توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ آذر ۶, پنجشنبه

تعیین فرمانداران در دوران علیt

 

مبحث دوم
تعیین فرمانداران در دوران علیt

بعد از شهادت امیر المؤمنین عثمانt، با علیt به عنوان خلیفه بیعت شد، و از آنموقع به بعد نا‏آرامی‏گوشه‏های مختلف دولت را فرا گرفته بود، بنابراین با علیt در شرایط سخت و دشواری بیعت شد، شرایطی که دولت اسلامی‏امنیت و ثبات خود را از دست می‏داد، نابسامی‏خود را در مدینه به وضوح نشان می‏داد و نیز در گوشه‏های مختلف قلمرو حکومت اسلامی ‏بحران و نا آرامی‏سایه می‏افکند، مشاوران و خیر خواهان خطر پیش رو را احساس میکردند، از این رو بعضی از آنها در ابتدا پیشنهاداتی را برای مهار اوضاع به علیt ارائه دادند و بیشتر آنها در مورد فرماندهان اظهار نظر می‏کردند.

نخست: موضع علی در برابر فرمانداران عثمانس و خویشاوندان کارگزار او

1- موضع علیt در برابر فرمانداران عثمانس

امیر‏المؤمنین علیt نیک این موضع را میدانست که از عوامل اساسی فتنه، عدم رضایت گروهی از مردم از فرمانداران عثمانt است آن هم تنها به دلیل شایعاتی بود که سران فتنه‏جو و آشوبگر علیه عثمانt و فرماندارانش پخش کرده‏بودند، که البته به دلیل ناتوانی یا ستمگری فرمانداران نبود، امّا بسیاری از نویسندگان معاصر وقتی از سیاست علیt در منصوب کردن فرمانداران سخن می‏گویند سخن خود را اینگونه آغاز می‏کنند: علیt بعد از در دست‏گرفتن زمام خلافت راضی نبود که فرمانداران تعیین شده از سوی عثمانt حتی برای یک لحظه در مقام خود باقی بمانند، دینداری و امانتداری ایشانt چنین اجازهای نمی‏داد.[1]

واقعاً چه اتهام زشتی که عثمانt و فرماندارانش را بدان متهم میکنند، من بهاین اتهام در کتاب (تیسیر الکریم المنان فی سیرة عثمان بن عفانt) پاسخ داده‏ام و در مورد حقیقت و ماهیت فرمانداران عثمانس در یک بحث کامل[2] به بحث و پژوهش پرداخته‏ام، پس برای آگاهی بیشتر به آنجا مراجعه کنید.

کسانی که فرمانداران عثمانt را مورد انتقاد و عیب جویی قرار داده‏اند به روایاتی واهی و پوچ اما معروف و شایع استناد کردهاند

الف- اولین روایت: از این روایت‏‏ها از واقدی نقل شده که میگوید: ابن عباس گفت: عثمان مرا فرا‏خواند و به امیر حج منصوبم کرد، سپس وقتی به مدینه آمدم مردم با علیt بیعت کرده ‏بودند، من به خانه‏ی علیt رفتم، دیدم که مغیره بن شعبه با او تنها نشسته، من منتظر ماندم تا او بیرون رفت، آنگاه در مورد خواسته‏ی وی پرسیدم، علیt گفت: او قبل از این هم به من گفته بود: به عبدالله بن عامر و معاویه و فرمانداران عثمانt پیغام بفرست و آنها را بر مقامشان باقی بگذار تا از مردم برای تو بیعت بگیرند چون آنها شهرها و مردم را آرام میکنند، امّا در همان روز از پذیرفتن سخن او امتناع ورزیدم و گفتم: سوگند به خدا اگر برای یک لحظه در روز بر خلافت بمانم از رأی و نظر خود استفاده می‏کنم، و اینها و امثال اینها را به عنوان فرماندار منصوب نمی‏کنم.

آنگاه او از پیش من رفت و من احساس کردم که او می‏داند کهاشتباه می‏کند، و اینک دوباره نزد من آمد و گفت: ابتدا با شما مشورت کردم و با من مخالفت کردید، بعد از آن فکری دیگر به ذهنم خطور کرده و می‏خواهم آن را عملی نمایید و آن هم عزل فرمانداران است از افراد مورد اعتماد کمک بگیر، خداوند کافی است، آنها قدرتشان از قبل ضعیف تر است.

ابن عباس میگوید: به علیt گفتم: بار اوّل تو را نصیحت کرده و در بار دوم تو را فریب داده است، آنگاه علیt به من گفت: حتی اگر مرا نصیحت کرده باشد؟ ابن عباس گفت: تو می‏دانی که معاویه و یارانش اهل دنیا هستند، وقتی تو آنها را بر مقامشان باقی بگذاری توجه نمیکنند که چه کسی زمام امور را در دست دارد، و وقتی آنها را عزل کنی می‏گویند: او بدون شورا خلافت را به دست گرفته است، و قاتل عثمان اوست، و مردم را علیه تو می‏شورانند، سپس اهل شام و اهل عراق علیه تو بپا می‏خیزند علاوه بر آن از شورش طلحه و زبیر علیه تو ایمن نیستم.

علیt گفت: امّا در مورد اینکه آنان را بر مقامشان باقی بگذارم از نظر دنیوی مصلحت است، امّا آنچه حق مرا بدان ملزم می‏نماید و شناختی که از فرمانداران عثمان داردم این است که هیچ کس از آنان را هیچگاه به عنوان فرماندار منصوب نکنم، اگر قبول کنند برایشان بهتر است و در غیر این صورت با شمشیر با آنان برخورد خواهم کرد.

ابن‏عباسس گفت: سخن مرا بپذیر و وارد خانه‏ات شو و درب را به رویت ببند، عرب‏ها گشتی می‏زنند و ناآرام می‏شوند و غیر از تو کسی را نخواهند یافت، سوگند به خدا اگر امروز با مردم همراه شوی، فردا خون عثمانt را بر گردن تو می‏اندازند، امّا علیt نپذیرفت و به ابن‏عباس گفت: به شام برو تو را فرماندار آنجا مقرر کرده‏ام، آنگاه ابن‏عباس گفت: این فکر خوبی نیست، معاویه از بنی امیه و پسر عموی عثمانt و فرماندار او در شام است، از اینکه گردن مرا به خاطر خون عثمان بزند ایمن نیستم، حداقل اگر مرا نکشد زندانیم می‏کند، آنگاه علی علت را پرسید، گفت: به خاطر اینکه خویشاوند تو هستم و آنچه بر گردن تو می‏گذراند بر گردن من هم می‏گذراند، پس بهتر است به معاویه نامه بنویسی و او را وعده و وعیدی دهی، امّا علیt نپذیرفت و گفت: سوگند به خدا کهاین کار را نخواهم کرد.[3]

ب- روایت دوّم: روایت دوم به معنای روایت اوّل است و چیزهایی در آن اضافه شده و مقداری با روایت اوّل تفاوت دارد که در مورد صحت آن انسان دچار تردید می‏شود، در این روایت آمده که ابن‏عباس بعد از کشته شدن عثمانt به مکه آمد و در راه با طلحه و زبیرب­که گروهی از قریش را همراه داشتند ملاقات کرد.[4] این امر با واقعیت مخالف است، چون با علیt بعد از آمدن ابن‏عباسس از حج بیعت شد و طلحه و زبیر با علیش بیعت کردند که اگر در این زمان بیرون رفته باشند، پس قبل از بیعت کردن بیرون رفته‏اند و این اشتباه واضح و آشکاری است.[5]

ج – روایت سوم: روایت ابی مخنف که آن را بدون سند روایت کرده است که مغیره بن شعبه به علیt پیشنهاد کرد که معاویه را بر فرمانداری شام باقی بگذارد و طلحه و زبیر را به فرمانداری بصره و کوفه منصوب کند، امّا ابن‏عباس به رأی او اعتراض کرد، چون بصره و کوفه سرچشمه مال و منبع ثروت بودند، و اگر آنها را در این دو شهر فرماندار قرار دهد میتوانند علی را در تنگنا و فشار قرار دهند، ماندن معاویه هم در شام به نفع علی نیست، آنگاه علیt نظر و رأی ابن‏عباس را پذیرفت و مشورت مغیره بن شعبه را قبول نکرد.[6]

د- روایت چهارم: روایت اوّل و‏اقدی با اندکی اختصار از طریق ابن عبدالبر[7] ذکر شده است، امّا به جای ابن‏عباس نام حسن را آورده است[8].

خطر این روایات در اینجاست که به عنوان اساس و پایهی مهم‏ترین پژوهش‏های تاریخی معاصر قرار گرفتهاند و نتیجهی حاصل از آنها عیب جویی و لکه دار کردن دیانت، عدالت و امانتداری بزرگان اصحاب و اهل شورا است، آنها افرادی مادی گرا تصور شده‏اند که هدفشان ثروت اندوزی و رسیدن به قدرت است حتی اگر به قیمت ریختن خون مسلمین باشد، و فتنهای که به کشته شدن عثمان انجامید و جنگ جمل، همه به خاطر طمع‏ورزی‏های شخصی بوده است.[9]

در متن بیشتر این روایات اضطراب و ناهمگونی مشخص است و اینکه در روایت آمده که ابن‏عباس بعد از بیعت مردم با علی به مدینه آمد، با روایت‏های مورد اعتماد مخالف است، چون در روایات معتبر آمده که ابن‏عباس قبل از آنکه با علی بر خلافت بیعت شود به مدینه آمده بود، که قبلاً گذشت.، اینکه میگوید: مغیره به علی پیشنهاد کرد که به عبدالله بن عامر و معاویه و فرمانداران عثمانt پیغام بفرستد و آنها را بر پستشان باقی بگذارد با روایات معتبر‏تر متضاد است، به گفتهی روایات معتبر بیشتر این فرمانداران ولایت‏های خود را ترک گفته و به سوی مکه رهسپار شده‏ بودند، پس چگونه علی به آنها پیغام بفرستد که بر مقامشان باقی بمانند و حال آنکه آنان شهر‏ها را ترک ‏کردهاند؟

در مورد اینکه میگوید: علی در مورد فرمانداران گفت: سوگند به خدا اگر برای یک لحظه در روز خلیفه باشم به نظر و رأی خود عمل می‏کنم و اینها و امثال اینها را به عنوان فرماندار منصوب نخواهم کرد، این گفته با این حقیقت کهاین فرمانداران صلاحیت فرمانداری و رهبری را داشته‏اند تضاد دارد، همین فرمانداران و رهبران بودند که دولت اسلامی‏را گسترش دادند، عبدالله بن عامر در دوران فرمانداری خود بر بصره فتوحات اسلامی ‏را تا کابل پایتخت افغانستان گسترش داد و اگر معاویهt صلاحیت و لیاقت نمی‏داشت بیست سال فرمانداری نمیکرد...

گفتیم که علت نارضایتی گروهی از مردم از فرمانداران عثمان، شایعه‏هایی بود که فتنه‏جویان آشوبگر در مورد آنان پخش کرده‏ بودند و دلیلش ناتوانی آنها نبود، -‏ همانگونه که حقیقت تاریخی این را اثبات می‏کند- روایت دروغین مغیره بن شعبه را شخصیتی دروغگو و فریبکار معرفی می‏کند که به مصلحت مسلمین توجه ندارد به خصوص در چنان شرایط سخت و دشواری که وجود داشت و این موضوع با اخلاق و سیره مغیره بن شعبه قبل از فتنه و بعد از فتنه همخوانی ندارد، همچنین این روایت علیt را به صورت فردی معرفی می‏کند که از امور سیاسی آگاه نیست، اما مغیره و ابن‏عباس توانایی بیشتری در این زمینه‏ها دارند.[10].

امّا در روایت ابی محنف ابن‏عباس به علیt پیشنهاد می‏دهد که معاویه را عزل کند چون فرمانداری معاویه از نظر سیاسی به نفع او نیست...، بر خلاف روایات واقدی که در آن آمده‏است: اگر علیt دو صحابی بزرگوار طلحه و زبیر را فرمانده کوفه و بصره قرار دهد، در‏آمدهای مالی آن دو شهر را تصاحب خواهند کرد.[11] این روایات از نظر سند واهی و ضعیف هستند که دلیل مناسبی برای بی اعتبار بودن آنهاست، از نظر متن نیز مضطرب و منکَرند و همه با فرض و تخمین مطرح شده‏اند که اگر چنین شود چنان خواهد بود، پس این روایات تاریخ را به صورت واقعی آن نقل نمیکنند ومشخص است که هوا پرستیها و دخالت شخصی راوی و تمایلات رافضی‏گری در این روایات تأثیر زیادی دارد.[12]

بر سر‏کار گذاشتن فرمانداران جدید از جانب امیر‏المؤمنین علی‏t در شهرهای دوردست، مردم را برای بیعت کردن بهتر تشویق میکرد، دوران فتوحات را برای آنان یادآوری میکرد و راه را برای مهارتهای جدیدی باز میکرد که به حرکت در آیند و در خدمت دین خدا باشند.[13]

امیر المؤمنین‏علی بن ابی‏طالب‏t از استعداد و توانمندی رهبری برخوردار بود و مردم و اوضاع حاکم بر جامعه را می‏شناخت، او فرمانداران را عزل میکرد تا کسانی دیگر غیر از آنها را که برای تحقق انسجام اداری و سیاسی بین خلیفه و همکارانش مناسب می‏دید به جایشان انتخاب نماید، همانگونه که قبلاً عمر‏t تعدادی از فرمانداران ابوبکرt را عزل نمود و عثمانt نیز بعضی از فرمانداران عمرس را عزل کرد، پس علی هم حق داشت که کسی را که خود مصلحت می‏دید عزل کند و کسی دیگر را به جای او تعیین‏کند.[14]

امّا بعضی از نویسندگان معاصر در این قضیه که علی t فرمانداران عثمان را عزل کرده از حقیقت دور شده و این موضع را نا‏مناسب تفسیر کردهاند، بعضی این کار علی را دلیلی بر پایداری وی برحق و ضرورت تغییر عنوان نموده‏اند و بعضی آن را نشانهی ضعف آگاهی سیاسی علی دانسته‏اند و گفته‏اند که از نظر سیاسی بهتر آن بود که او این فرمانداران، به خصوص معاویه را باقی می‏گذاشت تا آنکه اوضاع آرام می‏شد و در شهرها برای علی بیعت گرفته میشد، همهاین تفسیرها بر محور روایات واهی و بی اساسی ارائه می‏شوند که در آنها: مغیره بن شعبه دو پیشنهاد متضاد در مورد فرمانداران به علی‏t داد[15]، علاوه بر این باید دانست که علی t یک امام مجتهد بود و میتوانست در صورت مصلحت همه فرمانداران عثمان را عزل نماید.

پیامبر‏ص که معصوم است خالد بن سعید بن عاص را به عنوان فرماندار صنعاء و عمرو بن عاص را به فرمانداری عمّان منصوب کرد[16]، امّا پس از ایشان ابوبکر صدیقt خالد را عزل کرد و به جایش مهاجر بن ابی‏امیه را گذاشت، عمرو را عزل نمود و به جایش حذیفه بن محصن را منصوب کرد.[17] ابوبکرt دو فرمانده بزرگ خالد‏بن‏ولید و مثنی بن حارثه رضی‏الله عنهما را به عنوان فرمانده منصوب کرد، امّا بعد از وی عمر‏t آنها را با اینکه صلاحیت و کفایت داشتند، عزل نمود.[18] عمرt عمرو بن عاص را به فرمانداری مصر منصوب کرد[19] و مغیره بن شعبهt را به عنوان فرماندار کوفه مقرر نمود[20] اما بعد از او عثمانt این دو را از مقامشان عزل کرد و ابن ابی سرح[21] را به فرمانداری مصر و سعد بن ابی وقاص[22] را به فرمانداری کوفه منصوب کرد.

آیا انسان خردمند و عاقل، از ابوبکر، عمر و عثمانy به خاطر اینکه فرمانداران را عزل کردهاند انتقاد می‏کند؟ هر زمانی اوضاع و شرایط متناسب با خود را دارد، کسی که بعداً می‏آید اجتهاد و نظری دارد که فرد سابق نداشته است و کسی که حضور دارد چیزهایی را می‏بیند که فرد غایب نمی‏بیند.[23]

این گفته بعضی از نویسندگان معاصر که علیt همه فرمانداران عثمانt را عزل کرد صحت ندارد، بلکه ایشان فقط معاویه بن ابی سفیان در شام[24] و خالد بن ابی العاص بن هشام در مکه را عزل کرد.[25]

در بصره فرماندار آن عبدالله بن عامر از آن بیرون رفت و عثمان کسی دیگر را به جای او تعیین نکرد.[26] در یمن یعلی بن منیهt که امیر بود اموال خراج را می‏گرفت و بعد از کشته شدن عثمانt به مکه رفت و به طلحه و زُبیر پیوست و با آنها در جنگ جمل حضور یافت، ابن ابی سرح فرماندار مصر برگشت و پسر عمویش را به عنوان جانشین خود در آن جا تعیین کرد و وقتی که به مصر بازگشت، دید که ابن ابی حذیفه بر آنجا مسلط شده است و ابن ابی حذیفه او را از مصر بیرون راند، وی به رمله در فلسطین رفت ودر همان جا درگذشت.[27] اینگونه فرمانداران یمن و بصره خودشان از مقام فرمانداری کناره گیری کردند؛ فرماندار مصر ابن ابی حذیفه را عزل کرد و امیر المؤمنین علیt فرماندار کوفه را در پست خود باقی گذاشت. پس در حقیقت علی t فقط معاویه فرماندار شام و خالد بن ابی العاص فرماندار مکه را عزل کرد، امیر المؤمنین علی‏t به همانصورت افراد برگزیده و منتخب را به عنوان فرمانداران مسلمین منصوب کرد، یکی از فرماندارانی کهایشان او را منصوب کرد سهل بن حنیف انصاری بود، او صحابی بزرگواری است که در جنگ بدر و اُحد حضور داشته است و در روز جنگ اُحد آنگاه که مردم پراکنده شدند، او در کنار پیامبر ص ایستاد و با ایشان بر مرگ بیعت کرد، با تیراندازی از پیامبر ص دفاع میکرد، وی همچنین در غزوهی خندق و دیگر جنگها با پیامبر‏ص همراه بود.[28] علی‏t این صحابی بزرگوار را فرماندار تعیین کرد و عثمان بن حنیف را به عنوان فرماندار بصره مقرر کرد؛ عثمان بن حنیف صحابی بزرگوار و از انصار بود و در زمان عمر‏t به فرمانروایی عراق تعیین شده‏بود، [29] قیس بن سعد بن عباده را به عنوان فرماندار مصر منصوب کرد، [30] او در زمان پیامبرص رئیس پلیس و فردی هوشیار و بخشنده بود.[31] عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب را به عنوان فرماندار یمن تعیین کرد، [32] عبیدالله صحابی بود و یک سال از برادرش کوچکتر است، وی فردی شریف و ستوده بود.[33]

در مورد اینکه بعضی از نویسندگان گفته‏اند که علی‏t فرمانداران را پیش از آنکه اهالی شهرها با او بیعت کنند عزل کرده است، باید گفت برای اینکه امام و رهبر فرماندارن شهرها را تعیین کند، شرط نیست که مردم با او بیعت کرده باشند و همه مسلمین بر این اتفاق دارند، بلکه وقتی اهل حل و عقد با هر خلیفهای بیعت کردند همه شهرهای تابع مرکز مسلمین باید بیعت نمایند و اگر تعیین فرمانداران مشروط به بیعت اهالی شهرها بود بیعت صدیق‏t کامل نمی‏گردید، چون قبل از آنکه اهل مکه، طایف، حواشی و بحرین با او بیعت نمایند لشکر اسامه را فرستاد و با منکران زکات و مرتدین جهاد کرد. همچنین عمر فاروقt در آغاز خلافتش خالد بن ولید را عزل کرد و ابی عبیده بن جراح را به فرماندهی کل لشکر مسلمین در شام تعیین کرد. این زمانی بود که هنوز بیعت اهل یمن به او نرسیده بود. همچنین عثمان‏t قبل از رسیدن بیعت شهرها در امور مسلمین شروع به تصرف کرد.[34]

2- علیt برخی از اقوام خود را به عنوان فرماندار تعیین می کند

نویسندگان معاصر از اینکه علی و عثمانب خویشاوندانشان را در شهرها به فرمانداری منصوب کردهاند سخن گفته‏اند. در مورد عثمان‏t باید گفت از بین هیجده فرماندار ایشان فقط پنج نفر از بنی امیه بودند و هنگامی‏که عثمان‏t وفات یافت فقط سه نفر از بنی امیه بر سر پست فرمانداری بودند: معاویه، عبدالله بن سعد بن ابی سرح و عبدالله بن عامر بن کریز، عثمانt ولید بن عقبه و سعید بن عاص را عزل کرد، امّا آنها را از کجا عزل کرد؟ از کوفه که عمرس سعد بن ابی وقاص را از فرمانداری آن عزل کرده بود، کوفه از هیچ فرماندرای راضی نبودند و عزل این فرمانداران از سوی عثمان‏t برای آنها عیب به حساب نمی‏آید، بلکه عیب از شهری بود که درآنجا به عنوان فرماندار قرار گرفته بودند.[35]

 خویشاوندان عثمانt که به عنوان فرماندار تعیین شده بودند، کفایت و توانایی خود را در اداره امور ولایتهایشان اثبات کردند، بسیاری از شهرها بدست آنان فتح گردید و با رعیّت خود به نیکی و عدالت رفتار میکردند، بعضی از آنها قبلاً در دوران ابوبکر و عمربفرماندار بودند.[36] امیر المؤمنین علی‏t به شیوهی عثمان‏t از میان خویشاوندان خود کسانی را که صلاحیت، کفایت و توانایی داشتند به فرمانداری تعیین کرد که فرزندان عمویش عباس بودند و عبارت بودند از: عبدالله بن عباس، عبیدالله بن عباس، قثم و تمام فرزندان عباس و محمد بن ابوبکر که پسر رضاعی او بود.

 بعد از تحقیق معلوم می‏شود که عثمان و علی‏t کسانی را به فرمانداری منصوب کردند که به گمان غالب آنان دارای کفایت و مهارت کافی بودند و چنین نیست که به خاطر خویشاوندی کسی را برتردانسته باشند، شرایط حاکم به گونهای بود که می‏بایست در انتخاب فرمانداران از حیث توانایی و امانتداری دقت زیادی به عمل آید، زیرا علاوه بر مشکلات خوارج در زمان علی، هنوز فتوحات در سرزمینهای شرقی استقرار نیافته بودند، .[37]

اگر در نسب فرمانداران علی‏t تأمل کنیم، می‏بینیم که از بین سی و شش فرماندار یازده نفر از انصار و هفت نفر از قریش بودند که از قریشیها چهار نفر از فرزندان عباس بن عبدالمطلب بودند، اسامی‏فرمانداران در دوران خلافت علی[38]tبه صورت زیر بود:

1- سهل بن حنیف انصاری (مدینه).

2- تمام بن عباس بن عبدالمطلب (مدینه).

3- ابو ایوب انصاری (مدینه).

4- ابو قتاده انصاری (مدینه).

5- قثم بن عباس بن عبدالمطلب (مکه و طایف).

6- عمر بن ابی سلمه (بحرین).

7- قدامه بن عجلان انصاری (بحرین).

8- نعمان بن عجلان انصاری (بحرین).

9- عبیدالله بن عباس (یمن و بحرین).

10- سعید بن سعد بن عباده انصاری (فرمانده لشکر).

11- مالک اشتر (جزیره، سپس مصر).

12- شبیب بن عامر (جزیره).

13- کمیل بن زیاد نخعی (جزیره).

14- محمد بن ابی حذفه بن عتبه (مصر).

15- قیس بن سعد بن عباده انصاری (مصر).

16- محمد بن ابوبکر صدیق (مصر).

17- عثمان بن حنیف انصاری (بصره).

18- عبدالله بن عباس (بصره).

19- ابوالاسود الدؤلی (بصره).

20- هانی هوذه نخعی (کوفه).

21- ابوموسی اشعری (کوفه).

22- ابو مسعود بدری (کوفه).

23- قزطه بن کعب انصاری (کوفه).

24- سهل بن حنیف انصاری (فارس).

25- زیاد بن ابی سفیان (فارس).

26- منذر بن جارود (اصطخر).

27- عمر بن سلمه (اصفهان).

28- محمد بن سلیم (اصفهان).

29- خلید بن قره تمیمی‏(خراسان).

30- عبدالرّحمن بن أبزی (خراسان).

31- جعده بن هبیره بن ابی وهب (خراسان).

32- عبدالرحمن بن جزء طائی (سجستان).

33- ربعی بن کأس عنبری (سجستان).

34- جریر بن عبدالله بجلی (همدان).

35- اشعث بن قیس کندی (آذربایجان).

36- سعید بن سریه خزاعی (آذربایجان).

37- خریت بن راشد ناجی (اهواز).

38- مصقله بن هبیره شیبانی (اهواز).

39- یزید بن حجیه تمیمی‏(ری).

40- سعد بن مسعود ثقفی (مدائن).

41- حارث بن مره عبدی (سند).[39]

عثمان و علیبدو خلیفه راشد بودند که مقتدا و الگوی مسلمانان هستند و کارهایشان سوابق قانونی درخشانی در این امت است، همان طور که عمر‏t این سنّت و شیوه را برای کسانی که بعد از او می‏آیند بنا نهاد که از دادن پست به خویشاوندانش پرهیز میکرد، عثمان و علی پست دادن به خویشاوندان را در صورت داشتن صلاحیت برای مسلمین بعدی بنا نهادند.[40]

 

دوّم: نظارت علی t بر فرمانداران خود و رهنمودهای وی

روش نظارت امیر المؤمنین علی‏t مراقبت از فرماندارانش بود, و اوضاع آنها را جستجو و پی گیری میکرد‏، در مورد آنها سؤال میکرد و در این راه از چند شیوه استفاده میکرد، یکی اینکه بازرسان خود را نزد فرمانداران می‏فرستاد، ودرباره آنها از مردم سئوال می‏پرسیدند و گاهی از فرمانداران در مورد یکدیگر می‏پرسید و به آنها دستور می‏داد که امور یکدیگر را بررسی نمایند، ایشان به کعب بن مالک نوشت: کسی را به جانشینی خود تعیین کن و همراه با گروهی از یاران خود به سرزمین (کورة السواد) برو و درمورد فرمانداران من پرس و جو کرده و عملکرد و رفتارشان را بررسی کن.[41]

همچنین علی‏t بازرسانی داشت که از ولایتها گزارشهای سرّی و محرمانه را برای ایشان می‏فرستادند و فرمانداران کار و مأموریّت این بازرسان را نمی‏دانستند [42]، گاهی مراقبها از کارمندان فرماندار و گاهی افراد ناشناخته دیگر و یا افراد مقیم در حوزه فرمانداری بودند کهاین کار را انجام می‏دادند، گاهی کسانی بودند که از ولایتی به ولایت دیگری می‏رفتند، نامه‏هایی که علی بهاین فرماندارن می‏نوشت نشان می‏داد که گزارشهای سرّی به او می‏رسید، شاید دخالت بعضی افراد بین امیرالمؤمنین وفرماندارانش سبب میشد تا بعضی از فرمانداران پست و کار خود را ترک کنند، مانند دخالت اشتر بین علی و جریر بن عبدالله بجلی و دخالت بعضی مردم بین علی‏t و مصقله بن هبیره. [43]

علی‏t راه را برای هر شکایتی که بر‏علیه یکی از فرماندارانش تقدیم میشد باز گذارده بود و اگر شکایتی از فرمانداران به او می‏رسید می‏گفت: بار خدایا! من به آنان فرمان نداده ام که بر بندگانت ستم کنند یا حق تو را رها کنند.[44] هنگامی‏که از یکی از فرماندارانش شکایت کردند و اتهام ثابت گردید، او را با تازیانه زدن و زندانی نمودن ادب نمود.[45]

امیرالمؤمنین علیt همواره فرماندارانش را نصیحت میکرد، همانگونه که یک بار مجموعهای از فرمانداران را نصیحت کرد، از جمله قیس بن سعد که وقتی به فرمانداری مصر منصوب کرد او را چنین نصیحت نمود: «در حالی به مصر برو که لشکری همراهت باشد، چون همراهی لشکر با تو سبب هراس بیشتردشمن می‏شود و دوست و یاورت بیشتر قدرت می‏گیرد، پس هر‏گاه وارد مصر شدی با نیکوکار نیکی کن و با بدکار به سختی رفتار نما و با عام و خاص مهربان باش، زیرا مهربانی نیکی است».[46]

از جمله‏اندرزهای ایشان به قیس بن سعد در یکی از نامه‏هایش این است: «‏به حق خراج و مالیات بگیر، با رفتاری منصفانه به لشکرت نیکویی کن و آنچه خدا به تو آموخته به دیگران یاد بده».[47]

بعضی از نامه‏هایی که برای تعیین فرمانداران به شهرها می‏فرستاد مشتمل بر پندها و رهنمودها هستند، از آن جمله نامهای که علی‏t به محمد بن ابوبکر در ولایت مصر نوشت و وی آن را برای مردم قرائت کرد، این نامه حاوی اندرزهایی برای عموم مردم و خود فرماندار بود.[48]

ارتباطهای متعددی بین علی و فرماندارانش به صورت نامه نگاری، شفاهی و ارتباط مستقیم برقرار بود، وقتی این فرمانداران برای دیدار امیرالمؤمنین یا برای مشارکت در جنگ با خوارج به کوفه آمدند با آنها گفتگو کرد، از امیرالمؤمنین نقل شد که در موسم حج با فرماندارانش ارتباط برقرار می‏کرد آنگونه که خلفای سابق چنین میکردند، علیt فرد مورد اعتمادی را به عنوان نایب خود به حج می‏فرستاد، چنان که فرزندان عباس و غیره را برای این کار می‏فرستاد، فرمانداران حوزه شرق بیشتر از همه فرمانداران با علی‏t ارتباط داشتند، چون آنها به کوفه نزدیک بودند و هیئت‏هایی از حوزه فرمانداری آنان همواره با کوفه در رفت و آمد بودند. و علی‏t بسیاری اوقات فرمانهایی به صورت اندرز و نصیحت صادر میکرد که برای فرمانداران روش کار را توضیح می‏داد، برخی از این فرمانها به صورت کتبی و بعضی شفاهی صادر میشد، در یکی از نامه‏های امیرالمؤمنین به فرماندارانش آمده است: «شما خزانه داران حاکم، وکلای امّت و نمایندگان ائمه هستید، هیچ کس را از رسیدن به نیازش باز ندارید، وقتی خراج و مالیات می‏گیرید لباس زمستانی و تابستانی و همچنین چارپایانی که با آن کار میکنند را از آنها نگیرید، بردهای را که دارند از آنها نگیرید و به خاطر یک درهم کسی را شلاق نزنید، به مال فرد نمازگزار یا کسی که با مسلمین پیمان صلح بسته دست درازی نکنید».[49]

یکی از دهقانان نزد علی آمد و از فرماندار او شکایت کرد، علی‏t به آن فرماندار نوشت: «دهقانان شهر تو از سخت گیری و درشت خویی تو شکایت کردهاند»، با آنان رفتاری میانه داشته باش، سختی را با نرم خویی و مهربانی آمیخته کن، نه آنان را کاملاً از خود دور کن و نه بیش از حد آنان را به خود نزدیک نما، چون مشرک هستند و صلاحیت نزدیکی به تو را ندارند و از سویی چون عهد و پیمان صلح بسته‏اند نباید رانده شوند و مورد ستم قرار گیرند».[50]

سوم: صلاحیتهای داده شده به فرمانداران در دوران علیt

امیر المؤمنین‏t از اینکه همه قدرت در دست یک نفر باشد اباء می‏ورزید، بلکه اصل نزد او توزیع قدرت و تعیین صلاحیتها بود، ایشان ابن‏عباس را به فرمانداری بصره منصوب کرد و زیاد را به عنوان مسئول جمع آوری مالیات و بیت المال مشخص کرد و تنها بهاین امر بسنده ننمود، بلکه به ابن‏عباس دستور داد که به سخنان ابن زیاد گوش کند و از او اطاعت نماید، [51]، این روش اوج کنترل اداری است، زیاد در چهارچوب فرمانداری از ابن‏عباس اطاعت می‏کند و ابن‏عباس در چهارچوب کار بیت المال و خراج از او اطاعت می‏نماید. وی برای امور قضایی ابو الأسود دؤلی را منصوب کرد.[52]

با بررسی نامهای که امیر المؤمنین به مالک اشتر نوشت میتوانیم صلاحیتهای داده شده به فرمانداران را ملاحظه کنیم، ما می‏کوشیم این تصویر را واضح تر کنیم و به تفصیل آن را ارائه دهیم:

1- تعیین وزراء

امیر المؤمنین در نامهاش به مالک اشتر می‏فرماید: «وزیران بد و شرور تو کسانی هستند که قبلاً وزیر افراد شرور بودهاند، هر کس با افراد شرور مشارکت داشته باشد نمیتواند محرم و رازدار تو قرار گیرد، زیرا آنان همکار و برادر ستمگران هستند، تو به جای آنها افراد بهتری را می توانی پیدا کنی که فکر و قدرت اجرایی همچون آنان را دارند که با ستمگر در ستمش و با گناهکار درگناهش همکاری نکردهاند، چنین کسانی بهترند‏، بهتر تو را یاری کرده و با تو مهربان تر خواهند بود و کمتر به کسانی دیگر غیر از تو توجه می‏نمایند».

در این متن که امیر المؤمنین به صورت اندرز بیان کرده‏اند نقاط و حقایق ذیل را متذکر شده است:

الف - تعیین وزیران در صلاحیت والی و فرماندار می‏باشد.

ب - شرایطی که به موجب آن والی وزیرانش را انتخاب می‏کند.

ج - طریقه تعامل و روابط دو جانبه والی و وزیر.

د - وظیفهی وزیر.

امیر المؤمنین تعداد وزرا را ذکر نکرده و فقط لفظ جمع را به کار برده است، از این عبارت چنین بر می‏آید که فرماندار به‏اندازهی نیاز میتواند معاون و همکار داشته باشد، چون کار وزیر این است که با فرماندار در کارهایش همکاری نماید، امیر المؤمنین شرایطی را مشخص می‏کند از جمله اینکه وزیر درگذشته نباید وزیر فرمانداران شرور بوده باشد، فرماندار از بین مجموع وزرا یک وزیر را به عنوان معاون خود در پیشبرد کارها انتخاب نماید و این انتخاب بر اساس این گفته از امیر المؤمنین باشد که می‏فرماید: «باید کسی را ترجیح دهی که برای گفتن سخن حق، توانایی بیشتری از دیگران داشته باشد».

وظایف وزیران در دایره‏ی «همکاری» قرار دارد و تعیین جزئیات این دایره، به عهده فرماندار است که بر حسب نیازی که دارد وظایف وزرا را مشخص می‏کند و ارتباط وزیران با فرماندار به صورت مستقیم خواهد بود.

2- تشکیل مجالس شوری

باید به کمک علماء و فرزانگان که اهل حل و عقد هستند مجالس شورا تشکیل شوند، در این خصوص این متن آمده است: «با علما زیاد به بحث و تبادل نظر بپرداز و برای تثبیت و سامان یافتن اوضاع سرزمین خود با فرزانگان بحث و تبادل نظر کن»[53] در این نص بر جمع آوری علماء و فرزانگان در مجالس مشورتی تأکید شده است، فرماندار میتواند خود این افراد را انتخاب کند، میتوان از طریق مردم هم این افراد انتخاب شوند، امیر المؤمنین چگونگی تشکیل این مجالس را مشخص نکرده است، بلکه تنها به همین بسنده نموده که از فرماندارش خواسته است که بیشتر با علما و فرزانگان به بحث و تبادل نظر بپردازد.

امّا اینکه آنها چگونه جمع آوری شوند؟ آیا حاکم آنها را فرا بخواند یا از سوی مردم انتخاب شوند؟ این امری است که امیر المؤمنین آن را به طور قطع مشخص نکرده است، بلکه آن را به شرایطی که در چهارچوب آن تعیین می‏شوند واگذار کرده است که بر حسب شرایط، فرماندار یا مردم آنها را انتخاب می‏کنند، امّا وظیفهاین مجلس بررسی و تعیین سیاستهای کلّی در خصوص دو چیز است:

ألف - تثبیت آنچه موجب بهبودی و سامان یافتن شده است.

ب - برپا داشتن آنچه که مایه سامان یافتن اوضاع مردم است از سوی فرماندار.

این یعنی ترسیم اصول کلّی برای همه آنچه که مربوط به اصلاح اوضاع شهرها ومردم است، خواه در مورد مصرف بیت المال یا تعیین اداریها باشد، یا مربوط به ارائه خدمات به اصناف از قبیل تاجران، صنعتگران و کشاورزان باشد، این مجلس بیشتر به مجالس محلی شباهت دارد که در دولتهایی که بر اساس تمرکز دارایی حکومت میکنند برپا می‏شوند.[54]

در نصّی دیگر امیر المؤمنین صفات این مستشاران و معاونان را بیان می‏کند: «با افراد شرافتمند، نجیب و خانواده‏های خوب و دارای سوابق نیکو ارتباط تنگاتنگی داشته باش و بعد از آنها به افراد دلیر و سخاوتمند و بزرگوار خود را نزدیک کن، چون آنها دارای بزرگواری و خوبی هستند».[55]

امیر المؤمنین علیt اهمیت اهتمام ورزیدن به آنها و بررسی امورشان را گوشزد می‏نماید و میفرماید: «اوضاع و احوال آنان را بررسی کن چنانکه پدر و مادر اوضاع فرزندانشان را مورد بررسی و جستجو قرار میدهند، نباید در مدت قدرتی که به آنها دادهای چیزی به دست بیاید و لطفی را که به آنها کردهای هرگز ناچیز مدان. هر چند آن لطف ناچیز واندک باشد، زیرا لطف سبب می‏شود تا آنها خیرخواه تو باشند و به تو گمان نیک داشته باشند، مبادا با تکیه به امور بزرگ کارهای کوچک آنها را فراموش کنی، چون کوچکترین لطفی که به آنها بکنی از آن سود می‏برند و لطف بزرگ تو چیزی است که آنها نمیتوانند از آن بی نیاز باشند.[56]

3- تشکیل لشکر و تجهیز آن

امیر المؤمنین علیt به مالک اشتر نخعی فرمود: «باید از تمام لشکر کسانی نزد تو باشند که به لشکر بیشتر کمک می‏نمایند، مخارج و نیازمندیهای آنان و خانوادهی ایشان را فراهم کن تا دغدغهی خاطر آنها فقط جهاد با دشمنان باشد، چون مهربانی تو نسبت به آنان سبب عطوفت قلب آنان نسبت به تو می‏گردد».[57]

از این متن امور ذیل برداشت می‏شود :

الف - قدرت نظامی‏برای دفاع از ولایت باید وجود داشته باشد.

ب - تشکیل این نیرو و آماده کردن آن وظیفه فرماندار است و هزینه آن از بیت المال پرداخت می‏شود.

ج - تعیین سران ارتش از وظایف فرماندار است، شرایطی هست که حاکم به مقتضای آن سران لشکر و ارتش را تعیین میکند، پس باید سران ارتش مورد توجه و اهمیت قرار گیرند تا دغدغه خاطر آنها فقط جهاد با دشمن باشد [58] و مهربانی به آنان، آنها را شیفته تو می‏گرداند.[59]

4- ترسیم سیاست خارجی در زمینه جنگ و صلح

امیرالمؤمنین علیt به فرماندارش مالک اشتر میفرماید: «هر‏گاه دشمنت تو را به صلح فراخواند، به شرطی که خشنودی خدا در آن باشد خواستهی او را رد مکن، زیرا صلح سبب می‏شود تا سربازانت استراحت کنند و همچنین خاطر تو را آسوده و شهر را در امنیت قرار می‏دهد، امّا بعد از صلح از دشمن دوری کن، چون ممکن است خود را به شما نزدیک کرده تا از غفلت شما سوء استفاده کند، پس آماده باش و در این خصوص حسن ظن بی جا را نداشته باش، اگر بین تو و دشمن پیمانی بسته شد به آن وفادار باش، چون در میان فرایض الهی مردم به هیچ چیزی همچون وفای به عهد اهمیت نمیدهند، حتی مشرکین به پیمانهای خود وفادار بودند زیرا عواقب عهدشکنی را تجربه کرده‏بودند. بنابراین عهد شکنی مکن چون فقط افراد جاهل و بدبخت هستند که اقدام به نافرمانی خدا می‏نمایند، خداوند پیمان و عهد را مایهی امنیت بندگان و پناهگاهی برای آرامش آنان قرار داده است، پس پیمان شکنی و خیانت درست نیست.[60] پیمانی نبند که موجب بهانه باشد و به ناحق قراردادهای صلح را لغو مکن، زیرا تحمل سختی بهتر از عهد شکنی است، پس به حساب دنیا آخرت را از دست مده».[61]

با استناد بهاین متن حاکم کارهای ذیل را انجام می‏دهد:

1- بستن پیمان صلح با دولتها و ملتهای همسایه.

2- آمادگی برای جنگ و آماده باش احتیاطی در صورت نیاز، برای این دو کار جزئیاتی از قبیل تبادل نامه‏ها، هیئتها، دیدارهای دوجانبه و مذاکرات انجام می‏شود.[62]

3 - وفای به عهد و پیمان یکی از قاعدهها و اصول اساسی دین اسلام است که هر مسلمانی باید به آن پایبند باشد، [63] همانطور که وفاداری به پیمانها و قراردادها از دیدگاه امیر المؤمنین علی فقط یک تئوری نوشته روی کاغذ نبود، بلکهایشان بصورت عملی وفاداری به عهد و پیمان را نشان می‏داد، خداوند از عهد شکنی و سوگند شکنی در بسیاری از آیات قرآنی نهی کرده و میفرماید:

 ﮍ ﮎ ﮏ ﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔ ﮕ ﮖ ﮗ ﮘ ﮙ ﮚ ﮛﮜ ﮝ  ﮞ ﮟ ﮠ ﮡ ﮢ (نحل/91)

به پيمان خدا (كه با همديگر مي‌بنديد) وفا كنيد هرگاه كه بستيد و سوگندها را پس از تأكيد (آنها با قَسمِ به نام و ذات خدا) نشكنيد، در حالي كه خداي را آگاه و گواه (بر معامله و وفاي به عهد) خود گرفته‌ايد. بي‌گمان خدا مي‌داند آنچه را كه مي‌كنيد (و پاداش كردارتان را مي‌دهد). و میفرماید: ﯚ ﯛﯜ ﯝ ﯞ ﯟ    ﯠ ﯡ (اسراء/34)

(و به عهد و پيمان (خود كه با خدا يا مردم بسته‌ايد) وفا كنيد، چرا كه از (شما روز رستاخيز درباره) عهد و پيمان پرسيده مي‌شود).

5- حفاظت از امنیت داخلی

با اتخاذ سیاستهای سالم باید امنیت داخلی را تأمین کرد، امیر المؤمنین بهیکی از فرماندارانش می‏نویسد: «دهقانهای شهر تو از سنگدلی و درشت خوئی تو شکایت کردهاند... با آنان با نرم خویی و مهربانی آمیخته با مقداری سختی رفتار کن و آنان را نه زیاد از خود بران و نه خیلی به خود نزدیک کن» [64]، این سیاست برای تأمین امنیت داخلی است و اگر مشکلی پیش آمد که امنیت را مخدوش می‏کرد، باید حاکم با استفاده از شیوه‏های مسالمت آمیز مشکل را حل کند و از به کار گرفتن قدرت بپرهیزید [65]، امیر المؤمنین در نامهی خود به مالک اشتر میفرماید: هرگز قدرت و حکومت خود را با ریختن خون ناحق تقویت مکن، زیرا در حقیقت ریختن خون قدرت را ضعیف و بلکه نابود می‏کند.[66]

6- تشکیل دستگاه قضایی در فرمانداری

امیر المؤمنین علیt میفرماید بهترین افراد را برای داوری و قضاوت بین مردم انتخاب کن، آنانکه به هنگام داوری به سبب دعوای طرفین لجاجت نمیکنند و کمتر در قضاوت دچار اشتباه می‏شوند و اگر بعد از قضاوت بهاشتباه خود پی ببرند بلافاصله به حق باز می‏گردند، طمع ورزی نمیکنند، با دقت داوری می‏نمایند، از همه بیشتر به دلایل استناد میکنند، کمتر از مراجعه دادخواه به ستوه می‏آیند، برای روشن شدن امور از همه بردبارترند، به هنگام قضاوت از همه قاطع ترند، کسانی که ستایشهای بی جا و زیاد آنان را سبک سر نمی‏کند و فریب نمی‏خورند... نیازهای قاضی را برآورده کن تا به مردم نیازی نداشته باشند و از ربوده شدن او از سوی مردم ایمن باشی، پس نگاه عمیقی بهاین مسأله بینداز.[67]

از متن مذکور چنین بر می‏آید:

الف - تعیین قاضی جزء وظایف حاکم است.

ب - حاکم باید در انتخاب قاضی بشرایط قاطعی پایبند باشد.

ج - حاکم باید کاملاًً به قُضات رسیدگی کند تا آنها به دیگران نیازی نداشته باشند.[68]

 

 

7- هزینه‏های مالی

منبع تأمینی هزینه‏ها در حوزهی فرمانداری، اموال زکات، غنیمتها و مالیاتها می‏باشند، این در آمدها به بیت المال سپرده می‏شوند و کسی باید در بیت المال مسئول نظارت و ثبت ورود درآمدهای رسیده و خروج هزینه‏ها و دخل و خرجها باشد. بیت المال نقش مهمی‏در تمرکز زدائی دارد، اموالی که در بیت المال انباشته می‏شوند ابتدا برای کارهای حوزه فرمانداری، برای کارمندان و کارکنان، قضات، نیازمندان، آبادانی و دیگر نیازها خرج می‏شوند و آنچه باقی بماند به پایتخت خلافت فرستاده خواهد شد، بیت المال قلب حوزه فرمانداری شمرده می‏شود که خون را در رگهای دستگاههای کاری تزریق می‏نماید، [69] امیرالمؤمنین علیt میگوید: به اموالی که خداوند آن را نزد تو گرد میآورد نگاه کن و آن را برای افراد عائله‏مند و گرسنگان خرج کن [70]، منبع بخشی از این اموال مالیات است که نخستین منبع تأمین حقوق کارمندان به شمار می‏رود و مازاد بر هزینه کارمندان بین فقرا و مستمندان توزیع می‏گردد، امیرالمؤمنین علی میفرماید: مردم همه نیازمند سفرهی مالیات و اهل آن هستند. منظور از مردم همه کارمندان و مجاهدان است که امیر المؤمنین در مورد آنان میگوید: آنچه لشکریان را پا برجا می‏دارد مالیات است. امیر المؤمنینt به آبادانی زمین اشاره کرده و میگوید: نگاه شما باید بیشتر به آبادانی زمین باشد نه به گرفتن خراج، چون خراج و مالیات جز با آباد شدن زمین بدست نمی‏آید، هر کس از زمین مخروبه خراج و مالیات بخواهد شهرها را ویران و مردم را نابود می‏کند.[71]

آبادانی زمین منابع مالی تازهای را بوجود خواهد آورد که میتوان ازآن برای تأمین هزینه‏های مختلف استفاده کرد، این درآمدها مستقل از دستگاههای مرکزی هستند، آنچه از این در آمدها از هزینه‏های ولایتها اضافه باشد به دستگاههای مرکزی داده می‏شود. امیر المؤمنینt میفرماید: «مازاد آن را نزد ما بفرست تا آن را میان کسانی کهاینجا هستند تقسیم کنیم».[72]

یکی از مهمترین هزینه‏ها در ولایت تعمیر و آباد کردن نهرها و قناتهاست، امیر المؤمنین علیt به قرضه بن کعب انصاری نوشت: «مردانی از اهل ذمه گفته‏اند: در سرزمین آنها رودخانهای خشکیده و زیر خاک مدفون گشته است، مسلمین باید آن را برای آنها آباد کنند، شما و آنها آن را بررسی کنید و سپس نهر را درست و آباد کن، سوگند که اگر آنها آباد کنند برایم خوشایند‏تر است از اینکه آنجا را ترک کنند و ناتوان باشند و در ادای وظیفهای که به مصلحت شهرهاست کوتاهی ورزند، والسّلام».[73]

8- کارگزاران تابع فرمانداران، و پیگیری از آنها

امیر المؤمنین علیt میفرماید: «سپس به امور عاملان و کارکنان خود بنگر و به طور آزمایشی به آنها کار بسپار، و از روی کم‏رویی و ترجیح بدون دلیل به آنها کار مده، چون این کار ریشهی ستم و خیانت است و به دنبال افراد با تجربه و حیادار برو، کسانی که از خانواده‏های صالح و نیکو هستند و در اسلام سابقه دارند و خانوادهایشان در ایمان به اسلام سبقت گرفتهاند، چون چنین کسانی رفتار و اخلاق بهتری دارند و اهداف نیکوتری دنبال میکنند، کمتر به مطامع چشم می‏دوزند و بیشتر به عواقب امور می‏اندیشند، سپس روزی فراوان به آنان بده، چون این امر سبب می‏شود آنان به اصلاح خود بپردازند و از آنچه در دسترس آنها قرار دارد بی نیاز شوند، اگر با فرمانت مخالفت ورزند یا به تو خیانت کنند عذری نخواهند داشت، سپس کارهایشان را بررسی کن و مراقبان صادق و وفادار را بر آنها بگمار، چون وقتی آنها بدانند که به طور سری مراقب کارهایشان هستی این امر باعث می‏شود تا امانتدار، باشند و با مردم به نرمی‏رفتار کنند، اگر یکی از آنها دست خیانت دراز نماید همه مراقبان تو علیه او شهادت خواهند داد و نیازی به شاهد و گواه نیست، آنگاه تو او را مجازات و تنبیه می‏کنی و او را در مقام ذلّت و خواری قرار می‏دهی، او رابه عنوان خائن معرفی می‏کنی و ننگ تهمت را به گردنش می‏آویزی».[74]

در اینجا امیر المؤمنین از کارمندان فرمانداران، نگهبانان شهرها و قریه‏ها و مسئولان جمع آوری زکات سخن میگوید، آنها مسئولیت بزرگی به دوشت دارند، چون کارشان به طور مستقیم با مردم مرتبط است، در این متن اهمیت این افراد در دستگاه اداری به وضوح آشکار می‏شود، زیرا این افراد نماینده قدرت اجرایی هستند، پس باید نیازهای خودشان برآورده شود تا به اموال و حقوق دیگران چشم طمع ندوزند، [75] و امیر المؤمنین علیt به اهمیت مراقبانی که مراقب ادارات، بخشها و بیت المال هستند اشاره می‏کند، این مراقبان باید از سوی حاکم تعیین گردند و با او در ارتباط باشند، شرایطی هست که باید بازرسان کاملاً از آن برخوردار باشند :

الف - باید راستگو باشند تا گزارشهای آنان واقعی و راست باشند.

ب - باید افرادی وفادار باشند تا هدفی جز حمایت از دولت نداشته باشند، بعد از آنکه گزارش مراقبان به حاکم رسید باید با دقت کامل محتوای گزارشها را ثابت کند و با پرهیز از شتاب و عجله در مورد افراد حکم کند، از جمله کارهای این دستگاه این است که مراقب بازرگانان، تاجران و صنعتگران باشند تا اجناس را احتکار نکنند و مردم را دچار ضرر و زیان نگردانند، آنچه امیر المؤمنین در نامهاش بهاشتر در این بند گفته است اشاره دارد بهاینکه دولت خلافت راشده همواره اوضاع مردم را به طور مستقیم زیر نظر داشته و آن را مورد بررسی قرار می‏داد تا کم و کاستیهای افراد و گروهها مشخص گردند، بهاین امر اهمیت داده‏اند و این یک اصل قرآنی است که خداوند متعال آنر ا از زبان پیامبرش سلیمانص بیان کرده و میفرماید:

ﯜ ﯝ ﯞ ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ ﯤ ﯥ ﯦ ﯧ ﯨ ﯩ ﯪ ﯫ ﯬ ﯭ  ﯮ ﯯ ﯰ ﯱ ﯲ (نمل/20-21).

«سلیمان از لشکر پرندگان سان دید و جویای حال آنها شد و گفت: چرا شانه به سر را نمی‏بینم؟ (آیا او در میان شما نیست؟) یا اینکه از جمله غائبان است؟ حتماً او را کیفر سختی خواهم داد و یا او را سر می‏برم و یا اینکه باید برای من دلیل روشنی آشکار کند».

بررسی و جستجوی اوضاع پرندگان، این بر حسب توجهی است که باید به امور خلافت شود و باید به هر بخش از آن توجه داشت به خصوص ضعیفان باید زیر نظر باشند، تردیدی نیست که رهبر برای انجام این امر مهم به مؤسسه‏ها، انجمنها و دستگاههایی نیاز دارد، سلیمان به جستجوی اوضاع لشکر و کارکنان اهمیت می‏داد، به خصوص وقتی مورد مشکوکی را مشاهده میکرد، بنابراین سلیمانص وقتی هدهد را ندید، بلافاصله پرسید: ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ :چرا هد هد را نمی‏بینم؟ یعنی او غایب است؟ گویا از سلامتیش می‏پرسید[76]، سپس گفت: ﯤ ﯥ ﯦ ﯧ  یا از جمله غائبان است، سؤال دیگری است که بعد از آن که اظهار مهربانی کرد، سپس سلیمان خواست بفهمد که او درباره غایب فقط از روی مهربانی نمی‏پرسد، بلکه اگر غیبتش بدون عذر باشد[77]بسیار جدی و سختگیر خواهد بود.

بنابراین دوران خلافت راشده تطبیق و اجرای عملی مفاهیم قرآن کریم است. امیر المؤمنین علیt به اهمیت دستگاههای امنیتی دولت اسلام اشاره می‏نماید، دستگاههایی که نهایت تلاش را برای جمع آوری اخبار و اطلاعات مبذول می‏دارد تا این اخبار و اطلاعات برای خدمت به دین، نشر مبادی و ارزشهای والا و اهداف و آرمانهای عالی به کار گرفته شوند، و ریشه‏های فساد را در دستگاههای متعددی که نظام حکومتها بر آن استوار است بخشکاند.

9- اصناف و قشرهای جامعه

امیر المؤمنین علی میفرماید: «بدان که رعیت و مردم قشرهای مختلف پیوسته بهیکدیگرند، هیچ بخشی جز با بخش دیگر سامان نمی‏یابد و نمیتوانند از یکدیگر بی نیاز باشند، بعضی لشکریان خدا هستند و بعضی نویسندگان عموم یا خصوص هستند، بعضی قاضیان عادل و بعضی کارکنانی منصف و مهرباناند، بعضی مالیات و خراج را از ذمیها و مسلمین می‏گیرند و بعضی تاجر و برخی صنعتگرند، بعضی طبقه پایین جامعه و افراد نیازمند و مستمند می‏باشند و خداوند سهمیه و حق و بهرهی هر یک را در کتاب خود یا در سنّت پیامبرش بیان داشته است، این عهدنامه خداست که نزد ما محفوظ است».... تا اینکه میگوید: «و طبقات برپا نمی‏ایستند مگر با تاجران و صاحبان صنعت که آنها[78] را یاری و کمک می‏نمایند و رفاه را تأمین میکنند، سپس طبقه پایین که نیازمندان و مستمندان هستند باید کمک و یاری شوند»، بعد توصیه می‏کند که با تاجران و صنعتگران به خوبی رفتار شود و می‏فرماید: «با تاجران و صنعتگران به نیکی و خوبی رفتار کن، هم تاجرانی که مقیم هستند و هم تاجرانی که همراه کالاهایشان از شهری به شهر دیگر می‏روند و کسی که با بدن و جسم خود خدمت رسانی می‏کند، چون اینها وسیلههای منفعت و اسباب رفاه هستند، رفاه و آسایش و لوازم مورد نیاز را از دور و نزدیک و از کوه و دشت و دمن و از جاههایی که مردم نمیتوانند برای رسیدن بهاین نیازمندیها و لوازم به آنجا بروند فراهم می‏آورند، اینها نردبانی هستند که خطر ندارد و صلحی هستند که غوغا و سر و صدا ندارند، اوضاع تاجران و صنعتگران در داخل شهر و در حواشی شهرها را بررسی کن، با وجود این بدان بسیاری از اینها تنگ چشم و بخیل هستند و منافع را احتکار میکنند، در خیر و فروش به دلخواه خود عمل می‏نمایند، این امر درب زیان را به روی عموم می‏گشاید و عیبی است برای حکومت، بنابراین از احتکار جلوگیری کن، چون پیامبرص احتکار را منع کرده و خرید و فروش باید با موازین و معیارهای منصفانه انجام شود که نه فروشنده و نه خریدار مورد ستم قرار نگیرند، هر کسی دست به احتکار زد پس از آن که او را از کارش بازداشته بودی، او را تنبیه کن و مجازاتش کن امّا در مجازات از حد فراتر نرو ».[79]

از کلام امیر المؤمنینt متوجه می‏شویم که تاجران از مهم ترین اقشار جامعه به شمار می‏آیند. بنابراین ایشان حُکّام را به اهتمام ورزیدن به بازرگانان و زیر نظر داشتن کارهایش راهنمایی می‏کند، تا تاجران به جلوه‏های منفی همچون تنگ چشمی‏‏، بُخل، احتکار و امثال آن مبتلا نشوند و نیز راهنمایی می‏کند که صنعتگران هم در معرض مشکلات و زیانهایی هستند که بازرگانان در معرض آن قرار می‏گیرند، بنابراین لازم است دستگاهی تشکیل شود که به آنها توجه نماید و آنان را در اتمام و انجام کارهایشان یاری دهد، [80] یکی از این اقشار آسیب پذیر مالیات دهندگان هستند که کشاورزان و چاه کنان هستند، آنها نیز نیازمند توجه و اهتمام ویژه هستند و لازم است کمیته‏هایی برای رفع مشکلات اهل خراج و مالیات دهندگان تشکیل شود، چون این راه رشد و آبادانی زمین است. یکی دیگر از اصناف جامعه اسلامی‏اهل ذمه هستند، یعنی غیر مسلمانانی که تحت حمایت دولت اسلامی‏زندگی میکنند و مشغول کار هستند، دولت باید به آنها توجه کند و امورشان را مورد بررسی قرار دهد و دستگاهی را تشکیل دهد که امور اقتصادی و اجتماعی آنان را مورد بررسی قرار دهد[81].

یکی از اقشار جامعه طبقه پایین مستمندان، نیازمندان و فقراء می‏باشند، در این طبقه افرادی متکدی هستند و بعضی هم قناعت پیشه کرده دست نیاز به کسی دراز نمیکنند، باید نیاز آنها بر آورده شود، یتیمان و سالخوردگان جزء همین طبقه به شمار می‏آیند، پس دولت مسئول است که بهاین افراد از نظر اقتصادی و اجتماعی و آموزش توجه کاملی مبذول دارد، حاکم باید برای دیدار با این طبقهی محروم وقت تعیین نماید و خود مستقیماً اوضاع آنان را بررسی کند تا اینگونه احساس محرومیت را از آنها دور نماید و باید زمینه را کاملاً فراهم نماید تا محرومین بتوانند به راحتی با حاکم سخن بگویند و درد دل کنند.[82]

10- تربیت با مجازات و پاداش

امیر المؤمنین علیt فرمود: «نباید بدکار و نیکوکار نزد تو برابر باشند، چون در اینصورت نیکوکاران نسبت به انجام نیکی بی علاقه می‏شوند و بدکاران بیشتر بدکاری را تمرین میکنند، و هر یک از این دو گروه را به پاداش کاری که کردهاند برسان و بدان که رفتار نیکو با رعیت و دورکردن مشکلات از آنها و مجبور نکردنشان به انجام اموری که در توانشان نیست، مهم ترین چیزی است که نشان می‏دهد حاکم نسبت به رعیت حسن ظن دارد، باید به رعیت حسن ظن داشته باشی زیرا حسن ظن خستگی و رنج بزرگی را از تو دور می‏نماید و کسی که کار شما را نیک می‏داند باید بیشتر به او خوش بین باشی».[83]

تربیت با مجازات و پاداش امری است که قرآن از آن سخن گفته و نشانه‏های آن در داستان ذوالقرنین به وضوح آشکار است، چنان که خداوند متعال میفرماید:

ﭹ ﭺ ﭻ ﭼ ﭽ ﭾ ﭿ ﮀ ﮁ ﮂ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈ ﮉ ﮊ ﮋ ﮌ ﮍ ﮎﮏ ﮐ ﮑ ﮒ ﮓ ﮔ ﮕ (كهف/87-88)

(ذوالقرنین بدیشان) گفت: امّا کسانی که ستم کنند، آنان را مجازات خواهیم کرد، سپس در آخرت به سوی پروردگارشان برگردانده می‏شوند و ایشان را به عذاب شدیدی گرفتار خواهد کرد و امّا کسانی کهایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند پاداش نیکو خواهند داشت و ما (هم در دنیا) دستور سهل و سادهای در حق ایشان صادر می‏کنیم.

مصداق تربیت عملی در رهبری خلافت راشده تشویق نیکوکار بود، تا در نیکوکاری بیفزاید و نیروی او را بیشتر میکرد تا بیش از پیش نیکی کند، و این تشویقها باعث میشد تا نیکوکار احساس کند که مورد احترام و تقدیر است، اینگونه دست بدکار را می‏گرفت تا او را از کار بدش باز بیاید، خلافت راشده گستره احسان و نیکی را در جامعه بیشتر می‏نمود و دایره‏های شرارت را بر اساس قانون پاداش مجازات تا آخرین حد تنگ میکرد و این رهنمود امیر المؤمنین علیt است.

11- نقش عرفا[84] و نقیبان در تثبیت نظام ولایات

مسلمانان نقیبان را در بیعت دوم عقبه شناختند، آن هنگام که رسول خدا دوازده نقیب را از انصار بر قومشان تعیین کرد که سه نفر از اوس و نه نفر از خزرج بودند.[85] تعیین و سامان دهی نقیبان و عرفا در سپاههای مختلف اسلامی‏در زمان عمر ادامهیافت، از جملهاین موارد سازماندهی مردم در نبرد قادسیه بدست سعد بن أبی وقاص بود، یعنی جایی که در آنجا که قبائل اجتماع کرده‏بودند و امیران سپاه و عرفا را انتخاب کرد و بر هر دسته ده نفری عریفی- یا سردستهای- معین گماشت چنان که در زمان رسول خدا نیز چنین افرادی تعیین میشدند و این امر تا وقت مقرری- که حکومت به مردم می‏داد- ادامه داشت. برای حمل پرچمها افراد با سابقه‏ای از مسلمانان را گماشت و سران گروههای ده نفری را از کسانی برگزید که در اسلام اعتباری داشتند[86]. عمر بن خطاب اولین کسی به حساب می‏آید که نظام تقسیم مردم در شهرها را به طور عام پایه ریزی کرد، چه در زمان او در شهرها عرفا برای مردم تعیین شدند و این عریفها در مقابل والی مسئول قبائل و گروههای مرتبط با خود براساس تقسیم بندی رایج در آن وقت تقسیم شدند.[87] نظام عرفا در طول دوران خلافت عثمان و علی برقرار بود. خلیفه نقیبان را جمع میکرد و اموال را به میزان سهمشان به آنان می‏داد و آنان هم این اموال را میان افراد تحت پوشش خود تقسیم میکردند.[88] فرمانداران در اداره امور مختلف شهری و نظامی‏ولایات از عرفا استفاده میکردند و آنان هم در توزیع اموال اعطایی بر مردم و در نظارت بر نظام داخلی ولایات و پیگرد افراد خوانده شده برای محاکمه در دادگاه و کارهای دیگر فرمانداران را کمک میکردند. آنان مردم را در وقت نیاز فوراً بسیج میکردند و از آنها مشورت می‏گرفتند. همچنین کسانی که قرار بود نام آنها به لیست عطا شوندگان اضافه شود یا از آن حذف شود و در کارهایی دیگر این نقیبان نقش ایفا میکردند. بدین سان عرفا مهم ترین کارمندان فرمانداران در اداره شهرها بودند، اما این افراد غالباً تنها بهاین کار نمی‏پرداختند، بلکه فقط در وقت نیاز به کمک می‏آمدند. در تقسیم بندی عرفا و نقبا در بسیاری از حالات نوعی سازماندهی قبلی وجود داشت، زیرا تقسیم بندی در برخی از اوقات براساس قبیله افراد بود. این وضعیت همچنان ادامه داشت تا اینکه تعداد افراد غیر عربی که به اسلام می‏گرویدند رو به فزونی نهادند و شروع به سکونت در شهرها کردند و بهاین دلیل این تقسیم بندی به تدریج رو به کاهش نهاد، [89] گرچه در زمان خلفای راشدین در بیشتر اوقات به قوت خود باقی بود.[90] برخی از فرماندهان بزرگ که بر بخشهای معینی از سپاه ریاست داشتند از فرمانداران سرزمینها تبعیت میکردند و بنا به فرمان امرای سرزمینهای مختلف، اقدام به فتح میکردند. هم چنین در جنگهایی که فرمانداران شرکت داشتند و فرماندار خود امیر سپاه بود این افراد در کنار فرماندار می‏بودند و او را در سازماندهی سپاه و فرماندهی آن کمک میکردند.[91] ترتیب فرماندهی در این جنگها به قرار زیر بود: امیر- همان فرماندار -، امیران آماده سازی، امیران اعشار، پرچمداران، سران قبائل.[92] همچنین پیشنهادات و دادخواهی‏های دسته جمعی مردم را این عرفا به نیابت از مردم به دست فرمانداران و یا دیگر افراد مسئول می‏رساندند و به نام آنان سخن گفته و از حقوقشان در نزد این مسئولان دفاع میکردند.[93]

 

چهارم: مفاهیم مدیریتی در سیره علی بن ابی طالبس

1- تأکید بر عامل انسانی

امیر المؤمنین در نامهای بهیکی از کارداران خود نوشت: اما بعد، دهقانهای مردم شهر تو از تندخویی، قساوت، تحقیر و جفاکاریهای تو درباره آنان شکایت کردهاند.... پس إن شاء الله در کار آنان درشتی و نرمی‏را درهم آمیز و با آنان گاه با شدت و گاه با نرمش رفتار کن، برای آنان نزدیکی را با دور داشتن درهم بیامیز.[94] بنابراین بر رئیس و مسئول لازم است که به اوضاع روانی افراد تحت اداره و مدیرت خود توجه داشته باشد و استراتژی مدیریتی خود را بر اساس این واقعیت پایه ریزی کند و میان ضرورتها و اقتضائات ایجاد نظم و مدیریت و ضرورتها و اقتضائات واقعیت حال که حالات انسانی و روانی ایجاد میکنند توازن برقرار نماید. بنابراین خطاست که تئوری مدیریتی بر اساس قواعد سختگیرانه و ثابتی پایه ریزی شود که در آن عامل انسانی و تأثیر شرایط و موقعیتها رعایت نشود و انگار که مدیریت و ایجاد نظم اداری برای هر مؤسسه، سازمان، جنبش، حزب، جمعیت و یا باشگاهی فارغ و بدور از تأثیرات خارجی و داخلی به حرکت درمی‏آید.[95]

2- تخصص و دانایی محوری

در این مورد امیرالمؤمنین علیt بر اهمیت این امر که فرد مسئول متخصص, و دانا باشد تأکید دارند و معتقدند که اگر چنین خصوصیتی داشت اطاعت از او واجب و لازم است و در غیر این صورت اطاعت از او لازم نمی‏باشد. ایشان در این مورد می‏گویند: اطاعت شما از کسی که به خاطر جاهل بودن وی در اطاعت از او معذور نیستید واجب است.[96] اما اگر جاهل بود مردم تحت امر وی معذور هستند و اطاعت از فرد جاهل واجب نیست، زیرا چنین فردی آنان را به سوی هلاک و نیستی می‏برد. نیز می‏گویند: هیچ مخلوقی را با معصیت خالق نمیتوان اطاعت کرد، [97] و فرد نادان و ناآگاه عاقبت کارش به سوی معصیت و نافرمانی از خالق با انجام امر مخالف شرع است.[98]

3- رابطه بین رئیس و افراد تحت امر

تعیین این رابطه بر اساس سلسله مراتب اداری صورت نمی‏گیرد، بلکه مبنای ترسیم آن مصالح مشترک میان رئیس افراد تحت امر است. امیرالمؤمنین علی وقتی که فرماندار خود را روانه مصر کرد به او گفت: برخی از امور است که باید مستقیماً آنها را مورد بررسی یا اجرا قرار بدهی، از جمله: پاسخ مسائل کارگزاران در آن موقع که کاتبان تو ناتوان باشند، برآوردن نیازهای مردم که به تو ارجاع داده‏اند و دستیاران تو در برآوردن آن نیازها دلهره داشته باشند.[99] در اینجا ما در مقابل حالتی قرار داریم که سلسله مراتب اداری در آن بطور کامل ملغا شده است و اگر فرماندار نتوانست این کار را انجام دهد یکی از افراد مورد اعتماد خود را برای این کار برمی‏گزیند. ایشان می‏گویند: امور کسانی از این طبقه را که نمیتوانند به حضور تو برسند و مردم به آنان با تحقیر می‏نگرند و مردان چشمگیر آنان را پست می‏شمارند تحت نظر بگیر و برای رسیدگی به امور آنان کسانی‏ را معین کن که در نزد تو مورد اطمینان و اهل ترس از خدا و فروتن می‏باشند.[100] این سخن ایشان گذر آشکار از مدیریت بروکراتیکی است که بر اساس آن باید هر چیزی در ضمن سلسله مراتب اداری روی دهد و کسی حق الغای این سلسله مراتب را ندارد و هر کس آن را الغا نماید متعدی و قانون شکن به حساب می‏آید. سپس امیرالمؤمنین در بیان ضررهای تقید غیر مسؤولانه به سلسله مراتب اداری میگوید: زیرا اختفای زمامداران از رعیت نوعی وارد کردن فشار بر آنان و کم اطلاعی از امور حیات اجتماعی مردم است. غیاب زمامداران از مردم، زمامداران را از دانستن اموری که از آنان پوشیده است باز می‏دارد. در نتیجهاین امر بزرگ در نزد آنان کوچک شده و کوچک بزرگ می‏شود و زیبا زشت شده و زشت زیبا جلوه می‏کند و حق با باطل درهم می‏آمیزد.[101] اینها ضررهای سلسله مراتب اداری و تقید حرفهای و شغلی به آن می‏باشد. به تأخیر افتادن کارها در این سلسله طولانی و انتقال کارها از مسؤولان مختلف به همدیگر تا هنگام رسیدن آنها به دست مردم عادی- یعنی سلسله مراتبی که به دور از نظارت مستقیم رئیس و مدیر اصلی می‏باشد- بعضاً موجب تغییر و دگرگونی امور و و سرو ته شدن آنها می‏شود و در نتیجه چنان که علی بن أبیطالب می‏گویند موضوعات کوچک بزرگ شده و حق، باطل و نیک، زشت و زشت، نیک می‏گردد. این همان چالش و معضل نظامهای بروکرات می‏باشد، زیرا این نوع نظامها مبتنی بر سلسله مراتبی هستند که در طی آن مسائل و موضوعات رد و بدل می‏شوند و از اهداف و خود منحرف می‏شوند و راه چارهاین معضل همان است که علی بن أبیطالب بیان کرد و آن اینکه فرد مسؤول خود را از مردم مخفی نکند، زیرا مخفی شدن وی و عدم نظارت مستقیم وی بر امور، سبب تغییر تصمیمهای وی شده و یا موجب تغییر در اجرای آنها در بهترین وضعیت ممکن می‏گرددبه طوری که دیگر با اهداف مورد نظر از آنها به میزان زیادی فاصله می‏گیرد. کار و مأموریت اصلی رئیس، تنها دیدار با مرؤوسان نیست، بلکه بر وی لازم است تا فضای مناسب و مطمئنی را فراهم کند که در آن فضا فرد مرؤوس بتواند با آرامش و بدون ترس از چیزی مسائل و مشکلات خود را بیان نماید، زیرا هدف تنها دیدارهایی خشک و بی روح نیست، بلکه هدف از این دیدارها این است که فائدهای را در پی داشته باشند. بنابراین لازم است که فضای مناسبی برای این دیدارها ایجاد گردد. امیرالمؤمنین علی در این باره میگوید: برای نیازمندان که مراجعه آنان به تو ضروری است قسمتی از وقت خود را اختصاص بده که با شخص تو بطور مستقیم دیدار نمایند و برای آنان مجلس عمومی‏قرار بده که در آنجا به خدایی تواضع کنی که تو را آفریده است و در این ارتباط لشکریان و معاونانت مانند نگهبانان و پاسبانانت را از آنان دور گردان تا کسی از آن نیازمندان که با تو صحبت می‏کندبدون گرفتگی زبان سخنش را بگوید.[102] ایشان همچنین در نامهای به پسر عمویش قثم بن عباس میفرماید: از طرف تو برای مردم سفیری جز زبانت نباشد و مابین تو و مردم فاصلهای جز صورتت قرار مده.[103] نصوص دیگری هم وجود دارند که طبیعت رابطه رئیس و مرؤوس را مورد تأکید قرار می‏دهد و بیان می‏کند کهاین رابطه بر اساس وسائل و قید و بندهای اداری نیست، در صورت نیاز به صورت دیدار چهره به چهره نیز می‏باشد.[104]

4- مبارزه با جمود و انعطاف ناپذیری

برخی از تئوریهای مدیریتی و لوائح قانونی وجود دارند که سبب انعطاف ناپذیری و جمود و ضایع ساختن وقت و تلاش و حقوق افراد می‏شوند. هم چنین بسیاری از کارها هستند که اساساً در مورد انجام آنها کسی تأمل نمی‏کند، زیرا وقت زیادی را طلب میکنند و نمیتوان آن را در سلسله کارهای اداری قرار داد. به همین دلیل امیرالمؤمنین علی میگوید: هر کس از سستی اطاعت نماید حقوق را ضایع می‏سازد.[105]

5- نظارت هوشمندانه

نظارت در هر نظام اداری از اهمیت بالایی برخوردار است. امیر المؤمنین علی بن ابی طالب در اشاره بهاین امر مهم میفرماید: بازرسان مخفی از میان مردمانی که اهل صدق و وفا هستند بر آنان بگمار، زیرا تحت نظر قرار دادن پنهانی امور کارگزاران آنان را وادار به حفظ امانت و مدارا با رعیت می‏نماید.[106] بنابراین نظارت از دید ایشان وادار کردن و یاری دادن فرد مورد نظارت برای تداوم ادای امانت است. هم چنین لازم است که در نظارت از افرادی صادق و وفادار استفاده شود تا ارزیابی آنان عادلانه و بدور از تمایلات شخصی باشد. پس در این نگاه بازرسی و نظارت عاملی در جهت کمک به پیشرفت امور و واداشتن افراد به حرکت، جنبش و اخلاص در عمل است. قوانین سفت و سخت در تفکر مدیریتی امیرالمؤمنین علی وجودی ندارد، زیرا این قوانین مانع حرکت افراد در داخل سازمان شده و سبب اضاعه حقوق افراد می‏گردد.[107]

6- استخدام افراد بر اساس مراعات ضوابط نه بر اساس روابط شخصی

در این مورد امیرالمؤمنین در توصیه نامهای به والی خود بر مصر فرمود: «سپس در امور کارگزارانت نظر کن و آنان را با آزمایش- و تحقیق و کشف صلاحیت- به کار بگمار نه از روی بخشش بی علت و استبداد». بنابراین لازم است در مورد شخصی که برای کاری استخدام می‏شود آزمایشهای اولیهای انجام بگیرد و لازم است که زمامدار ملاکهای شخصی را در استخدام افراد یا ارتقای افراد به مناصب بالا لحاظ نکند. سپس ایشان می‏گویند: در حال کاتبانت نظر کن و بهترین آنان را برای امور خود انتخاب کن، [108] نه آن کسی را که به نزد تو محبوب تر و به خانواده ات نزدیک تر است. بنابراین روابط و عواطف شخصی مجالی در بکارگیری افراد ندارد، بلکه معیار حق است و این معیار خود با ویژگی دیگری که امانت داری می‏باشد ارتباط دارد.[109]

7- کنترل

در نامه امیرالمؤمنین علی بهاشعث بن قیس- کارگزار ایشان در آذربایجان- این مفهوم روشن می‏شود. ایشان به وی فرمودند: این کاری که بر آن هستی طعمهای برای تو نیست، بلکه امانتی است در گردن تو و تو زیر نظر کسی هستی که بالاتر از توست.[110] ایشان در این نامه، کار اداری و مدیریتی را یک امانت دانسته‏اند و بر مسؤول واجب است کهاین امانت را چنان که بوده است برگرداند و از آن محافظت نماید و در پیشگاه خدا در مورد ادای آن مسئولیت دارد. نیز در اعتراف به اهمیت سلسله مراتب کاری، او در مقابل مافوق خود مسئولیت دارد و این عاملی مهم از عوامل ایجاد کنترل می‏باشد که مانع مظاهر غفلت و لغزش و انحراف می‏شود.[111]

8- مشارکت در تصمیم گیری

با مطالعه دوباره نصوص امیر المؤمنین علیt در مورد تشویق بر مشورت در می‏یابیم که هدف از این تشویق ایجاد میزانی از مشارکت در تصمیم گیریها و این امر است که تنها یک فرد در رأس تصمیم گیری نباشد، خواهاین فرد یک فرمانده نظامی‏یا یک مسؤول مالی و یا یک مدیر و یا مسئولی در دیگر میدانهای مختلف باشد، زیرا مشارکت در تصمیم گیری منجر به رسیدن به رأی درست می‏گردد، [112] مشارکت در واقع جمع کردن عقلها در یک جا و استفاده از آرا و نظریات افراد متخصص و مجرب است. بنابراین تصمیمی‏که در طی یک بحث شامل و کامل و رد و بدل کردن افکار استخراج شده و افراد بر آن اتفاق نظر میکنند به صواب و درستی نزدیک تر است.[113] همچنین مشورت موفقیت در کار را تضمین می‏کند. امیر المؤمنین علیt در این مورد میفرماید: مشورت کنید، زیرا موفقیت در مشورت است.[114] در این نص ایشان کیفیت و روش مشورت را برای ما مشخص نکردهاند، بلکهیک قاعده عام را در مقابل ما قرار داده‏اند و فوائد اجرای این قاعده را برای ما بیان کردهاند و هیچ میدان و عرصهای را از مشورت مستثنی نکردهاند و این بیانگر این نکته است که در هر عملی که انسان انجام می‏دهد انجام مشورت امری ضروری می‏باشد و اگر این کار مربوط به مجموعهای از افراد باشد ضرورت آن بیشتر می‏شود و اگر با دقت در این نص نگاه کنیم کهایشان در آن فرموده‏اند: «درستی یک نظر بستگی به گردش و تبادل افکار دارد»[115] اهمیت مناقشات و بحثهای شامل و شایع از طرف افراد متخصص برای دستیابی به تصمیم درست برای ما روشن می‏شود.[116]

9- انتخاب نیکوی کارکنان توسط زمامدار و تأمین مادی و معنوی کارکنان دولت

انتخاب نیکو راه را بر مشکلاتی که بعضاً در نتیجه ضعف کارمند یا عدم انسجام و هماهنگی با جو عمومی‏عارض می‏شود می‏بندد. با دقت در نامه امیر المؤمنین علی به مالک اشتر نخعی شرایط مهمی‏را مشاهده می‏کنیم کهایشان برای وی معین کرده بود تا در هنگام انتخاب کارکنان در مقابل خود قرار دهد. ایشان فرمودند: در امور کارگزارانت نظر کن و آنان را با آزمایش- و تحقیق و کشف صلاحیت- به کار بگمار نه از روی بخشش بی علت و استبداد، زیرا آنان مجموعهای از شعبه‏های ظلم و خیانتند. از میان مردم کسانی را برای کارگزاری انتخاب کن که تجربه و حیا دارند. از خاندانهای صالح و صاحب قدمهای مفید در اسلام و دارای سوابق شایسته می‏باشند، زیرا آنان دارای اخلاقی شریف تر و حیثیت و آبرویی صحیح تر می‏باشند و کمتر از دیگران خود را در پرتگاه طمعها قرار میدهند و دارای نظر رساتر در عواقب کارها می‏باشند.[117] اینها شرایط متعددی هستند که تنها محدود به کفایت و شایستگی لازم در کار نمی‏باشد، بلکه لازم است که جنبه‏های روانی و اجتماعی نیز در نظر گرفته شود تا دچار بلند پروازی نشده و اغراض و نیتهای او تغییر پیدا نکند. همچنین لازم است که رفتار و منش اجتماعی و توانایی وی در انطباق با محیط جدید اجتماعی در نظر گرفته شود. بعد از این است که مسئولیت والی و زمامدار آغاز می‏شود که در این مورد ایشان می‏فرمایند: عوامل و مواد معیشت آنان را فراوان نما، زیرا بهاین وسیله است که بر اصلاح نفس خود قدرت پیدا میکنند و از دست درازی به آنچه که از دولت یا مردم در زیر دست دارند بی نیاز می‏گردند و با این بی نیازی در آن هنگام که با امر تو مخالفت کنند و یا در امانت تو خیانت بورزند حجت تو بر آنان تمام است.[118] پس اگر آن شرایط در فردی از افراد وجود داشت و سپس از طرف مافوق آن رفتار و پاسخ و نیک را مشاهده کرد و مافوق به امور او رسیدگی کرد و نیازهایش را برطرف ساخت، این امر سبب می‏شود که وی کار خود را به درستی انجام دهد و تلاشش را برای پیشرفت ولایت یا مؤسسه محل اشتغال خود تداوم بخشد. ایشان در جای دیگری می‏گویند: در بذل مواردی که نیاز او را منتفی بسازد و احتیاج او را به سبب آن بذل، از مردم کم کند(برطرف نماید) مضایقه مکن و مقام او(قاضی) را در نزد خود چنان بالا ببر که هیچ یک از خواصت در آن مقام طمع نکنند.[119]

عواملی که مانع انحراف کارکنان رده بالا و سقوط آنان از طریق گرفتن رشوهیا خریداری شدن آنان با پول می‏شود عبارتند از:

1- امکانات مورد نیاز به آنان داده شود، بطوری که همه نیازهای آنان را برطرف نموده و آنان احساس بی نیازی نمایند.

2- از جایگاه زیبنده و برازندهای برخوردار باشند به طوری که در مورد کار و وظیفه خود احساس امنیت و آرامش نمایند. این مورد را امنیت شغلی می‏نامند.

کارمندی که زندگی مطمئن و آسودهای داشته و وضعیت کاری ثابتی داشته باشد چیز دیگری نمی‏خواهد. این شرط که کارمندان رده بالای دولت تأمین باشند، میتوان چنین شرطی را نیز در مورد مسئولان شرکتها و موسسات بزرگ و رهبران جنبشهای اسلامی‏قائل شد. این تضمین و تأمین کاملی است که بهترین افکار مدیریتی آنها را تضمین می‏کند و حتی نظام مدیریتی در ژاپن هم چنین آسایش و امنیتی را برای کارمند خود تأمین نمی‏کند، زیرا فرد کارمند حقوق معینی را دریافت می‏کند که بعضاً کفاف هزینهای او را نمی‏کند. پس در این صورت این فرد کارمند چکار کند؟ و گاهی نیاز او را وامی‏دارد که دست به انجام اعمال خلاف اخلاق بزند. اما در روش مدیریتی امیرالمؤمنین علی واجب است که فرد کارمند به قدری تأمین شود که بی نیاز گردد، یعنی فقط به دادن حقوق ماهیانه به او بسنده نشود، بلکه معیار تأمین نیاز او و در نتیجه فراهم کردن امنیت شغلی برای او باشد.[120] ایشان در این مورد فرموده‏اند: مقام او(قاضی) را در نزد خود چنان بالا ببر که هیچ یک از خواصت در آن مقام طمع نکنند.[121]

10- همراهی با افراد متخصص و بهره مندی از آنان

افراد با تجربه منبع شناخت واقعی می‏باشند و طبیعی است که شخص متعلم از صاحبان تجربه بیشتر از دانش آموختگان علوم نظری بهره می‏برد. به همین دلیل ژاپنیها هم از این قاعده بهره بردند و کارگاههای خود را تبدیل به دانشگاههایی کردند تا دانشجوی جدید از آنها بهره بگیرد و دانشجو در این دانشگاه تخصص را از افراد با سابقه و افراد با سابقه از افراد با سابقه تر از خود فرامی‏گرفتند. این قاعده نیز در کلام علی بن أبی طالب هم وارد شده و ایشان می‏فرمایند: بهترین مشاور تو افراد دانا و صاحب بصیرت، علما و افراد با تجربه و دوراندیش[122] و بهترین مشاورانت افراد با تجربه می‏باشند.[123] ایشان در مورد مصاحبت با علما و افراد با تجربه می‏گویند: بهترین مصاحبانت افراد عالم و بردبار می‏باشند.[124] این نصوص قواعدی هستند که هدف آنها آماده ساختن انسان مسلمان موفق در زندگی و در نتیجه بنای جامعهای است که متصف به صفت پیشرفت و ترقی مستمر باشد.[125]

11- مدیریت پدرانه

والی و زمامدار قبل از اینکه صاحب قدرت باشد، نقش یک پدر را دارد و رابطه و تعامل او با کارکنان خود مانند رابطه پدر با فرزندان خود است و چنان که پدر زحمت تربیت فرزندان خود را متحمل می‏شود، به همان شکل همه مسئولیت آماده ساختن کارکنان رده بالای دولت را متحمل می‏شود. ژاپنیها این موضوع را تجربه کردهاند و در سخن امیر المؤمنین علیس هم مصداق آن را میتوان یافت، آنجا که در نامه خود به مالک بن أشتر او را در مورد کارکنانش توصیه کرده و میفرماید: سپس امور آنان را همان گونه تحت نظر گیر که پدر و مادر امور فرزند خود را زیر نظر می‏گیرند.[126] بنابراین بر شخص مسئول واجب است که با کارکنان خود چنان رفتار نماید که پدر با فرزند خود رفتار می‏کند، مواظب او باشد، اگر کار بدی کرد او را ببخشد و هرگاه او را تربیت کرد، مجازاتش تربیتی برای او باشد.

اینها برخی از مفاهیم مدیریتی در سیره علی بن أبی طالبس بود.




[1]- الخلفاء الراشدین بخار ص 374

[2]- عثمان بن عفان، صلابی ص 264-289

[3]- تاریخ طبری 5/461 تا 463

[4]- منبع سابق 5/463

[5]- خلافة علی عبد الحمید علی ص 103

[6]- انساب الاشراف 2/36

[7]- انساب الاشراف 2/36

[8]- الاستیعاب 2/371

[9]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید ص 103، تاریخ الاسلام ذهبی، عهدالخلافة الراشده ص 537

[10]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی، ص 105

[11]- خلافة علی بن ابی طالب ص 106

[12]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی ص105

[13]- علی بن ابی طالب، عبدالستار الشیخ ص176

[14]- عصرالخلافة الراشده ص129

[15]- پیشین ص159

[16]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص123

[17]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص123

[18]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص122

[19]- پیشین ص155

[20]- تاریخ طبری 5/467

[21]- سیر اعلام النبلاء 1/33، الولایة علی البلدان1/17

-[22] تاریخ طبری5/251

[23]- تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنة 2/99

[24]- المعجم الکبیر طبرانی 12/261، مصنف ابن ابی شیبه1/81

[25]- تاریخ ابن خیاط 201، الولایة علی البلدان2/3

[26]- سیر اعلام النبلاء 3.35، الاصابه ترجمه ش4711

[27]- تحقیق مواقف الصحابه 2/100

[28]- الطبقات3/471

[29]- التاریخ الکبیر بخاری 3/209

[30]- النجوم الزاهره 2/94، و لامصر ص44

[31]- الاصابة 3/94، تحقیق مواقف الصحابه 2/101

[32]- سیر اعلام النبلاء 3/512

[33]- تحقیق مواقف الصحابه 2/101

[34]- تحقیق مواقف الصحابه 2/101

[35]-حقبة من التاریخ ص75 و ن ک عثمان بن عفان صلابی ص265

[36]-تحقیق مواقف الصحابه 1/417

[37]-عصرالخلافة الراشده ص129

[38]- عصرالخلافة الراشده ص129

[39]- عصرالخلافة الراشده ص130، 131، 132

[40]- لاساس فی السنة و فقهها سعید حوی 4/1675 عثمان بن عفان صلابی ص365

[41]- تاریخ یعقوبی 2/204

[42]- الولایة علی البلدان 2/33

[43]- تاریخ طبری 5/600، 601

[44]- الفتاوی 28/151

[45]-الولایة علی البلدان 2/34 به نقل از الکامل ابن اثیر.

[46]-الولایة علی البلدان 2/36

[47]- الولایة علی البلدان 2/36

[48]-تراث الخلفاء الراشدین ص156

[49]- نهج البلاغة 2/155

[50]- پیشین.

[51]- تاریخ طبری 5/580

[52]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص200

[53]- نهج البلاغة، شرح محمد عبده، ص610

[54]- الادارة والنظام الاداری عند الامام علی ص161

[55]- نهج البلاغة شرح محمد عبده ص612

[56]- نهج البلاغة شرح محمد عبده ص613

[57]- منبع سابق

[58]- الادارة والنظام الاداری عند الامام علی ص265

[59]- نهج البلاغة شرح محمد عبده ص613

[60]-نهج البلاغة ص627

[61]-منبع پیشین.

[62]-الادارة والنظام الاداری عند الامام علی ص256

[63]- منهج الاعلام الاسلامی‏فی صلح الحدیبیه ص329

[64]- الولایة علی البلدان 37/2 به نقل از شرح نهج البلاغة.

[65]- الادارة والنظام الاداری عند الامام علی ص257

[66]- شرح نهج البلاغة ص627

[67]- شرح نهج البلاغه ص 615

-[68] الادارة والنظام الاداری ص258

[69]- الادارة والنظام ص262

[70]-شرح نهج البلاغة ص647

[71]- شرح نهج البلاغة ص617

[72]- پیشین 618 الادارة والنظام ص 258

[73]-تاریخ یعقوبی 2/203، الولایة علی البلدان 2/37

[74]-شرح نهج البلاغة ص616

[75]- الادارة والنظام الاداری ص266

[76]- رازی 24/189

[77]- الحکم التحاکم فی خطاب الوحی 2/593

[78]- شرح نهج البلاغة ص611

[79]- شرح نهج البلاغة ص620

[80]- الادارة والنظام الاداری ص263

[81]- پیشین.

[82] الادارة والنظام الاداری ص264

[83] نهج البلاغة ص615

[84]- جمع عریف و به معنی رئیس و مسئول دستهای از مردم. مترجم

[85]- سیره ابن هشام2/443.

[86]- الولایة علی البلدان2/106؛ تاریخ طبری5/87.

[87]- النظم الإسلامیة، صبحی صالح؛ الولایة علی البلدان2/106.

[88]- الأموال، قاسم بن سلام، ص345؛ الولایة علی البلدان2/106.

[89]- الولایة علی البلدان1/107.

[90]- همان2/107.

[91]- الحیاة الإجتماعیة و الإقتصادیة فی الکوفة، زبیدی، ص41.

[92]- تاریخ طبری به نقل از الولایة علی البلدان2/108.

[93]- العرافة و النقابة، فاروقی، ص61، 80، 86؛ الولایة علی البلدان2/108.

[94]- نهج البلاغة، ص539.

[95]- الإدارة و النظام الإداری عند الإمام علی، ص217.

[96]- نهج البلاغة، ص700.

[97]- همان701.

[98]- الإدارة و النظام الإداری عند الإمام علی، ص217.

[99]- نهج البلاغة، ص623.

[100]- همان621.

[101]- همان624.

[102]- همان622.

[103]- همان647.

[104]- الإدارة و النظام الإداری عند الإمام علی، ص218-219.

[105]- نهج البلاغة، ص714.

[106]- همان616.

[107]- الإدارة و النظام الإداری عند الإمام علی، ص221-222.

[108]- نهج البلاغة، ص618.

[109]- الإدارة و النظام الإداری عند الإمام علی، ص222.

[110]- نهج البلاغة، ص525.

[111]- الإدارة و النظام الإداری عند الإمام علی، ص223.

[112]- همان229.

[113]- همان.

[114]- همان.

[115]- همان.

[116]- همان.

[117]- نهج البلاغة، ص616.

[118]- همان.

[119]- همان615.

[120]- الإدارة و النظام الإداری، ص231.

[121]- نهج البلاغة، ص615.

[122]- الإدارة و النظام الإداری، ص234.

[123]- همان.

[124]- همان235.

[125]- همان.

[126]- نهج البلاغة، ص612؛ الإدارة و النظام الإداری، ص235.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...