فصل هفتم:
نویسندگان برجستۀ آثار دینی ـ سیاسی در آستانۀ انقلاب اسلامی
در طول 37 سال تاریخ دورۀ پهلوی دوم، شماری نویسنده متفکر و اندیشمند در ایران ظاهر شدند که به رغم گرایشهای فکری و سیاسی متفاوت، میتوان از آنان به عنوان عناصر مؤثر در شکل دهی به اندیشۀ سیاسی ـ مذهبی جاری این دوره یاد کرد. در این باره به دو نکته باید توجه داشت. نخست آنکه الزاما افرادی که در اینجا معرفی میشوند، انقلابی پیش از انقلاب نیستند. مهم نقش فکری آنان در بیان تعبیری از اسلام بوده که میتوانسته است در این تحول مورد استفاده قرار گرفته باشد. دیگر آنکه حتی برای انقلابیها لزومی ندارد بپذیریم همه آنها در تمام این دوره یا پس از انقلاب الزاما میبایست با انقلاب همراهی میکردند، زیرا هرکدام میتوانستند به دلایلی مواضعی نزدیک یا متفاوت داشته باشند. آنچه اهمیت دارد، تأثیر نوشتهها و افکار آنان روی نسلی است که انقلاب را پدیدآورد. اما بلافاصله باید یادآور شد که عدد این جماعت منحصر به آنچه در اینجا آمده نیست، بلکه شمار آنان بسیار بیشتر است و انتخاب این افراد، غالبا به آن دلیل بوده است که نویسنده توانسته است در این مدت، شرح حال آنان را فراهم کرده و مروری بر آثارشان داشته باشد. بنابراین ارائه این بخش، همزمان با عذرخواهی از اینکه ناقص است، برای نشان دادن آن است که این طرح باید ادامه یابد. میافزایم که تقدیم و تأخیر نام افراد هم در این بخش چیزی را ثابت نمیکند.
جلالالدین فارسی فرزند محمدعلی به سال 1312 در مشهد متولد شد. پدر و برادرش حبیب الله به کار تجارت اشتغال داشتند. وی در دبستان اسلام (به مدیریت شیخ بهاء) تحصیلات ابتدایی را گذراند و سال ششم ابتدایی را در دبستان و دبیرستان ابن یمین گذراند که آن زمان در کوچه ارک بود. ناظم این مدرسه، استاد محمدتقی شریعتی بود. همزمان استاد شریعتی، دبیر زبان عربی و تعلیمات دینی بود. کتابی هم در تعلیمات دینی نوشته بود که چاپخانه زوار آن را چاپ کرده و استاد خودش آن را در این دبیرستان و نیز دبیرستان فردوسی تدریس میکرد. آقای فارسی در وقتهای آزاد در کتابخانۀ آستان قدس رضوی با کتابهای دینی از جمله قرآن و نهج البلاغه آشنا شد. وی کلاس ششم ادبی را (1331ـ 1332) در دبیرستان شاهرضا سپری کرده و دبیر انجمن ادبی این دبیرستان بود. بلافاصله پس از کودتای28 مرداد که نهضت مقاومت ملی تشکیل شد، آقای فارسی در جلسات نهضت مقاومت تدریس داشت و محتوای کتاب نهضتهای انبیاء و تکامل مبارزه ملی و حقوق بین الملل اسلامی را که آن زمان چاپ نشده بود، تدریس میکرد. کتاب تکامل مبارزه ملی نخستین بار در سال 1345 چاپ شد و چنان که مؤلف در مقدمه نوشته، مطالب آن از پاییز سال 32 تا 37 فراهم آمده است.
نخستین اثر چاپی آقای فارسی نطق تاریخی حضرت آیت الله (محمدحسین) کاشف الغطاء در کنفرانس پاکستان است که در سال 1333 در چاپخانه زوار مشهد چاپ شده و شرحی درباره آن در مقدمه آمده است.[1] ایشان عربی را در دبیرستان خوانده و پس از آن به صورت تجربی کار ترجمه را آغاز کرده است. به علاوه از صوت العرب هم استفاده کرده و بعدها در سالهای اقامت در بیروت کاملا با زبان محاورۀ عربی هم آشنا شده است. ایشان از همان زمان، به کارهای فرهنگی و ترجمه و تألیف مشغول بوده و هزینههای زندگیاش را برادرش حبیبالله فارسی تأمین میکرد. برادر ایشان همچنین بخشی از هزینههای کانون نشر حقایق را نیز میپرداخت.[2] در آن زمان، آقای فارسی مجموعه کتابهای کمونیستی اعم از سیاسی و اعتقادی را که حزب توده تا آن زمان نشر کرده بود، مطالعه میکرد. مطالعات اسلامی ایشان هم گسترده بود، اما به طور مشخص نمیتوان گفت که تحت تأثیر چه کسی بوده است. آقای فارسی با تفسیر المنار و الوحی المحمدی و زندگی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هیکل و بسیاری از آثار دیگر نویسندگان مصری نوشته میشد از طریق متن عربی یا ترجمه آنها آشنا بود. از آثار داخلی هم با مجله مسلمین حاج سراج و نشریات انجمن تبلیغات اسلامی آشنایی داشت و آنها را مطالعه میکرد. آن زمان آقای شیخ عبدالله نورانی[3] هم طلبۀ مشهد بود و این قبیل کتابها را تهیه میکرد و آقای فارسی از آنها استفاده میکرد. آقای نورانی در مدرسه میرزا جعفر حجره داشت و آقای فارسی با ایشان رفت و آمد میکرد. همچنین درمسجد گوهرشاد پای منبر سخنرانان معروف وقت مانند آقای حلبی و فلسفی و علامۀ امینی و غیره میرفت و از آنها استفاده مینمود.
آقای فارسی درسال 37 ـ 38 به تهران آمد تا در فعالیتهای سیاسی و فرهنگی مشارکت فعالتری داشته باشد. آن زمان وی یک مصدقی متدین و مذهبی به شمار میآمد.
یکی از کتابهایی که آقای فارسی در اوائل دهۀ سی ترجمه کرد، کتاب طبایع الاستبداد از عبدالرحمان کواکبی بود که متن ترجمه را در جلسات نهضت مقاومت برای جوانان حاضر خوانده بود. این ترجمه هیچگاه چاپ نشد. در برخی از آن جلسات دکتر شیبانی هم که این زمان به مشهد تبعید شده بود، شرکت داشت. آقای شیبانی پس از حمله سه جانبه به کانال سوئز، در دانشگاه تهران نطقی کرده بود که به مشهد تبعیدش کردند. کتاب دیگری که آقای فارسی ترجمه کرد، مواطنون لا رعایا از خالد محمد خالد با نام (ملت نه رعیت) بود که مطالبش در ایران قابل نشر نبود و بعدا هم چاپ نشد. سومین اثر ایشان ترجمۀ کتاب نظام الحکم والادارة شیخ مهدی شمسالدین بود که آن را در یک رمضان ترجمه کرد و استاد شریعتی آن را ملاحظه نمود. البته چون کتاب مزبور به نظر آقای فارسی سبک آمده بود، نشر نشد.
آقای فارسی در سال 1339 به صورت غیر قانونی به عراق رفت و پس از آنکه چند ماه تحت نظر بود تا پناهندگی سیاسی بگیرد، موفق به گرفتن آن شده، از آنجا به سوریه و لبنان رفت. در سوریه توانست با نماینده دولت جمال عبدالناصر که فعالیتهای انقلابی کشورهای منطقه را هدایت میکرد تماس بگیرد. (اوائل سال40 به ایران برگشت که دستگیر شد و تا شهریور41 در قزل قلعه بود). رفتن به این سفر با تصمیم خود وی اما با اطلاع بازرگان و عزت الله سحابی بود. آقای فارسی پیش و بعد از این سفر، در انجمن اسلامی مهندسین سخنرانی میکرد. در این دوره که با دانشجویان عضو نهضت آزادی همکاری داشت، با حنیف نژاد آشنا گردید و از طریق وی با دیگران. محمدمهدی جعفری میگوید که جلسات کوه به همراه حنیف نژاد و دیگران میرفته و فارسی آن زمان با انتقاد از مشی نهضت آزادی، روی مشی چریکی و مبارزۀ مسلحانه تأکید داشته است. هرچند آن زمان کسی این حرفها را از وی نمیپذیرفته اما آن قدر جذابیت داشته که به حرف او گوش بدهند.[4] این زمان غیر از تاریخ نهضتهای انبیاء با تاریخهای عمومی مانند تاریخ آلبرماله و قصّة الحضارة (تاریخ تمدن) ویل دورانت آشنا شد. به علاوه آن زمان کتابخانه اسدی درتهران کتابهای چاپ مصر را میآورد و ایشان تهیه میکرد که همچنان این آثار در کتابخانه ایشان نگهداری میشود. از زندان که آزاد شد، نهضت آزادی تشکیل شده بود و وی به توصیه آقای طالقانی وآقای سید رضا زنجانی، که طی سالهای 32 تا 39 با آنان ارتباط داشت، برای تقویت جناح دینی نهضت آزادی وارد فعالیت شد. فعالیت فکری ایشان به طور عمده روی نهضتهای انبیاء و شیوه انبیاء در برخورد با مسائل بود. در این زمینه، نگاه ایشان نگاهی انقلابی بود که با ساختار سیاسی نهضت آزادی چندان سازگار نبود. ایشان هیچ زمانی درس طلبگی نخوانده بود و همان طور که اشاره شد، متون دینی را از طریق استاد شریعتی و شیخ عبدالله نورانی فراهم میکرد.
آقای فارسی بعد از سال چهلم، مجلدی دیگری از تکامل مبارزه ملی را نوشت که در جلسات کادرهای نهضت آزادی که چهل نفر بودند به صورت کپی تدریس میشد. آن مجلد درباره براندازی رژیم پهلوی بود و به همین دلیل هیچگاه چاپ نشد. کار دیگر وی آن بود که بعد از نطق امام دربارۀ کاپیتولاسیون، نوشت که یکی مخالفت امام و دیگری مخالفت برخی از نمایندگان مجلس بود که با هم مقایسه شده بود. طی سالهایی که سران نهضت آزادی در زندان بودند، آقای فارسی به همراهی جمعی دیگر، بیانیههای نهضت را منتشر میکردند که درجای خود به آنها اشاره کردیم و خود ایشان هم شرحی در زوایای تاریک آورده است.
کتاب حقوق بین الملل اسلامی آقای فارسی هم در سال 45 چاپ شد. در دی ماه 47 هم بخش جهاد و امر به معروف تحریر الوسیله چاپ شد. در همین دوره، آقای فارسی به همراه عزیزالله بیات کتاب تاریخ سال اول تربیت معلم معلمان دورۀ رهنمایی و دانشسرای عالی را نوشتند که توسط شرکت سهامی انتشار چاپ شد.
اما کتاب انقلاب تکاملی اسلام، مهمترین اثر آقای فارسی پیش از انقلاب (چاپ انتشارات آسیا)، اثری بود که ایشان در دنبالۀ کتاب نهضتهای انبیاء نوشت. کتاب نهضت، بار نخست در سال 1344 توسط انتشارات فراهانی چاپ شده بود. در صفحه نخست آن کتاب آمده بود: تقدیم به پیکارگرانی که پرچم نهضت انبیاء را افراشته نگاه داشتهاند. در صفحه پایانی وعده کتابی دیگر درباره سیرۀ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم داده شده بود که مقصود همان کتاب انقلاب تکاملی بود. بخش اول آن کتاب، درباره انقلاب تکاملی است که شامل دوره بعثت و هجرت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم است. بخش دوم تحت عنوان انقلاب ارتجاعی، از سقیفه به بعد است و بخش سوم، تجدید انقلاب تکاملی اسلام که تا پایان عاشورا و عنوانش تاکتیک طف بوده است. در آنجا آمده بود که حرکت سیدالشهداء بخشی از همان استراتژی امیرالمؤمنین علیه السلام و امام مجتبی علیه السلام است. کتاب انقلاب تکاملی پس از یک سال که زیر چاپ بود، به سال 1349 به بازار آمد.[5] آن زمان چند کتاب درباره امام حسین علیه السلام نوشته شد که در یک مسابقه شرکت داده شدند. مسابقهای که توسط روغن قو (با مدیریت حاج کاظم طرخانی از مؤسسین مدرسه کمال به همراه بازرگان و سحابی) برگزار شد و آقای فلسفی داورش بود. شهید جاوید هم برای همین مسابقه نوشته شد. نوشتۀ آقای فارسی در این مسابقه با عنوان تاکتیک طف بود که بخش سوم همان کتاب انقلاب تکاملی اسلام بود. ایشان در آنجا هدف امام حسین علیه السلام را تشکیل حکومت عنوان کرده و درعین حال تأکید نموده بود که امام نتیجه قیامش را میدانسته و با این حال، اقدام به قیام را به خاطر بیعت جمعی از مردم در یک منطقه انجام داده است. ناشر کتاب انقلاب تکاملی کتابفروشی آسیا بود. این کتاب در سانسور رژیم حذفیاتی داشت که آقای فارسی آنها را ابتدا حذف کرد و سپس آنها را در جاهای دیگر کتاب گنجاند. بنابراین روشن بود که پس از نشر آن مطالب که علیه ولایتعهدی و سلطنت بود، احتمال دستگیری او وجود داشت.
آقای فارسی در مقام یک تئوریسین، در آن مقطع، به طور عمده روی دو نکته تأکید داشت، یکی تفکر انقلابی و دیگری نظام سیاسی اسلام. این مطلب تقریبا به طور مکرر در نوشتههای آقای فارسی آمده و میتوان گفت که صورت نوشتههای ایشان است.
کتاب انقلاب تکاملی اسلام، تفکر انقلاب و نظام اسلامی را با تطبیق دوره فعلی با صدر اسلام میان نسل جوان مذهبی ترویج و تبلیغ میکرد. در نخستین مراحل چاپ این کتاب، ساواک از وجود آن آگاهی یافت و به دلیل وجود کنایات فراوان آن نسبت به رژیم فعلی و اینکه «مطابقتهایی با حکومت فعلی» درآن انجام داده، توصیه کرد که از چاپ آن جلوگیری شود.[6] تأثیر این کتاب به حدی بود که بنا به نقل برخی دوستان، یکی از اساتید حوزه پیش از انقلاب پیشنهاد طرح آن را به عنوان کتاب درسی در حوزه مطرح کرده بود. فردی که در ادارۀ سانسورآن زمان این کتاب را خوانده بود، درباره آن نوشته بود: «نویسنده در آخر مقدمهاش اظهار امید میکند که آن انقلاب ـ انقلاب اجتماعی صدر اسلام ـ به همت مردم ایران تجدید و تکرار شود.»[7]
به دنبال انتشار این کتاب، آقای فارسی از ایران خارج شد، طی این سالها آقای فارسی با جوانان انقلابی تهران در ارتباط بود و زمانی شماری از آنان مانند حنیف نژاد و سعید محسن در جلسات وی حضور داشتند. زمانی که وی بخش دوم کتاب تکامل مبارزه ملی را درس میداد، آنان دریافتند این کتاب مخالف با مبانی پذیرفته شده در اساسنامۀ نهضت است؛ بنابراین تقاضا کرده بودند تا جلسات مستقلی برگزار شود. در این جلسات که در اوین درکه برگزار میشد، مشی مبارزه مسلحانه به عنوان روش برخورد با رژیم مورد تأکید قرار گرفته بود. نگاه انقلابی آقای فارسی به تاریخ انبیاء در جریان تحولی که از مبارزه سیاسی ساده به مبارزه گسترده و انقلابی تبدیل شد، مورد استفاده قرار گرفت. هرچند به طور مشخص نمیتوان گفت افکار ایشان روی کدام بخش از مبانی فکری گروهی مانند مجاهدین تأثیر داشته است، با این حال، کتاب انقلاب تکاملی یکی از آثار پررونق آن دوره به شمار میآمد.
آقای فارسی در سال1345 براساس نظام فکری خود در حوزۀ سیاست اسلامی و حکومت از یک سو و باورش به مرجعیت و افکار علما، رساله منشور نهضت اسلامی را نوشت که در نسخ محدودی تکثیرشده و در اختیار برخی از مراجع قرار گرفت. این کتاب در سال 52 و 56 در پاریس با نام برنامه عمل توسط بنی صدر چاپ شد.
اما داستان تجدید انتشار آن در پاریس نیازمند شرحی کوتاه است.[8] برای کمونیستها، دست کم در آن سالها، چنین تصورشده بود که روحانیت هدف مشخصی را از مبارزات خود دنبال نمیکند و به عبارت دیگر، حرکت پانزده خرداد یک حرکت کور است. مصطفی شعاعیان در مقدمۀ نوشتهای که با عنوان جهاد امروز یاتزی برای تحرک منتشر شد، توضیح داد که وی طرحی را در روزهای بعد از پانزده خرداد تهیه و آن را در ملاقات با برخی از اعضای نهضت آزادی مطرح کرده است، طرحی که آن را در جزوهای هم که در تفسیر پانزده خرداد نوشته بود، درج کرده است. این طرح که برپایۀ برنامهریزی برای نوعی مبارزه منفی عمومی ـ شبیه حرکت گاندی ـ و فراگیر علیه رژیم شاه بوده، پس از طرح برای دکتر مصدق و افرادی از نهضت، قرار شد توسط سه تن از آنان با مراجع تقلید از جمله آیت الله خمینی مطرح شده و فتوای تأییدیه از آنان گرفته شود و پس از تأیید آن از سوی رهبران سیاسی و دینی، در سطح وسیع چاپ شده در اختیار عموم گذاشته شود تا زمینۀ عملی آن فراهم گردد. شعاعیان میگوید که مصدق نامه تأییدیهای داد و «سران نهضت آزادی هم، همۀ آن را تأیید کردند». اما شرح داستان موضع سه تن از علما، یعنی آیت الله خمینی، شریعتمداری و میلانی، اول در مشهد، طرح به آیت الله میلانی داده شد و ایشان آن را خواند و تأیید کرد، اما سه روزبعد مضمون جزوه را نادرست خوانده و نسبت به انجام آن اعلام بدبینی کرد. سپس جزوه، مستقیم به قم برده شده و به آیت الله خمینی ارائه شد. آقای خمینی آن را مطالعه کرده گفتند: ما که به سیاست وارد نیستیم، بایستی ما را راهنمایی کرد، اما پاسخهایی را به سه روز بعد موکول کردند. سه روز بعد ایشان هم مانند آقای میلانی اعلام کردند که پیشنهادها نادرست بوده و امکان تحقق عملی ندارد. همین اتفاق دربارۀ آقای شریعتمداری افتاد. سپس جزوه راهی جبهه ملی شد و نه ماه دربارۀ آن میان اعضاء کشاکش و بحث بود. بعدهم رژیم آن طرح را در خانۀ یکی از اعضای نهضت آزادی گرفت و روشهایی را برای مقابله با آن آغاز کرد که از آن جمله چکی کردن حقوق کارمندان بود که شعاعیان برای آن هم برنامه داشت. شعاعیان این طرح را در قالب کتاب جهاد امروز ارائه کرده و البته تصریح میکند که تفاوتهایی با طرحی که آن را خدمت آیات و سران داده، دارد. شعاعیان این حکایت را چنان نوشته است که گویی هیچکس برای مبارزه با شاه برنامه مشخصی نداشته و تنها ایشان چنین طرحی را فراهم آورده است.
ناشر کتابچه برنامه عمل، بنی صدر یا شخصی دیگر، در مقدمه این اثر که در سال 56 نوشته شده، با نقل عبارات بالا از شعاعیان و مخصوصا این قضاوت شعاعیان که عدم موافقت علما با آن از آن روی بود که ترسیدند «مبادا بیمحلی به فتوای سران مذهبی از سوی توده، باعث فرونشینی حیثیت جامعه روحانیت بشود» آن را نادرست خوانده و مینویسد:
«اولا این متن (متن شعاعیان) از طرف شاگردان حضرت آیت الله خمینی به نظر ایشان رسانده شد. معظم له آن را به شدت تکذیب کردند. ثانیا کتاب حاضر (یعنی برنامه عمل) سند و بهترین تکذیبهاست. این سند که براساس نظرات علمای ایران به صورت برنامۀ عمل تنظیم گشته است، نخستین بار در سال 1345 و برای بار دوم در 1352 به چاپ رسیده است. ارزش این سند وقتی به درستی دانسته میشود که خواننده توجه داشته باشد که در دهۀ 50ـ 1340 هیچ برنامه عملی که براساس واقعیتهای کشور تنظیم شده باشد، از جانب هیچ گروه سیاسی ارائه نشده است. برنامه قالبی چرا» (پایان مقدمه).
اما درباره کتاب منشور نهضت اسلامی یا برنامه عمل، که پیشطرحی از حکومت اسلامی بود، باید گفت مباحث آن کتاب از هر جهت ممتاز است: نخست به دلیل اتکای آن به نوشتهها و اعلامیههای مراجع تقلید که درگیر رخدادهای سیاسی نهضت خرداد بودند، و ثانیا به دلیل انسجام آن به عنوان یک اثر سیاسی منسجم که در ابواب مختلف سیاسی وحکومتی و اقتصادی دست به نظریهپردازی اساس نظریات و افکار مراجع دینی زده، امتیاز جدی بر بسیاری از نوشتههای دیگر دارد. بحث این کتاب با تعریف نهضت اسلامی آغاز شده و در ادامه از محرک نهضت سخن به میان میآید. هدف اساسی نهضت، از دید این کتابچه، استقرار نظام اجتماعی است که به عنوان یک غایت بلند مدت مورد توجه است. آنچه به عنوان هدف نزدیک طرح شده استقرار حکومت ملی با اسلوب قانونگذاری مشروط و مقید به شریعت اسلام است.
دشمن اصلی این نهضت هیأت حاکمۀ پهلوی است که به لحاظ داخلی یک رژیم استبدادی است و از زاویۀ دید وابستگی به خارج، تحت سیطرۀ دول استعمارگر غربی میباشد. بنابراین نهضت در برابر خود، هم باید با استبداد نبرد کند هم با استعمار. دولت پهلوی افزون بر این، متکی به آرای مردم نیست، بلکه بر مشتی اقلیت تکیه کرده است که در داخل، بهائیان و در خارج ایران، صهیونیستها هستند. ارتش هم به عنوان اهرم فشار دولت پهلوی علیه مردم مورد استفاده قرار میگیرد. در واقع چون هیأت حاکمه مردمی نیست مجبور است برای خاموشکردن صدای مردم از ارتش استفاده کند. سازمان امنیت نیز جزء دیگری از همین تشکیلات است.
هیأت حاکمه، همزمان با تحت سیطره قرار دادن قوه مقننه و قضائیه، مردم را از حقوق خود محروم کرده و صدای مطبوعات را نیز برای انعکاس نظریات مردم، قطع کرده است. به علاوه، با رهبران مذهبی مردم نیز درگیر شده و تنها برای فریب مردم در ظاهر به برخی از امور مذهبی توجه نشان میدهد.
به لحاظ اقتصادی و طبقاتی، جامعه گرفتار اختلافات فاحش طبقاتی است و اقتصاد جامعه در دست یک اقلیت قرار دارد که بر تمام ارکان اقتصادی جامعه مسلط شدهاند. از دید نویسندۀ این کتابچه، نهضت اهداف اقتصادی نیز دارد که دقیقا در برابر وضعیت موجود در ایران آن روز بوده و هدفش تأمین منافع مردم و بهرهمند ساختن آنان از حداقل امکانات است.
در بخش سیاسی، اهداف نهضت عبارت است از:
1- استقرار حاکمیت ملّی؛
2- اجرای قانون اساسی؛
3- اسلوب قانون گذاری مقید به شریعت؛
4- انتخابات آزاد؛
5- آزادی مطبوعات اجتماعی و احزاب، فعالیت سیاسی، بیان عقیده و فکر و مبارزه انتخاباتی در کادر قانون اساسی.
نهضت در بخش سیاست خارجی نیز خواهان اتحاد با کشورهای اسلامی برای فراهم آوردن زمینه مبارزه با استعمارگرانی است که کشورهای اسلامی را تحت سیطرۀ مستقیم یا غیرمستقیم خود قرار دادهاند. توصیۀ خاص این نوشته دراین زمینه، وحدت شیعه و سنتی است. در این شرایط، رهبری نهضت جای دولت نشسته و باید با کشورهای اسلامی و دوستانی که در سایر بلاد، همفکر این نهضت هستند، ارتباط برقرار کرده و به مبادلۀ تجارب و وسائل و امکانات بپردازد. باز هم تأکید میکنیم که تمامی این مطالب، مستند به اعلامیهها و بیانیههای علما و مراجع تقلید است که با دقت گزینش شده است.[9]
به زندگی آقای فارسی برگردیم. ایشان پس از خروج از ایران در روز پانزده مرداد 1349 و اقامت نزدیک به یک ماه در بیروت، راهی عراق شد. درسهای ولایت فقیه امام در زمستان سال48 ارائه و به صورت درس درس چاپ شده بود. آن زمان آقای فارسی در ایران، به همراه آقای لاجوردی آنها را گرفته و تکثیر کرده بود. زمانی که آقای فارسی به نجف رسید. کتابهای انقلاب تکاملی اسلام، نهضت انبیاء تکامل مبارزه ملی و حقوق بین الملل اسلامی را به امام تقدیم کرده و گزارشی هم از اوضاع ایران به ایشان ارائه داد. امام کتابها را خواندند و گفتند من تاریخ اسلام نخوانده بودم و این اولین بار است که تاریخ خواندم. آقای فارسی قدری درباره دیدگاههای خود و نظریات رایج درباره حکومت با امام صحبت کرد. وی شرحی از نظریات موجود در غرب و نیز آنچه درباره حکومت انبیاء میدانست ارائه داد. مهم در حکومت اسلامی این بود که جایی برای سلطه و قدرت نمیماند، بلکه بحث هدایت مردم و ارائه خدمات به مردم بود نه آنکه امر و نهی کند. در این وقت، امام از آقای فارسی خواستند تا کتاب ولایت فقیه ایشان را با اضافات خودشان چاپ کنند. آقای فارسی پس از اقامت سه ماهه در نجف که در منزل دکتر صادقی بود، متن کتاب را به بیروت برد و پس از تدوین جدید، آن را خدمت امام فرستاد. امام دو سه مورد را اصلاح کردند. سپس دعای پایانی را بر آن افزودند. اکنون مقایسه متن اولیه با متن تدوین شده توسط آقای فارسی میتواند حجم اضافات را نشان دهد.[10] امام هزینه چاپ کتاب را در اختیار آقای فارسی گذاشتند و این کتاب توسط انتشارات اعلمی چاپ شد. چند سال بعد با وساطت آقای دعایی، آقای معرفت، همان متن را به عربی ترجمه کرد.[11]
طی سالهایی که آقای فارسی در بیروت و دمشق بود، هزینه زندگیاش را از ترجمه پنج جلد کتاب الغدیر که طرف حسابش آقای شیخ علی اسلامی ـ پسر مرحوم حاج شیخ عباسعلی ـ بود، به دست آورد. این چند جلد، در ایران به نام مترجم «ج» «ف» چاپ شد. ساواک حتی راضی به چاپ آن به اسم «ج» «ف» نشد. از دیگر ترجمههای او، کتاب (امام علی مشعلی و دژی) از سلیمان کتّانی است که به سال 1349 توسط انتشارات برهان در تهران به چاپ رسید.
از دیگر نوشتههای آقای فارسی در خارج، کتاب درسهایی درباره مارکسیسم بود. با انتشارآن، امام ضمن نامه و پیغام از آقای فارسی تقدیر کردند و پیغام را حاج آقا مصطفی آورده وگفت امام فرمودند که من بر هیچ کتابی تقریظ ننوشتم و اگر مینوشتم برای کتاب شما مینوشتم. انگیزه آقای فارسی برای تألیف این کتاب آن بود که گروههای فلسطینی تحت تأثیر آموزههای مارکسیستی قرار گرفته بودند. اولین جلد در ایران به نام ج ف چاپ شد. ترجمه این کتاب با عنوان دروسٌ في الماركسیة توسط شهید محمدصالح حسینی[12] (و بخشی هم توسط مهندس موسی خویی) به انجام رسید.
آقای فارسی در همین مدت کتاب تسلط برقوه مجریه را نوشت. ترجمة شهداء الفضیلة کار دیگر او بود که در بیروت به انجام رسید. کتاب واحدهای بشری هم در آنجا نوشته شد و در سال 56 چاپ شد. کتابی هم تحت عنوان الجهاد اعلی مراحل الکفاح الوطنی توسط ایشان نوشته شدکه ترجمۀ بخشی از تکامل مبارزه ملی بود و خود وی به عربی درآورد. کارهای دیگر آقای فارسی در آن دوره، ترجمۀ قرآن و نیز تألیف کتاب پیامبری و انقلاب، پیامبری و جهاد، و پیامبری و حکومت بود که هرچهار مورد محصول دورۀ اقامت در بیروت بود که البته تکمیل نشده بود. این آثار بعد از انقلاب در ایران به چاپ رسید. سه کتاب اخیر نیز نشانگر همان نکتهای است که آقای فارسی همواره و همزمان در افکارش روی دو مفهوم «انقلاب» و «حکومت» تکیه اساسی داشت. کتاب خاطرات حسن البناء هم ترجمه آقای فارسی است که نخستین بار در سال58 (تهران، برهان) چاپ شد.
آقای فارسی طی هشت سال پیش از انقلاب یکی از محورهای اصلی فعالیتهای انقلابی ـ اسلامی در لبنان و عراق بود. گرچه بنا به دلایلی، بیشتر به صورت انفرادی کار کرده و با گروه آقای موسی صدر و چمران روابط دوستانهای نداشت.[13] آقای فارسی علاوه بر کارهای فرهنگی، با سازمان آزادیبخش فلسطین در ارتباط بود و پس از پیروزی انقلاب هم، همراه یاسر عرفات به ایران بازگشت.[14] بخشی از کارهای وی به مبارزات سیاسی و نظامی باز میگشت که از آن جمله تأمین اسلحه برای مبارزانی مانند اندرزگو بود که از ایران به دمشق و لبنان میرفتند تا با تجهیزاتی به کشور بازگرداند.[15] وی در عمل به عنوان نمایندۀ امام در سازمان الفتح رابط میان مبارزان ایرانی و سازمان مزبور بود.
2ـ محمدباقر کمرهای (1284ـ 1374)[16]
درباره این عالم و نویسنده کمترسخن گفته شده است؛ به همین دلیل اندکیبیش از معمول در باره او سخن میگوییم. بخشی از زندگی فکری او مربوط به دهه 20 و بخشی مربوط به دوره اخیر است که به رغم منفیبودن قضاوت عدهای درباره وی، مرور بر نوشتهها و افکار او سودمند خواهد بود.
محمدباقر پژوهش، معروف به کمرهای، فرزند محمد[17] متولد سال 1323 ق (در روستای ورآباد خمین) از علمای مشهور و از نویسندگان بنام دهۀ 20 به بعد است که افزون بر قلم زدن در عرصه دین و سیاست دینی، و نیز ترجمه متون کهن حدیثی به فارسی، در باره مسائل و مباحث اجتماعی و سیاسی از دیدگاه اسلام نیز فعال بود و میکوشید تا هماهنگ با زمان، از اسلام یک دین سیاسی و اجتماعی راهگشا برای دشواریهای جهان معاصر ارائه دهد.
مرحوم کمرهای که تا سال 1374 ش در قید حیات بود، در اصل از همشهریها و همدورهایهای امام خمینی بود که پا به پای ایشان در حوزۀ درس آیت الله حائری در اراک و سپس قم تحصیل کرد؛ اما حوالی سال1307 قم را به قصد تحصیل در اصفهان ترک کرده، پس از یک سال تحصیل نزد آیت الله شیخ محمد رضا نجفی، آن شهر را به سوی عتبات ترک کرده، راهی نجف شد و در آنجا نزد آیات، سید ابوالحسن اصفهانی، میرزا حسین نائینی و محمدحسین اصفهانی به تحصیل در فقه و اصول پرداخت. وی همزمان به مطالعه آثار عربی منتشره در بلاد عربی به خصوص در زمینههای اسلامی علاقهمند بود، چندان که به سرعت خود را با شرایط آنها نزدیک کرد و آثاری به همان قلم در عتبات تألیف و به چاپ رساند. گویا درست در ایامی که رضاشاه از ایران رفت، به کشورش بازگشت و در تهران ساکن شد. چنان که از زندگینامه وی به دست میآید اقامت وی در تهران در حوالی سال 1320 ش یا اندکی پیش از آن بوده است وی پس از بازگشت به ایران، به سرعت دست به کار فعالیتهای علمی و نگارشی و مطبوعاتی شد و تا سال 1324 چندین اثر از خود به چاپ رساند.
شرح حالی که مرحوم واعظ چرندابی در سال 1324 ش در مقدمۀ یکی از آثار مرحوم کمرهای برای او نوشته است و قاعدتا باید براساس اطلاعاتی باشد که از خود او گرفته، میتواند گاهشماری دقیق درباره دوران زندگی وی تا اوان اقامت او در تهران باشد. عبارت چرندابی چنین است: (ایشان) در سال1323 هجری قمری در ولایت «کمره» میان یک خانواده علمی به دنیا آمده و در آغوش محبت مادری که دلش از مهر خداوند و عشق اسلام لبریز بوده پرورش یافته و پدری دانشمند و پاکدل به نام آشیخ محمد که با سعی وافر به تعلیم و تربیت او پرداخته؛ ایزد پاک، قریحه شرشار و فکر تابناکی به وی ارزانی داشته که با عشق به تحصیل دانشها همدوش وتؤام بوده و در هیجده سالگی پس از اتمام مقدمات و مقدار کافی سطوح فقه و اصول که پیش پدر دانشمندش یاد گرفته بود، به عنوان ادامۀ تحصیلات خود به سوی اراک رهسپار و پس از شش ماه اقامت در آنجا به طرف بلدۀ طیبۀ قم که از مراکز علمیه مهمه به شمار است، مهاجرت نموده و تا سال 1347 در آن صفحات سکنا گزیده و از اساتید وقت ویژه حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری (قدس سره) (1355ـ 1276) در زمینۀ فقه و اصول استفاضه بسزا کرده تا موفق به تحصیل اجازت اجتهاد گردیده، و در طی توقف، رشتۀ فلسفه و ریاضیات را نیز از اساتید مبرز تعقیب نموده و قریب یک سال هم در اصفهان محضر درسی و خصوصی حجتالاسلام مسجد شاهی ـ نویسندۀ کتاب نقد فلسفه داروین ـ را درک و از مصاحبت جمعی از علمای نخبه و دانشمندان متنوع آن سامان برخوردارگشته، و در این هنگام بوده که به تألیف کتب فقه و اصول و به تنظیم کتب و مقالات اجتماعی پرداخته، کتابی به نام فوائد ربیعیه در حل مشکلات مسائل فقه و اصول، و کتابی به نام ایقاظ البشر در علم اجتماع و فلسفه نشوء و ارتقاء و کتابی به نام السیف المشهر فی تحقیق اسم المصدر به رشتۀ تألیف و نگارش درآورده، تا سال1349 قمری (مطابق 1308 شمسی) محض تکمیل تحصیلات خود عازم عتبات عالیات گردیده و در حوزههای علمی نجف اشرف که بزرگترین مراکز علمیه به شمار میرود حضور به هم رسانیده و از محاضر مشاهیر مدرسین این دارالعلم استفاده شایان نموده تا سال 1312 خورشیدی به اخذ اجازات اجتهاد از مجتهدین و الا مقام آن خطه پاک نیز نایل آمده است.
سپس سفری به ایران کرده و وسایل حج را فراهم آورده و از راه جبل به مکه معظمه تشرف جسته و چند ماه در مکه و مدینه توقف نموده و به حفظ قرآن پاک و تکمیل اطلاعات اسلامی خویش پرداخته و بعد از هشت ماه به نجف اشرف برگشته و به تألیف کتاب نفیس الدین في طور الاجتماع و کتاب فروع الدین آغاز و به تدریس علوم مختلفه اشتغال ورزیده و اکثر اوقات خود را در زاویههای مسجد سهله و کوفه بسر برده و این دو کتاب نامبرده، از برکات این گوشه خلوت به حساب رفته و تا سال1319 هجری شمسی (به جز از سفری که در طی این مدت به خراسان رخ نموده) در عتبات عالیات رحل اقامت افکنده است و یک دوره کامل دراصول فقه تنظیم نموده است.[18]
درباره وی، دوران تحصیل او در اراک و قم، اشاراتی در خاطرات آقای مسعودی خمینی هست. از جمله آنکه وی اهل ورآباد خمین بوده است. همچنین ایشان از قول امام خمینی نقل کرده است که فرمودند: در اراک که بودم درس رسائل را خدمت استادی تلمذ میکردم. منتها بعضی روزها به درس نمیرفتم و خودم مطالعه میکردم و بدون نیاز به استاد متوجه میشدم که منظور کتاب چیست، آقای میرزا محمدباقر کمرهای هم به قدری استعداد داشت که بدون شرکت در درس و به صورت مطالعۀ شخصی مطالب کتاب را درک میکرد و حتی از خود استاد هم بهتر میفهمید.»[19]
مرحوم کمرهای در مقدمه کتاب فقه فارسی خود اجازات اجتهاد خویش را از مراجع وقت عینا آورده است. این اجازات از آیات: ابوالحسن اصفهانی، میرزا حسین نائینی، شیخ محمدحسین اصفهانی معروف به کمپانی، و حاج آقا ضیاء عراقی از علمای نجف است. دو اجازه هم یکی از حاج شیخ عبدالکریم حائری و حاج شیخ ابوالقاسم کبیر قمی از مراجع وقت قم آوردهاند. دو اجازه دیگر یکی از مرحوم آقا محمدرضا مسجد شاهی و آقا میرزا محمدصادق اصفهانی از مراجع وقت اصفهان در آنجا به چاپ رساندهاند. ایشان متن عربی و برابر آن، ترجمۀ فارسی آن اجازات را طی صفحاتی چند در مقدمه جلد اول فقه فارسی آوردهاند. در پایان آیت الله کاشانی هم متن آن اجازات را تأیید کردهاند.
آثار تألیفی وی در نجف: وی در نجف برخی فعالیتهای نوشتنی داشته است. از آن جمله یکی فصل الخصومة في الورود و الحكومة است که روی جلد آن از مؤلف چنین یاد شده است. «العلامةحجة الاسلام الحاج میرزامحمدباقر» ضمیمه آن رسالۀ دیگری با عنوان فوائد اصولیة و رسالة فی تحقیق اسم المصدر: تاریخ چاپ این کتاب 1354 (1315ش) در مطبعة الراعی در نجف اشرف است.[20]
اما اثر مهمی که در این سالها از وی در نجف، توسط همان مطبعة الراعی چاپ شده، كتاب الدین في طور الاجتماع است که در دو جلد منتشر شده است. روی جلد آمده است: الدین في طور الاجتماع، یبحث عن فلسفة الاجتماع العام و نظام الدین في الاسلام، تألیف المیرزا محمد باقر الخمینی العراقی، سال چاپ کتاب 1356 ق (1316ش) است. این کتاب به زبان عربی نوشته شده و از نثر آن چنین معلوم میشود که نویسنده کاملا به عربی وقت عراق تسلط داشته و کتابش را بسیار سلیس و روان تألیف کرده است. بخش اول از مجلد اول آن 148 صفحه وزیری و بخش دوم از مجلد اول 176 صفحه در همان قطع است.[21]
مجلد دوم این کتاب با عنوان سِفرُالنبوّات شرحی است از سیرة انبیاء در اصلاح. وی با اشاره به دشواریهای فکری پدیدآمده در قرن بیستم و آثار منفی آن در ایجاد پراکندگی و اختلاف مینویسد: وقد وضعنا كتابنا «الدین في طور الاجتماع» تبشیرا لهذا الاتجاه الفكري العام الساري في قلوب الملل المتفرقة و تبیانا لمجري الحیاة العامة التي یسیر الكون الیها بعوامل شتّی شدیدة التأثیر فی میدانها و خصّنا قسما منها بشرح سیرة الانبیاء ورجال الاصلاح العام وسمّیناه سِفر النبوات (مقدمه ص7).
نثر کتاب به همین شکل تا به آخر ادامه یافته و نشان میدهد که مؤلف توان بالایی در نگارش به عربی روز داشته است. وی در مقدمه جلد دوم شرح میدهد که مجلد اول را در سال 1354ق چاپ کرده و سال بعد آن به سفر حج مشرف شده و از صحرای نجد به استشمام فضای روحانی و ملکوتی حرمین پرداخته و اکنون در بازگشت، مجلد دوم را تقدیم کرده است. وی میگوید که پس از دیدن حرمین و آثار اسلامی فراوان در آنجا، اکنون شوق بیشتری در انتشار این جزء دارد. بخش مفصلی از مجلد دوم در سیره حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم است. در ادامه از تاریخ زندگی مسیح علیه السلام و پس از آن از زندگی حضرت موسی علیه السلام سخن گفته شده است. یک بخش از این مجلد (صص 98ـ 105) هم اختصاص به حجاب النسوان دارد که بحث روز بوده است.
از نکات شگفت این کتاب آن است که نویسنده وقتی به ایران آمد و با موج سره نویسی فارسی روبهرو شد، تسلیم آن گشته و نسخهای ـ کامل یا ناقص ـ از همین کتاب خود به فارسی با نثر فارسی سره تدوین کرده، در سال 1314 در نجف به اتمام رسانده و برای وزارت معارف وقت فرستاد. سندی حاوی پنج صفحهای از این اثر در وزارت خارجه موجود است. در این سند، نامهای از وزارت معارف با تاریخ 1317 موجود است که در پاسخ درخواست کمرهای نوشته است که «در وزارت معارف فعلا محلی موجود نمیباشد». وی نام کتاب را پَچوه نامه، ریزش خامۀ پژوهش خمینی نهاده است.[22]
از کتاب الدین فی طور الاجتماع، چنین به دست میآید که تا این زمان وی آثاری در نجف نوشته بود که نشان میداد در فضای فکری جدیدی قرار گرفته و علاقهمند بوده است تا در جریان احیای افکار دینی در ایران که با رفتن رضاشاه وضعیت مناسبی در آنجا پدید آمده بود، نقشی فعال بر عهده گیرد. به همین دلیل بود که به محض ورود به تهران، همکاری خود را با جریانهای اسلامی نوین آغاز کرد و با افراد و تشکلهای مختلف به همکاری پرداخت. این زمان نام او را نه تنها در زمرۀ نویسندگان مرتب مجلۀ آیین اسلام میبینیم بلکه در بسیاری از نشریات دیگرسهمی ارجمند از وی را ملاحظه میکنیم. وی در این سالها چندین کتاب نیز نوشت که مرحوم واعظ چرندابی شرح آنها را در سال 1324 چنین مینویسد:
1- فوائد ربیعیه، ناتمام، 2- ایقاظ البشر، 3ـ اصول الفوائد الغرویه، دوره كامل،[23] 4-حاشیه بر مكاسب شیخ انصاري (قدس سره)، 5- حاشیه بر كفایه، 6- العناوین والمباحث، فقه استدلالي عربي مطهرات، 7- الدین في الطور الاجتماع،[24] 8- فصل الخصومه في الورود و الحكومه به پیوست السیف المشهر (چاپ نجف). 9- روحانیت و اسلام که دارای چندین بخش است و اسلام را از نظرهای مختلف مورد بررسی قرار داده و درنتیجه ثابت میکند که دین پاک اسلام برای برآوردن نیازمندیهای جهان امروزی کفایت مینماید.[25]
وی اشعاری هم از خود برجای گذاشته که در فهرست تألیفاتش از آن یاد شده است.[26] خود در جایی گفته است که وقتی درسال 1308 به نجف رفته، میخواسته است تاریخ بغداد را به شعر بگوید و چنین سروده: «بسال سیصد و هشت از پس هزار نخست / که شد خرابی ایران ز یمن بخت درست/ رخ از کثافت وچرک دو قرن ماضی شست/شد عزم دزدی و یغما به ملک ایران سست/ دوباره یافت ز ملبوس امنیت تزیین.[27]
ترجمۀ «کتاب الحسین علیه السلام » عبدالله علایلی: یکی از کارهای علمی کمرهای ترجمۀ کتاب تاریخ الحسین علیه السلام از عبدالله العلایلی، نویسنده و ادیب معروف مصری است. علایلی این کتاب را در دورانی نوشت که جهان عرب در التهابات سیاسی خاصی بسر میبردو زمینه برای نشر برخی از حقایق تاریخ اسلام آشکار شده و آثاری با گرایش معتدل سنی در مصر پدید آمده بود.
مرحوم کمرهای کتاب علایلی را در دو مجلد ترجمه کرد. جلد نخست آنکه در کاظمین ترجمه شد با نام همت بلند، پرتوی از زندگانی حسین بن علی علیه السلام بود که ترجمۀ کتاب سموّ المعني في سموّ الذات، اشعة من حیاة الحسین بود، این کتاب توسط کتابفروشی و چاپخانه مرکزی (ناشر معروف سالهای آخرحکومت رضا شاه، و اوایل پهلوی دوم) چاپ شد و روی جلد از مترجم به نام «محمدباقرخمینی» یاد شده بود. تاریخی که در انتهای مقدمه آمده است 22 جمادی الثانیه سال 1359 ق (1319ش) در کاظمین است.
جلد دوم این کتاب با نام تاریخ حسین بن علی علیهما السلام بود که توسط شرکت سهامی چاپ فرهنگ ایران درسال1324 چاپ شد و مرحوم واعظ چرندابی تبریزی مقدمهای در شرح حال مرحوم کمرهای بر آن نوشت.
میدانیم که کتاب علایلی به لحاظ ادبی بسیار دشوار و ادیبانه نوشته شده بود و ترجمه آن به فارسی جز از کسی که تسلط بر آن داشت ممکن نبود. با این حال روشن است که نمیتوانست فارسی بسان نثر عربی چندان ادیبانه باشد. یک نمونه چنین است: جانی از آن تن پاک در هوا پرید که تا همیشه با آن دورنمای هراس آور خود ستمکاران را شکنجه کند. و یک خوابهای هولناکی در سر جفاکاران پدید آرد. نالههایی از آن گلوی بریده برآمد و عالم غیب آنها را در برگرفت تا برای کر کردن گوش مستبدان اندوخته باشد. شیونهایی بلند شد که شب آنها را پاسبانی کرد تا یک جنجالی چون آواز زنجیر بلند کند و دل گمراهان را جا کن کند.[28]
کتاب روحانیت و اسلام: یکی از کارهای بدیع کمرهای نگارش کتابی با نام روحانیت و اسلام بود. این اثر را باید یکی از نخستین آثاری دانست که درباره نظام سیاسی اسلام در دوره جدید و پس از آغاز حرکت احیاگری دین در دوره پس از رضاخان، نوشته شده است. اثر یاد شده همزمان شرحی از فقه سیاسی و اقتصادی اسلام است که مؤلف ضمن آن تلاش میکند تا پایههای حکومت اسلامی را در این بخشها روشن سازد. این کتاب در دو جلد و با همت انجمن تبلیغات اسلامی منتشر شد.[29]
به طور کلی میتوان موضوع این کتاب را شرح نظریه اسلام در باب حکومت اسلامی و ارکان آن دانست؛ عنوانی که به بخش نخست آن داده شده این است: اسلام و جهان قرن بیستم. مقدمۀ کتاب توسط بانی انجمن تبلیغات اسلامی یعنی شهابپور نوشته شده و ضمن آن از آیت الله محمدباقر کمرهای به عنوان یکی از «مجتهدین و مفکرین بزرگ شرق و مصلحین اجتماعی و دینی مفاخر اسلامی و ایرانی» یاد شده است. چنان که ایشان اشاره کرده کسانی تصور میکنند «اسلام دین کوتاهی است» یا به تعبیر امروز حداقلی. برخی هم چنان گمان میبردند که «قوانین سیاست و اجتماعیاش به یک دوره مخصوص یا به یک جمعیت مخصوص نظر داشته است.» این کتاب برای پاسخگویی به این گمانهای باطل و با این هدف نوشته شده است که «عمومیت اسلام و دستورات آن را مبرهن و ثابت نماید و کاملا روشن کند که تشریعات و قوانین اسلام برای همه کس و همه وقت بوده» و «اسلام، یکتا دینی است که میتواند پاسخ به همه سؤالات معقول جامعه بشری بدهد». «اسلام همه مشکلات زندگانی بشر امروز را زیر نظر داشته، اسلام در همه این مشکلات چارهجویی کرده و بهترین راه را نشان داده» است.
برای نشان دادن محتوای این کتاب بهتر است مهمترین عناوین آن را بیاوریم:
تشکیلات کشوری جهان؛ احساسات روحانی بشر؛ بشر از احساسات روحانی خود چه نتیجه میگیرد؛ مشکلات مجتمع بشری؛ برنامه اجتماعی اصلاحی برای اسلام در حل این مشکلات؛ راه تولید نشاط در تاریخ اسلام؛ ریشههای نظام مدنی و اخلاقی اسلام؛ تابلوکلیات قانونی اسلام؛ تأثیرات سرمایهداری در جامعه بشر؛ نظریه اسلام در مسلک سرمایهداری و اصلاح آن؛ در اختصاص زناشویی و تشکیلات خانوادگی؛ برنامه جامعه اسلام در رفع این مفاسد؛ محاکمه راجع به بانوان در نظر اجتماعی اسلام؛ قانون مدنی اسلام با فرزند؛ عفت در نظر اسلام؛ اسلام و تشکیلات آن؛ تشکیلات فرهنگی و برنامه آن در اسلام؛ تشکیلات جنگی در اسلام؛ آغاز جنگ بدر؛ تشریع قانون آموزش و پرورش نظامی.
ادامه این عناوین بحث تفصیلی مؤلف را از نظام نظامیگری در اسلام براساس تاریخ جنگهای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را ارائه میدهد. این مجلد 268 صفحه ادامه پیدا میکند.
مجلد دوم درباره نظام اقتصادی و قضایی اسلام است که فهرست مطالب آن در پایان جلداول آمده و از مطالعه کنندگان مجلد اول خواسته شده است تا نظرشان را نسبت به آن مطالب پیش از چاپ جلد دوم ارائه دهند. گفتنی است که مجلد دوم به عنوان بخش دوم از جلد اول چاپ شده و من اطلاعی ندارم که مجلدی به عنوان مجلد دوم از آن منتشر شده است یا نه. عناوین مهم این مجلد که عمدتا اقتصادی و قضائی است چنین است:
اهمیت اقتصاد در تاریخ جهان؛ آزادی ارز بازار؛ جریان و گردش ثروت؛ گردش سرمایه و پول؛ اعتبار و تعهد؛ تشکیلات اقتصادی در اسلام؛ تشکیلات فرمانداری و کارگزاری در حکومت اسلامی؛ تشکیلات عمران و آبادی در اسلام؛ قوه قضائیه در اسلام؛ مجازات و کیفر در اسلام.
در بخش تشکیلات عمران و آبادی، با اشاره به سیرة پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در تأسیس حکومت در مدینه و مراحل آن، یکی از ارکان آبادی را تشریع قانون هجرت دانسته و ذیل آن مینویسد: هجرت در اسلام رمز مدنیت و تشکیل اساس عمران و آبادی است. پیغمبر اسلام خواست عربان بیابانگردی که پایه زندگانی خود را روی صحرانوردی قرار داده و دستههای چادرنشین خانه به دوش به وجود آورده بودند و دنبال چراگاههای بارانگیر به هر سو میدویدند و برای چاه و چشمۀ آب و مرتع و گیاه بیابان خون همدیگر را میریختند و غارتگری و چپاول را یکتا پشتیبان زندگانی و فضیلت مردانگی خود میدانستند، گرد یکدیگر جمع شوند و ده و شهر بسازند و قبایل مختلفه با هم بیامیزند تا خوی بیابانگردی از مغز آنان بیرون رود و تعصب ایلی از سر آنان بدر شود و به جای آن یک عاطفه خیرخواهی مطلقی که نتیجه پرورش دین است جایگیر و زندگی آنها بهکارهای اجتماعی و صنعتی و پیشهوری و بازرگانی که مبادی تمدن است بپیوندد.[30]
تلاش برای ترویج فقه فارسی مستدل: یکی از کارهای کمرهای پس از بازگشت به ایران، آن هم در شرایط حساس کشور که دین زیر فشار گروههای کمونیست و لائیک قرار داشت، نگارش فقه فارسی با مدارک آن بود. شهابپور بنیانگذار انجمن تبلیغات اسلامی و چاپکنندۀ این کتاب، در مقدمۀ مجلد اول این کتاب نوشته است: عدۀ بسیاری از مسلمانان هستند که در اثر پیشآمدهای زندگی نتوانستهاند معلومات دینی کافی اکتساب کنند و روی این اصل مقلد مجتهدین بزرگ گردیدهاند، ولی میل دارند علاوه بر این، اصل و ریشه مسائل را نیز بدانند... اما از آنجا که وقت و موارد خاص زندگی آنها اجازه نمیدهد که تحصیلات دینی کافی انجام دهند، میخواهند از طرف مجتهدینی که به معلومات آنان اطمینان کافی حاصل است، کتبی نوشته شود که مسائل دینی یا فقه اسلامی را با ذکر مدارک گوشزد نماید، و چون در رسالهها این منظور عملی نشده و به علاوه چنین کتبی کمتر در عالم اسلام نگارش یافته است، همه تشنه و مشتاق آن هستند.
عنوانی که مرحوم کمرهای بر این کتاب سه جلدی گذاشت، چنین بود: «فقه فارسی با مدارک، فروع دین و نصوص احکام».
مجلد اول آن در باب نجاسات و مطهرات است که در ابتدای آن اجازات علمی مؤلف از مراجع وقت نجف و قم و اصفهان درج شده است. این مجلد شامل 144 صفحه است. مجلد دوم این کتاب شامل مباحث کتاب صلات تا خمس است که در 392 صفحه چاپ شده و تاریخ اتمام نگارش آن 13بهمن1322 ش (هفتم صفر 1363ق) میباشد. مجلد سوم آن ویژه حج و عنوانش رهنمای حج است. عنوانی که روی صفحه نخست کتاب آمده و به جز کلمه رهنمای حج، بقیه شرح محتوای آن چنین است: رهنمای حج و مناسک مفصل به ضمیمه تاریخ و جغرافیای مکه معظمه و مدینه طیبه و مسائل امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و تولی و تبری. جلد سوم، فقه فارسی با مدارک فروع دین و نصوص با مدارک فروع دین و نصوص احکام، تألیف اعلم الفقهاء و المجتهدین آیت الله کمرهای، نشریۀ فوق العاده انجمن تبلیغات اسلامی با شرکت آقای نوریانی مدیر روزنامۀ آئین اسلام. بهاء 65 ریال و با جلد مرغوب 80 ریال. چاپخانه سروش.
این کتاب در 272 صفحه در تاریخ حرمین و فقه حج است و در نوع خود، آن هم در آغاز دوره احیای دینداری در ایران، کاری بکر و بدیع بوده است. نقشهها و تصاویر چندی هم درباره اماکن مقدسه در این کتاب آمده است.[31] نوریانی مدیر نشریۀ آیین اسلام بود و آشکار است که نوعی همکاری و هماهنگی میان عناصر مذهبی و اندیشمندان دینی این دوره وجود داشته است. جلد چهارم این کتاب هم در فقه معاملات بوده که آیین اسلام (سال چهارم، شمارۀ هشتم) تبلیغ آن را کرده است.
خودآموز صرف زبان عربی و همچنین بلاغت هم توسط وی نوشته شده و انجمن تبلیغات اسلامی در سال 1324 به چاپ رساند.
همکاری کمرهای با مطبوعات دینی: اگر قرار باشد فهرستی از مقالات ایشان در مطبوعات دینی دهۀ 20و30 گردآوری شود، لیست بلند بالایی خواهد بود. عمده این مقالات در دهه 20 در آیین اسلام است که پیش از این هم اشاراتی به آن داشتیم.[32] وی سلسله مقالاتی هم در اواخر سال اول و سال دوم این نشریه با عنوان تاریخ اسلام[33] نوشته و سیری از نهضت اسلام بیان کرده است. در سال دوم، شماره چهارم آیین اسلام مقالهای با عنوان تاریخ فقه اسلامی و تنظیم آن نوشته است. بخشهای دیگر آن در شمارههای بعد درج شده است.[34] در واقع همزمان در آیین اسلام، دو سلسله مقاله از وی در تاریخ اسلام و تاریخ فقه به چاپ میرسید. در همین شمارهها تفسیر سوره یوسف هم از کمرهای به چاپ میرسید. گویا همکاری وی از اواسط سال سوم با این نشریه متوقف شده است.
کمرهای مقالات و سر مقالههایی هم برای نشریۀ حیات مسلمین که متعلق به مصطفی رهنما بود مینوشت. از ایشان به عنوان یکی از بنیانگذاران جمعیت مسلم آزاد که همان نشریه حیات مسلمین را داشت، یاد شده است.[35] وی همچنین از همکاران نزدیک مرحوم حاج سراج انصاری بود و ما به دفعات نام وی را درمجلۀ مسلمین با مدیریت مرحوم انصاری ملاحظه میکنیم.
علاوه بر مطبوعات، وی در مجالس مذهبی هم که توسط انجمن تبلیغات اسلامی یا مؤسسات اسلامی دیگر برگزار میشد، شرکت میکرد. از جمله در جشن مبعث در سال1323که با حضور سید هبة الدین شهرستانی در تهران برگزار شد، محمدعلی خلیلی و سپس محمدباقر کمرهای سخنرانی کردند.[36]
وی در این سالها تشکلی با عنوان هیئت روحانی منتظم درست کرد و بیانیههایی از طرف آن در مجلۀ آیین اسلام به چاپ رساند.[37] در این باره شرحی کوتاه در مصاحبهای که در سال 1341 داشته ارائه کرده و افزوده است که به رغم اقداماتی که انجام داد، اما از روحانیت، یک جامعه متشکل بر اساس انتخابات صنفی به وجود نیامد.[38]
علاوه بر آنچه گذشت، مقالاتی هم در همان نشریه تحت عنوان قرآن و تبلیغات از وی منتشر شد.
کتاب «هدیه عید نوروز یا عروس مدینه»: یک کتاب داستانی با عنوان بالا که به صورت نمایشنامه نوشته شده از آقای کمرهای در دست است که مع الاسف تاریخ چاپ ندارد. روی جلد این مطالب (این همه) آمده است: مبارزه اسلام با یهود / تبریک عید سعید / بادت بهشت نوید /شکر شکن سخنی است / دریاب «هدیه عید»، جوانان و دوشیزگان بیشتر بخوانند «هدیه عید نوروز یا عروس نوروز».
یک نمونه از فداکاری و شجاعت در اسلام، به قلم توانای آقای کمرهای، قیمت ده ریال.
کتاب شرح چند پرده نمایش و جمعا در 67 صفحه تنظیم شده است. این اثر را باید یکی از نخستین متنهای نمایشی دینی در دوره جدید دانست. کتاب به کوشش سید حسن موسوی خادم و حسین عاصی تهرانی چاپ شده و این دو مقدمهای هم با عنوان تذکری به جوانان روشنفکر و اصلاح طلب در دو صفحه نوشتهاند. افراد یاد شده از شاگردان مرحوم کمرهای بودهاند که نامشان را روی آثار دیگر وی هم ملاحظه میکنیم. این کتاب باید پیش از سال 1371 ق (1331ش) که در آن سال خصال شیخ صدوق با ترجمه کمرهای چاپ شده، منتشر شده باشد. زیرا در صفحه پایانی کتاب حاضر، به انتشار آن نوید داده شده است. گویا مطالب این نمایشنامه یا بخشی از آن، در سال 1325 در آیین اسلام (سال سوم) چاپ شده است.
کمرهای و ترجمه آثار شیخ صدوق: ترجمه متون کهن حدیثی شیعه، یکی از زمینههای اصلی کارهای علمی مرحوم کمرهای بوده و در این باره چندین اثر مهم از شیخ صدوق را به فارسی ترجمه کرده است. این ترجمهها بیشتر پس از سال 1333ش انجام شده است.
کتابت خصال با ترجمه و شرح فارسی آقای کمرهای به عنوان سومین نشریۀ مدرسۀ حضرت عبدالعظیم در سال 1375ـ 1371 ق (توسط کتابفروشی اسلامیه) چاپ شده است. امالی صدوق هم با ترجمۀ شیوا و سادۀ آیت الله کمرهای ـ عنوانی که روی جلد آن آمده ـ از دیگر کارهای ارزشمند وی است که قاعدتا در همین دهه سی به چاپ رسیده است. وی در مقدمه، شرحی از روزگاری که در خدمت آیت الله مسجد شاهی در اصفهان بوده (سال 1307ش) به دست داده است.
کتاب کمالالدین و تمام النعمه شیخ صدوق هم با ترجمۀ مرحوم کمرهای و توسط انتشارات اسلامیه به سال 1378 ق (تاریخ انتهای مقدمه 16/2/1338ش) در دو مجلد به چاپ رسیده است. مقدمه هفتاد صفحهای این اثر یکی از نوشتههای با ارزش کمرهای است که ضمن آن، افزون بر ارائه نگرشی به تاریخ اسلام، درباره موضوع کتاب یعنی مهدویت و نیز زندگی و زمانۀ شیخ صدوق مطالب سودمندی ارائه کرده است. یکی از مباحثی که وی طرح کرده طرح نقش تحقق حکومت اسلامی براساس مطالبی است که در روایات مهدویت درباره یک حکومت ایدهآل ارائه شده است، عنوانی که وی به این بخش داده چنین است: ترکیب نقشۀ اصلاح کتاب و سنت در تجدید حکومت اسلامی.[39]
کمرهای همچنین ده مجلد از بحار الانوار را شامل مجلدات «السماء والعالم» با عنوان آسمان و جهان ترجمه کرده است.
از دیگر ترجمههای مرحوم کمرهای ترجمه کتاب نفس المهموم ونفثة المصدور از مرحوم حاج شیخ عباس قمی است که مقتل امام حسین علیه السلام است. این اثر هم توسط کتابفروشی اسلامیه در سال 1379 ق به چاپ رسیده است. گویا مترجم نام این ترجمه را رموز الشهاده گذاشته و اخیرا با نام در کربلا چه گذشت به چاپ رسیده است. مرحوم کمرهای کتاب الغارات ابو اسحاق ثفقی (م 283) را هم به فارسی درآورد که در سال 1356 توسط فرهنگ اسلام در تهران به چاپ رسید. یکی دیگر از ترجمههای معروف مرحوم کمرهای ترجمه کتاب اصول کافی است که در چهار مجلد شامل متن عربی با ترجمه فارسی است. روضۀ کافی هم با نام گلستان آل محمد با ترجمه و شرح ایشان و تصحیح آقایان بهبودی و غفاری در سال1382 ق (1342) چاپ شد. ترجمه کنز الفوائد کراجکی با نام گنجینۀ معارف شیعه در راه جهاد سازندگی با ترجمه و تعلیقات وی توسط طهوری چاپ شد. از دیگر ترجمههای ایشان، ترجمۀ کتاب دارالسلام (در حقیقتِ خواب و گزارش آن) از میرزا حسین نوری است که به سال 1353 توسط اسلامیه منتشر شد. ترجمه مفاتیح هم از کارهای ترجمهای ایشان است که مکرر به چاپ رسیده است. شرح نهج البلاغه میرزا حبیب الله خویی (م 1324ق) هم که مؤلف تنها 14 جلدش را نوشته بود، جلدهای 15ـ 19 توسط آقای حسن زاده آملی و جلدهای 20ـ 21 توسط مرحوم کمرهای به همان سبک خویی تکمیل و جمعا در 21 جلد منتشر شد. ایشان همچنین خلاصهای از تفسیر ابوالفتوح رازی نوشتهاند که در دو جلد آماده نشر شده است.
دو کتاب «کانون حکمت قرآن» و «کانون عفت قرآن»: کتاب کانون حکمت قرآن تفسیر سوره لقمان است که وی برای برخی از شاگردان خود که نامشان هم روی صفحۀ اول کتاب آمده، یعنی ابوالقاسم کریمی و حسن موسوی خادم و آقای حسین عاصی ارائه میکرده است. روی همین صفحه نخست آمده است: به هزینۀ جمعی از مسلمین و علاقهمندان شاه عبدالعظیم. در مقدمه این اثر، مطالبی هم درباره روحانیت و اصلاح وضعیت آن آمده و گفته شده است که ما در سال 1321 نشریهای باعنوان دستور اتحاد روحانیین چاپ کردیم و این مطالب را در آن گفتیم. سپس میافزاید: خلاصۀ این نشریه تمرکز بودجه و توزیع آن بر مشاغل از روی یک اساسنامۀ منظم بود. روی این زمینه، روحانیت، یک اداره منظمی میشود که تمام افراد آن به عنوان کارمند حقوقی میتوانند به انجام وظایف مربوطه خود قیام کنند (کانون حکمت قرآن، ص یج).[40]
مقدمه یاد شده که در سال 1323 نوشته شده است به تفصیل بحث از احیاگری دین را در عصر جدید دنبال کرده، روی نقش روحانیتی که دقیقا با مبانی دین آشنا بوده و گرفتار مشکلی نباشد، تأکید کرده است. وی در باره برخی از به اصطلاح مبلغان دینی، یعنی دوره گردهای قرآن خوان یا کسانی از پهلوانان زورخانهها که قرآن را روی بازوی خود میبندند، با تندی یاد کرده مینویسد: آنها از گدایان کوچه نشین و دوره گرد که قرآن را با وضع ننگین حمایل کرده یا روی دست گرفته و گاهی آواز خود را با لهجه درست یا غلط و نغمۀ خوب یا منکر به تلاوت آن بلند میکنند، شروع میشوند و دسته قرائت خوانان مجلس فاتحه و سر قبور و دنبال اینها دستهای داشهای زورخانه و پهلوان یزدیها (که قرآنهای کوچک را روی بازوها میبندند) دنبال آنها بچههای نُنر و عزیز مادر که برای حفظ و حراست مامان جانش براش خریده، دنبال اینها مطبعه چیها و کتابفروشیها و... تا برسد به بنگاههای رادیوی دوَل جنگجو و محارب... همگی علَم قرآن را به سینه میزنند و در شمع قرآن میچرخند، ولی نه دیدهای دارند که از نور قرآن استفاده کنند و. . .[41]
وی در این مقدمۀ مفصل برای ارائه یک نمونه مبلغ خوب یا به قول خودش نابغه عصر، شروع به بیان شرح حال زندگی سید جمال الدین اسدآبادی میکند. به نوشته وی «یکی از ستارگان تاریخ با عظمت قرآن است». این بحث که در حدود سی صفحه به طول میانجامد شرحی از زندگی سید جمال و مسائل دوران اوست که وی بیان کرده و در پایان خود را ادامه دهنده برنامهها و طرحهای او میداند. یکی از آن طرحها ارائه یک تفسیر خوب و زنده از قرآن است که نمونهاش همین تفسیر سورۀ لقمان است.
کتاب کانون عفت که تفسیر سورۀ یوسف است و در قالب 84 جلسه تدریس و سپس تدوین و ضمن 285 صفحه به چاپ رسیده، گویا مجلد بعدی کتاب کانون حکمت میباشد. روی جلد آن نوشته شده است: دهمین نشریه مدرسه سیار حضرت عبدالعظیم. این اثر در چاپخانه موسوی تهران چاپ شده که البته سال چاپ آن در جایی از کتاب نیامده است. نویسنده در مقدمه شرح داده است که مدتها این متن آماده بود، اما وسائل طبع و نشر آن فراهم نبود تا آنکه آقای سید ابوالقاسم کریمی فرزند مرحوم سید محمدتقی صدرالمحدثین، همت کرده آن را به چاپ رساند.
فعالیتهای سیاسی کمرهای در نهضت ملی: علی القاعده، کمرهای باید یکی از روحانیون فعال در جریان رخدادهای نهضت ملی باشد. تا این زمان که این مطلب را مینویسم، از چند مورد این فعالیتها آگاهم. پیش از آن از قول خود وی اشاره کنم که جایی گفته است: در دوران مبارزات ملت ایران برای ملیکردن نفت و لغو قرارداد شرکت سابق، کوشش فراوانی نموده و اعلامیهها و بیانیههای بسیاری در این زمینه منتشر کردهام که اثر خوبی داشتند. [42]
یکی اشارهای است که خود وی به قانون اصلاح انتخابات توسط دکتر مصدق و موضعگیری خودش با انتشار یک بیانیه در قبال آن دارد که شرح آن ذیلا خواهد آمد؛ دیگری رسالهای است در 32 صفحه با عنوان رساله انتخابات.[43]
این رساله که تاریخی در ابتدا و انتهای آن نیست، میتواند مربوط به انتخابات مجلس هفدهم باشد که گویا وی برای مجلس کاندیدا شده است. در نخستین عبارت آن چنین میخوانیم: بنده هیچ طمع و رغبتی در وکالت نداشته و ندارم، زیرا آن کسانی که با افکار و نوشتههای بنده آشنا هستند، مرا بسیار بزرگتر از یک وکیل میشناسند». به نظر وی کسی شایسته وکیل شدن است که مردم دنبالش بیایند، نه آنکه خود دنبال آن بدود: «کسانی که به تک و دو میافتند و با بندوبستهای نامشروع و به وسیلۀ زور و زر و فریب وکیل میشوند یا زبانم لال به توسط بیگانگان که چه عرض کنم؟»
وی سپس از این عناوین سخن گفته است: منظور از انتخابات تشکیل حکومت ملی است. آزادی در اجتماع، تشکیلات در حکومت ملی (در اینجا از لزوم وجود سازمانها و تشکیلات در یک حکومت ملی سخن میگوید) انقلاب مشروطیت، کودتای 1299 (وی مینویسد: این کودتا با همۀ عیوبی که داشت حسن اثرش این بود که حکومت ایران را از غلاف کهنه و ضخیم شاهزادگان و خاکهای وابسته بیرون کشیده و در محیط عمومی ملت آورد. وی مشکل عمده این دوره را برای تحقق سازمان قانونی که در پی مشروطه پدید آمده بود، شرکت نفت انگلیس و اخلال بیگانگان میداند.) انقلاب سوم (که این بار باید با انتخابات فراهم شود). کنارهگیری و نفاق دو پهلو (در اینجا قاعدین سخن میگوید). علت اصلی کنارهگیری. جلب نفع شخصی. رل نفاق دو پهلو بازی میکند. نفوذ خوانین و عمده ملاکین (در اینجا از اقدام مالکین برای آوردن مردم بر سر صندوقها انتقاد شده و مینویسد: راستی چه لذتی دارد که انسان در یک محیط گوسفندی زندگی کند و مثل گرگ خود را بر جان و عقیده یک مشت مردم نادان، فرمانروا داند. وی این بحث را مفصلتر از سایر مباحث آورده است).
رأی فروشی. (در اینجا ضمن بحث درباره آیت الله کاشانی مینویسد: کوشش آیت الله کاشانی در انتخابات دورۀ پانزدهم منجر به گرفتاری ایشان و همراهان گردید. بنده شرف مصاحبت ایشان را داشتم و در این سفر بیشتر به حسن نیت و ثبات قدم و دلسوزی وی برای ملت و کشور پی بردم و تا مدتی که در زندان با ایشان همراه بودم. از روی جوش و خروش میفرمودند تقصیر من چه بوده است که با این وضع فجیع مرا گرفتار و زندانی کردهاند). مداخله دولت وقت.
فصل دوم: پایههای حکومت ملی و اصلاحات پارلمانی: واحدهای اجتماعی و احزاب (در اینجا شرحی از اهمیت وجود احزاب در نظام پارلمانی به دست داده است). پیش قراولان انتخابات (در اینجا از شرایط یک وکیل سخن گفته است). مبارزات معقول انتخابات، اعلام خطر و انقلاب سوم.
اینها عناوینی است که در این رساله انتخاباتی آمده است.
در سالهای پس از کودتای 28 مرداد، علی القاعده کمرهای مانند بسیاری دیگر در لاک خود خزیده و صرفا به کار ترجمه متون دینی پرداخته است. همانگونه که گذشت امالی و خصال و کمال الدین صدوق و تعدادی دیگر در فاصله سالهای 1335ـ 1338 ترجمه و نشر شدهاند. آخرین کار علمی ـ سیاسی وی که در آغاز شروع جریان اصلاحات در سال پایانی دهه سی بوده، مقالاتی است که درباره شرکت بانوان در انتخابات نوشته و شرح آن در ادامه آمده است.
نکتۀ دیگر درباره فعالیتهای وی در جریان نهضت ملی، شرکت او در کنفرانس صلح وین در سال 1331 است که متمایلان به جنبش چپ به آن روی خوش نشان دادند و تشویق کردند و زمینه رفتن را فراهم ساختند. در این کنفرانس یک روحانی دیگر با نام علی اکبر برقعی هم شرکت کرد که سبب برآشفتن طلاب در قم علیه وی و تبعید او از این شهر با توصیۀ آیت الله بروجردی شد.[44] این کنفرانس قرار بود در سال 1339 نیز تشکیل شود که نشد. کمرهای که در این سال، مقالاتی در این باب در نشریه تجدد نوشته بود، آنها را در جزوهای فراهم آورد و تصویری از خود را در حال سخنرانی در کنفرانس قبلی (1331ش)،[45] در ابتدا و انتهای آن درج کرد. وی در مقدمه مینویسد: «من در کمیته تدارک شرکت در این کنگره جهانی به عنوان یک مفرد و صاحب نظر در امر صلح جهانی شرکت کردم. اظهارات صلح جویانه و پرمعنای من اعضای این هیئت تدارک را به خود جلب کرده بود و من در سال 1331 در کنگره جهانی صلح وین شرکت کردم. فعالیت صادقانه و افکار درست و عمیق من در این کنگره متشکل از 85 ملت جهان تأثیر بسزائی کرد و در نتیجه: 1- مرا به عنوان چهارمین شخصیت آسیا و هفتمین شخصیت جهان معرفی کردند. 2- مرا به عضویت شورای جهانی صلح مفتخر ساختند.»
این مقالات همگی در باره کنفرانس عالی صلح و اهمیت آن در تأمین صلح جهانی است. متن این مقالات به هیچ روی جنبۀ مذهبی ندارد و صرفا از زاویۀ دید سیاسی به مسأله صلح پرداخته شده است. تاریخ انتشار مقالاتی که در این کتابچه آمده از 25 فروردین ماه 39 تا تیرماه 1340 میباشد.
کمرهای در کنار انقلاب سفید، برابر نهضت روحانیت: زمزمۀ اصلاحات از زمان روی کار آمدن دولت امینی آغاز شد و مطبوعات هم به آرامی عرصهای را برای طرح برخی از این مباحث بازکردند. کمرهای سلسله مقالاتی در جریدۀ تجدد (آذر ماه 1339) درباره جواز بلکه لزوم رأی دادن بانوان نوشت و این نشان میداد که در این باره افکار خاصی در سر دارد. اندکی بعد، زمانی که شاه به امریکاییها تعهد داد که خود این اصلاحات را انجام میدهد، امینی کنار گذاشته شد.
این نکته جالب بود که کمرهای، همشهری و همدرس امام خمینی بود و قاعدتا در جریان شروع نهضت روحانیت، میتوانست با توجه به سوابقی که در مسائل فکری ـ سیاسی داشت به عنوان یکی از ارکان نهضت اسلامی درآید. اما به عکس، در این مرحله به دفاع از انقلاب سفید پرداخت و تلاش کرد تا با زبان و قلم آن را توجیه دینی کند. بنا به نقل آقای مسعودی، امام هم از این بابت اظهار تأسف میکرد.[46] خواهیم دید که امام اقدام او را ناشی از تصور اشتباه او دانست.
این که چگونه وی از میان آن همه روحانی و با وجود اختلاف عمیق روحانیت و مرجعیت با دستگاه پهلوی، در کنار دربار قرار گرفت و در برابر نهضت، امری است شگفت که باید تأمل بیشتری در آن کرد.
دفاع از لوایح شاه در عین حال که میتوانست زمینهای در روشنفکری دینی کمرهای داشته باشد، اما در آن شرایط، از یک روحانی با سابقهای مانند کمرهای پذیرفتنی به نظر نمیرسید و به تعبیر دیگر شگفت بود. کمرهای در دفاع تا آنجا پیش رفت که یک سخنرانی درباره انقلاب سفید کرد که از رادیو پخش شد. این امر سبب شد تا وی از سوی روحانیون انقلابی به شدت طرد شود و حتی چنان که ادعا شده است یکبار هم از دست برخی از جوانان انقلابی کتک بخورد.[47] بعدها هم خلخالی در خاطرات خود از او به عنوان روحانی نما یاد کرد.[48] در منبعی دیگر از وی به عنوان روحانی ساده لوح یاد شده است.[49] آقای معادیخواه هم نوشتهاند که ایشان یک روحانی ساده دل بود که در دام ساواک گرفتار شد.[50] شهید محلاتی هم به خاطر شرکت او در کنفرانس وین، وی را مورد حمله قرار داده است.[51] در واقع، جدا شدن وی را از روحانیت باید در همان وقایع جستجو کرد. به علاوه باید توجه داشت که جمعی از روحانیون تهران، از هیئت علمیه تقریبا همین سان میاندیشیدند، جز آنکه نسل آنان تداومی نیافت.
اما مهمتر از سخنرانی ، اقدام وی دایر بر نوشتن کتابچهای درباره لوایح ششگانه با عنوان دفاع از حق ملت مسلمان ایران بود که روی جلد آن نوشته شده بود: تألیف حضرت آیت الله آقای حاج شیخ محمدباقر کمرهای. در صفحه نخست این آیت قرآنی آمده است: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ﴾ [النحل: 90]؛ جوهر فرمان خدا عدالت و احسان است. سپس افزوده شده است: ما اکثریت قاطع ملت ایران به پیشنهاد شش مادهای اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی رأی دادیم و با ایمان سرشاری از آن دفاع میکنیم.
این عبارت نیز پایین همان صفحه اول آمده است: تنها این یک بحث علمی و فقهی است، هر مجتهدی اعتراض منطقی و معقول دارد بنویسد و یا تأیید دارد بنویسد. اعتراض یا جواب با تسلیم بدان و عین تأیید در چاپ دوم منعکس میشود، ان شاء الله. نشانی: شهری ری، محمدباقرکمرهای.
وی پس از یک مقدمه کوتاه درباره لزوم عدالت و اهمیت آن، ضرورت تشریح درست اصول ششگانه را طرح کرده و بنای بحث را بر آن نهاده است که به صورت ماده ماده آن اصول را مطرح و توضیحاتی از دید اسلام بدهد. در واقع، همان طور که در مقدمه آمده، مقصود از این نوشته آن است که روشن شود آیا آن شش ماده پیشنهاد، با دیانت رسمی اسلام و مذهب جعفری که در قانون اساسی مذهب رسمی کشور قید شده است، موافقت دارد یا نه؟
نخستین ماده، اصلاحات ارضی است از نظر وی اینکه کشاورزان دارای زمین باشند، مصداق روشن عدالت است و در این حرفی نیست؛ اما اینکه مالکان ناراضیاند و از این معامله کراهت دارند، از نظر وی اولا بهتر این است که کراهت نداشته باشند در مرحله بعد کمرهای با پذیرفتن اینکه کراهت دارند تلاش میکند تا ثابت نماید کراهت آنها مانع صحت این معامله یعنی خرید زمینهای آنان و فروش آن به کشاورزان نیست. اما اینکه چرا کراهت مانع صحت معامله نیست، برای اینکه این مالکان تابعیت ایران را دارند و هر قانونی که دولت ایران وضع کند، باید بپذیرند. تعهد تابعیت به همین معنی است که ملتزم شدید به هر قانونی که حکومت ایران وضع کند، برای کاری که در اختیار شماست... (ص 10) در این صورت، مردم باید قانون دولت را بپذیرند.
راه دیگر اثبات عدم تأثیر کراهت مالکان در صحت معامله، تقدم حقوق عمومی بر حقوق شخصی است. به نظر وی تا به امروز، حقوق خصوصی مالکان عمده با حقوق عموم مردم و حق کشور مزاحمت آشکار نداشته... اما امروز وضع به جایی رسیده که اگر حقوق عمومی مردم رعایت نشود، ملت و کشوری بر جای نمیماند (ص 18) وی در این بحث بارها از مالکان خواهش میکند که با کمال رضایت و اشتیاق به اجرای این قانون کمک نمایند.
مادۀ دوم: فروش سهام کارخانجات است که هدف آن تهیه پول برای خرید زمین مالکان و واگذاری آن به کشاورزان است. در این هم ایرادی نیست.
مادۀ سوم: شرکت کارگران در سود خالص کارخانجات است. خوب «از نظر خدا چه کاری از این محبوبتر است که سهمی از خود کارخانه یا درآمدش به کارگرانی که نوعا مستحق هستند، پرداخت شود؟» (ص23)
مادۀ چهارم: ملی شدن جنگلهاست که وضع آن در فقه شیعه روشن است.
مادۀ پنجم: اصلاح قانون انتخابات و به طور خاص مربوط به حق رأی زنان است. وی بحث را با اشاره به لایحۀ اصلاح قانون انتخابات دکتر مصدق آغاز میکند. دکتر مصدق در آن لایحه گفته بود که فقط افراد با سواد حق رأی داشته باشند. کمرهای مینویسد: پس از انتشار آن، من بیانیهای در انتقاد از آن منتشر کردم (رسالۀ انتخابات پیش گفته) که خلاصهاش این بود: مجلس شورای ملی باید اساس یک حکومت ملی باشد. حکومت ملی، فشردۀ هرچه بیشتر آرای مردم کشور است که به وسیله نمایندگان خود در مجلس منعکس میشود. کشوری که نیمی از مردمش که بانوان هستند، حق رأی ندارند. اگر رأی منحصر به همان باسوادها باشد، در صورتی که صدی هشتاد و پنج مردم کشور بیسوادند و عدۀ سواددار هم بیشتر همان اعیان و اشرافند، حکومتی که در نتیجه آن به وجود آید یک حکومت اشرافی است با زشتترین وجهی؛ و به حق باید این قانون را قانون فساد انتخابات نامید. کمرهای میافزاید خوشبختانه آن قانون تصویب نشد.
کمرهای وحق رأی زنان: در سال 1331 که بحث از تدوین قانون جدیدی برای انتخابات به میان آمد، گروهی به دفاع از مشارکت زنان مشغول فعالیت شدند از آن جمله، تودهایها بودند که از پس شهریور بیست این مسأله را مطرح کرده بودند. اما نکته جالب مشارکت آیت الله کمرهای در این موضوع و چاپ مقالهای در این باره بود که با استناد به آیه 12سوره ممتحنه، مسأله بیعت زنان با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را مطرح کرد و آن را عبارت از رأی دادن گرفت. حاج سراج انصاری در نشریه نهضت اسلام (با سر دبیری سید جلال کاشانی) مقالاتی علیه این موضوع و شخص کمرهای نوشت. تیتر مقاله وی این است: جناب شیخ شنیدم کشیش دیر شدی / خوشحال بحالت عجب عاقبت بخیر شدی.[52] در شماره بعد، پاسخی از طرف کمرهای برای حاج سراج در همان نشریه به چاپ رسید. از شماره نهم نشریه یاد شده چنین بدست میآید که کمرهای به خاطر برخوردی که با او در مقالات ردیه بر او شده، شکایت کرده است. در صفحه نخست نشریه شماره مذکور به طنز آمده است: شیخی کمری که سالیان دراز تخم شهرت در کلۀ کدوی خویش پرورانیدی، از زوایۀ مقدسه عبدالعظیم، شکایتم بدام گستری یا دیوان بلخ بردی که فلان در دومین مکتوب خویش دشنامم گفته و زهد و تقوایم نزد اصحاب کبار لکه دار کرده است!
در جریان تحولات سیاسی سالهای نخست دهه چهل، جزو اصولی که در انقلاب سفید مطرح شد، قائلشدن حق رأی زنان بود. این مسأله از نظر کمرهای امری درست و صحیح بود و وی در جزوه مزبور، به دنبال مطالبی که از یک دهه قبل مطرح کرده بود، شروع به دفاع از آن کرد. در این باره استدلالی که کمرهای داشت این بود که دو تصور از مجلس در اذهان هست: یک تسلط سیاسی و دیگری وکالت از طرف مردم برای تصرف در مسائلی که متعلق به خود مردم است. به نظر وی، کار مجلس، همین وکالت در اموال و اموری است که متعلق به مردم و ملک آنان است و آنان نمایندگان را برای تصرف در این اموال وکیل کردهاند. در این صورت، همان طور که مرد مالک است، زن هم مالک است، و براساس قاعدۀ «الناس مسلطون علی اموالهم»، شامل زن و مرد میشود و بنابراین چرا باید نمایندگان، وکلای مردها باشند اما وکلای زنان نباشند؟ به اعتقاد وی: انتخاب وکیل در ماهیت خود بیشتر جنبۀ حقوقی دارد تا جنبه سیاسی، و حقیقت آن اجراء و تدبیر و تسلط هر فردی است در حال و مال خود، و هر فردی باید در آن صاحب نظر باشد و زنان هم این حق را به فطرت و وجدان و قوانین کلی اسلامی دارند (ص 20). به علاوه دلیل داریم که زنان در بیعت عقبۀ کبری حضور داشتهاند، چنان که زنان در بیعت غدیر هم بودند. وی بعد از آن، شرحی هم درباره حضور زنان در عرصههای مختلف از جمله پشت جبهههای جنگ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به دست داده است. بعد هم میگوید که او سلسله مقالاتی درباره جواز بلکه لزوم شرکت بانوان در انتخابات نوشته که در نشریۀ تجدد شمارههای 12 تا 127 منتشره از 17 آذر سال 1339 به بعد نوشته که هرکس بخواهد میتواند به آن مراجعه کند.[53] اجمال آنچه در آن مقالات آمده، بعدها در جزوه دفاع از حق ملت مسلمان ایران که دربارۀ لوایح ششگانه نوشت، آمده است. کمرهای در آن روزگار، متفاوت از جریان مرجعیت فکر میکرد؛ و چنان که اطلاعیههای علما نشان میدهد آنان درست همانند آنچه در سال 1331 رخ داد و مراجع قم، غالبا به تحریم رأی زنان رأی دادند، این بار چنین کردند. برای نمونه میتوان نامه آیت الله العظمی گلپایگانی درباره انتخابات بانوان در مجلس را ملاحظه کرد. در این نامه که به شاه نوشته شده است آمده است:... تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی... مخصوصا در مورد شرط اسلام و مرد بودن انتخاب شونده و انتخاب کننده باعث نگرانی و سوء انعکاس شده است.[54] چنین است در نامه آیت الله مرعشی خطاب به اسدالله علم.[55] در نامه دیگری از آیت الله گلپایگانی اشارات بیشتری به این موضوع وجود دارد؛ از جمله اینکه آیت الله بروجردی مخالف این رویه بوده و «پس از رحلت ایشان هم که مذاکره دخالت نسوان در انجمن شهر اصفهان به میان آمد، مورد اعتراض علمای اَعلام اصفهان و اهالی محترم آنجا و حقیر واقع و اجرا نشد».[56] در یک متن مفصل که به عنوان اعلامیه مراجع تقلید، با ا مضای تمامی مراجع برجسته، درباره قانون شکنیهای رژیم شاه منتشر شد، مطالب جالب توجهی در این باره آمده است. تفسیر «قاطبه اهالی مملکت» نه به معنای مرد و زن، بلکه به این معناست که «وکیل تهران، وکیل همه ملت است و وکیل قم نیز وکیل همه ملت است نه وکیل حوزه انتخابیه خود». به علاوه اگر این برداشت هیئت وزراء درست باشد که عدم شرکت زنان، مخالف قانون اساسی است، باید گفت «از صدر مشروطیت تاکنون تمام دورههای مجلس شورا برخلاف قانون اساسی تشکیل شده و قانونیت نداشته است». نتیجه، آنکه تمام مصوبات آن مجالس هم خلاف قانون است. البته اینها بحثهای قانونی بود و الا از نظر علما «ورود زنها در مجلس مستلزم محرمات کثیره است و مخالف شرع مطاع است». از نظر علما «اسلام مراعات بانوان را در تمام جهات بیش از هرکس نموده و احترام به حیثیت اجتماعی و اخلاقی آنها موجب شده است که از این نحو اختلاف مخالف با عفت و تقوای زن جلوگیری کند نه آنکه خدای نخواسته آنان را مانند محجورین و محکومین قرار داده». با این حال، این اطلاعیه تأکید میکرد که «دولت، مذهب رسمی کشور را ملعبۀ خود قرار داده و در کنفرانسها اجازه میدهد که گفته شود قدمهایی برای تساوی حقوق زن و مرد برداشته شده، در صورتی که هرکس به تساوی حقوق زن در ارث و طلاق و مثل اینها که جزء احکام ضروری اسلام است معتقد باشد و لغو نماید، اسلام تکلیفش را تعیین کرده است.»[57]
در چنین شرایطی است که محمدباقر کمرهای به دفاع از حق رأی زنان برخاسته و ادله قرآنی، حدیثی و تاریخی و عقلی ارائه کرده است. وی این مطالب را در سال1339 در سلسله مقالاتی در هفته نامه تجدد ایران به چاپ رساند. همان زمان کتابچهای هم در قم با عنوان زن و انتخابات منتشر شد که در اثبات عدم مشروعیت حق رأی برای زنان بود. نویسندگان آن عبارت بودند از: زین العابدین قربانی، محمد مجتهد شبستری، علی حجتی کرمانی، عباسعلی عمید زنجانی، حسین حقانی؛ آیت الله مکارم شیرازی هم مقدمهای بر آن نوشت. هر پنج تن را که از فضلای وقت بودند میشناسیم. چهار نفر آنان در حال حاضر در عرصه فرهنگ و سیاست فعال هستند. آیت الله قربانی امام جمعه رشت، آقای محمد مجتهد شبستری با داشتن گرایش روشنفکری از لباس روحانیت درآمده، مرحوم علی حجتی کرمانی از نویسندگان فعال چهل چهل تا هفتاد، آیت الله عمید زنجانی از حقوق دانان بنام و رئیس سابق دانشگاه تهران، و حجت الاسلام و المسلمین حسین حقانی از علمای قم که مدتی ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه الزهراء را داشت. در مقدمه مؤلفان آمده است: آنچه نویسندگان این کتاب را وادار کرد قلم را به دست گرفته و با همفکری کامل، فرآوردههای مطالعات و افکار خود را به صورت این کتاب منتشر سازند، این بود که اخیراً دستهای از خانمها با استفاده از پشتیبانی عدهای از رجال کشور و جمعی از صاحبان مطبوعات، دست به فعالیتهایی برای راه یافتن به مجلس شورا زده و به اصطلاح حقوق از دست رفته خود را طالب شده و خود را مدافع حقوق زنان ایران و نماینده آنان معرفی میکنند. این تبلیغات کمکم مسأله حقوق زنان را به عنوان موضوع روز درآورده، به طوری که در محافل مختلف مورد گفتگو قرار گرفته است. نویسندگان این کتاب، بدون توجه به جنبههای سیاسی و تبلیغاتی، خالی از هرگونه تعصب و احساساتی، این موضوع را از نظرهای مختلفِ علمی، اجتماعی، اخلاقی و اسلامی مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. بخشهای کتاب عبارتند از: بخش اول: چرا زن حق حکومت ندارد؟ بخش دوم: تمدن و آزادی زنان، بخش سوم: شرکت زنان در انتخابات ازنظر اسلام، بخش چهارم: این هم دلایل بانوان راجع به شرکت در انتخابات، بخش پنجم: نتایج شرکت زنان در انتخابات و به طور کلی آثار سوء آزادی فعلی زنان. در فصل سوم، به دلایلی که برخی از قائلان به جواز شرکت زنان در انتخابات، به عنوان دلایل دینی به آن استناد کردهاند، پرداخته شده و از جمله درباره بیعت زنان با پیامبر و اینکه این امر نه به معنای رأی دادن بلکه به معنای پذیرفتن احکام اسلامی از طرف آنهاست، سخن گفته شده است. فتوای مفصلی هم از دانشگاه الازهر در باره منتخب شدن به عنوان عضو پارلمان به نقل ازمجله الاسلام (سال 4، ش 3، صص 314ـ 323) نقل شده است. البته در آن فتوا اصل شرکت زن در انتخابات جایز دانسته شده، اما نماینده شدن او را بر اساس روایت معروف و منسوب به حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم که: امتهایی که ریاستشان را به زنان بسپارند هیچگاه رستگار نمیشوند، نفی کرده است.
این احتمال که کتاب مزبور علیه مقالاتی باشد که محمدباقر کمرهای ازآبان ماه، بلکه آذرماه 1339 در روزنامه تجدد ایران نوشت، قدری به لحاظ تاریخی، بعید مینماید، زیرا تقریبا همزمان منتشر شده است.
در سال 42 مجددا کمرهای بخشی از رساله دفاع از حق ملت مسلمان را به این امر اختصاص داد. وی در آن رساله نوشت: کشوری که نیمی از مردمش بانوان هستند، حق رأی ندارند (با اینکه اسلام در بیعت عقبه کبری که پرشورترین مواقف اسلام بوده و در بیعت غدیر، زنان را شرکت داده و حق بیعت بسیار پرمعناتر از حق انتخاب است). اگر رأی منحصر به همان باسوادها باشد، در صورتی که صدی هشتاد و پنج مردم کشور بیسوادند، و عدۀ سواددار هم بیشتر همان اعیان و اشرافند، حکومتی که در نتیجۀ آن به وجود آید، یک حکومت اشرافی است با زشتترین وجهی، و بهحق باید این قانون را قانون فساد انتخابات نامید. خوشبختانه این قانون با همۀ نفوذی که پشت سر داشت به تصویب نرسید.
کمرهای در ادامه مینویسد: انتخاب وکیل مجلس شورای در حقیقت خود، تصرف و اجرای سلطه در احوال و اموال شخصی و مشترک است؛ زیرا در کشور برای هر فردی احوال و اموال مختص وجود دارد و هر فردی در احوال و اموال عمومی کشور هم شرکت دارد. مثلا مردی یا زنی، مِلکی دارد و باید به امضای خودش مالیاتی بپردازد، یا اینکه هر زن و مرد در معادن کشور در راه آهن کشور و غیره شریکند و باید هرگونه تصرف در اینها به اجازه آنان صورت گیرد. یک مجلس شوری وظیفه دارد نسبت به همه افراد در همۀ احوال و اموال مختصّ و مشترک، طبق مقررات دینی و قانون اساسی، مصلحتبینی کند و به جای همه موکلان خود امضا بدهد و آن را بر وجه احسن انجام دهد، یعنی همان تصرفی که هرکس در حال و مال خود انجام میدهد، وکلای مجلس از نظری که باید مردم به هم کمک کنند، انجام میدهند، زیرا به واسطه کثرت افراد و دوری مسافتها، خود مردم نمیتوانند با هم همآواز باشند.
بنابراین انتخاب وکیل، در ماهیت، بیشتر جنبه حقوقی دارد تا جنبه سیاسی، و حقیقت آن اجرا و تدبیر و تسلط هر فردی است در حال و مال خود و هر فردی باید درآن صاحب نظر باشد و زنان هم این حق را به فطرت و وجدان و قوانین کلی اسلامی دارند.
مانند قانون «الناس مسلطون علی اموالهم» که در بعضی تعبیرات «علی انفسهم» دارد و اسلام هم این حق فطری و وجدانی را در عموم بشریت تقویت کرده است و به زنان در احوال و اموال خود حق استقلال داده است.
یک زن بالغۀ عاقله مختار نفس خود است. نمیشود بیاجازهاش او را به شوهر داد یا در مال او تصرف کرد و چون قوانین مجلس راجع به احوال و اموال افراد است، باید هم مرد و هم زن از راه انتخاب وکیل بدان امضا دهند، و قانونی که به امضای مردها فقط وضع شود مانند این است که زنی را به وکالت از طرف مردی برای او عقد کنند و اجازۀ خود زن لازم نباشد. اکنون برای صحت و شرعیت مداخلۀ زنان در انتخابات به چند دلیل از کتاب و سنت اشاره میشود.
از این پس است که کمرهای به بیان چند آیه، حدیث و سپس ارائه دلیل عقلی میپردازد، پس از آن به بیان برخی از ایراداتی که در این باره مطرح شده پرداخته است:
میگویند: باز شدن این راه برای بانوان سبب مداخلۀ زنان فاسد در کارها میشود. میگوییم: چرا باید میان یک ملت مسلمان زنان فاسدی وجود داشته باشند و چرا شماها آنان را از راه درست ارشاد نکردید؟ ما میگوییم خود این سلب حق باعث بیچارگی زنان شده و بسا که آنها را به فساد کشانده، سلب شخصیت زن و او را بیارزش کردن، تا آنجا که بشریت خود را، مسلمانی خود را گم کند، باعث فساد شده و این راه حل خود بهترین وسیله دفع ریشه فساد است. چرا بانوان صالحه و با عفت در این باره پیشقدم نباشند و میدان عمل را به دیگران واگذارند؟ در اجتماعی که بانوان پیوسته با مردان مخلوط هستند و صبح تا شب در انبوه بازار و بیمارستان و اتوبوس و مسجد و امامزاده و مشاهد مشرفه و... با هم شانه به شانه ظاهر میشوند، اگر در هرچهار سال یکبار در یک هیئت محفوظ و منظم، یک ورقه رأی در صندوق انتخابات بریزند، چه خلافی واقع میشود؟ ما میگوییم برای زنان با ایمان و با عفت همه گونه خودداری و مستوریت در این جریان قابل امکان است. ما میگوییم اگر بانوان به حق خود برسند و دارای شخصیت شوند، به صورت عروسک در نمیآیند و به اوضاع ننگین بیعفتی کشیده نمیشوند.
کمرهای سپس به بیان دیگر ماده ششم از لوایح ششگانه که تشکیل سپاه دانش است پرداخته و به اجمال میگوید که وضعیت این ماده هم البته ازنظر اسلام روشن است.
کمرهای در پایان میگوید، در تأیید آنچه گذشت یک تأیید غیبی هم رسید و آن، اینکه در 19دی ماه 1341 که کنگره نمایندگان دهقانان در تهران تشکیل شد، ایشان مشغول خواندن قرآن بوده که یک مرتبه به این آیات از سوره نجم رسیده است: «آیا آگاه نشده است بدانچه در صحف موسی است و در صحف ابراهیم با وفاست که هیچکس گناه دیگری بدوش ندارد؛ راستش این است که از آن انسان نیست مگر آنچه کوشش کرده ﴿وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ٣٩﴾ [النجم: 39]. آقای کمرهای اندکی بعد استخاره میکند که باز آیه 57 سوره یونس میآید: «آیا مردم برای شما آمده است پندی از پروردگار شما و درمانی برای آنچه در سینه دارید و هدایت و رحمت از برای مؤمنان».
این استخاره سبب میشود که آقای کمرهای برای مشارکت در کنگرۀ نمایندگان دهقانان از جای خود حرکت کند. وقتی به آنجا میرسد بسیار شلوغ بوده و کارت ورود برای او نمانده بوده است و ناچار بر میگردد. عصر آن روز به دبیرخانه کنگره میرود و برای روز سوم وقت گرفته، ضمن سخنرانی کوتاهی همین آیات را میخواند و «چند کلمهای در تأیید کنگره و تشکر از بانیان آن به عرض حضار محترم» میرساند.[58]
عنوان بعدی وی در این کتابچه این است که «چه انتظار میرفت». وی در ذیل این عنوان، با شرح اینکه اوضاع مملکت وقتی بهبود مییابد که به آرای عمومی توجه شود و مردم خود سرنوشت خویش را در دست گیرند، مینویسد: اعلیحضرت همایونی به تقیصه توجه کرده «رجوع به آرای عمومی را پی ریزی کردند». سپس میافزاید من ششم بهمن در شهر ری بودم و دیدم که هیچگونه تحمیل و اکراهی در جلب مردم به پای صندوقهای رأی به چشم نمیخورد. (ص 49) وی گزارشی هم از سفر خمین خود میدهد که در آنجا نیز چنین بود و «از اینجاست که ما میگوییم اکثریت قاطع و قریب به اتفاق مردم کشور روی این شش ماه رأی دادهاند».
اما عنوان «برخلاف انتظار» اشاره به مخالفتهاست که یک دسته، شعار اعتراضاتی به عنوان سم پاشی دادند و اعتراض کردند که چرا شاه به آرای عمومی مراجعه کرده است. کمرهای در اینجا باز هم به سیرۀ نبوی استناد میکند که در حدیبیه هم که مشکلاتی دربارۀ برخی مسائل پیش آمده، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دست به تجدید بیعت زد و به آرای عمومی مراجعه کرد! گونهای دیگر از اعتراضات جنبۀ مذهبی پیدا کرده و «از طرف برخی از علما گفته میشود و بسا به صورت اعلامیه منتشر میگردد و به برخی فقها نسبت داده میشود.» ایشان میگوید که من از لحاظ دینی در این باره شرح دادم و البته «بحث و اظهار نظر علمی و فقهی از اشخاص شایسته و مطلع و فقیه آزاد است و همیشه در تاریخ اسلام نظرهای اجتهادی مختلف و متضاد وجود داشته؛ عقیده، خصوص عقیدۀ علمی، آزاد و محترم است؛ ولی نباید عقیدۀ علمی را لکهدار کرد و ملعبۀ عوام و مغرضان نمود و به صورت اسلحه بر ضد حکومت وقت و خواست ملتی به کار برد.» (ص 52)
این کتابچۀ 53 صفحهای با چند پرسش تمام میشود که: آیا صحیح است دل پانزده شانزده میلیون زارع و کارگر را از اسلام دور کنیم؟ آیا صحیح است که ما دل همۀ زنان دنیای امروز را از اسلام دور کنیم، برای یک توهمات و شبهههایی؟ تاریخ ختم آن فرودین ماه 1342 خورشیدی است.
نگارش چنین رسالهای از یک عالم شناخته شده که تجربه تاریخی دو دهه را در عرصۀ فعالیتهای فرهنگی و مذهبی داشت و در عین حال به لحاظ سنتی هم با مبانی آشنا بود، یک پدیدۀ شگفت به حساب میآید. بدون تردید باید ابراز کرد وی از سیاستهای پشت پرده لوایح شاه و دخالت امریکاییها و اهدافشان آگاهی نداشته و تنها کوشیده است آنچه در ظاهر امر میبیند با داشتههای علمی خود تطبیق داده، با گونهای خاص از مصلحت اندیشی، بحث را به جایی که میخواسته است، سوق دهد. آقای مصطفی رهنما به نقل از آقای مطهری در دوران زندان مشترکشان در سال 42 میگوید که ایشان از قول امام درباره محمدباقر کمرهای نقل میکرد که ایشان آدم بدی نیست، منتهی در این مورد اشتباه کرده خیال میکند این لوایح به نفع کشاورزان میباشد.[59] بنابراین تصور اینکه او در دام ساواک افتاده، نادرست است.
انزوای وی باید سبب شده باشد که بیشتر به زندگی شخصی و علمی خود بپردازد. پیش از آن اندکی کشاورزی داشته و به کارهای تولیدی، به خصوص زراعت و درختکاری و ساختمان علاقهای داشته و به همانها مشغول بوده است.[60] کشاورزی وی البته در خمین بوده است.
اقدام کمرهای سبب اعتراضات گسترده علیه وی شد به طوری که آقا زادۀ ایشان گفت که چندین گونی نامههای اعتراضیه در خانۀ ما بود که علیه وی نوشته شده بود. مرحوم کمرهای تلاش کرد تا جوابیهای برای این اعتراضات بنویسد که آنها را در دفتری، در دوازده برگ نوشته و آقا زاده ایشان کپی آن را در اختیار بنده گذاشت. وی در آغاز از سوابق مبارزاتی خود در نهضت ملی یاد کرده و اینکه «در کنار او تنها من بودم که شبانه روز فکر میکردم و در میدان مبارزه علمی و حقوقی با شرکت نفت پیاپی نوشتههایی به آیت الله مرحوم میدادم.» سپس به مشارکت خود در کنگرۀ صلح وین اشاره کرده و اینکه عمّال شرکت سابق نفت فرصتی به دست آوردند و مرا متهم کردند و به توده بستند و کمونیست خواندند.» این بود تا اینکه سخن از انقلاب ملت ایران یا اصول ششگانۀ شاه به میان آمد و مخالفان کسانی جز عدهای سوء استفادهچی و ملاّک و کارخانهدار نبودند. اینها «موضوع حق نسوان را پیراهن عثمان کرده و به تشویش افکار پرداختند». اقدام اینان به ضرر اسلام و مذهب جعفری و اسباب نابودی آنهاست، چرا که سبب تنفر دوشیزهها و جوانان از دین و مذهب میشود. وی میگوید: در این وقت احساس وظیفه کرده و رسالۀ دفاع از حق ملت مسلمان ایران را نوشته است؛ وی میافزاید: نه در دفاع از نهضت ملی، و نه در دفاع از صلح و نه در دفاع از اصول ششگانه، از هیچکس دستور نداشته و تحریک نشده است. ایشان میگوید: «(من یک عالم مذهبی هستم، عمری در تحصیل علوم دینیه و تحکیم مبانی آن رنج بردم... من کتب عربی بسیار نوشتم... من کتب حدیث... شرح و ترجمه کردهام. من عمری به قناعت و با ساختن دستمزد کار و کوشش خود گذراندهام... من مطالعات جهانی و افکار عمیق دارم و همیشه اسلام را با وضع جهانی میسنجم و درک میکنم...» براین اساس ایشان میگوید که اسلحۀ بُرندۀ دشمنان نفوذی جهان اسلام «منع بانوان از حقوق اجتماعی و انتخابی است. زیرا با پیشرفت علم و صنعت، بانوان جهان ناگزیرند در زندگی با مردان همکاری کنند و دنبال علم و صنعت بروند.» اسلام هم «با اینکه حد کامل عفت و پارسایی و خودداری و حفاظت را در بانوان مراعات کرده است، آنها را از حقوق انتخابی و کار و صنعت منع نکرده». بدین ترتیب اصول ششگانه با اسلام مطابقت دارد. «البته توقع نبود که همۀ علما و فقها نظر موافق بدهند ولی این توقع بود که مخالفت خود را براساس یک منطق فقهی و علمی استوار سازند. زمانی هم که رسالۀ دفاع از حق ملت مسلمان ایران چاپ شد، کسی به آن پاسخ نداد، «اما در برابر، یک سلسله ناسزا و دشنام و تهدید دریافت شد» که به صورت نامه به من رسید. ایشان تأکید میکند که این رساله را در رقابت با کسی ننوشته است «من با زید و عَمری در هیچ مقامی رقابتی نداشتهام». ایشان میگوید که من سالها تحصیل کردم و براساس دانش خودم آن رساله را نوشتم و الان هم برای اینکه معاملات مردم درست باشد، راهی جز عمل به آن ندارند، در غیر این صورت، مردم گرفتار عسر و حرج میشوند. نکتۀ دیگر این است که در فضای جدید دنیا و برابر سازمان ملل، میتوانیم از تقیه استفاده کنیم. «آیا شایسته نیست به عنوان یک ملت شیعه از سازمان ملل تقیه روا داریم و اگر هم اصول ششگانه را موافق حق نمیدانیم (با اینکه موافق حق هم هست) دستِکم سکوت کنیم و مایۀ آبروریزی مذهب امامیه برابر سازمان ملل و محافل بین المللی نگردیم.» وی مخالفان این اصول را از علما و فقها نمیداند و دست شرکت سابق نفت را در پشت سر این مخالفتها با وی میداند. دلیلش هم زخمی است که از نوشتههای وی در جریان نهضت ملی شدن نفت خورده است.[61] پیداست که او هم تصور میکند دست دیگری مانند شرکت سابق نفت، آن قضایا را پدید آورده است.
رژیم شاهی مایه تباهی ـ تأیید جمهوری اسلامی: قاعدتا میبایست کمرهای پس از نوشتن رسالۀ دفاعیهاش از لوایح ششگانۀ شاه در آغاز سال 41، در میان روحانیون منزوی شده باشد و چنین شد. در حال حاضر من اطلاعی از زندگی پانزده ساله وی تا سال 57 ندارم. اما رسالهای که از این اواخر یافتم، آن هم با عنوان بالا، در تاریخ دهم دی ماه سال 1357 (2 صفر 1399 و شاید اندکی بعد، زیرا مطالبی از اسفند سال 57 هم در آن دیده میشود) چاپ شده است. این رساله در 48 صفحه، دادخواستی علیه رژیم سلطنتی، خاصه رژیم پهلوی است. وی در مقدمه نوشته است: از نزدیک مرز هشتاد سال عمر، نگرانم از اینکه درباره سیاست و امور کشور و ملت چیزی بنگارم، زیرا کسی که به پایان هفتاد سال عمر رسد، او را در مجلس شوری برای اظهار نظر و همفکری راهی نیست تا چه رسد که بخواهد تنها برای امور سیاسی کشوری رأی و نظری اظهار کند؛ با اینکه بیماری درازی هم او را کاسته و خسته کرده باشد، ولی شوریدگی وضع عمومی که برای هرکس مایۀ نگرانی است، مرا به نگارش این رسالۀ مختصر وادار کرد و امید است جوانان صاحب نظر آن را بخوانند و بیندیشند.
کمرهای بحث را با پادشاهی هخامنشیان آغاز کرده، اساس آن را بر دروغ و تزویر میداند و در این باره شرحی طولانی ارائه میکند: «در رسوایی نظام شاهنشاهی دوران باستان و پرعظمت ایران، داستان استر ـ که شرحش را آورده ـ بسیار آموزنده است و میرساند که چه اندازه تباهی و فساد دارد و چگونه برای یک هوسبازی، دچار فرمانهای غیر قانونی و احمقانه شد و با دست خود ریشۀ این حکومت پهناور را کرمو کرد». وی در ادامه شرحی از مفاسد دولت ساسانی را هم، به خصوص از زبان مسعودی آورده و مطالبی دربارۀ مزدک و قباد و انوشیروان و قتل عام پیروان مزدک نقل کرده است. «کشتار شاهان ساسانی از نابغههای ایرانی چون مانی و مزدک و سرکوبی از نهضتهای ملی خواستار دموکراسی، و قتل عام انوشیروان از مردانی نمونه چون وهرز و یارانش و قتل عام خسرو پرویز از حکما و دانشمندانی که رهبرشان بزرگمهر بود، ایران گسترده و پیشرفتۀ آن روز را از اهل فضیلت و فکرتهی کرد و نکیسا پرورد، تا در برابر یورش قشون عرب از هم درید و تار ومار شد و نابود گردید، و پس از خون و خوی یهودی و یونانی، خون و خوی عربی هم در ملت و کشور ایران نفوذ کرد» (ص 29).
وی در ادامه از فتح ایران توسط اعراب سخن گفته، در عین دفاع از اسلام، بر عربها و امویان میتازد. دولتهای بعدی هم حملات خویش را به دانشمندان بنامی چون فارابیها و ابن سیناها و محمدبن زکریاها و حلاجها ادامه دادند تا آنکه شاه اسماعیل قیام مردانهای کرد و ایرانی پهناور پدید آمد. به هر حال آنچنان که وی نوشته «نتیجه این بررسی تاریخی این است که رژیم شاهی از همان دوران باستان و در رهگذر هزارها سال گذشته، برای ملت ایران یمنی نداشته و مایۀ افتخار نبوده و نیست». (ص 31)
وی در صفحه 33 با تیتر «در اینجا روی سخن با کارتر است» مطالبی را درباره انگلیسیها و امریکاییها بیان کرده و در واقع نیم نگاهی به سابقۀ استعمار دارد. در صفحه 40 با تیتر «حکومت اسلامی» بحث را ادامه داده و مینویسد: «امروز سخن از حکومت اسلامی در میان است و مقصود از آن چیست؟ و الگوی آن را از کجا باید جست». وی به صورت سؤال میپرسد که آیا مقصود نظام سعودی است یا مصر یا یمن یا کجا؟ شاید هم مقصود حکومت اسلامی به سبک صدر اسلام باشد. وی با انتقاد از نگاه باستانگرایی در برخی از گرایشهای جدید مینویسد: من از دیرباز قصد داشتم این باستان گرایی را، رو در رو، به شاه سابق بگویم، ولی هرگز در عمر خود او را ندیدم.»
در صفحۀ ضمیمۀ این رساله اشاره به دو مقاله منتشره در روزنامۀ آیندگان مورخۀ 9 و 17 اسفند علیه حکومت اسلامی کرده و مطالب آن مقاله را مخدوش میداند. وی مینویسد که پاسخی برابر آن برای آن روزنامه فرستاده که آن را چاپ نکرده است. در این شرح کوتاه برخی از اشتباهات نویسندۀ آن مقاله را یادآور شده و میگوید: حکومت اسلامی یک حکومت جمهوری است که تفسیر میشود به حکومت مردم بر خود و یا حکومت مردم بر مردم؛ زیرا مقرراتی که نمایندگان مردم به وکالت و نیابت از طرف آنها تصویب میکنند، همان خواست خود مردم است. (ص 47)
آخرین جمله در این رساله که سیاه و درشت نوشته شده این است: «رسالهای در پاسداری از انقلاب جمهوری اسلامی منتشر میشود.» این کتابچه در 47 صفحه در اردیبهشت 58 به چاپ رسید. در مقدمه آن میخوانیم: «انقلابی که با خون و اشک پروده شده و نونهال امید بخش جمهوری اسلامی از آن سرکشیده و همه دلها و چشمها بدان نگرانند، نهالی است تازه که بایدش پرورید تا درختی چنان برومند شود که انسانها را در سایه خود گیرد». (ص3) در این کتاب بحثی در باره راه پاسداری جمهوری اسلامی آمده و سپس از آفتهایی که ممکن است گریبان این جمهوری را که به عقیده وی یک نوزاد است، بگیرد، سخن گفته است. وی همچنین از آفت بزرگی که جهان را تهدید میکند و ایران نیز لاجرم گرفتارش خواهد شد، یعنی جنگ جهانی سوم یاد کرده و لزوم تحقق صلحی فراگیر در جهان را که از حساسیتهای ذهنی وی از دهه سی بوده است، گوشزد میکند. در ادامه درباره رواج نشریات مارکسیستی و همینطور مسائل کردستان که به تازگی آغاز شده بوده، هشدار داده است. مرحوم کمرهای در 14 خرداد سال 1374 دار فانی را وداع گفت.[62]
3ـ میرزا خلیل کمرهای (1317ـ 1405ق)
پیش از این چندین بار از مرحوم میرزا خلیل کمرهای (متولد 1317 ق = 1276ش) به مناسبت مقالاتی که در نشریات مذهبی دهه 20 و 30 داشته است، یاد کردهایم. به علاوه از تلاشهای او درباره وحدت اسلامی هم سخن به میان آوردیم. به نظر میرسد میرزا خلیل کمرهای ویژگیهای خاص خود را دارد که به سادگی نمیتوان آن را دریافت، مگر آنکه وی و آثارش را به تفصیل بشناسیم. وی از چهرههای دهۀ 20 و 30 است و نوعی روحانی روشنفکر به شمار میآید که گرایشهای وحدت گرایانه نیرومندی هم دارد. او از شاگردان حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بود و در سال 1354ق/1315 ش برای مدتی به دلیل مخالفت با کشف حجاب زندانی شد.[63] پس از شهریور بیست به فعالیتهای مذهبی ـ علمی روی آورد و سالها در مطبوعات دینی قلم میزد. وی در این اواخر به تدریج تمایلاتی هم در همکاری با دستگاه پهلوی پیدا کرد و به همین دلیل پس از انقلاب، هیچگونه توجهی به او نشد، پیش از انقلاب بسیاری از کسانی که در تهران مشرف به دین اسلام میشدند، نزد وی میرفتند و گواهی تشرف به اسلام میگرفتند. همچنین طلاب برای نرفتن به سربازی میبایست نزد او رفته و امتحان میدادند. به رغم این مسائل، باید از وی به عنوان فردی صاحب تفکر در این دوره یاد کرد.
فعالیتهای دینی وی در مسجد فخرالدوله ـ مادر علی امینی ـ در تهران، امتیازات خاصی دارد و طی چهار دهه تأثیرخود را در ایجاد جریان مذهبی نوین در ایران داشته است. شاید مهمترین بعد زندگی او سیاسیکردن حج و بهرهگیریهای سیاسی از آن است که این نکته کمتر مورد توجه دیگران بود. در اینجا لازم است تا توضیح بیشتری دربارۀ وی به دست بدهیم.
میرزا خلیل کمرهای (م 1405 قمری ـ 1364ش ـ در سن 88 سالگی) عالمی سرشناس و جامع الاطراف بود که طی دهههای بیست تا پنجاه، با داشتن چهرهای علمی در جامعه ایران، نقش قابل ملاحظهای در شکل دهی به افکار مذهبی در سطح عمومی داشت. وی به خصوص به دلیل آشنائیش با تاریخ اسلام، تبحرش در نگارش مقالات عمومی دینی ـ اجتماعی و مشارکتش در کارهای مطبوعاتی و همچنین داشتن دیدگاههای رایج در دهۀ 20 و 30 درباره وحدت اسلامی و تلاش برای تحقق آنها، شهرت خاصی دارد. بیشتر آثار وی تاریخی است اما به طور کلی، باید آثار او را در زمرۀ آثار دینی ـ تاریخی این دوره به شمار آورد. علاوه بر کتابها، از وی مقالات فراوانی در مطبوعات مذهبی آن دوره، از جمله نشریۀ آیین اسلام و بسیاری از نشریات دیگر به چاپ رسیده است.
در سال 1348 ش فرزندش ناصرالدین کمرهای به همراه دکتر عباس قانع، فهرست تألیفات ایشان را ضمن کتابچهای منتشر کردند. این آثار که مشتمل بر پنجاه عنوان میشود، بیشترکتاب و شماری هم مقالاتی است که در جایهای مختلف به چاپ رسیده است.
میرزا خلیل به طور عمده، علاقهمند به مباحث تاریخ اسلام بود و در این زمینه آثار متنوعی نوشت. یک نمونه کتاب «صحیفه سخن زهرا در اساس دولت کبری و شکل خلافت عظمی یا سرچشمه آب حیات» (در684ص) است که ضمن آن شمار زیادی از مقالات وی در زمینههای مختلف تاریخی و شبه تاریخی درج شده است. جلد دوم همان کتاب با عنوان «ملکۀ اسلام فاطمة زهرا اولین محکمۀ قضایی بعد از پیغمبر» (در310ص) است که شرحی بر خطبۀ آن حضرت و تحلیلی از وقایع دوران نخست اسلام است.
یکی از کارهای علمی او کتاب نهج البلاغه یا دایرة المعارف علوی در دو جلد است که یکی باعنوان «بخش یکم آسمان و جهان» (526ص) و دیگری با عنوان «بخش جنگ» (578ص) چاپ شده و مؤلف ضمن آن به تشریح و توضیح برخی از خطب نهج البلاغه پرداخته است. آقای طالقانی هم در تألیف این اثر سهیم بود.[64] بخشی از مباحث آن مربوط به طبیعتشناسی از دید امام و بخشی هم مسائل تاریخی و غیره است.
از علائق دیگر وی مطالعات مربوط به عاشورا است که چندین کتاب از وی در این زمینه انتشار یافته است. از جمله سه جلد با عناوین عنصر شجاعت یا هفتاد و دو تن و یک تن (415+ 394+ 328ص، تهران کتاب فروشی اسلامیه) که در شرح حال تک تک شهدای کربلاست. در همین زمینه کتاب یک شب و روز عاشورا را میتوان نام برد که در سال 62 توسط انتشارات امیر کبیر برای بار دوم چاپ شد. کتاب دیگر او معجزۀ تاریخ، امام عظیم حسین بن علی و عنصر امامت (488 ص، تهران، اسلامیه) است. این آثار را باید از جمله آثاری دانست که بُعد سیاسی کربلا را مورد تأکید قرار دادند. کتاب دیگر او خواب دیدن ائمه اطهار علیهم السلام بود که به عنوان نظریۀ حضرت آیت الله کمرهای درباره خوابنامهها توسط اسلامیه چاپ شد.
یکی از پرحجمترین کارهای وی کتاب فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی (867ص) است که ضمن آن شرح حال مفصلی از سلمان و فتح ایران و مدائن ارائه کرده ا ست. این آثار با اینکه مشحون از نقلها و احیانا تحقیقات تاریخی است، اما آشفتگیهایی در آنها وجود دارد.
آنچه در اینجا برای ما اهمیت دارد آن است که یکی از زمینههای علمی وی، کار در باره حج و مکه و وحدت اسلامی است که در اطراف این، مقالات و کتابهایی منتشر کرده است. وی علاوه بر کارهای علمی با ایجاد ارتباط با علمای سعودی و حتی مسؤولان و در رأس آنها ملک فیصل، تلاش کرده است، تا ایدههای خود را به آنان منتقل کرده و به خصوص ذهنیت آنان را نسبت به مذهب تشیع اصلاح نماید. میرزا خلیل در این زمینه، فعالیتی مشابه آنکه زمانی در دارالتقریب توسط شیخ محمدتقی قمی، شیخ شتلوت و آیتالله بروجردی دنبال میشد و در ایران هم برخی از نشریات مذهبی، مانند نشریۀ مسلمین حاج سراج انصاری و آیین اسلام، دنبال آن بودند، از خود نشان میدهد. این بستر فعالی بود که مدتها در ایران ادامه داشت و بیش از آنکه با سعودی، که آن زمان تازه حرکتش را جدیتر کرده و افراطی برخورد میکرد، هماهنگ باشد، با مصر و الازهر همکاری و همدلی داشت. ویژگی میرزا خلیل آن بود که متوجه اهمیت نقش حج در این میانه شد و دریافت که سعودیها در تلاشند تا راهبری جهان تسنن را در اختیار بگیرند. البته و صد البته که افراطگری سعودیها امکان ایجاد وحدت را دشوار میکرد و استخفاف نسبت به شیعیان به همان مقدار که زمان عثمانی و سپس دورۀ اخیر آن در عهد قاجار و بعدها در سال 1322 به کشتن ابوطالب یزدی و نیز سفر نخست همین میرزا خلیل در سال 1327 وجود داشت، همچنان ادامه یافت.
چند اثر علمی میرزا خلیل که به نوعی به مکه، مدینه، قبله و مسائل حج مربوط میشود، عبارت است از:
پیام ایران به نجد و حجاز و مصر (188ص).
قبله اسلام کعبه یا مسجد الحرام (715ص).
بیت المقدس و تحول قبله (231ص).
آفاق کعبه (464ص).
نهیب پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم به ملوک و امراء و فقها و علما از خیف مِنی.
کلید امن جهان (شرح خطبة حجة الوداع، تكملة آن: كلید امن دنیا).
رساله مناسک و مسائل حج و عمره (463ص).
ندایی از سرزمین بیت المقدس (سفرنامۀ مؤلف به مؤتمر اسلامی اردن) (156ص).
اجتماع پیرامون خانۀ تقدس (مقالهای در مجلۀ دین در عصر دانش)(7ص).
اسرار حج (ترجمۀ ابوالقاسم سحاب) (154ص).
مرحوم کمرهای در سال 1338 ش در کنگره مؤتمر اسلامی در بیت المقدس شرکت کرد که افتتاح آن توسط سلطان محمد پنجم، پادشاه وقت مراکش بود. در این سفر آقای طالقانی هم حضور داشت (که بعدا شرح سفرش را در مجلۀ حکمت، دورۀ چهارم، ش 1، ص 1339 به چاپ رساند.) آنان پس از خاتمه کار کنفرانس، راهی مصر شدند تا باشیخ محمدتقی قمی، نماینده آیت الله بروجردی در دارالتقریب در قاهره و نیز شیخ شلتوت شیخ ازهر دیدار کنند. کمرهای گزارشی کوتاه از این سفر را در کتاب پیام امیرالمؤمنین به سلاطین اهل قبله (ص 23ـ 24) آورده است. وی همانجا (ص 26) نوشته است که مؤلف یکبار هم در کنگره مؤتمر اسلامی شعوب المسلمین در پاکستان شرکت کرده که مربوط به سال 1952 میلادی است. در ادامه، گزارش وی را دربارۀ کنفرانس اسلامی بیت المقدس از کتاب بیت المقدس و تحول قبله خواهیم آورد.
میرزا خلیل در سال 1382ق /1342ش کتابی با عنوان پیام ایران به نجد و حجاز و مصر چاپ کرد که به نوعی با افکار ضد غالی وی که به طور معمول در جهت وحدت اسلامی است، ارتباط داشت. روی جلد آمده است: تألیف مجتهد و فقیه شیعه حضرت آقای حاج میرزا خلیل کمرهای. (در کتابهای قدیمیتر نامش خلیل صیمری کمرهای نوشته میشد). دنبالۀ عنوان کتاب، آن هم روی جلد، این توضیحات آمده است: «امام به عقیدۀ شیعه امامیه ناخداست نه خدا. مبارزۀ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام با غلاۀ، و عظمت ناخدایان کشتی نجات».
این کتاب از طرف حسین فشاهی مدیر انتشارات شمس، به مناسبت اولین سالگرد وفات آیتالله بروجردی که از وی با عنوان «راد مردی که برای برافراشتن پرچم تشیع و به رسمیت شناساندن مذهب امامیه، کوششهای فراوان و اقدامات مصلحانه فرمودهاند» تقدیم شده است. فشاهی مقدمهای هم برای کتاب نوشته و از ضرر و زیان اختلاف میان مسلمانان و تلاش شلتوت و مرحوم بروجردی برای وحدت سخن گفته است. وی در این مقدمه از «استخفانی که هر ساله نسبت به حجاج و زوار و تجار ایرانی از طرف متعصبین اهل تسنّن اعمال میشود» یاد کرده و تلاش کرده تا نشان دهد وحدت مسلمین تا چه اندازه میتواند رشتۀ مودت و اتحاد میان آنان را استوار و آنها را در مقابل دشمنان متحد سازد.
میرزا خلیل شرحی از سفر نخست خود که از طریق نجد به حج مشرف شده و مربوط به سال 1367 ق/ 1327ش میشود به دست داده که فوق العاده جالب توجه است:
در سفر اوّل که به حج مشرف شدم، قافلۀ ما از طریق نجد گذار میکرد. در مدینۀ منوره بعضی مفسده جویان را مشاهده کردیم که تربت را بهانه کرده مفسدهها برپا کردند. به عکس آنچه (گفته شد) در آن سفر از عظمای مصریین، نمایندگان اخوان المسلمین مانند مرحوم شیخ حسن البناء در نطقهای پرشور خود در مکه و مدینه نهایت پختگی و خیرخواهی و افکار مصلحانه دیده شد و شنیده شد... عدد حجاج ایرانی در این سال از ده هزار میگذشت که با سیارات و اتومبیلهای خود در رفتن و آمدن، تحمل مشقات سفر را کرده و یک دنیا اخلاص نسبت به سایر مسلمانان... داشتند... لکن بعضی عساکر سعودی و افراد ارتش از افسر و تابعین با یک نوع استخفانی با ما روبرو شده و سخنانی تحقیرآمیز به ما میگفتند از قبیل اینکه این سیارات از قومی هستند که بر تربت سجده میکنند... سپس باز در حرم نبوی در مسجد مدینه بعضی ماجراجویان را دیدیم که در صفوف نماز گزاران میگشتند و متعرض مهر نماز نمازگزاران ایرانی میشدند... موقعی من در صفۀ مبارکه مسجدالنبی نشسته مشغول تلاوت قرآن بودم... در این ضمن وسط مسجد غوغایی برخاست. شخصی را میزدند و کشان کشان تا نزدیک صفه رساندند. آنجا یکی از غلامان سیاه حرم... با عصایی که به منزلۀ گرزی بود برخاست و با آن گرز بر پشت آن بینوا نواخت (ص 23ـ 25). وی در ادامه، گفتگوی خود را با یک مصری در بارۀ کشتن ابوطالب یزدی نقل میکند. وی در بازگشت، از ریاض عبور میکند و از اتفاق با منشی ملک سعود که آن زمان ولیعهد بود برخورد کرده وی را به دیدار او میبرند. وی در این دیدار شرحی از مصایبی را که ایرانیها میکشند برای او بیان میکند. وی علاوه بر آن، مطالبش را مفصل نوشته و آن را به ملک سعود تقدیم مینماید، در این کتاب بخشهایی از نوشتۀ خود را آورده است. وی با اشاره به پخش کتابهایی در رد شیعه مانند الصراع بین الاسلام و الوثنیه از عبدالله علی قصیمی و کتاب الوشیعه في رد الشیعه، صلاح را در آن میبیند تا برای روشنکردن حقایق، مطالبی را در بارۀ مبارزه امامان با غلو بنویسد.
میرزا خلیل در مقدمه کوتاه دیگر خود، باز از مصایب جهان اسلام و بدبختیهای مسلمانان سخن گفته و اینکه در میان چنین گردابهایی، کسانی اختلافات جزیی را به عنوان اختلاف در دین عنوان کرده و راه را برای استعمارگران هموار میکنند. از صفحه 48 بحث مبارزه با غلو آغاز میشود و در ادامه مطالبی از مبارزه پیامبر و امامان علیهم السلام در این باره ارائه میگردد. فصلهای مختلف کتاب، به مبارزه تک تک امامان با غلو اختصاص یافته است. این یکی از حساسیتهای مهم فکری میرزا خلیل است.
در پایان این کتاب، تصویری از ملاقات میرزا خلیل کمرهای با شیخ الازهر شیخ شلتوت، همراه با تصویر فتوای شیخ شلتوت در جواز عمل به فقه امامیه به چاپ رسیده است.
کتابچه کلید امن دنیا اثر دیگری است که میرزا خلیل در سال 1342 نوشته است. روی جلد این کتاب، در توضیح عنوان آن آمده است: پیام رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در موسم حج اکبر از مسجد الحرام و عرفات و منی در سال حَجّة البلاغ (سال 10 هجری)، نظری به اعلامیههای منشور امنیت جهان در پرتو امن حرم الله.
وی در این کتاب، نقلهایی را که در منابع کهن درباره خطبهها و سخنان آن حضرت در حجة الوداع ارائه شده آورده و به فارسی هم ترجمه کرده است. بخش بعدی کتاب نهیب پیغمبر از آسمان خیف منی به طبقات مسلمین از فقها و عظماء و ملوک و اُمراست که در آن خطبۀ حضرت در منی همراه با ترجمه و شرح کوتاه آمده است. در قسمت سوم با عنوان کلید امنیت جهان در پرتو پیام رسول خدا به بیان فتوا و نظریه فقیه ایران ـ یعنی مرحوم کمرهای ـ درباره خطبههای آن حضرت در حجة الوداع اختصاص یافته است. در واقع این کتاب، سه کتاب در یک کتاب است. بخش نهیب پیامبر در سال 1342 ش توسط شورای عالی حج در 16 صفحه به صورت مستقل منتشر شده است.
مرحوم کمرهای در سال 1384ق/1344ش در حج شرکت کرده و در کنگرهای که رابطة العالم الاسلامي، پس از ایام حج برگزار میکند،شرکت کرد. از وی پیش از آن دعوت رسمی به عمل آمده بود. علاوه بر وی، نمایندگان شیعۀ شرکت کننده در این کنگره حدود ده نفر بودند. از اهل سنت، بیش از دویست و شصت نفر در آن کنگره شرکت داشتهاند. پس از بازگشت، ایشان جزوهای تحت عنوان مختصری از کنگره رابطه عالم اسلامی در مکه ذی حجه 1384 نوشت و شرحی از چگونگی برگزاری آن و کمیسیونهای فرعی و مصوبات آن ارائه داد. وی چگونگی مشارکت شیعیان را در این محفل توضیح داده و شرح میدهد که آنان کوشیدند تا جلوی پخش کتاب محب الدین خطیب را که مجاناً میان زوار توزیع میشد بگیرند. به هر روی، هدف وی از نگارش این جزوه، نشان دادن این است که چگونه حضور علمای شیعه سبب شد تا مناسبات سنی و شیعه بهبود یابد. در این جزوۀ 32 صفحهای، تصویری هم از حضور مرحوم کمرهای در کنگره به چاپ رسیده است.
کتاب دیگر کمرهای که آن را تحت تأثیر کنگره رابطه علام اسلامی سال 44 مینویسد، کتاب ارض النبوة جسر عظیم وهي جسر العباد للمعبود به زبان عربی در 129 صفحه است که در آغاز آن تصویر ملک فیصل و تصویر خود کمرهای در دو صفحه جداگانه آمده است. سعودیها که بنای آن داشتند تا مرکزیت الازهر را به سعودی منتقل کنند، کعبه و حرمین را به عنوان پل فیروزی مطرح کردند و مرحوم کمرهای هم تلاش کرده است تا با استفاده از همین ایده، شیعیان را هم در این تلاشها سهیم کند و وحدت اسلامی را تقویت نماید. این کتاب مروری بر پیامهای نبوی در مقاطع مهم تاریخ اسلام در عصر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دارد. پیمان عقبه، بدر، احد و... اشاراتی به وضعیت مصیبتبار مسلمانان و تأکید بر اینکه این تصور سنیها که تشیع مذهب عجمهاست و حجشان صحیح نیست و برای تلویث کعبه آمدهاند و... درست نیست و مخلّ به وحدت و یکپارچگی مسلمانان است. وی برخی از دشواریهای میان شیعه و سنی را در دورۀ عثمانی که در شهر مکه پدید آمد مرور کرده و استخفاف و تحقیری که سنیان در بارۀ شیعیان اعمال میکردند را بیان میکند. وی در پایان متن نامهای را که به پادشاه سعودی نوشته و پیشنهاد تدریس فقه جعفری را در دانشگاه مدینه کرده به چاپ رسانده است. وی در همین نامه به کارهای علمی خود در زمینه حج و مکه و مدینه هم اشاره کرده و آنها را به رسم هدیه برای ملک ارسال کرده است. ترجمه فارسی این نامه هم در ادامه آن آمده است (صص 114ـ 129).
میرزا خلیل بعدها کتاب دیگری با عنوان سروش مقدس وادی ایمن مکه و مدینه چاپ کرد و زیر عنوان اصلی آن افزود: اسمعی یا حجاز. عنوان دیگر این کتاب قبلۀ اسلام، کعبه یا مسجد الحرام است که ضمن 440 صفحه در سال 1356 ش انتشار یافته است. محتوای آن علاوه بر مباحث اصلی مورد نظر وی، ارائه گزارشها، تصاویر نامهها و عکسها و اسنادی است که به نوعی با فعالیتهای وی در کنگرههای مختلف در اختیار وی بوده است. برخورد وی با وهابیت در این کتاب قدری تندتر از گذشته است و وی کوشیده ـ گرچه پراکنده ـ تا به برخی از دعاوی آنان در زمینههای مختلف پاسخ دهد. بخش اصلی کتاب که پیش از این تاریخ، گویا به صورت مختصر چاپ شده بوده، از صفحه 158 آغاز میشد. در ضمن آن به مباحثی که به نوعی با فتاوی علمای وهابی مربوط میشود نیز پرداخته شده که از آن جمله خراب کردن بناهای موجود در منی به فتوای علمای مکه، از جمله بن باز در سال 1397 (1355ش) است (ص 203). در این تخریب حتی توالتهای موجود در منی هم به بهانه آنکه نباید ساختمانی در منی باشد تخریب شد و میرزا خلیل تلاش میکرد تا نشان دهد این مسأله چه مشکلاتی به لحاظ سلامت برای حجاج خواهد داشت. وی در ادامه، پس از مرور بر برخی نزاعهای میان شیعیان و حنبلیان در بغداد، به درگیریهای موجود میان زائران ایرانی و مأموران سعودی در حرم نبوی در همان سال 1397 ق پرداخته و اشاره میکند که در پی یکی از این درگیریها شش زائر ایرانی مجروح شدند که به بیمارستان صحرایی شیر و خورشید ایران و سپس به بیمارستان ملک انتقال داده شدند. در این وقت 15 هزار زائر ایرانی در مدینه بودهاند (ص 242ـ 243). وی باز به همان بحث خود درباره حنابله و داستان محنت احمد بن حنبل و مشکلات میان معتزله و اهل حدیث ادامه میدهد. یکی دیگر از بحثهای کتاب، مربوط به زیارت قبور است که مستندات آن را مورد بحث قرار داده است. در پایان کتاب، تصاویری از مجلس درس تفسیر میرزا خلیل، اقامه نماز عید فطر و دیگر برنامههای ایشان که به طور معمول در مسجد فخرالدوله تهران برگزار میشده، درج شده است.
مرحوم کمرهای در کتابچۀ دیگری که در آبان 1345 با عنوان میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام به سلاطین اهل قبله و وحدت کلمه و نقش امم متحده به چاپ رساند، بار دیگر از فعالیتهای خود در ایجاد وحدت میان مسلمانان و شرکت در کنگرههای مربوط به حج سخن گفت. در واقع پس از کنگره سال 1344 کمرهای کتابی با عنوان ارض النبوه جسر عظیم به عربی نوشت که این کتابچه گزارشی مختصر و فارسی از آن اثر است. وی محتوای آن اثر را پیامی میداند که جامعۀ تشیع برای کنگره دارد که وظیفه ایجاد این اتحاد عمومی میان مسلمانان را بر عهدۀ ملک فیصل گذاشته است. وی بحث را با این شعار کنگره آغاز میکند که کعبه پل فیروزی است و میکوشد تا شرحی از این مطلب ارائه دهد. ایجاد این پل اولین قدم و پس از آن بهرهگیری مناسب از پل برای وصل بندگان با خدای متعال است. وی تلاش میکند به ملک فیصل بفهماند که در زدن این پل نباید از معارف رسیده از امام علی علیه السلام غفلت کند. به عقیدۀ او تنها رمز پیروزی، پذیرفتن رهبری امام علی است که میتوان در سایۀ آن همه امتیازات قومی و نژادی را از میان برد و یک اتحاد جاودان برقرار کرد. وی روی این نکته که شرق و غرب اسلامی میتوانند روی امام علی علیه السلام تکیه کنند، تأکید دارد و آن را نقطه مشترک همه میداند.
وی در این کتاب شرحی از فعالیتهای خود در شرکت در کنفرانسهای اسلامی به دست داده و گوشهای از نوشتههای خود را در ارتباط با وحدت اسلامی شرح کرده است. به علاوه راجع به برخی از کتابهای خود از جمله کتاب عظیم قبلۀ اسلام کعبه، کتاب آفاق کعبه، تحول قبله از بیت المقدس و همچنین آثار دیگر خود از جمله آراء ائمة الشیعة في الغلاة و کتاب رهبر ما سلمان فارسی توضیحاتی داده و ارتباط آنها را با مسأله وحدت اسلامی بیان کرده است. وی در این باره چنین توضیح میدهد: «همین که سلمان فارسی حکومت از جانب عمر بن خطاب را پذیرفت، نصیحتی است به روحانیت ما و دولت ما. به این ترتیب نشان میدهد که اگر در مشی عملی خود نوعی همراهی با دولت وقت دارد، به پشتوانۀ همین استدلال است» (همان، ص 33). وی در انتهای این کتاب، نامهای از ملک فیصل را که به وی نوشته ـ در اعلام وصول کتاب ارض النبوه ـ آورده و از مفتیان سعودی که غرور زیادی داشته و غیر عرب را به حساب نمیآورند خواسته است تا از آن درس بگیرند. کتاب فتح مکه رساله کوچکی است که با این توضیح روی آن چاپ شده است: رسالۀ عملیۀ کارگردانان دولت و کارمندان و کارگران. کتاب ندای آسمان، اذان و ثواب آن، کتاب دیگر میرزا خلیل است که در سال 1333 ش منتشر شده است و اثری جالب در باره اذان است. غروب آفتاب در اندلس نیز رساله مستقل دیگری از میرزا خلیل است که در سال 1330 ش منتشر شده و گویا نوشتهای است از عبدالجواد قریب که با کمک میرزا خلیل تحریر شده است. اصل این کتاب در سال 1321 چاپ شده است. کتابچهای هم با عنوان فلسفه غیبت براساس تقریرات آقای کمرهای توسط سید محمدحسن جزائری منتشر شده است. در این باره گفتنی است که این اثر از نخستین آثاری است که درباره بحث مهدویت و به روز کردن آن نوشته شده و باید از این زاویه مورد تأمل قرار گیرد.
مرحوم کمرهای در سال1389 ق/ 1348 ش به حج رفت و در آنجا شاهد بود که کتاب الخطوط العریضة محبّ الدین خطیب در ردّ شیعه به وفور توزیع میشود. وی مصمم شد که بار دیگر کتاب آراء ائمة الشیعه في الغلاة را با توضیحاتی دیگر به چاپ برساند. وی در مقدمه به درخواست شیخ محمدتقی قمی، نماینده ایران در دارالتقریب مصر برای چاپ این اثر (که فارسی آن در سال 1342 ش چاپ شده) اشاره دارد و همچنین از سفر خود در سال 1379 ق به قاهره پس از شرکت در کنفرانس اسلامی بیت المقدس یاد میکند و اینکه مردان نیکی را در قاهره ملاقات کرده است. گویا تصمیم دارالتقریب برای نشر این کتابچه به جایی نرسیده است، به ویژه که شیخ شلتوت هم که منادی وحدت بود و چنین قولی به او داده بود، درگذشت. به هر حال، کمرهای در مقدمه این کتاب اشاره میکند که تاکنون که سال 1390 ق است، چاپ متن عربی کتاب در قاهره به جایی نرسیده است. وی در این رساله شرحی کوتاه از محتوای آن کتاب ارائه داده است.
تلاش وی در این رساله آن است تانشان دهد ائمه شیعه با غلاة میانهای نداشته و تفکر و معتقدات آنان را نمیپذیرفتند. خطاب وی در این کتاب به طور عموم به محب الدین خطیب است که میان شیعه امامیه و غلاة خلط کرده و عقاید آنان را به امامیه نسبت داده است. شگفتی وی از ملک فیصل است که چگونه اجازه میدهد این قبیل اباطیل در ایام حج میان زائران انتشار یابد.
کتاب دیگری هم با عنوان مجموع السنّة در رد بر شیعه در حرمین شریفین توزیع میشده است که وی اشاراتی هم به محتوای آن دارد. وی اشاراتی هم به کنفرانس سران کشورهای اسلامی دارد و از جمله به حضور شاه در آن کنفرانسها اشاره کرده است (آراء ائمة الشیعة فی الغلاة، ص 31) وی از اینکه محب الدین خطیب در این کتاب از یزید هم دفاع کرده، سخت برآشفته و فصلی مشبع در مذمت یزید و جنایات او در تاریخ اسلام آورده است. این بخش، بیش از نیمی از این کتاب یکصد و هشت صفحهای را به خود اختصاص داده است.
کتاب بیت المقدس و تحول قبله مرحوم کمرهای در سال 1353 ش (گویا برای بار دوم) ضمن 49+570 صفحه به چاپ رسید. طرح این بحث، سالها پیش یعنی سال 1338 ش که وی به بیت المقدس سفر کرده بود، در ذهن وی نقش بسته است.
در ابتدای کتاب و بدون آنکه ارتباطی با متن کتاب داشته باشد، یک نامه و پاسخ وی به آن آمده که مربوط به چند پرسش طرح شده از سوی مسؤول امور غیر مسیحی واتیکان از ایشان است که میرزا خلیل به آنها پاسخ گفته است. پس از آن وی بحث را با فضائل بیت المقدس در روایات آغاز کرده و در ادامه تاریخ بیت المقدس و اقوام ساکن و حاکم بر آن را بیان کرده است. در پایان بخش اول هم باز پاسخ وی به پرسشی از امریکا در باره نماز به انگلیسی آمده است. در بخش دوم با بیان سفر خود به بیت المقدس و اهمیت تاریخی این شهر، به معراج و فضائل ماه رجب اشاره شده است.
در ادامه گویا به قلم فرزند ایشان بحثی تحت عنوان مقدمات سفر والد معظم به کشورهای اردن هاشمی و سوریه و مصر به تفصیل درج شده که گزارش همان سفر پیش گفته است. در این بحث اشاره به دیدار میرزا خلیل، آقای طالقانی و سید مصطفی کاشفی و دکتر شیخ با آیت الله بروجردی، برای مشورت جهت رفتن به بیت المقدس شده است. آیت الله بروجردی ده هزار تومان هم برای کمک به آوارگان فلسطینی در اختیار میرزا خلیل گذاشتند (ص 371ـ 372) گزارشی که در ادامه آمده، به تفصیل از مسائلی که در این کنفرانس گذشته سخن گفته که بسیار مغتنم است. تصاویری هم از این کنفرانس و افراد شرکت کننده از جمله میرزا خلیل و آیت الله طالقانی در همان کتاب، ص 395ـ 400 و نیز صفحات بعدی آمده است.
در این کنفرانس اکرم زعیتر گزارشی طولانی از وضعیت فلسطین برای حاضرین بیان کرد که متن فارسی آن در این کتاب درج شده است. (ص 401ـ 419) سپس مصوبات کنفرانس به تفصیل آمده و از یکیک نمایندگان کشورهای مختلف اسلامی نام برده شده است. هیئت ایرانی شامل «میرزا خلیل کمرهای به نمایندگی آیت الله بروجردی، حاج سید محمود طالقانی از رهبران عالیقدر جوانان دانشجویان اسلامی و جماعت مهندسین، سید مصطفی کاشفی خوانساری داماد میرزا خلیل، خطیب شهیر سیدمحمدعلی صدرای اشکوری، واعظ جلیل شیخ جلال الدین رای فانی و جلال مجدپور» بوده است (435ـ 436). در ادامه شرحی از چگونگی مسجد الاقصی و اماکن متبرکه آن توسط خود میرزا خلیل درج شده است. کتاب، ضمایم دیگری هم دارد که متنوع است.
حساسیتهای موجود در اندیشه میرزا خلیل نسبت به مسائل جهان اسلام، به گونههای دیگری هم قابل تعقیب است. از جمله آنکه وی در سال 1340 ش به مناسبت به شهادترسیدن عدهای از الجزایریها در قیام بر ضد استعمار فرانسه، مجلس ختمی در مسجد فخرالدوله برگزار کرد.[65]
از دیگر چهرههای فرهنگی این دوره، یحیی نصیری نوری (منسوب به نور مازندران 1311ش) است که بیش از هر چیز به دلیل نگارش کتاب اسلام و عقاید و آراء بشری یا جاهلیت و اسلام (چاپ 1342) که پیش از انقلاب مکرر چاپ شد، شناخته شده اکست. ایشان علاوه بر تحصیلات حوزوی، در سال 1339 با نوشتن رسالۀ فوق موفق به اخذ مدرک دکتری از دانشگاه تهران شد و بخشی از کتاب مزبور را به عنوان تز دکترای خود ارائه کرد.
دیگر نوشتههای ایشان، بر حسب آنچه که در داخل یکی از کتابهای وی (چاپ شده در سال 1360) آمده، عبارتند از: حکومت اسلامی و تحلیلی از نهضت حاضر (با ترجمۀ انگلیسی آن چاپ شده)، حقوق زن در اسلام و جهان (چاپ 1343)، تحقیقی کوتاه درباره شیعه (چاپ 1346)، امامت، مهدویت، پژوهشی در مکتب شیخیه، اسلام دین برتر، مارکسیسم و کمونیسم از دیدگاه علم و اسلام، آیین یهودیت و مسیحیت، فلسفۀ ثورة الحسین، سیستم حکومت اسلامی (چاپ سوم با اضافات و با ترجمه انگلیسی آن در دست انتشار است.) امتیازات و ویژگیهای اسلام، ضرورت مذهب و بیان عوامل الحاد و لامذهبی. و ده کتاب دیگر در زمینه اسلام شناسی و 32 جلد تفسیر از سی و دو سورۀ قرآن به ترتیب نزول و کتابهای دیگر.[66]
بر فهرست بالا باید کتاب خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، را نیز که به دو زبان فارسی و انگلیسی چاپ شده است، افزود. در پاورقی ص 84 کتاب تحقیقی کوتاه درباره شیعه، از کتاب دیگر خود با عنوان نقش علمای اسلامی در تطور علوم جهانی یاد کرده و نوشته است که این کتاب در خردادماه امسال (1346) به چاپ خواهد رسید. در پایان همان کتاب از برخی از آثار خود یاد کرده که از آن جمله کتاب خداشناسی و افکار روز است و در همان سال، چاپ سوم آن در دست انتشار بوده است. نیز در پشت جلد همان کتاب از اثر دیگر خود با عنوان متونی از معارف اسلام یاد شده است. همچنین کتاب ستارگان فروزان (تذکرۀ علمای اسلام) در شرح احوال ادبا و منطقیین که مجلد نخست آن در سال 1334 ش به چاپ رسیده و چنین مینماید که از نخستین آثار مؤلف بوده است. در انتهای مقدمۀ آن، مؤلف از خود با عنوان یحیی «نصیری» نوری ـ منسوب به نور مازندران ـ یاد کرده است. در پشت جلد همان کتاب از آثار در دست انتشار مؤلف چنین یاد شده است: جلد دوم ستارگان فروزان، سخنوران نامی یا شعرای ایران و عرب، فرد در اجتماع، ترجمة الظرائف و اللطائف، رساله رد صحیحۀ ابن بزیع (فقه به عربی)، دیوان اشعار اثر طبع مؤلف، مذهب تراشی یا سیاست دول مستعمره.
شهرت علامۀ نوری به لحاظ تبلیغی بیش از هر چیز سبب شد تا تعداد زیادی از کسانی که طی این سالها علاقهمند بودند تا پذیرای اسلام شوند، ابتدا نزد ایشان رفته و با راهنمایی ایشان به دین مبین اسلام مشرف شوند. در پشت جلد کتاب ریشههای انقلاب اسلام اشاره شده است که طی این سالها، بیش از 13 هزار نفر با ارشاد ایشان به اسلام گرویدند. این امر از یادداشتهایی که این قبیل افراد همان زمان در مطبوعات وقت به چاپ میرساندند، مشخص شده است. در پایان کتاب ریشههای انقلاب اسلامی (چاپ 1381) از تألیفات دیگر آقای نوری یاد شده که منهای آنچه گذشت، از آثار دیگر یاد میکنیم: رسالۀ توضیح المسائل، رسالۀ مناسک حج و عمره، وصول به کرامت انسانی، نامۀ 72 تن ـ بلکه 228 تن از شهدای کربلاـ و عاشورای حسینی، فلسفۀ دعا و ضوابط و شرایط آن، معرفة الله، معرفت نفس، معرفت عبودیت، ضرورت دین و علل بیدینی، شناخت تحلیلی اسلام و برخی از مسلکها و ادیان، شناخت عقاید و احکام و نظام و تعالیم اسلام، کلیاتی از حکومت اسلامی (چاپ چهارم با ترجمۀ آن به انگلیسی)، چهار رساله، پیام به جهان اسلام به سه زبان درباره وجوب مقابله با اسرائیل، رساله نماز و ترجمه نماز و اصول دین، راه تهذیب و کمال انسانی، فتوای تحریم دخانیات و مواد مخدر، فلسفه انقلاب حسین، خاطرات آیت الله نوری (توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی در حال نشر)، هزار پاسخ.[67]
از آخرین آثار مؤلف که شرحی هم درباره زندگی خود در آن به دست داده، کتاب ریشههای انقلاب اسلامی ایران و شرحی از 17 شهریور(538ص) است که انتشارات نوید نور آن را در مرداد ماه 1381 چاپ کرده است. وعدۀ نشر این اثر در کتاب خاتمیت پیغمبر اسلام یعنی در سال 1360 داده شده بود که پیداست با تأخیر فراوان به چاپ رسیده است. آقای یحیی نوری در کتاب ریشهها ابتدا از مباحث تئوریک انقلاب و تاریخچه قیامهای اسلامی و شیعی یاد کرده و از اواسط کتاب به بعد، شرحی از فعالیتهای خود بر ضد بهائیان و نقش خود در رویداد هفدهم شهریور به دست داده است. آن حادثه در نزدیکی دفتر و حسینیه وی در میدان ژاله روی داد[68] و به دنبال آن وی چند ماهی را در زندان کمیته بسر برد که شرح آن در این کتاب آمده است.[69]
یکی از آثار وی کتاب سیستم حکومت اسلامی است که در اوج رخدادهای سال 42 ابتدا به عنوان بخشی از کتاب اسلام و عقاید و آراء بشری و سپس به صورت مستقل به چاپ رسید و به گفته خود ایشان سالهای قبل از انقلاب جزء کتابهای ممنوعه بود. وی در این کتاب، شرحی از چگونگی حکومت اسلامی، ویژگیها و ممیزات آن، شرایط رهبری و نیز وظایف حکومت اسلامی به دست داده است. جلسات درس تفسیر وی در شبهای جمعه و شبهای شنبه، یکی از جلسات فرهنگی ـ مذهبی شهر تهران پیش از انقلاب بود که گویا تاکنون ادامه دارد. براساس خبری که برخی از سایتها درج کردند علامه یحیی نوری در روز دوم بهمن ماه 1386 درگذشت و جنازۀ وی برای دفن به نور انتقال یافت.
مرحوم حجتالاسلام شیخ احمد (ضیافتی) کافی خراسانی، (فرزند محمد و متولد اول خرداد1315 ش و متوفای 30 تیر 57)، از چهرههای تأثیرگذار بر تودۀ جامعه دینی ایران طی سالهای 40 تا 1357 بود. وی در تمام این سالها با منبرهای گرم خود تلاش میکرد تا اخلاقیات اسلامی را با زبان عامۀ مردم و در حد توان و معلومات مذهبی خویش که از وی یک منبری متنفّذ ساخته بود، میان مردم رواج دهد. طبعا به دلیل شرایط فسادآمیز آن روزگار، مجبور به اعتراض به وضع موجود بود و این چیزی بود که سبب میشد تا سخنرانیهای وی صبغۀ سیاسی پیدا کند و با مقامات دولتی و امنیتی رژیم پهلوی درگیر شود.
به علاوه، مرحوم کافی از طلاب مشهدی و از مریدان آیت الله میلانی بود. به همین دلیل از بدو جوانی و در جریانات سالهای 43ـ 41 با اخلاق انقلابی بزرگ شده بود و نمیتوانست از آن وضعیت فاصله بگیرد.
به یاد داریم که در سالهای نخست انقلاب، گهگاه به وی طعنههایی زده میشد و از اینکه مردم را سرگرم کرده و با جدیت به مسائل انقلابی نمیپردازد، مورد انتقاد بود. اما امروز براساس اسنادی که از وی منتشر شده است میتوان او را یک شخصیت تأثیر گذار در میان تودههای مردم دانست که آنان به عشق مذهب و صدای زیبای او و به عشق امام زمان علیه السلام در مهدیۀ او و پای منبرهای او در شهرهای مختلف حضور مییافتند و تحت تأثیر کنایهها و اشارههای وی در مخالفت با وضعیت حاکم بر ایران قرار میگرفتند.
نکتهای که باید تذکر داد اینکه از سال 1350 به این طرف او هم تا اندازهای تحت تأثیر مسائلی که درباره گردانندگان حسینیه ارشاد و گرایشهای خاص مذهبی این دوره پدید آمد، به جدال با برخی از جریانهای روشنفکری مذهبی و در عین حال سیاسی زمان روی آورد. این در حالی بود که او تا پیش از آن و حتی پس از آن، در شمار چهرههای حساسی بود که ساواک سخت مراقب ایشان بود و از گزارشهایی که درباره وی داده میشد، این حساسیت به خوبی آشکار و روشن است. در جای دیگری اشاره کردیم که در حوالی سال 49 و 50 به دلیل انتشار آثاری چون شهید جاوید و نیز برخی از مطالبی که در حسینیۀ ارشاد طرح میشد، انقلابیون روحانی دو دسته شدند: دستهای بر سر موضع انقلابیگری ماندند و دستهای از ترس جو پدید آمده در بارۀ از دست دادن عقاید شیعی و ولایتی که آنها را منتسب به برخی از افراد انقلابی میدیدند، راه خود را به سمت دیگری چرخاندند. به نظرم، در رأس این چهرهها آیت الله میلانی و افراد وابسته به او قرار داشتند که یکی هم، همین مرحوم کافی بود.
با این همه، او درگیر رفت وآمد شدید مردم بود و در مقامی که قرار داشت، یعنی در حضور چند هزار نفر که به طور معمول پای منبر او بودند، الزاما میبایست رویه و موضع خود را در انتقاد از وضعیت موجود ادامه میداد. به طور قطع این کار سادهای نبود. خشونت شدید ساواک و شهربانی و مزاحمتهای مکرری که برای او پدید آمد و از جمله تبعید یکسالهاش به ایلام در سال 54 نشانگر آن است که او روی مواضع خود ایستادگی کرده است. انتشار کتاب واعظ شهید حجت الاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک میتواند گوشهای از فعالیتهای سیاسی وی را آشکار کند.
به طور کلی باید گفت: مرحوم کافی که طی سالهای 38ـ 33 در نجف درس خوانده بود در این سال برای تبلیغ به مشهد بازگشته، به سرعت به سراغ منبر رفت و با صدای گرمی که داشت، تا پایان زندگی خود، همیشه جمعیت انبوهی را پای منبر خود میخکوب میکرد. علاوه بر آن، خدمات دینی ـ عمرانی وی در مسجدسازی و مهدیه سازی چندان گسترده بود که میتوان گفت از این طریق هم تأثیری قابل ملاحظه داشت. شاید مهدیه تهران در میان مراکز مذهبی آن روزگار، به لحاظ استقبال مردم یک استثنا باشد که در آنجا اجتماع میکردند. متعاقب آن دهها مهدیه دیگر در شهرهای مختلف ساخته شد. باید توجه داشت که فکر ساختن مهدیه از مشهد و مرحوم عابدزاده شروع شده و اینک به تهران رسیده بود. مروری بر اسناد موجود در پرونده مرحوم کافی در ساواک نشان میدهد که وی از چهرههای مبارز دهه 40 بوده و علاوه بر آنها شواهد و مطالب فراوان دیگری هم وجود دارد. هرچه کار او مردمیتر میشد، ساواک مراقبت بیشتری از وی میکرد اما در عین حال، او هم الزاما برای حفظ جمعیت در پای منبر خود و تعطیل نشدن آن و یا مهدیه، مجبور به مراعات نکات بیشتری بود.
نخستین گزارش ساواک درباره او از اسفند 41 است که در منزل آیت الله قمی در مشهد منبر رفته، و از دید ساواک مطالب تندی مطرح کرده بود. از جمله آنکه گفته بود دولت به برخی از رؤسای هیآت مذهبی پول داده تا به نفع دولت شعار دهند و ادامه داده بود که وی در این باره با این قبیل هیآت برخورد کرده است. گزارش دیگر درباره او از دوم فروردین همان سال است که روی منبر گفته است: تو چرا، یعنی ای پادشاه، اختیار خودت را به دست اجنبی دادهای.[70] روز بعد هم روی منبر در منزل آیت الله میلانی گفته است: روحانیت با قرآن جلو میرود و با دولت اجانب پرست میجنگد و ایستادگی میکند (همان: 5) گزارش دیگر حکایت از آن دارد که در همان سخنرانی وی شاه را به منصور و ابرهه تشبیه کرده و از قیام زید بن علی ستایش نموده است. (همان: 6)
ویژگی عمدۀ مرحوم کافی از همان آغاز، سخن گفتن به زبان عامیانه برای تودههای مردم بود. در واقع مخاطبان او غالبا از افراد عامی و اقشار مختلف بودند و به هیمن مناسبت خواسته یا ناخواسته موضوعات انتخابی و استدلالهای او هم در حد همان مخاطبان بود. بحثها عبارت از ریشتراشی، مشروب خواری، قمار بازی و از این قبیل احکام شرعی بود که او مرتب روی آنها تأکید میکرد. برای نمونه: قطار تهران ـ مشهد که زوار امام رضا را میآورد، در رستورانش آبجو، شراب، عرق و ویسکی است (همان: 17)؛ و نمونه دیگر، از کار به جای اینکه برود با خانوادهاش خوش باشد، میرود پیش موسیو آبجو میخورد. به جای آبجو اگر خود جو را بخورید و مثل خر عرعر کنید که بهتر است (همان: 302). به دنبال شدت گرفتن برخی از انتقادهای اجتماعی او به دولت، ساواک به وی تذکر داد و بنا به گزارشی که مربوط به آبان 42 است این تذکر اثر کرده و سخنرانی او عادی گردید (همان:14).
با این حال، این برای چند روز بود و با بالا گرفتن بحث سربازی طلبهها و نیز دستگیریها و اعتراض وی و گفتن اینکه «شاگردهای مکتب اسلام را از مردم گرفته و زندان انداخته» او را دستگیر و بازجویی کردند (همان: 24ـ 20)، گویا خیلی سریع آزاد شده است.
این زمان سخنرانیهای روحانیون اغلب با کنایه و اشاره به رژیم همراه بود، اما مرحوم کافی به دلیل نفوذ کلام و نیز سخنرانیهای ش در منازل آیات میلانی و قمی، در شمار افرادی بود که ساواک روی آنان تأمل داشت. به همین دلیل در چهارم اسفند 43 بار دیگر دستگیر شد. درباره اتهامات وی گفته شده بود که در منبر گفته است «حکومت ظالم با جگرگوشههای زهرا چه میکند». همچنین «آیت الله خمینی را نایب امام زمان معرفی و او را در زندان و مظلوم معرفی و مرتبا دعا و صلوات برای خمینی میفرستد». (همان: 43ـ 42) تا این زمان وی جمعا دو بار دستگیر شده و بار دوم به دو ماه حبس تأدیبی محکوم گردید. (همان: 55) بعدها، کافی چند بار روی منبر گفت که به خاطر رطوبت زندان رماتیسم گرفته است (همان: 70) یکبار هم گفت: جای همه شما خالی، زندان قزل قلعه، خدا کند که همه شما را بدانجا ببرند، به شرط آنکه برای دین باشد نه به جرم هروئین و تریاک (همان: 189) و باز از نمناکی آنجا سخن به میان آورد و گفت که شش ماه در زندان بوده است (همان: 190) زندانی کردن کافی، برای ساواک، زحمت داشت، زیرا با توجه به شناختی که تودۀ مردم در سطح ایران از او داشتند، میتوانست بازتاب منفی برای رژیم داشته باشد. به علاوه بسیاری از مردم، روی علمایی که میتوانستند نزد دولت وساطت کنند فشار آورده و همین امر سبب میشد تا دولت سریعتر او را آزاد سازد. البته این رویه مربوط به سالهای بعد و زمانی است که شهرت او بیشتر میشود.
بعد از تبعید امام به ترکیه اوضاع تا حدی فروکش کرده واز سخنرانیهای مرحوم کافی نیز گزارشی منعکس نشده است. آنچه هست انتقادات وی نسبت به فساد اخلاقی حاکم بر جامعه است که در چند گزارش از آنها یاد شده است: بعضی وقتها که میخواهند صدای مردم در نیاید، چهار کلمه قرآن با قرائت پخش میشود و بعد از قرآن خانم دلکش شروع به خواندن میکند (همان: 53). وی برای مدتی در اواخر سال 44 در زندان بود.
پس از سخنرانی پیشگفته، باز ساواک به وی تذکر داد که از گفتن این قبیل مطالب روی منبر خودداری ورزد. اما نباید تأثیر کرده باشد، زیرا در سخنرانی خود در دی ماه 45 گفت: «این هارونها و مأمونها چقدر فرزندان فاطمه را اذیت و آزار کردهاند (همان: 58). وی براساس گزارش ساواک، در سال 45 چند تصویر از امام خمینی در منزلش بوده و در جلسهای که با برخی از افراد هیأت داشته گفته است که میبایست براساس رساله ایشان برای مردم مسأله گفت (همان: 66). این زمان وی مرتب در مسجد امین الدوله تهران منبر میرفته و به عنوان یکی از وعاظ ناراحت و مخالف برای ساواک شناخته شده بوده است (همان: 66). وی در سخنرانی 3 فروردین 46 خطاب به مردم گفته است: از دینتان دفاع کنید؛ از اسلام و قرآن و امام زمان و علما و مراجع تقلید نگهداری کنید (همان: 69). یکبار هم در سخنرانی خود در 20 بهمن 45 گفت: در هر عصری منصورها و حجاجها وجود دارند و اولاد پیغمبر را اذیت میکنند. عدهای را اعدام و عدهای را زندانی مینمایند... خدایا پرچمدار اسلام پیشوای شیعیان جهان حضرت آیت الله خمینی را در پناه خودت از جمیع بلایا حفظ بفرما و او را صحیح و سالم به ایران برگردان و وسایل خلاصی زندانیان بیگناهی که به جرم طرفداری از قرآن و دین و روحانیت گرفتار شدهاند، فراهم نما (همان: 65ـ 64).
وی در این سخنرانیها مرتب روی فرعون و روشهای برخورد او(همان: 71، 305) و همینطور منصور عباسی و زندانی کردن سادات (همان: 75ـ 74) تکیه میکرد. جالب آنکه وقتی در روز پنجم مرداد 57 برای مرحوم کافی در مهدیه تهران فاتحه برگزار شد، جمعیت حاضر پس از خروج از مهدیه شعار میدادند: مرگ بر منصور (همان: 481).
طبعاً به لحاظ منبری بودن، مطالبش چندان پرداخته و داستانی ارائه میشد که با آنچه در متون بود چندان تطبیق نمیکرد، اما به هر روی، بسیار تأثیر گذار بود. او با اشاره به بیحجابی و بیعفتی، عرق خوری، قمار بازی، مجالس رقص و انواع آنها، افزود: یکی از علائم ظهور امام زمان این است که انسان در آن دوره نمیتواند به طور آشکار طرفداری از حق و دیانت بکند. الان هم کسی نمیتواند به طور واضح و روشن احکام قرآن و دین را بیان کند (همان:72). در همین سخنرانی وی گفت: امام محمدباقر علیه السلام میفرماید در دوره آخرالزمان به شهر قم پناه ببرید که عدهای شیعیان حقیقی و طرفداران حق و حقیقت فقط در قم میمانند (همان: 79).
تندرویهای وی سبب شد تا نصیری در تاریخ 31 اردیبهشت 46 از شهربانی بخواهد مانع از منبر رفتن او شوند(همان: 76). مسؤولان امر با وی مصاحبه مفصلی کرده و با توجه به اینکه او پذیرفت تابع دستورات باشد، از نصیری خواستند فعلا از درخواست منع منبر وی خودداری شود (همان: 80) اما سخنرانی چند روز بعد وی باز درباره زندانی رفتن و آبدیده شدن در مقابل ستمگران بود (همان:81).
جمع بندی ساواک تا این زمان (14/3/46) از مرحوم کافی این بود: شیخ احمد کافی از وعاظ ناراحت و ماجراجوست که سعی دارد همیشه از نیروی جوانان کم سن و سال و بیتجربه متعصب مذهبی به نفع روحانیون مخالف استفاده کند و آنها را برای مخالفت با دولت آماده سازد و اکثرا در منابر خود به طور مستقیم و غیرمستقیم ضمن تجلیل از روحانیون افراطی، از اعمال دولت بدگویی میکند (همان: 83). با ادامۀ سخنرانیهای تند وی، ساواک دوباره توصیه کرد که به وی تذکر جدی داده شود (همان: 84). ساواک بعدها نوشت که وی اخلاقا تعهد سپرده است چنانچه با رفتنش به منبر موافقت گردد مستمعین را با اقدامات مترقیانه و اساسی کشور آشنا خواهد ساخت و در راه خدمت و شاهنشاه... قدم برخواهد داشت، لکن عملا مشاهده شده که به هیچ وجه وی پای بند به قول و تعهدات خود نبوده و همچنان به رویۀ ناصواب و خلاف مصالح خود ادامه میدهد (همان: 112).
از این زمان به بعد با حساس شدن ماجرای صهیونیستها و فلسطین و مسجد الاقصی در سال 48 موضوع تازهای در سخنرانیهای مرحوم کافی مطرح شد «در این جهاد با برادران اعراب همآهنگ و هم صدا باشید» (همان: 87). و در جای دیگر گفت: به برادران مسلمان اردنی دعا بکنید که یهودیها ریختهاند هفت مسجد آنها را خراب کرده و چند نفر از زن و بچههایشان را کشتهاند (همان: 142). این قبیل جملات در سخنرانیهای کافی در نیمه دوم سال 48 نیز آمده و دلیلش بالا گرفتن قضایای مربوط به فلسطین در ایران بوده است. (همان: 222)
وی در 21 خرداد 46 در قم در منزل امام که این زمان برادر ایشان آیت الله پسندیده بود منبر رفت و از کسانی سخن گفت که در راه خدا شکنجه شده، به زندان میروند و وقتی آزاد شدند سرافرازند (همان: 89). وی در 18 شهریور همین سال در منزل آیت الله قمی که این زمان تبعید بود، منبر رفت و گفت: استقلال در یک مملکت به وجود نمیآید جز با زندانی کردن مردم و نفسها را در سینه خفه کردن (همان:96).
جسارت مرحوم کافی در سخنرانیهای این دوره قابل ملاحظه است. وی با اشاره به اینکه زمان خلفای عباسی کسانی بر مردم حکومت میکردند که اهل مشروب و زنا بودند میافزاید: در حال حاضر هم وضع به همین منوال است و جنایت و فساد آزاد میباشد. (همان: 99) وی همانجا از اینکه مردم هم بیرگ هستند و در مقابل این همه ظلم و ستمی که به آنها میشود، دم بر نمیآورند، سخن میگوید.
در مهر همان سال باز در جایی اشاره کرد که چند سال قبل در روزنامه اطلاعات خواندم که انتقاد آزاد است. در آن موقع من هم در یکی از منابرم صحبت میکردم فردایش مرا گرفتند و به همانجایی که همه از اسمش میترسند بردند... در آنجا پرسیدند: آقا چرا حرف حسابی زدی؟ گفتم: خودتان گفتید مملکت آزاد است... گفتند: همه حرفی را نمیشود زد مگر آنکه برای مقام ما خوب باشد (همان: 104).
مرحوم کافی به حج رفت و در مراسمی هم که برای دعای برای شاه بوده شرکت نکرد. در بازگشت به ایران از وی بازخواست شد و او در پاسخ گفت که در روز مذکور مسمومیت غذایی پیدا کرده و نتوانسته است در آن مراسم شرکت کند (همان: 119).
تکیۀ مرحوم کافی روی فساد اجتماعی به طور طبیعی وی را به این سمت میکشاند تا درباره حکومت که حامی این قبیل امور و دست کم به طور جدی متهم به رواج آنها بود، حمله کند. در واقع این دو مسأله قابل تفکیک از یکدیگر نبود. به همین دلیل است که سخنرانیهای وی در همین چهارچوب باز هم ادامه مییابد. سخنرانیهای سال 47 به بعد کافی به طور معمول همین مضمون را دارد (برای نمونه: ص 138، 139، 158 و بسیاری از صفحات دیگر). گاهی مثالهای سبکی هم زده میشد (برای نمونه، ص 166ـ 165)
مأموران ساواک از هیچ اشارهای در این سخنرانیها نمیگذشتند و آنها را گزارش میکردند. مرحوم کافی در یک سخنرانی به چوپان و بره اشاره کرده و گفت: وای به آن موقعی که خود چوپان گرگ شود؛ و ادامه داد: وضع فعلی ما تقریبا به آن صورت در آمده است (همان: 144).
اشاره وی به آخوندهای درباری هم جالب بود و مَـثل همیشه او از نمونههای تاریخی منصور عباسی بود: در زمان امام صادق علیه السلام چهار نفر آخوند دستگاهی و چهار نفر آخوند دنیا پرست و چهار نفر آخوند نزول خوار که از منصور دوانیقی پولهای فراوانی میگرفتند بر ضد قرآن و اسلام قیام کردند (همان: 146). این مطلب برای آن روزگار که روحانیون زیادی از اوقاف پول میگرفتند، نکتۀ مهمی بود. زندان منصور هم مثال زده میشد. وی با اشاره به داستانی از زمان منصور گفت: مأمورین یک وقت با نردبان وارد منازل میشوند گاهی هم با جیپ میآیند (همان: 194). تعبیر آخوند دستگاهی و اوقافی در سخنرانیهای دیگر او هم دیده میشد، و داستان بلعم باعور هم که جزو سخنرانیهای معروف کافی بود درباره همین قشر است (همان: 308). آقایان! وقتی آخوند بیدین شد، جامعهای را بیدین میکند... آخوند دستگاهی شدن و آخوند اوقافی شدن یعنی به عذاب الهی گرفتار شدن (همان: 308).
خواندن دعای ندبه که در این اواخر کافی به آن شهرت یافته بود، ضمن گزارشهایی که از سال 47 به بعد آمده، مورد توجه قرار گرفته است. در این وقت، وی دعای ندبه را در خانۀ خودش در خیابان امیریه برگزار میکرد (همان:151). وی در آنجا با اشاره به اینکه در نزدیکی شهر نو است، از اینکه این همه جوان متدین در (مهدیه در) مراسم دعا جمع میشوند، اظهار شعف میکرد (همان: 171).
از همین زمان به بعد، پس از برگزاری دعای ندبه، نوارهای زیادی از روی آن تکثیر و به نقاط مختلف ایران ارسال میشد. به طوری که نوار این هفته، برای هفته آینده در مراسم دعای ندبه در برخی از مساجد یا منازل پخش میگردید (همان:177 ـ 176). از سال 48 اشاره به برگزاری دعای ندبه در مهدیه امیریه تهران شده است (همان: 214). نویسنده این سطور به خاطر دارد که طی سالهای 50 و اندکی پس از آن، در مسجد سجادیه واقع در محلۀ پزوه در خوراسگان اصفهان، هر هفته نوار دعای ندبه هفته پیش کافی را برای مردم پخش میکردند و مورد استقبال مردم قرار میگرفت.
هرچه زمان جلوتر میرفت، در عین آنکه انتقادات اجتماعی نسبت به فحشا و فساد بیشتر میشد، رنگ سیاسی آن کمتر میگردید. با این حال، همچنان ساواک مراقب بود و در هر فرصت به او تذکر میداد. در مواردی وی همچنان در پایان منبر بر دولت یهود نفرین کرده از خداوند میخواست تا آن را سرنگون کند (همان: 185ـ 188). یکبار هم بعدها در سال 51 در پایان سخنرانی خود گفته بود: خدایا به حق امام زمان ترا قسمت میدهیم که هرکس از یهودیان علنی و یا خفا حمایت میکند ذلیل گردان (همان: ص 342). و در منبر دیگر: پروردگار آن کس را که به وسیله پول، سرباز، اسلحه و... به یهودیان اسرائیل کمک میکند دودمانش را ریشهکَن کُن (همان: 347). یکبار هم یوسف کهن، نمایندۀ یهودیان در مجلس، نواری از مرحوم کافی را که شدیداً ضد یهودی بود از یک دورهگرد خریده بود، برای مقامات مسوول برده و اعتراض کرده است که چرا یک روضه خوان بایست این چنین بر ضد یهود سخن بگوید؟ (همان: 395ـ 394، 400)
مرحوم کافی در مهر 48 در قم، درباره رواج فساد سخنرانی کرد و از جمله دربارۀ سینمای قم به مردم هشدار داد. این بار هم ساواک قم او را خواست و از وی تعهده گرفت که دیگر این مطالب را بیان نکند. (همان:206)
زمانی که مرحوم کافی در آبان 48 برای منبر به همدان رفت، پس از یک شب سخنرانی، ساواک از ادامه سخنرانی او ممانعت به عمل آورد (همان: 217). وی در برخی از سخنرانیهای خود از اصلاحات ارضی هم انتقاد کرده و زمینهای گرفته شده را حرام دانست، به طوری که برخی از کشاورزان رسما نامه نوشته و اعلام کردهاند که زمینها را نمیخواهند(هما: 228).
یکی از تکیه کلامهای او درباره نقش زن و حضور او در اجتماع آن روز است، بیشتر از این زاویه که در این جامعه زنان و دختران را به فساد کشاندهاند. همچنین درباره بهکارگیری زنان در امور اجرایی انتقادهایی را مطرح میکند. به علاوه، مسأله حجاب از نکاتی است که وی درباره آن تأکید زیادی دارد.
مرحوم کافی در تیرماه سال 49 احضار و مورد بازجویی قرار گرفت. این بازجویی در ارتباط با مسائلی بود که پس از شهادت سید محمدرضا سعیدی در مشهد و در دستگاه آقای میلانی رخ داد (همان: 257ـ 256) از نظر ساواک چهار نفر عامل سروصدا در مشهد پس از شهادت سعیدی بودند: شیخ عباس طبسی، سیدعلی خامنهای، شیخ محمدرضا محامی، و شیخ احمد کافی واعظ (همان: 258). کسی هم برای ساواک گفته بود: کافی در مدت اقامت خود در مشهد با حرارت شدید خبر فوت سعیدی را در بین مردم انتشار داد و به هرکس میرسید میگفت سازمان امنیت نسبت به مدرسین قم و تهران فلان کرد، سعیدی را به قدری شکنجه داده که شهید شده. این مطالب را چنان با آب و تاب تعریف میکرد که باعث بر هم زدن نظم حوزه علمیه و تحریک عدهای گردید(همان: 261). جلسۀ دوم بازجویی وی هم در ادامه آمده و مبحث همان است (همان: 266ـ 262) اما گزارش کافی از شهادت سعیدی که آن را در مجلسی بیان کرده، بینش سیاسی کافی را به خوبی نشان میدهد (همان:280).
سخنرانیهای بعدی مرحوم کافی همچنان اعتراض آمیز و انتقادی است: شیعه امام صادق علیه السلام هر چقدر فشار ببیند به کوره حدادی برود و شکنجه ببیند شفافتر میشود. چرا ثبات قدم ندارید... چرا از پیغمبر، قرآن، امام حسین، امام زمان و نایب امام زمان حمایت نمیکنید (همان: 270).
گذشت که از سال 49 به دلیل انتشار برخی از نوشتهها مانند شهید جاوید و آثاری از ابوالفضل برقعی و نیز بالا گرفتن نظریات منسوب به حسینیه ارشاد، این اتهام مطرح شد که وهابیها در ایران مشغول فعالیت هستند. این اتهام سبب شد تا به دلیل ارتباط آن مسائل با جریان مبارزه، کسانی در مبارزه تردید بکنند. در سخنرانیهای مرحوم کافی در سال 49 چند بار اشاره به این امر شده است: وضع مملکت خیلی خراب شده، کسی هم جرأت نمیکند حرف حسابی بزند، چون فورا تحت تعقیب قرار خواهد گرفت. الان وهابیها در ایران دارند علیه دین اسلام فعالیت میکنند. اگر من آزاد بودم، میگفتم که آنها از کدام چشمه آب میخورند (7/8/49 همان: 282). البته وی در همین سخنرانی به مردم توصیه میکند که مردم باید به نماینده امام زمان علیه السلام رجوع کنند و گزارشگر ساواک هم میافزاید که مقصودش امام خمینی است. چندی بعد او در سخنرانی دیگری اشاره به کتاب ابوالفضل برقعی کرده که در آن به امیر مؤمنان علیه السلام اهانت شده و روشن است که مقصودش از فعالیتهای وهابی همین حرکات بوده است (همان: 288). در گزارش ساواک به اشتباه به جای ابوالفضل، ابوالفتح برقعی نوشته شده است.)
نمونه دیگر مخالفت کافی با قرآن چاپ فرح بود که در یک سخنرانی در آبان 49 تلویحاً آن را محکوم کرده و باز شدن دکانهای مختلف به نام دین و توسل آنان به حربۀ دین را محکوم کرد. در اینجا هم گزارشگر ساواک یقین کرده است که این سخنرانی درباره تفسیر قرآنی بوده است که بنا به دستور فرح پهلوی تهیه و چاپ شده است. (همان: 284)
در سال 50 ساواک در گزارشی نوشته است مرحوم کافی به مشهد آمده است و در شهربانی رفته (قاعدتا با احضار) خود را فردی خدمتگزار معرفی کرده است، او را به ساواک هدایت کردهاند، وی در آنجا هم تعهد داده است تا حرف خلافی نزند، اما «برخلاف تعهد سپرده شده و بدون توجه به تذکراتی که به او داده شده، اغلب به طور کنایه خارج از موضوع سخنرانی و انتقاد میکند» (همان: 292). انتقاد ساواک به تندیهای شدید او به بیحجابها و دادن نسبتهای زشت به آنهاست. این در حالی است که همسر اغلب کارگزاران دولتی بیحجاب بودند. تحلیل ساواک این بود که کافی این مطالب را میگوید تا مشهور شود و قصدش آن است تا با دستگیر کردن او سروصدایی بشود و بازار او داغتر شود. ساواک در گزارش مشابهی همین نکته را دربارۀ شهید هاشمینژاد هم عنوان کرده است (همان: 294ـ 293). به درخواست نصیری و به دنبال این قبیل گزارشها، نام مرحوم کافی هم در لیست وعاظ ممنوع المنبر در رمضان سال 1391 ق یعنی سال 1350 آمده است (همان: 297ـ 296). در این فهرست نام آقایان: طالقانی، باهنر، مهدوی کنی، خزعلی، هاشمی رفسنجانی، محلاتی و تعدادی دیگر هم دیده میشود.
ساواک در اواخر شهریور سال 50 کافی را احضار و به دلیل طرح مطالبی روی منبر بر ضد دستگاه بازجویی کرده، به او هشدار داد. مرحوم کافی هم روی زرنگی گفت که کسانی او را تهدید تلفنی میکنند که چرا روی منبر مطالبی بر ضد حکومت نمیگوید. در این باره یک یادداشت کتبی هم تسلیم کرد(همان: 314ـ 313) با این حال، چند روز بعد بود که داستان صفوان جمال را که شترهایش را به هارون اجاره داده بود و امام کاظم علیه السلام با او برخورد کرد، به تفصیل روی منبر بیان کرد (همان: 317). گزارشگر ساواک بعد از یکی از همین سخنرانیها که به نوعی اشاره به زمامداران هم بوده، به نقل از برخی از مردم میگوید که آنها میگفتند: واقعا آخوند مبارزی است (همان: 335).
ساواک با کنترل و مراقبت شدید از کافی و تلفنهای او، اشاره میکند که وی بسیار مزور است و همه کارهای خود را با آقای فلسفی مشورت میکند. ساواک در اواخر سال 51 به دنبال این طرح بوده است تا کافی را از مهدیه جدا کرده و شخص دیگری را برای مهدیه در نظر بگیرد (همان: 354)، چیزی که واقعا دشوار بود. ارتباط آقای کافی با فلسفی زیاد بود و زمانی که فلسفی ممنوع المنبر بود، کافی روی منبر از قول آیت الله بروجردی نقل کرد که نگویید فلسفی بگویید شمشیر برنده اسلام (همان: 362).
در سال 51 یا حوالی آن، مرحوم کافی چند بار به فعالیتهای حسینیۀ ارشاد هم اعتراض کرده، اما در اسناد ساواک اشارهای در این باره نیامده است. به خاطر حساسیتی که روی کافی بوده و اینکه سفر حج، زمینهای برای تماسهای سیاسی و یا توزیع اطلاعیههایی علیه رژیم بوده، از سفر مرحوم کافی به مکه در سال 52 و 53 جلوگیری شده است (همان: 401).
قاعدتا به دلیل تذکرات مکرر و نیز سختتر شدن اوضاع سیاسی کشور در سالهای 51ـ 55 اندکی از حدت تندیهای مرحوم کافی کاسته شده باشد. با این حال انتقادهای اجتماعی و اخلاقی او ادامه داشته و یکبار در سال 54 ساواک درخواست کرده است که: به وی تذکر داده شود که بالای منبر صرفا به مسائل مذهبی پرداخته و از عنوان نمودن مطالب تحریکآمیز اجتناب نماید (همان: 393). اما اینها تأثیر چندانی نداشت. چندی بعد کافی در منبرش در مهدیه گفت: معاویه با زور بر مردم آن زمان حکومت میکرد و میخواست در قلب مردم برای خودش محبت ایجاد کند. مگر میشود با زور بر مردم حکومت کرد؟ (همان: 401)
ساواک در تاریخ 8/9/54 درباره او نوشت: نامبردۀ بالا یکی از وعاظ افراطی و اخلالگر است که تحریکات و اقداماتی در زمینه ضدیت مردم با یکدیگر معمول داشته و فعالیتهایی در جهت خلاف مصالح مملکتی و اخلال در نظم عمومی انجام و رویه نامطلوب و نادرست خود را همچنان دنبال مینماید. به نحوی که وجود یاد شده در منطقۀ تهران موجبات برهم خوردن نظم و آرامش عمومی را فراهم میسازد (همان: 402). نتیجه آن شد که مرحوم کافی را در آذرماه 1354 برای مدت سه سال به تبعید به ایلام محکوم کردند (همان: 407).
مرحوم کافی در ابتدای اقامتش در ایلام، نامۀ مفصلی با اظهار بیاطلاعی از علت تبعید خود، شرحی از خدمات دینی و اجتماعی خود را نوشت، وی در این نامه درباره اقدامات خود در ساختن درمانگاه و مدارس و نیز تلاش برای حفظ اعتقادات مردم و نیز منبرهایش بر ضد دولت بعثی عراق در اخراج ایرانیان را مورد تأکید قرار داد (همان: 414ـ412). نامهای به آیت الله خوانساری نوشت تا نزد مقامات وساطت کرده زمینۀ بازگشت او را فراهم سازند (همان:418). ساواک با بازگشت وی موافقت نکرده روی سخنرانی ضد یهودی وی انگشت گذاشت (همان: 420). بعید نیست که این اقدام برای راضی کردن کلیمیان و یا حتی اسرائیل صورت گرفته باشد. کار منبر و نماز مرحوم کافی در ایلام بالا گرفت و پس از گذشت بیست روز، مقامات شهری از وی خواستند تا دیگر منبر نرود (همان: 422). وساطت آیت الله خوانساری و دیگران تا پاییز سال 55 به جایی نرسید و او همچنان در تبعید بهسر میبرد. وی در دوم آذر 55 پس از قریب یک سال تبعید به تهران بازگشت (همان: 434).
در اسنادی که به چاپ رسیده است، جز یکی دو مورد از سخنرانیهای وی در نیمۀ اول سال 56 گزارشی نیست، یک گزارش این است که او از اجرای احکام اسلامی در سعودی ستایش کرده و تلویحا از عدم اجرای آنها در ایران اظهار ناخشنودی نموده است (همان: 438).
نخستین گزارش جدید درباره برگزاری مراسم چهلم حاج آقا مصطفی خمینی در مهدیه است که به نوشته ساواک: گرداننده این مراسم شیخ احمد کافی و واعظی که منبر رفته شیخ ابوالقاسم اسلامی قمی بوده است (همان: 441). مرحوم کافی از جمله منبرهایی بود که که پس از واقعه قم در 19 دی 56 به اعتراض، از ایراد سخنرانی خودداری کردند (همان: 446). نیز پس از سخنرانی وی در 28 اردیبهشت 57 در سیرجان تظاهرات ضد حکومتی برگزار شد(همان: 450). مرحوم کافی در چهلم شهدای یزد هم که در 19 اردیبهشت سال 57 برگزار شد، سخنرانی کرده و گفت که من به وسیله ارتباط قلبی این عزاداری را به ساحت آیت الله خمینی میرسانم (همان: 452).
براساس گزارش دیگر مرحوم کافی در روز 29/4/57 (روز جمعه نیمه شعبان سال 1398ق) در حالی که از قوچان عازم زیارت مشهد بود، اتومبیلش با دو اتومبیل دیگر تصادف و در نتیجه خود او و فرزند ده ساله و هفت نفر دیگر کشته شدند (همان: 458). به گزارش ساواک جنازه وی روز 31 همان ماه در مشهد با حضور ده هزار نفر از افراطیون مذهبی به صحن آورده شده و پس از آن بود که جمعیت در شهر پراکنده شده و تظاهرات زیادی به راه افتاد (بنگرید: ص 461ـ 458). بعد از انتقال جنازه ایشان به تهران و مراسم در مهدیه مجددا جنازه مرحوم کافی به مشهد منتقل و در خواجه ربیع دفن شد. بازتاب این ماجرا در قم هم به تظاهرات مخالفان دولت منجر شد (همان:470).
در اصفهان هم پس از برگزاری مراسم فاتحه وی تظاهرات شد(همان: 473) و نیز در کاشان (همان:478) و بسیاری از شهرهای دیگر. آن زمان شایع گردید که شیخ احمد کافی چون چندین بار از وضع کنونی کشور انتقاد کرده بود به دست دشمنان به قتل رسید (همان:476). در تهران هم روز پنجم مرداد 57 برای مرحوم کافی در مهدیه فاتحه گذاشته شد که پس از اتمام مراسم، مردم با شعار مرگ بر منصور و زنده باد خمینی از حسینیه بیرون آمدند (همان: 481). روحانیت تهران هم در مسجد ارک فاتحه گرفته بود که آن هم تبدیل به تظاهرات ضد حکومتی شد (همان: 484). تعداد دیگری گزارش مربوط به مجالس فاتحه برای مرحوم کافی در شهرهای مختلف در ادامه آمده است که در بیشتر آنها، تظاهرات منجر به رخدادهای ضد حکومتی شده و بیتردید باید این واقعه را از عوامل مؤثر در گسترش بیش از پیش تظاهرات ضد حکومتی در ایران در این مقطع دانست. کیفیت تصادف نیز در گزارشی در همین مجموعه اسناد درج شده است (همان: 509ـ 507).
همین مقدار اسناد در اثبات سهم این روحانی مردمی که توانست رابطهای میان برخی از مفاهیم سیاسی اسلام و انقلاب و توده مردم برقرار کند، کفایت میکند. بیمناسبت نیست اشاره کنیم که امام در 23 رجب سال 1391 ق اجازه استفاده از سهم سادات را «تا حدود قلمهای هزار تومانی» به وی داده است. از باقی هم تا نصف به وی اجازه مصرف داده است. [71] اخیراً دو کتاب دیگر توسط مهدی کافی (برادر زاده مرحوم کافی) درباره وی نوشته شده است. نخست با عنوان کافی: اسناد سخن میگویند (تهران، اسوه، 1389) و دیگری کافی در خاطرهها (اسوه، 1388).
فخرالدین حجازی (متولد 1308) فرزند شیخ محمد حجازی (متوفای 1371ش با یکصد سال سن و در حالی که بارها در جبهههای جنگ حضور یافته بود)، فعالیتهای مذهبی خود را از اوائل دهه 20 در زادگاهش سبزوار آغاز کرد. از وی به سال 1323 شعری در ستایش نشریۀ آیین اسلام چاپ شده و او به عنوان کارمند انجمن تبلیغات اسلامی آن را امضا کرده است.[72] همچنین از او شعری درباره دشواریهای که برای دین در کشور ایران پدید آمده ـ مانند بهاء، کسروی، مردوخ کردستانی و غیره در آیین اسلام سال سوم، ش 25، ص 12 درج شده است:
آه و صد افسوس زین وضع خراب |
|
دشمنان هشیار و ماجمله به خواب |
هستی ایمان به یغما رفته است |
|
دزد دین اندر کمین بنهفته است |
بیخیالی کار ما را ساخته است |
|
جملۀ ما را ز دین پرداخته است |
گاه نادانی مثال کسروی |
|
میکند بر پا اساس کجروی |
پاکدینی آورد از بهر ما |
|
خویش را انگیزد از پیش خدا |
گاه مردوخی ز کردستان رسد |
|
گاه آقاخان ز هندوستان رسد |
از مزخرفهای بیجای بها |
|
شورشی اندر جهان گشته بپا |
گاه او گوید که من پیغمبرم |
|
گاه میگوید خدا را مظهرم |
ای مسلمانان خدا را همتی |
|
کوششی، رنجی، قیامی، زحمتی |
حجازی اشعاری هم به مناسبت جشن ازدواج شاه و ثریا در سال 29 سرود و در پایین آن به عنوان کارمند انجمن تبلیغات اسلامی امضاء کرد.[73]
حجازی در سال 1331 اقدام به چاپ نشریهای با نام جلوه حقیقت در سبزوار کرد که نشریهای مذهبیـ سیاسی بود. جهت گیری مطالب این نشریه در طرح اسلام انقلابی با داعیه دخالت در سیاست، همراه با قلمی زیبا نشانگر همان مواضع مطبوعات دینی دهۀ 20 تهران بود. این نشریه هر هفته پنجشنبهها انتشار مییافت. فخرالدین در تاریخ آذر 1331 نامۀ انتقادی جالبی به دکتر مصدق نوشت که در نشریه یاد شده (ش 16، 27 آذر 1331) به چاپ رسید. مضمون این نامه، انتقاد شدید از دکتر مصدق به دلیل بیتوجهی او به مسائل مذهبی بود. کتابی هم با نام شمشیر انتقام (نشریۀ مذهبی فرهنگ خراسان) از فخرالدین حجازی به مناسبت 1125 سال میلاد امام قائم علیه السلام در سال 1379 ق به مناسبت نیمه شعبان چاپ شد.
گویا بعد از آن هم آقای حجازی مدتها مسؤول نشریه آستان قدس رضوی بود. آقای فارسی ـ منتقد حجازی ـ نوشتهاند که پیش از آن هم، ایشان سردبیر روزنامۀ خراسان به مدیریت صادق تهرانیان بود و مقالاتی به مناسبتهای مختلف از جمله کودای سوم اسفند، تولد رضاخان، کودتای 28 مرداد، تولد شاه، آمدن ثریا و اشرف به مشهد، آمدن تیمور بختیار به مشهد، نوشت، و حتی به مناسبت سرمقالهای تحت عنوان «اقیانوس آرام» نوشت... در روزنامۀ هیرمند هم دو مقاله با امضای ایشان با عنوان ارتجاع سیاه و «آری یا نه» درباره رفراندوم انقلاب سفید چاپ شد.[74] این دو مقاله سبب جدا شدن دوستان زیادی از او شد؛ چرا که هیچکس گمان نمیکرد حجازی تا این حد تنزل کند. نویسندۀ این سطور تاکنون دفاعی از او در این باره در جایی نخوانده است.
حجازی که فارغالتحصیل رشته ادبیات فارسی دانشگاه مشهد بود و زمینه مذهبی جدی داشت، به تدریج و همراه با بخش زیادی از جریان مذهبی کشور، از پس از 28 مرداد به آرامی ضد رژیم شد و در جریان قیام روحانیت در سالهای 41ـ43 ـ منهای آن دو سر مقاله که بسیار شگفت بود ـ به مبارزه علیه رژیم پرداخت. از جمله فعالیتهای وی، چاپ عکسهای رنگی آیت الله میلانی در سال 41 بود که با مخالفت ساواک رو به رو شد.[75] حجازی در حوالی سال 44 به گیلان تبعید شد که با مداخله آیت الله میلانی، تبدیل به تهران شد و در آنجا با حمایت مالی آیت الله میلانی انتشارات بعثت را به راه انداخت که آثار مفید مذهبی فراوانی را تا پیروزی انقلاب منتشر کرد. وی در مجلسی که به مناسب جنگ اعراب و اسرائیل در 1/4/46 در مشهد برگزار شد، مواضعش را در مسائل مختلف بیان کرد که برای شناخت افکار وی در این دوره مفید است. وی در این سخنرانی علت آمدنش از مشهد به تهران را چنین بیان میکند که چون برای دفاع از دولت، از طرف استاندار مشهد ـ با تمانقلیچ ـ تحت فشار قرار گرفته، به آقای میلانی مراجعه کرده و او به وی دستور داده است که به نفع دولت سخنرانی نکند. پس از آن شغلش را از دست داده و مجبور به آمدن به تهران شد.[76] در تهران در دبیرستانهای مروی و علمیه و دارالفنون تدریس میکرد. یک گزارش از دی ماه سال 1346 حکایت از آن دارد که روز عید فطر آیت الله طالقانی پس از سخنرانی در مسجد هدایت، از فخرالدین حجازی دعوت به سخنرانی کرد که او بیست دقیقه درباره پاکدامنی سخن گفت.[77]
در تهران آقای فلسفی، با حجازی میانهای نداشت و زمانی که بحث رفتن آقای فلسفی به حسینیه ارشاد بود، وی با وجود فخرالدین حاضر به رفتن به حسینیه نشد. در این باره یک بار هم آیت الله طالقانی آن دو را به منزلش دعوت کرد تا صلحشان دهد. حجازی در این باره توضیحاتی داشت و میگفت مراجع هم مواضع او را تأیید میکنند.[78] از جمله اینکه فخرالدین گفته است زمانی با ریش تراشیده (که البته معمولا ریش چانه را اندکی بلندتر میگذاشت) از حج نزد امام خمینی رفته و گفته است که من این طور تبلیغ اسلام میکنم و امام او را دعا کرده است.
وی در تهران، و به ویژه در حسینیه ارشاد، و در مساجد و مجالس روضه صنف کفاش و غیره، سخنرانیهای مذهبی فراوانی داشت که به خاطر داشتن بیان جذاب مورد استقبال جوانان قرار میگرفت. تلاشهای فرهنگی وی در سالهای پیش از انقلاب و نیز سخنرانیهای ادبیانۀ او سبب شد تا وی در دورۀ نخست انتخابات مجلس شورای اسلامی، به عنوان نماینده اول تهران وارد مجلس شود.[79] مرور بیشتر بر فعالیت وی در سالهای قبل از انقلاب با مرور بر پروندۀ وی در ساواک که به چاپ رسیده دنبال میکنیم:
فخرالدین حجازی از نگاه ساواک: هیچکس نمیتواند انکار کند که حجازی با صدای گرم خود آن هم در قالب یک فرد غیر روحانی و با ریش تراشیده تا چه اندازه توانست در ایجاد موج مخالف بر ضد رژیم پهلوی عمل کند. این نگاه را بیش از همه از زوایۀ دید ساواک میتوان مرور کرد که گرچه به بزرگ نمایی میپردازد، اما به هر روی چیزهایی را گزارش میکند که به طور عموم از اذهان عمومی محو میشود.
فریادگر بعثت یا فخرالدین حجازی، به روایت اسناد ساواک حاوی این گزارشهاست. در اینجا بر اساس آن اسناد، یک بار دیگر بر پروندۀ حجازی و به خصوص آنچه که وی در سخنرانیها مطرح کرده و نشانگر جریان فکری ـ انتقادی ایجاد شده علیه رژیم پهلوی براساس آموزههای دینی ـ سیاسی رایج در آن روزگار است، مرور میکنیم. این مرور میتواند جنبههای دیگری از جریانهای فکری ـ سیاسی این دوره را نشان دهد.
فخرالدین حجازی (متولد 1308) روحانی زاده (فرزند شیخ محمدحجازی که در سال 1371 و در سن قریب یکصد سالگی درگذشت) و تحصیل کرده علوم دینی و دانشگاهی ـ رشته ادبیات فارسی دانشگاه مشهد ـ در اصل سبزواری بود. وی در جوانی با عضویت در انجمن تبلیغات اسلامی شهابپور کارهای تبلیغاتی و دینی و مطبوعاتیاش را آغاز کرد. وی از همان روزگار در ادبیات و شعر تبحر داشت و از خبطهای عمدهاش، شعری است که به مناست ازدواج ثریا و محمدرضا پهلوی در سال 29 گفت که در همان وقت روی برگۀ بزرگی چاپ شد و بعد از انقلاب هم برخی مخالفانش آن را چاپ کردند تا سوابقش را نشان دهند.
این درحالی است که همان زمان هم وی در سبزوار اندیشۀ سیاسی منتقدانه خود را داشت و خیلی سریع وارد کارهای مطبوعاتی و سیاسی شد.
ساواک درباره سابقه وی پیش از28 مرداد (درست یاغلط) نوشته است: مشارالیه تا قبل از قیام ملی 28مرداد عضو یکی از احزاب وابسته به جبهۀ ملی و عضو انجمن تبلیغات اسلامی بوده و روزنامههای اسرار شرق و جلوۀ حقیقت را که دارای مطالب تند و متمایل به چپ و وابسته به افراطیون جبهه ملی بوده، در سبزوار اداره میکرده و برابر اعتراضات یکی از متهمین حزب توده، شخص مزبور پیشنهاد ائتلاف انجمن اسلامی را با حزب منحلۀ توده نموده است.[80]
حجازی بعدها از سبزوار به مشهد آمد و ضمن تدریس در دبیرستان، در آستان قدس رضوی مشغول به کار شد. این زمان از یک سو دلدادۀ آیت الله میلانی بود و از سوی دیگر در آستان قدس به فعالیتهای فرهنگی مشغول. با توجه به زبان گیرایی که داشت مسؤولان دولتی از وی انتظار داشتند تا آشکارا به دفاع از حکومت پهلوی بپردازد؛ اما وی که این خواسته را با تمایلات درونی خود ناسازگار میدید با توصیه آیت الله میلانی مشهد را رها کرد و به تهران آمد و ظاهراً با حمایت مالی ایشان و مشارکت جمعی از دوستانش بود که توانست در تهران انتشاراتی به راه اندازد. در تهران بلافاصله به سخنرانی که کار حرفهایاش بود روی آورد و از اینرو، در همان سالهای نخست تأسیس حسینیه ارشاد غالبا در آنجا سخنرانی میکرد و در دبیرستان هم درس میداد. خودش در مطالبی که برای کسی گفته و شاهدی آن را برای ساواک گزارش کرده، درباره علت آمدنش به تهران میگوید:
اصل ماجرای آمدن من به تهران این بود که روزی استاندار (تیمسار باتمانقلیچ) مرا خواست و گفت سه روز دیگر، مجلسی در مسجد گوهرشاد داریم، تو هم باید در آنجا مطالبی بگویی و اگر سخنرانی مفیدی کردی، شغل مناسبتری به تو میدهیم؛ من سکوت کردم. فردا استاندار به شهردار ومدیر کل فرهنگ گفت: حجازی حاضر شده است که در مجلس ما به نفع دستگاه حرف بزند. هیچکس حرف او را باور نداشت. از رادیو مشهد خبر دادند که حجازی در مسجد گوهرشاد سخنرانی میکند همه به من میرسیدند و میگفتند: واقعا تو قصد اظهار مطلب داری؟ پاسخ میدادم: چنین چیزی را قبول نکردهام، و اگر سخنرانی نکنم کارم، حتی اقامتم در مشهد سخت خواهد بود. ناچار رفتم نزد (مولای خود) آیت الله میلانی به او گفتم. ایشان گفتند: مبادا سخنرانی کنی. اما برو نزد حضرت رضا علیه السلام در حرم و از حضرت بخواه که به تو جرأت بدهند. این کار را کردم. جرأتی پیدا کردم و به مجلس استاندار نرفتم. بعد کارم را از دست دادم. ناراحتی فراوان برایم ایجاد کردند و با وضع بدی به تهران منتقل شدم. خدا را سپاس که در این مدت ده ماه که به تهران آمده ام، مثل این است که ده سال است در تهران هستم. آن چنان از طرف محافل اجتماعی روحانی مورد تشویق قرار گرفتهام که همیشه میگویم کاش زودتر به تهران میآمدم.[81]
این سند مربوط به روز 29/3/46 است. بعد از آن ساواک مراقبت از وی را آغاز کرده و گهگاه گزارش سخنرانیهای او را نوشته و در پرونده وی گذاشته است. یکی از مراکز اصلی فعالیت وی حسینیۀ ارشاد بود که درآنجا سخنرانی میکرد و دانشجویان و بازاریها در آن شرکت فعال داشتند. ساواک روی سخنرانیهای حجازی در حسینیه و جایهای دیگر حساسیت داشت و گزارش تهیه میکرد و انتقادات تند او را مد نظر داشت.
از جمله آنکه ساواک در تیرماه 47 گزارش کرده است که حجازی هر هفته روزهای چهارشنبه در حسینیۀ ارشاد سخنرانی میکند (همان: 109).
به تدریج آقای فلسفی به فخرالدین حجازی از در مخالفت درآمد. در برابر، آیت الله طالقانی میکوشید: تا میان آنان را مصالحه دهد. پای استاد مطهری هم به میان کشیده شد و به تدریج زمینهای برای مجادله و نزاع میان این دو جناح و سوء استفاده ساواک از آن بالا گرفت.
با این حال زبان حجازی گرمتر از آن بود که اطرافش خلوت شود. وی در سخنرانیهایش روی سوژههای اجتماعی و اخلاقی فراوان تکیه میکرد و از این زاویه به انتقاد از اوضاع و احوال اجتماعی میپرداخت. اینها مسائلی بود که در نوع گزارشهایی که از سخنرانیهای وی به دست داده، آمده است. در یک گزارش، موضوعاتی که وی به آن پرداخته به این شرح آمده است: «درباره اشغال اماکن مقدسه اسلامی توسط جهود و تبعیض نژادی و فاصلۀ طبقاتی و قتل و کشتار و بیبندوباریهای ایالات متحده امریکا و تحصیل مقاصد استعماری دول بزرگ بر دول کوچک و آرایش قدرتهای نظامی و ستمگریهای سرمایهداران و اجحاف کارخانه داران و آلودگی عدهای از بازاریان و بدبینی مردم نسبت به یکدیگر» سخن گفته است (همان:103). این سخنرانی وی در تبریز بود و جالب است که ساواک پس از آن نوشته است که طرفداران آیت الله قاضی طباطبائی در جلسۀ سخنرانی او نیامدند. استدلال آنان این بود که حجازی از طرف آیتالله شریعتمداری آمده و میخواهد مسجدجامع نیز مثل دارالتبلیغ دردست خودش باشد و از نویسندگان مجلۀ دارالتبلیغ نیز به مدرسۀ طالبیه اعزام نماید.
حجازی در یکی دیگر از سخنرانیهای خود علیه کورتاژ و سقط جنین صحبت کرده و خطاب به سناتورها و نمایندگان مجلس شورای ملی و با خطاب: ای کسانی که بر سر کار هستید، میافزاید: چرا جنایت را در این مملکت به حد اعلای درجه میرسانید و در کشوری که مذهب رسمی آن شیعه اثناعشری است، سبب شیوع این همه جنایت میشوید. چرا جلوگیری از فحشا نمیکنید. چرا به فکر آبادی کشور نیستید؟... ژاپن یک چهارم ایران وسعت دارد ولی هشتادمیلیون جمعیت دارد. بایستی در کشور پهناور ایران چهارصد میلیون جمعیت زندگی کند (همان: 107).
حمله به شرق و غرب، و اصرار بر اینکه اسلام راهی میانه است، در سخنرانیهای وی جایگاه خاصی داشت. در یک گزارش از سخنرانی وی در حسینیه آمده است: غرب داد میزند دمکرات هستم و مرتبا به سر مردم بیپناه آتش میریزد و از هرگونه جنایت روگردان نیست. شرق هم داد میزند ما سوسیالیست هستیم، ولی به حقوق ملل ضعیف تجاوز میکند. ای خاک بر سر شما که نه تو دمکرات هستی و نه سوسیالیست، بلکه هردو در منجلاب بدبختی و جنایت فرو رفتهاید (همان: 118). حمله به شرق و غرب در بسیاری از سخنرانیهای وی دیده میشود(همان: 129). از برگهای برنده وی در مقابل ساواک همین بود که شدیداً ضد کمونیست است.
در یکی از جلسات سخنرانی فخرالدین حجازی در حسینیه ارشاد در تاریخ 15/6/47 آیت الله سید احمد خوانساری هم به اتفاق چند نفر دیگر وارد حسینیه شد و تا آخر سخنرانی حجازی نشست (همان: 119). این اقدام به نوعی میتوانست حرکتی در آن تاریخ برای تأیید برنامههای حسینیه باشد.
کسی هم در همان زمان به ساواک گزارش کرده است که فخرالدین حجازی قصد دارد رئیس جمهوری ایران بشود (همان:127).
فشارهای ساواک و مسؤولان حسینیۀ ارشاد بر فخرالدین حجازی به خاطر سخنان تندش سبب شد تا از آبان سال 47 به بعد مانع از سخنرانیهای وی در حسینیه شوند. در واقع شرایط را برای وی به گونهای ترسیم کردند تا خودش قهر کند و برود و داستان را هم نه زیر سر ساواک، بلکه به خاطر فشار برخی از روحانیون مخالف خود بداند. متن سخنرانی وی که داستان این فشارها را در آن گفته، چنین است:
من دیگر برای همیشه سخنرانی نخواهم کرد. من مدت دو سال است به تریبون این حسینیه خدمت میکنم، و خدا را شاهد میگیرم که نظرم جز خدا نبوده و شکر میکنم عدهای از جوانان در اثر تبلیغات من به راه راست هدایت شدند. ولی دیگر صبرم تمام شد و طاقت تحمل این همه رنج و فشار و تهمت را ندارم. من نزد آیت الله میلانی در مشهد و آیت الله قمی که اکنون در کرج است و سایر علمای مشهد تحصیل کردم و سخنرانی نمودم و در مدرسه علمیه مشهد تحصیل نمودم و تمام علمای مشهد مرا تأیید کردند.
آقای علمای نجف آقای حکیم، آیت الله خمینی، آیت الله خوئی، آیت الله شاهرودی همگی مرا تأیید کردند و به من با همین لباس اجازه دادند در بین مردم باشم و احکام خدا و حقایق را بگویم ومردم را هدایت کنم. حتی آیت الله خویی به من اجازه دادند که صورت و ریشم را بتراشم. کلیه علمای قم و تهران مرا تأیید کردند که مدرک زنده دارم و تمام وعاظ و خطبا و روحانیون تهران مرا میشناسند. و مرا تأیید کردند. دیگر به جان آمدم، دیگر طاقت ندارم این همه رنج و شکنجه را تحمل کنم. چه قدر به من اهانت شده و تا چه اندازه به من تهمت زدند. خسته شدم. من امشب از همه شماها دوستان و جوانان خداحافظی میکنم. دیگر مرا در این حسینیه نخواهید دید. از طرف هیئت مدیرۀ حسینیه فقط دو نفر با سخنرانی من موافق هستند. یکی حاج همایون که تمام ثروت خود را وقف ساختمان این حسینیه رسانده و از ایشان متشکرم. (نفر دوم را نام نبرد) (همان: 142ـ 141)
ساواک ذیل این گزارش مینویسد: چون مشارالیه در سخنرانیهای خود جانب احتیاط را رعایت نمینمود، هیئت مدیره حسینیه ارشاد مِنبعد به او اجازه سخنرانی در حسینیه نخواهد داد و این عمل آنان قابل توجه و تقدیر است.
اما آنچه میان مردم شایع شد اینها بود: یکی میگفت: آخوندها اذیتش میکنند. عدهای دیگر اظهار داشتند فلسفی و عدۀ دیگر او را در فشار قرار دادهاند. و بعضیها میگفتند شاید دستگاه نمیگذارد منبر برود. و عدهای دیگر عقیده داشتند شاید این شخص عقیده به اسلام ندارد که ریش نمیگذارد (همان: 145).
حقیقت آن است که در تهران آقای فلسفی و شیخ حسن (احمد)کافی علیه حجازی بودند، اما ساواک از آب گلآلود ماهی گرفته و با فشار بر حسینیه برای کنار گذاشتن حجازی، چنان بود که گویی با یک تیر چندین نشانه زد. در میان مردم شایع شد که حجازی وابسته به دستگاه پهلوی است. حجازی که وضع را چنین دید، شرحی برای آیتالله میلانی نوشت و آیتالله هم نامهای در حمایت از وی فرستاد. آقای حجازی هم نوشتۀ آیت الله میلانی را منتشر کرد تا نشان دهد ایشان وی را تأیید میکند و وابسته به دستگاه نیست. با این حال، ساواک به نقل از منابع خود نقل میکند که آیت الله میلانی بعد از آن گفته است که شیخ حسن کافی از طرف آقای فلسفی نزد من آمد تا چیزی علیه حجازی بنویسم. من هم گفتم که هیچ وقت برای کوبیدن و خراب کردن شخصی، من دست به این کار نمیزنم. و هرچه اصرار کرد نامهای که وی منظورش بود ننوشتم. ناامید روز 16/10/47 به تهران مراجعت کرد. (همان:163)
در گزارشی با تاریخ 21/11/47 آمده است که ساواک فخرالدین حجازی را ممنوع المنبر کرده و وی پس از تعهد بر اینکه از گفتن مطالب تحریک آمیز پرهیز میکند،مجاز به سخنرانی شده است (همان: 165). زان پس فخرالدین در مراکز دیگری سخنرانی میکرد که از آن جمله: تکیه پایین تجریش(172)، انجمن حسینی کاظمیه (185)، مسجد هدایت درّوس (همان: 187) و بسیاری از منازل افراد و مساجد و حسینیهها و دانشگاههاست که نامشان را در این کتاب (پرونده ساواک وی) میتوان پیدا کرد. دانشگاه تبریز یکی از پاتوقهای اصلی سخنرانیهای وی بود.
همانگونه که گذشت، آقای طالقانی تلاش میکرد تا میان فخرالدین حجازی و فلسفی مصالحه دهد. یکبار هردو را در خانهاش دعوت کرده که گزارش آن در این کتاب آمده است: حجازی دو نامه از جیب خود در آورده و ارائه میدهد و میگوید: آیت الله حکیم و آیت الله میلانی که از مراجع تقلید هستند به من اجازه دادند با همین وضع و لباس منبر بروم (همان: 183). در این جلسه این دو با یکدیگر آشتی میکنند تاریخ این گزارش 9/5/48 است. آقای طالقانی گفته بود: من حجازی را مرد سالمی تشخیص دادم. پای منبر او میروم، صحبتهای حجازی مانند بعضی از وعاظ بودار نیست (همان: 184). ظاهرا کار این آشتی به جایی نرسیده و آبان همان سال که اعلامیهای علیه حجازی در بازار پخش شد. خود او همچنان آقای فلسفی را عامل این امر معرفی میکرد و میگفت: دلیلش این است که از سی سال پیش تاکنون به چنین بلایی که ما به سرش آوردیم گرفتار نشده بود» (همان: 195).
در واقع این اعلامیه کار ساواک بود نه کار آقای فلسفی. ساواک در گزارشی درباره اینکه چگونه و با چه هدفی این اطلاعیه را جعل کرده مینویسد: «مدتی پیش اختلافاتی بین نامبردۀ فوق ـ حجازی ـ و محمدتقی فلسفی بروز نموده و هرکدام علیه دیگری تبلیغ و تنقید مینماید. به همین جهت و به منظور تشدید اختلاف و ایجاد شکاف بین نامبردگان و طرفدارانشان اعلامیهای علیه فخرالدین حجازی تهیه و به نحو غیر محسوس در برخی از نقاط تهران توزیع گردید» (همان: 198). فلسفی هم به کسی گفته بود که اصلا از این اطلاعیه خبری ندارد (همان: 198). به هر حال، هدف اصلی ضایع کردن حجازی بوده و به این قصد که «فخرالدین حجازی پایگاهی برای جبهۀ ملی نشود» (همان:200). که البته مقصود، چهرههای مسألهدار، مانند طرفداران نهضت آزادی و غیره از نظر ساواک است. حجازی در سخنرانی خود در مسجد هدایت درّوس که علیه مفاسد اجتماعی و مجلات مستهجن سخن میگفت، از جلال آل احمد بسیار ستایش کرد و جمعیت هم در پی دعای او آمین گفتند (همان: 189). این زمانی است که جلال آل احمد ازِ آن مذهبیها شده است.
بخش عمدهای از مطالبی که حجازی مطرح میکرد، درباره وضعیت مسلمانان در سایر بلاد اسلامی، به خصوص مناطق عربی و به ویژه دربارۀ وضعیت فلسطین است. در این زمینه انتشارات بعثت هم فعال بود و خود حجازی هم دستِکم یک نوشته در این باره داشت. وی معمولا مطالبش را با احساس و تکانهای شدید دست و بدن میگفت.
یکبار از چراغانی نکردن کوی و برزن به خاطر تولد امام علی علیه السلام به مردم اعتراض کرده گفت: دلم میخواهد تنها به کوهستانی بروم واین قدر داد بزنم تا بمیرم (همان: 274).
تکان دادن دست و حرکتهای بدنی گسترده همراه با بالا و پایین رفتن تن صدای او و نیز ترکیب بندی شگفت جملات به صورت نامأنوس همه را تحت تأثیر قرار میداد. گزارشگر ساواک پس از گزارش سخنرانی ششم اسفند 50 او نوشته است: حجازی هنگام سخنرانی با حرکات و حالات مخصوص این مطالب را بیان میداشت و کاملا حضار را تحت تأثیر گفتار خود قرار داده بود (همان: 298). یکبار دیگر هم کسی گفت: حجازی در این مدت کوتاه آن چنان با صحبتهایش مرا خشمگین و غضبناک کرد که اگر در آن لحظه، شاه و یا یکی از اعضای حساس دولتی در مقابل من بود، او را میکشتم، و حجازی بهطوری تار و پود خاندان پهلوی را به هم میریزد که جای هیچ شک و تردید در مورد خیانت این خاندان به ایران و ایرانی باقی نمانده (همان:390).
نگرانی دیگر وی از بابت حجاب زنان و مسأله بیبندوباری دختران بود: اگر در هر اداره را باز کنی مشتی دختر در آنجا ریختهاند و مشغول کارند، و در عوض عدهای از جوانها در سر چهار راه عاطل و باطل و بیکار و سرگردان ایستادهاند. سابقاً برده فروشان برای فروش بردههای خود، اندام آنها را به خریدار نشان میدادند، حالا هم مثل همان دوره، دخترها اندام خود را در معرض دید قرار دادهاند (همان:279).
انتقادهای وی گو اینکه مستقیم متوجه دولت نبود، اما تقریبا در بیشتر آنها تعریض به اقدامات مسؤولان و دولتیان داشت. قدرت حجازی در تأثیر بر مردم و تحریک آنان فوقالعاده و فیالمجلس بود. برخی از انتقادهای وی متوجه بازاریان بود که «چرا برای ترویج دین هزینه نمیکنند، یا چرا با کلیمیها و بهاییها در کار تجارت مشارکت دارند؟»، با این خطاب که: «شما دین ندارید، بانکها کعبه شما شده، هر موقع بانکها باز باشند شما کار میکنید و نمایندگی محصولاتتان را به یهودیها میدهید. اصلا روح اسلامی ندارید». (همان:290). انتظار وی از بازار آن بود که «باید بازار مسلمین، نشریۀ مذهبی داشته باشد تا روح جوان و نسل جوان به سمت ضد خدایی نگرود» (همان: 291).
وی عدم اجرای احکام اسلامی را در مملکت مورد انتقاد قرار داده، در سخنرانی خود در روز 6/12/50 گفت: اینجا مملکت اسلامی است و باید قانون اسلام اجرا شود. اینجا ترکیه نیست که دولت حاکمهاش غیر مسلمان باشد. قانون اساسی کشور مطابق با قرآن باید اجرا شود (همان: 290). سخنرانی این روز حجازی که گزارشهای متعددی از آن توسط گزارشگران ساواک تهیه شد، یکی از سیاسیترین سخنرانیهای اوست که گویا در محرم هم بوده است. طولانیترین آن گزارشها یک گزارش هفت صفحهای است که میتوان بسیاری از مسائل، پرسشها و بیانهایی را که به انقلاب اسلامی منجر شد، در آن یافت (همان: 298ـ 292). همانجا یکی از مسؤولان ساواک پیشنهاد میکند که او را به یکی از شهرهای دور که اکثر آنها اهل تسنن باشند، به عنوان دبیر آموزش و پرورش بفرستند. حجازی روز بعد از آن هم باز در سرای بوعلی سخنرانی تندی بر ضد اسرائیل کرد و خواستههای خود را به صورت قطعنامه، یک بخش در امور خارجی که بر محور مسائل فلسطین بود، و بخشی دیگر در امور داخلی که عمدتا بر پایه جلوگیری از فیلمهای مستهجن و مجلات و نیز گسترش تعلیمات دینی بود، بیان کرد و از مردم خواست که «صحیح است» بگویند (همان: 306). این سخنرانیها باز هم ادامه یافت و آشکار است که باید تأثیر شگفتی از خود در بازار برجای گذاشته باشد.
یک تحلیل ساواک هم این است که به رغم آن همه احساساتی شدن، به نظر میرسد که باطناً شخص مخالفی نباشد و بیان سخنان انتقاد آمیزش به منظور جلب توجه بازار و دعوت وی به مجالس آینده باشد (همان: 311). البته این خامی ساواک را نشان میدهد، چنان که مثلا درباره فلان شخصی که مرتب وعاظ معروف تهران را به کرج میآورد، ساواک مینویسد: «قصد مشار الیه از این کار نفوذ هرچه بیشتر در بین اهالی محل و شهرستان کرج بوده» (همان:320). به هر حال به دنبال آن اظهار نظرها حجازی به ساواک احضار و توجیه شد (همان: 323ـ 320). زرنگی او از پاسخها کاملا آشکار است.
حجازی در سخنرانیهای بعدی همچنان انتقاد میکرد، از جمله در تاریخ 1/7/51 گفت: ببینید در این مملکت چقدر عوامل ارتجاع وجود دارد، یک مسأله روشنکردن آتش و از روی آن پریدن، هیچ حساب نمیکند که وقتی از روی آتش پرید، عصا و پیپ او میافتد (منظور او آقای هویدا بود) (داخل پرانتز از خود سند است) (همان:322).
حمایت علما از وی جدی بود و کار ساواک و مخالفت محدود برخی از منبرها به جایی نرسید. سندی حکایت از آن دارد که آیت الله گلپایگانی ضمن نامهای که به حجازی نوشته وی را مورد لطف و مهربانی قرار داده است. مرحوم شهید سعیدی هم به حجازی گفته است که آقا (یعنی امام خمینی) هم از نجف نامهای نوشته بودند که اگر بنا باشد چنین اشخاصی با کت و شلوار تبلیغ دین کنند، چرا باید با آنها مخالفت شود (همان:218).
اشاره کردیم که در تبریز برخی از طرفداران حجازی گفته بودند که میانه او با آقای شریعتمداری خوب است و برای همین پای منبر او نرفتند. آن بماند، در یک سند آمده است که وقتی حجازی به دیدن شیخ حسین لنکرانی رفت، پس از رفتن مردم، لنکرانی به حجازی گفت: آیت الله شریعتمداری که با دولت روابط حسنه دارد آدم... است، ولی خمینی شجاع و غیور میباشد و اگر در ایران بود تاکنون بساط این شاه را جمع کرده بود. باید برای چنین مرد شجاعی آدم جانش را قربانی کند (همان:277).
حجازی به هیچ روی همانند شریعتی به پروپای روحانیت نپیچید، با اینکه مرتب کسانی از آنها بر ضد وی کار میکردند. یکبار در سخنرانیش گفت: لعنت به آنهایی که کوچکترین نقشه برای روحانیت بکشند و به مقام آنها اهانت کنند. لعنت بر آنهایی که قدردانی از زحماتشان نمینمایند. به علما احترام بگذارید. چون احترامشان واجب است. اینها با خون دل و با خواندن نماز مستحبی در حوزههای علمیه درس خواندهاند (همان: 223).
پس از سخنرانیهای تند حجازی در سال 50 و51 برخی از مسؤولان ساواک درخوست تبعید وی را ـ با توجه به اینکه مستخدم دولت بوده ـ به یکی از مناطق دور دست و یا ممنوع المنبر شدن وی را کردند (همان: 338).
فضای این زمان پس از اعدام شماری از سران مجاهدین بسیار سیاسی شده بود و حجازی هم داغتر از قبل سخن میگفت: شما که به من میگویید انگشت روی حقایق بگذار و مبارزه کن، من به اتکای چه کسی به چنین کاری دست بزنم؟ به اتکای کدام ملت و اجتماع؟... اسلام دین مبارزه است... همه باید با هم متحد و پیرو حق باشند (همان: 343ـ 342).
حمله به انتخابات و حزب ایران نوین و قرار دادن آنها در برابر حزب خدا و اینکه مردم باید فقط در حزب خدا نام نویسی کنند، در سخنرانی 6/7/51 او (همان: 344) میتوانست نظر ساواک را به شدت علیه وی تحریک کرده باشد.
وی در 10/7/51 یک سخنرانی درباره انواع حکومتها کرد و ضمن آن از حکومتهای دیکتاتوری و استبدادی و نیز حکومت تئوکراسی انتقادکرده گفت: در اسلام هر شاگرد پینه دوز اگر علوم اسلامی را یاد بگیرد، به مقام مرجعیت میرسد. وی در این سخنرانی حکومت تئوکراسی را به عنوان حکومتی که در آیین زرتشتی بوده و روحانیون بر مردم حاکم بودند، مورد انتقاد قرار داد. پس از آن هم از حکومت کمونیستی انتقاد کرد، در پایان ضمن دعاهایش گفت: خدایا مرجع عالیقدر و مبارز و مجاهد ما را در پناه خود حفظ کن (همان: 352ـ 351) که تعبیر صریحی از امام خمینی بود.
جمع بندی ساواک این بود که باید از ادامه سخنرانیهای وی جلوگیری شود، لذا نصیری ضمن نامهای نوشت: نامبرده بالا که کارمند آموزش و پرورش میباشد، با لباس سویل در بالای منبر سخنرانیهای خلاف ایراد مینماید. خواهشمند است دستور فرمایید مشارالیه را ممنوع الوعظ و از نتیجه این سازمان را آگاه سازند(همان: 357). پس از گفتگو با حجازی و جلب موافقت وی که بیشتر مراقب سخنرانیهای خود باشد، یکبار دیگر به وی فرصت داده میشود تا به سخنرانی ادامه دهد (همان: 360)، اما مشکل ادامه یافت و بالاخره پس از سخنرانی او در تاریخ 25/11/51 که درباره یهود و اسوه گرفتن از کربلا برای مبارزه با ستم و رهایی از چنگال استعمار بود (همان: 382ـ 381) دستگیر شده مورد بازجویی قرار گرفت (همان: 379ـ 378). حجازی پس از بیست روز انفرادی نامهای به مقامات نوشته و گفت که پس از آن متعهد خواهد شد تا چیزی که سبب سوء تفاهم باشد مطرح نکند (همان:385). مقامات با درخواست وی موافقت کرده او را در 21 اسفند همان سال با تبدیل قرار از زندان آزاد کردند (همان: 386).
حجازی دوباره سخنرانیهای تند میکند و ساواک هم همچنان از وی مراقبت دارد. این بار کمتر وارد سیاست میشد، اما به قول ساواک «مجددا شروع به اظهار سخنان کنایهآمیز و توأم با سیاست خارجی» کرده است. (همان:400)
آقای حجازی بار دیگر در مرداد سال 53 دستگیر و مورد بازجویی واقع شد (437). اما ادامه سخنرانیها نشان میدهد که دستگیری ادامه نیافته است. با این حال وی ممنوع المنبر شده و به جز چند مورد از ادامه سخنرانیهای او جلوگیری به عمل آمد (451). حجازی ممنوع الخروج هم شد و بار دیگر در شهریور سال 56 مورد بازجویی قرار گرفت (همان: 467). پس از آن بود که بار دیگر اجازه سخنرانی یافت. از این زمان به بعد اوضاع سیاسی کشور بحرانی شد و فخرالدین حجازی و نیز انتشارات بعثت، که او مدیرش بود درگیر فعالیتهای بیشتری شد. ساواک هم تا مقطعی به تهیه گزارش از او و فعالیتهای انتشاراتی وی ادامه داد. اما بالا گرفتن انقلاب، ساواک را از دنبالکردن این قبیل مسائل باز داشت. آقای فخرالدین حجازی ساعت 5/4 روز شنبه 29 اردیبهشت 1386 درگذشت.
یکی از وعاظ محلی تهران که این زمان کمابیش به تربیت برخی از متدینین پرداخته و اندیشههایی هم در زمینه حکومت در اسلام داشت، سید محمدحسین حسینی طهرانی(1345ـ 1416ق) بود. وی سالها (1364ـ 1370ق) در قم به تحصیل فقه و اصول و تفسیر نزد علامه طباطبائی پرداخته و مدتها هم در نجف (1370ـ 1377ق) شاگردی علمای آن دیار به خصوص آیت الله خویی را کرده بود. وی به سال 1377 ق/ 1337ش به تهران آمد و در مسجد قائم در خیابان سعدی به کارهای دینی و تبلیغی پرداخت. آقای حسینی طهرانی علائق عرفانی داشته و این گرایش خود را در غالب ادامه راه مرحوم سیدعلی قاضی طباطبائی دنبال کرده و به ایران نیز منتقل نموده است.[82] در شرح حال ایشان آمده است که آن زمان در طرح مسائلی چون حکومت اسلام، ولایت فقیه، نماز جمعه، نیروی مقاومت ملی، الگوهای اسلامی برای حجاب، ازدواج، تاریخ و تقویم، فعالیتهایی داشته است.[83] فعالیتهای علمی ایشان بیشتر به بعد از انقلاب مربوط میشد و آثاری مانند ولایت فقیه در حکومت اسلام که مجموعه درسهای ایشان است و نیز کتاب وظیفه فرد در حکومت اسلام و آثار دیگرشان نشان از آن دارد که از گذشته در این زمینه، تلاشهای علمی خاصی داشتهاند. ایشان در روزهای پس از پیروزی انقلاب و انتشار پیشنویس قانون اساسی، نامهای به امام تحت عنوان نامه حضرت آیت الله سید محمدحسینی طهرانی به آیت الله العظمی امام خمینی درباره پیشنویس قانون اساسی منتشر شد که در آن اصرار شده بود که حکومت اسلامی میبایست بر محور ولایت فقیه باشد.[84] مطالب آن بعدها مبسوطتر در کتاب چهار جلدی ولایت فقیه ایشان آمده است. مرحوم حسینی طهرانی از سال 1359 راهی مشهد شد و تا زمان رحلتش در سال 1416ق در آن شهر به کارهای علمی و دینی و اخلاقی مشغول بود.
اخیرا در یادنامهای که برای ایشان به چاپ رسیده، از قول ایشان نقل شده است که در نجف مبحث ولایت فقیه را دنبال میکرده و زمانی هم که به تهران آمده این بحث را با برخی از علما درمیان گذاشته است. عالمی از تهران به او گفته است که این حرفها را نزن اینها مال حکومت امام زمان است.[85] وی در جمع عالمانی چون شهیدمطهری، شیخ جواد فومنی، شیخ محمدباقر آشتیانی، و سید صدرالدین جزائری حضور داشته و مباحث سیاسی به طور معمول در جلسات طرح میشده است.[86] وی متن اعلامیه را که به دفاع از نهضت امام در سال 1341 از سوی «علماء و روحانیون طهران» صادر شده و ایشان هم آن را امضا کرده، آورده است.[87] شرح خاطرات ایشان از روند پیروزی انقلاب در همین منبع آمده است. مرکز نماز و منبر ایشان مسجد قائم علیه السلام در خیابان سعدی تهران بوده که از سال 1377ق/ 1337ش که از نجف برگشته، در آنجا مستقر شده است. در سال نخست پس از پیروزی انقلاب هم ایشان از طریق شهید مطهری و گهگاه ملاقات با امام تلاش میکرده است تا ایدههای خود را در زمینه تشکیل حکومت اسلامی مطرح و ارائه کند. نماز جمعه در نگاه ایشان البته از اهمیت ویژهای برخودار بوده و آن را واجب عینی میدانسته و برای تحقق آن تلاش میکرده است.[88]
شیخ حسین لنکرانی (م 1368ش) از چهرههای شگفت سیاسی ایران معاصر است که عمری طولانی کرد و تقریبا در تمام عمر دراز خود موجودی سیاسی ماند. خاندان وی که از خاندانهای عالم ایران دوره قاجار بود، در اصل از منطقۀ قفقاز بودند که بعدها به تهران مهاجرت کردند. این خاندان، مانند بسیاری از خاندانهای روحانی دیگر، در جریان رشد نحلهای فکری در اواخر دورۀ رضاخان و پس از آن دچار سرگشتگی شده، و در پی موج چپگرایی شدیدی که برآمد، بیشتر برادرهای او به حزب توده پیوستند.
شیخ حسین لنکرانی فراز و نشیبهای زیادی در زندگیاش داشت؛ قدر مشترک موجود در زندگی وی به جز «لباس روحانی» البته بدون آنکه مسجد و محرابی داشته باشد، این بود که او یک رجل سیاسی بود. به همین جهت برخی از افرادی که علاقهمند به سیاست و تحلیلهای سیاسی بودند از همنشینی با او لذت میبردند. دلیل تسلط وی بر این امور، منهای استعداد خاص او، آشناییاش با اوضاع دنیا و قدرت تجزیه و تحلیل وی نسبت به مسائل کلی سیاسی بود. وی این رویه را از روزگار جوانی داشت و تا به آخر هم حفظ کرد.
به جز خاطراتی که درباره وی نشر شده است،[89] اسناد موجود در پرونده وی در ساواک که اخیرا انتشار یافته، منبع مهمی برای شناخت دیدگاهها و عملکرد وی میباشد. نفس همین اسناد نشانگر آن است که ساواک کمابیش مراقب وی بوده و جلسات وی با افراد مختلف را که اکثریت قریب به اتفاق آنها در خانهاش تشکیل میشده، زیر نظر داشته است. طبعا اسناد فعالیتهای وی از پیش از سالهای 30 در این کتاب درج نشده و از بعد از آن هم تا حوالی سال 40 اندک است و از آن پس تعداد اسناد، گسترده و قابل توجه است و آخرین آنها مربوط به مهر سال 1357 میباشد.
در گزارشهایی که از جلسات خانگی او با حضور افراد مختلف ثبت شده است، چنین به دست میآید که لنکرانی منتقد رژیم پهلوی و در عین حال آشنای با سیاست جهانی، حساس روی مسائل جهان عرب و به خصوص فلسطین بوده و تحولات سیاسی جهان عرب و مجادلات میان شرق و غرب بر سر آن را دنبال میکرده است.
مرحوم لنکرانی مریدان خاص خود را داشت و روی آنان تأثیر میگذاشت. به جز مذهبیها و برخی از روحانیون که با وی رفت و آمد داشتند، شماری از افراد درجه دوم از جبهه ملی هم با لنکرانی در طول این سالها ارتباط داشتند. لنکرانی مصدق را بر کاشانی ترجیح داد و از جمله مریدان سالهای طولانی او آقای شاه حسینی بود که از مریدان پروپاقرص لنکرانی و همزمان، هوادار سرسخت دکتر مصدق بود.
همنشینان با لنکرانی به اتفاق عقیده دارند که مجلس او بسیار شیرین و آموزنده بوده و مطالب و تحلیلهای تازه فراوانی در آن یافت میشده است. در یک گزارش ساواک آمده است: (قدرت بیانش) بسیار خوب است و ناطقی زبردست است. اغلب سیاستمدارانه صحبت میکند و در لفافه گوشه به دولتهای غربی میزند.[90] همانجا آمده است که نقطه ضعف او کمونیست است (همان: 45). این اتهام که تقریبا مهمترین معضل در تحلیل زندگی لنکرانی است به انتخابات مجلس چهاردهم برمیگردد. لنکرانی در مجلس چهاردهم از اردبیل که آن زمان تحت نفوذ نیروهای روسی و حزب دمکرات بود به نمایندگی انتخاب شد. البته اسنادی هست که مردم به توصیه مرحوم آیت الله یونس اردبیلی به او رأی دادهاند، اما آنچه هست اینکه اردبیل آن زمان زیر نفوذ کمونیستها بود. این نکتهای بود که آیت الله طالقانی روی آن تأکید میکرد و خاطرهای هم در این باره یعنی احترام لنکرانی به برخی از رهبران حزب توده نقل میکرد و علیه لنکرانی موضع میگرفت (همان:150). گرچه باید گفت که رفاقت آنها هم تا حدودی سر جایش بود. از آنجا که برادران وی هم تودهای بودند، این مسأله برای لنکرانی یک معضل شد و ساواک هم همیشه روی آن تأکید کرده و در گزارشها منعکس میشد که وی زمانی جانبدار حزب توده بوده است (همان: 57).
نمایندگی مجلس چهاردهم، اولین و آخرین موقعیت سیاسی بود که لنکرانی به آن دست یافت. مرحوم لنکرانی اتهام جانبداری از حزب توده را همیشه انکار میکرد و به عکس خودش را مُنجی ایران از دست کمونیستها دانسته و میگفت: قوام خائن بود. بعد هم میافزود: چند بار کمونیستها میخواستند هواپیمای شخصی برای من بفرستند تا به مسکو بروم اما نرفتم (همان: 161).
ماجرای انتخاب او از اردبیل، بعدها در سال 1350 توسط سناتور فرخ در سخنرانی عمومیاش در مجلس سنا برای کوبیدن لنکرانی طرح شد. وی گفت این شخص که زمانی طرفدار پیشهوری و قاضی محمد بود حالا عنوان حجت الاسلام به خود داده و یک دکان تازه باز کرده است (همان: 338). این اظهارات زمانی مطرح میشد که لنکرانی در محافل خصوصی منتقد صریح سلطنت و دولت شده، روشن بود که عناصر وابسته به رژیم پهلوی برای از بین بردن لنکرانی، که این زمان به قول فرخ، یک حجت الاسلام روشنفکر شده بود و کسانی زیادی با وی رفت و آمد داشتند، تلاش میکرده است. شایع بود که فرخ، فردی وابسته به انگلیس و بسیار کثیف و شناخته شده بود. لنکرانی در پاسخ، فرخ را یک فاحشه سیاسی و فراماسون خواند (همان: 396). لنکرانی همچنین گفت که گفتن این مطالب توسط فرخ (یا به قول وی فرج) برای وی در این شرایط بهترین تبلیغ بوده است. البته لنکرانی تا آخر این دغدغه را داشت که مردم مرا به نام تودهای و کمونیست اذیت و آزار میکنند(همان: 451). به هر حال درباره این مسائل باید تحقیق بیشتری صورت بگیرد. آنچه مسلم است میباید محققان با دقت و بیطرفی در این باره بنویسند و پنبه آن موضوع را بزنند.
برای شناخت موقعیت لنکرانی در میان برخی از مبارزان و سیاسیون میتوان موقعیت او را به فردید در میان اهل فلسفه تشبیه کرد. هر دوی آنان حرفهای عجیب و شگفت میزدند. کلامی نافذ داشتند. اصطلاحات تازه میساختند و مرید پرور بودند و نفوذ پنهانی روی افکار داشتند، و تندی آنها هم در قضاوت درباره دیگران شبیه یکدیگر بود. اصطلاحسازی این دو در دو عرصۀ مختلف فلسفه و سیاست جالب است. برای نمونه، لنکرانی در مجلسی درباره استعمار سیاسی و استهلاک سیاسی صحبت نمود و اظهار داشت که هدف یهود و امپریالیزم استهلاک سیاسی است و میخواهند مسلمین را نابود کنند (همان: 328). یا برای مثال به این جمله توجه کنید: مسلمین هنوز از خواب استعمار بیدار نشدهاند و با اینکه قفس استعمار را شکستهاند ولی مثل جوجههای از قفس گریخته، قدرت پرواز ندارند و مجددا گرفتار میشوند (همان: 424). خواهیم دید که او تعبیر یزیدیۀ ضاله را هم برای حسینیه ارشاد به کار برد.
با شروع نهضت اسلامی، لنکرانی همراهی خود را با امام نشان داد و در این زمینه سابقهای هم با امام داشته است. یکبار گفته بود، روزگاری خودش قصد انقلاب در تهران داشته و آن روزها آقای خمینی هم تلاشهایی داشته است. این گزارش ایضا مشتمل بر حکایت و روایتی خواندنی از اختلاف میان آیت الله خمینی و آیت الله بروجردی نیز هست. گزارشگر ساواک به نقل از او مینویسد: مدتی (امام) خمینی در کرج بود. (من) لنکرانی همه روزه پیش او میرفتم. موقعی که ایران میخواست اسرائیل را به رسمیت بشناسد مرحوم حاج آقا حسین بروجردی و همه مردم ناراحت بودند. (امام) خمینی در کرج بود و قرار شد که من به تهران آمده انقلاب را شروع کنم. و (امام) خمینی نیز شخصی را نزد بروجردی بفرستد و از او نیز کمک بخواهد. برای این منظور (امام) خمینی، مجتهدی تبریزی (مرحوم میرزا عبدالله مجتهدی صاحب کتاب بحران آذربایجان) را نزد آقای بروجردی فرستاد. موقعی که مجتهدی برگشت اظهار داشت که آقای بروجردی از شناسایی یهود خیلی ناراحت و داغتر از ما بود. ولی عصر همان روز کسی از تهران آمد و با او ملاقات کرد. پس از این ملاقات آقای بروجردی سرد شده و گفت من دخالت نمیکنم. (امام) خمینی هم خیلی ناراحت و چند روزی مریض شد به طوری که دکترها گفتند شوک سختی به او وارد شده است. (لنکرانی افزود) روزی من در منزل تیراندازی میکردم (امام) خمینی وارد شد. بعضیها گفتند به آقای خمینی بگو تیراندازی کند، وی آمد و یک تیر به هدف زد. حاضرین خواستند تکرار شود ولی من مانع شدم. (همان:168)
لنکرانی گاه موضوعات جالبی را در این نشستهای درون منزل برای حاضران مطرح میکرد. از جمله یکبار گفته بود: موضوع سلطنت در دنیای امروزه مسخره است و باید جای سلطنت را به جمهوری داد و اگر شاه به دست خودش همین کار را بکند خیلی بهتر است و میتواند مدتها خود را نگهداری نماید. (همان: 40)
در جریان اختلافات میان مراجع در نهضت امام خمینی، لنکرانی ضمن مخالفت با شریعتمداری تلاشهایی هم برای اصلاح میان امام و شریعتمداری داشته است. یکبار که خیلی عصبانی بوده گفته است: آیت الله شریعتمداری از ایادی... درباری است. همانجا ادامه میدهد که شریعتمداری نامهای به شاه نوشته و در آن گفته است من چه بدخدمتی کردهام که به من فحش میدهند. مگر من در تبریز کم خدمت کردم که نگذاشتم فدائیان اسلام در آنجا قدرت به دست آورند. (همان: 41) اینکه مرحوم شریعتمداری چنین نامهای برای شاه نوشته باشد تاکنون ثابت نشده است. لنکرانی یکبار دیگر هم در سال 45 آقای شریعتمداری را به... تشبیه کرده است (همان: 103) یکجای دیگر هم از آیت الله شریعتمداری که در این موقعیت حساس در حوزه علمیه قم درس نکاح و طلاق میدهد انتقاد کرده و گفته است که این طرز رفتار خیانت به روحانیون است (همان:296). یک بار هم در سال 50 به کسی گفته بود که آیت الله شریعتمداری که با دولت روابط حسنه دارد مرد.. است، ولی خمینی شجاع و غیور میباشد و اگر در ایران بود تاکنون بساط این شاه را جمع کرده بود. باید برای چنین مرد شجاعی آدم جانش را قربانی بکند (همان: 364).
لنکرانی در اوائل سال 43 به قم رفت و با امام دیدار داشت؛ اما خودش در محفلی گفت: در قم با آیت الله خمینی به تفصیل در مورد دولت با روحانیون گفتگو و نامبرده (یعنی امام) و سایر روحانیون را متقاعد کرده است که ایجاد هرگونه بینظمی و جنجال تازه به زیان روحانیت و مملکت بوده و در شرایط کنونی اصلح است که علما سکوت کنند (همان: 48). از گزارش دیگری بر میآید که در همین سفر بر آن بوده است تا میان امام و شریعتمداری را آشتی دهد. ساواک چندان به ماهیت تلاش وی پی نبرده اما تأکید کرده است که: در حال حاضر نبایستی سازش بین خمینی و شریعتمداری به وجود آید بلکه هرچه ممکن است باید آن را دامن زد (همان: 54).
گزارشهای موجود نشان میدهد روابطی میان لنکرانی و برخی از روحانیون مبارز (که ساواک آنها را افراطی و ناراحت مینامید) وجود داشته است. برخی از این جلسات با حضور یا حتی در منزل فردی با نام شیخ حسین کاشانی بوده که ظاهرا گزارش لحظه به لحظه آن را خود همین شیخ حسین برای ساواک مینوشته است. در این جلسات آقایان شهید سعیدی و شجونی و مروارید و محلاتی و مهدوی کنی و مطهری و بسیاری دیگر، گاه مستمر و گاه نامنظم شرکت میکردند. وقتی که مادر آقای لنکرانی درگذشت، (اردیبهشت 47) مجلس ختمی از طرف آیت الله طالقانی در مسجد ارک برگزار شد که فخرالدین حجازی سخنرانی کرد و بر ضد کنفرانس حقوق بشر مطالبی ایراد کرد.[91]
در گزارشی که ساواک از مطالب مطرح شده توسط لنکرانی در سال 46 داشته انتقادات تند وی نسبت به قانون خانواده در آنجا آمده است. وی میگوید: همان طوری که اگر امام حسین در مقابل یزید قیام نمیکرد دین بالمره از بین میرفت، اگر روحانیون و مردم متدین در مقابل اعمال خلاف قانون و دین این دستگاه که ریشه و منشأ اساسی آن شاه است، قیام نکنند باید فاتحه اسلام و کشور را خواند (همان: 128).
شیخ حسین لنکرانی در مجلس دیگری در سال 46 راجع به نهضتهای آسیایی گفته است: عیب نهضتهای آسیا این است که غربزدگی دارند (همان: 133). این هم رواج کاربرد اصطلاح غربزدگی را از پس از انتشار کتاب جلال در سال 40ـ 39 نشان میدهد. یک جای دیگر هم از قول لنکرانی نقل میکند که گفته است: سیاست با دین همراه است، هرکس بگوید نیست من زیر بار نمیروم (همان:135).
اعتقاد وی به اینکه مراجع از قدرت واقعی خود استفاده نمیکنند، نکته جالبی است که وی روی آن تأکید کرده است. لنکرانی درباره گزارشی که به وی داده شد که کسی (شاید رائین) در دنیای علم نوشته است که فلان مرجع و فلان مرجع جیره خوار انگلیس بودهاند، میگوید: چه کنم که سایر علما مثل من روشن نیستند، و الا اگر ده نفر من موافق میداشتم اول کار طلاب را از جهت درست و تأمین معیشت زندگی که مطابق با دنیای فعلی باشد، سروصورت میدادم. و بعد آنها را طبقهبندی میکردم و در ایام تبلیغ، وعاظ را به تمام نقاط مختلف ایران و خارج روانه میکردم تا مردم را از حقیقت اسلام و مبارزه با این دستگاه فاسد، روشن و بیدار نمایند. و از نظر رهبری و مقام مرجعیت، فقط یک رساله در دسترس مردم قرار میدادم و حقیقت مرجعیت را به مردم معرفی میکردم تا بدانند مرجع تقلید به معنی مشروطه سلطنتی نیست. چون در مشروطه، شاه هیچ مسؤولیتی ندارد جز اینکه در تشریفات دخالت میکند و حق دخالت در کار دیگری را ندارد و فقط رئیس دولت است که مسؤول است و باید در تمام شؤون عمل کند. فعلا مرجع تقلید هم مثل مشروطه فعلی است که هیچ سمتی مرجع تقلید در امور دینی و دنیایی مردم ندارد، بلکه حق او از طرف دولت غصب شده و اگر قدرت به دست میرسید، حق مرجع تقلید را با همکاری روحانیت و مردم به دست میگرفتم و شروع به عمل میکردم. (همان: 137)
این گزارش نشان میدهد که لنکرانی هم مثل دیگر آشنایان با فقه سیاسی شیعه کاملا به نظریه ولایت فقیه اعتقاد داشته است. وی این اعتقاد را در مراحل دیگر واضحتر هم بیان کرده است، از جمله درباره نماز جمعه که آن زمان بیشتر انقلابیون طرفدار اقامه آن بودند میگوید: نماز جمعه از وظایف خاص امام زمان است و فعلا با موقعیت خاص آیت الله خمینی شایسته است که برای هر شهری نایبی برای اقامه نماز جمعه معین فرمایند. زیرا من مخالفت با آقای خمینی را با موقعیتی که دارد مخالفت با امام زمان میدانم (همان: 152). یک بار هم لنکرانی به کسی گفت: من خمینی را بالاتر از مرجع میدانم، او ولی امر است (همان:197).
در میان اسناد، یک متن درباره اتحاد اسلام از لنکرانی هست که آن را برای چاپ به روزنامه کیهان داده است. در گزارش ساواک آمده است که شیخ حسین کاشانی ناظم مدرسه سپهسالار با کمک شیخ حسین لنکرانی آن را نوشتهاند. متن مقاله باید تحت تأثیر آموزههای لنکرانی نوشته شده باشد که دیدگاههای کاملا مترقی درباره اتحاد اسلامی بیان کرده و نشان میدهد که از سیاست روز در آن شرایط آگاه بوده است (همان:200). این سند یکی از متنهای تبلیغی ـ علمی است که باید در زمره اسناد مربوط به اتحاد اسلام از آن نامبرده شود. در این متن از لزوم ایجاد نوعی پیمان دفاعی اسلامی یاد شده است که نه تنها اتحاد دنیای اسلام را تضمین میکند بلکه در صلح جهانی و ایجاد آرامش میان غرب و شرق هم میتواند تأثیر فوق العادهای داشته باشد (همان: 206ـ205). آن زمان عدهای از روحانیون ولایتی علیه وحدت اسلامی سخنرانی میکردند. از جمله آنان حاج اشرف کاشانی[92] بود که سر منبر گفته بود چریکهای عرب دشمن شیعه هستند؛ بگذارید از بین بروند. لنکرانی با ناراحتی گفت: در مقابل فتوای خمینی در مورد کمک به چریکها، این دیگر چیست؟ باید فکری کرد (همان: 223).
یک گزارش هم از برخی از وهابیهای شیعۀ تهران مانند ابوالفضل برقعی و صادق تقوی و یوسف شعار و غیره که جالب است:
شیخ حسین لنکرانی اظهار نمود که سید عبدالله نجفی که پیرو فرقه وهابی میباشد با یوسف شعار که دبیر یکی از دبیرستانهای تهران است و سید محمد صادق تقوی دندانساز و سید ابوالفضل برقعی، جلساتی دارند و میخواهند برای ترویج فرقه وهابی در ایران فعالیت کنند، و منزل شیخ سنگلجی که در خیابان شاهپور ارامنه است برای این کار در نظرگرفته شده است. لنکرانی اضافه نمود که مردم تهران و تبریز انتشار دادهاند که سعیدی (شهید سید محمدرضا سعیدی) (که خودش همانجا بوده) از برقعی طرفداری میکند. سعیدی با شنیدن این حرف خیلی ناراحت شد و با عصبانیت گفت شما را سازمان امنیت تحریک کرده و میخواهید من را از بین ببرید. تو که یک روز میگفتی برقعی آدم خوبی است، من هم به استناد حرفهای شما او را تایید میکردم؛ پس بگو غلط کردم، پیرمرد چرا خجالت نمیکشی هر روز یک حرف میزنی (همان:225). و بعد از آن گزارشهایی هست که سعیدی علیه برقعی روی منبر سخنرانی میکند (همان: 229). اینها نشان میدهد که شهید سعیدی متأثر از لنکرانی بوده است.
تحلیل او از جریان وهابیت و تأثیر آن در ایران در قالب نوعی اصلاح طلبی مذهبی هم جالب است. گزارشگر ساواک نوشته است: لنکرانی درباره وهابیگری یک سری تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی از جنگ بین الملل اول را شرح داد و گفت در آن موقع سید اسدالله خرقانی که اصلا سید نبود، از عربستان مراجعت کرد و تبلیغ وهابیگری نمود. رضاشاه نیز از وی حمایت کرد و بعد از او شریعت سنگلجی وهابیگری را رایج نمود و سید احمد کسروی به شیعه حمله کرد و از آن جهت مورد حمایت تقی ارانی که از گردانندگان حزب تودۀ آن زمان بود، قرار گرفت. لنکرانی افزود: ارانی باطنا بد نبود اگر نزد من میآمد اصلاحش میکردم. و وی ادامه داد امروزهم علَم وهابیگری را عدهای به اشاره استعمار میگردانند. مرحوم سید محمدعلی شوشتری نماینده اسبق مجلس هم که جزو اراذل بود، به اشاره دستگاه از خرقانی حمایت کرد و مزدش هم وکالت بود (همان: 354).
یک گزارش جالب هم این است که کسی به مرحوم شهید سعیدی اعتراض میکند که چرا شایع میکنید که لنکرانی مورد تأیید خمینی است. این آدم را همه میشناسند و میدانند که با حزب توده بوده و تمام افسران تودهای و روسی پای صحبتش بودهاند. شهید سعیدی میگوید اشتباه میکنید. من از نجف سوال کردم؛ آقا هم چندتا جمله عالی درباره نامبرده (لنکرانی) نوشته بودند. اگر خواستید بیایید تا به شما نشان بدهم. (همان: 230) و البته این بحث طولانی است. سعیدی با شجونی مشورت میکند و میگوید مصطفی رهنما هم نزد من آمده و از لنکرانی بدگویی میکند. شجونی میگوید این رهنما خودش کمونیست بود! وقتی من در حجره بودم و هنوز معمم نشده بودم، آمد و عکسهای چاپی لنین را بین طلاب پخش میکرد. (همان: 232) جالب است که در همین ایام بود که مرحوم سعیدی دستگیر شد و به شهادت رسید. و لنکرانی گفت: خدا لعنت کند آنها که سعیدی را از من جدا کردند، باید از سیدابوالفضل برقعی انتقام سعیدی را گرفت (همان: 277).
شدت گرفتن فعالیت لنکرانی سبب شد تا ساواک یک اعلامیه جعلی با امضای جمعی از روحانیون تهران علیه لنکرانی تحت عنوان «دین و عوامفریبی» تهیه کرده با اشاره به سوابق او وی را لجن مال کنند. این هم یکی از کارهای معمول ساواک بر ضد افراد مبارز بود (همان: 285ـ 284).
لنکرانی از نخستین مخالفان حسینیه ارشاد بود و این بعد از انتشار کتاب بانگ تکبیر بود که در آن راجع به حقوق زنان مطالبی مطرح شده بود. لنکرانی جایی گفته بود که اینجا حسینیه ارشاد نیست بلکه یزدیه ضاله است(همان:310). یک جای دیگر هم گفته بود که الان رادیو و دستگاه دولتی لطمهای نمیزنند ما خودمان به خودمان میزنیم، و اضافه کرد پول زیادی از طرف وهابیها میآید و بین حسینیه ارشاد و برقعی و مسجد هدایت تقسیم میشود تا آنها انتشاراتی بر علیه شیعه و روحانیت منتشر نمایند(همان: 339). اینها بخشی از شایات ثابت ناشدهای بود که آن زمان در افواه رایج بوده است و این درست زمانی است که لنکرانی هنوز از امام خمینی دفاع میکند،اما وی این قبیل حرکتها را که گاه از طرف انقلابیون هم بود، تأیید نمیکرد. توجه داریم که امام خمینی در آن روزگار از بابت کتابهایی مثل شهید جاوید و چیزهای دیگر که انقلابیون شهرت به آنها داشته، مورد حمله بود. در همین مجلس ـ که لنکرانی آن جمله را گفته ـ کسی به لنکرانی میگوید: حضرت آیت الله! از کتابهای خمینی که یک مرتبه به من دادید، باز لازم دارم به من بدهید لنکرانی گفت: من نگه نمیدارم، مردم میآیند و میگیرند و میبرند، ولی چند نوع کتاب سفارش دادهام برایم بیاورند (همان: 339). یکبار هم شخصی با نام احمد خسروی نژاد به لنکرانی گفته بود که من در حسینیۀ ارشاد با دکتر علی شریعتی مذاکره کردم، شریعتی گفت که مقلد خمینی است و برای رفع اختلاف حاضر است نزد لنکرانی بیاید (همان: 437). نکته دیگری که آن موقع شایع شد اختلاف حسن الامین ـ فرزند مرحوم آیت الله سید محمد امین ـ با شریعتی بود. حسن الامین را برای سخنرانی به حسینیه ارشاد دعوت کردند. لنکرانی میگوید: حسن الامین که برای سخنرانی حسینیه ارشاد دعوت شده بود... دکتر علی شریعتی به او گفته که مدرکی برای وصایت حضرت علی علیه السلام نداریم. امین عصبانی شده و در جواب گفته: ژنرال فرانکو برای خود جانشینی تعیین نموده، چطور حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم برای خود جانشین تعیین نکرده و با عصبانیت حسینیۀ ارشاد را ترک کرده است(همان: 445). دشمنی لنکرانی با شریعتی به حد افراط رسید تا جایی که در برخی محافل او را عامل صهیونیسم و همردیف کسروی میخواند (همان: 463، 491 و صفحات دیگر). این نگاه افراطی را آن زمان کسانی داشتند و برخی از مریدان لنکرانی هم آن را در همان حد ادامه دادند.
پنهان نماند که رشد جریانات مدعی اصلاح طلبی و تجدید نظر طلبی در تشیع در این دوره سبب شد تا برخی از روحانیون مبارز هم دست از مبارزه علیه شاه برداشته به مبارزه با آن جریان روی بیاورند. اما بسیاری، همزمان در هردو سنگر مبارزه کردند. امام هم درباره فعال شدن جریانهای ضد روحانیت و ضد شیعه در سال 56 در پاسخ سؤالی که از ایشان شده بود به تفصیل اظهار بیزاری از آن گروهها کرد (متن آن در همین اسناد (549ـ 550) آمده و لنکرانی هم در جریان مخالفتهای خود با شریعتی آن را به مردم نشان میداده است). براساس گزارشی که از محفل لنکرانی شده، وی در این ایام (اواسط سال 56) در خانهاش بعد از ظهرها تشکیل جلسه داده و علیه دولت و هواداران شریعتی حمله میکند. وی در مجالس از خمینی تجلیل مینماید و او را رهبر مکتب ولایت نام میبرد و دعا میکند و مردم را به دوست داشتن او ترغیب (کرده) و میگوید: من به جهات مختلف خمینی را دوست دارم (همان: 551).
نکته مهم این است که از حوالی سالهای 50ـ 49 به بعد مبارزین دو دسته شدند: گروهی همزمان به حمایت از شهید جاوید و جریانهای به اصطلاح شیعی مانند حسینیه ارشاد پرداختند. گروه دیگر ضمن مبارزه با این قبیل جریانها به مخالفت برخاستند. این انشقاق میان انقلابیون برای ساواک بسیار مغتنم بود و دائماً در صدد تحریک آن برمیآمد. اما در این میان دستۀ خاصی از مبارزین به خاطر مبارزه با این قبیل انحرافات، دست از مبارزه برداشتند. آیت الله میلانی و بسیاری دیگر را باید در همین شمار آورد. شماری از آنها حتی به امام خمینی هم بدبین شدند، زیرا میدیدند که این جماعت خود را پیرو و مقلد امام خمینی میدانند. کسان دیگری تلاش کردند تا از امام در این باره بیانیهای بگیرند. نامهای که در مرداد ماه سال 56 (شعبان 1397) گروهی از روحانیون برای امام نوشتند، چنین بود که افرادی که با تشیع مبارزه میکنند خودشان را جزء هواداران شما میدانند. امام در پاسخ به صراحت به مخالفت با این گروهها پرداخته و نوشتند: من صریحا اعلام میکنم که از این دستجاب خائن، چه کمونیست و چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس اهل بیت عصمت، به هر اسمی و رسمی باشد، متنفر و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب میدانم.[93]
بد نیست اشاره کنیم که لنکرانی چند بار از جلال آل احمد تمجید کرد. از جمله یک بار گفت که او عاقبت به خیر شد (همان: 318).
در این میان یک سند هم درباره آیت الله وحید خراسانی و دیدار وی با امام خمینی و تأثیر وی در فزونی تعداد طلاب قم که برای درس وی آمدهاند، آمده که جالب توجه است (همان: 320). در این سند مطالب دیگری هم درباره انتقاد آقای وحید از بازاریهاست که مرحوم صادق امانی پس از سخنرانی، نزد او رفته و میگوید صلاح نیست اکنون که بازار با دولت درگیر شده شما این طور انتقاد کنید، که آقای وحید از او میپذیرد (همان: 221). در همین سند از قول شخصی آمده است که: در موقع خروج خمینی از ایران مرحوم آیت الله علامه امینی مبلغ 110 هزار تومان خرج تلگراف کرد و مراجع بین المللی را به پشتیبانی از خمینی دعوت کرد (همان: 322).
چندین سند درباره شهید جاوید و موضع لنکرانی و دیگران نسبت به آن در این کتاب موجود است. لنکرانی از همان ابتدا مخالف شهید جاوید بود و این مخالفت او هم در ادامه ولایتی بودن او بود که البته سعی کرد آن را با مبارزه با شاه مخلوط نکند. لنکرانی گفته بود که آقای خمینی گفته است که جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» را از اول کتاب شهید جاوید بردارید و بقیه آن را نابود کنید. یکی از دوستان لنکرانی از وی سوال نمود که این پیغام را خمینی به چه کسی داده است؟ در این وقت، لنکرانی از گفتن موضوع طفره رفت (همان: 335). لنکرانی همچنین گفت برای جلوگیری از انتشار کتاب به قم رفتم، اما حسینعلی منتظری گفت عیب ندارد. بگذار مردم ما را سنی بدانند، مگر سنی مسلمان نیست (همان: 335). البته همین زمان لنکرانی از منتظری به خاطر مبارزاتش با شاه ستایش کرده یکجا گفت: اسلام مردانی میخواهد مانند منتظری که در راه اسلام فداکاری کنند (همان: 438).
دفاع تند آیت الله منتظری از شهید جاوید در اسناد دیگری از این کتاب هم قابل تعقیب است. لنکرانی که تا این زمان از روحانیون ولایتی مانند جواد مناقبی[94] و حاج اشرف کاشانی خوشش نمیآمد به خاطر ماجرای شهید جاوید دوباره تشیعاش جدی شد و از مناقبی تعریف کرد. از جمله از منبر مناقبی در رد شهید جاوید تعریف کرده میگوید: باید دهان او را بوسید و در جواب دوستش که عنوان نمود (مناقبی) به شیخ حسینعلی منتظری هم حملاتی کرده است، گفت: چشم منتظری. . شود من پدر اینها را میسوزانم (همان: 250). با این حال به خاطر مواضع مناقبی نسبت به امام، با او روابطش تیره ماند؛ و یکبار هم که مناقبی کتک خورده بود، شایع شد که لنکرانی کسانی را فرستاد تا او را کتک بزنند.
باید توجه داشت که آیت الله میلانی هم درست در هیمن سالها ولایتی شد و قدری با سیاست فاصله گرفت و این هم روی مخالفت با شریعتی و مسائل دیگر و برخی از اطرافیان وی بود که او را حساس کردند.
عزیزالله، کاسبی که رفت و آمدی با آقای لنکرانی داشت، خطاب به لنکرانی گفته است که چندی قبل که به طرفداری از علامه برقعی در محل خود مطرود شده بودم، به نجف رفته و به وسیله آیت الله خمینی ارشاد گردیده و در مراجعت تغییر عقیده دادم. وی افزود: نعلین پای خمینی سه عدد وصله داشت. این مرد باید بر رؤسای جمهور و سلاطین عالم حکومت کند (همان: 359).
لنکرانی در محفلی خصوصی در سال 51 به معرفی نمایندگان آقای خمینی در شهرها میپرداخت و از جمله گفت که در مشهد، خامنهای و مروارید نمایندگان ایشان هستند (همان: 430). این گفتگوهای لنکرانی و ارتباط با مرحوم قاضی طباطبائی سبب شد تا یک مأمور ساواک در گزارش خود بنویسد که لنکرانی در خانهاش یک دستگاه فرستنده و گیرنده دارد که به وسیله آن مرتب با آیت الله خمینی در تماس بوده و دستورات وی را اجرا میکند (همان: 502).
شیخ حسین لنکرانی چنان که از اسناد موجود در پروندهاش برمیآید سخت علیه بهاییها فعالیت میکرده و از نفوذ آنان در حکومت بیمناک بوده است. اما یک نکته جالب است و آن اینکه کسی به او میگوید شیخ محمود حلبی خراسانی شاگردان خوبی برای مقابله و غلبه بر بهائیان تربیت میکند. لنکرانی جواب داد: به حلبی ارادت دارم، لیکن او استعدادهای عده زیادی از جوانان را به عنوان اینکه دین از سیاست جداست خنثی و باطل میکند. وی افزود که بیش از این نمیتوانم حرفی بزنم (همان: 374).
مجموع آنچه گذشت، میتواند بخشی از فضای فکری ـ سیاسی موجود در ایران پانزده ساله پیش از انقلاب را نشان دهد.
بدون تردید آقای سیدهای خسروشاهی، یکی از پرکارترین نویسندگان مذهبی ـ سیاسی دهۀ 40 و 50 است که تعداد فراوانی کتاب در زمینههای مختلف اسلامی و فرهنگی پیش از انقلاب منتشر کرده است. علاوه بر آن، وی از سالها قبل، با مطبوعات دینی مختلف همکاری داشته و مقالاتی در بیشتر آنها و تقریبا به طور مرتب در مکتب اسلام به چاپ رسانده است. در واقع، ایشان از نخستین سالهای دوره جوانی تا انقلاب اسلامی، یکسره در فعالیتهای فرهنگی ـ سیاسی بوده و افزون بر ارتباط با فدائیان اسلام و تشکلهای مذهبی تهران و شهرستانها به خصوص تبریز، در دورۀ اخیر یکی از همکاران ثابت مجله مکتب اسلام و دارالتبلیغ اسلامی بوده و سردبیری برخی از نشریات آن را به عهده داشته، و نیز به کار نگارش در عرصههای مختلف، از جمله معرفی اندیشههای سید جمال الدین اسدآبادی، نگارش در نقد مکتبها و ادیان و موضوعات دیگر، مشغول بوده است.
آقای خسروشاهی در سال 1317 در تبریز به دنیا آمد. پدرش آیت الله سید مرتضی خسروشاهی از علمای صاحب رساله در آذربایجان بود که آثاری در فقه[95] و غدیر[96] داشت. جد ایشان هم آیت الله سید احمد خسروشاهی از علمای آذربایجان بود. اجداد وی تا چند نسل در سلک روحانیت و از چهرگان و عالمان حوزه نجف و خطۀ آذربایجان بودهاند.
ایشان در سال 1332 ش در سن پانزده سالگی عازم قم شد و پس طی دروس سطح، در درس اصول و فقه و تفسیر حضرت آیات امام خمینی، آیتالله شریعتمداری، علامه طباطبائی و چند ماهی هم در محضر آیت الله بروجردی حاضر گشت. وی از همان زمان با جریانهای انقلابی ـ اسلامی همکاری داشت و به خصوص با فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی در ارتباط بود. وی به سال 1337 کتابچهای با عنوان اسلام و دمکراسی (تهران، سازمان مطبوعاتی گلستان «سالنامه گلستان») نوشت و ضمن آن به برخی از نمونههای تاریخی مربوط به حکومت اسلامی و نیز شماری از قضاوتهایی که نویسندگان خارجی از وجود دمکراسی در اسلام کرده بودند سخن گفت. روی جلد آن نوشته شده بود: «اسلام و دمکراسی، سیستم حکومت دموکراسی در سایه ایدئولوژی و اصول تعلیماتی اسلام». در این کتاب شانزده صفحهای از تعبیر حکومت اسلامی و یک مورد هم تعبیر «حکومت جمهوری اسلامی» یاد شده بود.
آقای خسروشاهی در جریان رویدادهای نهضت اسلامی در سالهای 41ـ 44 بسیار فعال بود و به همراه شماری از همفکران خود نشریه داخلی حوزه علمیه قم با عنوان بعثت را طی سالهای 43ـ 44 منتشر کرد. این نشریه با همکاری اکبر هاشمی رفسنجانی، سیدهادی خسروشاهی، علی حجتی کرمانی و سید محمود دعایی منتشر میشد.[97]
نخستین فعالیتهای فکری ـ سیاسی وی در ارتباط با فدائیان اسلام[98] و شخص آیت الله کاشانی بوده است که انعکاس آن در مقالات و اسنادی است که در شمارههای متعدد مجله تاریخ و فرهنگ معاصر که با مدیریت خود وی در یک دهۀ اخیر انتشار یافته، منعکس شده است.
به لحاظ فکری، آقای خسروشاهی، به مانند بسیاری از دوستانش و البته در این جهت بیش از همه، هوادار و ترویج کننده اندیشههای سید قطب (اعدام در 1386ق/ 1346) در ایران بوده و بسیاری از آثار وی و دیگر اخوانیها را به فارسی ترجمه و به چاپ رسانده است.
از دیگر حوزههای قلمی ایشان، پرداختن به مسائل دینی و اختلاف ادیان و تبلیغات مسیحیان و ردیه نویسی بر آنهاست که این قبیل آثار، به صورت تألیف و بیشتر ترجمه، در نوشتههای آقای خسروشاهی وجود دارد.
حوزه دیگر کارهای وی پرداختن به نهضتها و جنبشهای آزادیبخش و مسأله فلسطین و حرکتهای اصلاحی در جهان اسلام است که در رأس آنها، همت وی به بازشناسی زندگی و اقدامات و فعالیتهای سید جمال الدین اسدآبادی معطوف بوده است.[99] پرداختن به مسائل مسلمانان کشمیر و هند و الجزایر و غیره نیز از جمله موضوعاتی است که در نوشتههای ایشان به چشم میخورد. از سویی وی را باید در ردیف کسانی تلقی کرد که برای تحقق وحدت شیعه و سنی تلاش فراوانی داشته است.
آقای خسروشاهی سالها از ارکان دارالتبلیغ اسلامی بود و افزون بر مدیریت برخی از نشریات مانند نسل نو و پیام شادی و مجلۀ عربی الهادی، به نگارش مقالات و کتابهای متعددی مشغول بود که شماری از آنها توسط دارالتبلیع منشتر شد. وی از مؤسسان حزب خلق مسلمان بود؛ اما به محض آغاز برخورد این حزب با انقلاب اسلامی، ضمن صدور اطلاعیهای همراه دیگر مؤسسان از آن جدا شد و برای مدت دو سال نماینده امام در وزارت ارشاد اسلامی بود. پس از آن هم برای پنج سال سفیر ایران در واتیکان بود. وی پیش از دارالتبلیع در شمار مؤسسان مؤسسه در راه حق نیز بود که در جای خود به آن اشاره کردیم.
جناب آقای خسروشاهی تاکنون، از نگارش دست نکشیده و افزون بر چاپ آثار پیشین خود با عنوان مجموعه آثار، کارهای تازه فراوانی نیز به انجام رسانده است.[100]
آقای خسروشاهی یکی از معدود افراد یا حتی از این حیث، شخصیتی منحصر به فرد است که بیشترین روابط را با اسلام گرایان خارج از ایران در طول سالهای قبل از انقلاب داشته و با مراکز اسلامی مختلف مکاتبه داشته است. به علاوه، در داخل نیز جزو معدود افرادی است که تقریبا با غالب شخصیتهای بنام فکری و سیاسی مخالف رژیم پهلوی آشنایی و رفت و آمد داشته و تقریبا در میان همه گروههای فکری شناخته شده بوده است. نشانۀ آن همکاری گسترده ایشان با انواع و اقسام نشریاتی است که در طول سالیان در ایران به چاپ رسیده است. برای نشان دادن افکار آقای خسروشاهی و تأثیری که مجموعه نوشتههای ایشان در فضای بیان مذهبی ـ سیاسی اواخر دهه سی تا پنجاه داشته، مروری بر فهرست نوشتههای ایشان خواهیم داشت. اینها در واقع، شماری از مهمترین کارهای قلمی ایشان شامل تألیف و ترجمه و تعلیقات است که پیش از انقلاب اسلامی انتشار یافته است.
نبرد اسلام در افریقا، سیدهادی خسروشاهی، چاپ دوم، قم، دارالتبلیغ اسلامی، 1353، 214ص. مجلد دوم این کتاب در چاپ سوم آن، به مجلد اول ضمیمه شده که شامل کشورهای دیگر افریقایی از جمله الجزایر[101] و سودان و بروندی و... است این اثر یکی از تألیفات خوب آقای خسروشاهی است که ضمن آن مسائل بخشی از این قاره سیاه استعمارزده را روشن کرده و به حرکتهای آزادیبخش هم پرداخته است.
مسلمانان هند و کشمیر، تهران، فراهانی، چاپ دوم، 1341، 156ص.
اسلام دین آینده جهان، قم، انتشارات نسل جوان، 1351، ترجمهای از متن گفتگوهای برناردشاو با عبدالعظیم صدیقی که مقدماتی هم بر آن افزوده است.
اسلام و علم به ضمیمۀ رساله قضا و قدر، سید جمال الدین اسدآبادی، با مقدمۀ حمیدالله حیدرآبادی، ترجمه و توضیحات از سید هادی خسروشاهی، تبریز، سعدی، 1348.
راه اسلام، بلای استعمار، آیت الله شیخ محمدحسین کاشف الغطاء، به اهتمام و مقدمه و ترجمه سیدهادی خسروشاهی، تهران، 1343، 72 ص. (بخشی از آن ترجمۀ جلال الدین فارسی از نامه کاشف الغطاء است که پیش از آن مستقل هم چاپ شده بود). روی جلد این کتاب این عنوان در بالا آمده است: «در راه انقلاب فکری اسلامی»، این عنوانی بود که برای برخی از انتشارات دیگر ایشان هم به کار رفت، از جمله در بالای ترجمه کتاب جرج جرداق، الامام علی صوت العدالة الانسانیة. نخستین بخشهای این آثار در سال 1338 ترجمه شد. ادامۀ آن را در سال 1344 موسسۀ فراهانی چاپ کرد و بعدها در سال 1369 در قم و در نهایت در پنج مجلد و 350 صفحه توسط نشرشروق در سال 1379 منتشر شده است.
انجیل و مسیح، آیت الله محمدحسین کاشف الغطاء، ترجمه و مقدمه: سیدهادی خسروشاهی، با مقدمه مهندس بازرگان. (با تاریخ 1335ش)، قم، کتابفروشی طباطبائی، 220ص، (چاپ جدید: 1370).
عدالت اجتماعی در اسلام، سید قطب، ترجمه محمدعلی گرامی، هادی خسروشاهی، چاپ ششم، 1352. 510ص. این اثر یکی از پرفروشترین آثار سید قطب در ایران بود. که چاپ بیست و پنجم آن در سال 1379 توسط نشر شروق عرضه شد.
ما چه میگوییم، (بخشهایی از کتاب دراسات اسلامیه) سید قطب، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، نخستین بار این ترجمه در اواسط دهه 40 در نشریه ندای حق به مدیریت مرحوم سیدحسن عدنانی و سپس در نشریه استوار قم و بعدها به این نام «ما چه میگوییم» به صورت مستقل چاپ شد،. چاپ بیست دوم آن در سا ل1370 توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی عرضه شده است.
اسلام و صلح جهانی، سید قطب ترجمۀ سیدهادی خسروشاهی، زین العابدین قربانی، تاریخ مقدمه 1343ش.
انسان بین مادیگری و اسلام، محمد قطب، ترجمۀ سید هادی خسروشاهی؛ نام این اثر الانسان بین المادیّة و الاسلام است که آقای خسروشاهی آن را در سال 1348 به فارسی ترجمه کرده است.
دنیای اسلام، چاپ شده در کتاب محمد صل الله علیه و آله و سلم خاتم پیامبران، که بعدها به صورت مستقل با نام دنیا اسلام، و پس از انقلاب (1370) با نام شناخت آماری جهان اسلام چاپ شد. این کاری بود که آقای خسروشاهی به درخواست آقای مطهری و برای حسینیۀ ارشاد انجام داد.
دو مذهب، چاپ در مکتب تشیع، 1342ش (تجدید چاپ1370).[102]
اسلام و هیئت، سیدهبةالدین شهرستانی، ترجمه و تکمیل از سیدهادی خسروشاهی، چاپ دوم، 1347ش؛ و چاپ پنجم توسط مطبوعاتی دارالعلم قم با تجدید نظر و اضافات در504 صفحه.
آقای خسروشاهی بر تعدادی کتاب مقدمه نوشتهاند که برخی عبارت است از:
بحثی دربارۀ ماتریالیسم و کمونیسم، ناصر مکارم شیرازی، مقدمه از: سید هادی خسروشاهی، نسل جوان، 1384ق (1344ش).
خاطرات صبحی دربارۀ بابیگری و بهائیگری، فضل الله مهتدی صبحی، مقدمه از: سید هادی خسروشاهی، قم، دارالتبلیغ، 1354.
مبارزات ضد استعماری سیدجمالالدین اسدآبادی، پرویز لوشانی، با مقدمۀ سید هادی خسروشاهی، قم دین و دانش، 1347ش.
سیدجمالالدین اسدآبادی رهبر نهضت آزادیخواهی در ایران، سیدحسن تقی زاده، مقدمه از سید هادی خسروشاهی، قم، شفق، 1350.
حسّ مذهبی یا بعد چهارم روح انسانی، ترجمه و اقتباس از مهندس بیانی، با معرفی مهندس بازرگان، توضیحات از سیدهادی خسروشاهی، کتابفروشی اسلامی، 1346ش.
واتیکان و رایش سوم، فرید لندر، ترجمۀ مهدی سمسار، مقدمه از سید هادی خسروشاهی، کرمان، انتشارات دین و فرهنگ، 1344ش.
داروینیسم، جعفر سبحانی، مقدمه از: سید هادی خسروشاهی، تهران، کتابخانۀ بزرگ اسلامی، 1352ش.
نقش سیدجمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرقزمین، محیط طباطبایی، با مقدمهای از سیدهادی خسروشاهی، قم 1350(بعدها این کتاب با مقالات بیشتری ـ حدود سی مقاله ـ تجدید چاپ شد).
شیعه، مجموعۀ مذاکرات علامۀ طباطبایی با هانری کربَن، با مقدمه و توضیحات علی احمدی میانجی و سیدهادی خسروشاهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1355ش. (تعلیقات تاریخی گستردۀ این اثر به قلم مرحوم علامه علی احمدی میانجی است).[103] آقای خسروشاهی در سال 1355 در ضمن انتشارات مرکز بررسیهای اسلامی، کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامۀ طباطبایی را بدون حواشی و شرح مرحوم مطهری، در یک مجلد چاپ کرد، و بدین ترتیب نقش فعالی در گسترش اندیشههای علامۀ طباطبایی داشت. آقای خسروشاهی همچنین در انتشار آثار حاج سراج انصاری، از جمله کتابهای شیعه چه میگوید، دین چیست و برای چیست؟ و نبرد با بیدینی، نقش فعالی داشت.
ایشان در حال حاضر، مجموعۀ اسناد انقلاب اسلامی را در بیست مجلد در دست انتشار دارد که میتواند گنجینهای برای تاریخ انقلاب باشد. بهعلاوه، آثار علامه در چهارده مجلد و نیز مجموعۀ حرکتهای اسلامی در بیست و پنج مجلد در حال انتشار است که تاکنون شش مجلد آن چاپ شده است.
یکی از چهرههایی که پیش از انقلاب با نوشتههای خود و نیز با دوستی و رفاقت و رفت وآمدش با کسانی مانند شریعتی و چهرههای دیگر، تا حدودی فعال به نظر میآمد، آقای محمدرضا حکیمی بود.
وی در 14 فروردین 1314 در مشهد در میان خانوادهای که در اصل اردکانی و از مهاجران به مشهد بودند، به دنیا آمد. در دوازده سالگی وارد دروس طلبگی شد. ادبیات را نزد شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری، مشهور به ادیب دوم، فراگرفت و بدین ترتیب مانند بسیاری از خراسانیهای وقت، حسّ ادبی او به شدت تقویت شد، چنان که بعدها، هم نثر زیبا مینوشت و هم شعر میسرود. درسهای جدیتر طلبگی را نزد حاج شیخ هاشم قزوینی(م 1339ش) و بیشتر حاج شیخ مجتبی قزوینی(م 1346ش) فراگرفت و بعدها ده سال مداوم در حوزۀ درسی آیتالله میلانی(م 1354ش) حاضر شد. وی به رغم آنکه دروس فلسفی معمول حوزه را از شرح منظومه و اسفار و غیره خواند، اما برحسب گرایش فکری ـ اعتقادی موجود در مشهد، که متأثر از مکتب میرزا مهدی غروی اصفهانی بود، مَعارفی شد و در سالهای بعد، با نامیدن آن جریان فکری به عنوان مکتب تفکیک کوشید تا متناسب با افکار و ادبیات جدید، آن آموزهها را بازسازی کند. وی متأثر از زهد علمای مشهد، بهویژه حاج شیخ مجتبی قزوینی بود[104] و این در زندگی خصوصی او تأثیر گذاشت. به لحاظ مذهبی، او یک شیعه استوار و یکدست بود، شیعهای که هیچگاه مانند شماری دیگر، اتهامی درباره علائق سنی گرایانه نخورد، بلکه بسا به خاطر نوشتههایش ممکن بود به عنوان یک شیعۀ تندرو شناخته شود.
آقای حکیمی در سال 1345 مشهد را به قصد اقامت در تهران ترک کرد. در آنجا شروع به همکاری با برخی از مراکز فکری و فرهنگی کرده و از جمله نقدی بر متن کتاب اسلام در ایران پطرو شفسکی نوشت که در پایان آن به چاپ رسید. این کتاب بر اساس دیدگاههای مارکسیستی نوشته شده بود و از آقای حکیمی خواسته شد تا برای تعدیل آن، نقدی نوشته شود که نوشت و کریم کشاورز، مترجم کتاب هم در مقدمه از ایشان تشکر کرد. آقای حکیمی مدتی در انتشارات فرانکلین، شرکت سهامی انتشار و دفتر نشر فرهنگ اسلامی کار ویراستاری میکرد. از این رو با بسیاری از نویسندگان و روشنفکران مربوط بود. همچنین با استاد مطهری نیز در ارتباط بود و آقای مطهری و دیگران با وی به عنوان یک دانشمند کتابشناس و مرتبط با روشنفکران در تماس بودند. قدرت کتابشناسی وی از ارجاعاتی که در آن زمان در کتابهایش بود و در مقایسه با دیگران، پیداست. آقای حکیمی تحت تأثیر مرحوم محمدتقی شریعتی بود و گویی دورانی طولانی را در مشهد به نوعی در محفل وی و طبعاً در کانون نشر حقایق بهره اندوخته بود. از او با این عبارت یاد میکند: یکی از اثرگذارترین بزرگان و مجاهدان، و از اندک شماره سپیده باوران و فروغ آوران، استاد محمدتقی شریعتی است.[105]
آقای حکیمی بیشتر اهل قلم بود تا سخنرانی، به همین دلیل کمتر دیده شده است که جایی سخنرانی کند، گرچه جلسات درسی در اوائل انقلاب در تهران و قم داشت. تا آنجا که میدانیم از نوشتههای ایشان کتاب هویت صنف روحانی متن سخنرانی ایشان برای طلاب است.
آقای حکیمی بر این باور است که دو حساسیت از روزگار نخست داشته است: یکی روی عشق به اهل بیت و روایات آنان؛ دیگری عشق به محرومان و مستضعفان. وی میگوید: «یکی از کارهایم رفتن در زاغهها، کوره پزخانهها یا محلهایی بود که کارگرها کارهای سخت میکردند.»[106] براساس این دو احساس، چنین اندیشیده است که اولا یک وظیفه دینی برای نشر مکتب تشیع دارد، و ثانیا یک وظیفه اجتماعی برای کمک به محرومان. کمکم با مراجعه به روایات به این نتیجه رسیده است که کار روی همان روایاتی که روی عدالت و دفاع از محرومان است، جمع دو وظیفه است. بدین ترتیب بود که او کار ممتدی را روی روایات این دست به عنوان اقتصاد اسلامی و تحت عنوان الحیاة ارائه کرد که منهای دو جلد نخست، چهار جلد بعدی روی همین خط سیر اقتصادی و ترسیم مفهوم عدالت بود. بدین ترتیب باید گفت، یک تفاوت عمده میان اصلاحگری آقای حکیمی با جریان انحرافی دگراندیشی، که فصلی را در این کتاب به آنان اختصاص دادیم، همین عنایت او به حدیث و روایات اهل بیت است که معمولا در خط شریعت سنگلجی و خرقانی و دکتر صادقی و غیره اعتباری ندارد. شاید به همین دلیل کمتر هم از سوی نیروهای سنتی مورد انتقاد قرار گرفته است. این نگاه حکیمی به روایات شیعه، در آن فضای فکری پیش از انقلاب، هماهنگ با حرکتِ ساده زیستانه و ابوذر واری بود که به شدت ترویج میشد.
آقای حکیمی روی آموزههای شیعی هم تأکید داشت و کتابی را که به عنوان یادنامه علامه امینی درآورد، براساس همین حساسیت بود. انتشار کتابی درباره شرف الدین (فروردین 60) و با همین عنوان و نیز انتشار کتابی درباره آقا بزرگ باز با همین عنوان، همچنان حاکی از حساسیت آقای حکیمی روی مذهب تشیع بود. همچنین کتاب میرحامد حسین، که سال 59 به چاپ رسید. بعدها در جایی هم نوشت: «جوهر اعلای اسلام در تشیع متجلی است که همان تربیت و فلسفۀ امامت است».[107] ارزیابی او از افراد هم در همین قالب و ترسیم آنان به عنوان یک شیعه اصیل و انقلابی و آگاه است. کتاب بعثت، غدیر، عاشورا هم براساس همین نگاه آقای حکیمی نسبت به تشیع و تکیه روی تحلیل این سه روز در تاریخ اسلام بود که در سال 1397، یعنی دو سال پیش از انقلاب اسلامی به چاپ رسید. این کتاب حاوی دوازده گفتار است که به مناسبتهای مهم تاریخی اسلام نوشته شده، و یکجا به چاپ رسیده است. کتاب خورشید مغرب هم گرچه در سال 60 به چاپ رسید، اما از جایگاه اندیشه مهدویت و مهدی در ذهن آقای حکیمی پرده بر میدارد، چیزی که آن هم در راستای نگاه شیعی او، چنین و چندان رویش تأکید کرده است.
ایجاد تلفیق میان تشیع و دفاع از محرومان، یعنی چیزی که میتوانست زمینه نوعی تحول انقلابی هم باشد، زمینه را برای فعالیت سیاسی وی در دفاع از آموزههایی که میتواند به انقلاب منجر شود، فراهم کرد. فضای مشهد به خصوص بعدها در حضور آیت الله میلانی، و نقشی که آن مرجع در تحولات سالهای 40ـ 43 داشت، میتوانست روی این شاگرد و مرید، بهشدت تأثیر گذاشته باشد.
حکیمی در جلساتی که درمشهد در سال 1338 در شبهای چهارشنبه برگزار میشد، و عنوانش جلسة الغدیر بود، درباره «حکومت عادل» سخن میگفت. بعدها در سال 40 مقالهای در اثبات اینکه مکتب تشیع یک مکتب انقلابی است نوشت که در سرود جهشها چاپ شد. وی پیش از آن هم در پی سفرهای مرحوم نواب صفوی به مشهد به شدت از او متأثر شده بود[108] و پس از آن هم بارها تحت مراقبت ساواک و حتی بازداشت قرار گرفت. وی درگیرودار این فشـارها، پس از پانزده سال لباس روحـانی را در آورد و همچنان بدون تشکیل خانواده، خود را وقف فعالیتهای فرهنگی کرد.
آقای حکیمی از پیش و پس از آمدن به تهران، با دکتر شریعتی رفاقت داشت و این رفاقت از مقدمه او به زبان فرانسه بر کتاب سرود جهشها و طبعا مدتها پیش از آن آغاز شده و ادامه داشت، تا به آنجا که شریعتی در وصیت نامه خود، آقای حکیمی را برای اصلاح آثارش انتخاب کرد؛ گرچه به دلایلی هیچگاه آقای حکیمی دست به این اقدام نزد.[109] برخی بر این باورند که شماری از ایدههای شریعتی از جمله بحثهای مربوط به انقلابیبودن مکتب تشیع و یا حتی نظریه تشیع علوی و صفوی متأثر از افکار آقای حکیمی است.
علاقه آقای حکیمی به جهتگیری انقلابی، سبب شد تا در سال 57 اثری درباره انقلاب و رهبری امام خمینی با عنوان تفسیر آفتاب، نگرشی به رسالت اسلام و حماسۀ انسان در رهبری امام خمینی نوشت. تاریخ مقدمه آن اسفند 1357 است، در این مقدمه آمده است: من در این کتاب از سه چیز ستایش کردهام: 1. مکتب انقلابی اسلام (تشیع)، 2. قاطعیت و والایی رهبری، 3. فداکاری فداکاران. و من این انقلاب را ستودهام و عظیم دانستهام. در آنجا آرزو میکند که اتحاد جماهیر اسلامی تشکیل شود. کتاب مجموعهای است از کلیاتی در باب انقلاب، نهضتهای موجود در ایران و گذری تاریخی به شماری از تحولات سیاسی ـ انقلابی و برخی هم فکری. سخن از نقش مطهری، محمدتقی جعفری، و شریعتی در آن به میان آمده از نواب صفوی به بزرگی فراوان یاد شده و از بسیاری از تحولات دیگر سخن رفته است. در آن اثر روی مرجعیت شیعه و اینکه بنیان تفکرسیاسی شیعه است، تأکید زیادی صورت گرفته است: «مرجعیت در حقیقت، زعامت و ریاست عامه است و رهبری سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی و بین المللی تشیع... نوعی زمامداری دینی و حاکمیت الهی است».[110] در آن کتاب، امام خمینی به عنوان یک چهره شاخص با تعابیر شگفت معرفی میشود: «امروز، پشت اسلام به وجود امام خمینی گرم است، زیرا هم اکنون، این مرد خدا، و قدیس اکبر، و مجاهد اعظم و ربانی أمثل، همانند ستونی محکم، خیمۀ دین خدا را بر پا داشته است».[111] شاید این کتاب یکی از نخستین نمونههای تحلیل تحولات پیش از انقلاب و شرحی بر چرایی وقوع آن بود که نوشته شد و مع الاسف به دلیل سرخوردگی مؤلف،[112] از ادامه باز ماند. این کتاب خود نیازمند تحلیل مستقلی است.
آقای حکیمی افکار خود را در نوشتههای متعدد خویش که پیش از انقلاب انتشار یافته ـ منهای آنچه مربوط به پس از انقلاب است و به بحث فعلی مربوط نمیشود ـ بیان کرده است. وی نقش خود را در قالب یک مصلح اجتماعی ـ دینی مییابد و از این رو، در بسیاری از زمینهها قلم میزند و شاید مهمترین وجه شباهت او با شریعتی همین است که تلاش میکند تا در یک قالب ادبی و نثری دردمندانه ـ گرچه نه به سلاست و روانی شریعتی ـ مطالبش را به نسل جدید منتقل کند. وی همزمان که شیفته شماری از علمای قدیم و جدید است و در شرح حالشان کتاب مینویسد، به لحاظ تبلیغ دینی، یک منتقد به شمار آمده و کمابیش اصلاح وضع روحانیت برای او نقش مهمی دارد. وی از اینکه آموزههای دینی و معانی دقیق و ژرف آن درست به مردم آموخته نمیشود، همواره گلایهمند است. تعداد موضوعاتی که آقای حکیمی در آنها قلم زده، از عمق کار او کاسته است، اما احساس انقلابی و دردمندی و فقرستیزی و ثروتگریزی در سراسر آنها موج میزند. انسان با خواندن برخی از متنهای ایشان نمیداند به مطلب بیندیشد یا به عبارات و نثر آن؛ اما به هر روی، درد و گلایه و انتقاد را با همه وجود احساس میکند. بیشتر این آثار توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ یا تجدید چاپ شد.
سرود جهشها از نخستین کارهای او بود که مجموعهای از چند مقاله بود و به سال 1343 منتشر شد و بعدها هم مکرر به چاپ رسید. این عنوان، مربوط به مقاله نخست است؛ عناوین دیگر مقالات چنین است: روشنگران روز، اخلاق و علم الاجتماع، مشعل، فلسفۀ شورشهای شیعه، مرگ شعلهها، بر کرانۀ غدیر، شهداء الفضیلة، شبی غمرنگ. مقاله نخست راجع به امام علی علیه السلام و تشیع انقلابی و فهرستی از علمای برجسته شیعه در طول تاریخ است. از برخی عناوین بعدی هم این قبیل علائق استفاده میشود. در واقع این کتاب به نوعی در تاریخ غدیر و تشیع است. مقدمهای هم به فرانسه به قلم شریعتی در انتهای کتاب آمده است. شریعتی از این کتاب که نوعی تشیع انقلابی را ترویج میکند،میتوانسته متأثر شده باشد.
کتاب حماسۀ غدیر یکی از مهمترین دلبستگیهای آقای حکیمی در باب تشیع و حاوی چندین مقاله است. این اثر که به سال 1354 چاپ شده مطالعه مفصل و پژوهشی درباره غدیر و الغدیر است.
امام در عینیت جامعه که در سال 54ـ 56 چاپ شده باز اثری دیگر در شناساندن تاریخ زندگی امامان بر اساس نوعی نگاه اجتماعی ـ سیاسی و تا حدودی انقلابی است. کتاب فریاد روزها چاپ شده در آذر ماه 57 و حاوی چندین مقاله است. عبارات نخستین مقالۀ آن مجموعه این است: «می خواهم چکاد باشم، تا جز بلندگرایان روشن با غرورم درنیامیزند، و جز تندرهای وحشی در پیشگاهم نایستند، و جز صرصرهای نستوه، آرزوهای گذر بر پایگاهم نداشته باشند.» و در انتقاد از وضع تربیت دینی مردم: دریغ عمیق این است که دین را از سوی مفاهیم جدی و حیاتی آن کمتر به مردم میآموزند، تا تکلیف واقعی برای همه روشن شود. راستی را که نسل معاصر چه اندازه مظلوم است و محروم، چون کمتر سخنی مستند، و اندیشه ژرف، بر او عرضه میشود... هرکس، هرچه دلش میخواهد به مردم میآموزد،. گروهی نویسندگان کتب مذهبی میشوند، گروهی ناشر آنها، گروهی رهبر مردم، گروهی واعظ و سخنگو، گروهی زبان روحانیت، گروهی شاعر مذهبی و...».[113] و جای دیگر: متأسفم که باید اظهار کنم بیشتر آنان که امروز در صدد شناساندن مذهب برآمدهاند، میتوان سوگندی بزرگ یاد کرد که خود کمتر آن را شناختهاند. حتی آنان که مقامات بالای مذهبی را اشغال کردهاند.[114] حکیمی، بهویژه پس از انقلاب، درباره روحانیت و لزوم اصلاحات در آن و نیاز به روحانیت آگاه، فراوان سخن گفته است،[115] اما از آنجا که بیشتر کلیات و در قالبهای ادبی بیان شده است، کسی را به عکس العمل وا نداشته و ظاهرا تأثیری هم به صورت مثبت یا منفی برجای نگذاشته است. در این کتاب نوشتههایی هم دیده میشود که آقای حکیمی تلاش میکند با تکیه بر نوشتههای جلال آل احمد در باب اسلام و ایران، راه را برای نفوذ بیشتر در نسل جدید و علاقهمند به مباحث ادبی و روشنفکری هموار کند.
بیدارگران اقالیم قبله هم در سال 1356 منتشر شد و حاوی چند مقاله درباره معرفی شماری از روحانیون انقلابی یا ذی نقش در رویدادهای سیاسی مهم مربوط به شیعه بود. مقالۀ نخست درباره سید جمال که جمع آرای نویسندگان و چهرگان درباره اوست. مقاله دیگر حماسۀ فتواداران، یادی از میرزای شیرازی، مقالۀ سوم عقل بیدار در باره خیابانی، و مقاله چهارم جاریهای اعماق درباره محمدجواد بلاغی، نویسنده برجستۀ شیعه عراق. طی آن سالها، این قبیل نوشتهها، از معدود تلاشهایی است که در مقایسه با نوشتههای بازاری نوشته میشد. در عین حال، واکنشی هم برابر نوشتههای روشنفکران لائیک بود که مرتب از نویسندگان خارجی و ادبای معروف و چهرههای معروف دنیا، مینوشتند و میکوشیدند آنان را به عنوان الگوی نسل جدید بشناسانند. با این همه، آثار ایشان همیشه در میانۀ راهِ یک نگاه ادبیانه و یک کار پژوهشی بود و نه بیشتر.
دانش مسلمین اثر دیگر آقای حکیمی بود که به سال1356 همراه با چندین اثر دیگر که او همین زمان در حال انتشار بود، به بازار عرضه شد. اثری در دفاع از تمدن اسلامی، سابقه درخشان آن و پاسخی به علل انحطاط مسلمین که یکی از مهمترین پرسشهای مسلمانان در یک سده بلکه در سدۀ اخیر بوده است. بیشتر مطالب آن، از اینجا و آنجا در تصدیق آن است که وضعیت علمی ـ تمدنی مسلمانان در گذشته بسیار درخشان بوده است. طبعاً روال پژوهشی از سطح کاری که در آثاری مانند تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، اثر آدام مِتز، وجود دارد، در آن دیده نمیشود.
محمدتقی جعفری[116] از تحصیل کردگان تهران و نجف بود. وی به سال 1303 یا 1304 ش در تبریز متولد شد. مدرسه ابتدایی را پشت سر گذاشت و برای تحصیل علوم دینی وارد مدرسه طالبیۀ تبریز شد. وی در میان دروس طلبگی به مسائل معقول علاقۀ خاص داشت و بعدها نیز عمده کارهای پژوهشی خود را در این مسیر دنبال کرد. سپس به تهران و در آنجا به مدرسۀ مروی آمد و بعد از سه سال تحصیل، در سال 1325 عازم قم شد. وی سال 1327 برای ادامه تحصیل عازم نجف شد و در آنجا در درس علما و مراجع وقت از جمله آیت الله خویی و حاج شیخ کاظم شیرازی و غیره شرکت کرد. عالم اخیر الذکر و نیز آیت الله میلانی، که آقای جعفری پس از بازگشت از نجف مدتی شاگرد وی بود، به او اجازه اجتهاد دادند.
در واقع، امتیاز آن روزگار نجف آن بود که امکان دستیابی به کتابهای عربی چاپ مصر هم وجود داشت و از این طریق آقای جعفری، با معارف جدیدی که در بلاد عربی انتشار مییافت آشنا شد.[117] البته درباره اندیشههای مارکسیستی، با وجود حزب توده در ایران از یک سو، و مقابلۀ علامه طباطبائی با آن از سوی دیگر، میتوان تصور کرد که در ایران هم یک رشته فعالیتهای فلسفی آغاز شده بود. به هر روی، آقای جعفری، با فهرست بلندی از استادان در هر زمینه، از تبریز تا تهران و از قم تا نجف،[118] تحصیلات خود را تکمیل کرده و به مرور وارد عرصۀ نویسندگی و تحقیق شد. این مربوط به زمانی است که به سال 1336 ش به ایران بازگشت. گو اینکه در میان تألیفات وی یکی دو اثر هم مربوط به دوران نجف ایشان میشود. آقای جعفری ابتدا مدتی در مشهد و در محضر آیت الله میلانی، و سپس در تهران اقامت گزیده، در مدرسۀ مروی شروع به تدریس دروس فقه و فلسفه میکند،اما به تدریج درس فقه تعطیل شده و ایشان به طور خاص روی فلسفه تمرکز میکند. اگر اینکه بعدها چندین سخنرانی فقهی هم داشت که حاصل آن کتاب منابع فقه بود.
کارهای علمی آقای جعفری در دو بخش سخنرانی و تألیف آغاز شد و یکسره ادامه یافت. طبعا نیمی از عمر علمی ایشان پس از انقلاب است که به نوشته حاضر مربوط نمیشود. درباره سخنران بودن وی آنچه قابل ذکر است اینکه در جریان نیاز به بازسازی فرهنگ اسلامی در دهه 40 و نیز مقابله با افکار و اندیشههای الحادی، دانشگاهها و گاه انجمنها سخت نیازمند سخنرانان نیرومند بودند. در دو دهۀ پایانی حکومت پهلوی، یکی از کسانی که با زبان و قلم به این نیاز پاسخ میداد، آقای جعفری بود. زبان فلسفی تا حدودی دشوار وی میتوانست سطح سخنرانی را از آنچه که در منابر تهران بود به جایی برساند که نوعی تازگی از یک سو و تکیه بر خرد از سوی دیگر در آن باشد. در واقع، قشر مذهبی در آن دوره، این امکان را داشتند که پس از بالا گرفتن نقش دین در تحولات سیاسی در دهۀ 40 از افرادی مانند آقای جعفری برای سخنرانی دعوت کنند. یکی از نخستین مراکز دانشگاهی که از آقای جعفری برای سخنرانی دعوت کردند، دانشجویان دانشگاه نفت آبادان بودند.[119] وی بعدها نیز مکرر برای سخنرانی به این دانشگا دعوت شد.[120] ساواک در آن سالها، مراقب سخنرانیهای وی بوده و گاه و بیگاه گزارش آنها توسط عناصر ساواک نوشته میشد. نخستین اشاره در پرونده وی در ساواک به دعوت وی برای سخنرانی مربوط به سال 1342 است. گزارش دیگر، مربوط به سخنرانی وی برای انجمن اسلامی جوانان نهضت آزادی در دی ماه 42 است.[121] در آن زمان، ساواک نوشت که وی هیچ نوع پیشینه مضرۀ سیاسی ندارد. گزارش دیگر، دعوت انجمن مباحثه با بهائیان در شیراز از ایشان برای سخنرانی است.[122] با شروع سخنرانیهای وی در حسینیه ارشاد باز هم ساواک از وی مراقبت داشت و این به ظن آن بود که وی با سران نهضت آزادی ارتباط دارد.[123] از سال 47ـ 48 به بعد، بر شمار سخنرانیهای وی در دانشگاههای مختلف افزوده میشد. وی همچنین در منزل خود برای سالها جلساتی داشت که دهها بلکه صدها نفر که عمدتا از اقشار فرهنگی و به خصوص استاد و دانشجو بودند، شرکت میکردند. برخی از این افراد کسانی بودند که به اتهام عضویت در سازمان ماهدین دستگیر شدند.[124] گفتنی است که دو داماد وی یکی فضل الله صلواتی و دیگری مهندس مصحف، از فعالان فرهنگی اصفهان به شمار میآمدند. یک گزارش از ساواک مروری است بر فعالیتهای وی که قابل توجه است: محمدتقی جعفری یکی از روحانیون مطلع در امر فلسفه اسلامی است که مشی او از سالها قبل دوری از هرگونه مسائل سیاسی (اعم از مخالف و موافق) میباشد و مطالب خلاف مصالح مملکتی در بالای منبر عنوان نمیکند و موضوعاتی که او به هنگام وعظ طرح مینماید صرفا تحلیلی فلسفی از احکام اسلام است... با توجه به مطالعه عمیق واعظ مذکور در این زمینه، همواره دانشجویان و افراد روشنفکری که زمینههای مذهبی آمادهای داشتهاند، مشتاق به شرکت در جلسات مورد بحث بودهاند و گزارشهای واصله حاکی از آن است که تعدادی از افراد شرکت کننده در جلسات مورد بحث را تقریبا پارهای از دانشجویان ناراحت تشکیل میدادهاند.[125]
افزون بر دانشگاهها، آقای جعفری یکی از سخنرانانی بود که در مراکزی مانند حسینیه ارشاد و نیز در شهرها در برخی از مراکز حساس مذهبی به طور مرتب سخنرانی داشت. آقای حکیمی، از مطهری و جعفری به عنوان کسانی یاد میکند که «با نوشتن کتابها و رسالههایی و تشکیل مجالسی و طرح کردن بحثهایی و برگزار کردن سخنرانیهای ی، به بخشهایی از نیازهای شناخته شدۀ زمان پاسخ گفتند».[126] یکی از کتابهای وی که در این تفسیر آقای حکیمی جای میگیرد کتاب منابع فقه آقای جعفری است که پیاده شدۀ نوار سخنرانیهای ایشان در انجمن اسلامی مهندسین (در جلسات یک هفته در میان، از اواسط سال 47 تا اواخر 48) است و مباحث فقهی چون طهارت اهل کتاب، قاعدۀ لاضرر، ذبائح اهل کتاب و موارد اخذ زکات و... درآن بحث شده است. در مقدمۀ مفصلی که خود انجمن بر این کتاب نوشته است، درباره اهمیت جایگاه فقه در زندگی اجتماعی سخن گفته شده و آمده است: فقه در جامعه متدین، جانشین همان قوانین و مقررات حقوقی جامعۀ متمدن امروزی است و فقیه، خواه ناخواه، در همان جهتی کشانیده شده است که حقوقیها و حرفههای قانون رفتهاند.
آقای جعفری یک فرد سیاسی، به معنای مصطلح آن نبود، اما به صرف آنکه در حوزه اندیشه دینی میتوانست نگرههای تازهای را ارائه کند، مقبول نسلی متدین بود که میخواست بر جای استوارتری تکیه بزند و با اطمینان بیشتری به فعالیت سیاسی ـ دینی بپردازد.
در زمینۀ نگارش، بخشی از موضوعات مورد علاقۀ وی، مباحث فلسفی ـ اعتقادی بود که نیاز روز جامعه بود که از آن جمله میتوان به این آثار اشاره کرد:
ارتباط انسان و جهان، ج 3، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1340ش.
وجدان، تهران، کتابفروشی اسلامی، 1344ش.
جبر و اختیار، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1344ش.
آفرینش و انسان، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1344ش.
طبیعت و ماوراءطبیعت، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1344ش.
علم در خدمت انسان، تهران، شرکت سهامی انتشارع 1344 ش.
اخلاق و مذهب، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1344ش.
رابطۀ علم و حقیقت، تبریز، کتابفروشی سروش، 1345ش.
توضیح و بررسی مصاحبه برتراند راسل ـ تهران، شرکت سهامی انتشار، 1345ش.
منابع فقه، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1349ش.
انسان در افق قرآن، کانون علمی ـ تربیتی جهان اسلام، اصفهان، 1349 ش.
نقد وبررسی برگزیده افکار راسل، شرکت سهامی انتشار، 1350ش.
ایده آل زندگی و زندگی ایده آل، تهران، حقیقت، 1352ش.
نگاهی به امام علی علیه السلام ، تهران، نور، 1353ش.
حرکت و تحول، تهران، فجر، 1356ش.
مولوی و جهانبینیها، تهران، بعثت، 1357ش.
آقای جعفری طی یک دهه پیش از انقلاب، یک شرح پانزده جلدی هم بر مثنوی نوشت، چنان که بعد از انقلاب شرحی عریض و طویل برای نهج البلاغه نوشت.
آقای ناصر مکارم شیرازی یکی از نویسندگانی است که طی سه دهه پیش از انقلاب، به دلیل نوشتههای فراوان و عمومیاش در عرصه و عرضۀ مباحث اسلامی و اجتماعی برای نسل آن روزگار شناخته شده بود.[127] وی با اشاره به زندگی پیش از طلبگی خود گفته است که در حدود هیجده سالگی در درس آیت الله بروجردی شرکت کرده و پس از آن یک سال و نیم در نجف بوده و سپس به ایران بازگشته است.[128] وی در 27 سالگی با نگارش کتاب عامه پسند فیلسوف نماها شهرت یافت. این کتاب پس از یک دوره تبلیغات مارکسیستی و تودهای در ایران و زمانی که جریان ضد مارکسیسم در ایران قوت گرفته و البته در جریان کودتای 28 مرداد سرکوب شده بود، نوشته شد و میان نسل جوان متدین مقبول واقع گردید.
کتاب فیلسوف نماها ابتدا تحت عنوان فیلسوف نمایان شیاد، در مجلۀ حکمت به چاپ میرسید. زمانی هم که چاپ شد در صفحه عنوان آمده بود: از انتشارات دفتر مجموعه حکمت. این کتاب در سال 1333 به عنوان کتاب سال برگزیده و جایزۀ سلطنتی (پنجاه هزار ریال) گرفت و روی جلد چاپ دوم که در سال 1336منتشر شد، آمده بود: بهترین کتاب سال 1333. افزون بر علما که انگیزه دینی در نشراین قبیل آثارداشتند، مبارزه با کمونیسم، در سرلوحه برنامههای رژیم وقت نیز بود. این جایزه سلطنتی گرفتن سوژهای شد تا بعدها دکتر شریعتی در نامهای که در پاسخ نقد منتشره علیه وی در مکتب اسلام چاپ شد، روی این مساله تأکید کرد،[129] که البته در فضای دهۀ 50 معنای خاص و متفاوت با میانه دهۀ 30 داشت. ظرف و محتوای کتاب فیلسوف نماها متناسب با مسائل روز بود و در زمینه دفع اشکال از جوانان نسبت به بسیاری از مسائلی که به نام علم و فلسفه مارکسیستی علیه دین مطرح میشد، تا اندازهای جوابگو بود، اما مهمترین نقطه ضعف آن، تلقی28 مرداد به عنوان رها شدن و آزادی بود که به نظر توجیهناپذیر میآمد.[130] گفتنی است که در سال 58 چاپ هفدهم آن منتشر شد. بخشهای قابل توجهی از این کتاب در نقد داروینیسم بود.
ایشان از همان زمان کار نگارش را در مباحث اسلامی و اجتماعی آغاز کرد یکی از قدیمیترین نوشتههای وی جلوه حق درباره صوفیگری در گذشته و حال است که بعدها در سال 1376 (قم، مطبوعاتی هدف) با پاورقیهای آقای داود الهامی چاپ شد.
بعدها کار عمدۀ ایشان در مجله مکتب اسلام بود که شرح آن نشریه را در جای مستقلی نوشتیم. هدف این مجله، نو کردن اندیشههای دینی به شکل و قالبی بود که در عین تأثیر گذاری بر نسل جدید، با اندیشههای رایج در حوزۀ سنتی قم تعارضی نداشته باشد. طبعا پیش از آن در تهران و نجف و حتی در قم، نشریات مذهبی به این سبک و سیاق منتشر شده بود و این هم در ادامه و در شهر قم، یک گام به پیش به حساب میآمد.
پس از مسائل مربوط به نهضت اسلامی و زمانی که فساد پهلوی از یک سو فراگیر شده و از سوی دیگر احساس نیاز به مذهب افزایش مییافت، نگارش آثاری برای نسل جوان مطرح شد و انتشارات نسل جوان،[131] با استفاده از شماری از نویسندگان جوان حوزه، که به طور عمده همان نویسندگان مکتب اسلام و اطرافیان آقای مکارم بودند، در برخی از موضوعات تاریخی، اعتقادی و فرهنگ عمومی، کتابهایی را از این انتشارات به چاپ رساندند. گویا در ابتدا قرار بود مانند مکتب اسلام نشریهای تحت عنوان نجات نسل جوان انتشار یابد که به تدریج به صورت کتاب و کتابچه و انتشارات درآمد.[132] این آثار در یک جلسه هفتگی که با عنوان مجمع علمی نجات نسل جوان نامیده میشد تهیه و تدارک میشد. آثاری که با این عنوان نشر یافت بالغ بر 26 عنوان و عموما مربوط به جوانان بود. برخی عناوین عبارت بود از: سازش دین و دانش، مشکلات جوانان، عقب گرد چرا؟ اشتباه برزگ وهابیها، دلیل عمده بهائیان و پاسخ آن، سرگرمیهای خطرناک، شرکت زنان در مشاغل اجتماعی، کمونیسم و اخلاق، آیا قوانین جزائی اسلام خشونتآمیز است؟ منطق دیالکتیک، خردهگیریهای مادیها بر قرآن و پاسخ آن و...
آقای مکارم به جز انتشارات نسل جوان، موسسه انتشاراتی دیگری را تحت عنوان مطبوعاتی هدف به راه انداخت که زان پس آثارش را با این نام منتشر میکرد و تاکنون نیز فعال است.
یکی از کارهای تألیفی آقای مکارم که همراه تنی چند از فضلای حوزه، که اغلب با آنان در جلسات درس عقاید و مذاهب آشنا شده بود، به انجام رساند، تفسیر نمونه بود. کار تألیف این تفسیر که قرار بود به زبان فارسی و نثری روان و عمومی نوشته شود، از چند سال پیش از انقلاب آغاز شد و تا حوالی انقلاب چندین مجلد آن انتشار یافت. در واقع هدف آن، هموار کردن تفسیر برای مطالعه کنندگان ایرانی به زبان فارسی روز بود. مطالب این تفسیر نیز توسط چند تن از طلاب جوان تهیه شده و توسط آقای مکارم با تحریر مجدد به دست چاپ سپرده میشد.
روش اصلی آقای مکارم ورود در مباحث دینی براساس نیازهای روز و پرسشهای مطرح در آن روزگاربود. در پاسخگویی هم، به لحاظ قالب، ایشان دنبالهرو همان روشهای معمولی بود که نوع نویسندگان مذهبی بعد از مشروطه به آرامی بنیاد آن را طراحی کردند، و آن، پاسخگویی به پرسشهای تازه براساس دیدگاههای جدید یا کشفیات علمی و یا نوشتههایی از نویسندگان متدین مسیحی و غربی و یا روانشناسان بنام بود. برای نمونه استفاده از کشفیات علمی برای اثبات مقولات دینی و مذهبی به ویژه در باب خداشناسی و معاد و غیره، امری بود که طی سالها در محافل مذهبی تهران رواج یافته بود. این حرکت به طور عمده در قم توسط آقای مکارم و برخی از همفکران وی در مکتب اسلام و آثار مذهبی این دوره وارد شد. ایشان در نوشتههای فراوان خود، به ویژه در مطالبی که مربوط به معاد بود و نیاز به این قبیل اکتشافات علمی و اظهار نظرهای شگفت داشت، تلاش میکرد تا با استناد به برخی از نوشتههای علمی فارسی آن روز، شواهدی برای باورهای دینی بیابد. برای مثال درباره معاد و به خصوص علت خواب طولانی اصحاب کهف، مطالبی از این دست در کتاب معاد و جهان پس از مرگ آمده است.[133] یا برای نمونه در کتاب قرآن و آخرین پیامبر هم ضمن شرحی از آیات تسخیر خورشید و ماه، مباحث مفصلی از این دست ارائه میشود. طرح آن مباحث برای نشان دادن نوعی اعجاز علمی در آیات قرآنی است که با کشفیات جدید علمی سازگاری دارد. مراجعه به مطبوعات دینی دهۀ 20 و حتی در فاصلۀ میان مشروطه تا سالهای نخست دوره رضاشاه، میتواند سابقۀ این قبیل مباحث را که نوعی دفاع علمی از دین بود، نشان دهد.
کار تازه آقای مکارم، باب کردن طرح مسائل اعتقادی به صورت درس در حوزه بود که سابقه چندانی نداشت. البته تدریس فلسفه یا جلسات خاصی که علامه طباطبائی برای نقد وبررسی مارکسیسم داشت، نوعی ابتکار در تدریس مسائل غیر رسمی حوزه به شمار میآمد. اما عمومیشدن درس عقاید در این مقطع صورت گرفت. در واقع، طرح مباحث اعتقادی به صورت تدریس در حوزه کمتر وجود داشت و اگر هم بود در قالب تدریس همان متون کهن کلامی بود. آقای مکارم با تدریس عقاید در شبهای پنجشنبه و جمعه[134] که با حضور تعداد قابل توجهی از طلاب تشکیل میشد،[135] مباحثی از قبیل آفریدگار جهان، رهبران بزرگ و مسؤولیتهای بزرگتر، قرآن و آخرین پیامبر و... را مطرح کردند که معمولاً، هم به صورت مقاله در مکتب اسلام و هم به صورت کتاب مستقل به چاپ میرسید. این کتابها در شهرستانها نیز مورد استفاده بود. خود ایشان از این حرکت، به عنوان طرح کلام جدید در حوزۀ علمیه یاد کرده است.[136] قاعدتا کتاب آفریدگار جهان هم میبایست یکی از آن آثار باشد که آقای مکارم طرح کرده و سه نفر از فضلای وقت قم آقایان عمیدزنجانی، علی حجتی کرمانی و سید حسن طاهری آن را تدوین کردهاند. ذیل نام این کتاب و روی صفحه نخست آمده است: عالیترین اثری که تاکنون در موضوع خداشناسی به فارسی به رشتۀ تحریر درآمده است. بالای آن هم نوشته شده: مجموعه بحثهای ناصر مکارم شیرازی در جلسات بحث عقاید و مذاهب، مقدمه این کتاب در سال 1340 (تهران، محمدی) نوشته شده است. بعدها خلاصهای از این کتاب با نام در جستجوی خدا در سری انتشارات نسل جوان به شماره 5 (سال 1351) چاپ شد. در مقدمه آن آمده بود: «کتاب حاضر پژوهش عمیق و در عین حال ساده و روان» در باب خداشناسی است. کتاب دیگری باز محصول همین جلسات که توسط علی حجتی کرمانی تدوین شده است با نام خدا را چگونه بشناسیم (تهران، محمدی، 1343) منتشر شد، که جلد دوم کتاب پیشگفته است. اثر سوم این مجموعه، کتاب رهبران بزرگ و مسؤولیتهای بزرگتر است که درباره نبوت میباشد. کتاب قرآن و آخرین پیامبر هم در سال 1349 توسط دارالکتب الاسلامیه در تهران در ادامه همین مباحث اعتقادی چاپ شد. از دیگر مباحثی که در جلسات بحث از عقاید و مذاهب طرح شد مطالبی بود که یکی از شاگردان ایشان با نام حسین حقانی زنجانی تحت عنوان بحث و بررسی درباره داروینیسم و آخرین فرضیههای تکامل در سری انتشارات نسل جوان در سال 1345 چاپ کرد. این مبحث هم از مباحثی است که بسیاری از نویسندگان مذهبی به آن پرداختند که از آن جمله باید از آقای سبحانی و محمدتقی جعفری در آفرینش انسان یاد کرد.
در واقع، آقای مکارم زمانی سمبل معنا و مفهوم خاص روشنفکری و دینداری درحوزه علمیه قم بود و از این بابت، برای بسیاری از متدینین که تلاش میکردند راهی برای نوگرایی دینی بیابند، مایه امید. علاوه بر این، وی را باید از نسلی از نواندیشان دینی دانست که از یک صد سال به این طرف، منتظر بودند تا به هر صورت، به اشکالات طرح شده درباره دین، در هر حوزه، جواب دهند. اما واقعیت آن است که کار این جماعت، تنها نو کردن عبارات و افزودن تحلیلهای عمومی بود. آن اندازه که گرد و خاکی برنخیزد و چیزی از آنچه سنتهای رسمی شناخته میشود، تغییر نکند. در این میان، تنها چیزی که گفته میشد، ارائه یک تصویر معتدل از شیعه بهدور از خرافات و انحرافات بود که آقای مکارم هم مانند بسیاری از مصلحین حوزوی روی آن تأکید داشت. همین امر بود که سبب شد تا وی به ترجمه کتاب اصل الشیعة و اصولها از علامه محمدحسین کاشف الغطاء که قدمی مهم در راه اصلاح شیعه و دور کردن افراط از آن بود، بپردازد. وی در مقدمهای که بر این اثر نوشته، ضمن حمله به سنیهای افراطی، یکی از دشواریهای موجود بر سرراه شیعه را، وجود همین خرافات دانست که دستاویز دشمنان قرار گرفته است.
بحث پاسخگویی به پرسشهای مذهبی که همواره برای اصحاب مکتب اسلام اهمیت داشت، در آثارآقای مکارم هم جلوه یافت. کتاب پرسشها و پاسخها مجموعهای از پاسخ به پرسشهایی در مسائل مهم دینی بود و در سال 1352 چاپ شد. برخی از مسائل مربوط به خداشناسی و معاد و شماری هم مربوط به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و از جمله بحث امی بودن آن حضرت است که فراوان طرح میشد. این کتاب پیش از آن به صورت جزوه منتشر شده بود که نسخهای از آن در کتابخانه دفتر تبلیغات تحت عنوان پاسخ به اشکالات، موجود است. چهار مجلد پرسشها و پاسخهای مذهبی کار مشترک آقایان مکارم و سبحانی است که گردآوری همان مطالبی است که این دو در مکتب اسلام و در پاسخ به پرسشهای مردم مینوشتند. این چهار جلد در سری انتشارات نسل جوان چاپ شد. پاسخگویی به برخی از پرسشهای نو که براساس مسائل علمی یا کشفیات جغرافیایی طرح میشد نیز یکی از مسائل مدنظر آقای مکارم بود. لذا کتاب همه میخواهند بدانند در بارۀ معراج، شق القمر و عبادت در قطب شمال و جنوب، تألیف شد.[137]
نقد ماتریالیسم در آثار آقای مکارم از زمان تألیف فیلسوف نماها آغاز شد؛ اما بعدها نیز همواره ادامه داشت. کتاب بحثی درباره ماتریالیسم و کمونیسم اثری بود که به سال 1344 ش چاپ شد و همان زمان آقای سید هادی خسروشاهی برای آن مقدمه نوشت. این اثر به عنوان نشریه شماره شش انتشارات نسل جوان چاپ شد. آقای خسروشاهی در مقدمه آن نوشت که تاکنون یعنی سال 1344، کتاب فیلسوف نماها چهارده بار چاپ شده است. او افزود: جزوه حاضر هم به صورت پلی کپی در سال 1339 چاپ شده و اکنون به صورت کتاب عرضه میشود. از دیگر آثار ایشان در سلسله انتشارات نسل جوان کتاب مشکلات جنسی جوانان بود که به سال 1350 به چاپ رسید. در این کتاب، با تلفیقی از مسائل اسلامی و روانشناختی جدید تلاش شده است تا به این بحث که سخت مورد نیاز جوانان بوده و زمینه فساد در جامعه بود، بپردازد. سرگرمیهای خطرناک هم نوشته دیگری از ایشان بود که سال 1343 چاپ شد و باز متوجه برخی از زمینههای فسادزا در جامعه بود. کتاب این مسائل برای همه جوانان مطرح است باز در همین حوزه نگارش یافت و به عنوان چهاردهمین اثر از سری انتشارات نسل جوان در سال 51 به چاپ رسید. ایشان مشکل عمده موجود در نسل جوان را در نبود رهبری مناسب برای آنان میداند. فرآوردههای دینی کتاب دیگر ایشان بود که چاپ دوم آن در سال 53 در سلسله انتشارات نسل جوان چاپ شد. نیمه نخست این کتاب درباره بردگی و نیمه دوم درباره چند بحث متفرقه دیگر بود. بحث بردگی و اعتراضاتی که که در این باره صورت میگرفت یکی از مباحثی بود که طی قرن اخیر مورد توجه نویسندگان مسلمان برای ارائه یک پاسخ معقول بوده است.[138] در این باره چندین کتاب در سالهای پیش از انقلاب در قم چاپ شد. آنچه باید از اسلام بدانیم از دیگر آثار آقای مکارم است که تلاش کرده دین را برای نسل جوان بلکه نوجوان بیان کند (یازدهمین شماره از سوی نسل جوان و چاپ شده در سال 1353) کتابچهای هم با نام چهره اسلام در یک بررسی کوتاه در سال 53 به دو زبان انگلیسی و فارسی در سری انتشارات نسل جوان چاپ شد. در میان منشورات نسل جوان، کتاب اسرار عقب ماندگی شرق نخستین اثری بود که در سری انتشارات نسل جوان چاپ شد. بارها تأکید کردهایم که این بحث تا چه اندازه در یکی دو قرن اخیر میان مسلمانان مطرح بوده است و ما معمولا تلاش کردهایم با نگاه به عقب، یعنی دوران درخشان تمدن اسلامی، نشان دهیم که قابلیت پیشرفت داریم. البته در باره مشکلات غرب و تمدن غربی هم مطالبی در این قبیل آثار مینوشتیم.[139] به هر روی، این اثر در سال 1348 چاپ شد.
دو کتاب یک صد و پنجاه درس زندگی با شماره چهلم از سری انتشارات نسل جوان در سال 56 چاپ شد. از دیگر نوشتههای آقای مکارم در این سری، کتاب زندگی در پرتو اخلاق بود که در سال 1352 چاپ شد. معمای هستی هم کنکاشی درباره برخی از پرسشهای درونی و معنوی بشر در ارتباط با هستی بود که در سال52 چاپ شده است. ارزشهای فراموش شده هم عنوان کتاب حجیمی است که در حوزه نقد و بررسی پارهای از مسائل اجتماعی انتشار یافته است (تهران، انتشارات جاویدان، 1355). مسأله بازگشت و احضار ارواح از مباحثی بود که طی یک دوره، بسیار اوج گرفت و آقای مکارم هم کتاب عود ارواح و ارتباط با ارواح را نوشت و ضمن آن شرحی هم از یکی از جلساتی که در این باره بوده (چاپ شده در اطلاعات هفتگی) به دست داده است. در آن جلسه ایشان از طرف بحث، که خود متخصص در احضار ارواح بوده، خواسته است تا روح آیت الله بروجردی را احضار کند، و از وی درباره آینده حوزه علمیه قم بپرسد.[140]
سلسله کتابهایی هم با عنوان «اسلام را بهتر بشناسیم» توسط ایشان منتشر شد که هدف آن پرداختن به برخی از مسائل دینی مطرح در جامعه بود. نخستین آنها تحت عنوان مسأله انتظار انتشار یافت. خمس پشتوانه استقلال بیت المال اثر دیگری از همین سلسله بود که در آستانه انقلاب چاپ شد. تقلید یا تحقیق و تقیه سپری برای مبارزه عمیقتر نیز در همین سلسله انتشار یافت و هدف اصلی این بود که مباحث مهم و مفصل در جزوات کوچک به مشتاقان ارائه شود. در باب مسائل اعتقادی آن هم به شیوۀ جدید، کتاب عقیده یک مسلمان را در سال 56 نوشت. روی جلد نوشته شده است: استاد محقق ناصر مکارم شیرازی (قم، هدف، تاریخ مقدمه، 1397ق).[141]
آقای مکارم در سال سیزدهم نشر مکتب اسلام شماره نهم، مقالهای در نقد اسلام شناسی شریعتی به چاپ رساند که شریعتی در پاسخ وی نامهای نوشت که بعدها به چاپ رسید. روی صفحه نخست این نامه آمده بود که امید است این نوشته «رهگشایی دیگر برای رهروان اسلام علی علیه السلام و گامی فراتر در افشای تشیع صفوی باشد». وی در این نامه، با اشاره به اینکه اوضاع به نحوی است که روشنفکران وسیلهای برای تخریب روحانیون، و روحانیون وسیلهای برای ضایعکردن روشنفکران هستند، و با اشاره به فعالیتهای یکپارچهای که در این باره آغاز شده است، تأکید کرد: هدف این است که از این راه ما را با روحانیت و روحانیت را ما درگیر کنند. وی افزود، این کارها همه به نام ولایت انجام میگیرد. شریعتی تأکید کرد که ما از حق مشروع خودمان استفاده نمیکنیم. وی در اینجا هم تأکید کرد که اختلاف او با روحانیون اختلاف خانوادگی است. وی افزود: شما آقای حاج شیخ ناصر مکارم، سردبیر یک مجله بزرگ مذهبی هستید، شما در شمار فضلای روحانی آشنا به مسائل روز هستید، شما اهل کتاب و قلم و مطالعهاید، شما خود نویسندهاید و کتابتان سالهای حساس پس از سال 1332در نقد مارکسیستها برندۀ جایزه سلطنتی ایران شده... و بنابراین مرد روزید و میدانید چه باید بنویسید.[142]
گفتنی است که شریعتی بارها در نوشتههایش در زندان برای ساواک روی فعالیتهای گذشته خود و پدرش علیه مارکسیسم در دهۀ 20 و 30 تأکید میکرد.
آقای مکارم که سالها با مرحوم آیت الله شریعتمداری در انتشار مکتب اسلام همکاری داشت،[143] و در واقع محور جمع دیگری هم بود که در این دوره به فعالیتهای نویسندگی اشتغال داشتند، کمابیش در فعالیتهای انقلابی نیز حضور داشت. نام وی در زمره کسانی که در خرداد 1349 ضمن نوشتن تسلیتی به «آیت الله العظمی مرجع بزرگ شیعه آقای خمینی» برای درگذشت حکیم فرستادند و از ایشان به عنوان مرجع عظیم الشأن یاد کردند، آمده است.[144]
آقای مکارم در نهضت روحانیت در سال 41 فعال بود. متن کامل سخنرانی وی را در اجتماع مسجد اعظم که در اعتراض به مصوبات مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی و به ویژه حق رأی به زنان بود، آقای دوانی در کتاب نهضت دو ماهه روحانیون ایران (قم، 1341) (ص 8ـ 101) درج کرده است. بعد از آن نیز وی فعال بود و طی شبهای نزدیک به پانزده خرداد سال 42 در مسجد هدایت تهران سخنرانی داشت که علیه دولت بود.[145] بعدها، همان طور که گذشت به کارهای فرهنگی روی آورد تا حوالی انقلاب که مجددا وارد تحولات سیاسی شد که این امر منجر به تبعید ایشان به برخی از شهرها از جمله چابهار، مهاباد و انارک شد.[146] ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کتابی با عنوان طرح حکومت اسلامی منتشر کرد که شرحی از سیستم حکومت اسلامی بود که اشارت اندکی هم به ولایت فقیه داشت.[147] ایشان عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و عضو کمیسون مذهب و زبان بود که در آنجا از رسمیت مذهب اثناعشری در قانون اساسی دفاع کرد.[148]
یکی دیگر از نویسندگان حوزوی این دوره، آقای شیخ جعفر سبحانی تبریزی (متولد 1308) است که در یک خانواده روحانی به دنیا آمد. وی در چهارده سالگی وارد مدرسه طالبیۀ تبریز شد و با جدیت به تحصیل علوم دینی پرداخت. ایشان پس از فروکشکردن بحران سیاسی آذربایجان، به سال 1325 عازم قم شد و با تکمیل دروس سطح، در درس خارج حضرات آیات: بروجردی، حجت، و امام خمینی شرکت کرد. شرکت فعال ایشان در درس امام، سبب شد تا مباحث اصولی امام را که طی سالهای 30ـ 37 عنوان شده بود، گردآوری کرده، تحت عنوان تهذیب الاصول به چاپ برساند. این اقدام وی در سن 28 سالگی نشان از رشد علمی ایشان در مسیر دروس حوزوی داشت. پس از آن، فعالیت ایشان در دروس حوزوی در قالب تدریس دروس حوزه ادامه یافت و ایشان از سال 54 درس خارج فقه و اصول را نیز آغاز کرد که تاکنون ادامه دارد. در طول سالها، آقایان سبحانی و مکارم، دو دوست دیرین و همفکر بودند که حوزههای کاری آنان نیز شباهت فراوانی به یکدیگر داشت. به علاوه هردو از ارکان مجله مکتب اسلام بودند.
آقای سبحانی که نگارش را از تبریز آغاز کرده بود، طی این سالها، پس از شرکت در درس فلسفه و تفسیر علامه طباطبائی و حاضر شدن در جمعی که استاد مطهری هم از آن جمله بود، به نگارش آثاری در زمینههای مختلف اعتقادی پرداخت. در اصل، ورود ایشان به این مباحث، در جریان تأسیس مجله مکتب اسلام جدی شده و آقای سبحانی از آن زمان و تاکنون همواره یکی از نویسندگان راتب این نشریه بوده است. بخشی از پاسخگویی به پرسشهای مذهبی جوانان در مجله مکتب اسلام که یکی از نیازهای جاری زمان بود، بر عهده ایشان بود که در نهایت، مجموعه آنها در کتاب پرسشها و پاسخها به چاپ رسید. بسیاری از این پرسشها اعتقادی ـ فلسفی است و پاسخگویی به آنها با توجه به حساسیتهای فکری موجود در جامعه و ظرفیت علمی آقای سبحانی، در نوشتههای ایشان منعکس شده است. برخی از این موضوعات چنان است که در نوشته نوع نویسندگان مذهبی این دوره، دنبال شده است. برای مثال میتوان به مباحثی درباره امی بودن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و یا مباحث مربوط به سرنوشت و قضا و قدر و علم غیب اشاره کرد. چنان که آقای مطهری انسان وسرنوشت را نوشت. این به جز نقد افکار مادی است که تقریبا در این دوره بسیار معمول و رایج است. اما آنچه مهم است، گرایش ایشان به پاسخگویی به شبهات است که بعد از انقلاب و به خصوص در جریان طرح دیدگاههای سلفی ـ وهابی همچنان در نوشتههای ایشان، به همان سبک ادامه یافت که برای مثال به کتابهایی چون توسل یا وهابیت میتوان اشاره کرد.
ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با توجه به همین سوابق فکری بود که از آذربایجان شرقی کاندیدای مجلس خبرگان قانون اساسی شد و پس از آن، در کار تدوین قانون اساسی مشارکت داشت.
اما به لحاظ فکری، آنچه در دوران پیش از انقلاب در نوشتههای ایشان اهمیت داشت، حل برخی از معضلات فکری ـ دینی بود که طی چند دهه و به خصوص پس از بر آمدن حزب توده، با چالش مواجه شده بود. نوشتههای ایشان در حوزههای مختلف دینی و با نثری عمومی است که ضمن آن تلاش شده است تا مطالب علمی به زبان جوانان برای آنان بازگو شود. به همین جهت بود که شماری از آثار ایشان توسط انتشارات نسل جوان منتشر گردید. آقای سبحانی به دلیل آشنایی جدیشان در مقایسه با دیگر طلاب با زبان عربی، و در ادامۀ همان اهدافی که گفته شد، شماری از آثار عربی را نیز در مباحث اسلامی به فارسی ترجمه کرد که ضمن تألیفات ایشان به آنها اشاره خواهیم کرد.
برای نمونه کتاب سرچشمه هستی، خداشناسی برای همه، که به سال 1343 چاپ شد و درباره پاسخگویی به مسأله توحید بود. روی صفحۀ نخست آن، این عبارت نوشته شده بود: تقدیم به جوانان، روشنفکران، دبیران، آموزگاران، و عموم کسانی که میخواهند با سادهترین اسلوب و روشنترین منطق، خدای خود را بشناسند. در مقدمۀ این کتاب با اشاره به تزلزل مبانی دینی در میان جوانان، و اینکه کتابهای شرعیات مدارس پاسخگوی نیازهای فکری دانش آموزان نیست، تصریح میکند که شماری از دوستان گفتند که این تقصیر متوجه روحانیت است و آنان باید پاسخگوی این پرسشها باشند. اندکی بعد یکی از شخصیتها و علمای بزرگ به ایشان نامهای نوشته و در آن نوشت که «دانش آموزان پیرامون مسائلی مانند خداشناسی و فرضیۀ داروین» پرسشهایی دارند و از ایشان خواسته است تا پاسخی برای آنان بنویسد. آن دو مسأله سبب پدید آمدن این کتاب شده است. بخشی از این کتاب «رسالهای است پیرامون فرضیه تکامل انواع» که در آن درباره فرضیه بودن آن و نیز اینکه حتی در صورت درستی، تأثیری در مباحث خداشناسی ندارد، سخن گفته شده است. (ایشان در این باره کتاب مستقلی هم دارد که مشخصات آن خواهد آمد.) چنان که بخش عمدهای از این کتاب درباره نظم موجود در آفرینش و مباحثی از این قبیل است که خود متأثر از فضای علمزدۀ آن روزگار و با استناد به نوشتههای علمی و کلمات قصار ترجمه شده از دانشمندان غربی و با کشفیات علمی درباره کواکب و نظامات عالم تحریر شده است.
نوشتههای دیگر پیش از انقلاب یا در آستانۀ انقلاب ایشان عبارتند از:
پیک رمضان (تهران، کتابخانه مدرسه چهل ستون، 1393ق/ 1351).
رمز پیروزی مردان بزرگ، قم، نسل جوان، 1347 ش.
مرزهای اعجاز، (ترجمه بخشی از کتاب البیان) به قلم آیت الله خویی، ترجمه دانشمند محترم جعفر سبحانی، تهران، محمدی، 1349ش.
مکتب وحی، نوشتۀ عبدالطیف هندی رئیس آکادمی مطالعات اسلامی حیدرآباد، و جعفرسبحانی استاد حوزه علمیه قم، تبریز، سروش، 1348 (این کتاب حاوی دو بخش است. بخشی از عبداللطیف هندی درباره مسأله امی بودن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم است و بخشی توضیح و تحلیل و انتقاد در آن باره از آقای سبحانی، ایشان در مقدمه بحث خود از غربزدگی در مذهب سخن گفته و اینکه درباره دین شناسی همهاش منتظریم ببینیم فلان پروفسور فرانسوی یا دانشمند مسیحی چه گفته است. سپس در ادامه به نقد و بررسی دیدگاههای عبداللطیف هندی در آن مقاله که توسط محمود تفضلی ترجمه شده بود، پرداخته است.
سرنوشت از دیدگاه علم و فلسفه، تهران، انتشارات غدیر، 1393ق.
سیستم اخلاقی اسلام، «تفسیر سورۀ حجرات» قم، 1349ش.
قرآن و معارف عقلی، قم، 1350 ش. این اثر به نوعی حاوی مباحثی در تلفیق میان برخی از مباحث فلسفی با آیات قرآنی است.
رسالت جهانی پیامبران (یک دوره عقاید استدلالی در سطح عالی) تهران، کتابخانه صدر، 1351 ش. در مقدمه این کتاب اشاره شده است که «دانشجویان دانشگاههای کشور ما را غالبا جوانانی تشکیل میدهند که حس مذهبی آنها به وضع کامل شکفته شده است و از نظر ارضاء این حس، کاملا به دنبال یک مکتب فکری و ایدئولوژی هستند که خلاء روحی آنها را پر کند». ایشان همانجا به لزوم تحول در کتابهای درسی حوزه نیز پرداخته و طبعا انتظارشان آن بوده است که کارهای کلامی جدیدی که صورت میگیرد، بتواند به عنوان متن درسی مورد استفاده دانشگاهها و حوزهها باشد. ایشان در همان مقدمه افزوده است که برای مدت هشت سال است که نگارنده مقدار زیادی از اوقات خود را برای تحریر عقاید اسلامی به روش خاصی که واجد شرایط یاد شده باشد، صرف نموده است». گویا اینها همان مباحثی است که در تهران در حسینیه بنی فاطمه برای مشتاقان ارائه میشده است. مجلد دیگری از این مجموعه باید اثر و یا حتی برخی از آثار زیر باشد:
1- راه خداشناسی، تهران، کتابخانۀ صدر، 1353ش.
2- شناخت صفات خدا، تهران، کتابخانۀ صدر، 1398 ق(1357ش).
3- رسالت جهانی پیامبران، تهران، کتابخانۀ صدر، 1351ش.
4- برهان رسالت، تهران، کتابخانۀ صدر، 1398ق (1357ش).
5- پیشوایی از نظر اسلام، دارالکتب الاسلامیه، 1357ش.
6- معاد انسان و جهان، نشر مکتب اسلام، 1358ش.
7- قرآن و اسرار آفرینش، تهران، 1354ش.
8- کاوشهایی پیرامون ولایت، قم، 1355 ش.
9- اصالت روح، قم، 1358 ش.
10- دشمنان دوست نما، قم، 1353ش.
بررسی علمی داروینیسم، با مقدمهای از دانشمند محترم سید هادی خسروشاهی، قم، (سال آن مشخص نیست اما پیداست که مربوط به پیش از انقلاب است و پس از انقلاب توسط نشر قیام افست شده است).
آگاهی سوم «علم غیب». قم، 1397 ق (1355ش).
راز بزرگ رسالت، قم، تألیف در بهمن 1357 و چاپ در فروردین 1358 (این کتاب در باره مباحث مربوط به نبوت و پاسخ به شبهاتی است که علی دشتی در کتاب بیست و سه سال و گلدزیهر، شرق شناس یهودی در این باره بیان کرده است.)
حکومت اسلامی در چشم انداز ما، قم، اردیبهشت 1358 (در این کتاب که در میان سیل نوشتههای مربوط به حکومت اسلامی در این سال و سالهای بعد تألیف شده و هنوز خبری از خبرگان نبوده، از دو گروه افتاء و شورا برای قانونگذاری در دولت اسلامی سخن به میان آمده است. این اثر برای نشان دادن فضای فکر دینی آن زمان در باره حکومت اسلامی جالب است). گفتنی است که سالها پیش از آن، ایشان مباحث امام خمینی را درباره ولایت فقیه که ضمن مبحث اجتهاد و تقلید مطرح شده بود، در تهذیب الاصول به چاپ رسانده بود.[149] این مباحث، نخستین بحثهایی است که امام درباره ولایت فقیه در درسهای خارج اصول خود مطرح کرده بود.
عبدالکریم هاشمی نژاد در سال 1311 در بهشهر به دنیا آمد. مدتی در همان شهر تحصیل کرده سپس به قم آمد و تا سال 1340 در این شهر بود. پس از درگذشت آیت الله بروجردی و به هوای استفاده از درس آیت الله میلانی و فعالیتهای تبلیغی به مشهد رفت. هاشمی نژاد از فعالان نهضت روحانیت بود و در همان شب پانزده خرداد همراه شمار زیادی از علما دستگیر و برای بیش از چهل روز در تهران زندانی شد. بعد از آن هم به طور مداوم زیر نظر ساواک بود و بارها و بارها به زندان افتاد تا آنکه انقلاب پیروز شد. پس از انقلاب، عضو برجستۀ مجلس خبرگان قانون اساسی و مسؤول دفتر حزب جمهوری اسلامی در مشهد بود. وی روز هفتم مهر سال 60 در مشهد توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید.
نوشتههای مرحوم هاشمی نژاد، گرچه معدود بود، اما از جمله نوشتههای تأثیر گذار در دو دهۀ پیش از انقلاب بود. کتاب مناظره دکتر و پیر در سال 1344 به چاپ نهم رسید و بعدها انتشارات فراهانی که آثار او را منتشر میکرد، در پشت جلد کتاب قرآن و کتابهای دیگر آسمانی که آن هم از هاشمی نژاد بود ودر سال 52 چاپ شد نوشت: کتاب مناظره دکتر و پیر بیش از 15 بار به چاپ رسیده و اکنون به عللی! نایاب است. دفعات چاپ این کتاب تا انقلاب، به 25 بار هم رسید.[150] سالها پیش از آن کتاب مناظرۀ دهقان پیر و جوان دانشجو توسط نویسندهای با نام جلال کاشانی درباره حجاب نوشته شده بود.[151] ناصر مکارم هم کتاب فیلسوف نماها را در قالب چنین گفتگویی تنظیم کرده بود.[152] اما اکنون در ادامه همان روش، کتاب تازهای توسط یک روحانی 28 ساله در قم نوشته شد. زمانی که به سال 1339 چاپ نخست آن انتشار یافت، هنوز آیت الله بروجردی زنده بود و شفاها از وی تقدیر کرد. مؤلف در مقدمه خود بر چاپ دوم که تنها یک ماه پس از چاپ اول صورت گرفت، از تقدیر ایشان یاد کرد. این کتاب که در قالب یک گفتگو و مناظره میان یک دکتر و یک پیر صورت گرفته، مروری است بر مهمترین دیدگاههای اسلامی در باره مسائل اجتماعی، نظام اسلامی، نظام قضائی، دیدگاه دانشمندان اروپایی درباره اسلام و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، تمدن اسلامی، علل پیشرفت مسلمانان در یک دوره و عقبماندگی در دورۀ دیگر، خدمات روحانیت، و در نهایت حقوق زن در اسلام. آنچه برای این کتاب مشکل سیاسی پدید آورد، انتقادات گزندۀ آن نسبت به وضعیت اجتماعی و اخلاقی جامعه در آن دوره بود. زبان ساده کتاب، خواندن آن را آسان میکرد و همین امر، به علاوه مواضع سیاسی موجود در آنکه پس از نهضت روحانیت زمینه سیاسی فراختری را در جامعه فراهم کرده بود، بر محبوبیت آن میافزود. مؤلف در مقدمۀ خود بر چاپ نخست کتاب، چنان حملات تندی بر وضعیت موجود در جامعه کرده و آن را بر دوش حاکمیت انداخته بود که آشکارا توجه هر خوانندهای را جلب میکرد: «سینماها و تئاترها به جای مسجد، و آواز زنان فواحش و رقاصهها «هنر پیشگان» جای صوت روحبخش قرآن و اذان را اشغال نموده است. جوانان مسلمین به جای تشکیل صفوف جماعت و رفتن به مکتب فضیلت «مسجد» روی صندلیهای سینما و تئاترها لمیدهاند. کارگردانان مراکز شکنندۀ سد عفت «سینماها و تئاترها» هم از این موقعیت سوء استفاده کرده و هرچه بیشتر فیلمها و پردهها را برای افزودن بر تعداد مشتریان خود مهیجتر و پیکر زنان رقاصه و بدکاره را به نام هنرپیشگان، عریانتر نشان دادهاند.»
چنان که مؤلف در همان مقدمه اشاره کرده است، هدف پاسخدادن به برخی از شبهات مطرح شده میان جوانان درباره اسلام بوده است. با این حال، این اثر را باید در زمرۀ آثاری آورد که تلاش میکند اسلام را در قالب یک نظام حکومتی با ویژگیهای ایده آل نشان دهد. کتاب دیگر وی، با عنوان درسی که از حسین علیه السلام باید آموخت تحلیلی تازه و متناسب با شرایط مبارزه و ادبیات آن درباره نهضت امام حسین علیه السلام بود. این کتاب که در سال 1347 نوشته شد، به لحاظ تحقیقی اثری ممتاز نبود، اما به دلیل روان بودن نثرآن و همگامیاش با فضای سیاسی، کمابیش مورد استقبال واقع شد.
اثری دیگری که از وی چاپ شد کتاب مسائل عصر ما بود که انتشارات آیین جعفری آن را چاپ کرد. این اثر حاوی مطالبی بود که هاشمینژاد تحت عنوان قسمتی از مشکلات بزرگ نسل ما در انجمن اسلامی مهندسین ایراد کرد. بخش دیگر آن، مطالبی بود با عنوان راه سوم بین کمونیزم و سرمایهداری که آن هم سخنرانی بود و پیش از آن در سال 43 توسط کتابفروشی جعفری در مشهد چاپ شده بود. این دو متن در سال 1348 برای بار دوم به چاپ رسید. بخش عمدۀ مبحث اول، بحث درباره علل عقب ماندگی مسلمانان آن هم در قیاس با مسیحیان است؛ موضوعی که در تمام این صد سال برای مسلمانان نهایت اهمیت را داشته است. بخش دوم آن اثر هم در قیاس با مطالبی که تحت عنوان «مکتب واسطه» در آن دوره نوشته میشد و بعدها در شعار «نه شرقی و نه غربی» در فرهنگ انقلاب آمد، تلاشی است برای نشان دادن اسلام به عنوان راهی در میان آنچه که شرق یا غرب گزینش کردهاند.
کتاب قرآن و کتابهای دیگر آسمانی مجموعه سخنرانیهای هاشمی نژاد در حسینیۀ ارشاد است که پس از پیاده شدن از نوار تدوین شده، به صورت کتاب درآمده و در آذر سال 1346 توسط انتشارات فراهانی چاپ شده است. این اثر به نوعی رد مسیحیت و فرهنگ مسیحی و مقایسۀ فرهنگ قرآنی با آن است. پاسخ ما به مشکلات جوانان و کتاب اصول پنجگانه اعتقادی دو اثر دیگر وی است که مباحث آنها هم در جلسات دانشجویی و مردمی ارائه و سپس چاپ شده است. وی سالها در مشهد جلسات کانون بحث و انتقاد دینی را اداره میکرد و بخشی از آنچه چاپ شد، مباحثی بود که ایشان در آن جلسات طرح کرده بود. سید حسن ابطحی شوهر خواهر هاشمینژاد و همدرس وی در سالهای اقامت در قم[153] نیز از فعالین همین کانون بود. انتشار ماهنامه سؤال شما و پاسخ ما از جمله نشریات کانون بود که به همت هاشمی نژاد منتشر میگشت. در سال 1351 ساواک شرکت وی را در جلسات کانون ممنوع اعلام کرد. زان پس گهگاه جلسات به صورت پنهانی در منازل برگزار میشد.
هاشمی نژاد بیش از آنکه یک نویسنده باشد، یک خطیب بود و به همین دلیل، نوشتههای وی هم برخی متن سخنرانیهای اوست. وی در تهران، مشهد و برخی از شهرهای دیگر، برنامههای سخنرانی فراوانی داشت که ساواک به طور کامل از آن مراقبت کرده گزارش تهیه مینمود. از جمله برنامههای منظم وی، شرکت در جلسات مجمع هفتگی جوانان بود که از اواخر دهه 30 تا اوائل نهضت روحانیت در سال 42 برنامه سخنرانی داشت.[154]
با مروری بر آنچه که وی در سخنرانیهای خود مطرح میکرده، میتوان گفت: مبارزۀ وی با غربگرایی و مظاهر فساد، یکی از شاخصههای اصلی نوشته و سخنرانیهای اوست. یکی از مهیجترین سخنرانیهای وی در 22 مهر سال 1342 در مسجد فیل مشهد بود که به دستگیری وی منجر شد و طی جریان دستگیری وی، سه نفر از مردم کشته شدند. آنچه ساواک از سخنرانیهای هاشمی نژاد گزارش کرده، آینهای است که میتواند نگاهها و دیدگاههای رایج در منبرهای مذهبی ـ سیاسی این دوره را نشان دهد. آن مطلب باید در جای دیگری مرور شود.[155]
مصطفی زمانی متولد سال 3ـ 1314 (20 شعبان 1354ق) در نجف آباد بود که تحصیل علوم دینی را در نجف آباد آغاز کرده و سپس به قم آمده و در محضر آیت الله بروجردی و دیگر علمای وقت حوزه مشغول تحصیل شد. وی هشت سال نیز در درس مرحوم امام شرکت کرد. مرحوم زمانی به مرور به کار نوشتن مقالات و کتابها پرداخت و در جمع75 عنوان کتاب (اعم از تألیف و ترجمه که شماری هم مربوط به پس از انقلاب است) چاپ کرد و در 29 اسفند سال1369 درگذشت.
مرحوم زمانی که نوشتههایش گاه به چاپهای متعدد و حتی بالاتر از چاپ دهم هم میرسید، در سطحی خاص و انتخاب موضوعاتی ویژه، در بین نسل جوان مذهبی که بیشتر به دنبال رفع نیازهای روحی ـ دینی خود بوده و به چاره اندیشیهای ساده و عمومی در حل دشواریهای فکری و اجتماعی خود بسنده میکردند، جای پایی برای خود گشود. این نوشتهها عمیقا در میان مخاطبان خود مؤثر بود و میتوانست شماری از جوانان را از آلوده شدن به مفاسد در دوره شاه باز دارد.[156] وی از معدود نویسندگانی بود که تلاش میکرد با ترتیب دادن کلاسهایی، به طلبههای جوان آموزش نویسندگی بدهد.[157]
برخی از این نوشتهها که رنگ و لعاب سیاسی هم میتوانست بگیرد، مقبولیت عمومی یافت و حتی خار ممنوعیت سیاسی دامن آنها را هم گرفت. اما بیشتر آثار در ردهای نبود که سانسورچیهای رژیم و یا مأموران سازمان امنیت کاری به کار آنها داشته باشند. با این حال، گاه گرفتار زندان هم شد که یک نمونه آن سال 1352بود.[158]
برای نمونه از چند اثر او یاد میشود؛ آثاری که ناشران مذهبی وقت مانند فراهانی و محمدی و کتابخانه صدر (سه ناشر برجسته آثار مذهبی آن روزگار) و نیز گاه نشریهای که متعلق به خود او بود و نامش پیام اسلام، آنها را چاپ میکردند.[159]
کتاب پیشگوییهای علمی قرآن اثری بود که در ادامه جنبش تفسیر علمی برای قرآن، در همان سطحی که از آن یاد شد، به شرح مطالبی که در این کتاب آسمانی در باره آسمان و زمین و پدیدههای آن آمده، میپرداخت. چنان که در صفحه نخست این کتاب تذکر داده شده، بخشهایی از این کتاب به صورت مقاله آن هم در سال 1348 در مجله دانشمند به چاپ رسید. این کتاب در سال1349 چاپ شده و در پشت جلد آن آمده است که انتشارات پیام اسلام از هفت سال پیش از آن، یعنی از سال 1342 یا 1343 فعالیت خود را آغاز کرده است. چاپی از این کتاب که در اختیار ما بود، چاپ هشتم کتاب بود و به نظر میرسید که این چاپ هم دست کم مربوط به یکی دو سال پیش از انقلاب میباشد. بیشتر مطالب آن مقتبس از کتابها و مطالبی بود که در مطبوعات آمده بود و به نوعی امکان ایجاد قرابت میان آنها و مضامینی از آیات قرآن وجود داشت. گفتنی است که کتاب دیگری هم درست با همین نام یعنی پیشگوییهای علمی قرآن مجید از سید جمال الدین شریف زاده در سال 1352 در شهر ساری چاپ شده است که طبعا ارتباطی با مرحوم زمانی ندارد. اما در همین خط و ربط فکری است که در جای دیگر هم مکرر از آن سخن گفتهایم.
فهرستی از آثار وی که در مقدمه برخی از آثارش آمده، میتواند عناوین موضوعاتی را که او به آنها میپرداخت نشان دهد: قهرمان توحید یا ابراهیم بت شکن (تهران، 1343) بهسوی اسلام یا آیین کلیسا (قم، پیام اسلام، 1346)، تاریخ بنی امیه و بنی عباس، کودک نیل یا موسای کلیم، با ضعف مسلمین دنیا در خطر سقوط (تهران، محمدی، 1344) (از ابوالحسن ندوی)، آینده اسلام، نردبان ترقی، نقش کلیسا در ممالک اسلامی (تهران، کتابخانۀ صدر، 1347) (از مصطفی خالدی؛ عمر فروخ)، اعتیادهای خطرناک، مذهب و رهبر ما، اسلام و بلاهای نوین (تهران، فراهانی، 1347) (از محمد غزالی)، قصههای قرآن، اسلام و تمدن جدید، اسلام و خدمات اجتماعی، مردان پاک از نظر امام صادق، دختر وظیفه شناس، مرگ سبز، چرا رفوزه شدم، آینده اسلام، شیعه و زمامداران خودسر (پیام اسلام، 1343) (از محمد جواد مغنیه)، لانههای استعمار، کارنامۀ سیاسی ـ اجتماعی و اخلاقی محمد (از محمدحسین مظفر)، اسلام از نظر یک مسیحی (جودسن کلونلیوس، قم، 1348)، حدود خسارت جهان (از ابوالحسن ندوی)، امام علی صدای عدالت جهانی (تهران، فراهانی، 1348) (از جرج جرداق) و آثاری دیگر...[160] که بسیاری از آنها ترجمه بود. اغلب این آثار در سالهای پایانی دهۀ 40 و پس از آن سالهای نخست دهۀ 50 بود که همزمان با اوجگیری گرایشهای مذهبی در جامعه مشتریان فراوانی در سطح خود داشت.
در کتاب سلیمان و بلقیس، وی داستان مفصلی از سرزمین فلسطین و ماجرای جنگهای صلیبی و غیره ارائه کرد وسپس شرحی داستانی از زندگی سلطانی و پادشاهی سلیمان نبی علیه السلام ارائه داد. این داستان همزمان گفتگوی میان سلیمان و بلقیس نیز هست که صورت داستانی و عشقی هم به خود میگیرد و در نهایت سلیمان با بلقیس ازدواج میکند. در ضمن این کتاب تجربههای حکومت سلیمان و دشواریها و راهحلها ارائه میشود و روشن است که براساس قالبی که برای بیان این ماجرا انتخاب شده، سطح کار جوان پسند است. در میان آثار مصطفی زمانی کتاب قهرمان توحید یا ابراهیم بت شکن که شرح زندگانی حضرت ابراهیم علیه السلام بود، رنگ سیاسی به خود گرفت و مدتها ممنوع شده، بدون جلد و با مشخصات دیگری به صورت پنهانی به چاپ میرسید و توزیع میشد. چاپ نخست این کتاب در سال 1343 بود و در مقدمه آن هم اشارتی به نهضت امام خمینی شده بود. ممنوعیت آن بیارتباط با این مطلب نمیتوانست باشد. مرحوم زمانی در 29 بهمن ماه 1369 درگذشت.
علی مراد خانی ارنگه[161]معروف به شیخ علی تهرانی متولد 4/2/1305 از روحانیونی است که پس از تحصیل در قم ـ و اندکی نیز در نجف ـ و همچنین اقامت کوتاهی در تربت حیدریه به مشهد رفت و در آنجا اقامت گزید.[162] وی سالها در قم شاگرد امام خمینی ودر مشهد برای یازده سال شاگرد آیت الله میلانی بود و همزمان در فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی بر ضد رژیم پهلوی فعالیت چشمگیر داشت. تهرانی در قم در مدرسه حجتیه سکونت داشت و با آیت الله علومی ـ مقیم یزد ـ همحجره بود.[163] آقای مسعودی میگوید که در نخستین روزهای شروع مرجعیت امام، شاهدِ حضور شیخ علی تهرانی و شیخ یوسف صانعی در بیت امام بوده است.[164] تهرانی همان زمان، در کنار آقایان خلخالی، ابطحی کاشانی و توسلی، در جمع دوستان نزدیک مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی بود. علاوه بر آنکه همبحث ایشان هم به حساب میآمد.[165] وی بعدها به مشهد آمد و در آنجا اقامت گزید.
در دهۀ40 و 50 چندین نفر از برجستهترین آنان، یعنی سید عبدالکریم هاشمی نژاد، سید علی خامنهای، عباس واعظ طبسی و محمدرضا محامی، مبارزات مردم مشهد را در جهت تحقق حکومت اسلامی هدایت و رهبری میکردند. شیخ علی تهرانی هم در این جمع، افزون بر آنکه دست به قلم بود، در صحنۀ مبارزات حضور داشت. وی شوهر خواهر حضرت آیت الله خامنهای بوده و هست.
تهرانی، خصلتاً زندگی ساده و بیپیرایهای داشت و در غذا خوردن و دیگر موارد اهل سادهزیستی بود.[166] آقای یزدی تأیید میکند که «از ویژگیهای حائز اهمیت شیخ علی تهرانی، روح قناعت و سختگیری بر نفس بود. او با یک لقمه نان و پنیر خودش را سیر میکرد و برخلاف برخی، در بند غذاهای الوان نبود».[167]
تهرانی متهم بود که در نوع مواضع خود بسیار تند و جدی و تا حدی نامتعادل بوده است.[168] درباره او این امکان هست که به سرعت موضع خویش را نسبت به مسألهای عوض کند و در موضع جدید هم با همان شدت و حدت رفتار کند. وی در طرفداری از امام و الفاظی که در عشق و علاقه خود به ایشان به کار میبرد، افراط میکرد؛ چنان که بعدها نیز در دشمنی با او به افراط گرایید. خودش مینویسد که وقتی ساواک او را دستگیر کرد، بازجو ضمن پرسش از اینکه چرا رساله امام خمینی را توزیع میکند،از او پرسید: او را اعلم میدانی؟ گفتم: اصلا او را قابل مقایسه با علمای رسمی حتی با علمایی که طول کشش تشیع بودهاند نمیدانم و او را همانند سلمان و ابوذر تالی تلو معصوم میدانم، (تالی تلو را نمیتوانست بنویسد، داد به من نوشتم) سپس برای سه سال به ایرانشهر تبعیدم کردند.[169]
آقای مسعودی درباره وی میگوید: «آشنایی ما از مدرسه حجتیه بود... ایشان ابتدا با مثنوی و عرفان و مسائلی از این دست سروکار داشت... مدتی با این افکار و اوهام مشغول بود، تا اینکه ناگهان خبر رسید که ایشان مثنوی و حافظ را کنار گذاشته و مدعی است که این کتابها نجس است و آنها را با انبر بر میدارد.[170] ما از این چرخش تعجب کردیم... این حالت عدم اعتدال در رفتار و گفتار این فرد به چشم میخورد... تهرانی از نظر درسی پیشرفت خوبی داشت و همبحث مرحوم آقا مصطفی بود»[171] آقای یزدی هم با اشاره به خاطرات روزهای مدرسه حجتیه میگوید: «این آقای تهرانی در مدرسه حجتیه هم که بود، قدری خشک بود» وی از رفتار مخصوص او صحبت کرده میگوید که وقتی در سیرجان به دیدنش رفته است، یک مرتبه «در خلال ناهار، او به ناگاه از جای برخاست و ایستاد به نماز»[172] یزدی او را شخصی مستبد به رأی تصویرکرده و میگوید که وی همزمان خود را اهل فلسفه عرفان و اخلاق و اقتصاد اسلامی میدانست.[173]
مبارزات تهرانی در مشهد نیز ادامه یافت و آن چنان که از برخی از خاطرات بر میآید، در سال 1349 در ایرانشهر تبعید بوده است. شیخ علی ریحانی که سه ماه در آنجا بوده، از حضور تهرانی به عنوان تبعیدی در آنجا خبر داده و موردی را هم از سختگیری رژیم درباره تهرانی بیان کرده است.[174]
در اطلاعیهای که شماری از روحانیون مبارز خارج از کشور در دی ماه 1356 انتشار دادند، اسامی «جمعی از علما و روحانیون متعهد را که در مبارزات و بسیج نیروها نقش سازنده داشتند» و دستگیر و به مناطق دور دست و بد آب و هوا تبعید و در تبعیدگاهها زندانی» شدهاند، چنین یاد کردهاند: «آیت الله ربانی شیرازی، حجت الاسلام خلخالی، حجت الاسلام عبدالمجید معادیخواه، و «در مشهد، حجت الاسلام آقای علی تهرانی، وحجت الاسلام آقای سید علی خامنهای».[175]
با اوجگیری تظاهرات در سالهای 56ـ 57 شیخ علی تهرانی یکی از فعالان سیاسی مشهد به شمار میآمد و در مجامع انقلابی حضوری فعال داشت. در همان زمان، گهگاه در مجالس انقلابی تهران نیز از شیخ علی تهرانی دعوت میشد؛ از جمله شهید مفتح برای سخنرانی در مسجد قبا از او دعوت کرد که وی را پس از دو شب سخنرانی دستگیر کردند. شهید مفتح در بیانیهای در مرداد 57 اعلام کرد: «در آغاز محرم گفتند سخنران باید روحانی باشد؛ وقتی ما از آقای علی تهرانی محقق و نویسنده معروف دعوت کردیم، پس از دو شب سخنرانی ایشان را گرفته و تبعید کردند».[176] تهرانی در فروردین 57 در سیرجان به همراه عبدالمجید معادیخواه تبعید بود.[177] پس از آن همراه سیدعلی محمددستغیب شیرازی، مرتضی فهیم کرمانی وسید محمد احمدی به سقز تبعید شد. این جمع در 28 اردیبهشت اعلامیه مشترکی «درباره اوضاع ایران» صادر کردند.[178]
پس از بازگشت از تبعید، سخت درگیر مسائل انقلابی مشهد شد. در 5 آبان 57 که تظاهرات بسیار بزرگ و باشکوهی در مشهد برگزارشد و در جلوی راه آهن اجتماع عظیمی صورت گرفت، نماز جماعت به امامت شیخ علی تهرانی اقامه شد.[179] مجددا در هشتم آبان تظاهرات بزرگی شده و تظاهرکنندگان در محوطه باشگاه دانشگاه فردوسی اجتماع کردند، «در این اجتماع، حجت الاسلام خامنهای و حجت الاسلام شیخ علی تهرانی سخنرانی نمودند».[180] همچنین در اجتماع بزرگی که در 16 آبان 57 در استادیوم سعد آباد مشهد برگزار شد «حجت الاسلام علی تهرانی سخنرانی و مردم را به همبستگی و اتحاد بیشتر برای رسیدن به هدف آزادی و حکومت اسلامی دعوت کرد.»[181]
به هر روی، در طول سالها نام شیخ علی تهرانی نیز ضمن اسامی بسیاری دیگر از مبارزان روحانی، در ذیل اعلامیههای ضد رژیم دیده میشود.[182] وی در مشهد، در روزگاری که آیت الله میلانی سخت تحت کنترل ساواک بود، با ایشان رفت و آمد داشت و بارها و بارها نام وی در میان افرادی که به دیدار آقای میلانی رفته و یا همراه وی در درس و مسجد بودهاند، در اسناد ساواک یاد شده است.[183]
موضع مبارزاتی وی همچنان ادامه یافت. در اطلاعیه مشترکی که توسط روحانیون مبارز مشهد به مناسبت هجرت امام به پاریس منتشر شد، نام شیخ علی تهرانی در کنار نام آقایان «سید علی خامنهای، محمدرضا محامی، عباس واعظ طبسی، و سید عبدالکریم هاشمی نژاد» آمده است.[184] همکاری وی با برخی از افراد یاد شده ضمن برگزاری جلسات و تظاهرات و غیره، در ضمن اسناد منتشر شده درباره مرحوم هاشمی نژاد نیز آمده است.[185]
آقای رمضانعلی شاکری در گزارش وضعیت انقلابی مشهد در سال 57 تأیید میکند که «در شهر مشهد، خانۀ آیت الله شیرازی و آیت الله قمی مرکز تصمیمگیری و پناهگاه مردم بیدفاع بود و اداره قیام و راهپیماییها و حرکت انقلابی و شورای مرکزی و اجرای فرامین امام بیشتر توسط روحانیون مبارزی مانند میرزا جواد آقا تهرانی، شیخ ابوالحسن شیرازی، حاج سید کاظم مرعشی، حاج سید علی خامنهای، حاج شیخ عباس واعظ طبسی، سید عبدالکریم هاشمی نژاد، استاد شیخ علی تهرانی و آقای طاهر احمد زاده و دکتر محمود روحانی و دکتر فرهودی انجام میگرفت».[186] در جریان تشییع جنازه حجت الاسلام شیخ احمد کافی در 31 تیر57 تظاهراتی درمشهد شد که به درگیری میان مردم و نیروهای انتظامی منجر گردید. شیخ علی تهرانی به همین مناسبت اطلاعیهای منتشر کرد. در این زمان وی از محل تبعید خود از سقز، برای محاکمه و حضور در دادگاه به مشهد آمده بود.[187] در اجتماع گروهی از تظاهر کنندگان در منزل آیت الله شیرازی در 2/9/57 نیز شیخ علی تهرانی درباره «تجاوز حاکم، پیروزی و برقراری حکومت اسلامی» سخنرانی کرد.[188] آقای شاکری موارد دیگری از حضور تهرانی را در رویدادهای انقلابی سال 57 در مشهد بیان کرده است.[189]
بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ریاست دادگاه انقلاب مشهد و مدتی هم ریاست دادگاه انقلاب اهواز[190] به شیخ علی تهرانی سپرده شده و وی به محاکمه عوامل رژیم مشغول گشت.[191] وی در سال 1358 از سوی حزب جمهوری اسلامی مشهد و برخی از تشکلهای دیگر کاندیدای مجلس خبرگان شد که به عنوان نفر هفتم از خراسان انتخاب شده و به خبرگان راه یافت.[192] به دلیل آنکه وی آثاری در اقتصاد اسلامی نوشته بود، در مجلس خبرگان در کمیسیون مالی و اقتصادی حضور داشت.[193]
تهرانی و شریعتی: شیخ علی تهرانی از ارادتمندان به دکتر شریعتی بود و به همین مناسبت، دکتر یادداشتی درباره کتاب شناخت وی نوشت که در پشت جلد آن به چاپ رسید. شگفت آنکه شریعتی با تمام بیعلاقگیاش به مباحث فلسفی، در آنجا از آن کتاب کاملا فلسفی ستایش کرد. در همین نامه، شریعتی پیشنهاد کرد نام کتاب نه شناخت بلکه فلسفۀ شناخت باشد؛ زیرا این نام (هم با متن مناسبتر است و هم آن جزوه معروف را تداعی نمیکند»، که اشاره به شناخت مجاهدین بود که خود به بدنام بودن آن اثر در این زمان اشاره دارد. شریعتی از تهرانی چنین یاد میکند: «زبانم پر از ستایش وجانم لبریز ایمان و دلم سرشار از امید نسبت به مردی است که چه خوش درخشیده است و چه رستمانه میروید و در جهان ما نسل جدید مسلمان که تشنه و مشتاق و دردناک در تلاش تکوین مجدد مکتب اعتقادی خویش براساس اسلام نخستین هستیم، چه خوب آن خلا بزرگ و رنجآوری را که سخت آسیبپذیرمان کرده است، پر نموده، علی تهرانی درست همان کسی است که محتاجش بودیم و سخت منتظرش... و شکر خدا که رسید.»[194] در دی ماه 56 هم سخن از متنی بوده است که شیخ علی تهرانی در ستایش از دکتر شریعتی نوشته بوده است.[195] وی متنی با عنوان خصایص روحی یک انسان برای یادنامۀ سالگرد هجرت و شهادت ابوذر زمان دکتر شریعتی (31ـ 38) نوشت (با تاریخ ذی حجه 1397ق) و ارادت خود را به او نشان داد و از منتقدین او بد گفت. احسان شریعتی هم در مقالهای که برای همین یادنامه نوشت، چنین گفت: گرچه دشمنان علی، به همان سنت سنیۀ همیشه تاریخ خواستند در غیبتش دوباره تحریف و تهمت و... را آغاز کنند، اما رویش رستمانۀ علمائی چون تهرانیها بود که نقش بر آبشان کرد.[196]
شیخ علی تهرانی همراه با آقای خلخالی در سالگرد درگذشت شریعتی اعلامیۀ مشترکی دادند که نثرش نشانگر آن است که تهرانی آن را نوشته است. در این اطلاعیه آنان علت موفقیت شریعتی را در آن دانستند که «نبوت و بعثت را رستاخیزی به هوش آورنده و حرکت آفرین در مسیر کمال و سعادت دانسته... و دین بهویژه دین اسلام را معارف و احکام و دستوراتی یافته که بر طبق نقشۀ سرشت انسانی پی ریزی شده. . .» این زمانی بود که این دو، در بانه و سقز تبعید بودند.[197] تعبیر «سرشت انسانی» بارها در نوشتههای تهرانی آمده است. تندرَوی تهرانی در دفاع از شریعتی مورد انتقاد برخی از روحانیون بوده است؛ همچنان که ستیاش عجیب و غریب آقای شریعتی هم از تهرانی، انسان را به تعجب وا میدارد.
آقای مطهری در نامهای که در انتقاد از شریعتی به امام نوشته، اشاره کردهاند که «شنیدم به یکی از دوستان مشهد، که اخیرا به نجف مشرف شده بود، تذکر مفیدی دادهاید و دورادور اطلاع دارم که مؤثر بوده و در روش ایشان که اخیرا خیلی خطرناک شده بود، مؤثر واقع شده و الحمدالله».[198] آقای سید حمید روحانی، در همانجا در حاشیه، ذیل کلمۀ «یکی از دوستان مشهد» نام وی را شیخ علی تهرانی نوشتهاند. تأثیری که از آن یاد شده بعید مینماید، زیرا تهرانی در 15/3/59 کتابچهای با عنوان آری این چنین شد برادر نوشت و از سر ارادتی که به دکتر داشت، شرحی از ما وقع این چند سال به خصوص سال پس از انقلاب را در قالب پاسخ به نوشته دکتر شریعتی که آری این چنین بود برادر، نوشت.
شیخ علی تهرانی تحت تأثیر اندیشههای اقتصادی سوسیالیستی، و به احتمال، ـ بنا به گفته محتشمی ـ با تأثیر پذیری از کتاب اقتصاد مجاهدین خلق، آثاری در اقتصاد اسلامی نوشت. زمانی که این نوشته به دست حاج آقا مصطفی خمینی، همبحث سابق تهرانی افتاد، ضمن نامهای در این باره به او تذکر داد. مرحوم حاج آقا مصطفی در این نامه نوشت:[199] کتاب روابط اجتماعی و اقتصادی در اسلام رسید،[200] ولی مع الاسف نُسَخ کم، و متمایلین و مشتاقین، بیش از حد متعارف مراجعه دارند، دست به دست میرود، باید سعی کنید که مارکسزده معرفی نشوید. البته چارهای هم جز این نیست که نوعا و قریب به اتفاق نویسندگان ما، مارکسیسم زده میشوند. نمیگویم اسلام زده باشید، و به هر وسیلهای باطلی را تصحیح کنید، میگویم دقت بیشتر در مبانی حقوق اسلام داشته باشید... آقایان خامنهای را خصوصا سیدنا علی (خامنهای) را سلام برسانید.[201]
مرحوم سید منیرالدین حسینی شیرازی هم با ستایش از حاج آقا مصطفی میگوید: به یاد دارم، وقتی کتاب اقتصاد اسلامی آقا شیخ علی تهرانی را نزد آقا مصطفی آوردند آن را شدیدا رد کرد و گفت: مؤلف عمامهای بر سر افکار کمونیستی گذاشته است.[202] دوستم آقای مهدوی برایم نوشت: کتاب اقتصاد اسلامی را در دست داشتم. آقای صالحی نجف آبادی آن را دید گفت: با احتیاط بخوانید، این همشهری شما اقتصاد مارکسیستی را گرفته، لعابی از تعلیمات اسلامی کشیده و به عنوان اقتصاد اسلامی جا زده است.
آیت الله شیخ محمد یزدی هم در خاطراتش نوشته است که آن زمان وقتی نوشتهای از علی تهرانی را دید، شگفت زده شد. وی از تأثیرپذیری تهرانی از مکتبهای انحرافی سخن گفته است.[203] آقای یزدی بار دیگر هم در خانه شیخ علی تهرانی بر سر موضوع مالکیت و دیدگاه وی به بحث پرداخته و در برابر عصبانیت شیخ علی تهرانی به او گفته است: «من از طریق نوشتههای شما که در ایام تبعید به دست من میرسید، در جریان انحرافات شما قرار گرفتم».[204]
شیخ علی تهرانی، علاوه بر کارهای مبارزاتی، گویا از سال 50 (یا 49) به بعد، به کارهای قلمی نیز اشتغال داشت. کتابهایی که از وی میشناسیم چنین است:
1. اخلاق اسلامی، 2. اسلام ضد استثمار، 3. اقتصاد اسلامی، 4. مالیاتهای اسلامی (مشهد، کتابفروشی جعفری، 1395ق)، 5. قانون لاضرر یا حافظ نظام اسلامی، 6. امر به معروف و نهی از منکر، 7. ای انسان ستم و تفرقه را مپسند، 8. توحید ذاتی یا اثبات وحدت وجود، 9. توحید و خداشناسی در مکتب اسلام، 10. طرح کلی نظام اسلامی، 11. فلسفۀ شناخت، 12. تقیه در اسلام (قم، طباطبائی، 1352)، 13. مدینه فاضله در اسلام (مشهد، کتابفروشی جعفری، 1350ش). 14. روابط اجتماعی و اقتصادی در اسلام (مشهد، کتابفروشی جعفری، 1354). وی در بیشتر این کتابها بحث از نظام اسلامی را طرح کرده و نگاهش به اسلام و شریعت آن، نگاهی کاملا نظام مدارانه است.
تهرانی از اواخر سال 58 به این سو به تدریج به سمت هواداری از جریانهای مخالف انقلاب کشیده شد. و تقریبا مواضع مشترکی با لاهوتی داشت. با جدا شدن صفوف، وی متمایل به مجاهدین خلق و بنی صدر شد و وی در بهمن ماه1358 ضمن نگارش متنی که در نشریه مجاهد به چاپ رسید، به انتقاد از عملکرد امام پرداخت.[205]
تندترین مصاحبه وی که به تحریک برخی از عناصر مجاهدین خلق تحت عنوان «معلمان مسلمان» مشهد انتشار یافت، حاوی برخوردهای تند وی بر ضد رهبران حزب جمهوری اسلامی و شخص امام بود. این مصاحبه تحت عنوان مصاحبه با استاد علی تهرانی در تیراژ بسیار وسیعی چاپ و منتشر شد. اصل این مصاحبه، پس از آن بود که امام به طور رسمی بر ضد مجاهدین خلق موضع گرفت. وی در این مصاحبه به دفاع از مجاهدین پرداخت و منافق بودن آنان را سخت مورد انکار قرار داد.
بعدها که اوضاع بدتر شد، وی همچنان به ضدیت امام و نیروهای مکتبی ادامه داد. بنی صدر در سیام اردیبهشت سال 60 خبر از تلگرافی داده است که شیخ علی تهرانی به وی زده و از او خواسته است تا جدیتر در مقابل چماق داران، اصطلاحی که برای پیروان جناح مکتبی به کار میرفت، بایستد و او هم قول داد که چنین کند.[206]
شیخ علی تهرانی به دنبال فرار بنی صدر از ایران، و پس از استقرار مجاهدین خلق در عراق در سال 64، مخفیانه به آن کشور منتقل شد و در آنجا برای سالهای طولانی به سخنرانی در رادیو عراق بر ضد امام و انقلاب مشغول بود. رژیم بعثی عراق، سالها پس از پایان جنگ (1374) او را در مرز جمهوری اسلامی ایران رها کرد. نیروهای جمهوری اسلامی وی را به تهران منتقل کردند. مدتی زندانی بود تا آنکه آزاد شده و تاکنون در منزلی در نزدیکی پل چوبی، به همراه خانواده زندگی میکند.[207]
پیش از انقلاب، تهرانی کتابی تحت عنوان اخلاق اسلامی نوشت. این همان کتابی که بعدها استادش امام خمینی به طعنه از او به عنوان کسی که کتاب اخلاق و توحید مینویسد اما خودش از آن بیخبر است، یاد کردند.[208]
علی گلزاده غفوری (متولد 25 اردیبهشت 1302 (9 شوال 1342) در قزوین و درگذشته 11 دی ماه 1388) در قزوین دوران دبستان و تحصیلات طلبگی راگذراند. سپس به قم آمد و در محضر آیات حجت کوه کمرهای، بروجردی و نیز علامه طباطبائی تحصیل کرد. طی سالهای 44ـ 48 لیسانس حقوق گرفت و تا سال 1351 دکترای حقوق از دانشگاه سوربن دریافت کرد.
غفوری از نویسندگانی است که روش خاص خود را در ارائه اندیشههای اسلامی داشته و با آثار متنوعی در عرضه اندیشههای اسلامی، در طول چند دهه ظاهر شد. کتاب انفال یا ثروتهای عمومی از نخستین آثار او منتشره توسط شرکت سهامی انتشار بود. در این کتاب نخستین نشانههای تأثیر گذاری اندیشههای حکومت اسلامی را در وی میتوان ملاحظه کرد. کتاب دیگر او نماز یا کتاب برای شما فرزندها و فرزنددارها (دفتر نشر فرهنگ اسلام، 1353) که غالبا برای عامۀ مردم بود. جایگاه ویژهای را در تبلیغات دینی و ساده طرح کردن این دوره بر عهده داشت. این علاوه بر آن بود که وی از رفقای نزدیک مرحوم باهنر و بهشتی در تدوین کتابهای دینی آموزش و پرورش در دهۀ اخیر پیش از این انقلاب بود.[209] برای نمونه کتاب تعلیمات دینی سال سوم دبیرستان چاپ سال 1355 از محمد جواد باهنر و علی گلزاده غفوری است. مطالب آن کاملا رنگ اسلام سیاسی و اجتماعی دارد:جامعۀ اسلامی، نظام اجتماعی، حکومت نقش شورا، خلافت و امامت، پیروزی نهایی حق در بینش تاریخی اسلامی, زمان ظهور... رابطه امت اسلامی با دیگران, جهاد, صلح و اهمیت آن در اسلام کتاب تربیت و تعلیم دینی سال اول دانشسرای راهنمایی چاپ سال 1351 هم از سید رضا برقعی و محمدجواد باهنر بود. این کتاب هنوز هم اثری به روز به شمار میآید. از غفوری مقالاتی در مجلۀ مکتب تشیع چاپ شد. از آن جمله مقالهای با عنوان روحانیت و زندگی در سال 1341 یعنی همان سالی که کتاب مرجعیت و روحانیت چاپ شد. از جمله آثار او یکی هم قرآن، اسلام و حقوق بشر بود که اواخر دهۀ 40 توسط شرکت سهامی انتشار چاپ شد و از نخستین کارهایی بود که در زمینۀ تطبیق اسلام و حقوق بشر انجام شد. وی در مدرسه علوی،[210] دبیرستان ملی کمال نارمک و مدرسۀ دخترانه رفاه تدریس میکرد، و چنان که از برخی از اسناد ساواک هم به دست میآید، در مدارس یاد شده نقشی فعال داشت.[211] حاشیه نویسان سند نوشتهاند: وی چندین بار از طرف ساواک دستگیر و زندانی شد.[212] علاوه بر نگارش، وی توسط انجمنهای اسلامی دانشگاهها دعوت میشد.[213]
نوشتههای بعدی وی به جز آثاری که به قصد شناساندن اسلام نوشته شده (مانند کتاب با دستورات اسلام آشنا شویم[214] یا سرگذشت و شهادت هشتمین پیشوای شیعیان امام رضا علیه السلام و آثار متعدد دیگر، کمابیش درباره مسائل حقوقی اسلام است.
یکی از معروفترین آثار او نظامات اجتماعی اسلام است که توسط حسینیۀ ارشاد چاپ شد، جایی که خود او همان مطالب را در سخنرانی مطرح کرد و همانجا به چاپ رسید. وی در ماههای نخست بعد از پیروزی کتابی با عنوان آگاهیهایی درباره قانون اساسی شماره 1 (حقوق اساسی به زبان ساده) نوشت که در تیرماه 58 چاپ شد. در انتخابات خبرگان قانون اساسی با یک و نیم میلیون رأی از دو و نیم میلیون، از حوزه انتخابیه تهران برگزیده شد. در انتخابات مجلس شورای اسلامی هم از تهران برگزیده شد، اما یک سال بیشتر شرکت نکرد.
کتاب مفصلی هم با عنوان نقدی بر لایحه قصاص نوشت (تهران، چاپخش، 1360) گلزاده در خبرگان قانون اساسی، در کمیسیون قضایی حضور داشت. سپس در مجلس اول هم به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد، اما به دلیل پیش آمدهای سیاسی و حمایت وی از منافقین (سه فرزندش محمدکاظم و محمدصادق و نیز دخترش مریم همان گرایش را داشتند و هرسه کشته شدند) طرح عدم کفایت وی در مجلس طرح و از مجلس اول اخراج شد یک دهه بعد از انقلاب، خانم نویسندهای با نام منی خزعل، شرح حال وی را بدون آنکه به صراحت از وی نام ببرد، و نیز گزارش سفری که با وی به هند داشت، همراه با منش اخلاقی و علمی او در کتابی با نام دانههای تسبیح (تهران، 1369) منتشر کرد. یکی از آخرین آثاری که از وی منتشر شد کتابی با عنوان کوششی در راه تبیین و تفکر در مورد بازخوانی و بازدانی سوره انعام بود که در آغاز آن شرحی از زندگی وی و در انتها تصاویری از او در سال 1388 منتشر شد.
طیبی شبستری از نویسندگان و مترجمان فعال در عرصه فرهنگ سیاسی ـ اجتماعی طی دهههای سی و چهل است که چندین اثر از تألیف و ترجمه از وی میشناسیم.[215] وی پس از تحصیل در قم به تهران منتقل شده، فوق لیسانس الهیات گرفت و به سال 1350 در گذشت.[216] پرداختن به وی به خصوص به سبب نوشتههای اسلامی ـ اقتصادی اوست در بخش گرایشهای اقتصادی، به نوعی متأثر از افکار سوسیالیستی بوده و در عین حال تلاش میکند برخی از آنها را با تکیه بر منابع سنتی، در قرآن و حدیث بازسازی کند. پیشنهاد ایجاد نوعی نظام اشتراکی اسلامی و برابری که فراوان روی آن تأکید میشد، مورد تأکید اوست. دیدگاه اشتراکی اسلامی او، با مبحث توحید که شرحش را در افکار آشوری اشاره کردهایم (بنگرید به ادامه بحث) در جایی به یکدیگر متصل میشد و در عرصۀ جامعه انسانی، نظریۀ برابری افراد را از حیث اقتصادی مطرح میکرد. از دید آنان اگر قرار است نظام اشتراکی اسلامی برپا شود، قاعدتا باید توحید و خدا را هم به گونهای تفسیر کرد که به اینجا برسد.
یکی از آثار کوچک اما شگفت طیبی در این باره، کتاب فقر از نظر اسلام است که چاپ نخست آن در سال 1342 و چاپ دوم در سال 1348 بود. شاید در آثار فارسی نخستین بار تعبیر «سیستم اشتراکیت اسلامی» در این کتاب بکار رفته باشد.[217] اصطلاح برابر آن «نظام فاسد طبقاتی» است. در همان جا، طیبی نوشته است: راجع به «جامعۀ بیطبقۀ اسلامی» پس از این، مسأله حساس و مفصلی است که ما آن را در جلد دوم کتابمان (فرهنگ عقاید و قوانین اسلامی)[218] برای اولین بار به طور بیسابقهای عنوان کردهایم.[219] وی در همان کتاب با شرح دیدگاههای ابوذر او را یک سوسیالیست مسلمان میخواند.[220] این کتاب، الگوی مناسبی است از تفکر اقتصادی شماری از روشنفکران مذهبی که سخت متأثر از مارکسیسم بودند، شماری از اینان این تأثیر را از طریق آثار روشنفکران مذهبی عرب پذیرفته بودند.
نوعی نگرش به ساده زیستی شگفت که در فضای سالهای نخست انقلاب بر شماری از نیروهای انقلابی حاکم بود، میتوانست نشأت گرفته از این قبیل افکار باشد. طیبی با اشاره به حدیثی از امام صادق علیه السلام و اینکه مالکیت مشروع تنها در کمتر از سی هزار درهم است، مینویسد: در سی هزار درهم، مسأله هلاکت انسان است، امام از صاحب صد هزار درهم که شیعه نیست! صد هزار درهم آن روز را هر قدر بزرگ کنیم بالاخره معلوم نیست از یک میلیون ریال امروز بیشتر شود. پس وای به حال آن مدعیان اسلامیت و تشیعی که واحد ثروت آنان میلیون تومان است. لابد این میلیونرها نه تنها محتکرند و نه تنها این همه پول را از راه حلال جمع نکردهاند و نه تنها شیعه علی و آل علی نیستند، بلکه از دشمنان علی وآل علی علیه السلام میباشند.[221] این ساده زیستی به عنوان یک ارزش معیار، در ذهن بسیاری از انقلابیون در سالهای نخست انقلاب بود و حتی از دیدگاه شماری از جوانان انقلابی، کسانی مانند مطهری به دلیل اینکه در قهلک زندگی میکردند نه در جنوب شهر، یک روحانی اشرافی به شمار آمده و بسا مستحق مرگ هم بودند.
نوشته جالب دیگر طیبی، تقیه و امر به معروف و نهی از منکر است که به صورت جیبی و در 272 صفحه توسط انتشارات اسلامی (از آقای نظیفی و با تصحیح حسن تهرانی)[222] در سال 1351 چاپ شده است.
اهمیت بحث تقیه و امر به معروف که شماری دیگر از نویسندگان آن دوره مانند مرحوم مطهری، شیخ علی مشکینی (امر به معروف و نهی از منکر، تهران 59) شیخ علی تهرانی، مرحوم عباسعلی اسلامی و سید ابراهیم سید علوی (در کتاب نظارت عمومی اسلامی، تهران، شرکت سهامی انتشار) به آن پرداختند، به خصوص از زاویه مسائل انقلابی بود. البته پیش از اینان نیز کسانی به این بحث پرداخته بودند. شاید در دهۀ بیست، اهمیت این قضیه برای نخستین بار جدی شد. کتاب دستور تبلیغ از عالم دینی حاج محمدرضا کلباسی با اهتمام عبدالجواد فلاطوری[223] ـ که آن موقع جوان بود ـ در خصوص بحث امر به معروف و نهی از منکر، نزدیکترین و معتبرترین اصل اسلامی بود که میتوانست اسلام را از دایرۀ فردیت درآورده و به عرصۀ اجتماع و سیاست بکشاند مناسب است بدانیم که در دهه بیست، تشکلی با عنوان «انجمن امر به معروف ونهی از منکر» ایجاد شد که اساسنامه آن بر جای مانده و نمونهای روشن از نقش این اصل اسلامی برای ایجاد ارتباط میان دین، سیاست و اجتماع میباشد.[224]
زمانی که امام خمینی اعلام کرد که در برخورد با انحرافات رژیم جای تقیه نیست، و از آن روی که به هر حال باید توجیه فکری و دینی برای برخورد با انحرافات ارائه میشد، نوشتن درباره این مبحث ضرورت خود را به دست آورد. مرحوم طیبی امر به معروف و نهی از منکر را استراتژی، و تقیه را تاکتیک میخواند، و این نشان میدهد که با اصطلاحات جدید آشناست. وی در مقدمه کتابش از «دینداران خشک و قشری اعم از به اصطلاح پیشوا یا پیرو که قولا و عملا تقیه را به معنای ترک وظایف اسلامی تفسیر کرده و آن را بهانهای برای کنارهگیری از مداخله در امور اجتماعی اسلام و... و آن را بهانهای برای تعطیل احکام و قوانین تعطیلناپذیر اسلام و فلجکردن همه امور حیاتی اسلام و فرار از مسوولیتهای اسلامی و دستاویزی برای تنبلیها و اهمال کاریها و سرپوشی برای توجیه آسایش طلبیها و محافظهکاریها و سودجوییها قرار دادهاند» به عنوان یک جریان انحرافی در تفسیر تقیه یاد کرده است.[225] در این نوشته قیام حسینی به عنوان یک حرکتی که امام حسین علیه السلام تقیه را کنار گذاشته مطرح شده و بر این اساس، زمینه مبارزه سیاسی ـ نظامی علیه حکومت جور فراهم شده است. در این تفسیر، تقیه سپر مبارزه دانسته شده و مؤلف برابر اصطلاح «جهاد علنی و شمشیری» تقیه را «جهاد تقیهای و تحت الارضی» تعریف کرده است.[226] وی همچنین تقیهای را که ابزار و سپر حرکتهای انقلابی و مخفی کاری است از تقیه تقلبی که ابزار سوء استفاده است جدا میداند. از دید ایشان «تقیه اسلام، نه تنها دروغ مذهبی نیست بلکه عمل است، سازمان و تشکیلات است».[227]
بحث دوم این کتاب، درباره امر به معروف و نهی از منکر است که افزون بر مباحث فقهی و حدیثی، تلاش میشود از این سلاح به عنوان ابزاری برای مبارزه با فساد و در آن شرایط مبازه با نظامات فاسد حکومتی ارائه شود. این کار، هم در عرصۀ مبارزه با برخی از برداشتهای سنتی و هم با ارائه تفسیرهای جدید در این کتاب انجام گرفته است. وی این نگرش سنتی را که دایره معروف و منکر را محدود کرده و امر به معروف و نهی از منکر را مداخله در زندگی شخصی قرار دادهاند رد کرده و جایگزین آن را مفاهیمی چون «نظارت ملی»، «مراقبت همگانی»، «حق اعتراض ملت علیه اوضاع فاسده»، «حکومت مردم بر مردم»، «احترام به افکار عمومی» یا «حق اشراف و سیطرۀ ملت بر کلیۀ شوون اجتماعی» میداند که از نظر وی میتواند معنای واقعی امر به معروف و نهی از منکر باشد.[228] به سخن دیگر، در امر به معروف، بحث از اصلاح افراد نیست، بلکه بحث اصلاح امت و جامعه در میان است و این تفاوتی است که میان نگرش انقلابی نسبت به این مفهوم با نگرش به اصطلاح وی «قوای سیاه ارتجاع و انحطاط» وجود دارد. وی تلاش میکند شرایط امر به معروف و نهی از منکر را هم از این وضعیت خارج کند. بحث از شرط احتمال تأثیر یا در کار نبودن خطر جانی و مالی از مسائلی است که میتواند اسلام را در خطر قرار دهد و در لحظات حساس مانع از انجام وظیفـه برای اصـلاح امت شود. وی از خـطر جانی و شهادت هم در این راه استقبال کرده و به «وعظهای تخدیری و تسکینی واعظان غیر متعظ» حمله میکند.[229]
به اجمال باید گفت، مرحوم طیبی تلاش میکند تا از این دو مفهوم اسلامی، نوعی نظام اجتماعی به دست آورد و اساسا با این تصور که معروف و منکر، اوامر و نواهی معمول شرع است، مخالف بوده، دایره آن را به تمامی خوب و بدهایی که برای اصلاح امت مورد نیاز است بسط میدهد. به همین دلیل است که تحقق چنین معنایی از امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه وی، نیاز به تشکیل حکومت اسلامی دارد. وی در این باره مینویسد: بدیهی است امر به معروف و نهی از منکری که به معنای یک چنین مسائل از اجتماعیترین مسائل اجتماعی است، در درجه اول، احتیاج به کسب قدرت آن هم در عالیترین مظاهر آن یعنی ایجاد و تشکیل حکومت اسلامی واقعی دارد.[230]
بدون شک فکر مرحوم طیبی در شرایط کاملا انقلابی شکل گرفته و این دو مفهوم را هم از همین زاویه ارزیابی میکند. نمونه روشنی از تسلط فکر انقلابی بر تفسیر قرآنی وی در همین کتاب، اشارتی است که به سورۀ توبه دارد و آن را «انقلابیترین و مسلکیترین همۀ سورههای قرآن» میداند. در این سوره، توبه به معنای توبهکردن از اعمال ضد انقلابی است و «بارزترین نمونههای اعمال ضد انقلابی» عبارت است از «نفاق و دو شخصیتی، فرصتطلبی، ارتداد و انحراف از مسلک و از انقلاب، تظاهر به انقلابی بودن، بند و بست پنهانی با دشمن و عناصر ضد انقلاب، جاسوسی، فتنهانگیزی، خیانت به انقلاب و به حزب و دستگاه رهبری انقلاب، انشعاب و اختلاف و تفرقهاندازی در صفوف متحده و فشردۀ حزب یکپارچه انقلابی، دکان باز کردن برابر انقلاب یا ایجاد انقلاب قلابی یا علم کردن یک بساط ضد انقلابی برابر انقلاب برای کوبیدن و پوساندن انقلاب از داخل خودش و... که همه اینها با عناوین مشابهی در این سورۀ پرحماسه، مطرح و به شدت محکوم شده است».[231]
طیبی شبستری که گاه در مسجد هدایت نیز منبر میرفت، در یک گزارش ساواک در باره سخنرانی او در مسجد یاد شده، با تاریخ سیام اردیبهشت 47 آمده است که گفت: شبستری درباره فلسفه قیام عاشورا و نهضت حسینی صحبت و گفت: فلسفه مبارزه علیه ظلم و ستم برای کسب آزادی را فقط ویتکنگها فهیمدهاند. آنها پس از سیزده قرن به ندای حسین بن علی علیهما السلام پاسخ میدهند.[232] همچنین شبستری، در مورخه 27/9/48 به مباحث سیاسی و اجتماعی از قبیل جنگ ویتنام، اطاعت کورکورانه ایران از امریکا و غرب، و عقبماندگی ایران سخن گفت.[233] در مجلس ختمی که به مناسبت درگذشت طیبی در 15 مهر 50 در مسجد هدایت برگزار شد، آقای شجونی منبر رفت و گفت: با حضور آقایان دکتر باهنر، حجازی و رهنما من نبایستی به منبر بروم، ولی چون آقایان مذکور و عدهای دیگر که نخواستم اسم آنها را ببرم منع قانونی دارند که لال باشند و از آنان تعهد گرفته شده که منبر نروند، و به علت قحط الرجال بودن، به من تکلیف شد که صحبت کنم. آقای طیبی که یک مسلمان واقعی بود از مسلمانی ما رنج میبرد و این رنجها و غمها باعث شد که ناکام از دنیا برود.[234] شجونی در همین منبر گفت که یک برادر او نیز زندانی است.
هیچکس در تأثیر شگرف علامه محمدحسین طباطبایی (تولد 29 ذی حجه 1321 ق و درگذشت 24 آبان 1360) بر جریان فکری معاصر مذهبی تردید ندارد. تحصیلات ایشان در نجف (از 1304 تا 1314ش) بود، سپس ده سالی را در تبریز بود تا آنکه در سال 1325 ش در اوائل استقرار آیت الله بروجردی، به قم آمده در این شهر مستقر شد.[235] مهمترین فعالیتهای علمی ایشان درس تفسیر و فلسفه و مدتی نیز شرح عروه برای شماری از شاگردان خاصشان بود. به جز آن، کار اصلی ایشان نگارش تفسیر المیزان بود که بدون تردید از بهترین و زبدهترین تفاسیر اسلامی در قرن چهاردهم هجری است. باید توجه داشت که تدریس فلسفه و عرفان از پیش از وی هم در قم باب بود و استادانی هم مانند امام خمینی وجود داشتند، اما آقای طباطبائی که در این زمینه نبوغ ویژهای داشت و در تدریس هم استادانه رفتار میکرد، عملا به عنوان پایهگذار درس فلسفه در حوزه علمیه تازه تأسیس شناخته شد. طبعا مخالفتهایی هم با تدریس فلسفه در قم صورت گرفت که شاید یکی از دلایل رها کردن آن دروس توسط امام و روی آوردن به فقه، همان برخوردها بود. گفتهاند که شماری از علمای مشهد و نجف از آقای بروجردی خواستند تادرس علامه طباطبایی هم تعطیل شود. توصیه ایشان سبب محدودیت تدریس شد اما به هیچ روی متوقف نگشت.[236]
تا آنجا که به موضوع کتاب ما مربوط میشود، باید گفت اندیشههای وی، از نیرومندترین اندیشههایی بود که طی سه دهه پیش از انقلاب بر افکار چهرههایی مانند مطهری، که تأثیر مستقیم در تفکر منجر به انقلاب داشتند، تأثیر گذاشت. غالب این افکار در تفسیر المیزان انعکاس یافت اما جدای از آن ضمن آثار مستقلی، اندیشههای مرحوم طباطبائی به عنوان افکار زبده و برگزیده مورد توجه و مطالعه قرار میگرفت. برای مثال محفل علمی علامه طباطبائی با حضور تعدادی از زبدگان حوزوی مانند مطهری، مکارم، بهشتی، شیخ علی تهرانی، سبحانی، امینی، جوادی آملی، و دهها نفر دیگر از کسانی که خود قلم به دست شدند، یکی از زبدهترین محافل علمی حوزه برای نگاه تازه به دین و اندیشههای اجتماعی اسلام بود. روزگاری این تنها محفلی بود که برابر اندیشههای مادی و کمونیستی مقاومت میکرد. اندیشههای مرحوم علامه، گو اینکه در ظاهر و به طور مستقیم، در ابعاد انقلابی نبود و حتی خود علامه تا دو سه سال پس از انقلاب نیز که زنده بود، چندان رنگ انقلابی برجسته به خود نگرفت،[237] اما افکار و راه حلهای دینی او برای مشکلات کلامی و اجتماعی، بنیادی استوار برای انقلاب اسلامی شناخته شد. در واقع علامه یکی از تکیه گاههای فکری انقلاب بود و به همین دلیل پس از انقلاب نیز اقبال و اعتنای فراوانی به افکار وی صورت گرفت. آقای مهدوی راد از قول آقای محمدتقی شریعتی نقل کردند که درباره علامه گفت: ما عرضه تفکر دینی را به گونۀ نو با قلم و در قالب مقاله و کتاب، آنگونه که همگان بفهمند، از علامه طباطبائی فرا گرفتیم.
یکی از آثار علامه که مشتمل بر چندین کتاب و مقاله از ایشان بوده و حاوی مهمترین دیدگاههای ایشان است، کتاب فرازهایی از اسلام است که در سال 1355 گردآوری و ضمن 334 صفحه منتشر شد.[238] در مجموعه آنچه در این کتاب آمده، میتوان رگههای سیاست و انتقاد از اوضاع اجتماعی سیاسی را ملاحظه کرد. از جمله با مقایسه میان دو دوره در تاریخ اسلام که در اولی روش «آزادانه اسلامی» برقرار بود و تبدیل آن به «امپراطوری تاریخ قیصری و کسرایی»، درباره دوره دوم مینویسد: در اثر همین سیاست، عامه مردم زندگی آزادانه اسلامی را به زندگی بردگان عهد باستان تفسیر کرده و آیین پاک اسلام را همان زورگوییهای فرمانروای وقت (ظلاللهها) و عدالت و امنیت اجتماعی دینی را همان کوبیدن کسی که به سلطان وقت گردنکشی کند و خاموش کردن هر صدای مخالفی که بلند شود، فرض کردند».[239] در کتاب مزبور عبارات تندتری هم بوده است که تیغ سانسور فرهنگ و هنر وقت آن را حذف کرده است. در یک گزارش، جملهای که برای مثال از این کتاب حذف شده، این طور آمده است: بیشتر از نیم قرن است که ما حکومت و دستور رژیم دمکراسی را پذیرفته و در ردیف ملل متمدن غربیها قرار گرفتهایم. عینا میبینیم وضع ما روز به روز وخیمتر و فلاکت بارتر میشود و از این درخت که برای دیگران پربرکت و پربار است، جز میوه بدبختی و رسوایی نمیبینیم.[240]
نگاه علامه به دین، و به خصوص در پاسخ این پرسش مهم کلام جدید که دین چیست، نگاهی اجتماعی هم دیده میشد. به اعتقاد ایشان و پس از نقد اندیشههای دین شناسانه غربی که دین را مشتمل بر اعمال فردی میداند این بود که «دین از نظر منطق قرآن یک روش زندگی اجتماعی است که انسان اجتماعی به منظور تأمین سعادت زندگی اتخاذ نموده باشد».[241]
طرح بحث ثابت و متغیر در دین، یکی دیگر از وجوه فکری علامه در طرح مباحث کلام جدید است. رساله کوچک آیا اسلام به احتیاجات هر عصری پاسخ میدهد، دقیقا برای همین منظور نوشته شده است. نگرانی علامه در این کتاب با این جمله شروع میشود که اوضاع جهانی و موضع و موقعیت ما نسبت به آن «نشان میدهد که شخصیت فکری ما طفیلی دیگران میباشد و آنچه از ثروت فکری ما از دزد جا مانده، نصیب رمال گردیده است». وی از اینکه کسانی «دمکراسی اسلامی» را روش اسلامی در سیاست، منطبق بر دمکراسی غربی کرده یا «کمونیسم اسلامی» را از مواد دینی اسلامی استخراج میکنند، اظهار نگرانی میکند. ایشان سپس با ارائه تفسیری از قوانین متغیر و ثابت، نگاه تازهای را به شریعت اسلام برای چارهجویی احتیاجات بشر ارائه میدهد. بخش عمده این متغیرها، همان است که از آن به عنوان اختیارات «ولی امر مسلمین» یاد میشود.[242] علامه از اینکه اسلام به عنوان یک روش دمکراسی یا کمونیستی خوانده شود ابا دارد و ضمن انتقاد از نظامهایی که حق را بر پایه خواست اکثریت بنا میکنند، تلاش دارد تا «روش اسلامی» را به عنوان روش مقبولی که میان مسلمانان نخستین بوده و سپس از میان رفته است، مطرح کند.[243] ایشان با بیان نظر شیعه در باب امامت، به بحث از عصر غیبت پرداخته، بحث ولایت فقیه را مطرح کرده و پرسشهایی را در این باره مطرح میکند. طبیعی است که شرایط اجازه ورود بحث بیشتر را نمیداده و ایشان در نهایت پس از طرح این پرسشها میگوید: اینها مسائلی است که از طرز بحث فعلی ما بیرون است و در فقه باید حل شود. در اینجا تأکید ایشان روی پیاده شدن احکام و شریعت اسلامی در هر حال است.[244]
تکیه ایشان روی راه میانه، یعنی مسیری میانۀ آنچه دمکراسی غربی و کمونیسم شرقی دارد، قافیهای است که به طور عمده در تمامی ابیات فکر ایشان درباره ابعاد اجتماعی اسلام حضور دارد.[245]
حضور علامه طباطبائی در جلساتی با هانری کربن، نشان از نگرش روشن او داشت.[246] بنا به نوشته نصر، کربن شیفته علامه طباطبائی بود و با اینکه سراغ بسیاری از کسان دیگر هم رفته بود و میرفت، اما «هیچکس جز علامه نمیتوانست مطلوب کربن را برآورده سازد».[247] به نظر نصر، یک وجه مشترک دیگر آنان، علاقۀ هردو به احیای فلسفه سنتی ایران بود.[248] در سال 1340 کتابچهای به قلم علامه طباطبائی با عنوان صدرالدین محمد شیرازی مجدد فلسفه اسلامی در قرن 11 هجری توسط دانشکده علوم معقول و منقول تهران چاپ شد.
البته این رفتار ایشان در ملاقات با کربن، مخالفانی داشت و استاد به آنان جواب داد که «آیا نباید در یکچنین جهانی که هرگونه قدرت و استقلال مادی و معنوی به دست حریفان سرسخت ما افتاده است، به یاری حقایق این دین پاک شتافته و در احیای کلمهاش بکوشیم؟»[249] ایشان همچنین به دلیل ابتنای فکر اسلامی خود بر فلسفه و نیز باوری که به وحدت اسلامی از خود نشان داد، مورد اعتراض قرار گرفت.[250]
تأثیر خاص حوزوی علامه، افزون بر فلسفه گرایی، زنده نگاه داشتن خط توجه به تفسیر قرآن بود که به صورت یک سنت کهن به ملاصدرا میرسید و پس از آقای طباطبائی نیز دست کم دو شاگرد او آقایان جوادی آملی و مصباح و تا اندازهای آقای سبحانی، این سنت فلسفی ـ قرآنی را ادامه دادند. وی همزمان احیاگر فلسفه در حوزه و تفسیر بود، با این تفاوت که در مقایسه با ملاصدرا، به احادیث و ظواهر آیات قرآن وفادارتر بود. در فلسفه هم یک عقلگرا بود و چندان به برداشتهای عرفانی اسفار توجه نداشت و آن را تدریس نکرده، از شاگردان میخواست خودشان آنها را مطالعه کنند.[251]
به علاوه، حرکت فلسفی علامه در حوزه، سبب شد تا نه تنها فلسفه احیا شد و پس از یک صد و اندی سال که از تألیف شرح منظومه ملاهادی سبزواری (م 1389ق) میگذشت دست کم دو کتاب درسی مهم شامل بدایة الحكمه و نهایة الحكمه برای طلاب تدوین شود، بلکه خط مقاومتی در برابر جریانهای چپ مارکسیستی که علاوه بر استفاده از اندیشههای اقتصادی وتاریخی، از تفکر فلسفی نیز بهره میبردند، پدید آید. قطعا بدون وجود علامه، این بخش از حوزه ناقص بوده و تربیت شاگردانی که بتوانند در برابر هجوم فکری چپها مقاومت کنند، ناممکن بود. آقای مصباح از قول علامه نقل کرده است که در وقت ورود قم، یک ارزیابی از وضع علمی موجود در حوزه کرده و دیده است که«نه از فلسفه و معقول خبری» هست و «نه از تفسیر قرآن». احساس ایشان این بوده است که «میبایست درسهایی در حوزه وجود داشته باشد تا قدرت تعقل و استدلال دانشجویان را بالا ببرد»[252] همین امر سبب توجه ویژه ایشان به فلسفه شده است.[253]
از کارهای ماندگار ایشان کتاب شیعه در اسلام است که در زمینه شناسایی تشیع به جهان غیر اسلامی، سهم مؤثری داشته و ترجمه انگلیسی آن (به قلم حسین نصر) برای چند دهه، رایجترین کتاب برای شناخت شیعه در میان غربیها بوده و هست.[254]
نویسندهای پرکار که اولین کتابش را به عنوان شرح حال ملاجلال الدین دوانی درسال 1375 ق (1335ش) منتشر کرد. پس از آن کتاب شرح زندگانی وحید بهبهانی را در سال 1337 ش نوشت که مورد استقبال وتشویق آیت الله بروجردی قرار گرفت. وی از همکاران روزهای نخست مکتب اسلام بود که پس از اختلافی که پدید آمد و شرح آن را خود نگاشته، از آن فاصله گرفت. وی از نویسندگان برآمده در دوره پر رونق قم، یعنی عصر آیت الله بروجردی است. با توجه به دو اثر نخست او، و نیز نخستین مقالاتی که در مکتب اسلام نوشت، نشان داد که به دانش شرح حال نویسی به طور خاص و تاریخ اسلام به طور عام علاقهمند است. کتاب سیمای جوانان که در سال 1348 منتشر شد، مروری بر چهرههای جوان صدر اسلام و سرگذشت آنان بود.
آنچه از میراث شرح حال نویسی ایشان در دست است، به طور عمده کتاب مفاخر اسلام است که حاصل دهها سال تلاش و زحمت اوست. در جای جای این کتاب از مقالات وی در نشریه دینی قم سخن گفتهایم. در رخدادهای مربوط به آغاز نهضت اسلامی، به مسائل نهضت علاقهمند شد و نخستین نگاشته را درباره تاریخچه آن با عنوان نهضت دو ماهه روحانیون ایران نوشت. این کتاب در سال 1341 ش منتشر شده و تا آنجا که میدانیم نخستین اثر درباره نهضت اسلامی است. این کتاب شامل بسیاری از اطلاعیههای مراجع و نیز برخی از اسناد قابل توجه دیگر است. نمونه آن متن سخنرانی آقای مکارم درباره بحث حقوق زن است که جالب است.[255] بعدها مجموعهای از اسنادی را که درباره نهضت اسلامی ایران فراهم آورده بود، در ده مجلد تحت عنوان نهضت روحانیون ایران به سال 1401 منتشر کرد. این کتاب در عمل، شرح و تفصیل همان کتاب نهضت دو ماهه به علاوه توسعه سابقه تاریخی نهضتهای شیعه و تاریخ نهضت اسلامی تا پیروزی است. از مجلد سوم به بیان نهضت اسلامی که با اعتراض به مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی آغاز میشود، پرداخته شده است. مجلد دهم ملحقات است که شامل بخشی از تاریخ و تصاویر جنگ تحمیلی نیز میشود.
در کارنامه مرحوم دوانی آثاری هم در ترجمه از عربی دیده میشود که نمونه آن تاریخ فتوحات اسلامی در اروپا ـ فرانسه، سوئیس و ایتالیا از شکیب ارسلان است که در سال 1348 توسط انتشارات هاشمی چاپ و منتشر شد. کتاب دیگر صحنههای تکان دهنده در تاریخ اسلام ترجمه کتابی از محمد عبدالله عنان بود که سال 1351 منتشر شد. نگارش و ترجمه این آثار برای تحریک مسلمانان امروز با توجه به جوانمردیهای مسلمانان دیروز است. دوانی در آخر مقدمه خود بر کتاب اخیر مینویسد: امید است روزی بیاید که شاهد تجدید مجد و عظمت اسلام و پیشروی سریع مسلمانان جهان در همه شؤون زندگی و گسترش تعالیم حیات بخش دین ابدی خود باشیم. کتاب اخیر به صورت مقاله در مکتب اسلام منتشر شده و سپس کتاب شد. این روشی بود که غالب نویسندگان مکتب اسلام داشتند. ترجمه کتاب مصباح الهدایة في اثبات الولایة از آقای حاج سید علی بهبهانی نیز در سال 1346 منتشر گردید. گردآوری مقالات کنگره بزرگداشت شیخ طوسی که در سال 1348 در مشهد برگزار شد و جمعی از استادان دانشگاه و شماری از روحانیون محقق در آن شرکت داشتند، توسط آقای دوانی به انجام رسیده و تحت عنوان هزارۀ شیخ طوسی در دو مجلد منتشر شد.
آقای دوانی تا سال1390 ق (1350ش) در قم بود و پس از آن به تهران رفت و به کارهای تبلیغی و نگارشی ادامه داد. این زمان (1351) کتابچهای با عنوان بانویی نمونه از خاندانی بزرگ درباره نجفی خانم یک بانوی فرهیخته در تهران نوشت. علی چهره درخشان نیز کتابچهای گزینش شده از مطالب ابن ابی الحدید در سال 1351 منتشر گردید. کتاب داستانهای ما نیز که در امتداد نشر کتابهایی چون داستان راستان و آثار مشابه بود، در سال1351 منتشر شد. کتاب داستانهای اسلامی وی در سال 1347 منتشر شده بود. نگارش کتابی درباره شیخ عباس قمی که بعدها به مجلدی از مفاخر اسلام تبدیل شد، در سال 1354 منتشر گردید. دانشمندان عامه و مهدی موعود را نیز در سال 1353 منتشر کرد. وی از دوستان نزدیک آقای مطهری بود و خاطرات خود را با وی در کتابچهای منتشر کرده است.[256] آثار تصحیحی و ترجمهای او از متون دینی فراوان بوده و طبیعی است که خود ایشان و شرح حال نویسان به تفصیل از آنها یاد کردهاند.[257]
21و22 ـ علی و محمد جواد حجتی کرمانی
برادران حجتی کرمانی علی (متولد 1316) و محمدجواد که دومی در قید حیات است و علی (داماد مرحوم سید رضا صدر) به رحمت خداوند رفته، در شمار نو نویسنان مکتب قم و در ادامه جریان مکتب اسلام و به نسبت در کار نگارش جدی بودند. پدر این دو برادر از زرتشتیان کرمان بود که به اسلام گروید و محمدجواد خاطرات و زندگی و قضایای مربوط به پدر را در کتاب از آتشکده تا مسجد «سرگذشت موبدزادهای که حجت الاسلام شد» را منتشر کرده است(تهران، 1387). محمد جواد سالها به جرم همکاری با حزب ملل اسلامی در زندان بود و علی هم گرچه فعالیتهای سیاسی و دستگیری و تبعید داشت، بیشتر به کار نوشتن مشغول بود. محمدجواد از جوانی تحت تأثیر نواب صفوی بود و بعدها در این زمینه کتابی با عنوان آموزگار من نواب (تهران، 1385) نوشت و ابعاد تأثیر پذیری و تلقی خود را از او بیان کرد. از محمدجواد حجتی کتاب مرزهای ایدئولوژیک در سال 1348 منتشر شد که در نقد ناسیونالیسم بود. این بحث مورد علاقۀ وی بوده است بهطوری که در زندان نیز با مرحوم بازرگان بر سر آن، بحث داشته و کتاب ملی گرایی و نهضت آزادی و ملل اسلامی، به نوشته خود او «پیامد مباحثه با مهندس بازرگان در زندان» است. وی کتاب اسرار سقیفه مرحوم مظفر را هم در سال 1350 (قم، شفق) منتشر کرد. در سال 1354 کتاب روابط اجتماعی در اسلام هم که اصل آن از علامه طباطبائی بود، توسط محمد جواد حجتی به فارسی درآمد. محمد جواد که تاکنون به فعالیتهای فرهنگی و نگارشی مشغول است، سالها به عنوان مشاور فرهنگی ریاست جمهوری (هاشمی رفسنجانی) اشتغال داشت و در کنار آقای دعایی در روزنامه اطلاعات به کار نگارش میپرداخت. مکرر توفیق زیارت ایشان از جمله در بیت مکرمشان دست داده است.
علی حجتی کرمانی از شاگردان امام خمینی و آیات شریعتمداری وگلپایگانی و از نسل انقلابی سالهای 42 است که به لحاظ نگارش و تحقیق، به نسبت زمان خویش، توانا و در پرداختن به موضوعات متنوع و تازه، پیشگام بود. نگارش را باید در حاشیه مکتب اسلام فرا گرفته باشد. به ویژه که با همراهی چند تن دیگر و زیر نظر آیت الله مکارم، در تألیف کتاب زن و انتخابات (1339ش) مشارکت داشت. به تدریج پختهتر شد و کتاب وی در نقد مارکسیسم با عنوان متد دیالکتیک مارکسیستی در سال 1396 ق (تهران، کانون نشر و پژوهشهای اسلامی)[258] منتشر گردید. پایان بخش این کتاب، بحثی درباره نظام اسلامی و ارکان آن به ویژه در بخش اقتصادی به عنوان ضمائم چاپ شده است. اثر دیگر او ترجمۀ کتاب تشیع مولود طبیعی اسلام است که با مقدمهای از نویسنده آن یعنی محمد باقر صدر (1395ق) منتشر کرد. در پایان این کتاب نقدی از دکتر شریعتی بر آن چاپ شده است. اسلام و تبعیضات نژادی اثر دیگر او بود که در سال 43 و 44 دوبار چاپ شد و ساواک آن را توقیف کرد. چهارده داستان نیز اثر دیگر او بود که طی سالهای 43ـ 46 بارها چاپ شد. عصر امتیاز ماشین از دیگر آثار او بود که انتشارات غدیر آن را در سال 1354 منتشر کرد. این اثر درباره ماشینیسم و تأثیر آن در زندگی انسان بود و بحثهایی درباره دمکراسی و استعمار و استعمار نو داشت. وی کتاب فاجعه تمدن و رسالت اسلام اثر سید قطب را نیز در سال 1351 ترجمه کرد که انتشارات اسلامی آن را انتشار داد. اسلام آیین زندگی اثر دیگر اوست که در سال 1351 توسط کانون انتشار در تهران نشر شده و وی آن را به پدر خود حاج میرزا عبدالحسین حجتی کرمانی اهدا کرده است. کتاب تاریخ و علوم قرآن وی که چاپ پنجم آن در سال 1360 منتشر شده، در اصل کتابی بوده است که وی در تبعیدگاه خود در ایلام غرب نوشته و چاپ نخست آن زمستان 1352 بوده است. علی حجتی از همکاران هاشمی، خسروشاهی و دعایی در انتشار نشریه بعثت بود که در جای دیگر از آن سخن گفتیم و به صورت یک کتاب مستقل با مقدمه آقای علی حجتی توسط انتشارات سروش در سال 1376 تجدید چاپ شده است. کتاب از بردگی روم قدیم تا مارکسیسم نیز در سال 1354 توسط انتشارات جهان آرا در قم، منتشر شده است. از دوران تبعید وی نامهای مفصل که در قالب کتابی تکثیری انتشار یافته، نامه سرگشاده به آیت الله صدوقی است که آن را در محرم 1399 ق یعنی 1357 که همچنان در تبعید بوده نوشته است. علی حجتی پس از انقلاب، اندکی از مسیر عمومی آن زاویه پیدا کرد و مسائلی پیش آمد که سبب این فاصله شد. بیماری سختی که گفته میشد ناشی از حمله وحشتناک ساواک به خانه وی و دستگیری او بود، تا پایان عمر با وی بود و سبب درگذشت زود هنگام او در 21 اردیبهشت 79 شد.
در پایان این مبحث، باز هم تأکید میکنیم، شمار کسانی که با نگارش آثار فکری متفاوت توانستند بر سرعت فکری دوران پیش از انقلاب افزوده و زمینه را برای تحول آماده کنند، در افرادی که گذشت خلاصه نمیشود. نمونههای همردیف با آنان یا اندکی خردتر هم در میان نویسندگان حوزوی و غیر حوزوی وجود دارد که میبایست در فرصتهای دیگر به آن پرداخت.
صدرالدین بلاغی: نمونۀ دیگر صدرالدین بلاغی (م 1373ش) از چهرههایی است که میبایست از وی سخن گفته میشد. وی نویسندۀ چندین کتاب از جمله قصص قرآن، برهان قرآن، جاهلیت قرن بیستم، رد مهمترین شبهات پیرامون کمونیزم، پیامبر در صحنۀ کارزار بدر، گلدزیهر صهیونیست. وی سخنران مرتب حسینیه ارشاد بود. کتاب دیگر او عدالت و قضا در اسلام است که به سال 1345 منتشر شده است.
علی صفائی: نمونه دیگر مرحوم علی صفائی حائری (متولد 1330) بود که کتابهای خود را با نام «عین صاد» منتشر میکرد. وی که از فضلای حوزه علمیه قم و فرزند مرحوم حاج شیخ عباس صفائی حائری بود، در سالهای پیش از انقلاب چند کتاب با ادبیات مخصوص به خود منتشر کرد که معروفترین آنها مسوولیت و سازندگی بود. وی بیش از کتاب، به تربیت شاگردانی پرداخت که متناسب با روحیات خود او پرورش یافته و دلبستگی خاصی به او داشتند. کتاب مسؤولیت و سازندگی، مقالاتی بود که در نشریۀ نسل نو (وابسته به دارالتبلیغ اسلامی) چاپ میشد و سپس به صورت کتاب در دو مجلد درآمد. بعد از آن آثار دیگری چاپ کرد که تحت تأثیر مطالعات ادبی وی، غالبا رنگ ادبی داشت. وی شعر نو هم میگفت. از دیگر نوشتههای پیش از انقلاب او کتابچهای با عنوان فقر بود که سال 1357 چاپ شد. همینطور کتابچه کوچکی به اسم غدیر که آن هم سال پیش از انقلاب به چاپ رسید. آنچه مسلم است اینکه ادبیات نوشتههای وی متفاوت با ادبیات دینی رایج در دوره حوزه قم بود و میتوانست جوانانی را به خود جذب کند. با این همه، در میان آثار وی، دشوار بتوان نوعی بینش فکری بنیادی را ترسیم کرد، هرچند کتاب مسؤولیت و سازندگی هنوز هم خواندنی و جذاب است. وی روش تربیتی مخصوص به خود را داشت و تا پایان عمر به کارهای تبلیغی، تربیتی و تألیفی خود ادامه داد. چند کتاب وی با عنوان روش نقد هم مربوط به چند موضوع متنوع از جمله نقد مارکسیسم بود. شرحی از فعالیتها و دشواریهای وی پس از انقلاب با فهرستی از تألیفات و نیز وصیتنامۀ مفصل وی در کتاب «یادنامۀ زنده یاد استاد علی صفائی حائری»، (قم، انتشارات لیلة القدر، 1383) آمده است. پس از انقلاب، در یکی از سرمقالههای روزنامه جمهوری اسلامی به وی حمله شد که پس از آن، صفائی بیشتر در انزوا به سر میبرد. وی در 22 تیرماه 1378 در راه گرگان به مشهد (که هر آخر ماه و اول ماه به زیارت میرفت) در تصادف درگذشت و نویسنده این سطور هم در تشییع جنازه وی در قم شرکت کرد. اخیرا کتابهای وی در قالبهای تازهای منتشر شده است.
عبدالکریم بیآزار شیرازی (متولد چهاردهم بهمن 1323 فرزند حسین شاغل در اداره راه، و مادر از خاندان امامی ـ امام جمعههای فارس ـ که نام اصلی آنان جابری بود) از طلاب فاضل و فعال است که دو سال در حوزه علمیه شیراز (حوالی 1335) تحصیل کرده، و در ضمن تحصیلات جدید را ادامه داد. حوالی سال 42 به قم آمده و تا سال 1344 مشغول تحصیل شده، دروس سطح را نزد اساتید خواند. در جریان نهضت پانزده خرداد فعال بوده و یک ماهی را هم در شیراز زندانی شده است.[259] سپس به نجف رفت و چنان که خود اظهار کردند روزی که وارد نجف شدند، امام هم از تبعید ترکیه وارد کاظمین شدند. ایشان که در قم با آقای عمید زنجانی در مدرسه خان، همحجره بوده، آنجا به همراه ایشان و شماری دیگر به استقبال امام به کاظمین رفته و طی یک ماه همراه امام بوده و گزارشهایی از استقبال برای دوستانش در ایران میفرستاده است. آقای بیآزار شیرازی چند سالی در نجف بوده و از درس امام بهره میبرده است. در قم نیز در درسی که امام درباره مسائل مستحدثه در منزل داشته شرکت میکرده است. پس از سه سال اقامت در نجف به تهران برگشته و مدتی بعد، با توصیه مرحوم بهشتی که خواسته بوده به یکی از دانشگاههای خارج برود، عازم دانشگاه مک گیل شده است. وی از سال 1354 تا 1357 در آنجا بوده و پس از آن نزدیکی پیروزی انقلاب به ایران بازگشته است.
فعالیتهای علمی ـ فرهنگی آقای بیآزار در سه جهت تازگی داشته است:
الف: وحدت اسلامی: آقای بیآزار از سال 1348 به مباحث وحدت اسلامی علاقهمند شده است. ماجرا از این قرار بوده است که اخبار دارالتقریب و فتوای شیخ شلتوت در مجله مکتب اسلام منتشر شده و روی ایشان اثر گذاشته است. زمانی که به نجف رفته، در طول یک سال، به سامرا رفت و آمد داشته و با اهل سنت و معلمین سنی گفتگو میکرده است. این مسأله زمینهای شده است تا با آقای محمدتقی قمی ارتباط برقرار کند. ایشان به بنده گفتند: «وقتی از نجف برگشتم، آقای قمی بر آن بود که مقالات برگزیده مجله الاسلام را که درباره تقریب بود جدا کرده، به فارسی ترجمه نموده و منتشر کند. مقالات برگزیده را به چند نفر مترجم دادند تا ترجمه شده و در صورت قبول چاپ شود. بنده هم در این کار شرکت کردم و چند مقاله را گرفتم و ترجمه کردم. ایشان ترجمههای من را پسندید و این همان دو کتاب همبستگی مذاهب اسلامی، (مقالات دارالتقریب قاهره) (تهران، امیرکبیر، 1350 با مقدمه حسن صدر و به احتمال به توصیه سید جعفر شهیدی) و کتاب اسلام آئین همبستگی شد. بنده مدتها به منزل آقای قمی (خیابان ولی عصر، نزدیک چهار راه ولی عصر، خیابان رشت، کوچه قمی) میرفتم و این مقالات را مرور میکردیم تا آماده نشر شود. خاطرات بنده با آقای محمدتقی قمی را آقای دکتر آذر شب ضبط کرده و آنها را به عنوان مقاله ذکریات در مجله التقریب چاپ کرد. سپس این مطالب را به صورت مستقل با عنوان ملف التقریب همراه با اسناد و مدارک دیگر منتشر کرد که به فارسی هم درآمد». به هر حال، فعالیت وحدت گرایانه او بعد از انقلاب نیز ادامه داشت و به طور مشترک کتاب مشعل اتحاد را با آقای محمدرضا حکیمی منتشر کرد. اکنون شانزده سال است که ریاست دانشگاه مذاهب اسلامی را دارد.
ب: قرآنیات: زمینه دیگر فعالیت آقای بیآزار انتشار آثاری با عنوان قرآن و طبیعت بود که بیشتر در سطح کودکان و نوجوانان بود. آقای بیآزار گفتند: «طی سفرهایی که به خارج داشتم کارهای مسیحیها را دیدم که تا چه اندازه کتابهای دینی را با تصویر چاپ میکنند. خودم هم حساس بودم که این کارها را بکنم. اولین کتاب من که جهان دیگر بود، در موضوع معاد بود. بحث معاد را از شیراز از یادداشتهای پدرم از درس مرحوم سید نورالدین شیرازی دارم. من با استفاده از این یادداشتها علاقهمند به بحث معاد شدم و در قم نیز روی آن کار میکردم تا آماده شد. آقای مکارم برای جهان دیگر مقدمه نوشت و پس از چاپ مورد استقبال قرار گرفت (چاپ فراهانی، 1345). همان زمان، کتاب یاد شده مصور و رنگی بود. بعدها نام این کتاب به گذشته و آینده جهان (انتشارات بعثت) تبدیل شد و پیش از انقلاب چهل و دوبار با تیراژ بالا چاپ شد.»
همین زمینه فعالیت بود که به سری قرآن و طبیعت منجر شد. تاریخ مقدمه کتاب اول آن با عنوان آدم و حوا 1354 ش است. در این آثار آیاتی از قرآن به ضمیمه تصاویری از مناظر طبیعی مرتبط و گاه توضیحاتی در هماهنگی میان قرآن و علم منتشر میشد. این آثار توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی انتشار مییافت. در خبرها آمده است که در سال 1386در نمایشگاه قرآن در یک سخنرانی اعلام کرد: تحقیقات ناسا معجزه شق القمر را تأیید میکند. بنابراین باید گفت ایشان همچنان در این زمینه فعال است.
ج: فقه نوین: زمینه دیگر فعالیت او، بازنگری در نوع نگارش رسالههای عملیه و پرداختن به مسائل مستحدثه بود. وی میگوید که بعد از بازگشت امام از زندان و حصار تهران، یک روز برای عدهای صحبت میکردند، فرمودند که آرزو دارم رسالهای مشتمل بر مسائل مستحدثه بنویسیم. رسالههای موجود شامل مسائل سیاسی و اقتصادی و همینطور امر به معروف ونهی از منکر نیست». از فردای آن روز هم یک درس خصوصی در منزل گذاشتند که بنده هم شرکت کردم و دوازده بحث را مرتب نوشته و تقدیم امام کردم که در یورش به منزل امام از بین رفت.[260] به نظر میرسد همین احساس است که او را به تدریج به این سمت وسو کشانده است. وی میگوید که در وقت ورود امام به نجف من آنجا بودم. به هر روی نتیجه این گرایش آن بود که در حوالی انقلاب رساله عملیه امام با عنوان رساله نوین در ابواب عبادی و اقتصادی و سیاسی به تفکیک و هرکدام در یک مجلد، و با شیوهای مدرن به نگارش درآمد و چاپ شد (به گفته ایشان، اینها درسهایی بود که برای جوانان منحرف در اوین داشتم). این رساله نوین، پیشینهای هم داشت وآن آثاری بود با عنوان راز نماز، حفاظت محیط زیست (درباره طهارت) وحج کانون همبستگی به صورت مصور و رنگی چاپ شده بود. وی را باید بنیانگذار روش نوین رساله نویسی دانست که البته جز در برخی از زمینهها، ادامه نیافت. این کار با شرکت ایشان در درس امام در منزل ایشان بود که مسائل مستحدثه را تدریس میکرد. ایشان وقتی به نجف رفت، امام از ایشان خواست تا آن نوشتهها را نزد ایشان ببرد که برد. خود آقای بیآزار فرمودند که به جز آن درس، من تحت تأثیر آثار محمد جواد مغنیه هم بودم و کتاب ایشان با عنوان فقه الامام جعفرالصادق علیه السلام روی من اثر گذاشت. مرحوم محمدباقر صدر در مجلۀ رسالة الاسلام چاپ بغداد، مقالهای درباره همین کتاب مغنیه نوشت و آن را ستایش کرد. من دریافتم که آن کار مهمی است».
ایشان افزودند که در حال حاضر کتاب الفقه التقریبی و المقارن را در شش جلد نوشته و سه مجلد آن را چاپ کردهاند. که جمع میان گرایش تقریبی و فقه نونویسانه است. در این کتاب متن، لمعه است و مسائل مستحدثه با رعایت اقوال مذاهب دیگر لحاظ شده است. بعد از فتوای شلتوت، نزدیک به پنجاه قانون از قوانین شرعی بلاد اسلامی، مطابق فقه شیعه تغییر کرده که آنها را در این کتاب آوردهاند. این کتاب نیز مصور بوده و فقه المقاصد نیز در آن لحاظ شده است.
از دیگر آثار ایشان کتاب خودسازی با جمهوری اسلامی اثری است که در اردیبهشت 58 درباره توحید و عدل و سپس رهبری و معاد و آنگاه نظام و حکومت اسلامی نوشته شده و توسط انتشارات بعثت چاپ شده است. در مقدمه گفته است: جمهوری اسلامی نه به معنای کنار گذاشتن فرهنگ و تمدن جهان و بازگشت به قرون وسطی، بلکه وارث و ادامه دهند و تکمیل کننده تمام فرهنگها و تمدنهای گذشته از طریق اصول اساسی اسلام است. وی در بخش سیاسی این کتاب، از نظارت فقها در نظام اسلامی سخن گفته است.[261]
آقای بیآزار، همچنین در حوزه تفسیر قرآن فعال بوده وهست و در این زمینه به جز تفسیر کاشف (که با همکاری آقای دکتر محمدباقر حجتی نوشتهاند) آثاری هم درباره موضوعاتی چون باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن دارند که در شمار کارهای پس از انقلاب ایشان است.
روزگاری هم که در دانشگاه مک گیل بودند، کاری روی ارتباط آیات هر سوره انجام دادند که به انگلیسی نوشته و پیش از انقلاب چاپ شد. پس از انقلاب آن را به فارسی درآورده و پس از کاری که آقای دکتر حجتی روی آن انجام دادند، به اسم مشترک آنان با عنوان میثاق در قرآن منتشر شد.
آثار ترجمه شده سید محمدباقر صدر: ترجمه آثار سید محمدباقر صدر به فارسی، گرچه محدود، اما مؤثر بود. نخستین بار کتاب «اقتصادنا» و «فلسفتنا» وی که ردی بر اندیشههای اقتصادی و فلسفی مارکسیسم بود، تحولی در قم پدید آورد. این کتاب، پیش از انقلاب، در محفل درس آقای مصباح یزدی در مؤسسه در راه حق تدریس میشد و نسل نخست شاگردان وی در آن مؤسسه، کاملا از این کتاب متأثر بودند. ابراز این نکته که نخستین گامهای جدی برای ارائه تصویری از اقتصاد اسلامی توسط شهید محمدباقر صدر برداشته شد، نباید غیر عادی تلقی شود. گرچه تا آن زمان آثار متعددی با عناوینی نزدیک به آن، در قم و تهران انتشار یافته بود و خود مبحث مستقلی برای پژوهش است. طبعا تأثیر فکری شهید صدر بیش از همه در عراق و بر روی نسل جدید تحصیل کرده و شیعه عراق و عمدتا حزب الدعوه و برخی از شاگردان نزدیک او مانند سید کاظم حائری و سید محمود شاهرودی و سید علی حائری و محمدمهدی آصفی بود که بعد از انقلاب در ایران مؤثر بودند.
یک نمونه ناشناخته دیگر، نویسندهای با نام سید جمال الدین استرآبادی است که چندین کتاب متنوع در دهه چهل درباره مسائل اسلامی به سبک نوین نوشت. کتاب خداشناسی یا یکتاپرستی (تهران، 1346ش) او با مقدمهای در نقد تمدن غربی و اینکه فاقد معنویت و روحانیت است، از آن جمله است. بخش دوم همان کتاب عنوانش «توحید استدلالي» است که در پایان همان کتاب، وعده انتشار آن داده شده است. کتاب «المهدي المنتقم» در پشت همان کتاب معرفی شده و هدف آن ارائه کتابی «با سبکی نوین در پیرامون دوازدهمین امام... با ذکر شبهات و اشکالات و پاسخ آنها با اسلوبی خاص» نوشته شده است. ناشر این کتابها «مجمع تحقیقات و تبلیغات اسلامی» عنوان شده است. طبیعی است که تأثیرگذاری این قبیل افراد، بسیار اندک بوده است.
ادیبان و ادبیات منظوم انقلاب
دربارۀ سابقۀ شعر نو در فارسی فراوان گفته و نوشته شده است. آنچه برای ما اهمیت دارد. ظهور مفاهیم دینی و مذهبی در قالب شعر نو و اندکی بعد مضامین سیاسی ـ مذهبی و بنا به اصطلاح رایج، شعر متعهدانه است که نوع خواندن آنها در مجالس مذهبی دهۀ 40 و بیشتر 50 تحت عنوان دکلمه،[262] باب شد و تأثیر خاصی در انتقال مفاهیم سیاسی ـ مذهبی بر نسل جدید داشت.[263] البته سابقۀ شعر نوی سیاسی بسیار پیش از آن است که برای نمونه، میتوان به شعرهای احمد شاملو با عنوان شکفتن در مه اشاره کرد که مربوط به دوران زندانی وی در زندان متفقین است.
بهطور کلی، با شروع نهضت اسلامی و ظهور امام در صحنۀ سیاست، آن هم با آن شجاعت و دلیری، بسیاری از مستعدان عرصه شعر و شاعری که افکار اسلامی ـ انقلابی داشتند، به ستایش امام و نهضت پرداختند. بعدها که مبارزات اسلامی اوج گرفت. عرصه ادبیات انقلاب، هم در قالب شعر کلاسیک و هم شعر نو، توسعه یافت و هرچه به انقلاب نزدیک میشویم، شاهد فعالیت چهرههای بیشتری در این حوزه هستیم. بسیاری تنها یک قصیده یا غزل دارند و کسانی بیشتر و برخی تقریبا بیشتر اشعارشان در این فضا سروده شده است. آقای حکیمی[264] به شماری از این شاعران با برخی از اشعارشان اشاره کرده است. در اشعار این جماعت، به جز استفاده از تعابیر مذهبی، غالبا برای تصویر فضای خفقان دوران شاه، از اصطلاحات رایجی چون: زمستان، شب، اهرمن، چکمه، نیزه، جهل، اسارت، ویرانی و جغد استفاده شده، و برای مبارزه و مبارزین از: رهایی، نور و پرتو، آزادگی، عشق، صبح ، مسلسل و شهادت و... استفاده میشد.
اما از اینها که بگذریم، شعر سیاسی ـ مذهبی از مشروطه به این طرف، لاجرم با نهضت کربلا پیوند خورده است. در این زمینه، به قدری شعر سروده شده، و در این اواخر سرایش آن فزونی گرفته است که خود، کار مستقلی را میطلبد؛ همان طور که نگارش آثار منثور در هر سطح، در دورۀ مورد بحث، فراوان و محل گفتگوی فراوان با تأثیری قابل ملاحظه در انقلاب بوده است. بخشی از این اشعار، از جریان چپ است که سابقه بیشتری در سرایش شعر نو سیاسی داشته و پیشینه آن به دهه بیست و تسلط حزب توده بر فرهنگ انقلابی کشور برمیگردد. شعر نو چپ هم در دهه چهل و به خصوص پنجاه بسیار اوج گرفت. مجموعهای از این اشعار، در کتابچهای با عنوان دفتر شعر توسط دایره فرهنگی کمیته ایتالیا، عضو کنفدراسیون در 254 صفحه حاوی زبدهترین اشعار گردآوری شده که اشعار شماری از شاعران مذهبی وقت، مانند میرزا زاده هم در آن دیده میشود.
از آثاری که پیش از انقلاب جزو آثار ممنوعه بود، یکی حسین پیشوای انسانها بود[265] که بیش از ده بار به طور پنهانی به چاپ رسید. در این کتاب که در مشهد و با مقدمه استاد محمدتقی شریعتی چاپ شد، نخستین شعرش «رایت انقلاب» از نعمت میرزا زاده بود. پس از آن به نظم و نثر، مطالب فراوانی در آن آمده که بیشتر به خاطر اشعار موجود در آن، آن شهرت را یافته است. در واقع، این اثر گزیدهای از متون نظم و نثر از اساتید برجسته داخلی و خارجی درباره عاشوراست.
در اینجا به معرفی بسیار کوتاه چند چهره، آن هم با تأکید بر شعر نوی سیاسی ـ مذهبی پانزده سال پیش از انقلاب میپردازیم.
مهرداد اوستا (محمدرضا رحمانی، متولد 1308 بروجرد ودر گذشت 17 اردیبهشت 1370) یکی از چهرههای شناخته شده این عرصه است که تقریبا از ابتدای نهضت تا انتها در کنار انقلاب ماند. وی از جوانی در فعالیتهای سیاسی بود و هفت ماه را پس از کودتای 28 مرداد در زندان سپری کرد. قصیدۀ هفتاد و دو بیتی او در ستایش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با عنوان «آفرین محمد» صل الله علیه و آله و سلم شناخته شده است. وی در جریان تبعید امام به سال 43 قصیدهای پنجاه و شش بیتی با عنوان «پردگی بامداد» سرود: بازم نه دیده خفت و نه اندیشه آرمید / نی زان امیر قافلۀ شب، خبر رسید / آن بامداد پردگی شب، که از افق/ سر برزد و به پردۀ شب گشت ناپدید/ و آن آفتاب دانش و انصاف و مردمی/ در شهربندِ فتنۀ اهریمنی چه دید؟[266]
صراحت وی در برخی از اشعار در برخورد با دستگاه حاکم، گاه به قدری صریح است که انسان در شگفت میماند. برای نمونه خطاب به اطرفیان شاه: «مگر این هرزۀ هر چیز بمرد، مگر این گرگ حریص، مگر این دیو، چه گویم، این دزد، گر خدا نیست شما بیهمه چیزان را چیست؟ از شما میپرسم، گرخدا نیست، بگوییدم کیست؟ مگر این اهرمن دشمن هر چیز شریف، مگر این کهنه حریف، مهتر هرچه فرومایه و پست، کهتر بیهمه چیز، که تبهکاری او، بیکران همچو غم و نفرت ماست، از شما میپرسم، از شما، کیست؟ خداست؟[267]
در امام حماسهای دیگر، مجموعه شعرهای او برای امام و برخی دیگر از مسائل انقلابی و از جمله فلسطین، از پیش و پس از انقلاب است که در سال 59 به چاپ رسید.
سیدعلی موسوی گرمارودی در زمرۀ شاعران جوان دوران پیش از انقلاب بود که بیشتر شعر نو میسرود و اشعار وی حاوی مضامین کاملا انقلابی و در واقع، بیش از همه مذهبی بود. یک مجموعه او در فصل مردن سرخ است که اشعار وی از پیش از سال 1358 است. کتاب دیگر او در سایه سار نخل ولایت بود که بیشتر آنها اشعاری در ستایش امامان بود. خط خون مجموعهای دیگر از اشعار اوست که در فاصله سالهای 57 ـ 62 سروده شده است. سرود رگبار مجموعۀ دیگری بود که نخستین بار در سال 57 توسط نشر رواق چاپ شد. وی که چند سالی در زندان بود، از دور ستایشگر مبارزان و چهرههای انقلابی و حتی شماری از چهرههای شناخته شده مجاهدین بود. شعر کلاسیک بهار خون او درباره مجاهدین است: متاب ای بلند اختر ای آفتاب/ میفروز ای چشمۀ ماهتاب/... نبینی که آن شوم شوریده هش /همان ناهشیوار آزاده کش/بزد خنجر کینه از سوی پشت/ چه بسیار آزادگان را که کشت/جوانان رزمندۀ سرخ روی/همه میهنی مرد و آزاده خوی/... بکن هرچه خواهی، وزین بیشتر/ بسوزان ز آزاد مردان جگر/ رسد روز خون تو را ریختن/ رسد روز بردارت آویختن.[268] شعر کلاسیک نامهای از بند او هم در تیرماه 1353 در زندان قصر سرورده شده است.[269] «غوغای خاموش» در دی ماه 53 در قصر و «آرزوی محبوس» در تابستان 57 در اوین سروده شده است.[270] شعری هم با عنوان «سلام بر فلسطین» در سال 1348 که قصۀ فلسطین در ایران بالا گرفته سروده است. [271] شعری هم در مرثیۀ جلال آل احمد از شهریور 1348.[272] گرمارودی در مسابقه شعر بعثت هم که از طرف حسینیۀ ارشاد برگزار شد شعر «غروب دلگیر» را در مرداد 1347 سرود که به عنوان شعر ممتاز شناخته شده و جایزه گرفت: غروبی سخت دلگیر است، و من بنشستهام اینجا، کنار غار پرت و ساکتی، تنها که میگویند روزی روزگاری مهبط وحی خدا بودست، و نام آن حرا بودست.[273]
باید یادآور شد که سوژۀ بعثت، تقریبا در مرحلۀ بعد از عاشورا، سوژهای بود که برای ارائه مضامین انقلابی ـ دینی مورد استفاده قرار میگرفت. از آن جمله کتابچهای با نام دنبالۀ بعثت از محمود حسنی طباطبائی بود که مشتمل بر چند شعر درباره بعثت در سال 54ـ 55 بود: فروغی وه چه روح افزا /فروغی در میان ظلمها و هم جنایتها / و نوری وه چه نوری میدرخشد در جهان/ آری، فروغ مبعث و نور شعاع وحی (دنبالۀ بعثت، 14).
شعر «محبوبۀ شب» گرمارودی درباره محبوبۀ متحدین در همین مجموعه است و البته از دورانی که او نیز بسان عدهای دیگر از جمله دکتر شریعتی نمیدانستند محبوبه مارکسیست شده است:
از سنگ بپرس، که بیتو چونم، تو آن طلسم حقیقت، آنکه با خویش بودن، در خویش بودن، آن زمزمۀ خنیاگری، که مست میکند،که سنگ را آب میکند،که شبپره را آفتاب میکند... تمام گلهای وحشی را، از مزارع گندم، فراجمع خواهم چید، و به پیشکش، تو را خواهم آورد، ای دختر صحرای نور، از انگشتانم شانه خواهم ساخت، و بلندترین صخره، درگذرگاه باد، خواهم ایستاد، و گیسوانت را شانه خواهم کرد، آرام باش، عروس خلق، محبوبۀ شب...» (ص 9ـ10 و ادامه شعر تا ص 22) در همان سرود رگبار شعری هم برای «فاطمه (بهجت) تیفتیکچی همدانی» سروده شده است.[274] شعری در سوگ مجاهدان شهید با عنوان رنگین کمان (ص 31) شعری برای مهدی رضایی با عنوان دریغا آفتاب.[275] و اشعاری دیگر.
غلامرضا قدسی (متولد 1304) از شاعران برجسته مشهد، مبارز که بارها به زندان افتاد، سراینده اشعاری در همه قالبهای کهن است که از مضمونهای انقلابی بهره میجست. فضای نسل انقلابی مشهد در دو دهه چهل و پنجاه و بعدها شصت، که وی تا سال 1368زنده بود، بر اشعار وی سایه افکنده است. پس از درگذشت وی اشعارش با عنوان نغمههای قدسی (مشهد، 1370) منتشر شد. در لابهلای این اشعار میتوان مضامین انقلابی مورد نظر وی را درک کرد. سرایش شعر برای مهدی علیه السلام و استفاده از آن برای نشان دادن ظلم و ستم حاکم بر جامعه آن روز، در یکی از اشعار بلند وی که در باره حضرت مهدی علیه السلام و نیمه شعبان سروده آشکار است: ای خون فسرده ملت خواب آلود/ برخیز و جنبشی چو نیاکان کن/ میلاد قائم است ز جا برخیز/ یعنی قیام در راه ایمان کن / بر دفتر ستم خط بطلان کش / پیکار با سپاهی شیطان کن.[276] یکی از اشعاری که وی در سال 52 در سلول خود در اوین سروده با عنوان صبح آزادی چنین است: بهار است و من اندر کنج زندان در دل شبها /چو مرغ حق بر آرم تا سحر آوای یا ربها/... به زندان هم کند گر خامهی من مطلبی عنوان / بود آزادی انسان مرا عنوان مطلبها /اگر روزش سیه شد همچو شب از جور اهریمن /به فکر صبح آزادی است قدسی در دل شبها.[277]
نعمت میرزا زاده (م. آزرم) شاعر انقلابی ـ مذهبی دیگر این دوره و البته به لحاظ زمانی مقدم بر گرمارودی و اوستا است. اشعار وی مجموعه لیلة القدر از سرودههای سال 40 به بعد، حاوی مضامین انقلابی ـ اسلامی بسیار جدی است. شعر بسیار بلند و نفیس او با عنوان «پیام» که به مناسبت مبعث و به دعوت فراخوان حسینیه ارشاد سروده شد، در همین لیلة القدر است. این شعر به صورت مستقل هم با عنوان «پیام» یک منظومه، چاپ شده است (تهران، رز، 1347) وی در آغاز آن نوشته است: به آنکه در خوابم فرمود: «بگو». (دوستم آقای مهدویراد به بنده گفتند که مقصودش امام خمینی بوده است. ایشان افزود: نخستین بار هم تعبیر امام را وی درباره امام در شعری که برای ایشان در سال 49 سرود، بکار برده است.[278] شعری هم درباره غدیر دارد[279] که تقدیم شده است به: سید علی حسینی خامنهای. شعر «خون شفق» او درباره شب شهادت امیر مؤمنان علیه السلام بسیار عالی بود و در انتهای آن یعنی پس از شهادت امام، این اشعار: یک مادر فقیر، یک ظرف بیغذا، یک سفره فتاده تهی روی یک حصیر، در انتظار ماند.[280] شعر «رایت انقلاب» او که در دی ماه 1341 سروده شده آشکارا شعری انقلابی است که سوژه آن تولد امام حسین علیه السلام است: شد روشن از فروغ سحر طارم کبود / نقاش صبح، رنگ شب از آسمان زدود/ بگریخت از شرارۀ مشرق غبار شب / چون از لهیب شعله آتش، غبار دود/ خون شفق دوید به رخسار پاک صبح/ گفتی که روی صبح به ناخن یکی شخود / رنگ شفق ز خون شهیدان راه حق / بس نقش انقلاب که بر آسمان نمود.[281]
مجموعه سحوری او حاوی اشعاری است بسیار تند و انقلابی و در عین حال مذهبی، شعر «تفاوت» او نفرینی است در حق مرداد که گویا مقصود 28 مرداد است: «مرداد یعنی نیستی، مرداد یعنی مرگ» در شعر مجسمه آزادی هم از چه گوارا و لومومبا یاد کرده است.[282] مرثیهای هم برای جلال آل احمد با عنوان چریک پیر در همین سحوری دارد.[283]
میرزا زاده کتابچهای با عنوان سه نامه به امام خمینی دارد که شعر معروفش «به تو سوگند» در آنجاست که این بیت هم از آن است: «جز تو در اسلام شریعتمدار نیست/ جز تو ز بیت النبی نمانده پساوند». این کتاب در اسفند 57 چاپ شده و هرسه شعر آن از سالهای 43، 49، 57 خطاب به امام است. در مقدمه آن این اشعار آمده است:
زود باشد که ببوسمت در ایران سر و روی / بینمت بر زبر مسند توحید مقر/ داد مظلوم ز بیدادگران بستانی/ پیش فرمان تو خود رنجبران بسته کمر/ کارگر از ستم آزاد کنی، هم دهقان/ نبرد بهره ز رنج دگران یغماگر /دین حق را ز خرافات چنان بزدایی / که نظامی شود از نو به جهان حق پرور.
شعر نخست او که پس از تبعید امام سروده شده با این ابیات آغاز میشود: ای ز وطن دور، ای مجاهد در بند/ ای دل اهل وطن به مهر تو پیوند/ نای تو خاموش همچو خشم که در مشت/ جان تو در جوش همچو شیر که در بند.[284] این اشعار در قالب نامه برای امام ارسال شده و چنان که در مقدمه آمده پاسخ هم گرفته است.[285] اما شعری که در سال 49 سروده شده و خطاب «امام» به امام خمینی شده، چنین است: الا ای امام بحق برگزیده / الا ای تو اسلام را نور دیده / الا ای که یزدان پس از روزگاران / پس افکند دوران، تو را آفریده/ الا ای که خلق مسلمان ایران/ سرافرازی خود تو را برگزیده/... بزرگا! اماما! که بعد از امامان/ چنان چون تو اسلام، رهبر ندیده (ص 19).
مجموعۀ گلخون او که در بهمن 58 توسط انتشارات تیرنگ به چاپ رسیده حاوی اشعار او در سال 57 و 58 است. شعری درباره زندانیان رها شده، شعری درباره همافران، شعری برای امیرپرویز پویان (مارکسیست) و شعری درباره ستارخان که در آن سخت به شیخ فضل الله و پاسداران حمله شده است. در این شعر او ستارخان را به خواب دیده است که زخمی بر بازو دارد و از او میپرسد که این زخم از کجاست و ستارخان میگوید: «این پیش زخم حمله قزاقهای تازه مسلمان شیخ فضل الله است، وز چشمههای اول بازی است، با من خبر رسیده که این شیخ، قصد جان مرا کرده است به هر تقدیر و قصد هرچه مجاهد که با من است و فدایی»؛ و این در پی حکم دادگاههای انقلاب به خلع سلاح مجاهدین و فدائیان و دیگران بوده که در اشعار بعد به آن اشارت رفته است: «قزاقهای تازه مسلمان شیخ فضل الله، هر صبح و شام موعظهها میشوند، تا باز هم به نام اسلام، هر مجاهد رزمنده و فدایی این خلق را هلاک کنند»[286] اشعار بعدی وی هم به همین نسبت او را از انقلاب دور میسازد و نامهای که در دفاع از مجاهدین خلق دارد و در پایان همان گلخون چاپ شده است.
بدین ترتیب، میرزا زاده پس از انقلاب ساز مخالف زده و به خارج رفت و در پاریس اقامت گزید که تاکنون نیز همانجاست و عضو مؤسس کانون نویسندگان در تبعید، شعرهای سالهای پس از انقلاب ایشان در خارج از کشور، نشان داد که شعر حد و مرزی ندارد و شاعران به تعبیر قرآن چنانند که پیوند عمیقی با گمراهی و گمراهان دارند. حقایق باید خارج از چهارچوب شعر جستجو شوند. تا آنجا که فرصت بود و در اینترنت جستجو کردم ـ و شاید باشد ـ شعری که بوی دین و مذهب از آن بیاید، در اشعار ایشان ندیدم.
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی (متولد 1318) از شاعران معاصر، پیش از سال چهل، شعری در باره امام حسین علیه السلام سرود که انگشت نهادن بر بعد سیاسی کربلا در مبارزه با ستمگری بود: «باز در خاطرهها، یاد تو ای رهرو عشق / شعلهی سرکش آزادگی افروخته است/ یک جهان بر تو و بر همت و مردانگیت / از شوق وطلب، دیدهی جان دوخته است/رسم آزادی و پیکار و حقیقتجویی/ همه جا، صفحهی تابندهی آیین تو بود/ آنچه بر ملت اسلام حیاتی بخشید/ جنبش عاطفه و نهضت خونین تو بود».[287] البته اشعار سیاسی وی فراوان بود[288] جز آنکه یافتن شعری در میان اشعار ایشان که به صراحت مربوط به شخص یا حادثه خاصی باشد، دشوار است و بلکه نیست.[289] برای مثال، تلقی دیگران این بود که شعر حلاج وی برای شریعتی سروده شده است در حالی که این شعر مربوط به سال 1348 است.[290]
اما مضمون همان شعر سیاسی است: وقتی تو، روی چوبۀ دارت خموش و مات بودی، ما: انبوه کرکسان تماشا، با شحنههای مأمور، مأمورهای معذور، همسان و همسکوت ماندیم».
پرویز خرسند (فرزند حسن و متولد به سال 1319 در مشهد و خانوادهای غیر مذهبی) نثر نویس و شاعر نوسرای دیگر و در واقع نویسندۀ آثاری بین نثر و شعر نو بود که در مشهد به کانون نشر حقایق رفت و آمد داشت. او از دوستان پویان (بنیانگذار بعدی سازمان چریکهای فدایی و فرزندان احمد زاده) بود. خرسند در سال 41 تحت تعقیب قرار گرفت و به یک روستا گریخت. در آنجا کتاب برزیگران دشت خون را نوشت. پیش از آن کتاب آنجا که حق پیروز است را نوشته بود (تاریخ مقدمه آقای حکیمی، مهر 1341). کتاب مرثیهای که ناسروده ماند نیز از همان سالهاست که بعدها نیز چاپ شد (در مقدمه میگوید که دکتر شریعتی آن را پیش از چاپ خوانده بود و نامهای هم برای آن نوشت و لای کتاب گذاشت) وی به گفته خودش متن کتاب آنجا که حق پیروز است را در بسیاری از مراسم مذهبی میخواند. کتاب برزیگران دشت خون را نیز در همان سالهای اوائل دهه چهل در روستای جاغرق نوشت.
پس از دیپلم به تهران آمد و برای انتشارات محمدی (اردهالی) کار ویرایش میکرد و اندکی بعد، آن همکاری رها شد. زمانی هم در مدرسه کمال فعالیت داشت.
وی به سال 44 برای ادامه تحصیل به مشهد رفت و وارد دانشگاه شد و به تحصیل در رشته ادبیات فارسی پرداخت. در آنجا بود که شاگردی شریعتی را کرد و درس تاریخ اسلام را نزد او خواند. پیش از آن در سال 43 در تهران، در یک میهمانی در منزل شیخ حسین لنکرانی همراه با استاد شریعتی و فرزندش با دکتر آشنا شده بود.
خرسند در زمستان سال 46 دستگیر و در پایان پاییز سال 47 آزاد شد و این به خاطر سوابق سیاسی پیشین او بود. علت دستگیری شعر تندی علیه پهلوی بود که از دست وی گرفتند، اما از او نبود.[291] در همان زندان، کتاب دیگر من و یگانه و دیوار، را که از دیگر آثار اوست و مشتمل بر نامههای عاشقانه و شبیه شعر است، نوشت.
حوالی سال 49 به تهران آمد. در مشهد، شریعتی دو نامه به وی داد و گفت: یکی برای نان تو و دیگری برای روح توست. اولی برای میناچی بود که کاری در حسینه به وی بدهد. و دیگری برای حسن آلادپوش بود که عضو انجمن مهندسین بود. در حسینیه کارهای شریعتی و استاد مطهری را ویرایش میکرد. وی حوالی سال 50 ازدواج کرد.
وی در حسینیه ارشاد کار ویراستاری میکرد و به خصوص به سبب آشنایی با خانواده شریعتی موقعیت بهتری یافت. چند بار شعر خوانی و دکلمه سرایی هم در حسینیه داشت. کتاب یاد و یادآوران که سخنرانی شریعتی بود توسط وی کاملا بازنویسی شده و نثر آن از وی بود. همکاری وی با حسینیه حوالی یک سال به طول انجامید. هر ماه دو سخنرانی شریعتی را بازنویسی میکرد برای ویرایش گاه مطالب را جابجا کرده و حذف میکرد. شریعتی از این کار بسیار خوشش میآمد. بیشتر آثاری که سال 50 توسط حسینیه چاپ شد توسط خرسند ویرایش و بازنویسی شد. (این متنها توسط پدر محبوبه متحدین که از تندنویسهای مجلس زمان شاه بود، پیاده میشد). پس از آن از حسینیه به اجبار کنارهگیری کرد. آقای خرسند ضمن اظهار مطالب بالا به بنده گفت:[292] در نامهای که اخیرا از شریعتی در روزنامه اعتماد ملی در سیامین سالگرد مرگ دکتر چاپ شد، اشاره به رفتن من از ارشاد شده است. بعد از یکی دو سال به بنیاد شاهنامه رفته، مشغول بکار شده و تا انقلاب در آنجا بودم.
بعد از انقلاب در سال 58 با به راه افتادن مجله سروش سردبیر آن شد و سرمقالههای ادبی ـ انقلابی مینوشت و چندین کار دیگر هم از طرف قطب زاده مدیر وقت رادیو و تلویزیون به وی واگذار شد. وی تا پایان سال 59 در سروش بود و زمانی که مدیریت عوض شد، او نیز بیرون رفت. طی سالهای پس از آن به کار ویرایش میپرداخت که از آن جمله فرهنگ آفتاب آقای معادیخواه بود.
در سال 60 چند بار مجاهدین تلاش کردند تا او را به خارج ببرند اما حاضر به رفتن نشد. در همین سال برادرش احمد نیز به دلیل گرایش به مجاهدین اعدام شد.
بعدها کتابی با عنوان پیغام زخم (تهران، نقطه، 1373، 214ص) مشتمل بر نوشتههای او ـ که سبکی است میان نثر و شعر نو ـ و درباره شریعتی و برخی موضوعات دیگر چاپ شد.
یکی دیگر از این نمونهها، فضل الله صلواتی، نویسنده و از چهرههای مذهبی مخالف با رژیم پهلوی است که اشعار نو و کلاسیک ساده وی، با مضامین دینی ـ انقلابی در کتابی با نام نوای آزادی در اسفند 1357 چاپ شده است. اشعار وی از سالهای 1337 (از آن سال شعری درباره مبعث) تا دوران انقلاب را در بر میگیرد. ابیاتی از شعر «نوای آزادی» که از مهر 1339 است چنین است: «نموده طایر جان هوای آزادی / دلم به سینه طپد از برای آزادی / تصدق شه مردان علی شود جانم / که اوست در همه جا پیشوای آزادی/... چرا ز بهر حسین علی علیه السلام پریشانم / که او گذشت ز عالم برای آزادی.
گفتنی است که آقای صلواتی نوشتههایی هم درباره عاشورا داشت که از آن جمله سلام بر عاشورا است که در سال 1355 زمانی که در یزد تبعید بود، به چاپ رسید.
در ادامه اشعار پیشگفته یک شعر نو از سال 1350 زمانی که وی در زندان ساواک اصفهان بوده، درباره بردگی آمده است. در شعری که در خرداد 1342 سروده آمده است: مرگ اندر ره آزادی و عدل / به خدا بهتر از این زندگی است / دادن جان به ره آزادی /بهتر از بندگی و بردگی است / جان خود در ره محبوب حسین / از سر صدق و صفا کرد فدا / یار و انصار و دگر اهل وعیال/ جمله را برد به درگاه خدا.[293] یک شعر نو هم در باره حضرت زینب (س) دارد که در فرهنگ سیاسی شیعه در دوره اخیر به عنوان پیام رسان پیام کربلا مطرح بوده است: از ورای چادر عصمت، نهان خورشید تابانی، طلوعی جاودان دارد، و از پشت حجاب پاکی و تقوا، دوستی سخت نیرومند، حسینی نهضت خون و شرافت را اصالت داد.[294] وی در آستانۀ انقلاب هم شعری برای هفدهم شهریور و اشعاری برای موضوعات دیگر سروده که در همان منبع چاپ شده است.
خانم طاهرۀ صفارزاده (متولد 1315 سیرجان و دانش آموخته رشتۀ ادبیات انگلیسی و مترجم قرآن و درگذشته 4/8/87) از شاعرانی است که نخستین مجموعه شعرش در سال 41 چاپ شد. وی در سالهای نخست دهۀ 50 سفر پنجم را سرود که اشعار دینی ـ سیاسی او درباره داستان اسلام آوردن سلمان است و سال 57 توسط رواق چاپ شد: «بیدار پارسی، بیتاب راه بود، رفتن به راه میپیوندد، ماندن به رکود». کتاب شعر دیگر او بیعت با بیداری حاوی اشعار او از 56 تا 58 است که نوعا مضامین انقلابی دارد (تهران، 1358). درباره قرق بودن خیابانها از نظامیان شاه: «ملک از جمیع جهات آباد است. آباد از تدارک مرگ آوران، تفنگ، تانک، زره پوش، خطوط ارتباطی خدعه، زور و مسلسل و سرنیزه، در هر سوی بلاد بپاخیزان، در هر سوی بلاد ملت ایمان» (ص 15). و شعری خطاب به امام از دی ماه 1357 با عنوان «سروش قم» (ص 23) و زبدۀ اشعار قدیمیتر او که در حرکت دیروز و امروز (رواق، 57) چاپ شده است.[295]
البته نمونههای شاعران با اشعار نو و کهنه، به خصوص آنان که زمانی محدود، چند شعری سرودهاند، فراوانند که نویسنده این سطور به دلیل دوری از شعر و ادبیات، کمتر با آنان آشناست. یکی ابوالحسن رضوی علوی (الف، بارش) است با کتاب ما بر صلیب رنج خویش، که برگزیدۀ اشعار او از سالهای 51ـ 57 و حاوی مضامین انقلابی درباره امام و شهیدان و مبارزان است (تهران، امیرکبیر، 1362).
از نسل جدید و در همین سبک، یکی هم جواد محدثی(متولد 1331) طلبۀ آن وقت قم است که اشعاری در همین سبک و سیاق داشت و گویا در قم تنها مورد بود. وی از حوالی سال 54 شعر نو گفتن خود را با گرایشهای سیاسی آغاز کرد که یک نمونه معروف آن «اسیر آزادیبخش» درباره حضرت زینب (س) بود: ای دختر علی، ای خواهر حسین، ای زینب بزرگ، ای پیک انقلاب شهیدان کربلا در روزگار خود، در طول قرنها از ما به تو، درود فراوان و بیشمار.[296] زان پس محدثی با سوژه کربلا و برخی از موضوعات اجتماعی ـ سیاسی دیگر، اشعار دیگری هم گفت که از آن جمله «حماسۀ شهادت» باز درباره کربلاست. شعری با عنوان «خسی در میقات» برگرفته از سفرنامۀ جلال به مکه، که عنوان شعری برای حج و مکه است. شعر «هر روز عاشورا و هرجا کربلایی است» از سال 56 است که آشکارا رنگ خون دارد.[297] مجموعهای دیگر از اشعار وی با عنوان قبلۀ این قبیله، عمدتا از اشعاری نوی است که وی در ایام نه ماهۀ زندانیش در اصفهان سروده است. وی در مقدمه آن در اسفند 57 نوشته است: استقبالی که در این چند سال از شعر نو مذهبی به عمل آمد، و جایی که اینگونه سرودهها برای خود در میان نسل انقلابی جوان باز کرده است، مرا همیشه وا داشته تا درباره آن جدیتر بیندیشم وآن را به عنوان یک سلاح بشناسم و بدانم و به کار گیرم.[298] این شعرها، آثار انقلاب و زندان را در خود دارد و بههر روی، جزو کارنامۀ شعر نو انقلابی آقای محدثی است. چندین شعر وی هم در کتاب اسلام و آبی تازهاش باید، که شخصی با نام اکبر وطن انتخاب کرده، به چاپ رسیده است. در این کتاب اشعاری هم از موسوی گرمارودی، نسرین صاحب، بهجتی، گیتی کرمانیان، فرا (با شعر بسیار عالی عاشورا حماسۀ مکرر، همان ص 53) و حسین اکبری چاپ شده است. این کتاب در سال 54 و بعد از آن مکرر چاپ شد و یکی از پررونقترین کتابهایی بود که اشعارش به صورت دکلمه در محافل مذهبی دو سه سال پیش از انقلاب خوانده میشد.
مجلد دوم آن کتاب با نام حماسۀ شهادت در سال 56 به چاپ رسید و اشعاری از محدثی، م. زورق، رزمجو، عظیم، صاعدی، نعمت میرزا زاده، سید مصطفی حسینی، م. پریشان، و حسن منتظر قائم در آن چاپ شده است. از میان این جماعت م. زورق (محمد حسن حاج محمدی، از چهرههای شناخته شده در عرصۀ شعر نو پیش و پس از انقلاب بود. شعری از وی از پیش از انقلاب، چنین است: جنگ آیا ز هوس میافتد؟ دست بر ماشه، هدف؟ ـ معلوم! میچکد خون ز گلوگاه تفنگ... میرود بانگ در آغوش فضا، افتد آهسته جوانی برسنگ، خون زند از سر و رویش بیرون، آید آرام ز نایش آهنگ! آه مادر!.. ز نفس میافتد، جنگ آیا ز هوس میافتد.[299]
از جمع روحانیون نیز کسانی به مناسبت نهضت اسلامی، بیشتر اشعاری به سبک کلاسیک سرودند که در این میان اشعار محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق) فراوانتر است.[300] ایشان گهگاه شعر نو هم میسرود و از آن جمله شعر «فرشته نجات» اوست.[301] شعر «نهضتی که دنیای اسلام را تکان داد» در پایان کتاب نهضت دو ماهه روحانیون ایران (قم، 1341) آمده است. اشعار انقلابی شفق در مجموعهای با نام بهار آزادی در سال 1358 ش در قم (نشر شفق)چاپ شد که غالب آنها شعر کلاسیک، و اندکی شعر نو است. نخستین شعر وی در باره انقلاب از سال 1341 با عنوان «آفرین بر این انقلاب» است: درود باد بر این انقلاب پاک، درود/ که زیر سایۀ آن، جان ملتی آسود/ درود باد بر این جنبش عظیم شگرف / که شاهراه سعادت، به روی خلق گشود.[302] به همین ترتیب اشعار بعدی وی از سال 40ـ42، سپس اشعار دوران خفقان و پس از آن اشعار دوران انقلاب در همین کتاب بهار آزادی آمده است. شعر نو «در شهر انسانها» با خطاب به بلبل و اینکه تو در خواندن آزاد هستی، تصویری از اوضاع خفقان آن روزگار را به دست داده است: ولی در شهر انسانها، نشانی از فضای باز آزادی نمییابی، پریده پرتوی، آرامش و شادی نمییابی، به شهر تیرۀ شبگون ما نوری نمیبینی، مزار آباد ما را جنبش و شوری نمیبینی.[303]
دکلمه خوانی، زمانی هم در حسینیه ارشاد باب شد و کسانی چون پرویز خرسند و محمدرضا شریفی نیا آن را اجرا میکردند. آنچه آنان در سال 51 از اشعار دیگران خواندند، در مجموعهای به نام شرمگین، ما بیشرفها، توسط انتشارات سبز منتشر شد. فضای حاکم بر آن اشعار غالبا مذهبی و به لحاظ دینی ـ تاریخی متکی به امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام بود. در این مجموعه، اشعار و متنهای ادبی کوتاه از موسوی گرمارودی، نعمت میرزا زاده، شریعتی، پرویز خرسند و محمدرضا حکیمی آمده بود.
شعرخوانی، اعم از نو و کلاسیک، در شکل سیاسی رسمی آن، طی یک مراسم شبانه، و در طول ده شب (از دوشنبه 18 مهرماه 1356) در مؤسسه فرهنگی انستیتو گوته تهران، بسیار با شکوه برگزار شد و هر شب جمعی از شاعران و ادیبان در آنجا شعر خوانی میکردند. شرحی از آن مراسم در کتابی با نام ده شب (به کوشش ناصر مؤذن، تهران، امیرکبیر، 1357) چاپ شده است. البته فضای آن اشعار، مذهبی نبود و به جز افراد بسیار معدودی همانند موسوی گرمارودی، غالب اشعار و ارائه دهندگان، لائیک و اشعارشان غیرمذهبی بود. از اشعار موسوی که در آنجا ارائه شد اینها بود: سلام بر فلسطین، در ستایش آزادی، در سایه سار نخل ولایت، محبوبۀ شب، و با تلاوت مهتاب.[304]
علی معلم هم از همان نسل است که مثنوی سرا بود که اشعار پیش از انقلاب او در کتاب وی با عنوان رجعت سرخ ستاره چاپ شد.[305] این اشعار که در بخش مثنویهای پیش از انقلاب آن کتاب آمده است، تاریخ دقیق سرایش ندارد. شعری از آن، چنان که دربالای آن نوشته شده است با الهام از کتاب حسین وارث آدم و برای دکتر شریعتی سروده شده است:
سیه بپوش برادر سپیده را کشتند/ گزین شدند و سوار گزیده را کشتند/ حرامیان همه شب را به حیله کوشیدند/ چراغ قافله را با سحر خموشیدند / شکوه جلوه عمر دوباره را بردند/ چو ابرتیره فروع ستاره را بردند... / سیه بپوش که رسم شریعتی با ماست/ سیه بپوش که خصم شریعتی با ماست/ چه ساده دل که دل خویش با گمان دادیم/حرامزاده طاغوت را امان دادیم/ بیا به نام شهیدان ره بهکار شویم/ کفن بپوش که با کیدگر سوار شویم.[306]
طه حجازی (ح. آرزو؛ برادر فخرالدین، کارمند پست و شاغل در انتشارات بعثت) هم از شاعران عرصه شعر نوی سیاسی ـ مذهبی است که البته آنچه از وی ملاحظه شد، کتابچهای با عنوان مردی از خاکستان است که عنوان شعری درباره دکتر شریعتی است. در این مجموعه، شعر ارشاد وی درباره حسینیه ارشاد است که آن را در سال 54 سروده و در حضور شریعتی و استاد شریعتی خوانده است: ارشاد استاده سرگران، با قامتی به هیأت فریاد، و گیسوانی از خزهی سرخ، در جادۀ قدیم شمیران، یادآور شهامت دیروز، دیروزهای رگبار، دیروزهای خون، دیروزهای سرزده در انفجار بمب... اینجا عزیز، خون زمانه در جریان است، خون حسین و زینب و قاسم، خون شهیدهای پیاپی، سید جمال، قائم مقام و مدرس و کوچک، همراه خون سرکش «صادق» و خون پاک مجاهد «میهن دوست»، و خون جاری و سبز «حنیف نژاد» (ص 22). مجموعه شعر وی دربارۀ فلسطین هم با عنوان حماسۀ عرب فلسطینی در بهار 1358 (تهران، بعثت) چاپ شد. این شعر از سال 1348یعنی زمان اوج گرفتن ماجرای فلسطین است. وی اشعاری هم از دکتر سیدجعفر سامیالدّبونی با همکاری مصطفی مختاری به فارسی درآورد که آن هم توسط انتشارات بعثت در سال 58 چاپ شد.[307]
قیام نور مجموعهای از نصرالله مردانی (درگذشته اسفند 1382) است که اشعار آن از سالهای 55 تا 60 است و دارای همان مضامینی که مورد نظر ماست. «قیام سرخ شقایق» شعری از فروردین 57 است:
بلوغ کامل گل نهضت بهارانی / به کوچههای چمن ساز جویبارانی/ وقوع واقعهای انفجار در تاریخ/ ظهور صبح در اقلیم شب کنارانی/ شکوه خون شهیدان سنگر ایثار/ ترانههای ظفر بر لب سوارانی...[308] و شعری از مهر 57: دل میطپد از ترانۀ خون شهید / بر خاک ببین گونۀ گلگون شهید/ در دفتر روزگار از روز نخست / با جوهر خون نوشته قانون شهید.[309] و از این دست از سالهای 55 و 56 هم فراوان است.
جواد محقق (م. آتش )متولد 1333 همدان (دبیر آموزش و پرورش و سردبیر مجلات رشد) (فرزند آیت الله محسن محقق، تحصیل کرده نجف و زنده) شاعر جوان دیگر آن دوران است که چند مجموعه شعر با عناوین مردی چو آفتاب (قم، روح، 1357)، پاسدار خورشید (قم، هجرت، 59)، ای فاتح همیشۀ تاریخ (ـ عنون شعری از مردانی ـ قم، هجرت، 1358)، و ای آفریدگار (حاوی اشعار مناجات و عرفانی؛ قم، هجرت 58 و چند مجموعه دیگر با ویژگی انتخاب اشعار جدید و نو مانند با آخرین رسول، آواز انتظار) دارد که اشعاری از آنها مربوط به سالهای پیش از انقلاب است. قصه مرد بزرگ پاپتی، داستانی منظوم ـ شعر نو ـ (تهران، سلمان، 1356 و توزیع در 59) از دیگر آثار ایشان است. دیگر اشعار مجموعه، ای فاتح همیشه تاریخ از شاعرانی چون شکاک، سپیدۀ کاشانی، ولیالله درودیان، معینی کرمانشاهی، جواد محدثی و محمدگلبن و خود محقق، دربارۀ امام است. این نخستین مجموعه شعری بود که یکجا درباره امام انتشار یافت.
اشعار پیش از انقلاب آقای محقق در مردی چو آفتاب (قم، روح، 8ـ 1357) است که آنها را در سالهای 52ـ 54 سروده و حاوی مضامین انقلابی ـ دینی است. اشعار این کتاب، ساده و بیریا و در عین حال، حال و هوای جوانی از نوع جوانان انقلابی همان سالها را دارد.
بر مدار صبح (تهران، محراب قلم، 1366) اشعاری از عزیزالله زیادی است که برخی از اشعار نو و کلاسیک آن، از سالهای 56ـ 57 است و مضامین سیاسی ـ دینی دارد. اما نمیدانیم اشعاری از آن پیش از انقلاب چاپ شده است یا نه.
در محرم سال 57 و به دنبال اعلام حکومت نظامی و شهادت شماری از مردم، کتابی با عنوان شهدای محرم، از م. حامد منتشر شد که شعر نوی مفصلی درباره مبارزات مردم و شهادت جوانان بود. در صفحۀ نخست آن صفحهای از شعر آقای شفیعی کدکنی از کتاب کوچهباغهای نیشابور آمده بود: تو در نماز عشق چه خواندی/ که سالهاست/ بالای دار رفتی/ و این شحنههای پیر، از مردهات هنوز پرهیز میکنند. بعد از آن، اشعار نو همان حامد که سرودههای سال 57 در شیراز و تهران است، آمده است. این متن را باید چیزی میان شعر نو و نثری ادیبانه دانست.
درباره سرودهایی که برای تظاهرات ساخته میشد، و بیشتر سرایندگان آن افراد ناشناخته بودند، باید در جای دیگری صحبت کرد.
اکنون که از بیان این سلسله، گرچه ناقص گذشتیم، بیمناسبت نیست به شعری از آیت الله سیدعبدالعلی آیت اللهی ـ نواده آیت الله سید عبدالحسین لاری ـ اشاره کنیم که تاکنون (1386) در مقام آیت الله منطقه لار و امام جمعه آن دیار مشغول فعالیت دینی است. وی گهگاه شعری میسرود و از جمله اشعار وی که در سال 42 سرود، و بیگمان تندترین شعر علیه شخص شاه به شمار میآید، با عنوان چکامۀ قیام این است: افسرا بزن سر سلطان را / رنگین نمای کاخ گلستان را / ننشسته گر به کاخ گلستانش/ در پیش گیر راه شمیران را / داری اگر هراس ز دربانش / افسون کنیم صاحب و دربان را / بشتاب سوی ساحت سعد آباد / زن دستبند افسر و دژبان را / جدی نمای و کوشش مردانه/ با خرقه بند چشم نگهبان را/ ای چیره دست افسر فرمانبر/ اعلام کن نتیجه فرمان را/ سر از تنش بگیر و تنش از سر/ کن پاره پاره آن تن بیجان را / آتش بزن بر آن سر و آن پیکر/ در کوچه افکن آن سر بریان را/ بر تخت تکیه زن که سلیمانی/ در بند دار دیو رجز خوان را...[310]
محمود حکیمی و ادبیات انقلابی ـ اسلامی کودک
از شعر که بگذریم، در بخش ادبیات کودک، حکیمی خالق و مبتکر نوعی از ادبیات انقلابی ـ اسلامی کودک بود. کمتر جوان انقلابی را در سالهای 57 میشناسیم که اثری از آثار حکیمی را نخوانده باشد و تحت تأثیر داستانهای او قرار نگرفته باشد.
محمود حکیمی فرزند جلال (م 1346 که پدرش روحانی بود) و از مادری فرزند یک روحانی، در نهم شهریور 23 در (خیابان خراسان) تهران متولد شد، و بیشتر به دلیل موقعیت خانوادگی و محلی، هیئتی بزرگ شد، و پس از دیپلم طبیعی، در ادبیات انگلیسی و آلمانی تحصیل کرد. اما ذوق وی در ادبیات کودک بود که به تدریج پا را فراتر گذاشت و به مباحث اجتماعی ـ اخلاقی نیز پرداخت. وی در نیمه دوم دهه سی، به تدریج پای درس طالقانی و بازرگان (در انجمن اسلامی مهندسین) نشست. خودش میگوید که سخنرانیها و کتابهای مرحوم بازرگان در شکلگیری اندیشههای من بسیار مؤثر بود.[311] در سال 46 معلم آموزش و پرورش شد. اندکی بعد که حسینیه ارشاد مرکزی برای جوانان مسلمان گردید، او نیز در آنجا حاضر شده و تحت تأثیر شریعتی قرار گرفت.[312] شگفت آنکه وی گویا از حوالی 50 به این طرف به قم علاقهمند شد و همکاری مستمری با دارالتبلیغ و دیگر ناشران قمی داشت. در فاصله سالهای 52ـ 54 نیز در تهران در جلسات تفسیر شهید بهشتی شرکت میکرد.[313] حکیمی همچنین سخت متأثر از غلامرضا سعیدی و نیز سید مجتبی موسوی لاری بود. وی از سال 51 مقالاتی در مکتب اسلام،[314] نسل نو و پیام شادی، که مجله اخیر به خصوص برای ادبیات اسلامی در سطح کودکان طراحی شده بود، مینوشت. طی این سالها و تا انقلاب بود که چندین کتاب داستانی که نوعا مضامین انقلابی داشت، نوشت، آثاری که براساس آنها باید خلاقیت و ابتکار او را در این زمینه و در آن سالها منحصر به فرد دانست. وی بعد از انقلاب همچنان در آموزش و پرورش بود و زمانی طولانی هم در سازمان سمت ویرایش میکرد. از سال 67 در مرکز تربیت معلم تهران فعالیت داشت و پس از دو سال خدمت در مدرسه ایرانیها در امارات، در سال 77 بازنشسته شد.
همانگونه که اشاره شد، کارهای وی را از زاویه مخاطب شناسی باید دو دسته کرد. نخست آثاری که برای کودکان و نوجوانان نوشته و دیگر آثاری که برای بزرگسالان نوشته است. در بخش نخست نیز، برخی از آثار داستانی و برخی تاریخی یا در موضوعات دیگر است. آنچه برای ما اهمیت دارد، توجه وی به ادبیات داستانی کودک در بعد اسلامی ـ انقلابی آن است. پیش از معرفی این آثار باید گفت که ناشرانی که در قم بودند، و مهمترین آنها دارالتبلیغ و سپس شفق، امید، جهان آراء ناشر آثار وی بودند و حکیمی این فرصت را تنها در قم یافت که بتواند به سادگی آثارش را در تیراژهای بسیار بالا چاپ کرده و در میان نوجوانان و جوانان مسلمان توزیع کند. اما مروری بر آثار پیش از انقلاب او:
پرواز بسوی سیاره آزادی، یک داستان تخیلی از سال 2005 است که در فضا رخ میدهد و در آن برخی از آیات قرآن و درسهایی درباره اسلامشناسی، مباحث اجتماعی و عدالت و جز اینها درج شده است. مقدمه آن در سال 1351 و چاپ آن در سال 53 در قم است که به احتمال چاپ دوم یا سوم باید باشد.
در سرزمین یخبندان اثر تخیلی دیگری است که درباره قطب و اکتشاف آن نوشته شده است. در مقدمه آمده است: در این داستان شما ضمن آنکه با خطرات سفرهای قطب آشنا میشوید، به این نکته نیز واقف میگردید که اگر بشر روزی بتواند همه حقایق جهان هستی را کشف کند و بر همه مناطق ناشناخته جهان مسلط شود، اما فاقد آرمانی انسانی و هدفی الهی باشد، به مرزهای سعادت نخواهد رسید و بر سرزمین خوشبختی واقعی گام نخواهد گذاشت. انسان حتی اگر بر کهکشانها دست یابد، یا بر سیارههای دور دست مسلط شود، اما نتواند به مفهوم برادری، آن چنان که اسلام مطرح کرده است پی ببرد، از تلاشهای خویش ثمری نخواهد گرفت.
اشرافزاده قهرمان، شرح حال مصعب بن عمیر به صورت داستانی بود که در سال 52 توسط انتشارات آیین جعفری در 120 صفحه رقعی منتشر شد. این اثر نوعی داستان ـ تاریخ است.
قهرمان کیست کتابی درباره مشتزنی است که مسلمان شد و برای آخرین بار در مسابقه مشتزنی شرکت کرد و مباحث و داستانهایی در این باره؛ بخشی از آن هم در باره یک مسلمان مبارزه افریقای جنوبی است. این اثر در سال 52 در قطع جیبی در 76 صفحه توسط دارالتبلیغ منتشر شد.
طاغوت در یک جزیره ناشناس، داستانی دیگر از شرق آسیاست که نشر جهان آراء قم آن را در 152 صفحه جیبی منتشر کرده و بیتاریخ است. این اثر تقدیم شده است به: جوانان مسلمان روشنفکر که در راه به ثمر رساندن تعلیمات حیات بخش اسلام میکوشند.
سلحشوران علوی، شرح حال سربداران و قیام آنان علیه مغول است که میتوانست تحت تأثیر مطرح شدن داستان سربداران در حسینیه ارشاد هم باشد. این کتاب که در قطع جیبی و در حجم 119 صفحه بود در سال 1354 توسط دارالتبلیغ چاپ و منتشر شد. عنوان آخرین بخش کتاب «پیروز باد راه علی» است. این کتاب اساسا داستانی اما شخصیتهای آن کسانی چون شیخ حسن جوری و مانند او هستند.
ابوحامد مجموعهای از چند داستان است که بیشتر آنها از حوادثی از تاریخ صدر اسلام گرفته شده و انتشارات امید در 128 صفحه بدون تاریخ و به احتمال حوالی سال 55 آن را منتشر کرده است.
وجدان، داستان دیگری از او بود که در سال 56 توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی در 79 صفحه منتشر شد.
نقابداران جوان، داستان دیگری است از روزگار باستان ایران و در مقابل کسانی که روی عربزدگی تکیه کرده و تلاش داشتند تا نقش اسلام و عرب را در ویرانی اسلام مورد بررسی قرار دهند. این داستان به صورت پاورقی در مجله نسل جوان چاپ شده بود و انتشارات تشیع در سال57 آن را منتشر کرد. علاوه بر اینها آثار دیگر وی در این مقطع عبارت بودند از: داستانهای آموزنده برای کودکان (قم، امید، 52) سرودههای رهایی (جهان آراء، 56) پیکار سرنوشت (جهان آرائ، 57) شهدای فخ (جهان آراء، 53)، سوگند مقدس (دارالتبلیغ، 55) قصههای مادر مهربان (قم، هدف، 56).
اما به جز داستانها، حکیمی آثاری هم در زمینههای اجتماعی ـ سیاسی نوشت. یکی از نخستین آثار وی کتاب غرب بیمار است بود که در سال 53 توسط دارالتبلیغ در 153 صفحه منتشر شد. این اثر که به صورت مقاله در سال 1347 در مجله مکتب اسلام چاپ شده بود، مروری است بر فساد موجود در غرب و اینکه تمدن گرفتار عیبها و دشواریهای فراوان در عرصههای مختلف است. در واقع، اثری است علیه غرب زدگی رایج در آن روزگار. در صفحات پایانی این کتاب از کتاب دیگر حکیمی با عنوان قرآن، انسان و طبیعت خبر داده شده و گفته شده که «کتابی است جالب در پیرامون تفسیر علمی آیاتی از قرآن». نیز کتاب فلسطین آزاد میشود به عنوان «داستان شورانگیز و جالبی از پیکار مسلمانان برای نجات بیت المقدس» وصف شده است. از کتاب داستانی دلاوران عصر شب، یاد شده که داستانی است از قرن شانزدهم فرانسه به هدف نشان دادن مبارزه گروهی از جوانان علیه مالکان بزرگ و اشراف. و کتابی که حکیمی آن را ترجمه کرده با عنوان انسان و الکترونیک که درباره کامپیوتر و آدمهای ماشینی اثر یک نویسنده امریکایی است و چاپ دوم آن در 140 صفحه منتشر شده است. کتابی نیز با عنوان مباحثه سید غلامرضا سعیدی و محمود حکیمی در سال 55 توسط نشر شفق منتشر شده است.
بررسی کوتاهی در زندگی رهبر آزادگان حسین علیه السلام ، کتابی که داستانی نیست و مخاطب آن نیز جوانان است و در زمره کتابهایی است که انتشارات نسل جوان، به قصد آشنا ساختن جوانان با زندگی ائمه علیهم السلام منتشر کرد. این اثر در سال 1353 به چاپ رسید.
فلسطین آزاد میشود در سال 54 توسط انتشارات امید در قم منتشر شد و شرحی از مبارزات مسلمانان علیه صلیبیان در جنگهای معروف صلیبی در قالب داستان بود.
از دیگر آثار پیش از انقلاب حکیمی کتاب یادداشتهایی در بین راه است که گزارش سفر او به اروپا و برخی از مطالب دینی ـ تاریخی و تمدنی است (قم، امید، 1356). مجموعه مقالاتی نیز برای بانوان در سال 54 توسط نشر شفق و در حوزه مسائل مربوط به زن از دیدگاه اسلام منتشر شد. حکیمی به همراه مهدی پیشوایی کتابی با عنوان نهضتهای ضد استعماری در افریقا ترجمه کرد که اصل آن از دو عرب به نامهای محمد عمران و محمد خالد حسین بود. تاریخ مقدمه آن سال 52 و ناشر انتشارات نسل جوان است. وی از حوالی سال 54 به مباحث تاریخ تمدن نیز علاقهمند شد و یک اثر سه جلدی (با عنوان سیری در تاریخ یا نگاهی به حوادث جهان، تهران، مفید، 1396ق) که آن را پس از انقلاب با عنوان تاریخ تمدن یا داستان زندگی انسان (تا 21 جلد و هرکدام حدود 120 صفحه با متن و نقاشی و تصاویر) منتشر کرد.
حکیمی پس از انقلاب مدتی به فعالیتهای سیاسی مشغول بود، اما توفیقی در این کار نیافت. مجموعهای از سخنرانیهای او در سال انقلاب و ماههای نخست پس از آن در گامی به سوی آینده (قم، امید، 1358) منتشر شد.
حکیمی علائق ملی مذهبی خود را تا سالها بعد نگاه داشت و همان طور که داستانهایی از زندگی امیرکبیر، سید جمال و مدرس را منتشر کرد، آثاری هم درباره دکتر فاطمی (رودخانه عشق)، مصدق (با پیشگامان آزادی: دکتر مصدق) نوشت، اما این علائق به حدی نبود که به موضعگیری سیاسی خاصی از سوی وی بینجامد. حکیمی یکی از پرکارترین نویسندگان مذهبی این دوره است که همزمان در چند عرصه فعال بود و خاطراتش را در گفتاری با عنوان چهل سال کار در مطبوعات دینی در نشریه مطبوعات اسلامی منتشر کرد.
[1]- درست در همین سال 1333، رسالۀ «المثل العليا في الاسلام لا في بحمدون» از شیخ محمدحسین کاشف الغطاء توسط دکتر شریعتی ترجمه و نشر شد. این کتاب سه مرتبه دیگر هم ترجمه شد. پیش از شریعتی توسط محمدعلی انگجی تبریزی، بعد از وی توسط جلال الدین فارسی، و بار چهارم توسط مصطفی زمانی. در این باره بنگرید: خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص 30.
[2]- به گفتۀ آقای فارسی، آقای حبیب الله فارسی بخشی از هزینه خانه شخصی محمدتقی شریعتی را هم پرداخته است. شماری دیگر از اقوام ایشان هم که از اعضای نهضت مقاومت ملی بودند، مانند آقای طاهر احمدزاده ـ برادر خانم برادر آقای فارسی ـ حاج محمد قاضی و حاج آقای عامل زاده و حاج محمود حکیمی نیز از اعضای دیگری بودند که خانه استاد را برای ایشان خریداری کردند و هزینه کانون را تأمین میکردند.
[3]- استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران و روحانی راتب کاروانهای حج حسینیه ارشاد.
[4]- همگام با آزادی، ج 1، ص 79ـ 80. جعفری در جای دیگری از همین کتاب (ص 119ـ 121) اشاره به دفترچهای دارد که شب قبل از دستگیری مطالبی از فارسی در باره لزوم مبارزه چریکی یادداشت کرده و از نگرانی آنکه این دفترچه به دست مأموران بیفتد، اوراق آن را خودش و یکی از دوستانش جویدند تا دست مأموران امنیتی نیفتد. با توجه به ارتباط فارسی با حنیف نژاد، این احتمال قوی است که سیاست مبارزه مسلحانه حنیف نژاد به نوعی متأثر از آقای فارسی باشد.
[5]- آن زمان برخی از کتابهای وی مانند بسیاری از نوشتههای انقلابی دیگر با نام مستعار چاپ میشد. از جمله در سال 49 کتابی با نام «اسلام 1» به اسم نویسنده جلال ابوفارس و ترجمه شیخ محمد خالص چاپ شد.
[6]- بنگرید به گزارش ساواک در: زوایای تاریک، ص 206.
[7]- بنگرید: زوایای تاریک، ص 214؛ کتاب هفته ش 42 (13 بهمن 80) ویژه نامه کتاب انقلاب، ص 6 در همانجا آقای فارسی افزوده است: دادستان دادگاه نظامی در جلسه مهدی رضایی از او میپرسد: چه کتابهایی شما رابه این راه کشانید؟ او جواب میدهد: «کتاب شهادت دکتر شریعتی، حکومت اسلام امام خمینی، انقلاب تکاملی اسلام جلال الدین فارسی»، به نقل از حاج آقا مصطفی خمینی، امام راحل نیز کتاب را به طور کامل خوانده بودند.
[8]- نیز بنگرید به توضیحات آقای فارسی در: تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، ش اول، ص 174 (همین مطالب بعدها در کتاب زوایای تاریک هم آمد).
[9]- متن رساله را بنگرید در: رسائل اسلامی، سیاسی سالهای 1320ـ 1357، مجلد دوم.
[10]- چمران در نامهای به ابراهیم یزدی در 5 شهریور 1350 درباره جزوات ولایت فقیه مینویسد: راجع به جزوات «ولایت فقیه» بقیه قدیمیها را دور بریزید. زیرا تغییراتی داده شده و بهتر است شما از جدیدیها استفاده کنید که بسیار زیبا و عالی چاپ شده است (یادنامۀ شهید بزرگوار مصطفی چمران، ص 511) در ذیل این نامه، چمران آدرس منزل جلال الدین فارسی را داده است. مطالب بالا به نقل از آقای فارسی است که شفاها برای مؤلف نقل کردند.
[11]- بنگرید: تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، ش 1، ص 175ـ 176.
[12]- وی بعد از انقلاب توسط عوامل عراق در بیروت ترور شده جنازهاش به ایران آورده شد و در بهشت زهرا دفن شد. مدتها بالای قبر او تابلویی بود و از او به عنوان شهید بین الملل اسلامی یاد شده بود.
[13]- نگاه جلالالدین فارسی به مسائل، به نظر میرسید با نگاه امام موسی صدر که سیاسیتر و مصلحت اندیشانهتر بود، تفاوت داشت و همین امر او را از آن مجموعه جدا کرد. جلیل ضرابی که تأیید میکند،زمانی در ایران آموزشهای سیاسی را از جلال الدین فارسی گرفته است، میگوید ازچمران درباره او پرسیدم و او گفت با ما روابط خوبی ندارد. بنگرید: یادنامۀ شهید بزرگوار دکتر مصطفی چمران، ص142، و بنگرید: همان، ص 114. درباره نخستین زمان ورود چمران و برخورد آقای فارسی با وی از زبان چمران بنگرید: همان، ص 500. و درباره برخی از همکاریهای دیگر که البته تاریخش مشخص نیست. بنگرید: همان، ص 559. نیز نمونههای دیگر اختلاف، همان، ص 572ـ 573.
[14]- همان، ص 134ـ 135.
[15]- خاطرات مرضیه حدیدچی، ص 136.
[16]- درباره زندگینامه کمرهای منهای مطالب پراکنده، در کتابی با نام حدیث عارفان (تهران، ایمان، 1383) اقوال شفاهی فراوانی از آن مرحوم درباره زندگی دوران طلبگی و اساتیدش نقل شده است. چنان که مطالبی هم از قول برخی از معاصران (البته شفاها) درباره او آمده است. همان، ص 79ـ 83). مؤلف خاطرات شفاهی خود را از وی در دورانی که به جبهه میرفته آورده است. (همان، 84 ـ90). سپس در یک صفحه این مطلب را بزرگ نوشتهاند: آن عالم فرزانه، پس از عمری سرشار از خدمات دینی و اجتماعی و علمی در سن 95 سالگی در تاریخ 5 محرم الحرام 1416 ق، 14 خرداد 1374 بدورد حیات یافت و در صحن حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام به خاک سپرده شد. براساس خبر روزنامه، مجلس سالگرد اول کمرهای در تاریخ 14/3/1375 در تهران برگزار شده است.
[17]- در ذریعه (8/ 292) نسب او چنین آمده است: محمدباقر بن محمدبن محمد رضا بن علی اصغر کمرهای. همچنین در ذریعه (25/ 229) از برادر وی با نام محمدحسن، خطیب، مشهور به شمس الاشراق یاد شده و آثاری مانند «هفت اختر»، «سرود عشق»، «فکر درختان» که گویا همه شعر است، از او دانسته شده است. شیخ محمد کمرهای، پدر این دو برادر، در سال 1306ش در همان زادگاهش ورآباد خمین درگذشت. برای اطلاعات بیشتر درباره وی بنگرید مصاحبۀ محمدباقر کمرهای، در حدیث عارفان، ص 102.
[18]- بنگرید: مقدمه کتاب «تاریخ حسین بن علی علیهما السلام» علائلی، از کمرهای، ج 2، ص 3ـ 4.
[19]- خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، ص 124 آقای مسعودی در همان خاطرات مطالب دیگری در باره روحیات ایشان نقل کردهاند که طالبان میتوانند به همان کتاب(صص 125ـ 126) مراجعه کنند. نکتهای هم به نقل از سید جعفر شهیدی آمده است که کمرهای کتاب «دو گنهکار» را نوشته که بسیار شگفت است. (آقای شهیدی این مطلب را در جلد اول جنایات تاریخ در انتقاد از کمرهای آورده است). در فهرست کتابهای چاپ فارسی مشار، کتاب «دو گهنکار» از محمد علی نصیری (تهران، 1326) دانسته شده که اشتباه است و نصیری ناشر آن میباشد. در آنجا مؤلف با نام «م. پ» یاد شده که مقصود «محمد باقر پژوهش» است. براساس آنچه در ذریعه (8/ 154) آمده کتاب دو گنهکار از محمدباقر کمرهای دانسته شده است. نسخهای از آن توسط فرزند مؤلف در اختیار ما قرار گرفت. این کتاب 162 صفحهای درباره آداب زناشویی و روابط جنسی است که در نوع خود به عنوان اثر یک عالم دین، کاری بدیع است. در این کتاب، نه صرفا از زاویه دینی، بلکه از زاویه عشقی و انسانی به قضیه پرداخته شده و حکایات فراوانی به عنوان تجربههای عملی عشقی و زناشویانه در آن آمده است. چنان که اشعار عشقی فراوانی هم درآن آمده است. صفحه پایانی کتاب تبلیغ کتاب روحانیت و اسلام است.
[20]- نسخه چاپی آن در کتابخانه مسجد اعظم موجود است.
[21]- دو جلد با هم صحافی شده و نسخه چاپی آن در کتابخانه مسجد اعظم قم موجود است. آقا بزرگ (ذریعه 8/ 292) نوشته است: این کتاب در سه مجلد در نجف از سال1352 تا1356 چاپ شده است.
برای شناخت اندیشههای وی مروری برمهمترین عناوین این کتاب داریم. مجلد اول کتاب شامل12 مقاله و یک خاتمه است با این عناوین:
المقالة الاولی: في تشخیص ماهیة الاجتماع و بیان حقیقة الوحدة في الجمعیة.
الثانیة: في روح الاجتماع و انه كیف یجري في عروق الافراد.
الثالثة: في تشخیص روح الاجتماع في النظام الدیني.
الرابعه: في بیان ناموس العصبیة و القومیة و قصوره في تنظیم صلاح البشر.
الخامسة: في ناموس الوطنیه و بیان خسران ابناءها المغرورین بها.
السادسة: في تفسیر ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا﴾ [الأعراف: 158].
السابعة: في نظام المدنیة مرهون بالشعوبیه العلمیه.
الثامنة: تشخیص موضوع الشرافة و الامتیاز الاجتماعی.
التاسعه: العضو العامل مضر بالمجتمع.
العاشرة: ناموس النماء الاجتماعي.
الحادیة عشر: ناموس الارتزاق الاجتماعي.
الثانیة عشر: العشق الصادق و الدعوی الكاذبة.
الخاتمه:نظام الاصناف.
[22]- مجموعه اسناد مرکز اسناد و خدمات دیپلماسی وزارت خارجه، 95ـ 26 ـ 1319.
[23]- نسخه چاپی در کتابخانه مرعشی موجود است و نام کامل آن چنین است: اصول الفوائد الغرویه في مسائل علم الاصول وفقا للنظریات الحدیثة الدقیقة (تهران، مطبعۀ فردوسی).
[24]- کمرهای درباره این کتابش گفته است: پنج جزء آن در سه مجلد از تاریخ 1311ـ 1315 در نجف چاپ شده است. بنگرید: حدیث عارفان، ص104.
[25]- بنگرید به مقدمه چرندابی بر کتاب تاریخ امام حسین علیه السلام ، ص 5.
[26]- حدیث عارفان، ص 101.
[27]- حدیث عارفان، ص 103.
[28]- تاریخ حسین بن علی علیهما السلام، ص 254.
[29]- عنوان جلد اول با توضیحاتی که روی صفحۀ نخست آن آمده چنین است: روحانیت و اسلام، بخش نخستین: اسلام وجهان قرن بیستم، پیشنهاد صلح عمومی دائم، با این مقررات اسلامی آتش جنگ را تا همیشه خاموش کنید. نشریۀ چهار دهم انجمن تبلیغات اسلامی، فروردین ماه1323، بهاء چهل ریال و با جلد زرکوب 50 ریال، چاپخانه عالی.
[30]- روحانیت و اسلام، بخش دوم از جلد اول، ص 214.
[31]- این قاعدتا باید مربوط به سفری باشد که وی در سال 1312 ش به حج داشته و سه ماه در مدینه توقف کرده است. وی میگوید:در این زمان، به بررسی آثار هجرت پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و تطبیق تاریخ غزوات او پرداختیم و سپس بادو نفر همسفر ایرانی پیاده از مدینه به سوی شام به راه افتادیم و از کنار خط آهن مخروبه که مدینه را به شام وصل میکرد طی مسافت کردیم. (تا آخر این داستان...) بنگرید: حدیث عارفان، ص107.
[32]- کمرهای شرحی درباره اهمیت نقش آیین اسلام در همین نشریه سال اول، شماره 51 نوشته است. وی گزارش دیگری درباره وضعیت دشوار انتشار آیین اسلام در سال دوم، ش 41 ص 9 با عنوان «وخامت اوضاع کنونی» نوشت.
[33]- بیست و چهارمین قسمت تاریخ اسلام در شماره 34 سال دوم و قسمت سیام در شماره 48 چاپ شده است. تا آنجا که بنده مطلعم این مقالات به صورت کتاب منتشر نشده است.
[34]- هجدهمین قسمت آن در شماره 39 سال دوم چاپ شده است.
[35]- حدیث عارفان، ص 121.
[36]- آیین اسلام، سال 1323، شماره 20، ص 3.
[37]- آیین اسلام، شماره 33، سال اول، 1323 و بخش دیگر در شماره 37 با عنوان از طرف هیئت روحانی منتظم به پیشوایان دین، ص 4، و مقاله قرآن و تبلیغات، در ش 41 و بقیه آن در ش 44، ص 4 مقالهای هم با عنوان «فواید روحانی منتظم» در ش 467 ص 3 آن ش 48.
[38]- حدیث عارفان، ص105.
[39]- مقدمۀ «کمال الدین»، ص 60 ، ج 63.
[40]- در کتابخانۀ آستان قدس رضوی کتابچۀ هشت صفحهای با عنوان مرامنامۀ هیئت منتظم روحانی موجود است.
[41]- کانون حکمت قرآن، ص یه.
[42]- حدیث عارفان، ص 104.
[43]- نام کامل کتاب این است: رسالۀ انتخابات، اساس حکومت ملی، اصلاح مجلس شوری، اعلام خطر، انقلاب سوم، به قلم آیت الله محمدباقرکمرهای، بها دو ریال و نیم، طهران، چاپخانه عالی.
[44]- شرح آن را از زبان آقای شاهرخی بنگرید در: آیت الله شاهرخی، ص64ـ 67.
[45]- گزارشی در این باره را با تصویری از کمرهای در جمع دیگران بنگرید در روزنامه اطلاعات، نهم دی ماه 1331ش. حسن صدر نیز از جمله شرکت کنندگان بوده و پیام آیت الله کاشانی و مصدق در این کنگره خوانده شده است.
[46]- خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، ص124.
[47]- بنگرید مقدمه مقالات راشد، ص 27، ج 28.
[48]- خاطرات آیت الله خلخالی، ص 103.
[49]- مجله یاد، ش 21، 32، تابستان 72، ص 27.
[50]- جام شکسته، ج 1، ص 231. وی همان جا افزوده است: محمد باقر کمرهای که در شهر ری میزیست مفتی اصلاحات شاهانه شد که رخدادی غم انگیز و عبرت آموز در تاریخ انقلاب است.
[51]- مجلۀیاد، سال اول، ش3، ص 348.
[52]- نشریه نهضت اسلام، سال اول، شماره سوم، ص1.
[53]- متن کامل آن مقالات را بنگرید: در مقاله بنده با عنوان جدالهای دینی درباره مشارکت زنان در انتخابات، مجله پیام بهارستان، ش 9، صص 43ـ 96.
[54]- اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 26.
[55]- اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 29، 47.
[56]- همان، ج 1، ص 46.
[57]- همان، ج 1، ص 63ـ 68 پای این اعلامیه را علاوه بر مراجع تقلید شناخته شده، مرحوم سید احمد زنجانی، علامه طباطبائی و محقق داماد نیز امضا کرده بودند.
[58]- دفاع از حق ملت مسلمان ایران، ص 47.
[59]- خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص 98.
[60]- حدیث عارفان، ص 106.
[61]- این بود خلاصه جزوهای که کمرهای در پاسخ به اعتراضات که نسبت به انتشار کتابچه «دفاع از حق ملت مسلمان ایران» نوشته است. نسخه اصلی در اختیار فرزند ایشان بود که کپی آن را روز یازدهم دی ماه 84 در مغازهاش «زیراکس پژوهش» در خیابان اردیبهشت در اختیار بنده گذاشت با سپاس از ایشان.
[62]- با عرض معذرت از تفصیلی که در این بحث داده شد.
[63]- شرح حال وی و نام استادان و وقایعی که برای او در این باره پیش آمد، بنگرید در: گنجینۀ دانشمندان، ج 4، ص 535ـ 536. در ادامه قصیدهای در ستایش وی و نام مؤلفاتش (53 عنوان) آمده است.
[64]- ابوذر زمان، ص 11.
[65]- بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواک، قامت استوار، ص 15.
[66]- بنگرید به مقدمۀ کتاب خاتمیت پیامبر اسلام، تهران، 1360.
[67]- برخی از این آثار به چند زبان انتشار یافته یا در حال انتشار است که فهرست تألیفاتی از ایشان که در حال انتشار به زبان عربی است، در آخرین صفحه کتاب ریشهها آمده است.
[68]- ریشههای انقلاب اسلامی، ص 269ـ 284.
[69]- همان، ص 288ـ 313.
[70]- واعظ شهیر، ص 4 (ارجاع به این کتاب در متن و بدون یاد از نام کتاب و فقط شماره صفحه است).
[71]- متن دستخط امام در مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است و برادر زاده آقای کافی که کتابی هم درباره ایشان نوشته تصویری از آن را برای بنده فرستاد.
[72]- بنگرید: آیین اسلام، س 1، ش 47، ص 2.
[73]- متن چاپی آن در میان اسناد آقای فاکر موجود است. گزارشی از فعالیتهای انجمن تبلیغات مشهد را در این دوره در مشهد بنگرید: سالنامۀ نور دانش، سال 1345، ص 82ـ84 این گزارش را احمد تدین دبیر انجمن مشهد امضا کرده است.
[74]- از یادداشتهای آقای فارسی در نقد چاپ دوم متن حاضر.
[75]- بنگرید آیت الله میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 66.
[76]- آیت الله میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 3، ص 55ـ 57. در همانجا ص 349 به بخش دیگری از اختلاف میان علمای تهران درباره فخرالدین حجازی سخن به میان آمده است.
[77]- مسجد هدایت، ج 1، ص 276.
[78]- بنگرید: ابوذر زمان، ج 2، ص 573.
[79]- برخی از آثار وی که پیش از انقلاب چاپ شده عبارتند از: نقش پیامبران در تمدن انسان، چهار بنیان، پنج مقاله، سه سخن، پژوهشی درباره قرآن و پیامبر و ترجمه: زندگانی امام حسن علیه السلام از باقر شریف القرشی، گویا بخشی از این ترجمه به عنوان رساله فوق لیسانس او بوده و بعدها این ترجمه کامل شده و به چاپ رسیده است.
[80]- فریادگر بعثت، فخرالدین حجازی به روایت اسناد ساواک، ص 114 (از این پس در ادامه این بحث به این کتاب در همان متن ارجاع داده شده و فقط شماره صفحه میآید).
[81]- فریادگر بعثت، ص 68ـ67 از این پس با «همان» در متن به این کتاب ارجاع میدهیم.
[82]- بنگرید به مطالبی درباره وی و وضعیت مبارزه با عرفان در نجف و دیگر دیدگاههای ایشان در این باره در: اسرار ملکوت، (سیدمحمدحسن حسینی طهرانی، تهران، شهریار، 1425) ج 1، 85ـ 126. در این اواخر، پیروان وی تلاش کردهاند تا روش یا طریقت ویژهای از ایشان در عرفان ارائه دهند.
[83]- بنگرید به شرح حال کوتاه وی در سایت: www. maarefislam. net
[84]- درباره فعالیتهای ایشان در زمینه قانون اساسی، بنگرید:آیت نور، ج 1، ص 335ـ 347.
[85]- آیت نور، ج 1، ص 271.
[86]- آیت نور، ج 1، ص 275.
[87]- همان، ص 282.
[88]- همان، ص 329ـ 330.
[89]- از جمله مقالات آقای ابوالحسنی، مرید مرحوم لنکرانی در مجلۀ تاریخ معاصر ایران، قاعدتا باید مسائل دیگری هم باشد که به مرور توسط ایشان انتشار خواهد یافت.
[90]- شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک:45 (از این پس در این کتاب با تعبیر «همان» یاد شده و شماره جلوی آن شماره صفحه همین کتاب است.
[91]- مسجد هدایت، ج 1، ص317.
[92]- وی از مخالفان سرسخت دکتر شریعتی بود و یکبار شب 21 رمضان سر منبر گفته بود: ای مردم! امام علی فقط 1300 سال پیش کشته نشد، بلکه امشب نیز کشته شد. و مقصودش سخنرانیهای علی شریعتی بود. بنگرید:خاطرات سید محمد رئیسی، ص 298.
[93]- صحیفه امام: 3/205ـ 203. امام خمینی در آینه اسناد، ج 7، ص 479ـ 480.
[94]- مناقبی در سال 1350 ق به دنیا آمد و مدتها در قم بود و دکترا را از دانشکده الهیات گرفت. وی با نهضت روحانیت میانهای نداشت و متهم بود که با ساواک در ارتباط است. بعد از انقلاب هم به خاطر مشارکت در جریان قطب زاده محاکمه شد. وی در داستان شهید جاوید در تهران بر ضد آن موضع گرفته و در منبرهایش مطرح میکرد. بنگرید: آیت الله گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، ج 2. ص 456.
[95] نثارات الکواکب علی خیارات المکاسب اعداد و تقدیم: سید هادی خسروشاهی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1412ق.
[96]- نام این کتاب «معنی حدیث الغدیر» است که امام موسی صدر بر آن مقدمه نوشت و به اهتمام آقای سیدهادی خسروشاهی در مرکز بررسیهای اسلامی در سال 1356 چاپ شده.
[97]- بنگرید به بازچاپ آن با همین عنوان و به کوشش سیدهادی خسروشاهی توسط انتشارات شروق (متعلق به خود آقای خسروشاهی) در سال 1379 به یک نمونه ستایش بازرگان از این نشریه که در زندان به دستش رسیده و از آن با عبارت خیلی آزادیخواهانه و مبارزانه است، یاد کرده بنگرید= به: خاطراتی از دوران زندان مهندس بازرگان (تهران، 1376) ص 241. این مجموعه بار نخست توسط انتشارات سروش در سال 1368 به چاپ رسید. پیش از این شرحی کوتاه از این نشریه به دست دادیم.
[98]- بنگرید: فدائیان اسلام، تاریخ، عملکرد، اندیشه، تهران، اطلاعات، 1375.
[99]- طبعا در این زمینه و دیگر موضوعات، ایشان بعد از انقلاب نیز فعال بوده است. از جمله اخیرا کتاب زندگی و مبارزات سید جمال الدین اسدآبادی، از: لطف الله جمالی، صفات الله جمالی، سید حسن تقی زاده را به چاپ رسانده است. همینطور مجموعه اسناد مربوط به سید جمال در مرکز اسناد انگلیس.
[100]- این کارها، عمدتاً توسط انتشارات شروق منتشر شده و بخشی از آثار در دورۀ اقامت ایشان در مصر، در قاهره عرضه شده که از آن جمله مجموعه آثار سید جمال اسدآبادی است.
[101]- در مورد الجزایر به طور خاص، آقای خسروشاهی چندین مقاله در مجله مکتب اسلام نوشت. بنگرید: مکتب اسلام، سال چهارم، شماره سوم.
[102]- در مقدمۀ چاپ جدید آمده است که نسخهای از کتاب را توسط آقای لواسانی، در زمانی که امام در قیطریه تحت نظر بود، برایشان فرستادم و حضرتش جواب دادند که کتاب شما را دوبار خواندم و برای شما دعا کردم.
[103]- آقای خسروشاهی بعدها رسائل علامۀ طباطبایی را هم در سال 1370 به چاپ رسانید.
[104]- عبارات او را در وصف وی بنگرید در: گلشن ابرار، ج 3، ص 502.
[105]- همان، ج 3، ص 503.
[106]- همان، ج 3، ص 488 ؛ بنگرید راه خورشیدی، ص 63ـ 66.
[107]- گلشن ابرار، ج 3، ص 491.
[108]- حکیمی درباره نواب مینویسد: خداوند در وجود این مرد جاذبهای قرار داده بود که در و دیوار را به خود جذب میکرد. چه رسد به انسان. در جایی درباره توحید سخنرانی میکرد، گویی در و دیوار با او ذکر خدا میگفتند. هرجا میرسید وقت اذان میایستاد و اذان میگفت. صدای خیلی لطیف و گرمی داشت. یک وقت در مدرسه نواب مشهد نماز او را تماشا کردم، واقعا نماز میخواند، بعدها من نمازی به آن کیفیت کمتر دیدم. بنگرید: گلشن ابرار، ج 3، ص 504.
[109]- متن وصیت نامه این بود: برادرم مرد آگاهی و ایمان، اخلاص و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین، محمدرضا حکیمی... کارهای اصلیام به همان علت همیشه زندانی زمانه شده و به نابودی تهدید میشود. آنچه هم که از من نشر یافته به دلیل نبودن امکانات و کمبود فرصت، خام و عجولانه و پرغلط و بد چاپ شده است و تمامی آن را به عنوان کارهای علمی ـ تحقیقی که فریادهایی از سر درد، نشانههایی از یک راه، تکانهایی برای بیداری، ارائه طریق، طرحهایی کلی از یک مکتب، یک دعوت، جهات و ایدهها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد، آن هم در شرایط تبعیدی فشار، توطئه، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظهاش انتظار فاجعهای میرفت... آنها هم باید تجدید نظر شود. از نظر علمی غنی شود... غلطگیری معنوی و لفظی و چاپ شود. اینک من همه اینها را که ثمره عمر من و عشق من است، و تمام هستیام و همه اندوختهام، و میراثم را با این وصیت شرعی یکجا به شما میسپارم و با آنها هر کاری میخواهی بکن. بنگرید: کتابشناسی توصیفی دکتر علی شریعتی، (قم، خرم، 1377) صص 9ـ13 راه خورشیدی، ص 211ـ 214.
[110]- تفسیر آفتاب، ص 66.
[111]- تفسیر آفتاب، ص 68، در ص 436 بخشی هم تحت عنوان «مردی از قم» روایت معروف ظهور مردی از قم را میآورد و بر امام منطبق میسازد. در واقع امام در این کتاب یک اسطوره است.
[112]- وی دیدگاههای خود را در این باره در آنچه تحت عنوان «نامهها» منتشر شد آورده است. و بنگرید: راه خورشیدی، ص 267ـ 268 و بعد از آن فصل: انقلابی که متوقف شده.
[113]- آوای روزها، ص 34ـ 35.
[114]- فریاد روزها، ص 235.
[115]- بنگرید: راه خورشیدی، ص 221 به بعد.
[116]- در گذشته در:25/8/1377 درباره وی بنگرید: جاودان اندیشه، کریم فیضی تبریزی، قم، تهذیب، 1380؛ فیلسوف شرق، محمدرضا جوادی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378؛ ابن سینای زمان، محمدرضا غیاثی کرمانی، قم، چاپ دوم، پارسایان، 1380، تکاپوی اندیشهها، عبدالله نصری، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1376؛ چراغ فروزان، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1377؛ شریعه خرد، یادنگار کنگره نکوداشت منزلت علمی استاد جعفری، زیر نظر علی اکبر رشاد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1376، یادِ یار قادر فاضلی، قم، 1378.
[117]- میراث ماندگار، ج 1، ص 102.
[118]- بنگرید: جاودان اندیشه، فصل چهارم، 95ـ 178.
[119]- شریعه خرد، ص 440ـ 441.
[120]- چراغ فروزان، ص 65.
[121]- چراغ فروزان، ص2.
[122]- چراغ فروزان، ص 9. بنگرید ص 12 که ایشان به ساواک گفته است که باخود آن جمعیت هیچ نوع بستگی ندارد.
[123]- چراغ فروزان، ص 54.
[124]- چراغ فروزان، ص 154.
[125]- چراغ فروزان، ص186ـ 187(از سال 1353).
[126]- تفسیر آفتاب، ص 223.
[127]- متولد1305 یا 1307 یکی از قدیمیترین شرح حالهای ایشان توسط دوست ارجمندشان آقای جعفر سبحانی در انتهای کتاب آیین ما ـ ترجمۀ آقای مکارم ـ نوشته شده است. بنگرید: این است آیین ما، محمدحسین آل کاشف الغطاء، ترجمه ناصر مکارم شیرازی، قم، مطبوعاتی هدف، 1347، صص392ـ 408، به تازگی کتاب نیم قرن خدمت به مکتب اهل بیت علیهم السلام (احمد قدسی، قم، نسل جوان، 1380) درباره ایشان چاپ شده و چاپ اخیر آن (هدف 1384) تحت عنوان «حیات پر برکت» با اضافات چاپ شده است.
[128]- نیم قرن خدمت به مکتب اهل بیت علیهم السلام ، ص26ـ 30 (مع الاسف در آنجا نه تاریخ تولدآمده و نه سنوات تحصیلات اولیه).
[129]- هفت نامه، ص 32ـ 33.
[130]- در آخرین صفحه کتاب آمده است: از حسن تصادف روزی که فردای آن روز بنا بود محمود را به اتفاق عده دیگری به طرف جزیره نامبرده حرکت دهند، مصادف با یکی از غوغاهای سیاسی تهران بود. آشوب و اضطراب همه جا را فرا گرفته بود. عدهای از مخالفین دولت وقت برای آزاد ساختن چند نفر از رجال سیاسی به طرف زندانها هجوم آوردند. درب زندانهای سیاسی شکسته و تمام زندانیها و ضمنا محمود آزاد شدند.
دفترآیت الله مکارم شیرازی، ضمن توضیحی که در 26/3/86 برای بنده فرستادند با شرحی در باره چگونگی تألیف این اثر با همکاری جمعی از دانشمدان وقت حوزه مانند آقایان سید مهدی روحانی، احمد آذری قمی و موسی صدر و... نوشتند که آیت الله مطهری واسطه بردن این کتاب برای هیأت انتخاب کتاب سال بوده و آقای مکارم تا پیش از اعلام آن اطلاعی از انتخاب آن نداشتند. نیز افزودهاند: «آقای شریعتی روی جهاتی که میدانیم و میدانید سخنان ناروایی در این باره نوشت که خوشبختانه هیچ تأثیری نداشت.» درباره تحلیل ارائه شده در باره 28 مرداد هم در این توضیح آمده است: «اما اینکه مرقوم داشته بودید که مهمترین نقطه ضعف این کتاب تلقی 28 مرداد به عنوان رها شدن و آزادی بود، این تنها در چاپ اول کتاب بود که مقارن این حادثه صورت گرفت و ماهیت آن در شرایط خبررسانی آن زمان هنوز برای بسیاری روشن نبود. به مجرد روشن شدن، این جمله حذف شد و در 39 چاپ دیگر اثری از آن نبود». لازم به ذکر است که چاپ دوم کتاب (1336) که در اختیار بنده است، همچنان این تحلیل در آخرین صفحه آن به چشم میخورد. بنابراین ممکن است بعد از آن حذف شده باشد.
[131]- در واقع باید از موسسه نسل جوان یاد کرد. شرحی درباره آن را بنگرید در: گنیجینه دانشمندان ج 2، ص 330ـ 332. به نوشته وی تا زمانی که این گزارش نوشته شده، 56عنوان کتاب و نشریه از این مؤسسه نشر شده است.
[132]- نیم قرن خدمت به مکتب اهل بیت، ص 133.
[133]- برای نمونه بنگرید: معاد و جهان پس از مرگ (قم، مطبوعاتی هدف، 1354) ص 130 ـ 131. در آنجا آمده است: در یکی از مجلات علمی این مطلب انتشار یافت که در سالهای اخیر کتابی درباره منجمد ساختن بدن انسان به خاطر یک عمر طولانی به قلم رابرت نیلسون منتشر شده که در جهان دانش انعکاس وسیع و دامنهداری داشته است... از مجموعه این گفتگوها نتیجه میگیریم که متوقف ساختن و کند کردن فوق العاده حیات امکان پذیر است. و مطالعات مختلف علمی، امکان آن را از جهات مختلفی تأیید کرده است و در این حال مصرف غذای بدن تقریبا به صفر میرسد و ذخیره ناچیز موجود در بدن میتواند برای زندگی کند آن در سالهای دراز کافی باشد.
[134]- به شرحی که آقای مکارم درباره این جلسات و سابقه آنها در مقدمه انگیزه پیدایش مذاهب نوشته است مراجعه فرمایید. ایشان در این کتاب به نقد دیدگاههای رایج در نظریات جامعه شناسان مارکسیست و غیر مارکسیست درباره منشأ پیدایش دین در جامعه بشری پرداخته و ده نظریه را در این باب نقد کرده است. قاعدتا مقصود ایشان از تعبیر «مذهب» روی عنوان کتاب باید «دین» باشد.
[135]- تراب حق شناس که از سال 36 برای طلبگی به قم آمد و بعدها جز اعضای سازمان مجاهدین خلق و سپس جزو اعضای سازمان پیکار بود، میگوید که در سال 37ـ 38 در درس عقاید آقای مکارم در قم شرکت میکرده و نخستین بار نام مارکس و انگلس و واژه ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی را در این کلاسها که علیه مادیگری بود، شنیده. وی شرح میدهد که در همین زمان تحت تأثیر نوشتههای بازرگان قرار گرفته است. زیرا «افرادی مثل او اعتقادات مذهبی ما را به زبانی ظاهرا علمی و به زبان روز بیان میکردند» مجلۀ آرش، ش 79، ص 22.
[136]- بنگرید: نیم قرن خدمت به مکتب اهل بیت، ص124ـ 125.
[137]- قم، دارالفکر، 1347.
[138]- در این باره آقای سید ابوالفضل موسوی زنجانی کتاب «اسلام و مسأله آزادی، بردگی و رباخواری» را نوشت (قم، شفق، 1352) همین طور، علی حجتی کرمانی هم کتاب «از بردگی روم قدیم تا مارکسیسم» را تألیف کرد (قم، جهان آراء، 1354)
[139]- آثاری که درباره سابقه تمدن اسلامی ترجمه و تألیف کردهایم فراوان است. در این نوشتهها ضمن آنکه تلاش شده است تا نشان داده شود، اروپا در قرون وسطی بیبهره از علم بوده، بر نشان دادن توافق میان اسلام و علم تأکید شده و نمونه آن دوران درخشان تمدن اسلامی ارائه شده است. در این باره از نوشتههای خود غربیها فراوان بهره بردهایم که نمونهاش بخشهایی از کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمد صل الله علیه و آله و سلم » ترجمه مرحوم غلامرضا سعیدی است همینطور آثار سادهتری مانند «اسلام و صنعت» از محمدرضا جوهری زاده (تهران، فراهانی، 1384ق( 1343ش) نمونه دیگر کتاب «نردبان ترقی» از مصطفی زمانی (تهران، فراهانی، چاپ دوم 1349) است که طبعا بسیار عمومی نوشته شده و حاوی همین مباحث است.
[140]- عود ارواح و ارتباط با ارواح، (قم، 1349)، ص 77ـ 95.
[141]- در کتاب حیات با برکت، شمار کتابهای ایشان ـ از پیش و پس از انقلاب- را در 84 عنوان (بدون ذکر مشخصات چاپ و ناشر و سال نشر) آورده است.
[142]- نامه شریعتی به ناصر مکارم شیرازی، تهران، سال؟، ص 14. دفتر آقای مکارم در توضیحی که در خرداد 86 برای بنده فرستاده نوشت که آقای مطهری کتاب را برای هیأت بررسی کتاب سال برده بود و آقای مکارم تا پیش از انتخاب آن خبری از این مسأله نداشت. نامهای هم دکتر به عنوان هیئت تحریریه مکتب اسلام نوشت که در مجموعه آثار 34 ص 182ـ 187 چاپ شده است.
[143]- اقای مکارم به همراه آقای سبحانی و شماری دیگر از فضلای وقت حوزه مانند آیت الله موسوی اردبیلی، سیدرضا صدر، آقا موسی زنجانی، در حیات آیت الله بروجردی، در درس خصوصی آیت الله شریعتمداری شرکت میکردند. بعد از رحلت آیت الله بروجردی، با شروع درس رسمی آیت الله شریعتمداری، آقایان سبحانی و مکارم بیش از ده سال در درس ایشان شرکت داشتند. آیت الله مکارم به طور معمول در دارالتبلیغ تدریس داشت و این تدریس تا این اواخر در جریان بود. به علاوه، آیت الله مکارم به همراه شماری دیگر از فضلای حوزه، در برخی از مسائل، مورد مشاوره آقای شریعتمداری هم قرار میگرفت.
[144]- یاران امام به روایت اسناد ساواک، معلم اخلاق، ص162. البته نام وی در زمره کسانی نیست که بلافاصله پس از آن لزوم مراجعه مقلدین را به آیت الله خمینی تأیید کردند. پس از فوت آیت الله حکیم، آیات: منتظری، ربانی شیرازی، محمد موحدی فاضل، حسین نوری، نعمت الله صالحی نجف آبادی، احمد جنتی، ابوالقاسم خزعلی، یحیی انصاری، علی مشکینی، ابراهیم امینی، و محمدشاه آبادی کسانی بودند که لزوم تقلید از امام را مطرح نمودند.
[145]- گزارش این سخنرانیها را بنگرید در : مسجد هدایت، ج 1، ص 176ـ 179، 184.
[146]- شرح آن را بنگرید در:نیم قرن خدمت، صص 241ـ 233.
[147]- بنگرید:بررسی فشردهای پیرامون طرح حکومت اسلامی، (قم، مطبوعاتی هدف، 1399ق) ، ص 59 71ـ 72. در آنجا از ولایت فقیه تنها به عنوان نظارت مجتهدان بر اموری که در آن متخصص هستند، یاد شده است. -
[148]- نیم قرن خدمت، ص 195.
[149]- بنگرید:تهذیب الاصول، (قم، انتشارات اسلامی، 1405) ج 2، ص 516 به بعد.
[150]- فریادگر شهادت، ص53 بیشتر مصاحبههایی که در این کتاب درباره شهید هاشمی نژاد آمده، از تأثیر گسترده این کتاب سخن گفته است. از جمله در مصاحبۀ آقای الهی خراسانی، همان، ص 298.
[151]- سید جلال کاشانی مدیر نشریه نهضت اسلام و بخشی از این کتابش را هم در شماره 6 آن نشریه (27 اسفند 1331) چاپ کرده است.
[152]- نمونههایی دیگری هم از این سبک وجود داشت که برای مثال میتوان به کتاب «گفت و شنود علمی و دینی» از نصر الله حاج سید جوادی یاد کرد که توسط شرکت سهامی انتشار در سال 1348 چاپ شد و گرایش آن، شناخت دین، از طریق علمی، برای نسل تحصیل کرده جدید و در قالب مناظره و گفتگو بود.
[153]- بنگرید: فریادگر شهادت، ص 249ـ 250. وی در ص 254 میگوید در سال 48 که در نجف خدمت امام رسیدم، ایشان اول از همه از آقای هاشمی نژاد پرسید و فرمود که او شمشیر بران اسلام است.
[154]- فریادگر شهادت، ص 305 (برگرفته از مصاحبه آقای لولاچیان که از فعالان برگزاری این مجمع بوده است.)
[155]- آقای مهدوی راد درباره ایشان برای بنده چنین نوشتند: شهید هاشمی نژاد در حوزه رسائل و مکاسب و کفایه تدریس میکرد وحوزه درسی پرشور و پرورنقی داشت. وی در مبارزه فردی، متهور، بیباک و صریح بود. او پناهگاه طلبههای جوان مبارز و نیز دانشجویان مبارز بود. راه و رسم رویارویی با گزمههای حکومت را بدون هیچ مجامله و پرده پوشی در اختیار جوانان میگذاشت. من خود یکبار با راهنمایی آن شهید عزیز از جنگ ساواک رَستم و بار دیگر با هدایت او از مشهد به قم هجرت کردم. سالی در دهه فاطمیه در منزلش روضه داشت. خطیبی به صورت سنتی منبر میرفت و روضه میخواند و آنگاه خود آن بزرگوار بر صندلی مینشست و در حالی که قطعا خبرچینان و جاسوسان حکومت در جلسه حضور داشتند، از ضرورت مبارزه و راه و روش رویارویی با عمال حکومت از لحظه دستگیری تا محاکمه و زندان سخن میگفت. در یکی از سالها در حالی که ممنوع المنبر بود به ایشان اجازه دادند در دو سرا هرکدام هشت شب منبر برود. موضوع بحث او ضرورت حکومت اسلامی و ابعاد آن بود. فراموش نمیکنم که در شب اول گفت بحث از حکومت اسلامی و ابعاد و چگونگیهایش را تا بدانجا پیش میبریم که به لانه زنبورها نزدیک نشویم. در اولین سالی که به قم آمدم در میدان نو در خود میدان منبر میرفت. از تکیه صریح و روشن او به امام خمینی و بیان راه و روش او گویا برخی از بیوت ناراحت شده و پیغامهایی داده بودند. در یکی از شبها در آغاز منبر گفت: گوینده به مباحث اسلام آشناست و بنیادهای بحث را با توجه به مبانی دقیق و قابل دفاع مطرح میکند. اگر کسی از شنوندگان و عالمان در موردی از آنچه گوینده میگوید، تردید دارند و جای اِن قُلتَ و قُلتُ میبیند، بنده به گفتگو و مباحثه و مناظره حاضرم.
[156]- بنگرید به نوشته آقای دین پرور در کتابنامه و یادواره مرحوم مصطفی زمانی، ص66ـ 67.
[157]- کتابنامه و یادواره، ص 72.
[158]- همان، ص 76.
[159]- شرحی درباره پیام اسلام و نوزده مورد از منشورات آن را بنگرید در: گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 323ـ 327.
[160]- عناوین کامل کتابهای وی با شرحی درباره هرکدام را بنگرید در: کتابنامه و یادواره استاد مصطفی زمانی، قم، 1372.
[161]- روستایی در مسیر کرج به سمت چالوس، تهرانی تا این اواخر در آنجا تعلقاتی داشت و خودش اظهار میکرد که پدرش از راه باغداری زندگی میکرده و خانهای را هم که او در مشهد داشت، پدرش برای او تهیه کرده بود.
[162]- وی میگوید که در سن 37 سالگی بوده است که حاج آقا مصطفی برای وی از دختر مرحوم حاج سید جواد خامنهای خواستگاری کرده و تنها دختر ایشان را که نوزده سال داشته، به عقد خود درآورده است (خاطرات، ص 26).
[163]- خاطرات آیت الله محمد یزدی، ص 411.
[164]- خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، ص 202، تهرانی برای بنده نوشتند که این سخن نادرست است. آن روزها در مشهد مقدس بودم و از اوضاع قم و مرجعیت در آن خبری نداشتم.
[165]- همان، ص 206ـ 207 و نیز بنگرید، 209، 210.
[166]- همان، ص 360.
[167]- خاطرات آیت الله محمدیزدی، ص 411.
[168]- آقای مهدوی راد فرمودند که پس از رسیدن خبر شهادت شهید سعیدی، یک روز شاهد بودم که شیخ علی تهرانی بر سر درس آیت الله میلانی برخاست و به شدت به ایشان که درس را تعطیل نکرده بود، با صدای بلند و تعبیرهای تند اعتراض کرد و نشست اما آیت الله میلانی هیچ نگفت و درس را شروع کرد.
نیز آقای مهدوی نوشتند: روزی در خانه محمدتقی شریعتی بودم، شیخ علی آمد. نوشتهای از جیب درآورد به آقای شریعتی داد. استاد با ناتوانی هنوز برای احترام از جا بلند نشده بود که تهرانی به سرعت برخاسته، دوان رفت و در را به هم زد. استاد حیرت زده نگاهی کردند و فرمودند: مجسمه زهد است، حیف که تند است (سه بار این جمله را تکرار کردند).
[169]- خاطرات ص 58، وی در ادامه میگوید بار دیگر هم مرا خواستند و گفتند که تو گفتهای من خمینی را میپرستم، پس مشرک هستی؛ دوباره مرا تبعید کردند. در جای دیگری هم میگوید که در سخنرانی خود به مناسبت مجلس هفت حاج آقا مصطفی گفته است: آقای خمینی در فقه از علامه حلی و در فلسفه از ملاصدرا بهتر است. (خاطرات، ص 70)
[170]- آقای تهرانی برای بنده نوشتند که این سخن اشتباه محض بوده و هیچگاه چنین روشهایی، خدا را گواه میگیرم، از من سرنزده و مثنوی را چکیده عرفان اسلامی دانسته و میدانم «من نمیگویم که آن عالیجناب / هست پیغمبر ولی دارد کتاب».
[171]- خاطرات آیت الله مسعودی، ص 366.
[172]- خاطرات آیت الله محمد یزدی، ص 408.
[173]- همان، ص 412.
[174]- انقلاب در خمین، ص 80.
[175]- اسناد انقلاب اسلامی، ج 4، ص 383، و نیز بنگرید: 406، 487.
[176]- اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 329.
[177]- بنگرید: آیت الله ربانی املشی به روایت اسناد ساواکم، ص 312؛ خاطرات آیت الله مسعودی، ص 365ـ 366.
[178]- اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 301ـ 304.
[179]- روز شمار انقلاب اسلامی، ج 7، ص111.
[180]- همان، ج 7، ص 175.
[181]- همان، ج 7، ص 400.
[182]- بنگرید: اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 322، 331، 338.
[183]- در این باره بنگرید به آیت الله العظمی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 3، فهرست اعلام، ذیل نام تهرانی، علی.
[184]- اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 402. در اطلاعیۀ دیگری از همان دست، نام جمعی دیگر از روحانیون مبارز مشهد از جمله آقایان «ابوالحسن شیرازی محمدمهدی نوغانی، جواد تهرانی، محمدباقر حکمت، سید کاظم مرعشی، حسنعلی مروارید، مصباح مولوی، عباس واعظ طبسی، و سید علی خامنهای» آمده است. اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 493
[185]- بنگرید: شهید حجت الاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد، ص 703، 710، 792، 811، 812، 831، 845.
[186]- انقلاب اسلامی و مردم مشهد (مشهد چاپ دوم، 1362) ص 28.
[187]- انقلاب اسلامی و مردم مشهد، ص 85ـ 86.
[188]- انقلاب اسلامی و سید عبدالکریم هاشمی نژاد به روایت اسناد ساواک، ص 809.
[189]- انقلاب اسلامی و مردم مشهد، ص 118، 133، 163.
[190]- بنگرید: خاطرات آیت الله مسعودی، ص 366. آقای تهرانی نوشتند: ولی حقیر هیچ محاکمهای را در اهواز به عهده نگرفتم و فقط با مطالعه پروندهها آقای خمینی را از قضایا مطلع کردم و با او از حقیقت قضیه رکس آبادان خبر دادم. اگرچه مردم آبادان با تلگرافها از رئیس جمهور و دیگران خواستند من دادگاه را عهده دار شوم ولی نپذیرفتم و خلخالی و جنتی و موسوی تبریزی ظاهرا عهدهدار بودند.
[191]- انقلاب اسلامی و مردم مشهد، ص 204.
[192]- انقلاب اسلامی و مردمی مشهد، ص 207؛ راهنمای استفاده از صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، ص 346 (در آنجا تصویری هم از وی چاپ شده است).
[193]- بنگرید خاطرات مرحوم آقا منبرالدین حسینی (تهران، 1383) ص 254.
[194]- بنگرید: شریعتی در اسناد ساواک، ج 3، ص 13.
[195]- شریعتی در اسناد ساواک، ج 3، ص 390.
[196]- یادنامه سالگرد هجرت و شهادت، ص 133.
[197]- اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 274ـ 275.
[198]- اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 222.
[199]- آقای شیخ علی تهرانی درباره این عبارت به بنده نوشتند: نامه ایشان درباره روابط نبود بلکه در باره امر به معروف و نهی از منکر بود که نوشت: خوش فکر پسندیده، بدفکر پسندیده، پیرمرد پسندیده، جوانها پسندیدند، همه تعریف میکنند؛ متأسفانه نسخه آن کم است. این نامه در اوایل انقلاب در کیهان با عکسی از من و حاج آقا مصطفی به مناسبت سالگرد فوت او چاپ شده است.
[200]- مشهد، کتابفروشی جعفری، 1354.
[201]- خاطرات سیاسی علی اکبر، محتشمی، ج 2، ص 296ـ 297 وقتی موضوع این نامه را با آقای شیخ علی تهرانی در میان گذاشتم، گفت که اصل نامه همان است که در روزنامه کیهان اول آبان 59 چاپ شده است. آن نامه را یافتم. در آنجا صرفا تعریف و تمجید از شیخ علی بود. سپس به کتاب اقای محتشمی مراجعه کردم، دیدم این نامه دیگری است که تصویر آن هم در پایان کتاب آقای محتشمی آمده است. فتوکپی نامه را به آقای تهرانی دادم. ایشان پذیرفت که نامه به اوست، اما گفت که نامه هرگز به دست من نرسیده است. نظر ایشان درباره اصل این اتهام آن بود که مطالبی که درباره اقتصاد اسلامی در کتاب روابط اجتماعی نوشته، از شهید محمدباقر صدر بوده و آن زمان به دلیل آنکه رابطه آقای صدر بابیت امام خوب نبود، حاج آقا مصطفی به او بدبین بوده و این مسأله را مطرح کرده است. در حالی که پس از انقلاب که رابطه آقای صدر با انقلاب خوب شد، تمام آثار او به فارسی درآمد. (اینها توضیحاتی بود که آقای تهرانی مفصل در نامهای به بنده نوشت).
[202]- خاطرات حجت الاسلام و المسلمین مرحوم سید منیرالدین حسینی، ص 214ـ 215.
[203]- خاطرات آیت الله محمد یزدی، ص 408.
[204]- همان، ص 410ـ 411 تهرانی در این باره نوشت: ایشان در تبعید هیچگاه جز از دوستی و محبت چیزی به من نگفت. یکبار هم در سیرجان بهدین آمدو در بحثی که با بعضی از کمونیستها داشتم شرکت کرد و هیچ اظهار نظری نکرد.
[205]- بنگرید: غائلۀ چهاردهم اسفند، ص 145.
[206]- کارنامه رئیس جمهور، 30/3/60 روزنامۀ انقلاب اسلامی، شیخ علی تهرانی در این باره نوشت: چنین تلگرافی به او ننمودم و تلگراف من به او درباره دو مرحلهای شدن انتخابات مجلس شورا بود که پاسخ صحیحی نداد. به شما که ظاهرا اول نویسندگی شماست سفارش میکنم که متوجه باشید که حب و بغض در اکثر انسانها در گفتهها و نوشتههاشان دخالت میکند و حتی اینها به خاطر اشکالاتم با امام خمینی نه تنها متغیر الحال بودن مرا عنوان کردهاند بلکه بعضی از آنها از دیوانگی من به واسطه شکنجههای زمان شاه سخن گفتهاند.
[207]- ایشان گهگاه به کتابخانه مجلس آمده و در آنجا دیدارهایی دست داده است.
[208]- صحیفۀ امام، ج 13، ص 398 «گاهی وقتها گوینده در عین حالی که خوب میگوید، در عین حالی که خوب مینویسد، کتاب توحید هم مینویسد، کتاب اخلاق هم مینویسد، لکن همان نوشتن است و گفتن است و عرضه داشتن است، خودش از آن بیخبر است. (22 آذر 59) شیخ علی تهرانی از تألیفات چاپ نشده خود در سالهای اخیر این چنین برای بنده نوشت: تفسیر قرآن در سه جلد، شرح نهج البلاغه در سه جلد، جلد چهارم فلسفه شناخت، روش اسلام در اصلاح جوامع، شرح خیر و شر انسانی، دایره ملکوتی در دو قوس نزولی و صعودی، شجره نوریه در شرح حقیقت شجرهای که آدم از آن نهی شد. رساله در شرح انحاء وجود رابط (به عربی)، رسالهای در جواز عزلت از خلق در این زمان، شرح هدایة الحکمه اثیریه به فارسی، شرح فارسی قصیده تائیه ابن فارض، شرحی بر مصباح الهدایة الی الخلاقة والولایة، شرحی بر تمهید القواعد ابن ترکه، خاطرات. وی افزود: برخی از تقریرات دروس که در قم از درس اساتید نوشته بودم در خانهام بود که از دست رفت. همینطور یک دوره اصول فقه به عربی به نام قواعد الاستنباط.
[209]- شرح مرحوم بهشتی را درباره چگونگی تدوین این کتابها به همراهی باهنر و غفوری بنگرید در: یاران امام، به... شهید بهشتی، حاشیۀ ص 267ـ 268.
[210]- درباره این مدرسه بنگرید: یاران امام... شهید باهنر، ص 300.
[211]- یاران امام... شهید باهنر، ص 468.
[212]- همان، ص 469.
[213]- برای نمونه، همان، ص 637 دعوت به دانشگاه جندی شاپور همراه اقای مطهری و باهنر، و برای دعوت دیگر بنگرید: یاران امام... شهید بهشتی، ص 258.
[214]- چاپ شرکت سهامی انتشار در سال1349 که بخش چهارم آن در باب مسائل حقوق مدنی و جزائی (احکام و سیاسات) بود.
[215]- به جز آثاری که پس از این خواهد آمد، کار دیگر وی ترجمه مفاتیح الجنان به سبک علمی و ادبی است. کتابی هم با عنوان اخلاق قرآن یا برنامه روزانه مسلمان و اثری هم تحت عنوان حول تفسیر المیزان (درباره تفسیر المیزان و گویا برخی از انتقادها) دارد. همینطور کتاب پیام نور ترجمه اثری از نویسنده معاصر مصری محمد غزالی که آن هم منتشر شده است. در پایان کتاب تقیه وی، شرح حال کوتاهی از ایشان آمده است. تصویری از وی در کنار مصطفی رهنما در خاطرات شیخ مصطفی رهنما درج شده است.
[216]- وی روحیه انقلابی و ضد نظام پهلوی داشت. خودش داماد مرحوم سید مرتضی شبستری از فضلا و منبریهای تهران بود و زمانی در قم با علامه طباطبائی ارتباط نزدیک داشت. همو بود که سبب شد علامه، بر بحارالانوار حاشیه بزند. بعدها با ایشان درافتاد و کتاب حول المیزان را در رد بر المیزان نوشت. وی در تهران به کارهای فکری و مبارزاتی مشغول بود و جزو معدود کسانی بود که پیش از سال 50 از شکلگیری سازمان مجاهدین آگاهی داشت. مرگ وی به رغم بیماری که داشت، مشکوک تلقی شد.
[217]- فقر از نظر اسلام، ص 14.
[218]- جلد اول این کتاب که در سال 1338 ش در قم (مؤسسه مطبوعاتی برقعی، حکمت) چاپ شده ترجمه کتاب روح الدین الاسلامی از عفیف عبدالفتاح طباره است که مرحوم طیبی آن را ترجمه کرده و مطالبی هم بر آن افزوده است.
[219]- فقر از نظر اسلام، ص 40، از مجلد دوم کتاب فرهنگ عقاید خبری به دست نیاوردیم.
[220]- فقر از نظر اسلام، ص 61.
[221]- فقر از نظر اسلام، ص 16.
[222]- آقای تهرانی، صاحب انتشارات ایران بود که مجلد اول تفسیر فی ظلال القرآن ترجمه آیت الله خامنهای را چاپ کرد. ترجمه این کتاب در زمان پهلوی و دورانی بود که آقای خامنهای در تهران اقامت کرده و با گرفتن حق التألیف این کتاب در بالاخانهای زندگی میکرد.
[223]- فلاطوری کتابی هم با نام تشکیل جبهه اسلامی آزاد یا بزرگترین شاهکار مبارزههای ضداستعماری سید جمال الدین افغانی نوشت که در صفر 1371 ق (آبان 1331ش) چاپ شد. وی در این کتاب با زبانی حماسی شرحی از مبارزات سید جمال را بیان کرد.
[224]- بنگرید: چالش مذهب و مدرنیسم، صص 242ـ 248 به نقل از: سازمان اسناد ملی ایران، اسناد شماره 1 ـ 815ـ 290.
[225]- تقیه و امر به معروف و نهی از منکر، ص 18.
[226]- همان، ص 34.
[227]- همان، ص 58ـ 59.
[228]- همان، ص 72.
[229]- همان، ص 124.
[230]- همان، ص 160.
[231]- همان، ص 214.
[232]- مسجد هدایت، ج 1، ص 320.
[233]- مسجد هدایت، ج 2، ص 110.
[234]- مسجد هدایت، ج 2، ص 289.
[235]- گفته شده است که مزرعه موروثی وی و برادرش در تبریز توسط دولت پیشه وری مصادر شده بود.
[236]- در واقع، مخالفت با درس فلسفه از نیمه دوم دوره صفوی به این سوی، یک سره در حوزههای شیعی ادامه داشته و هر بار موفقیتهایی هم به دست آورده است. ما حتی در اوج تسلط جریان ضد فلسفی در اصفهان صفوی، درس فلسفه، همواره یکی از پررونقترین درسهای حوزوی بوده و شاهد آن تألیفات بیشماری است که در این زمینه، از کتاب و رساله، بر جای مانده است. حوزههای علمی در شیراز، اصفهان و سپس تهران، و حتی مشهد، سرشار از این میراث در ادوار مختلف تاریخی است. شیخ علی تهرانی که بسیاری از علوم عقلی را نزد امام خمینی شاگردی کرده، میگوید آن زمان خودش در کوچه عشقعلی قم شاهد نوشتهای روی دیوار در حمله به امام برای تدریس این دروس بوده است. (خاطرات، ص 18).
[237]- حضور علامه طباطبائی در سالهای 41ـ 43 در محافل سیاسی برجسته که از علمای درجه اول قم تشکیل میشد، نشانگر همراهی وی با نهضت اسلامی است، به خصوص که نام وی پای دست کم دو اعلامیه وجود دارد.
[238]- معنویت تشیع نیز کتابی است مشتمل بر مقالات و نوشتههای ایشان که در برخی از مباحث با فرازهایی از اسلام مشترک است. این کتاب در سال 1354 (با اقتباس این مقالات از منابع دیگر که غالب آنها را آقای خسروشاهی چاپ کرده بود) توسط نشر تشیع در قم منتشر گردید.
[239]- فرازهایی از اسلام، ص 16.
[240]- سانسور در آینه، ص 602.
[241]- فرازهایی از اسلام، ص24.
[242]- فرازهایی از اسلام، ص 77.
[243]- فرازهایی از اسلام، ص117.
[244]- فرازهایی از اسلام، ص 126ـ 127. این مطالب در مقاله ولایت و زعامت ایشان آمده است که در سال 1341 در کتاب مرجعیت و روحانیت صص 39ـ 61 چاپ شده است. سایه تقیه در این کتاب به خصوص بحث ولایت فقیه آن، به خوبی محسوس است.
[245]- فرازهایی از اسلام، ص219ـ 220.
[246]- این بحثها با عنوان «شیعه، مذاکرات ومکاتبات پروفسور هانری کربن با علامه سیدمحمدحسین طباطبائی» منتشر شده است (چاپ تازه آن، تهران، 1382) بنگرید به شرحی در این باره از سید حسین نصر در کتاب: جستجوی امر قدسی، صص 157ـ 163، و نیز توضیح مختصر سید محمد حسینی طباطبائی در مهرتابان (تهران، 1402ق) صص 46ـ 49.
[247]- در جستجوی امر قدسی، ص 159.
[248]- نصر مینویسد: کوششهای علامه طباطبائی، کربن و خود من از سویی، و تلاش فیلسوفان سنتی جوانتری همچون آشتیانی و مطهری از سوی دیگر، زمینه ساز اقبال فرهیختگان جدید به فلسفه اسلامی شد و رفته رفته پژوهشگران جوانتری پا به میدان نهادند. در جستجوی امر قدسی، ص 163.
[249]- فرازهایی از اسلام، پاسخهای استاد به معترض ناشناس، ص 265.
[250]- همان، ص 268، 280.
[251]- مصاحبه آقای مصباح درباره مشرب فلسفی علامه، در یادنامه علامه طباطبائی، روزنامه جمهوری اسلامی، آبان 72، ص 13.
[252]- نقش علامه طباطبائی در احیای معارف اسلامی (سخنرانی در تالار وحدت تهران در 21 آبان 61). ص 14ـ 15 و چاپ شده در مجموعه مقالات آن همایش با عنوان یادنامه علامه طباطبائی، تهران، مؤسسه مطالعات فرهنگی، 1361، صص 189ـ 203.
[253]- درباره سهم علامه طباطبائی در احیای فلسفه در حوزه و همزمان دفاع وی از دیانت با زبان فلسفه آن هم در برابر سفسطه مارکسیستی، بنگرید به مقاله دفاع از فلسفه از رضا داوری اردکانی در یادنامه علامه طباطبائی، تهران، مؤسسه مطالعات فرهنگی، 1361، صص 29ـ 56.
[254]- این فرصت نصیب شد که در طول دو سالی که دوست ژاپنی بنده آقای موری موتو در ایران بود، به توصیه بنده تصمیم بگیرند تا کتاب شیعه در اسلام را به ژاپنی ترجمه کنند. بعد از چند سال این آرزو محقق شد و کتاب یاد شده به بهترین صورت به ژاپنی درآمده به چاپ رسید.
[255]- نهضت دو ماهه روحانیون ایران، صص90ـ 97.
[256]- بنگرید: خاطرات من از استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ هشتم، 1386.
[257]- نیز بنگرید به شرح حالی که مرحوم رازی در گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 363 به بعد نوشته و از جمله درباره توانایی ایشان در سرایش اشعار سخن گفته و شعری را که در باره زن و حجاب سروده به ضمیمه اشعار دیگر آورده است. وی به گفته خانبابا مشار، کتابچهای با عنوان اشعار نغز در رد تساوی زن و مرد داشته است که در سال 1335 ش منتشر شده است.
[258]- کانون، یک انتشاراتی بدون مکان متعلق به علی حجتی کرمانی بود که کسانی چون احمد وهاج، سید محمد پورمستوفی، شهید علی اکبر وهاج، مصطفی وهاج، مصطفی جاسبی و قاسم تبریزی در آن فعالیت داشتند و کتابهای زیادی را در فاصله سالهای 55 تا 58 منتشر کرد.
[259]- خاطرات 15 خرداد، ج 1، ص 34 (مصاحبه وی درباره رویدادهای پانزده خرداد در همانجا آمده است).
[260]- خاطرات 15 خرداد، ج 1، ص 35.
[261]- خودسازی با جمهوری اسلامی، ص 81 ـ 82.
[262]- دکلمه، کلمهای فرانسوی است که به معنای خواندن شعر یا نثر در برابر دیگران و معادل چیزی است که در فارسی گاه به آن ادا کردن میگویند.
[263]- مع الاسف در کتابهایی که در تاریخ شعر نو نوشته شده، امثال نوشتههای شمس لنگرودی، کاخی و حقوقی و غیره به این بخش از اشعار دینی ـ سیاسی تقریبا به طور کامل بیتوجهی شده است. در حالی که تنها همین مختصر، میتواند گواه آن باشد که این شعبۀ ادبی اولاً تا چه اندازه پردامنه بوده و ثانیاً در فضای آن روز جامعه ایران، چه مقدار مؤثر بوده است.
[264]- بنگرید به: تفسیر آفتاب، بخش دهم، ادبیات انقلاب که اشارتی در این باب با گزیدهای از اشعار دارد.
[265]- حسین پیشوای انسانها، به کوشش محمود اکبرزاده، مشهد، کتابفروشی جعفری، 1342ش.
[266]- قصاید مذکور را بنگرید در: شراب خانگی ترس محتسب خورده، تهران، 1352، درباره اوستا اطلاعات جامع را بنگرید در: ویژه نامه (4) مهرداد اوستا (مجلۀ تاریخ و فرهنگ معاصر) قم، 1373.
[267]- شراب خانگی ترس محتسب خورده، (تهران، زوار، 1352)، بنگرید: ویژهنامه اوستا، ص 133.
[268]- دستچین، 46ـ 47؛ آقای موسوی گفتند: بعد از اعدام میهن دوست با شهید رجایی به قزوین رفتیم و در مجلس فاتحهای که افراد گلچین شده، حوالی 150 نفر حاضر بودند، شرکت کردیم. در آنجا در حالی که شهید رجایی فرزند میهن دوست را بغل گرفته بود این شعر را خواندم و وقتی رسیدم به این شعر که: «رسد روز خون ترا ریختن» بسیاری از همان خواص هم برخاسته و رفتند.
[269]- دستچین، ص 56ـ 61.
[270]- دستچین، ص 64، 62.
[271]- دستچین، ص 27. همین شعر است که در آذرماه 49 در مسجد هدایت خواند و مورد تشویق حاضران قرار گرفت. بنگرید: مسجد هدایت، ج 2، ص 189.
[272]- دستچین، ص 30.
[273]- دستچین، ص 18ـ 24.
[274]- سرود رگبار، ص 26.
[275]- همان، ص 68.
[276]- نغمههای قدسی، ص 127ـ 128.
[277]- نغمههای قدسی، ص 20.
[278]- هم ایشان گفت که وی از مریدان مرحوم محمدتقی شریعتی بود و به همین دلیل شعر دلیل شعر بلند سقراط خراسان را در ستایش وی سرود، بعدها که به تهران رفت، استاد از تحول فکری او نگران بودند و در باره وی گفتند: آقای میرزا زاده از استعداد فوق العاده برخوردار است، اما متأسفانه از ثبات و استقامت فکری نه. من در مشهد بسیار مواظبش بودم، نوعی حسادت با علی (شریعتی) داشت. چون به تهران رفت و با کسانی در تهران همراه و همدل شد که دل در گرو دین و اسلام چندان نداشتند، من خیلی نگران شدم. آقای مهدوی را افزود: این داوری وقتی اهمیت دارد که بدانیم استاد شریعتی بسیار کم در تنقیص افراد سخن میگفت و مشهور است که آیت الله طالقانی گفته بود: اگر آقای شریعتی از کسی تمجید کرد، شاید بشود در آن تردید نمود اما اگر از کسی قدح کرد هیچ تردیدی در آن نیست.
[279]- لیلة القدر، ص 67.
[280]- لیلة القدر، ص 92.
[281]- همان، ص 111.
[282]- همان، ص 96.
[283]- همان، 153.
[284]- سه نامه به امام خمینی، ص 9، درباره تأثیر این شعر در شرایط آن روز قم و به طور کلی ایران بنگرید: گوشهای از خاطرات سید محمود دعایی، ص 66.
[285]- بنگرید: گلخون، ص 79ـ 91 واسطه رساندن شعر «به تو سوگند» به امام، شیخ محمد حکیمی بوده است. در تصویری که از اصل نامۀ درج شده نام واسطه که در بالا بوده و «ثقة الاسلام...» به عمد محو شده است.
[286]- گلخون، ص 40، این شعر در روزنامه آیندگان، 15 مرداد 1358 چاپ شد و روز بعد هم این روزنامه توقیف گردید.
[287]- اشک خون (احمدی بیرجندی، قم، 1374) ص 224.
[288]- بنگرید به اشعار دوران پیش از انقلاب وی در: آیینهای برای صداها، مشتمل بر هفت دفتر شعر، تهران، علمی، 1376. عمدۀ اشعار سیاسی وی در کوچه باغهای نیشابور بوده است که بیش از یکصد و بیست هزار نسخه از آن چاپ شده است.
[289]- مورد مرثیۀ درخت را که برای مصدق گفته شده و در «از زبان برگ» چاپ شده باید مستثنی کرد که پس از درگذشت دکتر مصدق در مجلۀ سخن چاپ و موجب دردسر خانلری هم شد (به نقل از خود آقای شفیعی): دیگر کدام روزنه، دیگر کدام صبح، خوابِ بلند و تیرۀ دریا را، آشفته وعبوس، تعبیر میکند...
[290]- آیینهای برای صداها، ص 275ـ 277 (از کوچه باغهای نیشابور) چنان که بعدها شعر «سوک نامه» ایشان هم به مناسبت رحلت امام در مطبوعات به چاپ رسید که آن هم گویا در این باره نبود: موج خزر، از سوک، سیه پوشاناند / بیشه دلگیر و گیاهان هم خاموشاناند / بنگر آن جامه کبودان افق، صبح دمان/ روح باغاند کزین گونه سیه پوشاناند... بنگرید: آیینهای برای صداها، ص 301.
[291]- خود ایشان گفت: شعر در دست حسن قاسمی دوست مشترک من و پویان بود.
[292]- این در جریان بازدیدی بود که ایشان از کتابخانه مجلس داشت و صبحانهای را در خدمت ایشان بودیم.
[293]- نوای آزادی، ص 46.
[294]- نوای آزادی، ص 47.
[295]- شعر طاهره صفار زاده و امیری فیروزکوهی و غلامرضا قدسی و موسوی گرمارودی را درباره شریعتی ببینید در:یادنامه سالگرد هجرت و شهادت دکتر شریعتی، : صص 180ـ 181، 187، 199 و شعر قدسی و محمدگلبن را درباره امام ببینید در: تفسیر آفتاب، ص 462، 464.
[296]- بنگرید: اسیر آزادیبخش، 11ـ 15.
[297]- این دو نمونه و دیگر نمونههای شعر وی را از پیش از انقلاب بنگرید در همان «اسیر آزادیبخش».
[298]- قبلۀ این قبیله، ص 6.
[299]- شرارههایی از شعر متعهد امروز اسلام، ص 13.
[300]- سرود سحر، مجموعه اشعار مناجاتی و عرفانی اوست که به سال 62 و 69 (توسط انتشارات شفق، در قم) چاپ شد.
[301]- اسلام و آبی تازهاش باید، ص 37ـ 42.
[302]- بهار آزادی، ص 59.
[303]- بهار آزادی، ص 119ـ 122.
[304]- ده شب، شبهای شاعران و نویسندگان در انجمن فرهنگی ایران ـ آلمان، صص 300ـ 319.
[305]- رجعت سرخ ستاره، صص 13ـ 63.
[306]- رجعت سرخ ستاره، ص 53.
[307]- وی در سال 55 هم کتابی با عنوان مجموعه مقالات از نویسندگان مختلف و با مقالات متنوع ضمن انتشارات بعثت به چاپ رساند.
[308]- قیام نور، ص 25.
[309]- قیام نور، ص 89.
[310]- زندگی و مبارزات آیت الله حاج سید عبدالعلی آیت اللهی، ص 93ـ 94.
[311]- مطبوعات اسلامی، ص 20، همانجا، خاطرات خود را در حضور در جلسات وی شرح داده است.
[312]- وی میگوید که در بیشتر جلسات سخنرانی وی در حسینیه ارشاد شرکت کرده است. مطبوعات اسلامی، ص 21، وی در سال 82 نوشته است که تازگی به اهمیت کتاب تشیع علوی – صفوی پی بردهام که تا چه اندازه مهم و ارزشمند است. حکیمی با تأثیر پذیری از شریعتی، به شدت با صفویه بد بوده وآن را تونل وحشت تاریخ میداند.
[313]- همان، ص 20.
[314]- به نظر میرسد آشنایی حکیمی با قم از آشنایی با مکتب اسلام آغاز شده و وی زمانی که در تربیت معلم تهران بوده ساعاتی را در دفتر مجله مکب اسلام سپری کرده به کار مشترکین رسیدگی میکرده است. بنگرید: مطبوعات اسلامی، ص 20. مقالات او دست کم از سال 47 در مکتب اسلام به چاپ میرسید. مقالات وی درباره انحطاط غرب که بسا همان باشد که بعدها در کتاب غرب بیمار است چاپ شده، در سال یاد شده در شمارههای مختلف مکتب اسلام چاپ شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر