توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

فصل سوم: ابو‌ریه

 

فصل سوم: ابو‌ریه

 

ابوریه شيپوری است که سخن اینها را تکرار می‌کند و از آنها تقلید می‌کند او دزد ماهری است که فکر و اندیشه مردم را می‌قاپد و می‌کوشد تا اندیشه‌های استادش عبدالحسین را در اذهان مردم جای بدهد، بنابراین می‌بینی که او در مقدمه کتابش خیلی استادش را می‌ستاید و می‌گوید «کتاب او یکی از کتاب‌های با ارزش است و اغلب سخنان استادش را تکرار می‌کند و وقتی دکتر سباعی ردّ خوبی بر او و بر دروغ‌های استادش نوشت، پسر استاد داوطلب شد تا از استادش دفاع کند و به گفته خودش این کتاب بزرگ و مهم را منتشر کرد، و آن طور نیست که از روی تقیه در تقریظی که برای کتاب ابوریه «شیخ المضیرة ابوهریره» (ص5-6) نوشته می‌شود که نخستین بار او را در کتاب «السنه» سباعی شناختم چون سباعی نقدی از روی احساسات بر او نوشته بود و از اینجا من پی بردم که ابوریه انسان ارزشمندی است و به خاطر این بدون آن که او را بشناسم افتخار یافتم تا از او و از کتابش دفاع کنم و بعد از دسترسی پیدا کردن به کتابش متوجه شدم که او دانشمندی متبحر است که موضوعات دشوار در دست او نرم و حل می‌شوند ... و به حق که کتاب او از گرانبهاترین پژوهش‌های معاصر اسلامی است، اما سباعی و امثال او برای افراد ساده‌لوح که خوانندگان کتاب‌های آنان هستند تأکید می‌کنند که ابوریه شیعه است و او را متهم می‌کنند ...».

اگر تو او را نمی‌شناسی پس چرا اینطور جانانه از او و کتابش دفاع می‌کنی و می‌گویی کتاب او از گرانبهاترین پژوهشهاي‌ اسلامی معاصر است!! تردیدی نیست که پسر استاد تا بناگوش در تقیه غرق است، و وقتی سباعی با او دیدار کرد او نمی‌خواست به حقیقت اعتراف کند، سباعی می‌گوید: (می‌خواهم سخنانی در مورد صدرالدین که کتاب جدید ابی‌ریه را چاپ کرده و برای آن مقدمه نوشته و مرا متهم کرده که ابوریه را به تشیع متهم می‌کنم بگویم و او ادعا می‌کند که ابوریه عالم محققی است اما ما با او داستانی داریم که در شماره نهم مجله حضاره الاسلام من از تجارت او با تعصب مذهبی پرده برداشته‌ام و در مقدمه کتابم از کتاب پدرش عبدالحسین در مورد ابوهریره، سخن گفته‌ام، کتابی که با کافر قرار دادن و جهنمی قرار دادن ابوهریره تمام می‌شود، آری عبدالحسین در مورد این صحابی بزرگوار اینگونه گفته است، کتاب عبدالحسین چکیده کتاب ابوریه است، و من در آن جا گفته‌ام که ابوریه با نوشته‌های خود شیعه را راضی می‌کند و نگفته‌ام که او شیعه شده است، و تردیدی نیست که مجادله با آنها شروع خواهد شد و توده‌های مسلمان در جهان که ابوهریره را بزرگترین صحابی می‌دانند که سنت پیامبر ص را حفظ نموده و با امانتداری آن را روایت کرده علیه آنها خواهند شورید و مسلمانان تحمل نخواهند کرد که اینگونه به ابوهریره ناسزا گفته شود، در حالی که باید تلاش‌های سنی‌ها و شیعه‌های مخلص بر ایجاد وحدت کلمه و متحد کردن مسلمین در برابر خطرهایی که جهان اسلام و عقیده اسلامی را تهدید می‌کند متمرکز باشد، خطرهایی که بیشتر جوانان شیعه را تهدید می‌کند که از دینشان برگردند اما وقتی که شیعه‌ها چنین کتاب‌هایی تألیف می‌کنند بدون تردید کسانی که تظاهر به وحدت می‌نمایند خود را فریب می‌دهند، چنان که آنها کتاب‌هایی تألیف می‌کنند که شکاف و تفرقه را بیشتر می‌کند آنگونه که عبدالحسین چنین کرده است، من با او در مورد وحدت و برگزار کردن سمیناری از علمای هر دو گروه صحبت کردم او با تمام شور از این پیشنهاد استقبال کرد در صورتی که کتاب او که علیه ابوهریره نوشته بود داشت برای بار دوم چاپ می‌شد و به زبان‌های مختلف ترجمه شده بود. این چیزهایی است که من در مورد عبدالحسین در مقدمه کتاب «السنه» نوشته‌ام و بدون تردید این مطالب صدرالدین را که شیفته پدرش حجت الاسلام!! است ناراحت و خشمگین کرده است ... اما اینکه او از علم و دانش ابی‌ریه با وجود آن که ابوریه رسوا شد و از دروغش پرده برداشته شد، تقدیر می‌‌کند دو علت دارد یا او جاهل و یا متعصب است. و ما نمی‌دانیم به کدام یک از دو قهرمان رشک ببریم؟ آیا با صدر به خاطر رهنمود شدن او به سوی این گنج گرانبها و علم فراوان ابوریه حسادت بورزیم؟ یا نسبت به مجدد اسلام در قرن بیستم به خاطر اینکه فردی چون صدر را یافته که از علم و دانش او تقدیر می‌کند و کتابش را چاپ می‌‌کند حسادت بورزیم؟ چنانكه خداوند می‌فرمايد:                                                  (الزخرف: 36-37)([1]).

به حق که تعصب مذهبی یکی از بلاهای بسیار بزرگی است که همواره گریبانگیر متعصبین است.

می‌گویم (مؤلف) حقیقت همین است استاد شاگرد را می‌ستاید چون شاگرد استاد را ستوده و کتاب را از کتاب‌های ارزشمند قلمداد کرده است! و اینک برخی از ستایش‌هایي که شاگرد از استادش و از کتاب استادش به عمل آورده را تقدیم می‌کنیم.

شاگرد در ص 134 می‌گوید: (کثرت روایات ابوهریره را اینگونه توجیه می‌کنند که او همواره با پیامبر ص همراه بوده است و مهاجرین مشغول داد و ستد در بازارها بوده‌اند و انصار به کارهای خود مشغول بوده‌اند. اما علامه! عبدالحسین شرف‌الدین با دلایل قاطع بطلان این ادعا را ثابت کرده است).

و در ص 212 می‌گوید: (و چون که حدیث پهن کردن چادر در تاریخ ابوهریره مهم است و به صورت‌های مختلفی روایت شده است، اما این حدیث خرافه‌ای بیش نیست و از مهم‌ترین عجایب ابوهریره است، ولی متأسفانه هیچ کسی به صورت علمی و تحلیلی این حدیث را بررسی نکرده و مورد مناقشه قرار نداده است به جز استاد بزرگ!! استاد! عبدالحسین شرف‌الدین که در کتابش ابوهریره به بررسی این حدیث پرداخته است و ما خلاصه بررسی او را به خوانندگان ارائه می‌دهیم).

و همچنین شاگرد در ستایش استادش در ص 132 تحت عنوان «ملاحظه‌ای مهم» می‌گوید: علامه بزرگ! سید عبدالحسین! شرف‌الدین! بحث ارزشمندی در مورد کمیت احادیث ابوهریره که تعداد آن در کتاب‌های حدیث (5374) حدیث می‌باشد ارائه داده است، و او این تعداد زیاد را با آنچه از خلفا روایت شده مقایسه کرده است و بعد از این مقایسه چنین نتیجه‌گیری کرده که نسبت احادیثی که همه آنها روایت کرده‌اند با احادیث ابوهریره 27% است، و ما از این بحث سطرهای ذیل را اقتباس کرده‌ایم ... .

و در ستایش کتاب استادش در حاشیه ص 212 می‌گوید: هر کس می‌خواهد از همه آنچه علامه!! شرف‌الدین گفته است اطلاع یابد به کتابش «ابوهریره» که کتابی ارزشمند است مراجعه کند.

می‌گویم (مؤلف) من سؤالی دارم که باید پسر استاد و شاگردش آن را پاسخ دهند و آن این است که چرا علامه بزرگ در مورد کمیت و تعداد احادیثی که ثقات او روایت کرده‌اند و تعدادشان چهار برابر روایات ابوهریره است توضیحی نداده است؟!! و اما تعداد آنچه ائمه معصومین او روایت کرده‌اند خیلی زیاد است.

و مقایسه استاد تو بین ابوهریره و خلفا مقایسه‌ای مضحک و خنده‌دار است و هر طالب علم ساده‌ای این را می‌داند.

سباعی می‌گوید کمتر بودن روایات خلفای چهارگانه و بخصوص ابوبکر و عمر به خاطر آن بوده است که آنها مشغول به امور خلافت و نشر اسلام بوده‌اند و دلیل آن این نبود که آنها کمتر از پیامبر ص شنیده‌اند یا فراموش کرده‌اند، و کثرت روایت چند سبب دارد که بعضی عبارتند از: از همه کارها بریدن و فقط به روایت علم مشغول شدن، قوت حافظه، کم بودن گرفتاری‌های دنیوی، عمر طولانی، متصدی‌ شدن امور علم و فتوا([2]).

و اینگونه مشخص می‌شود که ابوریه دنباله‌رو بوده است و برای یک پژوهشگر شایسته نیست که در همه آنچه می‌نویسد دنباله‌رو دیگران باشد، اما ابوریه راهی جز این کار نداشته است زیرا او در مورد حدیث و رجال آن دانشی اندک دارد و در این مورد سرمایه چندانی ندارد ... پس نباید از دیدگاه‌های شتابزده و تند و خشن او تعجب کرد، اما با وجود این شیعه او را می‌ستایند و یکی از نخبگان آنها در ترجمه کتا‌ب‌‌ها به زبان فارسی کتاب او را آراسته و ترجمه کرده است و یکی از انتشارات آنها آن را نشر کرده است، زیرا ابوریه با اظهار تشیع و رافضی شدن و توهین به اصحاب پیامبر ص و بخصوص خلفای ثلاثه خدمت بسیار بزرگی برای آنها انجام داده است. می‌توانم ملاحظات خود را بر کتاب او و معرفی دروغ‌هایش را اینگونه خلاصه کنم.

اول اینکه او روی جلد کتاب نوشته ابوهریره اولین راوی است که در اسلام متهم شده است، و این تهمت را به ابن قتیبه نسبت داده است و حال آن که ابن قتیبه طعنه‌های نظام معتزلی را که به اصحاب پیامبر ص و ابوبکر و عمر و علی و ابن مسعود و ابوهریره زده پاسخ داده است، و او در ص 32 می‌گوید: (اینها گفته‌های نظام بودند که ما بیان کردیم و به آن پاسخ دادیم ...)([3]).

اما اینکه ابوریه در ص 154 و ص 203 «اضواء» ادعا می‌کند که «نویسنده صادق رافعی در کتابش تاریخ آداب العرب، 1/2787 می‌گوید که ابوهریره اولین راوی است که در اسلام متهم شده است.

به او می‌گوییم اگر رافعی نویسنده‌ای راستگو است باید به ما بگوید که این تهمت را از کجا آورده است و اگر نمی‌تواند دلیل آن را ارائه دهد گفته او را باید به دیوار زد!

و ابوریه به اضافه دروغ و فریبکاری بسیار کلمات رکیک و بی‌ادبانه‌ای نسبت به این صحابی بزرگوار به کار برده است، کلماتی که هیچ فرد دیندار و جوانمردی چنین کلماتی را حتی به افراد پست و فرومایه نمی‌گوید چه برسد که چنین کلماتی در مورد صحابی بزرگواری به کار برده شود، و کسی که در مورد حدیث و سنت می‌نویسد باید ادب صاحب سنت و ادب ائمه و رجال آن همچون بخاری و غیره را رعایت کند([4]).

و در ص 213 اضواء می‌گوید: (بنی‌امیه کاری که او برای آنها می‌کرد را می‌دانستند ... بنابراین نعمت‌های فراوانی به او دادند ... بعد از آن که او با پوست خشکی جسم خود را می‌پوشید و کتان و پارچه پاره پاره می‌پوشید).

و خنده‌دار این است که او بعد از تألیف کتابش از انتقادی که برخی از علما از کتاب او کرده و رد آن را نوشته‌اند شکایت می‌کند و از خودش و کتابش دفاع می‌کند و می‌گوید: (اندکی در این کتاب به تندی سخن گفته شده است) و من ناچار بودم این شیوه را در پیش بگیرم. و در همین صفحه می‌گوید: چون این گروهی که مخاطب ما هستند همه به دشمنی با ما و ناسزا گفتن ما اتفاق کرده‌اند...».

ولی از او می‌پرسم که چه کسی ابتدا اقدام به دشمنی با ابوهریره و ناسزا گفتن به او کرد و به تهمت زدن به او اقدام کرد؟!

پس ای بیچاره چرا شکایت می‌کنی و گریه می‌نمایی وقتی که تو مسخره کردن به یک صحابی بزرگوار را آغاز کرده‌ای؟! پس آیا همین حقیقتی است که برای پسر استاد فرصت را فراهم کرد تا بدون آن که تو را بشناسد و کتابت را ببیند از تو دفاع کند!

و آیا مسخره کردن یک صحابی بزرگوار پژوهشی آزاد شمرده می‌شود؟!

که دانش‌آموز روی کتابش بنویسد: (پژوهشی آزاد است که به بررسی حیات حدیث محمد ص و تاریخ آن و امور مرتبط به آن می‌پردازد، و این پژوهش فراگیر بر اساس پایه‌های تحقیق علمی شکل گرفته است، و این پژوهش در موضوع خود اولین است که قبل از آن پژوهشی به صورت آن انجام نشده است ...). آیا نامیدن ابوهریره شیخ مضیره پژوهشی آزاد است!

بله راست می‌گویید این پژوهش در مسخره کردن و ناسزا گفتن و خلط مباحث در نوع خود بی‌نظیر و اولین پژوهش است، که هیچ عاقلی قبل از آن دست به چنین کاری نزده است. و او در بیشتر طعنه‌هایی که به ابوهریره زده از استادش پیروی کرده است و استادش عبدالحسین از احمد امین آن طعنه‌ها را نقل کرده و احمد امین از گولد سیهرمستشرق و دیگر مستشرقان آن را فراگرفته است.

خلاصه اینکه شاگرد در همه چیز از استادش تقلید کرده و کاملاً شیوه او را در پیش گرفته است و بلکه او مطالب استادش را دزدیده و در کتابش جای داده است، و او نتوانسته بیشتر از استادش بگوید به جز اینکه چند حدیث اضافه کرده و به آن اعتراض کرده است که با دلیل قاطع و روشن بیان خواهیم کرد که هر کس که ادعای تشیع می‌کند چقدر دروغگوست و واقعاً همان طور که گفته‌اند «تقیه دین من و دین پدرانم هست و کسی که تقیه نکند دین ندارد»!!، مانند استادش به همه احادیث ابوهریره اعتراض می‌کند. و او حدیث وعاءین و پهن کردن لباس را انکار کرده، و این حدیث را که خداوند آدم را به صورت او آفرید انکار می‌کند.

و در ص 207 ابوهریره را به طرفداری از معاویه متهم کرده است و در ص 243 ابوهریره را متهم کرده که او علیه علیt حدیث وضع می‌کرداز روايت اسكافى ص236، و همچنین در ص 104-105 این تهمت را ذکر کرده که عمر ابوهریره را زد، و او با تقلید از استادش چنین گفته است. و در ص 109 ادعا می‌کند که ابوهریره ادعا می‌کند که در صحنه‌هایی حضور داشته است و حال آن که او در آن وقایع حضور نداشته است، مثل اینکه روایت می‌کند که در فتح خیبر حضور داشته است و کفر ابوطالب را روایت می‌کند. و همچنین حدیث فرمان دادن پیامبر ص به کشتن سگی که نگهبان کشاورزی است را انکار می‌کند و حدیث هر کس صبح کرد در حالی که جنب بود و حدیث شومی و بدشگونی و حدیث هر کس مرده‌ای را غسل داد ... و حدیث مهراس ... و حدیث ... لاعدوی ولا ... و حدیث سهو پیامبر ص و حدیث نهی از راه رفتن با یک کفش و حدیث ملک الموت و حدیث مجادله جهنم و بهشت و حدیث نزول و حدیث داود و حدیث پُر شدن جهنم و ... را انکار می‌کند و ابوهریره را متهم می‌کند که این احادیث را از کعب الاحبار و وهب بن منبه فراگرفته است و همچنین دانشمند امت ابن عباس م را متهم می‌کند که او از یهودیان دانش فراگرفته است!! پس او فقط به ابوهریره طعنه نمی‌زند!

بنابراین ابوریه در ص 24 می‌گوید: (... ابوهریره راوی حدیث شاگرد کاهنان یهود بود و از آنها یاد می‌گرفت و آنچه را که از آنها می‌آموخت میان مردم پخش می‌کرد و می‌گفت گفته‌های پیامبر ص هستند).

و در ص 91 می‌گوید: (... مانند روایت دانشمند ابن عباس ... و (ابوهریره) و انس و دیگران از کعب الاحبار و ابوهریره و ابن عباس بیش از دیگران دانش کعب الاحبار را نشر کردند ...).

و در ص 89-90 تحت عنوان «آموختن ابوهریره از کعب الاحبار» می‌گوید: (وقتی ابوهریره از فرمانداری بحرین عزل شد و به مدینه بازگشت دانشمند بزرگ کعب احبار یهودی او را به سوی خود جذب کرد و از روایات اسرائیلی خود به او تلقین می‌کرد و خرافات را در ذهن او جای می‌داد .... و سیل خروشان احادیث خرافاتی و پیچیده موج می‌زد. و گاهی از یکی از روشنفکران محقق شنیدم که می‌گفت ابوهریره و کعب، اسلام را با نشر خرافات و اوهام در آن فاسد و خراب کردند و او بیشتر کعب را زیر سؤال می‌برد و می‌گفت کعب اولین صهیونیست است).

و در ص 93 می‌گوید: (استاد سعید افغانی در مقاله‌ای که در مجله الرساله مصری آمده بود می‌گوید: ... در این مجله می‌خواهم با دلایل قاطع ثابت کنم که کعب الاحبار اولین صهیونیست است ...).

می‌گویم (مؤلف) کعب الاحبار از تابعین است، و حقیقت هر راوی برای علمای جرح و تعدیل هر چند خودش را پنهان کند مشخص است و علمای جرح و تعدیل او را به جعل حدیث متهم نکرده‌اند و جمهور او را ثقه قرار داده‌اند، و بنابراین در کتاب‌های ضعفاء و متروکین اسم او ذکر نشده است و ذهبی شرح حال کوتاهی در تذکره الحفاظ برای او نوشته است و ابن عساکر شرح حال او را مفصل‌تر نوشته و او را ثقه قرار داده است.

پس از کجا کعب اولین صهیونیست بوده است؟

اما وهب بن منبه از بزرگان تابعین و از افراد ثقه آنها بوده است و هیچ کسی را سراغ نداریم که او را جاعل حدیث قرار داده باشد به جز ابوریه([5])، و کعب و وهب بسیار کم از پیامبر ص روایت کرده‌اند، و احادیث آنها مرسل است و حدیث مرسل حجت نیست و اصحاب گاهی در پذیرفتن روایات برادران خود توقف می‌کردند تا اینکه تحقیق می‌نمودند پس چگونه احادیث مرسل کعب را می‌پذیرفتند و وهب خیلی بعد آمده است. اما آنچه آنها از برخی از اصحاب یا تابعین روایت کرده‌اند علما آن را همانند سایر روایات تابعین مورد نقد و بررسی قرار داده‌اند([6]).

ما ابوریه را به مبارزه می‌طلبیم و از او می‌خواهیم که ده حکایت مختلف بیاورد و ثابت کند که اینها را ابوهریره از کعب روایت کرده است([7]). اگر آن چه او در مورد ابوهریره و ابن عباس و کعب الاحبار می‌گوید درست است پس معنی‌اش این است که علمای بزرگ شیعه علم خود را از کعب الاحبار آموخته‌اند، و خواهیم گفت که چگونه آنها از کعب فراگرفته‌اند. مجلسی در بحار الانوار از احادیث و روایات کعب الاحبار استدلال می‌کند در بحار الانوار، 36/240 روایت 44 از ولیدبن مسلم و او از صفوان بن عمرو و او از شریح ‌ابن عبید و او از عمرو بکائی و او از کعب الاحبار روایت می‌کند که گفت ... .

و در 97/48، ح35 از ابی المحاسن و او از ابی‌عبدالله و او از محمدبن احمد و او از ... قاسم بن خلف روایت می‌کند که گفت: مردی از کعب الاحبار! پرسید و گفت ... ([8]).

و حر عاملی در کتابش الجواهر السنیه چند روایت از کعب الاحبار نقل کرده است، و این روایات در ص 61 و 284 آمده‌اند.

پس آیا علما و مشایخ شیعه علم خود را از یهودیان آموخته‌اند!! و آیا همه احادیث آنها اسرائیلیات و خرافات‌اند، چرا ابوریه قبل از اعتراض به ابوهریره و کعب و ابن عباس به هم‌کیشان خود اعتراض نمی‌کنی؟

و در مورد وهب بن منبه می‌گوید: (استاد سعید افغانی در مقاله مختصری که در مجله الرساله نوشته بود در آن گفته بود که وهب بن منبه اولین صهیونیست است).

و در ص 24 می‌گوید: (شیخ عبدالحلیم و گروه دارالحدیث باید قبل از استدلال به این حدیث به آنچه علمایی همچون ذهبی و ابن رجب و خطابی و ابونعیم در مورد این حدیث گفته‌اند مراجعه کنند، علمای مذکور گفته‌اند که این حدیث از وهب بن منبه یهودی نقل شده است ...).

و در ص 151 و 262 می‌گوید: (سرچشمه خرافات کعب الاحبار و وهب بن منبه هستند).

و در ص 269 می‌گوید: (تردیدی نیست که او (ابوهریره) در روایت نمودن مطالب عجیب و غریب تحت تأثیر استاد بزرگش کعب الاحبار قرار گرفته بود و کعب الاحبار یهودی روایات عجیب و غریب اسرائیلی را میان مسلمین پخش می‌کرد ... و همچنین ابوهریره از وهب بن منبه دانشمند یهودی متأثر شده بود ...).

می‌گویم آیا ابوریه فراموش کرده که در کتاب‌های مذهب استاد بزرگ او روایاتی هست که سادات او از وهب بن منبه روایت کرده‌اند؟!!

در بحار الانوار، 1/63 آمده (... اسناد کتاب من به وهب بن منبه!! و ابی‌حذیفه می‌رسد. قطیفی برای ما از ثعلبی و او از محمدبن حسن ازهري او از حسین بن محمد عبدی و او از عبدالمنعم بن ادریس و او از وهب و ابی‌حذیفه روایت می‌کرد.

و مجلسی در بحار در همین جلد ص 89 روایت 15 می‌گوید: (در امالی مفید از اسماعیل بن محمد کاتب و او از ... ابی‌فرات روایت می‌کند که گفت در کتابی از کتاب‌های وهب بن منبه خواندم).

و مجلسی این روایات را از طریق وهب بن منبه و کعب الاحبار ... روایت کرده است. و اینک با اختصار به این روایات اشاره می‌کنیم.

در بحار الانوار، 6/4 روایت 4 آمده: در امالی مفید از حسین بن محمد تمار و او از محمد بن قاسم و او از ... جعفر طائی واعظ روایت می‌کند که گفت: از وهب بن منبه! شنیدم که می‌گفت: چند خط در زبور داود خواندم.

و در 11/299 آمده که در حدیث وهب بن منبه! آمده است که نوح ؛ اولین پیامبری بود ... .

و در 11/355، ح12 و (14/179، ح15) آمده که در علل الشرائع به روایت از وهب آمده که گفت.

و در 11/357 روایت 15 و (12/352 روایت 23) از قصص الانبیاء با اسناد به صدوق و او با اسناد به وهب بن منبه! ... .

و در 13/178 روایت 8 و ص 192 و ص 393 روایت 2 مجلسی با اسناد به صدوق و او با سند خودش از وهب بن منبه! از ابن عباس! روایت می‌کند که گفت.

و در 14/161، ح2، و ص 340 وص364، ح6 و ص 367، ح6 با اسناد به صدوق و صدوق با سند خود از وهب روایت می‌کند که گفت.

و در 11/369 روایت 2 آمده: (می‌گویم که در مجمع روایتی مانند این از وهب بن منبه آمده است).

و در 15/26 روایت 48 مجلسی می‌گوید (شیخ ابوالحسن بکری استاد شهید ثانی در کتابش کتاب الانوار می‌گوید: مشایخ ما و اسلاف ما!! که راویان این حدیث از ابی‌عمر انصاری هستند، در اين مورد از کعب الاحبار!! و وهب بن منبه!! و ابن عباس!! پرسیدم گفتند: وقتی خداوند محمد ص را بیافریند.

و در 26/308 روایت 73 در کتاب المعراج صدوق از وهب بن منبه!! روایت می‌کند که گفت: موسی ؛ در شبی که با خداوند سخن گفت به هر درختی که در کوه طور بود نگاه کرد دید همه هر سنگ و گیاه و درختی که آن جا هست محمد ص را می‌گویند و دوازده وصی و جانشین بعد از او را می‌ستایند!!!([9]).

و این در 51/149 روایت 24 آمده است و همچنین در المستدرک نوری، 12/286 آمده است. و در 36/240 روایت 42، 37 در خصال صدوق آمده است: (با این سند از ابی‌اسامه از ابن مبارک از معمر از کسی که از وهب بن منبه شنیده است ...) (الخصال، 2/76) و در 43/214 روایت 44 آمده - و وهب بن منبه! از ابن عباس!! روایت کرد ... ([10]).

همچنين شيخ آنها نورى طبرسى در كتابش مستدرك 2/186، 309 اين روايت را ثابت كرده است([11]).

و در ص 76 در الغیبه طوسی از احمدبن ادریس از ... از ابی‌عبدالرحمن روایت می‌کند و او از کسی روایت می‌کند که از وهب بن منبه! شنید که می‌گفت ابن عباس! ... .

و در 57/208 روایت 171 از وهب! روایت شده که گفت ... ([12]).

و در 90/54 روایت 14 ... و اینگونه گروهی از وهب بن منبه و حسن بصری روایت کرده‌اند.

و در 98/336 روايت 1 ... از وهب بن منبه از ابن عباس از پيامبر ص ... .

و حر عاملی در کتابش الجواهر السنیه، ص 13 و 17 و 56 و 74 و 75 و 208 و 209 روایاتی از وهب بن منبه روایت کرده است.

و در ص 111 از حسن بن احمدبن ادریس و او از پدرش و او از احمد بن ابی‌عبدالله و او از پدرش و او از وهب بن منبه و او از امام صادق و او از پدرش و او از پدرانش روایت می‌کند که پیامبر ص فرمود ...!!!

خواننده گرامی می‌بیند که سند این حدیث بوسیله وهب بن منبه به امام معصوم جعفر صادق می‌رسد؟!!!

و اینگونه علمای شیعه از روایات کعب و وهب و ابن عباس استدلال کرده‌اند؟!!

آیا همه اینها از یهودیان فراگرفته‌اند، و میان مسلمین خرافات رواج داده‌اند؟!!

و اینک احادیثی بیان می‌شود که ابوریه به آن اعتراض کرده است و قبل از ذکر این احادیث امر مهمی را بین می‌کنم و آن اینکه من در پاسخ به اعتراضات ابوریه از احادیث شیعه استدلال می‌کنم و این چند دلیل دارد:

اول چون که ابوریه شیعه شده است و در خاتمه کتابش در ص 271 به صراحت می‌گوید:

(گروه‌های زیادی از مسلمین هستند که کتاب‌های معروف حدیث را قبول ندارند، و خودشان کتاب‌‌های مخصوصی در سنت و فقه دارند که از آن پیروی می‌کنند مثل شیعه امامیه و زیدیه و غیره و بخصوص شیعه امامیه فقط احادیثی را می‌پذیرند که از طریق اهل بیت روایت شده‌اند. یعنی آنچه امام صادق از پدرش امام باقر و او از پدرش زین‌العابدین و او از حسین و او از پدرش امیرالمؤمنین و او از پیامبر خدا ص روایت کرده است. اما احادیثی که افرادی همچون ابوهریره و سمره‌بن جندب و مروان بن حکم و عمران بن حطان و عمروبن عاص و امثالشان روایت کرد‌ه‌اند نزد امامیه هیچ اعتبار و ارزشی ندارند. و هیچ کس نمی‌تواند به این فرقه‌ها و به دینشان طعنه بزند و یا در ایمانشان شک کند ... چون هر گروهی سنتی و پیشوایی دارد).

دوم چون که پسر استادش برای کتابش تقریظ نوشته و کتابش به فارسی ترجمه شده و آنها برای آن تقریظ نوشته‌اند.

ابوریه به سی و اندی از احادیث ابوهریره اعتراض کرده است و این احادیث پنج نوع هستند، نوعی را ابوریه بدون دقت به صورت دیمی به ابوهریره نسبت داده است در صورتی که آن احادیث را کسانی دیگر روایت کرده‌اند، و حدود ده حدیث هستند که در سند هر یک از آن دروغگو یا فرد ضعیف یا انقطاعی هست پس اینها از ابوهریره ثابت نیستند، و نوعی دیگر در آن اختلاف شده که آیا از ابوهریره ثابت است یا نه، این تقریباً مثل نوع گذشته است و نوعی دیگر حدیث صحیح هستند که غیر از ابوهریره دو یا سه یا بیشتر صحابی دیگر آن را هم روایت کرده‌اند و در ضمن اهل بیت نیز آن را روایت نمود‌ه‌اند.

 

اعتراض ابوریه به حدیث «خورشید بعد از غروب به کجا می‌رود»

در ص 23 ابوریه این حدیث را ذکر کرده و با تمسخر به حدیث نبوی می‌گوید: (سند آن خوب است، اما از آنجا که با علم و مشاهده مخالف است کودکان را هم به خنده درمی‌آورد، چون حدیث این را می‌گوید که خورشید وقتی غروب می‌کند به روی عرش بالا می‌رود و زیر عرش سجده می‌کند سپس از پروردگارش برای طلوع در روز دوم اجازه می‌گیرد اما به آن اجازه داده نمی‌شود و همچنان اجازه می‌خواهد تا اینکه به آن اجازه داده می‌شود آنگاه هفتاد هزار فرشته آن را از مغرب به سوی مشرق می‌کشانند تا در روز دوم بر مردم طلوع کند! ... و برای علما روشن شده که ابوهریره این حدیث را از کعب الاحبار یهودی فراگرفته است. و این حدیث با نص قرآن کریم مخالف است ...).

می‌گویم (مؤلف) ای افتراءکننده، تکذیب و توهین تو منحصر به ابوهریره نیست، بلکه تو به قرآن طعنه زده‌ای و قرآن را تکذیب کرده‌ای چون قرآن می‌‌گوید مخلوقات سجده می‌کنند چنان که در این آیه آمده است:                             ﭿ                     ﮇﮈ (الحج: ١٨). «آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمانها و كسانى كه در زمينند براى خدا سجده مى‏كنند؟! و (همچنين) خورشيد و ماه و ستارگان و كوه‏ها و درختان و جنبندگان، و بسيارى از مردم!».

اینگونه خداوند در کتابش اثبات نموده که خورشید و ماه و ستاره‌ها و دیگر مخلوقات برای خدا سجده می‌برند، اما ما کیفیت سجده بردن آنها و چگونگی تسبیح گفتن آنها را نمی‌دانیم، و تنها چیزی که بدان موظف هستیم این است که به آنچه خداوند در کتابش از آن خبر داده ایمان داشته باشیم، و انکار کردن آنچه خدا در قرآن گفته نشانه کفر و گمراهی است.

و ابوریه با انکار سجده بردن خورشید و غیره کفر ورزیده است.

پس درس عبرت بگیرید ای خردمندان!! و ای ابوریه اگر تو و استادت و پیروانتان به آنچه ابوهریره روایت کرده است اعتقاد نداری، ما آنچه اهل بیت از طریق جد خود روایت کرد‌ه‌اند را بیان می‌کنیم.

امام صادق از پدرش باقر و او از پدرش زین‌العابدین و او از حسین و او از پدرش امیرالمؤمنین و او از پیامبر خدا ص روایت کرده است، اصبغ بن نباته می‌گوید: امیرالمؤمنین ؛ گفت: خورشید سیصد و شصت برج دارد، هر برجی از برج‌های آن به اندازه جزیره عربی هستند، و هر روز در یکی از این برج‌ها پایین می‌آید و وقتی پنهان می‌شود به زیر عرش می‌رسد و تا فردا آن جا به سجده می‌افتد و سپس به محل طلوع خود برمی‌گردد در حالی که دو فرشته همراه خورشيد هستند و فریاد می‌زنند، و صورت خورشید به سوی اهل آسمان است و پشت سر آن به سوی اهل زمین است و اگر صورت آن به سوی اهل زمین می‌بود زمین و همه کسانی که روی آن هستند از شدت گرمای خورشید می‌سوختند، و معنی سجده آن چیزی است که خداوند فرموده است:                             ﭿ                      ﮇﮈ   ([13]) و در اختصاص از ابی‌صباح کنانی روایت شده که گفت: ابوعبدالله؛ را در مورد این آیه پرسیدم که:                             ﭿ                      ﮇﮈ    فرمود: خورشید در هر شبانه روز چهار بار سجده می‌کند، وقتی به طول آسمان می‌رسد قبل از طلوع صبح سجده می‌کند، گفتم بله فدایت شوم گفت: آن صبح کاذب است چون خورشید سجده می‌کند در حالی که در یک گوشه زمین است و وقتی از سجد‌ه‌اش بلند می‌شود صبح طلوع می‌کند و وقت نماز می‌آید. و اما سجده دوم آن وقتی است که در وسط آسمان قرار می‌گیرد و آتش بلند می‌شود و قبل از زوال می‌ایستد پس وقتی خورشید برابر عرش قرار می‌گیرد می‌ایستد و سجده می‌کند وقتی سر از سجده بلند می‌کند از وسط آسمان دور می‌شود و وقت نماز ظهر فرامی‌رسد. و اما سجده سوم زمانی است که از افق پنهان می‌شود و به سجده می‌افتد و وقتی سرش را بلند می‌کند شب تمام می‌شود، همان طور که وقتی از وسط آسمان می‌گذرد وقت زوال روز فرامی‌رسد([14]).

خواننده محترم به ابوریه که شرالبریه است نگاه کنید که چگونه دروغ می‌گوید و فریب می‌دهد و این حدیث را که با قرآن و سنت نبوی هماهنگ است انکار و رد می‌کند.

و چگونه روایت ابوهریره با قرآن مخالف است و حال آن  كه ائمه از این آیه برای اثبات سجده خورشید استدلال کرده‌اند؟!!

آیا ائمه این حدیث را از کعب الاحبار یهودی فراگرفته‌اند؟!

به حق که دشمنی شیعه با ابوهریره دل و دیده‌اشان را کور کرده است و نمی‌بینند.

 

اعتراض ابوریه به حدیث «همواره بنده‌ام با خواندن نوافل به من نزدیک می‌شود...»

در ص 24 ابوریه می‌گوید: (در کتاب‌هایشان بدون هيچ مناسبتی حدیثی را که بخاری از ابوهریره روایت کرده جای داده‌اند و چون بخاری آن را روایت کرده آن را صحیح می‌شمارند، حدیث این طور است: «هر کس با دوستی از دوستانم دشمنی کند با او اعلام جنگ می‌کنم، و بنده‌ام همواره با نوافل به من نزدیک می‌شود تا اینکه او را دوست می‌دارم، وقتی او را دوست بدارم گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود، و چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند، و دست او می‌شوم که با آن می‌گیرد. و پایش می‌شوم که با آن راه می‌رود، و اگر از من بخواهد به او می‌دهم و اگر به من پناه ببرد او را پناه می‌دهم».

بعد از ذکر این حدیث ادعا می‌کند: «ابونعیم در الحلیه می‌گوید که این حدیث از وهب بن منبه یهودی نقل شده است، و راوی حدیث ابوهریره شاگرد کاهنان یهودی بود که از آنها می‌آموخت و بین مردم پخش می‌کرد و می‌گفت پیامبر ص گفته است».

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را تنها ابوهریره روایت نکرده است بلکه دیگر کسانی از اصحاب همچون عایشه و علی و ابوامامه و ابن عباس و انس و حذیفه و معاذ بن جبل و غیر آن را روایت کرده‌اند.

دوم اینکه اگر تو معتقد هستی که ابوهریره دروغ می‌گوید ما این روایت را از طریق اهل بیت برایت می‌آوریم.

حمادبن بشیر می‌گوید از ابوعبدالله ؛ شنیدم که می‌گفت: پیامبر خدا ص فرمود: خداوند می‌فرماید: هر کس به دوستی از دوستانم توهین کند او برای جنگ با من سنگر گرفته است، و بهترین چیزی که بنده‌ام با آن خودش را به من نزدیک می‌کند اموری است که آن را بر او فرض گردانده‌ام و بنده‌ام با نوافل به من تقرب می‌جوید تا اینکه او را دوست می‌دارم و وقتی او را دوست بدارم گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند و زبانش می‌شوم که با آن حرف می‌زند و دستش می‌شوم که با آن می‌گیرد و اگر از من بخواهد دعایش را اجابت می‌کنم و اگر از من چیزی بخواهد به او می‌دهم([15]).

ابان بن تغلب از ابوجعفر ؛ که می‌گفت: وقتى پیامبر خدا ص به اسرا رفت فرمود: خداوندا حال مؤمنان نزدت چگونه است؟ فرمود: هر کس به دوستی از دوستانم توهین کند او برای جنگ با من سنگر گرفته است، و بهترین چیزی که بنده‌ام با آن خودش را به من نزدیک می‌کند اموری است که آن را بر او فرض گردانده‌ام و بنده‌ام با نوافل به من تقرب می‌جوید تا اینکه او را دوست می‌دارم و وقتی او را دوست بدارم گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند و زبانش می‌شوم که با آن حرف می‌زند و دستش می‌شوم که با آن می‌گیرد و اگر از من بخواهد دعایش را اجابت می‌کنم و اگر از من چیزی بخواهد به او می‌دهم([16]).

و خمینی بر صحت این حدیث در کتابش «زبده الاربعین حدثیا»، ص 246 تأکید کرده است: «از ابوجعفر ؛ روایت است و او از پیامبر ص روایت می‌کند که ...».

آیا ابوریه اهل بیت را هم مانند ابوهریره متهم می‌کند؟!!

و در ص 54 ابوریه تحت عنوان «آزمندی ابوهریره» می‌گوید: (شخصیت ابوهریره ابعاد زیادی دارد از جمله ابعاد شخصیتی او آزمندی شدید اوست به خاطر این دم درها گدایی می‌کرد و این حرص و آزمندی تأثیر بزرگی در زندگی او داشت و در تمام عمر او اینگونه بود ...).

و در ص 55 تحت عنوان «شیخ المضیرة» می‌گوید: (ابوهریره ملقب به شیخ المضیرة بود، مضیرة نوعی خوراک از خوراک‌های معروف و لذیذ معاویه بود. و این خوراک توجه شاعران و نویسندگان را بیش از دیگر غذاها به خود جلب کرده بود و در مورد آن لطیفه‌گویی می‌کردند و از قرن‌ها به آن چشم دوخته بودند. و در این مورد چیزهای زیادی گفته‌اند ... و او همواره حلوا و فالوده می‌خورد و می‌گفت اینها ماده فرزند هستند و مضیره را خیلی دوست می‌داشت و با معاویه آن را میل می‌کرد ...).

می‌گویم(مؤلف) ائمه و محدثین تأکید کرده‌اند که برای قبول و اعتماد به روایات نمی‌توان بر کتاب‌های ادبی و تاریخی اعتماد کرد چون در این کتاب‌ها چیزهای باطل زیادی هست، و حدیث فقط از کتاب‌های ائمه ثقه که در شناخت حدیث صحیح و ضعیف و مقبول و مردود به آنها مراجعه می‌شود گرفته می‌شود.

و چنین حکایاتی که از نظر نقلی صحت ندارند و عقل آن را قبول نمی‌کند در کتاب‌های ادبی زیاد آمده که هدف از آن وقت‌کشی و سرگرمی است، و بهتر بود که در یک بحث علمی چنین چیزی ذکر نمی‌شد، اما اینکه در کتابی که در مورد تاریخ سنت است ذکر شود و برای انتقاد یکی از بزرگان اهل علم و یاران پیامبرص که پیامبر ص و مسلمانان صدر اول اسلام او را تأیید کرده‌اند از آن استناد شود به حق چیزی است كه ما در اسلوب بحث در حال و در گذشته چنین چیزی سراغ نداریم([17]).

می‌گویم (مؤلف) تهمت زدن ابوریه به ابوهریره (که او ... شکمو و پرخور بوده است و ادعا می‌کرد که طبیب است)، این مختص ابوهریره نیست بلکه مصیبت بزرگتر این است که اهل بیت همه به این امر اختصاص داشته‌اند و آنها کتابی تألیف کرده‌اند که طب الائمه نامیده شده است، و روایاتی در این مورد ذکر خواهیم کرد، ولی قبل از آن یادآوری می‌کنم که «مضیرة» مختص ابوهریره نبوده است. و اینک به صورت فشرده و مختصر احادیثی از اهل بیت که از جد خود نقل کرده‌اند به خواننده محترم عرضه می‌گردد.

در مستدرک الوسائل، 17/41 از عبدالله‌ بن سنان روایت است و او از ابوعبدالله؛ روایت می‌کند که گفت: پیامبری از پیامبران به خداوند از ضعف و ناتوانی شکایت کرد به او گفته شد: گوشت را با شیر بپز چون شیر و گوشت جسم و تن را محکم می‌کنند، می‌گوید: گفتم آن «مضیرة» است گفت: نه بلکه گوشت را با شیر تازه قاطی می‌کنند.

و در الوسائل، 17/5 سلیمان بن جعفری از ابوجعفر ؛ روایت می‌کند که گفت: بهترین خوراک سویق است وقتی گرسنه باشی تو را نگاه می‌دارد، و اگر سیر باشی غذایت را هضم می‌کند.

و در 7/6 بکربن محمد از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: سویق انسان را چاق می‌کند و استخوان را محکم می‌نماید.

و در 17/6 از ابوعبدالله ؛ روایت است که گفت: سویق خوارك پیامبران است([18]).

و در المستدرک 16/390 از پیامبر خدا ص روایت شده که گفت: «هر کس به هنگام خوابیدن هفت دانه خرما بخورد از بیماری قولنج بهبودی می‌یابد و این دانه‌های خرما کرم‌های شکم او را از بین می‌برند».

و در الوسائل، 17/164 ابن عمیر از یکی از یاران ما روایت می‌کند که گفت: ابوعبدالله فرمود: هویج از قولنج و بواسیر نجات می‌دهد!! و به آمیزش جنسی کمک می‌کند!!

و در الوسائل، 17/15 علی ؛ فرمود: کدو تنبل بخورید چون مغز را بیشتر می‌کند.

و در ص 16 از علی ؛ روایت است گفت: سیب معده را تمیز و خالی می‌کند و مکیدن شیر دندان‌ها را محکم می‌نماید و بلغم را از بین می‌برد و بوی بد دهان را از بین می‌برد، و خوردن گلابى به قلب قوت می‌بخشد و ضعف را برطرف می‌کند و معده را خوب می‌کند و بزدل را دلیر می‌نماید!! و فرزند را زیبا می‌گرداند، و اگر کسی روزی بیست و یک دانه کشمش قرمز قبل از صبحانه بخورد همه بیماری‌های او کم می‌شوند ... .

و در المستدرک، 16/402 از او ؛ روایت شده که گفت: گلابى بخورید که چربی را زیاد می‌کند و سینه را تمیز می‌گرداند و فرزند را زیبا می‌گرداند.

و در ص 416 بسياری از او ؛ روایت می‌کند که فرمود: کاسنی فرنگی را بخورید آب بدن را زیاد می‌کند و فرزند را زیبا می‌گرداند و گرم است و هر کس بخورد بیشتر بچه‌هایش پسر می‌شوند([19]).

و در طب الائمه ؛، ص 135 جابر جعفی از محمدبن علی‌باقر و او از پدرش و آنها از امیرالمؤمنین روایت می‌کنند که فرمود: (گلابی بخورید که قلب را روشن می‌کند و به آن جلاء می‌دهد).

و در الوسائل، 17/20 با سند از پیامبر ص روایت است که فرمود: هر اناری دانه‌ای از بهشت دارد بنابراین دوست دارم همه دانه‌های انار را بخورم.

و در الوسائل، 17/130-131 معلی‌بن محمد از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: هر کس گلابی بخورد آب او پاکیزه می‌شود و فرزندش خوشگل می‌گردد.

و در مستدرک الوسائل، 425 از علی‌بن ابيطالب ؛ روایت است که گفت: کدوتنبل بخورید که مغز را بیشتر می‌کند.

چکار کنیم که این خرافات و افسانه‌ها در عقیده شیعه سرایت کرده‌اند، و این خرافات آنها را میان ملت‌ها و حتی بچه‌های مدرسه‌ای رسوا کرده است، اما متأسفانه آنها اینها را به ائمه معصومین نسبت می‌دهند و در کتاب‌های صحیح و معتبر خود آن را می‌آورند و میان مردم ترویج می‌دهند و سپس از آن به دفاع برمی‌خیزند، و وقتی ما حقایق را به آنها نشان دهیم و چشم‌های کور و گوش‌های کرشان و دل‌های بسته آنها را باز کنیم و بگوییم ائمه از این افسانه‌ها پاک و منزه هستند ما را به دشمنی با ائمه و ناصبی‌ بودن متهم می‌کنند، خداوند شیعه‌ها را بیامرزد و آنها را از بیماری جهالت و غفلت و حماقت نجات دهد آنهایی که برای کتاب تو تقریظ نوشتند و آن را پخش کردند و برای آن طبل زدند!

در الوسائل، 17/114 از ابوعبدالله ؛ روایت است که گفت: پنج میوه از میوه‌های بهشت در دنیا موجود است، انار و سیب و گلابی و انگور ... .

شاید ابوریه و امثال او به این روایاتی که ائمه او روایت کرده‌اند قانع می‌شوند اگر روایات ابوهریره را نمی‌پسندند، و شاید ابوریه خوردن خاک و سنگ را از آنچه ابوهریره روایت نموده بهتر می‌داند.

سماعه‌بن مهران از ابوعبدالله روایت می‌کند که گفت: خوردن خاک برای انسان حرام است به جز خاک قبر حسین ؛ هر کس دردی داشته باشد و آن را بخورد خدا او را شفا می‌دهد.

و سلیمان بن بصری از پدرش و او از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: خاک قبر حسین ؛ شفای هر بیماری است و بزرگترین دواست.

و یونس بن ظبیان از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: خاک قبر حسین؛ شفای هر دردی است، وقتی آن را خوردی بگو: بسمالله وبالله اللهم اجعله رزقاً واسعاً وعلماً نافعاً وشفاءً من کل داءٍ إنک على کل شيء قدیر... .

و در الوسائل، 16/97-298 از ابوعبدالله ؛ روایت است که گفت: خاک قبر حسین ؛ مشک مبارکی است که هر کس از شیعیان ما آن را بخورد از هر بیماری شفا می‌یابد و هر کس از دشمنان ما آن را بخورد مثل دمبه و چربی ذوب می‌شود.

مبارک باد خوردن خاک و سنگریزه به ابوریه شاید خداوند او را از این بیماری که دارد شفا بدهد!

اعتراض ابوریه به حدیث «روزه رمضان و روزه سه روزه از هر ماه...»

در ص 58 ابوریه می‌گوید: ابوهریره می‌گوید: من از پیامبر ص شنیدم که می‌گفت: هر کس ماه رمضان را روزه بگیرد، و در هر ماهی سه روز روزه بگیرد گویا سال تمام را روزه گرفته است.

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را شیعیان شما از طریق اهل بیت روایت کرده‌اند

در معانی الاخبار، ص 251 ابوبصیر از امام صادق و او از پدرانش از علی روایت می‌کند که گفت: پیامبر خدا ص فرمود: در بهشت اتاق‌هایی هست که درون آن بیرون آن دیده می‌شود و از بیرون داخل آن دیده می‌شود.....(تا جائي كه می‌فرمايد) و همیشه روزه گرفتن به اینگونه است که فرد رمضان را روزه بگیرد و در هر ماه سه روز را روزه بگیرد به این ترتیب روزه تمام سال برای او نوشته می‌شود.

و در بحار، 10/89-101 از علی روایت است که فرمود ... در هر ماهی سه روز روزه بگیرند که این سه روز با روزه تمام سال برابر است([20]).

 

اعتراض ابوریه به «احادیثی که درباره فضیلت روز جمعه آمده‌اند»

ابوریه در ص 93 تحت عنوان (چگونه ابوهریره از کعب الاحبار می‌آموخت) می‌گوید: ابوهریره از پیامبر ص روایت می‌کند که فرمود: در روز جمعه لحظه‌ای هست که هر مسلمانی در آن لحظه از خداوند خیری بخواهد خداوند به او می‌دهد، و در روز جمعه آدم آفریده شد و در آن روز به زمین پایین آورده شد ... .

و ابی‌سلمه روایت می‌کند که ابوهریره گفت: به كوه طور آمدم کعب را دیدم او از تورات برای من گفت و من برای او از پیامبر ص حدیث روز جمعه را روایت نمودم کعب گفت: در این روز آدم آفریده شد و در آن روز به زمین پایین آورده شد.

(اینگونه ابوهریره بخشی از حدیث را از پیامبر ص روایت می‌کند و بخش دیگر آن را از کعب می‌آموزد و همه آن را به پیامبر ص نسبت می‌دهد).

می‌گویم (مؤلف) مجلسی در بحار، 89/274 از پیامبر ص روایت می‌‌کند که گفت: بهترین روزی که در آن خورشید طلوع کرده است روز جمعه است در این روز آدم آفریده شد و در آن به بهشت وارد شد و در آن روز از بهشت بیرون شد و قیامت در روز جمعه اتفاق می‌افتد.

و در 89/276 آمده که پیامبر ص از روز جمعه یادآوری کرد و گفت در آن لحظه‌ای هست که هر بنده مسلمانی در آن لحظه از خدا چیزی بخواهد به او می‌دهد.

و در 11/109 لبابه از پیامبر ص روایت می‌کند که فرمود: خداوند آدم را در روز جمعه آفرید.

و در فروع کافی، 3/416 از عمار روایت است که گفت: به ابوعبدالله ؛ گفتم: لحظه‌ای در روز جمعه هست که هیچ مؤمنی در آن لحظه دعا نمی‌کند مگر آن که دعایش پذیرفته می‌شود.

و زراره از ابوجعفر ؛ روایت می‌کند که گفت: وقت جمعه لحظه‌ای است که خورشید زوال می‌شود تا اینکه مدت کوتاهی بگذرد، پیامبر ص فرموده است: هر کس در این لحظه از خدا خیر بخواهد حتماً به او آن را می‌دهد([21]).

مجلسی در بحار، 89/280-281 از علی روایت می‌کند که گفت: ما همراه پیامبر خدا ص بودیم که ناگهان مردی آمد و گفت ای پیامبر خدا ص پدر و مادرم فدایت باد به من بگو که روز یکشنبه چگونه یکشنبه نامیده شد؟ فرمود چون آن تنها روزی است که خداوند دنیا را در آن آفرید و اولین روزی است که خداوند آفرید ... مرد گفت: پدر و مادرم فدایت باد در مورد روز جمعه به من بگو، آنگاه پیامبر ص گریه کرد و گفت مرا از روز جمعه پرسیدی روزی است که خداوند در آن آدم را آفرید، روز جمعه روزی است که در آن روز خداوند در آدم روح را دمید، در روز جمعه خداوند آدم را در بهشت جای داد و در روز جمعه به ملائکه فرمان داد که برای آدم سجده کنند، و در روز جمعه خداوند آدم و حوا را جمع کرد ... روز جمعه روزی است که در آن روز خداوند گناه آدم را بخشید.

و در العلل محمدبن ابراهیم می‌گوید: «آدم به مدت نیم ساعت در بهشت باقی ماند و سپس در روز جمعه به زمین پایین آورده شد ...».

آیا این ائمه این روایات را از کعب الاحبار نقل کرده‌اند؟!

 

اعتراض ابوریه به حدیث «خورشید و ماه در روز قیامت نور ندارند»

در ص 93-94 ابوریه می‌گوید: (از جمله اموری که نشانگر این است که این کاهن ابوهریره را کاملاً زیر بال‌هایش گرفته بود تا جایی که ابوهریره سخنان او را تکرار می‌کرد و به پیامبر ص نسبت می‌داد امور ذیل است.

بخاری از ابوهریره روایت می‌کند که گفت پیامبر ص فرمود: خورشید و ماه در روز قیامت گِرد هستند.

همین سخن را کعب الاحبار گفته است، ابویعلی موصلی روایت می‌کند که او گفت: (روز قیامت ماه و خورشید را می‌آورند در حالی که گویا دو گاو بزرگ هستند آنگاه در جهنم انداخته می‌شوند هر کس آن دو را عبادت کرده آن دو را می‌بیند).

می‌گویم([22]) (مؤلف) ما به صورت مختصر جواب این افتراکننده را می‌دهیم و از آن جا که او و استادش عبدالحسین كاشف الغطاء([23]) و غیره احادیث ابوهریره را قبول ندارند ما از احادیث خود آنها که از طریق اهل بیت روایت شده به او پاسخ می‌دهیم.

در بحار، 8/12-13 محمدبن مسلم از یکی از آن دو ؛ روایت می‌‌کند که او از این آیه پرسیده شد که ﮡﮢ       (الإسراء: ٧١) گفت: منظور کسانی هستند که آنها در دنیا از آنان پیروی می‌کند، و در آن روز ماه و خورشید و عبادت‌کنندگان آنها در جهنم‌ انداخته می‌شوند.

و ابوبصیر از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: در روز قیامت ماه و خورشید به صورت دو گاو فربه و بزرگ آورده می‌شوند و در جهنم انداخته می‌شوند و عبادت‌کنندگان خورشید و ماه نیز به جهنم انداخته می‌شوند([24]).

 

اعتراض ابوریه به حدیث «خداوند خروسی دارد که گردنش زیر عرش است»

در ص 94 ابوریه می‌گوید: (حاکم در مستدرک و طبرانی از ابوهریره روایت کرده‌اند که گفت که پیامبر ص فرمود: خداوند به من اجازه داده تا از خروسی سخن بگویم که پاهایش در زمین و گردنش زیر عرش است و می‌گوید: «سبحانک ما أعظم شأنک»، به او پاسخ داده می‌شود: کسی که به دروغ به من سوگند بخورد این را نمی‌داند. این حدیث از گفته‌های کعب الاحبار است که او می‌گوید: (خداوند خروسی دارد که گردنش زیر عرش است و پاهایش زیر زمین است هر گاه بانگ دهد خروس‌ها بانگ می‌دهند آنگاه او می‌گوید: «سبحان القدوس الملک الرحمن لا إله غیره».

می‌گویم (مؤلف) مجلسی در بحار، 65/9-8 روایاتی در مورد فضیلت نگهداری خروس و ماکیان آورده است و در ضمن آن همین روایت مستدرک را از طریق ابوهریره نیز آن جا ذکر کرده است.

و احادیثی از طریق اهل بیت نیز در این مورد روایت شده است وهب از ابن عباس و او از پیامبر ص روایت می‌کند که خداوند متعال خروسی دارد که پاهایش در قعر زمین هفتم است و سرش در عرش است([25]).

و جابر جعفی می‌گوید از ابوعبدالله شنیدم که می‌گفت: خداوند خروسی دارد که پاهایش در زمین و سرش زیر عرش است. و در روایتی دیگر آمده است که سرش در آسمان زیر عرش است - و یک بال آن در شرق و یک بال آن در غرب است و می‌گوید: «سبحان الملک القدوس» وقتی چنین می‌گوید: همه خروس‌ها بانگ می‌زنند و او جواب می‌دهد و وقتی صدای خروس را می‌شنوید بگویید: «سبحان‌ ربي الملک القدوس»([26]).

و در روضه الکافی، ص 228 محمدبن فضیل از ابوجعفر ؛ روایت می‌کند که گفت: خداوند خروسی دارد که پاهایش در زمین هفتم است و گردنش زیر عرش است و بال‌هایش در هوا می‌باشند در ثلث دوم آخر شب بال‌هایش را می‌زند و بانگ برمی‌آورد «صبوح قدوس ربنا الله الملك الحق المبين فلا إله غيره رب الملائكة والروح» آنگاه خروس‌ها بال می‌زنند و بانگ برمی‌آورند.

و در بحار، 87/181 دارم بن قبیصه از امام رضا ؛ و او از پدرش!! روایت می‌کند که پیامبر ص فرمود: خداوند خروسی زیر عرش دارد که پاهایش در زمین هفتم است در یک سوم اخیر شب تسبیح خدا را می‌گوید که همه او را می‌شنوند به جز انسان‌ها و جن‌ها در آن وقت خروس‌های دنیا بانگ برمی‌آورند.

آیا این ائمه و راویان احادیث آنها از کعب الاحبار یاد گرفته‌اند؟! و آیا همان طور که ابوریه ادعا می‌کند از یهود آموخته‌اند؟

می‌گویم (مؤلف) همه این احادیث از طریق شیعه ثابت شده و صحیح هستند اما از طریق ابوهریره حدیث از او ثابت نیست و ابن جوزی این حدیث را موضوع و ساختگی قرار داده است، و حاکم در تصحیح به تساهل معروف است، و از جمله چیزهایی که بر عدم ثبوت این حدیث دلالت می‌کند مطلبی است که ابن قیم در پاسخ به سؤال‌های طرابلسی گفت: خلاصه اینکه همه احادیث خروس دروغ هستند به جز یک حدیث و آن اینکه «هر گاه صدا و بانگ خروس را شنیدید از فضل خدا بخواهید چون او فرشته‌ای را دیده است»([27]).

اما اینکه او حدیث را به نویری نسبت داده است باید گفت که نویری ادیبی از قرن هفتم است و معلوم نیست این را از کجا فراگرفته است ... پس وقتی که حدیث ساختگی و موضوع است از ابوهریره و از پیامبر ص ثابت نیست و اینگونه آنچه ابوریه گفته است از اساس درهم فرومی‌ریزد و قول کعب از طریق ائمه معصومین شما روایت شده است.

 

اعتراض ابوریه به حدیث «نیل و سیحون و جیحون و فرات از نهرهای بهشت هستند»

در ص 196 ابوریه می‌گوید: (احمد و مسلم از ابوهریره روایت کرد‌ه‌اند که او گفت: پیامبر ص فرمود: رود نیل و سیحون و جیحون و فرات از رودهای بهشت می‌باشند).

و همین را کعب الاحبار روایت کرده است آن جا که می‌گوید: چهار نهر از بهشت هستند که خداوند آنها را در دنیا قرار داده است، نیل نهر عسل است و فرات نهر شراب است و سیحون نهر آب در جنت است و جیحون نهر شیر در جنت است.

این گفته که این رودها از جنت سرچشمه می‌گیرند افسانه‌ای قدیمی است و تنها روایت اسرائیلی نیست، و تاریخ این به مدت‌ها پیش از این برمی‌گردد ... و در اسلام ابوهریره روایت کرده که پیامبر ص فرمود: رود نیل و سیحون و جیحون و فرات از نهرهای بهشت هستند. و در حدیثی دیگر از ابن عباس از پیامبر ص روایت می‌کند که فرموده: خداوند از بهشت پنج رودخانه را به روی زمین آورد: سیحون و جیحون و دجله و فرات و نیل. خداوند روی بال‌های جبرئیل از یکی از چشمه‌های پایین بهشت این رودها را پایین آورد و آن را به کوه‌ها سپرد و در زمین روانشان گرداند و در آنها برای مردم منافعی مقرر کرد. و در حدیثی دیگر آمده که دو رودخانه مؤمن‌اند و دو رودخانه کافرند، رودخانه‌های مؤمن نیل و فرات‌اند و رودخانه‌های کافر دجله و نهر بلخ می‌باشند، و مؤمن بودنشان را اینگونه تفسیر کرده‌اند که بدون مشقت آبیاری می‌کنند، و کفرشان اینگونه تفسیر شده است که آب نمی‌دهد و از آنها جز با مشقت نمی‌توان استفاده کرد.

و اینگونه چنین خرافات و افسانه‌هایی وارد دین ما می‌شود که ما را بین امت‌ها رسوا می‌کند و حتی بچه مدرسه‌ای‌ها به ما می‌خندند، و متأسفانه آنها این روایات را به پیامبر ص نسبت می‌دهند و در کتاب‌های صحیح خود آن را نوشته‌اند و بین مردم ترویج می‌دهند و از آن دفاع می‌کنند، و (وقتی ما حقایق را به آنها نشان دهیم و چشم‌های کور و گوش‌های کر و دل‌های بسته را باز کنیم و پیامبر ص را از چنین افسانه‌هایی پاک و منزه بدانیم ما را متهم می‌کنند و می‌گویند ما به صحابی بزرگواری طعنه زده‌ایم. خداوند آنها را بیامرزد و آنان را از درد و بیماری جهالت و غفلت و حماقت نجات دهد).

می‌‌گویم (مؤلف) این حدیث را از طریق ائمه معصومین شما بیان خواهیم کرد تا برای امثال ابوریه آن کسانی که کتاب او را نشر کردند مشخص شود که اگر اینها خرافات و افسانه‌ هستند که به دین چسبانده می‌شوند، از طریق ائمه روایت شده‌اند!!

عیسی‌بن عبدالله هاشمی از پدرش! و او از جدش و او از پدرانش از علی ؛ روایت می‌کند که گفت: پیامبر ص فرمود: چهار رودخانه از بهشت هستند: فرات و نیل و سیحون و جیحون، فرات در دنیا و آخرت آب است، و نیل عسل است و سیحون رود شراب است، و جیحون رود شیر است([28]).

و در بحار، 99/243 و 60/41 روایت است که امیرالمؤمنین ؛ گفت وارد شدن در آب زمزم بیماری را دور می‌کند، از آب آن بخورید از همان قسمتی که طرف حجرالاسود است چون زیر حجرالاسود چهار نهر از بهشت است: فرات و نیل و سیحون و جیحون.

و ابوبصیر از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: دو رودخانه مؤمن هستند و دو تا کافرند، رودخانه‌های کافر نهر بلخ و دجله‌اند، و رودخانه‌های مؤمن نیل مصر و فرات می‌باشند، پس به فرزندانتان وقتی متولد می‌شوند از آب فرات بدهید([29]).

 

اعتراض ابوریه به این حدیث «که در بهشت درختی هست که سوار در سایه آن...»

در ص 101 ابوریه می‌گوید: (کعب‌ الاحبار چنان زیرک بود و چنان از سادگی ابوهریره سوء استفاده می‌کرد که افسانه‌ها و خرافاتی را که می‌خواست در دین اسلام ترویج دهد به ابوهریره تلقین می‌کرد و وقتی ابوهریره آن افسانه‌ها را به نام حدیث روایت می‌کرد کعب می‌آمد و او را تصدیق می‌کرد تا بر این اسرائیلیات  مهر صحت بگذارد و بتواند آن را در اذهان مسلمین جای بدهد. چنان که گویا ابوهریره آن را از پیامبر ص روایت کرده است و حال آن که در حقیقت سخنان کعب الاحبار بوده‌اند، و اینک نمونه‌ای از احادیثی می‌آوریم که ابوهریره آن را به پیامبر ص نسبت می‌دهد در صورتی که در حقیقت از اسرائیلیات است، احمد و بخاری و مسلم و غیره از ابوهریره روایت می‌کنند که گفت: پیامبر خدا ص فرمود در بهشت درختی هست که سوارکاری صد سال در سایه آن می‌رود اما سایه‌اش تمام نمی‌شود،   ﮑ ﮒ (الواقعه: ٣٠). ... و اینگونه کعب و ابوهریره برای ترویج این خرافات میان مسلمین همکاری می‌کنند ...).

می‌گویم (مؤلف) این نشان می‌دهد که چقدر ابوریه با قرآن بیگانه است! و این حدیث را تنها ابوهریره روایت نکرده است بلکه انس و سهل بن سعد و ابی‌سعید خدری ن آن را روایت کرده‌اند([30]).

پس ای ابوریه در مورد سه صحابی دیگر چه می‌گویی؟ آیا آنها نیز چنان که ادعا می‌کنی مورد سوء استفاده کعب قرار گرفته‌اند، ای بوق تبشیری‌ها حیا کن. و به راستی که پیامبر ص راست فرموده است «که وقتی حیا نکردی هر چه می‌خواهی بکن»([31]).

می‌گویم (مؤلف) اگر کعب از روی زیرکی از سادگی ابوهریره سوء استفاده کرده و آنچه از خرافات را که می‌خواسته در دین اسلام جای بدهد به او تلقین کرده است تا در اذهان مسلمین جای بدهد. ائمه شما که مدعی هستید که آنها معصومند نیز این به گفته شما افسانه‌ها را روایت کرده‌اند!

در بحار الانوار، 8/117 و 118 و 131 از امیرالمؤمنین ؛ روایت است که گفت: طوبی درختی در بهشت است ریشه آن در خانه پیامبر ص است و در خانه هر مؤمنی یکی از شاخه‌های آن است و او هر چه بخواهد این شاخه به او می‌دهد و اگر سواری در سایه آن صد سال راه پیمایی کند از سایه آن بیرون نمی‌رود و اگر کلاغی پرواز کند به سر و بالای آن نمی‌رسد تا اینکه خسته می‌شود و می‌افتد پس به این علاقه‌مند باشید و برای آن بکوشید.

و در بحار، 18/408-409 روایت است که پیامبر ص به فاطمه گفت وقتی به آسمان برده شدم ... وقتی وارد بهشت شدم در آن درخت طوبی را دیدم ... سایه درازی به اندازه پهنای آسمان و زمین داشت ... سوار صد سال در سایه این درخت راهپیمایی می‌کند اما سایه‌اش تمام نمی‌شود و همین است که خداوند می‌فرماید   ﮑ ﮒ  (الواقعه: ٣٠).

و در تفسیر قمی آمده است ... و ابوعبدالله ؛ این را خواند   ﮑ ﮒ گفت سایه درازی در وسط بهشت است در عرض بهشت و عرض بهشت به اندازه عرض و پهنای آسمان و زمین است و سوار در این سایه مسیر صد سال را می‌پیماید اما سایه تمام نمی‌شود([32]).

و همچنین در بحار، 8/109 و در 18/151 این روایت آمده است.

و در بحار الانوار، 8/157 از ابوجعفر ؛ روایت است که گفت: پیامبر خداص را از اين آیه پرسیدند:               (مريم: ٨٥). «روزی که پرهیزگاران را به صورت گروهی به سوی خداوند مهربان گرد می‌آوریم».

فرمود: هیئت و وفد باید سوار باشند و اینها کسانی هستند که تقوای الهی را رعایت کرده‌اند ... و در بهشت درختی وجود دارد که زیر سایه هر برگ آن هزار نفر می‌ایستند ... .

و در 60/255 در حدیثی طولانی از عبدالله بن سلام روایت است که گفت: راست گفتی ای محمد پس درختان بهشت را برای من توصیف کن. فرمود در بهشت درختی هست که به آن طوبی می‌گویند که ریشه آن دُرّ و شاخه‌های آن زُمّرد و میوه‌هایش گوهر است، هیچ اتاقی و هیچ جایی در بهشت نیست مگر آن که این درخت بر آن قرار دارد. گفت: راست گفتی ای محمد ...» پس آیا کعب از ائمه معصومین تو سوء استفاده کرده همان طور که از ابوهریره سوء استفاده کرده است؟!!

در حقیقت اگر کسی بخواهد ابوریه و صدرالدین را در تکذیب همه آنچه در مورد عظمت و گستردگی بهشت و جهنم آمده تأیید کند باید همه اصحاب و همه ائمه اهل بیت را بدون استثناء تکذیب کند، چون همه عظمت بهشت و جهنم را از پیامبر ص روایت کرده‌اند پس چرا به ابوهریره حمله می‌شود؟ حقیقت این است که بهشت بزرگ است رودبارها و کوه‌ها و درختان و میوه‌ها و همه چیز آن بزرگ و گسترده است، و اگر کسی به بهشت باور دارد باید به عظمت و بزرگ بودن آن نیز ایمان داشته باشد چون ایمان داشتن به اصل وجود بهشت و جهنم برای کسانی چون ابوریه و صدر از ایمان آوردن به بزرگی آن دشوارتر است. اما ابوریه و صدر به اصل بهشت ایمان ندارند از این رو عظمت و گستردگی آن را تکذیب می‌کنند.

 

اعتراض ابوریه به این حدیث «که زنا زاده وارد بهشت نمی‌شود»

در ص 140 ابوریه می‌گوید (و عایشه حدیث ابوهریره را روایت کرد که: زنازاده وارد بهشت نمی‌شود. سپس عایشه گفت: فرزندی که از زنا به دنیا آمده گناهی ندارد، و این را خواند:         ﯦﯧ  (الإسراء: 15). «و هیچ کسی بار گناه کسی دیگر را به دوش نمی‌گیرد».

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را ائمه کسانی که از کتاب تو استقبال کرده‌اند روایت نموده‌اند!!

صدوق از امام صادق ؛ روایت می‌کند که گفت: فرزندی که از زنا به دنیا آمده می‌گوید پروردگارا من چه گناهی داردم و من در کاری که انجام شده نقشی نداشته‌ام؟ آنگاه منادی او را ندا می‌دهد تو بدترین آن سه نفر هستی پدر و مادرت زنا کردند و تو پلید هستی و جز افراد پاک کسی وارد بهشت نمی‌شود([33]).

و در بحار، 5/285 روايت 6 زراره می‌گوید: از ابوجعفر ؛ شنیدم که گفت: هیچ خیر در پوست و مو و گوشت و خون فرزندی که از زنا به دنیا آمده نیست.

و در 5/285 روايت 7 آمده که از ابوخدیجه از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: اگر زنازاده‌ای نجات پیدا می‌کرد سائح بنی‌اسرائیل نیز نجات می‌یافت، گفتند: سائح بنی‌اسرائیل کیست؟ فرمود: او عابدی بود، به او گفتند: زنازاده هرگز خوب نمی‌شود و خداوند عمل او را قبول نمی‌کند، آنگاه او بیرون آمد و در کوه‌ها می‌گشت و می‌گفت گناه من چیست؟

و در 5/285 روایت 12 نیز روایتی در این مورد آمده است.

و نعمت‌الله الجزائری در کتابش انوار النعمانیه، 4/246-247 می‌گوید: (از مرتضی و صدوق و ابن ادریس نقل شده که او (ولد الزنا) کافر و پلید است و همانند دیگر کافران به جهنم می‌رود ... و از مرتضی روایت است که او را در مورد ولدالزنا و اینکه ولدالزنا به جهنم می‌رود و به بهشت نمی‌رود پرسیدند، او در پاسخ گفت: این روایت در کتاب‌های ما موجود است ...).

و در ص 248 می‌گوید: (و حقیقت این است که اخبار و روایات زیادی آمده که بر این دلالت می‌کنند که او از اهل جهنم است ...).

پس ابوریه در مورد این احادیث که از اهل بیت روایت شده‌ و اهل بیت از جد خود روایت می‌کنند چه می‌گوید؟!!

و در مورد اقوال علمای شیعه که مطابق با فتوای اهل بیت است چه می‌گوید؟!!

 

 

 

اعتراض ابوریه به حدیث «سرگین و استخوان خوراک جن‌هاست»

در ص 247-248 ابوریه می‌گوید: (بخاری از ابوهریره روایت می‌کند که او با پیامبر ص همراه بود و آب وضوی پیامبر ص را می‌برد در این وقت پیامبر ص فرمود؟ این کیست؟ گفت: من ابوهریره هستم فرمود سنگ‌هایی بیاور که با آن استنجاء می‌کنم و استخوان و سرگین نیاور آنگاه سنگ‌هایی در گوشه لباسم کردم و کنار او گذاشتم. سپس دور شدم تا آن که او قضای حاجت نمود آنگاه به همراه او راه افتادم و گفتم: سرگین و استخوان چه اشکال دارند؟ گفت آنها خوراک جن‌ها هستند و هیئت‌های جن‌های نصیبین پیش من آمدند و از من توشه خواستند، پیش خدا برایشان دعا کردم که وقتی از کنار هر سرگین و استخوانی می‌گذرند بر آن خوراکی بیابند)!

سپس ابوریه می‌گوید: (قبل از نگاه کردن به معانی این حدیث به کلمات آن نگاه کنید)!

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را ائمه کسانی که از کتاب تو استقبال کردند روایت کرده‌اند!

لیث از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که او را در مورد استنجاء گرفتن با استخوان یا سرگین شتر و چوب پرسیدم، گفت: استخوان و سرگین خوراک‌ جن‌ها می‌باشند و از پیامبر ص وقتی در این مورد پرسیدند فرمود اینها را برای این کار درست نیستند([34]).

و در کتاب الفقیه آمده است: (استنجاء با سرگين حیوانات و استخوان درست نیست چون هیئت‌ جن‌ها نزد پیامبر ص آمدند و گفتند ای پیامبر خدا به ما کالایی بده آنگاه ایشان به آنها سرگين حیوانات و استخوان را داد پس درست نیست که با این دو چیز استنجاء انجام گیرد)([35]).

 

اعتراض ابوریه به حدیث «مگس»

در ص 248 ابوریه تحت عنوان «حدیث مگس» می‌گوید: (بخاری و ابن ماجه از ابوهریره روایت کرده‌اند که گفت: پیامبر ص فرمود: هر گاه مگس در ظرف کسی افتاد آن را کاملاً فرو ببرد چون یک بال آن بیماری و بال دیگر آن شفا است).

سپس او این حدیث را انکار می‌کند و شبهاتی پیرامون آن ارائه می‌دهد و می‌گوید: (این حدیث بیش از دیگر احادیث مورد نقد پژوهشگران قرار گرفته است، چون مگس یک موجود پلید و آلوده است که انسان از دیدن آن متنفر می‌شود پس چگونه پیامبر ص فرمان می‌دهد که مگس وقتی در ظرف آب یا غذا افتاد آن را داخل ظرف فروببرد و سپس آنچه در ظرف هست را بخورید؟ ...).

و در 254 می‌گوید: (به خاطر این ما گفتیم: که ابوهریره این حدیث را از جیب خود درآورده تا به هدفش برسد).

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را کسانی دیگر غیر از ابوهریره نیز روایت کرده‌اند و امام احمد و نسائی و ابن ماجه آن را از ابوسعید خدری روایت کرده‌اند و بزار از طریق انس آن را روایت کرده است.

و به ابوریه می‌گوییم این حدیث را کسانی روایت کرده‌اند که شما گفته آنها را تصدیق می‌کنی و می‌گویی. که (شیعه امامیه بخصوص فقط احادیثی را معتبر می‌دانند که اهل بیت از جد خود روایت کرده‌اند یعنی آنچه صادق از پدرش باقر و او از پدرش زین‌العابدین و او از حسین و او از پدرش امیرالمؤمنین و او از رسول خدا ص روایت کرده است. اما آنچه افرادی چون ابوهریره روایت کرده‌اند ... نزد امامیه هیچ اعتباری ندارد).

امام باقر می‌گوید پیامبر ص فرمود: (هر گاه مگس در ظرف کسی افتاد آن را داخل ظرف فروببرد چون یک بال آن بیماری است و بال دیگر آن شفا است و مگس همان بال مسموم خود را در نوشیدنی می‌زند و آن بالی که شفا دارد را فرونمی‌برد پس شما آن را کاملاً فروببرید تا زیان نبینید)([36]).

و در اللئالی الاخبار، 5/329 و 2/317 از پیامبر ص روایت است که هر گاه مگس در ظرف شما افتاد باید آن را فرو ببرید چون یک بال آن شفا و بال دیگر آن مسموم است ... .

و ابوبصیر مرادی از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که او را در مورد مگس که داخل روغن و غذا می‌افتد پرسیدم فرمود: اشکال ندارد آن را بخور([37].

از آنچه ذکر شد برای هر منصف و پژوهشگری معلوم می‌شود که این حدیث از طریق چندین نفر از ائمه و صحابه روایت شده است.

و آيا بعد از حق جز گمراهى نيست.

 

اعتراض ابوریه به حدیث «عجوه از بهشت است و ...»

در ص 254 ابوریه می‌گوید ترمذی از ابوهریره روایت می‌کند که گفت: پیامبرص فرمود: عجوه از بهشت است و از سم و زهر شفا می‌دهد.

و در روایتی دیگر این اضافه شده و کمأه از شهد گیاه است و آب آن چشم را شفا می‌دهد.

می‌گویم (مؤلف) نوری و طبرسی در مستدرک خود این حدیث را از ابوهریره روایت کرده‌اند و در آن آمده که ابوسلمه از ابوهریره روایت می‌کند که گفت: پیامبر ص فرمود: کمأه از شهد گیاه است و آب آن چشم را شفا می‌دهد([38]).

و عاملی در وسائل خود بابی آورده و آن را باب الکمأه نامیده است و این حدیث از طریق ائمه هم روایت شده است!!

از ابوعبدالله ؛ روایت است که گفت: پیامبر ص فرمود کمأه از شهد گیاه است و شهد گیاه از بهشت است آب آن برای درد چشم مفید است. و در روایتی دیگر آمده که عجوه (نوعی خرما) از بهشت است([39]).

و در دعائم الاسلام از علی ؛ روایت شده که گفت: کمأءه از ...».

و زید بن علی بن حسین ؛ گفت: کمأه را باید بگیری و بشویی تا پاک شود سپس باید با پارچه‌ای آن را بفشاری و آبش را بگیری و در آتش گرم کنی تا سفت شود سپس یک قیراط مشک در آن انداخته شود و آنگاه در شیشه‌ای قرار دهید و از آن چشم‌ها را سرمه کنید و وقتی خشک شد با آب باران آن را بسایید و سپس با آن چشم را سرمه کنید([40]).

و همچنین قبیصه از امام رضا ؛ و او از پدرانش روایت می‌کند که پیامبرص فرمود: کماءه از همان مَنّ (حلوایی) است که خداوند بر بنی‌اسرائیل نازل کرد، و این شفای چشم است([41]).

اما در مورد عجوه حر عاملی در وسائل خود بابی به نام باب العجوه آورده است. و در این باب از زیدبن اسلم روایت است که گفت: ابوعبدالله ؛ فرمود: عجوه از بهشت است و از زهر و سم شفا می‌دهد([42]).

و از امام صادق هم روایت شده که گفت عجوه شفای هر بیماری است([43]).

پس ابوریه در مورد این روایات چه می‌گوید؟!

تربت حسین شفای هر بیماری است!!

اما این مرد چنان نادان و یاوه‌گو است که به احادیث پیامبر ص اعتراض می‌کند و از این تعجب نمی‌کند که آنها می‌گویند که خاک حسین همه بیماری‌ها را به جز مرگ شفا می‌دهد!

در الوسائل، 16/395 یحیی واسطی از مردی روایت می‌کند که گفت: ابوعبدالله؛ فرمود: همه خاک‌ها مانند گوشت خوک حرام هستند و هر کس خاک بخورد و بمیرد بر او نماز نمی‌خوانم به جز خاک قبر که از هر بیماری شفا می‌دهد و هر کس با شهوت آن را بخورد شفا نمی‌یابد.

و ابوحمزه ثمالی از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که ابوعبدالله را در مورد خاک حایر پرسیدند که آیا شفابخش است؟ گفت بین آن و بین قبر به فاصله چهار میل خاک آن شفابخش است و همچنین خاک قبر جدم رسول خدا ص و همچنین خاک قبر حسین و علی و محمد شفابخش هستند از آن بخورید که از هر بیماری و دردی شفا می‌دهند و در مقابل خطر، همانند سپری می‌‌باشند ...!([44]).

 

اعتراض ابوریه به این حدیث «که در بهشت موسیقی است»

در ص 255 ابوریه می‌گوید: (و یکی از سخنان عجیب و غریب او که همواره مردم برای سرگرمی به آن گوش می‌دهند همان طور که او با بازی کلاغ بچه‌ها را می‌خنداند در حالی که از طرف معاویه امیر مدینه بود، این است که در تخریج احادیث کشاف حافظ بن حجر، ص 129 خواندیم که اسحاق از مجاهد روایت می‌کند که به ابوهریره گفته شد آیا در بهشت موسیقی و آواز هست؟ گفت: درختی هست که ریشه آن طلا و شاخه‌های آن نقره و میوه‌هایش یاقوت و مروارید هستند بادی می‌آید و آن را تکان می‌دهد و صدایی از آن بلند می‌شود که بهتر از آن هرگز شنیده نشده است).

می‌گویم(مؤلف) اگر این حدیث عجیب است پس چرا ائمه معصومین شما آن را روایت کرده‌اند؟! در بحار الانوار، 8/126-127 روایت است که ... از ابوعبدالله؛ پرسیدم که آیا در بهشت موسیقی و آواز هست؟ گفت: در بهشت درختی هست که خداوند به بادها فرمان می‌دهد و این باد می‌وزد و چنان صدایی از آن می‌آید که به زیبایی آن هرگز انسان‌ها صدایی نشنیده‌اند. سپس گفت: این پاداش کسی است که در دنیا از ترس خدا به موسیقی گوش نداده است.

و در ص 138 از ابوجعفر و ابوعبدالله ؛ روایت است که گفتند: پیامبر ص به علی گفت: ای علی وقتی به معراج رفتم در بهشت رودی سفیدتر از شیر دیدم و ... در بهشت درختی هست که با صدایی تسبیح می‌گوید که گذشتگان و آیندگان مثل آن صدا را نشنیده‌اند.

و در ص 146 آمده که از پیامبر ص پرسیدند که عرض هر رودخانه‌ای از رودخانه‌های بهشت چقدر است؟ فرمود: عرض هر نهری به اندازه مسیر پنجاه سال است و هر نهری از زیر کاخ‌ها دور می‌زند و امواج آن صدای موسیقی و آواز سرمی‌دهند و تسبیح می‌گویند و در بهشت ترانه می‌خوانند همان طور که مردم در دنیا ترانه می‌خوانند.

و همچنین در 8/196 و در 60/241-255 و در 21/317  و نعمت ‌الله الجزائری در انوار خود 4/295 در این مورد روایت‌هایی از پیامبر ص و ائمه ذکر کرده‌اند.

آنها ابوهریره را متهم می‌کنند گاهی او را تکذیب می‌نمایند و گاهی همه احادیث او را افسانه‌ و خرافات می‌شمارند و گاهی او را متهم می‌کنند که او این احادیث را از وهب بن منبه و کعب الاحبار یهودی آموخته است و ... چیزهای دیگری به دروغ در مورد او می‌گویند.

اما بلافاصله می‌بینید که در حقیقت آنها این طعنه‌ها را به ائمه خود می‌زنند ولی نمی‌دانند!!

 

اعتراض ابوریه به حدیث «عقاب کسی که زکات نمی‌دهد در روز قیامت»

در ص 256 ابوریه تحت عنوان «مجازات کسی که زکات نمی‌دهد در روز قیامت» می‌گوید: (کسی که زکات نمی‌دهد در روز قیامت ماری را به گردنش طوق می‌کند ...).

می‌گویم (مؤلف) این روایت را ائمه اهل بیت نیز روایت کرده‌اند. محمدبن مسلم از ابوجعفر ؛ روایت می‌کند که گفت: هر بنده‌ای که زکات مال خود را ندهد خداوند روز قیامت اژد‌هایی از آتش را به گردن او طوق می‌کند که گوش او را می‌خورد تا اینکه حساب او تمام می‌شود و همین است که خداوند می‌فرماید:           ﰉﰊ   (آل عمران: ١٨٠)([45]).

«بزودى در روز قيامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزيدند، همانند طوقى به گردنشان مى‏افكنند».

و در الوسائل، 6/10-11 در باب تحریم الزکاه، روایتی به همین معنی آمده است.

 

اعتراض ابوریه به حدیث «بانگ زدن خروس و عرعر کردن الاغ»

ابوریه در ص 258 می‌گوید ابوهریره از پیامبر ص روایت می‌کند که فرمود: وقتی صدای خروس را شنیدید از فضل خدا بجویید چون خروس فرشته‌ای را دیده است، و وقتی عرعر الاغ را شنیدید از شیطان به خدا پناه ببرید چون الاغ شیطانی دیده است.

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را ائمه و محدثین شما روایت کرده‌اند، مجلسی در بحار، 65/7 این حدیث را روایت کرده است.

و از علی روایت شده که گفت: وقتی عوعو سگ و عرعر الاغ را شنیدید از شیطان به خدا پناه ببرید چون آنها چیزهایی را می‌بینند که شما نمی‌بیند، پس آنچه فرمان داده می‌شوید انجام دهید([46]).

و در بحار، 63/199-200 از علی ؛ روایت است که گفت: پیامبر ص فرمود: .... وقتی عوعو سگ و عرعر الاغ را شنیدید از شیطان به خدا پناه ببرید ....».

 

اعتراض ابوریه به حدیث «خمیازه از شیطان است»

در 258 ابوریه می‌گوید ابوهریره از پیامبر ص روایت می‌کند که فرمود: (خمیازه از شیطان است هر گاه کسی از شما خمیازه کشید تا جایی که می‌تواند آن را برگرداند چون وقتی شما می‌گویید ها شیطان می‌خندد).

و به این حدیث که خداوند عطسه را می‌پسندد و خمیازه را نمی‌پسندد هم اعتراض می‌کند.

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را ائمه شما نیز روایت کرده‌اند چنان که در الکافی، 3/301 و التهذیب، 2/324 آمده است.

و در مکارم الاخلاق طبرسی از ابوعبدالله و کافی از امام رضا روایت می‌کند که گفت: خمیازه از شیطان است و عطسه از خداست([47]).

 

اعتراض ابوریه به حدیث «خداوند طه و یس را می‌خواند»

در ص 258 ابوریه می‌گوید: ابوهریره از پیامبر ص روایت می‌کند که گفت: خداوند دو هزار سال قبل از آفریدن آدم سورة طه و یس را خواند).

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را حويزي مفسر شیعه که ملقب به علامه خبير                                                                                                                                                                                               است، در تفسیرش نورالثقلین 3/366 در فضائل سوره طه ذکر کرده است. و این حدیث را از طریق ابوهریره روایت می‌کند.

او از روایت ابوهریره تعجب می‌کند اما از آنچه از اهل بیت روایت شده تعجب نمی‌کند!!

اینک روایاتی که از اهل بیت نقل شده‌اند را ذکر می‌کنیم در بحارالانوار، 3/12 روایت 24 از سهل ‌بن سعد انصاری روایت است که گفت: پیامبر ص را در مورد این آیه پرسیدم که:           (القصص: ٤٦). فرمود: خداوند دو هزار سال قبل از آفریدن آدم در ورقی نوشت سپس آن نوشته را روی عرش گذاشت و صدا زد ای امت محمد رحمت من بر خشم من پیشی گرفته است... .

و در 27/138 روایت 140 روایت است که ابوعبدالله در مورد                      (الطور: ٢-٣). گفت: کتابی است که خداوند آن را دو هزار سال قبل از آفریدن آدم نوشته و روی عرش گذاشته است.

و در (36/400 روایت 10): از داود بن کثیر گفته است: در مدینه نزد ابی عبدالله رفتم سپس فرمود: ... و یک ورقه سفید را از آن بیرون آورد و آن را باز کرد و به من داد و فرمود: آن را بخوان، و من آن را خواندم و دو سطر در آن نوشته بود، سطر اول «لا إله إلاَّ الله محمد رسول الله»  و سطر دوم:                                       ﯖﯗ      ﯚﯛ  (التوبه: ٣٦)، امیر المؤمنین علی بن ابی طالب، حسن بن علی.... تا جایی که فرمود: گفتم: خداوند و شما و پیامبر عالم‌تر هستید.  فرمود: قبل از خلق آدم به دو هزار سال.

و در (ص401 روایت 11): از داود بن کثیر رقی گفت: به ابی عبدالله جعفر بن محمد گفتم: فدایت شوم، مرا از فرمایش خداوند              (الواقعه: ١٠-١١). با خبر کن. فرمود: خداوند این آیه را فرمود: روزی که انسانها و مخلوقات را در میثاق قرار داد، یعنی قبل از آفرینش مخلوقات به دو هزار سال.

و در (57/369 روایت 9): از حسن بن مقاتل از کسی که از زراره شنیده است که می گوید: از ابوعبدالله درباره شروع نسل آدم سؤال شد - تا جایی که می‌گوید- خداوند به قلم دستور داد که بر لوح محفوظ همه کائنات و موجوداتی را که تا روز قیامت به وجود می‌آید بنویسد و این قبل از خلق و آفرینش آدم به دو هزار سال، و کتابهای خداوند همه از چیزهایی هستند که قلم آنها را نوشت، و این کتابهای مشهور در این زمان هستند: تورات و انجیل و زبور و قرآن.

و در 5/250 روایت 42 از بکیر روایت است که گفت: ابوجعفر می‌گفت: خداوند از شیعیان ما بر ولایت ما!!! زمانی عهد گرفت که از ذره‌های ارواح به ربوبیت خدا و نبوت محمد ص عهد گرفت .... و ارواح شیعیان ما را دو هزار سال قبل از جسم‌هایشان آفرید!

و در 8/131 از جابر روایت است که گفت: پیامبر ص فرمود: روی در بهشت نوشته شده است لا إله إلاَّ الله محمد رسولالله، علي أخو رسولالله (يعني علي برادر رسول‌الله) و از دو هزار سال قبل از آن که خدا آسمان‌ها و زمین را بیافریند نوشته شده است.

و در ص315-316 روايت 95 از يحيى بن محمد فارسى .... .

ابوریه در مورد این روایات چه می‌گوید؟!!

و ابوریه در ص 259 تحت عنوان «از احادیث عجیب او» چند روایت از ابوهریره می‌آورد و ادعا می‌کند که اینها روایات عجیب و غریبی هستند که ما بعضی از این روایات را با اختصار ذکر می‌کنیم و سپس روایات عجیبی را که ائمه او روایت کرده‌اند، ذکر می‌کنیم.

 

اعتراض ابوریه به حدیث «چرا خضر نامیده شد»

در 259 می‌گوید ابوهریره روایت می‌کند که پیامبر ص فرمود او را به این خاطر خضر نامیدند چون او بر پوستی سفید نشسته بود ناگهان دید که از پشت سر او سبز می‌شود!

سپس ابوریه توضیح می‌دهد که چنان اینگونه احادیث زیادند که یک کتاب کامل از آن درست می‌شود.

می‌گویم (مؤلف) احادیثی که از طریق اهل بیت روایت شده را ذکر می‌کنیم.

در اکمال‌الدین صدوق، ص 362، ح6 آمده است: از امام رضا ؛ كه گفت: هنگامی که پیامبر وفات نمود پیش آنها آمد و دم در خانه ایستاد و به آنها تسلیت گفت، و اهل بیت صدای او را می‌شنیدند اما او را نمی‌دیدند آنگاه علی ؛ گفت: این خضر است که پیش شما آمده و به شما و به خاطر از دست دادن پیامبرتان ص تسلیت می‌گوید.

و اسم خضر، خضرویه بن قابیل بن آدم ؛ بود و به او خضرون هم می‌گفتند، و به او جعد هم می‌گویند، و به خاطر این به او خضر می‌گویند که روی زمین سفیدی نشسته بود ناگهان آن زمین تکان خورد و سبز شد بنابراین او خضر نامیده شد...)([48]).

اعتراض ابوریه به حدیث «ایمان و بخل در یک قلب جمع نمی‌شوند»

در ص 260 ابوریه این حدیث را آورده است.

به او می‌گویم مجلسی در بحار، 73/302 باب البخل این حدیث را از طریق ابوهریره روایت می‌کند.

و در ص 302 ابوعبدالله از پدرش ؛ روایت می‌کند که گفت مردی که بخل و حسادت و بزدلی دارد مؤمن نیست... .

و در ص 302 روایت 9 ابوسعید خدری می‌گوید که پیامبر ص فرمود: دو عادت در مسلمان جمع نمی‌شوند بخل و بداخلاقی.

 

اعتراض ابوریه به این حدیث که: «ثروتمندی و بی نیازی در افزونی مال و ثروت نیست بلکه بی نیازی، بی نیازی قلب است»

در ص 260 ابوریه این حدیث را آورده است.

می‌گویم (مؤلف) مفسر شیعه میرزا محمد مشهدی در تفسیرش کنزالدقائق، 1/261 این حدیث را از طریق ابوهریره ذکر کرده است، و نیز از طریق اهل بیت از جدشان روایت شده است پس چرا اعتراض می‌کنی؟!

و از امام صادق ؛ از حكيم بي نيازي دل و نفس از دريات هم بهتر است([49]).

از امام صادق ؛ روایت است: که گفت: بهترین بي نيازي، بي نيازي دل و نفس است([50]).

 

 

اعتراض ابوریه به این حدیث که «اخلاق خوب مقام انسان را به اندازه کسی که همیشه روزه است و شب‌ها عبادت می‌کند بالا می‌برد»

در ص 260 ابوریه این حدیث را آورده و به آن اعتراض کرده است، اما به او می‌گوییم که این حدیث از طریق اهل بیت روایت شده است.

در بحار، 10/89-99 از ابوعبدالله ؛ روایت شده، و در بحار، 71/388 از علی‌بن ابیطالب ؛ روایت شده است.

 

اعتراض ابوریه به این حدیث که مؤمن آیینه برادرش است اگر در آن عیبی دید آن را اصلاح کند

در ص 260 ابوریه به این حدیث اعتراض کرده است به او می‌گوییم این حدیث از طریق اهل بیت روایت شده است!

موسی‌بن جعفر ؛ از پدرانش و آنها از پیامبر ص روایت می‌کنند که فرمود: «مؤمن آیینه برادرش است...»([51]).

و در بحار، 74/270 و 77/414 از ابوعبدالله ؛ هم روایت شده است.


 



([1])- السنة، سباعى 469-470.

([2])- دفاع عن السنة، ص 179.

([3])- ن ک تأویل مختلف الحدیث، ص 15-32.

([4])- محمد ابوشهبه، ص 100.

([5])- دفاع عن السنة، أبو شهبة ص 70-71.

([6])- الانوار الکاشفه، ص 101.

([7])- الانوار الکاشفه، ص 178.

([8])- ن ک، 57/206، ح159 و 77/43، ح11 و 90/54-55، ح 14.

([9])- عقیده وصایة و رجعت و بلاء ... ساخته یهودیان می‌باشند.

([10])- براى اطلاع بيشتر نگا: البحار 51/68 ح1 و 52/276 ح173.

([11])- نگا: المستدرك 2/487 و 7/420، و 8/40، و 6/289.

([12])- بارى اطلاع بيشتر نگا: البحار 75/19ح12 وص 175 ح10 وص19 ح20 و25 و26 و59/261 ح37 و377و 65/62 ح19 و \61/286 ح1 و70/16 ح6 و72/69 ح1 و77/42 ح10 و78/446 ح4 و97/48 ح36 و12/254 ح18 و15/276 ح24 و39/110.

([13])- ن ک روضة الکافی، ص 138، منهاج البراعة في شرح نهج‌البلاغة، 1/414، البرهان، 2/177-178 و 3/80، تفسیر نورالثقلین، 2/293-294 و 3/306 و 475، البحار، 58/141-146، 209-210.

([14])- الاختصاص، مفید، ص 213-214، الانوار النعمانیه، 1/181.

([15])- اصول الکافی، 2/351، 352، الفوائد الطوسیه، ص 45-46، 81، جامع الاخبار سبزواری، ص 205، کتاب المحاسن، 1/454، البحار، 75/155 و 84/257 و 70/22 و 16 و 87/31، الجواهر السنیه، ص 99 و 100 و 123 و 129 و 130 و 260 و264 و 270 و 273.

([16])- اصول الکافی، 2/352، الأنوار 1/134، 218، أنوار الولاية ص 308، العوالي 1/408.

([17])- محمد ابوشهبه، ص 100.

([18])- ن ک وسائل الشیعه، 17/9 و ص 10 و ص 11 و ص 22 و ص 23 و ص 32 و 45 و 46 باب اکل الثرید و ص 49 باب استحباب اکل الهریسة و 101 و 48 باب استحباب اکل الکباب للضیف والقوة و 31 و 17/20-21 و 121 و122، باب الرمان و 141 و142 و143 و146 باب الهندباء.

([19])- حلیة المتقین، ص 373 و 455.

([20])- بحار، 16/270، 100، 101، 97/92، 97-99، 100 و 103، عیون الاخبار، 2/118.

([21])- بحار، 89/200 و 217 و 263 و 279 و 280.

([22])- براى اطلاع مفصل مراجعه شود به: الأنوار الكاشفة ص179، عبدالرحمن اليماني كه بطور مفصل آمده است.

([23])- أصل الشيعة وأصولها ص 79، كاشف الغطاء، چاپ چهارم.

([24])- نورالثقلین، 3/459، بحار، 58/159.

([25])- البحار، 87/181 و 183.

([26])- بحار، 65/3 و 87/183 و 185 مشکاة الانوار، ص 263، روضة الواعظین، 2/468، حلیة المتقین، ص 597، التوحید، صدوق، ص 279.

([27])- محمد ابوشهبه، ص 126.

([28])- بحار، 8/130 و 10/104 و 40/38 و 57/101 و 59/363 و 60/35-36-65/125 و 134-135 و99/243، و100/227، روضة الواعظین، 2/406، الخصال، صدوق، ص 250-291.

([29])- بحار، 60/42 و 10/103-104 و 100/230 و 104/115.

([30])- بخاری، كتاب بدء الخلق، باب صفة الجنة والنار. ومسلم شرح النووي 17/167-168.

([31])- دفاع عن السنة، ص 138.

([32])- تفسیر قمی، 2/348، و الصافی، 5/122-123، و کنز الدقائق، 10/200 و نور الثقلین، 5/216 و البرهان، 4/278 و بحار، 8/109 و 134 و 137 و 155 باب الجنة ونعيمها.

([33])- الانوار النعمانیه، 4/248، بحار، 5/285 روایت 5.

([34])- بحار، 63/82 و 288 و 332، الوسائل، 1/252 باب كراهية الاستنجاء بالعظم والروث.

([35])- بحار، 63/72-73، الفقیه، 1/20، الوسائل، 1/252، المستدرک، 1/279-280.

([36])- المستدرک، 16/328، الحلیة، ص 606، بحار، 61/312، ح 7، و 64/312 باب الذباب والبق والزنبور، طب الائمه، ص 106، العوالی، 1/58.

([37])- الوسائل، 16/378، و ن ک التهذیب، 2/36.

([38])- المستدرک، 16/423 باب الکمأة ... أمالی الطوسی، 1/394، بحار، 66/231، ح 2.

([39])- الوسائل، 17/132-133، 159-160 و ص 109 باب الکمأة، الحلیه، ص 411، المستدرک، 16/378 و 424 و ص 389، البصائر، ص 542، ح8، طب الائمه، ص 82، الدعائم، 2/148، ح520، طب النبی و الائمه، ص 43 وراية 3 الفصل السابع في معالجات العين والأذن وص198 باب الكمأة.

([40])- الدعائم، 2/147، ح 520، مستدرک الوسائل، 16/424.

([41])- المستدرک، 16/423 باب الكمأة، مکارم الاخلاق، ص 181، بحار، 66/217، ح9، طب النبی والائمه، ص 198 باب الكمأة.

([42])- الوسائل، 17/109، 110، بحار، 60/40، العوالی، 1/107-108، 184، المستدرک، 16/385، الدعائم، 2/111، ح 364، طب النبی و الائمه، ص 124 باب التمر.

([43])- طب النبی والأئمة، ص 127، الوسائل، 17/110، المستدرک، 16/385 باب العجوة.

([44])- الوسائل، 16/396 و ص 397، مستدرک الوسائل، 16/204، وص 203.

([45])- من لا يحضره الفقيه 2/6، الوسائل 6/11 باب تحريم منع الزكاة، فروع الكافي 3/504، 505، البحار 7/183، العوالي 1/84-85.

([46])- بحار، 65/64 و 62/64، ح 21، الحلیه، ص 608، الوسائل، 3/573.

([47])- بحار، 76/52 الکافی، 2/654، الوسائل، 8/461.

([48])- بحار، 64/291، 13/303، ح 24، العلل باب 54، تفسیر صافی، 3/251، نورالثقلین، 3/273 و 276، المیزان، 13/352، مجمع البیان، 6/483، التبیان، 7/70.

([49])- بحار، 75/105، 71/381 و383 و394-395، أمالي، صدوق ص146، الخصال 2/5، معاني الأخبار ص177، الكافي 2/103، الوسائل 8/504.

([50])- بحار، 75/106، 168 و 78/115باب مواعظ الحسن بن علي و 447، و 454.

([51])- بحار، 74/233، المستدرک، 8/320، الجعفریات، ص 197، و 548 و 9/45، مصادقة الإخوان ص14.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...