توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۱ فروردین ۸, دوشنبه

تعریف صحابی

 

تعریف صحابی

صاحب در لغت‌: اسم فاعل است از صحب یصحب‌، و در جمع آن گفته می‌شود‌: أصحاب و أصاحیب و صحب و صحبة و صحبان - به ضم - و صحابه - به فتح - و صحابه- به کسرة - لسان العرب (7, 286).

و در عرف‌: کسی است که دوستی و هم نشینی‌اش طولانی شود و همراهی‌اش بر سبیل اتباع زیاد باشد[1].

و در اصطلاح جمهور محدثین‌: «هو من لقی النبی صل الله علیه و آله و سلم  یقظة، مؤمناً به‌، بعد بعثته‌، حال حیاته‌، ومات علی الإیمان». یعنی: «کسی است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  را ملاقات کرده باشد آگاهانه‌، به او ایمان آورده باشد‌، بعد از بعثتش‌، در حال حیاتش‌، و بر ایمان مرده باشد»[2].

شرح تعریف

قول ما که گفتیم‌: «مَن لَقی النبي» این در تعریف جنس است و در این تعریف.

«هر کسی که معاشرتش طولانی باشد‌: مثل ابوبکر و عمر و عثمان و علی‌، و کسان دیگری که همراهی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  را کرده‌اند داخل می‌شود».

یا زمان معاشرتش کوتاه باشد مثل‌: نمایندگان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  همانند ضمام بن ثعلبة [نگا: الإستیعاب (2, 751)‌، أسدالغابة (3, 57)]‌، و مانند مالک بن حویرث [نگا‌: الإصابة (5, 719-720)]‌، و عثمان بن ابی‌العاص [نگا‌: أسدالغابة (3, 579) والإصابة (4, 451-452)] و وائل بن حجر [نگا: الإستیعاب (4, 1562-1563) و أسدالغابة (5, 435)] و غیره از کسانی که جز مدت کوتاهی با پیامبر نبوده‌اند.

یا او را دیده است ولی معاشرت نداشته است‌، مثل‌: بعضی از اعراب بادیه‌نشینی که در حجة الوداع با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  حضور داشتند؛ آنها پیامبر را دیده‌اند ولی با او معاشرت نداشته‌اند‌، مثل: ابوطفیل عامر بن وائله [نگا‌: الإصابة (3, 605) و الإستیعاب (4, 1696)‌، و أسدالغابة (3, 145)]‌، و أبوجحیفة وهب بن عبدالله [نگا: الإصابة (6, 626)]..

و در این مفهوم داخل می‌شود‌: هر کسی که حدیثی را از او روایت کرده است‌، مثل مهران مولی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم  [نگا‌: الإصابة (6, 232) و أسدالغابة (5, 281)]، و حسان بن ثابت [نگا‌: الإصابة (2, 62-64) و أسدالغابة (2, 5-7)] و سهل بن حنیف [نگا‌: الإصابة (3, 198) و أسدالغابة (2, 470)].

و کسی که دو حدیث روایت کرده است‌، مثل‌: عبدالله بن حنظلة غسیل [نگا‌: الإصابة (4, 65-67) و أسدالغابة (3, 218)] و حمزة بن عبدالمطلب [نگا‌: الإصابة (2, 121-123) و الإستیعاب (1, 369-375)] و شر حبیل بن حسنة [نگا‌: الإصابة (3, 328-329)].

یا بیشتر از دو حدیث‌، مثل‌: ابوهریرة‌، و ابن عمر و ابن عباس و غیره از راویانی که بسیار از پیامبر حدیث روایت کرده‌اند.

یا اصلاً حدیثی روایت نکرده است‌، مثل‌: عبدالرحمن بن حنبل [نگا‌: أسدالغابة (3, 439) و الإستیعاب (2, 828)]‌، و ثمامة بن عدی [نگا‌: الإصابة (1, 410) و الإستیعاب (1, 213)]‌، و زیاد بن حنظلة تمیمی [نگا‌: الإستیعاب (2, 531)].

و در آن مفهوم داخل می‌شود هر کسی که در غزوه‌ای با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  بوده است‌، مثل‌: خبیب بن عدی [نگا‌: الإصابة (2, 262_264) و أسدالغابة (2, 120-122)]‌، و أنس بن نضر [نگا‌: الإصابة (1, 132-133) و أسدالغابة (1, 155-156)].

یا دو غزوة‌، مثل‌: ملیل بن وبرةالانصاری [نگا‌: الإصابة (6-382) و الإستیعاب (4, 1484)] و عبدالله بن عمروبن حرام [نگا‌: الإصابة (4, 189-190)]‌، و عتبة بن فرقد السلمی [نگا‌: الإصابة (4, 439-440) و أسدالغابة (3, 567)].

یا بیشتر از دو غزوة‌، مثل‌: براء بن عازب [نگا‌:الإصابة (1, 278-279)‌، و أسدالغابة (1, 205- 206)] و سعد بن مالک و ابو سعید خدری و صحابه‌های مشهور دیگر.

یا اصلاً در هیچ غزوه‌ای با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  نبوده است‌، مثل‌: حسان بن ثابت انصاری رضی الله عنه .

و مرد و زن هم در آن داخل می‌شود. اما در مورد افراد بالغ به اتفاق اهل حدیث داخل مفهوم صحابی می‌شوند. اما افراد غیر بالغ‌، آنهایی که به سن تمییز رسیده بودند در آن داخل می‌شوند‌، مثل‌: دو نوه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  حسن و برادرش حسین‌، و عبدالله بن زبیر و غیره.

و افراد غیر ممیّز‌، مثل‌: محمد بن ابوبکر صدیق [نگا‌: الإصابة (6, 245-246) و أسدالغابة (5, 102-103)] و محمد بن ثابت [نگا‌: أسدالغابة (5, 83)]‌، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  با آب دهانش او را آبدیده کرد و نام او را محمد نامید‌، و کسان دیگری که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  آنها را آبدیده کرد‌، و برای آنها دعا کرد و به سن تمییز نرسیده بودند.

همچنانکه جن و ملائکه هم در مفهوم صحابه داخل می‌شوند.

اما جن‌: بنا به قول صحیح داخل در مفهوم صحابه می‌شوند‌، و این چیزی است که حافظ بن حجر آن را ترجیح داده است. [نگا‌: الفتح (7, 7)].

اجنه‌ای مثل‌: زوبعة‌، سمهج یا سمحج‌، و عمرو بن جابر‌، مالک بن مهلهل‌، و شاصر‌، و ماصر و منشی و حس و مس و غیره [نگا‌: روض الأنف (2, 304) و ارشادالساری (5, 306)].

اما ملائکة‌: در دخول آنها تحت مفهوم صحابه اختلاف هست‌، جماعتی معتقدند که پیامبر برای آنها نیز مبعوث شده است‌، و بعضی از ملائکه با او ملاقات کرده‌اند و به او ایمان آورده‌اند‌، بنابراین مفهوم صحابه برایشان ثابت می‌شود‌، و از کسانی که بر این عقیده‌اند‌: امام سیوطی در کتابش «الحبائك» در شناخت احوال ملائکه (ص 211) و قاضی شرف الدین بارزی و تقی الدین سبکی و امام حافظ ابن کثیر این قول را ترجیح داده‌اند و بعضی از اصولیون‌، اجماع در این مورد را اثبات کرده‌اند‌، چنانکه در «مواهب اللدنی» (7, 28) آمده است.

و با کلام «مَن لقی» از مفهوم صحابه خارج می‌شود‌: کسی که به او ایمان آورده و او را ندیده است مثل‌:أصحمة نجاشی و زید بن وهب و ابو مسلم خولانی و غیره. [نگا‌: محاضرات في علوم الحدیث (ص 37-40)].

و ما این کلام را که «من لقی النبی صل الله علیه و آله و سلم » ترجیح دادیم بر اینکه بگوییم «من رأی النبی» تا کسی مثل عبدالله بن أم مکتوم داخل در مفهوم صحابه قرار گیرد‌، او از کسانی است که ملاقات او با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  ثابت شده است اگر چه به دلیل نابینایی او را ندیده است.

و لفظ «یقطة» در تعریف‌: تفکیکی است که با آن هر کسی که در خواب‌، پیامبر را ملاقات کرده باشد خارج می‌شود‌، چنین شخصی صحابی نیست‌، همچنانکه بلقینی در محاسن الاصطلاح (ص423)‌، و حافظ ابن حجر در فتح الباری (7, 7)‌، و سخاوی در فتح المغیث (4, 81) به آن اشاره کرده‌اند.

و لفظ «مؤمناً به»‌ قیدی است که با آن کسی که او را ملاقات کرده ولی ایمان نیاورده است خارج می‌شود‌، چنین شخصی صحابه محسوب نمی‌شود چه از مشرکین باشد یا مجوس یا اهل کتاب - یهود و نصاری - و فرقی نمی‌کند بر کفرش باقی مانده باشد مثل‌:ابو جهل و ابولهب و کفار و مشرکان دیگر‌، یا بعد از ارتحال پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  به ملکوت اعلی‌، ایمان آورده باشد مثل: رسول قیصر. [نگا‌: فتح المغیث (4, 82)].

همچنین با این قید کسی که پیامبر را ملاقات کرده و به او ایمان آورده سپس مرتد شده‌، و دوباره در حیات پیامبر به ایمانش برگشته و بار دیگر او را ملاقات کرده‌، بدون اختلاف بین علما داخل در مفهوم صحابی می‌شود، مثل‌: عبدالله بن سعد بن أبی‌سرح [نگا‌: الإصابة (4, 109-111)].

و همچنین در آن داخل می‌شود‌: کسی که او را ملاقات کرده و به او ایمان آورده سپس مرتد شده و دوباره در حیات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  به ایمانش برگشته و بار دیگر او را ندیده است‌، یا بعد از ارتحال پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  به ایمانش برگشته‌، همچنانکه ابن حجر در نزهة النظر (ص109) بیان کرده است‌، مثل‌: قرّة بن هبیرة [نگا‌: الإصابة (5, 437-440) ]‌، و أشعث بن قیس [نگا‌: الإصابة (1, 87-90)]‌، و عطارد بن حاجب تمیمی [نگا‌: الإصابة (4, 507-509)].

همچنین در آن داخل می‌شود‌: کسی که به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  ایمان آورده سپس مرتد شده و بر ارتدادش تا زمان مرگ استمرار داشته است‌، مثل عبیدالله بن جحش‌، کسی که به حبشه هجرت کرد و در آن جا نصرانی شد و بر نصرانیتش مرد‌، و ربیعة بن أمیه جمحی؛ او در خلافت عمر وقتی که به سرزمین روم فرار کرد مرتد شد‌، و به آنها ملحق شد و نصرانی شد‌، و ابن خطل که مرتد شد و به خاطر ارتدادش در روز فتح مکه کشته شد. [نگا‌: الإصابة (1, 7) و محاضرات في علوم الحدیث (ص 39)]‌، غیر از اینکه با قید دیگر که بعداً می‌آید از مفهوم صحابه خارج می‌شود.

و لفظ «بعد بعثته» قید دیگری است که به وسیله آن هر کسی که او را قبل از بعثتش ملاقات کرده و به او ایمان آورده‌، از مفهوم صحابه خارج می‌شود‌، مثل‌: زید بن عمرو بن نفیل‌، و جرجیس بن عبدالقیس معروف به بحیرای راهب‌، که او را وقتی که به شام رفته بود شناخت و قبل از بعثتش به او ایمان آورد [نگا‌: الزرقانی علی الـمواهب (7, 27) و محاضرات فی علوم الحدیث (ص39)]، این افراد داخل در مفهوم صحابه نمی‌شوند‌، چون پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  در آن هنگام هنوز مبعوث نشده بود که به او ایمان آوردند و او را تصدیق کردند. بر این اساس‌: آنچه که بعضی در اینجا ورقة بن نوفل را مثال می‌زنند ناصحیح است چرا که او بعد از بعثت و آمدن وحی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  را ملاقات کرده و به او ایمان آورد‌، بنابراین ابن صلاح به ثبوت صحتش نظر قاطع داده‌است. [نگا‌: الرزقانی علی الـمواهب (7, 27)ه.

و لفظ «حال حیاته»: قید دیگری است که با آن‌، کسی که از روی هوشیاری او را ملاقات کرده و بعد از ارتحالش به ملکوت اعلی به او ایمان آورده خارج می‌شود [نگا‌: فتح الباری (7, 7) و الإصابة (1, 7-8) و فتح المغیث (4, 80)] مثل أبو زؤیب الهذلی شاعر [نگا‌: الإصابة (2, 364)]‌، او پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  را قبل از اینکه دفن شود‌، دیده بود و کفن فروش بود.

و لفظ «مات علی الإیمان»‌: با این قید کسی که او را دیده و به او ایمان آورده‌، اما بعد مرتد شده و تا زمان مرگ بر ارتدادش دوام داشته خارج می‌شود‌، که مثال‌های آن ذکر شد. این تعریف صحابی در نزد جمهور محدثین است. در قسمت بعدی از تعریف صحابی در نظر جمهور فقها و اصولیون‌، و ترجیح تعریف درست بحث می‌شود. و اکنون به امید خدا تعریف صحابی در نزد فقها و اصولیون را ذکر می‌کنیم و بعد از آن می‌پردازیم به شناخت راههای اثبات صحابه.

جمهور فقها و اصولیون در تعریف صحابی می‌گویند‌:

«من لقی النبی صل الله علیه و آله و سلم  یقظة مؤمناً به‌، بعد بعثة‌، حال حیاة‌، وطالت صحبته وکثر لقائه به‌، علی سبیل التبع له‌، والأخذ عنه‌، وإن لم یرو عنه شیئاً‌، ومات علی الإیمان».

یعنی: «کسی که در حالت هوشیاری با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  برخورد کرده باشد‌، به او ایمان آورده باشد‌، بعد از بعثتش‌، در حال حیاتش و همراهی‌اش طولانی شده باشد و ملاقاتش با او بسیار باشد‌، و از او پیروی کرده باشد و دین را از ایشان فراگرفته باشد‌، هر چند حدیثی از ایشان روایت نکرده باشد‌، و برایمان مرده باشد».

شرح تعریف:

لفظ «من لقی النبی... الخ»‌: شرح و بیان آن گذشت در تعریف صحابی در نزد جمهور محدثین.

و لفظ «طالت صحبته» یعنی اینکه مجالست و برخورد صحابی با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  باید زیاد باشد. و علما در مدتی که در آن گفته می‌شود «طالت صحبته» اختلاف پیدا کرده‌اند‌، دسته‌ای از آنان آن را یک سال و بیشتر تعیین کرده‌اند‌، از جمله ابن مسیب‌، همانطور که شوکانی در إرشاد الفحول (ص70) از او نقل کرده است‌، و ابن همام در التحریر (3, 66) و آلوسی در أجوبة العراقیة (ص9) و غیره. و دسته‌ای از آنان آن را تا شش ماه و بیشتر تعیین کرده‌اند‌، همانطور که صاحب التیسیر (3, 66) از بعضی از علما نقل کرده است‌، و شوکانی در إرشاد الفحول (ص 70) و آلوسی در أجوبة العراقیة (ص 9) و غیره و شوکانی این دو قول مذکور را در ارشاد الفحول رد کرده است و می‌گوید: هیچ وجه صحتی در این دو قول وجود ندارد، چون مستلزم این است که جماعتی از کسانی که از پیامبر حدیث روایت کرده‌اند و کمتر از آن مدت پیش او باقی مانده‌اند از اسم صحابه خارج می‌شوند‌، و نیز دلیلی از لغت و شرع بر صحت آن وجود ندارد.

دسته‌ای دیگر معتقدند که با مقدار تعیین نمی‌شود‌، بلکه به نحوی تعین می‌شود که عرفاً اسم مصاحبت بر آن اطلاق شود. و قول راجح و أصح در نزد اصولیین همین است‌، و جمهور آنها هم به آن معتقدند.

و لفظ «علی سبیل التبع له والأخذ عنه»‌ این قید در حقیقت تنها برای بیان واقع آمده است‌، چون کسی که مصاحبتش با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  عرفاً طولانی شده باشد جز بر سبیل پیروی از او و گرفتن دین از ایشان نیست‌، و صحیح نیست که قید دارای مفهومی باشد‌، چون ما کسی از اصحاب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم  را نمی‌شناسیم که مصاحبتش با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  طولانی شده باشد‌، ولی پیرو و دنباله رو او نبوده باشد.

لفظ «إن لم یرو عنه شیئاً»: جمهور اهل فقه و اصول در آن اختلاف کرده‌اند‌، دسته‌ای از آنان برای ثبوت مصاحبت ثبوت روایت از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  را شرط دانسته‌اند‌، مثل‌: شوکانی در إرشاد الفحول (ص 70) و سیوطی در تدریب الراوی (2, 112) و غیره.

و دسته‌ای معتقدند که برای ثبوت مصاحبت‌، ثبوت روایت از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شرط نیست‌، مثل: قاضی ابو یعلی الفراء در العدة (ص 3, 989) و آمدی در الإحکام (1, 275) و سبکی در جمع الـمجوامع (2, 179) و غیره.

قول راجح قول دوم است؛ زیرا قول به اشتراط روایت برای تحقق مفهوم مصاحبت‌، منجر می‌شود به خارج شدن بسیاری از اصحابی که روایتی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  برای آنها ثابت نشده‌، در حالی که علمایی که زندگینامه صحابه را نوشته‌اند آنها را در زمره صحابی آورده‌اند. و قبلاً مثالهایی در این مورد در تعریف صحابی نزد جمهور محدثین آورده شد.

از خلال آنچه که ذکر شد حال می‌توانیم بگوییم که تعریف راجح برای صحابی همان است که جمهور محدثین گفته‌اند‌، و دلیل آن هم سالم بودن ادله آنها و خالی بودنش از انتقاد است. والله اعلم.




[1]- جامع الأ صول ابن أثیر (1, 74).

[2]- نگا: فتح الـمغیث (4, 74) و مابعد آن‌، الباعث الحثیث (ص 169 و 172)‌، هامش شماره (1)‌، دفاع عن السنة (ص 108 )‌، والإ صابة (1, 6) و کتب دیگر‌، و از مجموع آنچه که علما ذکر کرده‌اند‌، این تعریف ساخته شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...