توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

اثبات حدیث نزول از طریق اهل بیت

 

اثبات حدیث نزول از طریق اهل بیت

 

صدوق در کتاب التوحید از اباعبدالله ؛ روایت می‌کند که زندیقی پیش او آمد و او را از «الرحمن علی العرش استوی» پرسید، ابوعبدالله ؛ گفت: خداوند خودش را به استوای بر عرش توصیف کرده است، و اینگونه او بر عرش است و از خلق خود جداست بدون آن که عرش حامل خدا باشد و بدون اینکه عرش او را در برداشته باشد و بدون آن که او در عرش جای گرفته باشد، و بلکه ما می‌گوییم خداوند حامل و نگاه‌دارندة عرش است:   ﯳ ﯴ  ﯵﯶ  (البقره: ٢٥٥). پس همان عرش و کرسی که او اثبات کرده است ما اثبات می‌کنیم و نمی‌گوییم که عرش یا کرسی دربردارندة خدا و جای اوست و می‌گوییم او به این چیزها نیاز ندارد و عرش و کرسی به او نیازمندند.

آنگاه پرسشگر پرسید: پس بین اینکه دست‌هایتان را به آسمان بلند کنید یا پایین کنید چه فرق هست؟ ابوعبدالله ؛ گفت: این در مورد علم و احاطه و قدرت خداوند فرقی نمی‌کند، اما خداوند دوستان و بندگانش را فرمان داده است که دست‌هایشان را به هنگام دعا به سوی آسمان به سمت عرش بلند کنند چون خداوند آسمان را معدن و سرچشمه‌ روزی قرار داده است، پس آنچه در قرآن آمده ما آن را قبول داریم و آنچه در احادیث از پیامبر ص نقل شده را می‌پذیریم که فرمود: دست‌هایتان را به سوی خدا بلند کنید، و این چیزی است که همه فرقه‌های امت بر آن اجماع دارند. پرسشگر پرسید: تو می‌گویی خداوند به آسمان دنیا پایین می‌آید؟ ابوعبدالله ؛ گفت: بله ما این را می‌گوییم چون احادیث و اخبار صحیحی در این مورد آمده است، پرسشگر گفت: پس وقتی خدا پایین بیاید آیا از عرش دور نشده است و دور شدن و جدا شدن صفتی پدید است، ابوعبدالله گفت که می‌آید، نزول و پایین آمدن او همانند پایین آمدن مخلوق نیست که حالتشان تغییر می‌کند و خسته می‌شوند و از جایی به جایی دیگر منتقل می‌شوند بلکه چنین چیزهایی و حدوث بر او طاری نمی‌شود پس پایین آمدن خدا مانند پایین آمدن مخلوق نیست که مخلوق وقتی از جایی دور می‌شود آن جا از او خالی می‌گردد، پس خداوند به آسمان دنیا پایین می‌آید بدون آن که خسته شود و حرکتی باشد و همان طور که او در آسمان هفتم بر عرش است همچنین او در آسمان دنیاست، او از عظمت خود پرده برمی‌دارد و خود را به دوستانش هر جا که بخواهد نشان می‌دهد و هر چه از قدرت خویش که بخواهد نشان می‌دهد و منظره او در دوری و نزدیکی یکی است([1]).

و کلینی در الکافی از محمدبن عیسی روایت می‌کند که گفت: به ابی‌الحسن علی‌بن محمد ؛ نوشتم که سرورم برای ما روایت شده که خداوند بر عرش است و هر شب در نیمه شب به آسمان دنیا پایین می‌آید، و رؤیت شده که شامگاه عرفه پایین می‌آید و سپس به جایش برمی‌گردد، و بعضی از موالی تو در این مورد می‌گویند: اگر بگوییم در جایی هست و در جایی نیست هوا با او برخورد ميكند و هوا جسم رقیقی است که بر هر چیزی به اندازه آن شکل می‌گیرد، پس چگونه در مورد خدا چنین می‌توان گفت؟ آنگاه او ؛ نوشت: این را خداوند می‌داند و او هر چیزی را به بهترین گونه مقدر کرده است و بدان که وقتی که خدا در آسمان دنیا باشد همان طور بر عرش است و همه چیز در برابر علم و قدرت و فرمانروایی و احاطه او برابر هستند([2]).

سید علی اکبر غفاری در توضیح این حدیث می‌گوید: (سخن امیرالمؤمنین؛ که فرمود این را خدا می‌داند یعنی کیفیت نزول و پایین آمدن را خدا می‌داند و شما موظف به شناختن آن نیستید([3]).

این دلالت می‌کند که مذهب امام این بوده که تأویل نکنیم چنان که مذهب سلف همین است. آری مذهب اهل بیت در مورد صفات خدا این است که صفات را اثبات کنیم بدون  آن که برای آن کیفیت و مثال و یا تأویل ذکر کنیم، ابوعبدالله گفت: ما این را قبول داریم چون روایات و احادیث صحیحی در مورد آن آمده است. چنان که پیشتر ذکر شد.

برمی‌گردیم به روایاتی که مطابق با روایت ابوهریره از طریق اهل بیت نقل شده‌اند.

جابر جعفی می‌گوید از اباعبدالله ؛ شنیدم که می‌گفت: خداوند متعال وقتی که یک سوم از شب باقی می‌ماند به آسمان دنیا پایین می‌آید و صدا می‌کند آیا توبه‌کننده‌ای هست که توبه‌اش را بپذیرم؟ آیا کسی هست که طلب آمرزش نماید تا او را بیامرزم؟ و آیا دعا‌کننده‌ای هست که مرا بخواند تا او را اجابت نمایم؟ و آیا تنگدستی هست که مرا صدا بزند تا تنگدستی او را رفع کنم؟ و آیا مظلومی هست که از من یاری بخواهد تا او را یاری کنم؟([4]).

و حدیث نزول که به تواتر روایت شده است را شیخ شیعه و محقق آنها محمدبن علی احسائی معروف به ابن ابی‌جمهور در کتابش «عوالی اللئالی» فصل هفتم، 1/119 روایت 44 ذکر کرده است:

«وقتی یک سوم شب باقی می‌ماند خداوند به آسمان دنیا نزول می‌کند و پایین می‌آید، و در شامگاه عرفه به سوی اهل عرفه پایین می‌آید و در شب نیمة شعبان پایین می‌آید».

و محدث شیعه محسن کاشانی می‌گوید: (اول اینکه دعایش را در اوقات با برکت همانند روز عرفه و ماه رمضان و روز جمعه و هنگام سحر بکند، خداوند می‌فرماید:             (الذاريات: ١٨).

«و سحرگاهان طلب آمرزش می‌نمایند».

و در حدیث آمده است: (خداوند هر شب وقتی که یک سوم شب باقی می‌ماند به آسمان دنیا پایین می‌آید و می‌گوید: چه کسی از من می‌خواهد و به سوی من دست دعا دراز می‌کند تا دعایش را اجابت کنم، و چه کسی از من می‌خواهد تا به او ببخشم و چه کسی از من طلب آمرزش می‌کند تا او را بیامرزم)([5]).

و همچنین در جایی دیگر می‌گوید: (از پیامبر خدا ص پرسیدند که کدام قسمت شب بهتر است؟

فرمود: (نصف باقیمانده شب، و در روایات آمده که در آخر شب عرش تکان می‌خورد و بادهای بهشت وزیدن می‌گیرند و خداوند به آسمان دنیا پایین می‌آید)([6]).

و در حديث ديگر آمده كه: (خداوند تعالى در هر شب به آسمان دنيا مىآيد و مىفرمايد: و چه کسی از من طلب آمرزش می‌کند تا او را بیامرزم)([7]).

و زید نرسی در کتابش از عبدالله بن سنان روایت می‌کند که گفت: از اباعبدالله؛ شنیدم که می‌گفت: خداوند در روز عرفه در اول زوال آفتاب سوار بر شتری می‌آید که اهل عرفات در میان ران‌هایش قرار می‌گیرند، و تا مغرب اینگونه می‌ماند و خداوند دو فرشته را در دو سوی تنگه‌ای که دیده‌ای قرار می‌دهد و آنها فریاد می‌زنند پروردگارا سلامتی بیاور، سلامتی بیاور، و آنگاه پروردگار به آسمان بالا می‌رود و می‌گوید: (آمین آمین رب العالمین، بنابراین هیچ کس را بیهوش و افتاده نمی‌بینی)([8]).

سلیمان‌بن خالد از ابی‌عبدالله روایت می‌کند که گفت از ابوعبدالله شنیدم که می‌گفت: اعمال هر پنجشنبه به پیامبر خدا ص عرضه می‌شوند و وقتی روز عرفه می‌شود خداوند متعال پایین می‌آید([9]).

از عطاء از ابى جعفر از پدرش و او از پدرانش و آنها از علی ؛ و علی از پیامبر ص روایت می‌کند که فرمود: (بعد از آن خداوند به جبرئیل وحی می‌کرد که پیش آدم و حوا برو و آنها را از جای پایه‌های خانه‌ام دور کن چون من می‌خواهم با انبوهی از فرشتگانم به زمین خود پایین بیایم و پایه‌های خانه‌ام را برای فرشتگان و انسان‌ها بلند می‌کنم ... سپس می‌گوید جبرئیل پیش آنها آمد و آنها را از مروه‌ پایین آورد و به آن دو خبر داد که خداوند به زمین پایین آمده است و آنگاه خدا پایه‌های بیت‌الحرام را با سنگی از کوه صفا و سنگی از مروه و سنگی از طور سینا و سنگی از جبل السلام بلند نمود...)([10]).

و جابر از ابوجعفر ؛ روایت می‌کند که او گفت:                 ﯸﯹ  (البقره: ٢١٠). یعنی (خداوند در هفت قبه نورانی پایین می‌آید و معلوم نیست که او وقتی در کوفه پایین می‌آید در کدام یک از این قبه‌هاست)([11]).

و از جابربن یزید جعفی روایت است که گفت: ابوجعفر محمدبن علی باقر؛ فرمود: ای جابر خداوند بود و هیچ چیزی غیر از او نبود و معلوم و مجهولی وجود نداشت، آنگاه اولین چیزی که خدا آفرید محمد ص بود و ما بودیم که ما اهل بیت و محمد ص از نور عظمت خدا آفریده شدیم - تا اینکه فرمود - سپس خداوند در سایه‌هایی از ابر و ملائکه به زمین پایین آمد و نورهای ما اهل بیت به همراه او پایین آمدند و ما به صورت‌ نورهایی در جلوی او صف کشیدیم و در زمین او را تسبیح گفتیم همان طور که او را در آسمانش به پاکی یاد کردیم([12]).

و در تفسیر البرهان، 3/146 از یونس بن ظبیان روایت است که او از ابی‌عبدالله؛ روایت می‌کند که گفت: وقتی شب جمعه می‌شود خداوند متعال به آسمان دنیا پایین می‌آید و وقتی صبح می‌شود خداوند بالای عرش است.

و سلیمان بن خالد از ابی‌عبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: اعمال هر پنجشنبه به پیامبر ص عرضه می‌شوند، وقتی روز عرفه می‌آید خداوند پایین می‌آید، چنان که می‌فرماید:                   ([13])   (الفرقان: ٢٣).   

و ابی‌حمزه ثمالی از ابوجعفر روایت می‌کند که گفت: خداوند متعال در سایه‌ای از ملائکه در وادی روحاء که در میان مکه و طائف قرار دارد پیش آدم آمد([14]).

و ابان از ابی‌عبدالله روایت می‌کند که گفت: روز جمعه حق و حرمتی دارد پس از کوتاهی ورزیدن در عبادت خدا و تقرب به خدا انجام اعمال صالح و ترک گناهان، بپرهیز. چون خداوند در روز جمعه نیکی‌ها را چند برابر می‌نماید و بدی‌ها را محو می‌کند و درجات را در این روز بالا می‌برد، و فرمود: روز جمعه مثل شب آن است اگر توانستی که شب جمعه را با نماز و دعا زنده نگاه‌داری چنین کن، چون که پروردگارت اول شب جمعه به آسمان دنیا پایین می‌آید و در آن نیکی‌ها را چند برابر می‌نماید و بدی‌ها را محو می‌کند و خداوند گشایشگر بزرگوار است([15]).

محقق کتاب سید حسن خراسانی می‌گوید: (اینکه می‌گوید خداوند در اول شب جمعه پایین می‌آید احتمال دارد منظور از آن نزول و پایین آمدن فرشتگان رحمت باشد، و ممکن است منظور از آمدن خدا از عرش باشد).

و از عبدالکریم بن عمرو خثعمی روایت که گفت: از اباعبدالله ؛ شنیدم که می‌گفت: شیطان به خداوند گفت که تا روز قیامت به من مهلت بده اما خداوند نپذیرفت، و گفت: یوم الوقت المعلوم آخرین جمله‌ای است که امیرالمؤمنین ؛ تکرار می‌کند - تا جای که می‌گوید و گویا من دارم به یاران امیرالمؤمنین ؛ نگاه می‌کنم که صد قدم به عقب برگشته‌اند، و گویا دارم آنها را نگاه می‌کنم که پا به فرات گذاشته‌اند و در این وقت است که خداوند در سایه‌ای از ابر و ملائکه پایین می‌آید و کار انجام می‌پذیرد و پیامبر ص جلوی اوست و نیزه‌ای از نور به دست دارد... ([16]).

و معاویه بن عمار از ابی‌عبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: علی‌بن حسین؛ فرمود: آیا نمی‌دانی که وقتی شامگاه عرفه می‌شود خداوند به همراه فرشتگانش به آسمان دنیا می‌آید، و می‌گوید: به بندگانم نگاه کنید که با موهای ژولیده و غبارآلود نزد من آمده‌اند من پیامبری را نزد آنها فرستادم و آنها مرا به فریاد خوانده و از من خواستند([17]).

 

پایین آمدن خداوند برای زیارت قبور ائمه!!

عبدالحسین حدیث نزول را انکار می‌کند، اما آیا برای این علامه بزرگ روایات شیعه که از کسانی روایت می‌کنند که نزد شیعه معصوم هستند پنهان مانده‌اند؟ در این روایات آمده که خداوند به همراه فرشتگان و پیامبران برای زیارت قبور ائمه می‌آید!!

ابی‌وهب قصری می‌گوید وارد مدینه شدم و نزد اباعبدالله ؛ آمدم و به او گفتم: فدایت شوم نزد تو آمدم و قبر امیرالمؤمنین ؛ را زیارت نکرده‌ام، فرمود: کار بدی کرده‌ای اگر تو از شیعیان ما نمی‌بودی به تو نگاه نمی‌کردم، آیا کسی را که خدا به همراه فرشتگان زیارت می‌کند و پیامبران و مؤمنان او را زیارت می‌کنند!! زیارت نمی‌کنی، گفتم فدایت شوم این را نمی‌دانستم ... ([18]).

و از منبع بن حجاج از صفوان الجمال می‌گوید ابوعبدالله ؛ وقتی به حیره آمد به من گفت: آیا به زیارت قبر حسین رفته‌ای؟ گفتم: فدایت شوم آیا آن را زیارت می‌کنی؟ فرمود: چگونه آن را زیارت نمی‌کنم و حال آن که خداوند در هر شب جمعه به همراه ملائکه برای زیارت آن پایین می‌آید و پیامبران و اوصیا آن را زیارت می‌نمایند و محمد ص برترین پیامبران است و ما برترین اوصیا هستیم، آنگاه صفوان گفت: فدایت شوم آیا در هر جمعه به زیارت آن بروم؟ گفت: بله ای صفوان همواره به زیارت قبر حسین برو و این فضیلت را دریاب([19]).

عبدالحسین به ابوهریره به خاطر روایت حدیث نزول اعتراض کرده است! اما او به روایاتی که ما در مورد اینکه خداوند به زیارت قبور ائمه می‌آید!! ذکر کردیم اعتراض نکرده است، آنها روایاتی دارند که خداوند پایین می‌آید و قبور ائمه را زیارت می‌کند و با ائمه دست می‌دهد و روی تختی در کنار آنها می‌نشیند!! شیخ شیعه میرزا محمدتقی ملقب به حجت الاسلام این روایت را از مدینه المعاجز نقل کرده است ... که مفضل بن عمر می‌گوید ابوعبدالله گفت: وقتی آب را بر حسین و یارانش بستند او صدا زد که هر کس تشنه است بیاید یکی یکی آمدند و او انگشت خود را در دهان هر یک می‌گذاشت و هر فردی آب می‌نوشید تا اینکه سیر شدند یکی از آنها گفت سوگند به خدا که آبی نوشیده‌ام که هیچ یک از جهانیان در دنیا ننوشیده است وقتی جنگ با حسین ؛ درگرفت در روز سوم بعد از مغرب حسین هر یک از یارانش را صدا زد و همه اطراف او نشستند سپس سفره را می‌آورد و آنها با همدیگر غذای بهشتی را تناول می‌کردند، سپس به کوه‌های رضوی آمد و وقتی او آن‌جا رسید بر تختی از نور بود که همه مؤمنان در کنار او بودند و ابراهیم و موسی و عیسی و همه پیامبران گرد او حلقه زده بودند! و پشت سر پیامبران و مؤمنان قرار داشتند و پشت سر مؤمنان ملائکه بودند و نگاه می‌کردند که حسین ؛ چه می‌گوید، و آنها در همین حالت هستند تا اینکه امام قائم مهدی ظهور می‌کند به کربلا می‌آید و آنگاه هیچ کس در زمین و آسمان باقی نمی‌ماند مگر آن که همه گرد حسین ؛ جمع می‌شوند حتی خود خداوند حسین را زیارت می‌کند و با او دست می‌دهد!! و در کنار او بر تختی می‌نشیند!! ای والا مقام سوگند به خدا که این مقام بلندی است که بالاتر از آن چیزی نیست([20]).

سپس میرزا محمدتقی در شرح این روایت می‌گوید: (محمدتقی شریف مصنف این کتاب می‌گوید این حدیث از احادیث پیچیده و دشوار است!! که جز فرشته مقرب یا پیامبر ص و یا مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده است کسی آن را نمی‌تواند در خود جای دهد)!!!([21]).

و این حجت الاسلام در جایی دیگر می‌گوید: (اما معصوم ؛ دارای این مقام است و بین خدا و حجت خدا در هیچ حالتی حجابی نیست بلکه آنها ؛ پاره‌ای از عوارض را در این جهان برای عرضه شدن می‌پوشند تا مخلوق بتوانند آنها را ببینند و بتوانند خودشان را تکمیل نمایند و این یکی از اسرار گریه و طلب آمرزش معصومین است که آنها بدون آن که گناهی کرده باشند گریه می‌کنند و از خدا طلب آمرزش می‌نمایند!! و وقتی این لباس را از تن به درآورند و به جهان آخرت بشتابند در همان مقام خود قرار می‌گیرند و خداوند متعال آنها را زیارت می‌کند!! و با آنها دست می‌دهد!! و با آنها روی یک تخت می‌نشیند!! چون حکم عبودیت با حکم ربوبیت یکی است)([22]).

آیا عبدالحسین در مورد ائمه خود همان قضاوتی را می‌کند که دربارة ابوهریره کرده است؟ عبدالحسین و شیعیانش در مورد چنین احادیثی چه می‌گویند؟! آیا ائمه شما معتقد به جسم بودن خدا بوده‌اند؟! و آیا ائمه شما سبب ظهور انواعی از بدعت‌ها و گمراهی‌ها بوده‌اند؟! یا اینکه گمراهی‌ها و انحرافات به سبب راویان شما که در کتاب دروغین المراجعات خود آنها را ستوده‌ای پدید آمده‌اند؟!! اگر گمراهی عقیده جسم بودن خدا در میان یهودیان شیوع یافته بود، اولین کسی که در میان مسلمین آن را رواج داد روافض بودند، بنابراین رازی می‌گوید: (یهودیان بیشتر خداوند را به مخلوق تشبیه می‌دهند، و آغاز ظهور تشبیه در اسلام از روافض بود از روافضی مانند هشام‌بن حکم و هشام‌بن سالم جوالیقی و یونس بن عبدالرحمن قمی و ابی‌جعفر احول، عقیده تشبیه گسترش یافت)([23]).

و اما اینکه عبدالحسین در حاشیه می‌گوید: (شیخ ابن تیمیه پایین آمدن خدا را از آسمان به پایین آمدن خودش از منبر تشبیه داد که در روز جمعه بر منبر سخنرانی کرد، و ابن بطوطه خودش در این واقعه حضور داشته است و آن را دیده و یادداشت کرده است...).

می‌گویم (مؤلف) این دروغ است، برای پاسخ به این اتهام مراجعه کنید به آنچه علامه بهجة البیطار در مورد حیات ابن تیمیه در رد ابن بطوطه نوشته است([24]).

و ابن تیمیه پایین آمدن خدا را به آسمان دنیا به پایین آمدن خودش از منبر تشبیه نداده است، بلکه امام معصوم شماست که کیفیت نشستن پروردگار را تشبیه کرده است! از ابی‌حمزه ثمالی روایت است که گفت: علی‌بن حسین را دیدم که نشسته بود و یکی از پاهایش را روی رانش گذاشته بود، گفتم: مردم این نوع نشستن را ناپسند می‌دانند و می‌گویند پروردگار اینگونه می‌نشیند، فرمود من از خستگی این طور نشستم و خداوند خسته نمی‌شود و هيچگاه خواب سبک و سنگينى او را فرا نمى‏گيرد([25]).

پس چه کسی خداوند را تشبیه داده است؟ ابن تیمیه آن طور که ادعا می‌کنی یا امام معصوم تو خدا را تشبیه داده است؟!

 

اعتراض عبدالحسین به حدیث رفتن سلیمان در یک شب پیش صد زن

عبدالحسین این حدیث را ذکر کرده که ابوهریره روایت می‌کند که سلیمان بن داود گفت: امشب پیش صد زن می‌روم و با هر کدام همبستر می‌شوم و هر زنی فرزندی به دنیا می‌آورد که در راه خدا می‌جنگد، فرشته به او گفت: بگو ان‌شاءالله اما سلیمان نگفت([26]) و پیش زن‌ها رفت و اما از  هیچ یک از زن‌ها صاحب فرزندی نشد به جز آن که یکی از زن‌هایش فرزندی ناقص به دنیا آورد (ابوهریره می‌گوید) پیامبر ص فرمود: اگر او ان‌شاءالله می‌گفت اين گونه نمی‌شد و امید آن می‌رفت که بهتر نیازش برآورده شود([27]).

عبدالحسین بعد از ذکر این حدیث به این سو و آن سو می‌رود و مانند عادت خود سعی می‌کند خوانندگان را دربارة این حدیث دچار تردید نماید و می‌گوید: (چند چیز در این حدیث قابل تأمل است، اول اینکه انسان هر چند قوی باشد، نمی‌تواند در یک شب با این همه زن همبستر شود، پس آنچه ابوهریره گفته است که سلیمان در یک شب پیش صد زن رفت با قوانین طبیعت مخالف است و اصلاً چنین چیزی ممکن نیست.

دوم اینکه جایز نیست که سلیمان ان‌شاءالله نگوید بخصوص بعد از آن که فرشته به او تذکر داد، و چرا او ان‌شاءالله نگوید؟ و ان‌شاءالله دعا است و کسانی آن را ترک می‌کنند که از خدا غافل هستند و نمی‌دانند که کارها همه در دست خداست. و هر چه او بخواهد هر چه نخواهد نمی‌شود، پیامبران از غفلت جاهلان به دور هستند و آنها بالاتر از آن چیزی هستند که خرافه‌گویان گمان می‌برند.

سوم اینکه ابوهریره در مورد تعداد زنان سلیمان حرف‌های مختلفی گفته است، گاهی روایت نموده که آنها صد تا بوده‌اند چنان که در این روایت آمده است، و گاهی روایت می‌کند که آنها نود تا بوده‌اند و گاهی روایت می‌کند که شصت تا بوده‌اند...).

می‌گویم (مؤلف) چنین احادیثی را ائمه تو روایت کرده‌اند و علمای تو در تفاسیر و شروح خود آن را ذکر کرده‌اند، طبرسی در تفسیرش مجمع البیان، 8/475 این حدیث را از طریق ابوهریره روایت کرده است!!

و اما از طریق اهل بیت هم روایت شده است، چنان که در تفسیر البرهان، 4/43 هشام از امام صادق ؛ روایت می‌کند که گفت: وقتی خداوند داود را روی زمین خلیفه گرداند زبور را بر او نازل کرد و داود در آن وقت نود و نه زن داشت بعضی کنیز او بودند و برخی را با دادن مهریه به ازدواج خود درآورده بود.

و حسن بن جهم می‌گوید ابالحسن ؛ را دیدم که موهایش را رنگ زده بود گفتم فدایت شوم خضاب زده‌ای، فرمود: آراستن به پاکدامنی زنان می‌افزاید - تا که گفت - سلیمان بن داود هزار تا زن داشت و همه در یک قصر بودند سیصد تا زن‌هایی بودند که با پرداخت مهریه با آنها ازدواج کرده بود و هفتصد تا کنیز بودند و پیامبر ص به اندازه چهل مرد قدرت داشت و او نه زن داشت و در هر شب و روزی به همه آنها سرمی‌زد([28]).

و نعمت‌الله الجزائری در کتابش قصص الانبیاء، ص 407 از ابی‌الحسن ؛ روایت می‌کند که گفت: (سلیمان بن داود هزار زن داشت و همه در یک قصر بودند، سیصد تا زنانی بودند که او با پرداخت مهریه با آنها ازدواج کرده بود و هفتصد تا کنیز بودند و او در یک شب و روز پیش همه می‌رفت).

(جزائری روایت را توضیح داده که احتمال دارد منظور از رفتن پیش زنان سر زدن به آنها باشد نه همبستر شدن)([29]).

و در همین کتاب در ص 408 از ابی‌جعفر ؛ روایت است که گفت: سلیمان قلعه‌ای داشت که جن‌ها برای او ساخته بود، این قلعه هزار خانه داشت و در هر خانه زنی بود، هفتصد تا از زنان او کنیز بودند و سیصد تا زنان آزاده‌ای بودند که او با آنها ازدواج کرده بود، خداوند به سلیمان در همبستر شدن با زنان به اندازه چهل مرد قدرت داده بود و او با همه همبستر می‌شد و آنها را ارضاء می‌نمود.

و محمدنبی توسیرکانی در کتابش اللئالی، 1/100 در مورد سلوک سلیمان ؛ می‌گوید: (در بعضی از کتاب‌های معتبر آمده که پادگان لشکر او صد فرسخ بود که با خشت‌های طلایی فرش شده بود و لشکرش بر آن می‌ایستاد ... و او هزار زن داشت که در هزار خانه شیشه‌ای بوده‌اند که هر خانه شیشه‌ای روی چوب قرار داشت، و از ابی‌‌الحسن روایت است که سلیمان هزار زن داشت و همه در یک قصر بودند).

و در کتاب «الانوار النعمانیه، 3/182 باب نور الحب ودرجاته» آمده است: (سلیمان هزار زن داشت سیصد تا زن آزاد بودند و هفتصد تا کنیز بودند و گفته‌اند که او در یک شب با همه همبستر می‌شد ...). و می‌گوید: (... و بعضی‌ گفته‌اند که او در هر شب و روز با همه همبستر می‌شد).

و کاشانی در المحجه البیضاء، 6/282 می‌گوید: (همان طور که از سلیمان ؛ روایت شده است که او گفت: امشب با صد زن همبستر می‌شوم و هر زنی یک فرزند به دنیا می‌آورد ... و نگفت ان‌شاءالله بنابراین صاحب فرزندانی که می‌خواست نشد...).

امید است عبدالحسین از روایات اهل بیت و شرح‌هایی که علمایش بر این حدیث نگاشته‌اند قانع شود.

و اضافه بر این چرا شما به پیامبر خدا سلیمان ؛ اعتراض می‌کنید و حال آن که روایت کرده‌اید که پیامبر خدا ص دارای چنین توانایی بوده است!

در الوسائل (14/180 کتاب النکاح) هشام بن سالم از ابی‌عبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: ... سحرگاه جبرئیل از بهشت با یک کاسه حلوا آمد و گفت: ای محمد ص این حلوا را برایت حور عین درست کرده است، پس از آن تو و علی و فرزندان شماست و غیر از شما کسی دیگر نباید از آن بخورد، آنگاه پیامبر ص و علی و فاطمه و حسن و حسین نشستند و از آن خوردند، و به خاطر آن غذا پیامبر ص در همبستر شدن با زنان به اندازه چهل مرد قدرت داشت و هر وقت می‌خواست در یک شب با همه زنانش همبستر می‌شد. و شیعه می‌گویند که امامشان مهدی نیز دارای چنان قدرتی است! در الخصال از علی‌بن حسین ؛ روایت شده است که گفت: هر گاه قائم ما ظهور کند خداوند ناتوانی جسمی و ضعف را از شیعیان ما دور می‌کند و دل‌هایشان را همانند آهن محکم می‌گرداند و قدرت هر مردی را به اندازه چهل مرد می‌نماید([30]).

عبدالحسین در مورد این روایاتی که از اهل بیت نقل شده چه می‌گوید؟ آیا او به آنها طعنه می‌زند؟!

می‌گویم (مؤلف) فراموش کردن برای پیامبران ممکن است و قرآن کریم در آیات متعددی به فراموش کردن انبیاء اشاره کرده است که پاره‌ای را به عنوان مثال بیان می‌کنیم، و همچنین مشایخ و بزرگان عبدالحسین در کتا‌ب‌ها و مراجع خود این را گفته‌اند، شاید که عبدالحسین به هوش بیاید و از جهالت خود بیرون شود.

قرآن در چندین جا به فراموش کردن پیامبران اشاره کرده است، در سوره اعلی خداوند می‌فرماید:          (الأعلى: ٦). «ما به زودي (قرآن را) بر تو مي‌خوانيم و هرگز فراموش نخواهي كرد».

و می‌فرماید:                    ﯿ        ﰃﰄ                       (الأنعام: 68). «هرگاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى‏كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از يادآمدن با اين گروه ستمگر منشين».

و می‌فرماید:                         ﮥﮦ                                (الكهف: ٢٣-٢٤). «و هرگز در مورد كارى نگو: «من فردا آن را انجام مى‏دهم. مگر اينكه خدا بخواهد! و هرگاه فراموش كردى، (جبران كن) و پروردگارت را به خاطر بياور؛ و بگو: اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشن‏تر از اين هدايت كند».

و می‌فرماید:                                             ﯿ                                                                          ﭬﭭ  (الكهف: ٦٠-٦٣). «به خاطر بياور هنگامى را كه موسى به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمى‏دارم تا به محل تلاقى دو دريا برسم؛ هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم. (ولى) هنگامى كه به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند، ماهى خود را (كه براى تغذيه همراه داشتند) فراموش كردند؛ و ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت (و روان شد). هنگامى كه از آن جا گذشتند، (موسى) به يار همسفرش گفت: غذاى ما را بياور، كه سخت از اين سفر خسته شده‏ايم! گفت: «به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم، من (در آن جا) فراموش كردم جريان ماهى را بازگو كنم -و فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد-».

و در قرآن موارد زیادی از این قبیل آمده است. و اینک روایاتی از اهل بیت در تأیید این واقعیت ارائه می‌دهیم، سلام بن مستنیر از ابوجعفر ؛ روایت می‌کند که او گفت: خداوند در کتاب خود می‌فرماید:                         ﮥﮦ  (الكهف: ٢٣- ٢٤). «و هرگز در مورد كارى نگو: من فردا آن را انجام مى‏دهم‏. مگر اينكه خدا بخواهد»([31]).

         (الكهف: ٢٤). «و هرگاه فراموش كردى، (جبران كن) و پروردگارت را به خاطر بياور».

و در حدیثی طولانی قمی از ابی‌بصیر روایت می‌کند که گفت ابی‌عبدالله ؛ فرمود: (سبب نزول سوره کهف این بود که قریش سه نفر به نام‌های نضربن حارث بن کلده و عقبه بن ابی‌معیط و عاص‌بن وائل سهمی را به نجران فرستادند تا از یهود و نصاری مسائلی را یاد بگیرند و آن مسائل را از پیامبر ص بپرسند - تا اینکه می‌گوید - آنگاه آنها به مکه بازگشتند و نزد ابی‌طالب جمع شدند و گفتند: ای ابوطالب برادرزاده‌ات ادعا می‌کند که خبر آسمان نزد او می‌آید، ما او را از مسائلی می‌پرسیم اگر به ما پاسخ داد می‌دانیم که او راستگوست و اگر به ما پاسخ نداد می‌دانیم که دروغ می‌گوید، آنگاه ابوطالب گفت: او را از هر چه می‌خواهید بپرسید و آنها او را از سه چیز پرسیدند و پیامبر ص گفت: (فردا شما را خبر خواهم داد و نگفت اگر خدا بخواهد، بنابراین تا چهل روز برای او وحی نیامد تا اینکه پیامبر ص اندوهگین شد...)([32]).

آیا عبدالحسین می‌پسندد که ائمه اهل بیت را متهم کند و به آنها دروغ نسبت دهد چنان که در مورد ابوهریره چنین کرده است؟!

 

اعتراض عبدالحسین به این حدیث که پیامبرخدا موسی ؛ فرشته مرگ را سیلی زد

در ص 76 عبدالحسین حدیث «سیلی زدن موسی به ملک الموت» را بیان کرده است، بخاری و مسلم با سند خود از ابوهریره و او از پیامبر ص روایت می‌کند که فرمود: ملک الموت (فرشته مرگ) نزد موسی آمد و به او گفت دعوت پروردگارت را اجابت کن. آنگاه موسی سیلی بر چشم ملک الموت زد و چشمش را کور کرد، آن وقت ملک الموت به سوی خدا بازگشت و گفت: مرا پیش بنده‌ای فرستاده‌ای که نمی‌خواهد بمیرد و چشم مرا بیرون آورد، آنگاه خداوند چشم او را در جایش قرار داد و گفت پیش او برگرد و به او بگو اگر زندگی دنیا را می‌خواهی دست خود را بر پشت گاوی بگذار هر چند موی زیر دست تو آمد به تعداد آن در مقابل هر یک مو یک سال زندگی خواهی کرد([33]).

سپس عبدالحسین شروع به شبه‌افکنی در مورد این حدیث کرده و می‌گوید: (این حدیث چیزی می‌گوید که برای خدا و پیامبران و ملائکه جایز نیست، آیا شایسته است که خداوند از میان بندگانش کسی را برگزیند که به هنگام ناراحتی و خشم همانند ستمگران حمله و اقدام می‌کند؟؟ ... و چون افراد جاهل مرگ را ناپسند می‌داند...)؟

می‌گویم (مؤلف) قبل از عبدالحسین اهل علم به شبهات پاسخ گفته‌اند پس نویسنده زیرک و هوشیار!! چیز تازه‌ای را مطرح نکرده است. ابن حجر می‌گوید: (وقتی خداوند ملک الموت را پیش موسی فرستاد برای آن نفرستاد که روح او را قبض کند و بلکه می‌خواست او را بیازماید و موسی به خاطر آن، ملک الموت را سیلی زد چون دید که انسانی بدون اجازه داخل خانه‌اش آمده است و ندانست که او ملک الموت است، ... و ملائکه پیش ابراهیم و لوط به صورت انسان‌ها آمدند و ابراهیم و لوط ابتدا آنها را نشناختند و اگر ابراهیم آنها را می‌شناخت به آنها غذا نمی‌داد و اگر لوط آنها را می‌شناخت برای آنها از قومش احساس خطر نمی‌کرد)([34]).

و بعضی از علما گفته‌اند که در کتاب و سنت ثابت است که ملائکه به صورت انسان‌ها می‌آیند و برخی از پیامبران آنها را می‌بینند و گمان می‌برند که انسان هستند، چنان که در داستان ملائکه با ابراهیم و لوط آمده است، و در آیه‌های 69-80 سوره هود همین مطلب ذکر شده است:                                                         ﯰﯱ                                       ﯿ                                   ﭘﭙ                      ﭣﭤ             ﭪﭫ                                              ﭿ            ﮅﮆ          ﮋﮌ                                                             ﮩﮪ                  ﮱﯓ              ﯙﯚ                                                                  ﯷ ﯸ ﯹ (هود: ٧٠ ٨٠).

«فرستادگان ما ( فرشتگان) براى ابراهيم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نيز) گفت: سلام! و طولى نكشيد كه گوساله بريانى (براى آنها) آورد. (اما) هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمى‏رسد (و از آن نمى‏خورند، كار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: نترس! ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‏ايم! و همسرش ايستاده بود، (از خوشحالى) خنديد؛ پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او يعقوب داديم. گفت: اى واى بر من! آيا من فرزند مى‏آورم در حالى كه پيرزنم، و اين شوهرم پيرمردى است؟! اين راستى چيز عجيبى است! گفتند: آيا از فرمان خدا تعجب مي‏كنى؟! اين رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است؛ چرا كه او ستوده و والا است! هنگامى كه ترس ابراهيم فرو نشست، و بشارت به او رسيد، درباره قوم لوط با ما مجادله مى‏كرد... چرا كه ابراهيم، بردبار و دلسوز و بازگشت‏كننده (بسوى خدا) بود! اى ابراهيم! از اين (درخواست) صرف‏نظر كن، كه فرمان پروردگارت فرا رسيده؛ و بطور قطع عذاب (الهى) به سراغ آنها مى‏آيد؛ و برگشت ندارد! و هنگامى كه رسولان ما ( فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد؛ و قلبش پريشان گشت؛ و گفت: «امروز روز سختى است! (زيرا آنها را نشناخت؛ و ترسيد قوم تبهكار مزاحم آنها شوند) قوم او (بقصد مزاحمت ميهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند- و قبلا كارهاى بد انجام مى‏دادند- گفت: اى قوم من! اينها دختران منند؛ براى شما پاكيزه‏ترند! (با آنها ازدواج كنيد؛ و از زشتكارى چشم بپوشيد!) از خدا بترسيد؛ و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد! آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟! گفتند: تو كه مى‏دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم؛ و خوب مى‏دانى ما چه مى‏خواهيم! گفت: (افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم؛ يا تكيه‏گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! (آنگاه مى‏دانستم با شما زشت‏سيرتان ددمنش چه كنم!)».

و خداوند در مورد مریم می‌گوید:                                  ﮑﮒ (مريم: ١٧-١٨). «ما جبرئیل (فرشتة) خویش را به سوی او فرستادیم و جبرئیل در شکل انسان کامل خوش‌قیافه‌ای بر مریم ظاهر شده، او (سخت ترسيد و) گفت: «من از شر تو، به خداى رحمان پناه مى‏برم اگر پرهيزگارى».

و در سنت اموری در این مورد بیان شده است. که معروف‌ترین آن سؤال از ایمان و اسلام و احسان است، اگر کسی همه اینها را انکار می‌کند و یا در آن تردید دارد ما با او سخنی نداریم، و هر کسی باور می‌کند می‌داند که آمدن فرشته مرگ به صورت انسانی پیش موسی و نشناختن موسی آن را، اشکالی ندارد([35]).

و اینک بعضی از روایات اهل بیت را نقل می‌کنیم که بیانگر این هستند که ملک الموت و سایر ملائکه به صورت انسان‌ها نزد انبیا می‌آمده‌اند و ملائکه در صورت‌های واقعی خود پیش پیامبران نمی‌آمده‌اند چون انسا‌ن‌ها توانایی دیدن ملائکه را در صورت حقیقی‌اشان ندارند.

در اللئالی، 1/91 آمده است: از امام صادق ؛ روایت است که فرمود: ملک الموت پیش موسی‌بن عمران آمد و به او سلام کرد، موسی گفت: تو کیستی؟ گفت: من ملک الموت هستم، گفت: چه کار داری؟ گفت: آمده‌ام تا روح تو را از زبانت بگیرم موسی به او گفت: چگونه این کار را می‌کنی و حال آن که من با این زبان با پروردگارم سخن گفته‌ام؟ گفت: پس از دست‌هایت روحت را بیرون می‌‌کنم، گفت چگونه این کار را می‌کنی و حال آن که من با این دست‌ها تورات را به دست گرفته‌ام؟ گفت: پس از پاهایت روحت را می‌گیرم، گفت چگونه و حال آن که من با این پاها بر طور سینا قدم گذاشته‌ام! و دیگر چیزهایی را برشمرد، می‌گوید آنگاه فرشتة مرگ به او گفت: پس من فرمان دارم تا تو را بگذارم تا خودت بخواهی، آنگاه موسی مدتی درنگ کرد و سپس از کنار مردی عبور کرد که مشغول کندن قبری بود، موسی به او گفت: آیا تو را در کندن این قبر کمک نکنم؟ مرد به او گفت: بله. آنگاه موسی با او کمک کرد تا آن که قبر کنده شده و لحد آماده گردید و مرد خواست تا در قبر دراز بکشد تا ببیند که چگونه است، موسی به او گفت: من در آن می‌خوابم، آنگاه موسی در قبر خوابید و جایش را در بهشت دید، وقتی جایش را در بهشت دید گفت: پروردگارا روح مرا قبض کن، آنگاه ملک الموت روح او را قبض کرد و او را در همان قبر دفن کرد و قبر را با خاک برابر نمود، و آن کسی که قبر را می‌کند فرشته‌ای بود که به صورت انسان بود، به خاطر این، قبر موسی مشخص نیست.

و در اللئالی، 1/96 آمده است: (روایت شده که ابراهیم از خدا خواست که زمانی او را بمیراند که خودش بخواهد وقتی عمر ابراهیم به پایان رسید، ابراهیم بیرون آمد و فرشته‌ای را دید که به صورت پیرمرد کهنسال و ضعیفی بود، و آب دهانش می‌ریخت و ادرار و مدفوعش بی‌اختیار بیرون می‌آمد، ابراهیم به او گفت: ای پیرمرد عمر تو چقدر است؟ او سن خود را برای ابراهیم گفت که یک سال از ابراهیم بزرگتر بود، آنگاه ابراهیم گفت إنا لله وإنا إلیه راجعون من بعد از یک سال به این وضعیت درخواهم آمد بنابراین از خداوند خواست که او را بمیراند).

و امام رضا ؛ از پدرش روایت می‌کند که سلیمان بن داود ؛ روزی به یارانش گفت: خداوند به من چنان پادشاهی داده که بعد از من شایسته کسی نیست خداوند باد و انسان‌‌ها و جن‌ها و پرندگان را در اختیار من قرار داده است و به من زبان پرندگان را آموخته است ...، ناگهان دید که جوانی زیبا و خوش‌قیافه با لباسی زیبا ار یکی از گوشه‌های قصرش بیرون آمد وقتی سلیمان او را دید به او گفت: چه کسی تو را وارد این قصر کرده است؟ و حال آن که من خواسته‌ام که امروز اینجا تنها باشم پس تو با اجازه چه کسی وارد شده‌ای؟ جوان گفت پروردگار این قصر مرا داخل آن کرده و با اجازه او وارد شده‌ام، سلیمان گفت: پروردگار قصر از من به آن حقدارتر است، پس بگو تو کیستی؟ گفت: من ملک الموت (فرشته مرگ) هستم. سلیمان گفت: برای چه آمده‌ای؟ گفت: آمده‌ام روح تو را قبض کنم، سلیمان گفت: آنچه را که به آن فرمان یافته‌ای انجام بده امروز روز شادی من است([36]).

و از امام صادق ؛ روایت شده که انگشتری که امیرالمؤمنین ؛ صدقه کرد وزن حلقه‌اش چهار مثقال نقره و وزن نگین آن پنج مثقال بود، و یاقوت قرمزی بود که قیمت آن برابر با شش بار نقره و چهار بار طلا بود و آن انگشتر از طوق بن جبران بود که امیرالمؤمنین او را کشت همراه با غنایم دیگر آن را نزد پیامبر ص آورد آنگاه پیامبر ص آن را در انگشت امیرالمؤمنین قرار داد و همچنین در اللئالی، 3/26 آمده که در بعضی روایات آمده است که گدا فرشته‌ای بود که خداوند او را به صورت فقیری به مسجد النبی فرستاد ... .

و از ابن شهاب روایت است که پیامبر خدا ص از جبرئیل خواست که در صورت واقعی‌اش خود را به او نشان دهد، جبرئیل گفت تو توانایی این را نداری، گفت: من دوست دارم که این کار را بکنی، آنگاه پیامبر ص در شبی روشن و مهتابی بیرون آمد و جبرئیل با صورت حقیقی‌اش نزد او آمد، وقتی پیامبر ص او را دید بیهوش شد و هنگامی که به هوش آمد دید که به جبرئیل تکیه زده است و یک دستش روی سینه اوست و دست دیگرش بر شانه‌هایش می‌باشد، آنگاه پیامبرص فرمود: هیچ چیزی مانند این ندیده بودم. جبرئل گفت: اگر اسرافیل را می‌دیدی..... و بعضی گفته‌اند جبرئیل را در صورت واقعی‌اش هیچ پیامبری جز محمد ص ندیده است که او یک بار جبرئیل را در آسمان و یک بار در زمین به صورت واقعی‌اش دیده است([37]). و از ابی‌عبدالله ؛ روایت است که گفت: «ابراهیم میهمان‌نواز بود و وقتی میهمانی برای او نمی‌آمد از خانه بیرون می‌آمد و به دنبال میهمان می‌گشت، روزی از خانه بیرون آمد و در آن را قفل کرد و رفت تا میهمانی پیدا کند، وقتی برگشت دید مردی در خانه است، گفت: ای بنده خدا با اجازه چه کسی وارد خانه شده‌ای؟ گفت: با اجازه پروردگار خانه وارد آن شده‌ام - تا سه بار این را تکرار کرد - ابراهیم ؛ دانست که جبرئیل است، آنگاه او خدا را ستایش کرد، سپس جبرئيل گفت: پروردگارت مرا فرستاده است ....»([38]).

و محدث شیعه محسن کاشانی در کتابش «المحجه، 7/305 این روایت را آورده است ... پیامبر ص جبرئیل را در صورت واقعی‌ در ابطح آن دید و بیهوش شد».

و در کتاب «نفس الرحمن» نوری، ص 454 آمده است که: فرشته‌ای از فرشته‌ها به صورت مار بود.

 



([1])- التوحید صدوق، ص 248، اما در نسخه‌های فعلی جمله اخیر، که به آسمان دنیا می‌آید؟ و ابوعبدالله گفت: ... وجود ندارد. و مجلسی در بحار، 3/331 کتاب التوحید باب 14 آن را ذکر کرده است و نگاه کنيد: کتاب علي في القرآن والسنة، 2/687.

([2])- الاصول، 1/126، کتاب التوحید باب الحرکة والانتقال، ح4، المحاسن، 1/140.

([3])- حاشیة الاصول من الکافی، 1/126.

([4])- البحار، 87/168 باب دعوة المنادی فی السحر.

([5])- المحجة البیضاء، 2/285 کتاب الاذکار و الدعوات باب آداب الدعا و هی عشر.

([6])- المحجة البیضاء، 2/373.

([7])- المحجة البیضاء، 5/15.

([8])- ریاض العلما، 2/404، میرزا عبدالله افندی اصفهانی از مشاهیر قرن دوازدهم.

([9])- بصائر الدرجات، ص 426 روایت 15، البرهان، 2/158، البحار، 23//345، ح 37.

([10])- تفسیر عیاشی، 1/37، ح21، البحار، 5/49-50، البرهان، 1/84-85.

([11])- البرهان، 1/29، ح2 و ح5 و ح6 و ح7، و العیاشی، 1/103، ح301 و 303و الصافی، 1/83، اللئالی، 5/83، علی فی القرآن والسنة، 1/85، البحار، 25/19، الجدید فی القرآن، 1/247، تفسیر القرآن الکریم،5/392، الحلیة، 1/16، مدینة المعاجز، 2/41، الصحیفه، 1/161، العیاشی، 1/37، و ص 103، ح 301، و ح303.

([12])- صحیفه الابرار، میرزا محمدتقی، 1/160-161.

([13])- البرهان، 3/159، البحار، 23/354، البصائر، ص 426.

([14])- البرهان، 2/300، الصحیفه، 1/160-161.

([15])- فروع الکافی، 3/416،ح 6 باب فضل یوم الجمعة ولیلته، التهذیب، 3/3 باب العمل في لیلة الجمعة ویومها، اللئالی، 3/40.

([16])- تفسیر البرهان، 2/343-1/209، الشموس الطالعة، ص 410.

([17])- المستدرک، 10/47، ح 1، ابواب الوقوف بالمشعر، والمحاسن، ص 65.

([18])- التهذیب، 6/20 باب فضل زیارته ؛ کتاب المزار، مفید، ص 30، ح2 باب زیارة امیرالمؤمنین ؛ البحار، 25/361، 100/257-258 باب فصل زیارته ؛، فروع الکافی، 4/579-580 باب الزیارت وثوابها، الوسائل، 10/293-294 باب استحباب زیارة امیرالمؤمنین، الملاذ، 9/51، باب فصل زیارته ؛،  الصحیفه، 1/341، ح80، مصابیح الجنان، ص 192، فی زیارة امیرالمؤمنین.

([19])- الصحیفه، 1/341، البحار، 101/60، ح 32، کامل الزیارات، ص 222-223، ح 326 باب 39.

([20])- صحیفه الابرار، 2/140، در دلائل الامامه، ص 78 این حدیث با قطع و برید آمده است، ن ک مدینة المعاجز، 3/464 روایت 980، باب بیست و پنجم سقیه ؛ اصحابه من إبهامه وإطعامهم من طعام الجنة وسقیهم من شرابها.

([21])- صحیفه الابرار، 2/140.

([22])- الصحیفه، 2/141.

([23])- اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، ص 97.

([24])- الخلافات بین السنة والشیعه کما یراها محمد رشید رضا وشیخ تقی الدین هلالی، ص 102.

([25])- اصول الکافی، 2/661، باب الجلوس، مراة العقول، 12/563-564، ح2 و مجلسی این حدیث را حسن قرار داده است! حلیة الابرار، 2/74 باب بیست و یکم فی المفردات و ص 187 باب هیجدهم فی آداب المائدة من ذکر الله وغیره.

([26])- عبدالحسین حدیث را تحریف کرده و کلمه فراموش کرد را حذف کرده است.

([27])- بخاری در النکاح و در النذور والتوحید ودر کفارات الایمان در احادیث الانبیاء این حدیث را روایت کرده است.

([28])- فروع الکافی، 5/567، البرهان، 4/49.

([29])- قصص الانبیاء، جزائری، 407، الانبیاء حیاتهم و قصصهم، ص 429.

([30])- الخصال، 2/541، الروضة، 449، اکمال الدین، ص 116.

([31])- فروع کافی، 7/448.

([32])- تفسیر قمی، 2/31-32و34.

([33])- بخاری در الجنائز، و مسلم در الفضائل روایت کرده‌اند.

([34])- فتح الباری، 6/510.

([35])- الانوار الکاشفه، ص 214.

([36])- اللئالی، 1/105 باب فی سلوک سلیمان ؛، اللئالی، 5/11 باب فی صفة ملک الموت عند قبض روح الکافر والمجرم، اللئالی، 4/227 باب فی صورة ملک الموت و علامات ظهور الموت، 5/11، اللئالی، 1/94-95 باب فی سلوک ادریس ؛.

([37])- اللئالی، 5/302، المحجة البیضاء، 8/146.

([38])- مراة العقول باب معرفة الجود و السخاء، 16/169، ح 6، الانوار النعمانیة، 4/214 باب نور في الاجل والموت، المحجة البیضاء، 8/259.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...