17- «معرفة من اختلط من الثقات» [شناخت راوياني كه دچار كم هوشي و حواس پرتي و درآميختگي و اختلال حواس شدهاند]
1- تعريف «اختلاط»:
الف) تعريف لغوي: همچنانكه در «القاموس» آمده: «اختلاط» در لغت به معناي «فساد عقل» [ديوانگي، اختلال حواس، سبك مغزي، حواس پرتي، آشفتگي فكري، درهمآميختگي ذهني] است؛ گفته ميشود: «اختلَط فلانٌ»؛ «يعني حواسش پرت شد، ديوانه شد، اختلال حواس پيدا كرد.»
ب) تعريف اصطلاحي: «اختلاط» عبارت است از: «فساد العقل، أو عدم انتظام الأقوال بسبب خَرَف، أو عمي، أو احتراق كتب أو غير ذلك».
«پيدا شدن اختلال حواس يا آشفتگي اقوال، به علت پيري، نابينايي، يا احتراق كتابها و...»
2- انواع «راوياني كه دچار كم هوشي و اختلال حواس شدهاند»:
الف) راوياني كه به علت پيري و خرفتي، دچار كم هوشي و اختلال حواس شدهاند؛ مثل: عطاء بن سائب ثقفي كوفي.
ب) راوياني كه به سبب نابينايي، دچار حواسپرتي و آشفتگي ذهني شدهاند؛ مثل: عبدالرزاق بن همام صنعاني. وي پس از اينكه چشمانش را از دست داد، احاديث و روايات بدو ديكته ميشد، و او نيز آنها را دريافت ميكرد.
ج) راوياني كه به اسباب و علتهايي ديگر، دچار كم هوشي و اختلال حواس شدهاند؛ مانند احتراق و آتش گرفتن كتابها، مثل: عبدالله بن لهيعهي مصري (كه بر اثر سانحهي احتراق كتابهايش، دچار اختلال حواس و آشفتگي ذهني شد و حافظهاش را از دست داد.)
3- حكم روايتِ راويِ مُختلط [روايت كنندهاي كه به علت پيري، نابينايي، احتراق كتابها و... دچار كم هوشي و اختلال حواس شده است]:
الف) احاديث و رواياتي كه پيش از دچار شدن وي به كم هوشي و اختلال حواس، از او روايت شدهاند، پذيرفته ميشود.
ب) و احاديثي كه پس از دچار شدن وي به حواس پرتي و آشفتگي ذهني، از او نقل شدهاند، مورد قبول و پذيرش نخواهد بود.
و همچنين احاديث و رواياتي كه مورد شك و ترديدند و مشخص نيست كه آيا آنها پيش از دچار شدن وي به كم هوشي و اختلال حواس، از او روايت شدهاند يا بعد از دچار شدن وي به حواس پرتي و كم هوشي؛ در اين صورت نيز، چنين رواياتي قابل قبول و پذيرش نخواهد بود.
4- اهميت شناخت راويان مُختلط، و فايدهي آن:
شناخت راوياني كه به علت پيري، نابينايي، احتراق كتابها و... دچار كم هوشي و حواس پرتي شدهاند، فني بسيار مهم و اساسي و محوري و بنيادين [در علوم حديث] است؛ و فايدهاش در اين امر نهفته است كه با شناخت اين فن، ميتوان به جداسازي و تفكيك احاديث راويانِ ثقه و معتبري پرداخت كه آنها را پس از دچار شدن به حواس پرتي و آشفتگي ذهني نقل كردهاند، تا بدين ذريعه بتوان به ردّ و عدم قبول آنها پرداخت [و آنها را از روايات و احاديثي كه قبل از دچار شدن به كم هوشي و اختلال حواس روايت نموده، متمايز و جدا ساخت.]
5- آيا بخاري و مسلم در صحيح خويش، از راويانِ ثقه و معتبري كه دچار كم هوشي و اختلال حواس شدهاند، حديث روايت كردهاند؟:
آري، بخاري و مسلم در صحيح خويش، از راويان ثقه و معتبري كه دچار كم هوشي و اختلال حواس شدهاند، حديث نقل كردهاند، ولي [نه هر گونه روايتي، بلكه رواياتِ] راوياني كه پيش از دچار شدن به كم هوشي واختلال حواس به نقل آنها پرداختهاند.
6- مشهورترين كتابهايي كه در زمينهي «شناخت راويان مُختلط» به رشتهي تحرير درآمدهاند:
گروهي از علماء از قبيل: علايي و حازمي، در اين عرصه دست به قلم بردهاند و قلمفرسايي نمودهاند؛ و از كتابهايي كه در زمينهي «شناخت راويان مُختلط» نگاشته شدهاند و به رشتهي تحرير درآمدهاند، ميتوان به كتاب «الاغتباط بمن رُمي بالاختلاط»، تأليف حافظ ابراهيم بن محمد، نوهي ابن العجمي (متوفي 841 ه. ق) اشاره كرد.
18- معرفة طبقات العلماء و الرواة
[شناخت طبقات علماء و راويان]
1- تعريف «طبقه»:
الف) تعريف لغوي: «طبقه» در لغت به معناي «القوم المتشابهون» است؛ يعني گروهي از مردم كه مشابه و همانند يكديگر باشند.
ب) تعريف اصطلاحي: «طبقه» عبارت است از: «قوم تقاربوا في السن والإسناد، أو في الإسناد فقط»[1]؛ گروهي از مردم كه در سن و اسناد، يا فقط در اسناد، به همديگر نزديك باشند.
و معني تقارب و نزديكي در اسناد اين است كه استادان مشتركي داشته باشند، و يا استادان برخي، [از لحاظ سن و سال، يا عصر و زمان]، نزديك به استادان برخي ديگر باشند.
2- برخي از فوايد شناخت «طبقات علماء و راويان»:
الف) يكي از فوايد شناخت طبقههاي علماء و راويان اين است كه با شناخت آن، از تداخل دو راوي كه در اسم يا كنيه و غير آن مشابه و همانند يكديگرند، ايمن خواهيم شد؛ زيرا گاهي اوقات اتفاق ميافتد كه دو اسم در لفظ با يكديگر موافق و يكنواخت هستند، از اين رو يكي به جاي ديگري تصور ميشود و بدين گونه تداخل و التباس بين دو اسمِ مشابه ايجاد ميگردد، ولي با شناخت طبقات علماء و راويان، اين مُعضل برطرف ميشود و با شناخت آن، بين اين دو اسم، تشخيص داده ميشود.
ب) اطلاع و آگاهي از حقيقت «عنعنه». [عنعنه: كلمهي «عن فلانٍ» را در روايت تكرار كردن. نقل حديث يا روايت از قول چند تن به ترتيب. چنانكه گويند: «روايت كرد فلان از فلان». و با شناخت طبقههاي علماء و راويان، دانسته ميشود كه هر يك از راويان از كدام طبقه و از كدام عصر و زمان ميباشد.]
3- گاهي اتفاق ميافتد كه دو راوي، به اعتباري از يك طبقه، و به اعتباري ديگر از دو طبقه به شمار ميآيند: مثل «انس بن مالك رضی الله عنه » و امثال وي از ديگر كوچكترهاي صحابه. آنها همراه با عشرهي مبشره - به اعتبار اينكه تمامي آنها از زمرهي صحابهاند - در يك طبقه [طبقهي صحابه] قرار ميگيرند؛ از اين رو دانسته ميشود كه تمامي صحابه [عموماً] يك طبقه شمرده ميشوند [اما با توجه به امتيازاتي كه برخي از آنها بر برخي ديگر داشتهاند، و همچنين به اعتبار سن و سالي كه داشتهاند، داراي طبقات فرعي به شرح ذيل ميباشند:
1- به اعتبار امتيازات: پيشتازانِ قبول دين اسلام، كه خلفاي راشدين از اين طبقه به شمار ميآيند. صحابيهاي قبل از توطئهي دار الندوة، مهاجرين حبشه، صحابيهاي عقبهي اول و دوم، اهل غزوهي بدر، اهل بيعة الرضوان، صحابيهايي كه بعد از فتح مكه مسلمان شدهاند، و بچههاي نابالغ كه روز فتح مكه يا در حجة الوداع، پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ديدهاند.
2- به اعتبار سنّ: جوانترين اصحاب به ترتيب عبارتند از: «ابوالطفيل رضی الله عنه » و «مسور بن مخرمه رضی الله عنه »، كه هر دو در سال وفات پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، هشت ساله بودهاند، و «نعمان بن بشير رضی الله عنه » كه سال دوم هجري متولد گشته است، و «حسن رضی الله عنه » و «حسين بن علي رضی الله عنه » و «عبدالله بن زبير رضی الله عنه » كه سال وفات پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نه ساله بودهاند، و «جعفر بن عبدالرحمن رضی الله عنه » كه در سفر حجة الوداع كودك بوده است و «مسلمة بن مخلد خزرجي رضی الله عنه » و «عبدالله بن جعفر رضی الله عنه » و «قسم بن عباس رضی الله عنه » و «عبدالله بن عباس رضی الله عنه » كه عموماً ده ساله بودهاند، و «عمر بن ابي سلمة رضی الله عنه »، نه ساله بوده است.
3- به اعتبار طول عمر: اين صحابيها هر يك، حدود يكصد و بيست سال عمر كردهاند: «حسان بن ثابت رضی الله عنه »، حويطب بن عبدالعزّي رضی الله عنه »، «مخرمة بن نوفل رضی الله عنه »، «حكيم بن حزام بن خويلد رضی الله عنه » (برادرزادهي حضرت خديجه رضی الله عنها )، «سعيد بن يربوع قرشي رضی الله عنه » (نامبردگان فوق، هم جاهليت را درك كردهاند و هم اسلام را)، «لبيد بن ربيعهي عامري رضی الله عنه »، «عاصم بن عدي عجلاني رضی الله عنه »، «سعد بن جنادهي عوفي رضی الله عنه »، «نوفل بن معاويه منتج نجدي رضی الله عنه »، «عدي بن حاتم طايي رضی الله عنه »، «نافع بن سليمان عبدي رضی الله عنه »، «نابغهي جغدي رضی الله عنه » - ذيل شرح نخبهي ابن حجر عسقلاني، ص 131، كفايهي خطيب، ص 56-76، الفيهي سيوطي، ص 287. مترجم]
4- آنچه بر ناظر و پژوهشگرِ «طبقات علماء و راويان»، لازم و ضروري است:
اطلاع و آگاهي از موارد ذيل، براي ناظر و پژوهشگر علمِ «طبقات علماء و راويان» لازم و ضروري است:
· آگاهي از تاريخ تولد راويان.
· شناخت تاريخ وفات راويان.
· اطلاع و آگاهي از اساتيد آنها، كه از آنها حديث روايت نمودهاند.
· آگاهي از شاگردان آنها، كه به نقل حديث از آنها پرداختهاند.
5- مشهورترين كتابهايي كه در زمينهي تدوين و نگارش «طبقات علماء و راويان» به رشتهي تحرير درآمدهاند:
الف) كتاب «الطبقات الكبرى»، تأليف ابن سعد.
ب) كتاب «طبقات القرّاء»، تأليف ابي عمرو الداني.
ج) كتاب «طبقات الشافعية الكبرى»، تأليف عبدالوهاب السبكي.
د) كتاب «تذكرة الحفاظ»، تأليف ذهبي.
19- معرفة الموالي من الرواة و العلماء
[شناخت موالي از ميان راويان و علماء]
1- تعريف «موالي»:
الف) تعريف لغوي: «موالي» جمع «مولي» است. و واژهي «مولي» از اضداد است كه هم بر «مالك» [سيد، آقا، ارباب] استعمال ميشود و هم بر «عبد» [= برده] و هم بر «مُعتِق» [= آزاد كنندهي برده] و هم بر «مُعتَق» [بردهي آزاد شده].[2]، [3]
ب) تعريف اصطلاحي: «مولي» به يكي از اين سه معني استعمال شده است:
· شخص محالَف [= شخص هم پيمان].
· مُعتَق [= بردهي آزاد شده].
· كسي كه به دست ديگري اسلام آورده باشد.
2- انواع موالي:
موالي بر سه نوع است كه عبارتند از:
الف) «مولى الحِلف» [هم پيماني]: مثل امام مالك بن انس اصبحي تيمي [صاحب كتاب موطأ]؛ كه از تيرهي «اصبحي» و همپيمان قبيلهي تيم ميباشد. بدين خاطر كه قومش «اصبح» با قبيلهي تيم كه از قريش است، هم پيمان ميباشند [از اين رو به او تيمي نيز گفتهاند.]
ب) «مولى العتاقة» [كه مالكِ برده، پس از آزاد ساختن وي، بر او ولاء عتق و آزاد كردن دارد و در شرع مقدس اسلام، احكامي بر آن جاري است]؛ مثل «ابوالبختري طايي» تابعي، كه نامش: «سعيد بن فيروز» و مولاي قبيلهي «طيّ» ميباشد؛ زيرا كه مالكش از قبيلهي طيّ بود كه او را آزاد ساخت.
ج) «مولى الإسلام»: مثل محمد بن اسماعيل بخاري جُعفي؛ كه چون جدش «مغيره»، مجوسي و آتشپرست بود و به دست «يمان بن أخنس الجعفي» اسلام آورده، وي را «بخاري جُعفي» گفتند و او را بدان منسوب كردند.
3- برخي از فوايد شناخت موالي:
[برخي از فوايد شناخت موالي عبارتند از:] ايمن شدن از التباس و ابهام و اختلال و سردرگمي، و شناخت راوياني كه به قبيلهاي منسوب ميشوند كه آيا آنها از لحاظ نسب بدان قبيله، نسبت داده شدهاند، يا از طريق ولاء.
از اين رو [با شناخت موالي] ميتوان در بين راوياني كه در اسم آنها اتفاق است، جدايي انداخت و تفكيك قائل شد، و راوياني كه از لحاظ نسب بدان قبيله منسوباند از راوياني كه از طريق ولاء بدان منسوباند، جدا كرد و آنها را متمايز ساخت.
4- مشهورترين كتابهايي كه در زمينهي «موالي» نگارش يافتهاند:
در اين زمينه، «ابوعمر كِندي»، فقط در رابطه با «مصريين» [راويان و علماي مصري]، كتابي را به رشتهي تحرير درآورده است.
20- معرفة الثقات والضعفاء من الرواة
[شناخت راويانِ ثقه و ضعيف]
1- تعريف «ثقه» و «ضعيف»:
الف) تعريف لغوي: «ثقه» در لغت به معناي «مُؤْتَمَنْ» [مورد اعتماد، مطمئن، امين، معتبر و مؤثق] است؛ و «ضعيف» نقطهي مقابل «قوي» ميباشد؛ و ضعفِ [يك چيز]، هم حسّي است و هم معنوي، [از اين رو گفته ميشود: «ضعف اعصاب»؛ وضع غيرعادي اعصاب كه سبب خستگي و فرسودگي و بيحالي و تحريكپذيري ميشود. بيماري عصبي. «ضعيف البنيه»: آنكه بنيهاش ضعيف است. سست بنيه، ناتوان. «ضعيف الجثة»: آنكه جثهي ضعيف دارد، لاغر و كوچك اندام. «ضعيف الرأي»: سست رأي، آنكه رأي و تدبير سست دارد. «ضعيف العقل»: سست خرد، كم عقل. «ضعيف القلب»: ضعيف دل، آنكه قلبش ضعيف است، كم دل، ترسو. «ضعيف المزاج»: آنكه مزاجش ضعيف است و زود بيمار ميشود. «ضعيف النفس»: سست نهاد، آنكه ارادهي سست دارد. «ضعيف چزان»: آنكه ضعيفان را بيازارد و....
ضعفِ تمام اين موارد يا حسّي است و يا معنوي؛ و اين مفهوم در هر دو معني به كار رفته است.]
ب) تعريف اصطلاحي: «ثقه» به معناي «فردِ عادلِ[4] ضابط[5]» است؛ يعني آنكه به عدالت و ضبط شهرت داشته باشد؛ و «ضعيف» اسم عام است كه شامل هر كسي ميشود كه در ضبط يا عدالت وي طعن وارد شده باشد.
2- اهميّت شناخت راويانِ ثقه و ضعيف، و فايدهي آن:
شناخت راويانِ ثقه و ضعيف، يكي از بزرگترين و ارزشمندترين انواع علوم حديث به شمار ميآيد؛ زيرا به وسيلهي آن، احاديث صحيح، از روايات ضعيف، بازشناخته ميشود.
3- مشهورترين كتابهايي كه در زمينهي «شناخت راويان ثقه و ضعيف»، به رشتهي تحرير درآمدهاند، و انواع آنها:
الف) كتابهايي كه فقط به بيان «راويان ثقه» پرداختهاند: مثل كتاب «الثقات»، تأليف ابن حبان؛ و كتاب «الثقات»، تأليف عِجلي.
ب) كتابهايي كه در آنها فقط «راويان ضعيف»، به رشتهي تحرير و نگارش درآمدهاند:
تعداد كتابهايي كه فقط به ذكر «راويان ضعيف» پرداختهاند، بسيار زياد است كه از ميان آنها ميتوان بدينها اشاره كرد: «الضعفاء»، تأليف بخاري؛ «الضعفاء»، تأليف نسائي؛ «الضعفاء»، تأليف عقيلي؛ «الضعفاء»، تأليف دار قطني؛ «الكامل في الضعفاء»، تأليف ابن عدي؛ و كتاب «المغني في الضعفاء»، تأليف ذهبي.
ج) كتابهايي كه در آنها هم «راويان ثقه و معتبر» به رشتهي تحرير درآمدهاند و هم «راويان ضعيف»: تعداد اين گونه كتابها نيز [به سان كتابهاي پيشين] فراوان است، كه برخي از آنها عبارتند از:
كتاب «تاريخ البخاري الكبير» و كتاب «الجرح و التعديل»، تأليف ابن ابي حاتم؛ و اين كتابهاي جنبهي عمومي و كلي دارند و در آنها به بيان عامهي راويان و ناقلانِ [ثقه و ضعيف] پرداخته شده است.
و برخي ديگر از كتابهايي كه در آنها هم «راويان ثقه و معتبر» به رشتهي تحرير درآمدهاند و هم «راويان ضعيف»، عبارتند از كتابهايي كه در آنها فقط به بيان [راويانِ ثقه و ضعيفِ] برخي از كتابهاي حديث پرداخته شده است؛ مانند كتاب «الكمال في أسماء الرجال»، تأليف عبدالغني مقدسي، و حواشي متعدد و گوناگوني كه توسط مزّي، ذهبي، ابن حجر و خزرجي، بر آن صورت گرفته است.
21- معرفة أوطان الرواة وبلدانهم
[شناخت وطن و سرزمين راويان]
1- هدف از مطرح كردن اين بحث:
«اوطان» جمع «وطن»، و به معناي «اقليم» [منطقه، بخش] يا ناحيهاي است كه انسان در آن متولد ميشود، يا در آن اقامت و سُكني ميگزيند و مستقر ميشود.
و «بلدان» جمع «بلد»، و به معناي شهر يا روستايي است كه انسان در آن زاده ميشود، يا در آن اقامت ميگزيند و مستقر ميگردد.
و هدف از مطرح كردن مبحث «شناخت وطن و سرزمين راويان»: شناخت منطقه و ناحيهي راويان و شهر و سرزميني است كه راويان در آن متولد شدهاند، يا در آن اقامت و سكني گزيدهاند.
3- برخي از فوايد «شناخت وطن و سرزمين راويان»:
يكي از فوايد «شناخت وطن و سرزمين راويان»، اين است كه به وسيلهي آن ميتوان ميان دو اسم كه در لفظ با هم موافقاند، و از دو شهر مختلفاند، تفاوت گذاشت و هر دو را از هم متمايز ساخت و جدا كرد؛ و اين در حالي است كه پژوهشگران و حافظانِ حديث، در تصرفات و تصنيفات خويش، به شناخت اينگونه موارد، نيازي مبرم دارند.
3- عربها و عجمها، به سوي چه چيزي نسبت داده ميشوند؟ [قبيله و عشيره، يا شهر و روستا؟]:
الف) در زمانهاي قديم، عربها به قبيله و عشيرهي خويش، نسبت داده ميشدند؛ زيرا بيشتر آنها مردماني صحرانشين و خانه بدوش و صحراگرد و چادرنشين بودند، از اين رو پيوند و ارتباطشان با قبيله و عشيره، محكمتر از پيوند آنها با منطقه و ناحيه و كشور و ديار بود؛ اما هنگامي كه اسلام پا به عرصهي وجود گذاشت و در ميان عربها، شهر گزيني و روستانشيني رواج يافت؛ از آن زمان بود كه عربها به شهر و روستاهايشان نسبت داده ميشدند.
ب) ولي عجمها، از همان زمانهاي قديم، به شهرها و روستاهايشان نسبت داده ميشدند [نه به قبايل و عشيرهي خويش.]
4- اگر فردي از شهري به شهري ديگر، انتقال يافت، در اين صورت به كدام يك از آن دو نسبت داده ميشود؟ و كيفيّت انتسابش بدانها چگونه خواهد بود؟:
الف) اگر فردي خواست كه راوي را به هر دو شهر نسبت دهد، در اين صورت بايد نخست شهر اوّلِ راوي را بيان كند و پس از آن به ذكر شهري بپردازد كه بدان منتقل شده است؛ و در اين صورت مناسب است كه در وقت ذكر شهرِ دوم، حرف «ثم» را داخل كند؛ [به عنوان مثال:] دربارهي فردي كه در حلب [سوريه] متولد گرديده و از آنجا به مدينهي منوره منتقل شده، بگويد: «فلان الحلبي ثم المدني»؛ و عمل بيشتر علماء و صاحب نظران اسلامي نيز به همين منوال است.
ب) و اگر نخواست كه راوي را به هر دو شهر نسبت دهد، در اين صورت وي مختار است و ميتواند راوي را به هر شهري كه ميخواهد نسبت دهد؛ و اين عمل [نسبت به عمل پيشين] كمتر است.
5- چگونگي انتساب كسي كه ساكن روستا است و آن روستا، تابع و زير مجموعهي شهري ديگر است؟:
[اگر فردي ساكن روستا بود و آن روستا نيز تابع و زير مجموعهي شهري ديگر بود، در اين صورت در وقت انتساب آن فرد به روستا يا شهر، ميتوان چنين عمل كرد:]
الف) ميتوان وي را به روستاي وابسته و تابع، نسبت داد.
ب) و نيز ميتوان او را به شهري كه آن روستا از زير مجموعهي آن به شمار ميآيد، نسبت داد.
ج) و نيز ميتوان، وي را به ناحيه و منطقهاي كه آن شهر در آن واقع شده است، نسبت داد. به عنوان مثال: هر گاه فردي از دهستان «باب»، از توابع شهر «حلب» [سوريه] كه در منطقه و ناحيهي «شام» واقع شده است، وجود داشت، در اين صورت، در وقت انتساب وي ميتوان «فلان البابي» يا «فلان الحلبي» و يا «فلان الشامي» گفت.
6- چه اندازه بايد فرد راوي در شهري بماند و اقامت گزيند، تا بدان نسبت داده شود؟:
اگر فردي به مدت چهار سال در شهري مستقر شد و اقامت گزيد، بدان شهر نسبت داده ميشود؛ و اين قول عبدالله بن مبارك است.
7- مشهورترين كتابهايي كه در زمينهي «شناخت وطن و سرزمين راويان»، به رشتهي تحرير درآمدهاند:
الف) كتاب «الأنساب»، تأليف سمعاني را ميتوان از مشهورترين اين كتابها دانست كه در تحرير و نگارش اين نوع از علوم حديث، پيشاپيش و پيشگام ديگر كتابهاي اين عرصه به شمار ميآيد. زيرا در آن، نسبت راويان به منطقه و ناحيهاي كه در آن متولد شدهاند و يا در آن اقامت گزيدهاند و... بيان شده است.
ب) و از ديگر كتابهايي كه در آن به بيان وطن و شهر راويان پرداخته شده، ميتوان به كتاب «الطبقات الكبرى»، تأليف ابن سعد اشاره كرد.
و اين بود پايان مطالبي كه خداوند عز و جل آن را در اين كتاب هموار و آسان نمود.
«وصلى الله على سيدنا ونبينا محمد وعلى آله و صحبه، والحمد لله رب العالمين».
1- قرآن كريم.
2- «تاريخ بغداد»؛ خطيب بغدادي؛ بيروت؛ نشر دار الكتاب العربي.
3- «تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي»؛ سيوطي؛ تحقيق: عبدالوهاب عبداللطيف؛ چاپ دوم؛ 1358 ه. ق.
4- «التقريب»؛ نووي؛ تحقيق: عبدالوهاب عبداللطيف؛ چاپ دوم؛ 1358 ه. ق.
5- «الرسالة»؛ شافعي؛ تحقيق احمد محمد شاكر.
6- «الرسالة المستطرفة لبيان مشهور كتب السنة المشرفة»؛ كتاني؛ تحقيق: شيخ محمد منتصر كتاني؛ نشر دارالفكر.
7- «سنن ترمذي مع شرحه تحفة الأحوذي»؛ مصر؛ نشر محمد عبدالمحسن الكتبي.
8- «سنن أبيداود»؛ هند؛ چاپ سنگي.
9- «سنن ابن ماجه»؛ ترتيب و تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي؛ چاپ عيسي البابي الحلبي و شركايش؛ 1372 ه. ق.
10- «سنن دارقطني»؛ تصحيح و تحقيق و چاپ: سيد عبدالله هاشم اليماني المدني.
11- «شرح ألفية العراقي»؛ عراقي؛ چاپ مغرب.
12- «صحيح البخاري مع شرحه فتح الباري»؛ تحقيق: شيخ عبدالعزيز بن باز؛ قاهره؛ مطبعة السلفية؛ 1380 ه. ق.
13- متن «صحيح بخاري»؛ ولاق؛ 1296 ه. ق.
14- «صحيح مسلم مع شرح النووي»؛ چاپ اول؛ مطبعة المصرية ازهر؛ 1347 ه. ق.
15- «علوم الحديث»؛ ابن صلاح؛ تحقيق: دكتر نورالدين عتر؛ نشر المكتبة العلمية؛ مدينهي منوره؛ 1386 ه. ق.
16- «فتح المغيث شرح ألفية الحديث»؛ سخاوي؛ تحقيق: عبدالرحمن محمد عثمان؛ نشر المكتبة السلفية؛ مدينهي منوره.
17- «القاموس المحيط»؛ فيروزآبادي؛ مطبعة الميمنية؛ مصر.
18- «الكفاية في علم الرواية»؛ خطيب بغدادي؛ دائرة المعارف العثمانية؛ هند؛ 1357 ه. ق.
19- «المتفق و المفترق»؛ خطيب بغدادي؛ نسخهي خطي.
20- «المستدرك علي الصحيحين»؛ حاكم نيشابوري؛ نشر مكتبة النصر الحديثة؛ رياض.
21- «معرفة علوم الحديث»؛ حاكم نيشابوري؛ نشر دكتر سيد معظم حسين؛ دائرة المعارف العثمانية.
22- «معالم السنن»؛ خطابي؛ تحقيق: احمد محمد شاكر و محمد حامد الفقي؛ مطبعة أنصار السنة المحمدية؛ 1367 ه. ق.
23- «ميزان الاعتدال في نقد الرجال»؛ ذهبي؛ تحقيق: علي محمد البجاوي؛ چاپ عيسي البابي الحلبي؛ 1382 ه. ق.
24- «موطأ مالك».
25- «تصحيح شرح نخبة الفكر»؛ حافظ ابن حجر؛ نشر المكتبة العلمية؛ مدينهي منوره.
26- «نخبة الفكر مع شرحها النزهة النظر»؛ حافظ ابن حجر؛ نشر المكتبة العلمية؛ مدينهي منوره.
[1]- نگا: تدريب الراوي، ج 2، ص 381.
[2]- نگا: القاموس، ج4، ص 404.
[3]- واژهي «مولى» در لغت به اين معاني به كار برده شده است: مالك، سيد، آقا، ارباب، برده، آزاد كنندهي برده، بردهي آزاد شده، ولي نعمت، نعمت دهنده، نعمت يافته، نعمت داده شده، دوستدار، دوست، هم پيمان، همسايه، مهمان، شريك، پسر، پسرعمو، خواهرزاده، عمو، داماد، نزديك، قريب، خويشاوند، پيرو، تابع. [مترجم]
[4]- معني عدالت مربوط به دين، اخلاق و امانتداري راوي در آنچه روايت و نقل ميكند، ميباشد. به طوري كه گفتار و رفتار راوي، گوياي خوف و ترس از خداوند متعال باشد و از حساب و مجازات روز رستاخيز بيم و هراس داشته باشد و از دروغ و مبالغهگويي و تحريف و گزافبافي جداً پرهيز و اجتناب نمايد. امت اسلامي [به ويژه محدثين] احتياط بسيار شديدي را در سلسلهي راويان، اِعمال نمودهاند. آنان احاديث را به خاطر كمترين شبههاي در سيرت و شخصيت راوي، رد نمودهاند و هر گاه دريافته باشند كه گاهي دروغ از آن راوي سر زده است [با آگاهي به اينكه دروغگو در پارهاي مواقع هم صادق است و هر چند دروغگويي او در روايت احاديث به اثبات نرسيده باشد] باز حديث او را «موضوع» و يا «مكذوب» نام نهادهاند.
عالمان حديث، عدالت راوي را به سلامت و مصونيت از فسق و عواملي كه باعث جرح در عدالت او گردند، تفسير كردهاند.
از جمله علايم چنين عدالتي اين است كه راوي مرتكب گناه كبيره نشده و بر گناه صغيره اصرار نداشته باشد. علاوه بر اين باز متخصصان علم حديث براي راوي به شرط گرفته كه با وجود صفت تقوا در او بايد متصف به مروت و شخصيت باشد و مروت را اينگونه تفسير كردهاند كه: اجتناب از اعمال پست و آنچه نزد مردم باعث كم شخصيتي او تلقي گردد.
عالمان در شرط راوي به اجتناب از منكرات شرعي، اكتفا ننمودند، بلكه اجتناب از مستقبحات عرفي را هم بدان افزودهاند، به اين معنا شخص راوي در نزد خدا و مردم مقبول باشد.
به هر حال، عدالت راوي، گاهي از طريق سخن صريح انسانهاي عادل و گاهي از روي شهرت خود راوي ثابت ميشود، بنابراين در صورتي كه عدالت كسي در بين اهل علم - اهل نقل و يا مانند آنها - آوازه و شهرت يافت و خاص و عام او را به راستي و درستي ستودند، در اين صورت است كه چنين فردي، از سخن صريح [از طرف امامان و پيشوايان حديث] براي اثبات عدالتش [به عنوان بينه و شاهد] بينياز ميباشد. [مترجم]
[5]- راوي حديث به محض اتصاف به عدالت و تقوا، مؤثق و پذيرفتني نيست، بلكه بايد ضبط و دقت ورزيدن، ضميمهي عدالت و امانت او گردد. چه بسا يك راوي از پرهيزگارترين بندگان و عاليترين آنها از لحاظ ورع و صلاح باشد، ولي داراي ضبط و دقت در روايت نباشد و از اين طريق به اشتباه و غلط خواهد افتاد و گاهي فراموشي به او دست ميدهد و حديثي را با حديث ديگر خلط ميكند.
بنابراين براي شخص راوي، «ضبط» و «دقت» در قوهي حافظه و يا صحت نوشتهها و شنيدهها، شرط اساسي است. علماي اسلام، حديث صحيح را مشروط بر اين كردهاند كه راوي آن بايد از عاليترين درجات ضبط و اتقان برخوردار باشد تا اينكه به محفوظات و دقت وي اطمينان حاصل گردد و اينگونه ضبط را ميتوان با مقايسهي بعضي روايت يك راوي با يكديگر و يا با رواياتِ راويان ديگر كه حافظ و موثق باشند، به دست آورد.
چه بسا يك راوي ضابط، حافظ و متقن باشد، ولي در اثر كهولت و پيري، حافظهاش ضعيف شده باشد و محفوظاتش را با هم خلط نمايد؛ محدثان روايت چنين راويي را هم ضعيف ميشمارند و دربارهي او ميگويند: «اختلط باخره»، يعني در آخر عمر دچار آشفتگي و پريشاني شده است تا جايي كه روايات اين گونه راوي را به دلايل و شواهد مختلفي از هم متمايز نموده و گفته شود كه اين روايت مربوط به قبل از اختلاط و آشفتگي ايام پايان عمر اوست و پذيرفتني است و اين روايات مربوط به بعد از اختلاط و پريشاني پايان عمر اوست و يا اگر ندانيم كه روايت مربوط به چه دورهاي از عمر است، آن روايت مردود و متروك خواهد شد.
به هر حال، «ضبط» يعني كمتر سهو و اشتباه داشته باشد، نه اينكه از سهو و نسيان كاملاً مبرّا باشد. حال سؤال اينجاست كه چگونه به ضابط بودن راوي پي ببريم؟ در پاسخ به اين سؤال بايد گفت كه روايات راوي را با روايات انسانهاي شناخته شده و داراي اعتبار و ضبط و اتقان، محك بزنيم، اگر كه ديديم [هر چند از جهت معني]، رواياتش موافق روايات آنها باشد و يا اينكه در اكثر موارد با روايات آنها موافق باشد و يا به ندرت رواياتش با روايات راويان معتبر و ثقه، مخالف باشد، در اين صورت ميفهميم كه آن راوي «ضابط و ثبت» ميباشد، ولي در صورتي كه روايات او داراي مخالفت بسيار با روايات راويان معتبر و ثقه باشد، به اختلال در ضبط او پي ميبريم و به حديثش استناد و احتجاج نميكنيم. [مترجم]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر