توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ فروردین ۲۸, پنجشنبه

تاریخ انحراف بشر از حق


الله ﻷ انسان را برای هدفی خاص، وظیفه‌ای معین و مشخص به عرصه‌ی هستی آورد. و هر آن‌چه در زمین است، اعم از دریاها و رودها، باد و باران‌ها، کوه‌ها و دشت‌ها، حیوانات و گیاهان و سایر مخلوقاتِ زمین را رام و مسخّر او کرد. بلکه پرده‌گشایی از برخی قوانینِ طبیعی و راز‌های زندگی را هم به وی الهام نمود، تا که انسان شایستگی هدف مهمی که الله أ به خاطرش او را آفریده است، به دست آورد. هدف بس بزرگ است و مسئولیت بس خطیر؛ و امانت چقدر سنگین! تا بدانجا که آسمان‌ها و زمین از آن هراسیدند و از بار مسئولیتش شانه خالی کردند. الله ـ می‌فرماید: ﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُ [الأحزاب: 72]:
یعنی: «یقیناً ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم و آنها از به عهده گرفتنش امتناع ورزیدند و از آن ترسیدند، و انسان آن را پذیرفت»[1]. قطعاً این هدف والا و مسئولیت طاقت‌فرسا و امانت سنگین که انسان از میان تمام مخلوقات و کائنات به تنهایی آن را بر عهده گرفت، خلافتی بود که الله ـ به او داد. پادشاه پادشاهان و مالک آسمانها و زمین اراده کرد انسان را در زمین جانشین کرده و وی را در برابر آن‌چه در آن جانشینش کرده است، مسئول گرداند.
الله أ فرموده است: ﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗ [البقرة:30].
یعنی: «و آن زمان را یاد آر که پروردگارت به فرشتگان گفت: به یقین جانشینی در زمین قرار می‌دهم».
امام طبری / می‌گوید: من از جانب خویش در زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم که به جای من بین بندگانم حکم کند. آن خلیفه‌ آدم ÷ و هر کسی است که قائم مقام او در اطاعت از الله أ باشد و میان بندگان به عدالت حکم کند[2].
ابن کثیر / گوید: «از کلمه‌ی خلیفه چنین برداشت کرده‌اند که او، کسی است که دادخواهی و مظالم میان مردم را حل و فصل می‌کند و آنان را از کارهای حرام و گناه باز می‌دارد؛ و می‌گوید: این سخن را قرطبی ذکر کرده است»[3].
سپس می‌گوید: «قرطبی و دیگران از این آیه استدلال نموده‌اند که واجب است خلیفه‌ای انتخاب شود تا اختلافات مردم را مرتفع نماید. درگیریِ‌شان را پایان دهد و مظلوم را در برابر ظالم یاری کند. حدود را بر پا داشته و از ارتکاب به بی‌بندباری‌ هشدار دهد. و نیز امور مهمی که جز امام، کسی نمی‌تواند آن را بر پا دارد، بر عهده گیرد؛ زیرا این قاعده‌ی دینی است که، چیزی که واجب بدون آن انجام نمی‌شود، خود واجب است»[4].
از آن‌جا که خلافت انسان بسته به شرطی خاص است، و آن شرط، پایبندی به طاعت آفریدگار و صاحب امر و نهی، امرش را به امید ثواب جامه‌ی عمل می‌پوشاند و از نهیش به سبب ترس از مجازات اجتناب می‌ورزد، و تمام این کارها را در دایره‌ی احترام، محبت و تعظیم انجام می‌دهند؛ لذا قضیه‌ی خلافت انسان در زمین همان قضیه‌ی عبادت او برای الله ﻷ است که بر بندگان مسلط است. الله ـ فرموده است: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦ [الذاريات: 56]:
یعنی: «و جن و انس را جز برای این‌که مرا بپرستند نیافریدیم».
ابن تیمیه / می‌گوید: «پس (الله متعال) در هر زمان به همان روشی که در آن زمان امر کرده است، عبادت می‌شود»[5].
ابن کثیر : گوید: «آیه به این معناست که الله ـ بندگان را آفریده است تا بدون شریک قرار دادن، او را یگانه بپرستند؛ لذا کسی که او را اطاعت کند، به بهترین نحو پاداشش خواهد داد؛ و هر کس نافرمانی‌اش کند، به بدترین روش عذابش می‌کند»[6].
از آنجا که الله أ عظمتِ این امانت و سنگینیِ مسئولیتی که انسانِ ضعیف که در ذات خود نیازمند به آفریدگار و خالق خویش است، بر عهده گرفته است، و از آنجا که اللهِ حکیم و بسیار آگاه بیشتر از قدرت مسئولیت نمی‌دهد، انسان را فطرتاً به گونه‌ای آفرید که پروردگارش را بشناسد، یگانگی‌اش را بشناسد و در عبادت و طاعت، خالصانه به او تعالی که شریک و انبازی ندارد، ملزم باشد. انسان فقط از الله آموزش می‌گیرد و تنها به سوی او رُخ می‌کند.
الله ـ می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ١٧٢ أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ١٧٣ وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ وَلَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ١٧٤ [الأعراف: 172-174].
یعنی: «و [به یاد آر] هنگامی را که پروردگارت از صُلب بنی آدم نسلشان را پدید آورد؛ و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی دادیم. تا روز قیامت نگویید: ما از این بی خبر بودیم * یا نگویید: پدرانمان پیش از ما مشرک بودند؛ و ما فرزندانی پس از آنان بودیم. آیا ما را به خاطر آن‌چه باطل‌گرایان انجام دادند، هلاک می‌کنی؟ * و این گونه آیات را تفصیل و توضیح می‌دهیم؛ و برای این‌که بازگردند».
انس بن مالک از رسول الله ج روایت می‌کند که فرمودند: «يُقَالُ لِلرَّجُلِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: أَرَأَيْتَ لَوْ كَانَ لَكَ مَا عَلَى الْأَرْضِ مِنْ شَيْءٍ أَكُنْتَ مُفْتَدِيًا بِهِ؟ قَالَ: فَيَقُولُ: نَعَمْ، قَالَ: فَيَقُولُ: قَدْ أَرَدْتُ مِنْكَ أَهْوَنَ مِنْ ذَلِكَ، قَدْ أَخَذْتُ عَلَيْكَ فِي ظَهْرِ آدَمَ أَنْ لَا تُشْرِكَ بِي شَيْئًا، فَأَبَيْتَ إِلَّا أَنْ تُشْرِكَ»: «در روز قیانت به یکی از دوزخیان گفته می‌شود: آیا اگر تمام آن‌چه در زمین است از آنِ تو بود، (در مقابل رهایی از جهنم) فدیه می‌دادی؟ فرمود: (جهنمی) گوید: آری. فرمود: (الله) می‌گوید: آسان‌تر از این کار را از تو خواستم! (هنوز) در پشتِ آدم ÷ بودی که از تو عهد گرفتم به من هیچ شرکی نورزی؛ قبول نکردی و شرک ورزیدی»[7].
با وجود اتمام حجت و رفعِ عذر، بر اساس رحمت و فضل الهی، الله ﻷ که بسیار آگاه و بی نهایت خبردار است، با حکمت رسا و بالغِ خویش نخواست آدمیزاد را فقط به مقتضای میثاق فطری بازخواست کند، و اراده کرد بدون ارائه‌ی دلیل از طریق رسالت، کسی را مجازات نکند. الله أ فرموده است: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا [الإسراء: 15].
یعنی: «ما تا پیامبری را مبعوث نکردیم، عذاب دهنده نبودیم».
در نتیجه الله ـ پی‌در‌پی پیامبران را گسیل داشت، تا مردم را به پیمان نخستشان با آفریدگار و به امانت بزرگی که در زمین آن را فقط بر دوش انسان نهاد، یادآوری کنند. به آنان امر می‌کند تا به مقتضای جانشینی که الله ﻷ در زندگی دنیا به آنان داده است، ملزم و پایبند باشند. خواست آخرین عذر و بهانه‌ای که بنی آدم دست‌‌‌آویز خود قرار می‌دهد را، از آنان بگیرد. فرمود: ﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِ [النساء: 165].
یعنی: «پیامبرانی که مژده رسان و بیم دهنده بودند تا مردم را پس از فرستادن پیامبران، عذر و بهانه‌ای نباشد».
امام ابن قیم جوزی / می‌گوید: واضح‌ترین و روشن‌ترین دلیلی که در عقل‌ها و خِردها وجود دارد، درک عقل به کمال آفریدگارِ این جهان، و پاک و منزّه بودنش از هر عیب و نقصی است؛ و پیامبران هم برای یادآوری همین شناخت و تفصیلِ آن آمدند. همین‌طور در فطرت انسان به خوشبخت و بدبخت بودنِ او و به سزا و جزایی که پیامد این حالات است، در جایی غیر از این دنیا، اقرار شده است. اما تفصیل و بیانِ آن سزا و جزا و سعادت و شقاوت، جز از طریق پیامبران فهمیده نمی‌شود؛ لذا فرستادگان الهی به آن‌چه در سرشت‌ها نهفته است، یادآوری می‌کنند و آن را شرح و بسط می‌دهند. پس عقلِ صریح با نقلِ صحیح، موافق و هم‌سو است، شریعت و فطرت هم با یکدیگر تطابق دارند و مخالف و معارض هم نیستند[8].
شیخ الاسلام ابن تیمیه / می‌گوید: هم‌چنین طلب آمرزش و توبه، از زمانی بوده است که شخص نمی‌دانسته این کار زشت و ناروا است؛ و قبل از زمانی بوده که از روی ندانم‌کاری، عملی انجام داده و یا ترکش کرده است؛ و آن پیش از دوران بعثت پیامبران بوده است. قبل از این که بر او اتمام حجت شود، توبه و استغفار موجود بوده است، از همین روست که الله ﻷ فرموده است: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا... [الإسراء: 15]. یعنی: «ما تا پیامبری را مبعوث نکردیم، عذاب دهنده نبودیم...» لذا آن‌چه قبل از آمدن پیامبران هم انجام داده بودند، زشت و ناپسند و بد بوده است، لیکن هنوز بر آنان اتمام حجت نشده بود؛ مگر با آمدن فرستادگان. این سخن، نظر جمهور علما (رحمهم الله) است... .
تمام علمای سلَف (پیشینیان) و خلَف (پسینیان) بر این باورند که اعمالِ جاهیت و شرک، قبل از آمدن پیامبران، از امور زشت و ناپسند بوده است؛ لیکن تا پیامبران یامدند، آنان هرگز مستحق عذاب و مجازات نبوده‌اند[9].
و این‌گونه الله ـ انسان را در زندگی دنیا به حال خودش رها نکرده است، بلکه از دوران آدم ÷ تا زمانی که زمین را دوباره به ارث ببرد، مُدام آدمیزاد را با برنامه‌ی نبوّت و نورِ آن احاطه نموده است. و رسالت‌های هم‌دوش با دیده‌بانی عقل و فطرت و همکاریِ آن‌ها با دیگر مخلوقات هستی که از نشانه‌هایِ ثابت الهی هستند، گلدسته‌ها و مناره‌هایی را تشکیل می‌دهند که انسان را در مسیر تلاشش به سوی آفریدگار رهنمون می‌کند؛ مناره‌هایی که انسان‌های خارج شده از مسیر را دوباره به راه راست باز می‌گرداند.
لیکن اکثر انسان‌ها با پیامبرانشان از درِ مخالفت درآمدند. ﴿فَأَبَىٰٓ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ إِلَّا كُفُورٗا [الإسراء: 89].
یعنی: «ولی بیشتر مردم جز کفران نخواستند». و هر کس هم که خواست ایمان آورد، ایمان آورد. افسوس که چه اندک‌اند! و این سنّت الهی در آفرینش بندگانش است:
﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ [الأنعام: 116].
یعنی: «اگر از بیشتر مردمِ روی زمین پیروی کنی، تو را از راه الله گمراه می‌کنند».
﴿وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا [الأحزاب: 62].
یعنی: «و برای شیوه و روش الله هرگز تغییر و دگرگونی نخواهی یافت».
الله أ فرموده است: ﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٍ٢١٣ [البقرة: 213].
یعنی: «مردمان گروهی واحد و یک دست بودند، پس الله پیامبرانی را مژده دهنده و بیم‌رسان برانگیخت، و با آنان به درستی و راستی، کتاب را نازل کرد، تا میان مردم در آن‌چه با هم اختلاف داشتند، داوری کند. و اختلاف را در آن پدید نیاوردند مگر کسانی که به آنان کتاب داده شد، بعد از دلایل و برهان‌های روشن و آشکاری بود که برای آنان آمد، (بر اثر) برتری جویی و حسد در میان خودشان بود. پس الله اهل ایمان را به توفیق خود، به حقّی که در آن اختلاف کردند، راهنمایی کرد. و الله هر که را بخواهد به راهی راست هدایت می‌کند».
ابن کثیر / می‌گوید: ابن عباس ب گوید: «كَانَ بَيْنَ نُوحٍ وَآدَمَ عَشَرَةُ قُرُونٍ، كُلُّهُمْ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْحَقِّ. فَاخْتَلَفُوا، فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ...»: «میان نوح و آدم ده قرن فاصله بود. همه بر شریعتی از حق استوار بودند؛ ولی اختلاف کردند؛ در نتیجه الله پیامبرانی را مژده دهنده و بیم‌رسان فرستاد...».
و از قتاده روایت است: همگان بر هدایت بودند ولی بعداً اختلاف کردند، لذا الله پیامبران را مبعوث داشت؛ و اولین کسی را که فرستاد نوح بود. مجاهد هم به همین معتقد استلإ چنان‌که ابن عباس از اول همین را می‌گفت... چرا که مردم همه بر دینِ آدم ÷ بودند تا این‌که بعداً بت‌پرست شدند، در نتیجه نوح ÷ را به سویشان فرستاد و او اولین فرستاده‌ای بود که برای اهل زمین ارسال شد.
به همین منظور الله ﻷ فرموده است: ﴿وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡ [البقرة: 213].
یعنی: «و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می‌کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. در آن اختلاف نکردند مگر کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند».
یعنی بعد از این‌که دلایل و براهین برایشان برپا داشته شد، در آن اختلاف کردند؛ علت هم ستمگری و تجاوزی بود که گروهی بر گروهی دیگر روا می‌داشتند.﴿فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِ [البقرة: 213].
«پس الله اهل ایمان را به توفیق خود، به حقّی که در آن اختلاف کردند، راهنمایی کرد».
 یعنی در هنگام اختلافات، آنان بر همان اعتقادی بودند که قبل از اختلافات توسط پیامبران آورده شده بود. به اللهِ یگانه که بی همتا است اخلاص داشتند و عبادتش می‌کردند، نماز بر پا داشته و زکات می‌پرداختند؛ لذا بر همان جریان قبل از بروز اختلافات بوده و از تنش‌ها دوری گزیدند. آنان گواهان مردم در روز قیامت‌ بودند، گواهانی بر قوم نوح، هود، صالح، شعیب، و آل فرعون بودند؛ گواه بودند که پیامبرانشان ابلاغ رسالت کرده و ایشان پیامبران خویش را دروغگو خواندند[10].
آن‌گاه که سرشت اکثر بشر تباه گشت، و از آنجا که ﴿وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا [الكهف: 54].
یعنی: «و انسان از هر چیزی برخوردش ستیزه‌جوتر است»، شیطان رفتار ناشایست انسان را برایش زیبا جلوه داد و به همدستیِ باطل، حق را بر آنان پوشاند؛ مقدماتِ تباهی و فساد را در دلشان فراهم نمود تا با آن از باطلشان دفاع و پشتیبانی کردند ﴿وَيُجَٰدِلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِيُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّ [الكهف: 56]:
یعنی: «و آنان که کافرند به وسیله‌ی سخن باطل، ستیزه جویی و نزاع می‌کنند تا به وسیله آن حق را تباه کنند».
آدمیزاد وقتی فطرتش تباه می‌گردد، و بصیرتش به ظُلمت و سیاهی می‌گراید، و عقلش از دست می‌رود، و در پی آن باطل را حق پنداشته و حق را باطل می‌انگارد، و یا کلاً از حق منحرف گشته و آن را نمی‌بیند، چقد خوشحال و شادمان می‌گردد! لیکن الله أ که حکیم و خبیر است می‌گوید: ﴿فَيُضِلُّ ٱللَّهُ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ [إبراهيم: 4].
یعنی: «پس هر کس را بخواهد گمراه کرده و هر که را بخواهد، هدایت می‌نماید، و او توانای شکست ناپذیر و حکیم است».
و ﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِيّٗا مُّرۡشِدٗا [الكهف: 17].
یعنی: «الله هر که را هدایت کند، راه یافته است و هر که را گمراه نماید، هرگز برای او یاور و دوست هدایت کننده ای نخواهی یافت».
بی‌دینان با خود نزاع کرده و چندین دسته‌ و گروه شدند، و در درکات و سرازیری‌های کفر و ضلالت، و سرگردانی و دوری از راهِ راست، متفاوت‌اند. دسته‌ای آفریدگار را منکرند و برخی یگانگی او تعالی را رد کرده و بعضی، نبوت را قبول نداشته و گروهی منکر بَعث و معاداند. و دیگر مقولاتِ فاسد که شیطان آن را به دوستان خویش القاء می‌کند هم، بر همین منوال است[11].
ابن حزم / گفته است: «شش گروه‌اند که سرانِ گروه‌های مخالف با دین اسلام محسوب می‌شوند، سپس هر کدام از این شش گروه به دسته‌های متعددی تبدیل شدند؛ ان‌ شاء الله همه را ذکر خواهم کرد. شش گروهِ مذکور بر مبنای دوری آنان از اهل سنت و جماعت به این ترتیب‌اند:
1.    آنان که حقایق را باطل می‌دانند و متکلمین، آن‌ها را «سوفسطایی» می‌نامند.
2.    آنان که حقایق را قبول دارند، ولی گویند: جهانِ هستی از ازل و دیرباز بوده است و پدیدآورنده و مدبّری ندارد.
3.    کسانی که گویند: عالَم هستی از دیرباز بوده است و مدبّر هم داشته است.
4.    دسته‌ای که به وجود حقایق معتقدند؛ لیکن برخی از آنان گویند: جهان از همان قدیم بوده است، و برخی دیگر گویند: خیر؛ جهان نوپیداست. ولی هر دو متفق‌اند که جهان هستی از همان قدیم‌الایام مدبّران فراوانی داشته است؛ و در تعداد این مدیران اختلاف نظر دارند.
5.    کسانی که حقایق را می‌پذیرند و معتقد به خلقت جهان هستند و می‌گویند: آفریدگارِ آن، از ازل بوده است؛ لیکن نبوّت‌ها را به کلّی منکرند.
6.    آنان که معتقد به اثبات حقایق‌اند و گویند جهان مخلوق است و آفریدگارش یکتاست و او از دیرباز بوده است. نبوت پیامبران را قبول داشته و در مورد بعضی از ایشان اختلاف دارند؛ برخی را پذیرفته و برخی دیگر را انکار می‌کنند»[12].
این مطالب در مورد مخالفینِ دین اسلام بود. اما در مورد امت اسلامی، وقتی الله ـ با این سخن ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ [النحل: 36].
یعنی: «و همانا در هر امتی پیامبری فرستادیم که الله را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید»، در هر قومی فرستاده‌ای را برگزید که قومش را به دین الله ﻷ که اسلام بود، فرا می‌خواند.
اسلام یعنی تسلیم شدن در برابر الله أ؛ چرا که ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ [آل عمران: 19].
یعنی: «مسلماً دینِ نزد الله، اسلام است». همان اسلامی که الله ﻷ غیر از آن، دین دیگری را نمی‌پذیرد ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥ [آل عمران: 85].
یعنی: «و هرکه جز اسلام، دینی طلب کند، هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در آخرت از زیانکاران است».
ابن تیمیه / میگوید: «تمام پیامبران با دین اسلام مبعوث شدند؛ و آن دینی است که الله أ از اولین و آخرین، فقط همین دین را می‌پذیرد»[13]. و گفته است: «اما کتاب‌های آسمانی که به صورت متواتر از پیامبران † ثابت است، قاطعانه گویند: الله ﻷ جز دین توحیدی را از هیچ کس نمی‌پذیرد؛ و آن دین، به صورت عام اسلام است، یعنی الله را یگانه و بدون شریک پرستیدن و به کتاب‌ها و فرستادگان و روز قیامت ایمان داشتن»[14].
شیخ الاسلام / گفته است: «این فرموده‌ی الهی ﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّي بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ [الأعراف: 29]:.
یعنی: «بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده و در هر عبادتی روی به او آورید. و او را مخلصانه بخوانید که دین از آنِ اوست». در کنار دادگری، به توحید که همان عبادت خالص و بدور از شرک به الله ـ است هم، دستور داده است؛ چرا که توحید، اصل دین است و نقطه‌ی مقابلِ آن، گناهی است که آمرزیده نخواهد شد. الله ﻷ فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ [النساء: 48].
یعنی: «مسلماً الله این‌که به او شرک ورزیده شود را نمی‌آمرزد، و غیر آن را برای هر کس که بخواهد می‌آمرزد». اسلام همان دینی است که الله ـ تمام پیامبران را بدان دستور داده است و ایشان را با آن، به سوی همه‌ی ملت‌ها فرستاده است.. . یعنی اسلامِ به معنای عام؛ که تمام پیامبران بر آن اتفاق نظر داشته‌اند... و چنین توحیدی که اصلِ دین محسوب می‌شود، بزرگ‌ترین عدالت است. و نقطه‌ی مقابل آن، شرک می‌باشد که بزرگ‌ترین ظلم است»[15].
هم‌چنین می‌گوید: «دینِ الله که همان اسلام است، مبتنی بر دو اصل می‌باشد: نخست این‌که الله به یگانگی پرستش شود و هیچ نوع شرکی به او صورت نگیرد. و دیگر این‌که به همان روش که رسول الله ج مشروع نموده است، پرستش شود. و این دو اصل، همان «أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسوله» است که هویت و حقیقت سخن ماست»[16].
ابن کثیر : در تفسیر آیه‌ی ﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗا [المائدة: 48].
یعنی: «برای هر یک از شما شریعت و راه روشنی قرار دادیم».
وی می‌گوید: این آیه خبر از امت‌هایی می‌دهد که از منظر شریعت و احکام به دستور الله ـ که پیامبران را با آن مبعوث کرده است، با یکدیگر تفاوت دارند، ولی در توحید یکی هستند... اما در امر و نهیِ شریعت و قوانین اختلاف دارند... و دینی که فقط الله متعال آن را قبول دارد، توحید و اخلاص برای الله ﻷ می‌باشد؛ که دست‌آوردِ تمام پیامبران بوده است[17].
پیروان هر یک از پیامبران ﻹ، مؤمنانی بوده‌اند که در حیات پیامبرشان با او همراه بوده‌اند، با او می‌زیستند، از وی می‌آموختند و به او اقتدا می‌کردند؛ کتاب الله و آثار و سنت‌های رسولی را که الله ـ برای این مؤمنان فرستاده بود، حفظ می‌کردند. هر کاری که بر آنان سخت و مشکل می‌نمود، از وی سؤال می‌کردند. و مستقیماً هر کاری که مربوط به امور روزمره و آخرتشان می‌شد، بدون واسطه از او می‌پرسیدند، تا این‌که آن پیامبر از دنیا رفت و در نبودش، زمانِ مدیدی بر قومش گذشت و یاران پراکنده شدند، نسل‌ها نو شد، همّت‌ها سست گشت، خواسته‌ی درون غالب شد، پیروی و اقتدا کَم، سنت‌ها نایاب و بدعت‌ها چیره گشت، حق و باطل در هم آمیخت، کتاب‌های آسمانی و آثار نبوی با فلسفه‌بافی‌های شرکی و اولویت‌های عقلی با مقدماتِ منطقی مخلوط گشت. امت بعد از آن که یک‌دست و یک‌پارچه بر‌حق بودند، اختلاف کرده و از هم پراکنده شدند. ﴿وَمَا كَانَ ٱلنَّاسُ إِلَّآ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَٱخۡتَلَفُواْ [يونس: 19].
یعنی: «و مردم [بر محور یکتاپرستی] جز امت واحدی نبودند؛ پس دچار اختلاف شدند».
﴿فَمَا ٱخۡتَلَفُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡ [الجاثية: 17].
یعنی: «پس آنان اختلاف نکردند مگر پس از آن‌که دانش و آگاهی برای آنان آمد، آن‌هم از روی حسادت و برتری جویی در میان خودشان بود».
﴿فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ٥٣ [المؤمنون: 53].
یعنی: «پس کار خود را میان خویش قطعه قطعه کردند، در حالی که هر گروهی به آن [آیینی] که نزد آنان است خوشحال و شادمانند».
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِي ٱلۡكِتَٰبِ لَفِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ١٧٦ [البقرة: 176].
یعنی: «و یقیناً آنان که در کتاب اختلاف کردند در ستیزی دور و درازی قرار دارند».
به تناسب فاصله گرفتن مردم از کتاب پروردگار و سنت پیامبرشان، به هر اندازه در جهالت‌های هوی و هوس و بیخردی‌ غوطه‌ور باشند، به میزانِ انحراف از راه راست بعد از دانستنِ حق، تمام یا بخشی از آن را تکذیب کردند و از الله ﻷ و رسولش ج پیش تاختند، به پیامد آن، هر نسل بعد از نسل دیگر گمراه گشت و با یکدیگر اختلاف نموده و بنا بر سرکشی و حسادت بعد از آن که دانش و آگاهی به آنان رسید، پراکنده شدند.
ابن تیمیه / می‌گوید: «هر کس از برنامه نبوت خارج گردد، وارد شرک و غیره خواهد شد... در ابتدای امر و در اصل، آدمیزاد دچار شرک نبود؛ بلکه آدم و فرزندان او که بر آیین وی بودند، موحد و یکتاپرست بودند؛ چرا که تابع نبوت بودند. الله أ فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ ٱلنَّاسُ إِلَّآ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَٱخۡتَلَفُواْ [يونس: 19].
یعنی: «و مردم [بر محور یکتاپرستی] جز امت واحدی نبودند؛ پس دچار اختلاف شدند».
ابن عباس ب گوید: «میان نوح و آدم إ ده قرن فاصله بود و جملگی معتقد به اسلام بودند؛ ولی از آن‌جا که پیروی از شریعت پیامبران را رها کردند، دچار شرک شدند»[18].
محمد ج خاتم الأنبیاء
سپس الله أ اراده فرمود مدت زمانی طولانی، مردم را هدایت نماید و آنان را بعد از اختلافات مدید، پیرامون حق گرد آورد. تصمیم آن آگاهِ بسیار حکیم ـ بر این شد که با فرستادن خاتم پیامبران محمد ج به سوی تمام بشریت، به برنامه‌ی ارسال پیامبران، پایان دهد؛ لذا قرآن کریم را که کلام الهی است تا پایان جهانِ هستی، برای تمام مردم جهان ارزانی داشت.
﴿فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِ [البقرة: 213].
یعنی: «پس الله اهل ایمان را به توفیق خود، به حقّی که در آن اختلاف کردند، راهنمایی کرد».
او ـ با محافظت از قرآن کریم، حفظ دین را تا برپایی قیامت تضمین کرد؛ فرمود:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩ [الحجر: 9].
یعنی: «همانا ما قرآن را نازل کردیم، و یقیناً ما نگهبان آن هستیم».
ابن کثیر / می‌گوید: «الله متعال در این آیه اثبات نموده است که وی ذکر، یعنی همان قرآن را، نازل کرده است و خودش ﻷ آن را از تغییر و تبدیل محفوظ می‌دارد»[19].
و الله أ امر فرمودند:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ [النحل: 44].
یعنی: «و قرآن را به سوی تو نازل کردیم تا به مردم آن‌چه را که به سویشان نازل شده بیان کنی».
ابن کثیر / گوید: «﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَیعنی: قرآن، ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ، یعنی از جانب آفریدگارشان؛ زیرا توی‌ پیامبر خوب می‌دانی که الله ـ بر تو چه نازل کرده است و چه قدر شیفته‌ی این کتاب هستی؛ و چقدر از آن پیروی می‌کنی! و ما نیز خوب می‌دانیم که تو برترین مخلوق و سیّدِ فرزندان آدم هستی. آن‌چه مجمل و به صورت کلی آمده، برای انسان‌ها توضیح می‌دهی و آن‌چه بر آنان مشکل آید، روشن خواهی کرد»[20].
رسول ج رسالت را ابلاغ کرده و امانت را اَدا نمود و امت را ارشاد کرده و اندوه و ناراحتی را برچید. و الله ﻷ با وی دل‌های غافل و گوش‌های کَر را گشود. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُ [المائدة: 67]:
یعنی: «ای پیامبر! آن‌چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام الله را نرسانده‌ای». آری، اگر رسول ج به انسان‌ها ادای رسالت نکرده باشد، کیست که ابلاغ نماید؟! و اگر کسی را که الله ﻷ به عنوان «رحمة للعامین» به جهانیان ارزانی داشت، تبیین نکرده باشد، کیست که آن را بیان دارد؟!
ابن کثیر / گفته است: الله تبارک و تعالی رسول الله ج را به اسمِ رسالت مورد خطاب قرار داده است و به وی دستور می‌دهد تا هر آن‌چه را الله أ با آن وی را فرستاده است، ابلاغ نماید؛ رسول ج هم امتثال امر نموده و آن را به نحو احسن اَدا نمود...
امت هم به انجامِ مأموریت و ادای امانتِ وی، گواهی داد؛ چنان‌که پیامبر بزرگوار اسلام این شهادت و اقرار را در بزرگترین گردهمایی، در روز «حجة الوداع» از امتش گرفت؛ در آن روز تقریباً ۰۰۰/۴۰ از اصحاب ش حضور داشتند. این جریان در صحیح مسلم از جابر بن عبدالله روایت است که رسول الله ج در آن روز در سخنرانی خویش فرمودند: «يَا أيُّها النَّاس إنَّکم مَسؤولُونَ عَنِّي، فَما أَنتُم قَائِلونَ؟» قَالُوا: «نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَأَدَّيْتَ وَنَصَحْتَ» فجَعلَ یَرفعُ أصبعهُ إلی السَّماء وَ ینكسُها إلَیهِم، وَیَقُول: اللَّهمَّ هَل بلَّغتُ؟»: «ای مردم شما حتماً در مورد (انجام مأموریت و رسالتِ) من سؤال می‌شوید، چه جوابی خواهی داد؟ گفتند: گواهی می‌دهیم که رسالت را ابلاغ کرده و امانت را اَدا نموده و امت را نصیحت کردی. پس انگشتش را به سوی آسمان بلند می‌کرد و بر صحابه ش فرود آورده و می‌فرمود: بار الاها آیا ابلاغ کردم؟»[21].
و رسول الله ج تا زمانی که قومش را بر راه راستی که شبش همچون روزش روشن و درخشان است، جمع نکرد، به دیدار الله ـ نرفت. بعد از نزول این آیه دار فانی را وداع گفت: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا [المائدة: 3].
یعنی: «امروز دینتان را برای شما کامل، و نعمتم را بر شما تمام کردم، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم».
و رسول الله ج فرموده‌اند: «ترکتُ فیکُم أَمرَینِ لَن تَضِلُّوا مَا تَمسَّکتُم بِهِما: کِتابَ الله تعالی، وسنةَ رسولِه»: «دو چیز در میانتان باقی گزاردم؛ مادامی که به آن دو تمسّک جویید گمراه نخواهید شد، کتاب الله و سنت فرستاده‌اش»[22].
ابن کثیر / گفته است: «این بزرگ‌ترین نعمت از نعمتهای الهی بر امت اسلامی است؛ چرا که دین را برایشان کامل نموده است، به دینِ دیگری غیر از این دین، نیازمند نیستند. و به پیامبری دیگر، غیر از پیامبرشان ج هم نیازی ندارند. از همین روست که الله أ او را خاتم الأنبیاء خواند و وی را به سوی انس و جن هدیه نمود...»[23].
الله ـ مسلمین را به جماعت دستور داده است و از تفرقه باز می‌دارد  
علی رغم این‌که الله ـ امت اسلام را به اتحاد و انسجامِ دینی دستور داده است و آنان را از تفرقه و اختلاف باز داشته است، همان بلایی که بر سر امت‌های دیگر آمد، گریبان این امت را هم گرفت. الله ﻷ فرموده است: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْ [آل عمران: 103].
یعنی: «و همگی به ریسمان الهی چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید».
وفرمود: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٥ [آل عمران: 105].
یعنی: «و مانند کسانی نباشید که پس از آن‌که دلایل روشن برای آنان آمد، پراکنده و گروه گروه شدند و اختلاف کردند، و آنان را عذابی بزرگ است».
و نیز: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ١٥٩ [الأنعام: 159].
یعنی: «مسلماً کسانی که دینشان را بخش بخش کردند، وگروه گروه شدند، تو را هیچ پیوندی با آنان نیست؛ کار آنان فقط با الله‌ است، سپس به اعمالی که همواره انجام می‌دادند، آگاهشان می‌کند».
ابن کثیر / گوید: این کلام الهی ﴿وَلَا تَفَرَّقُواْ به جماعت و اتحاد دستور داده و از پراکندگی و تفرقه باز می‌دارد. احادیث زیادی نیز به همبستگی و انسجام فرا خوانده و از تشتّت و جدایی طلبی باز می‌دارد. و این فرموده‌ی الهی﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ [آل عمران: 106]
یعنی‌: «روزی که چهره‌هایی سفید و چهره‌هایی سیاه می‌گردند».
یعنی در روز قیامت چهره‌های اهل سنت سپید و صورت اهل بدعت و تفرقه‌انداز، سیاه می‌گردد[24].
وی در شرح آیه‌ی ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ١٥٩ [الأنعام: 159]: ‌«مسلماً کسانی که دینشان را بخش بخش کردند، وگروه گروه شدند، تو را هیچ پیوندی با آنان نیست، کار آنان فقط با الله است، سپس به اعمالی که همواره انجام می‌دادند، آگاهشان می‌کند»، می‌گوید: ﴿وَكَانُواْ شِيَعٗا یعنی خوارج. و گفته شده است: منظور، اهل بدعت هستند؛ لیکن ظاهر آیه بر هر کس که دین الله ـ را رها کرده و با آن از درِ مخالفت درآید، شامل می‌گردد. چرا که الله ﻷ رسولش ج را با دین حق و هدایت فرستاد تا دینش را بر همه‌ی ادیان پیروز گرداند؛ شریعتش یکی است و گنجایش اختلاف و پراکندگی را ندارد. در نتیجه هر کس همچون دسته‌ها و فرقه‌‌های گمراه و هواپرست در آن اختلاف کند، ﴿وَكَانُواْ شِيَعٗا ﴾ یعنی گروه گروه شود، باید بداند که الله أ رسولش ج را از آن‌چه آنان بدان گرفتار آمدند، مبرّا دانسته است[25].
علی رغم تمام این موارد، برخی مردم جز تفرقه، اختلاف و جدایی، خواهان چیز دیگری نیستند؛ مگر اندکی که الله أ به آنان رحم کند. لذا در کارشان با یکدیگر تنازع و اختلاف کرده و دسته دسته و گروه گروه شدند، و قرآن کریم را بخش بخش کردند، با استناد به بخشی از آیات بخشی دیگر را باطل دانستند و به دلیل سرکشی و تجاوز بعد از این که دانش و آگاهی به آنان اهداء شد، نسبت به حق دچار اختلاف و چند دستگی شدند. به پیامد این عمل، سخن الله أ در موردشان را محقق نمود که:
﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ ٱلنَّاسَ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗۖ وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَۚ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمۡ [هود: 118-119].
یعنی: «اگر پروردگارت می‌خواست یقیناً تمام مردم را امت واحدی قرار می‌داد؛ (ولی) همواره در اختلاف اند * مگر کسانی که پروردگارت به آنان رحم کرده و به همین سبب آنان را آفریده است».
هم‌چنین فرمایش رسول ج که: «أَلَا إِنَّ مَنْ قَبْلَكُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ افْتَرَقُوا عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ مِلَّةً، وَإِنَّ هَذِهِ الْمِلَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ: ثِنْتَانِ وَسَبْعُونَ فِي النَّارِ، وَوَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ، وَهِيَ الْجَمَاعَةُ»: «اهل کتاب در دینشان به هفتاد و دو گروه تقسیم شدند و به زودی این امت به هفتادو سه گروه (اهل بدعت یا هوی پرستان) تقسیم خواهد شد. همگی در آتش‌اند جز یکی؛ آن‌هم جماعت»[26]؛ و در روایتی آمده است: «قَالُوا: وَمَنْ هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي»: «گفتند: آن گروه کدام است ای رسول الله؟ فرمود: آنان که بر اعتقاد و من یاران من هستند»[27].
قتاده / گفته است: «مستحقین رحمت الهی، اهل جماعت هستند. هر چند خانه و کاشانه یا جسم‌هاشان از یکدیگر جدا باشد؛ و گناهکاران، جدایی‌خواهان هستند؛ هر چند که دیار و جسم‌هاشان در جوار هم باشد»[28].
و این‌گونه طولی نکشید که مردم از هدایتِ آفریدگارشان ـ و سنت نبیّشان ج فاصله گرفتند، خواهشات نفسانی، آنان را به بی‌راه وا داشت و اختلافات، ایشان را جذب کرد؛ برداشتِ اشخاص، انحرافِ فلاسفه و یاوه‌سرایی‌های متکلمین را بر الله ﻷ و رسول ج مقدّم نمودند، خود منحرف گشته و دیگران را از راه الله أ و راه راست به بی‌راهه کشاندند؛ شیطان هم وضعیتِ دینی‌شان را بر آنان پوشاند. چه راست فرمود الله ﻷ:
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤ [الكهف: 103-104]
یعنی: «بگو: آیا شما را به زیانکارترین مردم از جهت عمل آگاه کنم؟ * [آنان] کسانی هستند که کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته در حالی که خود می‌پندارند، خوب عمل می‌کنند».
ابن کثیر / گفته است: این آیه چنان‌که یهود و نصاری را در بر می‌گیرد، شامل خوارج هم می‌شود. البته نه به این معنا که فقط خاص این گروه‌هاست، بلکه عام است و هر کس که الله ﻷ را به روشی که می‌پندارد درست است و عملش پذیرفته می‌شود، عبادت کند، حال آن‌که کسی را که به خطا رفته و عملش مردود است هم، در بر خواهد گرفت[29].
و راست گفت رسول الله ج که فرمود: «لَتَتْبَعُنَّ سَنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، شِبْرًا بِشِبْرٍ، وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ تَبِعْتُمُوهُمْ قُلْنَا: يَا رَسُولَ اللهِ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى قَالَ: فَمَنْ؟»: «به یقین رفتار آنان که پیش از شما بوده‌اند را وجب به وجب و ذراع به ذراع[30] پیروی می‌کنید؛ حتی اگر به سوراخ سوسماری رفته باشند، دنبالشان می‌روید. گفتیم: ای رسول الله، منظورتان یهود و نصاری است؟ فرمودند: پس کی؟»[31].
اما الله ﻷ مقدّر نمود، وسط این دریای اختلاف و از هم‌گسیختگی افرادی را برانگیزد تا اراده‌ی پیشین الهی مبتنی بر حفظ دینِ برحقش را، محقق سازند و بعد از رسول‌الله ج به بهترین نحو آن را بر پا دارند. و واقعاً آنان ﴿رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِ [الأحزاب: 23].
یعنی: «مردانی که به آن‌چه با الله بر آن پیمان بستند، صادقانه وفا کردند»، صحابه‌ی رسول ج بودند که به بهترین روش این جریان را مدیریت کرده و امانتی که الله ـ بر دوش آنان نهاده بود را ادا کردند و به نسل بعد از خویش یعنی تابعین، بدون کم و کاست انتقال دادند. تابعین، بعد از آنان بهترین جانشین برای بهترین سَلَف بودند. آنان نقشِ صحابه ش را در این امانت برای رساندن به آیندگان به نحو احسن ایفا کردند. ائمه‌ای که در این مسیر بر نقش گام صحابه قدم نهادند و به روش ایشان اقتدا نموده و در این راستا به مخالفت و کارشکنیِ مخالفین که پرچم‌دار خواهشات و بدعت و گمراهی بودند، توجهی نکردند. به سنّت و روش و آثار رسول الله ج تمسک جسته و خویش را بر آن ملزم نمودند و به آیندگان تعلیمش دادند.
این‌گونه اهل سنت و جماعت در هر قرن، پرچم سنت و آثار نبوت را از گذشتگانِ برحقّ تحویل گرفته و با توجه به مسئولیت خطیر خویش، بر اساس روش پیشینیان و اقتدای به آنها، به فرزندان نسل آینده رساندند؛ تا این که این پرچم در هر عصر و نسلی نمودار و متمایز گشت. افرادِ این گروهِ پیروز، پرچم را پاک و پاکیزه به اهتزاز درآورند و تا برپایی قیامت که الله أ زمین و ساکنینش را به ارث می‌برد، برای آیندگان حفظش نمودند. رسول الله ج فرموده‌اند: «لاَ يَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي ظَاهِرِينَ حَتَّى يَأْتِيَهُمْ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ»: «پیوسته گروهی از امت من چیره و برترند تا که دستور الله ﻷ (در برپایی قیامت) صادر شود و آنان هم‌چنان پیروز و غالب‌اند»[32].
با گذشت زمان و پیدایش نسل‌های آینده، اصول و قواعد این گروهِ نجات یافته اسقرار و محکم گردید و برنامه و رویکردش مشخص شد؛ منابع و مراجع فکری علمی‌اش از دیگران تفکیک گردید و عقایدش تدوین گشته و به رشته‌ی تحریر درآمد و از عقاید و اصول دیگر فرقه‌ها متمایز گشت. این گروه در میان گروه‌های دیگر به مثابه دین اسلام در بین سایر ادیان گردید[33]. پیروان این گروه چه در عقیده و فقه و چه در اخلاق، سلوک و روش از دیگران متمایز شدند، بهترین گواه و شاهد برای این دین گشتند و الله ـ به وسیله‌ی آنان بر امت اقامه‌ی حجت نمود. و هنوز که هنوز است ائمه‌ی هدایت از این گروه هستند و همانند خورشید، راه را برای آنان که الله ﻷ به ایشان ارده‌ی خیر و هدایت نموده روشن می‌کنند تا دنباله‌رَوی آثار رسول الله ج باشند و به روش و سنت وی اقتدا کنند.
اصل تمام اصول که اهل سنت را در طول تاریخ متمایز و سرآمد نموده است، پایبندی آنان به کتاب آفریدگار و سنت پیامبرشان و اجماع سَلَف بوده است. سلف یعنی صحابه ش و تابعین رحمهم الله؛ یعنی ائمه‌ی سه قرن میمون و با برکتِ اسلام. همین رویکرد و برنامه، عاملِ مصونیّتِ آنان از اختلاف، تشتّت، هواپرستی و چند دستگی بود. واقعاً چه کسی است که غیر از صحابه‌ی رسول الله ج به کتاب الله و سنت پیامبرشان، آگاه‌تر باشد؟!
شارح کتاب «الدرة المضیئة» می‌گوید: «در امت محمّدی که از دیگر امّت‌ها یک سر و گردن والاتر و برتر است، کسی بسان صحابه‌ی بزرگوار ش وجود ندارد؛ آنان که به هم‌صحبتیِ بهترین نوعِ بشر نایل آمدند. قول راجح و معتمَد امامانِ سنّت بر این است که صحابه ش همگی، «عُدُول: بسیار عادل‌اند». الله ﻷ فرموده است: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ...: «محمد فرستاده‌ی الله است و آنان که با اویند...». بر اساس شاهد و گواهی که در صحیحین (بخاری و مسلم) آمده است در فضیلت، کسی همانند صحابه ش نیست. ابو سعید خدری س (از رسول الله ج)روایت می‌کند: «لا تَسُبُّوا أَصْحَابِي، فَلَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلا نَصِيفَهُ»: «اصحاب مرا دشنام ندهید. که اگر یکی از شما به اندازه‌ی کوه احد، طلا انفاق کند، با یک یا نصفِ مُدّ[34] اصحابِ من، برابری نمی‌کند». و ترمذی از ابن مغفل س روایت نموده که وی گفته است: از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمایند: «اللَّهَ اللَّهَ فِي أَصْحَابِي، لَا تَتَّخِذُوهُمْ غَرَضًا بَعْدِي، فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَبِحُبِّي أَحَبَّهُمْ، وَمَنْ أَبْغَضَهُمْ فَبِبُغْضِي أَبْغَضَهُمْ، وَمَنْ آذَاهُمْ فَقَدْ آذَانِي، وَمَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ، وَمَنْ آذَى اللَّهَ فَيُوشِكُ أَنْ يَأْخُذَهُ»: «حضّار به غایبین ابلاغ کنند (که) از الله بترسید در حق اصحاب من! بعد از من ایشان را نشانِ آزردن قرار ندهید، هر کس با آنان محبت کند، به خاطر محبت با من به آنان محبت می‌ورزد. و هر کس بدش از آنان بیاید، چون با من بغض دارد به آنان خشم می‌ورزد. و هر کس اصحاب مرا آزُرد، مرا آزرده است، و کسی که مرا آزرد، الله را آزُرده است، و هر کس الله را بیازارد، عنقریب او را می‌گیرد و کسی را که الله گرفت، امید رهاکردنش نیست».[35]
در میان امت اسلامی هیچ کس در خیر و نیکی، همانند صحابه ش نیست. و نیکی اسمی است جامع برای هر طاعتِ الهی که باعث تقرّب به الله ـ شده و خدمتی برای مردم باشد. و نیز شامل تمام نیکی‌هایی که شرع به انجام آن تشویق نموده و زشتی‌هایی که از انجامش باز داشته است، می‌شود. هیچ خردمند عاقلی کوچکترین شکی ندارد که صحابه ش در این میدان گوی سبقت را از دیگران ربوده‌اند، و به بلندای فضل و نیکی و صداقت دست یازیده‌اند. نیک‌بخت آن‌ است که راهشان را پیموده و برنامه‌ی محکم و بی‌نقص آنان را دنبال نماید، و سیه روز کسی است که از روش آنان روی برتابد و آن‌چه را آنان محقق کرده‌اند، بر پا ندارد.
کدام برنامه‌ی رشد و ترقی را سراغ دارید که صحابه ش بر آن دست نیافته باشند و کدام خصلت نیک وجود دارد که قبل از دیگران بدان نرسیده باشند. به الله سوگند آنان به سرچشمه‌ی شیرین و زلال حیات وارد آمدند و قواعد دین و کارِ خیر را استوار و محکم نموده‌اند، دل‌ها را به وسیله‌ی قرآن، ذکر و ایمان گشودند، و با شمشیر و سرنیزه و بذل و بخششِ جانِ عزیز خویش در راه رضای رحمان، مناطق را فتح کردند. خیر و نیکی‌ای نبوده مگر این که از کانالِ آنان معرفی شده است و دلیل و برهانی نبوده مگر این که از علوم آنان کشف شده است. راه نجاتی جز راهی که آنان پیمودند وجود ندارد، هیچ خیر و سعادتی نیست مگر این‌که آن را اجرایی کرده‌اند؛ الله ـ از ایشان راضی بادا! چقدر مجالس با ذکر نام آنان مزیّن می‌گردد، و چه اندازه صفحات به تعریف نیک و قدردانی از ایشان آراسته می‌شود.
هم‌چنین در امت اسلامی، در استنباط حکم شرعی و سنت، کسی همچون صحابه ش نیست. آنان مستحق‌ترین افراد امت، در دست‌یابی به حق و صواب و شایسته‌ترین انسان‌ها به همسویی با قرآن و سنت هستند. روایتی که امام احمد / و دیگران از ابن مسعود س آورده‌اند تأیید این ادّعاست: «مَنْ كَانَ مُسْتَنًّا فَلْيَسْتَنَّ بِمَنْ قَدْ مَاتَ، أُولَئِكَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانُوا خَيْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ، أَبَّرَهَا قُلُوبًا، وَأَعْمَقَهَا عِلْمًا، وَأَقَلَّهَا تَكَلُّفًا، قَوْمٌ اخْتَارَهُمُ اللهُ لِصُحْبَةِ نَبِيِّهِ ج وَنَقْلِ دِينِهِ، فَتَشَبَّهُوا بِأَخْلَاقِهِمْ وَطَرَائِقِهِمْ فَهُمْ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، كَانُوا عَلَى الْهُدَى الْمُسْتَقِيمِ»: «هر کس می‌خواهد تأسی جوید به اصحاب رسول الله ج تأسی جوید. چرا که ایشان پاکدل‌ترین، عالم‌ترین و ساده‌زیست‌ترین، هدایت‌یافته‌ترین و بهترین مردانِ این امت بودند. گروهی بودند که الله ﻷ آنان را برای هم‌صحبتیِ پیامبرخویش و برپا دارندگان دینش برگزید. شما نیز قدر و منزلت آنان را بدانید و به روش و آثار ایشان پایبند باشید. زیرا آن‌ها رهروان راه راست بودند».[36]
امام ابن قیّم جوزی / در کتاب «إعلام الموقعین» می‌گوید: از این روایت برداشت می‌شود که عملکرد صحابه ش درست، و آن‌چه از آنان اثبات شده است، سزاوارترین افرادِ امت هستند؛ زیرا آنان نسبت به دیگران، پاکدل‌ترین، عالم‌ترین، ساده‌زیست‌ترین، و نزدیک‌ترین افراد به حق و صواب بوده‌اند. این امتیاز‌ها از آن روست که الله ﻷ به آنان هوشیاری، فصاحت، دانش فراوان، یادگیری سریع، درک عالی و تیزهوشی، اعتراض اندک یا کلاً عدم اعتراض، قصدِ نیک و تقوای الهی عطا کرده بود. روش و سلیقه‌ی آنان عربی و معانیِ صحیح در سرشت و خِرَد آن‌ها متمرکز بوده است. نیازی نیست در اسناد، وضعیت راویان، علل حدیث و جرح و تعدیل و تحقیقِ آن‌ها تجدید نظر نمود. هم‌چنین تحقیق درمورد قواعدِ اصول و وضعیت افرادی از آنان که اصولی بوده‌اند هم، نیاز نیست. از تمام این‌بررسی و پژوهش‌ها بی‌نیاز بودند. در مورد ایشان فقط باید به دو چیز توجه نمود: (همین که می‌گویند): الله تعالی و رسول ج چنین فرمودند، و معنای این مطلب فلان و فلان است، همین کافیست. آنان با دارا بودن این دو ویژگی (راوی اقوالِ الله و رسول بودن و بیان داشتنِ معانی) خوشبخت‌ترین مردم بودند. و با این دو خصلت، بهره‌مند‌ترین افرادِ امت بوده‌اند، تمام نیرو و توان خود را بر همین دو فاکتور متمرکز کرده بودند؛ چرا که اصحاب ش پیامبرِ برگزیده را دیدند و وی را همراهی کرده و به معیّتِ ایشان اسرار آیات قرآنی را تجربه کردند. در محضر نبی اکرم ج دانش آموختند، قرآن فرا گرفتند و سبب نزول، تفسیر و‌ آدابِ قرآن را حفظ کردند. انوار قرآن و پرتو مصطفی ج را تجربه کردند؛ آنان به سبب عملکردِ درست، خوشبخت‌ترین مردم بوده و سزاوارترین افراد، ‌به فهم قرآن و سنت می‌باشند[37].
امام ابن قیم / می‌گوید: «شایسته است استدلالِ معانیِ قرآن، مبتنی بر روایاتی باشد که راویانِ مورد اطمینان که وارثان پیامبران‌اند آن را از رسول الله ج روایت کرده باشند. سپس اقوال آنان را با آن‌چه صحابه‌ و تابعین که ائمه‌ی هدایت‌اند باید دنبال نمود. و آیا انسان خردمند قایل به این نیست ‌که اگر قرآن به چنین روشی تفسیر شود، بهتر از تفسیری است که از پیشوایانِ ضلالت و شیوخِ جهمی و معتزلی همانند مریسی، جبائی، نظّام، و علاف و هم‌اندیشان آنان گرفته شود؟ آنان که دارای فرقه‌ها و اختلافات فراوانی هستند؛ همانان که در اسلام، بانیِ فتنه‌ها، انحرافات و بدعت‌ها بوده‌اند و دینشان را تکه‌تکه کرده و به گروه‌های متعدد تبدیل شدند؛ و هر گروه به اعتقادات خویش خرسند و شادمانند. حال اگر تفسیر قرآن و اثبات آن‌چه دلالت بر تفسیر می‌کند و باعث علم یقینی می‌گردد، با احادیث صحیحِ رسول الله ج و اقوال صحابه ش جایز نباشد، آیا جایز است در تفسیر آیات به تحریفاتِ جهم بن صفوان و پیروان او و تأویلات علاف، نظّام، جُبایی، مریسی و عبدالجبّار و دیگر رهجویان آنان و هر کورِ مرده‌دل و گُنگ که از قرآن و سنت دور‌اند و در نزد اهل علم و ایمان، گمنام و ورشکسته‌ی علمی‌اند، پیروی کرد»[38]؟
صحابه‌ی کرام ش لفظ و معنای قرآن و حدیث را از رسول الله ج آموخته‌اند  
ابن قیم جوزی / می‌گوید: نبی اکرم ج لفظ و معنای قرآن را برای اصحاب ش بیان کرده است. همان‌سان که الفاظ را به آنان آموزاند، معانی را هم تعلیم داده است؛ چرا که ابلاغ و بیانِ مطلب، جز با آموزش دادنِ الفاظ و معانی امکان ندارد. الله أ فرموده است: ﴿فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ [النحل: 35].
یعنی: «پس آیا بر عهده پیامبران جز رساندن آشکار هست؟». این فرموده‌ی الهی متضمّن ابلاغ معنا هم هست. و بیانِ معنا از بالاترین درجات بیان است. لذا کسی که بگوید: پیامبر ج معانی کلام الله ـ و کلام خود را به امت به صورت واضح و روشن ابلاغ نکرده است و فقط به ابلاغِ الفاظ بسنده نموده و فهمِ معانی را به خود صحابه ش موکول کرده است، در حقیقت به ابلاغ رسول ج اقرار نکرده‌اند.
لیکن علما و مؤمنین همان گواهی را می‌دهند که الله ﻷ و فرشتگان و مردانِ خیرالقرون گواهی داده‌اند. و آن‌هم این‌که رسول ج بسیار روشن و قاطع ادای مسئولیت نمودند؛ به گونه‌ای که هیچ عذری باقی نمانده است. دلیل و برهانی ارائه داده است که از نگاهِ لفظ و معنا، موجب علم و یقین گشته است. تبلیغِ قطعیِ معنایِ قرآن و سنت توسط وی، کاملاً همانند تبلیغ وی از الفاظ، بلکه به مراتب برتر و بزرگتر از ابلاغِ الفاظ است؛ چرا که الفاظ قرآن و سنت را افرادِ خاصِ امت (یعنی علما و طلاب و تحصیل‌کردگان) حفظ می‌کنند، لیکن در حفظ معانی که رسول الله ج ابلاغ نموده است، افراد عام و خاص سهیم‌اند.
حبیب بن عبدالله بَجَلی و عبدالله بن عمر ب گفته‌اند: «تعَلَّمنَا الإیمانَ ثُمَّ تَعَلَّمنَا القُرآنَ فَازدَدنَا إیمَانَاً»: «ایمان را آموختیم و سپس قرآن را فرا گرفتیم؛ در نتیجه بر ایمانمان افزودیم». پس صحابه ش الفاظ و معانی قرآن را از رسول الله ج آموختند. بلکه آنان بیشتر از الفاظ به معانی توجه می‌کردند. ابتدا الفاظ را فرا گرفته و در پی آن به معانی می‌پرداختند؛ تا بدین وسیله معانی را به بهترین وجه ممکن به ذهن بسپارند و از یادشان نرود. حال که صحابه ش معنی قرآن را همانند الفاظش از رسول امین ج یاد گرفتند، دیگر نیاز به کس دیگری نداشتند. از این رو نقل معانی قرآن توسط ایشان، همانند روایت کردن الفاظ قرآن از آن‌هاست.
حال که پیشینیان می‌دانستند این کتاب، کتابِ الله ـ و کلام اوست که آن را بر ایشان نازل نموده است، و بدین ‌وسیله آن‌ها را راهنمایی نموده و دستورشان داده که از آن پیروی کنند، چگونه ممکن است از منظر عمومی و خصوصی، بر فهم و شناخت معنایش شیفته‌ و دل‌باخته نباشند؟ صحابه ش کتاب دیگری نداشتند که آن را بخوانند و تألیفاتی پیرامونشان نبود تا از آن بهره برند؛ بلکه قرآن تنها کتابی بود که در آن، علوم را می‌جستند و در حفظ و عمل و فقه به آن توجه می‌کردند. آنها حریص‌ترین مردم به فراگیری و عمل به قرآن بودند. رسول الله ج هم در میانشان بود و همانندِ الفاظ، معانی را هم به ایشان تعلیم می‌داد؛ لذا امکان نداشت در این مسیر به کتابی دیگر رجوع کنند؛ و نیز غیر ممکن بود دلها‌ی‌شان برای شناخت قرآن  تحریک نشود. از سویی دیگر هم امکان نداشت رسول ج قرآن را به آنان آموزش ندهد. در حالی که صحابه ش در هر موردی که آن‌ها را به علم و هدایت رهنمون کند، حریص‌ترین انسان‌ها بودند. پیامبر ج هم شیفته‌ترین شخص، در تعلیم و هدایتِ آنان بود؛ حتی ایشان ج بیشترین کسی بود که آرزوی هدایت کفار را می‌نمود.
صحابه ش احادیث فراوانی از رسول ج شنیدند و حالات و صحنه‌های زیادی را از او مشاهده کردند و هدف و دعوت رسول ج را همان گونه که از کلامش می‌فهمیدند، با دل و جان خویش هم لمس کردند و کسی در این زمینه با آنان برابری نمی‌کرد. امکان ندارد کسی که حالِ متکلم را می‌بیند و می‌شنود و درک می‌کند، همانند کسی باشد که از او غایب است یا با واسطه و وسایل دیگر از وی می‌شنود و فرا می‌گیرد. پس از آنجا که صحابه ش امتیازاتی داشتند که آیندگان فاقد آن بودند، به طور قطع و لازم در این راستا باید به جای دیگران، به صحابه ش رجوع نمود. از همین رو امام احمد / می‌گوید: «از نظر ما اصولِ سنت یعنی تمسک و پایبندی به آن‌چه صحابه‌ی رسول الله ج بر آن بودند. ش».
پس اعتقاد فرقه‌ی ناجیه همان باوری است که رسول الله ج و یاران بزرگوارش به آن بودند، چنان ‌که خودِ رسول الله ج به این مسئله استناد کرده و می‌فرماید: «مَنْ كَانَ عَلَى مَا أَنَا عَلَيْهِ الْيَوْمَ وَأَصْحَابِي»[39]: «کسی که بر همان باوری باشد که من و یارانم بر آنیم». لذا با استناد به این ادله‌ی قاطع، بر هر خردمندی روشن است که بازگشت به اصحاب ش در تفسیر قرآن، مساوی است با تفسیر صحیح و مبیِّن و راه راستی که مورد نظرِ الهی است. و بسیار روشن و مبرهن است تابعین هم که به نیکی از صحابه حرف شنوی و تبعیت کردند، این علوم و تفاسیر را از صحابه ش آموختند و از آنچه صحابه به آنان آموزش داده، سر بر نتافتند[40].
احادیثی از رسول الله ج موجود است که بعد از ایشان، چند‌دسته شدنِ امت به هفتاد و اندی گروه را اثبات می‌کند، و گویای این مطلب است که همگی در آتش خواهند بود جز یکی؛ آن‌هم جماعت یا «الفرقة الناجیة: گروه نجات یافته» آنان که اعتقاد و باور رسول الله ج و یارانش ش را داشته باشند.
نیز روایات دیگری هم وارد است که اثبات می‌کند در میان امت ایشان ج، مدام و پیوسته گروهی هستند که غالب و پیروز‌اند و بر پا دارنده‌ی دستور الهی هستند، مخالفین و کارشکنان تا زمانی که دستور الهی در بر پایی قیامت صادر گردد، به آن‌ها آسیبی(دینی و ایمانی) نمی‌رسانند.
و احادیثی هم روایت شده است که مردم را به پایبندیِ سنت فرا می‌خواند و همراه بودن با جماعت را بر ایشان لازم دانسته و از تک‌روی و جدایی‌طلبی نهی می‌کند.
در پایان هم حدیث حذیفه س می‌آید که امام بخاری برای آن باب و تیتری به این عنوان بسته است: «كَيْفَ الْأَمْرُ إِذَا لَمْ تَكُنْ جَمَاعَةٌ : اگر جماعتی وجود نداشت، چه باید کرد؟».
از ابو هریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «افْتَرَقَتْ الْيَهُودُ عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً أَوْ ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، وَافْتَرَقَتْ النَّصَارَى عَلَى إِحْدَى أَوْ ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ».
ترجمه: «یهودیان به ۷۱ یا ۷۲ گروه تقسیم شدند و نصاری هم ۷۱یا ۷۲ دسته پراکنده شدند و امت من نیز به ۷۳ گروه مبدل می‌شود»[41].
از ابو عامر عبدالله بن لحی روایت است که ما همراه معاویه بن ابو سفیان س حج نمودیم، چون به مکه آمدیم هنگامی که نماز ظهر را خواند، برخاسته و گفت: رسول‌الله ج فرمودند: «"إِنَّ أَهْلَ الْكِتَابَيْنِ افْتَرَقُوا فِي دِينِهِمْ عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ مِلَّةً، وَإِنَّ هَذِهِ الْأُمَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً يَعْنِي الْأَهْوَاءَ، كُلُّهَا فِي النَّارِ إِلَّا وَاحِدَةً، وَهِيَ الْجَمَاعَةُ، وَإِنَّهُ سَيَخْرُجُ فِي أُمَّتِي أَقْوَامٌ تَجَارَى بِهِمْ تِلْكَ الْأَهْوَاءُ كَمَا يَتَجَارَى الْكَلْبُ بِصَاحِبِهِ، لَا يَبْقَى مِنْهُ عِرْقٌ وَلَا مَفْصِلٌ إِلَّا دَخَلَهُ"، وَاللَّهِ يَا مَعْشَرَ الْعَرَبِ لَئِنْ لَمْ تَقُومُوا بِمَا جَاءَ بِهِ نَبِيُّكُمْ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، لَغَيْرُكُمْ مِنَ النَّاسِ أَحْرَى أَنْ لَا يَقُومَ بِهِ».
ترجمه: «یهود و نصاری در دین خویش به هفتاد و دو گروه تبدیل شدند و به زودی این امت به هفتاد و سه دسته هواپرست - مبدل خواهد شد. تمام آن‌ها در آتش‌اند جز یکی؛ و آن «جماعت» است. نیز گروهی از امت من ظهور خواهند کرد که بدعت‌ها و خواهشات در رگ و مفاصل آن‌ها نفوذ می‌کند؛ چنان که سگ هار[42] با شخص چنین می‌کند؛ هیچ رگ و مفصلی نیست مگر اینکه (بیماری) به آن سرایت می‌کند»[43]. به خدا قسم ای عرب‌ها، اگر شما به آنچه پیامبرتان آورده است، عمل نکنید، مردمان دیگر به طریق اولی به آن عمل نخواهند کرد».
عبدالله بن عمرو س می‌گوید: رسول الله ج فرموده است: «لیأتِيَنَّ عَلَى أُمَّتِي مَا أَتَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ، حَتَّى إن كَانَ فِيهِمْ مَنْ یَأتِی أُمَّهُ عَلَانِيَةً لكَانَ فِي أُمَّتِي مَن یَصنَعُ ذلك، وإِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ تفَرَّقَت عَلَى ثِنتین وَسَبْعِينَ مِلَّةً، وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهَم فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً. قالوا: ومَن هِيَ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي».
ترجمه: «یقینا آن چه بر بنی اسرائیل آمد، بر سر امت من هم خواهد آمد؛ همانند کفش بر ردّ کفش (قدم به قدم). حتی اگر کسی از آنان آشکارا با مادر خویش آمیزش می‌کرد در امت من هم کسی همانند آن خواهد کرد؛ بنی اسرائیل تبدیل به ۷۲ دسته شدند و امت من ۷۳ گروه می‌شود، همه به جز یک گروه در آتش‌اند. گفتند: آن یکی کیست؟ فرمود: (گروهی که بر) آ‌ن‌چه من و یاران من بر آنیم (باشد[44].
عوف بن مالک گوید: رسول الله ج فرموده‌اند: «افْتَرَقَتْ الْيَهُودُ عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً فَوَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَسَبْعُونَ فِي النَّارِ وَافْتَرَقَتْ النَّصَارَى عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً فَإِحْدَى وَسَبْعُونَ فِي النَّارِ وَوَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَتَفْتَرِقَنَّ أُمَّتِي عَلَى ثَلاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً وَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَثِنْتَانِ وَسَبْعُونَ فِي النَّارِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هُمْ قَالَ الْجَمَاعَةُ».
ترجمه: «یهود به ۷۱ فرقه تقسیم شد، یکی در بهشت است و ۷۰ فرقه در جهنم. نصاری به ۷۲ دسته پراکنده گشت و یکی در بهشت است و ۷۱ دیگر در جهنم. سوگند به ذاتی که جان محمد در دست اوست، صد در صد امت من به ۷۳ گروه تجزیه می‌شود؛ یکی در بهشت و ۷۲ دسته‌ی دیگر جهنمی‌اند. گفته شد: آن‌ها -بهشتیان - چه کسانی هستند: ای رسول الله؟ فرمود: جماعت»[45].
انس بن مالک س می‌گوید: رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ افْتَرَقَتْ عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، وَإِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً كُلُّهَا فِي النَّارِ إِلا فِرْقَةً وَاحِدَةً، وَهِيَ الْجَمَاعَةُ».
ترجمه: «بنی اسرائیل به هفتاد و یک فرقه تقسیم شد و به زودی امت من به هفتاد و دو گروه مبدل خواهد گشت؛ همگی در آتش‌اند جز یکی؛ و آن جماعت است»[46].
ابو امامه گفته است: «اِفْتَرَقَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً أَوْ قَالَ اثْنَتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً وَتَزِيدُ هَذِهِ الأُمَّةُ فِرْقَةً وَاحِدَةً كُلُّهَا فِي النَّارِ إِلاَّ السَّوَادَ الأَعْظَمَ» فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا أَبَا أُمَامَةَ مِنْ رَأْيِكَ أَوْ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم؟ قَالَ إِنِّي إِذًا لَجَرِيءٌ بَلْ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم غَيْرَ مَرَّةٍ وَلا مَرَّتَيْنِ وَلا ثَلاثَةٍ»:
ترجمه: «بنی اسرائیل دارای ۷۱ یا ۷۲ گروه شد. لیکن این امت (اسلام) اضافه‌تر خواهد شد. همگی در آتش‌اند جز سواد اعظم «گروه پیروز و نجات یافته». فردی به او گفت: ای ابو امامه نظر شخصی توست یا از رسول الله ج شنیده‌ای. گفت: مثل این‌که خیلی جرأت و جسارت دارم؛ بلکه بیش از یک دو سه بار از رسول الله ج شنیده‌ام»[47].
دوم: حدیث لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَی الْحَقِّ  
معاویه س گوید: شنیدم رسول الله ج می‌فرمایند: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي قَائِمَةً بِأَمْرِ اللهِ لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ أَوْ خَالَفَهُمْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ عَلَى النَّاسِ»:
ترجمه: «پیوسته گروهی از امت من دستور الله ﻷ را بر پا می‌دارند و نومیدکنندگان و مخالفان، به ایشان زیانی (دینی و ایمانی) نمی‌رسانند و تا دستور الله ـ صادر شود، بر همین روش استوار‌اند»[48].
و در لفظی دیگر چنین می‌خوانیم: «مَنْ يُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَيْرًا يُفَقِّهْهُ فِي الدِّينِ، وَلَا تَزَالُ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
ترجمه: «کسی که الله برایش خیر تصمیم می‌گیرد، در دین آگاهش می‌گرداند. و پیوسته بخشی از مسلمانان بر اساس حق پیکار می‌کنند و تا روز قیامت بر مخالفین خویش غالب و چیره‌اند»[49].
در روایتی با این الفاظ آمده است: «مَنْ يُرِدْ اللهُ بِهِ خَيْرًا يُفَقِّهْهُ فِي الدِّينِ وَإِنَّمَا أَنَا قَاسِمٌ وَيُعْطِي اللهُ وَلَنْ يَزَالَ أَمْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ مُسْتَقِيمًا حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ أَوْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللهِ عز وجل».
ترجمه: «هر کس که الله برایش اراده‌ی خیر نماید، او را در دین آگاه می‌گرداند و من تقسیم کننده‌ام و الله می‌دهد. و همواره جریان این دین استوار و راست است تا که قیامت بر پا شود یا دستور الله صادر گردد»[50].
در روایتی دیگر آمده است: «مالک بن یخامر سکسکی برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین شنیدم معاذ بن جبل می‌گوید: و آنان اهل شام هستند. سپس معاویه برخواست و با صدای رسا گفت: این مالک است و می‌گوید از معاذ شنیدم که می‌گوید: و آنان مردمانِ سرزمین شام‌اند»[51].
مغیره بن شعبه س از نبی اکرم ج روایت می‌کند: «لاَ يَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي ظَاهِرِينَ، حَتَّى يَأْتِيَهُمْ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ».
ترجمه: «مُداماً مردمانی از امت من غالب و پیروز‌اند؛ تا این که دستور الله ﻷ - در بر پایی قیامت- به آنان می‌رسد و آنان هم‌چنان پیروز‌اند»[52].
و در روایتی دیگر می‌خوانیم: «لَا يَزَالُ نَاسٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ حَتَّى يَأْتِيَهُمْ أَمْرُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ».
ترجمه: «مُداماً مردمانی از امت من غالب و پیروز از حق دفاع می‌کنند؛ تا که دستور الله ﻷ در بر پایی قیامت به آنان می‌رسد»[53].
در روایتی از جابر س آمده است: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»، قَالَ: فَيَنْزِلُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَيَقُولُ أَمِيرُهُمْ: تَعَالَ صَلِّ لَنَا، فَيَقُولُ: لَا، إِنَّ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ أُمَرَاءُ تَكْرِمَةَ اللهِ هَذِهِ الْأُمَّةَ».
ترجمه: «همیشه گروهی از امت من تا روز قیامت به حق نبرد می‌کنند و غالب‌اند. فرمود: عیسی بن مریم ÷ فرود می‌آید و پیشوایشان می‌گوید: بفرما و ما را نماز بده. می‌گوید: نه؛ بعضی از شما بر بعضی دیگر امیر هستید؛ این بزرگداشتِ الله متعال برای این امت است»[54].
در روایتی ثوبان س می‌گوید: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي ظَاهِرِينَ عَلَى الْحَقِّ، لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ، حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللهِ وَهُمْ كَذَلِكَ»
ترجمه: «مدام بخشی از امتم با حق _ بر دشمنان _ پیروزاند. هر کس سودای نا امید کردنشان را دارد زیانی(دینی یا ایمانی) به آنان نمی‌رساند؛ تا که دستور الله (در بر پایی قیامت) بیاید و آنان همین گونه (استوار)اند»[55].
در روایتی دیگر چنین آمده است: «إِنَّ اللهَ زَوَى لِي الْأَرْضَ، فَرَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا، وَإِنَّ أُمَّتِي سَيَبْلُغُ مُلْكُهَا مَا زُوِيَ لِي مِنْهَا، وَأُعْطِيتُ الْكَنْزَيْنِ الْأَحْمَرَ وَالْأَبْيَضَ، وَإِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي لِأُمَّتِي أَنْ لَا يُهْلِكَهَا بِسَنَةٍ عَامَّةٍ، وَأَنْ لَا يُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ، فَيَسْتَبِيحَ بَيْضَتَهُمْ، وَإِنَّ رَبِّي قَالَ: يَا مُحَمَّدُ إِنِّي إِذَا قَضَيْتُ قَضَاءً فَإِنَّهُ لَا يُرَدُّ، وَإِنِّي أَعْطَيْتُكَ لِأُمَّتِكَ أَنْ لَا أُهْلِكَهُمْ بِسَنَةٍ عَامَّةٍ، وَأَنْ لَا أُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ، يَسْتَبِيحُ بَيْضَتَهُمْ، وَلَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِمْ مَنْ بِأَقْطَارِهَا - أَوْ قَالَ مَنْ بَيْنَ أَقْطَارِهَا - حَتَّى يَكُونَ بَعْضُهُمْ يُهْلِكُ بَعْضًا، وَيَسْبِي بَعْضُهُمْ بَعْضًا [56]، وَإِنَّمَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي الْأَئِمَّةَ الْمُضِلِّينَ، وَإِذَا وُضِعَ فِي أُمَّتِي السَّيْفُ لَمْ يُرْفَعْ عَنْهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَلَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَلْحَقَ قَبَائِلُ مِنْ أُمَّتِي بِالْمُشْرِكِينَ، حَتَّى تَعْبُدَ قَبَائِلُ مِنْ أُمَّتِي الْأَوْثَانَ، وَإِنَّهُ سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي كَذَّابُونَ ثَلَاثُونَ كُلُّهُمْ يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ، وَأَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدِي، وَلَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللهِ»:
ترجمه: «الله ـ زمین را برایم جمع نمود. مشرق و مغربش را دیدم. قطعاً به زودی حکمرانیِ امت من تا جایی که برایم جمع شد، می‌رسد. دو گنج قرمز و سفید (ثروت‌های ایران و روم) به من داده شد. از آفریدگارم خواستم امتم را با قحط سالیِ فراگیر هلاک نکندإ و جز خودشان، دشمنی اجنبی بر ایشان چیره نگرداند که ریشه‌ی آنان را قطع کند. پروردگارم ﻷ فرمود: ای محمد! هرگاه تصمیمی بگیرم بازگردانده نمی‌شود. به تو قول دادم امّتت را با قحط سالیِ فراگیر نابود نکنم و غیر از خودشان، دشمن بیگانه‌ای بر آنان غالب نگردانم که جماعتشان را متلاشی کند؛ گر چه تمام مردم از اطراف و اکنافِ زمین بر آنان یورش آورند؛ تا این که گروهی از آنان گروهی دیگر را به اسارت درآورند، اما بر امتم، از طرف ائمه‌ی گمراه‌کننده نگرانم؛ و اگر شمشیر در میان امتم افتاد تا قیامت از آنان برداشته نخواهد شد؛ و تا قبایلی از امتم به مشرکین نپیوندند و تا قبایلی از امت من بت نپرستند، قیامت بر پا نخواهد شد؛ و به زودی در امت من سی دروغگو ظهور خواهند کرد که همگی ادعای نبوت می‌کند؛ حال آن‌که من خاتم النبیین هستم و بعد از من نبی‌ای نخواهد آمد. و پیوسته بخشی از امتم با حق غالب و پیروز‌ند و مخالفین، تا که دستور الله ﻷ (در برپایی قیامت) صادر گردد، به ایشان ضرری (دینی و ایمانی) نمی‌رسانند»[57].
عبدالرحمن بن شماسه‌ مهری گوید: نزد مسلم بن مخلد بودم و عبدالله بن عمرو بن عاص نیز آن‌جا بود؛ عبدالله گفت: قیامت فقط بر شرورترین مردم بر پا می‌شود؛ آنان که از اهل جاهلیت بدترند؛ با هیچ چیز الله ـ را نمی‌خوانند مگر این‌که حرفشان را رد می‌کند. در همین حال بودند که عقبه بن عامر آمد و مسلمه به او گفت: ای عقبه! گوش کن عبدالله چه می‌گوید: عقبه گفت: خودش بهتر می‌داند (که چه می‌گوید). اما من شنیدم رسول الله ج می‌فرماید: «لَا تَزَالُ عِصَابَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى أَمْرِ اللهِ، قَاهِرِينَ لِعَدُوِّهِمْ، لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ، حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ وَهُمْ عَلَى ذَلِكَ»: «مدام گروهی از امت من بنا بر دستور الهی نبرد می‌کنند و بر دشمن خویش غالب‌اند و هر کس با آنان از درِ مخالفت درآید، به ایشان ضرری نمی‌رساند، تا که قیامت بر آنان بر پا می‌شود و آن‌ها بر روش خویش استوارند». عبدالله گفت: آری، سپس الله أ بادی به خوش‌بویی مشک و به نرمی و لطافت ابریشم می‌وزاند که (آن باد) هر کس در قلبش ذره‌ای ایمان باشد را، می‌میراند. بعد از آن فقط مردمان شرور باقی خواهند ماند و قیامت بر آنان به پا می‌شود[58].
در حدیث سعد بن ابی و قاص س آمده است، رسول الله ج فرمودند: «لَا يَزَالُ أَهْلُ الْغَرْبِ [59] ظَاهِرِينَ عَلَى الْحَقِّ، حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ».
ترجمه: «مدام مغرب زمین، پشتیبان حق هستند تا که قیامت بر پا شود»[60].
قُرّه مُزَنی س گفته است رسول الله ج فرمودند: «إِذَا فَسَدَ أَهْلُ الشَّامِ فَلَا خَيْرَ فِيكُمْ، وَلَا يَزَالُ نَاسٌ مِنْ أُمَّتِي مَنْصُورِينَ، لَا يُبَالُونَ مَنْ خَذَلَهُمْ، حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ».
ترجمه: «هرگاه که اهل شام تباه شدند، خیری در شما نیست؛ همواره گروهی از امت من - بر دشمنان- پیروزاند و از هر کس که بخواهد آنان را نا امید کرده و یاری نکند، باکی ندارند تا قیامت بر پا شود»[61].
جابر بن سمره س روایت کرده است که رسول الله ج فرمودند: «لَنْ يَبْرَحَ هَذَا الدِّينُ قَائِمًا، يُقَاتِلُ عَلَيْهِ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ»
ترجمه: «همچنان این دین برپاست؛ دسته ای از مسلمین به خاطر آن نبرد می‌کنند تا قیامت بر پا شود»[62].
عمران بن حصین س این الفاظ را از رسول الله ج روایت کرده است: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ حَتَّى يُقَاتِلَ آخِرُهُمُ الْمَسِيحَ الدَّجَّالَ».
ترجمه: «مرتّباً قسمتی از امّتم بر اساس حق می‌جنگند و بر مخالفانشان چیره‌اند؛ تا که آخرین نفرشان با دجّال کارزار می‌کند»[63].
سلمه بن نفیل کندی می‌گوید: «كُنْتُ جَالِسًا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَذَالَ النَّاسُ الْخَيْلَ، وَوَضَعُوا السِّلَاحَ، وَقَالُوا: لَا جِهَادَ قَدْ وَضَعَتِ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا، فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِوَجْهِهِ، وَقَالَ: كَذَبُوا الْآنَ، الْآنَ جَاءَ الْقِتَالُ، وَلَا يَزَالُ مِنْ أُمَّتِي أُمَّةٌ يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ، وَيُزِيغُ اللَّهُ لَهُمْ قُلُوبَ أَقْوَامٍ، وَيَرْزُقُهُمْ مِنْهُمْ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ، وَحَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ، وَالْخَيْلُ مَعْقُودٌ فِي نَوَاصِيهَا الْخَيْرُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَهُوَ يُوحَى إِلَيَّ أَنِّي مَقْبُوض غَيْرَ مُلَبَّثٍ، وَأَنْتُمْ تَتَّبِعُونِي أَفْنَادًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ، وَعُقْرُ دَارِ الْمُؤْمِنِينَ الشَّامُ».
ترجمه: «نزد رسول الله ج نشسته بودم که شخصی گفت: ای رسول الله! مردم اسب‌هارا خوار کرده و بدان‌ها توهین نمودند و اسلحه‌ها را بر زمین گذاشتند؛ گویند: جهادی نیست! جنگ به پایان رسیده است. رسول الله ج به او رو کرد و فرمود: دروغ می‌گویند. الآن؟ هم اکنون جنگ فرارسیده است. همواره بخشی از امت من برای حق نبرد می‌کنند؛ و الله دلِ گروهی را در مقابل آنان منحرف می‌کند و از آنان این گروه را روزی می‌دهد تا که قیامت بر پا گردد و وعده‌ی الهی محقق شود. در پیشانی اسب‌ها تا روز قیامت خیر (و برکت) گره خورده است، الله به من وحی نمودست که طولی نمی‌کشد که مرا خواهد میراند، و شما گروه گروه مرا دنبال می‌کنید و برخی از شما گردن برخی دیگر را می‌زند و مرکز دیارِ مسلمانان شام است»[64].
گروهی دیگر از صحابه ش از جمله ابوهریره، عمر بن خطاب، زید بن ارقم، ابوامامه و مرة بن کعب البهزی ش نیز این احادیث را روایت نموده‌اند.
ابن عباس ب از رسول الله ج روایت نموده است: «مَنْ كَرِهَ مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا فَلْيَصْبِرْ، فَإِنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنَ السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».
ترجمه: «هر کس از امیرش کار ناپسندی دید، باید که صبر کند؛ زیرا اگر کسی از فرمان امیر سر برتافت، به مرگ جاهلیت مرده است»[65].
در روایتی دیگر با این الفاظ آمده است: «مَنْ رَأَى مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا يَكْرَهُهُ فَلْيَصْبِرْ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ، إِلَّا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».
ترجمه: «هر کس از امیر خویش چیزی (کاری ناپسند) دید، باید که بردباری نماید. چرا که هر کس یک وجب از جماعت جدا گشت و فوت نمود، به مرگ جاهلیت مرده است»[66].
ابن عمر ب گوید عمر س در جابیه سخنرانی نمود و گفت: هم‌چنان که من در میانتان برخاستم، رسول الله ج در میان ما برخاست و فرمود: «اسْتَوْصُوا بِأَصْحَابِي خَيْرًا ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ يَفْشُو الْكَذِبُ حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ لَيَبْتَدِئُ بِالشَّهَادَةِ قَبْلَ أَنْ يُسْأَلَهَا فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُمْ بَحْبَحَةَ الْجَنَّةِ فَلْيَلْزَمْ الْجَمَاعَةَ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ مَعَ الْوَاحِدِ وَهُوَ مِنْ الِاثْنَيْنِ أَبْعَدُ...»
ترجمه: «شما را در مورد یاران خویش به نیکی وصیت می‌کنم، سپس برای آنان که بعد از صحابه‌اند و سپس برای بعد از ایشان. بعد از آن دروغ شایع خواهد شد؛ تا جایی که هنوز از شخص سؤال نشده شهادت می‌دهدز هر کس می‌خواهد در وسط بهشت سکنی گزیند باید که پایبند (اهل سنت و) جماعت باشد؛ چرا که شیطان به همراه فردی است که تنهاست؛ ولی از دو نفر دورتر است..»[67].
ابو هریره س از قول رسول الله ج می‌گوید: «الصَّلَاةُ الْمَكْتُوبَةُ إِلَى الصَّلَاةِ الَّتِي بَعْدَهَا، كَفَّارَةٌ لِمَا بَيْنَهُمَا»، قَالَ: «وَالْجُمُعَةُ إِلَى الْجُمُعَةِ، وَالشَّهْرُ إِلَى الشَّهْرِ - يَعْنِي رَمَضَانَ إِلَى رَمَضَانَ - كَفَّارَةٌ لِمَا بَيْنَهُمَا»، قَالَ: ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِكَ: " إِلَّا مِنْ ثَلَاثٍ - قَالَ: فَعَرَفْتُ أَنَّ ذَلِكَ لِأَمْرٍ حَدَثَ -: إِلَّا مِنَ الْإِشْرَاكِ بِاللَّهِ، وَنَكْثِ الصَّفْقَةِ، وَتَرْكِ السُّنَّةِ " قَالَ: " أَمَّا نَكْثُ الصَّفْقَةِ: أَنْ تُبَايِعَ رَجُلًا ثُمَّ تُخَالِفَ إِلَيْهِ تُقَاتِلُهُ بِسَيْفِكَ، وَأَمَّا تَرْكُ السُّنَّةِ، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَمَّا الْإِشْرَاكُ بِاللَّهِ فَقَدْ عَرَفْنَاهُ، فَمَا نَكْثُ الصَّفْقَةِ؟ قَالَ: «فَأَنْ تُبَايِعَ رَجُلًا ثُمَّ تُخَالِفَ إِلَيْهِ تُقَاتِلَهُ بِسَيْفِكَ، وَأَمَّا تَرْكُ السُّنَّةِ فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ
ترجمه: «نماز فرض تا نماز فرض بعد از آن، کفاره‌ی گناهان میان آن‌دو (وقت) است؛ و گفت: جمعه تا جمعه‌ی آینده و رمضان تا رمضان بعدی، کفاره‌ی گناهان بین این دو (مدت) است. ابوهریره س گفت: بعد از آن فرمود: مگر سه مورد ابوهریره می‌گوید: دانستم که حتما این اتفاق رخ می‌دهد- به جز شرک به الله، شکستن عهد و ترک سنت؛ فرمود: شکستن عهد عبارت است از این‌که با شخصی بیعت کنی سپس از درِ مخالفت با او بر ‌آیی و با شمشیرت علیه او بجنگی و ترک سنت یعنی خروج از جماعت»[68].
سَمُره بن جندب س گفته است: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ النَّبِىَّ ج سَمَّى خَيْلَنَا خَيْلَ اللَّهِ إِذَا فَزِعْنَا وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَأْمُرُنَا إِذَا فَزِعْنَا بِالْجَمَاعَةِ وَالصَّبْرِ وَالسَّكِينَةِ وَإِذَا قَاتَلْنَا».
ترجمه: «وقتی دچار رعب و وحشت شدیم، نبی ج لشکر ما را خیل الله (لشکر الله) نامید؛ و وقتی در جنگ پریشان و مضطرب می‌شدیم رسول الله ج ما را به جماعت، شکیبایی و آرامش دستور می‌دادند»[69].
ابن عباس ب می‌گوید: رسول الله ج فرمود: «يَدُ اللهِ مَعَ الجَمَاعة»: «دست الله با جماعت است»[70].
ابن عمر ب روایت می‌کند که رسول الله ج فرموده است: «لَا يَجْمَعُ اللَّهُ هَذِهِ الْأُمَّةَ - أَوْ قَالَ أُمَّتِي - عَلَى الضَّلَالَةِ»: «الله ﻷ این امت، یا فرمود: امت مرا بر ضلالت جمع نمی‌کند»[71].
در الفاظ روایتی دیگر آمده است: «واتَّبِعُوا السَّوادَ الأعظمَ فَإنَّهُ مَن شَذَّ شُذَّ فِي النَّارِ»: «از سواد اعظم «گروه پیروز» پیروی کنید؛ چرا که هر کس جدا شد و تار افتاد، به گوشه‌ی آتش درآید»[72].
ابن مسعود س روایت کرده است که رسول الله ج فرمودند: «لا يَحِلُّ دَمُ امْرِئ مُسْلِمٍ يَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ، إِلاَّ بِإِحْدَى ثَلاثٍ: النَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالثَّيِّبُ الزَّانِي، وَالْمَارِقُ لِدينِه التَّارِكُ لِلْجَمَاعَةِ».
ترجمه: «هر مسلمانی گواهی دهد که هیچ معبودی بجز الله وجود ندارد و من فرستاده‌ی الله هستم، ریختن خونش جایز نیست؛ مگر بخاطر یکی از این سه مورد: جان در مقابل جان، متأهل زناکار و کسی که از دین خارج شده و جماعت مسلمانان را رها کند»[73].
عرباض بن ساریه س گفته است: «وَعَظَنَا رَسُولُ اللهِ ج يَوْمًا بَعْدَ صَلَاةِ الغَدَاةِ مَوْعِظَةً بَلِيغَةً ذَرَفَتْ مِنْهَا العُيُونُ وَوَجِلَتْ مِنْهَا القُلُوبُ، فَقَالَ رَجُلٌ: إِنَّ هَذِهِ مَوْعِظَةُ مُوَدِّعٍ فَمَاذَا تَعْهَدُ إِلَيْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ، وَإِنْ عَبْدٌ حَبَشِيٌّ، فَإِنَّهُ مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ يَرَى اخْتِلَافًا كَثِيرًا، وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الأُمُورِ فَإِنَّهَا ضَلَالَةٌ فَمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَعَلَيْهِ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ المَهْدِيِّينَ، عَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ»
ترجمه: «رسول الله ج بعد از نماز صبح ما را چنان موعظه‌ی رسا و شیوایی نمود که چشم‌ها از آن به اشک آمد و دل‌ها ترسید. فردی گفت: گویا این موعظه‌ی شخصی است که الوداع می‌گوید، پس ای رسول الله چه وصیتی به ما می‌کنید؟ فرمود: شما را به پروای الهی و حرف شنوی و فرمانبرداری سفارش مى‌کنم اگر چه برده‌ای برشما امیر شود؛ زیرا کسی از شما که زندگی سپری کند، اختلاف بسیاری خواهد دید. و شما را از نوآوریِ دینی برحذر مى‌دارم؛ چرا که هر بدعتی گمراهی است. هر کدامتان آن زمانه را دریافتید، برشماست که از سنت من و خلفای راشدینِ هدایت‌شده پیروی کنید، بر این روش سخت پای‌بند باشید»[74].
جابر بن عبدالله ب روایت کرده است که رسول الله ج فرمودند: «كَانَ رَسُولُ اللهِ ج إِذَا خَطَبَ احْمَرَّتْ عَيْنَاهُ، وَعَلَا صَوْتُهُ، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ، حَتَّى كَأَنَّهُ مُنْذِرُ جَيْشٍ يَقُولُ: «صَبَّحَكُمْ وَمَسَّاكُمْ»، وَيَقُولُ: «بُعِثْتُ أَنَا وَالسَّاعَةُ كَهَاتَيْنِ»، وَيَقْرُنُ بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ السَّبَّابَةِ، وَالْوُسْطَى، وَيَقُولُ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ خَيْرَ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللهِ، وَخَيْرُ الْهُدَى هُدَى مُحَمَّدٍ، وَشَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ» ثُمَّ يَقُولُ: «أَنَا أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ، مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِأَهْلِهِ، وَمَنْ تَرَكَ دَيْنًا أَوْ ضَيَاعًا فَإِلَيَّ وَعَلَيَّ».
ترجمه: «وقتی رسول الله ج سخنرانی می‌نمود، چشمانش قرمز شده و صدایش بالا می‌رفت و عصبانی می‌شد، گویا که از هجوم یک لشکر بیم می‌داد. می‌فرمود: «مواظب حمله‌ی دشمن در سپیده دم و شب‌هنگام باشید». و می‌فرمود: «من و قیامت همانند این دو مبعوث شدیم» و دو انگشت سبابه و وسط را به هم می‌چسباند[75]. و می‌فرمود: «اما بعد، بهترین گفتار، کتاب الله است و بهترین روش، روش محمد؛ بدترین امور، بدعت‌های دینی است و هر بدعت، گمراهی است». در ادامه گفت: من از هر مؤمن نسبت به خودش مستحق‌تر هستم؛ هر کس مالی را باقی گذاشت، از آنِ اهل و خانواده‌ی اوست و هر کس قرضی یا خانواده‌ی محرومی برجا گذاشت، مسئولش من و (حل مشکلش) بر من است»[76].
حذیفه س می‌گوید: «كَانَ النَّاسُ يَسْأَلُونَ رَسُولَ اللهِ ج عَنِ الْخَيْرِ، وَكُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الشَّرِّ مَخَافَةَ أَنْ يُدْرِكَنِي فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ إِنَّا كُنَّا فِي جَاهِلِيَّةٍ وَشَرٍّ، فَجَاءَنَا اللهُ بِهذَا الْخَيْرِ، فَهَلْ بَعْدَ هذَا الْخَيْرِ مِنْ شَرٍّ قَالَ: نَعَمْ قُلْتُ: وَهَلْ بَعْدَ ذلِكَ الشَّرِّ مِنْ خَيْرٍ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَفِيهِ دَخَنٌ قُلْتُ: وَمَا دَخَنُهُ قَالَ: قَوْمٌ يَهْدُونَ بَغَيْرِ هَدْيي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ قُلْتُ: فَهَلْ بَعْدَ ذَلِكَ الْخَيْرِ مِنْ شَرٍّ قَالَ: نَعَمْ، دُعَاةٌ إِلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ، مَنْ أَجَابَهُمْ إِلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ صِفْهُمْ لَنَا فَقَالَ: هُمْ مِنْ جِلْدَتِنَا، وَيَتَكَلَّمُونَ بِأَلْسِنَتِنَا قُلْتُ: فَمَا تَأْمُرُنِي، إِنْ أَدْرَكَنِي ذَلِكَ؟ قَالَ: تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلاَ إِمَامٌ؟ قَالَ: فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا، وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذلِكَ».
ترجمه: «مردم از پیامبر ج در مورد خیر می‌پرسیدند و من از شَر سؤالش می‌کردم؛ به این ترس که مبادا گریبان گیرم شود. لذا گفتم: ای رسول الله، ما گرفتار جاهلیت و شرارت بودیم، بعد الله تعالی این خیر ـ اسلام ـ را برایمان ارمغان آورد؛ آیا بعد از این خیر، شَرّی خواهد بود؟ فرمود: آری. سپس گفتم: آیا در پی آن شر، خیری خواهد آمد؟ فرمود: بله؛ و در آن تیرگی (رنگی کدر) است. گفتم: چه تیرگی؟ فرمود: مردمانی که روشی سِوای سنت مرا بر می‌گزینند و رهنمونی غیر از راهکار من بر می‌گیرند که برخی را قبول و قسمتی را انکار می‌کنی. بعد گفتم: آیا پس از آن خیر، شرّی خواهد آمد؟ فرمود: آری؛ دعوتگرانی بر دروازه‌های دوزخ که هر کس اجابتشان کند به آتششان خواهند افکند. گفتم: ای رسول الله ج توصیفشان کن؟ فرمود: بله، قومی هم نژاد و از تیره‌ی خودمان که به زبانمان سخن می‌گویند. گفتم: ای رسول الله، اگر آن زمان را دریافتم چه توصیه‌ای دارید؟ فرمود: پایبند جماعت مسلمین و امام آنان باش.گفتم: اگر بدون جماعت و بی امام بودند؟ فرمود: از تمام گرایش‌ها دوری گزین؛ گر چه بر همین حال تا دَمِ مرگ زیر درختی (در جنگل) زندگی بگذرانی»[77].
در روایت مسلم / آمده است که حذیفه بن یمان به رسول الله ج گفت: «يَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّا كُنَّا بِشَرٍّ، فَجَاءَ اللهُ بِخَيْرٍ، فَنَحْنُ فِيهِ، فَهَلْ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْخَيْرِ شَرٌّ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: هَلْ وَرَاءَ ذَلِكَ الشَّرِّ خَيْرٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: فَهَلْ وَرَاءَ ذَلِكَ الْخَيْرِ شَرٌّ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: كَيْفَ؟ قَالَ: «يَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لَا يَهْتَدُونَ بِهُدَايَ، وَلَا يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِي، وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ فِي جُثْمَانِ إِنْسٍ»، قَالَ: قُلْتُ: كَيْفَ أَصْنَعُ يَا رَسُولَ اللهِ، إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ؟ قَالَ: «تَسْمَعُ وَتُطِيعُ لِلْأَمِيرِ، وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ، وَأُخِذَ مَالُكَ، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ».
ترجمه: «ای رسول الله! ما درون شرّ بودیم و الله خیر را آورد؛ اکنون در آنیم؛ آیا در پَی این خیر، شرّی خواهد آمد؟ فرمود: آری. گفتم چطور؟ فرمود: ائمه‌ای خواهند آمد که پایبند هدایت و سنت من نیستند. در میان آنان مردانی با قلوب شیاطین در کالبد یک انسان به پا خواهند خاست. گفتم: اگر آن زمان را دریافتم چه توصیه‌ای برایم دارید؟ فرمود: از امیر حرف شنوی و اطاعت می‌کنی گرچه بر پشتت شلاق بزند و مال تو را بگیرد _ باز هم حرفش را _ گوش کن و اطاعت نما»[78].
در روایت احمد و ابوداود رحمهما الله آمده است: «كَانَ النَّاسُ يَسْأَلُونَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ الْخَيْرِ وَأَسْأَلُهُ عَنْ الشَّرِّ وَعَرَفْتُ أَنَّ الْخَيْرَ لَنْ يَسْبِقَنِي قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَبَعْدَ هَذَا الْخَيْرِ شَرٌّ قَالَ يَا حُذَيْفَةُ تَعَلَّمْ كِتَابَ اللَّهِ وَاتَّبِعْ مَا فِيهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَبَعْدَ هَذَا الشَّرِّ خَيْرٌ قَالَ هُدْنَةٌ عَلَى دَخَنٍ وَجَمَاعَةٌ عَلَى أَقْذَاءٍ قَالَ قُلْتُ يَارَسُولَ اللَّهِ الْهُدْنَةُ عَلَى دَخَنٍ مَا هِيَ قَالَ لَا تَرْجِعُ قُلُوبُ أَقْوَامٍ عَلَى الَّذِي كَانَتْ عَلَيْهِ قَالَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَبَعْدَ هَذَا الْخَيْرِ شَرٌّ قَالَ فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ صَمَّاءُ عَلَيْهَا دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ النَّارِ وَأَنْتَ أَنْ تَمُوتَ يَا حُذَيْفَةُ وَأَنْتَ عَاضٌّ عَلَى جِذْلٍ خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَتَّبِعَ أَحَدًا مِنْهُمْ».
ترجمه: «مردم از رسول الله ج در مورد خیر می‌پرسیدند و من از شرّ؛ و می‌دانستم که خیر را از دست نمی‌دهم؛ گفتم: ای رسول الله! آیا بعد از این خیر، شرّ می‌آید؟ تا سه بار فرمود: ای حذیفه قرآن را فرا گیر و به مضمونش عمل کن. گفتم: ای رسول!‌ آیا بعد از شرّ، خیر می‌آید؟ فرمود: صلحی متزلزل و گروهی بر ناگواری؛ گفتم: ای رسول الله! «الْهُدْنَةُ عَلَى دَخَنٍ» چیست؟ فرمود: دل برخی از مردم بر اعتقاداتی که قبلاً داشتند بر نخواهد گشت؛ گفتم: ای رسول الله آیا بعد از خیر، شر خواهد آمد؟ فرمود: فتنه‌ای کور و گنگ (نامعلوم و پیچیده) که در آن دعوتگرانی است که به سوی دروازه‌های آتش فرا می‌خوانند؛ و تو اگر در حالی بمیری که در جنگلی زندگی می‌کنی، بهتر از آن است که از یکی از ایشان پیروی کنی»[79].
در الفاظی که خالد یشکری روایت می‌کند، گفته است که حذیفه به مردم چنین می‌گوید: «إِنَّ النَّاسَ كَانُوا يَسْأَلُونَ رَسُولَ اللهِ ج عَنِ الْخَيْرِ، وَكُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الشَّرِّ، فَأَنْكَرَ ذَلِكَ الْقَوْمُ عَلَيْهِ، فَقَالَ لَهُمْ: إِنِّي سَأُخْبِرُكُمْ بِمَا أَنْكَرْتُمْ مِنْ ذَلِكَ، جَاءَ الْإِسْلَامُ حِينَ جَاءَ، فَجَاءَ أَمْرٌ لَيْسَ كَأَمْرِ الْجَاهِلِيَّةِ، وَكُنْتُ قَدْ أُعْطِيتُ فِي الْقُرْآنِ فَهْمًا، فَكَانَ رِجَالٌ يَجِيئُونَ فَيَسْأَلُونَ عَنِ الْخَيْرِ، فَكُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الشَّرِّ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَيَكُونُ بَعْدَ هَذَا الْخَيْرِ شَرٌّ كَمَا كَانَ قَبْلَهُ شَرٌّ؟ فَقَالَ: " نَعَمْ "، قَالَ: قُلْتُ: فَمَا الْعِصْمَةُ يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: "السَّيْفُ"، قَالَ: قُلْتُ: وَهَلْ بَعْدَ هَذَا السَّيْفِ بَقِيَّةٌ؟ قَالَ: "نَعَمْ، تَكُونَ إِمَارَةٌ عَلَى أَقْذَاءٍ وَهُدْنَةٌ عَلَى دَخَنٍ"، قَالَ: قُلْتُ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: "ثُمَّ تَنْشَأُ دُعَاةُ الضَّلَالَةِ، فَإِنْ كَانَ لِلَّهِ يَوْمَئِذٍ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةٌ جَلَدَ ظَهْرَكَ، وَأَخَذَ مَالَكَ فَالْزَمْهُ، وَإِلَّا فَمُتْ وَأَنْتَ عَاضٌّ عَلَى جِذْلِ شَجَرَةٍ"، قَالَ: قُلْتُ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: يَخْرُجُ الدَّجَّالُ بَعْدَ ذَلِكَ».
ترجمه: «مردم از رسول الله ج در مورد خیر می‌پرسیدند و من در درباره‌ شر؛ مردم بر این کار او خرده گرفتند؛ به آنان گفت: در مورد آن‌چه انکار می‌کنید توضیح خواهم داد؛ هنگامی که اسلام آمد، دستوری آورد که بسانِ جاهلیت نبود و به من فهم و برداشتی از قرآن نصیب شده بود. مردانی آمده و از رسول الله ج درباره خیر سؤال می‌کردند و من در مورد شرّ از وی می‌پرسیدم. گفتم: ای رسول الله ج آیا چنان‌که قبلاً شر وجود داشت، بعد از این خیر، شرّ می‌آید؟ فرمودند: آری. گفتم: راه نجات چیست؟ فرمود: شمشیر. گفتم: آیا بعد از این شمشیر کسی هم باقی خواهد ماند؟ فرمود: آری امیرانی بر ناگواری و صلحی متزلزل. گفتم: بعدش؟ فرمود: دعوتگرانِ به سوی گمراهی پدید خواهند آمد؛ اگر در آن روز خلیفه‌ای از جانب الله بر زمین موجود بود و بر پشتت شلاق زد و اموالت را مصادره کرد از او پیروی کن. در غیر این صورت باید در حالی بمیری که در جنگل زندگی گذرانده‌ای (کنایتاً یعنی از فتنه دوری کن). گفتم: سپس؟ فرمود: بعد از آن دجال ظهور خواهد کرد...»[80].



[1]- ابن عباس ب می‌گوید: (الأمانة) یعنی طاعت. ابن کثیر گفته است: (امانة یعنی تکلیف و قبول اوامر و نواهی. به شرط آن که در بر پا داشتنش اجر می‌گیرد و در ترکش مجازات می‌گردد). تفسیر ابن کثیر ج ۶ ص ۴۷۷.
[2]- تفسیر ابن کثیر ج ۱ ص۷۰. دارالمعرفة.
[3]- تفسیر ابن کثیر ج ۱ ص۶۹.
[4]- تفسیر ابن کثیر ج ۱ ص۷۲.
[5]- قاعدة جلیلة في التوسل والوسیلة ص ۴۱.
[6]- مختصر تفسیر ابن کثیر ج ۳ ص ۳۸۷.
[7]- بخاری و مسلم. در روایتی که ابن جریر از ابن عباس ب روایت می‌کند آمده است، الله ﻷ از آنان عهد گرفت که او را عبادت کرده و هیچ چیز را شریک او نگردانند. نیز در روایتی که عبدالله بن احمد در مسند پدرش، از ابی بن کعب س و هم‌چنین ابن ابی حاتم، ابن جریر و ابن مردویه روایت کرده‌اند، آمده است: الله ﻷ به ایشان فرمود: من آسمان‌ها و زمین‌های هفت‌گانه و پدرتان (آدم) را بر شما گواه می‌گیرم، که مبادا روز قیامت بگویید: ما این مسئله را نمی‌دانستیم. بدانید که معبود برحقی غیر از من وجود ندارد و آفریدگاری غیر من نیست؛ پس هیچ چیزی را با من شریک نکنید. قطعاً پیامبرانی را به سویتان گسیل می‌دارم تا شما را به عهد و میثاق با من یادآور باشند؛ و کتاب‌هایم را بر شما نازل کردم. گفتند: گواه و معترفیم که تو آفریدگار و معبود مایی و جز تو آفریدگاری نداریم؛ و آن‌روز اقرار به اطاعت از وی نمودند.
در جزء اولِ کتاب معارج القبول ص ۳۴ و بعد از آن، این روایات را کامل خواهی یافت. بدان رجوع شود.
[8]- شفاء العلیل ص ۳۰۱- ۳۰۲.
[9]- مجموع الفتاوی ج ۱۱ ص ۶۷۵ به بعد.
[10]- تفسیر ابن کثیر ج۱ ص ۲۵۰.
[11]- ابن قیم / در مورد آیه‌ی ۳۶ سوره‌ی قیامت ﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن يُتۡرَكَ سُدًى٣٦ [القيامة: 36]: «آیا انسان گمان می‌کند بیهوده و مهمل رها می‌شود؟!» می‌گوید: از اسرار و شگفتی‌‌های آیه این است که نبوت و معاد با عقل اثبات می‌گردد. و این، یکی از دو باورِ یاران و همفکران ما و دیگران است؛ و درست هم همین است؛ زیرا از مستلزماتِ فرمانروایی به حقش این است که امر و نهی کرده و جزا و مجازات دهد. همچنین می‌طلبد که پیامبران خویش را گسیل داشته و کتاب‌های خویش را فرو فرستد. و حتما باید روزی باشد که در آن نیکوکار به پاس عمل خود و بدکار به سبب کرده‌ی خویش جزا و سزا بیند. التبیان فی اقسام القرآن نوشته‌ی ابن قیم: ص ۱۶۱- ۱۶۲.
[12]- الفصل فی الملل و الأهواء و النحل ج ۱ ص ۳.
[13]- العبودیة ص ۳۴.
[14]- الفتاوی الکبری ج۱ ص ۳۳۵.
[15]- الفتاوی الکبری ج ۱ ص ۳۸۴.
[16]- قاعدة جلیلة فی التوسل و الوسیلة ص ۱۶۲.
[17]- تفسیر ابن کثیر ج ۲ ص ۶۶.
[18]- مجموع الفتاوی ج۲۰ ص ۱۰۶ به بعد.
[19]- مختصر ابن کثیر ج۲ ص۳۰۸
[20]- مختصر ابن کثیر ج۲ ص ۳۳۲.
[21]- مختصر ابن کثیر ج۱ ص ۵۳۳.
[22]- مالک/ 1874. (و مشکاة المصابیح / 186 [47]، شیخ آلبانی آن را حسن دانسته است. مترجم).
[23]- مختصر ابن کثیر ج۱ ص۴۸۲.
[24]- مختصر ابن کثیر ج۱ ص ۳۰۵-۳۰۷.
[25]- مختصر ابن کثیر ج۲ ص ۶۳۷-۶۳۸.
[26]- ابوداود. شیخ آلبانی این روایت را در تعلیقی که بر شرح الحاویة ص ۵۷۸ زده است، صحیح می‌داند.
[27]- ترمذی (2641).آلبانی می‌گوید حسن است: المشكاة (171 / التحقيق الثاني)، الصحيحة (1348)
[28]- مختصر ابن کثیر ج۲ ص۲۳۶.
[29]- مختصر ابن کثیر ج۲ ص۴۳۸.
[30]- برابر با نیم متر است. مترجم.
[31]- بخاری.
[32]- بخاری.
[33]- ابن تیمیه / در الفتاوی ج۴ ص ۱۴۰ گفته است: «واضح و روشن است که اهل حدیث و سنت از دیگران به رسول الله ج خاص‌تراند و پیروانش هم از سوی الله ـ مورد لطف قرار گرفته و با علم و بردباری و شکیبایی و مزدِ چند برابر، خاص گشته‌اند. و این ویژگی برای کسی دیگر نیست». چنان‌که برخی از سلف گفته اند: اهل سنت در میان مسلمانان، همانند مسلمانان نسبت به دیگر امت‌ها هستند.
[34]- (مدّ، پیمانه‌ای است كه برخی آن را به پُری دوكفِ دست انسانی میانه اندام، دانسته‌اند. تقریباً ۵۴۴ گرم).مترجم.
[35]- ضعيف تخريج الطحاوية (471) (673)، الضعيفة (2901) ضعيف الجامع الصغير (1160) [مصحح]
[36]- جامع بيان العلم وفضله لابن عبد البر (1115)- حلية الأولياء وطبقات الأصفياء ص 305 و... [مصحح]
[37]- مختصر لوامع الأنوار البهیة ص ۵۲۵ به بعد. با کمی تصرف؛ اثر محمد بن سلوم. و این کتاب، مختصر کتاب محمد بن سالم سفارینی (لوامع الأنوار البهیة) که شرح کتاب وی به نام (الدرة المضئة في عقیدة الفرقة المرضیة) می‌باشد، است. و نیز به شرح طحاوی ص ۴۶۴ به بعد مراجعه شود. در این کتاب می‌خوانیم که رسول الله ج فرمودند: «خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ»: «بهترین مردمان (مسلمان)، افراد قرن من هستند؛ و سپس آنان که در پیِ ایشان‌اند» عمران که راوی حدیث است گوید: «نمی‌دانم که رسول الله ج بعد از قرن خویش دو قرن را نام بردند یا سه قرن». (بخاری و مسلم).
[38]- مختصرالصواعق المرسلة ج۲ ص ۳۳۵.
[39]- با لفظ « قالوا: مَن هيَ يا رسولَ اللَّهِ ؟ قالَ: ما أَنا علَيهِ وأَصحابي» ترمزی (2641) روایت کرده و البانی می‌گوید حسن است. [مصحح]
[40]- مختصر الصواعق المرسلة ج۲ ص ۳۳۵ به بعد. با اندکی تصرّف.
[41]- ابوداود (4596) و لفظ این روایت از اوست، ترمذی (2640) و می‌گوید حسن صحیح، ابن ماجه (3991)، حاکم در مستدرک (1/61) و احمد (2/332) بدون ذکر النصاری و دیگران. ترمذی، حاکم، ابن تیمیه، سیوطی، مناوی، شاطبی، ذهبی و آلبانی آن را صحیح می‌دانند.
[42]- سگ هار وقتی دچار بیماری جنون می‌گردد، هر کس را که به چنگ آورد می‌گزد و بر اثر آن زخمی کشنده ایجاد می‌گردد که ویروس مربوطه به رگ‌ها و مفاصل شخص نفوذ کرده و او را شدیداً دچار تشنگی می‌کند و کم کم باعث مرگ وی می‌شود. (مترجم. بر گرفته از شرح احادیث).
[43]- احمد (4/102) و لفظ این روایت از اوست، دارمی (2521) ، ابوداود (4597) ، حاکم و دیگران. حاکم، ذهبی، عراقی، ابن حجر، ابن تیمیه و آلبانی رحمهم الله آن را صحیح – یا حسن – دانسته‌اند.
[44]- ترمذی (2641)، آجری در الشریعه (ص 15 و 16)، لالکائی (رقم 145-147) (1/99) و دیگران. با شواهد فراوان حَسَن است. ترمذی آن‌را حسن دانسته و حافظ عراقی و ابن تیمیه رحمهما هم از وی نقل کرده و بدان احتجاج جسته‌اند.
[45]- ابن ماجه (3992) ، لالکائی (149) و ابن ابی عاصم (63). البانی سلسله احادیث صحیحه ج۳ ص ۴۸۰ حدیث ۱۴۹۲ و گفته است: «اسناده جیّد» و در صحیح الجامع (1082) می‌گوید صحیح است.
[46]- ابن ماجه (3993)، لالکائی (148)، ابن ابی عاصم (64) و دیگران. این حدیث با شواهدی که دارد، حسن است
[47]- ابن ابی عاصم (68)، لالکائی (151 و 152) و طبرانی (8035 و8051 و 8054)، بیهقی (8/188). ابن ابی عاصم و هیثمی آن را حَسَن می‌دانند.
[48]- مسلم (1037).
[49]- مسلم (1037).
[50]- بخاری (7312).
[51]- احمد، ابن ماجه، ابوداود طیالسی و لالکائی.
[52]- بخاری (7311).
[53]- احمد (18166)، دارمی و لالکائی.
[54]- مسلم (1923) و احمد (15127).
[55]- مسلم (1920).
[56]- تا این قسمت را مسلم (2889) روایت کرده است.
[57]- حدیث با طول آن را احمد (22395) با شرط مسلم روایت کرده است
[58]- مسلم (1924).
[59]- علی بن مدینی می‌گوید: اهل غرب عرب‌ها‌ هستند. دیگران گویند: منظور سرزمین مغرب است. و معاذ س گوید: آنان در شام هستند و در حدیثی دیگر آمده است: ایشان در بیت المقدس‌اند. و گفته شده: آنان اهل شام و ماورای آن هستند. قاضی عیاض گوید: مراد از اهل غرب، جنگ جویان و سلحشوران را گویند. (مترجم؛ بر گرفته از شرح سیوطی بر مسلم).
[60]- مسلم (1925) و لالکائی.
[61]- احمد (20368)، ترمذی، ابن ماجه و لالکائی. شعيب الأرنؤوط می‌گوید: «إسناده صحيح».
[62]- مسلم (1922).
[63]- احمد (19934). تعليق شعيب الأرنؤوط: إسناده صحيح على شرط مسلم.
[64]- نسائی (3561). آلبانی می‌گوید صحیح است.
[65]- بخاری (7053).
[66]- بخاری (7054) و مسلم (4896).
[67]- احمد، ترمذی، حاکم و ابن ابی عاصم.
[68]- احمد (7129) و حاکم (7665). تعليق شعيب الأرنؤوط: صحيح است بغیر از این قولش: « إلا من ثلاث...».
[69]- ابوداود (2560). آلبانی می‌گوید ضعیف است.
[70]- ترمذی (2166)، طبرانی و ابن ابی عاصم. آلبانی می‌گوید صحیح است.
[71]- ترمذی، حاکم، ابن ابی عاصم (80)، طبرانی و لالکائی.
[72]- حاکم (395). ابن حجر در إتحاف المهرة (8/529 ) می‌گوید ضعیف است
[73]- بخاری (6878).
[74]- ابوداود، احمد (17144) و ترمذی (2676) آلبانی و شعيب الأرنؤوط می‌گویند صحیح است.
[75]- کنایه از فاصله‌ی بسیار کمِ میان بعثت رسول الله ج و بر پایی قیامت است. مترجم.
[76]- مسلم (867).
[77]- بخاری و مسلم.
[78]- مسلم (1847).
[79]- احمد (23330) و ابوداود. تعليق شعيب الأرنؤوط: حديث حسن.
[80]- احمد (23478) و ابوداود طیالسی (444). شيخ آلبانی در تخريج مشكاة المصابيح 5323 می‌گوید: إسناده حسن رجاله ثقات.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...