تاريخچهي پيدايش علم مصطلح الحديث، و دورهها و حالاتي كه در طي زمان بر آن گذشته است.
(تاريخچهي پيدايش و تدوين علم مصطلح الحديث در ادوار مختلف):
شخص محقّق و پژوهشگر، ملاحظه ميكند كه اساس و شالودهي بنيادين و محوري براي دانستن و دريافت روايتِ [صحيح] و نقلِ اخبار، در كتاب الهي و سنّت نبوي، موجود است. خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ ...﴾ [الحجرات: ٦]
«اي كساني كه ايمان آوردهايد! اگر شخصِ فاسقي، خبر مهمي را به شما رسانيد دربارهي آن تحقيق كنيد.»
و پيامبرr ميفرمايد: «نَضَّرَ اللهُ امْرَأً سَمِعَ مِنّا شَيْئاً فَبَلَّغَهُ كَمٰا سَمِعَهُ، فَرُبَّ مُبَلَّغٍ أوْعيٰ مِنْ سٰامِعٍ»[1].
«خدا بندهاي را شادمان و خندهرو سازد كه حديثي را از ما شنيد و همانگونه كه خود شنيده است - بدون تغيير لفظ و عبارت - آن را به سمع ديگري رسانيده است، كه بسا تبليغ شدهای که حافظهاش از حافظهي شنونده قويتر باشد.»
و در روايتي ديگر ميفرمايد:
«فَرُبَّ حٰامِلِ فِقْهٍ اِلىٰ مَنْ هُوَ اَفْقَهُ مِنْهُ، ورُبَّ حٰامِلِ فِقْهٍ لَيْسَ بِفَقِيْهٍ»[2].
«چه بسيارند دانشمنداني كه دانش را به دانشمندتر از خويش حمل ميكنند، و چه بسيارند حملكنندگان دانش كه دانشمند نيستند.»
اين آيهي كريمه و حديث گهربار، اساس و شالودهي اعتماد و اطمينان يافتن و تحقيق كردن در پذيرفتن اخبار، و كيفيّت ضبط آن، به دقت كردن در آن و حفظ كردن آن و تحقيق و بررسي نمودن در نقل آن، براي ديگران است.
و صحابهy نيز در راستاي اطاعت و فرمانبرداري از فرمان خدا و پيامبر خداr، در نقل و پذيرش اخبار احتياط ميكردند و براي اطمينان يافتن از صحّت و درستي آن، تحقيق و بررسي و مطالعه و وارسي مينمودند؛ به ويژه هنگامي كه در صداقت و راستگويي فردِ نقل كنندهي اخبار، دچار شك و ترديد ميشدند.
بنابراين [اهميّت و جايگاه] موضوع «اسناد» [سند حديث] و ارزش آن در پذيرش يا ردّ اخبار، [براي همه] ظاهر و روشن شد. در مقدمهي صحيح مسلم به نقل از ابن سيرين آمده كه وي [در مورد اسناد] گفته است:
«لَمْ يَكُوْنُوا يَسْأَلُوْنَ عَنِ الْاِسْنٰادِ، فَلَمّٰا وَقَعَتِ الْفِتْنَةُ قٰالُوْا سَمُّوْا لَنٰا رِجٰالَكُمْ فَيَنْظُرُ اِليٰ اَهْلِ السُّنَّةِ فَيُؤْخَذُ حَدِيْثُهُمْ ويَنْظُرُ اِليٰ اَهْلِ الْبِدَعِ فَلٰا يُؤْخَذُ حَدِيْثُهُمْ»[3].
«امت اسلامي در ابتدا، دربارهي سند حديث سؤال نميكردند، ولي هنگامي كه فتنه در ميان امّت روي داد، از آن تاريخ مردم به راويان حديث ميگفتند: رجال سند خود را بيان كنيد تا ببينند اگر رجال سند از اهل سنّت و جماعت باشند آن را بگيرند و اگر از بدعتگرايان باشند، از روايت آن اجتناب ورزند.»
و با توجه به اينكه هيچ خبري پذيرفته نميشود مگر بعد از شناخت «سندِ» آن، به همين خاطر «علم جرح و تعديل»، «نقد و تضعيف راويان حديث» [علم رجال]، «شناخت سند متصل حديث»، يا «شناخت سند منقطع حديث» و «شناخت عوامل و اسباب پنهاني» [كه مربوط به متن حديث و يا سند آن ميباشد كه اگر آشكار گردد به صحّت حديث ضرر ميرساند = علّت حديث]، تأسيس گرديد و به جلوهگري و خودنمايي پرداخت، و تعداد اندكي از راويان حديث مورد نقد و بررسي و تضعيف و اعتراض قرار گرفتند؛ زيرا در ابتداي امر، شمار راوياني كه مورد نقد و تضعيف [جرح] قرار گرفته بودند، اندك و انگشت شمار بود.
پس از آن، علماء و صاحب نظران اسلامي در اين زمينه مباحث را گسترش دادند و در اين راستا به تفصيل سخن گفتند تا اينكه بحث و تحقيق و بررسي و پژوهش در علوم بسياري كه به حديث از ناحيهي «ضبط راوي»، «كيفيت تحمّل و اداي حديث»، «شناخت ناسخ حديث از منسوخ آن»، «شناخت حديث غريب» و... تعلّق دارند، ظاهر و نمايان شد، جز آنكه علماء اين مباحث و علوم را به طور شفاهي و زباني به ديگران منتقل ميكردند.
سپس اين امر توسعه پيدا كرد و تكامل يافت و رشد و پيشرفت نمود، و اين علوم به رشتهي تحرير درآمدند و تدوين و نگارش يافتند؛ امّا اين علوم [علوم مصطلح الحديث] در لابلاي كتابها به صورت پراكنده كه با ديگر علوم، همانند علم اصول، علم فقه و علم حديث در هم آميخته و مخلوط شده بودند، تدوين و گردآوري شدند، همانند كتاب «الرسالة» و كتاب «الأُمّ» كه هر دو از تأليفاتِ امام شافعي به شمار ميآيند.
و در پايان - در قرن چهارم هجري قمري - با توجه به اينكه علوم به تكامل و پيشرفت و رشد و توسعه رسيده و اصطلاحات [علمي و فنّي] نيز مستقر و تثبيت و مرتّب و ساماندهي شدهاند، و هر فن از ديگر فنون استقلالش را به دست آورده و از وابستگي درآمده و مستقل گرديده است، علماء و صاحب نظران اسلامي نيز علم «مصطلح الحديث» را در كتابي مستقل و جداگانه تدوين كردهاند و كتابي مجزّا براي آن در نظر گرفتهاند و اختصاص دادهاند. و نخستين فردي كه علم مصطلح الحديث را در كتابي مستقل و جداگانه به رشتهي تحرير و نگارش درآورد و كتابي مجزّا براي آن در نظر گرفت و اختصاص داد، «قاضي ابومحمد، حسن بن عبدالرحمن بن خلاد رامهُرمُزي» [متوفي 360 ه. ق] است كه در كتابي با عنوان «المحدّث الفاصل بين الراوي والواعي» به تدوين و نگارشِ علم مصطلح الحديث پرداخته است؛ و بزودي به ذكر مشهورترين كتابهايي خواهم پرداخت كه دربارهي علم مصطلح - از زمان شروعِ تدوين و نگارش اين علم توسط قاضي رامهرمزي تا عصر كنوني ما - به رشتهي تحرير درآمدهاند.
مشهورترين كتابهايي كه در
عرصهي
علم مصطلح الحديث، نگاشته شدهاند
1- «المحدّث الفاصل بين الراوي والواعي»:
اين كتاب را «قاضي ابومحمد، حسن بن عبدالرحمن بن خلاد رامهُرمُزي» [متوفي 360 ه. ق] به رشتهي تحرير درآورده است. اما ايشان به تمام مباحث «علم مصطلح» در اين كتاب اشاره نكرده و به تمام و كمال به بيان آنها نپرداخته است؛ و اين موضوع، غالباً حالت و موقعيّت هر كسي است كه خواسته باشد در هر فني يا هر علمي براي شروع كار چيزي را به رشتهي تحرير درآورد، و به نگارش و تدوين آن بپردازد.
2- «معرفة علوم الحديث»:
اين كتاب توسط «ابوعبدالله محمد بن عبدالله، حاكم نيشابوري» [متوفي 405 ه. ق] تدوين و نگارش يافته است، ولي ايشان [در اين كتاب] به تهذيب و تصحيح و اصلاح و پاكسازي مباحث نپرداخته و مباحث آن را به طور فنّي و شايسته، مرتّب و ساماندهي و طبقهبندي و تنظيم ننموده است.
3- «المُستَخرج على معرفة علوم الحديث»:
اين كتاب را «ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهاني» [متوفي 430 ه. ق] نگاشته است؛ وي در اين كتاب، به قواعدي از اين فن اشاره نموده و ضميمه و پيوست كرده است كه حاكم نيشابوري [برحسب شرايطش] آنها را از دست داده و در كتابش «معرفة علوم الحديث» نياورده است، ولي «ابونعيم» در اين كتاب چيزهايي را از قلم انداخته و ناديده گرفته كه براي كسي كه پس از او پا در عرصهي وجود گذاشته، اين امكان نيز وجود دارد كه مباحثي را بر كتاب ابونعيم اضافه و پيوست نمايد.
4- «الكفاية في علم الرواية»:
اين كتاب توسط «ابوبكر احمد بن علي بن ثابت، خطيب بغدادي مشهور» [متوفي 463 ه. ق] تدوين و نگارش يافته است. اين كتاب سرشار و پُر از نگارش مسائل اين فن [مصطلح الحديث]، و سرريز و مالامال از بيان قواعد و ضوابطِ روايت [حديث] است كه از بزرگترين مصادر و منابع اين علم، به شمار ميآيد.
5- «الجامع لأخلاق الراوي وآداب السامع»:
اين كتاب نيز نگارش يافتهي خطيب بغدادي است؛ و اين كتاب چنانكه از نامش پيداست پيرامون آداب روايت، بحث و بررسي مينمايد.
اين كتاب، در حوزه و قلمرو خودش [در حيطهي بيان آداب روايت و در زمينهي ذكر اخلاق راوي] يكتا و بيهمتا و منحصر به فرد و بينظير؛ و در مباحث و محتوياتِ خويش، ارزشمند و گرانبها است؛ و كمتر فنّي از فنون علوم حديث است كه خطيب بغدادي در آن، كتاب مستقل و جداگانهاي را تدوين و تأليف نكرده باشد و پيرامون آن مباحثي را در قالب نگارش و تصنيف، به رشتهي تحرير درنياورده باشد؛ همانطور كه حافظ ابوبكر بن نقطه ميگويد: «كل من أنصف، علم أنّ المحدثين بعد الخطيب عيال على كتبه»؛ «هر فرد منصف و دادگري ميداند، محدّثيني كه پس از خطيب بغدادي پا به عرصهي وجود گذاشتهاند، ريزهخوار خوان كتابهاي وي هستند.»
6- «الإلماع إلى معرفة أصول الرواية وتقييد السماع»:
اين كتاب را «قاضي عياض بن موسي يَحصُبي» [متوفي 544 ه. ق] به رشتهي تحرير درآورده است؛ و اين كتاب دربردارندهي تمام مباحث مصطلح [الحديث] نيست بلكه محدود و منحصر به مبا حثي است كه به كيفيّت و چگونگي تحمّل و اداي [حديث] و فروعات آن تعلّق دارد؛ ولي [با اين وجود] اين كتاب در حوزه و قلمرو خودش [و در حيطهي بيان تحمّل و اداي حديث و در زمينهي ذكر فروعات آن] خوب و عالي است و از نظر هماهنگي و سازگاري و ساختاري و آراستگي و نظم و ترتيب، نيكو و پسنديده است.
7- «ما لا يَسع المحدِّث جهله»:
اين كتاب، نگارش يافتهي «ابوحفص، عمر بن المجيد مَيانَجِي» [متوفي 580 ه. ق] است. و اين كتاب، جُستار كوچكي است كه نفع فراواني در آن نيست.
8- «علوم الحديث»:
اين كتاب را «ابوعمرو، عثمان بن عبدالرحمن شهرزُوري»، مشهور به «ابن صلاح» [متوفي 643 ه. ق] به رشتهي تحرير درآورده است. و «علوم الحديث» ابن صلاح در بين مردم به «مقدمة ابن صلاح» مشهور و معروف است، و اين كتاب از بهترين و نيكوترين كتابهايي است كه در عرصهي علم مصطلح [الحديث] به رشتهي تحرير و نگارش درآمده است.
نويسنده در اين كتاب، مباحث پراكندهي كتابهاي خطيب بغدادي و كتابهاي كساني كه پيش از او ميزيستهاند را تدوين و گردآوري نموده است، از اين رو اين كتاب، كتابي سرشار و سرريز از فايده و نفع، و مالامال و پُر از سود و بهره است، جز اينكه ابن صلاح اين كتاب را بطور مناسب و بايستهاي ترتيببندي و ساماندهي ننموده است؛ زيرا او مباحث اين كتاب را اندك اندك و به تدريج و قدم به قدم املاء و ديكته نموده است، [از اين رو از نظم و ترتيب و هماهنگي و سازگاري و آراستگي و ساماندهيِ مناسب وشايستهاي برخوردار نيست.] و با وجود اين، باز هم اين كتاب، پايه و تكيهگاه [تحقيقات و پژوهشهاي] علماء و صاحبنظراني است كه پس از ابنصلاح، پا در عرصهي گيتي گذاشتهاند، و چه قدر [از علماء و دانشوراني كه] به اختصار و خلاصه كردن و ساماندهي و مرتّب نمودن اين كتاب پرداختهاند و چه اندازه كه آهنگ مخالفت و ناسازگاري ساز كردهاند [و اين خود بيانگر اهميت و جايگاه اين كتاب، و روشنگر عظمت و بزرگي آن است.]
9- «التقريب والتيسير لمعرفة سنن البشير النذير»:
اين كتاب توسط «محي الدين، يحيي بن شرف نووي» [متوفي 676 ه. ق] نگاشته شده، و مختصر كتاب «علوم الحديث» ابنصلاح است، كه [در عرصهي اصطلاحات حديثي] كتابي خوب و نيكو است، جز اينكه هر از گاهي در [برخي از] عبارات آن، پيچيدگي و دشواري و به هم ريختگي و گرهخوردگي وجود دارد.
10- «تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي»:
اين كتاب را «جلال الدين، عبدالرحمن بن ابي بكر سيوطي» [متوفي 911 ه. ق] به رشتهي تحرير درآورده است. و اين كتاب - چنانكه از عنوانش پيداست - شرح كتاب «تقريب النواوي» ميباشد كه نويسنده، در آن، فوائد و نكاتِ ارزندهي فراواني را گردآوري و تدوين نموده است.
11- «نظم الدُّرَر في علم الأثر»:
اين كتاب، نگارش يافتهي «زين الدين، عبدالرحيم بن حسين عراقي» [متوفي 806 ه. ق] و مشهور به «ألفية العراقي» ميباشد كه نويسنده در آن، كتاب «علوم الحديث» ابن صلاح را در قالب نظم و شعر درآورده و مباحث و نكاتي را نيز بر آن افزوده است.
و اين اثر، كتابي خوب و عالي و نيكو و پسنديده و سرشار و مالامال از فوائد و نكاتِ [ارزنده و مفيد] است كه بر آن، شروحاتِ متعدد و گوناگوني نگاشته شده است كه از جملهي آنها دو شرح از خود نويسندهي كتاب [زينالدين، عبدالرحيم بن حسين عراقي] ميباشد.
12- «فتح المغيث في شرح ألفية الحديث»:
اين كتاب، نگارش يافتهي «محمد بن عبدالرحمن سخاوي» [متوفي 902 ه. ق]، و شرح «الفية العراقي» ميباشد؛ و اين كتاب، از كارآمدترين و بهترين شروحات «الفية العراقي» به شمار ميآيد.
13- «نُخبة الفِكر في مصطلح هل الأَثر»:
اين كتاب توسط «حافظ ابن حجر عسقلاني» [متوفي 852 ه. ق] به رشتهي تحرير درآمده است كه جُستاري كوچك و بسيار مختصر و فشرده و گزيده و موجز ميباشد؛ ولي با وجود اين از مفيدترين و ارزندهترين كتابهاي مختصر، و از بهترين و برترين كتابهاي مختصر از لحاظ ترتيب و ساماندهي و نظم و آراستگي ميباشد؛ و نويسندهي كتاب [ابنحجر عسقلاني] در ترتيب و ساماندهي و تقسيم و طبقهبندي كتاب، شيوهاي را ابداع و طرحريزي نموده و اسلوبي را اختراع كرده و آفريده كه هيچ كس در اين زمينه بر او پيشي نگرفته و برتري نيافته است.
و نويسندهي كتاب، اين اثر را با شرحي كه آن را «نزهة النظر» نام نهاده، شرح نموده است، همچنانكه غير او نيز به شرح و توضيح اين كتاب پرداختهاند [و شروحاتي را بر آن به رشتهي تحرير درآوردهاند].
14- «المنظومة البيقونية»:
اين كتاب، نگارش يافتهي «عمر بن محمد بيقوني» [متوفي 1080 ه. ق] و از جملهي منظومههاي مختصر و موجز است؛ به دليل اينكه شمار ابياتش از 34 بيت فراتر نميرود؛ و با وجود اين، باز هم اين كتاب، از زمرهي كتابهاي مختصرِ مفيد و ارزنده، و مشهور و معروف به شمار ميآيد كه بر آن، شروحات متعدد و گوناگوني به رشتهي تحرير درآمده است.
15- «قواعد التحديث»:
اين كتاب، توسط «محمد جمال الدين قاسمي» [متوفي 1332 ه. ق] نگاشته شده است و اثري مفيد و سودمند و ارزنده و نافع به شمار ميآيد.
و در اين عرصه [عرصهي علم مصطلح الحديث]، كتابهاي فراوان ديگري نيز وجود دارد كه ذكر همهي آنها [از حوصلهي اين مختصر بيرون است و بيان همهي آنها] به درازا ميكشد؛ و من نيز [در اين مختصر، فقط] به بيان مشهورترين كتابها[يي كه در عرصهي علم مصطلح الحديث نگاشته شدهاند] اكتفا نمودهام؛ و خداوند متعال به تمام علماء و صاحبنظران اسلامي [كه در اين راستا تلاشهاي بيوقفه و زحمتهاي فراوان كشيدهاند] از سوي ما و تمام مسلمانان، بهترين پاداش را عنايت بفرمايد.
1- علم مصطلح:
علم مصطلح عبارت است از: «علمٌ بأصولٍ وقواعدٍ يُعرف بها أحوال السند والمتن من حيث القبول والرّد».
يعني: اطلاع و آگاهي از اصول و قوانيني كه به وسيلهي آنها حالات سند و متنِ [حديث]، از حيث پذيرش و ردّ، تشخيص داده ميشود.
2- موضوع علم مصطلح:
عبارت است از: «السند والمتن من حيث القبول والرّد.»؛ يعني: سند و متن [حديث] از حيث ردّ و قبول.
3- فايدهي علم مصطلح:
عبارت است از: «تمييز الصحيح من السقيم من الأحاديث.»؛ يعني: تشخيص دادن احاديث صحيح از احاديث ضعيف.
4- حديث:
الف) تعريف لغوي: «حديث» در لغت به معناي «جديد» [تازه و نو] است كه جمع آن -برخلاف قياس[4] - احاديث ميباشد.
ب) تعريف اصطلاحي: حديث عبارت است از: «ما اضيف إلى النبيّr من قولٍ أو فعلٍ أو تقريرٍ أو صفة».
يعني: آنچه كه به پيامبرr از اقوال، افعال، تأييدات و صفات نسبت داده ميشود.[5]
5- خبر:
الف) تعريف لغوي: خبر در لغت به معناي «آگاهي و اطلاع» است؛ و جمع آن «اخبار» ميباشد.
ب) تعريف اصطلاحي: در تعريف اصطلاحي خبر، سه قول وجود دارد كه عبارتند از:
1- «خبر» مرادف و هم معني «حديث» است؛ يعني از لحاظ اصطلاحي، خبر و حديث يك معني دارند.
2- «خبر» مغاير و متناقض با «حديث» است؛ پس «حديث»: مخصوص مطالبي است كه از پيامبرr نقل ميگردد، و «خبر»: مخصوص مطالبي است كه از غير پيامبرr روايت شده باشند.
3- [مفهوم] خبر از حديث، عموميتر و كلّيتر و همگانيتر و فراگيرتر است؛ يعني: حديث، مطلبي است كه از پيامبرr نقل شده باشد، و خبر: مطلبي است كه از كسي نقل ميگردد، خواه پيامبرr باشد يا غير ايشان [از صحابه و تابعين].
6- اثر:
الف) تعريف لغوي: اثر، يعني: آنچه كه از چيزي باقي و بر جاي بماند.
ب) تعريف اصطلاحي: در تعريف اصطلاحي «اثر»، دو قول وجود دارد كه عبارتند از:
1- «اثر» مرادف و هم معني «حديث» است؛ يعني از لحاظ اصطلاحي، اثر و حديث يك معني دارند.
2- «اثر» مغاير و متفاوت با «حديث» است، اينطور كه «اثر» عبارت است از: «ما أضيف إلى الصحابة والتابعين من أقوال أو أفعال»، آنچه كه به صحابهy و تابعين از اقوال و افعال نسبت داده ميشوند.
7- اسناد:
اين واژه دو معني دارد:
الف) منسوب كردن حديث به گويندهاش با بيان زنجيرهي منظّم راويان حديث.
ب) عبارت است از زنجيرهي راويان كه با نظم و ترتيب، به متن حديث منتهي ميشود. و با اين معني، «اسناد» مرادف و هم معني «سند» است.
8- سَنَد:
الف) تعريف لغوي: سند، يعني: چيزي كه بدان اعتماد و اطمينان كنند. و چون به حديث اعتماد و تكيه ميشود، آن را بدين نام [سند] خواندند و نام نهادند.
ب) تعريف اصطلاحي: زنجيرهي راويانِ حديث كه [با نظم و ترتيب] به متن حديث منتهي ميشود[6].
9- متن:
الف) تعريف لغوي: «متن» يعني: آن قسمت از زمين كه سخت و بلند باشد.
ب) تعريف اصطلاحي: «متن»، عبارت است از: «ما ينتهي إليه السند من الكلام»؛ مطلبي كه زنجيرهي راويان، بدان منتهي ميگردد.
10- مُسنَد [به فتح نون]:
الف) تعريف لغوي: «مُسنَد» اسم مفعول از «أَسند الشيء اليه» است، يعني: نسبت داده شدن چيزي به او.
ب) تعريف اصطلاحي: در تعريف اصطلاحي «مُسنَد»، سه معني وجود دارد:
1- هر كتابي كه در آن مجموعهي مرويّاتِ هر صحابه به طور جداگانه و مستقل، تدوين و گردآوري گردد. [مانند مسند امام احمد]
2- حديثي كه به وسيلهي يك زنجيرهي منظم و متّصلِ راويان به پيامبرr ميرسد.
3- اينكه مراد از «مُسنَد» همان «سَنَد» باشد؛ در اين صورت، واژهي مُسنَد، مصدر ميمي است.
11- مُسنِد [به كسر نون]:
مُسندِ به كسي گويند كه حديث را با زنجيره و سندِ خويش روايت كند، چه از كيفيّت سند اطلاع داشته باشد، و چه فقط ناقل و راوي آن باشد.
12- مُحدِّث:
محدث به كسي گويند كه به علم الحديث روايتي و علم الحديث درايتي[7] اشتغال داشته باشد؛ [و در علم الحديث روايتي و درايتي داراي چنان مهارت و تخصّصي باشد كه به خوبي بتواند احاديث صحيح و روايات ضعيف را تشخيص دهد و از ميان آنها فقط به نقل و روايت احاديث صحيح بپردازد] و بر بسياري از روايات و حالات راويان [و اسناد و علل و اسامي و رجال عالي و نازل و...] آگاهي و تسلط داشته باشد. [به ديگر سخن اينكه: «محدث» معمولاً به كسي اطلاق ميشود كه حديث را با سلسلهي سند نقل نمايد و در فهم آن كوشا باشد. و اصطلاحاً كسي را گويند كه اسانيد را شناخته و به علل و نقايص حديث آشنايي داشته باشد و اسماء راويان و حال آنان را بداند و مقدار قابل توجهي از متون احاديث را حفظ باشد.]
13- حافظ:
در تعريف حافظ، دو قول وجود دارد:
الف) بسياري از حديث شناسان بر اين باورند كه «حافظ»، مرادف و هم معني «محدث» است.
ب) برخي گفتهاند كه «حافظ» يك درجه بالاتر از «محدث» است به طوري كه آگاهي و اطلاع وي در هر طبقه [از راويان] بيشتر از بياطلاعي و ناآگاهي وي است.[8] [به ديگر سخن، حافظ به كسي ميگويند كه بر سنن رسول اكرمr احاطه داشته باشد و موارد اتفاق و اختلاف آن را بداند و به احوال راويان و طبقات مشايخِ حديث، كاملاً مطّلع باشد.]
14- حاكم:
بنا به رأي برخي از صاحب نظران علمي، حاكم به كسي ميگويند كه بر بيشتر احاديث [از لحاظ متن و سند، و احوال راويان و جرح و تعديل آنها و تاريخ آنها] اطلاع كامل و احاطهي علمي داشته باشد [و موارد اتفاق و اختلاف احاديث و روايات را بداند و به احوال راويان و طبقات مشايخ حديث، كاملاً مطلع و آگاه باشد][9].
[1]- ترمذي، كتاب العلم؛ و ترمذي گفته است: حديثي حسن و صحيح است.
[2]- ابوداود، ابن ماجه، احمد و ترمذي. و ترمذي گفته است: حديثي حسن است.
[3]- مقدمهي صحيح مسلم.
[4]- فراء ميگويد: واحد احاديث، «احدوثة» است نه «حديث»، ولي برخلاف قاعده در جمع حديث استعمال شده است. [مترجم]
[5]- حديث در لغت به معناي: خبر، كلام و جديد است، و جمع آن برخلاف قياس، احاديث آمده است. و بر آن خبر، سند، روايت و اثر نيز اطلاق شده است.
برخي حديث را به كلام پيامبرr اختصاص داده و خبر را به آنچه از غير پيامبرr رسيده است اطلاق كردهاند. و به همين جهت، به مؤرخاني كه واقعه را با سند نقل ميكردند در مقابل محدثين، «اخباري» ميگفتند.
در كتاب تدريب الراوي ص 6 نقل شده كه فقهاي خراسان، حديث موقوف را «اثر»، و حديث مرفوع را «خبر» ميناميدند.
ظاهراً وجه تسميهي خبر به «حديث» از آن جهت است كه در مقابل قرآن كه هر دو بيان احكام الهي است قرار گرفته؛ زيرا اهل سنّت و جماعت قايل به قديم بودن قرآن ميباشند و از اين رو، احكامي را كه از شخص پيامبرr صادر شده است، حديث (در مقابل كلام قديم= قرآن) مينامند. [مترجم]
[6]- سند حديث، همان سلسله و زنجيرهي راويان است كه متن حديث را به پيامبر ميرساند. زنجيرهي حديث را از اين جهت «سند» نامند كه در مقام اثبات حديث به گفته و نقل آنان استناد ميشود؛ چه سند وسيلهي اعتماد و اطمينان به حديث است؛ بنابراين كلمهي «سند» از «فلانٌ سَنَدٌ أي مُعتَمدٌ» اخذ شده است؛ يا از اين جهت است كه حديث به وسيلهي سند، اضافه و انتساب به پيامبرr پيدا ميكند.
برخي «سند» و «اسناد» را يكي دانستهاند؛ ولي ظاهراً اسناد، نقل حديث است با سند. مير سيد شريف و سيوطي ميگويند: «الإسناد رفع الحديث إلى قائله بالتناول»؛ اسناد رسانيدن حديث است به گويندهي اصلي آن به نقل هر طبقه از راويان براي طبقهي بعدي. [مترجم]
[7]- علم الحديث با دو قيد «درايتي» و «روايتي» استعمال ميگردد و به دو علم جداگانه و مستقل اطلاق ميشود: يكي «علم الحديث درايتي» و ديگري «علم الحديث روايتي» از ميان اين دو علم، علم الحديث درايتي اساس و زيربناي علم الحديث روايتي به شمار ميآيد و همچنان كه اصول فقه، اساس و زيربناي فقه است، همچنين علم الحديث درايتي، اساس و زيربناي علم الحديث روايتي ميباشد؛ به همين خاطر برخي از دانشمندان و صاحبنظران اسلامي، علم الحديث درايتي را «اصول حديث»، و علم الحديث روايتي را «فروع حديث» ناميدهاند.
علم الحديث درايتي: رشته قواعدي است كه از احوال روايت كننده (راوي) و از خصوصيات روايت شده (مَروي) و همچنين كيفيّت و كميّت زنجيرهي روايتها (سند)، از حيث رد و قبول بحث ميكند؛ و موضوع آن، عبارت است از: «راوي» (روايت كننده) و «مروي» (روايت شده). و فايدهي علم الحديث درايتي: اطلاع و آگاهي از قوانين و ضوابطي است كه ميتوان به وسيلهي آن مقبول و مردود را از روايتهايي كه به پيامبرr نسبت داده شدهاند، به خوبي تشخيص داد.
و علم الحديث روايتي: علمي است كه به وسيلهي آن، اقوال، افعال، احوال و تأييدات پيامبرr روايت و شناخته ميشوند.
و موضوع علم الحديث روايتي، شخص خود پيامبرr است از حيث اقوال و افعال و احوال و تأييدات.
و فايدهي علم الحديثِ روايتي: اطلاع و آگاهي يافتن از اقوال و افعال و احوال و تأييدات و صفات پيامبرr است. [مترجم]
[8]- برخي از حديث شناسان «حافظ» را اينگونه تعريف كردهاند: حافظ به كسي گفته ميشود كه آشنا به سنّت رسول خداr و آگاه به طُرق سُنن باشد و سند اين طرق را خوب تمييز دهد و حافظ آن مقدار از احاديثي كه اهل حديث صحّت آن را تأييد كردهاند باشد، و آگاه به موارد اختلاف و اصطلاحات محدثين باشد.
و برخي نيز حافظ را اينگونه تعريف نمودهاند: حافظ به كسي گفته ميشود كه يكصد هزار حديث را از حيث متن و سند و جرح و تعديل راويان و تاريخ آنها بررسي كند و احاديث صحيح را روايت نمايد.
و برخي نيز تعريف «حافظ» را به عرف مردم حواله كردهاند؛ و برخي نيز ميگويند: در زمان ما حافظ به كسي گفته ميشود كه بيش از هزار حديث را حفظ داشته باشد و هر حديثي را ديد بتواند تشخيص دهد كه از صحاح ستّه است يا خير؟ [مترجم]
[9]- علماء و صاحب نظران اسلامي، قسم ديگري را نيز در ميان حديث شناسان تعريف نمودهاند و از آن نام بردهاند و آن را «حجّت» نام نهادهاند.
و «حجّت» به كسي گفته ميشود كه احاديث صحيح را از حيث متن، سند و احوال راويان بررسي كرده و احاديث صحيح را روايت كند. و برخي نيز گفتهاند: حجّت به كسي گفته ميشود كه سيصد هزار حديث را از حيث متن و سند و احوال راويان بررسي كرده و احاديث صحيح را روايت نمايد. و برخي نيز گفتهاند: حجّت كسي است كه در علم حديث داراي چنان اطلاعاتي باشد كه معاصرين، قول او را دربارهي هر حديثي حجّت و سند بشمارند و كسي دربارهي صحّت حديثي با او نزاع و جدال نكند.
و در نزد اهل فنِ حديثشناسي، محدث برتر از مُسنِد، و حافظ برتر از مُحدِّث، و حجّت برتر از حافظ، و حاكم برتر از حجّت ميباشد.
ابوشامه ميگويد: علوم حديث سه است: الف) حفظ متون و شناسايي غريب الحديث و فهم آن. ب) حفظ اسانيد و معرفت رجال سند. ج) جمع حديث و سماع و نوشتن آن. ابن حجر پس از نقل كلام ابوشامه در كتاب قواعد التحديث، صفحه 77 ميگويد: هر كس اين سه فن را جامع باشد، محدث كامل است وگرنه در مرتبهي پايينتري قرار دارد. [مترجم]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر