«ای پیامبر خدا! من با زنان دیگرت فرق دارم. زیرا آنها توسط پدر، یا برادر ودیگر اعضای خانواده شان به ازدواج تو در آمده اند، ولی مرا خداوند از فراز هفت آسمان به عقد شما در آورده است». قبل از ازدواج زینب بنت جحش به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم .
زینب همیشه این نعمت خداوندی را که با هدایت آسمانی به عقد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در آمده نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم یاد میکرد وهمچنین بر سایر زنان افتخار میکرد و میگفت: شماها را خانوادههایتان به عقد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در آوردهاند اما مرا خداوند از بالای هفت آسمان به عقد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در آورده است.
و چرا خداوند پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را دستور داد تا با زینب ازدواج نماید؟ که چنین افتخار و شرافتی نصیب زینب گردد؟
پدر زینب، «جحش» و مادر وی «امیمه» دختر عبدالمطلب، عمه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بود، زینب در زمان بعثت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دختری زیبا وجوان بود که با خانواده خود در مکه میزیست، اعضای خانوادهاش به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند و بعضی به حبشه هجرت کردند، در میان مهاجرین به سوی حبشه دو برادر زینب، عبدالله و عبیدالله نیز به چشم میخوردند و آل جحش مکه را ترک کرده واز دیار خود هجرت نموده، حمنه خواهر زینب با زیباترین جوان قریش واولین نماینده پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مدینه، مصعب بن عمیر ازدواج کرد، خواهر دیگر زینب ام حبیب بنت جحش با عبدالرحمن بن عوف که از اشراف قریش بود ازدواج نمود، فقط زینب باقی مانده بود او منتظر بود که با کسی ازدواج کند که در نسب وشرافت با او برابر باشد.
در یکی از روزها، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم کسی را فرستاد تا زینب را برای غلام آزاد شدهاش زید بن حارثه خواستگاری کند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم زید را دوست داشت و به او احترام میگذاشت زید را خدیجه در کودکی به محمد صل الله علیه و آله و سلم بخشیده بود وایشان زید را تربیت وپرورش داده بود اما خانواده زینب نپذیرفتند و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ام ایمن حبشی را به ازدواج زید در آورد که اسامه قهرمان مسلمین ازهمین مادر متولد شد.
روزها گذشت و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ازمکه به مدینه هجرت نمود وخداوند بر پیامبرش این آیه را نازل کرد:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا ٣٦﴾ [الأحزاب: 36].
«هیچ مرد وزن مؤمنی، در کاری که خدا وپیغمبرش داوری کرده باشند اختیاری از خود در آن ندارد هرکس هم از دستور خدا وپیغمبرش سرپیچی کند گرفتار گمراهی کاملا آشکاری میگردد».
زینب وبرادرش دانستند که ازدواج فرزند حارثه با زینب قضای الهی وخواست پیامبر خداست، وزینب حاضر شد که به این ازدواج تن درهد. برادرش نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمده معذرت خواست وگفت: «آنچه میخواهی به من دستور بده».
زینب به خاطر اجرای امر الهی با زید ازدواج کرد، اما احساس میکرد که شوهر مناسبی ندارد. دیری نگذشت اختلاف میان زینب و همسرش شروع شد وهرگاه که زید نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از زینب شکایت میکرد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم او را سفارش میکرد که صبر کند و میگفت: مشکلی نیست اختلاف زن وشوهر چیز عادی وساده ای است.
ازدواج با پيامبر صل الله علیه و آله و سلم
خداوند به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وحی نمود که چون زینب با فردی که ازنظر مقام از او پایین تر است بخاطر رضای خدا وبر خلاف عادت عربها و میل باطنی ازدواج نموده است خداوند او را اکرام خواهد نمود وبه زودی شوهرش او را طلاق خواهد داد وبه عقد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درخواهد آمد.
زید بار دیگر نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد واز دست زینب شکایت نمود پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «همسرت را نگاه دار». اما ازدواج ادامه پیدا نکرد و زید، زینب بنت جحش را طلاق داد. واین آیه نازل شد:
﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِ أَمۡسِكۡ عَلَيۡكَ زَوۡجَكَ وَٱتَّقِ ٱللَّهَ وَتُخۡفِي فِي نَفۡسِكَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِيهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰكَهَا لِكَيۡ لَا يَكُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ حَرَجٞ فِيٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِيَآئِهِمۡ إِذَا قَضَوۡاْ مِنۡهُنَّ وَطَرٗاۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا ٣٧﴾ [الأحزاب: 37].
«(یادآور شو!) زمانی را که به کسی که خداوند بدو نعمت داده بود وتو نیز بدو لطف کرده بودی، میگفتی: همسرت را نگاه دار واز خدا بترس. تو چیزی را در دل پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میسازد، واز مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوار تر است که از او بترسی هنگامی که زید نیاز خود را بدو به پایان برد ما او را به همسری تو در آوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندگان خود نباشد بدانگاه که نیاز خود را بدانان به پایان ببرند. فرمان خدا باید انجام بشود».
زید پسر خوانده پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بود و زینب همانند زن پسر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نامیده میشد چگونه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از او خواستگاری کند؟ ودستور خدا هم بر این نازل شده است که زینب خواستگاری نماید؟! و چون وحی نازل شد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با لبخند گفت: چه کسی میرود وزینب را مژده میدهد که خداوند او را به ازدواج من درآورده است؟
سلمی خادم پیامبر صل الله علیه و آله و سلم رفت و به زینب مژده داد که خداوند تو را به عقد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درآورده است.
عایشه میگوید: وقتی خبرشدم، احساس میکردم که زینب زیباست و به دستور خداوند به عقد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در آمده است، رشک میبردم و باخودم میگفتم، او با این چیزها بر ما افتخار خواهد کرد. ازدواج صورت پذیرفت و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گوسفندی سربرید واز صبح تا اینکه نصف روز گذشت مردم گروه گروه به خانه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میآمدند ونان وگوشت میخوردند وزینب با احترام وعزت وارد خانه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شد وبر زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم افتخار میکرد و میگفت: «شماها را خانوادههایتان به عقد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در آوردهاند اما مرا خداوند از بالای هفت آسمان به نکاح پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درآورده است».
غیرت هووهای زینب به جوش میآمد، عایشه میگوید: هیچ یک از زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم جز زینب با من رقابت نمیکرد. زینب در ضمن صلاح و پرهیزکاری زنی پرکار وزرنگ بود، او پوستها را رنگ میکرد و میدوخت، ومعروف بود که او روزه دار وشب نشین است. با دستهایش کارهایی که خوب میدانست انجام میداد و در راه خدا بر فقرا وبینوایان صدقه مینمود.
زندگی زينب بعد از پيامبر صل الله علیه و آله و سلم
بعد از وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم او همچنان پرهیزکار بود وبه فقرا و مستمندان کمک مینمود در مورد سخاوت ونیکوکاری زینب گفتهاند:
وقتی عمر رضی الله عنه مبلغی را که برای هر یک از زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درنظر گرفته بود برای زینب فرستاد، سهمیه زینب دوازده هزار درهم بود، چون این مبلغ را به خانه زینب آوردند، زینب نتوانست به سوی این مال نگاه کند ونه آن را دست زد وخود را پوشاند وگفت: خدا رحم کند بر عمر این درهمها را بریزید وروی آن پارچهای بیندازید. بعد به برزه بنت رافع گفت: دست را دراز کن واین مبلغ را بگیر وبه بنی فلان... وفلان بده وهمچنان اسامی بسیار از یتیمان وبیوهها و نیازمندان را برای برزه میگرفت تا اینکه زیر پارچه مقدار خیلی کم باقی ماند، برزه گفت: ای ام المؤمنین سوگند به خدا که ما هم حقی در این مال داشتیم. زینب گفت: زیر پارچه چقدر باقی مانده است؟ و دستهایش را به آسمان بلند کرده وبا تضرع گفت: بارخدایا از این سال به بعد من برای گرفتن بخشش عمر زنده نباشم، بار خدایا درسال آینده این مال را نصیب من مگردان زیرا مال فتنه است.
عمر از دعای زینب خبر شد وگفت: این زن خوبی است. و بعد هزار درهم فرستاد تا این مبلغ صرف خودش نماید، اما بازهم زینب آن را میان فقرا تقسیم کرد.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته بود: «از همه شما زنهایم کسی زودتر به من ملحق خواهد شد که بیشتر سخاوت کند». وزینب همچنان که در عهد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سخاوت مینمود بعد از وفات او نیز اموال خود را در راه خدا خرج میکرد تا اینکه اولین زن از زنان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بود که وفات کرد وبه شوهرش پیوست.
وقتی زینب درگذشت دو نفر از خانوادهاش در قبر او ایستاده واو را دفن کردند.
عمر رضی الله عنه با چهار تکبیر بر او نماز خواند[2]. ام المؤمنین در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
رحمت خدا بر ام المؤمنین زینب که ازهمه همسران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سخاوتمند تربود، باد.
[1]- مهمترین مراجع سیرت ام المؤمنین زینب بنت حجش عبارتند از: المعرفة والتاریخ ج 2 ص 722، ج 3 ص 233، أسد الغابة ج 6 ص 125، 127 – ترجمه 6947 – شذرات الذهب 1/171 – صفة الصفوة ج 2 ص 46 – عیون الأثر ج 2 ص 382 – الحلیة ج 3 ص 411 – البداية والنهاية 7/104 – تاریخ الطبری 2/89، 113، 226 – الكامل لابن الاثیر ج 2/177، 197...، تاریخ الاسلام ذهبی، الخلفاء ص 211 – تفسیر القرطبی 14. 187 – و دیگر كتابهای حدیث و سیرت.
[2]- طبقات ابن سعد ج 9/111.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر