توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

روایات ابوهریره در کتاب‌های شیعه

 

روایات ابوهریره در کتاب‌های شیعه

 

و اینک بعضی از کتاب‌های شیعه که روایات ابوهریره را ذکر کرده و از آن استدلال کرده‌اند را نام می‌بریم و خواهید دید که در همه کتاب‌های شیعه روایات ابوهریره ذکر شده و از احادیثی که از او روایت شده استدلال کرده‌اند:

و اینک اسامی برخی از منابع و مراجع شیعه که روایات ابوهریره را ذکر کرده‌اند.

(فروع الکافی، موسوعه بحار الانوار، مستدرک الوسائل، وسائل الشیعه، ملاذ الإخبار، کنز الدقائق، الانوار النعمانیه، اثبات الهدی، میزان الحکمه، دارالسلام، مدینه معاجز، حیاه القلوب، الخرائج و الجرائح، کشف الغمه، امالی الطوسی، امالی الشیخ المفید، حلیه الابرار، کتاب السرائر، کتاب الخلاف، عوالی اللئالی، مناقب آل ابی‌طالب، میکال المکارم، سلونی قبل ان تفقدونی، الروضه البهیه، معالی السبطین، صحیفه الابرار، علم الیقین فی اصول الدین، الفرحه الانسیه، قلائد الدرر، احقاق الحق، تفسیر البرهان، و تفسیر التبیان، تفسیر المجمع، تفسیر الکنز، تأویل الآیات، تفسیر المیزان، تفسیر نور الثقلین، تفسیر مرأة الانوار، جامع الاخبار، الامام المهدی، ثواب الاعمال، التوحید، مشارق انوار الیقین، کمال‌الدین، الفصول المهمه، مصباح الهدایه، الثاقب فی المناقب، الجواهر السنیه، امالی الصدوق، قرب الاسناد، الایقاظ من الهجعه، معانی الاخبار، اعلام الوری، سعد السعود، کتاب الخصال، امالی الطوسی، عصر الظهور، علی فی القرآن، اللوامع النورانیه، بغیه الطالب، نوادر المعجزات، روضه الواعظین، فضائل الخمسه من الصحاح السته، تأویل الآیات الطاهره، شواهد التنزیل، سید المرسلین، تفسیر نورالثقلین، القطره من بحار مناقب النبی والعتره، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، المبسوط فی فقه الامامیه، الغدیر فی الکتاب والسنه، الحدائق الناظره، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، علی فی القرآن والسنه، جواهر الکلام، مرآة العقول، حیاه الامام العسکری».

این تعداد اندکی از مراجع و کتاب‌های شیعه بود که در دسترس ما قرار داشت که همه روایات ابوهریره را ذکر کرده‌اند، و وقتی از منابع مختلف شیعه و اصول چهارگانه‌اشان کافی و الاستبصار و من لایحضره الفقیه و تهذیب الاحکام اطلاع یافتم دیدم هر روایتی که به نام جعفر صادق روایت کرده‌اند عیناً همان روایتی است که ابوهریره روایت کرده است.

 

 اعتراض عبدالحسین به این حدیث «که زنی به خاطر گربه‌ای به جهنم رفت»

23-  عبدالحسين در ص 171 تحت عنوان «خیالبافی در مورد سرانجام بد ظلم» این حدیث را ذکر می‌کند که شیخین از ابوهریره روایت می‌کنند که گفت پیامبر ص فرمود: زنی گربه‌ای را بست و به آن خوراک نمی‌داد و نه آن را رها می‌کرد که از حشرات زمین بخورد در نهایت گربه از لاغری مرد و به خاطر آن، این زن به جهنم رفت»([1]).

عبدالحسین بعد از ذکر این حدیث می‌گوید: (این یکی از روایت‌های خیالی ابوهریره است که در آن به سرانجام ظلم و تعدی اشاره می‌کند).

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را غیر از ابوهریره کسانی دیگر از اصحاب همانند ابن عمر م و غیره روایت کرده‌اند([2]). و همچنین ائمه اهل بیت این حدیث را روایت کرده‌اند. چنان که حفص بن بختری از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: زنی که گربه‌ای را بسته بود تا آن که گربه از تشنگی مرد به جهنم رفت([3]).

و مجلسی از نوادر راوندی نقل کرده که از موسی‌بن جعفر روایت شده و او از پدرانش روایت نموده که پیامبرخدا ص فرمود: کسی که عبایی را از مال غنیمت بدون اجازه برداشته بود را در دوزخ دیدم، و کسی که با قلاب خود اموال حجاج را می‌دزدید را در دوزخ دیدم و زنی که گربه‌ای را بسته بود و به آن خوراک نمی‌داد و نیز آن را رها نمی‌کرد که از حشرات زمین بخورد در دوزخ دیدم که گربه از هر طرف او را گاز می‌گرفت([4]).

پس آیا روایت موسی بن جعفر روایتی خیالی است که در آن به عواقب بد ظلم و تعدی اشاره می‌کند؟!!

بار خدایا از هواپرستی و گمراهی به تو پناه می‌بریم و از تو عقل سالم می‌طلبيم.

 

اعتراض عبدالحسین به حدیث «زنی به خاطر آب دادن به سگی بخشیده شد»

در ص 172 عبدالحسین دو حدیث می‌آورد با این عنوان «خیالبافی در مورد سرانجام نیک مهربانی» از ابوهریره روایت است که گفت: پیامبر ص فرمود: زنی زناکار از کنار سگی عبور کرد که نزدیک بود از تشنگی بمیرد آن زن کفش خود را درآورد و با چادرش آن را بست و از چاه آب کشید و به سگ داد آنگاه به خاطر این کار گناهانش بخشیده شدند([5]).

 

اعتراض عبدالحسین به حدیث «مردي سگی را آب داد و بخشیده شد»

و در ص 172 عبدالحسین تحت «روایت خیالی دیگری در این مورد» این حدیث را می‌آورد که ابوهریره از پیامبر ص روایت می‌کند که فرمود: مردی در راهی می‌رفت و به شدت تشنه بود چاهی را دید داخل چاه رفت و آب خورد سپس بیرون آمد وقتی بیرون آمد دید که سگی از فرط تشنگی خاک‌های نمناک را می‌خورد آنگاه مرد به داخل چاه رفت و کفش خود را پر از آب کرد و آن را با دهانش گرفت و این طور به سگ آب داد، خداوند کار او را پسندید و او را بخشید([6]).

عبدالحسین بعد از ذکر این حدیث می‌گوید: (شما می‌دانید که این حدیث و حدیث قبل از آن برآمده از خیالبافی ابوهریره هستند که با این دو حدیث سرانجام نیکي و مهربانی را به نمایش می‌گذارد و با این دو حدیث به نیکی و احسان تشویق می‌‌کند).

می‌گویم (مؤلف) عبدالحسین از احادیث ابوهریرهt تعجب می‌کند اما از روایاتی امثال این روایات که ائمه او روایت کرده‌اند تعجب نمی‌کند. اینک توجه خواننده محترم را به روایات ائمه او در این مورد جلب می‌کنم.

علامه شیعه آیت‌الله ملا زین‌العابدین گلپایگانی در کتابش «انوار الولایه»، ص 338 این حدیث را آورده که: (در روایات است که زنی زناکار رفت که شعله آتشی از مجلس عزاداری امام حسین بیاورد، وقتی آن جا رفت دید آتش خاموش شده است آنگاه او آتش را روشن کرد و به سبب دود آتش اشک چشمانش سرازیر شد آنگاه خداوند گناهان او را بخشید!! و او توبه کرد.

و از عمار ساباطی روایت است که گفت: امیرالمؤمنین ؛ به مداین آمد و در ایوان کسری اقامت گزید! و دلف‌بن بحیر کسری همراه او بود وقتی امام نماز خواند و بلند شد و به دلف گفت بلند شود و با من بیا و گروهی از اهل ساباط همراه او بودند او همچنان در منازل کسری دور می‌زد و به دلف می‌گفت که کسری در اینجا چنان و چنان داشته است و دلف می‌گفت سوگند به خدا که درست همین طور بوده است تا اینکه امام همه جا را گشت و دلف می‌گفت: سیدم و مولایم گویا تو این چیزها را خودت در اینجاها گذاشته‌ای سپس امام؛ به جمجمه‌ای فرسوده نگاه کرد! و به یکی از یارانش گفت این جمجمه را بردار سپس امام به ایوان آمد و در آن نشست و طشتی پر از آب خواست آنگاه به مرد گفت: جمجمه را در طشت بگذار سپس به جمجمه گفت تو را قسم می‌دهم که بگو من کیستم و تو کیستی؟ آنگاه جمجمه به زبان فصیح گفت: تو امیرالمؤمنین هستی!! و تو سید اوصیا و امام متقین هستی!!، و من بنده تو هستم و پسر کنیزت می‌باشم من انوشیروانم، امیرالمؤمنین ؛ گفت حالت چطور است گفت ای امیرالمؤمنین من پادشاه عادلی بودم که با مردم مهربان بودم و راضی به ظلم نبودم اما مجوسی و آتش‌پرست بودم!! محمد ص در زمان پادشاهی من به دنیا آمد و از مناره‌های قصرم بیست و سه مناره در شب تولد او به زمین افتاد، خواستم به او ایمان آورم چون خیلی در مورد شرافت و مقام او در آسمان‌ها و زمین و شرافت اهل بیت او شنیده بودم غافل شدم و چون به او ایمان نیاوردم نعمت و جایگاه و شرافت را از دست دادم!! و من چون به او ایمان نیاوردم محروم هستم!! اما با وجود این که کافر بودم خداوند به برکت عدالت و انصاف من با مردم مرا از عذاب دوزخ نجات داد!! بنابراین من در دوزخ هستم و آتش دوزخ بر من حرام است!! اگر ایمان می‌آوردم با شما می‌بودم ای سید آل محمد و ای امیرالمؤمنین!!!([7]).

و توسیرکانی در کتابش «اللئالی»، (4/217-218 و 304) می‌گوید: (او در میان لؤلؤها می‌آید و داستان‌هایی برایت بیان می‌کنیم تا قلبت اطیمنان یابد!! چنان که داستان خوبی در مورد مردی که با بچه‌ها لواط می‌کرد!!! پیشتر بیان شد، و او آن مرد را دوست می‌داشت!!!) آیا عبدالحسین چنین سخنان کفرآمیزی را در کتاب‌های هم‌کیشان خود خوانده است؟ پس کجا روایات ابوهریره مانند روایات شما و گفته‌های علمایتان است؟!! و برای عبدالحسین و امثال  او برخی از روایاتی که مطابق با روایات ابوهریرهt از اهل بیت روایت شده‌اند را ذکر می‌کنیم.

موسی‌بن اسماعیل از پدرش و او از جدش موسی‌بن جعفر و او از پدرانش روایت می‌کند که پیامبر خدا ص فرمود: کسی را که عبایی را از مال غنیمت دزدیده بود در جهنم دیدم ... و کسی که گربه‌ای را بسته بود در دوزخ دیدم که گربه او را گاز می‌گرفت او گربه را بسته بود و به آن خوراک نمی‌داد و آن را رها نمی‌کرد که برود و از حشرات زمین بخورد.

و وارد بهشت شدم و در آن مردی را که سگی را سیراب کرده بود دیدم([8]).

آیا این حدیث از خیالبافی‌های امام معصومت است که او می‌خواهد سرانجام نیک مهربانی را نشان دهد و به نیکی و احسان تشویق نماید؟!!

و همچنین نعمت ‌الله الجزائری در کتابش الانوار النعمانیه، 4/66 می‌گوید: (یکی از روایاتی که به انسان آسودگی خاطر می‌دهد این است که روایت شده که در بنی‌اسرائیل مردی گناهکار بود او در یکی از سفرهایش به کنار چاهی آمد دید که سگی از گرسنگی بی‌جان افتاده است او دلش به حال سگ سوخت و عمامه‌اش را به کفش خود بست و آب کشید و سگ را سیراب کرد آنگاه خداوند به پیامبر آن زمان وحی کرد که من از عمل او قدردانی کردم و او را به خاطر مهربانی با یکی از آفریده‌هایم بخشیده‌ام، آن مرد این را شنید و از گناهان توبه کرد و این امر سبب توبه و رهایی او از عذاب گشت([9]).

ای عبدالحسین آیا این حدیث را امام تو از روی خیالبافی می‌گوید تا برای سرانجام نیک مهربانی مثالی بزند و مردم را به نیکی و احسان تشویق کند؟!

 

اعتراض عبدالحسین به این حدیث «که کافر گناهکاری بخشیده شد»

در ص 173 از پیامبر ص روایت می‌کند که مردی گناه کرده بود([10]) وقتی مرگش فرارسید به فرزندانش وصیت کرد که وقتی من مُردم مرا بسوزانید تا خاکستر شوم و آنگاه خاکسترم را به باد دهید و بعضی را به دریا بیندازید سوگند به خدا اگر به دست پروردگارم بیفتم عذابی به من می‌دهد که به هیچ کسی نمی‌دهد، فرزندانش این کار را کردند، آنگاه خداوند به زمین گفت آنچه از خاکسترهای او با تو است آن را بده، آنگاه آن مرد درست شد و ایستاد، خداوند به او گفت: چه چیز تو را وادار کرد که این کار را بکنی؟ مرد گفت: پروردگارا از ترس تو چنین کردم، آنگاه به خاطر این بخشیده شد([11]).

پیشتر گفتیم که چگونه زن شیعه‌ای که زناکار بود فقط به خاطر اینکه آتش زیر دیگ عزاداری حسین را روشن کرد بخشیده شد!!!

و همچنین بیان شد که کسری مجوسی کافر به خاطر تمسک به ولایت از دوزخ نجات یافت. و همچنین آن شیعه‌ای که با بچه‌ها لواط می‌کرد به سبب تمسک به ولایت از دوزخ نجات یافت! عبدالحسین همه اینها را می‌پذیرد، اما وقتی حدیثی از ابوهریره روایت می‌شود انکار می‌کند و می‌کوشد تا مردم را در روایات ابوهریره دچار شک و تردید کند.

و اینک روایت امام معصوم شما که تقریباً مثل این روایت است بیان می‌شود.

در الانوار النعمانیه نعمت الله الجزائری، 4/276 می‌گوید: صدوق از زین‌العابدین ؛ روایت می‌کند که گفت: در میان بنی‌اسرائیل مردی بود که قبرها را باز می‌کرد و کفن می‌دزدید، یکی از همسایگانش بیمار شد و ترسید که مبادا بمیرد، بنابراین کسی را پیش نبّاش (کفن دزد) فرستاد و گفت چگونه همسایه‌ای برایت بوده‌ام؟ گفت: بهترین همسایه‌ام بوده‌ای، گفت: من کاری دارم. گفت کارت را انجام می‌دهم. آنگاه دو کفن بیرون آورد و به او گفت هر کدام را که دوست داری بردار و وقتی مرا دفن کردند قبر مرا باز مکن، نبّاش (کفن دزد) از براشتن کفن امتناع ورزید اما آن مرد اصرار کرد تا اینکه نبّاش همان کفن را که بهتر بود برداشت و آن مرد مُرد وقتی او را دفن کردند نبّاش با خودش گفت این الان مرده و دفن شد و او چه می‌داند که من کفن او را درآورده‌ام یا درنیاورده‌ام بنابراین کنار قبرش آمد و قبرش را باز کرد ناگهان فریادی شنید که کسی فریاد می‌زند که این کار را نکن آن وقت نبّاش هراسان شد و قبر را رها کرد، و به فرزندش گفت: چگونه پدری برایت بوده‌ام؟ گفت بهترین پدر بوده‌ای گفت کاری برایتان دارم گفت هر چه می‌خواهی بگو ما آن را به امید خدا انجام می‌دهیم، گفت دوست دارم وقتی مردم مرا در آتش بسوزانید و وقتی خاکستر شدم خاکسترم را خُرد کنید و وقتی بادی تند و طوفانی  شروع به ورزیدن گرفت نصف خاکسترم را در آن رها کنید و نصف دیگر آن را به دریا بیندازید، وقتی نَبّاش مُرد فرزندش آنچه را كه پدرش وصیت کرده بود انجام داد و وقتی ذره‌های خاکستر او را در هوا و باد پراکنده کردند و نیم دیگر آن را به دریا انداختند خداوند متعال به صحرا گفت ذره‌هایی که در تو هستند را جمع کن و به دریا گفت هر چه در تو هست را جمع کن و ناگهان آن مرد پیش خدا ایستاد خداوند به او گفت: چرا چنین وصیتی به فرزندت کردی؟ گفت خدا از ترس تو این کار را کردم خداوند گفت مدعیان تو را من راضی می‌کنم و تو را از ترس خودم امان داده‌‌ام و تو را بخشیدم.

 

اعتراض عبدالحسین به این حدیث «که پیامبر ص جنب بوده است»

عبدالحسین در ص 175-176 می‌گوید: (و از خرافه‌گویی‌های این مرد این است که می‌گوید: نماز اقامه شد و صف‌ها برابر شدند آنگاه پیامبر ص به سوی ما آمد و وقتی در مصلای خود ایستاد به خاطر آورد که جُنُب است([12]).

بعد از ذکر این حدیث عبدالحسین شروع به هیاهو و غوغا می‌کند و می‌گوید: (از این مرد و از کسی که برای پیامبر خدا ص که در همه اوقات پاک بود و او وضو گرفتن را با وجود طهارت نور علی نور می‌دانست چنین چیزی را جایز می‌داند بیزاری می‌جوییم و همه پیامبران خدا از آنچه این حدیث می‌گوید پاک هستند و از آنچه که حتی شایسته صدیقین و مؤمنان صالح نیست معصوم و پاک‌اند).

می‌گویم (مؤلف) اولاً حدیث آموختنی‌های متعددی دارد یکی اینکه جایز است که پیامبر ص در امر عبادت دچار فراموشی شود چون فراموش کردن آنها به خاطر تشریع است([13]).

دوم اینکه امامی که شما به عصمت او معتقد هستی روایت کرده که رسول خداص و علی و حسن و حسین حق دارند که در مسجد جُنُب باشند.

در التهذیب از محمدبن حمران روایت است که گفت از اباعبدالله ؛ پرسیدم که آیا فرد جُنُب می‌تواند در مسجد باشد؟ فرمود: نه و بلکه می‌تواند از آن عبور کند به جز مسجدالحرام و مسجد مدینه و یاران ما روایت کرده‌اند که پیامبر خدا ص گفت: هیچ کسی حق ندارد در مسجد من بخوابد و هیچ کسی حق ندارد در آن جُنُب باشد و گفت: خداوند به من وحی کرد مسجد را پاکیزه دارم برای هیچ کسی جایز نیست که در مسجد جنب شد به جز من و علی و حسن و حسین([14]).

و گفته‌اند که علی در حال جنابت پیشنماز مردم شد!! چنان که عبدالرحمن بن عرزمی از پدرش و او از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: علی ؛ در حالی که ناپاک(جُنُب) بود پیشنماز مردم شد، وقت ظهر بود بعد از خواندن نماز به خانه رفت و منادی او صدا زد که امیرالمؤمنین در حالی پیشنماز مردم بوده که ناپاک بوده است پس نماز خود را دوباره بخوانید و هر کس حاضر است این اعلان را به کسی كه حضور ندارد برساند([15]).

پس ای عبدالحسین جاهل چرا به راویان خود اعتراض نمی‌کنی که چنین خرافاتی را ادعا می‌کنند! و آیا از آنها بیزاری می‌جویی؟

 

اعتراض عبدالحسین به حدیث «پیامبر ص از موسي افضل‌تر و والا مقام‌تر است»

و عبدالحسین در ص 176 این حدیث را می‌آورد که ابوهریره از پیامبر ص روایت می‌کند که فرمود: هر کس گفت: که من از یونس بن مَتّی بهترم دروغ گفته است([16]).

و به این حدیث هم اشاره کرده که پیامبر ص از اینکه کسی او را از موسی برتر بداند نهی کرده است.

عبدالحسین بعد از ذکر این حدیث مثل عادت همیشگی‌اش اعتراض می‌کند می‌گوید: (همه امت بر برتر قرار دادن پیامبر ص اجماع کرده‌اند و این با نصوص صریح و صحیح ثابت است و یکی از ضروریات دین اسلام است).

می‌گویم (مؤلف) عبدالحسین خودش را به فراموشی زده از اینکه حدیثی که او به آن اعتراض کرده امام معصومش نیز آن را روایت کرده است!

در قصص الانبیاء، ص 495 از ابی‌عبدالله ؛ روایت است که پیامبر ص می‌گوید: هیچ کس نباید بگوید من از یونس بن مَتّی بهتر هستم. الجزائری در شرح این حدیث می‌گوید: (اگر این حدیث صحیح باشد شاید به این معناست که هیچ کس حق ندارد که به خاطر معراج و عروج من به آسمان بگوید من از یونس به خدا نزدیکتر هستم چون نسبت خدا به آسمان و زمین و دریا یکسان است، و خداوند عجائب آفرینش خود را در آسمان‌ها به من نشان داده است و عجایب آفرینش خود در دریا را به یونس نشان داده است، و من در آسمان خدا را عبادت کردم و یونس او را در شکم ماهی عبادت نمود، و برتر بودن پیامبر ص ما از جهات بی‌شمار دیگری است).

 

اعتراض عبدالحسین به این حدیث «که هیچ کس را عمل او به بهشت نخواهد برد مگر رحمت خدا»

در ص 176 عبدالحسین این حدیث را آورده که ابوهریره روایت می‌کند که پیامبرص فرمود: هرگز کسی به سبب عمل خود به بهشت نمی‌رود، گفتند تو هم نه ای پیامبر خدا؟ فرمود: نه، من هم نه([17])([18]).

بعد از ذکر این حدیث عبدالحسین می‌گوید: (از آن جا که این حدیث با بسیاری از آیات کتاب خدا مخالف است آن را باید به دیوار زد چون خداوند می‌فرماید:         ﯿ              (الإنسان: ٢٢). می‌گویم: همه مفسرین شیعه از جمله طبرسی و فیض کاشانی و عبدعلی حویزی و میرزا محمد مشهدی و عبدالله شبر در تفاسیر خود به نقل از مجمع البیان در مورد این آیه:            ﯩﯪ           (الأنعام: ١٦). «در آن روز هر کس عذاب خدا از او دور شود خداوند به او رحم کرده و این رستگای آشکاری است».

مجلسی در شرح تفسیر این آیه می‌گوید: (احتمال دارد که معنی آیه این باشد که عذاب از هیچ کسی دور نمی‌شود مگر بوسیله رحمت خدا چنان که از پیامبر ص روایت شده است: سوگند به خدا هیچ کسی به خاطر عملش وارد بهشت نمی‌شود، گفتند: تو هم به سبب عمل خود وارد بهشت نمی‌شوی رسول خدا ص فرمود: من هم نه مگر آن که خدا مرا مشمول رحمت خویش بگرداند ...)([19]).

پس ای عبدالحسین نظر تو در مورد کسانی که این حدیث را روایت کرده‌اند و علمای شما چیست؟!

 

اعتراض عبدالحسین به این حدیث «که پیامبر ص چوپان گوسفندان بوده است»

در ص 176 عبدالحسین می‌گوید: ابوهریره روایت می‌کند که هیچ پیامبری نبوده مگر آن که گوسفندچرانی کرده است([20]).

سپس عبدالحسین می‌گوید: (این بعید به نظر می‌آید و پوچ است).

می‌گویم اگر این حدیث آن گونه که تو ادعا می‌کنی بعید به نظر می‌آید و پوچ است پس تو امام معصوم و ثقه الاسلام خود را متهم می‌کنی! در البحار، 6/226 روایت 28 از کافی نقل می‌کند که از جابر روایت است که ابوجعفر ؛ گفت: پیامبر ص فرمود: من وقتی شتران و گوسفندان را می‌چراندم به آن نگاه می‌کردم، و هیچ پیامبری نیست مگر آن که گوسفند چرانده است، من به گوسفندان نگاه می‌کردم ... .

و امام باقر ؛ می‌گوید: پیامبر ص فرمود: من وقتی شتران و گوسفندان را می‌چراندم به آن نگاه می‌کردم، هیچ پیامبری نیست مگر آن که گوسفند چرانده است ... ([21]).

پس این عبدالحسین این همه حمله و طعنه به احادیث ابوهریره برای چیست و حال آن که اهل بیت آن را روایت کرده‌اند؟!

 

اعتراض عبدالحسین به این حدیث «که ابراهیم ؛ بعد از هشتاد سالگی ختنه شد»

در ص 177 عبدالحسین می‌گوید: و مثل آن حدیث ابوهریره که می‌گوید: ابراهیم بعد از هشتاد سالگی ختنه شد([22]).

می‌گویم (مؤلف) این دو پاسخ دارد:

اول اینکه ملهب می‌گوید: ختنه شدن ابراهیم بعد از هشتاد سالگی به معنی این نیست که باید بعد از هشتاد سالگی عمل ختنه انجام بگیرد چون بیشتر مردم قبل از هشتاد سالگی می‌میرند، و بلکه ابراهیم وقتی ختنه شد که خداوند در آن وقت او را به این کار امر نمود([23]).

دوم اینکه این حدیث را امام معصوم تو نیز را روایت کرده است. در قصص الانبیاء، نعمت ‌الله الجزائری، ص 113 از امام کاظم ؛ روایت می‌كند که گفت: پیامبر خدا ص فرمود: اولین کسی که در راه خدا کارزار کرد ابراهیم خلیل ؛ بود که رومی‌ها لوط ؛ را اسیر کردند آنگاه ابراهیم رفت و او را از دست آنها نجات داد، و اولین کسی که ختنه شد ابراهیم بود که سن او به هشتاد سالگی رسیده بود. پس چرا به ابوهریره اعتراض می‌کنید؟!

 

 

 

اعتراض عبدالحسین به حدیث «عُمْر آدم»

در ص 177 عبدالحسین می‌گوید: و ابوهریره روایت می‌کند که وقتی خداوند آدم را آفرید بر پشت او دست کشید آنگاه از کمر او هر انسانی که تا روز قیامت خدا می‌آفریند به صورت ذره‌هایی کوچک افتادند سپس در میان دو چشم هر انسانی پرتویی از نور قرار داد و آنگاه آنها را بر آدم عرضه کرد آدم گفت: اینها چه کسانی هستند ای پروردگار؟ فرمود: فرزندان تو هستند آنگاه آدم مردی را دید که نور پیشانی‌اش مورد پسندش واقع شد، گفت: پروردگارا این کیست؟ خداوند گفت: پسرت داود است، آدم گفت: خدایا چقدر به او عمر داده‌ای؟ خداوند فرمود: شصت سال آدم گفت: پروردگارا چهل سال از عمر من را به او بده تا عمرش صد سال شود، خداوند فرمود: نوشته می‌شود و تغییر داده نخواهد شد، وقتی عمر آدم تمام شد ملک الموت پیش او آمد تا روحش را بگیرد، آدم گفت: آیا مگر از عمر من چهل سال باقی نمانده است ملک الموت به او گفت: مگر آن چهل سال را به پسرت داود ندادی؟ آدم انکار کرد و ذریه او انکار کردند!([24]).

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را امام معصوم تو نیز مطابق با ابوهریره روایت کرده است. در تفسیر عیاشی در حدیثي طولانی از ابی‌جعفر ؛ روایت است که گفت: خداوند به پُشت آدم دست کشید و فرزندان او به صورت ذره‌هایی بیرون آمدند به همان صورت که زنبورها از کندوی خود بیرون می‌آیند، آنگاه جمع شدند، خداوند فرمود ای آدم اینها فرزندان تو هستند آنها را از کمر تو بیرون کردم تا از آنان پیمان بگیرم - تا اینکه گفت - ابوجعفر ؛ فرمود: سپس خداوند اسامی پیامبران و عمرهایشان را به آدم نشان داد، آدم اسم داود پیامبر را دید که عمرش چهل سال است، گفت: پروردگارا عمر داود چقدر کم است و عمر من چقدر زیاد است؟! پرورگارا من سی سال از عمر خود را به داود می‌دهم این را برای او پیش خود بنویس و از عمر من کم کن، آنگاه خداوند سی سال از عمر آدم را برای داود ثبت کرد و این مقدار را از عمر آدم کم کرد، ابوجعفر گفت همین است که می‌فرماید:         ﯙﯚ           (الرعد: ٣٩). یعنی: عمری که برای آدم پیش خدا ثبت شده بود را کم کرد و آن را برای داود نوشت، وقتی عمر آدم به پایان رسید ملک الموت پیش او آمد تا روح او را بگیرد آدم به او گفت ای ملک الموت از عمر من سی سال باقی مانده است، ملک الموت گفت مگر آن را به فرزندت داود ندادی و از عمر خود کم نکردی آنگاه که خداوند اسامی فرزندان تو و عمرهایشان را در وادی الروحاء به تو نشان داد؟ آدم گفت ای ملک الموت به یاد نمی‌آورم، ملک الموت گفت ای آدم نادانی مکن آیا مگر از خدا نخواستی که آن سی سال را برای داود ثبت کند و از عمر تو کم کند و آنگاه خداوند آن را در زبور برای داود ثبت کرد و در ذکر از عمر تو کاست؟ آدم گفت کتاب را بیاور تا من بدانم، ابوجعفر می‌گوید آدم راست می‌گفت و به خاطر نیاورد و نمی‌دانست، ابوجعفر می‌گوید از آن روز خدا به بندگانش فرمان داد که هر گاه به همدیگر قرض دادند یا با همدیگر معامله کردند آن را بنویسند چون آدم فراموش کرد و آنچه را برای خود مقرر کرده بود فراموش کرد([25]).

مجلسی در بحار الانوار، 14/10 می‌گوید: (روایات در این مورد در ابواب قصص آدم ؛ گذشتند در بعضی از این روایات آمده که او به عمر داود شصت سال اضافه کرد تا صد کامل شود، و این با سایر روایت هماهنگ‌تر است).

 

 

اعتراض عبدالحسین به حدیث «مجادله آدم و موسی»

در ص 177 می‌گوید و از همین قبیل است روایت ابوهریره در مورد مجادله آدم و موسی، سپس می‌گوید: (ابوهریره چنان که در مورد مجادله آدم و موسی می‌گوید که گویا آنها از فرقه قدریه بوده‌اند، و در این مناظره آدم موسی را شکست می‌دهد، چیزهایی که بايد پیامبران را از آنها پاک دانست، و پاک دانستن انبیاء از چنین چیزهایی واجب است).

و اینک خواننده گرامی تتمة حدیث را برای شما ذکر می‌کنیم، این حدیث را بخاری از حمید بن عبدالرحمن و او از ابوهریره روایت می‌کند، که می‌گوید: «پیامبر گرامی اسلام فرمودند: آدم و موسی با همدیگر بحث و نقاش کردند، موسی به آدم گفت: «تو آدم هستی که گناهی را انجام داده و آن گناه سبب خارج شدن تو از بهشت شد، سپس آدم در جواب موسی گفت: تو موسی هستی که خداوند تو را برای رسالت و کلام با تو انتخاب کرد، و سپس تو من را بر سر موضوعی که قبل از خلق شدنم مقدر شده است ملامت و سرزنش می‌کنی؟، سپس پیامبر ص فرمودند: «پس آدم با دلیلش بر موسی غلبه کرد». پس آدم با دلیلش بر موسی دو بار غلبه کرد([26]).

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را ائمه اهل بیت روایت کرده‌اند، در تفسیر قمی از ابوعبدالله ؛ روایت شده که گفت: موسی از پروردگارش خواست که او و آدم را در یک جا جمع کند، آنگاه خداوند آدم و موسی را یک جا جمع کرد، موسی به او گفت: پدرجان آیا خداوند تو را با دست خود نیافرید و در تو روح خود را دمید و فرشتگان را فرمان داد تا برایت سجده کنند و تو را دستور داد که از درخت نخوری؟ پس چرا نافرمانی او را کردی؟ آدم گفت: ای موسی، در تورات چه نوشته که قبل از آفریدنم چند سال قبل اشتباه من ثبت شده بود؟ گفت سی سال قبل، گفت: همین است، امام صادق فرمود: آدم موسی را در مناظره شکست داد([27]).

مجلسی در شرح این حدیث می‌گوید: (دیدن اشتباه قبل از آفرینش یا در عالم ارواح بوده است به این صورت که روح موسی در لوح آن را دیده است یا در تورات دیده که اشتباه آدم قبل از آفرینش او سی سال جلوتر مقدر شده بود، ...).

و عبدالصاحب در کتاب الانبیاء، ص 28-29 در شرح این روایت می‌گوید: (آنچه از جواب آدم به موسی فهمیده می‌شود این است که اشتباه او قبل از آفرینش او مقدر شده بود، می‌گویم اروح قبل وجود آدم دو هزار سال پیش آفریده شده بودند، و این مسأله معرکه الارایی است که بسیاری از مردم به خاطر نفهمیدن آن و تأمل و درک نکردن حقیقت آن هلاک شده‌اند، و این مسئله قضا و قدر است).

پس عبدالحسین در مورد آنچه امام او گفته است و مشایخ او در شرح حدیث اثبات کرده‌اند چه می‌گوید؟!!

 

اعتراض عبدالحسین به حدیث «راه رفتن علاء حضرمی به همراه لشکرش روی دریا»

در ص 178 عبدالحسین می‌گوید: ( او احادیث زیادی در مورد امور خارق‌العاده می‌گوید و اینک با دو حدیث از این قبیل احادیث این فصل را به پایان می‌رسانیم).

یکی اینکه او روایت می‌کند (که به همراه لشکری چهار هزار نفری با علاء حضرمی به بحرین فرستاده شد و آنها آمدند تا آن که به ساحل دریا رسیدند که هیچ كس از آن جا وارد دریا نشده بود و بعد از آنها نیز کسی از آن جا وارد نخواهد شد!) ابوهریره می‌گوید: (علاء لگام اسبش را گرفت و روی آب حرکت کرد و لشکر به دنبال او رفتند و می‌گوید سوگند به خدا که نه پای کسی تَر شد و نه سم اسبی خیس شد؟؟).

می‌گویم (مؤلف) این حدیث به اتفاق علما موضوع و ساختگی است و محدثین از آن استدلال نمی‌کنند.

اما از آن جا که عبدالحسین می‌خواهد عقدة دلش را به ابوهریره خالی کند احادیث ضعیف و موضوع و صحیح همه برای او یکسان هستند، اما باید گفت که شما برای ائمه خود چیزهای بیشتری ادعا کرده‌اید و می‌گویید آنها از پیامبران و ملائکه افضل و برتر هستند!!

یکی از علمای شما به نام هاشم نجرانی کتاب مستقلی در بیان معجزات ائمه تألیف کرده و آن را مدینه معاجز نامیده است.

هاشم نجرانی در این کتابش در جلد 1/430 روایت 290 می‌گوید: یهودی با گرفتن اسم امیرالمؤمنین ؛ با طنابی از دریا عبور کرد و امیرالمؤمنین به دریا نگاه انداخت دریا منجمد و یخ شد!!

برسی می‌گوید: صاحب عیون الاخبار الرضا ؛ روایت کرده است که امیرالمؤمنین در راهی می‌رفت و یک نفر از اهل خیبر با او همراه بود گذر امام؛ بر رودخانه‌ای افتاد که جاری بود خیبری با طنابی از رودخانه عبور کرد!! سپس امیرالمؤمنین را صدا زد و گفت: اگر تو آنچه را من می‌دانم می‌دانستی مثل من از آب عبور می‌کردی، امیرالمؤمنین ؛ به او گفت در جای خودت بایست، سپس با دستش به آب اشاره کرد آب راکد و منجمد شد!! و امام از آن گذشت، وقتی آن یهودی این صحنه را دید خودش را روی پاهای امام انداخت و گفت: ای جوان چه گفتی که آب را تبدیل به سنگ کردی؟!! امیرالمؤمنین گفت تو چه گفتی که از روی آب گذشتی؟!! یهودی گفت: خدا را با اسم عظیم صدا زدم ... و در 2/11 روایت 356 آمده «بلند شدن امام ؛ در هوا».

برسی می‌گوید: صاحب منتخب روایت کرده که علی ؛ به قلعه‌ای آمد که زنجیر داشت آنگاه او شمشیر و زره خود را خواست و سپر را زیر پاهایش کرد و شمشیر زیر زانوهایش بود سپس به هوا بلند شد! و آنگاه روی دیوار فرود آمد و زنجیرها را ضربه‌ای زد ... .

و در ص 11-12 روایت 357 آمده «دنبال کردن امام ؛ پرنده‌ای را که موزه‌اش را برده بود»!! ابی‌جمیله از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: در شبی امام علی ؛ موزه‌اش را درآورد تا وضو بگیرد، آنگاه خداوند پرنده‌ای را فرستاد و پرنده یکی از موزه‌های او را برداشت و پرواز کرد آنگاه امام ؛ به پرواز درآمد و او را دنبال کرد!! تا اینکه صبح شد و پرنده موزه را انداخت ... .

و در 5/10 روایت 1422 «امام فیلی را از گِل درست کرد و سپس با آن به سوی مکه پرواز کرد» عبدالحمید می‌گوید جابربن یزید جعفی به من گفت: مولایم امام باقر ؛ را دیدم که فیلی از گِل درست کرده بود و آنگاه بر آن سوار شد و در هوا پرواز کرد و به مکه رفت و باز سوار بر آن فیل برگشت، من جعفی را تصدیق نکردم و حرفش را باور نکردم تا اینکه امام باقر را دیدم و به او گفتم: جابر به من چنین و چنان گفته است؟ آنگاه امام باقر فیلی از گِل درست کرد و مرا با خودش سوار کرد و به مکه برد و مرا بازگرداند.

و در 6/158 روایت 1916 آمده «کشیدن دو اسب سوار از كنار دريا زیر زمین».

ابی‌بصیر می‌گوید نزد ابوعبدالله ؛ بودم که مردی از اهل خراسان پیش او بود و با امام چیزی می‌گفت که نفهمیدم چه گفت، سپس چیزی گفتند که متوجه شدم و از ابوعبدالله شنیدم که می‌گفت ... و سپس ابوعبدالله پایش را به زمین زد ناگهان دیدم که زیر زمین دریایی است و در کنار آن دو اسب سوار هستند که چانه‌هایشان را روی زین اسب‌ها گذاشته‌اند. ابوعبدالله ؛ گفت اینها از یاوران قائم هستند.

و در ص 159-160 روایت 1917 «خبر شکافته شدن دریا» ذکر شده است.

داود الرقی می‌گوید: نزد ابوعبدالله ؛ آمدم و به او گفت: علم شما به کجا رسیده است؟

گفت: سؤال شما به کجا رسیده - تا اینکه گفت - آنگاه دست مرا گرفت و به راه افتاد تا آن که به ساحل دریا رسید و گفت: ای بنده فرمان بردار خدا آنچه در تو هست را نشان بده آنگاه دریا شکافته شد و همه آنچه در آن بود پیدا شد و آبی سفیدتر از شیر و شیرین‌تر از عسل و خوشبوتر از مشک پدیدار گردید ... سپس سرش را بلند کرد دید که در هوا اسبی زین و لگام شده و بال دارد، گفتم: ای ابوعبدالله ؛ این اسب چیست؟ گفت: این اسب امام قائم است!!

و در ص 201 روایت 1945 «بالا رفتن او ؛ به آسمان و فرود او به همراه نیزه‌ای ذکر شده است. ابراهیم بن اسود می‌گوید موسی‌بن جعفر ؛ را دیدم که به آسمان بالا رفت و پایین آمد در حالی که با او نیزه‌ای از نور بود ... .

و در 3/232 روایت 851 از جابر روایت شده که گفت: حسن بن علی را دیدم که به هوا رفته بود و در آسمان پنهان شد و سه روز آن جا ماند و بعد از سه روز با متانت و آرامش پایین آمد ... .

و در 5/513 روایت 1029 روایت شده که: هر آنچه به پیامبران داده شده به او؛ نيز او داده شده بود. مرده‌ها را زنده می‌کرد و کور مادرزاد را بینا می‌کرد و روی آب راه می‌رفت!!!

 

امام به آسمان رفت تا آن که تمام افق را فراگرفت

در کتاب حیاه الامام العسکری، ص 361 راوی می‌گوید دلم می‌خواست دلیلی از امام عسکری ببینم ناگهان دیدم که امام به طرف آسمان بالا رفت تا آن که تمام افق را مسدود کرد و فراگرفت!!

و ذکر همین معجزات دروغینی که آنها ادعا می‌کنند کافی است.

به راستی که چقدر در مورد ائمه روایات زیادی نقل می‌شود که امور خارق‌العاده‌ای انجام می‌داده‌اند! پس چرا عبدالحسین به احادیث دروغین اعتراض نمی‌کند همان طور که به ابوهریره اعتراض کرده است؟

 

اعتراض عبدالحسین به این حدیث که «از رفتن با یک موزه و کفش نهی شده است»

در ص 197 عبدالحسین می‌گوید ابوهریره حدیثی روایت می‌کند که از رفتن با یک کفش نهی شده است، این سخن ابوهریره به عایشه رسید عایشه با یک کفش راه رفت و گفت با ابوهریره مخالفت می‌کنم.

می‌گویم (مؤلف) از این حدیث نظام استدلال کرده تا به ابوهریره طعنه بزند، و ابن قتیبه افترای او را پاسخ داده است.

و ابوالقاسم بلخی این حدیث را از عایشه ك روایت می‌کند که خاری در موزة عایشه بود از این رو او با یک موزه (كفش يا دمپایی) راه رفت و گفت: سخن ابوهریره را نقض می‌کنم ... او می‌گوید نباید با یک کفش راه رفت([28]).

ابوهریره تنها این حدیث را روایت نکرده است بلکه ائمه اهل بیت نیز آن را روایت کرده‌اند.

در البحار، 76/328-329 امام صادق از پدرانش از امیرالمؤمنین ؛ روایت می‌کند پیامبر ص از خوردن در حالت جنابت نهی کرد ... .

و از راه رفتن با یک کفش نهی کرد و از کفش پوشیدن به صورت ایستاده نهی کرده است ... .

و در 80/191 ابی‌بصیر از امام باقر ؛ روایت می‌کند که گفت: ایستاده آب ننوش ... و با یک کفش راه نرو ... .

عبدالحسین در مورد این روایات که از طریق اهل بیت روایت شده‌اند چه می‌گوید؟!

 

اعتراض عبدالحسین به این حدیث «که همانا شومی و بد فالی و بد اقبالی در زن و چهار پا است»

در ص 197 عبدالحسین می‌گوید: یکی از احادیث ابوهریره این است که: دو مرد نزد عایشه آمدند و گفتند: ابوهریره از پیامبر ص روایت می‌کند که گفت: (بداقبالی فقط در زن و چهارپا است، عایشه گفت: قسم به کسی که قرآن را بر ابوالقاسم نازل کرده است که کسی که این روایت را از پیامبر ص نموده دروغ گفته است).

می‌گویم (مؤلف) چرا عبدالحسین از روایت ابوهریره تعجب می‌کند؟! و از آنچه ائمه او مطابق با روایات ابوهریره روایت کرده‌اند تعجب نمی‌کند؟!!

خالدبن نجیح از ابوعبدالله ؛ روایت می‌کند: که شوم بودن را نزد او یادآوری کردند او فرمود: بدشگونی و بدبختی در سه چیز است زن و چهارپا و خانه، بدشگونی زن این است که مهریه‌اش زیاد باشد و فرمانبردار شوهر نباشد، و بدشگونی چهارپا بدرفتاری آن است، و خانه‌ای که حیاط آن کوچک و همسایگان بد باشند و عیب‌های زیادی داشته باشد بدشگون است([29]).

 

 

 

 

اعتراض عبدالحسین به ابوهریره که «او کنار حجره عایشه نشست و حدیث می‌گفت»

در ص 197 عبدالحسین می‌گوید: يكبار او کنار حجره عایشه نشست و از پیامبرص حدیث روایت می‌کرد عایشه مشغول ذکر بود بعد از تمام کردن ذکر گفت: ابوهریره کنار حجرة من می‌نشیند و از پیامبر ص حدیث روایت می‌‌کند؟ من مشغول تسبیح بودم و او قبل از آن که من تسبیح خود را تمام کنم بلند شد و اگر آن جا می‌بود پاسخش را می‌دادم([30]).

می‌گویم (مؤلف) این روایات را که از امام معصوم تو نقل شده‌اند بخوان و نگاه کن که امامت چه می‌گوید؟

در البحار، 7/339 روایت 32 از امیرالمؤمنین ؛ روایت است که گفت: نزد پیامبر ص آمدم ابوبکر و عمر پیش او بودند من آمدم بین او و بین عایشه نشستم! عایشه گفت: آیا جایی دیگر جز ران من نیافتی! یا جایی دیگر غیر از ران رسول خدا ص نیافتی ...!([31]).

ودر البحار 22/244 روايت 11 از علی روایت است که گفت: قبل از آن که حجاب فرض شده باشد پیش پیامبر ص آمدم، پیامبر ص در خانه عایشه بود، من آمدم و در میان او و عایشه نشستم! عایشه گفت: ای پسر ابیطالب آیا برای مقعد خود جایی غیر از ران من ندیدی؟!!([32]).

ودر البحار 27/155 روايت 27 در روايتى آمده كه در میان او ص و عایشه نشست! عایشه گفت: ای پسر ابیطالب آیا برای مقعد خود جایی غیر از ران من ندیدی؟!!([33]).

و در 38/297 روایت 3 روایت شده که پیامبر ص به سفر رفت و علی و عایشه با او همراه بودند و پیامبر ص زیر یک لحاف وسط عایشه و علی می‌خوابید!!!([34]).

پس ای عبدالحسین به این زشتی‌ها نگاه کن که اگر کسی به مراتب از آنها پایین‌تر باشد آن را نمی‌پسندد.

 

 اعتراض عبدالحسین به این حدیث «که هر گاه کسی از خواب بیدار شد دست‌هایش را بشوید»

در ص 197 عبدالحسین می‌گوید ابوهریره از پیامبر ص روایت می‌کند که فرمود: هر وقت کسی از شما از خواب بیدار شد باید دست‌هایش را قبل از آن که در ظرف آب فروببرد بشوید چون نمی‌داند که دستش شب را در کجا گذارنده؟ عایشه به او اعتراض کرد و به این حدیث او عمل نکرد و گفت: هاون را چه کار کنیم.

می‌گویم: این حدیث را شیعه شما روایت کرد‌ه‌اند مجلسی در بحار، 80/333 در «سنن الوضوء وآدابه» این حدیث را از ابوهریره روایت کرده است!! و همچنین ائمه اهل بیت آن را روایت کرده‌اند در البحار، 80/333 کتاب الطهاره باب سنن الوضوء وآدابه».

ابی‌بصیر از عبدالکریم بن عتبه روایت می‌کند که گفت: او را در مورد کسی پرسیدم که از خواب بیدار می‌شود و دستش را داخل ظرف آب می‌کند، گفت: نه، چنین نکند چون او نمی‌داند دستش شب را در کجا گذرانده است، پس باید آن را بشوید.

 

 

 

 

اعتراض عبدالحسین به این حدیث «که از اجر مرد صاحب سگ هر روز دو قیراط کم می‌شود»

در ص 198 عبدالحسین می‌گوید: مسلم از ابوهریره روایت می‌کند که گفت پیامبر ص فرمود: هر کس سگی نگهداری کند غیر از سگ شکار و سگ کشاورزی و سگ گله، هر روز از پاداش او یک قیراط کم می‌شود، آنگاه گفته ابوهریره برای ابن عمر ذکر شد گفت: «خداوند بر ابوهریره رحم کند او دارای کشاورزی بود - ابن عمر او را متهم می‌کند که او سگ نگهبان کشاورزی را اضافه کرد به خاطر مصلحت خودش - و همچنین سالم ‌بن عبدالله ‌بن عمر در حدیثی که مسلم روایت کرده او را متهم کرده است».

می‌گویم (مؤلف) ما روایات اهل بیت را که عبدالحسین به آنها اعتماد دارد به آنها شک ندارد!! ذکر می‌کنیم تا به صورت مختصر به یاوه‌گویی‌های عبدالحسین در مورد روایات ابوهریره پاسخ دهیم.

در الکافی،( 6/552) باب الکلاب زراره از ابی‌عبدالله ؛ روایت می‌کند که گفت: هر کس سگی نگهداری کند هر روز یک قیراط از پاداش او کم می‌شود([35]).

و در عوالی اللئالی، 1/143-144 می‌گوید: هر کس سگی غیر از سگ نگهبان کشاورزی و سگ شکاری، نگهداری کند هر روز دو قیراط از پاداش او کم می‌شود.

عبدالحسین در مورد احادیث ائمه‌اش چه می‌گوید؟!!

 

 

 

 

اعتراض عبدالحسین به این حدیث «که هر کس جنازه‌ای را تشییع کند یک قیراط به او پاداش می‌رسد»

در ص 199 عبدالحسین می‌گوید: ابن عمر از ابوهریره شنید که می‌گفت پیامبرص فرمود: هر کس جنازه‌ای را تشییع کند یک قیراط به او پاداش می‌رسد، ابن عمر گفت ابوهریره زیاد روایت می‌کند و ابن عمر او را تصدیق نکرد تا آن که کسی را پیش عایشه فرستاد و او را در این مورد پرسید آنگاه عایشه این حدیث را روایت کرد و ابن عمر آن وقت آن را باور کرد.

می‌گویم (مؤلف) نمی‌دانم آیا عبدالحسین احادیث اهل بیت را نمی‌داند؟! یا می‌خواهد مردم را درباره ابوهریره دچار شک نماید و به او طعنه بزند و کینه و نفرت از ابوهریره را در دل مؤمنان جای دهد؟ چرا به ابوهریره اعتراض می‌کنی و حال آن که ائمه اهل بیت این احادیث را روایت کرده‌اند؟!!

در فروع الکافی، 3/173 از ابی‌بصیر روایت شده که گفت: از ابوجعفر ؛ شنیدم که می‌گفت: هر کس همراه با جنازه‌ای برود و بر آن نماز بخواند یک قیراط پاداش به او می‌رسد، و اگر بنشیند تا وقتی که دفن می‌شود دو قیراط به او پاداش می‌رسد و هر قیراطی به اندازه کوه اُحد است([36]).

و در فروع الکافی، 3/173 از امیرالمؤمنین ؛ روایت است که گفت: هر کس جنازه‌ای را تشییع کند چهار قیراط به او پاداش می‌رسد، یک قیراط به خاطر رفتن به دنبال جنازه و یک قیراط به خاطر نماز خواندن بر آن، و یک قیراط به خاطر منتظر ماندن تا آن که دفن می‌شود، و یک قیراط به خاطر تسلیت گفتن([37]).



([1])- بخاری و مسلم.

([2])- بخاری.

([3])- الوسائل، 8/397، البحار، 65/64، ح 23، ثواب الاعمال وعقابها ص 557، تفسير الكنز 1/157.

([4])- البحار، 8/316-317، الجواهر، 31/395.

([5])- بخاری و مسلم.

([6])- بخاری و مسلم.

([7])- اللئالی، 4/327-328، الصحیفه، 2/84، القطره، ص 88، الفضائل، ص 71.

([8])- البحار، 8/316-317 و 65/65، ح 64، نوادر الراوه‌ی، ص 28.

([9])- البحار، 65/65، ح24.

([10])- عبدالحسین مفهوم را تحریف می‌‌کند این مرد کافر نبوده بلکه از اهل کتاب بوده، از گناهكاران قبل از بعث پيامبر ص.

([11])- بخاری و مسلم.

([12])- بخاری و مسلم.

([13])- فتح الباری، 2/144.

([14])- التهذیب، 6/15.

([15])- التهذیب، 3/40، الاستبصار، 1/433 باب من صلى بقوم على غير وضوء، الجواهر، 1/5.

([16])- بخاری و مسلم.

([17])- عبدالحسین مثل عادت همیشگی‌اش تحریف کرد و کلمه (مگر اینکه خداوند مرا مشمول رحمت خود بگرداند» را حذف کرده است.

([18])- بخاری و مسلم.

([19])- مجمع البیان، 3/23، تفسیر صافی، 2/111 و نورالثقلین، 1/706 و کنز الدقائق، 3/251، و الجواهر الثمین، 2/242، المحجة، 7/190 کتاب الصبر والشکر ص265 کتاب الخوف والرجاء و 6/282 كتاب ذم الكبر والعجب، و البحار، 7/11، تفسیر من هدی القرآن، 13/489.

([20])- بخاری كتاب الاجارة، ابن ماجه كتاب التجارات.

([21])- اللئالی، 5/24، المحجة البیضاء، 4/128، اکمال‌الدین، ص 491، ح7، الانبیاء قصصهم وحياتهم، ص 274، و ص 278.

([22])- بخاری و مسلم.

([23])- فتح الباری، 11/92.

([24])- مستدرک الحاکم، 2/325.

([25])- البرهان، 2/301، اللئالی، 1/92-94، الانوار النعمانیه، 4/201-202 و 1/231، قصص الانبیاء، ص 381، انوار الولایة، ص 530، البحار، 14/8-9، روایت 8 باب قصص داود ؛، تفسیر نور الثقلین، 3/464، فروع الکافی، 2/348-349، و تفسیر القرآن الکریم، 1/333، و کنز الدقائق، 5/133.

([26])- بخارى در الأنبياء  والقدر و الخلق و تفسير القرآن و مسلم آن را در القدر روايت كردهاند.

([27])- تفسیر قمی، 1/44، بحار، 5/89 و 11/163 و 188 و نور الثقلین، 1/61، الانبياء قصصهم وحياتهم ص28-29،  الانوار النعمانیه، 1/231، و البرهان، 2/7، منهاج البراعة 1/37-38، تفسير القرآن الكريم 1/333.

([28])- قبول الاخبار ص 57-59.

([29])- الکافی، 5/568، حلیة المتقین، ص 586، البحار، 73/149، ح 6، التهذیب، 7/399، الوسائل، 14/78، ح 1.

([30])- مسلم 7/167 فضائل أبوهريرة t.

([31])- 22/241، روایت 6، 39/194، روایت 4، تفسیر البرهان، 4/225.

([32])- حواله گذشته، 37/303، روایت 26، ص 336، روایت 75، و 39/201، روایت 21.

([33])- حواله گذشته، 37/297، روایت 15، و37/329-330 روایت 65.

([34])- حواله پیشین، 40/1-2، روایت 2، و ص 314، روایت 18 و 104/49، روایت 12.

([35])- بحار، 65/51، الوسائل، 8/388 باب 43 ح5، حلیة المتقین، ص 607.

([36])- الوسائل، 2/821-824، من لایحضره الفقیه، 4/10.

([37])- الوسائل، 2/822، المستدرک، 2/298.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...