× فصل اول: تقسيمبندي خبر به اعتبار رسيدن آن به ما.
× فصل دوم: خبر مقبول (خبر پذيرفته شده و مورد تأييد)
× فصل سوم: خبر مردود (خبر غيرقابل قبول و رد شده و ناپذيرفتني و بياعتبار)
× فصل چهارم: خبري كه بين مقبول و مردود، مشترك است.
![]() |
|||
![]() |
فصل اول:
«تقسيمبندي خبر به اعتبار رسيدن آن به ما»
خبر به اعتبار رسيدن آن به ما، به دو قسم تقسيم ميشود:
1- اگر طُرق خبر [و تعداد روايت كنندگان آن] محصور و معيّن نباشد، آن خبر، «متواتر» است.
2- و اگر طُرق خبر [و تعداد روايت كنندگان آن] محصور و معين باشد، آن خبر، «آحاد» است.
و براي هر كدام از اين دو قسم، اقسام و اجزاء و جزئيات و تفصيلات و نكاتِ ريز و دقايقي است كه به زودي - اگر خداوند متعال بخواهد - به ذكر و توضيح و تشريح و تبيين آنها خواهم پرداخت؛ و از بحث «متواتر» آغاز ميكنم:
1- تعريف متواتر:
الف) تعريف لغوي: واژهي «متواتر»، اسم فاعل و اشتقاق يافته از «تواتر»، به معني: «پي در پي شدن، پشت سر هم آمدن، پياپي رسيدن و پياپي بودن» ميباشد. ميگويي: «تواتر المطر»، يعني باران پشت سر هم آمد و پياپي رسيد.
ب) تعريف اصطلاحي: «متواتر» عبارت از روايتِ گروه زيادي است كه تباني آنها بر دروغ سازي عادتاً [و عقلاً] محال است. [به عبارت ديگر، از نظر اصولي، خبر متواتر: خبري است كه جماعتي دهند و چنان باشد كه نتوان گفت آن جماعت بر جعل اين خبر مواضعه كردهاند.]
توضيح تعريف «متواتر» اين كه: متواتر، حديث يا خبري است كه در هر طبقه از طبقاتِ سند آن [از صحابه، تابعين و اتباع تابعين تا آخر]، تعداد زيادي از روايتكنندگان، آن را روايت كرده باشند به طوري كه عقل، عادتاً حكم ميكند [كه به خاطر تعداد زياد روايت كنندگان] تباني آنها بر دروغسازي و جعل اين خبر، محال و غيرممكن باشد.
2- شرايط خبر متواتر:
از شرح و توضيح تعريفِ [خبر متواتر] آشكار و روشن ميشود كه تواتر خبر با چهار شرط، تحقق پيدا ميكند كه عبارتند از:
الف) تعداد زيادي از روايتكنندگانِ حديث، به روايت آن پرداخته باشند. و در كمترين ميزان كثرتِ [تعداد روايتكنندگان در ميان علماء و صاحبنظران و حديثشناسان] اختلاف وجود دارد و بنا به قول برگزيده و مختار، كمترين ميزانِ كثرت، ده نفر است.[1]
ب) كثرتِ روايت كنندگان در تمام طبقات سند [و در تمام مقاطع سلسله از اول تا آخر]، تحقق يابد.
ج) [شرايط طوري باشد كه] عادتاً هماهنگ شدن آنها براي توطئهي دروغ و تباني آنها بر جعل خبر، محال و ممتنع باشد[2].
د) مُستند و منبع خبرِ روايتكنندگان، حس (شنيدن يا مشاهده كردن) باشد، [نه دليل عقلي بر مفاد خبر]. مانند اين گفتهشان كه ميگويند: «سَمِعْنٰا» [شنيديم]، يا «رَأَيْنٰا» [ديديم]، يا «لَمَسْنٰا» [لمس كرديم، حس نموديم] و... اما اگر مُستندِ خبر روايتكنندگان، مسائل عقلي و فكري [و صفات دروني و حالات رواني] باشد، مانند: حادث بودن عالَم؛ در آن هنگام، خبر، «متواتر» ناميده نميشود.
3- حكم خبر متواتر:
خبر متواتر، دالّ بر علم ضروري، يعني علم قطعي و يقيني و مسلّم و جازمي است كه انسان را وادار به تصديقِ قاطع و مسلّم، و تأييد جازم و بيچون و چرا ميگرداند؛ همانند كسي كه خودِ خودش [نه كسي ديگر]، موضوع را [از نزديك] مشاهده نموده باشد به طوري كه هيچ گونه شك و ترديدي در تصديق و باورش نداشته باشد، همچنين خبر متواتر، مفيد علم به مضمون قطعي و مسلّم آن است.
از اين رو، كلّ خبر متواتر [متن و سند و احوال راويان و تعديل و توثيق آنها] مقبول و پذيرفتني و مورد تأييد و قابل قبول است و نيازي به تحقيق و بررسي از احوال روايت كنندگان آن نيست.
4- اقسام خبر متواتر:
خبر متواتر به دو قسم، تقسيم ميشود كه عبارتند از: متواتر لفظي و متواتر معنوي.
الف) متواتر لفظي: عبارت است از: «ما تواتر لفظه ومعناه»؛ يعني: خبري كه هم در لفظش متواتر باشد و هم در معني. [به عبارتي ديگر، متواتر لفظي: خبري است كه همهي روايت كنندگان خبر، هم در لفظ و هم در معني با هم ديگر، متفق باشند، و همه مضمون آن را به يك لفظ و معني، نقل كرده باشند.] همانند حديث «مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ»؛ كه هفتاد و اندي صحابه [و در ميان آنها عشرهي مبشره] اين حديث را از پيامبرr روايت كردهاند[3].
ب) متواتر معنوي: عبارت است از: «ما تواتر معناه دون لفظه»؛ يعني: خبري كه در معنايش متواتر باشد، ولي در لفظش متواتر نباشد. [به عبارت ديگر، مضمون چند حديث يكي، ولي قالب الفاظ آنها متفاوت باشد. يعني روايت كنندگان خبر، در معني با هم متفقاند ولي در لفظ با يكديگر اختلاف دارند].
همانند احاديث رفع يدين در دعا؛ كه براستي در حدود يكصد حديث از پيامبرr وارد شده كه در هر حديث از آنها آمده كه پيامبرr دستان خويش را در دعا بلند نموده است؛ ولي اين بلند كردن دستها در موضوعات و قضاياي مختلف و گوناگوني بوده است كه هر قضيه از آن [به طور مستقل و جداگانه] به حد تواتر نرسيده است، و يك قدر مشترك در ميان تمام آنها مورد توافق [همهي راويان] است، و آن بلند كردن دستها در موقع دعا است كه تواتر آن به اعتبار مجموع طُرقِ اخبار است [و بلند كردن دستها، مفاد مشترك جمعي از اخبار و روايات است كه تمام آنها در يك امر كلّي و قدر مشترك - يعني بلند كردن دستها - متفق هستند و تنها جزئيات و موضوعات آنها مورد اختلاف راويان گرديده است.][4]
5- وجود خبر متواتر:
[در گنجينهي روايات و احاديث] ميزان قابل ملاحظهاي از احاديث متواتر وجود دارد كه از جملهي آنها ميتوان به حديث «حوض»، و حديث «مسح بر خفّين»، و حديث «رفع يدين در نماز»، و حديث «نضّر الله امرأ [سمع مقالتي]»، و تعداد زيادي ديگر از احاديث اشاره كرد. [همانند اخبار و احاديثي كه دربارهي شمارهي نمازها و تعداد ركعتهاي آنها و همچنين وضو و اذان و تعداد طواف و سعي و مسائلي از اين قبيل كه بيش از يكصد هزار صحابي آنها را به همين شكل در عمل پيامبرr مشاهده كردهاند و بيش از چند صد هزار تابعي نيز آنها را از قول و عمل اصحاب نقل كردهاند؛ و به همين منوال تا عصر حاضر تواتر معنوي در اين مسائل و در صدها مسائل ديگر به اين صورت، تحقق يافته است كه به عنوان مثال عموماً بر اين قدر مشترك اتفاق دارند كه نماز ظهر در اوايل نصف دوم روز و با شستن اعضاي وضو و توجه به كعبه و چهار ركعت، انجام داده ميشود و تنها در جزئيات اين مسائل - در الفاظ - اختلاف دارند [تواتر معنوي]، و نيز نمونهي احاديث متواتر لفظي را ميتوان در اين احاديث جستجو كرد: حديث «من كذب عليّ متعمداً فليتبوا مقعده من النار» كه صد صحابي اين حديث راروايت كردهاند، و حديث «إنّما الأعمال بالنيات»، و حديث «نزّل القرآن على سبعة أحرف»، و حديث «من بنى لله مسجداً، بنى الله له بيتاً في الجنة»]
ولي با وجود اين، اگر ما به تعداد احاديث آحاد، توجه و دقت بكنيم، حتماً ملاحظه خواهيم كرد كه احاديث متواتر به نسبت احاديث آحاد، بسيار اندك است.
6- مشهورترين كتابهايي كه در عرصهي تدوين و گردآوري احاديث و اخبار متواتر، نگاشته شدهاند:
علماء و انديشمندان اسلامي، به تدوين و گردآوري احاديث و اخبار متواتر اهتمام ورزيدهاند و توجه كردهاند، و آنها را در كتابي مستقل و جداگانه به رشتهي تحرير درآوردهاند، تا براي دانشجويان و دانشپژوهان، مراجعه بدانها سهل و آسان باشد؛ از جملهي اين كتابها ميتوان بدينها اشاره نمود:
الف) «الازهار المتناثرة في الاخبار المتواترة»، تأليف سيوطي. اين كتاب بر مبناي ابواب، مرتّب و ساماندهي شده است.
ب) «قطب الازهار»: اين كتاب نيز نگارش يافتهي سيوطي، و مختصر كتاب سابق [«الازهار المتناثرة في الاخبار المتواترة»] ميباشد.
ج) «نظم المتناثر في الحديث المتواتر»، تأليف محمد بن جعفر كتاني [كه تعداد احاديث متواتر - متواتر معنوي - را پانصد حديث به شمار آورده است.]
***
1- تعريف خبر آحاد:
الف) تعريف لغوي: آحاد جمع «أحد»، به معني واحد [يك، فرد، تنها، يكّه] ميباشد؛ و «خبر واحد»، خبري است كه فقط يك نفر به روايت آن پرداخته باشد.
ب) تعريف اصطلاحي: خبر آحاد، عبارت است از: «ما لم يجمع شروط المتواتر»؛ خبري كه فاقد شرايط متواتر باشد و شرايط متواتر در آن جمع نشده باشد.
2- حكم خبر آحاد:
خبر آحاد، مفيد علم نظري و تئوريك است؛ يعني: علمي كه وابسته به تأمل و انديشه و بررسي و تفكر و استدلال و استنباط است.
3- اقسام خبر آحاد با توجه به تعداد طرق آن:
خبر آحاد با توجه به تعداد طرق آن، به سه قسم تقسيم ميشود:
الف) مشهور.
ب) عزيز.
ج) غريب.
و بزودي دربارهي هر كدام از آنها، با بحثي مستقل و مجزّا، سخن خواهم گفت.
1- تعريف مشهور:
الف) تعريف لغوي: «مشهور»، اسم مفعول از «شَهَرْتُ الْاَمْرَ» [موضوع را برملا و آشكار ساختم] است، و هنگامي استعمال ميگردد كه موضوعي را اعلام و فاش و آشكار و برملاسازي؛ و حديث مشهور را به خاطر ظهور و آشكار بودنش، بدين نام ميخوانند.
ب) تعريف اصطلاحي: «مشهور» عبارت است از: «ما رواه ثلاثة فأكثر - في كلّ طبقة - ما لم يبلغ حد التواتر»؛ حديثي است كه در هر طبقه به تعداد سه نفر از روايت كنندگان يا بيشتر از سه نفر - تا زماني كه تعداد روايت كنندگان به حد تواتر نرسد [در صورت بيشتر بودن از سه نفر] - آن را روايت كنند. [به عبارت ديگر، حديثي است كه تعداد روايت كنندگان محصور، اما در تمام مقاطع سلسلهي سند از سه نفر كمتر نباشند، و اگر از سه نفر بيشتر باشند، بايد تعداد روايت كنندگان به حد تواتر نرسد.]
2- مثال مشهور:
حديث «إنّ الله لايقبض العلم انتزاعاً ينتزعه [من العباد، ولكن يقبض العلم بقبض العلماء، حتّى إذا لم يبق عالمٌ اتخذ الناس رؤوساً جهّالاً، فسُئلوا فأفتوا بغير علمٍ فضلّوا وأضلّوا]»[5].
ترجمه: «خداوند علم و دانش را با گرفتن آن از بندگان از بين نميبرد، بلكه علم را با از بين بردن علماء از بين ميبرد، تا اينكه عالمي نماند و مردم افراد جاهل و بيخردي را به عنوان رهبر برگزينند و از آنان مسائل ديني را بپرسند و آنان ناآگاهانه فتوا دهند كه هم خود را گمراه ميكنند و هم ديگران را.»
3- مُستفيض:
الف) تعريف لغوي: «مُستفيض»، اسم فاعل از «استفاض»، مشتق از «فاض الماء» [آب جاري و روان شد] ميباشد؛ و حديث مستفيض را به خاطر پخش و نشت و انتشار و رايج بودنش، بدين نام ميخوانند.
ب) تعريف اصطلاحي: در تعريف «مستفيض»، اختلاف وجود دارد و از آن سه تعريف ارائه نمودهاند كه عبارتند از:
1- «مستفيض»، مرادف و هم معني «مشهور» است.
2- «مستفيض»، از «مشهور» خاص تر و ويژه تر است؛ زيرا در مستفيض شرط است كه دو طرفِ اسنادش مساوي و يكسان باشد، و اين يكي در مشهور شرط نيست.
3- «مستفيض» از «مشهور» عامتر و كلّيتر است - به عكس قول دوم -.
4- مشهور غيراصطلاحي:
مراد از «مشهور غيراصطلاحي»: حديثي است كه بر سر زبانها - بدون مراعات شرايطِ معتبر و پذيرفتني - مشهور و معروف شده باشد كه شامل اين امور ميشود:
الف) حديثي كه داراي يك اسناد باشد.
ب) حديثي كه از يك اسناد بيشتر داشته باشد.
ج) حديثي كه اصلاً داراي اسناد نباشد و اسنادي برايش يافته نشده باشد.
5- انواع مشهور غيراصطلاحي:
مشهور غيراصطلاحي، انواع فراواني دارد كه مشهورترين آن، عبارتند از:
الف) حديثي كه فقط بين اهل حديث، مشهور است؛ و مثالش حديث حضرت انسt است كه ميگويد: «أنّ رسول اللهr قنت شهراً بعد الركوع يدعو على رعلٍ وذكوانٍ»[6].
ب) حديثي كه بين اهل حديث، علماء و دانشوران و مردم عوام مشهور است؛ و مثالش اين حديث است كه پيامبرr ميفرمايد: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده».[7]
ج) حديثي كه بين فقهاء، مشهور است. مثالش اين حديث است: «ابغض الحلال الي الله الطلاق»[8].
د) حديثي كه بين صاحب نظران اصولي مشهور است. مثالش اين حديث است: «رفع عن أمتي الخطأ والنسيان وما استكرهوا عليه». اين حديث را ابن حبان و حاكم تصحيح نموده و آن را درست و صحيح خواندهاند.
هـ) حديثي كه بين علماء و صاحب نظران نحوي، مشهور است. مثالش اين حديث است: «نعم العبدُ صُهيب لو لم يخف الله لم يعصه». اين حديث، اصل و ريشه و پايه و اساسي ندارد.
و) حديثي كه بين عامهي مردم مشهور است، و مثالش اين حديث است: «العجلة من الشيطان». اين حديث را ترمذي روايت كرده و آن را حسن دانسته است.
6- حكم مشهور:
مشهور اصطلاحي و غيراصطلاحي به «صحيح» يا «غيرصحيح»، توصيف و تعريف نميشوند، بلكه برخي از آنها «صحيح»، و برخي ديگر «حسن»، و برخي نيز «ضعيف» و بلكه برخي از آنها «موضوع و ساختگي» است؛ ولي با اين وجود، اگر صحّت و درستي مشهور اصطلاحي تحقق يابد، برايش برتري و ويژگي و امتياز و خاصيّتي است كه آن را بر حديث «عزيز» و حديث «غريب» ترجيح ميدهد.
7- مشهورترين كتابهايي كه در عرصهي تدوين و گردآوري اخبار و احاديث مشهور، به رشتهي تحرير درآمدهاند:
مراد از كتابهايي كه در زمينهي تدوين و نگارش احاديث مشهور، به رشتهي تحرير درآمدهاند، تأليف و نگارش احاديثي است كه بر سر زبانها مشهور است [= مشهور غيراصطلاحي]، و مراد تدوين و نگارش مشهور اصطلاحي نيست؛ و از جملهي اين كتابها، ميتوان به اينها اشاره نمود:
الف) «المقاصد الحسنة فيما اشتهر على الألسنة»، تأليف سخاوي.
ب) «كشف الخفاء و مزيل الإلباس فيما اشتهر من الحديث على أَلْسنة الناس»، تأليف عجلوني.
ج) «تمييز الطيّب من الخبيث فيما يدور على أَلْسنة الناس من الحديث»، تأليف ابن الدَّيبع شيباني.
1- تعريف عزيز:
الف) تعريف لغوي: «عزيز»، صفت مشبهه از «عَزَّ يَعِزُّ» [به كسر عين]، به معناي «كاهش يافت، و نادر و كمياب شد» ميباشد؛ يا «عزيز»: صفت مشبهه از «عَزَّ يَعَزُّ» [به فتح عين] و به معناي «قوي و نيرومند شد و استحكام پيدا كرد و تشديد يافت» است.
و حديث عزيز را يا به خاطر قلّت و ندرت وجودش، بدين نام ميخوانند، يا به خاطر قوتش به سبب اينكه از طريقي ديگر وارد شده است، آن را بدين عنوان، نامگذاري كردهاند.
ب) تعريف اصطلاحي: حديث «عزيز» عبارت است از: «أن لا يقل رواته عن اثنين في جميع طبقات السند»؛ حديثي است كه تعداد روايت كنندگان آن در تمام مقاطع و طبقات سند، از دو نفر كمتر نباشند.
2- شرح تعريف:
توضيح اينكه: تعداد روايت كنندگان در هيچ يك از طبقات سند كمتر از دو راوي نباشد؛ اما اگر چنانچه در برخي از طبقات سند، سه نفر يا بيشتر وجود داشته باشد در اين صورت مشكلي وجود ندارد؛ با اين شرط كه حتي يك طبقه هم كه شده وجود داشته باشد كه در آن دو راوي باشد؛ زيرا اعتبار به حداقل طبقات است كه همان يك طبقه ميباشد.
3- مثال حديث عزيز:
حديثي كه شيخان [بخاري و مسلم] از انس t، و بخاري از ابوهريرهt روايت كردهاند كه پيامبر گرامي اسلامr فرمودند: «لايؤمن أحدكم حتى أكون أحبّ إليه من والده وولده والنّاس أجمعين»[9].
اين حديث را قتاده و عبدالعزيز بن صهيب از انس t، و شعبه و سعيد از قتاده، و اسماعيل بن عُلَيّه و عبدالوارث از عبدالعزيز [بن صهيب] روايت نمودهاند، و گروه و جمعيتي اين حديث را از هر يك از آنها روايت كردهاند.
4- مشهورترين كتابهايي كه در عرصهي تدوين و نگارش احاديث عزيز، نگاشته شدهاند:
علماء و انديشمندان اسلامي، كتابهاي مستقل و ويژهاي را براي حديث عزيز، به رشتهي تحرير در نياوردهاند؛ و ظاهراً نگارش نيافتن احاديث عزيز، به خاطر قلّت و ندرت آنها، و در بر نداشتن فايدهي مهم و ارزنده از تأليف و تدوين اينچنين كتابهايي است.
1- تعريف حديث غريب:
الف) تعريف لغوي: «غريب»، صفت مشبهه و به معناي «منفرد و تنها، و منزوي و جدا شده» است؛ و يا به معناي «دور از خويشاوندان [و وطن]» ميباشد.
ب) تعريف اصطلاحي: حديث غريب عبارت است از: «ما ينفرد بروايته راوٍ واحدٍ»؛ حديثي كه تعداد روايت كنندگان آن [در يكي از مقاطع و طبقات سند] فقط يك نفر باشد.
2- شرح تعريف:
توضيح اينكه: حديث غريب، حديثي است كه فقط يك نفر به روايت آن پرداخته باشد، خواه در هر طبقه از طبقات سند باشد، يا در برخي از طبقات سند - ولو در يك طبقه از طبقات سند-.
و اگر در باقي طبقات سند، تعداد روايت كنندگان از يك نفر بيشتر شد، زيان و آسيبي [به غريب بودن آن] نميرساند، زيرا مهم و اساسي، كمترين طبقه از طبقات سند است.
3- عنواني ديگر براي حديث غريب:
عدهي زيادي از علماء و صاحب نظران اسلامي، بر «غريب»، اسم و عنوان ديگري را به نام «فرد» نيز اطلاق ميكنند؛ به اين معني كه هر دو [«غريب» و «فرد»] مترادف و هم معني هستند؛ و برخي از علماء و حديث شناسان، بين «غريب» و «فرد»، مغايرت قايل شدهاند و هر يك از آنها را نوعي مستقل قرار دادهاند؛ ولي حافظ ابن حجر، هر دوي آنها را هم از لحاظ لغوي و هم از لحاظ اصطلاحي، مترادف و هم معني ميداند، جز اينكه وي ميگويد: اهل فنِ حديثشناسي و اصطلاحات حديثي، غريب و فرد را از حيث كثرت و قلّت استعمال، مخالف و مغاير همديگر ميدانند؛ و اين عده از صاحب نظران عرصهي حديثي، بيشتر «فرد» را بر «فرد مطلق»، و «غريب» را بر «فرد نسبي» اطلاق مينمايند.[10]
4- اقسام غريب:
حديث غريب با توجه به موقعيّتِ تفرّد و تنها بودنش، به دو قسمِ «غريب مطلق» و «غريب نسبي» تقسيم ميشود:
الف) «غريب مطلق» يا «فرد مطلق»:
1- تعريف «غريب مطلق» يا «فرد مطلق»: حديثي كه غرابت در اصل سندش باشد. يعني: «غريب مطلق» يا «فرد مطلق»، حديثي است كه روايت كننده در اصل سندش، فقط يك نفر باشد[11].
2- مثال حديث «غريب مطلق» يا «فرد مطلق»: مانند حديث «انّما الاعمال بالنيات»[12]، كه فقط عمر بن خطابt آن را نقل كرده است. و گاهي اوقات اين تفرّد [به تنهايي روايت كردن حديث] تا آخر سند، تداوم و استمرار پيدا ميكند، و گاهي نيز، تعدادي از روايت كنندگان، اين چنين حديثي را از روايت كنندهي متفرد [كه به تنهايي به روايت آن پرداخته] روايت مينمايند.[13]
ب) «غريب نسبي» يا «فرد نسبي»:
1- تعريف «غريب نسبي» يا «فرد نسبي»: حديثي كه غرابت در اثناي سند حديث باشد. يعني «غريب نسبي» يا «فرد نسبي»، حديثي است كه روايت كنندگان در اصل سندش، از يك نفر بيشتر باشد، سپس يك نفر از اين گروهِ روايت كنندگان به روايت آن حديث بپردازد. [مثلاً چند نفر تابعي، حديثي را از صحابي روايت كنند، اما يك نفر تابع تابعي، بعدها اين حديث را روايت نمايد.]
2- مثال «غريب نسبي» يا «فرد نسبي»: مالك، از زهري، از انسt حديثي را روايت كرده است بدين مضمون: «أن النبيّr دخل مكة وعلى رأسه المغفر»[14].
يعني: پيامبرr در حالي وارد مكه شد كه بر سرش كلاه خود بود. و اين حديث را فقط مالك به تنهايي از زهري روايت كرده است [و در روايت از مالك، هيچ كسي موافق اين راوي نيست هر چند روايت كنندگان از انسt زيادتر باشند. پس اين حديث نسبت به مالك فرد است - فرد نسبي]
3- سبب نامگذاري: اين قسم به «غريب نسبي» نامگذاري شده است، زيرا تفرّد در اين حديث، نسبت به يك فرد معيّن است [و اين حديث نسبت به يك نفر مشخص، فرد است.]
5- برخي از انواع «غريب نسبي»:
در اينجا، انواعي از غرابت و تفرّد وجود دارد كه ميتوان آنها را از «غريب نسبي» به شمار آورد، زيرا كه غرابت در آنها به طور مطلق نيست، بلكه غرابت در آنها به نسبت مقداري معين و مشخص وجود دارد [و به طور مطلق نيست] و اين انواع «غريب نسبي» عبارتند از:
الف) تفرّدِ انسان ثقه و مورد اعتماد به نقل و روايت حديث؛ مانند اين گفتهي محدثان: «لم يروه ثقة إلا فلان»؛ يعني اين حديث را هيچ انسان ثقه و مورد اطميناني به جز فلاني - كه ثقه و مورد اعتماد است - روايت نكرده است.
ب) تفرّد نقل كنندهي مشخص از راوي [روايت كنندهي] معيّن؛ مانند اين گفتهي محدثان: «تفرّد به فلان عن فلان»، يعني: فقط فلاني [نقل كنندهي مشخص]، اين حديث را از فلاني [روايت كنندهي معين]، روايت نموده است؛ گر چه اين حديث از طرفي ديگر از غير آن راويِ مشخص، روايت شده باشد.
ج) تفرّد مردمان شهري از شهرها، يا تفرّد ناحيه و منطقهاي از مردمان سرزمينها [ي اسلامي]، يا تفرّد جهتي ديگر؛ مانند اين گفتهي محدثان: «تفرّد به أهل البصرة عن أهل المدينة»؛ يعني فقط مردمان بصره اين حديث را از مردمان مدينهي منوره روايت نمودهاند. يا «تفرّد به أهل الشام عن أهل الحجاز»؛ يعني فقط مردمان سرزمين شام اين حديث را از مردمان منطقهي حجاز، نقل كردهاند.[15]
6- تقسيمي ديگر از حديث غريب:
علماء و انديشمندان اسلامي، حديث غريب را از حيث «غرابت سند» يا «متن» به چند قسم، تقسيم نمودهاند:
الف) حديثي كه هم از لحاظ متن غريب باشد و هم از لحاظ اسناد [= غريب در متن و اسناد]: و اين قسم به حديثي گفته ميشود كه متن آن توسط يك نفر روايت شده باشد.
ب) حديثي كه از لحاظ اسناد غريب باشد نه از لحاظ متن [= غريب در اسناد نه در متن]: عبارت از حديثي است كه جمعي از صحابه، متن آن را روايت ميكنند و يك نفر ديگر به تنهايي، از صحابي ديگر، آن را روايت ميكند؛ و دربارهي اين قسم، ترمذي ميگويد: «غريب من هذا الوجه». [و چنين حديثي، بيشتر غيرصحيح است.]
7- برخي از كتابهايي كه در آنها احاديث غريب وجود دارد:
مثالها و نمونههاي زيادي را ميتوان در اين كتابها براي حديث «غريب» پيدا كرد:
الف) مُسند بزّار.
ب) معجم الأوسط طبراني.
8- مشهورترين كتابهايي كه در عرصهي تدوين و نگارش حديث غريب، به رشتهي تحرير درآمدهاند:
الف) «غرائب مالك»، تأليف دار قطني.
ب) «الأفراد»؛ اين كتاب نيز نگارش يافتهي دار قطني ميباشد.
ج) «السنن التي تفرّد بكل سنة منها أهل بلدة»، تأليف ابوداود سجستاني.
[1]- تدريب الراوي، ج 2، ص 177.
[2]- و اين قضيه مانند آن است كه روايت كنندگان از شهرهاي مختلف، از طبقههاي مختلف، دستههاي متفاوت و مذاهب گوناگون و آنچه شبيه اينها است باشند. بنابراين، گاهي اوقات تعداد خبر دهندگان زياد است، ولي براي خبر حكم متواتر ثابت نميشود، و گاهي نيز تعداد خبردهندگان به طور نسبي كم است و براي خبر حكم متواتر ثابت ميگردد؛ و اين قضيه براساس حالات روايت كنندگان است. (توضيح اينكه: تواتر خبرها يك امر نسبي است و نسبت به زمانها و مكانها و افرادو اقوام و دستهها و گروهها، فرق ميكند. بنابراين ممكن است خبري در زماني و براي عدهاي متواتر باشد و در زمان ديگر براي جمعي ديگر آحاد باشد. زيرا كه علّت پيدايش هر پديدهاي [از جمله يقين به خبر] دو چيز است: يكي «وجود مقتضي» و ديگري «رفع مانع». و چون شرايط خبر متواتر عنوان مقتضي دارند بنابراين در مواردي كه اين شرايط به وجود آمدند اما مانع رفع نشده بود (مانند شق القمر، كه در نظر فلاسفه محال است و مانع صدق خبر است)، بديهي است كه يقين به خبر براي آنها حاصل نخواهد شد و در نتيجه اين خبر نسبت به آنها متواتر نيست بلكه خبر مشهور به شمار ميآيد. [مترجم])
[3]- طبق تحقيقات شيخ سيوطي و علامه قاسمي و علامه احمد شاكري و ابن حجر عسقلاني و عدهاي ديگر از دانشمندان، نمونهي احاديث متواتر لفظي، عبارتند از: 1) «مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ» 2) «من بنى لله مسجداً بنى الله له بيتاً في الجنة» 3) «نزل القرآن على سبعة أحرف» 4) «نضّر الله امرأ سمع مقالتي» 5) «إنّما الأعمال بالنيات» 6) «البيّنة على المدّعي واليمين على من أنكر».
و برخي از علماء و انديشمندان اسلامي نيز تواتر لفظي را در هيچ حديثي ثابت نميدانند و فقط حديث «من كذب عليّ...» را متواتر ميدانند كه هفتاد و چند تن از صحابه به روايت آن پرداختهاند. [مترجم]
[4]- تدريب الراوي، ج 2، ص 180.
[5]- بخاري، مسلم، ترمذي، ابن ماجه و احمد.
[6]- بخاري و مسلم.
[7]- متفق عليه.
[8]- حاكم آن را در «مستدرك» تصحيح نموده و درست خوانده است؛ و ذهبي آن را پذيرفته اما با لفظ «ما أحلّ الله شيئاً أبغض إليه من الطلاق».
[9]- بخاري و مسلم.
[10]- نزهة النظر، ص 28 . [فرد مطلق: در صورتي است كه تك راوي، متصل به صحابي باشد. مثلاً حديثي را كه فقط يك نفر تابعي از صحابي روايت ميكند چند تابع تابعي از او روايت كنند. مثال فرد مطلق: حديث «الوَلاء لحمة كلحمة النسب لايُباع ولايوهب ولا يورث» است كه فقط عبدالله بن دينار (تابعي) از ابن عمر نقل كرده است. و فرد نسبي: در صورتي است كه تك راوي، متصل به صحابي نباشد. به عنوان مثال: چند نفر تابعي، حديثي را از صحابي روايت كنند، اما يك نفر تابع تابعي بعدها اين حديث را روايت كند. مثال فرد نسبي اين است كه: زهري، از سالم، از ابن عمر، حديثي را روايت كرده است، سپس يك نفر به تنهايي اين حديث را از زهري روايت ميكند. و در روايت از زهري هيچ كس موافق اين راوي نيست، هر چند روايت كنندگان از سالم و ابن عمر زيادتر باشند. پس اين حديث، نسبت به زهري فرد - فرد نسبي - است. (نزهة النظر، ابن حجر عسقلاني، ص 29). مترجم]
[11]- اصل سند همان مرحلهاي است كه در آن صحابه قرار دارد. و صحابه حلقهاي از حلقههاي پي در پي سند است. يعني زماني كه حديثي را فقط يك صحابي نقل كرده باشد آن حديث غريب مطلق ناميده ميشود. اما آنچه ملا علي قاري از تعريف «اصل سند» از گفتهي ابن حجر فهميده است، به گمان من - و الله اعلم - طبق نظريهي خود ابن حجر نيست.
ملا علي قاري بدين باور است كه ابن حجر گفته است اصل سند به قسمتي گفته ميشود كه با وجود تعدد طرق روايت، سند به او منتهي شود و آن قسمتي است كه صحابي در آن وجود دارند و تفرّد صحابي غرابت محسوب نميگردد. و ملا علي قاري چنين برداشت كرده است كه اگر صحابي به تنهايي راوي باشد غرابت در حديث وجود ندارد و تعليلش چنين است كه بر صحابه طعنهاي وارد نميگردد و همهي آنان عادل ميباشند. و من گمان نميكنم هدف ابنحجر اينگونه باشد؛ زيرا ابنحجر غريب را اينگونه تعريف نموده است: حديثي كه يك نفر آن را در قسمتي از سلسلهي سند روايت نموده باشد، يعني اگر چه اين تفرّد از جانب صحابي باشد زيرا صحابي حلقهاي از سند است. زيرا كه وجود صحابي يكي از علل صحيح بودن سند است. - و الله اعلم -
[12]- اين حديث را بخاري و مسلم روايت كردهاند.
[13]- و به حديث «غريب مطلق» يا «فرد مطلق»، غريب المتن نيز ميگويند. يعني حديثي كه در طبقهي اول يا در نقل از شيخ حديث، فقط يك نفر آن را روايت كرده باشد، گر چه در طبقات بعدي اشتهار يافته و جمعي آن را نقل كرده باشند. مانند: حديث «إنما الأعمال بالنيات» كه فقط عمر بن خطابt آن را نقل نموده و از وي فقط علقمة بن وقّاص ليثي و از علقمه، فقط محمد بن ابراهيم تميمي و از او، فقط يحيي بن سعيد نقل كرده، ولي از يحيي، جمع كثيري (در حدود دويست نفر) روايت كردهاند.
علامه نووي نام اين قسم را «غريب الحديث» آورده است. تقريب ص 387. [مترجم]
[14]- بخاري و مسلم.
[15]- به جهت اختصار، از بيان مثالهاي ديگر، صرف نظر نمودهام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر