توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۱ فروردین ۲, سه‌شنبه

ام سلمه

 

ام سلمه[1]

«بار خدایا غم او را برطرف کن، و به او شوهری بهتر از ابو سلمه عطا کن». تسلیت رسول اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به ام سلمه هنگام درگذشت شوهرش ابوسلمه.

خداحافظی با ابوسلمه

عبدالله بن عبدالاسد بن المغیره پسر بره دختر عبدالمطلب، پسر عمه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و برادر رضاعی‌اش بود، او یکی از قهرمانان اسلام در جنگ احد ومورد اعتماد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  وشوهر ام سلمه بود، در جنگ احد زخمی شده بود. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در روز غزوه عشیره، ابوسلمه را امیر مدینه مقرر کرده بود وقتی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از غزوه عشیره برگشت لشکری صد و پنجاه نفری به فرماندهی ابوسلمه برای جنگ با بنی اسد که بعد از شکست مسلمانان در جنگ احد، به آن‌ها چشم طمع دوخته بودند، فرستاد. ابوسلمه در مسئولیتی که به عهده او گذاشته شد موفق گردید و پیروز مندانه به مدینه بازگشت، اما زخمی که درجنگ احد به او رسیده بود. هنوز بهبود نیافته بود تا اینکه بر اثر همان زخم به بستر بیماری افتاد، ام سلمه درکنار شوهرش به تیمار داری ومراقبت از او مشغول بود، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چندین بار به عیادت ابوسلمه آمد.

در یکی از روزها که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برای عیادت ابوسلمه آمده بود ابوسلمه آخرین نفس‌های زندگی را می‌کشید و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در کنارش برای او دعا خیر می‌نمود ابوسلمه جان به جان آفرین تسلیم نمود، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آنروز بر جنازه او به جای چهار تکبیر نه تکبیر گفت، از ایشان سؤال شد آیا به فراموشی اینقدر تکبیر گفته است؟ فرمود: نه فراموش کردم نه اشتباهی رخ داد، اگر هزار تکبیر بر جنازه ابوسلمه می‌گفتم بازهم شایسته آن بود.

ام سلمه از درگذشت همسرش ناراحت شد و به گریه افتاد واین جمله را بارها تکرار می‌کرد: «إنا لله وإنا إليه راجعون» «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم». (خدایا مرا در مصیبتی که برایم پیش آمده است پاداش بده، و بعد از مصیبت زندگی‌ام را بهتر کن)[2].

ازدواجی مبارک

ام سلمه بعد از وفات شوهرش روزهای سخت واندوهناکی را می‌گذراند، فرزندانش «عمرو، دره وزینب» را اطراف خود جمع می‌نمود و وقتی آن‌ها را یتیم می‌دید که پدرشان را ازدست داده‌اند بیشتر اندوهگین می‌شد، چهار ماه از وفات شوهرش گذشته وعدتش به پایان رسیده بود، ابوبکر وعمر از او خواستگاری کردند.

ام سلمه به خاطر تربیت وپرورش فرزندان خود از ازدواج اباء ورزید، خداوند ازدواجی زیبا وسرنوشتی خوب برای ام سلمه تدارک دیده بود، خداوند، سرپرستی، مهربان ونیکو برای فرزندان ام سلمه بدو بخشید.

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فردی را برای خواستگاری ام سلمه فرستاد، وقتی ام سلمه را گفتند که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از تو خواستگاری نموده است ونظر تو چیست؟ ام سلمه حیران شد که چه عذری بیان کند، بالاخره تصمیم نهایی خود را گرفت وچنین عذر آورد: من جوانی را سپری کرده‌ام، بچه‌های زیادی دارم، ونیز تند مزاج هستم شاید باعث ناراحتی دیگر زنانت شوم، معلوم نیست اولیای من با این پیوند موافقت کنند یا خیر و...

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درپاسخ ام سلمه فرمود: اگر سن تو بالا است سن من از تو بزرگتر است، فرزندانت را به خدا وپیامبرش واگذار کن، واما اینکه می‌گویی تند مزاج هستم خداوند تند مزاجی تو را از بین خواهد برد، واولیای تو با ازدواج با من موافقت خواهند کرد، و آنانی که در اینجا نیستند نیز مخالفت نخواهند کرد[3].

سرانجام ام سلمه با ازدواج موافقت نمود وپسرش سلمه به عنوان ولی وسرپرست مادرش او را به نکاح پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در آورد، دیگر همسران پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از ازدواج پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  با ام سلمه آگاه شدند و در رأس همه عایشه به حفصه گفت: غیرتم جوش می‌کند ورشک می‌برم.

حفصه به عایشه گفت که ازدواج پیامبر با ام سلمه چیز مهمی نیست بلکه کاری ساده وعادی است.

ام سلمه درخانه زینب، (ام المساکین) که قبل از ازدواج پیامبر با ام سلمه وفات نموده بود جا گرفت. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‌خواست وارد خانه شود ونزد همسر جدیدش برود اما دید که ام سلمه دخترش زینب را پستان به دهان داده وشیر می‌دهد.

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بیرون رفت وروز بعد دوباره آمد بازهم دید که ام سلمه بچه‌اش را شیر می‌دهد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برگشت، عمار برادر مادری ام سلمه آنچه را که پیش آمده بود درک کرده نزد ام سلمه آمد ودخترش را از آغوشش گرفته وگفت: این بچه را بگذار تو به سبب همین بچه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را اذیت می‌کنی ومانع از تشریف فرمایی ایشان می‌شوی.

عمار دختر بچه را به یکی از زنان در قبا سپرد تا او را شیر بدهد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نزد ام سلمه آمد و در مورد زینب از مادرش چنین پرسید: کوچولو کجاست؟! کوچولو کجاست؟! ام سلمه به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: عمار بن یاسر او را برده است. ام سلمه جایگاه بزرگی در قلب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  داشت تا جایی که عایشه گفته است: بعد از من ام سلمه محبوب‌ترین همسر پیامبر بود.

جايگاه بلند ام سلمه رضی الله عنها

وحی بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فقط در اتاق عایشه نازل می‌شد و در خانه دیگر زنان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  وحی نازل نمی‌شد. به خاطر این، عایشه بر هوهای خود افتخار می‌کرد.

اما عایشه می‌گوید: شبی نشسته بودم پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درخانه ام سلمه بود، شنیدم که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  دارد می‌خندد وام سلمه از او پرسید: خداوند شما را همیشه بخنداند. چرا می‌خندید؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: خداوند توبه ابولبابه را پذیرفت، -ابولبابه بر اثر گناهی که مرتکب شده بود خود را با ستونی از ستون‌های مسجد بسته بود-. ام سلمه گفت: ای پیامبر خدا! آیا به او مژده ندهم؟! آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: بله، اگر می‌خواهی به او مژده، ده.

ام سلمه او را این چنین مژده داد: ابولبابه خوشحال باش خداوند توبه تو را پذیرفته است. واین زمانی بود که هنوز حجاب بر زنان فرض نشده بود. مردم وقتی مژده را شنیدند طناب‌های ابولبابه را باز کرده واو را آزاد کردند اما او قبول نکرد وگفت: باید پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  دست وپای او را باز نماید واو را آزاد کند.

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد واو را بعد از اینکه شش روز با ستونی خود را بسته بود باز و آزاد نمود. همسرش فقط هنگام نماز دست وپای او را باز می‌کرد بعد از نماز دوباره خود را به همان ستون می‌بست. تا اینکه در مورد ایشان نازل گردید:

﴿وَءَاخَرُونَ ٱعۡتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمۡ خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَيِّئًا عَسَى ٱللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ١٠٢ [التوبة: 102].

«گروه دیگری به گناهان خویش اعتراف کردند، آن‌ها عمل نیک را با عمل بد مخلوط نمودند، امید است که خداوند توبه آنان را بپذیرد، همانا خداوند بخشاینده ومهربان است».

ام سلمه بانویی عاقل واهل بصیرت بود، در روز صلح حدیبیه وقتی صحابه برای اینکه از وارد شدن مکه محروم شده بودند در تراشیدن سر وقربانی کردن تأخیر نمودند، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  خشمگین وارد خیمه ام سلمه شد.

ام سلمه وقتی حالت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را دید گفت: مشکلی نیست آن‌ها را سرزنش مکن برای آن‌ها مشکل بزرگی پیش آمده چون آن‌ها بدون ورود به مکه و عمره بر می‌گردند، سپس به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: قربانی ات را ذبح کن و موهای سرت را بتراش، بدون اینکه با کسی از مسلمانان حرفی بزنی.

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  طبق مشوره ام سلمه بیرون رفت وقربانی‌اش را سر برید و با صدای بلند تکبیر گفت وسرش را تراشید، مسلمانان وقتی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را دیدند از او اطاعت کرده وقربانی هایشان را سر بریدند و سرهای یکدیگر را تراشیدند[4].

واینگونه مشوره ام سلمه باعث نجات مسلمین از فتنه‌ای شد که بر اثر صلح حدیبیه می‌خواست میان مسلمانان برپا شود. ونتیجه صلح حدیبیه فتح بزرگ مکه بود.

اسم سلمه بعد از وفات پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  همچنان با حکمت ودانش زیست، زمانی که عایشه برای مطالبه خون عثمان می‌خواست بیرون برود ام سلمه او را نصیحت کرد وگفت: بیرون نرو، پایه دین با زنان راست نمی‌شود، پس تو چرا می‌خواهی بیرون بروی؟!

ام سلمه احادیثی از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  روایت کرده است. او نود سال زندگی نمود و آخرین همسر پیامبر بود که دنیا را ترک می‌کرد. او در زمان یزید بن معاویه در سال 62 هجری از جهان درگذشت وطبق وصیت خودش، ابوهریره بر او نماز خواند و فرزندانش عمرو سلمه داخل قبر مادرشان رفته و با کمک عبدالله بن ابی امیه مادرشان را دفن کردند او در کنار دیگر همسران پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

سلام ودرود بی‌پایان بر ام المؤمنین ام سلمه باد.




[1]- طبقات ابن سعد ج 6/86 – أسد الغابة ج 6 ص 340 – الإصابة 4/407 – مسند احمد 6/288 – عیون الأثر 2/381 – نسب قریش ص 329 – تاریخ الطبری ج 2 ص 100 – البداية والنهاية ج 8 ص 214 – الفصول ص 245 – الاعلام للزركلی 8/97، 98 – زادالمعاد ج 1 ص 106 – مهم‌ترین مراجع سیرت ام المؤمنین ام سلمه می‌باشند.

[2]- مسلم، الجنائز، 919 – احمد در المسند ج 6 ص 291، 306 نیز روایت كرده است.

[3]- شذرات الذهب ج 1 ص 280.

[4]- السیرة النبوية ابن هشام – سیر اعلام النبلاء، مغازی واقدی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...