلاح و نقد اجتماعى، در برابر باطل سکوت نکند و سخنش مؤثر واقع شود»([15]).

20. مفتى محمد امین حسینى مبارز و مفتى بزرگ فلسطین و طلایه‏دار قضیه‌ی قدس:

«حضرت استاد بزرگ سید ابوالحسن ندوى ...

شما در مقام یک مؤمن مخلص، به تشخیص بیمارى و تجویز دارو موفق شده‏اید، از عنایت و توجهى که به مسأله‌ی فلسطین در کتاب خویش ابراز داشته‏اید، رشک مى‏برم، خداوند علماى عامل و مخلص امثال شما را در میان امت بیشتر بگرداند»([16]).

به سوى دیار جاودان

سرانجام، سنت الهى در حق امام سید ابوالحسن ندوى/ نیز تحقق یافت و ایشان پس از عمرى تلاش و مبارزه‏ى خستگى‏ناپذیر در راه گسترش معارف اسلامى و کوشش براى بازگشت مجد و عظمت دیرینه‏ى اسلام، به دیدار یار پر گشود.

وى در 22 رمضان سال 1420 هـ. ق. برابر با 31 دسامبر 1999 م. روز جمعه ساعت 45/11 دقیقه در حال روزه و اعتکاف در سن 87 سالگى دعوت حق را لبیک گفت.

ایشان لحظاتى قبل از وفات، غسل نمود و لباس خود را تعویض کرد و به‏تلاوت سوره‏ى یس پرداخت. وقتى که به آیه‏ى:

﴿فَبَشِّرۡهُ بِمَغۡفِرَةٖ وَأَجۡرٖ كَرِيمٍ١١ [يس: 11]. «او را به بخشش و پاداش نیکو مژده بده!» رسید، پیام‏آور مژده‏ى الهى را لبیک گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

آرى، ایشان با حالتى به دیدار پروردگارش رفت که در دنیا به استقبال مهمانان گرامى یا به مسافرت مى‏رفت. به گفته‏ى ابن یمین:

مصحف‌به‏کف‌و پا به‏ره و دیده به‏دوست

 

با پـیک‌اجـل خـنده زنان بیـرون شـد

تاریخ وفات امام به حروف ابجد:

«آفتاب علم و معرفت = 1420 هـ. ق.»

«مجد بزم تحقیق و تفکر = 1420 هـ. ق.»

شعر از مجیب احمد گنجوى:

فکرچون کردم زوال آمد صــــــدا

 

 شو مجیب از سال هجرى با خـــبر

بیست و دو رمضان بود و روز جمعه

 

شد نهان خورشید دین چون از نظر

یک الف زاید کن و بازش بـــخوان

 

شیخ العالم ســید والاگـــــــهـر

 

 1×1082 337 1420 هـ. ق

روانش شاد و گل اندیشه‏اش شکوفا باد!

 

به قلم:

عبدالقادر دهقان

عفا اللّه‏ عنه


پيشگفتار مترجم

الحمد لله‏ وحده والصلاة والسلام على من لا نبي بعده!

کتابى که پیش روى دارید یکى از برجسته‏ترین شاهکارهاى دانشمند شهیر اسلام و شخصیت برگزیده‏ى قرن بیستم، امام سید ابوالحسن على حسنى/ است. گر چه در مورد شخصیت و زندگانى على مرتضیس کتاب‏هاى زیادى نگاشته شده است، اما محقق و مؤلّف محترم کتاب حاضر، معتقد است که شرح حال نویسان، بنا بر عواملى نتوانسته‏اند همه‏ى ابعاد زندگى و سیره‏ى ایشان را بى‏طرفانه مورد تحلیل و بررسى قرار دهند؛ و با رعایتِ انصاف، ویژگى‏ها و اوضاع جهان آن روز و مواضع ایشان در برابر خلفاء و رهبران معاصر و همچنین دلایل نظام سیاسى و ادارى حکومتِ علوى را به درستى تجزیه و تحلیل نکرده‏اند.

بنابراین در گنجینه‏ى کتاب‏هاى اسلامى، جاى چنین کتابى خالى بود. این کتاب که پژوهشى است تاریخى و فراگیر، با ویژگى‏هاى یاد شده، این خلاء را به خوبى پر کرده است.

على مرتضى کیست؟

على، بزرگمرد جهان اسلام، ستاره‏ى درخشان بشریت، پسر عمو و داماد نبى اکرم، همسرِ بزرگ بانوى اسلام، فاطمه‏ى زهراءل است. على، وزیر و مشاور صادق ابوبکر صدیق و عمر فاروقب، على، پدر زنِ فاروق اعظم. حیدر کرار، شیرصفدر، فاتح خیبر، خیرخواه و مدافع عثمان ذی‌النورینس است. آرى، على قهرمان دلاور اسلام و شخصیتى است که رسول اکرم ج درباره‏اش فرموده است:

«اى على!، تو مانند عیسى÷ مورد افراط و تفریط قرار مى‏گیرى؛ گروهى در محبت و ارادت تو غلو مى‏کنند و بدین‏سان از جاده‏ى حق منحرف مى‏شوند و گروهى دیگر به علت بغض و دشمنى با تو هلاک خواهند شد»([17]).

المرتضى چگونه کتابى است؟

کتاب «المرتضى» پرتوى درخشان و زیبا از انوار «سنت»، گل واژه‏اى ایمان افروز از جلوه‏هاى «جماعت»، اثرى علمى و ماندگار، معیار نوین و عالى تحقیق و تحلیل و سمبل آفرینش هنرى استدلال و استنباط مستحکم است. از هر سطر «المرتضى» نغمه‏ى محبت و از هر کلمه‏ى آن زمزمه‏ى تلاش و ژرف‏اندیشى به گوش مى‏رسد.

«المرتضى» اثرى است جوان، به قلم تواناى سالمندى با تجربه، که در آفرینش آن، نیروى جوانى و فهم و فراست پیرى توأم بوده است. این کتاب، کلمه به کلمه از رادیو مصر تحت عنوان: «قرأتُ لک» پخش شده است.

نویسنده‏ى محترم در این کتابِ گران‏سنگ و پرمحتوا که مشتمل بر ده بخش است، در موضوع‏هاى بسیار مهم از جمله موضوع‏هاى زیر سخن گفته است:

خانواده، ولادت، کودکى و شایستگى‏هاى علىس، غدیر خم، حکمت الهى در مورد ترتیب زمانى خلفاى راشدین، زندگانى على در زمان رسول اللّه‏ ج و خلفاى سه‏گانه، خلافت علىس و بحران‏هاى آن دوره، جنگ‏هاى جمل و صفین، فرزندان على، صلح حسن و معاویه، فاجعه‏ى کربلا، سیره و اخلاق آل رسول؛ و در نهایت، تحلیلى مستند پیرامون امامت.

بدین ترتیب کتاب حاضر، پژوهشى است تاریخى و تحلیلى است جامع که در نوع خود بى‏نظیر است و تا جایى که مى‏دانم تا کنون کتابى با این خصوصیات نگاشته نشده است.

خرسندم که ترجمه‏ى کتاب در زمان حیات مؤلف به پایان رسید و ایشان در جریان کار، قرار گرفته و دعاى خیرشان بدرقه‏ى راه ما بوده است.

خداوند ایشان را از سوى اسلام و مسلمانان بهترین پاداش عنایت فرماید و ترجمه‏ى کتاب را مانند اصل آن به شرف قبولى بنوازد و برگ زرّینى در نامه‏ى اعمال ما منظور فرماید! «گر قبول افتد زهى عزّ و شرف».

 

ابوشعیب عبدالقادر سراوانى

 


پيشگفتار مؤلّف

الحمد لله‏ رب العالمين والصّلاة والسّلام على سيّد المرسلين وخاتم النّبيّين محمّد وعلى آله وصحبه أجمعين ومن تبعهم بإحسان ودعا بدعوتهم إلى يوم الدين.

بسیارى از بزرگمردان، رهبرانِ نامدار، تاریخ‏سازانِ حماسه آفرین، مصلحان و دانشمندان بلندپایه، دیون و حقوقى بر جوامع و ملت‏هایى دارند که سنگ دوستى آن‌ها را بر سینه مى‏زنند و به نبوغ و قهرمانى‏هاى آنان افتخار مى‏کنند و چه بسا که در ارادت و تجلیل از آنان غلو و افراط مى‏نمایند. گاه اداى این حق‏ها تا قرن‏ها و نسل‏ها به تأخیر مى‏افتد و گاه؛ در مدت زمان کوتاه و محدودى ادا مى‏شود.

این داستان، ویژه‏ى یک ملت یا یک عصر نیست. بسیارى از مصلحان، دعوتگران، جهان گشایان، آزادى خواهان و مبتکران انواع علوم و دانش‏هاى نوین، وجود داشته‏اند که نام آنان در ردیف مردان برجسته‏ى تاریخ نمى‏درخشد و شخصیت آنان را هاله‏اى از افسانه‏ها و داستان‏هاى اغراق‏آمیز، فرا گرفته است، یا درباره‏ى آنان شرح حال‏هاى کوتاه و جانبى به جاى مانده که پرده از شخصیت ممتاز آنان بر نمى‏دارد و مبین جایگاه ویژه‏ى آنان در تاریخ نیست.

گاه، عواملى همچون اختلافات مذهبى و حوادث تاریخى و اغراض سیاسى و روایت‏هاى سنتى، مانع از انصاف و شناخت درست این شخصیت‏ها مى‏گردد و موجب مى‏شود تا این شخصیت‏ها مربوط به یک طایفه‏ى خاص و فرقه‏ى معینى معرفى شوند و اگر کسى پا را از این حصار پولادین فراتر بگذارد و آن شخصیت‏ها را میراث مشترک جهان بشریت (یا حداقل میراث پیروان آیین خاصى) بداند و آنان را موهبت الهى و معجزه‏ى رسول اکرم ج و دلیل حقانیت اسلام و نشانه‏ى توانایى آن براى پرورش بزرگمردان به حساب آورد، این عمل وى انحراف از دایره‏ى سنتى و نوعى مخالفتِ مذهبى به شمار مى‏آید که معمولاً افراد متدین و (به اصطلاح) مذهبى از چنین عملى اجتناب مى‏کنند.

یکى از شخصیت‏هاى مظلوم که حقّش ادا نشده، على بن ابى‏طالبس است که بنابر مجموعه‏اى از عواملِ مذهبى، گروهى و روانى، در طول تاریخ، پرده‏هاى ضخیمى بر شخصیت ایشان سایه افکنده و در حقّ وى منصفانه عمل نشده است. محققان، پژوهشگران و حتى محبّان و فداییان او نیز همه‏ى زوایاى زندگى و سیره‏ى ایشان را مورد مطالعه و بررسى قرار نداده‏اند و جامعه و عصرى را که در آن مى‏زیست و حوادث و مشکلاتى که با آن مواجه شد و همکارى‏هاى مخلصانه‏اى را که با رجال و رهبران معاصر خود انجام داد، با رعایت امانت و انصاف، تجزیه و تحلیل نکرده‏اند. اصول و ارزش‏هایى که وى همواره به آن‌ها پایبند بود، مورد توجه قرار نگرفته و برنامه‏ى سیاسى و نظام ادارى وى و علل و نتایج آن، با روش‏هاى سیاسى دیگرى که اگر به طور فرض انتخاب مى‏نمود، مقایسه نشده است.

بزرگ‏ترین عامل این بى‏انصافى، در سبک تاریخ‏نگارى و شرح حال‏نویسى نهفته است؛ زیرا اغلب مورّخان، تذکره‌نویسان و نویسندگان تاریخ فرقه‏ها و طوایف و پژوهش‏هاى تطبیقى، به کتاب‏هاى معروف پیشینیان که در این مورد نگاشته‏اند، اتکا کرده‏اند و بدون استفاده از روش تحقیقى آزاد و مطالعه‏ى گسترده و مراجعه به کتاب‏هایى که از منابع خاص و مستقیم این موضوع به شمار نمى‏آیند، نوشته‏هاى آنان را در کتاب‏هاى خود (بدون بررسى و تحلیل) نقل کرده‏اند، حال آنکه یک محقق، نباید به مطالعه‏ى کتاب‏هاى معدودى که در موضوع خاصى نوشته شده است اکتفا کند، بلکه اضافه بر مطالعه‏ى آن‌ها، باید از متون و منابع قدیمى که به ظاهر مربوط به این موضوع نیستند نیز استفاده کند؛ زیرا در آن کتاب‏ها، مواد ارزشمندى یافت مى‏شود که ممکن است در کتاب‏هایى که تحت این عنوان نگاشته شده است، وجود نداشته باشد.

به یقین براى محققِ با تجربه، این امر روشن است که تاریخ، همانند ساختمان بلند و قصرِ برافراشته‏اى است که فرو ریخته و زیر آوار آن اشیاى گوناگون وجود دارد که برخى نفیس و با ارزش و برخى دیگر فاقد ارزش هستند. در بین آن‌ها مصالح ساختمانى (خاک، گچ، سنگ، سیمان و ...)، زیورآلات، جواهر گرانبها، گنج‏هاى اندوخته شده و سنگ بناها و پایه‏هایى وجود دارد که به قیمت کل قصر مى‏ارزد. بدیهى است نویسنده‏اى که در زمینه‏ى آگاهى از این آثار و انتقال اطلاعات خود به دیگران، به تلاش‏هاى نویسندگان پیشین اکتفا مى‏کند و براساس نوشته‏هاى آنان مى‏خواهد محتویات و هیأت قبل از انهدام این ساختمان را در ذهن خوانندگان ترسیم کند، کار او ناقص خواهد بود و چنین فردى نمى‏تواند زیبایى و شگفتى‏ها، مساحت زیربنا، چگونگى نقشه و معمارى و مهندسىِ آن ساختمان را براى خوانندگان کتاب خود بازگو کند.

از سوى دیگر، هر محقق و پژوهشگر، در چارچوب اندیشه و سلیقه‏ى شخصى و عقایدِ مذهبى و گرایش‏هاى سیاسى خویش، روش خاصى را دنبال مى‏کند و با همان اندیشه‏ى مخصوص خود، سیر در سرزمین پهناور تاریخ را آغاز مى‏نماید و گنجینه‏ى عظیم فرهنگى را با همان دیدگاه ویژه مطالعه مى‏کند و از میان منابع و کتاب‏هاى بى‏شمار، مطالبى را گرد مى‏آورد که با بینش او موافق باشد و از آنجا که انسان، به طور طبیعى، راحت طلب است، بدون اینکه خود را به زحمت بیندازد به مطالبى که گذشتگان، طبق سلیقه‏ى خود پسندیده و نقل کرده‏اند اکتفا مى‏کند([18]). ولى همان گونه که پیشینیان گفته‏اند: «گذشتگان، چیزهاى زیادى براى آیندگان فرو گذاشته‏اند»؛ (کم ترك الأول للآخر). بنابراین، رشته‏ى تاریخ و موضوع سیره و شرح حال نویسى، هنوز هم مثل گذشته پژوهشگرى متهور و غواصى بى‏باک و بلند همت و دور اندیش را مى‏طلبد و سروش غیب (قطع نظر از آنچه منظور شاعر حکیم بوده است) چنین مى‏سراید:

ستبدى لك الأيّام ماكنت جاهلا

 

و يأتيك بالأخبار من لم تزوِّد

و يأتيك بالأخبار من لم تبع له

 

بتاتا و لم تضرب له وقت موعد

«گذشت روزگار، تو را از آنچه نمى‏دانستى آگاه خواهد ساخت و خبرها را کسى برایت خواهد آورد که براى او تدارکى ندیده و توشه‏اى فراهم نیاورده‏اى و براى گفت و گو با او میعادى مقرر نکرده‏اى.»

یا به گفته‏ى شاعر فارسى زبان:

 گمان مبر که به پایان رسید کار مغان

 

 

هزار باده‏ى ناخورده در رگِ تاک است

 

 

انگیزه‏ى تألیف این کتاب

در یکى از روزهاى نیمه‏ى دوم دهه‏ى پنجاه قرن میلادى (1955 تا 1960) برادر بزرگم دکتر سید عبدالعلى حسنى([19]) که از نه سالگى، بعد از وفات پدرم([20]) تعلیم و تربیت مرا به عهده داشته است، با لحنى دردآمیز به من گفت: «على! تو باید در مورد سیره‏ى على مرتضىس کتابى بنگارى؛ زیرا شایستگى و توان این کار را دارى.» این سخن را زمانى به من گفت که چندین کتاب، در شرح حال بزرگمردان، دعوتگران، مصلحان و مجاهدانِ بزرگ نگاشته بودم که تعداد صفحات بعضى از آن‌ها بیش از هزار صفحه است.

آرى، این سخن را روزى به من گفت که در میدان تألیف و نویسندگى از توان جسمى و فکرى کامل برخوردار بودم؛ اما از این موضوع بیش از موضوع‏هاى دیگر مى‏هراسیدم؛ زیرا در آن، بحث‌هایى وجود دارد که از شمشیر تیزتر و از مو باریک‏تر هستند و هیچ نویسنده‏اى نمى‏تواند از آن گردنه‏ها به سلامت عبور کند، مگر آن که از سعه‏ى صدر، شکیبایى و توازنِ فکرى بهره‏ى کامل داشته باشد و به تعبیرِ صحیح‏تر، توفیق الهى شامل حالش باشد. لذا بنده، سلامت را بر ملامت و ایستادن کنار ساحل را بر غوّاصى در اقیانوس موّاج، ترجیح دادم، تا آنکه برادرم به رحمت ایزدى پیوست و من نتوانستم آرزویش را تحقق بخشم و مایه‏ى شادمانى او را فراهم آورم.

ولى پس از آن، به شدت احساس کردم که در گنجینه‏ى جهانى کتاب‏هاى اسلامى درباره‏ى سیره‏ى علىس خلاء شگفت و وحشتناکى وجود دارد و کتاب جامع و فراگیرى نمى‏توان یافت که به روش تحقیقى جدید نگاشته شده و مؤلّف آن، از حدود مرسومى که مؤلّفان، خود را به آن مقید ساخته‏اند پا را فراتر بگذارد و تنها به نوشته‏هاى پیشینیان و منابع تاریخى عرفى و معین که نوشته‏هاى اکثر نویسندگان بر آن استوار است اکتفا نکند، بلکه با همت بلند به پژوهش دامنه‏دار و متنوع بپردازد و چهره‏ى راستین این شخصیت سترگ را که مورد اختلاف و افراط و تفریط قرار گرفته و هر گروه از زاویه‏ى خاصى به او مى‏نگرد، معرفى کند. آرى، سیماى واقعى شخصیتى را معرفى کند که هر کس بر اساس پندارها و سلیقه‏ى شخصى خویش به معرفى آن پرداخته است؛ تا جایى که از یک شخصیت، چهره‏هاى گوناگون و متعددى ترسیم نموده‏اند؛ و بدین ترتیب بسیارى از اسرار عظمت و مظاهر نبوغ وى از نگاه‏ها مخفى مانده است([21]).

* * *

نویسنده، سفر (علمى) طاقت فرساى خود را به رغم کهولت سن و ناسلامتى و کثرت مشاغل و سفرهاى پیاپى با توکل به خدا و امید به پاداش اخروى آغاز کرد. در این میان این اندیشه چنان بر اعصاب و احساسات او چیره گشت که مجال نوشتن و تفکر در موضوعى دیگر را سلب نمود؛ بنابراین، نخست به مطالعه‏ى منابع تاریخى پرداخت و پس از اتمام این کار در تاریخ 11 رجب 1408 هـ. ق./ مارس 1988 م. در شهر «اندور» واقع در ولایت متوسطه‌ی([22]) هند به نگارش این کتاب روى آورد. سپس به مقر خویش در لکنو و راى بریلى بازگشت و به مدت سه ماه (و از جمله ماه رمضان)([23]) که در میانه‏ى کار، گهگاه سفرهایى پیش مى‏آمد و باعث توقف کار مى‏شد به این مهم پرداخت. سرانجام در 14 شوال سال 1408 هـ. ق. برابر با 31 ماه مه 1988 م. به توفیق الهى در منزل یکى از دوستان قدیم نگارش کتاب به پایان رسید.

* * *

مؤلّف در این کتاب، ضمن بیان سیره‏ى على مرتضیس اوضاع عصر ایشان را نیز بررسى نموده و ارتباط دوستانه و اخلاص و همکارى ایشان را با خلفاى سابق، توضیح داده است و سپس دوره‏ى خلافت وى را تشریح کرده و چشم‏اندازى از مشکلات و بحران‏هایى ارائه نموده که علىس با آن‌ها مواجه شد؛ آنگاه روش خلافت و نظام ادارى حکومت علوى و اصولى را که به آن‌ها پایبند بود و ارزش‏هایى را که همواره مدنظر داشت و زندگى عطرآگین و زاهدانه و فضایل و ویژگى‏هایى را که به او اختصاص داشت، بررسى کرده است. پس از پایان این مرحله که محور اصلى کتاب است، در ادامه‏ى این سیر علمى به بیان سیره‏ى دو فرزند رشید علىس و جگرگوشه‏هاى رسول اکرم ج پرداخته و نقش آنان در رهبرى مسلمانان، موضع‏گیرى ایشان در برابر واقعیت‏ها، عزم آهنین و پشتکار صادقانه و شهامت آنان را در راستاى پاسخگویى به مقتضیات زمان تشریح نموده است.

سپس به جانشینان و فرزندان شان بازگشته و از سیره‏ى عطرآگین الگویى آنان که سزاوار ذریه‏ى پیامبر و آل رسول بود و همواره محرک اخلاق آرمانى اسلامى و کامل‏ترین شیوه‏ى زندگى بوده؛ سخن گفته است.

پس از آن به بیان فعالیت‏هاى اهل بیت براى تشکیل حکومت صالح و تغییر نظام‏هاى فاسد و رهبرى حرکت‏هاى جهادى در زمان‏هاى مختلف پرداخته و روشن نموده است که این فعالیت‏ها- هر چند بنابر عوامل سیاسى و طبیعى به هدف مطلوب نرسیدند- در تاریخ اعتقادى، اخلاقى و اصلاحى اسلام، ارزش بسزایى دارند. همچنین یادآور شده که نخبگان این سلاله[پس از آنکه در این زمینه به هدف مطلوب نرسیدند] به تربیت و تزکیه‏ى نفوس و دعوت به سوى خدا روى آوردند و ارتباط دل‏ها را با خدا محکم ساختند و از اغراض مادى چشم پوشیدند؛ و بدین وسیله نقش خویش را ایفا کردند. این عمل آنان ثابت کرد که درخت پربار اسلام و نهال عترت نبوى همواره برگ و بار تازه‏اى مى‏آفریند. این نکات از مواردى است که عموما نویسندگان سیره‏ى علىس کمتر به آن توجه کرده‏اند.

مؤلّف در آخر کتاب (بنابر اضطرار و امید پاداش) به ‏نقد برخى از عقاید و اندیشه‏هایى پرداخته است که به منظور دفاع از اهل بیت و اولاد علىس به کار گرفته مى‏شوند، حال آنکه این عقاید، ریشه‏اى در اسلام ندارند، بلکه از فلسفه‏هاى عجمى، ملى و محلى وارد شده‏اند و از رسوبات تمدن‏ها و نظام‏هاى مذهبى باستانى هستند.

با این وصف، کتاب حاضر تحلیلى تاریخى و فراگیر است که مؤلف با این خدمتِ ناچیز، خود را در معرفى شخصیت مردى از بزرگمردان تاریخ و یکى از تربیت یافتگان مدرسه‏ى پربارِ نبوى سهیم مى‏داند.

یاد آورى این نکته بى‏مناسبت نیست که مؤلّف، خود را در تألیف این کتاب به دو اصل، ملزم کرده است: نخست این که فقط به آن دسته از منابع قدیمى اعتماد کرده است که معتبر و مورد قبول هستند، دوم آن که به هنگام ارجاع به منابع، تا جایى که ممکن بوده اسم کتاب، نام مؤلف، شماره‏ى صفحه و مشخصات چاپى منابع را قید کرده است؛ حال آنکه بسیارى از نویسندگان معاصر، نیازى به ذکر نام کتاب نمى‏بینند، چه رسد به قید مشخصات دیگر.

در اینجا از شیخ محمد عتیق بستوى، استاد دانشگاه ندوة العلماء به خاطر همکارى در تحقیق و مطالعه‏ى منابع کهن و پیدا کردن برخى مدارک و شواهد؛ و از برادران عزیز، استاد نثار الحق ندوى به خاطر پاکنویسى و از شیخ محمد هارون ندوى بابت تایپ این کتاب سپاسگزارى مى‏کنم.

در خاتمه، خداى بزرگ را سپاس مى‏گویم که به انجام این کار توفیق بخشید و از او مسألت دارم این کتاب را در حقّ مؤلّف و خوانندگان، نافع و مفید بگرداند؛ زیرا او بر هر چیز توانا و به اجابت سزاوار است.

 

ابوالحسن على الحسنى الندوى

21 شوال 1408 ه. ق. ـ (7/6/1988 م.)

بمبئى (هند)




[1]- علامه ندوى ارتباطى عمیق با مولانا حسین احمد مدنى داشت و در این خصوص مقاله‏ى جداگانه‏اى تحت عنوان «صلتى بمولانا حسین احمد المدنى أو صفحة من صفحات حیاتى» نگاشته است. این مقاله در مجله‏هاى مختلف عربى مانند «البعث الإسلامي» به چاپ رسیده است.

[2]- ندوى، ابوالحسن، کاروان زندگى، ج 1.

[3]- کشور برونئى دارالسلام، در شمال غربى جزیره‏ى بورنئو واقع است. (مترجم)

[4]- ر ک : «ابوالحسن الندوى کاتبا ومفکرا»، «العلامه ابوالحسن الندوى فى مرآة كتاباته ومحاضراته» و «رسائل الأعلام» کتاب اخیر مشتمل بر هفتاد نامه و پیام از پنجاه شخصیت بزرگ جهان است که خطاب به استاد ندوى نوشته شده‏اند. این کتاب در پنج بخش تنظیم شده است: 1ـ نامه‏هاى اساتید و شیوخ بزرگ 2ـ نامه‏هاى دانشمندان معروف جهان اسلام 3ـ نامه‏هاى رهبران و رؤساى مؤسسات اسلامى 4ـ نامه‏هاى نویسندگان و ادیبان نام‏آور 5ـ نامه‏هاى پادشاهان، وزیران و سران حکومت‏ها. «یحدثونك عن ابى الحسن الندوى» و «الإمام العلامه ابوالحسن كما عرفته» (تألیف دکتر قرضاوى)

[5]- اغلب استنادها از کتاب «رسائل الأعلام» اقتباس شده است.

[6]- جندى، انور، العلامه ابوالحسن الندوى فى مرآة كتاباته و محاضراته.

[7]- مقدمه‏ى كتاب «فى مسیرة الحیاة» اثر امام ندوى:

      شرح احوال و آثار امام ندوى/= (33)

[8]- مقدمه‏ى کتاب «قصص النبیین» جلد سوم اثر امام ندوى.

[9]- مقدمه‏ى کتاب «نبرد ایدئولوژیک».

[10]- رسائل الأعلام، صص 92-93، دار ابن کثیر، چاپ اول 1425 هـ.

[11]- قرضاوى، یوسف. الشیخ ابوالحسن الندوى كما عرفته، ص 63.

[12]- مریم جمیله، نویسنده و فارغ التحصیل دانشگاه نیویورک بود که پس از ده سال تحقیق و تلاش به اسلام مشرف شد. نام اصلى او مارگریت مارکوس بود که پس از مسلمان شدن نام مریم جمیله را برگزید و به پاکستان مهاجرت کرد و به نوشتن مقاله و کتاب‏هاى اسلامى پرداخت.

[13]- مجله «المجتمع» کویت.

[14]- نامه‌ی مورخ 22/10/1374. دکتر قرضاوى به نقل از برادران سورى مى‏گوید: «امام ندوى هیچ‏گونه حق‏الزحمه و حتى هدیه‏اى در برابر تدریس در دانشگاه قبول نکرد بلکه حق خود را به دانشجویان بى‏بضاعت اهدا نمود» و همچنین در هتلى که براى اقامت ایشان اختصاص داده بودند اقامت ننمود.

[15]- استاد محمد مجذوب: «علماء و مفکرون عرفتهم» 1/143.

[16]- نامه مورخ 27 ذى قعده 1373 هـ.

[17]- ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 7، ص 248، دار احیاء التراث العربى، چاپ اول، 1417 هـ. ق.

[18]- همین راحت‏طلبى موجب شده است که برخى از برادران، ترجمه‏ى کتاب حاضر را مورد دستبرد قرار دهند.(مترجم).

[19]- سید از شخصیت‏هاى ممتاز عصر خویش بود که در فرهنگ‏هاى قدیم و جدید صاحب نظر بود و هر دو را در کنار هم قرار داده بود و افزون بر آن از رسوخ دینى و سعه‏ى صدر و دوراندیشى برخوردار بود. او که از دودمان حسنى علوى بود به شدت پایبند عقیده‏ى اهل سنت و جماعت و روش سلف صالح بود و به مدت 30 سال مدیریت سازمان ندوة العلماء را بر عهده داشت و به پیشرفت‏هاى چشمگیرى نایل آمد. وى در 24 ذیعقده‏ى 1380 هـ . ق./ 7 مایو سال 1961 م. چشم از جهان فرو بست.

ایشان پدر فقید دعوت اسلامى و نویسنده‏ى تواناى اسلامى، سید محمد حسنى (1399 هـ. ق. / 1979 م. و سردبیر مجله‏ى «البعث الإسلامى» ارگان ندوة العلماء بود.

[20]- والدم علامه سید عبدالحى حسنى، مورخ بزرگ هند بود و آثار برجسته‏اى در مورد تاریخ و فرهنگ و تمدن هند و شرح حال نامداران آن سامان دارد که مى‏توان از جمله‏ى آن‌ها کتاب «نزهة الخواطر وبهجة المسامع» در هشت جلد قطور و «الثقافة الإسلامیة فى الهند» و «الهند فى العهد الإسلامى» و دیگر آثار عربى و اردو را نام برد. ایشان در 16 جمادى الآخر سال 1341 هـ . ق. درگذشت.

[21]- یکى از کتاب‏هایى که در مورد سیره‏ى علىس نگاشته شده است، کتاب «عبقریة الإمام» اثر استاد عباس محمود عقاد است؛ اما این کتاب، تحلیلى عقلى و روان‏شناختى و بحثى تطبیقى است؛ نه سیره‏ى مفصل امام بزرگ. مؤلّف در نگارش کتاب حاضر از این کتاب بهره جسته که با قید مشخصات نقل شده است.

[22]- استان مرکزى.

[23]- مؤلّف معمولاً در ماه رمضان کارهاى علمى و تألیفى خود را متوقف مى‏کرد و با تمام وجود به تقویت بُعد روحى مى‏پرداخت و بدین گونه ره توشه‏اى براى بقیه‏ى ماه‏هاى سال بر مى‏گرفت. (مترجم)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...