باب چهارم:
«اسناد و متعلقات آن»
× فصل اول: لطائف1 اسناد
× فصل دوم: شناخت رُوات
![]() |
1- اسناد عالي و اسناد نازل
2- مسلسل
3- رواية الأكابر عن الأصاغر [روايت بزرگترها - از لحاظ سن و سال و علم و دانش - از كوچكترها. مانند روايت استاد از شاگرد]
4- رواية الآباء عن الأبناء [روايت پدران از پسران]
5- رواية الأبناء عن الآباء [روايت پسران از پدران]
6- «مُدبّج» و «رواية الأقران»
7- «سابق» و «لاحق»
1- لطائف
جمع «لطيفة» و به معناي نكتههاي نغز
و نيكو و پسنديده است كه باعث شادي و انبساط ميشود. [مترجم]
1- پيش درآمد:
سند [صحيحِ متصل تابه منبع اولي در نقل «علم دين» و «علم نبوت»] از خصوصيات و ويژگيهاي شريف و والاي اين امت اسلامي است كه در ديگر امتهاي پيشين نميتوان چنين امري را مشاهده نمود.
و سند [صحيحِ متصل]، يكي از سنتها و روشهايي است كه [در اسلام] بدان توجه و عنايت شايان و تأكيد زيادي شده است؛ از اين رو بر مسلمان لازم و ضروري است كه در نقل احاديث و اخبار بدان اعتماد و تكيه نمايد. ابن مبارك گفته است: «الإسناد من الدين، ولو لا الإسناد لقال من شاء ما شاء»؛ «اسناد [درخواست سلسله سندِ پيوسته تا منبع اولي حديث]، از دين است و اگر اسناد نميبود، هر كسي هر چه را ميخواست ميگفت.»
و ثوري گفته است: «الإسناد سلاح المؤمن»؛ «اسلحهي مؤمن، اسناد است.»
و همچنانكه [سندِ صحيحِ متصل، يكي از سنتها و روشهاي مؤكَّد و قابل ملاحظهي اسلام است]، جستجو كردن «اسناد عالي» نيز يكي ديگر از سنتها و روشهاي اسلامي به شمار ميآيد؛ احمد بن حنبل گفته است: «طلب الإسناد العالي سنة عمن سلف»؛ «جستجو كردن اسناد عالي [براي حديث]، سنت و روش سلف و پيشينيان [اصحاب و تابعين] ميباشد.» [و اين سخن احمد بن حنبل بدان خاطر بود] كه شاگردان و اصحاب عبدالله بن مسعود رضی الله عنه ، كوفه را به مقصد مدينهي منوره ترك ميكردند و بدانجا بار سفر ميبستند و به يادگيري و فراگيري احاديث و اخبار در نزد عمر رضی الله عنه ميپرداختند و از ايشان سماع حديث مينمودند [و به اين طريق، در سند حديث، واسطهها را كم ميكردند و خود مستقيماً احاديث را از اصحاب بزرگ و برجستهي رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ميشنيدند.]
و به همين خاطر، مسافرت براي طلب و جستجوي حديث، كاري دوست داشتني و مطلوب و خواستني و پسنديده به نظر آمد، و عدهي زيادي از صحابه از جمله ابوايوب رضی الله عنه و جابر رضی الله عنه ، براي جستجو و طلب «اسناد عالي» مسافرت كردند و از شهري به شهر ديگر كوچ و هجرت نمودند.
2- تعريف «اسناد عالي و اسناد نازل»:
الف) تعريف لغوي: «عالي»، اسم فاعل از «عُلُوّ» [بلندي، افراشتگي، تعالي، والايي، تفوّق] و ضد «نزول» [سرازير شدن، پائين آمدن، سقوط، هبوط و فرود] است؛ و «نازل»، اسم فاعل از «نزول» ميباشد.
ب) تعريف اصطلاحي:
1- «اسناد عالي»: عبارت است از: «الذي قلّ عدد رجاله بالنسبة إلى سند آخر يَرد به ذلك الحديث بعدد أكثر»؛ «حديثي كه تعداد راويان آن در طول سلسله، نسبت به تعداد راويانِ اين حديث در طول سلسلهي ديگر، كمتر باشد».
2- «اسناد نازل»: عبارت است از: «الذي كثر عدد رجاله بالنسبة إلى سند آخر يَرد به ذلك الحديث بعدد أقل»؛ «حديثي كه تعداد راويان آن در طول سلسله، بيشتر از تعداد راويانِ همين حديث در طول سلسلهي ديگر باشد»[1].
3- اقسام عُلُوّ [برتري اسناد در سلسلهي حديث]:
عُلُوّ [برتري اسناد در سلسلهي حديث]، به پنج قسم تقسيم ميشود كه يكي از آنها «عُلُوّ مطلق»، و بقيه «علوّ نسبي» ميباشند؛ و اين پنج قسم عبارتند از:
الف) عُلُوّ و نزديكي به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم با اسنادي صحيح و نظيف [پاك و بيآلايش، بيعيب و نقص]؛ و اين قسم همان «عُلوّ مطلق» است كه از برترين و بزرگترين اقسام علوّ، به شمار ميآيد [كه با شمارهي كمتري از راويان، به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ميرسد.]
ب) علوّ و نزديكي به يكي از امامان و پيشوايان حديث، با اسنادي صحيح و نظيف [پاك و بيآلايش و بيعيب و نقص]. مانند نزديكي به اعمش، يا ابن جريج يا مالك و يا ديگر پيشوايان حديث [كه داراي امتيازات مهمي در علم حديث ميباشند.] و در اين قسم، نزديكي به يكي از پيشوايان حديث، مطرح هست، و مهم نيست كه پس از او تعداد راويان در طول سلسله تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زياد و فراوان باشد.
ج) علوّ و نزديكي به نسبت روايت يكي از كتابهاي شش گانهي حديث [صحيح بخاري، صحيح مسلم، سنن ترمذي، سنن ابوداود، سنن نسايي و سنن ابن ماجه] و يا ديگر كتابهاي معتبر و مورد اعتمادِ حديثي.
و علو و نزديك شدن به روايت يكي از همين كتابهاست كه متأخرين را مشتاق و علاقمند كردهاند تا با «موافقه»، «بَدَل»، «مساوات» و «مصافحه»، توجه و عنايت شاياني را بدان مبذول دارند؛ [و اين همان چيزي است كه متأخرين به صورت موافقت، ابدال، مساوات، و مصافحه، بدان اهميت و توجه بيشتري نمودهاند]:
1- «موافقه»: عبارت است از: «الوصول إلى شيخ أحد المصنفين من غيرطريقه بعدد أقل مما لو روى من طريقه عنه»؛ «اينكه حديث به غيرطريق يكي از مصنفان و مؤلفان [صاحبانِ صحاح]، با تعداد راويانِ كمتر از تعداد راويانِ اين حديث در طول سلسلهي خود مصنّف، به استادش برسد». [يعني اگر حديثِ استادِ يكي از مصنفان صحاح، با طريق خودش روايت شود، تعداد راويان افزايش مييابد، و اگر با طريقي غير از طريق وي نقل گردد، تعداد راويانِ آن در طول سلسله كمتر از تعداد راويانِ همين حديث در طول سلسلهي همان مصنّف ميباشد.]
مثال: آنچه كه ابن حجر در شرح «النخبة» بيان داشته است. [وي گفته است:] «روى البخاري عن قتيبة عن مالك حديثاً، فلو رويناه من طريقه كان بيننا وبين قتيبة ثمانية، ولو رويناه ذلك الحديث بعينه من طريق أبي العباس السـراج عن قتيبة مثلاً، لكان بيننا وبين قتيبة فيه سبعة، فقد حصلت لنا الموافقة مع البخاري في شيخه بعينه مع علو الإسناد على الإسناد إليه»[2].
«بخاري از قتيبه از مالك، حديثي را نقل نموده است كه اگر ما به روايت آن حديث از طريق بخاري بپردازيم، در اين صورت تعداد راويانِ، بين ما و قتيبه به هشت نفر ميرسد و اگر عين همين حديث را - مثلاً - از طريق ابوالعباس سراج[3] از قتيبه روايت كنيم، در اين صورت تعداد راويان ميان ما و قتيبه به هفت نفر خواهد رسيد؛ و نتيجه اين خواهد شد كه ما با تعداد راويانِ كمتر از طريق ديگر، به استاد بخاري رسيديم، و علو اسناد را نيز به دست آورديم.»
2- «بَدَل»: عبارت است از: «الوصول إلى شيخ شيخ أحد المصنّفين من غير طريقه بعدد أقل مما روى من طريقه عنه»؛ «اينكه حديث به دو طريق روايت گردد: يكي از طريق يكي از مؤلفان و مصنّفان [صاحبان صحاح]، و ديگري از غير طريق او. در اين صورت اگر از غيرطريق يكي از مصنّفان، حديث روايت شود؛ با تعداد راويانِ كمتر، به استادِ استاد او [يكي از مصنفان] برسد، و اگر از طريق خود مصنّف، نقل گردد، با تعداد راويان بيشتر از تعداد راويان همين حديث در غير طريق او به استادِ استاد وي برسد.»
مثال: همانند آنچه كه ابن حجر گفته است: «كان يقع لنا ذلك الإسناد بعينه من طريق أخرى إلى القعنبي عن مالك، فيكون القعنبي فيه بدلاً من قتبية».
«مثل اينكه عين همين اسناد [بخاري عن قتيبة عن مالك]، از طريقي ديگر به قعنبي[4] از مالك براي ما برسد كه در اين صورت «قعنبي» در حديث، بدل از قتيبه ميباشد. [يعني قعنبي در طول سلسلهي سند به جاي قتيبه واقع شده است و بخاري از قتيبه از مالك به روايت حديث ميپردازد، و ما از طريقي ديگر از قعنبي - استادِ استاد بخاري - از مالك به روايت آن حديث ميپردازيم. و اين كار دو ويژگي دارد: يكي اينكه با تعداد راويان كمتر از طريق ديگر به استادِ استاد بخاري ميرسيم، و ديگر اينكه علو اسناد را نيز به دست ميآوريم.]
3- «مساوات»: عبارت است از: «استواء عدد الإسناد من الراوي إلى آخره مع إسناد احد المصنفين»؛
«تعداد افراد راوي در طول سلسلهي سند تا آخر، با تعداد افراد يكي از مصنّفان [صاحبان صحاح]، مساوي و يكسان باشد.» [يعني چنانچه تعداد راويان حديثي كه شيخ حديث از پيامبر نقل كند، با تعداد راوياني كه يكي از صاحبانِ كتبِ صحاح، همان حديث را توسط آنان از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل كرده، مساوي و يكسان باشد، آن را «مساوات» گويند.]
مثال: همانند آنچه كه ابن حجر گفته است: «كأن يروي النسائي مثلاً حديثاً يقع بينه وبين النبي صلی الله علیه و آله و سلم فيه أحد عشر نفساً، فيقع لنا ذلك الحديث بعينه بإسناد آخر، بيننا وبين النبي صلی الله علیه و آله و سلم فيه أحد عشر نفساً، فنساوي النسائي من حيث العدد.»
«مثل اينكه نسايي به روايت حديثي بپردازد كه در آن تعداد راويان بين او و پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم به يازده نفر برسد، و ما نيز عين همان حديث را با اسنادي ديگر به گونهاي روايت كنيم كه تعداد راويان در آن - ميان ما و پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم - به يازده نفر برسد، و در اين صورت، عدد افراد ما مساوي با عدد افراد نسايي خواهد بود.»
4- «مصافحه»: عبارت است از: «استواء عدد الإسناد من الراوي إلى آخره مع إسناد تلميذ أحدِ المصنفين»؛
«تعداد افراد راوي در طول سلسلهي سند تا آخر، با تعداد افراد شاگرد يكي از مصنفان، مساوي و يكسان باشد.»
و اين نوع بدين خاطر به «مصافحه» نامگذاري شده است، چرا كه غالباً عرف و عادت بدين منوال است كه دو نفر كه همديگر را ملاقات كردهاند، قهراً با هم مصافحه نمودهاند.
د) علوّ به سبب تقدّم وفات راوي [از شيخ بر وفات راوي ديگر از همان شيخ]:
مثال اين قسم همانند آن چيزي است كه نووي بدان اشاره كرده و گفته است: «فما أرويه عن ثلاثة عن البيهقي عن الحاكم، أعلى من أن أرويه عن ثلاثة عن أبي بكر بن خلف عن الحاكم، لتقدم وفاة البيهقي عن ابن خلف»[5].
«آنچه را كه من از ثلاثة، از بيهقي، از حاكم روايت نمودهام، نسبت به آنچه كه از ثلاثة، از ابوبكر بن خلف، از حاكم، نقل كردهام، برتر و والاتر است؛ به دليل اينكه بيهقي قبل از ابن خلف فوت كرده است»[6].
هـ) علوّ به سبب تقدّم در سماع [از شيخ، از سماع راوي ديگر از همان شيخ]:
يعني كسي كه سماعش از شيخ، قديميتر باشد به نسبت كسي كه سماعش جديد بوده است، علوّ نسبي دارد، و از او برتر و عاليتر است. مانند اينكه دو نفر از شيخ سماع حديث كرده باشند، و يكي از آن دو - مثلاً - در شصت سال پيش، و ديگري در چهل سال قبل سماع كرده باشند، و تعداد راويانِ هر يك از آن دو [در طول سلسلهي سند] با تعداد راويان ديگري، مساوي و يكسان باشد، در اين صورت، اوّلي به نسبت دوّمي علوّ دارد و از او برتر و عاليتر است. و اين موضوع در حق كسي كه شيخش دچار اختلاط و حواسپرتي يا خرفتي و كورذهني (ناشي از پير شدن) شده، بيشتر مورد تأكيد و توجه قرار ميگيرد.
4- اقسام نزول:
اقسام نزول، پنج قسمت است كه از ضد پنج قسمت علوّ شناخته ميشود؛ بنابراين در مقابل هر قسمي از اقسام «علوّ»، قسمي از اقسام «نزول» وجود دارد.
5- فضيلت و برتري كدام يك بيشتر است: «علوّ» يا «نزول»؟:
الف) طبق قول صحيح - كه جمهور نيز بدان معتقدند - فضيلت و برتري «علو» از «نزول» بيشتر است. زيرا كه «علوّ» باعث ميشود تا از ساحتِ حديث، كثرت احتمال خلل و نقص را دور سازد، و «نزول»، امري «مرغوبعنه» (نامطلوب و نخواستني) به شمار ميآيد، [به همين خاطر] ابن مديني گفته است: «النزول شؤم»؛ «نزول، شوم و نامبارك است.»
[ناگفته نماند كه اين موضوع زماني قابل طرح است كه] اسناد [عالي و نازل] در قوّت و صحّت، يكسان و مساوي باشند.
ب) و هرگاه «اسناد نازل» با دارا بودن فايدهاي[7]، از «اسناد عالي» جدا شود، در اين صورت «نزول» از «علوّ»، تفوّق و برتري بيشتري خواهد داشت.
6- مشهورترين كتابهايي كه در زمينهي تدوين و نگارش «اسناد عالي و نازل» به رشتهي تحرير درآمدهاند:
به طور كلّي در عرصهي «اسانيد عالي و نازل»، كتابهايي ويژه و خاص، كه به تدوين و نگارش «اسناد عالي و نازل» پرداخته باشند، وجود ندارد، بلكه علماء و صاحب نظران اسلامي، فقط اجزايي از آن را براي نگارش و تحرير در نظر گرفتهاند و به تأليف و تصنيف آن اجزاء پرداختهاند و بر آنها عنوان «ثلاثيات» اطلاق نمودهاند؛ و مرادشان نيز از «ثلاثيات»: احاديث و رواياتي است كه تعداد راويان آن در بين مصنّف و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فقط سه نفر باشد؛ و اين موضوع بيانگر و روشنگر توجه و اهتمام علماء به «اسانيد عالي» است؛ و برخي از اين «ثلاثيات» عبارتند از:
الف) «ثلاثيات البخاري»، تأليف ابن حجر.
ب) «ثلاثيات أحمد بن حنبل»، تأليف سفّاريني.
1- تعريف «مسلسل»:
الف) تعريف لغوي: «مُسَلْسَل»، اسم مفعول از «اَلسَّلْسَلَة»، و به معناي «اتصال الشـيء بالشـيء» [اتصال چيزي به چيز ديگر. چيزهاي رديف و پشت سر هم و بهم پيوسته] ميباشد. و «سلسلة الحديد» [حلقههاي فلزي بهم پيوسته] نيز به همين معني آمده است؛ گويي حديث «مسلسل» به خاطر مشابهتش با «سلسلة»، از ناحيهي اتصال و همانندي و يكساني بين اجزاء، بدين اسم، نامگذاري شده است.
ب) تعريف اصطلاحي: «مسلسل» عبارت است از: «هو تتابع رجال إسناده على صفة أو حالة للرُواة تارة، وللرواية تارةً أخرى»؛ «حديثي است كه اسنادش - گاهي در راويان و گاهي نيز در روايت - پي در پي بر يك صفت يا يك حالت باشد.» [به تعبيري ديگر، مسلسل: حديثي است كه در عبارت راويان، و يا در روايت - در تمام مقاطع سلسلهي سند - گفتن يك جمله يا نشان دادن يك حالت يا صفت، تكرار شود. مثل: «سمعتُ فلاناً، قال: سمعتُ فلاناً، قال: سمعتُ فلانا...» و يا «حدثني فلان قال: أشهد بالله حدثني فلان، قال: أشهد بالله حدثني فلان...» يا «حدثني فلان وهو آخذ بلحيته، قال حدثني فلان وهو آخذ بلحيته... إلخ»]
2- شرح تعريف حديث مسلسل:
توضيح اينكه: مسلسل: به حديثي گفته ميشود كه تك تك راويان به ترتيب و پياپي، داراي اين خصوصيات مشترك [و مشابه در گفتار يا كردار] باشند:
الف) اشتراك و يكنواختي همهي راويان در يك صفت. [يعني تمام راويان، هنگام روايت، داراي خصوصيّت مشترك و مشابهي در گفتار يا كردار باشند.]
ب) يا اشتراك و يكنواختي همهي راويان بر يك حالت.
ج) و يا همهي راويان، در روايت داراي اشتراك و يكنواختي در يك صفت باشند.[8]
3- اقسام مسلسل:
از شرح تعريف، واضح و روشن ميگردد كه مسلسل بر سه نوع است كه عبارتند از:
«المسلسل بأحوال الرواة» [مسلسل، نسبت به اوضاع و احوال راويان حديث]؛ «المسلسل بصفات الرواة» [مسلسل، نسبت به صفات و خصوصيّات راويان]؛ و «المسلسل بصفات الرواية» [مسلسل، نسبت به خصوصيات و ويژگيهاي روايت].
و چنانكه خواهد آمد، به بيان اين انواع خواهيم پرداخت كه عبارتند از:
الف) «المسلسل بأحوال الرواة» [مسلسل، نسبت به اوضاع و احوال راويان حديث]:
اوضاع و احوال راويان، يا قولي است و يا فعلي، و يا توأم با قولي و فعلي ميباشد:
1- «مسلسل نسبت به اوضاع و احوال قولي راويان»: مثل حديث معاذ بن جبل رضی الله عنه كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدو فرمود: «يا معاذ! إني أحبك فقل في دبر كل صلاة: اللهم أعنّي على ذكرك وشكرك وحسن عبادتك»[9].
[و در اين حديث]، در قول هر يك از راويان آن - در تمام مقاطع سلسله -، جملهي «وأنا أُحبّك فقل»، به طور پياپي و زنجيرهاي و يكي پس از ديگري به ترتيب آمده است.
2- «مسلسل نسبت به اوضاع و احوال فعلي راويان»: مثل حديث ابوهريره رضی الله عنه كه گفت: «شبّك بيدي أبوالقاسم صلی الله علیه و آله و سلم وقال: خلق الله الأرض يوم السبت».
[در اين حديث] هر يك از راويان - در تمام مقاطع سلسله - هنگام روايت داراي خصوصيّت مشابهي در عمل و كردار هستند و هر يك از آنها به طور زنجيرهاي و پياپي، به تشبيك دست [داخل كردن دست] در دست كسي كه از او حديث را روايت ميكند [به طور عملي] پرداخته است،[10] [و گفته است: «شبّك بيدي فلان وقال: شبك بيدي فلان، قال... قال أبوهريرة: شبك بيدي أبوالقاسم صلی الله علیه و آله و سلم وقال...»]
3- «مسلسل نسبت به اوضاع و احوال فعلي و قولي راويان»: مثل حديث انس رضی الله عنه كه وي گفت: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : لايجد العبد حلاوة الإيمان حتى يؤمن بالقدر خيره وشرّه، حلوّه ومرّه، وقبض رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم على لحيته وقال: آمنتُ بالقدر خيره وشره وحلوّه ومرّه»[11].
[در اين حديث]، هر يك از راويان به طور پياپي و زنجيرهاي - در تمام مقاطع سلسله - [به طور عملي] به «قبض لحيته» [گرفتن ريش خويش] پرداخته و در قولِ هر يك از آنها - در تمام مقاطع سلسله - جملهي «آمنتُ بالقدر خيره وشره وحلوّه ومرّه»، آمده و تكرار شده است.
ب) «المسلسل بصفات الرواة» [مسلسل نسبت به صفات و خصوصيّات راويان]:
«صفات و خصوصيّات راويان» نيز يا قولي است و يا فعلي:
1- «مسلسل نسبت به صفات و خصوصيات قولي راويان»: مثل حديثي كه به طور مسلسل، پيرامون «قرائت و خواندن سورهي صف» وارد شده است كه در آن، در يكان يكان افراد سلسلهي سند تا به آخر، جلمهي «فقرأها فلانٌ هكذا» تكرار شده است.
عراقي گفته است: «وصفات الرواة القولية وأحوالهم القولية، متقاربة بل متماثلة»؛ «صفات و خصوصيّات قولي راويان با اوضاع و احوال قولي آنها، متقارب و نزديك به هم، بلكه مشابه و همانند يكديگر ميباشند.»
2- «مسلسل نسبت به صفات و خصوصيّات فعلي راويان»: همانند همنام بودن تمامي راويان؛ مثل اينكه تمامي افراد سلسلهي سند تا به آخر، نامشان «محمد» باشد، و يا اينكه در عنوان و لقبِ تمامي راويان، توافق و هماهنگي و مطابقت و يكنواختي صورت بگيرد؛ مثل اينكه تمامي افراد سلسلهي سند، عنوان و لقبشان «فقيه» يا «حافظ» [و از زمرهي فقهاء و يا حفّاظ»] باشند؛ و يا اينكه تمامي راويان، اهل يك شهر باشند، مثل اينكه تمامي افراد سلسلهي سند تا به آخر، از «دمشق» يا «مصر» باشند.
ج) «المسلسل بصفات الرواية» [مسلسل، نسبت به خصوصيّات و ويژگيهاي روايت]:
«مسلسل نسبت به خصوصيات و ويژگيهاي روايت»، از اين سه حال خالي نيست: يا پيوند و ارتباط با «الفاظ و عبارات اداي روايت» دارد و يا تعلق و ارتباط به «زمان روايت» و يا به «مكان روايت».
1- مسلسل نسبت به «الفاظ و عبارات اداي روايت»: مثل اينكه در عبارت هر يك از راويان در تمام مقاطع سلسلهي سند، گفتن جملهي «سمعتُ» يا «أخبرنا» تكرار شود. [«سمعتُ فلاناً، قال سمعت فلاناً، قال سمعتُ فلانا...» يا «اخبرنا فلان، قال اخبرنا فلان، قال اخبرنا فلان...»]
2- مسلسل نسبت به «زمان روايت»: مثل اينكه هر يك از راويان در تمام مقاطع سلسلهي سند، به روايت حديث در روز عيد، پرداخته باشند، و همه آن حديث را در روز عيد نقل نموده باشند.
3- مسلسل، نسبت به «مكان روايت»: مثل حديثي كه تمام افراد سلسلهي سند تا به آخر، به اجابت دعا در مكان «مُلتزم» تصريح نموده باشند. [و اجابت دعا در مكان «ملتزم» از يكان يكان افراد سلسلهي سند - در تمام مقاطع - تكرار شده باشد.]
4- بهترين و برترين اقسام مسلسل:
بهترين، برترين و كاراترين اقسام مسلسل، قسمي است كه در سماع، بر اتصال و به هم پيوستگي سند و نبودن تدليس، دلالت كند.
5- برخي از فوايد مسلسل:
يكي از فوايد «مسلسل»، اين است كه چنين حديثي، بيانگر «زياد بودن ضبط و اتقان راويان حديث» است.
6- آيا وجود تسلسل در تمام مقاطع سلسلهي سند، شرط است؟:
وجود تسلسل در تمام مقاطع سلسلهي سند، شرط نيست؛ زيرا گاهي تسلسل در وسط، و گاهي نيز در آخر سند، قطع ميشود، ولي در اين حالت ميگويند: «هذا مسلسل إلى فلان»؛ «تسلسل اين حديث، تا فلان راوي است.»
7- هيچ گونه پيوند و ارتباطي بين تسلسل [حديث] و صحّت [آن] نيست!:
به ندرت و خيلي كم اتفاق ميافتد كه «مُسلسل» از خلل در تسلسل و يا ضعف، سالم و در امان بماند، گر چه اصل حديث از غيرطريق تسلسل، صحيح باشد.
8- مشهورترين كتابهايي كه در عرصهي تدوين و نگارش «مسلسل»، به رشتهي تحرير درآمدهاند:
الف) «المسلسلات الكبري»، تأليف سيوطي. اين كتاب، شامل 85 حديث مسلسل است.
ب) «المناهل السلسلة في الاحاديث المسلسلة»، تأليف محمد عبدالباقي ايوبي. اين كتاب، شامل 212 حديث مسلسل ميباشد.
3- رواية الأكابر عن الأصاغر
[1]- مثال اسناد نازل: شافعي از مالك از عبدالله بن دينار از ابوهريره رضی الله عنه از عايشه رضی الله عنه از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم . مثال اسناد عالي: شافعي از مالك از عبدالله بن دينار از عايشه رضی الله عنه از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم . كه در سلسلهي اول، تعداد راويان پنج نفر، و در دومي چهار نفر است. و دليل اينكه اولي نازل، و دومي عالي است، اين است كه كوتاهترين فاصله، خط مستقيم است و هر چه راوي كمتر باشد، سلسله مستقيمتر است. [مترجم]
[2]- شرح النخبة، ص 61.
[3]- يكي از اساتيد بخاري.
[4]- قعنبي، استادِ استاد بخاري است.
[5]- التقريب، شرح التدريب، ج 2، ص 168. ناگفته نماند كه بيهقي به سال 458 ه . ق، و ابن خلف به سال 487 ه . ق فوت كردهاند و چهره در نقاب خاك كشيدهاند.
[6]- به هر حال، يكي از انواع علو نسبي، «تقدم وفات راوي» است، هر چند كه تعداد راويان يكي باشد. يعني اگر كسي «مسند احمد» را از «حلاوي» از «ابن عباس» از «نجيب» شنيده باشد، بر كسي كه آن را از «جمال كتاني» از «قرضي» از «زينب دختر مكي» شنيده باشد، علو نسبي دارد، به دليل اينكه سه نفر اول، قبل از سه نفر دوم فوت كردهاند. علوم الحديث، دكتر صبحي صالح، صص 254-253. [مترجم]
[7]- مثل اينكه رجال اسناد نازل، معتبرتر و مؤثقتر، يا حافظتر و مُتقنتر، و يا فقيهتر و عالمتر، نسبت به رجال «اسناد عالي» باشد.
[8]- به هر حال، مسلسل: حديثي است كه تمامي يا بيشتر افراد سلسلهي سند تا به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم نام يكديگر باشند، يا تمامي راويان، اهل يك شهر باشند، يا همگان هنگام روايت، داراي خصوصيّت مشابهي در گفتار يا كردار باشند، و يا هر يك از راويان، از پدر خويش نقل نموده باشند. مثل: «أخبرني فلان والله...» و يا «أخبر أبي قال: أخبرني أبي...» كه الفاظ مزبور در يكان يكان افراد سلسلهي سند تكرار شده باشد و پي در پي بيايد. [مترجم]
[9]- اين حديث را ابوداود در «وتر»، روايت كرده است.
[10]- اين حديث را حاكم به طور مسلسل در «معرفة علوم الحديث»، ص 42 نقل كرده است.
[11]- اين حديث را حاكم در «معرفة علوم الحديث»، ص 42 به طور مسلسل، روايت نموده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر