رسول خدا ج در یکی از بزرگترین خاندانهای
عرب یعنی خانواده بنی هاشم به دنیا آمده است زیرا طایفهی بین هاشم از بزرگترین
شاخههای طایفهی بنی هاشم از بزرگترین شاخههای طایفهی قریش بودند و قریش نیز از
بزرگترین طایفههای عرب و بلندمرتبهترین آنان بودند.
پیامبر ج به یتیمی بزرگ شد زیرا پدرش
عبدالله فوت نمود در حالی که رسول خدا ج در شکم مادرش دو ماهه بود. و در شش سالگی مادرش آمنه نیز
فوت نمود و پیامبر خدا ج در دوران بچگی مزهی تلخ محروم بودن از محبت پدر و مادر را
چشید، بعد از فوت آمنه عبدالمطلب پدر بزرگ پیامبر ج
سرپرستی او را به عهده گرفت، در هشت سالگی رسول خدا
ج،
عبدالمطلب نیز فوت کرد و بعد از او ابوطالب عموی پیامبر
ج سرپرست
آن حضرت شد تا او بزرگ و نیرومند گردید؛ قرآن کریم به یتیم بودن رسول خدا
ج اشاره
نموده و میفرماید:
﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا
فََٔاوَىٰ٦﴾ [الضحى: 6].
«آیا یتیم نیافت تو را
پس جایت داد».
رسول خدا ج چهار سال زندگی اولش را در
صحرا و در میان خانواده بنی سعد بسر برد که صحرانشینی باعث شد تا دارای جسمی قوی،
بدنی سالم و زبانی فصیح شود و در دوران بچگی اسب سواری را به خوبی یاد بگیرد، هوای
پاک و آرامش صحرا استعدادای خدادادی آن حضرت را درخشان نمود.
در دوران بچگی نجابت از او نمایان بود، ذکاوت و نورانیتی
که در پیشانیش ظاهر بود هر بینندهای را به خویش جذب میکرد.
محمد ج در بچگی بر روی فرش مخصوص
پدر بزرگش مینشست و به جز او کسی حق نشستن بر روی آن فرش را نداشت و هر وقت
فرزندان عبدالمطلب برای نشستن بر روی آن فرش با پیامبر
ج به
نزاع میپرداختند عبدالمطلب به آنان میگفت: دست از فرزندم بر دارید همانا او در
آینده دارای مقام و منزلت بزرگی خواهد بود.
او در اوایل جوانی گوسفندان مردم
مکه را چوپانی میکرد و از آنان دستمزد میگرفت و در بیست و پنج سالگی با اموال و
داراییهای خدیجه ل مشغول تجارت شد.
رسول خدا ج هرگز در مراسم لهو و لعب جوانان
هم سن و سال خویش شرکت نکرده و خداوند از حضور در این مراسمها محفوظش نمود؛ آوردهاند:
روزی در یکی از خانههای مکه مراسم عروسی برگزار بود و صدای آواز آن مراسم به گوش
رسول خدا ج رسید
او تصمیم گرفت که در آن مراسم شرکت نماید اما خداوند چشمانش را به خواب برد و فقط
گرمای آفتاب بیدارش کرد.
هرگز در بت پرستی با قوم خویش مشارکت نکرده و گوشتی را
که برای بتها قربانی میکردند نخورده است، شراب ننوشیده، قمار نکرده و هیچ وقت
سخن زشتی از زبانش شنیده نشده و با کسی ترک سخن ننموده است.
رسول خدا ج از همان اوایل رسیدن به سن
درک و تمیز به فردی صاحب خرد و اهل رای و نظر مشهور بود که داستان تعمیر کعبه و
قراردادن (حجر الاسود) درجایش دلیلی روشن بر این مدعی است؛ از آنجا که کعبه بر اثر
سیل حادثه دیده و دیوارهای از هم شکافته بود مردم مکه تصمیم گرفتند که آن را خراب
کنند و از اول بسازند و همین کار را انجام دادند اما هنگامی که نوبت قرار دادن
(حجر الاسود) در جایش رسید مردم دچار اختلاف زیادی شدند و هر طایفهای میخواست
این افتخار نصیب او شود، اختلاف آنان شدت یافت و همدیگر را به جنگ و قتل تهدید
کردند، سپس گفتند: هر که از درِ بنی شیبه وارد شود ما به داوری او راضی هستیم و
اولین کسی که از این در وارد شد رسول خدا ج بود، وقتی او را دیدند
گفتند: محمد، امین است و ما به داوری او راضی هستیم، پس از آنکه رسول خدا
ج از
موضوع باخبر شد عبایش را پهن کرد سنگ را در داخل آن قرار داد و به آنان گفت: هر
طایفهای گوشهای از عبا را بگیرد آنان سنگ را بلند کردند تا به جایش رسید و
پیامبر ج خود، آن را از داخل عبا برداشت و بر روی دیوار
کعبه گذاشت؛ همهی مردم راضی شدند و به این ترتیب خداوند از خونریزیهای بیحد و
مرز میان آنان جلوگیری نمود.
رسول خدا ج در همان اوایل جوانی به
راستگو و امین طایفهی قریش مشهور بود و آنان او را به انسانی خوش اخلاق، خوش نام،
خوش معامله، وفاکننده به وعدهها و صاحب زندگانی و سیرهای راست میشناختند، به
همین علت خدیجه لبه محمد ج علاقمند شد و اموال خویش را
برای تجاتر در اختیارش گذاشت، خدیجهل بعد از مدتی به ایشان
پیشنهاد نمود تا با او ازدواج کند و رسول خدا ج هر چند از جنبهی سن پانزده
سال کمتر از خدیجهل بود اما پیشنهادش را قبول
نموده و با او ازدواج کرد.
گفتار خدیجه ل در مورد رسول خدا ج بزرگترین دلیل برای خوش اخلاقی آن
حضرت ج در
دوران پیش از بعثت ایشان میباشد، از آنجا که پس از نازل شدن اولین مرحلهی وحی؛
پیامبر ج در
حالی که ترسیده بود و بدنش به شدت میلرزید به خانه برگشت او از خود میترسید
خدیجهل گفت: نترس، به خدا سوگند
او هرگز تو را خوار و رسوا نمیکند زیرا تو صلهی رحم انجام میدهی، به افراد ضعیف
کمک میکنی، روزی به دست میآوری، مهمان نواز هستی و مردم را در انجام کارهای نیک
یاری میدهید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر