تعریف رافضه از نظر لغوی و اصطلاحی
رفض در زبان عرب به معنای ترک[1] است، میگویند رَفَضْتُ الشَّیءَ یعنی آنرا ترک کردم، و رافضه در اصطلاح یکی از فرق منتسب به شیعیان هستند که از ابوبکر، عمر و بقیه اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم جز اندکی از آنها برائت میجویند و آنها را تکفیر، لعن و دشنام میگویند.
امام احمد رحمه الله میگوید: رافضیان کسانی هستند که از یاران پیامبر تبری جسته و از آنها انتقاد کرده و آنها را لعن میکنند[2].
عبدالله بن احمد رحمه الله گفته است: که از پدرم درباره رافضیان پرسیدم پاسخ داد آنهایی هستند که به ابوبکر و عمر رضی الله عنه ناسزا میگویند[3].
ابوالقاسم التیمی [مشهور به حافظ سنت] در تعریف آنها گفته است: آنها کسانی هستند که ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه را دشنام میدهند[4].
رافضیان تنها فرقه منسوب به اسلام هستند که شیخین را لعن میکنند و این از رسوایی بزرگ الهی بر آنهاست.
شیخ الاسلام ابنتیمیه رحمه الله میگوید: تنها رافضیان «و نه بقیه فرق» ابوبکر و عمر را دشنام میدهند و نسبت به آن دو بغض و کینه میورزند[5].
دلایل این امر در کتب رافضیان آمده است: آنان دوستی و محبت شیخین را حد فاصله بین خودشان و دیگران میدانند که به آنها ناصبی میگویند. درازی از محمد بن علی بن موسی روایت میکند که: به علی بن محمد علیه السلام درباره ناصبی نوشتم که آیا برای امتحانش چیزی بیشتر از مقدم قرار دادن جبت و طاغوت[6] و اعتقاد به امامتشان لازم است؟ جواب آمد که اگر کسی بر این اعتقاد باشد او ناصبی است[7].
جمهور اهل تحقیق معتقدند که سبب نامگذاری رافضه به این نام آن است که بعد از اینکه از شیخین تبری جسته و امام زید آنها را نهی کرده آنها زید بن علی را ترک کردند و بعد از اینکه در لشکر او بودند از دورش متفرق شدند، و آن هنگامیبود که او در سال 121 ھ علیه هشام بن عبدالملک قیام کرد.
ابوالحسن اشعری میگوید: «زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، علی را بر سایر یاران پیامبر در امر ولایت ترجیح میداد و خروج بر ائمه جور را جایز میدانست. هنگامی که در کوفه در میان کسانی که با او بیعت کرده بودند شنید که افرادی درباره ابوبکر و عمر بدگویی میکنند، کارشان را تقبیح کرد. در نتیجه بعضی از کسانی که با او بیعت کرده بودند، از دور او متفرق شدند. زیرا گفت: مرا رفض نمودید و رها کردید و گفته میشود آنها را به خاطر گفته زید که به آنها گفت (مرا رفض کردید) رافضه نامیده شدند»[8].
قوام السنه[9] و رازی[10] و شهرستانی[11] و شیخ الاسلام[12] ابنتیمیه (رحمهم الله) همگی چنین نظری دارند.
اشعری[13] در قول دیگری گفته است: آنها به خاطر عدم پذیرش امامت شیخین رافضه نامیده شدهاند.
نامگذاری آنها به شیعه در دوران معاصر و علت اشتباه بودن آن.
امروزه رافضیان از این تسمیه ناخشنود شده و میگویند که مخالفانشان این لقب را به آنها دادهاند، محسن امین[14] میگوید: «رافضیه لقبی است که به کسی داده میشود که علی را در خلافت مقدم میدارد، و غالباً برای انتقام به کار گرفته میشود».
به همین دلیل امروزه خود را (شیعه) مینامند و در بین عوام با این نام مشهور شدهاند، و بعضی از نویسندگان و اهل فرهنگ نیز تحت تاثیر آن قرار گرفتهاند. لذا میبینیم که این لقب را برایشان به کار میبرند. حال آنکه در حقیقت تشیع اصطلاح مشترکی است که برای همه انصار علی به کار میرود[15].
فرقهشناسان و لغتشناسان گفتهاند که شیعیان سه دستهاند:
غالیان: آنهایی که درباره علی رضی الله عنه غلو کرده و تا جایی که گاهی درباره او ادعای الوهیت و یا نبوت میکنند.
رافضه: آنهایی که ادعای وجود نص برای خلافت او کرده و از خلفاء پیشین و عموم اصحاب تبری میجویند.
زیدیه: پیروان زید بن علی هستند که علی را بر سایرین ترجیح میدهند. اما دوستی و ولایت ابوبکر و عمر را نیز قبول دارند[16].
پس اطلاق شیعه بر رافضیان بدون تقیید این اصطلاح نادرست است. زیرا زیدیه نیز داخل در این اصطلاح میشوند و آنها مخالفتشان با اهل سنت کمتر و به حق نزدیکترند.
بلکه نامگذاری آنها به (شیعه) موجب اختلاط آنها با شیعیان قدیم میشود که در دوران علی رضی الله عنه و بعد از او زندگی میکردند. زیرا آنها در برتری دادن شیخین بر علی رضی الله عنه اجماع داشتند و فقط علی را بر عثمان ترجیح میدادند. اگر چه آنان به خطا رفتهاند اما در میان آنها بسیاری از اهل علم و منسوب به خیر و فضیلت وجود داشت.
شیخ الاسلام ابنتیمیه رحمه الله میگوید: «بدین سبب شیعیان پیشین که همراه علی بودند و یا در آن زمان وجود داشتند هیچ اختلافی در برتری ابوبکر و عمر نداشتهاند، اما اختلافشان در برتری علی و عثمان بوده است»[17].
بنابراین تسمیه رافضه به شیعه از خطاهای روشنی است که بعضی از معاصران به تقلید از رافضیان به آن دچار شدهاند که آنها با تمام تلاش سعی در رهایی از این نام دارند و هنگامی که آنها مذمت فراوان گذشتگان این امت (سلف) و خشم آنها را بر خود دیدند، در صدد رهایی از این نام برآمدند تا با انتساب عمومی به تشیع باعث فریب و سرگردانی افرادی شوند که آنها را نمیشناسند.
از پیامدهای این امر، اشتباه بزرگی است که بعضی از دانشجویان که حقیقت این اصطلاح را نمیدانند بدان گرفتار شدهاند و بین احکام شیعه و احکام رافضیها تفاوتی قائل نشدهاند. از آنجا که اصطلاح شیعه در بین آنها به رافضیها اطلاق میشود چنین گمان کردهاند که سخنان علمای پیشین درباره شیعه، درباره رافضیان هم صدق میکند در صورتی که علما میان آنها و در کلیه احکام تفاوت قائلند.
امام ذهبی در شرح حال (ابان بن تغلب) بعد از ذکر توثیق ائمه درباره او با وجود این که شیعه است میگوید: ممکن است بپرسید که چگونه علما فردی را که اهل بدعت است مورد اعتماد دانستهاند. در حالی که مرز مورد اطمینان عدالت و محکمکاری «اتقان» است؟
پاسخ این است که: بدعت بر دو گونه است:
الف) بدعت کوچک: مانند زیادهروی در تشیع یا تشیع بدون غلو و انحراف و این در میان تابعیها و پیروانشان با وجود دین و تقوی و صدق، فراوان است و اگر حدیث اینها پذیرفته نشود مقداری از آثار نبوی از دست میرود و این فساد روشنی است.
ب) بدعت بزرگ: مانند رفض کامل و غلو در آن و ایراد و عیبجویی درباره ابوبکر و عمر رضی الله عنه و دعوت به آن که افرادی که مرتکب بدعت بزرگ میشوند به آنها احترام گذاشته نمیشود و رأیشان پذیرفته نمیشود.
همچنین شعبی میگوید: «شیعه غالی در عرف و زمان سلف کسی است که درباره عثمان، زبیر، طلحه، معاویه و گروهی که با علی جنگیدهاند به بدی سخن بگوید و از آنها بدگویی کند. غالی در زمان و عرف ما کسی است که این بزرگواران را تکفیر کند، و از شیخین تبری جوید. چنین فردی اهل ضلالت و افتراست. ولی ابان بن تغلب هرگز به شیخین تعرض نکرده است، شاید علی را افضل میدانسته است»[18].
بنابراین واجب است که این رافضیان به نام حقیقیشان آنها خوانده شوند همان نامی که علما بدان عادت کردهاند و هرگز نباید به آنها شیعه اطلاق شود. زیرا این نام سبب توهم و اشتباه میشود و اگر به آنها صفت تشیع اطلاق شد باید قید آنرا ذکر کرد که بر خودشان دلالت کند مانند: (شیعه امامی) یا (شیعه اثنا عشری)، همچنان که روش علمای بوده است. و الله اعلم.
پیدایش شیعیان رافضی و بیان نقش یهودیان در به وجود آمدن آنها
اولین کسی که مردم را به اصول و عقاید رافضیان فراخواند یکی از یهودیان یمن موسوم به عبدالله بن سبأ بود که در دوران عثمان بن عفان رضی الله عنه تظاهر به اسلام کرد و سپس به مسافرت در سرزمینهای مختلف اسلامی جهت نشر این عقیده فاسد پرداخت.
امام طبری در تاریخ خود در ضمن حوادث سال 35 هجری درباره او میگوید:
عبدالله بن سبأ یهودی اهل صنعا بود و مادرش سوداء نام داشت. در زمان عثمان رضی الله عنه اسلام آورد، سپس شروع به گردش در شهرهای مسلمانان نمود و سعی میکرد آنها را گمراه کند. او دعوتش را از حجاز آغاز نمود و سپس بصره و بعد از آن کوفه و شام را درنوردید، در شام آنچه را که میخواست نزد کسی نیافت. او را از آنجا طرد کردند، تا اینکه به مصر آمد، و مدتی طولانی در آنجا ماند و میگفت: جای تعجب است که عدهای میگویند عیسی باز میگردد ولی بازگشت محمد را تکذیب میکنند؟ حال آنکه خداوند فرموده است:﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖ﴾ [القصص: 85]. «آن کسی که قرآن را بر تو نازل کرده است تو را به معاد باز میگرداند».
پس محمد از عیسی به بازگشت سزاوارتر است، همچنین میگوید: این سخن مورد قبول واقع شد. سپس قضیه رجعت را وضع کرد و درباره آن سخن گفت، بعد از آن به آنها گفت: بیتردید هزاران پیامبر وجود داشته است و هر پیامبری دارای یک وصی بوده است و علی وصی محمد بوده است. سپس افزود که محمد خاتم الانبیا و علی خاتم الأوصیاست و افزود: چه کسی ظالمتر از کسی است که به وصیت پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم عمل نکرده و حق پیامبر خدا را گرفته و امر امت را به دست گرفته است. آنگاه افزود: عثمان به ناحق آن را به دست گرفته است و این وصیت رسول خداست، پس به این امر قیام نمایید و او را سرنگون کنید با بدگویی به امرای خود آغاز و به امر به معروف و نهی از منکر تظاهر نمایید و دلهای مردم را به دست آورده و آنها را به این امر دعوت کنید. پس از آن داعیانش را منتشر کرده و با کسانی که در شهرهای مختلف فاسد بودند، مکاتبه کرده و مردم را به صورت پنهانی به افکار خود دعوت میکرد[19].
تاریخ رافضیان چنین آغاز شد و با عقایدی که ابنسبأ در میان گمراهان منتشر کرد عقلها و قلبهای بسیاری از آنها را فاسد کرد. این حیله همواره مؤثر بود تا اینکه به شهادت خلیفه سوم عثمان بن عفان رضی الله عنه به دست این گروه فاسد انجامید.
محكوم و تقبیح كردن ابن سبأ توسط علی ابن ابیطالب رضی الله عنه
هنگامی که علی بن ابیطالب رضی الله عنه به خلافت رسید، آن عقاید بیش از پیش رواج پیدا کرد تا اینکه این امر به گوش علی رسید. او شدیداً آن را تقبیح کرد و از ابن سبأ و پیروانش تبری جست.
ابن عساکر با سند صحیح از عمار دهنی روایت میکند که میگوید: از اباطفیل شنیدم که میگفت: مسیب بن لجبه را دیدم که ابن سوداء را به نزد او آوردند و علی بر منبر بود، علی پرسید که چه شده است؟ گفت: او بر خدا و رسولش دروغ میبندد[20]. از یزید بن وهب به نقل از علی رضی الله عنه روایت شده است که میگفت: چه تناسبی بین من و این مَشک (کیسه) سیاه وجود دارد؟[21].
همچنین از طریق یزید بن وهب از علی روایت شده است که علی ابن ابیطالب میگفت: چه ارتباطی بین من و این مَشک سیاه وجود دارد در حالی که او درباره ابوبکر و عمر زبان درازی میکن[22].
این روایتها با اسناد صحیح از علی رضی الله عنه روایت شده است[23].
اختلاف پیرامون به آتش كشیدن ابن سبأ و پیروانش به وسیله علی رضی الله عنه
مورخان و فرقهشناسان گفتهاند: ابن سبأ درباره علی رضی الله عنه ادعای ربوبیت میکرد و علی، او و همراهانش را سوزاند.
جرجانی میگوید: سبأیه جزو رافضه بوده و به عبدالله بن سبأ منسوبند. او اولین فرد رافضی بود که کفر ورزید و میگفت که علی خدای جهانیان است در نتیجه علی او و یارانش را آتش زد[24].
ملطی در هنگام پرداختن به سبأیه میگوید: «آنها پیروان عبدالله بن سبأ هستند، به علی علیه السلام گفتند: أنت أنت: تویی تو. گفت: من کی هستم؟ گفتند: آفریننده و ایجاد کننده! حضرت علی از آنها خواست توبه کنند. اما آنها بازنگشتند. به همین دلیل آتش بزرگی برافروخت و آنها را سوزاند و این بیت را سرود:
هنگامی که کار را بسیار منکر دیدم، آتشم را روشن کرده و قنبر را صدا زدم (تا آنها را در آتش بسوزاند).
ترجیح این رأی که امام علی رضی الله عنه آنها را سوزانده است.
بعضی از مورخان بر این رفتهاند که علی رضی الله عنه ابن سبأ را نسوزاند بلکه او را به مدائن تبعید کرد و او بعد از وفات علی رضی الله عنه ادعا کرد که علی از دنیا نرفته است و به کسانی که خبر وفات او را آوردند، گفت: اگر مغز او را داخل هفتاد کیسه برایمان بیاورید باز هم مرگ او را باور نخواهیم کرد[26]. شاید قول درست، همان اولی باشد که با آثار وارده در صحیح بخاری مطابقت دارد: از عکرمه روایت است که زندیقهایی را پیش علی رضی الله عنه آوردند و او آنها را آتش زد، و این خبر به ابن عباس رسید و گفت: اگر من میبودم آنها را نمیسوزاندم چون رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرموده است: «با عذاب الهی» مردم را « عذاب ندهید»، بلکه آنها را میکشتم. زیرا رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میفرماید: «هر کسی دینش را تغییر دهد او را بکشید»[27].
ابنحجر در شرح این حدیث بعد از ذکر روایتهای مربوطه به این سوختهشدگان میگوید: آنها کسانی بودند که بت میپرستیدند، و در بعضی از روایتها آمده است آنها کسانی بودند که مرتد شده و از اسلام برگشته بودند، علت این امر اختلافی است که در میان روایتها وجود دارد سپس میگوید: ابوالظفّر اسفراینی در (الملل و النحل) معتقد است کسانی که علی آنها را سوزانده است گروهی از رافضیان بودند که درباره او ادعای الوهیت میکردند و آنها همان سبأیه هستند.
رهبرشان عبدالله بن سبأ یهودی بود که به اسلام تظاهر میکرد و این گفتهها را جعل کرده بود، و شاید اصل این مطلب روایتی باشد که ما در بخش سوم از حدیث ابوطاهر مخلص و روایت عبدالله بن شریک عامری آوردیم که میگوید: به علی گفته شد در اینجا افرادی مقابل درب مسجد وجود دارند که مدعی خدایی شما هستند، آنها را صدا زده و گفت: وای بر شما! چه میگویید؟ گفتند شما پروردگار، خالق و روزی دهنده ما هستید[28]. سپس بقیه روایت را آورده که بر اساس آن علی سه بار از آنها درخواست توبه کرد. اما آنها توبه نکردند. در نتیجه آنها را در آتشهایی انداخت که در کورههایی روشن شده بود، و شعر مشهورش را سرود.
ابنحجر میگوید سند این روایت (حسن) است[29].
بنابراین سوزانده شدن سبأیه توسط علی امری ثابت شده است خواه براساس روایت عکرمه در بخاری، یا بنا به رأی ابن حجر رحمه الله باشد.
سخن شیخ الاسلام ابنتیمیه نیز بیانگر گرایش او به رای اول است.
در اینجا هدف آشکار کردن عقیده رافضیان در آن زمان است که بیانگر غلوشان در حق علی رضی الله عنه بوده و اینکه علی رضی الله عنه برای مجازاتشان به شدت برخورد کرده است تا جایی که ابن عباس رأی خود را چنین اعلام کرد.
هم چنین علی همه عقایدی را که در لباس تشیع ظاهر شد، مانند تفضیل او بر صحابه و شیخین، نشر بدگویی از صحابه و تحقیر آنها در میان آن گمراهان را تقبیح و مردود دانست.
شیخ الاسلام ابنتیمیه رحمه الله میگوید: هنگامی که بدعتهای شیعی در دوران خلافت امیر المومنین علی بن ابیطالب رضی الله عنه رخ داد علی آنها راتقبیح و محکوم کرد، که آنها سه گروه بودند: غالیان، مُفَضِّله و دشنام دهندگان.
علی غالیان را به آتش افکند و سوزاند «روزی از درب » کنده خارج شد، گروهی بر او سجده کردند، پرسید این چیست؟ گفتند: شما خدایید. سه بار از آنها خواست توبه کنند. اما آنها سر باز زدند. بار سوم به دستور او گودالهایی حفر کرده شد و در آنها آتش روشن کردند. سپس آنها را در آتش انداخت و آن شعر مشهور خودش را سرود و سپس ابنتیمیه حدیث بخاری را که قبلاً ذکر شد، نقل کرده است.
دشنامدهندگان: زمانی که شنید فردی ابوبکر و عمر را دشنام داده است، او را فراخواند. اما او به طرف قرقیسیا فرار کرد، در نتیجه درباره او با والیانش صحبت کرد، او با آنها مدارا میکرد و از آنجا که علی در تعامل با امرایش مستبد نبود، آنان در همه اوامرش از او اطاعت نمیکردند.
مُفَضِّله (برتریدهندگان): علی درباره آنها میگوید اگر کسی پیش من آورده شود که مرا بر ابوبکر و عمر ترجیح میدهد بر او حد افترا جاری میکنم. این روایت را بیشتر از هشتاد راوی از او نقل کردهاند، سپس گفت: بهترین این امت بعد از پیامبرش ابوبکر است و سپس عمر...)[30].
به هر حال عقاید رافضیان در دوران علی رضی الله عنه ظهور کرد ولی دامنه آن بسیار محدود بود و هیچ فرقه و گروهی بدان شناخته نشده بود تا اینکه دوران خلافت علی رضی الله عنه پایان یافت.
شیخ الاسلام ابنتیمیه آن وقایع و اتفاقات بعد از آن را در پیدایش رافضیان چنین توضیح میدهد: «سپس در زمان علی افرادی ظاهر شدند که سخن از رفض گفتند و تا شهادت حسین رضی الله عنه دارای اجتماع و قدرتی نشده بودند، بلکه کلمه رفض تا قبل از خروج زید بن علی بن حسین بعد از قرن اول انتشار نیافته بود. از آنجا که او به ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه احترام میگذاشت، رافضه این عمل را ناروا میدانستند. به همین دلیل رافضه نامیده شدند. آنان معتقد بودند که محمد باقر امام معصوم است. اما بقیه شیعیان از زید پیروی کردند و با انتساب به او «زیدیه» نامیده شدند»[31].
خلاصه اینکه رافضیان در پیدایش خود مراحلی را طی کردهاند تا اینکه با عقیده خود مستقل و از سایر فرقههای امت جدا شدند. میتوان آن را به چهار مرحله اصلی تقسیم نمود.
مرحله اول: دعوت ابن سبأ برای اندیشه رافضیان
عبدالله بن سبأ مردم را به اصولی دعوت کرد که عقیده رافضیان بر آن بنا شد. مانند رجعت، جعل قول وصایت درباره علی رضی الله عنه و طعن نسبت به خلفای پیشین.
دو امر باعث ترویج این افکار گمراهکننده و دور از روح اسلام شد:
اولاً: ابن سبأ محیط مناسبی را برای دعوتش برگزیده بود، چون دعوتش را در سرزمینهای شام و مصر و عراق منتشر کرد و آن بعد از سفرهای متعدد در این شهرها بود. همچنانکه طبری آن را نقل نمود.
این دعوت در جوامعی رشد کرد که قادر به فهم درست اسلام نبودند و در علوم دینی و شناخت دین خدا هنوز ثابت قدم نشده بودند. علت آن تازه مسلمان بودن مردم آن سرزمنیها بود. چون این کشورها در دوران عمر رضی الله عنه فتح شده بودند. به علاوه این سرزمینها از جامعه یاران پیامبر در حجاز دور بودند و از محضر آنها استفاده نکرده بودند. دوری آنها از جامعه ی صحابه در حجاز و عدم بهره برداری از فقه آنان است.
ثانیاً: ابن سبأ با انتخاب آن جامعهها و به خاطر حیله و مکر بیشتر، دعوتش را به شیوهای مخفی و پنهانی انجام میداد و آن را با هر کسی در میان نمیگذاشت، بلکه کسانی را برمیگزید که میدانست آنها از کمخردان و دارای اغراض خبیث بوده و فقط با هدف مکر و فریب به اسلام تظاهر میکردند. چون اسلام املاک ظالمانه آنها را ویران و تاج و تختهایشان را برانداخته بود. در اینجا سخن طبری را در اینباره ذکر کردیم که گفت: فرستادگانش را منتشر کرده و با کسانی که در شهرها فساد بر پا کرده بودند نامهنگاری کرد و مخفیانه آنها را به رای خود دعوت میکرد و در توصیف آنها میگوید: (دنیا را پر از تبلیغات کردند، و به چیزی غیر از آنچه میخواستند تظاهر میکردند)[32].
مرحله دوم: آشکار کردن اعتقادات و بیان علنی آنها
مرحله دوم: آشکار ساختن این آرا و تصریح به آنها بود یعنی بعد از شهادت عثمان رضی الله عنه و سرگرم شدن یاران پیامبر به خاموش کردن فتنهای که بعد از آن رخ داد، این گمراهان در این شرایط فرصتی یافتند و آن باورهای فاسد در بینشان تقویت شد، اما با همه این احوال این افکار فقط به گروهی محدود میشد که ابن سبأ آنها را گمراه کرده بود و قدرت و نیرویی نداشتند.آنان جز در میان خودشان و کسانی که به مشارکت در کشتن عثمان رضی الله عنه مبتلا شده بودند، طرفدارانی نداشتند همچنین خوارج سرکش نیز در خون او شریک بودند و آنچه را که مورخان در خلال یک گفتگو، قبل از جنگ جمل نقل کردهاند، بر این امر دلالت دارد. طبری[33] نقل میکند: ابن السوداء... گفت: مردم دوست دارند که شما گوشهگیر میبودید و با گروههای بیگناه نبودید و اگر چنین میبود همه چیز شما را میربود.
و در جاهای دیگری میگوید: ابن السوداء (ابن سبا) گفت: «بیتردید عزت شما در اختلاط با آنهاست، پس با آنها مدارا کنید»[34].
این گفته را کسی که دارای قدرت و نیرو باشد، بر زبان جاری نمیکند. اما با وجود این، نقش سبایه و قاتلان عثمان را در ایجاد آتش جنگ بین صحابه نفی نمیکند، بلکه کسانی که به تحقیق درباره فتنه و حوادث آن پرداختهاند به این امر اعتراف کردهاند.
ابنحزم میگوید:... دلیل آن این است که آنها (یعنی طرفین جنگ جمل) با هم گرد آمدند و نجنگیدند. اما هنگامی که شب فرا رسید ترس و خوف قاتلان عثمان را فرا گرفت، دریافتند که تصمیم سپاه دسیسه علیه آنهاست. به همین دلیل شب را در لشکر طلحه و زبیر به صبح رساندند و در میانشان شمشیر تقسیم کردند و آنها نیز از خود دفاع کردند»[35].
ابنکثیر میگوید: قاتلان عثمان در بدترین شبی قرار گرفتند و با همدیگر مشورت کرده و تصمیم گرفتند در تاریکی جنگ را شروع کنند[36].
مرحله سوم: نیرو گرفتن و افزایش قدرت آنها
مرحله سوم: قدرت گرفتن و اجماع آنها تحت یک فرماندهی و آن بعد از شهادت حسین بن علی رضی الله عنه بود تا اینکه انتقام حسین را از دشمنانش بگیرند.
طبری در ضمن حوادث سال شصت و چهارم هجری میگوید: در این سال شیعیان در کوفه به حرکت در آمده و در «نخیله» پیمان بستند که در سال 65 هـ برای رفتن به شام برای انتقام از خون حسین به راه بیفتند و در این باره مکاتبه کردند[37].
آغاز کارشان چنان بود که طبری از عبدالله بن عوف بن احمر ازدی روایت میکند و میگوید: هنگامی که حسین بن علی کشته شد و ابنزیاد از پادگانش در نخیله بازگشت و وارد کوفه شد، شیعیان با پشیمانی همدیگر را سرزنش میکردند، و به اشتباه خود در دعوت حسین و یاری نرساندن به او و در نتیجه، شهادت او در جوارشان پی بردند و دریافتند که اشتباه بسیار بزرگی مرتکب شدهاند و گفتند که جز با کشتن قاتلان او یا کشته شدن در راه آن، این ننگ و عار از دامن آنها پاک نمیشود. به همین دلیل در کوفه نزد پنج نفر از رهبرانشان رفتند که عبارت بودند از سلیمان بن صرد خزاعی که پیامبر را نیز دیده بود و مسیب بن نجبه فزاری که از بهترین یاران علی بود، و عبدالله بن سعد بن نفیل ازدی و عبدالله بن وال التیمی و رفاعه بن شداد بجلی. این پنج نفر در منزل سلیمان بن صرد گرد آمدند و آنها از بهترین یاران علی بودند و همراه آنها افراد و سایر سران شیعه نیز حضور داشتند[38].
این یک اجتماع عمومیبود که همه شیعیان را شامل میشد، و در نزد سلیمان بن صرد قریب به هفده هزار نفر گرد آمدند. سلیمان از کمی تعداد آنها ناخشنود شد. پس حکیم بن منقذ را فرستاد تا با صدای بلند خود در کوفه ندا دهد که ( یا لثارات الحسین : به انتقام خون حسین به پاخیزید)، پیوسته ندا میداد تا این که اشراف اهل کوفه به «نخیله» آمده و در حدود بیست هزار نفر در آنجا جمع شدند[39].
در این هنگام بود که مختار بن ابیعبیدة ثقفی به کوفه رسید: (شیعیان را دید که پیرامون سلیمان بن صرد گرد آمده و او را بسیار تعظیم کرده و آماده جنگ هستند، هنگامی که مختار، نزدشان در کوفه مستقر شد مردم را به امامت و مهدویت محمد بن علی بن ابی طالب دعوت نمود که او همان محمد بن حنیفه بود و او را مهدی لقب داد. به همین دلیل بسیاری از شیعیان پیرو او شده و سلیمان بن صرد را ترک گفتند. در نتیجه شیعیان دو گروه شدند، اکثریت آنها همراه سلیمان خواستار خروج و گرفتن انتقام خون حسین رضی الله عنه بودند و دسته دوم با مختار خواستار خروج برای دعوت به امامت محمد بن حنیفه بودند. این امر بدون رضایت و خواست ابنحنیفه بود، بلکه برای ترویج و سوء استفاده از نام او در میان مردم و برای رسیدن به اهداف شوم خود بر او دروغ میبستند[40].
این آغاز اجتماع شیعیان بود، سپسن مورخان خروج سلیمان بن صرد و همراهانش را به طرف شام ذکر میکنند که در چشمهای که (عین الورده) نام داشت با شامیان روبرو شده و در مدت سه روز جنگ بزرگی به پا کردند که ابن کثیر در شرح آن چنین میگوید: «پیران و جوانان مثل آن را ندیده بودند، و تا شب هنگام جز اوقات نماز چیزی مانع ادامه کارزار آنها نمیشد»[41].
و جنگ با کشته شدن سلیمان بن صرد رحمه الله و بسیاری از یاران او و شکست آنها پایان پذیرفت و بقیه به کوفه بازگشتند[42].
هنگامی که بقیه لشکریان سلیمان به کوفه بازگشتند و خبر آنها به مختار بن ابی عبیدة رسید، بر سلیمان و همراهانش ترحم کرده و گفت: اگر خدا بخواهد من امیری محفوظ و قاتل ظالمان و مفسدان هستم. پس آماده کارزار باشید[43].
ابنکثیر میگوید: «قبل از بازگشت آنها، از طرف خداوند خبر شکست آنها را به مردم میداد، و شیطانی بر او میآمد و بر او وحی میکرد دقیقاً مانند همان شیطانی که به مسیلمه کذاب وحی میکرد»[44].
«سپس مختار امیرهایی به نواحی مختلف و شهرها و روستاهای خراسان و عراق فرستاده و پرچمها برافراشت، سپس شروع به کشتن قاتلان حسین اعم از بزرگ و کوچک نمود»[45].
مرحله چهارم: انشعاب رافضیان از زیدیه
مرحله چهارم: انشعاب رافضه از زیدیه و بقیه فرق شیعه و اختصاص آن به نام و عقیده خاص خودشان است که این امر دقیقاً در سال 121 هجری و هنگامی روی داد که زید بن علی بن حسین بر علیه هشام بن عبدالملک قیام نمود[46]. بعضی از شیعیانی که در لشکرش بودند نسبت به ابوبکر و عمر بدگویی کردند، آنها را سرزنش و از این کار منع نمود و لذا او را ترک کردند از آن زمان به بعد آنها رافضه نام گرفتند و گروهی که با او ماندند، زیدیه نامیده شدند.
شیخ الاسلام ابنتیمیه میگوید: «اولین باری که در اسلام کلمه رافضه انتشار یافت هنگام خروج زید بن علی و در آغاز قرن دوم بود. از او درباره ابوبکر و عمر سؤال شد. او ولایت و دوستی آنها را اظهار کرد. در نتیجه گروهی او را ردّ و انکار کردند. به همین دلیل رافضه نامیده شدند»[47].
همچنین میگوید: «از زمان قیام زید شیعیان به دو فرقه زیدیه و رافضیها تقسیم شدند. هنگامی که از او درباره ابوبکر و عمر پرسیده شد او نسبت به آنها اظهار ارادت کرد. به همین دلیل گروهی او را رفض و ردّ کردند. او بدیشان گفت: مرا ردّ کردند. به همین دلیل به آن گروه رافضه میگویند. شیعیانی را که او را ردّ کردند به علت انتسابشان به زید بن علی، زیدیه مینامند»[48].
از آن تاریخ به بعد، شیعیان رافضی از دیگر فرقههای شیعه جدا و شناخته شدند و از نظر نام و اعتقاد به فرقه مستقلی تبدیل شدند.
[1]- بنگر به: القاموس المحیط، از فیروز آبادی 4/332، و مقایس اللغه از ابن فارس 2/422.
[2]- طبقات الحنابلة: ابویعلی 1/33.
[3]- خلال: السنة شماره 777، و محقق میگوید که سندش صحیح است.
[4]- الحجه فی بیان المحجه 2/435.
[5]- مجموع الفتاوی 4/435.
[6]- مقصودشان ابوبکر و عمر س است و در تفسیر عیاشی 1/246- که از مهمترین کتب تفسیرشان است در ذیل آیه ی (المتر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب یؤمنون بالجبت والطاغوت) سوره نساء /51 این مطلب را ذکر نموده است.
[7]- المحاسن النفسانیة، محمد آل عصفور درازی ص 145.
[8]- مقالات الاسلامیین 1/137.
[9]- الحجه فی بیان الحجه 2/478.
[10]- اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین ص 52.
[11]- الملل و النحل 1/155.
[12]- منهاج السنه 1/8 مجموع الفتاوی 13/36.
[13]- مقالات الاسلامیین 1/89.
[14]- اعیان الشیعه 1/20.
[15]- مقالات الاسلامیین، اشعری 1/65، الملل و النحل، شهرستانی 1/144.
[16]- مقالات الاسلامیین، اشعری 1/69، 88/137، الملل و النحل، شهرستانی 1/145.
[17]- منهاج السنه 1/13.
[18]- میزان الاعتدال 1/5-6.
[19]- تاریخ طبری 4/340.
[20]- تاریخ مدینه دمشق (نسخه خطی) ق 167.
[21]- فتح الباری7/368.
[22]- همان منبع.
[23]- شیخ سلمان العوده میگوید که این إسنادها را برای شیخ ناصرالدین آلبانی- جزاه الله خیرا- فرستادم تا آنها را بررسی کند. او آنها را بین صحیح، حسن و صحیح لغیره قرار داد. برگرفته از کتاب (عبدالله بن سبأ وأثره فی أحداث الفتنه فی صدر الإسلام) (ص) 98.
[24]- التعریفات ص 103.
[25]- التنبیه والرد علی أهل الا هواء والبدع ص 18.
[26]- صحیح البخاری- کتاب (استتابه المرتدین.... فصل المرتد و المرتده) فتح الباری 12/267ح6922.
[27]- الفصل فی الملل و النحل، ابن حزم 5/36، التبصیر فی الدین: اسفراینیی ص 123 الملل و النحل، شهرستانی 1/177، الانساب، سمعانی 7/46.
[28]- فتح الباری 12/270.
[29]- همان منبع.
[30]- مجموع الفتاوی 35/184-185.
[31]- مجموع الفتاوی 28/490.
[32]- تاریخ طبری 4/341.
[33]- تاریخ طبری 4/494.
[34]- الفصل في الملل و الاهواء و النحل 4/239.
[35]- همان منبع.
[36]- البدایة والنهایة 7/251.
[37]- تاریخ طبری 5/551.
[38]- تاریخ طبری 5/551.
[39]- البدایة والنهایة، ابن کثیر 8/254.
[40]- همان منبع 8/251.
[41]- همان منبع 8/257.
[42]- تاریخ طبری 5/9و598، البدایة والنهایة 8/7و256.
[43]- البدایه والنهایة 8/258.
[44]- همان منبع.
[45]- البدایة والنهایة 8/271.
[46]- تاریخ طبری 7/160.
[47]- مجموع الفتاوی 13/36.
[48]- منهاج السنة 1/35.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر