درس دهم:
برحذربودن از نفاق (2/3)
یگانه راه سلامتی و بیزاری از نفاق همانا پیروی کردن از هدایات پروردگار عزوجل است او تعالی درباره منافقان میفرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُمۡۖ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا ٦٦ وَإِذٗا لَّأٓتَيۡنَٰهُم مِّن لَّدُنَّآ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٦٧ وَلَهَدَيۡنَٰهُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا ٦٨ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩ ذَٰلِكَ ٱلۡفَضۡلُ مِنَ ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِيمٗا ٧٠﴾ [النساء: 66-70].
«و اگر آنان آنچه را که به آن اندرز داده میشوند به کار میبستند برای آنان بهتر بود و آنان را پابرجاتر مینمود * و آنگاه به آنان از پیش خود پاداش بزرگی میدادیم * و آنان را به راه راست هدایت مینمودیم * و هرکس از الله و پیامبر اطاعت کند پس ایشان همنشین کسانی خواهند بود که الله به آنان نعمت دادهاست از پیامبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان، و آنان چقدر دوستان خوبی هستند! * این بحششی است از جانب الله، و کافی است که الله آگاه باشد».
پس بدان که منافقان زیانی بزرگی را متحمل شدند؛ زیرا آنان از راه و برنامه و هدایات الهی سرباز زده و روی گردان شدند، ایشان با این کارشان خشنودی الله عزوجل و فضل و رحمت و پاداش بزرگ اوتعالی را که عبارت از همراهی پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان در بهشت برین است، از دست دادند، و گرفتار شر و کیفر بدِ کردار و گفتارشان شدند، آن هنگام که الله عزوجل و پیامبر او را تکذیب نمودند و بر الله متعال گمان بد کردند و از اموری پیروی کردند که الله متعال را با آن ناخشنود و خشمگین ساختند، و بدبین آنچه بودند که الله عزوجل با انجامدادن آن راضی و خشنود میگشت، علاوه بر آن با کردار و گفتارشان در مقابل دین الله عزوجل به جنگ ایستادند و کفار و مشرکان را دوست صمیمی خویش گرفته و آنها را علیه اسلام و مسلمانان برانگیختند، و جز آزار و اذیت مومنان کاری دیگری نداشتند. و به خاطر همچو جرایم و جنایات، مستحق عذاب سخت و دردناک شدند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَيُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ وَٱلۡمُشۡرِكَٰتِ ٱلظَّآنِّينَ بِٱللَّهِ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِۚ عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِۖ وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَلَعَنَهُمۡ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرٗا ٦﴾ [الفتح: 6].
«و تا اینکه مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرکی را عذاب کند که به الله گمان بد میبردند، بدیها و بلاها تنها ایشان را دربر میگیرد و الله بر آنان خشمگین است و آنان را لعنت میکند و دوزخ را برایشان آماده ساخته است که بد جایگاهی است».
و میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ ٱتَّبَعُواْ مَآ أَسۡخَطَ ٱللَّهَ وَكَرِهُواْ رِضۡوَٰنَهُۥ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٢٨﴾ [محمد: 28].
«این به آن جهت است که آنان از آنچه که الله را به خشم آورد پیروی کردند و (کسب) خشنودیاش را ناخوش داشتند پس (الله) اعمالشان را تباه ساخت».
چونکه ظاهر منافقان با باطنشان مخالف است، از اینرو در اعمال بد و زشتی همچو دروغ و غدر و خیانت و شهوترانی و هرزگی و خلاف ورزی و سایر بیشرمیها و گستاخیها دچار شدند، و چنین اعمال از ویژه گیهای اخلاقی منافقان در هر زمان بوده و با آن شناخته میشوند.
اعمال منافقان به دو دسته تقسیم میگردد:
دستۀ اول: اعمالی کفریی است و هر که در آن واقع گردد همانا به الله عزوجل کافر شده و از دایرۀ اسلام خارج میگردد؛ اگرچه نماز بخواند و روزه بگیرد و ادعا نماید که او مسلمان است. مانند تکذیب و انکار نمودن الله عزوجل و پیامبراو صلی الله علیه و آله و سلم ، و دشمنی و بدبینی و دشنام دادن و تمسخر کردن به الله عزوجل و پیامبر او صلی الله علیه و آله و سلم و فرمودههای ایشان، و دوستی با کفار و یاری دادن آنان علیه مسلمانان.
چنین اعمال، و امثال آن از نواقض اسلام به شمار رفته و کسی که مرتکب آن گردد مومن شمرده نمیشود بلکه کافر و از دایره اسلام بیرون شده است، هرچند به اسلام و مسلمان بودن تظاهر کند، زیرا وی منافقی است که اعمال نفاق اکبر را انجام میدهد.
برخی از علما این گونه نفاق را نفاق اعتقادی نیز مینامند، زیرا قلب وی بر کفر و اعمال کفری خو و عادت گرفته است. در حالی که قلب مومن چنین کردار و گفتار کفری و ناشایسته را در خود جا نداده و از او همچو چیزی صادر نمیگردد. و مراد این دسته علما منحصر نمودن اعمال نفاق اکبر در امور اعتقادی نیست.
دستۀ دوم: اعمال و خصلتهای زشت و درخورنکوهش: اگرچه این اعمال و خصال در ذات خود، کافر کننده نیست لیکن یکجا نمیشوند مگر در وجود شخص منافق خالص. پس بر مومن لازم از کردار و گفتار منافقانه برحذر باشد تا مرتکب خصلتی از خصلتهای نفاق نگردد، و این خصلتها را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین بیان نمودهاست: «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاَثٌ: إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ».[1]
«نشانه منافق سه است: وقتی سخن راند دروغ گوید و چون وعده کند پیمان شکنی نماید و چون (در امانتی) امین قرار داده شود خیانت کند».
و در روایت امام مسلم چنین آمده: «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاَثٌ وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى وَزَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ».
«نشانه منافق سه است اگر چه روزه بگیرد و نماز بخواند و ادعا نماید که مسلمان است».
در روایت امام احمد چنین آمده است: «ثَلاَثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ فَهُوَ مُنَافِقٌ، وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى وَزَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ».
«سه خصلت هرگاه در شخص جمع شوند آن شخص منافق است اگر چه روزه بگیرد و نماز بخواند و ادعا نماید که مسلمان است».
و در صحیحین از عبدالله بن عمرو بن العاص رضی الله عنهما روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا، وَمَنْ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنَ النِّفَاقِ حَتَّى يَدَعَهَا: إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ، وَإِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَر».
«چهار خصلت است که هرگاه در کسی جمع شوند آن شخص منافق خالص است، و کسی که در او خصلتی از آنها باشد، در او خصلتی از نفاق است تا اینکه آن را ترک کند: وقتی (در امانتی) امین شمرده شود خیانت کند و وقتی صحبت کند دروغ گوید و وقتی پیمان بندد فریب کاری و غدر کند و وقتی دعوا کند دشنام دهد».
پس کسی که شغل و عادت او این باشد که چون صحبت کند دروغ گوید و چون وعده کند و پیمان بندد عهدشکنی کند و وقتی به او امانتی سپرده شود خیانت کند و بر این خصلتها بستگی و مداومت داشته باشد بدون شک منافق خالص است. و کلمه (اذا-وقتی) در حدیث، بمعنای تکرار و کثرت چنین اعمال است نه به معنای غایت و نهایت.
بنابرین کسی که گاهی و به ندرت در چنین اعمال واقع میشود همانا مرتکب گناهی بزرگی شده و عملی از اعمال منافقان را انجام داده است، ولی منافق خالص به شمار نمیرود و یا هم دارای خصلتی از خصلتهای منافقان نیست که بر آن بستگی و مداومت و عادت داشته باشد، طوریکه به آن معروف و مشهور گردد.
فصل: کسی که در قلب او ایمان و نفاق جای دارد:
بدان که نفاق اکبر با ایمان جمع نمیشود، بخاطری که صاحب نفاق اکبر به الله عزوجل کافر شده است، اگر چه نماز بخواند و روزه بگیرد و ادعا نماید که مسلمان است. زیرا کفر همه اعمال را نابود میکند، و کفر اکبر و ایمان در یک قلب جمع نمیشوند، الله متعال میفرماید:
﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ حَبِطَ عَمَلُهُۥ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٥﴾ [المائدة: 5].
«و هرکس به ایمان (احکام شریعت) کفر ورزد بیگمان عمل او نابود شده و او در آخرت از ریان کاران است».
اما نفاق اصغر مسلمان را از ملت خارج نمیگرداند و شاید بعضی از صفات و خصلتهای آن در قلب مسلمان جا بگیرد چنانکه حدیث عبدالله بن عمرو بن العاص رضی الله عنهما که قبلا ذکر شد بر آن دلالت دارد.
و در صحیح مسلم به روایت ابو هریره رضی الله عنه ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ وَلَمْ يُحَدِّثْ بِهِ نَفْسَهُ مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ».
«آنکه بمیرد و جهاد نکند و دربارۀ جهاد با خود زمزمۀ نکرده باشد (در دلش اندیشۀ جهاد خطور نکرده باشد) بر شاخۀ از نفاق مرده است».
و حذیفه بن الیمان رضی الله عنه میفرماید: «الْقُلُوبُ أَرْبَعَةٌ: قَلْبٌ مُصَفَحٌ فَذَاكَ قَلْبُ الْمُنَافِقِ، وَقَلْبٌ أَغْلَفُ، فَذَاكَ قَلْبُ الْكَافِرِ، وَقَلْبٌ أَجْرَدُ كَأَنَّ فِيهِ سِرَاجًا يَزْهر، فَذَاكَ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ، وَقَلْبٌ فِيهِ نِفَاقٌ وَإِيمَانٌ فَمِثْلُهُ مِثْلُ قُرْحَةٍ يَمُدُّهَا قَيْحٌ وَدَمٌ، وَمِثْلُهُ مِثْلُ شَجَرَةٍ يَسْقِيهَا مَاءٌ خَبِيثٌ وَمَاءٌ طَيِّبٌ، فَأَيُّ مَاءٍ غَلَبَ عَلَيْهَا؛ غَلَبَ».[2]
«دلها بر چهار قسم است: یک دلى است مایل، که این دل منافق است، و یک دلی است پوشیده در غلاف، که این دل کافر است. و یک دلی است عاری از فریب و نیرنگ که در آن مثل هیئت چراغ، نورانی است و این دل مومن است. و دلی است که در آن هم نفاق است و هم ایمان، و مثل زخمی است که ریم و خون با هم یکجا بیرون میآید. همچنین مثال درختی است که با آب کثیف و پاک آبیاری شود و هر آبی بیشتر باشد تأثیر همان آب غالب آید».
و علی رضی الله عنه میفرماید: «الإِيمَانُ يَبْدَأُ نُقْطَةً بَيْضَاءَ فِي الْقَلْبِ، كُلَّمَا ازْدَادَ الإِيمَانُ ازْدَادَتْ بَيَاضًا حَتَّى يَبْيَضَّ الْقَلْبُ كُلُّهُ، وَالنِّفَاقُ يَبْدَأُ نُقْطَةً سَوْدَاءَ فِي الْقَلْبِ كُلَّمَا ازْدَادَ النِّفَاقُ ازْدَادَتْ سَوَادًا حَتَّى يَسْوَدَّ الْقَلْبُ كُلُّهُ».[3]
«هرگاه ایمان در قلب وارد شود، نقطهای نورانی در آن پدید میآید؛ هرچه ایمان زیاد میشود، آن نقطه گسترش مییابد و آنگاه که ایمان کامل شد، نور تمام قلب را فرا میگیرد. و همانا نفاق وقتی در قلب جای گیرد، نقطۀ سیاهی در آن پدید میآید؛ هرچه نفاق زیاد شود، آن نقطه گسترش مییابد و آنگاه که نفاق کامل شد، سیاهی تمام قلب را فرامی گیرد».
مقصد این است که امکان دارد در فرد مسلمان خصلتی از خصلتهای نفاق وجود داشته باشد و نظر به زیادی و کمی ایمان و فرمانبرداری او از اوامر الله متعال، آن صفت و خصلت نفاق نیز در او کم و زیاد میگردد؛ و در بعضی اشخاص شاید آلودگیهای از نفاق وجود داشته باشد که گاه گاهی اثر آن از ایشان صادر میگردد مانند دروغ گفتن یکی و دوباری، یا احیانا وعده خلافی و پیمان شکنی و امثال آن.
و برخی هم چنیناند که کردار و گفتار منافقان از ایشان زیاد صادر میگردد، ایشان الله عزوجل را کم یاد میکنند، و از حدود الهی پا بیرون مینهند، و حرمات و شعایر الله عزوجل را تعظیم نمیکنند، و در ادای واجبات کوتاهی نموده در شهوات و هوسرانی مشغول میگردند، و با آسانی در دام شک و شبهات میافتند، به این خاطر تاریکی نفاق در دلهای ایشان بیشتر بوده و نور ایمان بسیار کم. تا جاییکه برخی از آنان با عجله و دست و پاچگی نماز خوانده و در عین وقت ادای آن را به تأخیر میاندازد و در وقت مکروه آن را با شتاب میخوانند و ارکان و واجبات آن را چنانکه لازم است مراعات نمیکنند. طوریکه در صحیح مسلم به روایت انس بن مالک رضی الله عنه آمده است که او از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیده که میفرمود: «تِلْكَ صَلاَةُ الْمُنَافِقِ يَجْلِسُ يَرْقُبُ الشَّمْسَ حَتَّى إِذَا كَانَتْ بَيْنَ قَرْنَىِ الشَّيْطَانِ قَامَ فَنَقَرَهَا أَرْبَعًا لاَ يَذْكُرُ اللَّهَ فِيهَا إِلاَّ قَلِيلاً».
«این نماز منافق است که مینشیند و منتظر میماند تا خورشید بین دو شاخ شیطان قرار بگیرد، آنگاه بلند میشود و چهار رکعت نماز را (مانند مرغی که به زمین نوک میزند) باسرعت میخواند و در آن یادی از الله متعال نمیکند مگر اندک».
اینگونه مردمان کسانیاند که نفاق بر قلبهایشان غالب شده است تا جایی که منافق نامیده شدهاند، ولی وجود اندک ایمان در قلبهای ایشان مانع ترک نمودن نماز بصورت کامل میشود.
در این دسته مردمان بیشتر ریای اصغر و شهرت طلبی و حب نیکنامی و اموری که بعضی اعمال را نابود میسازد دیده میشود مانند منت گذاشتن و اذیت کردن بر کسی که با او همکاری مالی نموده است. و طلب دنیا بوسیلۀ اعمال دینی و اخروی، و پایمال نمودن حرمات و حدود الهی در خلوت.
در واقع این دسته مردمان را خطری بزرگی تهدید میکند؛ زیرا بیپروایی و سهل انگاری آنان در همچو اعمال، ایشان به کفر و ارتداد از دین الله عزوجل میکشاند و اگر کسی از ایشان بر همان نفاقی که در دل دارند بمیرد، باوجود اینکه ایمان اندکی در دل دارند، با اهل کبائر حشر میشوند که الله متعال آنان را به عذاب دردناک وعده نموده است. لیکن برای همیشه در دوزخ باقی نمیمانند، زیرا ایمانی اندکی که در دل داشتند مانع آن میشود که بطور ابدی در دوزخ بمانند. از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث صحیح ثابت است که فرمود: «يَدْخُلُ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَأَهْلُ النَّارِ النَّارَ ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَخْرِجُوا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ فَيُخْرَجُونَ مِنْهَا قَدِ اسْوَدُّوا فَيُلْقَوْنَ فِي نَهَرِ الْحَيَا، أَوِ الْحَيَاةِ شَكَّ مَالِكٌ - فَيَنْبُتُونَ كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِي جَانِبِ السَّيْلِ أَلَمْ تَرَ أَنَّهَا تَخْرُجُ صَفْرَاءَ مُلْتَوِيَةً».[4]
«بعد از اینکه اهل جنت به جنت، و اهل دوزخ به دوزخ داخل شوند، الله متعال میفرماید: کسی را که زرۀ از ایمان در دلش بوده باشد- از دوزخ- بیرون کنید، در حالی که چنین اشخاص سیاه گشتهاند، از دوزخ بیرون آورده میشوند، پس از آن در نهر حیات انداخته میشوند، و مانند دانۀ که در کنار جوی میروید، دوباره میرویند، مگر ندیدی که گیاه کنار جوی در هنگام روئیدن، زرد درخشنده و با هم پیچیده است؟»
اما کسی که یکی از نقض کنندههای ایمان را مرتکب شود مثل تمسخر به دین الله عزوجل و دشنام دادن الله متعال و پیامبر او صلی الله علیه و آله و سلم ، و دوستی با کفار و یاری دادن آنها علیه مسلمانان، چنین شخصی کافر و از دایره اسلام خارج گردیده است و جایی برای ایمان در قلبش باقی نمانده است. پناه به الله میبریم.
منافق پیش از اینکه بمیرد، اگر توبه کند و عمل خود را درست نماید و بامید لطف پروردگار از گناه کناره گیری کند، و دین خود را به الله عزوجل خالص گرداند، توبۀ او درست، و مورد پذیرش الله متعال قرار خواهد گرفت. چنانکه الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا ١٤٥ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١٤٦ مَّا يَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِكُمۡ إِن شَكَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمٗا ١٤٧﴾ [النساء: 145-147].
«همانا منافقان در پایینترین جای جهنّم قرار دارند و برای آنان یاوری نخواهی یافت * به جز کسانی که توبه کردند و خود را اصلاح نمودند و به دین الله چنگ زدند و آئین خود را خالصانه برای الله قرار دادند، پس ایشان با مؤمنانند و الله پاداشی بزرگ به مؤمنان خواهد داد * الله چه نیازی به عذاب شما دارد اگر شکر کنید و ایمان بیاورید؟ و الله همواره شکرپذیر و آگاه است».
همچنان اگر مسلمانی بعضی از خصلتها و صفتات منافقین را داشته باشد، اگر توبه نموده آن را ترک کند الله متعال توبۀ او را میپذیرد و از نفاق نجات یافته و پاک میگردد.
و در این مورد، سوالی ظریفی است که حذیفه بن الیمان رضی الله عنه آن را متوجه شاگردان حلقۀ درسی عبد الله بن مسعود رضی الله عنه ساخت، او در حضور عبد الله بن مسعود رضی الله عنه بر شاگردانش سلام نموده و فرمود: «آیات نفاق بر کسانی نازل شد که بهتر از شما بودند؟! عبد الله بن مسعود رضی الله عنه تبسم نمود و مراد حذیفه رضی الله عنه را فهمید. شاگردان عبد الله بن مسعود رضی الله عنه فرمودند: سبحان الله؛ الله عزوجل میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ﴾ [النساء: 145].
«همانا منافقان در پایینترین جای جهنّم قرار دارند».
بعد از آنکه اهل مجلس بیرون رفتند، حذیفه بن الیمان رضی الله عنه به یکی از شاگردان ابن مسعود رضی الله عنه بنام اسود نخعی فرمود: آیات نفاق بر کسانی نازل شد که بهتر از شما بودند، سپس توبه نمودند و الله تعالی هم توبۀ آنان را پذیرفت. و در روایتی: وقتی که توبه نمودند، بهتر از شما بودند.
هدف حذیفه رضی الله عنه کسانی بود که در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جملۀ منافقین بودند، سپس توبه کردند و اصلاح شدند و آنچه را که با نفاقشان تباه نموده بودند به وسیلۀ توبه و رجوع به الله متعال اصلاح و ایمانشان را درست نمودند و با این عملشان از زمرۀ اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شدند که با آنحضرت صلی الله علیه و آله و سلم جهاد نموده بودند، پس بهتر از تابعینی شدند که بعد از ایشان آمدند.[5]
فصل: بر مؤمن واجب است سعی و تلاش جدی به خرج دهد تا خویشتن را از خصلتها و صفات منافقان و کردار و گفتار ایشان نجات دهد. البته با مداومت و همیشگی بر توبه و استغفار، و رعایت نمودن حدود الهی و تعظیم شعایر اوتعالی و ابراز بیزاری و نفرت از شرک و مشرکان و برپا داشتن نمازها و پرداخت زکات و بذل نصیحت به مردم برای الله متعال و رسول او صلی الله علیه و آله و سلم و کتاب با عظمتش، و زمامداران مسلمین و برای همۀ مسلمانان، و محبت داشتن با جهاد در راه الله عزوجل و زمزمه کردن اندیشۀ آن در دل، و امر کردن به کارهای نیک و باز داشتن خود و دیگران از کارهای بد و زشت، و سفارش کردن برادران مسلمان به حق، که عبارت از ایمان به الله تعالی به یگانگی و سایر اوامر الهی است و سفارش کردن به شکیبایی و بر انجام فرایض و مقدرات درد آور الهی و تشویق و برانگیختن مردم به طعام دادن فقرا و مساکین و انفاق در راه الله عزوجل از روی ایمان داری و اخلاص به پروردگار و کسب پاداش اخروی.
کسی که چنین اعمال نیک و ستوده را انجام دهد بدون شک از نفاق پاکی و برائت حاصل میکند. در مسند امام احمد و دیگر مسانید از عمر فاروق رضی الله عنه روایت است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مَنْ سَرَّتْهِ حَسَنَتُهُ وَسَاءَتْهُ سَيِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ».
«کسی که با کردار و گفتار نیکی که انجام میدهد خشنود، و با گناه و معصیتی که مرتکب آن میشود، اندوهگین و رنجور میگردد، چنین شخص مؤمن است».
پس آنکه مرتکب گناهی میگردد سپس آن عمل بد و ننگین وجدان او را میرنجاند، این خود نشانۀ درستی ایمان اوست و امید آن میرود که همچو شخص به درگاه الله متعال توبه کند و از اوتعالی استغفار طلبد و نفس خود را ملامت و معاتبه نماید. و کسی که با ارتکاب گناه و خطا خوشحال و خشنود گردد و وجدان او را نرنجانده و اندوهگین نشود، این خود علامۀ نفاق در دل اوست.
در سنن امام ترمذی از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «خَصْلَتَانِ لَا تَجْتَمِعَانِ فِي مُنَافِقٍ، حُسْنُ سَمْتٍ، وَلَا فِقْهٌ فِي الدِّينِ».[6]
«دو خصلت است که در شخص منافق جمع نمى شوند: حسن برخورد، و فقاهت در دین).
[1]- متفق علیه به روایت ابوهریره رضی الله عنه .
[2]- به روایت ابن ابی شیبه در کتاب ایمان و علامه البانی آن را صحیح خوانده و علت آن را منقطعبودن آن دانسته است. لیکن معنای آن درست است.
[3]- به روایت ابن ابی شیبه در کتاب ایمان و بیهقی در شعب الإیمان.
[4]- به روایت ابو سعید الخدری رضی الله عنه نزد بخاری.
[5]- به روایت امام بخاری.
[6]- علامه البانی این حیث را صحیح خوانده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر