یکی دیگر از عقاید باطل و بیاساس رافضیان، نفی تقدیر خداوند است. اینان میگویند: خداوند در ازل چیزی را مقدر ننموده و خدا شر را نخواسته و نمیخواهد[1].
در حالی که امام مسلم روایت کرده که آیهی:﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩﴾ [القمر: 49]. «بهراستی ما هر چیزی را به اندازه آفریدهایم». زمانی نازل شد که مشرکان با آن مواجه بودند[2]. بعضی از علمای بزرگوار گفتهاند: راجع به اثبات قدر و مسائل مربوط به آن، احادیث زیادی از بیشتر از صد صحابی روایت شده است[3].
و از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمودهاند: «لکل أمة مجوس ومجوس هذه الأمة الذين يقولون لا قدر»[4]. «هر امتی، برای خود مجوسیانی دارد و مجوس این امت، کسانی هستند که میگویند چیزی از ازل مقدر نشده است».
وقتی این را دانستی پس بدان که همانا خداوند متعال، قبل از اینکه چیزها به وجود آیند، علم اجمالی و تفصیلی و علم جزئی نسبت به آنها و آنچه که مربوط به آنهاست، داشته و در ازل برای هر چیزی، اندازهی مشخصی مقدر فرموده که از آن اندازهی معین، ذرهای زیاد و کم نمیشود و لحظهای جلو یا عقب نمیافتد. و همانا چیزی بدون اراده و مشیت خداوند، به وجود نمیآید و خداوند به هر چیز آگاه و داناست. هر آنچه خداوند مقدرش فرموده به وجود میآید و هر چیزی که خداوند آن را خواسته، به وجود آمده و هر چیزی که نخواسته به وجود نیامده است. چنین امری از راه بداهت عقل و تواتر، نقل شده و مفید علم یقینی است؛ پس اگر کسی این امر متواتر و بدیهی را انکار نماید، اگر کافر نشود، حدّ اقل فاسق میگردد.
[1]- الکافی (1/ 155- 160) (1/ 209)، طبع دار الأضواء.
[2]- امام مسلم آن را در صحیح مسلم، حدیث شماره: 2656 از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده که گفت: مشرکین قریش نزد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم آمدند و با ایشان در مسألهی تقدیر مخاصمه کردند، پس این آیهی کریمه نازل شد: ﴿يَوۡمَ يُسۡحَبُونَ فِي ٱلنَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ٤٨ إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩﴾ [القمر: 48-49]. «روزی (را یادآوری کن) که بر چهرههایشان در آتش کشیده میشوند. (میگوییم:) عذاب آتش دوزخ را بچشید. بهراستی ما هر چیزی را به اندازه آفریدهایم».
[3]- شیخ ما علامه مقبل رحمه الله در این موضوع کتابی بسیار گرانبها نگاشته که همان کتاب: الجامع الصحیح فی القدر است که در آن بر روافض و مبتدعین دیگر که منکر قدر هستند تردید نموده است.
[4]- سنن ابوداود، حدیث شماره: 4692 از حذیفه رضی الله عنه و مسند امام احمد، حدیث شماره: 5584 از ابن عمر، و بیهقی (ج10 ص: 203 از حذیفه. و در سند آن عمربن عبدالله مولای غفره آمده که ضعیف است؛ چنانکه در تقریب ذکر شده، و در این سند مردی مجهول نیز وجود دارد، و ابن جوزی آن را در العلل المتناهیة (227) آورده و گفته: صحیح نیست.
این روایت در سنن ابوداود، حدیث شماره: 4691، و مستدرک حاکم (286)، و بیهقی (10/ 203) از طریق ابوحازم از ابن عمر به لفظ: «القدریة مجوس هذه الأمة» آمده که منقطع است؛ زیرا ابوحازم سلمه بن دینار از ابن عمر حدیث نشنیده است، چنانکه در تحفة الأشراف، حدیث شماره: 7088 در این ترجمه آمده، و چنانکه در تهذیب التهذیب نیز آمده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر