توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

احادیثی که عبدالحسین از آن اشکال گرفته است

 

احادیثی که عبدالحسین از آن اشکال گرفته است

 

در اینجا به صورت اختصار برخی از این احادیث را که از طریق هر دو گروه (شیعه و سنی) روایت شده‌اند را با شرح مختصری از هر گروه بیان می‌داریم.

 

اعتراض عبدالحسین به حدیث «خداوند آدم را بر صورتش آفرید»

در ص 59 عبدالحسین حدیث «خلقالله آدم على صورته» را بیان کرده است: بخاری و مسلم از طریق عبدالرزاق و او از معمر و او از همام بن منبه روایت می‌کند که گفت: ابوهریره از پیامبر خدا ص برای ما روایت کرد که فرمود: خداوند آدم را بر صورتش آفرید طول او شصت ذراع بود، و احمد اضافه کرده که عرض او هفت ذراع بوده است، و وقتی او را آفرید گفت برو و بر این گروه ملائکه که نشسته‌اند سلام کن و گوش کن به تو چگونه سلام می‌کنند (آنچه آنها به تو می‌گویند) سلام تو و فرزندان تو است، آنگاه آدم به آنها گفت: السلام علیکم و آنها گفتند السلام علیک ورحمة الله، ورحمة الله را بر سلام او افزودند، و همه کسانی که وارد بهشت می‌شود به صورت آدم خواهند بود یعنی طول آنها شصت ذراع می‌شود، و بعد از آدم همواره از قد انسان کاسته می‌شده است([1]).

عبدالحسین با ایجاد تردید در مورد این حدیث می‌گوید: (این چیزی است که گفتن آن برای پیامبر خدا ص و دیگر انبیاء و اوصیاء جایز نیست([2]). و شاید ابوهریره این حدیث را از یهود([3]). از طریق دوستش کعب الاحبار و غیره روایت کرده است چون مضمون این حدیث درست پاراگراف بیست و هفتم از اصحاح اول از اصحاحات تکوین کتاب یهودیان - عهد قدیم - است که متن آن این طور است: خداوند انسان را مانند خودش آفرید.

خداوند از صورت و کیفیت و شبیه پاک است، و بزرگتر است خداوند از آنچه ستمگران می‌گویند ... .

و ابوهریره در جایی دیگر این حدیث را با این کلمات روایت می‌کند. هر گاه کسی از شما خواست فردی را بزند از زدن به چهره و صورت بپرهیزد و نگوید خداوند چهره‌ات را و چهره کسی را که همانند چهرة توست زشت کند، چون که خداوند آدم را همانند صورتش آفرید([4]).

از آن جا که اگر به شرح و توضیح این حدیث بپردازیم بحث طولانی خواهد شد از این رو بهتر است خوانندگان عزیز شرح تفصیلی حدیث را در مراجع مورد مطالعه قرار دهند([5]).

و ما به صورت مختصر به اتهامات باطل و پوچ عبدالحسین که ابوهریره را بدان متهم کرده است پاسخ می‌دهیم.

به عبدالحسین می‌گوییم حدیثی را که شما به دروغ انکار کرده و به آن اعتراض نموده‌ای، حدیثی است که شیعیان شما از طریق راویان خود از کسانی نقل کرده‌اند که شما معتقد به عصمت آنها هستید، عبدالحسین ادعا می‌کند که او نهایت بررسی و دقت را در مورد احادیث ابوهریره مبذول داشته است تا از حقیقت پرده بردارد و از این رو چاره‌ای جز اعتراض به آن نداشته است، بنابراین ما پرده از فریبکاری عبدالحسین برمی‌داریم.

حدیثی که عبدالحسین ابوهریره را به خاطر آن مورد اعتراض قرار داده است حدیثی است که خمینی صحت آن را در کتابش «زبدة الاربعین حدیثاً»، ص 264 در حدیث سی و هشتم با این عنوان که «خداوند آدم را بر صورت خودش آفرید» ذکر کرده است و این حدیث از طریق اهل بیت که به اعتقاد آنها حجت‌های خدا بر بندگانش هستند نقل شده است. و اینک متن حدیث از محمدبن مسلم روایت است که گفت: ابوجعفر ؛ را در مورد اینکه روایت می‌کنند که خداوند آدم را به مانند صورت خودش آفریده است پرسیدم گفت: آن صورتی است که خداوند آن را از همه صورت‌ها برگزیده و به خودش نسبت داده است چنان که کعبه و روح را به خودش نسبت داده است و فرموده «بیتی: خانه‌ام» و می‌فرماید: «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي» و در آن از روح خود دمیدم. سپس خمینی می‌گوید: این یکی از احادیث معروف در میان اهل سنت و شیعه می‌باشد و همواره از آن استدلال می‌شود و امام باقر ؛ این حدیث را تأیید کرده و مقصود آن را بیان کرده است)([6]).

و شیخ شیعه محمد کراجکی در کتابش کنز الفوائد، 2/167-168 تحت عنوان تأویل الخبر می‌گوید: (اگر کسی بپرسد و بگوید معنی حدیثی که از پیامبر ص روایت شده که فرمود: خداوند آدم را بر صورت خودش آفریده است چیست، آیا ظاهر این حدیث این را نمی‌رساند که خداوند با آفریده‌هایش تشبیه داده شده است، و اگر ظاهر آن مراد نیست مقصود از آن چیست؟ ما می‌گوییم یک جواب این است که ضمیر به خدا برمی‌گردد یعنی خداوند او را به صورتی که خود انتخاب کرده بود آفریده، و گاهی چیزی به کسی نسبت داده می‌شود که آن را انتخاب کرده است. و یک پاسخ این است که ضمیر به آدم برمی‌گردد یعنی خداوند آدم را به صورت خود آدم که به آن صورت دیده شده است آفرید و دیگر فرزندانش به صورت او نبوده‌اند و فرزندان او ابتدا نطفه و سپس خون بسته و سپس تبدیل به گوشتی می‌شوند و بعد از مرحله‌ای به مرحله‌ای دیگر درمی‌آیند تا اینکه به صورت کودکی به دنیا می‌آیند و سپس جوان و بعد از آن پیر می‌شوند، و آدم اینگونه نبوده است و بلکه او از همان اول به صورتی آفریده شده که بر همان صورت مرده است.

و همچنین زهری از حسن روایت کرده است که پیامبر ص از کنار مردی از انصار گذشت و آن مرد به صورت غلامش می‌زد و می‌گفت خداوند چهره‌ات و چهره هر کسی را که تو با او شباهت داری زشت نماید، آنگاه پیامبر ص به او گفت خداوند آدم را به صورت او (یعنی غلامی که زده می‌شد) آفریده است. و اینها پاسخ‌های درستی هستند).

پس آیا عبدالحسین از خمینی‌ عالم‌تر است؟! و آیا او از شیخ کراجکی آگاه‌تر و عالم‌تر است؟! و یا اینکه او می‌خواهد به خمینی و کراجکی و امثال آنها علم حدیث بیاموزد؟!! و محقق شیعه‌ها سید هاشم حسینی که شارح کتاب «التوحید» صدوق است در ص 103 در شرح این حدیث می‌گوید: (این سخن احتمالاتی دارد: ضمیر یا به الله برمی‌گردد که آن وقت معنی‌اش همان است که امام ؛ در اینجا گفته است یعنی نسبت تشریفی است، و یا اینکه به معنی این است که خداوند آدم را بر صفت خودش در عالم امکان آفرید و او را به گونه‌ای خلق کرد که می‌‌تواند اخلاق الهی داشته باشد و خلیفه خدا باشد، و یا اینکه ضمیر به آدم برمی‌گردد یعنی خداوند جوهر ذات آدم را به همان صورت خود آدم آفرید بدون آن که فرشته در چهر‌ه‌سازی و صورت آن دخالت کرده باشد، و یا اینکه به معنی این است که خداوند از همان ابتدا آدم را به همین صورتی که داشت آفرید و آفرینش او اینگونه نبوده از مرحله‌ای به مرحله‌ای دیگر دربیاید چنان که فرزندان او از نطفه آفریده می‌شوند و بعد از نطفه به خون بسته و ... تبدیل می‌شوند، و یا اینکه معنی حدیث این است که خداوند آدم را به همین صورتی که او مرده است آفریده است و از اول زندگی تا پایان زندگی جسم و صورت او تغییر نکرده است، و یا اینکه ضمیر به کسی برمی‌گردد که به کسی دیگر ناسزا می‌گوید چنان که در حدیث دهم و یازدهم باب دوازدهم توضیح داده شده است).

و صدوق در کتاب التوحید، ص 152، ح10 از ابی‌الورد بن ثمامه روایت می‌کند و او از علی روایت می‌کند که گفت: پیامبر ص از مردی شنید که به مردی دیگر می‌گفت: خداوند چهر‌ه‌ات و چهره  کسی را که با او شبهات داری زشت نماید، آنگاه پیامبر ص گفت: این سخن را مگو خداوند آدم را به صورت او آفریده است.

صدوق در شرح حدیث می‌گوید: (مشبهّه اول این حدیث را ترک کرده‌اند و گفته‌اند که خداوند آدم را همانند خودش آفریده است، و از این رو گمراه‌ شده و دیگران را گمراه کرده‌اند).

بیچاره عبدالحسین چقدر تقیه می‌کند و دروغ می‌گوید و فریب می‌دهد، اما هرگز موفق نخواهد شد! او از روی تقیه می‌گوید: (ابوهریره این حدیث را از طریق دوستش کعب الاحبار و غیره از یهود فراگرفته است، چون که مضمون حدیث درست فقره بیست و هفتم از اصحاح اول از اصحاحات تکوین کتاب یهودیان است).

آیا خمینی و ائمه اهل بیت این حدیث را توسط کعب الاحبار از یهودی‌ها فراگرفته‌اند؟!! از این دروغ و تهمت به خدا پناه می‌بریم.

چهار نفر از دانشمندان بزرگ شیعه این حدیث را روایت می‌کنند اما عبدالحسین برای دشمنی با حق و یاری کردن باطل فقط به ابوهریره اعتراض می‌کند، آیا آیت الکذب و الدجل خجالت نمی‌کشد؟! طبیعی است که او فاقد شرم و حیاست از این رو می‌گوید: (ابوهریره طبق عادت خود این حدیث را به صورت‌های مختلفی روایت کرده است گاهی به همین که ذکر شد آن را روایت نموده، و گاهی با این عبارت آن را روایت کرده است: هر گاه فردی از شما با برادرش دعوا کرد از زدن به چهره او بپرهیزد چون خداوند آدم را به صورت خودش آفریده است، و گاهی با این عبارت آن را روایت کرده که هر گاه کسی از شما فردی را زد از زدن به صورت بپرهیزد و نگوید که خداوند چهره‌ات و چهره کسی را که با او شباهت داری زشت نماید چون خداوند آدم را به صورت خودش آفریده است). اینک به همین روایت که صدوق نیز به روایت از حسین بن خالد آن را ذکر کرده است گوش دهید، صدوق از حسین بن خالد روایت می‌کند که گفت: به امام رضا ؛ گفتم ای فرزند رسول خدا مردم می‌گویند پیامبر خدا ص گفته است: خداوند آدم را به صورت خودش آفریده است، امام فرمود: خداوند آنها را نابود کند آنان اول حدیث را حذف کرده‌اند، پیامبر ص از کنار دو نفر عبور کرد که به یکدیگر فحش و ناسزا می‌گفتد و از یکی از آنها شنید که به دیگری می‌گفت خداوند چهره‌ات و چهره کسی را که با او شباهت داری زشت نماید، آنگاه پیامبر ص فرمود: ای بنده خدا به برادرت چنین سخنی مگو خداوند آدم را به صورت او آفریده است([7]).

پس ای عبدالحسین چرا به ائمه خود به خاطر روایت این حدیث اعتراض نمی‌کنی؟!! و چرا به راویان خود همانند محمدبن مسلم و حسین بن خالد و ابی‌الورد بن ثمامه و غیره که این حدیث را روایت کرده‌اند اعتراض نمی‌کنی، تو ادعا می‌کنی که نهایت تلاش خود را در پژوهش و بررسی احادیث ابوهریره مبذول داشته‌ای تا اینکه به حقیقت رسیده‌ای و آن را برای دیگران آشکار کرده‌ای و چاره‌ای جز اعتراض به او نداشته‌ای!! آیا این دروغ و فریب دادن مسلمین نیست؟!

خواننده محترم شما باید از اینجا متوجه فریبکاری و دروغگویی و اتهامات باطل عبدالحسین باشید، او می‌داند که این حدیث را ائمه و علمای او روایت کرده‌اند چون که او از مجتهدین بزرگ شیعه به شمار می‌رود و هر کسی که به درجه اجتهاد برسد باید او همه کتاب‌ها را خوانده باشد و کتاب‌های علم کلام و حدیث و تفسیر و رجال و نحو و ... را مطالعه کرده باشد و اگر نه آنها به او لقب آیت‌الله نخواهند داد اما این آیت‌ فقط می‌خواهد از ابوهریره انتقاد کند و عقدة دلش را نسبت به او خالی نماید گرچه این انتقاد کردن سبب طعنه زدن به ائمه معصومین و علمای او باشد! او گمان می‌کند که همه مردم مثل او غافل هستند و چیزی نمی‌خوانند و نمی‌خواهند با پژوهش و بررسی خودشان را خسته کنند.

و اما اینکه او می‌گوید: (اگر طول آدم شصت ذراع باشد باید عرض او بیست و هفت ذراع و یک هفتم ذراع باشد تا تناسب اندام او برقرار شود و اگر عرض او هفت ذراع (گز) باشد باید طول او بیست و چهار و نیم ذراع (گز) باشد چون عرض انسان به اندازه یک هفتم طول اوست پس چگونه ابوهریره می‌گوید که طول آدم شصت ذراع بوده و عرض او هفت ذراع بوده است؟ آیا آدم فاقد تناسب اندام و بد ترکیب بوده است؟ هرگز نه! بلکه خداوند می‌فرماید:           ﭠ ﭡ (التين: ٤). «مسلّماً ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم».

می‌گویم (مؤلف) این حدیث را ثقه شما کلینی در الکافی روایت کرده است، همان کافی که تو می‌گویی «آن بهترین و درست‌ترین کتاب‌های چهارگانه است» آری کافی این حدیث را از ائمه شما که معتقد هستی که آنها معصومند و از پیامبران افضل و برترند روایت کرده است!!

در روضه الکافی، ص 195، ح 308 از علي بن ابراهيم، از پدرش، از حسن بن محبوب، از مقاتل بن سلیمان روایت است که گفت اباعبدالله ؛ را پرسیدم که وقتی آدم به زمین فرود آمد طول او چقدر بود و طول حوا چقدر بود؟ گفت: ما در نوشته علی‌بن ابیطالب ؛ دیدیم که نوشته بود وقتی خداوند عزوجل آدم و همسرش حوا را به زمین فرود آورد، پاهای آدم روی گردنة کوه صفا بود و سرش در افق قرار داشت و او به خدا از گرمای خورشید شکایت کرد آنگاه خداوند به جبرئیل وحی کرد که آدم از گرمای خورشید که به او می‌رسد شکایت می‌کند او را کوتاه کن و طول او را هفتاد ذراع (گز) کن و طول حوا را سی و پنج ذراع (گز) کن.

پس ای عبدالحسین امام معصوم تو می‌گوید: پاهای آدم بر گردنه صفا بودند و سر او در افق قرار داشت! و می‌گوید آدم به خداوند شکایت کرد که از گرمای خورشید اذیت است ... او را هفتاد ذراع (گز) کن! پس آیا اندام آدم متناسب نبوده‌اند و او بد ترکیب بوده است؟

علمای شما این حدیث را از احادیث مشکل شمرده‌اند!! نعمه‌الله الجزائری در قصص الانبیاء، ص 35 می‌گوید: (متأخرین این حدیث را از دو جهت از روایات مشکل شمرده‌اند ...).

سپس الجزائری این دو جهت را بیان کرده است. همان طور که سید عبدالله شبر این حدیث را در کتابش «مصابیح الانوار، 1/405» در حل مشکلات اخبار، ده توجیه شرح داده است. و مجلسی در مرآه، 26/171-177 برای این حدیث توجیهات مختلفی ارائه داده است او می‌گوید: (بدان که این حدیث از معضلاتی است که ناظران در آن حیران مانده‌اند و درک و فهم افراد کامل و غیرکامل در آن به جایی نرسیده است).

اعتراض عبدالحسین به حدیث «دیدن خدا در روز قیامت»

در ص 64 عبدالحسین حدیث «دیدن خداوند در روز قیامت به صورت‌های مختلف» را ذکر می‌کند شیخین از ابوهریره روایت کرده‌اند که گفت: گروهی از مردم گفتند: ای پیامبر خدا ص آیا ما پروردگار خود را در روز قیامت می‌بینیم؟ فرمود: آیا هوا آفتابی باشد و ابری در آسمان نباشد در دیدن خورشید مشکل دارید؟ گفتند: نه ای پیامبر خدا، فرمود: آیا در دیدن ماه در شب چهارده که ابری نباشد مشکل دارید، گفتند: نه ای پیامبر خدا، فرمود: پس شما پروردگارتان را در روز قیامت به این صورت می‌بینید. خداوند مردم را گرد می‌آورد و می‌گوید هر کس هر چیزی را عبادت می‌کرده است به دنبال آن برود، آنگاه کسانی که خورشید را می‌پرستیده‌اند به دنبال آن می‌روند و هر کس که ماه را پرستش می‌کرده است به دنبال آن می‌رود و آنان که طاغوت‌ها را پرستش می‌کردهاند به دنبال طاغوتها می‌روند، و این امت باقی می‌ماند که منافقان هم در میان آنها هستند، آنگاه خداوند در دیگر صورتی که او را نمی‌شناسند به نزد مردم می‌آید و می‌گوید من پروردگار شما هستم آنان می‌گویند از تو به خدا پناه می‌بریم، ما در این جای خود می‌مانیم تا آن پروردگار ما نزد ما بیاید او را می‌شناسیم، آنگاه خداوند با همان صورتی نزد آنها می‌آید که او را می‌شناسند و می‌گوید من پروردگارتان می‌باشم می‌گویند تو پروردگار ما هستی و به دنبال او می‌روند، و پل جهنم زده می‌شود، پیامبر خدا ص فرمود من اولین کسی هستم که از آن عبور می‌کنم و دعای پیامبران در آن روز این است بار خدایا سلامتی بیاور، سلامتی بیاور، و پُل صراط قلاب‌هایی دارد مانند خار درخت سعدان، آیا خارهای سعدان را دیده‌اید؟ گفتند بله ای پیامبر خدا، فرمود قلاب‌های آن مثل خارهای سعدان است اما اندازة بزرگی آن را کسی جز خدا نمی‌داند و آنگاه مردم بر حسب اعمالشان از آن عبور می‌نمایند بعضی به سبب اعمالشان هلاک می‌شوند و بعضی زخمی می‌شوند سپس نجات می‌یابند تا اینکه خداوند از قضاوت بین بندگانش فارغ می‌شود و هر کس را که بخواهد از بندگانش را از دوزخ بیرون می‌کند کسانی را که گواهی می‌دهند که هیچ معبود به حقی جز خدا نیست خداوند به ملائکه فرمان می‌دهد تا آنها را از دوزخ بیرون بیاورند و ملائکه آنها را بیرون می‌نمایند و با علامت آثار سجده آنها را می‌شناسند و خداوند بر آتش حرام نموده که اثر سجده او را بسوزاند، پس ملائکه آنها را بیرون می‌کنند در حالی که سوخته و از بین رفته‌اند آنگاه آبی بر آنها ریخته می‌شود که به آن آب حیات می‌گویند و سپس آنها همانند دانه می‌رویند، و مردی از آنها باقی می‌ماند که رویش به سوی دوزخ است و می‌گوید پروردگارا بوی بد آن مرا به شدت ناراحت کرده و شعله‌های آن مرا سوزانده است، بنابراین صورت مرا از آن دور كن، و او همچنان از خدا می‌خواهد آنگاه خداوند می‌فرماید شاید اگر این چیز را که می‌خواهی به تو بدهم چیزی دیگر از من بخواهی می‌گوید نه سوگند به جلال و شکوه تو از تو چیزی دیگر جز این نمی‌خواهم، آنگاه خداوند چهره او را از جهنم برمی‌گرداند، سپس می‌گوید بعد از آن می‌گوید پروردگارا مرا به دروازة بهشت نزدیک کن. خداوند می‌فرماید آیا مگر نگفتی که غیر از آن از من چیزی دیگر نمی‌خواهی وای بر تو ای پسر آدم چقدر فریبکار و عهدشکن هستی، اما آن مرد همچنان از خداوند می‌خواهد، خداوند می‌گوید اگر این خواسته‌ات را به تو بدهم چیزی دیگر از من می‌خواهی می‌گوید نه سوگند به عزت و شکوهت چیزی دیگر نمی‌خواهم و با خداوند عهد می‌بندد که دیگر چیزی از او نخواهد، آنگاه خداوند او را به دروازة بهشت نزدیک می‌کند و وقتی او آنچه را که در بهشت است می‌بیند تا حدودی که خدا می‌داند ساکت می‌ماند سپس می‌گوید پروردگارا مرا وارد بهشت کن سپس خداوند می‌فرماید آیا مگر نگفتی که دیگر چیزی از من نمی‌خواهی وای بر تو ای فرزند آدم چقدر عهدشکن هستی، آنگاه او می‌گوید پروردگارا مرا بدبخت‌ترین آفریده‌ات قرار مده و همچنان به دعا ادامه می‌دهد تا اینکه خداوند می‌خندد؟! وقتی خداوند می‌خندد به او اجازه می‌دهد که وارد بهشت شود و چون وارد بهشت می‌شود به او گفته می‌شود آرزو کن و بخواه و او آرزو می‌کند و می‌خواهد سپس به او گفته می‌شود بخواه و آرزو کن و او آرزو می‌کند تا آن که آرزوهایش تمام می‌شود آنگاه به او گفته می‌شود دو برابر آنچه آرزو نموده‌ای از آن تو می‌باشد([8]).

سپس عبدالحسین در مورد این حدیث نبوی غوغا به پا کرده و می‌گوید: (اگر خردمندان به این حدیث عجیب بنگرند آیا از دیدگاه آنها درست است که خداوند دارای صورت‌های مختلفی باشد که با بعضی از آن او را بشناسند و با بعضی او را نشناسند؟ و آیا از نظر عقلا خداوند ساق  پایی دارد که نشانه اوست؟

و به چه دلیل فقط ساق پا نه دیگر اعضای بدن علامت او قرار گرفته است؟ و آیا جایز است که بگوییم خداوند حرکت و انتقال دارد اول پیش آنها می‌آید و سپس دوباره می‌آید و آیا جایز و درست است که بگوییم خداوند می‌خندد؟ آیا چنین سخنی ارزشی دارد)؟

می‌گویم (مؤلف) عبدالحسین می‌خواهد به عقیدة اهل سنت که معتقدند مؤمنان روز قیامت خداوند را می‌بینند اعتراض کند، چنان که کتاب مستقلی در رد اهل سنت تألیف کرده و آن را «کلمة حول الرویة» نامیده است، پس منظور عبدالحسین رد کردن اهل سنت است چون عبدالحسین می‌داند که حدیث رؤیت مؤمنان خداوند را در قیامت، از طریق بیست نفر از اصحاب پیامبر ص روایت شده است اما عبدالحسین از ابوهریره راهی درست کرده تا به این عقیده حمله کند!! و هدف او همین است چنان که در مقدمه کتاب بیان کردم به هر حال به صورت مختصر و گذرا به شبهات عبدالحسین پاسخ می‌دهیم.

اینکه او می‌گوید: (آیا درست است که خداوند صورت‌های مختلفی داشته باشد که با بعضی از آن او را بشناسند و با بعضی دیگر او را نشناسند)؟

می‌گویم (مؤلف) ابن جوزی می‌گوید: بدان که بر هر مسلمانی واجب است که معتقد باشد که خداوند دارای چنان صورتی که دارای هیئت و ترکیب باشد نیست.

و ابن حجر به نقل از ابن بطال می‌گوید: آنان که معتقدند که خدا جسم است به این حدیث تمسک جسته‌اند و آنها دلیلی ندارند، چون احتمال دارد که صورت به معنی علامتی باشد که خداوند برای آنها وضع کرده تا او را بشناسند چنان که دلیل و علامت صورت نامیده می‌شود چنان که می‌گویی صورت سخن تو این طور است و صورت مسئله چنان است و حال آن سخن و مسئله در حقیقت صورتی ندارند، و بعضی گفته‌اند منظور از صورت صفت است ... .

و اما اینکه می‌گوید: (آیا درست است که گفته شود خدا دارای حرکت و انتقال است و اول پیش آنها می‌آید و باز دوباره می‌آید، و آیا درست است که گفته شود او می‌خندد؟ و این سخن چه ارزشی دارد)؟

می‌گویم (مؤلف) سخنان عبدالحسین نشانگر جهالت زشت و بی‌نظیری هستند، و پیش از او کسی را سراغ ندارم که چنین گفته باشد، آیا این کسی که او را علامه لقب داده‌اند قرآن کریم را نمی‌خواند!، آیا این آیه را نمی‌خواند که خداوند می‌فرماید:                        ﯸﯹ (البقره: ٢١٠). «آيا (پيروان فرمان شيطان، پس از اين همه نشانه‏ها و برنامه‏هاى روشن) انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان، در سايه‏هائى از ابرها به سوى آنان بيايند (و دلايل تازه‏اى در اختيارشان بگذارند؟! با اينكه چنين چيزى محال است!)».

و می‌فرماید:     ﭓ ﭔ                     (الأنعام: ١٥٨). «آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان (مرگ) به سراغشان آيند، يا خداوند (خودش) به سوى آنها بيايد، يا بعضى از آيات پروردگارت (و نشانه‏هاى رستاخيز)؟!».

و می‌فرماید:                              (الفجر: ٢١-٢٢). «و چنان نيست كه آنها مي‌پندارند، در آن هنگام كه زمين سخت در هم كوبيده شود. و خداوند براي فصل قضاوت بين خلايق بيايد، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند».

و اما اینکه عبدالحسین روایت خدا را انکار می‌کند و می‌گوید: (این محال است و در عقل نمی‌گنجد و هیچ کس نمی‌‌تواند آن را تصور نماید مگر آن که خداوند در قیامت به مؤمنان بینایی و چشمانی بدهد که خواص این چشمان زندگی دنیا را نداشته باشند ...).

می‌گویم (مؤلف) کسانی که با شما مخالف هستند و معتقدند که مؤمنان در قیامت خداوند را می‌بینند اصحاب و تابعین و ائمه و فقها هستند، آنها عاقل‌تر و از شما تعدادشان بیشتر است.

نووی می‌گوید: بدان که مذهب همه اهل سنت این است که دیدن خداوند امکان دارد و از نظر عقلی ناممکن نیست و همچنین اهل سنت اجماع کرده‌اند که در آخرت مؤمنان خدا را می‌بینند و کافران او را نخواهند دید، برخی از اهل بدعت مانند معتزله و خوارج و بعضی از مرجئه ادعا کرده‌اند که هیچ کس خدا را نمی‌بیند و دیده شدن خدا از نظر عقلی محال و ناممکن است، آنچه اینها گفته‌اند قطعاً اشتباه و جهالت است، چون که دلایل کتاب و سنت و اجماع اصحاب و سلف امت همه می‌گویند که مؤمنان در قیامت خدا را می‌بینند و بیست نفر از اصحاب  پیامبر ص حدیث دیدن خدا را روایت کرده‌اند و آیاتی از قرآن که در این مورد آمده است معروفند و به اعتراضات اهل بدعت پاسخ‌هایی داده شده است که در کتاب‌های متکلمین اهل سنت بیان شده‌اند و همچنین به بقیه شبهات آنان پاسخ داده شده است([9]).

و ابن حجر در فتح الباری به نقل از ابن بطال می‌گوید: اهل سنت و جمهور امت معتقدند که مؤمنان در قیامت خداوند را می‌بینند و خوارج و معتزله و بعضی از مرجئه این را قبول ندارند و می‌گویند اگر گفته شود که خدا را می‌توان دید این به آن معنی است که آنچه دیده می‌شود محدث (پدید آمده) و قرار گرفته در جایی است، و آنها گفته الهی را که می‌فرماید (القيامه:23)  را تأویل کرده‌اند و گفته‌اند یعنی منتظرند، اما این تأویل اشتباه است چون[نَاظِرَةٌ]  با کلمه الی متعدی نمی‌شود. سپس می‌گوید آنچه آنها به آن تمسک جسته‌اند فاسد و باطل است چون دلایل وجود خدا فراوان است. و دیدن چیزی که هست مثل دانستن است پس وقتی تعلق علم به معلوم موجب حدوث آن نمی‌شود پس همچنین تعلق رؤیت به چیزی که دیده می‌شود موجب حدوث آن چیز نیست.

و استدلال کرده‌اند از این آیه:         (الأنعام: ١٠٣). «چشم‌ها او را نمی‌بينند».

و از اینکه خداوند به موسی گفت: ﯝ ﯞ (الأعراف: ١٤٣). «هرگز مرا نخواهی دید».

پاسخ این است که منظور از اینکه چشم‌ها او را درنمی‌یابند یعنی در دنیا او را نمی‌بینند و درنمی‌یابند، چون می‌توان چیزی را دید بدون اینکه به حقیقت او احاطه داشت([10]).

چون عقل درست و سالم با قرآن و سنت تعارض و مخالفتی ندارد و اگر ظاهرا تعارضی بین عقل و قرآن و حدیث پیش آید، یا حدیثی روایت شده است صحیح نیست یا اینکه عقل کامل نیست، و همچنین مجرد عقل دیدن خدا را محال نمی‌داند.

 



([1])- بخاری در الاستئذان و احادیث الانبیاء و مسلم در الجنة و صفة نعیمها و اهلها آن را روایت کرده است.

([2])-  در دین اسلام چیزی به نام وصایه (وصیت کردن) وجود ندارد بنابراین وصایه یا وصی از اختراعات ابن سبأ می‎باشد و او اولین کسی بود که گفت: امامت همان وصایة (وصیت کردن) از طرف پیامبر بوده و محصور به وصی (وصیت شونده) می‎باشد، و اگر شخص غیر از وصی آن را به دست گرفت باید از او براءت و بیزاری جست. و او را تکفیر کرد. پس ما احتیاجی به این عقیده یهودی نداریم.

([3])-  حاقد (عبدالحسین) در حاشیه صفحه می‎گوید: (او در بسیاری از احادیثش از یهود تبعیت می‎کند، آیا نمی‎بینی که می‎گوید: رودهای سیحون و جیحون و فرات و نیل و مصر هم از بهشت هستند و این از عهد قدیم برگرفته شده است.

([4])-حاقد (عبدالحسین) می‎گوید: بخاری در کتاب ادب المفرد آن را روایت کرده و همچنین احمد بن حنبل از طرقی صحیح از ابوهریره در ص (434ج2) از مسند خویش آن را روایت کرده است.

([5])- ن ک شرح العقیدة الواسطیة شیخ الاسلام ابن تیمیه شرح شیخ ابن عثیمین، 1/78.

([6])- و ن ک  کتاب التوحید صدوق، ص 103، ح 18، مصابیح الانوار، 1/206-207، علم الیقین، 1/46، العوالی، 1/53، تفسیر القرآن، 1/107، و ص 187 و ص 191 و ص 235، 3/503 و ص 524 و 4/173 و 383 و 6/47، المحجة، 7/43 و ص 47 و 8/26، تفسیر الکنز، 5/244، الکافی، 1/134، ح 4، باب الروح، تفسیر المیزان، 12/174.

([7])- التوحید، ص 152-153،ح 11، عیون اخبار الرضا، 1/120، الانوار النعمانیه، 1/234، الاحتجاج، 2/192.

([8])- بخاری، کتاب الرقاق و مسلم، کتاب الایمان.

([9])- مسلم شرح نووی، جلد اول باب اثبات رویه المؤمنین فی الاخرة لربهم سبحانه و تعالی.

([10])- الفتح، 13/436، و ن ک العقیدة الواسطیة ابن تیمیه با شرح شیخ ابن عثیمین، 1/475 و ص 523.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...