اولین موردی که اهل سنت را از دیگران متمایز میگرداند،
برنامهی فراگیری علوم و مبدأ برحقی است که عقاید و باورها، عبادات، معاملات،
رفتار و اخلاقشان، از آن سرچشمه میگیرد.
مبدأ و منشأ علم و حقشناسی، و سایر فروعِ معرفتی و
شناختِ شرعی از دیدگاه اهل سنت، قرآن و سنت رسول ج میباشد.
سخن هیچ کس بر فرمودهی الهی تقدّم ندارد و هیچ روشی بر روش محمد ج حق
پیشی گرفتن ندارد.
-(ایشان «اهل سنت» اهل قرآن و سنت هستند: آنان کلام الهی را بر کلام تمام
انسانها ترجیح میدهند و سنت و روش پیامبر اکرم ج را بر
عملکرد و روش هر کس دیگری مقدّم میدارند و آثارش را گام به گام در باطن و ظاهر
پیروی میکنند)[1].
-(هیچ سخنی را که بعداً از اصول دینشان قرار داده و
همیشه بر مبنای آن سخن گویند، مادامی که از رسول الله ج ثابت
نباشد، ارائه نمیدهند؛ بلکه آنچه از قرآن و سنت ثابت است و پیامبر ج با
آن مبعوث گشته به عنوان اصل بوده و به آن معتقدند و باورش دارند)[2].
-(مسایلی را که
مردم در بحثِ صفات الهی، قضا و قدر، وعید، نامهای الهی، امر به معروف و نهی از
منکر و دیگر مسایل بر سر آن اختلاف دارند، به الله ﻷ و رسولش ج باز
میگردانند. الفاظ مجمل (یا کُلّی)را که فرقهها در آن اختلاف دارند تفسیر میکنند.
هر تفسیری که معنای آن با قرآن و سنت مطابقت داشت را ثابت دانسته و تفسیرِ مخالف
با آن دو را باطل میدانند. دنبال خواستههای درون و گمان و خیال نیستند؛ چرا که
پیروی از نفس، مساوی است با جهل؛ و بدون هدایت الهی، ظلم محسوب میشود)[3].
۲- از دید آنان کسی جز
رسول الله ج معصوم نیست
از نظر اهل سنت فقط پیامبر اکرم ج
معصوم است. ائمه از منظر آنان دارای عصمت نیستند؛ بلکه سخن هر کسی قابل پذیرش و رد
است به جز رسول الله ج. چرا که سخنان ائمه، برگرفته از سنتِ پیامبر علیه
الصلاة و السلام است و هرگز بر سنت مقدّم نمیشود.
–(اهل حق و سنت جز رسول ج از کسی
دیگر تبعیت نمیکنند. اوست که تصدیقش در تمام دستورات و اطاعت از وی در شریعتش
واجب است. این مقام و منزلت برای هیچ یک از ائمه نبوده و نمیباشد)[4].
اهل سنت معتقد است، آگاهترین خلق بعد از رسول الله ج
صحابه ش و سلف صالح هستند. هر اجماعی که در امور دین کردهاند
عاری از خطاست و کسی حق رد کردن آن را ندارد. اجماع آنها برای آیندگان حجت شرعی
بوده و باید به آن پایبند باشند. هر کس به اجماع آنان عمل کند، در زمرهی ایشان
است.
-(آنان «جماعت» هستند، چون جماعت یعنی اجتماع، و نقطهی مقابل آن
تفرّق و پراکندگی نام دارد. لفظِ جماعت از آن رو برایشان به عنوان یک اسم مطرح است
که، آنان رهروان راه سابقین الاولین یعنی مهاجرین و انصار ش
هستند. پس «اجماع» اصل سومی است که در علم و دین، به آن پایبند هستند. اجماع معتبر آن است
که سلف صالح بدان معتقد بودند؛ زیرا بعد از ایشان اختلاف زیاد و امت اسلامی پخش و
پراکنده شد)[5].
-(صدر در صد اجماع آنان بدون خطاست)[6].
-(دین مسلمانان مبتنی بر پیروی از کتاب الله و سنت رسول ج و
اجماعِ امت میباشد؛ و این سه اصل معصوم و دور از خطاست)[7].
اهل سنت به سنت رسول الله ج که آن را
ارمغان آورده است و نیز به جماعتِ ایشان که صحابه ش باشند،
التزام جسته، در مسیر آنان گام برداشته و برنامهی آنان را مدّ نظر خویش قرار دادهاند.
سخن هیچ کس را، هر کس هم که باشد، مادامی که با قرآن، سنت و اجماع مطابقت ندهند،
نمیپذیرند.
-(هر گفتار و رفتار درونی و ظاهریِ مردم را که متعلق به
دین باشد، با سه اصل که همان ترازوی قرآن، سنت و اجماع سلف باشد، وزن میکنند)[8].
پس اهل سنت و جماعت جز به دانش، رفتار و سلوکِ سلف صالح
و کسانی که از ایشان علم آموختهاند و بر منهج و برنامه آنان گام برداشتهاند و
به اصول آنان پایبند بودهاند، نه اعتقاد داشته، و نه اقتدا میکنند و نه چنین
چیزی را بر خود لازم میدارند. چرا که صحابه ش تفسیر قرآن
را از رسول الله ج فرا گرفته و به تابعین رحمهم الله آموزش دادهاند.
هرگز نظر شخصی، سلیقه، عقل، شور و شوق و عشق را بر الله ﻷ و
رسول ج مقدّم نمیدارند.
-(آنچه را که شایسته است بدانیم: این است که وقتی
تفسیر قرآن و حدیث از رسول الله ج ثابت و شناخته شد، دیگر به گفتار اهل لغت، استناد نمیشود.
چرا که تفسیرش از جانب پیامبر ج به اثبات رسیده است... بهترین نعمتی که الله ـ بر
ایشان ارزانی داشت، پایبندی آنها به قرآن و سنت بوده است. از اصولی که صحابه ش و
تابعین رحمهم الله بر آن اتفاق نظر دارند، این است که هرگز مخالفت کسی در مقابل
قرآن، قابل پذیرش نیست. نه نظر شخصی، نه سلیقه، نه عقل، و نه شور و شوق و عشق وی؛
لذا قرآن امامی بود که به آن اقتدا میشد. از همین روست که در گفتار یکی از سلف
نمییابی که وی با عقل، دیدگاه شخصی، قیاس، سلیقه، و «وجد و مکاشفه»[9]، با قرآن معارضه کرده باشد. هرگز هم نگفته است که در
این مسئله، نقل و عقل با هم تعارض دارند؛ چه برسد به این که بگوید: باید عقل را بر
نقل مقدّم داشت و نقل را که عبارت است از قرآن، حدیث، گفتار صحابه و تابعین رحمهم
الله، یا باید تفویض شود[10]
یا تأویل (تفسیر)... . سلف معتقد بودند هرگز
نباید با آیهای از آیات معارضه نمود؛ بلکه باید آن را با آیهای دیگر تفسیر یا
منسوخ بودنش را اثبات کرد، یا با سنت رسول الله ج آن را تفسیر نمود؛ چرا که حدیث، قرآن را تبیین کرده و
توضیح میدهد؛ بر آن دلالت دارد و مفهوم آیات را شرح و بسط میدهد)[11].
-(الله ﻷ فرموده است: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ
ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم
بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ
تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ
ٱلۡعَظِيمُ١٠٠﴾ [التوبة:
100]: «پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی
کردند، الله از ایشان خشنود است و آنان هم از الله راضی هستند؛ برای ایشان بهشتهایی
آماده کرده که از زیرِ آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانهاند؛ این است
کامیابی بزرگ».
در این آیه شاهدیم که
الله ـ تابعین که به نیکی از صحابه ش
تبعیت کردهاند را هم، شامل رضایت و بهشت خویش نموده است...
از این رو هر کس از پیشگامانِ نخستین پیروی نماید، جزو
آنان خواهد بود. آنان بهترین مردم بعد از پیامبران † هستند؛ زیرا امت محمد ج بهترین امتی است که مبعوث گردید و صحابه ش
بهترین افرادِ امت محمد ج هستند...
لذا درکِ گفتار و رفتارِ آنان در علم و دین، بهتر و
سودمندتر از فراگیریِ سخنان و عملکرد متاخرین در تمامی علوم و رفتار دینی است...
آنان از نسلهای بعد از خویش به شهادتِ قرآن و سنت،
برتر و فرزانهترند. به همین سبب اقتدای به آنان بهتر از پیروی از نسلهای
بعدیست. اجماع و مناظرات ایشان در علم و دین، به مراتب سودمندتر از شناخت و
فراگیری اجماع و اختلافات آیندگان میباشد.
چون اجماعِ آنان، درست و عاری از خطا بوده است. هرگاه
هم که با یکدیگر اختلاف نظر داشتهاند، بلأخره برخی از آنان حق و صواب را بیان
داشتهاند. لذا میتوان سخن درست و صحیح را در برخی از سخنان یافت. هرگز نمیتوان
سخنی از ایشان را باطل دانسته و رد نمود مگر اینکه، قرآن و سنت بر خلاف آن دلالت
کند، آنهم به این دلیل که بسیاری از اصول متاخرین نوپیدا و بدعت محسوب میشود،
قبلاً هم اجماع سلف بر خلاف آن به اثبات رسیده است. وقطعاً اختلافِ نوپیدای بعد از
اجماعِ سلف صالح، همانند مخالفتِ خوارج، رافضیها، قدریه، و مرجئه اعتبای ندارد؛
چرا که سخنانِ معروفی در مخالفتِ با نصوص مشهور و اجماع صحابه ش از
آنها ثابت شده است...
همچنین نمیتوان مسئلهای در دین پیدا کرد مگر اینکه،
سلف پیرامون آن سخن گفتهاند؛ لذا باید متاخرین سخنی بگویند که یا با سلف همسو و
موافق باشد یا مخالف)[12].
لذا اهل سنت به جماعتِ رسول الله ج تمسک
جستهاند و از مواضع اختلاف و تفرقه رویگردانند. به قرآن و سنت التزام یافته و از
امور پوشیده که باعث پراکندگی جمع و به انحلال رفتن نیرو میگردد، دور هستند؛ زیرا
نجاتِ دنیا و آخرت از منظر آنان منوط به «جماعت» است.
-(نبی اکرم ج خبر داده است، که امتش
به هفتاد و سه فرقه تبدیل خواهد شد؛ همگی در آتشاند جز یکی و آن یک گروه «جماعت» است.
و در حدیثی دیگر از رسول ج روایت است: آنان کسانیاند که بر روش امروزِ من و
یارانم قرار دارند)[13].
-(پس بر مسلمان واجب است که به سنت رسول الله ج،
خلفای راشدین، پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از ایشان
پیروی کردهاند، التزام جوید. و در مواردی که امت اسلامی بر سر آن اختلاف دارند،
اگر توانایی دارد با علم و دادگری مسئله را حل نماید و گر نه، به نصوص ثابتِ قرآن،
سنت و اجماع، تمسک جسته و از آنان که دینشان را بخش بخش کرده و خود گروه گروه
گشتند، اجتناب ورزد زیرا؛ سر منشأ عموم اختلافات و از همگسیختگیها، گوش دادن به
صدای بدعت، و ظن و گمانهاست. در حالی که هدایت از جانب پروردگارشان آمده است...
در نتیجه باید عموم مردم را به پایبندیِ نصوص و اجماع دستور داد و از پرداختن به
تفسیر آنچه باعت اختلاف و تشتتِ آنان شده است، باز داشت. چرا که الله ـ و
رسول ج از بزرگترین چیزی که ما را نهی کرده است، «پراکندگی و اختلاف» است[14].
آنان به هر چه نبی اکرم ج آورده است،
به صورت اجمالی و کلّی ایمان دارند؛ اما در شناختِ مفصل و ریزِ دستورات و شریعتِ
رسول ج برای توانمند و عاجز فرق قایل هستند. باید متذکر شد که
این اصل، اصلی بسیار مهم است که به سبب نشناختنِ آن، فتنههای فراوانی رخ داده
است.
-(بدون شک بر هر شخصی واجب است تا به فرامین پیامبر ج
ایمانی اجمالی داشته باشد. و بی ترید شناختِ ریزِ دستورات پیامبر ج فرض
کفایی است... اما آنچه بر افرادِ خاص و اعیان واجب است، به تناسبِ قدرت، شناخت و
نیازشان متفاوت است.
پس شنیدن بخشی از علوم یا فهمِ دقیق آن، آنگونه که بر توانمند
واجب است، بر کسی که توان درک آن را ندارد، لازم و ضروری نیست. و بدون شک آنکه
قرآن و سنت را میشنود و ریزِ علوم را به صورت مفصّل میفهمد، واجبی بر اوست که بر
کسی که این نصوص را نمیشنود، چنین واجبی نیست. همچنین مُفتی، محدِّث و مناظره
کننده، واجبی بر گردن دارد که بر دیگران که دارای این خصوصیات نیستند، چنین وجوبی
نیست. لذا بسیاری از مسایل ریز که امت در مورد آن اختلاف نظر دارند، در نزد خیلی
از مردم پوشیده و ناشناخته است و چون توان علمی ندارند که با ادلّهی شرعی یا غیر
شرعی به یقین برسند، چنین مسایلی بر آنها واجب نیست. البته نباید حال که نمیتواند
به یقین برسد، از فراگیریِ اعتقادی قوی و ثابت که تقریباً او را قانع کند هم،
غافل شود. بلکه همین فراگیریِ تقریبی چیزی است که بر آن توانمند است؛ خصوصاً زمانی
که با حق تطابق دارد. در نتیجه اعتقادِ مطابق با حق، صاحب خویش را سود میرساند و
پاداش را برایش به ارمغان دارد. ولی اگر از آموختن اکثر آن عاجز است، فرض را از
گردنش ساقط میگرداند)[15].
از این رو اهل سنت و جماعت علم و عمل خویش را فقط از
قرآن و سنت بر مبنای فهم و برداشتِ صحابه ش میگیرد.
از کسانی که دانش آموز رسول الله ج بودهاند و آن علوم را به تابعین رحمهم الله انتقال
دادهاند. سپس از ائمه و سلفِ امت که شاگردان تابعین بودهاند و راه آنان را
پیمودهاند، درس میگیرند. حاشا و کلّا که عقل، نظر شخصی، قیاس، سلیقه، شور و شوق
و مکاشفهی صوفیانه را از هر کس که میخواهد باشد، بر قرآن و سنت مقدّم دارند و یا
با آنها رو در رو قرار دهند. این است همان اصل اول که اهل سنت و جماعت را از
دیگران متمایز میکند و به آن رنگ و بویی خاص میبخشد. اصلی که ویژگیهای عمومی و
صفات اخلاقی رفتاریِ این جماعت را شکل میدهد؛ بلکه عقاید، اصول و قواعد فقهی که
در نهایت میراث و اندوختهیِ این جماعت میگردد هم، گزینش میکند.
[1]- مجموع الفتاوی: ج۳ ص ۱۵۷.
[2]- همان: ج۳ ص ۳۴۶
[3]- همان: ج۳ ص ۳۴۷.
[4]- همان: ج۳ ص ۳۶۴.
[5]- همان: ج۳ ص ۱۵۷.
[6]- همان: ج۱۳ ص۲۴.
[7]- همان: ج۲۰ ص ۱۶۴.
[8]- همان: ج۳ ص ۱۵۷.
[9]-
از اصطلاحات صوفیها است که در هنگام از خود بیخود شدن، خرافههایی کفرآمیز
گویند. مترجم.
[11]- همان: ج۲۷ – ۲۹.
[12]- همان: ج۱۳ ۲۳- ۲۷.
[13]- همان: ج۳ ص ۱۵۹.
[14]- همان: ج۱۲ ص ۲۳۷.
[15]- همان: ج۳ ص ۳۱۲- ۳۱۴.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر