امام سید ابوالحسن على حسنى ندوى:
* دانشمند و دعوتگر بزرگ اسلامى
* نویسندهى بیش از پنجصد کتاب، رساله و مقاله
* عضو دایم و معاون رئیس هیأت مؤسسان «رابطة العالم الإسلامى» ـ مکهی معظمه
* عضو شوراى عالى دانشگاه اسلامى ـ مدینه منوره
* عضو کنفرانس اسلامى ـ قدس
* عضو کمیتهى اجرایى کنفرانس اسلامى ـ بیروت
* مدیر کل مجمع علمى اسلامى «ندوة العلماء» لکنو ـ هند
* سرپرست دارالعلوم ندوة العلماء لکنو ـ هند
* رییس مجلس تحقیقات و نشریات اسلام، لکنو ـ هند
* مسئول مرکز تحقیقات و مطالعات اسلامى دانشگاه آکسفورد ـ انگلستان
* عضو شوراى سیاستگذارى مرکز پژوهشهاى اسلامى- ژنو
* رییس بنیاد جهانى پژوهشهاى اسلامى، قاهرهـ مصر
* عضو شوراى عالى امور دینى وزارت اوقاف، قاهره ـ مصر
* عضو مجمع علمى و آکادمى عربى، دمشق ـ سوریه
* عضو شوراى دار العلوم دیوبند ـ هند
* عضو شوراى اجرایى «دار المصنفین» اعظم گره ـ هند
* عضو دائرة المعارف عثمانى در حیدرآباد ـ هند
* استاد (میهمان یا دعوتى سابق) دانشگاههاى مدینهى منوره و دمشق
* مدیر و مؤسس نهضت پیام انسانیت ـ هند
* عضو مجمع فقهى ـ حجاز
* عضو مؤسسهى علمى و تحقیقى «آلالبیت» ـ شرق اردن
* عضو شوراى عالى مساجد ـ حجاز
* عضو شوراى فقه اسلامى ـ حجاز
* عضو اصلى فدراسیون دانشگاههاى اسلامى ـ حجاز
* رییس انجمن جهانى ادبیات اسلامى ـ خاورمیانه
* عضو فرهنگستان زبان عرب ـ دمشق
* عضو فرهنگستان زبان عرب ـ قاهره
* عضو فرهنگستان زبان عرب ـ اردن
* مؤسس و رییس بنیاد جهانى ادبیات اسلامى ـ ریاض
* رییس سازمان دفاع از هویت اسلامى مسلمانانِ هند
* عضو شوراى عالى دانشگاه بینالمللى اسلام آباد ـ پاکستان
* مؤسس جمعیت تبشیر و جذب هندوها و غیر مسلمین به اسلام
* رییس سازمان آموزش دینى ولایت اتراپرادیش ـ هند
* عضو هیأت مؤسسان شوراى عالى جهانى دعوت اسلامى ـ قاهره
مختصرى از شرح احوال و آثار امام ندوى
این یک حقیقت انکارناپذیر است که نمىتوان شایستگىهاى معنوى یک فرد را آن گونه که هست بر صفحهى کاغذ به تصویر کشید؛ زیرا صفات باطنى و حالات روانى و ... از خصوصیاتى هستند که قلم از وصف آنها عاجز است؛ شاعر به حق گفته است آنجا که مىگوید:
گرمصوّرصورتآندلستانخواهد
کشید |
|
حیرتىدارمکهنازشراچهسانخواهدکشید |
با وجود این؛ و با اعتراف به اینکه این مجموعه، قطرهاى از دریاى خصوصیات اخلاقى و علمى و نبوغ فکرى امام ندوى است؛ باز هم به گفتهى شاعر که مىگوید:
آب دریا
را اگر نتوان کشید |
|
هم به قدر
تشنگى باید چشید |
این مجموعه را به خوانندگان تقدیم مىکنیم:
امام سیدابوالحسن على حسنى ندوىـ نوّراللّه مرقده ـ در روز ششم ماه محرم سال 1333 هجرى قمرى برابر با 1914 میلادى در دهکدهی «تکیه»؛ واقع در هفتاد کیلومترى لکنو دیده به جهان گشود و در یک خانوادهى مذهبى و دانشدوست و شهیدپرور پرورش یافت؛ خانوادهاى که مجاهدان و مصلحانى چون امام سید احمد شهید؛ در دامان خویش پرورده است.
امام ندوى، منتسب به خاندان نبوّت است و سلسلهى نسب وى به حسن بن على ابن ابىطالبس مىرسد. پدرش سید عبدالحى بن فخر الدین از دانشمندان بلند پایه و اطباى حاذق و نویسندگان چیره دست زمان خود بوده است و به زبان عربى و فارسى تألیفات گوناگونى دارد که از آن جمله کتاب «نزهة الخواطر» در هشت جلد، «الهند في العهد الإسلامى»، «الثقافة الإسلامية في الهند»، «تاریخ گجرات»، «گلرعنا» و ... را مىتوان نام برد. امام نُه ساله بود که سایهى پدر مهربان را در سال 1341 هـ. ق. / 1923 م. از دست داد. مادرش خیرالنساء نیز از زنان نویسنده بود که از آثار او رسالهى «الدعاء والقدر» را مىتوان نام برد.
امام ندوى/ در خانوادهاى پرورش یافت که تمام افراد آن، اهل علم و مطالعه و اهل قلم بودند؛ و هر کتاب جدیدى که به دست آنان مىرسید مطالعهى آن را بر خود لازم مىدانستند. استاد از لطایف زمان کودکى خود این لطیفه را در شرح خاطرات خویش بیان نموده است که روزى در سنین 5 ـ 6 سالگى پولى به دستش رسید، تصمیم گرفت با آن پول کتاب بخرد، اما تا آن زمان نمىدانست که تنها جاى خرید کتاب، کتابفروشى است و هر کالایى جاى مخصوصى دارد؛ بنابراین، پول را گرفته به داروخانهى مجاور رفت و کتاب خواست. صاحب داروخانه به فکر اینکه او از فرزندان اشراف و اعیان شهر است، کتابچهاى را که فهرست داروها به زبان اردو در آن درج بود به سید داد و پولش را مسترد نمود. وى کتابچه را برداشت و به منزل برگشت؛ و از اینکه به کتابى دسترسى یافته است بسیار خوشحال بود.
بر اثر همین ذوق مطالعه بود که سید در سنین 12 ـ13 سالگى، زبان عربى، انگلیسى و زبان فارسى را به خوبى مىدانست و هنگامى که در سال 1926 م. کنفرانس ندوة العلماء با شرکت علماى بزرگ برگزار گردید، به زبان عربى سخنرانى کرد.
تحصیلات ابتدایى را در زادگاه خویش «لکنو» آغاز نمود و پس از اتمام مبادى زبان اردو، به فراگیرى زبان فارسى پرداخت. پدرش براى آموزش زبان فارسى و خوش نویسى، یک معلم خصوصى و با تجربه براى وى انتخاب کرد. سید، دروس عربى را نزد استادانى چون شیخ خلیل بن محمد یمنى و علامه تقىالدین هلالى مراکشى فراگرفت و پس از اتمام دورهى ابتدایى و متوسطه در سال 1927 م. در سن چهارده سالگى وارد دانشگاه دولتى لکنو شد و در رشتهى ادبیات عرب به تحصیل پرداخت، و زبان انگلیسى را همزمان با آموزش عربى آموخت و موفق به دریافت گواهینامه و مدال طلا از این دانشگاه شد و پس از تخصص در رشتهى ادبیات عرب به رشتههاى تخصصى زبان انگلیسى پرداخت، ولى مادرش که بعد از فوت پدر، مربى او بود، او را از ادامهى تحصیل در این رشته بازداشت و به فراگیرى علوم اسلامى توصیه نمود؛ بنابراین زبان انگلیسى را از معلمان خصوصى مانند خلیل الدین هنسوى، و در راى بریلى از سید احمد سعید و در دارالعلوم ندوه از محمد سمیع صدیقى و در دانشگاه لکنو از استاد محمد فاروقى فراگرفت.
ایشان درس حدیث را نزد علامه حیدر حسن خان، استاد حدیث دارالعلوم ندوة العلماء در سال 1929 م. آغاز کرد و سپس در سال 1930 م. براى ادامهى تحصیلات عالى خود عازم لاهور شد و زانوى تلمّذ و شاگردى را پیش مصلح بزرگ و دانشمند معروف، مولانا احمد على لاهورى خم کرد و از آنجا گواهینامهى عالى علمى دریافت نمود. همچنین در دارالعلوم دیوبند از محضر علامه حسین احمد مدنى کسب فیض کرد([1]).
امام در سال 1934 م. در سن 20 سالگى، در دانشگاه ندوة العلماء لکنو به تدریس پرداخت. اوّلین سال که در جلسهى درس حضور یافت، شاگردان کلاس او از نظر سن از ایشان بزرگتر یا با او همسال بودند. امام به مدت ده سال، مجلس درس را زینت بخشید و در این مدت با رهبران و مصلحان عصر خود همچون: شیخ الحدیث مولانا محمد زکریا، مولانا محمد الیاس، شیخ عبدالقادر راى پورى و مولانا انور شاه کشمیرى، آشنا شد و از محضر آنان کسب فیض نمود؛ و بر اثر ارتباط با این دانشمندان، به ویژه مولانا محمد الیاس، نقطهى عطفى در زندگى او پدید آمد. سرانجام در سال 1939 م. از کار تدریس به طور موقت کنارهگیرى کرد و براى احیاى امر به معروف و نهى از منکر، تمام وقت خود را وقف دعوت و تبلیغ در راه دین نمود و در این راه زحمات طاقتفرسایى را متحمّل شد. ایشان براى انجام این منظور، در رأس هیأتهاى تبلیغى به کشورهاى عربى مسافرت کرد و از ضعف و انحطاط مسلمانان به شدت رنج مىبرد. وى پیش از این، با علامه اقبال لاهورى نیز ملاقاتهایى داشته و قسمتى از سرودههاى او را به عربى ترجمه کرده بود.
سید پس از پشت سر گذاشتن این دورهى مقطعى، بار دیگر به تدریس و نشر معارف اسلامى پرداخت و از سال 1943 م. تا سال 1951 م. در «سازمان تبلیغات اسلامى» لکنو به تدریس قرآن و حدیث مشغول شد. در سال 1955م. از سوى دانشگاه دمشق (الجامعة السورية) براى همکارى و تدریس فراخوانده شد و به سمت استاد مهمان مسؤولیت تدریس در این دانشگاه را پذیرفت. همچنین در سال 1962 م. از سوى شاه سعود براى تدریس در دانشگاه اسلامى مدینهى منوّره دعوت شد، اما سید، تدریس همیشگى و کرسى دایمى استادى را نپذیرفت، بنابراین در سال 1382 هـ. ق./1963 م. به سمت استاد مهمان در آن دانشگاه به تدریس مشغول شد.
امام ندوى/ به هنگام تدریس احساس نمود که محتواى برنامهى درسى حوزههاى علمیه براى طلاّب علوم دینى عصر حاضر کافى نیست، لذا در صدد برآمد تا کتابهایى را تألیف کند که در برنامهى درسى به جاى کتابهاى قدیم مورد استفاده قرار گیرند. ایشان به منظور بارور گردانیدن رشتهى ادبیات عرب به تألیف کتابهایى چون؛ «قصص النبیین» در پنج جلد، «مختارات من أدب العرب»، «القراءة الراشدة» در سه جلد و ... مبادرت ورزید. به همین منظور در نوزدهم آوریل سال 1981 م. به برگزارى یک کنفرانس بینالمللى تحت عنوان «الندوة العالمية للأدب الإسلامى» اقدام نمود و از ادیبان بزرگ عرب دعوت به عمل آورد و کتابهاى فوق را به آنان عرضه نمود که از جانب آنها مورد تأیید قرار گرفت و از آن پس جزو برنامهى درسى حوزههاى علمیه و دانشگاههاى جهان اسلام قرار گرفتند. همچنین پیش از این، در سال 1938 م. بنا به پیشنهاد دانشگاه علیگره هند، کتاب «اسلامیات» را که مشتمل بر عقاید، احکام، سیرهى نبوى و تاریخ اسلام است، براى کلاس (بى ـ اى) تألیف کرد و در ردیف کتابهاى درسى آن دانشگاه قرار گرفت.
ایجاد تحوّل در شیوهى نگارش تاریخ
امام ندوى/ بعد از مطالعه و تحقیق در تاریخ اسلام به این نتیجه رسید که باید در سبک تاریخ نگارى تحوّلى به وجود آید؛ زیرا اکثر مورّخان به شرح حال فرمانروایان و فتوحات آنان بسنده کردهاند و از درج فعّالیتهاى اصلاحى و خدمات اجتماعى طفره رفتهاند؛ بنابراین کتاب تاریخ دعوت و اصلاح را در پنج جلد نوشت و زندگى نامهى خود را که زندگى یک دعوتگر مصلح و یک مورخ چیره دست است و براى خواننده، سرشار از تجربیات و دانستنىها است، در شش جلد نگاشت و کتابهاى دیگرى در مورد زندگىنامهى بسیارى از مصلحان و مجتهدان نامدار اسلامى که در تجدید و احیاى دین اسلام سهم به سزایى داشتهاند، به رشتهى تحریر درآورد.
از آنجا که مطبوعات، نقش مؤثرى در بیدارى ملتها دارند، علامه سید ندوى از فعالیت در این زمینه نیز غافل نماند. ایشان نخستین فعالیت مطبوعاتى خود را در سال 1927 م. در سن 13 سالگى از راه نوشتن مقاله در مجلهى اردو زبان «زمیندار» آغاز کرد و نخستین اثر او به زبان عربى مقالهاى بود که در سال 1346 هـ. ق./1930 م. توسط علامه رشید رضا در مجلهى «المنار» مصر منتشر شد. این مقاله بعدها در سال 1350 هـ. ق. به صورت رسالهى جداگانهاى تحت عنوان «ترجمة الامام السید احمد بن عرفان الشهید» در مصر انتشار یافت. در آن هنگام سن او از شانزده سال متجاوز نبود([2]).
سپس هنگامى که در سال 1351 هـ. ق./1932 م. انتشار مجلهى «الضیاء» ارگان دارالعلوم ندوة العلماء، آغاز شد، علامه ندوى از مقاله نویسان بارز آن قرار گرفت. در سال 1948 م. از سوى انجمن تعلیمات اسلام به انتشار نشریهاى به نام «تعمیر» اقدام نمود و در سال 1963 م. نشریهى «نداى ملت» به سرپرستى ایشان از لکنو منتشر شد. همچنین سرپرستى نشریههاى عربى ارگان ندوه از جمله «البعث الإسلامى» و «الرائد» و نیز مجلهى اردو زبان «تعمیر حیات» را به عهده داشت.
امام ندوى در سال 1959م، مدیریت مجلهى «المسلمون» دمشق را پذیرفت. در سال 1995 م. «آکادمى تحقیقات و نشریات اسلام» را جهت چاپ و نشر کتب اسلامى بنیان نهاد. در سال 1962 م. با همکارى مولانا محمد منظور نعمانى/، هفته نامهى «نداى ملت» را پایهگذارى کرد. در سال 1944 م. به تألیف سلسله کتابهایى در مورد روش دعوت و تربیت اسلامى اقدام نمود که بیشتر آنها به زبانهاى زندهى جهان ترجمه شده است.
امام ندوى آثار و تألیفات بسیارى دارند که تعداد آنها به بیش از سیصد کتاب و رساله مىرسد و آوردن عنوان تمامى آنها از گنجایش این مختصر خارج است.
برخى از آثار امام ندوى که به فارسى ترجمه شده است به شرح زیر است:
1. تاریخ دعوت و اصلاح، در پنج جلد؛
2. حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمانان؛
3. نبرد ایدئولوژیک یا ارزیابى تمدن غرب؛
4. آیین زندگى؛
5. تفسیر سیاسى اسلام؛
6. قصههاى پیامبران در 5 جلد؛
7. یقین بندگان خدا؛
8. شگفتىهایى از ادب و حکمت دعوت؛
9. بازگشت به اسلام؛
10. نسل جوان را دریابید؛
11. گامى به سوى بیدارى اسلامى؛
12. نگرشى نوین بر تزکیه واحسان یا تصوف و عرفان؛
13. امام سید احمد شهید در آئینهى تاریخ؛
14. تاریخچهى دعوت اسلامى در هند و ادوار آن؛
15. آنگاه که نسیم ایمان وزید؛
16. تجلّى حقیقت ایمان؛
17. اصول و مبادى فهم قرآن؛
18. قادیانیت؛
19. سخنانى چند به برادران ایرانى؛
20. مولانا محمد الیاس و نهضت دعوت و تبلیغ؛
21. نبى رحمت؛
22. شگفتىهاى اندیشهى اقبال؛
23. آخرین پیام سیرهى نبوى به مردم قرن بیستم؛
24. خود را دریابید؛
25. المرتضى؛
26. سیرهى محمدى در آینهى دعا و نیایش؛
27. کاروان مدینه؛
28. دژهاى اسلام؛
29. نبى خاتم و دین کامل.
امام ندوى قدسسره به کار تدریس و تألیف اکتفا نمىکرد و نسبت به حوادث جهان بىاعتنا نبود، او معتقد بود: در زمان حاضر که عرصهى فعالیت حکومتها بسیار گسترده شده و دولتمردان در همهى امور، حتى در امور دینى و قانونگذارى اسلامى نیر دخالت مىکنند، لازم است که علما در سیاست سهیم باشند و آنان که دین را از سیاست جدا مىدانند در حقیقت مسلمانان را به خودکشى ملّى و اجتماعى فرا مىخوانند.
از اینجاست که وى جهت احقاق حقوق مسلمانان هند همواره با دولتمردان آن سامان، مکاتبات و ملاقاتهاى متعددى داشته است و به همین منظور دست به تشکیل سازمانها و جنبشهاى ملّى، اسلامى زد. امام ندوى در سال 1945 م. جنبش پیام انسانیت را بنیان نهاد. در سال 1937 م. جهت حفظ اصالت و ویژگىهاى مسلمانان هند، و دفاع از احوال شخصیهى آنان با همکارى وى، انجمن حمایت از نظام خانوادگى در اسلام به ریاست مولانا قارى محمد طیب، مدیر دارالعلوم دیوبند تأسیس شد و پس از درگذشت ایشان در سال 1938 م. استاد ندوى به ریاست انجمن مذکور برگزیده شد. ایشان همچنین به منظور به وجود آوردن اعتماد به نفس و پر کردن خلاء رهبرى اخلاقى در جامعهى هند در سال 1964 م. به تشکیل شورایى اسلامى تحت عنوان «مجلس الاستشارى الإسلامى» اقدام نمود.
امام سید ابوالحسن ندوى، بعد از سال 1960 م. که جمال عبدالناصر فریاد ناسیونالیسم عربى را در مصر بلند کرد و مردم، او را به لقب رهبر قومیت عربى یاد مىنمودند و جمله «لا إله إلا اللّه ناصر حبیب اللّه» ورد زبان مردم عادى شده بود؛ و حکومت مصر در جنگ سال 1967 م. در مقابل صهیونیستها شکست خورد و موجب تشکیل رژیم اسرائیل گشت، آشکارا در برابر این فتنهى عظیم به موضعگیرى پرداخت و از ناصر و کسانى که موجبات شرمندگى مسلمانان را فراهم آورده بودند به شدت انتقاد کرد و با درج مقالات در مجلهها و روزنامههاى مختلف و نشر کتاب و ایراد سخنرانى در کنفرانسها و انجام مصاحبه با رادیو و تلویزیون و روزنامهنگاران، پرده از حقیقت برداشت و ناصر را مقصر اصلى شکست اعراب در مقابل صهیونیستها معرفى نمود.
جمال عبدالناصر در مقابل انتقادهاى امام ندوى واکنش نشان داد و بر اثر فشارهاى وى به دولت هند، امام از سوى سفارت این کشور احضار شد و مورد استیضاح قرار گرفت و گذرنامهى وى براى مدتى ضبط گردید و ممنوع الخروج شد.
ارتباط با مولانا محمد الیاس و جنبش دعوت و تبلیغ
نخستین ملاقات امام ندوى با مولانا الیاس؛ بنیانگذار جنبش تبلیغ، در اوایل سال 1940 م. هنگامى که مولانا همراه با هیأتى به منظور آگاهى از مراکز دینى و فعالیتهاى گوناگون مذهبى و آشنایى با جنبشهاى اسلامى هند، به آن کشور مسافرت نمود، صورت گرفت. امام با اولین دیدار، به شدت تحت تأثیر خصوصیات بارز اخلاقى و معنوىِ شیخ محمد الیاس قرار گرفت و چنان شیفتهى شخصیت ممتاز وى گردید که هنگام مراجعت از نزد شیخ، با زبان حال، این مصرع از شعر شاعر را تکرار مىکرد:
دیرینه سال پیرى بُردش به یک نگاهى
این دیدار، نقطهى عطفى در زندگى امام ندوى پدید آورد؛ به گونهاى که از آن پس، تلاش طاقتفرسایى را در راه دعوت و تبلیغ و ارشاد مردم آغاز کرد و سرانجام در سال 1945م. از مسؤولیت تدریس کنارهگیرى نموده و همراه با هیأتهاى تبلیغى به داخل و خارج از کشور عزیمت نمود؛ چنان که در سال 1366 هـ. ق. /1947 م. به مدت شش ماه در سرزمین حجاز به قصد دعوت و ارشاد مردم اقامت گزید و با قشرهاى مختلف مردم تماس برقرار نمود.
جهانگردى و ارتباط با دنیاى اسلام
امامندوى، پیوسته در کنفرانسها و سمینارهاى علمىو تحقیقى کشورهاى اسلامى و ممالک غربى شرکت مىکرد و به منظور رساندن پیام اسلام به دورترین نقاط دنیا، به اکثر کشورهاى گیتى مسافرت مىنمود و در بسیارى از نهضتهاى مردمى و جنبشها و ارگانهاى دینى نقش فعالى داشته و در شکلگیرى، تداوم و ادامهى حرکت آنان سهیم بود.
امام ندوى آرزو داشت که جهان اسلام رهبرى دنیا را به عهده گیرد و از پیروى کورکورانه و تقلید از بیگانگان اجتناب ورزد. به ویژه به سرزمین حجاز و جزیرة العرب توجه خاصّى مبذول مىداشت و همواره با سران عرب در تماس بود و با نامه و ملاقاتهاى متعدد، آنان را به اجراى نظام و احکام اسلامى در سرزمینهاى خود سفارش مىکرد.
آغاز این ملاقاتها با امیر سعود بن عبدالعزیز و سپس با ملک فیصل، ملک خالد و ملک فهد بوده است، و نیز در کنفرانسهاى «رابطة العالم الإسلامى» (مکه) و دانشگاه اسلامى مدینه و کنفرانس «الدعوة و الدعاة» و گردهمایىهاى بین المللى «مؤتمرالتعلیم» (که سـید افتخار عضویت همه را داشت)، اندیشهى رهبرى جهان اسـلام را مطرح نموده است.
امام ندوى در سال 1947 م. سفر شش ماههى دیگرى را به منظور دعوت و تبلیغ در سرزمین حجاز به آن دیار آغاز نمود و براى بار سوم نیز در سال 1950 م. به آن سرزمین سفر کرد. در این سفر سلسله گفتارهایى را تحت عنوان «بين العالم وجزيرة العرب» در رادیو سعودى ایراد نمود و از آن پس نیز بارها با هدف نشر فرهنگ اسلامى به آن دیار مسافرت کرد.
امام ندوى/ در سال 1951 م. به کشور مصر و سرزمینهاى سودان، سوریه، بیت المقدس، اردن و عمان مسافرت کرد و شش ماه در مصر اقامت گزید. وى در این سفر با طلاب حوزههاى علمى، جوانان و تحصیل کردگان دانشگاهى، مستقیما در تماس بود و مقالات متعددى در مجلات کثیرالانتشار عربى زبان، منتشر کرد و در این سفر از فلسطین و بیتالمقدس و مسجد اقصى نیز دیدن کرد.
در سال 1955 م. به شام (سوریه)، لبنان و ترکیه سفر کرد و در رادیو سوریه نیز سخنانى ایراد نمود. همچنین در سال 1961 م. به هنگام مسافرت به کویت، پیامى تحت عنوان «اسمعى يا زهرة الصحراء»، خطاب به ملت و مسؤولان آن کشور از طریق رادیو انتشار داد.
امام در سالهاى 1963 م. و 1964 م. به اروپا و اسپانیا مسافرت نمود و نداى روح بخش اسلام را به گوش مردم اروپا و اسپانیا رسانید.
وى در سال 1973 م. در رأس یک هیأت بلند پایه به منظور آگاهى از اوضاع مسلمانان، به شش کشور خاورمیانه (افغانستان، ایران، لبنان، اردن، سوریه و عراق) سفر خود را آغاز نمود و در سال 1974 م. از سوى «رابطة العالم» و بنا به دعوت حاکم شارجه به دبى، شارجه و ابوظبى مسافرت نمود.
در سال 1976 م. فدراسیون دانشگاههاى اسلامى «رابطة الجامعات الإسلامية»، جلسهى خود را در رباط، پایتخت مراکش برگزار نمود. امام ندوى/ که عضو این فدراسیون بود بنا به دعوت آن و همچنین بنا به دعوت قبلى ملک حسن دوم، پادشاه مراکش، به رباط سفر کرد.
سید در سال 1977 م. از سوى سازمان اسلامى(M.S.A) به آمریکا دعوت شد که در این سفر از تمام ایالتهاى آمریکا دیدن نمود و در پنج دانشگاه معروف آنجا سخنانى ایراد کرد. مجموعهى این سخنرانىها در کتابى به نام «أحادیث صريحة فى أمریکا» جمعآورى شده است.
علامه ندوى در سال 1400 هـ. ق. / 1979 م. بار دیگر به مکهى مکرمه دعوت شد، تا در کنفرانس وزیرانِ کشورهاى اسلامى شرکت جوید. همچنین در همین سال از سوى حکومت قطر براى شرکت در کنفرانس جهانى سیره که استاد، عضو شوراى اجرایى و کمیتهى انتخابى آن بود، به کشور «قطر» دعوت شد و در آن کنفرانس شرکت کرد. سپس در سال 1402 هـ. ق. به منظور شرکت در کنفرانس دیگرى تحت عنوان «ملتقى الفکر الإسلامى» به کشور الجزایر مسافرت نمود. همچنین در سال 1404 هـ. ق. /1984 م. به کشور یمَن سفر کرد و با مقامات دولتى و مذهبى آنجا ملاقات نمود و طى این سفر سخنرانىهایى در دانشگاه صنعا و دانشکدهی خلبانى (= فاکولتهی هوانوردی)، ایراد کرد و از مشکلات جهان اسلام سخن به میان آورد.
امام ندوى در یمَن مورد استقبال گرم قشرهاى مختلف مردم قرار گرفت و سرود استقبالیهاى توسط جوانان به اجرا درآمد که مضمون آن چنین بود: «قدم ابوالحسن بر سر و دیدگان ما باد!» «يا مرحبا بأبى الحسن يمشى على الرؤوس و المقل» و در همین سال در جلسهى ادیبان و محققان و دانشوران در کشور بنگلادش شرکت کرد.
با داشتن مسؤولیتهاى اجتماعى و دینى امام ندوى/ همواره از قبول و احراز پستهاى دولتى اجتناب مىنمود، ولى مسؤولیتهاى مذهبى و اجتماعىِ فراوانى را به عهده داشت که از جمله آنها مىتوان به موارد زیر اشاره نمود:
امام در سال 1957 م. به عضویت مجمع علمى دمشق انتخاب شد. در سال 1962 م. به عضویت شوراى دار العلوم دیوبند برگزیده شد و در همین سال به عضویت شوراى هیأت مؤسسان سازمان جهانى «رابطة العالم الإسلامى» مکه و نایب رئیسى آن و نیز به عضویت شوراى دانشگاه اسلامى مدینهى منوره برگزیده شد. ایشان همچنین ریاست ندوة العلماء و ریاست شوراى اجرایى مرکز تحقیقات اسلامى ژنو را به عهده داشت. در سال 1983 م. براى نخستین بار در دانشگاه آکسفورد، بزرگترین دانشگاه بریتانیا و معروفترین دانشگاه دنیا اقدام به تأسیس مرکز اسلامى نمود و تا آخر عمرش مسؤولیت این مرکز را به عهده داشت. وى همچنین عضو ادارهى علمى و تحقیقى موسسهى «آلالبیت» در شرق اردن بود.
امام ندوى مسؤولیتهاى متعددى در اکناف جهان، در جهت خدمت به اسلام و مسلمانان بر دوش گرفته بود. به گفتهى مولانا عبدالماجد دریابادى: این به جاى خود شاهکار محسوب مىشود که کسى بتواند فهرستى دقیق از مسؤولیتهاى وى را تهیه کند.
قطع نظر از کنفرانسهاى بىشمارى که بعد از وفات امام ندوى در سراسر جهان به منظور تجلیل و بزرگداشت وى برگزار شده است، در زمان حیات پر برکتش نیز بارها از سوى محافل علمى، دینى، سیاسى و اجتماعى از خدمات ارزندهى ایشان تقدیر به عمل آمده است؛ در سال 1951 ـ 1952 م. در ایام حج، کلید دار کعبه دوبار درِ بیتاللّه را گشود و به ایشان اجازهى ورود داد.
همچنین در سال 1417 هـ. ق. نیز کلید دار کعبه، کلید را بر درِ کعبه گذاشت و از امام ندوى خواست تا درب خانهى خدا را بگشاید.
در سال 1980 م. جایزهى جهانى موسوم به جایزهى ملک فیصل که هر ساله از سوى حکومت سعودى به فعالترین دعوتگر و خدمتگزار اسلام اهدا مىشود و از نظر اهمیت در جهان اسلام، مانند جایزهى نوبل در اروپاست، جهتِ تجلیل از خدمات ایشان، به سید اختصاص یافت. ایشان مبلغ این جایزهى مهم را که 200000 ریال سعودى و یک مدال طلا بود، در عرصهى خدمات دینى و فرهنگى مصرف کرد.
در سال 1981 م. از سوى دانشگاه کشمیر به درجهى دکتراى افتخارى در رشتهى ادبیات نایل آمد و همچنین چندین مدرک و دکتراى افتخارى دیگر نیز از دانشگاههاى معروف جهان دریافت کرده است.
در سال 1415 هـ. ق. شیخ عبدالمقصود خوجه ـ از اعیان و اشراف جده ـ مجلس بزرگداشت با شکوهى به تقدیر از علامه ندوی در جده برگزار کرد.
در سال 1966 م. در استانبول (ترکیه) یک کنفرانس ادبى بزرگ به منظور تجلیل و تقدیر از وى برگزار شد.
در سال 1420 هـ. ق./1999 م. جایزهى سلطان برونئى([3]) (حسن بلقیه) به منظور تجلیل از خدمات ایشان در رشتهى تاریخ، توسط مرکز اسلامى دانشگاه آکسفورد (لندن) به وى اعطا شد.
در بیستم رمضان سال 1419 هـ. ق. برابر با هفتم ژانویه سال 1999 م. کمیتهاى از علماى برجستهى جهان، براى تعیین بزرگترین شخصیت اسلامى معاصر، تشکیل شد. این کمیته به اتفاق آراء، امام ندوى را به عنوان بزرگترین شخصیت اسلامى قرن بیستم برگزید و جایزهى بینالمللى موسوم به «جایزهى جهانى قرآن کریم» را که مبلغ یک میلیون درهم بود، به ایشان اعطا کرد. امام ندوى همهى این مبلغ را جهت نشر معارف اسلامى به مدارس دینى و مراکز فرهنگى هند اختصاص داد.
امام ندوى/ به رغم داشتن فضایل انسانى برجسته و دانش فراوان، بسیار متواضع بود. حقجویى و فروتنى، دو صفت بارز ایشان به شمار مىآمد و با آنکه به مدارجِ عالى علمى رسیده بود و در جهان اسلام منصبهاى مهمى را به عهده داشت، هیچ گاه دیده نشده که از دانش و منصبهاى خود با کسى سخن به میان آورد. وى همواره از پوشیدنِ لباسهاى فاخر و از مظاهر فریبندهى دنیا دورى مىجست.
علامه ندوى از دیدگاه علماى معاصر
در طول تاریخ، دانشمندان و شخصیتهاى علمى ـ اجتماعى زیادى زندگى نمودهاند که از سوى علماى غیر معاصر خویش، مورد ستایش قرار گرفتهاند، ولى تعداد آن دسته از علماء که مورد ستایش علماى همعصر خود قرار گرفته باشند، بسیار اندک است؛ زیرا حجاب معاصرت، همواره سدّ آهنینى بوده که بین افراد و معاصرانشان حایل گشته و مانع از بیان صفات پسندیدهى شخصیتها شده است. سخن معروفى است که مىگوید: «معاصرت اصل و ریشهى تنفر و دورى افراد از یکدیگر است»؛ (المعاصرة اصل المنافرة)
اما با این حال دانشمندانى هستند که مورد ستایشِ دانشمندانِ عصر خویش قرار گرفتهاند؛ امام ندوى یکى از آن دانشمندان معدودى است که علماى معاصِر وى لب به ستایش او گشوده و حتى کتابهاى مستقلى در وصف او نگاشتهاند([4]). در اینجا به ذکر چند نمونه از اظهار نظرهایى که در مورد خصوصیات علمى، اجتماعى و سیاسى امام ندوى به رشتهى تحریر درآمده است، اشاره مىشود([5]):
1. دانشمند بزرگ، شیخ محمد بهجة البیطار استاد تفسیر در دانشگاه دمشق و عضو برجستهى «مجمع علمى»:
«هرگز به یاد ندارم که شما را در قلبم یا در جمعى یاد نمایم و از علم فراوان و ادبیات توانا و گفتار شیوا و پرمحتواى شما ذکرى به میان نیاورم. پاک است خدایى که شما را توان نویسندگى به زبان عربى سلیس، که هیچ گونه شائبهى غیر عربى بودن در آن دیده نمىشود، عنایت فرمود و حمد و سپاس براى او که شما را به تألیف کتابهاى بسیار نفیس و ارائهى راه حلهایى که براى این امت سودمندتر و برتر است اختصاص داده است».
2. دانشمند مبارز شیخ محمد محمود صواف رئیس جمعیت «الأخوة الإسلامية» در عراق:
«برادر بزرگوار و محترم، علامه سید ابوالحسن على حسنى ندوى! بسیار مشتاق هستم که نزد شما باشم و از چشمههاى فیوض و علوم و معارفى که خدا به شما ارزانى بخشیده، بهرهمند گردم ... .
گردانندگان مجلهى «الإخوة» و همچنین جوانان، بىصبرانه منتظر راهنمایىها و شنیدن طنین صداى شما در راستاى یارى اسلام و مسلمانان هستند. خداوند به شما توفیق و برکت عطا فرماید و براى پیشبرد دعوتِ خویش حفظ تان کند ...».
3. شیخ محمد سرورالصبان نویسنده، شاعر و دبیرکل سازمان «رابطة العالم الإسلامى»:
«حضرت استاد و دعوتگر بزرگ اسلامى! خداوند شما را در راه اداى رسالتِ بزرگِ انسانى و نشر مبادى اسلام و تحقق بخشیدن به اهداف و نمونههاى عالى آن موفق بگرداند؛ و مجاهدان راه خود و پویندگان راه سعادت بشر، امثال شما را زیاد بگرداند! دیدار شما از این دیار مقدس، آثار خوبى در قلوب مسلمانان به جاى گذاشت و من امیدوارم در آینده دیدارهاى بیشترى داشته باشید».
4. مجاهد نستوه استاد سعید رمضان مدیر مجلهى معروف «المسلمون»:
«استاد گرانمایه! شما همواره در قلب من جاى دارید، از خداوند مىخواهم مرا از زمرهى کسانى قرار بدهد که به خاطر خدا با تو محبت دارند. از او مىخواهم در روزى که سایهاى جز سایهى عرش خداوندى وجود ندارد. مرا در گروه محبان شما قرار بدهد».
5. دکتر احمد شرباصى استاد دانشگاه ازهر:
«ابوالحسن ندوى دانشمندى مؤمن و دعوتگرى مخلص است که در میدان حفظ توحید و سنت و دورى از بدعت و دعوت به سوى خداوند و جهاد در راه او از دیگران ممتاز است. استاد هرگز در برابر مظاهر فریبندهى دنیا سر فرود نیاورده است. ساده زیستن و قناعت را پیشه نموده و از تکلّف و مجامله دورى گزیده است. به ثروت و مقام این دنیا ارزشى قایل نیست. مقاومت و پایدارى او در عرصهى پیکار در راه عقیده ضربالمثل قرار گرفته است و اخلاص عمیق وى رمز پیروزى او در میدانهایى است که دیگران شکست مىخورند».
6. نویسندهى بزرگِ اسلامى مصر، استاد انور جندى:
«علامه ابوالحسن ندوى یکى از بزرگترین ثمرههاى ندوة العلماء و از برجستهترین شخصیتهاى آن در این عصر است. سالهاى متمادى است که ایشان در زمینههاى مختلفِ اندیشه و جهانبینىِ اسلامى و حل مشکلات و رفع شبهاتِ آن تلاش مىکند. او همواره به زبان عربىِ فصیح حقایق را بر فراز منبرهاى مکه، مدینه، قاهره، دمشق، لبنان و بغداد طى سفرهایى که به منظور دعوت در راه خدا انجـام داده، اعلام نمـوده است».
ایشان سمتهاى مهمى را در جهان اسلام احراز کرده است. کتابهاى او که در زمینههاى مختلف نوشته است، بین جوانانِ مسلمان، به ویژه مردم عرب زبان، پخش شده و خوانندگان زیادى دارند. از روزى که جهان اسلام با نام او آشنا شد، تا واپسین روزهاى زندگى هر کجا سفر مىکرد و در هر کشور عربى اسلامى که گام مىنهاد، کلمهى حق را صراحتا اعلام مىداشت. نمونههایى از این حقگویىها در مقالات و سخنانى تحت عناوین زیر مشاهده مىشود: «بشنو اى مصر»، «بشنو اى ایران»، «بشنو اى سوریه»، «بشنو اى گل صحراء (کویت)»، «اى عرب، صراحتا از من بشنوید»!([6])
7. ادیب بزرگ عرب، شیخ على طنطاوى:([7])
«سید ابوالحسن ندوى از بزرگترین دعوتگران و گرامىترین دوستان و معروفترین نویسندگان عصر حاضر است.
او را بارها از نزدیک، در مکه، مدینه، دمشق و هند ملاقات کردهام. ایشان را در هر حال پایدار و استوار بر حق یافتم. او براى خدا عمل مىکند، متواضع و زاهد است، زهد واقعى؛ نه زهد جاهلانى که پشت دیوار زندگى، به سر مىبرند و نمىدانند که دنیا چیست و نمىفهمند که در جهان چه مىگذرد، بلکه زهدِ عالمى که به دنیا و اهل آن آگاهى دارد و شرق و غرب جهان را دیده است».
8. استاد شهید، سید قطب نویسندهى بزرگ مصرى:
«نویسندهى این کتاب (قصص النبیین) «سید ابوالحسن الندوى» را مىشناسم، با شخصیت و قلم او آشنا هستم، گواهى مىدهم که قلب تپندهى او قلب یک مؤمن و عقل و تفکر وى تفکر یک مسلمان کامل است. او همواره با اسلام زندگى مىکند و زندگى خود را وقف خدمت به آن نموده است و از بینش صحیح اسلامى و شناختِ کامل اسلام برخوردار است.
این یک گواهى است که من به خاطر خدا اداى شهادت مىنمایم. من کتابهاى بسیارى را که براى کودکان و نوجوانان نوشته شده مطالعه کردهام و خودم نیز در تهیه و تألیف مجموعهاى از داستانهاى دینىِ نشأت گرفته از قرآن، در مصر شرکت داشتهام؛ اما به حق، گواهى مىدهم که کار سید ابوالحسن بسیار کاملتر و برتر از همه است»([8]).
9. دانشمند معروف، دکتر محمد یوسف موسى استاد دانشگاه ازهر:
«خدا گواه است که من در میان کتابهایى که در گذشتهى دور و نزدیک خواندهام، کتابى به یاد ندارم که در سطح این کتاب، (ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین) حقایق ارزشمندى را در بر داشته باشد و دردها و درمانها را براى ما بازگو کند. نویسندهاى را نیز سراغ ندارم که همانند مؤلف این کتاب، با روح اسلام آشنا باشد و به آن جذب شود و در تبلیغ آن از چنین اخلاصى برخوردار باشد و همهى تلاشهاى خود را در این راه به کار اندازد»([9]).
10. دانشمند و نویسندهى معروف، استاد و رئیس دانشکدهی شریعت اسلامى دانشگاه قطر، علامه دکتر یوسف قرضاوى:
«استاد محترم و دعوتگر بزرگ اسلامى سیدابوالحسن ندوى!
بنده و همهى کسانى که شما را مىشناسند، به فضایلى که خداوند به شما ارزانى بخشیده، اعتراف داریم؛ این فضایل که از ویژگىهاى وارثان انبیا و جانشینان پیامبران و احیاگران دین هستند، به شکل اندیشهى شفاف، نطق حیاتبخش، شوق دعوت، درستى کردار و رفتار، اعتدال و توازن، در وجود شما متجلى است و در مجامع اسلامى به این صفات شاخص معروف هستید، به همین دلیل سخن شما مؤثر و خوانندگان کتابهاى شما بىشمارند و شخصیت شما مورد قبول همگان است، تا جایى که تمام گروههاى اسلامى، به رغم اختلاف مذهب و طرز تفکر، در ستایش شما متفق القول هستند؛ حتى آنان که با شما اختلاف نظر دارند، نیز چارهاى جز قدردانى و ستایش و اعتراف به فضل و برترى شما ندارند و این از بزرگترین موهبتهاى خداوندى است»([10]). «شیخ طبعا در نحوهى تفکر و رفتار و به طور کلى در همهى مراحل زندگىاش مردى میانهرو و معتدل است. ایشان، قدیم و جدید، میراث گذشته و عصر حاضر، روش سلف و تصوف، نرمى ابریشم و صلابت فولاد را یکجا جمع کرده است. و آرزو دارد که نسل بیدارى اسلامى این گونه باشد».
«روش امام ندوى/ سازندگى بود، نه ویرانگرى، پیوند بین مسلمانان بود، نه پراکندگى و جداسازى. ایشان از دامن زدن به اختلاف بین مسلمانان پرهیز مىکرد و قضایاى بحرانى و پیچیده را با خِردورزى و منطق حکیمانه حل مىکرد و در این زمینه به موفقیتى دست یافته بود که براى کسان دیگر کمتر اتفاق مىافتد.
عوامل پیروزى ایشان عبارتند از: بخشندگى و بزرگوارى، سعهى صدر و اخلاق شیرین و توانایى حل مشکلات، با روشى آسان و اسلوب حکیمانه»([11]).
11. شیخ عبدالعزیز بن عبداللّه بن باز مفتىِ بزرگ عربستان و رئیس مراکز تحقیقات علمى، افتاء، دعوت و ارشاد سرزمین حجاز:
«واقعیت این است که من معتقدم، هر چند در بیان وصف شما قلم فرسایى کنم، باز هم وظیفهى خود را در حق شما ادا نکردهام، لیکن آنچه مىگویم از باب اعتماد، برادرى و دورى از تکلف است ...».
12. شیخ عبدالفتاح ابوغده محدث بزرگ و استاد دانشگاه امام محمد بن سعود ریاض:
«ستایش خدایى را که شما را از میان امت اسلامى برگزید و به نعمتهاى فراوان مفتخر گردانید و در وجود شما صفحات درخشانى از تاریخ علمى جاودان اسلام و نمونهى بارزى از علماى ربانىِ گذشته را مجسم ساخت.
شما در هر موضوعى که قلمفرسایى کنید، قلم شما شفا مىبخشد و بذر عشق به نکویى و فضایل و عشق به دین و مذهب را در قلبها مىکارد.
به هر حال من از وصف شما عاجز و قلمم ناتوان است».
13. شیخ محمّد غزالى نویسندهى معروف معاصر و استاد دانشگاه ام القراى مکه:
«خداوند در جهاد و تلاشهاى شما برکت نهد و بر ثمره و نتیجهى آن بیفزاید و آن را وسیلهى نور و روشنى روز قیامت بگرداند، بیش از ربع قرن از آخرین دیدار ما مىگذرد و شما همواره در خاور میانه به سیاحت مىپردازید و از احوالِ فرزندانِ اسلام در آن مناطق مطلع مىشوید. خداوند شما را براى این امت حفظ کند ...».
14. دکتر شیخ احمد کفتارو مفتى کل جمهورى عربى سوریه و رئیس شوراى عالى افتاء و مجمع اسلامى ابىالنور:
«امام سید ابوالحسن حسنى، معروف به ندوى، اندیشمند، دعوتگر، محقق صاحبنظر، نویسندهى چیره دست، عامل به کتاب و سنت و شخصیت برجستهى اسلامى و جهانى است. اسلوب نویسندگى ایشان منحصر به فرد است و ادیبان بزرگ از پدید آوردن چنین آثارى عاجزند».
15. استاد مصطفى سعید الخن رئیس بخش عقاید و ادیان در دانشگاه دمشق:
«در میان علماء کسانى وجود دارند که پیکرهاى از بیم و هیبت، انس و محبت، یقین و معرفت، علم و فضل و خشیت و ربانیت هستند، حقا که امام سید ابوالحسن ندوى یکى از این نوع علماست ...
بنده نمىتوانم با الفاظ و کلمات، صفات والاى روحى و اخلاقى ایشان را بیان کنم؛ زیرا زبان نمىتواند معانى روحى را به گونهاى ترسیم کند که شنوندگان لذت آن را احساس کنند. هر چند میدان کلمات گسترده و گوینده، مهارت داشته باشد.
به عقیدهى بنده این کتاب (ابوالحسن الندوى الامام المفکر الداعية الادیب) تنها گوشهاى از فضایل امام است؛ زیرا شخصیت و فضایل ایشان بسیار والاتر از آن است که در یک جلد کتاب بتوان بیان نمود».
16. مریم جمیله نویسندهى اسلامى:([12])
«یک امتیاز دیگر در کتابهاى شما وجود دارد و آن اینکه بنده نوشتههاى بعضى از نویسندگان پاکستانى را مطالعه کردهام، در مجموع خوبند؛ اما با اسلوب جدلى و لهجهى ضعیف و رکیک و تعابیر فلسفى نوشته شدهاند، ولى نوشتههاى شما از این عیبها کاملاً پاک است و بدون شک این گامى موفقیتآمیز در راه پیروزى واقعى است».
17. استاد احمد محمد طحان دانشمند و نویسندهى معاصر:
«وقتى از سید ابوالحسن ندوى صحبت مىکنم در حقیقت از نویسندهاى اسلامى از طبقهى انگشت شمارى سخن مىگویم که ضمن طرح موضوعى و علمى دقیق مسایل، به تطبیق و بررسى همه جانبه و ارائه راهحلهاى مناسب نیز مىپردازند، علاوه بر آن نوشتههاى ایشان از اسلوب ادبى قوى برخوردار است که بلاغت پیشینیان و آسانى متاخران را جمع کرده است»([13]).
18. دکتر مصطفى سباعى دانشمند مجاهد، سخنور، نویسنده و استاد حقوق دانشگاه دمشق:
«حضرت استاد سید ابوالحسن ندوى ...، شوراى مدیریت دانشگاه دمشق، متمایل است با شما در مورد تدریس در دانشگاه، قراردادى منعقد کند تا دانشجویان، از علم و فهم شما نسبت به اسلام و رسالت آن، بهرهمند شوند، خواهشمند است به بزرگوارى خویش موافقت خود را اعلام فرمایید، نسبت به حقوق و مزایا و هر گونه پیش شرطى مىتوانید ابراز نظر کنید ...»([14])
19. شیخ محمد مجذوب/ نویسنده و استاد دانشگاه اسلامى مدینه منوره:
«شیخ ابوالحسن ندوى که عضو دایم شوراى دانشگاه مدینه منوره بود یک ریال هم از وجوه فراوانى که به او اختصاص مىیافت، قبول نمىکرد و با وجود آنکه بارها در جلسات شورا حضور مىیافت (و هزینههاى سفر را متحمل مىشد) هرگز به حساب دانشگاه در هتلها اقامت نکرد.
همین خاصیت زهد و استغنا است که به ایشان امکان داد تا در عرصهى اصلاح و نقد اجتماعى، در برابر باطل سکوت نکند و سخنش مؤثر واقع شود»([15]).
20. مفتى محمد امین حسینى مبارز و مفتى بزرگ فلسطین و طلایهدار قضیهی قدس:
«حضرت استاد بزرگ سید ابوالحسن ندوى ...
شما در مقام یک مؤمن مخلص، به تشخیص بیمارى و تجویز دارو موفق شدهاید، از عنایت و توجهى که به مسألهی فلسطین در کتاب خویش ابراز داشتهاید، رشک مىبرم، خداوند علماى عامل و مخلص امثال شما را در میان امت بیشتر بگرداند»([16]).
سرانجام، سنت الهى در حق امام سید ابوالحسن ندوى/ نیز تحقق یافت و ایشان پس از عمرى تلاش و مبارزهى خستگىناپذیر در راه گسترش معارف اسلامى و کوشش براى بازگشت مجد و عظمت دیرینهى اسلام، به دیدار یار پر گشود.
وى در 22 رمضان سال 1420 هـ. ق. برابر با 31 دسامبر 1999 م. روز جمعه ساعت 45/11 دقیقه در حال روزه و اعتکاف در سن 87 سالگى دعوت حق را لبیک گفت.
ایشان لحظاتى قبل از وفات، غسل نمود و لباس خود را تعویض کرد و بهتلاوت سورهى یس پرداخت. وقتى که به آیهى:
﴿فَبَشِّرۡهُ بِمَغۡفِرَةٖ وَأَجۡرٖ كَرِيمٍ١١﴾ [يس: 11]. «او را به بخشش و پاداش نیکو مژده بده!» رسید، پیامآور مژدهى الهى را لبیک گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
آرى، ایشان با حالتى به دیدار پروردگارش رفت که در دنیا به استقبال مهمانان گرامى یا به مسافرت مىرفت. به گفتهى ابن یمین:
مصحفبهکفو پا بهره و دیده بهدوست |
|
با پـیکاجـل خـنده زنان بیـرون شـد |
تاریخ وفات امام به حروف ابجد:
«آفتاب علم و معرفت = 1420 هـ. ق.»
«مجد بزم تحقیق و تفکر = 1420 هـ. ق.»
شعر از مجیب احمد گنجوى:
فکرچون
کردم زوال آمد صــــــدا |
|
شو مجیب از سال
هجرى با خـــبر |
بیست و دو
رمضان بود و روز جمعه |
|
شد نهان
خورشید دین چون از نظر |
یک الف
زاید کن و بازش بـــخوان |
|
شیخ
العالم ســید والاگـــــــهـر |
1×1082 337 1420 هـ. ق
روانش شاد و گل اندیشهاش شکوفا باد!
به قلم:
عبدالقادر دهقان
عفا اللّه عنه
الحمد لله وحده والصلاة والسلام على من لا نبي بعده!
کتابى که پیش روى دارید یکى از برجستهترین شاهکارهاى دانشمند شهیر اسلام و شخصیت برگزیدهى قرن بیستم، امام سید ابوالحسن على حسنى/ است. گر چه در مورد شخصیت و زندگانى على مرتضیس کتابهاى زیادى نگاشته شده است، اما محقق و مؤلّف محترم کتاب حاضر، معتقد است که شرح حال نویسان، بنا بر عواملى نتوانستهاند همهى ابعاد زندگى و سیرهى ایشان را بىطرفانه مورد تحلیل و بررسى قرار دهند؛ و با رعایتِ انصاف، ویژگىها و اوضاع جهان آن روز و مواضع ایشان در برابر خلفاء و رهبران معاصر و همچنین دلایل نظام سیاسى و ادارى حکومتِ علوى را به درستى تجزیه و تحلیل نکردهاند.
بنابراین در گنجینهى کتابهاى اسلامى، جاى چنین کتابى خالى بود. این کتاب که پژوهشى است تاریخى و فراگیر، با ویژگىهاى یاد شده، این خلاء را به خوبى پر کرده است.
على، بزرگمرد جهان اسلام، ستارهى درخشان بشریت، پسر عمو و داماد نبى اکرم، همسرِ بزرگ بانوى اسلام، فاطمهى زهراءل است. على، وزیر و مشاور صادق ابوبکر صدیق و عمر فاروقب، على، پدر زنِ فاروق اعظم. حیدر کرار، شیرصفدر، فاتح خیبر، خیرخواه و مدافع عثمان ذیالنورینس است. آرى، على قهرمان دلاور اسلام و شخصیتى است که رسول اکرم ج دربارهاش فرموده است:
«اى على!، تو مانند عیسى÷ مورد افراط و تفریط قرار مىگیرى؛ گروهى در محبت و ارادت تو غلو مىکنند و بدینسان از جادهى حق منحرف مىشوند و گروهى دیگر به علت بغض و دشمنى با تو هلاک خواهند شد»([17]).
کتاب «المرتضى» پرتوى درخشان و زیبا از انوار «سنت»، گل واژهاى ایمان افروز از جلوههاى «جماعت»، اثرى علمى و ماندگار، معیار نوین و عالى تحقیق و تحلیل و سمبل آفرینش هنرى استدلال و استنباط مستحکم است. از هر سطر «المرتضى» نغمهى محبت و از هر کلمهى آن زمزمهى تلاش و ژرفاندیشى به گوش مىرسد.
«المرتضى» اثرى است جوان، به قلم تواناى سالمندى با تجربه، که در آفرینش آن، نیروى جوانى و فهم و فراست پیرى توأم بوده است. این کتاب، کلمه به کلمه از رادیو مصر تحت عنوان: «قرأتُ لک» پخش شده است.
نویسندهى محترم در این کتابِ گرانسنگ و پرمحتوا که مشتمل بر ده بخش است، در موضوعهاى بسیار مهم از جمله موضوعهاى زیر سخن گفته است:
خانواده، ولادت، کودکى و شایستگىهاى علىس، غدیر خم، حکمت الهى در مورد ترتیب زمانى خلفاى راشدین، زندگانى على در زمان رسول اللّه ج و خلفاى سهگانه، خلافت علىس و بحرانهاى آن دوره، جنگهاى جمل و صفین، فرزندان على، صلح حسن و معاویه، فاجعهى کربلا، سیره و اخلاق آل رسول؛ و در نهایت، تحلیلى مستند پیرامون امامت.
بدین ترتیب کتاب حاضر، پژوهشى است تاریخى و تحلیلى است جامع که در نوع خود بىنظیر است و تا جایى که مىدانم تا کنون کتابى با این خصوصیات نگاشته نشده است.
خرسندم که ترجمهى کتاب در زمان حیات مؤلف به پایان رسید و ایشان در جریان کار، قرار گرفته و دعاى خیرشان بدرقهى راه ما بوده است.
خداوند ایشان را از سوى اسلام و مسلمانان بهترین پاداش عنایت فرماید و ترجمهى کتاب را مانند اصل آن به شرف قبولى بنوازد و برگ زرّینى در نامهى اعمال ما منظور فرماید! «گر قبول افتد زهى عزّ و شرف».
ابوشعیب عبدالقادر سراوانى
الحمد لله رب العالمين والصّلاة والسّلام على سيّد المرسلين وخاتم النّبيّين محمّد وعلى آله وصحبه أجمعين ومن تبعهم بإحسان ودعا بدعوتهم إلى يوم الدين.
بسیارى از بزرگمردان، رهبرانِ نامدار، تاریخسازانِ حماسه آفرین، مصلحان و دانشمندان بلندپایه، دیون و حقوقى بر جوامع و ملتهایى دارند که سنگ دوستى آنها را بر سینه مىزنند و به نبوغ و قهرمانىهاى آنان افتخار مىکنند و چه بسا که در ارادت و تجلیل از آنان غلو و افراط مىنمایند. گاه اداى این حقها تا قرنها و نسلها به تأخیر مىافتد و گاه؛ در مدت زمان کوتاه و محدودى ادا مىشود.
این داستان، ویژهى یک ملت یا یک عصر نیست. بسیارى از مصلحان، دعوتگران، جهان گشایان، آزادى خواهان و مبتکران انواع علوم و دانشهاى نوین، وجود داشتهاند که نام آنان در ردیف مردان برجستهى تاریخ نمىدرخشد و شخصیت آنان را هالهاى از افسانهها و داستانهاى اغراقآمیز، فرا گرفته است، یا دربارهى آنان شرح حالهاى کوتاه و جانبى به جاى مانده که پرده از شخصیت ممتاز آنان بر نمىدارد و مبین جایگاه ویژهى آنان در تاریخ نیست.
گاه، عواملى همچون اختلافات مذهبى و حوادث تاریخى و اغراض سیاسى و روایتهاى سنتى، مانع از انصاف و شناخت درست این شخصیتها مىگردد و موجب مىشود تا این شخصیتها مربوط به یک طایفهى خاص و فرقهى معینى معرفى شوند و اگر کسى پا را از این حصار پولادین فراتر بگذارد و آن شخصیتها را میراث مشترک جهان بشریت (یا حداقل میراث پیروان آیین خاصى) بداند و آنان را موهبت الهى و معجزهى رسول اکرم ج و دلیل حقانیت اسلام و نشانهى توانایى آن براى پرورش بزرگمردان به حساب آورد، این عمل وى انحراف از دایرهى سنتى و نوعى مخالفتِ مذهبى به شمار مىآید که معمولاً افراد متدین و (به اصطلاح) مذهبى از چنین عملى اجتناب مىکنند.
یکى از شخصیتهاى مظلوم که حقّش ادا نشده، على بن ابىطالبس است که بنابر مجموعهاى از عواملِ مذهبى، گروهى و روانى، در طول تاریخ، پردههاى ضخیمى بر شخصیت ایشان سایه افکنده و در حقّ وى منصفانه عمل نشده است. محققان، پژوهشگران و حتى محبّان و فداییان او نیز همهى زوایاى زندگى و سیرهى ایشان را مورد مطالعه و بررسى قرار ندادهاند و جامعه و عصرى را که در آن مىزیست و حوادث و مشکلاتى که با آن مواجه شد و همکارىهاى مخلصانهاى را که با رجال و رهبران معاصر خود انجام داد، با رعایت امانت و انصاف، تجزیه و تحلیل نکردهاند. اصول و ارزشهایى که وى همواره به آنها پایبند بود، مورد توجه قرار نگرفته و برنامهى سیاسى و نظام ادارى وى و علل و نتایج آن، با روشهاى سیاسى دیگرى که اگر به طور فرض انتخاب مىنمود، مقایسه نشده است.
بزرگترین عامل این بىانصافى، در سبک تاریخنگارى و شرح حالنویسى نهفته است؛ زیرا اغلب مورّخان، تذکرهنویسان و نویسندگان تاریخ فرقهها و طوایف و پژوهشهاى تطبیقى، به کتابهاى معروف پیشینیان که در این مورد نگاشتهاند، اتکا کردهاند و بدون استفاده از روش تحقیقى آزاد و مطالعهى گسترده و مراجعه به کتابهایى که از منابع خاص و مستقیم این موضوع به شمار نمىآیند، نوشتههاى آنان را در کتابهاى خود (بدون بررسى و تحلیل) نقل کردهاند، حال آنکه یک محقق، نباید به مطالعهى کتابهاى معدودى که در موضوع خاصى نوشته شده است اکتفا کند، بلکه اضافه بر مطالعهى آنها، باید از متون و منابع قدیمى که به ظاهر مربوط به این موضوع نیستند نیز استفاده کند؛ زیرا در آن کتابها، مواد ارزشمندى یافت مىشود که ممکن است در کتابهایى که تحت این عنوان نگاشته شده است، وجود نداشته باشد.
به یقین براى محققِ با تجربه، این امر روشن است که تاریخ، همانند ساختمان بلند و قصرِ برافراشتهاى است که فرو ریخته و زیر آوار آن اشیاى گوناگون وجود دارد که برخى نفیس و با ارزش و برخى دیگر فاقد ارزش هستند. در بین آنها مصالح ساختمانى (خاک، گچ، سنگ، سیمان و ...)، زیورآلات، جواهر گرانبها، گنجهاى اندوخته شده و سنگ بناها و پایههایى وجود دارد که به قیمت کل قصر مىارزد. بدیهى است نویسندهاى که در زمینهى آگاهى از این آثار و انتقال اطلاعات خود به دیگران، به تلاشهاى نویسندگان پیشین اکتفا مىکند و براساس نوشتههاى آنان مىخواهد محتویات و هیأت قبل از انهدام این ساختمان را در ذهن خوانندگان ترسیم کند، کار او ناقص خواهد بود و چنین فردى نمىتواند زیبایى و شگفتىها، مساحت زیربنا، چگونگى نقشه و معمارى و مهندسىِ آن ساختمان را براى خوانندگان کتاب خود بازگو کند.
از سوى دیگر، هر محقق و پژوهشگر، در چارچوب اندیشه و سلیقهى شخصى و عقایدِ مذهبى و گرایشهاى سیاسى خویش، روش خاصى را دنبال مىکند و با همان اندیشهى مخصوص خود، سیر در سرزمین پهناور تاریخ را آغاز مىنماید و گنجینهى عظیم فرهنگى را با همان دیدگاه ویژه مطالعه مىکند و از میان منابع و کتابهاى بىشمار، مطالبى را گرد مىآورد که با بینش او موافق باشد و از آنجا که انسان، به طور طبیعى، راحت طلب است، بدون اینکه خود را به زحمت بیندازد به مطالبى که گذشتگان، طبق سلیقهى خود پسندیده و نقل کردهاند اکتفا مىکند([18]). ولى همان گونه که پیشینیان گفتهاند: «گذشتگان، چیزهاى زیادى براى آیندگان فرو گذاشتهاند»؛ (کم ترك الأول للآخر). بنابراین، رشتهى تاریخ و موضوع سیره و شرح حال نویسى، هنوز هم مثل گذشته پژوهشگرى متهور و غواصى بىباک و بلند همت و دور اندیش را مىطلبد و سروش غیب (قطع نظر از آنچه منظور شاعر حکیم بوده است) چنین مىسراید:
ستبدى لك الأيّام ماكنت
جاهلا |
|
و يأتيك بالأخبار من لم
تزوِّد |
و يأتيك بالأخبار من لم تبع
له |
|
بتاتا و لم تضرب له وقت موعد |
«گذشت روزگار، تو را از آنچه نمىدانستى آگاه خواهد ساخت و خبرها را کسى برایت خواهد آورد که براى او تدارکى ندیده و توشهاى فراهم نیاوردهاى و براى گفت و گو با او میعادى مقرر نکردهاى.»
یا به گفتهى شاعر فارسى زبان:
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
|
|
هزار
بادهى ناخورده در رگِ تاک است |
در یکى از روزهاى نیمهى دوم دههى پنجاه قرن میلادى (1955 تا 1960) برادر بزرگم دکتر سید عبدالعلى حسنى([19]) که از نه سالگى، بعد از وفات پدرم([20]) تعلیم و تربیت مرا به عهده داشته است، با لحنى دردآمیز به من گفت: «على! تو باید در مورد سیرهى على مرتضىس کتابى بنگارى؛ زیرا شایستگى و توان این کار را دارى.» این سخن را زمانى به من گفت که چندین کتاب، در شرح حال بزرگمردان، دعوتگران، مصلحان و مجاهدانِ بزرگ نگاشته بودم که تعداد صفحات بعضى از آنها بیش از هزار صفحه است.
آرى، این سخن را روزى به من گفت که در میدان تألیف و نویسندگى از توان جسمى و فکرى کامل برخوردار بودم؛ اما از این موضوع بیش از موضوعهاى دیگر مىهراسیدم؛ زیرا در آن، بحثهایى وجود دارد که از شمشیر تیزتر و از مو باریکتر هستند و هیچ نویسندهاى نمىتواند از آن گردنهها به سلامت عبور کند، مگر آن که از سعهى صدر، شکیبایى و توازنِ فکرى بهرهى کامل داشته باشد و به تعبیرِ صحیحتر، توفیق الهى شامل حالش باشد. لذا بنده، سلامت را بر ملامت و ایستادن کنار ساحل را بر غوّاصى در اقیانوس موّاج، ترجیح دادم، تا آنکه برادرم به رحمت ایزدى پیوست و من نتوانستم آرزویش را تحقق بخشم و مایهى شادمانى او را فراهم آورم.
ولى پس از آن، به شدت احساس کردم که در گنجینهى جهانى کتابهاى اسلامى دربارهى سیرهى علىس خلاء شگفت و وحشتناکى وجود دارد و کتاب جامع و فراگیرى نمىتوان یافت که به روش تحقیقى جدید نگاشته شده و مؤلّف آن، از حدود مرسومى که مؤلّفان، خود را به آن مقید ساختهاند پا را فراتر بگذارد و تنها به نوشتههاى پیشینیان و منابع تاریخى عرفى و معین که نوشتههاى اکثر نویسندگان بر آن استوار است اکتفا نکند، بلکه با همت بلند به پژوهش دامنهدار و متنوع بپردازد و چهرهى راستین این شخصیت سترگ را که مورد اختلاف و افراط و تفریط قرار گرفته و هر گروه از زاویهى خاصى به او مىنگرد، معرفى کند. آرى، سیماى واقعى شخصیتى را معرفى کند که هر کس بر اساس پندارها و سلیقهى شخصى خویش به معرفى آن پرداخته است؛ تا جایى که از یک شخصیت، چهرههاى گوناگون و متعددى ترسیم نمودهاند؛ و بدین ترتیب بسیارى از اسرار عظمت و مظاهر نبوغ وى از نگاهها مخفى مانده است([21]).
* * *
نویسنده، سفر (علمى) طاقت فرساى خود را به رغم کهولت سن و ناسلامتى و کثرت مشاغل و سفرهاى پیاپى با توکل به خدا و امید به پاداش اخروى آغاز کرد. در این میان این اندیشه چنان بر اعصاب و احساسات او چیره گشت که مجال نوشتن و تفکر در موضوعى دیگر را سلب نمود؛ بنابراین، نخست به مطالعهى منابع تاریخى پرداخت و پس از اتمام این کار در تاریخ 11 رجب 1408 هـ. ق./ مارس 1988 م. در شهر «اندور» واقع در ولایت متوسطهی([22]) هند به نگارش این کتاب روى آورد. سپس به مقر خویش در لکنو و راى بریلى بازگشت و به مدت سه ماه (و از جمله ماه رمضان)([23]) که در میانهى کار، گهگاه سفرهایى پیش مىآمد و باعث توقف کار مىشد به این مهم پرداخت. سرانجام در 14 شوال سال 1408 هـ. ق. برابر با 31 ماه مه 1988 م. به توفیق الهى در منزل یکى از دوستان قدیم نگارش کتاب به پایان رسید.
* * *
مؤلّف در این کتاب، ضمن بیان سیرهى على مرتضیس اوضاع عصر ایشان را نیز بررسى نموده و ارتباط دوستانه و اخلاص و همکارى ایشان را با خلفاى سابق، توضیح داده است و سپس دورهى خلافت وى را تشریح کرده و چشماندازى از مشکلات و بحرانهایى ارائه نموده که علىس با آنها مواجه شد؛ آنگاه روش خلافت و نظام ادارى حکومت علوى و اصولى را که به آنها پایبند بود و ارزشهایى را که همواره مدنظر داشت و زندگى عطرآگین و زاهدانه و فضایل و ویژگىهایى را که به او اختصاص داشت، بررسى کرده است. پس از پایان این مرحله که محور اصلى کتاب است، در ادامهى این سیر علمى به بیان سیرهى دو فرزند رشید علىس و جگرگوشههاى رسول اکرم ج پرداخته و نقش آنان در رهبرى مسلمانان، موضعگیرى ایشان در برابر واقعیتها، عزم آهنین و پشتکار صادقانه و شهامت آنان را در راستاى پاسخگویى به مقتضیات زمان تشریح نموده است.
سپس به جانشینان و فرزندان شان بازگشته و از سیرهى عطرآگین الگویى آنان که سزاوار ذریهى پیامبر و آل رسول بود و همواره محرک اخلاق آرمانى اسلامى و کاملترین شیوهى زندگى بوده؛ سخن گفته است.
پس از آن به بیان فعالیتهاى اهل بیت براى تشکیل حکومت صالح و تغییر نظامهاى فاسد و رهبرى حرکتهاى جهادى در زمانهاى مختلف پرداخته و روشن نموده است که این فعالیتها- هر چند بنابر عوامل سیاسى و طبیعى به هدف مطلوب نرسیدند- در تاریخ اعتقادى، اخلاقى و اصلاحى اسلام، ارزش بسزایى دارند. همچنین یادآور شده که نخبگان این سلاله[پس از آنکه در این زمینه به هدف مطلوب نرسیدند] به تربیت و تزکیهى نفوس و دعوت به سوى خدا روى آوردند و ارتباط دلها را با خدا محکم ساختند و از اغراض مادى چشم پوشیدند؛ و بدین وسیله نقش خویش را ایفا کردند. این عمل آنان ثابت کرد که درخت پربار اسلام و نهال عترت نبوى همواره برگ و بار تازهاى مىآفریند. این نکات از مواردى است که عموما نویسندگان سیرهى علىس کمتر به آن توجه کردهاند.
مؤلّف در آخر کتاب (بنابر اضطرار و امید پاداش) به نقد برخى از عقاید و اندیشههایى پرداخته است که به منظور دفاع از اهل بیت و اولاد علىس به کار گرفته مىشوند، حال آنکه این عقاید، ریشهاى در اسلام ندارند، بلکه از فلسفههاى عجمى، ملى و محلى وارد شدهاند و از رسوبات تمدنها و نظامهاى مذهبى باستانى هستند.
با این وصف، کتاب حاضر تحلیلى تاریخى و فراگیر است که مؤلف با این خدمتِ ناچیز، خود را در معرفى شخصیت مردى از بزرگمردان تاریخ و یکى از تربیت یافتگان مدرسهى پربارِ نبوى سهیم مىداند.
یاد آورى این نکته بىمناسبت نیست که مؤلّف، خود را در تألیف این کتاب به دو اصل، ملزم کرده است: نخست این که فقط به آن دسته از منابع قدیمى اعتماد کرده است که معتبر و مورد قبول هستند، دوم آن که به هنگام ارجاع به منابع، تا جایى که ممکن بوده اسم کتاب، نام مؤلف، شمارهى صفحه و مشخصات چاپى منابع را قید کرده است؛ حال آنکه بسیارى از نویسندگان معاصر، نیازى به ذکر نام کتاب نمىبینند، چه رسد به قید مشخصات دیگر.
در اینجا از شیخ محمد عتیق بستوى، استاد دانشگاه ندوة العلماء به خاطر همکارى در تحقیق و مطالعهى منابع کهن و پیدا کردن برخى مدارک و شواهد؛ و از برادران عزیز، استاد نثار الحق ندوى به خاطر پاکنویسى و از شیخ محمد هارون ندوى بابت تایپ این کتاب سپاسگزارى مىکنم.
در خاتمه، خداى بزرگ را سپاس مىگویم که به انجام این کار توفیق بخشید و از او مسألت دارم این کتاب را در حقّ مؤلّف و خوانندگان، نافع و مفید بگرداند؛ زیرا او بر هر چیز توانا و به اجابت سزاوار است.
ابوالحسن على الحسنى الندوى
21 شوال 1408 ه. ق. ـ (7/6/1988 م.)
بمبئى (هند)
[1]- علامه ندوى ارتباطى عمیق با مولانا حسین احمد مدنى داشت و در این خصوص مقالهى جداگانهاى تحت عنوان «صلتى بمولانا حسین احمد المدنى أو صفحة من صفحات حیاتى» نگاشته است. این مقاله در مجلههاى مختلف عربى مانند «البعث الإسلامي» به چاپ رسیده است.
[2]- ندوى، ابوالحسن، کاروان زندگى، ج 1.
[3]- کشور برونئى دارالسلام، در شمال غربى جزیرهى بورنئو واقع است. (مترجم)
[4]- ر ک : «ابوالحسن الندوى کاتبا ومفکرا»، «العلامه ابوالحسن الندوى فى مرآة كتاباته ومحاضراته» و «رسائل الأعلام» کتاب اخیر مشتمل بر هفتاد نامه و پیام از پنجاه شخصیت بزرگ جهان است که خطاب به استاد ندوى نوشته شدهاند. این کتاب در پنج بخش تنظیم شده است: 1ـ نامههاى اساتید و شیوخ بزرگ 2ـ نامههاى دانشمندان معروف جهان اسلام 3ـ نامههاى رهبران و رؤساى مؤسسات اسلامى 4ـ نامههاى نویسندگان و ادیبان نامآور 5ـ نامههاى پادشاهان، وزیران و سران حکومتها. «یحدثونك عن ابى الحسن الندوى» و «الإمام العلامه ابوالحسن كما عرفته» (تألیف دکتر قرضاوى)
[5]- اغلب استنادها از کتاب «رسائل الأعلام» اقتباس شده است.
[6]- جندى، انور، العلامه ابوالحسن الندوى فى مرآة كتاباته و محاضراته.
[7]- مقدمهى كتاب «فى مسیرة الحیاة» اثر امام ندوى:
شرح احوال و آثار امام ندوى/= (33)
[8]- مقدمهى کتاب «قصص النبیین» جلد سوم اثر امام ندوى.
[9]- مقدمهى کتاب «نبرد ایدئولوژیک».
[10]- رسائل الأعلام، صص 92-93، دار ابن کثیر، چاپ اول 1425 هـ.
[11]- قرضاوى، یوسف. الشیخ ابوالحسن الندوى كما عرفته، ص 63.
[12]- مریم جمیله، نویسنده و فارغ التحصیل دانشگاه نیویورک بود که پس از ده سال تحقیق و تلاش به اسلام مشرف شد. نام اصلى او مارگریت مارکوس بود که پس از مسلمان شدن نام مریم جمیله را برگزید و به پاکستان مهاجرت کرد و به نوشتن مقاله و کتابهاى اسلامى پرداخت.
[13]- مجله «المجتمع» کویت.
[14]- نامهی مورخ 22/10/1374. دکتر قرضاوى به نقل از برادران سورى مىگوید: «امام ندوى هیچگونه حقالزحمه و حتى هدیهاى در برابر تدریس در دانشگاه قبول نکرد بلکه حق خود را به دانشجویان بىبضاعت اهدا نمود» و همچنین در هتلى که براى اقامت ایشان اختصاص داده بودند اقامت ننمود.
[15]- استاد محمد مجذوب: «علماء و مفکرون عرفتهم» 1/143.
[16]- نامه مورخ 27 ذى قعده 1373 هـ.
[17]- ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 7، ص 248، دار احیاء التراث العربى، چاپ اول، 1417 هـ. ق.
[18]- همین راحتطلبى موجب شده است که برخى از برادران، ترجمهى کتاب حاضر را مورد دستبرد قرار دهند.(مترجم).
[19]- سید از شخصیتهاى ممتاز عصر خویش بود که در فرهنگهاى قدیم و جدید صاحب نظر بود و هر دو را در کنار هم قرار داده بود و افزون بر آن از رسوخ دینى و سعهى صدر و دوراندیشى برخوردار بود. او که از دودمان حسنى علوى بود به شدت پایبند عقیدهى اهل سنت و جماعت و روش سلف صالح بود و به مدت 30 سال مدیریت سازمان ندوة العلماء را بر عهده داشت و به پیشرفتهاى چشمگیرى نایل آمد. وى در 24 ذیعقدهى 1380 هـ . ق./ 7 مایو سال 1961 م. چشم از جهان فرو بست.
ایشان پدر فقید دعوت اسلامى و نویسندهى تواناى اسلامى، سید محمد حسنى (1399 هـ. ق. / 1979 م. و سردبیر مجلهى «البعث الإسلامى» ارگان ندوة العلماء بود.
[20]- والدم علامه سید عبدالحى حسنى، مورخ بزرگ هند بود و آثار برجستهاى در مورد تاریخ و فرهنگ و تمدن هند و شرح حال نامداران آن سامان دارد که مىتوان از جملهى آنها کتاب «نزهة الخواطر وبهجة المسامع» در هشت جلد قطور و «الثقافة الإسلامیة فى الهند» و «الهند فى العهد الإسلامى» و دیگر آثار عربى و اردو را نام برد. ایشان در 16 جمادى الآخر سال 1341 هـ . ق. درگذشت.
[21]- یکى از کتابهایى که در مورد سیرهى علىس نگاشته شده است، کتاب «عبقریة الإمام» اثر استاد عباس محمود عقاد است؛ اما این کتاب، تحلیلى عقلى و روانشناختى و بحثى تطبیقى است؛ نه سیرهى مفصل امام بزرگ. مؤلّف در نگارش کتاب حاضر از این کتاب بهره جسته که با قید مشخصات نقل شده است.
[22]- استان مرکزى.
[23]- مؤلّف معمولاً در ماه رمضان کارهاى علمى و تألیفى خود را متوقف مىکرد و با تمام وجود به تقویت بُعد روحى مىپرداخت و بدین گونه ره توشهاى براى بقیهى ماههاى سال بر مىگرفت. (مترجم)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر