الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على سيدنا ومولانا محمد خاتم النبيين وعلى آله واصحابه أجمعين وعلى كل من تبعهم بإحسان إلى يوم الدين. أما بعد!
علماء، طلاب و حضار عزیز و بزرگوار!
بزرگترین انعام و احسان خداوند آن است که امروز در دارالعلوم کراچی در طول سال تحصیلی آخرین درس قرائت میگردد.
مطابق با روایات مدارس دینی ما، این آخرین درس صحیح بخاری و آخرین باب از احادیث میباشد. امروز که این جلسه پرخیر و برکت برگزار میگردد، یافتن الفاظی که بتوانیم به وسیلۀ آن شکر خداوند را ادا کنیم مشکل است، خداوندی که با فضل و کرم خویش این سال تحصیلی را به مرحلۀ تکمیل رساند.
جدائی و فراق حضرت مولانا سبحان محمود رحمه الله :
و از سوی دیگر دل و دماغ متأثر از این است که این آخرین درس حدیث بخاری شریف از سال 1396 هـ (مطابق 1976م) توسط پدر بزگوارم، مفتی اعظم پاکستان مولانا مفتی محمد شفیع (قدس الله سره) برگزار میشد و بعد از وفات ایشان از سال 1396 هجری مخدوم بزرگ و استاد شیخ الحدیث مولانا سبحان محمود صاحب (قدس الله سره) این مسوولیت را به نحو احسن انجام میدادند و تا سال گذشته 1419 هـ (مطابق با 1998) ما و شما از درس ایشان استفاده میکردیم.
ایشان نیز امروز حضور ندارند و هم اکنون عدم وجود ایشان از عالم هستی بر قلب و روح ما بسیار گران تمام میشود. امیدوارم خداوند عزّ وجل با فضل و کرم خویش او را در رفیعترین مقامها قرار دهد و فیوضیات ایشان را همیشگی بگرداند و خداوند به ما توفیق عمل و طاعت عنایت فرماید. (آمین).
در دنیا تاکنون هیچ غم و اندوهی بزرگتر و سختتر از این غم و اندوه پیش نیامده که بعد از وفات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای صحابه (رضوان الله تعالی علیهم اجمعین) پیش آمد.
صحابه رضی الله عنهم حاضر بودند در مقابل یک نفس کشیدن حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هزاران جان را فدا کنند. لیکن این از قوانین لا یتغیر الله عزّ وجل است که هیچ کسی را مجال چون و چرا نیست و هر مؤمن چارهای جز تسلیم و قانعبودن به قضاوت و تقدیر خداوندی ندارد.
غم و اندوه یک مورد فطری و طبیعی است، بلکه حق سبحانه و تعالی حکمت دانسته است و هیچ مسلمانی حق اعتراض بر این غم و ناراحتی که تقدیر و قضاوت خداوندی است را ندارد و باید در مقابل این قضاوت سر تسلیم پایین بیاورد و این است تفسیر:
﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ١٥٦﴾ [البقرة: 156].
امروز در این جلسه پرخیر و برکت علماء و اولیاء و صلحاء اجتماع فرموده اند. من از شما شخصاً تقاضا دارم که امروز در این جلسه برای مغفرت مولانا قدس سره و بلندی درجات و صبر جمیل برای بازماندگان و توفیق پیروی از علمای امت دعای ویژه بفرمایید.
در مدارس دینی ما روش تعلیم و تدریس کتب حدیث به این نحو است که طلبه عبارت را قرائت مینماید و استاد پس از شنیدن، تصدیق و تأیید مینماید و بعد از شنیدن و تأییدنمودن معانی و مطالب، مفاهیم و همچنین مسایل مربوطه به حدیث را مفصلاً بیان میکند.
روشی که امروزه در مدارس دینی ما وجود دارد، غیر از مدارس پاکستان، هندوستان و بنگلادش([1]) در هیچ جای دنیا یافت نمیشود. امید است خداوند این توفیقات را همیشه نصیب ما بگرداند و آن را قایم و دایم نگهدارد.
چهار کتاب مشهور حدیث (صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی و سنن ابوداود) را طلاب از اول تا آخر کتاب در مقابل استاد نشسته میخوانند و این روش تعلیم و تدریس در هیچ جای دیگر از دنیا رایج نیست.
برعکس نصاب درسی حدیث را که امروزه در مدارس و دانشگاهها رواج داده اند، فقط تعیین چند باب منتخب است که فقط و فقط به همان احادیث منتخب اکتفا میکنند و در مورد حفظ اسناد احادیث منتخب هیچ برنامهای وجود ندارد؛ همچنین در مورد حفظ روایت هم هیچ جدّیتی صورت نمیگیرد.
خواندن سند حدیث قبل از قرائت متن حدیث:
بنابراین که بزرگان مدارس ما این روش را از دارالعلوم دیوبند تجویز نموده اند که الحمدلله امروز ما توفیق عملیکردن آن را داریم، چنانچه این حدیث در آخرین باب از صحیح بخاری به رشته تحریر درآمده است. طلبه عزیز، مولوی محمد اظهر بن مولانا منظور احمد سلمه الله آن را در خدمتتان قرائت کرد.
قبل از بیان توضیحاتی در مورد حدیث مذکور در این باب به عنوان تشریح سخنانم باید عرض کنم چنان که دیدید این طلبه قبل از قرائت متن حدیث، لیستی طولانی از اسامی بزرگوار را پی در پی خواند. باید بگویم این اسامی مکتوب نیستند، بلکه ایشان این اسناد معتبر را خواند و بعد حدیثی را که امام بخاری روایت کردهاند قرائت کرد.
روش قرائت احادیث در مدارس دینی ما بدین صورت است که هنگام درس قبل از خواندن عبارت حدیث، طلبه میگوید «بالسند المتصل منّا إلى الإمام البخاري رحمه الله (قال حدثنا)» و بعد به طور خلاصه و اختصار به «بهِ قال حدثنا» اکتفاء میکند، اما هنگام رسیدن به آخرین حدیث طلبه مناسب میداند که به جای اختصار، از ما گرفته تا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همه واسطهها را ذکر نماید تا بعد از بیان واسطهها، اصل حدیث که از نخستین شخص بزرگوار به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است، قرائت گردد.
سند حدیث از خصوصیات امت محمدیه است:
ظاهراً این مسأله عادی به نظر میآید، امّا اگر با چشم دل و بصیرت بنگریم حکمت و فلسفهای بس بزرگ برای من و شما نمایان میگردد که قرائت سند احادیث مقام درسی را بالاتر میگرداند.
مطلب آغازین این است که سندی را هم اکنون این طلبه قرائت کردند، در این سلسه سند از استاد بزرگوار بنده گرفته تا جناب محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و کلیه اسامی اصحاب و بزرگواران که ذکر شدند، گویای این حقیقت است که هریکی از احادیث معتبر به ما رسیده است و این سلسله اسامی با نام حضرت رسول اکرمr خاتمه مییابد. سپس به متن حدیث رسیدیم توسط این پاک طینتان است که ما امروزه علم حدیث را به راحتی قرائت میکنیم و این سعادتی است بس عظیم آن هم فقط نصیب امت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم «على صاحبها الصلاة والسلام» شده است، چرا که در هیچ جای دیگری از کره زمین چنین سعادتی نصیب نشده است، و هیچ ملت و مذهبی نمیتواند ادعا کند و با اطمینان بگوید که سخنان مقتدا و پیامبر آنان با این چنین روشی یقینی به آنها رسیده است، این ادعا را نه ملت یهود در باره تورات و نه مسیحیها و نصرانیها در باره انجیل میتوانند بکنند. هنگامی که مدعیان کتب آسمانی نمیتوانند این ادعا را ثابت کنند، پس چگونه میتوانند در باره سخنان و سنن پیامبران خودشان حرفی به میان آروند؛ زیرا دلایل و اسنادشان غیر معتبر میباشد.
تورات و انجیل قابل اعتماد نمیباشند:
امروزه اگر از بزرگترین علماء یهود بپرسیم که این توراتی که شما آن را کتاب آسمانی خدا می دانید برای اثبات این چه دلیل و سندی دارید؟ و آیا دلیلی دارید که این همان تورات منزل بر موسی علیه السلام از جانب خداوند است؟ آنها جواب قانع کننده ندارند.
حالت پیروان انجیل نیز به همین صورت است، آنها نیز عبارت انجیل که بر عیسی علیه السلام نازل شده است را کاملاً تغییر دادهاند، و کتابی که به نام انجیل موجود است چیزهایی است در مورد احوال زندگی عیسی علیه السلام که مسیحیان آن را جمع نموده و ادعا را میکنند که از منبع الهام جمع شده اند.
اما امروزه آنها چه مدرکی دارند که در این نوشتهها هیچگونه تحریفی صورت نگرفته و همان مکتوبات قبلی باشند، به صراحت میگوییم که هیچ مدرک و سندی برای صداقت کتب خویش ندارند.
اما خداوند عزّ وجل این عزت و اعزار را به امت محمدیه عطا فرموده است که تمامی اقوال و افعال و تقاریر نبی کریم صلی الله علیه و آله و سلم را میتوانیم با اطمینان قلب و صداقت به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نسبت دهیم و اگر اعتراض شود که شما از کجا این همه به احادیث منقوله از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یقین دارید؟ در جواب با جرأت و اطمینان کامل، تمام سند حدیث که جمعاً لیستی از صحابه کرام و راویان ثقه و معتمد میباشند را تقدیم میکنیم. چنانچه برای نقل یک حدیث اسناد بسیار معتبری را در دسترس داریم و به عنوان مثال سند آخرین حدیث را این طلبه خدمت شما قرائت نمود و شما هم دیدید.
زندگینامۀ روایان حدیث محفوظ است:
مطلب این نیست که تمام سلسلۀ نسب اساتید از ما گرفته تا ذات مبارک رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بدون تردید محفوظ است، بلکه شما برای نمونه بر روی نام یکی از این پاک طینتان انگشت بگذارید و بپرسید که او چگونه انسانی است و در چه زمانی از مادر متولد شده و در محضر چه اساتیدی علم حاصل نموده و اخلاق و سیرۀ ایشان چگونه بوده است؟ جواب کافی و مستدلّ موجود است و حتی کلیه زندگینامه هریکی از ایشان (راویان) در کتب معتبر محفوظ میباشد.
هم اکنون کتاب صحیح بخاری که در مقابل حضرات گرامی گذاشته شده مشتمل 1128 صفحه است و همانطور که مشاهده میفرمایید در هر صفحهای تقریباً 10 تا 11 حدیث شریف ذکر شده و برای نقل هر حدیث نام چندین تن از راویان معتبر بیان شده است، حال شما نام یکی از راویان را انتخاب نمایید. بعد به یکی از علماء کرام بگویید که مثلاً احوال زندگی این راوی را بیان فرماید، و به استحضار میرسانم که احوال زندگی هر راوی از ولادت تا وفات وی در تمام کتاب رجال مدون و محفوظ است.
حال این سوال مطرح میشود که چرا احوال زندگی آنها از ولادت تا وفات کاملاً به رشته تحریر درآمده است؟ جواب این است که چون آنها احادیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را روایت نموده اند، باید مشخص شود که آیا بر روایت حدیث وی میتوان اعتماد کرد یا خیر. لذا علمای جرح و تعدیل تمام مشخصات یک راوی را بیان نموده اند تا با توجه و شناخت از شخصیت، امانت، صداقت و دیانت وی میتوان به حدیثی که روایت نمود ه یقین نمود یا خیر.
حالات راویان حدیث فقط بنا بر سخنان شنیده شده نیست، بلکه برای تحقیق و بررسی احوال هریکی از روایان، خداوند جلّ شأنه علمای بزرگی را برای شناخت جرح و تعدیل احادیث، آن چنان ذکاوتی عطا نموده که از جوانب زندگی راویان حدیث نیز اطلاع کافی دارند.
این مقولۀ مولانا انور شاه کشمیری رحمه الله را من از زبان مبارک پدر عزیزم مولانا مفتی محمد شفیع رحمه الله شنیدم که میفرمود: خداوند متعال به حافظ شمس الدین ذهبی رحمه الله چنان ذکاوت و استعدادی برای شناسایی رجال حدیث عنایت فرموده بود که اگر چنانچه تمام راویان حدیث را در یک میدان وسیعی جمع میکردند و بعد حافظ شمس الدین را بر بالای منبر میبردند ایشان میتوانست با اشارۀ انگشت به طرف هریکی از راویان، تمام احوال و مقام و رتبۀ ایشان را تک تک بیان فرمایند و خداوند جل شأنه به ائمه جرح و تعدیل مقام رفیعی را عنایت فرموده است.
امروزه بعضیها بسیار مخفیانه میگویند که ما نیز اهل اجتهاد هستیم چون که ما هم در علم حدیث و قرآن همان مرتبه و مقام را داریم که خداوند به گذشتگان عنایت فرموده است، این گروه مدعی این مقوله هستند که: «هم رجال ونحن رجال» لیکن حقیقت این است که «نه هرکه سر بتراشد قلندری داند».
حافظه، علم، تقوی، زحمات، شوق و عشق الهی را که خداوند به آن دسته از علماء ارزانی داشته، هیچ توجیه و اقراری به غیر از این نیست که خداوند آنها را برای اهداف خاصی به وجود آورده که آنها بتوانند سخنان رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم را حفظ نمایند.
علامه خطیب بغدادی رحمه الله در کتاب «الکفایۀ» که یکی از کتب مشهور اصول حدیث است قول یکی از ائمۀ جرح و تعدیل را نقل فرموده که ما برای تحقیق احوال از راویان حدیث به منطقه و روستای وی میرفتیم. (رفتن به این نوع بود که هنگامی که مشخص میشد که فلان شخص در فلان شهر زندگی میکند و حدیث روایت میکند و آن شهر هزاران کیلومتر دور بود و در آن عصر هواپیمایی وجود نداشت که با سفر هوایی در طی 2 الی 3 ساعت به آن شهر برسند، بلکه در آن عصر مسافرت با اسب و شتر و یا با پای پیاده صورت میگرفت و این سفر تحقیقی به این علت بود تا مشخص گردد راویی که این حدیث یا فلان حدیث را روایت نموده چه مقام و منزلتی دارد؟).
لذا به محل سکونت وی میرفتیم و در باره احوال وی تحقیق و تفحص مینمودیم و حتماً از همسایگان و دوستان و نزدیکان وی در مورد احوالش سوال میکردیم که وی چگونه شخصیتی است و این که چگونه نماز و روزه را ادا میکند؟ و در معاملات چگونه است و یا از لحاظ اخلاقی در چه مرتبهای قرار دارد و کلّیه مشخصات او را میگرفتیم و به حدی تحقیق و جستجو میکردیم که گاهی اوقات مردم میپرسیدند: آیا میخواهید در اینجا دخترتان را به نکاح کسی درآورید که این همه تحقیق و بررسی میکنید؟ ما در جواب میگفتیم: اصلاً چنین هدفی در کار نیست، هدف از جستجو این است که فلانی حدیثی را از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده اند و ما با این تحقیقات میخواهیم بدانیم که آیا میتوان بر روایت ایشان اعتماد کرد یا خیر؟
به همین صورت علماء جرح و تعدیل حالات هریکی از راویان را جداگانه تحقیق نموده و کتبی در فن شناخت اسماء الرجال جداگانه و مرتب گذاشته شده اند که یکی از آن کتب در این فن در 30 جلد وجود دارد و همچنین در این کتب به ترتیب حروف الفبا از روی اسامی راویان حالات آنها را درج نمودهاند برای اطمینان بیشتر میتوانید کتاب بخاری شریف یا یکی از کتب صحاح سته یا هر کتاب حدیثی که باشد را در نظر بگیرید و بعد از آن بر حدیثی انگشت بگذارید و یکی از راویان آن حدیث را انتخاب کنید. کاملاً و بدون هیچ مشکلی میتوانید تمام احوال زندگی آن راوی را به ترتیب حروف الفبا در کتب اسماء الرجال مورد بررسی قرار دهید.
بدون ذکر سند حدیث غیر قابل قبول میباشد:
تا زمانی که کتب حدیث (صحاح سته) و... هنوز منتشر نشده بودند، قانون این بود که اگر شخصی حدیثی را بیان مینمود باید سندش را نیز بیان نماید که فرضاً این حدیث را من از فلانی شنیدهام و فلانی از فلانی شنیده است، لذا باید قبل از قرائت حدیث اول سند را ارایه میداد و بعد حدیث را قرائت مینمود، با این حساب حدیث وی قابل قبول واقع میشد و اگر چنانچه شخصی بدون سند حدیثی را بیان مینمود، هیچکس حاضر به شنیدن سخنان وی نبود.
مقام و حیثیت سند بعد از منتشرشدن کتب حدیث:
خداوند به محدثین مقام و درجات عالی و رفیع نصیب فرماید. (آمین!)
آنها کلیه احادیث را به صورت صحیفهها درآوردهاند. لذا با احاله به کتب حدیث که به درجه تواتر رسیدهاند، نیازی به حفاظت و تحقیق بیشتر از سند نیست. چون که فرضاً از طریق تواتر به اثبات رسیده که این کتاب روایت امام بخاری رحمه الله است. لذا بیان نمودن سند برای احادیث ضروری نیست، بلکه بعد از بیان کردن هر حدیث گفتن رواهُ البخاری کافی است.
لیکن با وجود این همه بزرگان ما روشی را ترتیب دادهاند که هنگام قرائت هر حدیث سند طولانی بیان نمیشود، اما بنابر روایت و اجازه حفاظت نمودن آن سند ضروری است. چون که اگر قبل از قرائت هر حدیثی سندی طولانی بیان شود، برای مردم دشوار میشود. لذا فقط گفتن راوی آن روایات بدون واسطهها کافی است؛ زیرا اگر راوی بالفرض امام بخاری رحمه الله باشد، فقط رواهُ البخاری گفتن کافی است؛ چون سلسله اسامی از ما تا امام بخاری در تمام سندها در نزد ما محفوظ است که امروز این طلبه عزیز در حضور ما حدیث را قرائت نمود، لذا این تحقیق ظاهری سند بود.
این حدیث از اهمیت معنوی برخوردار است و آن این که بندگان نیکی را که خداوند متعال برای حفاظت سخنان رسول خویشr انتخاب فرموده، این از سعادت و خوشنصیبی آن بزرگواران است. و (این سعادت به زورباز و نیست تا نبخشد خدای بخشنده). این سعادت را خداوند فقط به کسانی عنایت فرموده که آنها را برای این فن انتخاب فرمود؛ زیرا هرکسی را به هرکاری ساختهاند؛ و به هرکسی که خداوند بخواهد این سعادت را عطا میفرماید. لذا هریکی از آنان تاج سر ما میباشند، و خداوند در ذات و شخصیت آنها برکاتی را نهفته است. و دعا می کنیم خداوند تلاش آنان و سعی و کوشش ما را مورد قبول درگاه خویش قرار دهد.
شیخ بنده حضرت داکتر عبدالحی (قدس الله سره) در این باره مثالی زیبا بیان نموده اند و فرموده اند: شما در مسیر راه چوب برق را مشاهده میکنید که توسط آن به منازل ما برق میرسد. حال این لامپ که روشن میگردد نورش از کجاست؟ این نور از چندین تیر برق است که نهایتاً به لامپ میرسد و سلسله این چندین چوب برق به موتورخانۀ برق وصل میگردند و منبع اصلی نور لامپها از موتور خانه است و برای روشننمودن لامپها فشار دادن کلید کافی است که در این صورت جریان الکتریسته در لامپ توسط تیرهای برق از موتور خانه به سیمهای ارتباطی داخل میشود و نور تولید میکند. همچنین از ما گرفته تا ذات مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تمام سلسله اسامی سند به این ترتیب میباشد که واسطهها همان تیرهای برق هستند که ما را به منبع اصلی یعنی به موتور خانه برق (رسول اکرم r) میرسانند. یعنی هنگامی که شما میگویید (حدثنا فلان) گویا کلید برق را زدید و در نتیجه شما توسط این (سلسلۀ الذهب) یعنی این زنجیر طلایی (واسطههای معزز) به راه راست در علوم نبوی صلی الله علیه و آله و سلم مستقیم به موتور خانه ذات مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم متصل میگردید، لذا آن علم به ما نور میبخشد. بدین ترتیب هر شخصی که در سلسلۀ الذهب داخل گردید رابطه خودش را با دیگر راویان برقرار نموده است، امیدوارم خداوند هرگاه باران رحمت خویش را بر بندگان نیکش (راویان حدیث) میباراند، بنده حقیر را که در این سلسلۀ الذهب همراه شدهام قطرهای از آن باران رحمت نصیب گرداند.
همراه شدن در این سلسلۀ الذهب نعمت و سعادتی است بس عظیم. امروزه من و شما احساس این نعمت عظمی را نمیکنیم. لیکن وقتی چشمان ظاهر بسته گردند و در بارگاه خداوندی حاضر شویم آن وقت خواهیم دانست که وابستگی و تعلق به این سلسلۀ الذهب چه فایده عظیمی را دربر دارد.
انسان در روز قیامت با چه کسانی همراه خواهد بود:
شیخ رحمه الله سخنانی را که ایراد میفرمودند از این حدیث ثابت است و آن این که صحابی ای عرض کرد یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من هیچ عمل زیادی ذخیره ندارم لیکن من با خدا و رسولش محبت دارم؛ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: سرانجام انسان با افرادی میباشد که با آنها محبت دارد و اگر چنانچه شما با خدا و رسولش محبت کنید، سرانجام شما نیز به همراه آنها خواهید بود، (انشاء الله).
صحابهy فرمودند: هیچ روزی ما تا این حد خوشحال نبودیم به قدری که امروز بعد از شنیدن این سخن خوشحال شدیم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ».
به هرحال، هنگامی که با محبت نمودن و اظهار عقیده با سلسلۀ الذهب با آنان پیوند برقرار نمودیم، مطابق این حدیث که این وعده را فرموده که: «اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» ان شاء الله خداوند لطف و کرمش را شامل افرادی کند که با سلسلۀ الذهب پیمان میبندند. این بحث مختصر پیرامون سندی بود که این طلبه عزیز خدمت شما قرائت نمود.
امام بخاری رحمه الله از گروه محدثینی هستند که تمام اُمت بالاجماع در باره کتاب ایشان میفرمایند که صحیحترین کتاب بعد از کلام الله مجید، کتاب صحیح بخاری است و این اتفاق نظر را بیجهت نگفتهاند، بلکه علمای جرح و تعدیل پس از تحقیق و جستجوی فراوان در باره هریکی از احادیث و بعد از مراجعه زیاد به جرح و تعدیل به این نتیجه دست یافته اند که بدون شک کلیه مذاهب بر این نظر متفق اند که کتاب صحیح بخاری در مقام اصح الکتب بعد کتاب الله قرار گرفته است.
امام بخاری رحمه الله از این هفت هزار حدیث، احادیثی را برگزیدهاند که همه آن احادیث منتخباند که در صحیح بخاری به رشته تحریر درآمدهاند.
امام بزرگوار قبل از تحریر هر حدیثی غسل میفرمود، بعد از آن دو رکعت ادا کرده و استخاره مینمود. هدف از استخاره این بود که از خداوند طلب مشورت مینمود که: بار الها! من با زحمت و تلاش خویش و طبق معلومات خودم بیتردید تحقیق نمودهام. لذا حدیث را به گمان خودم صحیح دریافتم و آیا این حدیث را به رشته تحریر درآورم یا خیر؟ اگر چنانچه بعد از مشورت الهی اطمینان خاطر حاصل میشد و خداوند انشراح صدر عنایت میفرمود، آن حدیث را در کتاب مینوشتند.
از یک طرف احتیاط و خداترسی وجود داشت و از طرفی دیگر کتاب را طوری ترتیب دادند که برای آن عناوینی را تعیین نمودند که به آنها «تراجم ابواب» گفته میشود و حیثیت علم جداگانه را دارند که در حدود یک هزار سال علماء تاکنون در اعماق دریای گوهرآگین آن غوطه میزنند و تاکنون هیچ کسی مدعی نیست که توانسته تمام مرواریدهای آن را کشف کند.
علت آوردن کتاب التوحید در آخر:
چنانچه این آخرین باب و حدیث کتاب صحیح بخاری است، در اینجا نیز امام بخاری رحمه الله روش عجیبی را اختیار نموده اند و آن این که امام بخاری رحمه الله کتابشان را با کتاب التوحید به پایان رسانیدهاند.
چنانچه کتاب را با باب (بدء الوحی) و با حدیث «إنّما الأعمال بالنيات» آغاز نمودند، و بعد از آن کتاب الایمان و بعد کتاب العلم و بعد در تمام شئون زندگی هرچه حدیث هستند، ابوابشان را بیان فرمودهاند و کتاب التوحید را در پایان ذکر نمودند. ظاهراً باید این طور میبود که آنجا که کتاب الایمان را ذکر کردند همانجا نیز باید کتاب التوحید ذکر میشد؛ چرا که توحید بزرگترین و عالیترین درجه ایمان و اساساً اوّلین شرط ایمان است، لذا توحید با ایمان کاملاً پیوسته و ارتباط خاصی دارد.
اما امام بخاری رحمه الله ابتدا کتاب الایمان و بعد ابواب مختلفه دیگر را و در پایان کتاب التوحید را آوردند. حال این سوال مطرح میشود که دلیل امام بخاری رحمه الله برای این کار چیست؟ شارحین احادیث با قیاس خود جواب این سوال را دریافتهاند که هدف امام از این روشها چه میباشد؟
أ- گروهی میگویند: این که ابتدا کتاب الایمان را آغاز نمود به این خاطر است که مسلّماً اموری که ایمان را اقتضاء مینماید الزامی است. یعنی باید دانست بعد از ذکر ایمان، امام رحمه الله مقتضیات ایمان را بیان کردهاند که ایمان به چه چیزی لازم است، و در کتاب التوحید مقتضای سلبی ایمان را بیان مینمایند. یعنی چه عقایدی اشتباه و خطا، و چه عقیدهای باطل و گمراهکننده است تا نظر گمرهان که عقائد باطله دارند ردّ و ابطال گردد.
ب- باز گروهی از علماء میفرمایند: هدف امام بخاری رحمه الله این است که اسلام فقط توحید است. لذا اسلام ناب از ایمان آغاز میگردد و با توحید اختتام میپذیرد.
ج- گروهی دیگر میفرمایند: این روش مصداق این حدیث حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار میگیرد که میفرمایند: «من كان آخر كلامه لا إله إلا الله: دخل الجنة»([2]) یعنی «هرکسی که آخرین کلام وی کلمه طیبه (توحید) باشد، داخل بهشت میگردد». و از آنجایی که عبارت توحید کلمه طیبه «لا إله إلا الله» میباشد. کتاب التوحید را از نظر ترتیبی در آخر ذکر فرمودند تا آخرین کلام، الفاظ «لا إله إلا الله» شوند، و مصداق حدیث شریف حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گردد. به هرحال، رأی محدثین در این رابطه مختلف میباشد. قضاوت امر با خداوند کریم است که امام صاحب رحمه الله چه موردی را مدّ نظر خویش داشته اند.
علت ختم نمودن کتاب التوحید در این باب:
چرا قبل از اختتام کتاب با الفاظ توحید آن را در اینجا به پایان رسانید که باب قوله تعالی:
﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ٤٧﴾ [الأنبياء: 47].
در جواب باید گفت: این باب را بنا بر رهنمودهای خداوند متعال قائم نمود که ما ترازوی عدل را در روز قیامت قرار میدهیم، و هدف امام بخاری رحمه الله با قائمنمودن این باب، رد بر عقیدۀ معتزله است که میگویند که «وزن اعمال حقیقت ندارد».
سرّ آوردن کتاب التوحید در آخر:
مهمترین سرّی که در اختتام کتاب التوحید بر وزن اعمال بوده است این که خاتمه زندگی پرمشقت انسان بر روز اعمال است، لیکن این زندگی در ابتدا از نیت آغاز میگردد. بنابراین، امام بخاری رحمه الله کتابشان را با «إنّما الاعمالُ بالنّيات» آغاز نمودند، و بعد از آن انسان در طول زندگی خویش اعمال مختلفی انجام میدهد تا هنگامی که موت به سراغش میآید و بعد از مردن زندگی برزخ آغاز میگردد و بعد از عالم برزخ برای حساب و کتاب به محضر خداوند حاضر میشود و در آنجاست که اعمال وزن میشوند و بعد از وزن اعمال جزا و سزا به شکل جنت و جهنم آشکار میگردند.
لذا خداوند متعال قبل از جزا و سزا، اعمال را وزن میفرماید که نتیجهاش تعیین جزا و سزا میباشد. پس کاملاً هوید است که خاتمه زندگی پرمشقت انسان بر وزن اعمال گذاشته شده است و بنابر همین استنباط میباشد که امام بخاری رحمه الله اختتام کتابشان را با کتاب التوحید، باب (وزن اعمال) آغاز نمودند و بدین صورت باب را آغاز فرمودند که:
﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ٤٧﴾ [الأنبياء: 47].
خداوند چه احتیاجی به گذاشتن ترازو دارد؟
در اینجا این سوال در ذهن مطرح میشود که خداوند متعال چه احتیاجی به گذاشتن ترازو برای وزن اعمال دارد. چون که خداوند «عالم الغيب» و «عليم بذات الصدور» است و از عمل و نیت هرکسی باخبر است و او میداند هر شخصی چه عملی انجام داده و میدهد. و مقتضای شأن خداوند آن است که در مورد هیچ یک از داوریهای او کسی حقّ چون و چرا ندارد، چرا که خداوند عادل مطلق هستند.
بدون تردید هرکسی که خداوند را قبول دارد، این را نیز حقیقتاً میپذیرد که از جانب خداوند هیچ نوع ظلمی صورت نمیگیرد و تمام امور وی بر عدالت استوار هستند، چرا که میفرماید:
﴿وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ٢٩﴾ [ق: 29].
لذا خداوند متعال بدون گذاشتن ترازو و بدون وزن اعمال هم کاملاً میتواند بر بهشتی یا جهنمی بودن شخصی حکم فرماید و احدی حق ندارد که بر این حکم الهی اعتراضی کند، چون که نزد هیچ کسی چنان حجتی موجود نیست که توسط آن بتواند حکم و تقدیر الهی را رد کند؛ زیرا خداوند قادر مطلق، عالم مطلق و عادل مطلق است. لذا هیچ کسی را مجال چون و چرا نیست.
اراده الهی از قائم نمودن ترازو برای وزن اعمال این است که به مخلوق این درس را بیاموزد که من هیچ وقت برای سزای کسی حکم نمیکنم تا وقتی که در جلو روی وی برای اعمالش دلیلی را فراهم نمایم؛ و در روز قیامت سزای هر انسانی تعیین شده و به وی گفته میشود:
﴿اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا١٤﴾ [الإسراء: 14].
«در آن روز بدو گفته میشود، کتاب (اعمال) خود را بخوان (سعادتی یا شقاوت خویش را بدان) کافی است که خودت امروز حساب گر خویشتن باشی (چه مسائل روشن است و نیازی به شاهد و حسابرس دیگری نیست)».
بنابراین، برای هر شخصی اثبات میشود که وی مرتکب اشتباهات و گناهانی شده است و هدف از وزن اعمال بدین خاطر صورت میپذیرد که نه فقط عدل قائم شده، بلکه حکم عدل و انصاف باید در مقابل طرف، علناً انجام گیرد تا کاملاً مشخص گردد که انصاف رعایت شده و کسی مجال اعتراض نداشته باشد. به همین علت علماء میفرمایند: قاضی اجازه ندارد با علم خود حکم را صادر نماید تا وقتی که جلوی روی وی دلیلی نباشد.
اعمال غیر مجسم چگونه وزن میشود؟
قبلاً امام بخاری رحمه الله ذکر فرمودند که: «وان أعمال بني آدم وقولهم يوزن» یعنی تمام اقوال و اعمال بنی آدم وزن میشوند. این قول را امام بخاری رحمه الله بنابر رد عقلپرستان ذکر فرمود، چرا که آنها معتقدند که اعمال جسم نیستند که بتوان آنها را وزن نمود؛ زیرا فقط اجسام وزن کرده میشوند و اعمال اعراض هستند و چگونه میتوان آنها را با ترازو وزن کرد؟
بعضی فقط معتقدند که اعمالنامهها وزن میشوند و امکان وزننمودن اعمال نیست. گروهی دیگر معتقدند که نامه اعمال وزن نمیشوند، بلکه هر شخص عمل کننده وزن میشود و هر انسانی که عملش خوب باشند به همان مقدار وزنش زیاد میشود و هر انسانی که اعمالش خوب نباشد وزن او کم میشود.
خداوند بر وزن اعمال قدرت کافی دارد:
امام بخاری رحمه الله با این الفاظ اشاره میکند که استنباط تمام این نظریات اشتباه میباشند، چرا که نیازی نیست که نامه اعمال وزن شود و حتی نیازی به این نیست که انسان وزن شود. چون حقیقت آن است که همان طور که قرآن فرمود که (اعمال وزن میشوند) باید کاملاً معتقد بود که اعمال وزن میشوند. در اینجا واضح میگردد که سوال در مورد چگونگی وزن اعمال بیفائده و فضولی است، چرا که خداوند متعال قادر مطلق است؛ همانگونه که در اجسام صلاحیت وزن را گذاشته است، میتواند آن صلاحیت را در اعراض نیز بگذارد.
فلاسفه و دانشمندان این عصر معتقدند که گرمی و سردی را میتوان وزن نمود و انعکاس صدا نیز قابل وزن است. و وقتی که فلاسفه قادر به وزن سردی و گرمی و صدا هستند بس ذاتی که قادر مطلق است اگر ارادۀ وزن اعمال را داشته باشد هیچ جای تعجب و سوال نیست.
بنابراین، سوال که چگونه اعمال که اعراض هستند قابل وزنند فضولی و بیفایده به نظر می رسد، دیگر این که عقول محدود ما این مسأله را درک نمیکند که وزن اعمال به چه صورت و چگونه است؟
چرا که چیزی را که قادر مطلق در آن وقت انجام میدهد، ذات خودش بهتر میداند که کیفیت و تفصیلات آن چگونه است و نیازی به تحقیق برای تفصیل بیشتر آن نیست؛ چون ما در این دنیای فانی کوچک سرگردانیم و حقیقت یقینی عالم بالا را با این عقول ناقص نمیتوانیم دریابیم، و فقط ایمانآوردن به همان الفاظ قرآن به هر طریقهای که نازل شده لازم است، چرا که برگزیدن این روش به صلاح ماست([3]).
به طور مثال در قرآن مجید آمده که در جنت میوه های از قبیل انار، خرما و ... وجود دارد حالا (والله اعلم) که چطور میوههایی هستند. حقیقت این است که بدون شک نام آنها انار، خرما، و... است، اما میوههای جنّت از نظر طعم، هیچ شباهتی با میوههای دنیایی ندارند؛ چون که در باره نعمتهای جنّت رسول اکرمr میفرمایند:
«لا عين رأت ولا أذن سمعت ولا خطر على قلب بشر».
نعمتهایی که در جنتند، نه چشمی آنها را تاکنون دیده و نه گوشی حقیقت آنها را شنیده و نه چیزی از واقعیات آنجا در قلب کسی خطور کرده است.
لذا دخالت و بحثنمودن در این موارد اشتباه است و یا این که بیندیشیم که ترازوی وزن چگونه است؟ اندازهاش چه قدر است؟ چگونه اعمال را وزن مینمایند؟ چرا که همه این سوالات بیموردند و فقط خداوند دانا و عالم است که اعمال چگونه وزن میشوند و حتماً هم وزن میفرماید.
در اینجا هدف بیاننمودن وزن اعمال است، چنانچه اگر ما فقط همین یک گفته امام بخاری رحمه الله را که «وان أعمال بني آدم وقولهم يوزن» را بر سر صفحه خویش بنویسیم که اعمال و اقوال بنی آدم وزن میشوند، بدون تردید از این دنیا و از تمام کارهای گناه و از ارتکاب جرایم و بدیها اجتناب میورزیم. امروزه که در دنیا اینقدر جرایم رخ میدهد علتش این است چون ما در فکر وزن اعمال نیستیم و اعتقاد کامل نسبت به این حقیقت نداریم.
لذا امام بخاری رحمه الله ما را نصیحت فرمودند که در این فکر باشید که این اعمال وزن میشوند، به همین خاطر مواظب باشید هر عملی که قبلاً در این کتاب بیان شده یکی یکی وزن کرده میشوند.
هر کلامی که از زبان خارج میگردد وزن کرده میشود:
«وقولهم يوزن» نه تنها فقط اعمال وزن میشوند، بلکه هرچه از زبان تلفظ گردد نیز وزن میگردد. بنابر همین مناسبت در این باب ذکر این حدیث «كَلِمَتَانِ حَبِيبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَن خَفِيفَتَانِ عَلَى اللِّسَان ثَقِيلَتَانِ فِي الْمِيزَان» را آورده اند که این دو کلمه میزان را سنگین میکنند. لذا از این طریق مشخص میگردد که کلمات نیز وزن میشوند، و حدیث دیگری از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که میفرماید: گاهی اوقات انسان الفاظی را از زبانش خارج میسازد و هیچ گونه پروایی نسبت به کلامش ندارد که چه چیزی گفته است.
بنابراین، به وسیلۀ همان یک کلمه مستوجب جهنم میگردد. لیکن گاهی اوقات انسان از زبان خود حرفهایی را خارج میکند و هیچ پروایی نسبت به کلامش ندارد که چه چیزی گفته لیکن به خاطر همان یک کلمه خداوند او را مستحق جنت میگرداند([4]).
لذا سعی ورزیم الفاظ خارج شده از زبان را کنترل نماییم، چرا که بسیار اهمیت دارد؛ به همین خاطر بزرگان میفرمایند که قبل از صحبتکردن حرفهایتان را وزن کنید. در این رابطه سخن معروفی به اردو وجود دارد که میگوید: (پهلی بات کو تولو پهر بولو)[5] هنگام صحبتکردن فکر کنید که آیا این حرف قابل گفتن است یا خیر؟ و این که آن حرف در آخرت وزن میشود یا نه؟ و آیا در آن موقع سرانجام و عاقبت من چگونه میشود؟
هدف از این جمله اشاره به این است که در روز قیامت اعمال وزن میشوند، ولی شمردنی نیستند و کیفیت اعمال معتبرند که چقدر در عملش خلوص داشته، ولی شکل و صورت ظاهری اعمال غیر معتبرند؛ چنانکه خداوند در قرآن مجید میفرماید:
﴿لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًاُ٢﴾ [الملك: 2].
«تا آزمایش بکند شما را در این که کدام یک از شما نیکوکارتر است».
در این آیه مبارکه لفظ «اَكْثَرَ عَمَلاً» را استعمال نفرمود. لذا اشارهای است به این که هر عملی باشد بنگرید که آیا آن وزن کرده میشود یا خیر؟
چگونه در اعمال خاصیت وزنکردن یافت میگردد:
اکنون این سوال پیدا میشود که در اعمال چگونه خاصیت وزن پیدا میشود، امام بخاری رحمه الله با زبان حال میفرمایند: اگر میخواهید روش پیدانمودن وزن اعمال را دریابید، حدیث اول این کتاب مرا بخوانید که: «إنما الأعمال بالنيات» یعنی دار و مدار تمام اعمال بر نیّت استوار میباشد.
خلاصۀ بحث این که اگر عملی را خالص برای رضای خداوند نیّت نمایید، به وسیلۀ این نیّت در عمل شما خاصیت وزن پیدا میشود و اگر به اختصار بگوییم باید عرض شود که از انجام دو کار خاصیت وزن اعمال پدید میآید:
1- اخلاص.
2- اتباع سنت.
این هردو شرط برای به وجودآمدن وزن در اعمال ضروری و لازمند، به طوری که با عدم یکی از این دو شرط اعمال قابل وزن نمیگردند، اگرچه آن عمل خالی از دو شرط به نظر بزرگ آید.
اگر شخصی به ظاهر خیلی متواضع و با خشوع و خضوع نمازهای طویلی را ادا نماید و قرائت را طول دهد، اما هدف وی غیر از نشاندادن خود نباشد، نماز این نمازگزار نزد خداوند متعال بیارزش است و قابل وزن نیست. و حتی موجب ارتکاب کبایر میگردد، چنانچه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: «مَن صَلّى يرائی لقد أشركَ بالله». «هرکسی که به خاطر ریا و برای نشاندادن به مردم نماز بخواند، به تحقیق برای خدا شریک قایل شده است».
یا مثلاً هزاران نوع مال خرج میکند. لیکن هدفش رضای الله نیست، بلکه میخواهد مردم به او لقب «سخی» را بدهند. لذا این عمل به خاطر سوء نیتی که داشته، قابل وزن نمیگردد. لیکن اگر فقط یک ریالی را خاص برای رضای خدا خرج نماید، چون نیتش خوب و نیکو بوده، خداوند عزّ وجل برای همین یک ریال بندهاش را که طالب رضامندی او بوده دارای وزن عظیمی میگرداند.
مسألۀ مهمی که وزن اعمال را بیشتر میکند، اتباع سنت است. یعنی اگر مطابق روشی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند، عمل کنیم اعمال قابل وزن میشوند و اگر غیر از آن طریق راه دیگری را انتخاب نمودیم اعمال قابل وزن نمیگردند.
چنانچه هر چند اعمال بدعتی که انجام دهد اگر در آنها اخلاص هم باشد و خالص برای رضای خداوند متعال برپا گردد چون آن عمل مطابق گفتههای گرانقدر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبوده، به آن عمل وزنی تعلق نمیگیرد و در باره چنین عملی قرآن مجید میفرماید:
﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا١٠٥﴾ [الكهف: 105].
«پس برپا نمیداریم برای اینگونه اعمال در روز قیامت هیچ وزنی را».
امروزه اگر چنانچه شخصی از طریق غلطی وارد عملی گردد هرگاه به وی گفته شود که برادر! این عمل شما صحیح نیست، فوری جواب میدهد: نیت ما صحیح است و در حدیث وارد است که «إنما الأعمال بالنيات». مردم بیعلم فقط ظاهر حدیث را میبینند و حدیث را بیمحل استعمال مینمایند. ما میگوییم که به خاطر بسپارید که تنها نیت کافی نیست. حقیقت این است که هر عملی که مطابق دستورات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نباشد، بدعت است هر چقدر نیات شما خالص برای رضای رب العالمین هم باشد هیچگونه وزنی برای آن عمل در قیامت صورت نمیگیرد.
بالفرض این مثال همان شخصی است که نیت مسافرت به لاهور را میکند، اما به قطار یا ماشین مسیر کویته سوار میشود. بله نیت او کاملاً صحیح، اما سواریی را که اختیار کرده او را به کویته میبرد. لذا به برکت نیتش، این سواری او را به مقصدش (لاهور) نمیرساند. به همین صورت اگر شما نیت دخول به جنت را دارید، اما اشتباهاً مسیر جهنم را اختیار میکنید. لذا به برکت این نیت هرگز به جنت داخل نمیگردید.
تبصره: لذا برای این که اعمال ما قابل وزن گردند به دو شرط اساسی ضرورت دارند: یکی اتباع سنت و دیگری اخلاصاند؛ با عدم یکی از این دو، قابلیت وزن عمل از بین میرود.
بعد (در ادامه) امام بخاری رحمه الله میفرماید: «وقال مجاهد: القسطاس العدل بالرومية». عادت امام بخاری رحمه الله این است که برای تصدیق و تثبیت تفهیم الفاظ، لفظی مناسب از قرآن را انتخاب نموده و لفظ مورد نظر را توضیح و تشریح میدهد، چنانچه مطابق با لفظ قسط، لفظ مناسب در قرآن مجید:
﴿وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ١٨٢﴾ [الشعراء: 182].
را انتخاب کرده و توضیحش را اینطور بیان نمودهاند که: القسطاس العدل بالرومیه. یعنی: لفظ قسطاس به زبان رومی به معنی عدل است. «ويقال القسط مصدر المقسط» و این هم گفته میشود که لفظ قسط مصدر مقسط است.
در اینجا این کلام بسیار تعجبانگیز است که لفظ قسط ثلاثی مجرد است و مقسط ثلاثی مزید است. لذا چطور لفظ مقسط مصدر قسط قرار میگیرد. امام بخاری رحمه الله اشاره میفرماید که این لفظ از اضداد است، یعنی دارای دو معنی است و هردو معنا با یکدیگر متضادند که در یک معنا انصاف و در معنای دوم ظلم استعمال میگردد. لیکن هنگامی که این لفظ را از باب افعال فرض مینماییم در این صورت معنایش انصافکننده است.
لیکن وقتی که در مجرد قَسَطَ یقسط استعمال گردد، در این صورت معنایش ظلمکننده میشود. لذا این لفظ در میان دو معنی مشترک است. لیکن هنگام استعمالنمودن، اکثر در میان بابها فرق ایجاد میگردد و گاهی اوقات برعکس استعمال میشود، این که در بابی دیگر از مجرد به معنی انصاف و از باب افعال به معنی ظلم استعمال میشود.
حجاج بن یوسف ثقفی[6] از امرای مشهور در تاریخ اسلامی است، علماء حفاظ و قراء زیادی را شهید ساخت. وی سعید بن جبیر رحمه الله را که در میان تابعین شخصیت بلندپایهای است احضار نمود و گفت: رأی شما در بارۀ من چیست؟ در این موقع شخصیتی ظالم مانند حجاج از انسانی متواضع همانند جبیر رحمه الله میپرسد که رأی شما در باره من چیست؟ اگر سعید بن جبیر رحمه الله حقیقت را بگوید چارهای جز تندادن به سر بریدن ندارد، و بیشک حکم حجاج قابل اجراست و اگر چنانچه سعید خلاف تصور ذهن خویش چیزی بگوید این عمل پسندیده نیست.
این بود که سعید بن جبیر رحمه الله علاوه از حق چیزی دیگر را نپسندید و آن را بر غیر حقیقت ترجیح داد و جواب داد که: أنت القاسط العادل، گرچه معنی (قاسط) ظلمکننده یا انصافکننده استعمال میگردد، اما ذکر نمودن لفظ (العادل) بعد از لفظ (القاسط) معنایش را تعیین میکند که در اینجا مراد از قاسط (عادل) است، چنانچه مردم بعد از شنیدن حرف وی حیران و متعجب شدند که ایشان در حق حجاج جمله مدح و ستایش و تعریف به کار میبرد، اما از آنجایی که حجاج ادیب بسیار ماهری در لغت عرب بود، وقتی دید که مردم این جواب را تعریف میپندارند، گفت: شما نمیدانید که او چه گفت، او گفت (تو ظالم و کافر) هستی، چرا که اگر قاسط مجرد ترجمه گردد، عموماً معنایش ظالم است و با لفظ عادل، به این آیه قرآنی اشاره نموده که:
﴿ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ١﴾ [الأنعام: 1] ([7]).
الله در این آیه برای کفر و شرک لفظ عادل را آورده است، لذا نتیجه این میشود که این شخص مرا جمعاً ظالم و کافر گفت. در این موقع سعید بن جبیر رحمه الله از الفاظ فایده گرفتند. امام بخاری رحمه الله در ادامه میفرماید، امّا القاسط فهو الجائر. یعنی عموماً از لفظ (قاسط) معنی ظالم گرفته میشود.
چنانچه خداوند در قرآن مجید فرموده است که:
﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا١٥﴾ [الجن: 15].
«و اما آنان که ستمگر و بیدادگر هستند هیزم دوزخ هستند».
علت آوردن روایت احمد بن اشکاب در پایان:
بعد از آن امام بخاری رحمه الله در آخر حدیث بیان فرمودند که: حدثنا احمد بن اشكاب قال: حدثنا محمد بن فضيل عن عمارة بن القعقاع عن أبي زرعة عن أبي هريرة رضی الله عنهم قال: قال النبي صلی الله علیه و آله و سلم : «كَلِمَتَانِ حَبِيبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَن خَفِيفَتَانِ عَلَى اللِّسَان ثَقِيلَتَانِ فِي الْمِيزَان سُبْحَان الله وَبِحَمْدِهِ سُبْحَان الله الْعَظِيم». همین حدیث را امام صاحب رحمه الله دو جای دیگر در صحیح بخاری بیان فرمودهاند، البته آنجا از اساتید دیگر روایت کردهاند:
1- این حدیث را در (کتاب الدعوات) از سند استاد خود زهیر بن حرب ذکر نمودهاند.
2- در (کتاب الإیمان) از سند استاد خود (قتیبۀ بن سعید) ذکر نمودهاند.
3- و در اینجا از سند استاد خود احمد بن اشکاب روایت کردهاند. شارح کتاب صحیح بخاری (حافظ ابن حجر) رحمه الله که نسبت به بقیه آشنایی بیشتری با مزاج و طبیعت امام بخاری رحمه الله دارد میفرماید: در حقیقت امام بخاری رحمه الله این حدیث را آخرین بار از روایت (احمد بن اشکاب) شنیدهاند. حال آن که قبلاً دو بار همین حدیث را از اساتید دیگر شنیدهاند.
در پایان، همان روایت را آوردند که در آخرین مرتبه از احمد بن اشکاب شنیده بودند. البته سه راوی بعد یعنی محمد بن فضیل، عمارۀ بن قعقاع و ابوزرعه، در چند سند این روایت موجود اند، و فقط حدیث از آنها مروی است که در اصطلاح محدثین، این حدیث غریب است.
ابوهریره رضی الله عنه میفرماید که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: این دو کلمه نزد خدای رحمان محبوب هستند اگر چه بر زبان سبکند، اما در میزان عمل خیلی سنگینند و الفاظ آن دو کلمه بدین صورت میباشد: «سبحان الله وبحمده سبحان الله العظيم» که در این حدیث صفات سهگانه این دو کلمه را بیان فرمودند که:
1- این دو کلمه به نزد خدا محبوبند، به جای «حبيبتان إلى الله» «حبيبتان إلى الرحمن» را استعمال نموده، لذا این اشاره به آن است که چون این دو کلمه در نزد خدای رحمان محبوبند، پس هر شخصی که قدر این کلمات را بداند و آنها را بخواند حتماً آن شخص مورد صفت رحمان که رحمت است قرار میگیرد، یعنی رحمت خداوند شاملش میگردد.
2- تلفظ این کلمات بر زبان بسیار سبکند، انسان مسلمان هنگام تکرار آنها با هیچ نوع مشقت مواجه نمیشود. به آسانی حفظ میشوند و در مجالس راحت میتوان آنها را یاد کرد.
3- و فرمود: «ثقيلتان في الميزان». یعنی در میزان عمل وزنشان خیلی سنگین میشود. وزن میزان عمل را در اینجا نمیتوان دید، بلکه با رفتن به آنجا وزنش مشخص و معلوم میگردد.
به همین خاطر نمیتوان گفت که در ثقیلتان فی المیزان چه تعارضی وجود دارد و وزن آن کلمات چیست؟ خداوند بهتر میداند کلمات بدین قرارند «سبحان الله وبحمده سبحان الله العظيم».
ذات خداوند و تمام صفات وی بدون عیب هستند، فقط با زبان گفتن که ذات خداوند بیعیب است یک حرفیست معمولی. امّا بهتر آن است که بنده با فکر و فهم و تدبّر این کلمات را بر زبان جاری سازد و از اعماق قلب خود به پاکی خداوند یقین و اطمینان داشته باشد و هدفش از اقرار این اعتقاد این باشد که تمام صفات ذات او تبارک و تعالی نیز بینقص و عیبند و همچنین هرگونه امر و حکم شریعت او نیز بیعیب هستند.
لذا هرکسی که بر بی عیببودن او (تعالی) ایمان دارد، لازمۀ ایمان این است که تمام احکام شریعت را یکی پس از دیگری بیعیب بداند و به آنها ایمان داشته باشد و کاملاً عمل نماید و هر حکم الهی را بیعیب بداند و بر آن قانع و راضی باشد. لذا در کلمات سبحان الله و بحمده، رضاء بالقضاء و همچنین پایبندی و عمل به شریعت و سنت نیز داخل هستند.
این عبارت (سبحان الله العظیم) جمله دوم حدیث است که به این معنی است که تسبیح ذاتی را بیان میکنم که صاحب عظمت و بزرگی است. شیخ بنده داکتر عبدالحی صاحب رحمه الله میفرمود: در قسمت اول این جمله که الفاظ سبحان الله و بحمده آمده اشاره دارد به طرف صفت جمال خداوندی؛ چرا که ذات او (تعالی) بیعیب است و جامع تمام محامد است. لذا ذاتی، صلاحیت تعریف را دارد که حقیقتاً در وی جمال وجود داشته باشد. لذا این جمله اشاره دارد به جمال خداوند و جملۀ دوم بیانگر عظمت و جلال خداوندی است؛ لذ اگرچه در جملۀ اول بیانگر جمال باری تعالی است جمله دوم بیانگر جلال و عظمت باری تعالی است، هنگامی که تصور جمال الله را بکنید بیشک محبت او در دل پدید میآید، چرا که خاصیت جمال در این است که محبوب قرار گیرد و دل به طرف وی میل و رغبت داشته باشد. لذا محبت ریشه میزند و جلال نیز مستلزم این است که سرانجام خوف وی در دل میآید و چون هم خوف و هم محبت یکجا جمع شوند، در نتیجه خشیت الهی در دل میآید.
به خاطر داشته باشید که خشیت تنها به معنی ترس و خوفی نیست که از مار و عقرب و شیر و درندهها و دزدان داریم، بلکه خشیت به آن ترس و خوفی میگویند که از محبت پیدا میشود. لذا چنانچه با الله تعالی محبت کامل داشته باشیم، نخست خشیت او تعالی در دل ما پدید میآید، و اما ترس و خوف از پدر و شیخ و استاد به خاطر محبت با آنها در دل ایجاد میگردد.
چنانچه بعضی اوقات پدر نه از پسر عصبانی شده و نه او را تنبیه کرده است، اما چرا وقتی که پسر از کنار پدر میگذرد، پاهایش میلرزد؛ علت این ترس چیست؟
جواب این است: این ترس از محبت به وجود میآید، و همین طور در نتیجه محبت با خداوند خشیت او در دل میآید. لذا اجتماع محبت و خوف را میتوان خشیت نامید و تشریح حدیث با این توجیهات این است که از گفتن سبحان الله و بحمده محبت الهی در دل بوجود میآید و با گفتن سبحان الله العظیم خوف از خدا ایجاد میگردد. با وجود این دو شرط خشیت الهی در دل میآید و حاصل تمام اعمال و اخلاق این است که در دل خشیت الله Y پیدا شود.
﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ٢٨﴾ [فاطر: 28].
«از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند».
امام بخاری رحمه الله به این علت این حدیث را در آخر ذکر فرمود که خلاصه تمام علوم خشیۀ الله است، چنانچه مولانا رومی رحمه الله میفرماید:
خشیت الله را نشان علم دان |
آیت یخشی الله در قرآن بخوان |
از علایم بارز علم، وجود (خشیت) در دل است. اگر در دل خشیت پیدا شود پس بدانیم که علم واقعی حاصل شده و اگر در دل وجود خشیت الهی نیامد، پس عدم علم حقیقی است، بلکه فقط الفاظ و نقوش است.
به همین خاطر امام بخاری رحمه الله میفرماید: اگر میخواهید نتیجۀ علم را حاصل نمایید، در وجود خویش خشیۀ الله را بیاورید و خشیۀ الهی را با به کثرت ورد نمودن این ذکر «سبحان الله وبحمده سبحان الله العظيم» میتوان حاصل نمود.
خواندن این کلمات در صبح و شام:
در حدیث آمده که هر شخصی هنگام صبح 100 مرتبه سبحان الله و بحمده را ورد نماید، خداوند تا شام تمام گناهان وی را معاف میکند، گرچه گناهان وی به اندازۀ سنگریزههای بیابان باشند و اگر هنگام شام 100 مرتبه این ذکر را ورد کند تا صبح همۀ گناهان وی معاف میشوند. این همه فضایل مخصوص این حدیث است.
خلاصه:
جلسه امروزی ما در دو جمله خلاصه میگردد که اگر بر این دو شرط عمل کنیم این مجلس ما مفید ثابت شده است.
1- حرف اول این که همیشه در فکر باشیم که اعمال وزن میشوند و دو شرط اساسی موجب سنگینی اعمال میشوند:
(أ) اتباع سنت.
(ب) اخلاص.
امروز این صحبت را با فکر و تدبر همراه خودمان ببریم تا خداوند متعال این دو شرط اساسی را در وجود ما بیاورد، تا که در آخرت اعمال ما قابل وزن گردند.
2- حرف دوم این که برای این دو جمله، در احادیث فضایل بیشماری بیان شده است. این دو جمله را حرز جان قرار دهیم، و در تمام احوال رفتن، نشستن و ...، این جملات را ورد زبان کنیم.
اگر شخصی این اذکار را به این نیت بخواند که خدا به وسیلۀ آن خشیت خود را در دلش بیاورد، ان شاء الله خداوند متعال هم به وسیلۀ آن ذکر او را به مقصدش میرساند و هدفش را تکمیل میسازد؛ یعنی خشیۀ ذات خود را به او هدیه میکند.
خداوند به من و شما توفیق کلیۀ خیرها را عنایت بفرماید (آمین).
وآخر دعونا أن الحمد لله رب العالمين
ترجمۀ این سخنرانی ساعت 30 : 6 روز شنبه تاریخ 1 / 2 / 1380هـ. ش هنگام برگزاری امتحانات ثلث اول طلاب اهل سنت به پایان رسید.
خداوند این خدمت را از مؤلف، مترجم و مصححین گرامی قبول بفرماید، (آمین).
([3])- علاوه بر این سوالنمودن زیاد در مورد علوم غیر محققه، انسان را به کبایر و شرک مبتلا میسازد. (مترجم)
[5] - ضرب المثل مشهوری به همین مفهوم در زبان فارسی وجود دارد که: صدبار بیندیش یک بار بینداز. مصحح
[6] - قابل یاد آوری است که اگر چه حجاج بن یوسف ثقفی یک امیر ظالم بود و برخی از علمای خوبی را به قتل رساند اما در مقابل خوبیهای هم دارد، از آن جمله: سرزمین های زیادی از جمله هند، سرزمین سند و قسمتهای از افریقا و اندلس زیر سرپرستی و کوششهای مستقیم او فتح شده اند، این را از باب عدل و انصاف ذکر کردیم و الا ظلم ایشان معروف است. مصحح.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر