توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

باب سوم: «روايت و آداب [نقل] آن، و كيفيت و چگونگي ضبط آن»

 

باب سوم:
«روايت و آداب [نقل] آن،
و كيفيت و چگونگي ضبط آن
»

 

 




 

× فصل اول: كيفيت و نحوه‌ي ضبط روايت، و اَشكال مختلف اداء و تحمّل حديث.

× فصل دوم: آداب [نقل] روايت.

 










 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فصل اول:
«نحوه‌ي ضبط روايت و اشكال مختلف اداء و تحمّل حديث»

 

 

× مبحث اول: نحوه‌ي سماع و تحمّل حديث، و چگونگي ضبط حديث.

× مبحث دوم: طرق تحمّل و صيغه‌هاي اداي حديث.

× مبحث سوم: كتابت و ضبط حديث، و تأليف و نگارش احاديث.

× مبحث چهارم: نحوه‌ي روايت حديث.

 


 

مبحث اول:
كيفيت و نحوه‌ي سماع و تحمل حديث، و نوع ضبط آن

 

 

1- پيش درآمد:

مراد از «كيفيت و نحوه‌ي سماع حديث»: اين است كه لوازم و ضروريات و خواستها و شرايط كسي را بيان دارد كه مي‌خواهد به سماع روايت از اساتيد، و تحمّل و دريافت آن بپردازد تا در آينده آن را به ديگري برساند. و اين همانند شرط قرار دادن - وجوبي يا استحبابي - سنّ معين [براي راوي] مي‌باشد.

و مراد از «تحمّل حديث»: بيان طرق تحصيل و دريافت حديث از اساتيد و شيوخ است. و مراد از «بيان ضبط حديث»: اين است كه نحوه و نوعِ ضبط طالب [حديث پژوه] را اينگونه بيان مي‌دارد كه ضبط و اتقان وي در فراگيري و دريافت روايت از استادش، چگونه و به چه نحوي است؛ آيا ضبط و اتقانش در درجه‌اي هست كه وي را در خورِ نقل كردن روايت براي ديگران به شكلي بگرداند كه بتوان به روايت او اعتماد و اطمينان كرد [يا خير]؟

علماي مصطلح [الحديث] به اين نوع از علوم حديث [= نحوه‌ي سماع و تحمّل حديث و نوع ضبط آن]، توجه و اهتمام ورزيده‌اند، و براي آن قواعد و ضوابط و قوانين و شرايطي دقيق و مطمئن و شگفت‌آور و شكوهمند، وضع نموده‌اند و ميان طرق تحمل و دريافت حديث، تفاوت و فرق قائل شده‌اند و آنها را به مراتبي كه برخي از برخي ديگري قوي‌ترند، ساماندهي و مرتب نموده‌اند. و اين قضيه بيانگر انگشت گذاردن و تأكيد داشتن آنها بر توجّه و عنايت به احاديث و روايات رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم   و حُسن نقل و انتقال آنها از شخصي به شخص ديگر است؛ و اين توجه و عنايتِ ويژه بدان جهت است تا مسلمان به نحوه‌ي رسيدن حديث به خود، اطمينان و اعتماد پيدا كند و مطمئن و متقاعد شود كه اين «نحوه‌ي رسيدن حديث بدو»، در بالاترين درجه‌ي سلامت و امنيّت و راستي و درستي، و به انتها درجه‌ي دقّت و ظرافت و صحّت و كمال است.

2- آيا براي تحمّل و دريافت حديث، اسلام و بلوغ شرط است؟:

طبق قول صحيح، براي تحمّل و دريافت حديث، اسلام و بلوغ شرط نيست؛ ولي براي اداي حديث[1] - همچنانكه پيشتر در شرايط راوي گذشت - اسلام و بلوغ شرط است. بنابراين، روايت فرد مسلمانِ بالغ، كه پيش از اسلام آوردن و يا قبل از بلوغ خويش، به تحمّل و دريافت آن پرداخته باشد، قابل قبول و پذيرفته‌شدني است؛ ولي در تحمّل حديث قبل از بلوغ، لازم است كه راوي به نسبت غير بالغها، به سنّ تمييز و تشخيص رسيده باشد.

و برخي گفته‌اند كه براي تحمل و دريافت حديث، «بلوغ» [بالغ بودن راوي] شرط است، ولي اين قول، قولي به دور از صواب و حقيقت مي‌باشد؛ چرا كه مسلمانان رواياتِ صحابه‌هاي كوچك، همچون حسن رضی الله عنه  و ابن‌عباس رضی الله عنه  و ديگران را پذيرفتند بدون اينكه تفاوت و فرقي قائل شوند كه آيا روايات را قبل از بلوغ دريافت داشته‌اند يا بعد از بلوغ؟

3- چه وقت مستحب است كه سماع حديث، آغاز شود؟:

الف) برخي گفته‌اند: براي شخص مستحب است كه در سي سالگي، شروع به سماع حديث نمايد. و اهل شام همين اعتقاد را دارند.

ب) و برخي گفته‌اند كه در بيست سالگي، شروع به سماع حديث مستحب است. و اين نظريه‌ي اهل كوفه است.

ج) و برخي نيز گفته‌اند كه براي شخص مستحب است كه در ده سالگي به سماع حديث بپردازد. و اين قول اهل بصره است.

د) در دوره‌ها و زمانهاي اخير، قول درست اين است كه بهتر است به سماع حديث زودتر اقدام شود، البته از زماني كه [از نظر قوانين و شرايط] سماع حديث براي شخص، درست مي‌شود [يعني سنّ تمييز و تشخيص] چرا كه احاديث و روايات در كتابها تدوين شده و تحرير يافته است [و دسترسي بدانها مشكل و سخت نيست.]

4- آيا براي صحتِ سماعِ شخص صغير [كوچك]، سن و سال معيني شرط است؟:

الف) برخي از علماء، سن و سال صغير را پنج سال معين و مشخص كرده‌اند. و اهل حديث نيز همين نظريه را نصب العين و آويزه‌ي گوش خويش قرار داده‌اند و بدان عمل مي‌كنند.

ب) و برخي از علماء گفته‌اند: قول درست در صحّت سماع شخص صغير، اين است كه در وي «سن تمييز و تشخيص» معتبر دانسته شود و مورد توجه قرار بگيرد. پس اگر شخص ِ صغير [كوچك]، خطاب را درك كرد و فهميد و جواب متقابل داد، وي «مُميّز» [تمييزدهنده و تشخيص‌دهنده] به شمار مي‌آيد كه سماعش صحيح و درست است و گرنه، سماعش صحيح نيست.

 


مبحث دوم:
طُرق و اَشكال مختلف تحمّل حديث و صيغه‌هاي اداي
[2] حديث

 

اشكال مختلف تحمّل حديث، هشت نوع است كه عبارتند از:

شنيدن و سماع از شيخ [استاد]؛ خواندن و قرائت نزد شيخ؛ اجازه؛ مناوله؛ مكاتبه؛ اعلام؛ وصيّت، و وِجاده.

و بزودي با ايجاز و اختصار به بيان هر يك از اين اشكال و طُرق، همراه با بيان الفاظ اداي هر كدام از آنها به ترتيب خواهم پرداخت.

1- شنيدن و سماع از شيخ [استاد]:

الف) صورت سماع از شيخ: اينكه شيخ بخواند و طالب [حديث پژوه و دانشجو] بشنود؛ خواه شيخ براساس حفظ خويش القاي حديث نمايد و چه از روي كتاب خود، و فرقي نمي‌كند كه طالب و حديث پژوه، به سماع حديث و نوشتن آن بپردازد، و يا فقط به سماع حديث مشغول شود و حديث را ننويسد.

ب) رتبه و درجه‌ي «سماع از شيخ»:

در نزد جمهور، سماع از شيخ از زمره‌ي برترين و والاترين اقسام تحمّل حديث است.

ج) الفاظ اداء [در سماع از شيخ]:

1- پيش از اختصاص يافتن برخي الفاظ براي هر يك از اقسام طرق تحمل حديث، براي فرد شنونده از شيخ [سامع من لفظ الشيخ] درست بود كه در اداي حديثي كه از شيخ شنيده بگويد: «سمعتُ» يا «أخبرني» يا «أنبأني» يا «قال لي» و يا «ذكر لي».

2- و پس از اختصاص يافتن برخي الفاظ براي هر يك از اقسام طرق تحمل حديث، الفاظ اداء [براي هر يك از اقسام مختلفِ طرق تحمل حديث]، به شكل ذيل، اختصاص يافت و متداول و شايع شد:

·      الفاظ براي سماع از شيخ: «سمعتُ» يا «حدثني».

·      الفاظ براي اجازه: «أنبأني».

·      الفاظ براي سماع مذاكره[3]: «قال لي» يا «ذكر لي».

2- خواندن و قرائت نزد شيخ:

بيشتر محدثين اين نوع از اشكال تحمل حديث را «عَرض» مي‌نامند.

الف) صورت خواندن و قرائت نزد شيخ:

اينكه شاگرد [دانشجو و حديث پژوه] حديث را بخواند و شيخ بشنود[4]؛ چه خود حديث پژوه و دانشجو نزد شيخ قرائت كند يا ديگري بخواند و شيخ بشنود؛ و چه خواندنش از حفظ باشد يا از روي كتاب؛ و چه استاد، حديث را حفظ باشد يا با كتاب مصحّح خود و يا ثقه‌اي ديگر، مقابله كند.[5]

ب) حكم روايت نمودن حديث از طريق قرائت نزد شيخ:

روايتي كه از طريق قرائت نزد شيخ نقل مي‌شود - با تمام صورتهاي ياد شده‌ي بالا -، بدون هيچ گونه اختلافي، روايتي صحيح به شمار مي‌آيد. به جز برخي از سخت‌گيران و متشدّدانِ بي‌اعتبار و غيرمعتمدي كه از آنها برخلاف اين نظريه، قولي نقل شده است [و گفته‌اند: روايتي كه از طريق «قرائت نزد شيخ» نقل مي‌شود، روايتي صحيح نيست. و چنانكه گفته شد، قول اين سختگيران و متشدّدان، از درجه‌ي اعتبار ساقط است و بدان توجهي نمي‌شود.]

ج) درجه و رتبه‌ي «قرائت نزد شيخ»:

علماء در درجه و رتبه‌ي «قرائت نزد شيخ»، با همديگر اختلاف نظر دارند و از آنها دراين‌باره، سه قول نقل شده است:

1- با «سماع از شيخ»، برابر و يكسان است. اين قول از مالك، بخاري، و بيشتر علماي حجاز و كوفه، نقل شده است.

2- از «سماع از شيخ»، پائين‌تر است. اين قول از جمهور علماي مشرق زمين نقل شده است. و قول صحيح نيز به شمار مي‌آيد.

3- از «سماع از شيخ»، بالاتر و برتر است. اين قول از ابوحنيفه و ابن ابي ذئب، و در روايتي از مالك، نقل شده است.

د) الفاظ اداء [در «قرائت نزد شيخ»]:

1- نزديكتر به احتياط، اين الفاظ است: «قرأتُ على فلان»؛ يا «قُري عليه وأنا أسمع فأقرّ به»[6].

2- و اداي قرائت نزد شيخ، با عبارات و الفاظِ سماع كه مقيّد به الفاظِ قرائت باشد، جايز است؛ مانند: «حدثنا قراءة عليه».

3- از ديدگاه بسياري از محدثين، فقط اطلاق لفظ «أخبرنا» [بر قرائت نزد شيخ] شايع و متداول است نه الفاظ ديگر.

3- «اجازه»:

الف) تعريف «اجازه»:

«اجازه» عبارت است از: «الإذن بالرواية، لفظاً أو كتابة»؛ اجازه‌ي استاد به شاگرد در نقل مسموعات يا مؤلفات خويش؛ چه اين اجازه، لفظي باشد يا كتبي.[7]

ب) صورت اجازه:

اينكه شيخ [استاد] به يكي از دانشجويان و شاگردان خود بگويد: «أجزت لك أن تروي عنّي صحيح البخاري»؛ تو را اجازه دادم تا از من، صحيح بخاري را روايت نمايي.

ج) انواع اجازه:

اجازه داراي انواع زيادي است كه من به بيان پنج نوع از آن مي‌پردازم كه عبارتند از:

1- «اجازه‌ي شيخ به يك نفر معين و به خصوص، در مورد كتابِ خاص يا روايت مشخص و معلوم»؛ مانند اينكه شيخ بگويد: «أجزتك صحيح البخاري» [به تو اجازه دادم تا از من صحيح بخاري را نقل كني.] و اين نوع از زمره‌ي برترين انواع اجازه‌اي است كه عاري از مناوله مي‌باشد [و معمولاً اين نوع را جايز دانسته‌اند. گر چه برخي از علماء مانند: شعبه و ابراهيم حربي و قاضي حسين و ماوردي و ابوبكر خجندي، اين نوع را نيز روا نمي‌دارند.]

2- اجازه‌ي شيخ به شخص معيّني براي غيرمعيّن؛ [يعني اجازه‌ي شيخ به شخص معيني با تعميم مورد كه نقل از هر كتاب معتبري را مثلاً براي وي اجازه نمايد] مثل اينكه به شخصي معيّن بگويد: «أجزتك رواية مسموعاتي»؛ به تو اجازه دادم تا مسموعات مرا روايت نمايي.

3- اجازه‌ي شيخ به شخص غيرمعيّن براي غيرمعيّن. [اجازه‌ي شيخ به شخص غيرمعيّن با تعميم مورد كه نقل همه‌ي مسموعات وي را مثلاً براي اشخاص غيرمعين اجازه نمايد]؛ مثل اينكه بگويد: «أجزت أهل زماني رواية مسموعاتي»؛ به اهل زمانم - معاصرانم - اجازه دادم كه همه‌ي مسموعات مرا روايت كنند.

4- اجازه‌ي شيخ به فرد مجهول، يا اجازه‌ي شيخ براي مجهول. مثل ا ينكه بگويد: «أجزتك كتاب السنن»؛ «تو را اجازه دادم كه كتابهاي سنن را روايت كني». يا بگويد: «أجزت لمحمد بن خالد الدمشقي»؛ «اجازه‌ي روايت به محمد بن خالد دمشقي دادم»، و شيخ اين سخن را در جايي بگويد كه عده‌اي در اين نام اشتراك دارند.

5- اجازه به كسي كه فعلاً وجود ندارد [و معدوم است]؛ خواه اين اجازه براي فرد غايب و ناموجود، در ضمن اجازه براي فرد موجود باشد، مانند اينكه بگويد: «اجزت لفلانٍ و لمن يولد له» [به فلاني و فرزندش كه در آينده متولد مي‌شود، اجازه‌ي روايت دادم.]، و يا اجازه‌ي شيخ، مستقلاً و جداگانه [قطع نظر از فرد موجود] براي فرد معدوم و غايب باشد. مثل اينكه بگويد: «أجزتُ لمن يولد لفلان» [براي فرزند فلاني كه در آينده متولد مي‌شود، اجازه‌ي روايت دادم.][8]

د) حكم [انواع] اجازه:

طبق قول صحيح - كه جمهور علماء آن را پذيرفته‌اند و مورد عمل نيز قرار گرفته است -، روايت نمودن نوع اول از انواع اجازه و عمل بدان، مشكلي ندارد و جايز است. و عده‌اي از علماء[9]، روايت و عمل نمودن به نوع اول را باطل معرفي نموده‌اند، و يكي از دو روايت امام شافعي نيز به همين قضيه اشاره دارد.

و اما در مورد جواز بقيه‌ي انواع اجازه، اختلاف علماء [در جواز و عدم جواز آن] بدتر و جدّي تر و بيشتر و فزونتر است[10].

به هر حال، تحمّل و روايت حديث به اين طريق [اجازه]، تحمّلي ناچيز و اندك است كه مناسب نيست كه در آن تساهل و بي‌دقتي صورت بگيرد.

هـ) الفاظ اداء [در اجازه]:

1- در اجازه، بهتر است كه بگويد: «أجاز لي فلانٌ».

2- و اداي اجازه، با عبارات و الفاظِ سماع و قرائت كه مقيّد به لفظِ اجازه باشد، جايز است. مثل: «حدثَنا إجازةً» يا «أخبرَنا أجازةً».

3- و اصطلاح متأخرين [در الفاظ اداء در اجازه]، اصطلاح «انبأنا» است. و نويسنده‌ي كتاب «الوجازه»[11] نيز همين اصطلاح را انتخاب نموده است.

4- «مناوله»[12]:

الف) انواع مناوله:

مناوله بر دو نوع است:

1- مناوله‌اي كه توأم با اجازه است: اين نوع از انواع مناوله به طور مطلق از زمره‌ي برترين و قوي‌ترين انواع مناوله است. و يكي از صورتهاي اين نوع، اين است كه شيخ، كتاب حديث خود را [و يا نوشته‌هاي حديث خود را] به شاگرد بدهد و بدو بگويد: «هذا روايتي عن فلان، فاروه عني»؛ «اينها احاديثي هستند كه من از فلاني نقل كرده‌ام، پس تو نيز آنها را از من روايت كن.»؛ و سپس شيخ، يا اين كتاب را در ملك شاگردش درمي‌آورد و يا آن را به عنوان عاريت در اختيارش قرار مي‌دهد تا از روي آن براي خويش نسخه‌اي بنويسد. [و اين نسخه را با اصل آن تطبيق دهد و سپس كتاب را به استاد خويش برگرداند.]

2- مناوله‌اي كه مجرّد از اجازه باشد: و صورت اين نوع از مناوله اين است كه شيخ، كتاب خود را به شاگرد داده و فقط بدو بگويد كه احاديث و روايات اين كتاب، از جمله‌ي مسموعات و شنيده‌هاي من است [و بدو اجازه‌ي نقل احاديث و روايات آن كتاب را ندهد.[13]]

ب) حكم روايت كردن احاديث از طريق مناوله:

1- اما مناوله‌اي كه توأم با اجازه است: در اين نوع، روايت نمودن احاديث از طريق آن، جايز است. و اين نوع از لحاظ درجه و رتبه، از درجه‌ي «سماع از شيخ» و «قرائت نزد شيخ»؛ پائين تر است.

2- و اما مناوله‌اي كه مجرد و تهي از اجازه است: طبق قول صحيح، روايت كردن احاديث از طريق آن، جايز نيست.

ج) الفاظ اداء [در مناوله]:

1- اگر مناوله توأم با اجازه است، بهتر است كه در وقت تحديث و نقل روايت بگويد: «ناولني» يا «ناولني و اجازلي».

2- و اداي مناوله، با عبارات و الفاظ سماع و قرائت كه مقيّد [به لفظ مناولة، يا مناولة توأم با اجازه] باشد، جايز است؛ مانند: «حدثنا مناولة» يا «أخبر مناولة وإجازة».

5- «مكاتبه» [كتابت]:

الف) صورت مكاتبه:

«مكاتبه» اينگونه است كه شيخ به خطِّ خودش، يا [به خطّ نويسنده‌اش، البته] با فرمان خودش، چند حديثي را براي شخص حاضر و يا غايب بنويسد [و آنگاه به وي اجازه‌ي روايت آن را بدهد و آن كس نيز اين احاديث را با قيد كتابت، از او روايت بكند و بگويد: «كتب إليَّ فلان قال حدثنا...» و يا «أخبرني فلان مكاتبة يا كتابة»[14]]

ب) انواع مكاتبه:

مكاتبه بر دو نوع است:

1- مكاتبه‌اي كه توأم با اجازه باشد؛ مثل اينكه بگويد: «أجزتك ما كتبتُ لك»؛ يا «أجزتك ما كتبت إليك» و الفاظي شبيه اينها.

2- مكاتبه‌اي كه مجرّد و تهي از اجازه‌ي روايت باشد؛ مثل اينكه شيخ براي شاگردش برخي از احاديث را بنويسد، و برايش ارسال نمايد بدون اينكه به وي اجازه‌ي روايت آنها را بدهد.

ج) حكم روايت نمودن احاديث از طريق مكاتبه:

1- اما مكاتبه‌اي كه توأم با اجازه است: حكمش اين است كه روايت كردن احاديث از طريق آن، صحيح و بلامانع است. و اين نوع از مكاتبه در صحّت و قوّت به سان مناوله‌اي است كه توأم با اجازه است.

2- و اما مكاتبه‌اي كه مجرّد و عاري از اجازه است: حكمش اين است كه جمعي از علماء از نقل و روايت آن منع كرده‌اند، و گروهي نيز روايت آن را جايز و روا دانسته‌اند.

و از ديدگاه اهل حديث نيز قول صحيح، همان جايز بودن نقل و روايت آن است؛ چرا كه خود «مكاتبه» بيانگر اجازه‌ي روايت است.

د) آيا براي اعتماد و اطمينان يافتن به خطّ شيخ، وجود دليل و برهاني شرط است يا خير؟:

1- برخي از حديث‌پژوهان بر اثبات خط از جانب شيخ، وجود دليل و برهان را شرط كرده‌اند و اينگونه ادعا كرده‌اند كه خط با خط شباهت دارد. و اين قول، قولي ضعيف است.

2- و برخي از حديث‌شناسان و رجال پژوهان، گفته‌اند: همين كه مكتوب اليه [كسي كه شيخ برايش احاديث را نوشته و فرستاده]، خطِّ كاتب [استاد] را بشناسد و تشخيص بدهد، كافي است [و نيازي به دليل و برهان ندارد]، چرا كه خط انسان با خط ديگران، مشتبه نمي‌شود و باعث ايجاد سوء تفاهم و شك و ترديد نمي‌گردد. و قول صحيح، همين است.

ه‍) الفاظ اداء [در مكاتبه]:

1- تصريح به لفظ «كتابت» [نقل نمودن حديث با قيد «كتابت»]؛ مثل اينكه بگويد: «كتب إليّ فلانٌ».

2- به كار گرفتن عبارات و الفاظِ سماع و قرائت كه مقيّد به قيد «كتابت» باشد؛ مثل اينكه بگويد: «حدثني فلانٌ كتابة» يا «أخبرني فلان كتابة».

6- اعلام:

الف) صورت اعلام:

اينكه شيخ [بدون اجازه و اذن دادن به كسي، فقط] به شاگردش اعلام كند كه اين حديث يا اين كتاب، [روايت يا] سماع من از فلان شخص است.

ب) حكم روايت نمودن حديث از طريق «اعلام»:

علماء درباره‌ي حكم روايت كردن حديث از طريق اعلام، با يكديگر اختلاف نظر دارند و در اين باره دو قول از آنها نقل شده است كه عبارتند از:

1- جمع زيادي از محدثين و فقهاء و صاحب نظران اصولي، بر اين باورند كه روايت نمودن حديث از طريق «اعلام»، جايز و روا مي‌باشد.

2- وعده‌ي بي‌شماري از محدثين و ديگران، تحديث آن را جايز و روا ندانسته‌اند - و قول صحيح نيز همين است - زيرا ممكن است كه خود شيخ بداند كه اين حديث از زمره‌ي روايات و مسموعات او است ولي به واسطه‌ي خللي كه در حديث وجود دارد، روايت آن را جايز و روا نداند؛ آري اگر خود شيخ اجازه‌ي روايت آن را بدهد، در اين صورت روايت آن، جايز و بدون اشكال مي‌باشد.

ج) الفاظ اداء [در اعلام]:

در اين قسم بايد راوي به نحو «أعلمني شيخي بكذا»، از وي احاديث را نقل نمايد، و در اداي احاديث از اين اصطلاح، استفاده كند.

7- «وصيّت»:

الف) صورت وصيّت:

اينكه شيخ در زمان وفات يا هنگام مسافرت خود، وصيّت كند كه فلان شخص، فلان كتاب از كتابهاي مرا از من روايت نمايد. [يا فلان نسخه‌ي مصحّح من از آن فلان باشد.]

ب) حكم روايت نمودن حديث از طريق وصيّت:

1- برخي از علماي سلف بر اين باورند كه روايت نمودن حديث از طريق وصيّت، جايز و روا است. و اين قول به دور از صواب و حقيقت است. زيرا در اين قسم، شيخ فقط كتابش را براي فلان شخص وصيّت كرده و روايت آن را وصيّت ننموده است!

2- [و جمعي از محدثين روايت مزبور را از طريق وصيّت] جايز ندانسته‌اند. و قول درست و صحيح نيز، همين قول است.

ج) الفاظ اداء [در وصيّت]:

در اين نوع، بايد شخص راوي بگويد: «أوصى إليّ فلان بكذا» يا «حدثني فلانٌ وصيّة».

8- «وجاده»:

«وجادة» به كسر واو، مصدري جعلي و مولّد از «وَجَدَ» است كه چنين واژه‌اي از عربها شنيده نشده است [بلكه فقط محدثين آن را به كار برده‌اند و به معني: دريافت علم از اوراق و برگها - بدون شنيدن و اجازه و مناوله - مي‌باشد.]

الف) صورت «وجادة»:

به اين صورت كه طالب حديث [حديث پژوه]، احاديثي [يا كتابي] به خط شيخ [يا يكي از مشايخ حديث] بيابد و خط او را به خوبي بشناسد، بدون اينكه آن احاديث را از آن شيخ شنيده و يا اجازه‌اي براي روايت آنها از وي داشته باشد[15].

ب) حكم روايت نمودن حديث از طريق «وجاده»:

روايت كردن حديث از طريق وجاده، از باب «منقطع» به شمار مي‌آيد كه در آن نوعي از «اتصال» وجود دارد. [به هر حال بيشتر محدثين و صاحب نظران فقهي و اصولي، نقل احاديث كتب صحاح را كه انتساب آنها به نويسندگان و مؤلفان، يقيني باشد، جايز دانسته‌اند، منتها بايد هنگام تحديث بگويد: «وجدتُ بخط فلان» يا «في كتاب صحّحه فلان كذا».]

ج) الفاظ اداء [در «وجاده»]:

در اين نوع، بايد شخص راوي بگويد: «وجدتُ بخط فلان» يا «قرأت بخط فلان كذا»، و سپس به بيان سند و متن حديث بپردازد[16].


مبحث سوّم:
كتابت و ضبط حديث، و تأليف و نگارش احاديث
[17]

1- حكم كتابت حديث:

سَلَف - صحابه و تابعين - در كتابت و نگارش حديث، با يكديگر اختلاف نموده‌اند و در اين زمينه اقوالي از آنها نقل شده است:

الف) جمعي از آنها، مانند: ابن عمر، ابن مسعود و زيد بن ثابت رضی الله عنهم ، كتابت حديث را امري ناخوشايند مي‌دانستند.

ب) و گروهي از آنها، مانند: عبدالله بن عمرو، انس، عمر بن عبدالعزيز رضی الله عنهم  و بيشتر صحابه، بر اين باور بودند كه كتابت حديث، امري مباح و مشروع است.

ج) پس از اين، سَلَف بر جواز كتابت حديث به نتيجه‌ي واحدي رسيدند و با يكديگر به اتفاق نظري در اين زمينه دست يافتند و اختلاف به انتها رسيد و منقضي شد. و [به راستي] اگر احاديث و روايات در كتابها تدوين و گردآوري و نگارش و ساماندهي نمي‌شد، حتماً در زمانهاي اخير - به ويژه در عصر كنوني ما - از ميان مي‌رفت و چيزي از آنهاباقي نمي‌ماند.

2- علل اختلافِ [سلف] در كتابت حديث:

سبب اختلاف در كتابت حديث، اين است كه در زمينه‌ي اباحت كتابت و نهي از آن، احاديث و رواياتي متعارض و متضاد وارد شده است، [كه مي‌توان آن احاديث را به دو دسته تقسيم كرد:]

الف) احاديث نهي از كتابت حديث: مانند آنچه مسلم روايت كرده كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم   فرموده است: «لا تكتبوا عنّي شيئاً إلّا القرآن، ومن كتب عنّي شيئاً غير القرآن فليمحه»؛ يعني از زبان من غير از قرآن، چيز ديگري ننويسيد و هر كه از من چيزي غير از قرآن نوشته است، محوش سازد![18]

ب) احاديث «اجازه دادن به كتابت حديث»: مانند آنچه شيخان [بخاري و مسلم] روايت كرده‌اند كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم   فرمود: «اكتبوا لأبي شاه»؛ «براي ابوشاه [خطبه‌م را] بنويسيد.[19]»

و در اين زمينه، احاديث ديگري نيز وجود دارد كه مجموع آنها بيانگر «اباحت كتابت حديث» هستند، و مي‌توان از ميان آنها به اجازه‌ي [پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ] به عبدالله بن عمرو رضی الله عنه   [در مورد كتابت حديث] اشاره كرد[20].

3- جمع ميان احاديث نهي و احاديث اباحت:

علماء و انديشمندان اسلامي، ميان احاديث نهي از كتابت حديث و احاديث اباحت، به اشكال و صورتهاي مختلفي جمع نموده‌اند كه برخي از آن صورتها عبارتند از:

الف) برخي گفته‌اند: اجازه دادن به كتابت احاديث، براي كساني بود كه بيم نسيان و فراموشي احاديث را داشتند. و نهي از كتابت، مخصوص كساني است كه از فراموش شدن احاديث، ايمن بودند. و اين ترس و هراس وجود داشت كه اگر به نوشتن حديث روي آورد، به نوشته‌ها دل خوش كرده و اعتماد و اتكاء نموده [و رفته رفته از حفظ احاديث دست برداشته و از فوايد بي‌شمار آن محروم بماند.]

ب) و برخي نيز گفته‌اند: نهي از كتابت احاديث، به خاطر بيم از آميخته شدن احاديث با قرآن بود، اما بعداز آنكه خطر آميختگي قرآن و حديث از ميان رفت، اجازه‌ي كتابت احاديث پا به عرصه‌ي وجود گذاشت؛ از اين رو مي‌توان چنين برداشت كرد كه «نهي از كتابت حديث»، امري منسوخ شده به شمار مي‌آيد[21].

4- [مراعات] چه اموري بر كاتب [نويسنده‌ي] حديث، واجب و الزامي است؟:

براي نويسنده‌ي احاديث و روايات، مناسب و زيبنده است كه [در كتابت احاديث] اين نكات را رعايت نمايد:

·  اينكه سعي و تلاش و همت و كوشش خويش را در راستاي ضبط و تحقيق حديث از حيث شكل و صورت و نقطه، صرف نمايد تا حديث از اين حيث دچار التباس و ابهام و اختلال و آشفتگي نگردد؛ به ويژه در اسامي اَعلام بايد دقت و تلاش بيشتري را مبذول دارد چرا كه مشكل و معضل و غموض و پيچيدگي در آنها بيشتر رخ مي‌دهد؛ زيرا اسامي اعلام از ماقبل و مابعد خود، تشخيص داده نمي‌شوند و از سياق و سباق خود قابل درك و دريافت نمي‌باشند.

·    اينكه خط وي واضح و روشن و خوانا و مطابق قواعد و قوانين مشهور رسم الخط باشد.

·  و اينكه براي خود، اصطلاح ويژه و خاصّي را ترسيم نكند؛ اينطور كه براي خويشتن رمز و نشانه و كد و علامتي قرار ندهد كه [به جز او] ديگر مردمان، معني و مفهوم آن را ندانند و چيزي از آن سر در نياورند.

·  و براي نويسنده‌ي روايات و احاديث، مناسب و شايسته است كه بر نوشتن «درود و سلام بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  » [صلى الله عليه و سلّم] - هر زمان كه نام مبارك ايشان برده مي‌شود - پايبند و متعهّد باشد. و نبايد از تكرار نوشتن «صلى الله عليه وسلّم» خسته و ملول و دلتنگ و كسل شود. و اگر از روي نسخه‌ي اصلي، نسخه‌پردازي مي‌كند كه در آن بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم   درود و سلام [صلى الله عليه و سلّم] فرستاده نشده است، در اين صورت، نبايد وي خويشتن را پايبند و مقيّد به اصل كند [و بدون جمله‌ي «صلى الله عليه و سلّم» از آن نسخه‌پردازي كند.]

و همچنين براي «نويسنده‌ي احاديث» بايسته است كه [هر زمان نام مبارك «الله» را مي‌برد، بايد] به ستايش و تمجيد و سپاس و تعريف خدا با الفاظي مانند: «عزّ و جلّ» بپردازد، و نيز [هر گاه نام صحابه و علماء را مي‌گيرد، بايد] رضايت و خشنودي الهي و رحمت و بخشش خداوندي را براي آنها خواهان شود [و از الفاظ «رضي الله عنه» و «رحمه الله» استفاده كند.] و مكروه و زشت است كه [در وقت بردن نام مبارك پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ] فقط به «صلاة» [درود] و يا «سلام» بسنده و اكتفا كند؛ همچنانكه مكروه است كه براي «درود و سلام» از علامت و نشانه‌ي «ص» و يا الفاظي شبيه آن مثل «صلعلم» به كار برده شود، بلكه بر او لازم و ضروري است كه درود و سلام را به صورت كامل بنويسد [صلى الله عليه وسلّم].

5- مقابله كردنِ [نسخه‌ي نوشته شده با اصل] و كيفيت و چگونگي آن:

بر نويسنده‌ي احاديث، واجب است كه پس از پايان كتابت، آن نسخه را با اصلِ[22] شيخ خويش، تطبيق دهد و مقابله نمايد؛ گر چه اصل نسخه را از شيخش از طريق «اجازه» دريافت داشته باشد.

و كيفيت «مقابله» اين است كه شاگرد و استاد در حال سماع، نوشته‌هاي خود را مقابل هم‌ديگر قرار دهند؛ و اگر چنانچه اين مقابله در حال قرائت يا پس از آن با ثقه ديگري هم صورت بگيرد كفايت مي‌كند به همان صورتي كه اين مقابله با فرعي كه با اصل شيخ مقابله شده، معتبر است.

6- اصطلاحاتي در كتابتِ الفاظِ اداي [حديث] و غير آن:

در نزد بسياري از نويسندگان و كاتبان احاديث و روايات، اينگونه رواج پيدا كرده است كه آنها در الفاظ اداي حديث، به علائم و نشانه‌هاي اختصاري، اكتفا و بسنده مي‌كنند؛ بدين گونه كه در وقت به كار بردن الفاظ اداء، از اين علايم و نشانه‌هاي اختصاري براي كتابت استفاده مي‌كنند:

الف) براي تعبير از «حدثنا»، از «ثنا» يا «نا» استفاده مي‌كنند.

ب) براي تعبير از «أخبرنا» از «انا» يا «ارنا» بهره مي‌گيرند.

ج) و براي انتقال از سندي به سند ديگر، از علامت اختصاري «ح» استفاده مي‌كنند كه فرد خواننده، در وقت خواندن، آن را به «حا» تلفظ مي‌كند[23].

د) و معمولاً در ضمن سلسله‌ي سندِ حديث، لفظ «قال» و الفاظي شبيه آن را كه تكرار مي‌شوند - از حيث نوشتاري، نه گفتاري - و به خاطر اختصار حذف مي‌كنند، ولي براي شخص خواننده مناسب است كه الفاظ حذف شده را در هنگام خواندن، تلفظ نمايد. مثل: «حدثنا عبدالله بن يوسف، أخبرنا مالك». كه براي خواننده مناسب و شايسته است كه بگويد: «حدثنا عبدالله بن يوسف قال: أخبرنا مالك».

همچنين عادت چنين بوده كه در آخر سلسله‌ي سندِ حديث - به جهت اختصار - واژه‌ي «أنّه» را حذف مي‌كنند؛ مثل: «عن أبي هريرة قال»؛ كه خواننده در هنگام خواندن بايد «أنّه» را تلفظ نمايد و بگويد: «عن أبي هريرة أنّه قال». و اين به جهت تصحيح كلام از حيث اعراب مي‌باشد[24].

7- مسافرت در راستاي تحصيل و فراگيري حديث:

براستي كه سلفِ ما، توجه و عنايت بي‌نظير، بي‌همتا و منحصر به فردي را به احاديث و روايات مبذول داشته‌اند، و در راستاي تدوين و گردآوري و ضبط و تحرير آنها، چنان اهتمام و عنايت ورزيده‌اند و تلاش و كوشش نموده‌اند، و وقت و زمان گذاشته‌اند كه عقلِ [قاصر و ناقص بشري] قادر به تصديق و تأييد نمودن و اثبات و تصويب آن نيست [و از درك حقيقت و واقعيّت آن عاجز و ناتوان و درمانده و وامانده است.]

پس از اينكه يكي از آنها [سلفِ صالح؛ آن طلايه‌داران عرصه‌ي علم و دانش، حكمت و فرزانگي، تلاش و كوشش و صداقت و اخلاص] به گردآوري و فراگيري احاديث از شيوخ سرزمين خويش مي‌پرداخت، به دنبال آن به شهرها و نقاط دور و نزديك ديگر سرزمينها، بار سفر مي‌بست و خانه و كاشانه‌ي خويش را به مقصد آنجا ترك مي‌كرد تا بدين وسيله به فراگيري احاديث و روايات از شيوخ و اساتيد آن سرزمينها بپردازد؛ و در اين راستا، سختيها و مشكلات طاقت‌فرساي سفر، و دشواريها و مرارتهاي زندگي را با طيب خاطر از صميم قلب و با كمالِ خوشوقتي تحمّل مي‌كرد و به دوش مي‌كشيد؛ و خطيب بغدادي نيز كتابي را با عنوان «الرحلة في طلب الحديث» به رشته‌ي تحرير درآورده است. وي در اين كتاب به تدوين و گردآوري اخبار صحابه، تابعين و ديگر حديث‌پژوهاني پرداخته است كه براستي انسان [از خواندن و مطالعه‌ي اوضاع و احوال آنها] دچار حيرت و شگفتي و بُهت و اعجاب مي‌شود.

پس آنكه مشتاق و علاقمند به شنيدن چنين اخبارِ تحريك‌كننده و به شوق‌آورنده‌اي [در راستاي تحصيل و فراگيري احاديث] است بايد به كتاب خطيب بغدادي مراجعه كند، چرا كه [مطالعه‌ي] اين كتاب، مشوّق و محرّك حديث‌پژوهان به شمار مي‌آيد كه عزم و تصميم آنها را تيز و برنده، و قصد و اراده‌ي آنها را تقويت مي‌كند و بدان نيرو و نشاط مي‌بخشد.

8- انواع گوناگون نگارش و تأليف كتابهاي حديث:

كسي كه اين قدرت و توان را در خود مي‌بيند تا به تصنيف و نگارش احاديث - و غير آن - بپردازد، بر وي واجب است تا اين مسئوليت را به عهده گيرد و به تدوين و نگارش آنها بپردازد. و مقصود از تدوين و نگارش احاديث اين است كه روايات و احاديث پراكنده، گردآوري و ساماندهي شوند، و احاديث پيچيده و مشكل، واضح و روشن گردند و رواياتِ غيرمرتّب، طبقه‌بندي و بخش‌بندي شوند،  و احاديث نامرتب و نامنظم به گونه‌اي فهرست‌بندي و تقسيم‌بندي و رده‌بندي و گروه‌بندي شوند كه حديث‌پژوهان به راحتي بتوانند به آسانترين روش و در كمترين وقت، از آن بهره گيرند و استفاده نمايند.

و فرد نويسنده بايد توجه داشته باشد كه نبايد قبل از اصلاح و تصحيح كتابش و پيش از تحرير و نگارش، و منظم و مرتب كردنش، به انتشار آن دست يازد؛ و تصنيف و تأليفش بايد در زمينه‌اي باشد كه از نفعي عام و فايده‌اي زياد برخوردار باشد.

و علماء و صاحب‌نظران عرصه‌ي حديث، به اشكال و صورتهاي مختلف و گوناگون در زمينه‌ي تدوين و نگارش احاديث، دست به تأليف و تصنيف زده‌اند و در اين راستا قلم‌فرسايي نموده‌اند، كه از مشهورترين اين اشكال و صورتها در عرصه‌ي تأليف و نگارش احاديث مي‌توان به اين انواع اشاره كرد:

الف) جوامع (مفرد: جامع): «جامع»، هر كتاب حديثي است كه نويسنده در آن به تدوين و گردآوري تمام ابواب حديث پرداخته باشد. و ابواب حديث عبارتند از: «عقايد، عبادات، معاملات، تاريخ و سيره، مناقب، رقاق، فتن و اخبار روز رستاخيز». مثل: «الجامع الصحيح» امام بخاري[25].

ب) مسانيد (مفرد: مُسند): مُسند، كتاب حديثي است كه در آن مرويّاتِ هر يك از صحابه به طور جداگانه - قطع نظر از موضوعي كه حديث بدان تعلق و ارتباط دارد - گردآوري شود. مثل: «مسند امام احمد بن حنبل».[26]

ج) سنن: كتاب سنن عبارت از كتابهايي است كه بر مبناي ابواب فقه [از جمله طهارت، نماز، زكات، روزه و...] طبقه‌بندي و نگارش شده‌اند، تا منبع و مأخذي براي فقهاء در استنباط و استخراج مسائل باشند.

و وجه اختلاف «سنن» با «جوامع» در اين است كه در كتاب سنن، هيچ يك از عقايد، تاريخ و سيره، مناقب و... وجود ندارد، بلكه چنين كتابهايي منحصر و محدود به ابواب فقهي و احاديث احكام هستند، مثل «سنن ابي داود»[27].

د) معاجم (مفرد: معجم): مُعجم، كتاب حديثي است كه نويسنده غالباً احاديث آن را برحسب ترتيب اسامي شيوخ خويش و بر مبناي حروف الفبا، گردآوري نموده باشد. مثل: معجم‌هاي سه گانه‌ي علامه طبراني كه عبارتند از: «المعجم الكبير»، «المعجم الأوسط» و «المعجم الصغير»[28].

هـ) «علل»: عبارت از كتابهايي است كه شامل احاديث معلول مي‌باشد كه در آنها «علّت احاديث» نيز تبيين و روشن شده است. همانند كتاب «العلل»، تأليف ابن ابي حاتم و «العلل»، تأليف دار قطني[29].

و) «اجزاء» (مفرد: جزء): جُزء، عبارت از هر كتاب كوچك حديثي است كه در آن فقط مرويّات يك نفر از راويان حديث گردآوري شده باشد، و يا در پيرامون يك موضوع - پس از تحقيق و بررسي و جستجو و موشكافي در آن موضوع - تدوين و جمع‌آوري شده باشد. مثل: «جزء رفع اليدين في الصلاة»، تأليف بخاري[30].

ز) «اطراف» (مفرد: طرف): اطراف، عبارت از كتاب حديثي است كه نويسنده در آن به ذكر جزئي از هر حديث كه بر بقيه‌ي آن دلالت دارد [و نموداري از مضمون آن است] اكتفا كند و پس از آن به ذكر اسانيد هر يك از متون - به طور كامل - و يا به نقل از مأخذي كه حديث در آن وجود دارد بپردازد. مثل «تحفة الأشراف بمعرفة الأطراف»، تأليف [يوسف بن عبدالرحمن] مزّي.[31]

ج) «مستدركات» (مفرد: مستدرك): مستدرك، عبارت از هر كتاب حديثي است كه نويسنده در آن به عنوان متمّم كتابي ديگر و با همان شرايط، احاديثي را كه از آن كتاب فوت شده، گردآوري نموده باشد. مانند «المستدرك على الصحيحين»، تأليف ابوعبدالله حاكم نيشابوري[32].

ط) «مُستخرجات» (مفرد: مُستخرج): مُستخرج، عبارت از هر كتاب حديثي است كه در آن مؤلف، احاديث يك كتاب حديث را به غير اسناد صاحب آن كتاب، بلكه با سندي كه خود فراهم نموده است، روايت كند، و چه بسا كه طريق مستخرج با طريق شيخ راوي ديگر يا طريق بالاتر از وي، به هم پيوند بخورند[33]. مانند: «المستخرج على الصحيحين»، تأليف ابونعيم اصفهاني[34].


 

مبحث چهارم:
نحوه‌ي روايت حديث
[35]

1- هدف از اين نامگذاري [صفة رواية الحديث = چگونگي روايت حديث]:

مراد از اين عنوان [صفة رواية الحديث]: بيان نحوه‌ي روايت و نقل حديث، و بيان آداب و متعلقات آن است كه زيبنده است [شخصِ راوي خويشتن را] بدانها بيارايد و مزيّن بنمايد؛ و پيشتر در مباحث گذشته به برخي از اين امور اشاره شد و در اينجا نيز به ذكر بقيه‌ي آنها خواهم پرداخت:

2- آيا روايت راوي از كتابش، هنگامي كه محتويات آن را حفظ نباشد، جايز است؟:

در اين زمينه، علماء و صاحب نظران اسلامي با يكديگر اختلاف دارند به طوري كه برخي از آنها در اين راستا سخت گرفته‌اند و راه افراط و زياده‌روي را دنبال كرده‌اند؛ و برخي نيز در اين زمينه، تساهل ورزيده‌اند و سهل و آسان گرفته‌اند و دچار تفريط و كوتاهي و اهمال و بي‌دقتي شده‌اند؛ و برخي از آنها نيز در اين عرصه، معتدل و ميانه‌رو بوده‌اند و جانب اعتدال و ميانه‌روي را گرفته‌اند و افراط و تفريط نكرده‌اند:

الف) اما سختگيران گفته‌اند: «لا حجة إلا فيما رواه الراوي من حفظه»؛ يعني فقط زماني روايتِ راوي قابل اعتماد است كه آن را بر مبناي حفظ خويش نقل نمايد [نه اينكه به نقل آن از روي كتاب خويش بپردازد در حالي كه محتويات آن را حفظ نباشد] و اين قول از مالك، ابوحنيفه و ابوبكر صيدلاني شافعي، نقل شده است.

 

ب) و عده‌اي از علماي آسانگير كه در اين زمينه تساهل ورزيده‌اند [و دچار تفريط و كوتاهي و اِهمال و بي‌دقتي شده‌اند]، بدون اينكه نسخه‌هاي كتاب را به اصلشان تطبيق بدهند و آنها را با يكديگر مقابله و مقايسه نمايند، از روي آنها روايت نموده‌اند؛ كه از ميان آنها مي‌توان به «ابن لهيعه» اشاره نمود.

 

ج) ولي ميانه‌روان و اعتدال‌گرايان [كه جمهور علماء هستند] گفته‌اند: هرگاه فرد راوي، عهده‌دار تحمّل و دريافت حديث [از استاد خويش] شود، و نسخه‌ي خويش را با اصل آن [كتاب استاد] تطبيق دهد - بنا به شرايطي كه قبلاً گذشت - در اين صورت، روايت وي از روي كتاب درست است، گر چه كتاب از او دور باشد؛ البته مشروط بر اينكه به ظن قوي از تغيير و تبديل در امان باشد، به ويژه اگر راوي از زمره‌ي كساني باشد كه غالباً تغيير و تبديلها از ديد وي پوشيده و پنهان نمي‌ماند.

3- حكم روايتِ فرد نابينايي كه شنيده‌هاي خود را حفظ نيست:

هر گاه فرد نابينايي كه شنيده‌هاي خود را حفظ نيست، از فرد ثقه و معتبر، براي كتابت حديثي كه آن را شنيده و ضبط نموده - و به منظور محافظت و نگهداري از نوشته - كمك و ياري بگيرد و در وقت قرائت آن، به گونه‌اي احتياط به خرج دهد كه به ظنّ قوي از تغيير و تبديل درامان باشد، در اين صورت از ديدگاه بيشتر علماء، روايتش صحيح است و روايت وي به سان روايت فرد چشم‌دار و بيناي بي‌سوادي مي‌باشد كه شنيده‌هاي خود را حفظ نيست.

4- نقل حديث به معني، و شرايط آن:

سَلَف پيرامون «نقل حديث به معني»، اختلاف كرده‌اند به گونه‌اي كه برخي از آنها، «نقل حديث به معني» را منع كرده‌اند و برخي نيز، آن را جايز و روا دانسته‌اند:

الف) جمعي از محدثين و صاحب نظران فقهي و اصولي، از قبيل: ابن سيرين و ابوبكر رازي بر اين باورند كه «نقل حديث به معني» درست نيست.

ب) و جمهور سَلَف و خَلَف از محدثين و صاحب نظران عرصه‌ي فقه و اصول، همانند امام ابوحنيفه، مالك، شافعي و احمد به جواز «نقل حديثِ به معني» رفته‌اند. البته مشروط بر اينكه راوي حديث، قاطعانه و با اطمينان و تأكيد به بيان «معني حديث» بپردازد [و پيرامون صحّت و درستي معني و مضمون حديث، هيچ گونه شك و ترديدي نداشته باشد.]

ناگفته نماند، كساني كه «نقل حديث به معني» را جايز و روا دانسته‌اند، براي آن يكسري شرايط و ضوابطي را نيز وضع نموده‌اند كه عبارتند از:

 

1- اينكه راوي به الفاظ، و مقاصد و مدلولات الفاظ، آشنا و آگاه باشد. [زيرا چنانكه مي‌دانيم، لغت عرب بسيار وسيع، و خصوصيات و قواعد زبان، در تغيير معاني، كاملاً دخيل است.]

2- اينكه راوي به تغيير معاني و مفاهيم الفاظ، آگاه و مطلع باشد.

 

ناگفته نماند كه تمام اين مباحث در غير كتابها و نوشته‌ها، معمول و متداول مي‌باشد؛ اما در مورد كتابها و نوشته‌ها، روايت چيزي از آنها به معني، و تغيير و تبديل الفاظ و واژه‌هاي آنها - گرچه مطابق با معاني آنها باشد - جايز و روا نيست، چرا كه جوازِ نقل به معني، براي ضرورت و نياز است، آن هم هنگامي كه كلمه‌اي از كلمات، و واژه‌اي از واژه‌ها از [حافظه‌ي] راوي، دور و پنهان شود، اما پس از تثبيت شدن احاديث و روايات در كتابها، ضرورت و نيازي براي نقل چيزي از آنها به معني، باقي نمي‌ماند.

و براي كسي كه به «نقل حديث به معني» مي‌پردازد، مناسب و زيبنده است كه پس از روايت حديث بگويد: «أو كما قال»، يا «أو نحوه» و يا «أو شبهه»[36].

5- «لحن[37] حديث»، و سبب آن:

لحن در حديث - يعني خطا و اشتباه در تلفظ و خواندن حديث - و برجسته‌ترين و شاخص‌ترين اسباب و علل آن، عبارتند از:

الف) عدم يادگيري و فراگيري نحو و لغت: بر حديث پژوه، لازم و ضروري است كه به ميزاني به تحصيل و آموزش نحو و لغت بپردازد كه وي را از «لحن» [خطا و اشتباه در تلفظ و خواندن حديث] و «تصحيف» [خطا كردن در نوشتن و تغيير دادن كلمه با كم يا زياد كردن نقطه‌هاي آن] در امان بدارد.

خطيب از حماد بن سلمه روايت كرده كه وي گفته است: «مثل الذي يطلب الحديث ولايعرف النحو مثل الحمار عليه مِخلاة لا شعير فيها»؛[38] «داستان كسي كه بدون شناخت و آگاهي از نحو، به دنبال فراگيري حديث بپردازد، به سان داستان الاغي است كه بر او توبره‌اي بدون جو، حمل شده باشد.»

ب) تحصيل و فراگيري احاديث از كتابها و ورقها، و عدم دريافت آنها از شيوخ و معلّمان و آموزگاران و استادانِ [ماهر و خبره]:

پيشتر گذشت كه تحمّل و دريافت حديث، داراي اشكال و طرق مختلفي است كه برخي از آنها از برخي ديگر، قوي‌تر و مؤثرتر هستند. [و گفته شد كه] قوي‌ترين و مؤثرترين اين طرق، عبارت است از: «سماع از شيخ» و «قرائت نزد شيخ»؛ از اين رو بر حديث پژوه لازم و ضروري است كه احاديث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم   را [مستقيماً و بي‌واسطه] از دهان كارشناسان و خبرگان و متخصصان و محققان دريافت دارند تا بدين وسيله از «تصحيف» [خطا كردن در نوشتن و تغيير دادن كلمه با كم يا زياد كردن نقطه‌هاي آن] و خطا و اشتباه [در تلفظ و خواندن حديث] محفوظ و مصون باشد.

و حديث پژوه را نسزد كه به كتابها و ورقها متوسل شود و آنها را به عوض شيوخ و اساتيد خويش برگزيند و احاديث را [مستقيماً] از آنها دريافت دارد و به روايت و نقل از آنها بپردازد؛ چرا كه اين كار به زياد شدن خطاها و اشتباهات و تصحيفات وي مي‌افزايد، [و چالش‌آفريني و بحران‌سازي را ايجاد مي‌نمايد]، از اين رو علماء خيلي وقت پيش گفته‌اند: «لاتأخذ القران من مُصحفي ولا الحديث من صَحَفيٍ»[39]؛ يعني: قرآن از كسي كه آن را [مستقيماً و بدون مراجعه به قاريان و اساتيد خبره‌ي اين فن] از مصحف حاصل مي‌كند، دريافت نمي‌شود، و نيز حديث از كسي كه احاديث را [بي‌واسطه و بدون دست يازيدن به معلمان و اساتيد خبره و ماهر] از درون كتابها و ورقها به دست مي‌آورد، فرا گرفته نمي‌شود.

 

غريب الحديث

1- تعريف «غريب الحديث»:

الف) تعريف لغوي: واژه‌ي «غريب» در لغت به معناي «بيگانه و دور شده از اقوام و بستگان» است. و در اينجا مراد الفاظ و واژه‌هايي است كه معاني و مفاهيم آنها پوشيده و نهان باشد. [الفاظ ناروشن و نامأنوس]

نويسنده‌ي «القاموس» گفته است: «غَرُبَ كَكَرُمَ: غَمُضَ وخَفِيَ»[40]؛ «غَرُبَ بر وزن «كَرُم» [باب فَعُلَ، ثلاثي مجرد]، و به معناي غموض و پيچيدگي و پوشيدگي و پنهاني است

ب) تعريف اصطلاحي: «غريب الحديث» عبارت است از: «ما وقع في متن الحديث من لفظةٍ غامضةٍ بعيدة من الفهم لقلة استعمالها»؛ «اينكه در متن حديث، لفظي غامض و مبهم و گنگ و پيچيده واقع شود كه به خاطر قلّتِ استعمال، فهم آن دشوار گرديده [و محتاج تفسير و توضيح و تشريح و تبيين است.]»

2- اهميّت و جايگاه علم «غريب الحديث»، و سختي و پيچيدگي آن:

«غريب الحديث» فنّي بسيار مهم و شاخص به شمار مي‌آيد كه آشنايي نداشتن بدان، براي اهل حديث عيب و نقص محسوب مي‌شود؛ با اين وجود، غوطه‌ور شدن در آن، كاري بس سخت و دشوار است؛ از اين رو مي‌طلبد كه شخص فرورونده در آن، به تحقيق و وارسي و جستجو و بررسي بپردازد و از اينكه به مجرد ظن و گمان، اقدام به تفسير كلام پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم   كند، بايد از خداوند عزوجل پروا كند؛ زيرا سلف در اين زمينه، بسيار دقّت مي‌كردند و بي‌گدار به آب نمي‌زدند و در تفسير كلام پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم   بسيار درنگ و تأمل مي‌كردند و با يكديگر مشاوره و رايزني مي‌نمودند و در اين زمينه شتاب و عجله نمي‌ورزيدند.[41]

3- بهترين تفسير براي «غريب الحديث»:

بهترين و برترين تفسير براي «غريب الحديث»، اين است كه توضيح و تشريح و تفسير و تبيين آن، در روايتي ديگر وارد شده باشد. مثل حديث عمران بن حصين، كه پيرامون نماز مريض نقل كرده كه [پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم   فرموده است:] «یصلي قائماً فإن لم يستطع فقاعداً، فإن لم يستطع فعلى جنبٍ»[42].

و جمله‌ي «على جنبٍ» را حديث علي رضی الله عنه   اينگونه تشريح و تفسير نموده است: «على جنبه الأيمن، مستقبل القبلة بوجهه»[43].

4- مشهورترين كتابهايي كه در عرصه‌ي نگارش «غريب الحديث»، به رشته‌ي تحرير درآمده‌اند:

الف) «غريب الحديث»، تأليف ابوعبيد، قاسم بن سلّام.

ب) «النهاية في غريب الحديث والأثر»، تأليف ابن اثير. و اين كتاب از بهترين و برترين كتابهايي است كه در زمينه‌ي «كلمات و جملات غريب احاديث» نوشته شده است.

ج) «الدرر النثير»، تأليف سيوطي. و اين كتاب، مختصر «النهاية في غريب الحديث والأثر» است.

د) «الفائق»، تأليف زمخشري[44].

 










 

 

 

 

 

 

 

 


فصل دوم:
«آداب نقل حديث»

 

 

× مبحث اول: آداب محدِّث

× مبحث دوم: آداب طالب حديث [حديث پژوه]

 


 

مبحث اول:
آداب محدّث

 

1- پيش درآمد:

از آنجا كه مشغوليّت به حديث، از برترين و بهترين وسايل نزديكي به خداوند متعال، و از شريفترين و نجيب‌ترين هنرها و تخصص‌ها به شمار مي‌آيد؛ از اين رو بر كسي كه به احاديث و روايات مشغول و سرگرم است و عهده‌دار پخش و نشر آنها در ميان مردم مي‌باشد، مناسب و زيبنده است كه خويشتن را به اصالتهاي اخلاقي و شرافتمندي، و خُلق و خويهاي شايسته و بايسته، و عادات و خصلتهاي خوب و نيك، مزين و آراسته بگرداند تا الگو و نمونه‌اي حقيقي، و سمبل و سرمشقي واقعي براي تعاليم و آموزه‌هايي باشد كه به مردم مي‌آموزاند؛ و پيش از آنكه ديگران را بدانها فرمان دهد، خويشتن را به عمل بدانها متعهّد و پايبند نمايد [و تطابقي بين گفتار و كردار خويش ايجاد نمايد، و احاديث و روايات مُنجي عالم بشريت و تعاليم و آموزه‌ها و اوامر و فرامين و احكام و دستورات و حقايق و مفاهيم والاي نبوي را نخست خودش در تمام ابعاد زندگي، نصب العين و آويزه‌ي گوش خويش قرار دهد.]

2- شاخص‌ترين و برجسته‌ترين خصلتهايي كه مناسب است، فرد محدث خويشتن را بدان، آراسته و مزين نمايد:

الف) تصحيح و اخلاص نيت و پاكيزه ساختن قلب از اهداف و اغراض دنيايي؛ همانند: دلبستگي به رياست و يا شهرت‌طلبي. (به هر حال منظور از اخلاص براي فرد محدث، جويا شدن رضايت خدا در عمل و تصفيه‌ي آن از شايبه‌هاي شخصي يا دنيوي است؛ يعني انسان جز به خاطر جلب رضايت خدا و منزل اخروي كاري را انجام ندهد و اگر كاري را انجام مي‌دهد، آن را از شايبه‌ها و اميال و آرزوهاي زودگذر نفسي، اعم از ظاهر و باطن و موانع راه، اعم از سرمايه، شهوت، مقام، مال، شهرت، كسب منزلت در دل ديگران، مدح و ثنا، گريز از ملامت، كسب رضايت عامه‌ي مردم، تعارف با بزرگان، شفا يافتن از عقده و كينه‌هاي پوشيده، استجابه‌ي حسادت‌ها و امراض پنهاني دروني يا كبر و نخوتِ ناشي از ذلت، و علل و خواسته‌هاي ديگر، پيراسته گرداند.)

ب) اينكه بزرگترين و والاترين توجه و اهتمام محدّث، نشر و پخش احاديث و ابلاغ از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم   باشد، و در اين راستا فقط مشتاق و علاقمند به پاداش بزرگ و سترگ [الهي] باشد.

ج) اينكه در حضور كسي كه از او - از حيث سن و سال و يا علم و دانش - سزاوارتر و شايسته تر و برازنده تر و قابل تر است، نقل حديث نكند.

د) هر كس از محدث پيرامون چيزي از حديث سؤال كند - و محدث بداند كه علم و دانش اين موردِ سؤال شده در نزد غير او از ديگر محدثان است - برايش مناسب و شايسته است كه فرد سؤال كننده را به طرف محدثِ ديگر، ارشاد و راهنمايي كند.

هـ) از تحديث [حديث بيان كردن] براي كسي - به اين خاطر كه نيّت وي صحيح و درست نيست - امتناع و خودداري نورزد، چرا كه انتظار مي‌رود و اميد است كه نيت وي [در آينده] تصحيح و خالص گردد.

و) اينكه فرد محدث، مجلس و محفلي را براي املا و ديكته كردن حديث و تعليم و آموزش آن، منعقد نمايد، مشروط بر اينكه صلاحيت و قابليت اين كار را داشته باشد؛ چرا كه چنين كاري از برترين و والاترين مراتبِ نقل و روايت حديث به شمار مي‌آيد[45].

3- آداب و مستحبات حضور در مجلسِ املاء[46] براي محدث:

الف) اينكه خويشتن را پاك و پاكيزه و تمييز و تطهير، و معطر و عطرآگين نمايد، و به سر و ريش خويش، برسد و آن را شانه زند.

ب) اينكه به جهت تعظيم و بزرگداشت احاديث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ، با وقار و متانت و شكوه و ابهت بنشيند.

ج) اينكه به تمام حاضران مجلس، توجه و عنايت ورزد و بدانها روي آورد، و توجه و عنايت خويش را به يكي از آنها - جداي از ديگري - اختصاص ندهد، [بلكه همه را به يك ديد نگاه كند.]

د) اينكه افتتاحيه و اختتاميه‌ي مجلسش را حمد و ثناي خدا، سلام و درود بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، و دعاي مناسب و مطابق با مقتضاي حال، تشكيل دهد.

ه‍) اينكه با حاضران مجلس به گونه‌اي كه در خورِ فهم آنان است، سخن بگويد و از آنچه كه در توان ادراك آنان نيست و از درك و فهم آن عاجز و ناتوانند، پرهيز نمايد. [و خويشتن را متعهد و پايبند نمايد كه از اصطلاحاتِ سخت و ناهموار، و كلماتِ غريب و نامأنوس در روايت احاديث و روايات، جداً خودداري كند و دقّت و سهولت را در مكالمات به كار بندد.]

و) براي آرامش بخشيدن به قلب‌ها و سرحال آوردن آنها و از ميان بردن كسالت و خستگي [حضّارِ مجلس]، املاء و ديكته‌ي خويش را با نقل حكايات و نوادر به پايان برساند.

 

4- در چه سن و سالي براي فرد محدّث، مناسب است كه به تصدي‌گري و دست يازيدن به «نقل حديث براي ديگران» بپردازد؟:

در اين زمينه اختلاف وجود دارد:

الف) برخي گفته‌اند كه براي محدث مناسب است كه در پنجاه سالگي به تصدي‌گري «نقل و روايت حديث» بپردازد؛ و برخي چهل سالگي را براي اين كار معين كرده‌اند؛ و برخي نيز غير آن را مشخص و معين نموده‌اند.

ب) و قول صحيح اين است كه در هر زمان كه فرد محدث، لياقت و قابليّتِ «نقل حديث» را بدست آورد، و نياز به نقل روايات و احاديثي كه در نزد وي است، پيدا شد؛ در اين صورت وي مي‌تواند [در هر سن و سالي كه باشد] براي «تحديث» [نقل و روايت حديث]، مجلسي را براي خويشتن منعقد نمايد و چنين امري، منوط به سن و سال معين و مشخصي نيست.

 

5- مشهورترين كتابهايي كه در زمينه‌ي تدوين و نگارش «آداب محدث» به رشته‌ي تحرير درآمده‌اند:

الف) «الجامع لأخلاق الراوي وآداب السامع»، تأليف خطيب بغدادي.

ب) «جامع بيان العلم وفضله، و ما ينبغي في روايته وحمله»، تأليف ابن عبدالبرّ.


 

مبحث دوّم:
آداب طالب حديث [حديث
پژوه]

 

1- پيشگفتار:

مقصود از «آداب طالب حديث»، اموري است كه براي شخص حديث پژوه مناسب و زيبنده است كه خويشتن را بدانها از قبيل: آداب و رفتارهاي والا و پسنديده و اخلاق اصيلي كه متناسب با شرافت علمي كه در طلب آن است [= حديث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ]، آراسته و متّصف بگرداند. و در برخي از اين آداب، حديث پژوه با محدث در متصف شدن بدانها مشترك است، و در برخي از آنها نيز تنها و منفرد است.

2- آدابي كه حديث پژوه در متّصف شدن بدانها، با فرد محدّث، مشترك است:

الف) تصحيح و خالص نمودن نيّت براي خداوند عزوجل، در راستاي تحصيل و فراگيري حديث.

ب) برحذر بودن از اينكه هدفش از تحصيل و فراگيري حديث، رسيدن به اهداف و اغراض دنيايي باشد. ابوداود و ابن ماجه از ابوهريره رضی الله عنه   نقل كرده‌اند كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم   فرموده است: «من تعلم علماً مما يبتغي به وجه الله تعالى، لايتعلّمه إلاّ ليصيب به غرضاً من الدنيا، لم يجد عرف الجنة يوم القيامة»؛ «كسي كه علوم و معارف اسلامي و الهي را به خاطر به دست آوردن اغراض دنيوي و اهداف نفساني و امراض شخصي مي‌آموزد، در روز قيامت، بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد».

ج) عمل بدانچه از احاديث و روايات مي‌شنود.

3- آدابي كه حديث پژوه، در متّصف شدن بدانها، تنها و منفرد است:

الف) براي اينكه [به نحو احسن] به ضبط و درك حديث بپردازد، از خداوند متعال، توفيق و موافقت گردانيدن اسباب براي تحصيل حديث، نشان دادن راه راست و درست، سهل و آسان گرداندن كار و مساعدت و ياري رساندن را تقاضا و درخواست نمايد.

ب) خود را وقف تحصيل و فراگيري حديث كند و در اين راستا از هيچ تلاش و كوششي دريغ نورزد و در اين زمينه تمام سعي و توانش را به كار برد و هرگز از پاي ننشيند و هر چه در توان دارد به كار گيرد.

ج) نخست، به سماع حديث از شيوخ و اساتيدي بپردازد كه از نظر «اسناد»، «علم و دانش» و «تديّن و پرهيزگاري» از زمره‌ي برترين و مطلوبترين اساتيد شهرش باشند.

د) اينكه احترام و بزرگداشت استاد و كسي كه حديث را از او سماع مي‌كند، داشته باشد؛ چرا كه احترام بدو، تجليل و بزرگداشت علم و سبب انتفاع و بهره‌برداري از علم و دانش مي‌شود

و حديث پژوه، هماره بايد در جستجوي جلب رضايت و خشنودي استاد و شيخ خويش باشد [و احياناً] اگر از ناحيه‌ي استاد، جفا و بي‌مهري ديد، صبر و بردباري و تحمّل و شكيبايي پيشه كند.

هـ) در صورتي كه به فوايد و نكاتي [ارزنده و سودمند] دست يافت، ديگر همكلاسي‌ها و برادران حديث پژوه خويش را نيز از آنها باخبر و آگاه بگرداند و آنها را به اين فوايد ارشاد و راهنمايي بنمايد، و در اين زمينه پنهان كاري نكند و آنها را از ايشان كتمان و نهان نگرداند؛ چرا كه كتمانِ نكات علمي از حديث‌پژوهان و طلّاب، كاري در خورِ ملامت و سرزنش و نكوهش و توبيخ است كه فقط طلّابِ خسيس و حقير و نادان و بي‌خرد، بدان دست مي‌يازند [و طلاب و حديث پژوهاني كه آراسته و مزين به آداب و رفتارهاي پسنديده‌ي اسلامي و اصالتهاي اخلاقي هستند، به هيچ وجه به كتمان مسائل علمي، مبادرت نمي‌ورزند. چرا كه آنها به خوبي مي‌دانند كه] هدف از تحصيل و فراگيري علم و دانش، نشر و پخش آن است.

و) اينكه حيا و شرم و تكبر وغرور او را از تلاش و كوشش در راستاي سماع و تحصيل [حديث]، و از آموزش و فراگيري علم و دانش بازندارد؛ گر چه سماع و تحصيل و فراگيري علم و دانش از فردي پائين تر از او - از نظر سنّي يا منزلت و رتبه - باشد.

ز) اينطور نباشد كه فقط به سماع و كتابت حديث اكتفا و بسنده نمايد، بدون اينكه به فكر معرفت و شناخت و فهم و درك آن باشد [بلكه بر او لازم است كه هم به سماع و كتابت حديث بپردازد و هم در عرصه‌ي فهم و درك آن، از هيچ كوشش و تلاشي دريغ نورزد، تا از آن كساني نباشد] كه خويشتن را براي بدست آوردن هيچ، به سختي و مشقت مي‌اندازند و زحمتها و خستگي‌هاي آنها، بي‌فايده و بي‌ثمر و بي‌نتيجه و بيهوده هستند.

ح) [براي طالب حديث، زيبنده و مناسب است كه در «سماع» - شنيدن حديث - «ضبط» - كتابت و نوشتن حديث - و «درك و فهم آن»، در مورد كتابهاي مختلفِ حديثي، اينگونه عمل كند:]

- نخست به سماع، ضبط و درك و فهم صحيح بخاري و صحيح مسلم بپردازد.

- پس از آن به سماع، ضبط و درك و فهم سنن ابوداود، ترمذي و نسايي بپردازد.

- بعد از آن، به سماع، ضبط و درك و فهم «سنن الكبري» علامه بيهقي همت گمارد.

- و پس از آن، بر مبناي ضرورت و نياز، به مسانيد و جوامع، مانند مسند احمد و موطأ مالك مراجعه كند. و از ميان كتابهاي علل [در صورت نياز و ضرورت] به «علل» دار قطني؛ و از ميان كتابهاي «اسماء» به «التاريخ الكبير»، تأليف بخاري، و «الجرح والتعديل»، تأليف ابن ابي حاتم؛ و از ميان كتابهاي «ضبط اسماء»، به كتاب ابن ماكولا، و از ميان كتابهاي «غريب الحديث» به كتاب «النهاية» تأليف ابن اثير، مراجعه نمايد.


 

 

 



[1]- «تحمّل»: به معني فراگيري و دريافت حديث از شيوخ [اساتيد] است. و «اداء»: به معناي روايت نمودن حديث و آموختن آن براي حديث‌پژوهان و دانش‌جويان مي‌باشد.

[2]- چنانكه پيشتر خوانديم، علماء و صاحب‌نظران اسلامي براي جلوگيري از نقل احاديث جعلي و ساختگي، معمولاً زنجيره‌ي نقل كنندگان روايت را تا رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  يا صحابه‌ي ايشان ذكر مي‌نمودند و پس از تدوين احاديث در مجموعه‌ها كه توسط اهل فن صورت يافت، براي شناسايي راويان و منزلت و جايگاه هر يك در وثاقت و عدالت و ضبط و اتقان، كتابهايي در رجال حديث، تدوين و ساماندهي گرديد.

    از اين پس تحديث شفاهي روايات، جاي خود را به نقل از كتب مزبور داد.

    كار ديگري كه به منظور دقّت در نقل روايات و احاديث، انجام مي‌شد، اجازه‌ي نقل حديث از استاد و شيخ حديث به شاگرد بود كه پس از احراز صلاحيت شاگرد، به افتخار اجازه‌ي استاد در نقل كليه‌ي مجامع حديث، يا آنچه را نزد شيخ قرائت نموده بود يا آنچه را شيخ قبول داشت و به اصطلاح نزد وي به صحت پيوسته بود، نايل مي‌گرديد.

    اجازه‌ي مزبور فوايدي داشت: نخست جلوگيري از هرج و مرج در نقل احاديث كه از هر كس و از هر جا پذيرفته نمي‌شد. ديگر آنكه معرفي شيخ و اجازه‌ي وي، موجب اطمينان شنونده به ناقل حديث مي‌گرديد.

    سوم آن كه بر طبق صلاحيتي كه شيخ در شاگرد مي‌ديد، دايره‌ي اجازه‌ي تحديث گسترش مي‌يافت و يا تنگ مي‌شد زيرا چه بسا شاگردي فقط در نقل كتاب خاصي مجاز و محدود بود، ولي شاگرد ديگري در نقل تمام كتابهاي حديث مجاز مي‌شد. و به اصطلاح، صلاحيّت ناقلان از ناحيه‌ي استاد، كنترل مي‌گرديد و حدود ناقلين روايات معيّن و مشخص مي‌شد.

    چهارم جنبه‌ي تشريفي كه با اجازه‌ي استاد، شاگرد در زمره‌ي راويان و ناقلان حديث نبوي مشرف مي‌گرديد و با اين كار، سلسله‌ي سند كه از خصوصيات مسلمين است ادامه مي‌يافت.

    با تكثير نسخه‌هاي كتب حديث و طبع و انتشار آنها و تصدي‌گري اهل منبر و وعّاظ و سخنوران به نقل حديث، و بالاخره از رسميّت افتادن درس حديث، جهات اصلي كه منظور از اجازه بود از بين رفت و فقط جنبه‌ي تشريفي باقي ماند. [مترجم]

[3]- سماع مذاكره با سماع تحديث [نقل كردن حديث براساس شنيدن حديث از استاد] تفاوت دارد. زيرا در «سماع تحديث» شيخ و طالب حديث، قبل از آمدن به مجلس تحديث، خويشتن را براي آن - از نظر ضبط و اتقان - كاملاً آماده و مهيّا و مجهز مي‌سازند اما در مذاكره چنين آمادگي و مجهز ساختني، تحقق نمي‌يابد.

[4]- مراد از خواندن شاگرد و گوش كردن استاد، اين است كه شاگرد به خواندن احاديثي بپردازد كه از مرويّات خود استاد و شيخ باشد، نه اينكه به روايت هر حديثي كه خودش بخواهد، [از شيخ يا غير او] بپردازد. و اين بدان جهت است كه هدف از قرائت و خواندن شاگرد نزد شيخ اين است كه شيخ آن احاديث را بشنود و ضبط اعتماد شاگرد نسبت بدان احاديث كاملتر و بهتر شود.

[5]- قرائت نزد بزرگان، رسم بوده و حتي در كتب فقه و ديگر علوم نيز متداول و شايع بوده است. قرائت حديث را نزد شيخ اصطلاحاً «عَرض» مي‌گويند. در قرائت، شاگرد از روي كتابي كه در پيش روي اوست يا از احاديثي كه حفظ كرده است، چندين حديث براي استاد قرائت مي‌نمايد [عرض]، و استاد گوش مي‌دهد و از اين احاديث ايراد و اشكالي نمي‌گيرد.

    و در موردي كه ديگري حديث را نزد شيخ بخواند و شيخ استماع كند، شرط است كه استاد، يا خود حافظ حديث باشد و يا با نسخه‌ي صحيحي، حديث را مقابله نمايد.

    و برخي از علماء، قرائت راوي را نزد شيخ، يك قسم، و قرائت ديگري را نزد شيخ كه راوي هم آن را بشنود، قسم ديگري به شمار آورده‌اند.

    و بسياري از كتب حديث كه نزد مشايخ، قرائت يا سماع شده و دست خط بلاغ و مقابله‌ي شيخ در آن ثبت است، از دستبرد حوادث مصون و محفوظ مانده است. [مترجم]

[6]- اگر شاگرد از روي كتابي كه در پيش اوست يا از احاديثي كه حفظ كرده است، چندين حديث براي استاد قرائت [عرض] نمايد و استاد بدانها گوش دهد و از آنها ايرادي نگيرد، در اين صورت هنگامي كه شاگرد اين احاديث را براي ديگران روايت كند، مي‌تواند از اين عبارت استفاده كند: «قرأتُ على الشيخ وهو يسمع أنَّ...» و اگر شاگرد ديگري اين عمل را انجام داده باشد و او در آنجا حاضر بوده و سماع كرده باشد، هنگامي كه اين احاديث را براي ديگران روايت كرد بايد بگويد: «قُریء على الشيخ وهو يسمع وأنا كذلك أسمع أنّ...» [مترجم]

[7]- يعني شيخ، حديث را رو در رو به كسي مي‌گويد يا براي كسي مي‌نويسد: «تو را اجازه دادم كه آنچه من شنيده‌ام و در كتابهايم نوشته‌ام، روايت نمايي.» فرق اجازه با سماع و با قرائت اين است كه در سماع، شاگرد از زبان شيخ يكايك حديث‌ها را شنيده است و در قرائت، يكايك احاديث را به سمع  شيخ رسانيده است ولي در اجازه [چه شفاهي و چه كتبي] هيچ يك از اين كارها صورت نگرفته است، بلكه شيخ حديث، كسي را اجازه داده است كه يك مجموعه از احاديث او را به شكل كلي روايت كند. و معمولاً شيخ به شاگرد خود اجازه‌ي نقل كتاب خاصي يا كليه‌ي كتب حديث را كه خود مجاز در نقل آن است مي‌دهد.

    ابن عبدالبر گفته است: شايسته است در مورد اجازه‌ي كتبي به كسي، لفظي را كه نوشته نيز به زبان آورد يا لااقل هنگام نوشتن اجازه براي شاگرد، آنچه را مي‌نويسد در دل بگذراند. [مترجم]

[8]- و قسمي ديگر از اقسام و انواع اجازه اين است كه شيخ به شاگردش در مورد رواياتي كه خود شيخ هنوز سماع ننموده و بعداً آنها را خواهد شنيد، اجازه دهد. چنانكه بگويد: «أجزت لك ماصحّ أو يصحّ عندي من مسموعاتي». و نوعي ديگر نيز اينگونه است كه شيخ به شاگردش آنچه را كه از استادش مجاز گرديده، اجازه دهد. مانند اينكه بگويد: «أجزت جميع ما أُجيز لي روايته». [مترجم]

[9]- مانند شعبه، ابراهيم حربي، قاضي حسين، ماوردي و ابوبكر خجندي. [مترجم]

[10]-       قسم اول را جمهور علماء جايز دانسته‌اند. و قسم سوم را جمعي مانند قاضي ابوطيب و خطيب بغدادي و ابن منده، آن را جايز دانسته‌اند. و در قسم چهارم، بيشتر محدثين منع تحديث از شيخ نموده‌اند گر چه برخي اين قسم را نيز جايز مي‌دانند. و در مورد قسم پنجم برخي گفته‌اند: در موردي كه شيخ، وي را به موجودين ضميمه و پيوست نمايد و به اصطلاح، عطف معدوم بر موجود نمايد، آن را جايز دانسته‌اند.

    ابن حزم اصولاً اجازه را در تمام اقسامي كه ياد شده، بدعت شمرده و جايز نمي‌داند. زيرا به عقيده‌ي وي، دليلي از شرع بر نقل آنچه را نشنيده نداريم. و به طور كلي ابن حزم «اجازه» را بدعتي غيرمجاز شمرده است. و برخي ديگر نيز در نامطلوبي اجازه آنقدر اغراق و غلو كرده‌اند كه آن را مجوزي براي دروغ گفتن به شمار آورده‌اند و گفته‌اند: شرع هرگز اجازه نمي‌دهد چيزي را كه نشنيده‌اي روايت كني. اما حقيقت اين است كه اجازه‌ي مجهول براي مجهول جايز نيست [تمام مردم را اجازه دادم كه همه چيز مرا روايت كنند]، و اجازه‌ي معلوم براي مجهول هم مورد اختلاف است، و اجازه‌ي معلوم براي معلوم هيچ اشكالي ندارد. [مترجم]

[11]-       مراد از نويسنده‌ي كتاب «الوجازة»، ابوالعباس وليد بن بكر معمري است. و عنوان كامل كتاب وي نيز «الوجازة في تجويز الاجازة» مي‌باشد.

[12]-       مناوله اين است كه شيخ حديث، كتاب يا جزوه و يا چند حديثي را به شاگردش بدهد تا وي آنها را روايت كند. [مترجم]

[13]-       علماء گفته‌اند كه مناوله به چهار شكل ذيل صورت مي‌گيرد:

الف) شيخ، كتاب حديث خود را و يا نوشته‌هاي حديث خود را به شاگردي مي‌دهد و به او مي‌گويد: «اين كتاب يا اين جزوه‌ها را ملك تو نمودم و تو را اجازه دادم كه احاديث آنها را روايت كني. پس آنها را از من بگير و روايت كن». اين شكل را «مناوله‌ي توأم با اجازه» مي‌نامند و برخي در قوت اين شكل تا حدي اغراق كرده‌اند كه آن را از سماع هم قوي‌تر دانسته‌اند.

ب) شيخ حديث به شاگرد خود مي‌گويد: «اين كتاب را بگير و از روي آن نسخه‌اي بنويس و اين نسخه را با اصل تطبيق بده و سپس كتاب مرا به من برگردان.»

ج) شاگرد، كتابي را مي‌آورد كه شيخ، احاديث اين كتاب را از راه سماع دريافت نموده است و شيخ اين كتاب را از دست شاگرد مي‌گيرد و آن را مطالعه مي‌كند، سپس به او مي‌گويد: احاديث اين كتاب را از من روايت كن.

د) شاگردي كتابي را به نزد شيخ آورده و از او خواهش مي‌كند كه اين كتاب را از او گرفته و پس از مطالعه به او برگرداند و شيخ بر اثر اعتماد و علاقه‌ي شديد به شاگرد، كتاب را از او مي‌گيرد اما بدون اينكه آن را مطالعه كند، يا با نسخه‌ي خويش تطبيق نمايد آن را به شاگرد برمي‌گرداند. علوم الحديث، صبحي صالح، صص 96-97، تدريب الراوي، ص 147 و علوم الحديث، ص 137. [مترجم]

[14]-       بخاري در كتاب «ايمان و نذور»، طريق روايت حديثي را اينطور بيان كرده است: «أنه كتب إليّ محمد بن بشار أنه سمع...»؛ و همچنين مسلم در صحيح خودش مي‌گويد: «به جابر بن سمرة نوشتم به من خبر دهيد از چيزي كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شنيده‌اي. و او براي من نوشت: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  يوم جمعة...».

    در مكاتبه، راوي موظف است در روايت اينگونه احاديث به «كتابت» تصريح كند و بگويد: «حدثني أو أخبرني كتابة». و اگر قيد «كتابت» را حذف كند، ايهام آن دارد كه اين حديث را شخصاً و با گوش خود از او شنيده است و اين ايهام، «تدليس» به شمار مي‌آيد و در ضعف حديث مؤثر خواهد بود. [مترجم]

[15]-       در حقيقت، «وجاده» به معني دريافت علم از اوراق و برگه‌ها، بدون شنيدن و اجازه و مناوله مي‌باشد. به اين صورت كه شخصي، حديثي را به خط شيخي مي‌بيند كه او آن شيخ را ملاقات كرده و خط او را به خوبي مي‌شناسد، يا اينكه آن شيخ را ملاقات نكرده، اما از روي دلايل و قرائني مطمئن است كه اين خط از همان شيخ است. و همچنين در كتابهاي مشهور - كه نسبت آنها به مؤلفان آنها جاي بحث و ترديد نيست - احاديثي را ديده است كه در تمام اين صورتها، روايت اين احاديث از اين شيوخ صحيح است، اما بايد در عبارت روايت حتماً به اين مسائل تصريح كند، مثلاً بگويد: «وجدت بخط فلان أو بخط يغلب على ظنّي أنه خط فلان» و الفاظي شبيه اينها. و در اين موارد، رواي به هيچ وجه حق ندارد بگويد: «حدثنا» يا «أخبرنا». زيرا اين عبارتها خلاف واقع را ايهام مي‌كنند و «تدليس» به شمار مي‌آيند؛ و حتي اگر يقين نداشت كه اين خط از همان شخص است و فقط ظن راجح داشت باز نبايد بگويد: «وجدت بخط فلان»، بلكه بايد بگويد: «وجدت بخط يغلب على ظني أنه خط فلان». [مترجم]

[16]-       ملا عبدالله احمديان مي‌گويد:

    «در عصر حاضر، در تمام كشورهاي اسلامي طريق روايت احاديث فقط «وجاده» است و علماء و دانشمندان پس از آنكه حديثي را در كتاب معروف كه نسبت آن به يكي از شيوخ حديث محقق است، ديدند آن حديث را از آن كتاب و از آن شيخ روايت مي‌كنند و از بقيه‌ي طرق هفتگانه‌ي روايت حديث (سماع، قرائت، اجازه، مناوله، مكاتبه، اعلام، وصيّت) جز به صورت خيلي نادر و جز در برخي از دانشگاه‌ها استفاده نمي‌شود... بدون ترديد طريق وجاده به صورت ديدن حديث در كتاب‌هاي مشهور مانند صحيح بخاري و مسلم و موطا و بقيه‌ي صحاح سته و سپس روايت به نام آنها يك طريق بسيار عالي به شمار مي‌آيد. زيرا تواتر قطعي وجود دارد كه صاحبان اين كتابها از شيوخ مبرز و كم نظير حديث بوده‌اند و نسبت اين كتابها به آنها نيز مورد تواتر قطعي است مخصوصاً توجه به اين امر كه اين كتابها به ويژه صحيح بخاري و مسلم و موطا و مسند امام احمد قرنها در سينه‌ها حفظ و زبان به زبان روايت شده‌اند و تصور تغيير متون يا كم و زيادي احاديث آنها واهمه‌اي است در برابر قطع و يقين و هيچ گونه ارزش علمي ندارد. بنابراين كسي كه حديثي را در صحيح بخاري مي‌بيند، درست مانند آن است كه اين حديث را به خط بخاري ديده است؛ و از طرف ديگر چون در عصر ما براي روايت حديث جز وجاده طريق ديگري وجود ندارد، واجب است در نقل هر حديثي شرايط الزامي اين طريق به درستي رعايت شود: يكي از اين شرايط اين است كه خودش شخصاً اين حديث را در يكي از كتابهاي احاديث صحيحه‌ي معروف (مانند صحاح سته) ديده باشد يا اين حديث را در كتاب معتبري ديده باشد كه صاحب اين كتاب، اين حديث را از كتابهاي معروف احاديث صحيحه نقل كرده باشد. دوم اينكه: در حال روايت حديث بايد تصريح كند كه اين حديث را در فلان كتاب حديث صحيح يا در فلان كتاب معتبر كه از كتاب صحيح فلان نقل كرده است ديده‌ام، سپس متن حديث را بدون تغيير نقل كند و كساني كه در زمان ما در تأليفات و تحقيقات خويش يا در وعظ و خطابه‌هاي خود هنگام روايت حديثي از اصول وجاده عدول مي‌كنند و بدون بيان مرجع، حديثي را از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روايت مي‌كنند (مثلاً در حديث است يا حديث است، يا شنيده‌ام يا ديده‌ام يا ديده‌ام كه پيامبر فرموده است، يا - بدون هيچ قيدي مي‌گويند: پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: «الدين النصيحة» و اين حديث را منقطع و معضل و مرسل - و نعوذ بالله - معيوب نشان مي‌دهند، يا حديثي را از مراجعي نقل مي‌كنند كه كتاب‌هاي احاديث صحيحه‌ي مشايخ معروف حديث نيستند و توضيح هم نمي‌دهند كه اين مراجع اين احاديث را از كدام كتاب حديث صحيح نقل كرده‌اند، مانند نقل حديثي از تفسير بيضاوي يا تفسير كشاف يا احياء العلوم امام محمد غزالي يا تفسير كبير)، نقل حديث به اين شيوه‌ها به اتفاق تمام محدثين عملي است غيرمجاز و بايد از آن پرهيز گردد. و ترديدي هم نيست كه قاضي بيضاوي و زمخشري و غزالـي و رازي از بزرگواران علوم و معارف اسلامي بوده‌اند و هر مسلماني به مقام والاي آنها احترام مي‌گذارد، اما تخصص آنها در علم الحديث درايتي نبوده است بلكه در تفسير قرآن كريم و بقيه‌ي معارف اسلامي بوده و محدثين حق دارند با تخصصي كه در علم الحديث دارند، كار آنها را در روايت احاديث انتقاد كنند...

    خلاصه مطلب اينكه در عصر ما براي روايت احاديث جز طريق «وجاده» طريق ديگري نيست در حالي كه كتب احاديث صحيح در دسترس مردم هست و روايت احاديث از طريق صحيح خود «وجاده» امكان دارد، چه دليلي دارد جز تنبلي و اهمال در عمل، كه مؤلفين يا محققين يا واعظين، احاديثي را خارج از قوانين روايت حديث، روايت كنند، آيا كسي كه مي‌گويد: حديث پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است: «إنما الأعمال بالنيات» نبايد از قبل جواب اين سؤالها را داده باشد كه چه كسي در چه كتابي و با چه عبارتي اين حديث را نقل كرده است؟ و آيا عقلاً و نقلاً هيچ مجوّزي براي نقل حديث بدون سند وجود دارد؟ ر.ك: كليد حديث‌شناسي، صص 71-73، با تصرف. [مترجم]

[17]- اين موضوع را با اختصار و ايجاز مورد بحث قرار خواهم داد، زيرا در اين زمان بسياري از قواعد كتابت و تصحيح، جزو حوزه‌ي كاري فرد محقق و ناشر گرديده، و اين تفصيلات براي متخصصان اين فن به جاي مانده تا به شناخت اصطلاحات گروهي از علماء در كتابت نسخه‌هاي خطي قديمي و غير آن از ديگر ابعاد و جنبه‌ها، نائل شوند.

[18]-       و از ديگر احاديث نهي مي‌توان به حديث ابوسعيد خدري رضی الله عنه  اشاره كرد. وي مي‌گويد: «كنّا قعوداً نكتب مانسمع من النبي صلی الله علیه و آله و سلم ، فخرج علينا فقال: ما هذا تكتبون؟ فقلنا: ما نسمع منك. فقال: أكتاب مع كتاب الله؟! امحضوا كتاب الله وأخلصوه! قال: فجعلنا ما كتبناه في صعيد واحدٍ ثم أحرقناه بالنار...»؛ «روزي نشسته بوديم و آنچه را كه از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شنيده بوديم، مي‌نوشتيم. در اين هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بر ما وارد شد و پرسيد: اين چيست كه مي‌نويسيد؟ گفتيم: سخناني است كه از شما مي‌شنويم. فرمود: آيا با وجود كتاب خدا، نوشته‌اي ديگر؟ كتاب خداوند را با چيزي ديگر مخلوط نكنيد و آن را از اضافات پاك سازيد. [راوي مي‌گويد:] به دنبال اين نهي نوشته‌هايمان را يكجا جمع نموديم و همه را آتش زديم.»

    مجموع احاديثي كه دالّ بر ممنوعيّت كتابت حديث هستند، شمارشان از تعداد انگشتان دستها هم تجاوز نمي‌كند. به علاوه دلايل و اسبابي كه موجب اين ممانعت بوده‌اند، چنان بديهي و مسلم هستند كه راه را در مقابل هر گونه انتقاد و برداشت منفي مسدود مي‌نمايند. به هر حال پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در سالهاي اول وحي از لحاظ احتياط و جلوگيري از آميختن حديث و قرآن، نوشتن احاديث را - چه به صورت صحيفه و جزوه و هر كس براي خودش، و چه به صورت كتاب و براي عموم - ممنوع اعلام كرد. اما بعد از آنكه اكثر آيه‌هاي قرآن نازل گرديد و جمع زيادي آنها را حفظ كردند و از آميزش قرآن و حديث جاي نگراني نبود، پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به افرادي اجازه داد تا تعدادي از احاديث را (نه همه‌ي احاديث را) به صورت صحيفه و جزوه (نه به صورت كتاب و شامل همه‌ي احاديث) به منظور كمك به حفظ احاديث هر كس براي خودش (نه براي اينكه ديگران نيز از اين صحيفه‌ها روايت كنند) بنويسند. [مترجم]

[19]-       در زمان فتح مكه، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سخناني پيرامون حقوق متقابل انسانها و ساير موارد مهم ايراد فرمودند؛ يكي از اصحاب به نام «ابوشاه يمني» از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  درخواست نمود تا تعاليم و آموزه‌هاي آن روز را برايش بنويسند. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  نيز اجابت كرد و خطاب به اصحاب فرمود: «اكتبوا لابي شاه»، براي ابوشاه، خطبه‌ام را بنويسيد. [مترجم]

[20]-       عبدالله بن عمرو بن عاصب روايت مي‌كند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «علم را مهار سازيد! پرسيدم: رمز مهار كردنش چيست؟ فرمود: نوشتن و كتابت آن.» [ابن عبدالبر» جامع بيان العلم»، ج 1، ص 73]

    و از او نيز منقول است كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در مورد كتابت حديث فرمود: «قيّدوا العلم بالكتاب»؛ «علم را به نوشتن مقيد سازيد» [همان].

    و رافع بن خديج رضی الله عنه  مي‌گويد: به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  عرضه داشتم:‌ اي رسول خدا! ما از شماسخنان زيادي مي‌شنويم، آيا مي‌توانيم آنها را بنويسيم؟ فرمود: «اكتبوا ولا حرج»؛ «بنويسيد، مشكلي نيست». [تدريب الراوي، ج2، ص 286] و نقل شده كه يك نفر انصاري نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت:‌اي رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  من از شما حديث مي‌شنوم و از آن بسيار خوشم مي‌آيد، اما فراموشش مي‌كنم. آن حضرت فرمود: «استعن بيمينك»؛ «از دست راستت كمك بگير.» راوي مي‌گويد: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در اين هنگام با دست مباركش اشاره به نوشتن فرمود. [ترمذي]

    و عبدالله بن عمرو بن عاص رضی الله عنه  يك مرتبه به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شتافت و عرض كرد:‌اي رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! مي‌خواهم احاديث شما را روايت نمايم. براي همين قصد نموده‌ام همراه يادداشت قلبي از نوشتن هم كمك بگيرم تا نظر شما چه باشد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: اگر حديث من باشد، ايرادي ندارد، پس به همراه قلب خود از دستت نيز كمك بگير و احاديث را بنويس». به هر حال نمونه‌هاي زيادي از كتابت حديث در عهد رسالت وجود دارد كه مجموعاً نشان دهنده‌ي جايگاه ويژه‌ي كتابت حديث در نظر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و اصحاب وي مي‌باشد. [مترجم]

[21]-       به هر حال، با نظر به علل نهي از كتابت حديث، و انواع تطبيقاتي كه برخي علماء در ميان احاديث منع و جواز كتابت قائل شده‌اند، ثابت مي‌شود كه موضوع «نهي از كتابت» در صدر اسلام، اصلاً پايه‌هاي ثابت و دائم نداشته و همواره معلول به علل و اسباب مختلف، و داراي دامنه‌هاي محدود و منحصر بوده است و در مقابل، «كتابت حديث» پديده‌اي مأنوس و پذيرفته شده بود. و در واقع ممانعت از نوشتن - در اوائل - مقدمه و يكنوع زمينه‌سازي براي ترويج كتابت حديث بود. و نمونه‌هايي از انواع تطبيقاتي كه برخي از علماء در ميان احاديث منع و جواز كتابت قائل شده‌اند را مي‌توان چنين بيان كرد كه منع صحابه از كتابت احاديث در اوائل اسلام، كاملاً براساس حكمت و مصلحت استوار بوده و مهمترين علل و اسباب منع كتابت حديث را مي‌توان چنين نام برد:

1) خطر آميختگي قرآن با حديث: چرا كه در اوائل اسلام، آيات قرآني به تدريج نازل مي‌شد و كاتبان وحي آن را مي‌نوشتند و زمان نيز زمان نزول وحي الهي بود، اگر در آن موقع نوشتن احاديث نيز رواج مي‌يافت، احتمال مي‌رفت كه «قرآن» و «حديث» با همديگر مختلط گردند و فرق واضحي در ميان آن دو باقي نماند. «قرآن» اگر چه به نظم خويش مُعجز است، وليكن زماني بود كه «قرآن» به تازگي نازل مي‌شد، آن هم بر قومي كه اُمّي بودند؛ برايشان وجوه اعجاز، حقايق، معارف، دقايق و اسرار قرآني هنوز به طور كامل منكشف نشده بود و نيز تا آن زمان مسلمانان با «قرآن» به طريق احسن مناسبت و ممارست نداشتند. از طرف ديگر، «حديث» اگر چه به لحاظ نظم، معجزه نيست، اما فحوا و مفهوم آن همه وحي الهي است و كلام از آن شخصيّت پاكي است كه فصيح‌ترين عرب و مصدر جوامع الكلم بود. با توجه به اين وضعيت، خطر اختلاط در ميان قسمتهايي از «قرآن» و «حديث» حسّ مي‌شد. و بر اين مبنا، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  در آغاز كار، از نوشتن احاديث منع فرمود.

2) مشكل بي‌سوادي: يكي از بزرگترين موانعي كه نمي‌گذاشت كتابت حديث مقام مطلوبش را كسب نمايد، امّي بودن عموم مردم و دوري از خط و نوشتن بود. علماء چنين گفته‌اند: در دوران نزول قرآن آنان كه مي‌توانستند با مهارت كامل بنويسند، بسيار كم بودند و اگر در نوشتن [عربي] بيداري كامل به خرج داده نشود، گاه با كوچكترين تغييري، مفهوم مطلب به كلي عوض مي‌شود. مثلاً: «لا» براي نفي است و بر هر جمله‌اي كه داخل گردد، آن را منفي مي‌كند. حال اگر الفِ «لا» انداخته شـود و فقـط «ل» باقـي بمـاند،  É 

Ì     مضمون جمله منعكس و منقلب مي‌گردد. يعني به جاي «نفي»، «اثبات» و در عوض مفهومِ منفي، مفهوم مثبت بدست مي‌آيد. به علت وجود همين مشكل بود كه آن حضرت، از ترويج عمومي كتابت حديث منع فرمود تا به سبب نقص كتابت از اين قبيل اغلاط پديد نيايد.

    ناگفته نماند كه در امر نوشتن «قرآن»، اين مشكل دامنگير نبود؛ زيرا براي اين كار از چندين صحابه‌ي ماهر در نوشتن كار گرفته مي‌شد و وظيفه‌ي نوشتن «قرآن» فقط منحصر به همين گروه بود. از جانب ديگر، حافظه‌ي قوي اصحاب به خوبي از پسِ حفاظت «حديث» برمي‌آمد و پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آنها را به روايت حديث آزاد گذاشته بود.

3) انديشه‌ي اعتماد به نوشته‌ها و ترك حفظ: برخي نهي از كتابت را براي كساني ذكر كرده‌اند كه از فراموش شدن احاديث، ايمن بودند و اين شائبه وجود داشت كه اگر به نوشتن حديث روي مي‌آوردند، به نوشته‌ها دل خوش كرده، رفته رفته از حفظ احاديث دست برداشته و از فوايد بي‌شمار آن محروم مي‌ماندند. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  با توجه به اين مورد، صحابه را از نوشتن احاديث برحذر داشت و اجازه داد فقط لساناً، سخنانش را تكرار نموده و به ديگران برسانند.

4) انديشه‌ي فاصله گرفتن از اعمال: اصلي مسلم است اينكه، هر گاه سلسله قواعد و دستوراتي در ذهن آدمي ذخيره شده باشد، اگر مربوط به رفتارها و آداب خارجي شخص باشند، انعكاس ظاهري بيشتري خواهند داشت از ضوابط و فراميني كه به صورت مكتوب، كنار گذاشته شده‌اند.

    مقام رسالت چنين تقاضا مي‌كرد كه مردم فرموده‌هاي رسول الله را در قالب اعمال بريزند و بدين طريق ميزان تحفظ «حديث» نيز بالا برود. اگر تنها به نوشتن روي مي‌آوردند، اين ارشادات بيشتر به صورت فراميني صامت و بي‌تحرك جلوه‌گر مي‌شدند تا به شكل علمِ اعمال و تحرك‌آفرين. و قطعاً معارف و علومي كه از زندگاني مردم فاصله داشته باشند، در معرض فرسايش زودرس قرار دارند.

    اين موضوع نيز به نوبه‌ي خود مي‌توانست از بزرگترين دلايلي باشد بر اينكه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  در سالهاي نخستين بعثت خويش، موقتاً اجازه‌ي نوشتن احاديث را به تعويق بيندازد و براي اينكه مردم بهتر ارزش اعمال و تعاليم آسماني را درك نمايند، آنها را به حفظ احاديث وادارد.

5) علامه نووي درباره‌ي منع كتابت حديث، توجيهي ديگر دارد، او مي‌گويد: «نوشتن حديث در هيچ زماني مطلقاً ممنوع نشده بود. بلكه عده‌اي از اصحاب عادت داشتند به همراه نوشتن آيات قرآن كريم، تشريحات مربوط را نيز در كنار آيه‌ها يادداشت نمايند. البته كه اين كارِ بسيار خطرناكي بود، زيرا در اين صورت انديشه‌ي آميختگي و تداخل ميان آيات قرآني و احاديث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بسيار قوي بود. به همين دليل بود كه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم  از نوشتن احاديث به شيوه‌ي مذكور، ممانعت به عمل آورد. نوشتن احاديث، جداي از «قرآن»، هيچ ممنوعيتي نداشت.

    خلاصه‌ي كلام اينكه، با نظر به علل منع و انواع تطبيقاتي كه در اين مورد به عمل آمده است، ثابت مي‌شود كه موضوع «منع كتابت»، در صدر اسلام، اصلاً پايه‌هاي ثابت و دائم نداشته و همواره معلول به علل و موقّت و داراي دامنه‌اي محدود و منحصر بوده است و در مقابل، «كتابت» پديده‌اي مأنوس و پذيرفته شده بود. در واقع ممانعت از نوشتن در اوايل، مقدمه و يكنوع زمينه سازي براي ترويج كتابت حديث بود...

    بنابراين نهي پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در آن محيط ابتدايي و بدور از خط و كتابت، بي‌ترديد جنبه‌هاي معقول داشت و به خوبي حكايت از ژرف‌نگري و وقت‌شناسي او مي‌كند. ر.ك: سنت در گذرگاههاي تاريخ، صص 73-76. [مترجم]

[22]-       يعني نسخه‌ي اصلي شيخش كه از آن احاديث را از شيخش دريافت داشته است.

[23]-       اگر نويسنده‌ي حديث، متني را به دو سند نقل نمايد، هنگام انتقال از سندي به سند ديگر، «ح» مي‌نويسد. اين حرف، رمزي است براي «تحويل». و تحويل نيز يا به معناي انتقال است و يا حيلوله به معني فاصله و حاجز شدن. [مترجم]

[24]- متأخّرين، طريقه‌ي ديگري در اختصار به كار برده‌اند و آن اين است كه فقط نام كساني را كه از آنان نقل حديث شده ذكر و به كيفيت سند (صحيح، حسن، مؤثق و غيره) اشاره و سپس متن حديث را از آخرين راوي يا خود پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نقل مي‌نمايند. و گاهي نيز در چند حديث كه از يك اصل يا يك راوي نقل شده، در اولين حديث، سلسله‌ي رُوات آورده شده و در بقيه به لفظ «و بهذا الاسناد» از ذكر سلسله‌ي روايت خودداري شده است. [مترجم]

[25]-       «جامع»: در اصطلاح محدثين به دو معني استعمال مي‌گردد:

1) كتابهايي كه مستقلاً تأليف مي‌گردند و مشتمل بر تمام ابواب هشتگانه‌ي حديث هستند، يعني: «عقايد، احكام، رقاق، آداب طعام (خوردن و آشاميدن)، تفسير، تاريخ و سيره، سفر و نشستن و برخاستن (كه به شمائل معروف است)، و مناقب و مثالب». و هر كتاب حديثي كه مشتمل بر ابواب هشتگانه باشد، آن را «جامع» مي‌نامند چون اين هشت باب را كه در كتابهاي مختلف آمده است، در خود جمع كرده است.

2) «جامع» به معناي كتابي است كه مستقلاً تأليف نشده است بلكه از جمع كردن روايات كتب اصلي (صحاح سته و موطا و مسندها و...) به وجود آمده است. و اين جامع‌ها نيز دو نوع هستند: يكي: جامع تنها روايات صحيحين، و ديگري: جامع روايات صحاح سته و غيره.

الف) جامع تنها روايات صحيحين، به چهار شكل صورت گرفته است: اول: با جمع كردن تمام روايات صحيحين بدون هيچ‌گونه تغييري در نظم و بدون هيچ‌گونه تعبير و تفسير عبارات آنها. و اكثر جوامع به اين شكل صورت گرفته است. مانند جامع اسماعيل بن احمد، معروف به ابن فرات سرخسي، و جامع حسين بن مسعود، مشهور به فراء بغوي. دوم: با جمع روايات صحيحين و تغيير ترتيب آنها و مرتب كردن آنها به ترتيب مسندها، مانند جامع ابراهيم بن عبيد و حميدي. سوم: جوامعي كه بعد از جمع روايات صحيحين، كلمات مشكل و عبارات معضل آنها را نيز توضيح داده‌اند. مانند: جامع ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزي، معروف به «كشف المشكل من حديث الصحيحين». چهارم: جوامعي كه در آنها تمام روايات صحيحين جمع‌آوري نشده است، بلكه مشتركات و آنچه در بين مسلم و بخاري مورد اتفاق بوده، در آنها جمع‌آوري شده است. مانند: «اللؤلؤ و المرجان فيما اتفق عليه الشيخان»، تأليف محمد فؤاد عبدالباقي.

ب) جوامع صحاح سته و غيره. تأليف جوامعي كه مشتمل بر احاديث صحاح سته و غيره هستند. مانند: «مصابيح السنة»، تأليف حسين بن مسعود، معروف به فراء بغوي و كتاب «التجريد الصحيح للصحاح الستة»، تأليف احمد بن رزين بن معاوية. [مترجم]

[26]- به تعبيري ديگر، مسند هر كتاب حديثي است كه در آن روايات به ترتيب صحابه (چه به حسب حروف الفباء نام آنان و چه به مراتب سابقه‌ي اسلامي) جمع‌آوري شده باشد. امام نووي مي‌گويد: «يكي از روشهاي تصنيف حديث، گردآوردن آن به شيوه‌ي «مسانيد» است كه در اين روش محدثان در پي نام هر صحابي، روايتهاي او را اعم از صحيح و ضعيف مي‌آورند. و مسانيد صحابه را گاه براساس الفباي نام آنها، و گاه بر حسب نام قبيله‌ي ايشان ترتيب مي‌دهند و در حالت اخير از بني‌هاشم شروع كرده، و سپس از قبايل ديگر به ترتيب نزديك بودن به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از حيث نسب، ياد مي‌كنند. و گاه سوابق مسلماني صحابه را در نظر گرفته و در نتيجه از روايات عشره‌ي مبشره آغاز كرده و سپس احاديث اهل بدر و حديبيه را مي‌آورند. پس از اين عدّه، احاديث اصحابي كه در فاصله‌ي صلح حديبيه و فتح مكه هجرت كرده‌اند و در آخرين مرحله مُسند اصحابي را كه كم سن و سال بوده‌اند ذكر مي‌كنند. سپس نوبت به مسندهاي زنان صحابه مي‌رسد كه از مسندهاي همسران پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آغاز مي‌گردد. [تدريب الراوي، ج 2، صص 140-141]

    و بيش از صد نفر از محدثين به مُسندنويسي اقدام نموده‌اند كه مشهورترين آنها عبارتند از: داود طيالسي، امام احمد بن حنبل، يحيي حماتي، اسد بن موسي، نعيم بن حماد، سليمان بن جارود طيالسي، عبيد الله بن موسي، حميدي، مسدّد بن سرهد، اسحاق بن راهويه، عثمان بن ابي‌شيبه، عبد بن حميد، يعقوب بن شيبه، محمد صمدي و بقي بن مخلّد.

    و به اعتقاد برخي از علماء، اول كسي كه به اين ترتيب [ترتيب مسند] احاديث را گردآوري كرد، ابوداود طيالسي (متوفي 204 هـ) است كه ديگران از وي اقتباس نمودند. و بزرگترين مسانيد، مسند امام احمد بن حنبل (متوفي 241 هـ) است كه شامل بيش از سي هزار حديث مي‌باشد. [مترجم]

[27]-       در اصطلاح محدثين، كتابهاي سنن داراي سه فاكتور و مؤلفه هستند كه عبارتند از:

    الف) تمام احاديث آنها واجد جميع شرايط احاديث صحيح مي‌باشند. ب) احاديث آنها بر مبناي ابواب فقه [از جمله طهارت، نماز، زكات، روزه و...] طبقه‌بندي و ساماندهي شده‌اند. ج) احاديث موقوف كه در نهايت به صحابي منتهي مي‌گردد، در ميان احاديث آنها وجود نداشته باشد. زيرا روايتي كه در نهايت به صحابي منتهي مي‌گردد و از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روايت نشده باشد، نمي‌توان آن را سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ناميد و از سنن به شمار آورد.

    و در بين كتابهاي سنن: سنن نسايي، ترمذي، ابن ماجه و ابوداود، در جوامع اسلامي به حدّي مورد قبول واقع شده‌اند كه آنها را در رديف صحيح بخاري و صحيح مسلم قرار داده‌اند. [مترجم]

[28]- به تعبيري ديگر، مُعجم عبارت از كتابي است كه احاديث آن برحسب ترتيب صحابي‌ها يا شهرها يا اساتيد يا براساس تاريخ وفات اساتيد و همچنين بر مبناي فضيلت و تقدم و تأخر آنان در دانش و پرهيزگاري، طبقه‌بندي و تنظيم شده باشد. كتابهاي معجم، غالباً به ترتيب حروف الفبا تنظيم شده‌اند، به اين صورت كـه مؤلـف در ميان اساتيد خود، اول از احاديث «ابان»، و بعد «ابراهيم» و... به همين ترتيب پيش مي‌رود. و معروف‌ترين معجم‌نويسان عبارتند از: ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني، و ابو عبدالله محمد بن احمد ذهبي، و ابن جميع و ابن قانع و ابوبكر احمد بن ابراهيم اسماعيلي.

    و چنانكه گفته شد، سليمان بن احمد طبراني داراي سه معجم حديثي است كه به معجم‌هاي «صغير و متوسط و كبير» موسوم مي‌باشند. و همانگونه كه از مطالعه‌ي آنها پيداست، «معجم صغير و معجم اوسط» براساس نام استادانش، و «معجم كبير» به ترتيب نام صحابي‌ها طبقه‌بندي و تنظيم گرديده است و اين كتب در بردارنده‌ي بيست و پنج هزار حديث هستند. [مترجم]

[29]-       علل جمع علت است و علت در اصطلاح محدثين عيبي است مخفي و پوشيده كه از حيث سند يا متن يا هر دو بر حديث عارض شده كه فقط كارشناسان بسيار دقيق و ماهر از آن آگاه خواهند بود. چنين حديثي را حديث «معلّل» مي‌نامند كه در واقع يكي از اقسام حديث ضعيف است.

    سابقه‌ي اين علم به قرن دوم هجري برمي‌گردد و قديمي‌ترين آثاري كه در زمينه‌ي بيان «علل» باقي مانده‌اند عبارتند از: «التاريخ و العلل»، تأليف يحيي بن معين، و كتاب «علل الحديث»، تأليف احمد بن حنبل، و كتاب «المسند المعلل»، تأليف يعقوب بن شيبة سدوسي و كتابهاي علل از محمد بن عيسي ترمذي، علي بن مديني، مسلم بن حجاج، ابن ابي حاتم، علي بن عمر دار قطني، و حاكم نيشابوري.

    به هر حال، «علّت» حديث، عبارت است از عوامل و اسباب پنهاني كه مربوط به متن حديث و يا سند آن مي‌باشد كه اگر آشكار شود به صحّت حديث ضرر مي‌رساند؛ اگر چه برحسب ظاهر، حديث خالي از عيب باشد ولي علت يا عللي پوشيده‌اي دارد كه جز خبرگان و متخصصان حديث، به آن پي نخواهند برد. همانگونه كه طبيب حاذق در انسان سالم و تندرست به بيماري كمون شده و مستور در وي آگاهي خواهد يافت، متخصص علم حديث هم همانگونه خواهد بود.و راويان شرط گذاشته‌اند كه حديث نبايد شامل علت معيوبي در سند و متن آن باشد. اين شرط را پيشوايان و متخصصان اين فن - كساني كه با احاديث زيسته‌اند و از لحاظ اسانيد و متون از خبرگي و مهارت خاصي برخوردارند - مي‌شناسند و اين بدان معني است كه حديث در ظاهر امر مقبول و پذيرفته به نظر مي‌آيد و اشكالي در آن ديده نمي‌شود، ولي همين كه صرافان و ناقدان حديث آن را نقد و بررسي نمايند، به سرعت خللي كه موجب سستي و بي‌پايگي آن حديث باشد، در آن مي‌يابند و به همين دليل است كه در علوم حديث، علمي به نام «العلل» تأسيس گرديد. [مترجم]

[30]-       در حقيقت اصطلاح «جزء» به چندين معني به كار مي‌رود:

الف) مجموعه‌اي از احاديث كه تنها از يك تن نقل شده باشد. خواه آن شخص از طبقه‌ي صحابي‌ها باشد يا از طبقه‌ي بعدي. مانند: «جزء حديث أبی بكر الصديق». و «جزء حديث مالك». به اين معني هر يك از مسندهاي صحابي‌ها يك «جزء» به شمار مي‌آيد.

ب) مجموعه‌ي احاديثي كه عموماً متعلق به موضوع واحدي باشند. مانند: «جزء فضائل القرآن»، تأليف امام شافعي، و «جزء الجهاد والزهد»، تأليف عبدالله بن مبارك.

ج) نوشته‌اي كه به بررسي اسناد يك حديث بپردازد. مانند «جزء اختيار الأولى في حديث اختصام الملأ الأعلى»، تأليف ابن رجب حنبلي.

د) اربعينات در حديث، مانند «اربعين نووي». [مترجم]

[31]-       در كتب اطراف، مؤلف به ذكر جزئي از حديث كه بر بقيه‌ي آن دلالت دارد و نموداري از مضمون آن است اكتفا كرده است و طرف و اسناد آن حديث به نقل از مأخذي كه حديث در آن وجود دارد بيان نموده است. و در حقيقت كتابهاي اطراف، حكم فهرست راهنما يا فرهنگ حديث را دارند و در آنها دو فايده‌ي بسيار مهم وجود دارد:

    1) آگاهي از اساتيد و شيوخ احاديث را آسان مي‌كنند. زيرا تمام طرف در يكجا فراهم آمده است.

    2) اينكه نشان مي‌دهند از صاحبان منابع و مجموعه‌هاي حديثي چه كساني آن حديث را نقل كرده‌اند و در چه بابي از كتاب خود آمده است.

    مهمترين كتابهاي اطراف عبارتند از: «أطراف الصحيحين»، تأليف ابراهيم بن محمد بن عبيد دمشقي. «أطراف الصحيحين» تأليف ابومحمد خلف بن محمد واسطي. «أطراف الصحيحين»، تأليف ابونعيم اصفهاني. «أطراف الكتب الستة»، تأليف محمد بن طاهر مقدسي. «أطراف السنن الاربعة»، تأليف ابن عساكر. «تحفة الاشراف بمعرفة الأطراف»، تأليف يوسف بن عبدالرحمن مزّي، «اتحاف المهرة بأطراف العشرة»، تأليف ابن حجر عسقلاني، «أطراف المسانيد العشرة»، تأليف احمد بن ابي بكر بوصيري. «موسوعة أطراف الحديث النبوي الشـريف»، تأليف محمد سعيد بسيوني زغلول، دكتر عبدالغفار و سليمان عبدالغفار بنداري. [مترجم]

[32]-       به تعبيري ديگر، «مستدرك» عبارت از يادآوري احاديث و رواياتي است كه مؤلف كتابي برحسب شرايطش آنها را از دست داده و در كتابش نياورده است. مانند «مستدرك» حاكم نيشابوري. حاكم نيشابوري در اين كتاب (كه تعداد احاديث آن 8864 حديث است) به جمع‌آوري سه نوع حديث به شرح زير پرداخته است:

الف) احاديثي كه مطابق با همان شرايط بخاري و مسلم، صحيح بوده و با اين حال در آن دو كتاب صحيح نيامده‌اند.

ب) رواياتي كه بر طبق شرايط يكي از دو محدث يعني بخاري و مسلم صحيح بوده و در صحيحين نيامده‌اند.

ج) رواياتي كه به تشخيص حاكم صحيح بوده گر چه واجد هيچ يك از شرايط بخاري و مسلم نبوده است. و نبايد فراموش كرد كه علماء و صاحب‌نظران اسلامي بر اكثر احاديث و رواياتي كه حاكم يادآور شده و حكم به صحيح بودن آنها داده، نقدهايي وارد كرده‌اند. [مترجم]

[33]-       تأليف مستخرجات، فوايد زيادي دارد؛ از جمله تقويت سند احاديث با توجه به طرق متعاضد؛ و كم شدن واسطه‌هاي روايت با توجه به علوّ اسناد مستخرج؛ و ترميم سندهاي مقطوع و معلّق و مرسل به سندهاي متصل؛ و اشتمال احاديث كتابهاي مستخرج بر نكات اضافه و جديد. زيرا مؤلفِ كتاب مستخرج ملزم نيست كه احاديث را با همان عبارات موجود در كتب اصلي بياورد. [مترجم]

[34]-       و از ديگر كتابهايي كه در زمينه‌ي نگارش احاديث به رشته‌ي تحرير درآمده‌اند، مي‌توان به اين نوع از كتابها نيز اشاره كرد:

الف) كتب زوايد حديث: مقصود از «زوايد»، احاديثي است كه در صحاح سته يا ديگر كتب مهم حديث نيامده‌اند و اين احاديث به سه صورت تحقق مي‌يابند: اول: به صورت احاديثي كه لفظاً و معنيً به هيچ وجه - نه به وسيله‌ي راويانِ صحابيِ همين زوايد و نه به وسيله‌ي صحابيان ديگر در كتب صحاح سته و ديگر كتب - نيامده باشند. دوم: احاديثي كه لفظاً و يا معنيً در كتب اصلي حديث وارد شده‌اند اما نه به وسيله‌ي صحابي‌هاي روايت كننده‌ي زوايد. سوم: احاديثي كه اگر چه با همان لفظ يا معني در كتب اصلي حديث وارد شده، اما متن حديث در كتب زوايد - در مقايسه با متن حديث در كتب اصلي - از نكات اضــافـي و جديدي برخوردار باشد به طوري كه اين نكات دربردارنده‌ي حكم جديدي بوده، و يا مطلبي را قيد زده، يا عامي را تخصيص كرده يا مشتمل بر بيان و تفصيل حديث مجملي باشد. و قابل توجه اينكه احاديث موجود در كتب زوايد از حيث اعتبار از منابع درجه‌ي دوم به شمار مي‌آيند.

    و معروفترين زوايدنويسان عبارتند از: «نور الدين هيثمي»، مؤلف كتاب «مجمع الزوايد» و ابوالعباس شهاب الدين بوصيري، مؤلف كتاب «اتحاف الخيرة بزوائد المسانيد العشـرة»، و ابن حجر عسقلاني، مؤلف كتاب «المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية».

ب) كتب تخريج: بسياري از مؤلفان در تأليفات خود به عنوان استشهاد يا استدلال، احاديثي را ذكر مي‌كرده‌اند و چون مرجع و مأخذ و اسناد آنها را بيان نكرده‌اند به همين جهت، وضعيت آن احاديث از حيث صحّت و حسن و ضعف معلوم نيست و مؤلفان كتب تخريج به منبع‌شناسي اينگونه روايات پرداخته و وضعيت آنها را معلوم كرده‌اند. بسياري از مؤلفان به تأليف كتب تخريج اقدام نموده‌اند و مشهورترين آنان: جمال الدين ابو محمد سبكي و زين‌الدين عراقي بوده‌اند.

    از موارد مهم كتب تخريج، تعيين وضعيّت رواياتي است كه به صورت پند و اندرز و مَثَل در بين مردم رايج گشته‌اند و شهرت و معروفيت يافته‌اند. و چون در ميان آن روايات، صحيح و ضعيف به هم آميخته‌اند، عده‌اي از محدثان با تأليف كتبي به تحقيق در منابع آن روايات و ارزش و اعتبار آنها پرداخته‌اند. و معروفترين اين كتابهاي تخريج عبارتند از: «المقاصد الحسنة في بيان كثير من الأحاديث المشتهرة على الألسنة»، تأليف شمس الدين محمد بن عبدالرحمن سخاوي. و «المغني عن حمل الأسفار في الأسفار في تخريج ما في الإحياء من الأخبار»، تأليف زين الدين عراقي. و «تسهيل السبل إلى كشف الالتباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس»، تأليف عزّ الدين محمد بن احمد خليلي.

ج) كتب موضوعات: موضوعات جمع موضوع و به معناي «جعلي و ساختگي» است. محدثين براي جدا كردن احاديث صحيح و اصلي و شناسايي و استخراج احاديث جعلي و ساختگي، كتابهايي را تأليف كرده‌اند كه «كتب موضوعات» ناميده مي‌شوند. و معروفترين آنها عبارتند از: «الموضوعات»، تأليف ابوسعيد محمد بن علي بن عمر النقاش حنبلي. و «تذكرة الموضوعات»، تأليف ابوالفضل محمد بن طاهر مقدسي و «الموضوعات الكبرى»، تأليف ابن جوزي. و «اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة»، تأليف جلال الدين سيوطي، و «الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة»، تأليف محمد بن علي شوكاني.

د) امالي: غالباً به كتاب حديثي اطلاق مي‌شود كه شيخ حديث، در مجالس متعدد آن را املاء و ديكته فرموده باشد؛ و از اين رو، آن را «مجالس» نيز نامند.

    امالي از نظر قوت اعتبار و دوري از احتمال سهو و نسيان، نظير اصل است، به ويژه اگر املاي شيخ از روي كتاب مصحّح يا مستند به حافظه‌ي او باشد. مشروط بر اينكه اطمينان به حافظه‌ي وي داشته باشيم.

ه‍) نوادر: ظاهراً به كتابي اطلاق مي‌گردد كه در آن احاديث متفرقي - كه به واسطه‌ي كمي و قلت، تحت عنوان با بي قرار نمي‌گيرد - جمع‌آوري شده باشد، چنانكه در كتب متداول نيز مشاهده مي‌شود كه معمولاً بابي براي نوادرِ اخبار باز مي‌گذارند. ولي بعضي گفته‌اند كه معمولاً براي رُوات تا به پيامبر، طريق خاصّي بوده كه به همان وسايط، نقل حديث مي‌كرده‌اند بنابراين چنانچه به غير طريق مزبور روايتي نقل كنند، آن را نوادر نامند. [مترجم]

[35]-       اين موضوع را نيز به اختصار و ايجاز مورد بحث و بررسي قرار خواهم داد، چرا كه [شناخت] برخي از جزئيات آن در عصر روايت حديث، ضروري و الزامي بوده است، اما در اين زمانها [ي اخير]، تحقيق و پژوهش آن از باب مطالعه و تحقيق «تاريخ روايت» به شمار مي‌آيد كه شناخت آن براي متخصصان اين فن، لازمي و ضروري مي‌باشد.

[36]- به هر حال، جواز ترجمه‌ي حديث و نقل به معناي آن، احتياج به ورود نص و دليل روايي نداشته، و بداهت عقل حكم به جواز، - بلكه رجحان آن - مي‌نمايد، زيرا همگان به «زبان احاديث و روايات» آشنايي نداشته و براي تعميم استفاده از احاديث، چاره‌اي جز ترجمه و نقل به معني نيست. ولي از ديرباز در اين موضوع اختلاف بوده و گر چه مشاهير راويان از صحابه چون علي بن ابي طالب، ابن عباس، انس بن مالك، ابو درداء، و اثلة بن اسقع، ابوهريره و همچنين جمعي از پيشوايان حديث در طبقه‌ي تابعين و تبع تابعين چون حسن بصري، شعبي، عمرو بن دينار، ابراهيم نخعي، مجاهد، عكرمه، امام ابوحنيفه، مالك، شافعي و احمد به جواز آن رفته‌اند و عده‌ي اندكي نيز جز به عين الفاظ پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روا ندانسته‌اند.

    منتها چون جمع اخير، ناگزير از نقل احاديث سلف هستند، خواه و ناخواه، حديث را به عين الفاظ آن نمي‌توانند نقل كنند، و همين موضوع، دليل روشني بر رد اين قول است.

    به هر حال احاديثي در اين باره، يعني «جواز ترجمه و نقل به معني» وارد شده‌اند كه از ميان آنها مي‌توان به اين حديث اشاره كرد: پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «نضّر الله عبداً سمع مقالتي فوعاها وأداها فربّ حامل فقه غيرفقيه ورب حامل فقه إلى من هو أفقه منه»: خداوند خرّم و نوراني فرمايد بنده‌اي را كه گفته‌ي مرا شنيده و حفظ كند و آن را به ديگران برساند؛ چه بسا كسي كه خود عالم نيست و حافظ فقه است و چه بسا فقيهي كه وسيله‌ي نقل به عالمتر از خود است.

    ناگفته نماند كه جمعي از پيشوايان حديث، حتي تغيير لفظ حديث را به لفظ مشابه و مرادف آن جايز نمي‌شمرده‌اند. عبيد بن عمير ضمن گفتار خود اين حديث را نقل كرد: «مثل المنافق كمثل الشاة الرابضة بين الغنمين»؛ «مثل منافق، مثل گوسفندي است كه بين دو گله واقع شده، نمي‌داند به كدام يك ملحق شود». ابن عمر حاضر بود و گفت: «واي بر تو! دروغ بر پيامبر خدا مبند. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  چنين فرمود: «مثل المنافق كمثل الشاة العائرة بين الغنمين» كه «عائرة» را به «رابضة» تغيير داده بود، با اينكه تغيير مزبور موجب تغييري در ناحيه‌ي معني نيست. زيرا معناي «رابضة» وامانده با متوقفات، و معناي «عائرة»، متردّد مي‌باشد.

    اعمش از گروهي نام مي‌برد كه حتي مقيّد بودند كه «فاء» يا «واوي» در حديث كم يا زياد نكنند. به هر حال بايد دانست كه نقل به معني در صورتي جايز است كه ناقل به قواعد زبان عرب و لغات و مداليل الفاظ كاملاً آشنا و عارف باشد. زيرا چنانكه مي‌دانيم لغت عرب بسيار وسيع و گسترده و خصوصيات و قواعد زبان، در تغيير معاني كاملاً دخيل است. [مترجم]

[37]-       «لحن»: به اين معاني استعمال شده است: «در سخن گفتن و خواندن، دچار خطا و اشتباه شدن»؛ «خطا در تلفظ كلمه»؛ «خطاي در اعراب و بناي كلمه». [مترجم]

[38]-       تدريب الراوي، ج 2،  106.

[39]-       «مُصحفي»: كسي كه قرآن را بدون مراجعه به قاريان و شيوخ، از مصحف فرا گيرد. و «صَحَفي»: نيز كسي است كه احاديث را بدون اينكه در نزد شيوخ زانوي تلمّذ زند و احاديث را از آنها فرا گيرد، از درون كتابها و ورقها، دريافت دارد.

[40]-       القاموس، ج 1، ص 115.

[41]-       به هر حال، «غريب الحديث»: عبارت از آگاهي و شناخت از شرح و تفسير كلمات و جملاتي از احاديث است كه به علّت دوري از زمان پيامبر و اصحاب، و عدم احاطه به زبان اصيل عربي، آن كلمات و جملات، غريب و نامأنوس به نظر مي‌رسند و نيازمند شرح و تفسير و توضيح و تبيين هستند. و به اعتقاد حاكم نيشابوري، نخستين كسي كه كتابي را در شرح و تفسير كلمات و جلمات غريبِ احاديث نوشت، «نضر بن شميل مازني» بود. ولي قبل از او، ابوعبيدة معمر بن مثنی بصري، كتاب مختصري را در اين زمينه تأليف نموده بود.

[42]-       بخاري.

[43]-       سنن دار قطني.

[44]-       چنانكه قبلاً نيز بيان شد، به اعتقاد حاكم نيشابوري، نخستين كسي كه كتابي را در شرح و تفسير كلمات و جملات غريب احاديث نوشته است، «نضر بن شميل مازني» بود. ولي قبل از او «ابوعبيدة معمر بن مثني بصري»، كتاب مختصري را در اين زمينه تأليف نموده بود. و در همين قرن (سوم هجري)، قاسم بن سلام و ابن قتيبه دينوري و ابراهيم حربي، كتابهايي را در غريب الحديث، تأليف نموده‌اند و در اواخر قرن چهارم، ابوسليمان صمد الخطايي، و در اوايل قرن پنجم، احمد بن محمد هروي، در اين زمينه كتابهايي تأليف كرده‌اند.

    در كتاب هروي، علاوه بر غرائب احاديث، تعابير مشكل آيه‌هاي قرآن نيز تشريح و تفسير شده بود، و در قرن ششم هجري، ابوالفرج عبدالرحمن جوزي و زمخشري و ابوموسي محمد بن ابي بكر مديني، كتابهايي در زمينه‌ي علم غريب الحديث تأليف كرده‌اند.

    كتاب زمخشري، نامش «الفائق في غريب الحديث» است. و در اوائل قرن هفتم، ابو السعادات مبارك بن محمد، معروف به ابن اثير، با مبني قرار دادن كتابهاي هروي و ابوموسي مديني و با استفاده‌ي مستقيم از كتابهاي احاديث - اعم از صحاح و سنن و جوامع - كتاب معروف «النهاية في غريب الحديث والأثر» تأليف نمود كه به گفته‌ي شيخ سيوطي، اين كتاب، بهترين و جامع‌ترين كتابي است كه در علم غريب الحديث تأليف گرديده است. و شيخ سيوطي آن را مختصر كرده و «الدر النثير، تلخيص نهاية ابن الاثير» ناميده است. و كتاب نهايه‌ي ابن اثير به طور مكرر چاپ شده و در دسترس عموم قرار گرفته است. [مترجم]

[45]- امام محمد غزالي در كتاب «الادب في الدين» در آداب محدث مي‌گويد: «محدث بايد متوجه درستي و صداقت باشد. از دروغ اجتناب ورزد. معمولاً احاديث مشهور را نقل نمايد (نه حديث‌هاي شاذ و غريب را). از ثقات و راويانِ معتبر و مورد اعتماد نقل حديث كند. احاديث منكر را ترك كند. عارف و آشنا به زمان و موقعيت باشد. از لغزش در نقل، و تصحيف حديث پرهيز كند. از غلط خواندن حديث و تحريف خودداري نمايد. هنگام تحديث شوخي نكند. به جدال و ستيز نپردازد. بر نعمت حديث گفتن كه در درجه‌ي پيامبر قرار گرفته، شكرگزاري نمايد. فروتن و متواضع باشد. چيزهايي را نقل كند كه موجب انتفاع و بهره‌گيري مردم در واجبات و سنن و ساير آداب گردد و حديثي را كه نمي‌داند، نقل نكند.» قواعد التحديث، علامه قاسمي، ص 234 و علم الحديث، صص 186 و 191. [مترجم]

[46]-       «املاء»: يعني مطلبي را تقرير كردن كه ديگري بنويسد. و مطلبي كه استاد مي‌گويد و شاگرد مي‌نويسد. در املاء غالباً از اين اصطلاحات به كار مي‌رود:

الف) «مملي»: كسي كه حديث را القاء (= ديكته) مي‌كند.

ب) «مستملي»: يعني كسي كه تقاضاي املاي حديث از شيخ [= استاد] مي‌كند.

ج) «معيد»: كسي كه حديثي را كه از شيخ مي‌شنود، براي ديگران بازگو مي‌كند. و معمولاً اين كلمه در مورد مجالس بزرگ درس حديث كه صداي شيخ (= استاد) به تمام طلاب و حديث‌پژوهان نمي‌رسد، استعمال مي‌گردد. زيرا در اين صورت، يك يا چند تن آنچه را از شيوخ مي‌شنوند، براي ديگران ديكته مي‌كنند.

د) «أمالي»: امالي جمع «املاء»، و غالباً به كتاب حديثي اطلاق مي‌شود كه شيخ حديث در مجالس متعدد آن را املاء فرموده باشد و از اين رو آن را «مجالس» نيز نامند. «امالي» از نظر قوت اعتبار و دوري از احتمال سهو و نسيان، نظير اصل است، به ويژه اگر املاي شيخ از روي كتاب مصحّح يا مستند به حافظه‌ي او باشد، مشروط بر اينكه اطمينان به حافظه‌ي وي داشته باشيم. [مترجم]

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...