توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۰ دی ۲۱, سه‌شنبه

43- دیدار با چوپانی نیکو سرشت

 

43- دیدار با چوپانی نیکو سرشت

حضرت ابوبکر صدیق آنچه در سفر هجرت برایشان روی داد را با تمام جزئیات و تفاصیلش تعریف میکردند.

در صحیح بخاری آمده است که ایشان فرمودند:" ما از غار ثور بیرون آمده تمام آن شب را تا ظهر روز بعد، راه میرفتیم. در گرمای شدید ظهر همه جا خلوت شد و هیچ کسی در راه نماند، ما صخره درازی دیدیم که زیرش کمی سایه بود، ما زیر سایه برای استراحت نشستیم. من با دست‌هایم جایی را برای استراحت پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آماده کرده، چادری پهن نموده از ایشان درخواست کردم: یا رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  شما لختی اینجا بخوابید، من سر و گوشی آب داده همه جا را زیر نظر میگیرم. ناگهان متوجه شدم چوپانی گوسفندانش را گرفته بطرف صخره میآید. او نیز چون ما برای یافتن سایهای بطرف صخره میآمد. من به او گفتم: جوان! چوپان کی هستی؟ او شخصی از مکه یا مدینه را نام برد. من گفتم: اگر بزی از بزهایت شیر میدهد، آیا میتوانی کمی شیر به ما بدهی؟ او قبول کرد و بزی را گرفته آورد. من گفتم: اول پستان‌های بزت را خوب تمیز کن، سپس دست‌هایت را تمیز کن، بعد از آن بز را بدوش. او به آنچه گفتم عمل کرد و کمی شیر دوشیده به من داد. من یک پارچ چرمی داشتم که برای آب نوشیدن و وضوء گرفتن پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  همراه خود گرفته بودم. نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بازگشتم، ایشان خواب بودند، دلم نیامد بیدارشان کنم.

در یک کوزه برای ایشان آب برای نوشیدن و وضوء کردن گذاشته بودم. و سرش را با پارچهای بسته بودم تا گرد و غبار نگیرد. وقتی آن حضرت بیدار شدند من نزد ایشان رفتم و در شیر آب ریختم تا شیر سرد شد. بعد گفتم: یا رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  نوش جان فرمایید. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نوشید تا جایی که من خوشحال و مطمئن شدم. سپس ایشان فرمود: آیا وقت رفتن نشده؟ گفتم: چرا نه؟ پس از آن ما حرکت کردیم.[1]



[1]- الرحیق المختوم، ص:188.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...