فضائل و مناقب حضرات مهاجران رضی الله عنهم
از آیات مندرجۀ فوق قرآنی، این فضائل عالیه و اوصاف حمیده که در ذیل درج خواهد شد برای حضرات مهاجران به ثوبت رسیده است:
(1) آنان امیدوار رحمت خداوندی میباشند.
(2) هجرت همۀ آنان بدون استثنا فی سبیل الله، یعنی در راه خدا و به منظور رضای خداوند بود.
(3) چه آنان که شهید شدند، و چه آن دسته که به موت طبیعی مردند برای همۀ آنها خداوند رزق حسن و مقام و منزلت مورد پسند عنایت خواهد فرمود.
(4) آنان به نزد خداوند متعال دارای «اعظم درجه» یعنی مراتب و منزلت برتر هستند.
(5) همۀ آنها فائز المرام و کامیاب هستند.
(6) خداوند به آنان وعده و رحمت و رضای خود، و نوید بهشت فنانشدنی و جاودانی را داده است که آنها همیشه در آنجا خواهند بود.
(7) آنها به خاطر خدا نه تنها از ملک و وطن اخراج گردیدند، حتی از اموال و املاک نیز محروم قرار داده شدند.
(8) هدف آنها از تحمل این همه رنج و بلا صرفاً طلب فضل و کرم الله و رضامندی و خوشنودی او بود.
(9) آنها ناصران و مددکاران الله و رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بودند.
(10) همۀ آنها در دین و ایمان مخلص، صادق، و بیریا، و بینفاق بودند.
(11) خداوند از آنها و از پیروان مخلص و از یاوران آنها راضی و خوشنود است و آنها نیز از وی راضی هستند.
(12) خداوند برای همۀ آنها باغهائی را که آنان همیشه در آنها زندگی خواهند کرد آماده و مهیا ساخته است.
علاوه از حضرات انبیاء علیهم الصلوة والسلام در تمام جامعۀ انسانیت، دیگر چه کسی است که بتواند با حضرات مهاجران در محاسن و محامد اختصاصیشان شریک و سهیم شود یا مثیل و نظیر آنان باشد؟
و این امر واقعیت بدون اغراقی است که حضرات مهاجران رضی الله عنهم اجمعین در فضائل و کمالات خود یکتا و منفرد هستند، آنها در راه رضاجوئی الله و در توقع و امید فضل و رحمت او را به خاطر مدد و نصرت خدا و رسول خدا ملک و وطن را ترک داده، از اموال و املاک صرف نظر کردند، و خداوند در ازای آن کامیابی و فلاح هردو جهان و رضامندی و خوشنودی خود را در دار آخرت جنت و نعمتهای ابدی آن را به آنها عنایت فرمود.
و از همه اعلیترین پاداشی که به آنها عنایت فرمود این است که فوز و فلاح و نجات تمام جامعۀ بشریت را بعد از آنها تا قیام قایمت با قدمهای آنان وابسته ساخت، زیرا اعلان فرمود که او از کسانی راضی خواهد شد که از آنان تبعیت کنند و جنت را به کسانی عطا خواهد فرمود که با اخلاص و احسان از آنان تقلید و اتباع به عمل آوردند، یعنی آن بدنصیبانی که از اتباع حضرات مهاجران رضی الله عنهم و از سعادت پیروی آنها محروم شوند، آنها از رضای الهی و از جنت و نعمتهای جنت نیز محروم هستند، و بهشت برین نصیب چنین کسانی نخواهد شد – این رتبه و منزلت و مقام رفیع در واقع جز پیامبران علیهم السلام نصیب هیچکسی دیگر نشد، و اگر بعد از انبیاء علیهم السلام این منصب نصیب کسانی شده است آنها فقط و منحصراً حضرات صحابۀ کرام از مهاجران و انصار هستند و لاغیر. رضی الله عنهم اجمعین.
تذکر:
از این بحث بطور نتنیجه استنباط استخراج چند مورد و حقایق را به حسب زیر ملاحظه فرمائید:
(1) این امر بدیهی است که عموماً جهان اسلام به وسیلۀ جهاد تحت پرچم اسلام درآمده است، و جهاد بنا به مظلومیت صحابۀ کرام رضی الله عنهم مشروع شده است (و به الفاظ دیگر مشروعیت جهاد مبنی بر مظلومیت صحابه رضی الله عنهم است چنانکه در این آیۀ کریمه به آن تصریح شده است – مترجم) ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ﴾.
(2) رضای خدا و دخول جنت، این هردو امر منحصر است به پیروی مخلصانه و اتباع کامل حضرات مهاجران و انصار، (چنانکه در آیۀ کریمۀ) ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ﴾ (ذکر شده است).
(3) و همانند جهاد بنیاد و اساس هجرت هم بر پایۀ مظلومیت و جفاکشی صحابه کرام قائم و استوار است (چنانکه در این آیه میفرماید) ﴿وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ فِي ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْ﴾.
پس از بیان این سه مقدمۀ مسلّمه و اصول موضوعه و اتخاذ این نتیجه هیچ مشکلی در پیش نیست و هیچ خفائی وجود ندارد که دنیا را اسلام نصیب شده و مسلمین را دین و ایمان، و عزت و سربلندی دنیا و نجات و فلاح آخرت، و بهشت و خلود در آن هرچه حاصل شده است، همه به طفیل مظلومیتها و مقهوریتهای دردناک و تعذیبها و اذیتهای جانگداز و بلاکشیها و مصیبتهای صبر آزمائی صحابۀ رضی الله عنهم مظلوم و ستمدیده حاصل شده است که آنها را با کمال فراخ دلی و سعۀ صدر تحمل نمودند – و امروز حتی از تصور و تذکرۀ آن هم بدنهای ما به لرزه درمیآیند و قلبهای امثال ما از ترس میگیرد و دچار حالت خفقان و سکته میشود.
همانطور که ذکر و بیان گوشهای از آن تکالیف و مصائب که موضوع بحث این تألیف است از نظر شما خوانندگان عزیز گذشت.
نکتهای بسیار مهم!!
هرگاه روشن و ثابت شد که ایمان و اسلام فقط به طفیل تحمل تعذیب و مظلومیت و ابتلا و مصیبت مهاجران نصیب جهان اسلام و مردم جهان شده است، باید دانست کسانی که با حضرات مهاجران رضی الله عنهم بخصوص با سابقان اولین بغض و کینه و عداوت قلبی دارند که میتوانند که از دین و ایمان و اسلام بهره ببرند؟ هرگز چنین چیزی ممکن نیست([1]).
کتاب «مصائب الصحابه» تکمیل شده بود که ناگاه در واقعۀ چنان ایمانافروز به مطالعه رسید که از آنها چشم پوشیدن حیف بود، لذا آنها را در همین جا هدیهخوانندگان خواهیم کرد، از این دو واقعه واضح خواهد شد که صحابه کرام رضی الله عنهم ، بها و قیمت ایمان و اسلام را به صورت فداکردن نقدی جان نیز پرداخت کردهاند، و یاران پاک رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در مراحلی که جان عزیزشان نثار میشد نیز متاع ارزندۀ ایمان را از دست ندادند، آن مردان خدا تبسم کنان آماده بودند که بر دار آویخته شوند، تیزی شمشیر را میبوسیدند و در شعلههای آتش سوزان میپریدند، اما حاضر نبودند که بعد از پذیرفتن اسلام حتی یک لحظه تصور و خیال ترکش را به ذهن خود راه بدهند، و همچنین طمع اقتدار و حتی پیشنهاد پستهائی چون سلطنت نمیتوانست قدمهایشان را از جادۀ حق متزلزل سازد، چقدر این اسوۀ حسنه و روش زندگی و طرز عمل اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روح آفرین و ایمانافروز، و چقدر عبرتانگیز و آموزنده است و در این کتاب اسوه و عمل چندین ابواب درخشنده و پندآموز و موعظت و عصاره چندین درس بصیرت، وجود دارد رضی الله عنهم اجمعین.
این عنوان از طرف مترجم اضافه شده است که در اصل کتاب نیست و تحت این عنوان همان دو واقعه که تحت عنوان فوق از طرف مؤلف به آن اشاره شده است ذکر خواهد شد.
1- حضرت عروه بن مسعود رضی الله عنه :
حضرت عروه بن مسعود ثقفی رضی الله عنه سردار طائف و رئیس قوم بود، در تفسیر آیۀ کریمه ﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡيَتَيۡنِ عَظِيمٍ ٣١﴾ (یعنی کافران میگفتند که چرا این قرآن بر شخص عظمیی از بزرگمردان این دو شهر فرستاده نشد؟) حضرت قتاده میگوید که منظورشان از «قریتین» مکه و طائف است و از رجل عظیم در مکه ولید بن مغیره و در طائف عروه بن مسعود ثقفی منظورشان بود([2]).
الف- امام ابن سعد روایت میکند که عروه بن مسعود در ماه ربیع الاول سال (9 هـ) در مدینه به خدمت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم رسید و مسلمان شد «فسُرَّ رسول الله صلى الله عليه وسلم بإِسلامه» رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم از مسلمانشدن وی خوشحال شد.
بعد از چند روز حضرت عروه از رسول الله صل الله علیه و آله و سلم اجازه خواست تا به نزد قوم خود برگردد و آنها را به سوی اسلام دعوت و تبلیغ نماید، آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به وی گفت: چون تو آنها را به سوی اسلام دعوت کنی آنها تو را به قتل میرسانند – حضرت عروه رضی الله عنه گفت: (آنها تا اندازهای به من احترام میگذارند و از من تعظیم و توقیر به عمل میآورند) که اگر من خوابیده باشم آنها مرا بیدار نخواهند کرد، و از مدینه حرکت کرده و در وقت عشأ به طائف رسید و در خانۀ خود وارد شد، مردان قبیله ثقیف برای عرض سلام به خدمت سردار خود حاضر شدند، و بر حسب مراسم زمان جاهلیت به وی سلام کردند، حضرت عروه رضی الله عنه آنها را از این نحو سلامگفتن منع کرد و گفت طبق سلام اهل بهشت سلام بکنید (یعنی السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته بگوئید) آنگاه قوم علیه وی شوریدند و او را شدیداً مورد ایذأ و تکلیف قرار دادند، اما حضرت عروه رضی الله عنه صبر و تحمل را پیش گرفت، مردم از نزد وی بلند شده رفتند و در بارهاش به مشورت پرداختند، تا این که همان جا برای نماز فجر اذان گفت: «فخرجت إليه ثقيف من كل ناحية» قبیله ثقیف بر وی شوریده و از هرسو به طرف وی حرکت کرده بر او تیراندازی کردند و حضرت عروه به درجۀ رفیع شهادت نائل شد، چون اطلاع این جریان به بارگاه حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم رسید فرمود: «مثل عروة مثل صاحب ياسين دعا قومه إلى الله فقتلوه» یعنی عروه بمانند شخصی است که ذکرش در سورۀ یاسین شده است که او قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد، و قوم او را به شهادت رساند([3]).
ب- طبرانی و حاکم نیز همین مطلب را در کتابهای خود روایت کردهاند([4]).
ج- علامه ابن عبدالبر از امام ابن اسحاق نقل میکند که حضرت عروه در میان قوم خود محبوب و مطاع بود، به منظور دعوت قوم به سوی اسلام از مدینه به طائف آمد و به این توقع که «ان لا يخالفوه لمنزلته فيهم» شاید مردم به خاطر منزلت و احترامی که در میان قوم دارد با او مخالفت نمیکنند دین خود را اظهار و آشکار نمود، چون به نزد قوم آمده.
«وقد دعاهم إلى دينه رموه بالنبل من كل وجه فأصابه سهم فقتله»([5]).
و آنها را به دین اسلام دعوت نمود – از هر سو او را هدف تیرها قرار داند پس تیری به وی اصابت کرده وی را کشت.
2- حضرت عبدالله بن حذافه رضی الله عنه :
حضرت عبدالله بن حذافه سهمی رضی الله عنه از سابقان اولین است، در هجرت دوم به سوی حبشه همراه بود، مصائبی که به خاطر اسلام برایشان وارد شده است، تصور آنها هم آدم مسلمان را لرزه بر اندام میسازد.
حضرت ابو رافع میفرماید که حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه لشکری را به کشور روم فرستاد، حضرت عبدالله بن حذافه رضی الله عنه هم در میان آن لشکر بود از قضا رومیان او را اسیر کرده به پیش پادشاه خود بردند و به یو گفتند که این مرد صحابی محمد صل الله علیه و آله و سلم است، پادشاه به وی گفت: اگر تو نصرانی شوی، من تو را در پادشاهی و سلطنت خود شریک خواهم کرد، حضرت عبدالله رضی الله عنه در پاسخ وی گفت: اگر تو پادشاهی تمام مملکت خود و تمام بلاد عرب را هم به من واگذار نمائی و از من بخواهی که به مدت یک لحظه از دین محمد صل الله علیه و آله و سلم منصرف شو، هرگز چنین کاری را نخواهم کرد، او گفت: پس من تو را به قتل میرسانم، حضرت عبد الله رضی الله عنه گفت: اختیار داری، چنانچه او دستور داد و حضرت عبدالله رضی الله عنه بر دار آویخته شد و تیراندازی به سوی وی آغاز گردیده، اما آه و ناله نکرد «فأمر به فصلب وأمر برميه بالسهام فلم يجزع» حضرت عبدالله رضی الله عنه در همین حال هم انکار میکرد، سپس پادشاه دستور داد تا او را از بالای دار پائین بیارند، و دیگی را آورده پرآب کردند و بر آتش قرار داده آن را خوب جوشاندند، و اسیر مسلمانی را آورده در آن دیگ انداختند وقتی او جوشید (و گوشت و پوستش پخته شد) استخوانهای بدنش ظاهر شد، پادشاه گفت: اگر این مرد نصرانی نشود او را نیز در دیگ بیندازید، ولی حضرت عبدالله رضی الله عنه مرتب انکار میکرد، پادشاه دستور داد: تا او را نیز در دیگ بیندازند، چون او را نزدیک دیگ بردند به گریه درآمد، پادشاه گفت: او را پیش من بیارید، او را به نزد پادشاه بردند وی باز نصرانیت را به وی پیشنهاد کرد او بازهم انکار نمود، آنگاه پادشاه پرسید که پس چرا گریه کردی؟ در پاسخ گفت: به این خاطر که تصور کردم تو در این وقت مرا داخل دیگ انداخته میکشی و من نابود خواهم شد، و من بیش از یک جان ندارم و آن از بین خواهد رفت من آرزو دارم که کاش عوض هر تار موئی که بر بدن موجود است من یک جانی میداشتم و امروز همۀ آنها به خاطر خدا در این دیگ انداخته میشدند – پادشاه روم گفت: تو سر مرا ببوس آنگاه من تو را آزاد میکنم، حضرت عبدالله رضی الله عنه گفت: تکلیف سایر اسیران مسلمان چه خواهد بود؟ پادشاه گفت: همۀ آنها را آزاد میکنم – آنگاه حضرت عبدالله رضی الله عنه سر وی را بوسید و او همۀ اسیران را آزاد کرد.
حضرت عبدالله همه را همراه کرده، به خدمت حضرت عمر حاضر شد و تمام سرگذشت را بیان داشت حضرت عمر به مسلمانان گفت: بر هر مسلمانی لازم است که سر عبدالله بن حذافه را ببوسد و پیش از همه من خودم آغاز خواهم کرد، و سپس از جای خود برخاسته بلند شد و سرش را بوسید([6]).
[1]- (تذکر: باید دانست که تعداد زیادی از صحابه در ردیف جهان و سابقان اولین هستند که از آن جمله حضرت ابوبکر، حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علی، حضرت طلحه، حضرت زبیر، حضرت سعد بن ابی وقاص، حضرت سعید بن زید، حضرت عبدالرحمن بن عوف، حضرت ابوعبیده بن جراح که به لقب عشره مبشره رضی الله عنهم اجمعین، یعنی ده تا بهشتی ملقب میباشند، نیز هستند – مترجم).
[2]- استیعاب و اصابه، ترجمه حضرت عروه بن مسعود رضی الله عنه .
[3]- طبقات، ص 503، ج 5 واصبه ذکر حضرت عروه.
[4]- حیات الصحابه اردو، ص 203، ج 1.
[5]- استیعاب ذکر حضرت عروه.
[6]- حیات الصحابه، ص 310، ج 2 بحواله کنز العمال، ص 62، ج 7 به روایت بیهقی و ابن عساکر، در اصابه نیز این روایت از بیهقی منقول است، اما مختصر است من چند جمله از آن را داخل عبارت حیات الصحابه رضی الله عنهم قرار دادهام و در الفاظ خود حیات الصحابه نیز کمی تغییر دادهام (بخاری).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر