خداوند متعال مسیح (عیسی) علیه السلام را بسوی بنی اسرائیل فرستاد، دعوت او به توحید خالص و دین سهل و آسان و گوارا و پرستش خدای یگانه دور از هرگونه پیچیدگی و تعقید و تحریف و تأویل خارج از ذهن بود. اما اکنون دین مسیحیت به یک عقیدهء باطل و فلسفهء پیچیده تبدیل شده که پیروانش در آن گم گشتهاند و در مدح و ستایش مسیح آن چنان مبالغه کردند که او را از انسان بودن به مرز خدائی رسانیدند و گفتند: «مسیح پسر خدا است» و «خداوند فرزندی برای خود اختیار کرده» و «خدا همان مسیح پسر مریم است» -والعیاذ بالله-.
به این ترتیب از خدای واحد و صمد که نه کسی را زاده و نه از کسی زاده شده، خانوادهای به وجود آوردند که از سه عضو تشکیل شده که همگی خدا هستند! یعنی: رب، پسر و روح القدس (جبریل). و معتقداند که مریم -علیها السلام- مادر مسیح است لیکن او را نیز به درجهء تقدیس و پرستش رسانیدند و گفتند: «مریم مادر خدا است»، تا جائیکه در کلیساها مجسمهها و تصاویری از مریم -علیها السلام- نصب کردند که هنگام راز و نیاز در مقابلش گردن خم میکنند.
از همین جاست که پیامبر بزرگ اسلام صل الله علیه و آله و سلم امتش را از افراط در ستایشش باز داشته چنانکه میفرماید: «مرا بیش از حد مدح و توصیف ننمائید چنانکه نصاری پسر مریم را بیش از حد مدح نمودند همانا من یک بنده هستم، پس بگوئید: بنده و فرستادهء خدا»([1]).
مسیحیت امروزی بر سه بنا استوار است:
1- عقیدهء تثلیث یا خدایان سه گانه.
2- صَلْب یا (به دار کشیده شده) و تقدیس آن و فدا شدن مسیح علیه السلام .
3- محاسبهء مسیح با مردم در روز رستاخیز.
اول: عقیدهء تثلیث یا خدایان سه گانه:
مسیحیان معتقد به پروردگار و خالق بزرگ میباشند زیرا آنها اهل کتاباند مگر عیسی علیه السلام (پسر!) و روح قدس (جبریل) را با او شریک میگردانند. و در این مسأله اختلاف و تفاوت میان کلیساهای آنها وجود دارد که چگونه این معما را با یکدیگر ارتباط دهند، میگویند: جوهر و اصل سه گانه، و این قول را به وحدانیت در مثلثی و یا مثلث در وحدانیت تفسیر مینمایند([2]).
فرقهای از آنها معتقد بر آنند که مسیح علیه السلام انسان محض است. و گروه دیگری میگوید: پدر و پسر و روح قدس سه اشکال مختلفیاند که خداوند خویش را در صورت آنها ترسیم نموده و به مردم آشکار کرده است. پس خداوند -به گمان آنها- ترکیب شده از سه اصل یا جوهر است: پدر، پسر و روح القدس؟ پسر (مسیح) از خداوند (پدر) بیرون آمده و در صورت روح القدس (جبریل) و در جسد مریم انتقال نمود و به شکل زنی ظاهر گردید سپس به شکل عیسی علیه السلام از مریم بدنیا آمد.
گروه دیگری میگویند: پسر مانند پدر، ازلی نبوده بلکه مخلوقی مانند سائر مخلوقات است از همین جاست که او پائینتر از پدر بوده تابع و منقاد اوامر وی میباشد.
گروه دیگری روح القدس را از این اصل سه گانه بیرون میآورند. انجمن نیقیه در سال 325 میلادی و گردهمایی قسطنطینیه در سال 381 میلادی تصویب نمودند که پسر و روح القدس در الوهیت با پدر مساویاند، و پسر در ازل از پدر زایده شده است و روح القدس از پدر صادر گردیده و تجلی یافته است.
و گردهمایی طلیطله در سال 589 میلادی تصویب نمود که روح القدس از پسر بیرون آمده است.
به این ترتیب کلیساهای غربی و شرقی در این نقطه با هم اختلاف ورزیدند و تا حال ادامه دارد. چنانکه گروهی از آنها مریم -علیها السلام- را نیز مانند پسر به مرتبهء الوهیت رسانیدند([3]).
این بود عقیدۀ مسیحیت در مورد تثلیث که بطور مختصر آن را ذکر نمودیم.
از سخنان گذشته چنین بر میآید: وحدانیت خداوند تعالی امر حقیقی هست و سه گانه بودن (تثلیث) نیز حقیقت دارد. و هر یکی از آنها مشخصات و ممیزات خاصی خود را دارد که با دیگر فرق دارد، و در عین زمان، هر سه یک جوهر و اصل دارند و یک ذات هستند و درقدرت و ارجمندی با هم برابراند و در خلقت نیز از یکدیگر پیشی ندارند.
این نظریهء حیران کنندهای است!!
اگر انسان عاقل این عقاید را به صورت درست بیاندیشد در مییابد که آنها معتقد به سه ذاتاند و هر یک از خود مشخصات جداگانه دارد، و مسأله وحدانیت مجرد دعوی بوده که به صورت درست واضح نیست زیرا میگویند: سه اصل یک است مانند: 1+ 1+ 1 = 1 که هیچ عاقلی آن را قبول نمیکند.
خلاصهء مطلب این است که آنها سه خداوند دارند و زیر پوشش نام خدا آن را به مردم عرضه مینمایند و میگویند: ما خداوند یکتا را میپرستیم (خاک را به چشمان مردم میپاشند).
از همین جاست که قرآن کریم آنها را از این یاوه گوئیها منع نموده گمراهی آنان را بیان میدارد، خداوند میفرماید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا ١٧١﴾ [النساء: 171].
ترجمه: «ای اهل کتاب! در دین خود غلو مکنید، و در بارهء خدا جز حق مگوئید، بیگمان عیسی مسیح پسر مریم، فرستادهء خدا است، و او کلمهء خدا (یعنی پدیدهء فرمان: «کُنْ») است که خدا آن را به مریم رساند (و بدین وسیله عیسی را در شکم مریم پروراند) و او دارای روحی است که از سوی خدا (به کالبد مریم دمیده شده است). پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و مگوئید که (خدا) سه تا است، (از این سخن پوچ) دست بردارید که به سود شما است. خدا یکی بیش نیست که او الله است محال است که فرزند داشته باشد و حال آنکه از آن اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، و کافی است (که تنها) خدا مدبر (مخلوقات خود) باشد».
این عقیدهء پیچیده و گنگ که جواب قناعت بخش ندارد بسیاری از پیروان مسیحیت را در دو راهه قرار داده است. حالا بطور مثال قصهای از هزاران قصههای گرویدن مسیحیان به اسلام را خدمت تان ذکر میکنم: «راجین هولد شوارش که از کشور پولند و از خانوادهء مربوط به مذهب پروتستانت میباشد و حالا مشرف به اسلام گردیده است، حکایت میکند که من از کودکی علاقهء خاصی به مسائل دینی داشتم، و آغاز به مطالعه و خواندن عقیدهء کلیسا نمودم مگر آنچه را که آموختم باور کردنی و قناعت بخش نبود... زیرا نتوانستم مسألهء تثلیث (خدا یان سه گانه) را درست بفهمم و کلیسا نیز در این مورد جواب منطقی نداشت... و سوالهایی در ذهنم خطور میکرد که چطور مسیح علیه السلام خود را پسر خدا مینامد در حالیکه در انجیل یوحنا سِفْر هفتم میگوید: «من نمیتوانم عملی را خودم انجام دهم...» و در سِفْر پنجم انجیل متی میگوید: «ای مردم! پروردگار تان را پرستش و اطاعت کنید...». و در این مورد با بعضی از علمای دینی مسیحیت مناقشه نمودم مگر کسی از آنها قادر به دادن جواب قناعت بخش نشد، سپس در پی کتابهای دین هندویی و بودایی و بعضی ادیان دیگر شدم ولی در هر کدام صدها خدا وجود داشت که دلم به هیچ کدامی از از این مذاهب آرام نمیگرفت، تا اینکه کتابی از اسلام بدستم رسید که معلومات کوتاهی در بارهء اسلام داشت ولی تصمیم گرفتم که تلاش به خرچ دهم و معلومات کافی در بارهء اسلام بدست آورم... همین بود که دوستان مسلمان یافتم و از آنها در مورد اسلام معلومات خواستم و آنها کتابهای زیادی را در دسترسم قرار دادند تا اینکه دلم آرام گرفت و گم شده ام را دریافتم»([4]).
این بود عقیدهء تثلیث یا خدایان سه گانه و یا خانوادهای که همهء شان خدا اند که هر خواننده ای را به شگفت میآورد.
دوم: عقیدهء صَلْب یا بدار آویخته شدن مسیح علیه السلام و مقدس دانستن آن:
علامهء صلیب، شعار مسیحیها بوده آن را مقدس میدانند، آنها اعتقاد دارند که مسیح علیه السلام در دو چوب متقاطع به دار آویخته شد. اینکه چرا به دار آویخته شد چنین تعلیل میکنند: مسیح علیه السلام بخاطر جبران و کفارهء گناه پدر انسانها (آدم علیه السلام )، هنگامیکه از درختیکه ممنوع قرار داده شده بود خورد، گناه این نا فرمانی به اولاد آدم منتقل گردید و خداوند بر همهء اولاد آدم خشمگین است، لذا واسطه و خلاص گری بکار است که گناهان را متحمل شود و خود را فدای همه نماید تا خداوند راضی گردد.
این مرد فدا کار عیسی علیه السلام بود که خود را فدائی کرد و به دار آویخته شد([5]).
اینکه چه کسی او را بدار آویخت در کتابهای انجیل قصهء آن ذکر شده که ما بطور مختصر آن را ذکر میکنیم:
مسیحیها اعتقاد دارند که مسیح علیه السلام را یهودیان به قتل رسانیدهاند زیرا به گمان یهود مسیح علیه السلام به خداوند کافر شده است و یکی از پیروانش که یهوذا اسخریوطی نام داشت در مقابل مال، جای بود و باش او را به یهودیان افشاء نمود و همین بود که شب روز جمعه گرفتار گردید و به خانهء یکی از کاهنهای یهودی انتقال داده شد و بعد از تحقیق در محکمه حکم اعدام را بر او صادر نمودند، سپس به سوی مرکز ولایت رومانیها بردند و به دار آویختند، و شب هنگام او را از دار پائین کردند و در قبری گذاشتند. و بعد از گذشت دو روز، هنگامیکه بالای قبر آمدند، قبر را خالی یافتند، همین بود که بعد از چهل روز خداوند وی را به آسمان بلند کرد، مگر ذکر این قصه در کتابهای انجیل با اشکال مختلف بیان گردیده که اینجا گنجایش ذکر آن نیست([6]).
قوم بنی اسرائیل به سبب داشتن عقیدۀ توحید درهر زمانی از سائر ملتهای معاصر خود ممتاز بودند اما به علت همسایگی و همنشینی با قبیلههای بتپرست مشرک و گذشت زمان طولانی از تعلیمات پیامبران، عقاید نادرست و عادات جاهلی به سوی آنها جریان پیداکرد. عیسی علیه السلام آنان را به توحید خالص و رهائی از تمام آن چه که از عادات جاهلی و عقاید باطل بود فرا میخواند، چون ترک این همه بر یهودیان گران آمد، علیه او به پیکار بر خاستند و باکمان واحد به سویش تیر پرتاب مینمودند و او را آماج تهمتها و سخنان بیهودهء خود قرار میدادند و دشنامهای زشت و گستاخانه را در مورد او به کار میبردند، و مادرش -مریم بتول- را دشنام میدادند و طعنه میزدند. سپس تصمیم به قتلش گرفتند تا از او خلاصی یابند، پس موضوع را به حاکم رومی عرضه داشته و گفتند: او مرد شورشی و هرج و مرج طلب است که از دین ما برگشته، جوانان را فریفته و شیفتهء خود نموده، وجودش خطری برای حاکمیت است، چون در برابر نظام (حکومت) هیچ نرمشی نشان نمیدهد و مقید به قانون نیست، این سخنان پر از نیرنگ و زیرکی بود و رنگ سیاسی را به همراه داشت زیرا یهودیان خوب میدانستند که جنبۀ دینی حکام را تحریک نمیکند لذا سخنان خود را به سیاست آمیختند.
فرمانروایان بیگانۀ مشرک که سر گرم ادارۀ امور بودند حقیقت امر را نمیدانستند و از کینه ورزیهای یهود و دشمنی آنها با مسیح علیه السلام را به آسانی درک نمیکردند، همین بود که بعد از پافشاری یهود ورفت و آمدهای مکرر آنان حکام وقت تصمیم گرفتند تا ازین قضیه خود را خلاص کنند.
عصر روز جمعه بود و فردایش روز شنبه که یهودیان درین روز کار نمیکردند و روز تعطیل عمومی بود اما آنان بسیار حریص بودند تا حکم قبل از غروب آفتاب روز جمعه صادر گردد و روز شنبه را با خیال راحت استراحت نمایند، همین بود که حکم قتل او به وسیلۀ صلیب صادر گردید. بعد از صادر شدن حکم اعدام مسیح علیه السلام عدهای از یهودیان و جوانان هیجان زده ای که آرزوی از بین بردن وی را داشتند، میخواستند هر چه زودتر به محل دار برسند، مسیح علیه السلام که بسیار خسته و ناتوان شده توانائی تند رفتن را نداشت. درین شرایط، مأمور نگهبان مسیح به جوان اسرائیلی دستور داد تا چوبۀ دار را حمل کند، این جوان از دیگر دوستانش پرجوش و خروش تر و احساساتی تر و ابله تر بود و میخواست هرچه سریع تر این امر به پایان رسد، به این ترتیب جمعیت به دروازۀ محل چوبۀ دار رسیدند، نگهبانان محل چوبۀ دار پیش آمدند و دست جوان حامل صلیب را گرفتند، ناله و فریاد از هر سو بلند شد، آن جوان نیز فریاد میزد و مینالید که او بیگناه است ولی نگهبانان که از رومیان بودند زبانش را نمیفهمیدند و هیچ توجهی به این داد و فریاد نکردند آنها جوان را گرفته حکم را در مورد او اجرا کردند و یهودیان نیز از دور ناظر حادثه بودند، دنیا در تاریکی شب فرو رفته بود و آنها قطعاً یقین داشتند کسی که به صلیب کشیده شده مسیح است.
اما خداوند مسیح را از کید و مکر یهود رهانید و به سوی خود فرابرد([7]).
خداوند درین مورد خبر میدهد: ﴿وَبِكُفۡرِهِمۡ وَقَوۡلِهِمۡ عَلَىٰ مَرۡيَمَ بُهۡتَٰنًا عَظِيمٗا ١٥٦ وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِيحَ عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَۢا ١٥٧ بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٥٨﴾ [النساء: 156 - 158].
ترجمه: «و (خداوند بر آنان خشم گرفت) به سبب کفر ورزیدن شان ، و افترای بزرگی که بر مریم بستند. و میگفتند که: ما عیسی پسر مریم، پیغمبر خدا را کشتیم! در حالی که نه او را کشتند و نه بدار آویختند، و لیکن کار بر آنان مشتبه شد و کسانی که در بارۀ او اختلاف پیدا کردند (همگی) راجع به او در شک و گمانند و آگاهی بدان ندارند و تنها به گمان سخن میگویند، و یقیناً او را نکشتهاند (و قطعاً مقتول کس دیگری بوده است) بلکه خداوند او را در پیش خود به مرتبۀ والائی رساند و خداوند توانا و حکیم است».
سوم: محاسبۀ مسیح علیه السلام با مردم در روز رستاخیز:
مسیحیان به این گمانند که عیسی علیه السلام محاسبۀ مردمان را در روز قیامت بدست خواهد گرفت، بدلیل نامۀ دوم پاولز که به اهل کورنتوش فرستاده: «5/10» (حتماً همۀ ما در مقابل تخت مسیح حضور خواهیم یافت تا باهرکسی مطابق کارهای خیر یا شرش محاسبه صورت گیرد و پاداش آن را حاصل نماید).
ولی اعتقاد مسلمانان اینست که خداوند تعالی در روز قیامت خودش محاسبه و تصفیه حساب بابندگانش خواهد کرد و پیامبران همه گواهی بر امتهای شان خواهد بود([8]).
و لیکن اعتقاد مسیحیان جز خیال پروری نیست، زیرا عیسی علیه السلام مانند سائر انبیاء در میدان حشر خواهد ایستاد، بلکه خداوند مسیح علیه السلام را مورد باز پرس قرار خواهد داد، قرآن کریم این مشهد عظیم را چنین ترسیم میکند: ﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّۚ إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ ١١٦﴾ [المائدة: 116].
ترجمه: «و (خاطر نشان ساز) آنگاه را که خداوند میگوید: ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفته ای که جز الله، من و مادرم را هم دو خدای دیگر بدانید، عیسی میگوید: تو را منزه از آن میدانم که دارای شریک و انباز باشی، مرا نسزد که چیزی را بگویم که حق من نیست، اگر آن را گفته باشم بیگمان تو از آن آگاهی، تو از راز درون من هم با خبری و من از آنچه بر من پنهان میداری بیخبرم، زیرا تو دانندۀ رازهایی و به همهء اسرار غیب آگاهی»([9]).
[1]- بخاری ومسلم.
[2]- الموسوعة المیسرة صـ: 503.
[3]- خصائص التصور الإسلامی صـ: 31.
[4]- لماذا اعتنقت الإسلام از فوزی الحلبی صـ: 16.
[5]- دراسات فی الأدیان صـ: 304.
[6]- دراسات فی الأدیان صـ: 306.
[7]- برگرفته از کتاب پیامبران از دیدگاه قرآن صــ: 230- 237.
[8]- دراسات فی الأدیان صـ:333
[9]- تفسیر نور.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر