توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ فروردین ۲۷, چهارشنبه

فضيلت و برتري صحابه


يكي از چيزهايي كه بر فضيلت صحابهy دلالت مي‌كند، مدح حضرت عليt بر آنان و مدح آنان بر حضرت عليt مي‌باشد، وي درباره‌ي بيعت با حضرت ابوبكرt مي‌گويد: «فمشيت عندة ذلك إلي ابي‌بكر فبايعته ونهضت في تلك الأحداث حتى زاغ الباطل وزهق وكانت كلمة الله هي العليا ولو كره الكافرون، فتولي أبوبكر تلك الامور فيسيرو سددو قارب واقتصد فصحبته مناصحاً وأطعته فيما أطاع الله فيه جاهداً»([1]).
«آنگاه نزد ابوبكر رفتم و باوي بيعت نمودم و در آن وقايع نقش ايفا كردم تا اينكه باطل نابود شد و دين خدا قالب گشت، گرچه كافران ناپسند بدارند، پس ابوبكر زمام امور را بدست گرفت پس آساني و ميانه روي كرد و به راه راست و درست رفت، خير خواهانه همراهيش كردم و در آنچه از خداوند اطاعت نمود از او اطاعت كردم».
در ابتداي اين روايت آمده كه حضرت عليt در ابتدا از بيعت كردن امتناع ورزيد، زيرا به خاطر قرابتي كه با آن حضرتص داشت، خود را به اين امر حق دارتر مي‌دانست و سپس بعد از آن بيعت نمود و حضرت ابوبكرt را چنان كه گذشت مدح و ستايش فرمود و اگر حضرت ابوبكرt چنان نمي‌بود، هرگز او را به آن صفات نمي‌ستود.
سيد محمد آل كاشف الغطا اين واقعيت را صراحتاً‌ بيان كرده‌است، او مي‌گويد: «هنگامي كه «حضرت عليt» ديد كه هردو خليفه (اول و دوم) براي نشر توحيد و تجهيز سپاه و توسعه‌ي فتوحات، آخرين توان خود را به كار گرفتند و تكروي و استبداد نكردند، با آنان بيعت و صلح نمود»([2]).
بنابراين معلوم مي‌شود كه اين سخن كه صحابهt با امر خدا و رسولش مخالفت كرده‌اند و خلفاي ثلاثه حق حضرت عليt را غصب و در روي زمين ستم كردند، سخني بي اساس و باطل است، زيرا علاوه بر اين روايت از حضرت عليt، روايتي كه ميان وي و خلفاي ثلاثه وجود داشته، بر خلاف اين است، زيرا تنها رابطه‌اي كه آنان با هم داشتند، رابطه‌ي دوستي و احترام و اعتراف به فظيلت يكديگر بود.
حضرت عليt خلافت شرعي و معتبر را خلافتي مي‌داند كه با مشورت مهاجرين و انصار باشد و او خلافت حضرت ابوبكر و عمرب را خلافتي مشروع مي‌دانست و آنان را بسيار مي‌ستود اين مطلب را بيشتر توضيح خواهيم داد.
حضرت عليt مي‌فرمايد: «إنه بايعني القوم الذين بايعوا ابابكر وعمر وعثمان علي ما با يعوهم عليه فلم يكن للشاهد أن يختار ولا للغائب أن يرد وإنما الشورى مهاجرين والانصار، فإن اجتمعو اعلي رجل وسموه اماماً كان ذلك لله رضا، فإن خرج منهم خارج بطعن او بدعة ردوه إلي ما خرج منه، فإن ابي قاتلوه علي اتباعه غير سبيل الـمؤمنون و ولاه الله ما تولي»([3]).
«همان كساني كه با ابوبكر،عمر وعثمان بيعت كردند با همان شرايط و كيفيت با من بيعت نمودند، بنابراين نه آن كه حاضر بود (هم‌اكنون) اختيار فسخ دارد و نه آن كه غايب بود اجازه رد كردن، شوري فقط از آن مهاجرين و انصار است، اگر آنها متفقاً كسي را امام ناميدند خداوند راضي و خشنود است، اگر كسي از فرمان آنها با طعن و بدعت خارج گردد او را به جاي خود مي‌نشانند و اگر طغيان كند با او پيكار مي‌كنند، چرا كه از غير طريق مؤمنان تبعيت كرده و خدا او را در بيراهه رها مي‌سازد».
حضرت عليt با اين سخنان بر معاويه اقامه حجت نمود تا او را به بيعت كردن وا دارد و بيان كند كه حق اين است كه: هر كسي را كه مهاجرين وانصار با او بيعت كنند، خلافتش منعقد مي‌شود و رضاي خداوند نيز بر آن خواهد بود، حضرت عليt برتر از آن بوده كه نا حق از كسي طرف داري كند و يا براي اثبات حق، به باطل استدلال كند و يا به خاطر كسي سخني ناحق و باطل بگويد، مگر نه اين است كه شيعه معتقدند كه او معصوم است، معصوم هرگز و تحت هيچ شرايطي سخن باطل و ناحقي نمي‌گويد.
از اين گذشته در باره‌ي بيعت مهاجرين و انصار مي‌گويد: اگر آنان به اتفاق مردي را برگزينند و او را امام بنامند، رضايت خداوند نيز بر آن خواهد بود، بدون ترديد مهاجرين و انصار بر بيعت با او اتفاق داشتند همان گونه كه پيش از آن بر بيعت با حضرت ابوبكر، عمر و عثمانy اتفاق نمودند و هر يك از آنان را امام مسلمين ناميدند.
 حضرت عليt اين مطلب را بسيار روشن و واضح بيان نموده است، اما جاي تأسف است كه شيعه‌ها از اين متن و امثال آن تجاهل كنند و يا به راستي از آن ناآگاه و بي خبر باشند و يا بكوشند تا آن را تأويل كنند و سپس ادعا كنند كه ما پيروان امام عليt هستيم.
ايشان بيان نموده است كه خلافت شرعي و معتبر آن است كه از طريق مهاجرين و انصار منعقد شده باشد، و نگفته كه در اين زمينه از جانب خداوند نصي وجود دارد، و اگر بگوييم كه عامه‌ي صحابه و مهاجرين وانصار مرتد شده‌اند، پس حضرت عليt چگونه به خلافت رسيده است؟!!!.
شيعه‌ها به اين كه در باره‌ي امامت حضرت عليt نص و جود دارد و خلفاي ثلاثه خلافت را از او غصب كرده‌اند بسنده نكرده‌اند بلكه افسانه‌هايي همچون مظلوميت زهرال را كه ميان مسلمانان كينه و دشمني ايجاد مي‌كند، برآن افزوده اند، و اين مطلبي است كه اكنون به آن خواهيم پرداخت.
مظلوميت زهرال
يكي از بزرگ‌ترين قضايايي كه ميان اهل سنت و شيعه كينه و دشمني را شعله‌ور مي‌كند قضيه‌ي ظلم بر حضرت زهرال مي‌باشد.
ما و شما كه در آن زمان وجود نداشته‌ايم، محبت و علاقه من به حضرت عليt ايجاب مي‌كند كه شهادت و گواهي او را در اين زمينه بپذيرم، و گمان مي‌كنم كه شما خواننده عزيز نيز چنين هستنيد.
حضرت عليt حضرت عمرt را با الفاظي ستوده كه گوياي تقوا و پرهيزگاري و عدم امكان وقوع چنين ستمي از ايشان است، بلكه خبر داده كه حضرت عمرt با دامني پاكيزه و كمترين عيب از دنيا رفته است و اكنون شما را با امام عليt تنها مي‌گذارم كه خود برايتان سخن بگويد.
ايشان حضرت عمرt را به بهترين وجه ممكن ستوده است، حضرت عليt در مدح عمر بن الخطاب «و بنا به قولي، ابوبكر» فرمده است: «لله بلاء فلان([4])- أي عمر علي الارجح لقد قوم الأود وراوي العمد وأقام السنة وخلف البدعة وذهب نقي الثوب، قليل العيب، أصاب خيرها واتقي شرها، ادي لله طاعته واتقاه بحقه، رحل وتركهم في الطريق متشعبة لا يهتدي إليها الضال ولا يستيقن الـمهتدي»([5]).
«خداوند به او- عمر- خير دهد! كه كجي‌ها را راست كرد و بيماريهارا مداوا نمود، سنت را به پاداشت و فتنه را پشت سر گذاشت با جامه‌اي پاك و كم عيب از اين جهان رخت بربست به خير و نيكي آن رسيد، از شر و بدي آن رهايي يافت، وظيفه خويش را نسبت به خداوند انجام داد و آنچنان كه بايد از مجازات او مي‌ترسيد، خود رفت و مردم را برسر چند راهي باقي گذاشت كه نه گمراهان در آن هدايت مي‌يافتند و نه هدايت يافتگان به آن يقين پيدا مي‌كردند».
خداوند گوينده را خير دهد، چه سخن زيبا و رسايي است، اين سخن حضرت عليt كاملاً موافق با وصفي است كه خداوند از مهاجرين، من جمله حضرت عمرt، بيان نموده است، اما متأسفانه اين سخن خوشايند شيعه نيست، زيرا اين سخن مانعي در جلوي رويشان است و اين امر شيخ ابن ميثم بجراني([6]) را وا داشته تا چنين بگويد: «بدان كه اين سخن براي شيعه سوال برانگيز است، زيرا آنها مي‌گويند: اين ستايشي كه در باره يكي از آن دو نفر- ابوبكر يا عمر است، مخالف با اجماع ما بر تخطئه‌ي ابوبكر و عمر و غصب خلافت توسط آنان مي‌باشد، يا اين كه اين سخن از حضرت عليt نيست و يا اين كه اجماع ما اشتباه است.
تلاشهاي گسترده‌ي شيعه براي رد كردن اين گفتار روان و فسيح حضرت عليt واقعاً‌ شگفت‌انگيز است، گويا مي‌خواهند حضرت عليt، فقط با مطابق با ميل آنان سخن بگويد، آيا نزد شيعه حتي با درصد پايني هم احتمال نمي‌رود كه اين كلام حضرت عليt واقعاً ستايشي بجا و مطابق با واقعيت باشد؟!!.
برخي از شيعه كوشيده‌اند تا اين گفتار را تأويل كنند، يكي از آنان مي‌گويد: حضرت علي براي به دست آوردن دل مردم چنين فرموده است، زيرا مردم در باره‌ي شيخين ابوبكر و عمر اعتقاد راسخ و محكمي داشتند، اين سخن به معناي متهم نمودن حضرت عليt به دروغ گويي به خاطر دنياست، ايشان از چنين افترايي پاك و مبرا ست از اين گذشته آيا اگر حضرت عليt واقعاً نمي‌خواست كه آنان را بستايد، به اين همه تأكيد و مبالغه نيازي بود؟!.
اي خردمندان: اگر واقعيت اين باشد كه عمر حضرت فاطمهل را نزده و به سوختن خانه‌اش تهديد نكرده و اين حكايت افسانه‌اي دروغين باشد به شما چه زياني مي‌رسد؟ مگر شما آرزو نمي‌كنيد كه كاش حضرت فاطمه ل را اذيت و آزار نمي‌كرد؟!.
اين شهادت و گواهي حضرت عليt است كه حضرت عمرt پاك دامن و با كمترين عيب از دنيا رفته، عبادت پروردگارش را انجام داده و پرهيزگاري نموده است، آيا آيه‌هاي واضح و آشكار و اين گواهي حضرت عليt كافي نيست براي اين كه حقيقت را بپذيريم و افسانه‌هاي دروغين را دست آويز قرارندهيم و اصحاب رسول‌اللهص را متهم نكنيم كاري كه در قيامت بر ايمان هيچ سودي نخواهد داشت؟!!.
چه شهادت عظيمي و چه شاهد با عظمتي، اكنون كه اين مطلب را درك كرده‌ايم پس تعجب نمي‌كنيم كه حضرت عليt يكي از فرزندانش را عمر بنامد و يا دخترش را ام‌كلثوم را به نكاح حضرت عمرt در آورد.



[1]- شرح نحج البلاغة 6/94، البحار 33/566، الغارات ثقفي: 2/305-307.
[2]- نگا: اصل الشيعة الاثنی عشرية وأصولها ص 123-124.
[3]- نهج البلاغة، شرح محمد عبيده: 246، 247، البحار، 33/67.
[4]- در روايتي آمده: «لله بلا وفلان» ابن ابي‌الحديد مي‌گويد در باره‌ي اين شخص از نقيب  ابو جعفر يحيي بن ابي زيد علوي پرسيدند به من گفت او عمر ابن الخطاب است، گفتم: آيا امير المؤمنين او را اينگونه مي‌ستايد؟ گفت: آري، و مي‌افزايد: اگر امير المؤمنين اعتراف كند كه (عمر) سنت را اقامه نموده و با دامني پاك و كمترين عيب از دنيا رفته و عبادت پروردگار را انجام داده و پرهيزگارترين بوده، پس اين نهايت مدح و ستايش است «شرح نهج البلاغة: 2/4».
[5]- نهج البلاغة، شرح محمد عبده: 430.
[6]- ميثم بن علي (كمال الدين) يكي از شيوخ شيعه‌هاي امامي واهل بحرين است، كتابي دارد به نام «شرح نهج البلاغة»، در سال 679در بحرين درگذشت (معجم الـمؤلفين: 13/55).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...