اهل سنت و جماعت معتقد است بدعتهای مخالف با
سنّت، گاهی در امور ریز و گاهی در اصولِ بسیار بزرگی موجود است. از همین رو اهل
بدعت هم، در دور یا نزدیک بودنِ به سنت متفاوت هستند. اختلاف و نزاع بعضی از آنها
فقط در الفاظ و اسمها است و برخی دیگر در حقایق و معانیِ اشیاء اختلاف دارند؛ لذا
از دیدگاه اهل سنت این بدعتها به قسمتهای زیر تقسیم میشود:
۲- بدعتهایی که در کافر دانستن یا ندانستن
صاحبانشان، اختلاف نظر وجود دارد. مثل: «خوارج» و «روافض».
۳- بدعتهایی که در تکفیر صاحبانش مطلقاً
اختلافی وجود ندارد. مثل: «جهمیهای محض».
- (گروههایی که در اصول دین و کلام به عنوان
پیروان این اندیشهها منسوباند، دارای درجات متفاوتی هستند؛ بعضی از آنان در اصول
بسیار بزرگی با سنت در اختلافاند و برخی دیگر در اموری ریز)[1].
- (مرجئه از گروههایی که دارای بدعت مغلّظه و شدید
باشند، نیستند. بلکه دستهای از فقهاء و پارسایان که در زمرهی اهل سنت محسوب میشوند،
هم با آنان هم نظر هستند. حتی آنقدر دچار اشتباه شدهاند که اقوال شدیدتری هم بر
عقاید مرجئه افزودهاند. و وقتی گروهی از افراد مشهور که دارای طرفدارانی هم بودند
به عقیدهی ارجاء و تفضیل نسبت داده شدند، ائمهی مشهور اهل سنت برای باز داشتن
دیگران از این باورها، در مذمت و نکوهش مرجئهی مفضّله سخن گفتند)[2].
- (امام احمد بن حنبل / در هیچ یک
از فتواهایش مرجئه را کافر ندانسته است. چرا که اختلاف آنان از جنس اختلاف فقها در
مسایل فروع است. و بیشتر نزاع آنان پیرامون اسمها و الفاظ است. از همین رو مباحث
آنان «باب الأسماء» نامیده میشود و این نزاع در حیطهی کاریِ فقها است؛
لیکن چون مربوط به اصل دین است، اختلاف کننده مبتدع محسوب میشود)[3].
- (همچنین شیعیانی که علی را بر ابوبکر ب برتر
میدانند، به اتفاق علما کافر محسوب نمیشوند؛ زیرا برخی از فقها گرچه مبتدع محسوب
میشوند هم، همین نظر را دارند)[4].
- (سلف و ائمه، بدون هیچ گونه اختلافی، «مرجئه» و «شیعهی مفضله» و همانند آنان را کافر نمیدانند.
تمام فتواهای امام احمد / هم گویای همین مطلب است)[5].
- (در مورد قَدَریها که صفت علم را قبول داشتند، و
روافض که از افراطگرایان نبودند، و جهمیه و خوارج که در تکفیر آنان از امام احمد / دو قول[6]
وجود دارد، این مطلقِ سخن امام احمد / است. در حالی که عموماً او از تکفیر قدریهایی که به
صفت علم اقرار داشتند، و از تکفیر خوارج، دست نگه میدارد؛ با وجودی که میگفت:
قومی شرورتر از خوارج نمیشناسم.. نیز در تکفیر آنان که کافر محسوب نمیشوند هم دو
قول دارد که صحیحترینش بر عدم تکفیر آنان است. و گاهاً بعضی در مورد تکفیر کسی که
مطلقاً کافر محسوب نمیشود، اختلاف دارند، که این خطای محض است. در نزد بسیاری از
سلف از جمله عبدالله بن مبارک، یوسف بن اسباط و گروهی از شاگردان امام احمد و
دیگران، جهمیه در لیست هفتاد و دو گروهی نیستند که امت بر آن تقسیم شد. بلکه اصل
گروههای مذکور، خوارج، شیعه، مرجئه، و قدریه بودند. این سخن از امام احمد / ثابت و نقل
شده است. عموم اهل سنت و حدیث هم همین را قایلند، آنان میگویند: هر کس معتقد به
مخلوق بودن قرآن باشد، کافر است. و کسی که بگوید: الله ـ در
آخرت دیده نمیشود، کافر است. ابو نصر سجزی در این مورد از آنان دو قول را حکایت
میکند: (نخست اینکه: این باور کفریست که انسان را از اسلام خارج میکند و میگوید:
فتوای اکثر علما هم همین است. دوم: کفریست که شخص را از اسلام خارج نمیکند. از
این رو خطابی میگوید: برای سختگیری و برخورد شدید، چنین فتوایی دادهاند. همچنین
معاصرین همفکر ما[7]
در مورد جاودانه بودنِ افرادِ کافرِ این گروه در جهنم، اختلاف دارند؛ اکثراً آنان
را همیشگی در آتش میدانند. چنانکه گروهی از گذشتگان اهلِ حدیث مانند: ابو حاتم،
ابوزرعه، و دیگران هم همین را باور دارند؛ لیکن، برخی از این که آنان را جاودانه
در جهنم بدانند، امتناع ورزیدهاند)[8].
- (فتوای مشهور امام احمد / و عموم
ائمهی اهل سنت این است که جهمیه که صفات الله ﻷ را تعطیل
میدانند، کافراند؛ چرا که سخن آنان کتابهای پیامبران را، نقض میکند. معنای
حقیقی سخن آنان انکار آفریدگار و انکار گفتاریست که در معرفیِ ذات خویش، به وسیلهی
پیامبرانش به ما رسانده است. از این رو عبدالله بن مبارک میگوید: ما کلام یهود و
نصارا را نقل میکنیم ولی قادر به نقل کلام جهمیه نیستیم. بسیاری از ائمه گفتهاند:
جهمیه از یهود و نصارا هم کافرترند. لذا کسی که معتقد به مخلوق بودن قرآن باشد،
یا بگوید الله ﻷ در قیامت قابل دیدن نیست، یا الله بر عرش قرار نگرفته
است، یا او ـ علم، قدرت، رحمت و غضب ندارد را، کافر میدانند)[9].
- (از امام احمد / و دیگر
ائمه، نصّ صریح بر عدم تکفیر مرجئه وجود دارد. و کسی که از قول امام احمد یا دیگر
ائمه رحمهم الله تکفیر این گروه را نقل کردهاند، یا مرجئه را جزو گروههایی قرار
دادهاند که در کفر آنان اختلاف نظر وجود دارد، خطایی فاحش نمودهاند. چیزی که از
امام احمد و امامان امثال وی ثابت است، این است که آنان، جهمیهی مشبهه و
همفکرانشان را کافر میدانند)[10].
اهل سنت بین حکمِ مطلق بر اهل بدعتی که
گناهکار، فاسق و یا کافراند و بین حکم بر شخصی معین که اسلامش به یقین ثابت است،
ولی بدعتی از او سر زده است و باعث شده که گناهکار یا فاسق یا کافر گردد، فرق میگذارند.
هرگز تا بر وی اقامهی حجت نشود و شبهات وی را مرتفع ننمایند و مخالفت وی را با
سنت برایش اثبات نکنند، حکم نمیکنند؛ چنان که میان نصوصِ وعید که به صورت مطلق
آمده است و میان مستحق شدن شخص معینی به این وعید در احکامِ آخرت، فرق قایل هستند.
- (من (ابن تیمیه) با این که به شخص معینی نسبت کفر،
فسق و یا معصیت دهند، بسیار بسیار مخالفم. مگر زمانی که بر آن فرد به گونهای
اقامهی حجت شده باشد که شخص بداند بعد از اتمام حجت، فردِ مخالف، گاه کافر و گاه
فاسق و یا گناهکار میگردد. بنده معتقدم که الله ـ خطای این
امت را آمرزیده است. و این آمرزش شامل خطاها و لغزشهای آنان در مسایل خبری قولی و
مسایل علمی میگردد... آن چه از قول سلف و ائمه دربارهی تکفیرِ برخی افراد نقل
شده است، آن هم به دلیل این که چنین و چنان گفتهاند، درست و به جا است؛ لیکن باید
میان تکفیر مطلق و معین، فرق قایل بود. مسئلهی «وعید» اولین مسئله از مسایل بزرگِ اصولی
است که امت در مورد آن اختلاف دارد؛ چرا که نصوص قرآن در مورد «وعید»، مطلق آمده است. مانند: ﴿إِنَّ
ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا﴾
[النساء:
10] یعنی: «براستی آنان که اموال ایتام
را به ظلم میخورند..». و نیز دیگر
آیات و نصوصی که میگویند: اگر شخصی فلان کار را انجام داد، مجازاتش فلان است.
عادتاً این گونه نصوص، مطلق هستند. درست همانند اقوال سلفِ صالح که مثلاً میگویند:
اگر کسی چنین گوید حکمش فلان است. تازه شخص معین، به وسیلهی توبه یا نیکیهایی که
پاک کنندهی گناهانش میشود، یا مشکلاتی که بر سر راهش میآید، یا به وسیلهی
شفاعتی که شامل حالش میشود، وعید را از خود دفع مینماید. تکفیر هم وعید محسوب
میشود وگر چه سخن شخص، به نوعی قول رسول الله ج را تکذیب
میکند، لیکن ممکن است آن شخص تازه مسلمان باشد یا در صحرا و بادیه بزرگ شده باشد.
چنین فردی حتی اگر مرتکب انکار مسایل دینی هم بشود، تا بر او اقامهی حجت نشود،
کافر نمیگردد. گاه ممکن است اصلاً شخصِ مورد نظر، نصوص دینی را نشنیده باشد؛ یا
شنیده باشد ولی برایش اثبات نشده باشد، یا ممکن است دلیلی به او رسیده باشد که با
نصوص در تعارض بوده و شخص اشتباهاً نصوص را تأویل نماید)[11].
- (گفتاری که از منظر قرآن، حدیث و اجماع، کفر محسوب میشود،
میگویند: مطلقاً کفر است، چنانکه ادلهی شرعی بر آن دلالت دارد. چرا که ایمان، از
احکامی نیست که مردم از روی هوا و هوس و پندار خویش در مورد آن حکم نمایند؛ بلکه
از الله ﻷ و رسول الله ج آموخته میشود.
و نباید در مورد هر کس که دچار این خطا شد، فتوای کفر صادر نمود؛ مگر زمانیکه
تمام شروط تکفیر در او یافت شود و مانعی برای تکفیرش نباشد. مثل شخصی که به دلیل
تازه مسلمان بودن یا زندگی و رشد در صحرا و بادیه میگوید: شراب یا ربا حلال است.
یا سخنی را شنیده و انکارش میکند و نمیداند که این سخن، آیهی قرآن یا حدیث رسول ج است؛
چنان که برخی از سلف صالح، سخن رسول الله ج را قبل از
این که برایش ثابت شود، انکار نمودهاند. یا مثل صحابه ش که
قبل از سؤال کردن از رسول الله ج در دیدن الله ﻷ شک داشتند)[12].
- (گاهی برخی از گفتارها مانند انکارِ وجوب نماز، زکات،
روزه و حج یا حلال دانستنِ زنا، شراب، قماربازی و ازدواج با محارم، کفر محسوب میشود.
لیکن گویندهی چنین باوری ممکن است دستور شرع به او نرسیده باشد؛ و یا مانند شخصی
که تازه مسلمان است؛ یا در جایی دور از اماکن تعلیم و تعلّم رشد یافته و آموزههای
دینی به وی نرسیده باشد. چنین فردی اگر مسئلهای را انکار کرد و ندانست که این
مورد بر رسول ج نازل شده است، کافر نمیگردد. گفتار جهمیه هم از همین
نوع است، آنان صفات الله ـ و آنچه بر رسولش ج نازل نموده
است را انکار میکنند. باورِ آنان در سه مورد بسیار خطرناک است:
نخست: نصوصی که با سخن آنان در تضاد است، در قرآن و سنت
و اجماع بسیار فراوان است؛ لیکن آنها این نصوص را با تحریف رد میکنند.
دوم: حقیقتِ سخن آنان مساویست با ناتوان دانستن و انکار
آفریدگار. گر چه برخی از آنان هم نمیدانند که معنای سخن آنان یعنی انکار و ناتوان
دانستنِ آفریدگار. چنان که اصل ایمان اقرار به وجود الله ﻷ است،
اصلِ کفر هم انکار الله ـ است.
سوم: آنان با آنچه انسانهای پاک طینت و تمام گروههای
دیگر بر آن اتفاق دارند، مخالفت میکنند)[13].
- (هیچ کس حق ندارد یک مسلمان را مادامی که با او اتمام
حجت نشده است و راه برایش نمایان نگشته، تکفیر کند؛ گرچه آن مسلمان مرتکب خطا و
لغزش هم شده باشد. و کسی که مسلمانیاش به طور یقین ثابت شد، با شک و شبهه از او
برداشته نمیشود؛ مگر بعد از اقامهی دلیل و پاسخ به شبهات)[14].
- (سبب اختلاف اهل سنت در تکفیر جهمیه، تعارض ادلّه
است. زیرا ادلّهای دارند که بر اثر آن جهمیه لایقِ حکمِ کفر میگردد و در عین حال
افرادی مشهور از جهمیه که حرفهای کفر آمیز میزنند، ایمانی دارند که با وجود آن
نمیتوان وی را کافر خواند. لذا از نگاه آنان، این دو دلیل با هم در تعارض است. در
حقیقت از الفاظِ عموم در کلام ائمه، همان حکمی ثابت میگردد که از الفاظِ عموم در
نصوص شارع به گذشتگان، ثابت میگشت. شخص گمان میکند هرگاه ائمه گفتند: اگر کسی
فلان سخن را گفت کافر است، این حکم شامل تمام کسانی که چنین سخنی بگویند میشود.
اما متوجه نشدند که تکفیرِ شخصی خاص و معین،
دارای شروط و عدم وجود موانع میباشد. تکفیرِ مطلق، شاملِ تکفیر شخصِ معین نمیشود؛
مگر زمانی که شرایط یافت شده باشد و مانعی هم برای تکفیر وی نباشد. با این توضیح
معلوم شد که وقتی امام احمد / و دیگر
ائمه از تکفیر سخن میگویند، منظورشان شخص معینی نیست... لذا گفتار امام احمد و
دیگران در این که اعیان و افراد خاصِ جهمیه را کافر نمیدانند، صریح و واضح است.
آن هم جهمیهای که میگفتند: قرآن مخلوق است و الله ـ در آخرت
دیده نخواهد شد. البته از قول امام احمد / نقل شده
است که وی گروه معینی را در این مورد کافر دانسته است. اما این که در این زمینه از
وی دو قول نقل کردهاند، جای تأمل و نظر وجود دارد. و یا باید گفت که این مسئله
نیاز به توضیح و تفصیل دارد. لذا میگوییم: اگر کسی را به صورت معین تکفیر کرده
است بر این اساس بوده که شرایط تکفیر در او یافت شده و مانعی هم بر کافر دانستن او
وجود نداشه است. و کسی را که تکفیر معین نکرده است، کفر در مورد او منتفی بوده
است. البته باید این را هم در نظر داشت که کافر خواندنِ وی بر عموم خود باقی است)[15].
- (این گفتار دو اصل بزرگ را بیان میدارد:
اولاً: ایمان، علم و هدایت، در دستورات رسول ج
نهفته است؛ و خلافِ آن به صورت مطلق، کفر محسوب میشود. پس نفیِ صفات کفر است؛
اعتقاد به این که الله ﻷ در آخرت دیده نمیشود، یا بر عرش قرار ندارد، یا این
که قرآن کلام الهی نیست، یا الله ـ با موسی سخن نگفته است، یا ابراهیم ÷ را
به عنوان خلیل برنگزیده است، کفر محسوب میشود؛ و نیز هر مسئلهای که در این مفهوم
باشد. این باور (کفر دانستن موارد مذکور) معنای کلام ائمهی اهل سنت و حدیث میباشد.
اصل دوم: تکفیر عام، همانندِ وعیدِ عام است. باید آن را به
همان صورت عام و مطلق به کار بست. اما اینکه بر شخص معینی حکمِ کفر صادر شود و یا
او را جهنّمی بخوانند، بسته به دلیل معین است؛ چرا که باید شرایط تکفیر، ثابت گردد
و هیچ مانعی هم در کافر خواندش نباشد)[16].
- (با توجه به مطالبی که در
پاراگرافهای گذشته نسبت به مسئلهی تکفیر دانستیم، تکفیر شخصی معین توسط برخی از
مخالفین اهل سنت وهم اندیشان آنان را نباید تأیید نمود و همچون آنها عمل کرد؛ مگر
زمانی که بر آن شخص اتمام حجت شود و به وی ثابت گردد که مخالف دستورات پیامبران
عمل کرده است. و بدون شک مخالفت با فرامین پیامبران صلوات الله علیهم کفر محسوب میشود.
این قانون (عدم تکفیر) در مورد تمام افرادِ معین، اجرا میگردد.
از آنجا که برخی از بدعتها از برخی دیگر شدیدتر هستند،
و در برخی از اهل بدعت ایمانی یافت میشود که در بعضی دیگر شاهد آن نیستیم، نباید
هیچ یک از مسلمانان را با وجودی که دچار اشتباه و خطا شود، مادامی که بر او اقامهی
حجت نشده و راه برایش نمایان نگشته است، تکفیر نمود. و هرکس ایمان وی با یقین
اثبات شد، با شک از او زایل نمیگردد؛ مگر بعد از برپایی دلیل و برطرف نمودن
شبهات)[17].
- (لعنت کردن هم از بابِ وعید محسوب میشود و عموماً با
آن بر اشخاص، حکم هم میشود. اما به دلیل توبه یا نیکیها و گرفتاریهایی که پاک
کنندهی گناهان خواهد شد، و یا شفاعتِ قبول شده در حقِّ شخصِ معیّن، یا دیگر
اسبابی که عقوبت را از گناهکار محو میکند، وعیدِ به لعن را هم از او دور میکند.
البته این در مورد شخصی است که گناهش به اثبات رسیده و محرز است.. لذا نمیتوان برای
شخص معینی هم، شهادت و گواهی به بهشت داد؛ مگر با دلیل خاص. همینطور هم نمیتوان
جز با دلیل خاص، کسی را جهنمی خواند. به مجرّد ظنّ و گمان هم کسی را در حکم عموم
قرار نمیدهیم. چراکه ممکن است شخص، ثواب و عقاب را مستحق شود)[18].
اهل سنت و جماعت وقتی بزرگانِ اهل بدعت را تا
بعد از اقامهی حجّت و رفع شبهات، شتابزده کافر و فاسق نمیخوانند و از این کار
پرهیز میکنند، هرگز علمای مسلمان را به سبب خطا یا تأویلی که نمودهاند، کافر،
فاسق و حتی گناهکار، نمیدانند. خصوصاً در مسایلی که از ظنّیات است و در آن اختلاف
وجود دارد.
- (علمای مسلمانی که در امور دنیا به سبب اجتهاد خویش
دچار خطا میگردند، به مجرّد خطای لفظی، آنان را کافر نمیخوانیم.. چرا که میدان
دادن به جهّال در تکفیر نمودنِ علمای اسلام، از ناپسندترین کارها است. اصل چنین
رویکردی (تکفیر) از خوارج و روافض که فکر میکردند علمای مسلمان در مسایل دینی خطا
کردهاند، پدیدار گشت.
اهل سنت و جماعت اتفاق نظر دارند که تکفیر علمای مسلمان
به صِرفِ خطا، جایز نیست؛ بلکه به استثنای فرمایش رسول الله ج، سخن
هر کس قابل قبول و رد شدن است. چنین نیست که هرگاه بخشی از گفتار شخصی به سبب
خطایی که مرتکب شده است رد شود، وی را کافر یا فاسق و یا حتی گناهکار خواند... پُر
واضح است وقتی علمای مسلمانی را که در بابِ عصمت پیامبران سخن گفتهاند، نباید
تکفیر کرد، عدم تکفیر این علما در صورت اثبات خطای غیر عمد، از مهمترین هدفهای
شریعت اسلامی است... حال چه برسد که بخواهیم علما را در مورد مسایل ظنی تکفیر
کنیم!! یا بدتر از آن بخواهیم جمهورِ علمای مسلمان یا تمام سلف و علمای مشهور را
بدون حجت و مدرک، کافر بخوانیم)[19]!!.
اهل سنت میان شخصِ مبتدع که از اهل قبله است هر
چند هم که حجم بدعتش بزرگ باشد، و میان شخصی از قبیل اهل کتاب و مشرکین، که صد در
صد کفرش به اثبات رسیده است، فرق میگذارد. البته با وجودی که میدانند بسیاری از
آنان در باطن منافق و زندیق هستند، عموماً این حکم، حکمِ ظاهری آنان است؛.
- (کسی که در برخی از این مسایل[20]
به خطا رود: یا با وجودی که در عموم اصول ایمان با کفار که از مشرکین و اهل کتاب
هستند متفاوتاند، لیکن در زمرهی آنان به حساب
میآیند. و یا به آنان که در مسایل وجوب و تحریم به خطا رفتهاند، ملحق میشوند.
با وجودی که این مسایل هم از اصول ایمان هستند. چرا که ایمان به واجب دانستن
واجباتِ ظاهری و متواتر، و حرام دانستن محرّمات ظاهریِ متواتر، از بزرگترین اصول ایمان و قواعد دینی قلمداد میشود و به اتفاق
تمام علما منکر آن کافر میشود. البته بالاتفاق، مجتهدِ در این مسایل با وجودی که
خطا هم بکند، کافر محسوب نمیشود.
و از آنجا که باید به ناچار او را به یکی از دو گروه
ملحق نمود، معلوم و واضح است آنان که خطای اجتهادی داشتهاند در لیست مؤمنین به
الله ـ و رسولش ج قرار دارند و شبهاتِ آنان از اهل کتاب و مشرکین موجّهتر
است؛ لذا لازم است که در لیست مسلمانان قرار گیرند. عملکرد و رویکرد امت اسلامی هم
از دیر باز تا کنون در مورد عموم خطا کنندگان، بر همین بوده است. و احکام اسلام را
همان طور که بر دیگران اجرا میشد، بر آنان هم اجرا میکردند. با وجودی که مشخص و
روشن است که بسیاری از بدعتیها منافقینی هستند که نفاق اکبر دارند و در لیست
کفاری هستند که در زیرینترین بخش جهنم قرار دارند.... لذا آنان در باطن کافراند
و اگر کفرش آشکار و ظاهر شد، در ظاهر هم جزو کفار قرار میگیرد)[21].
- (هر کس به آنچه محمد ج آورده است
ایمان دارد، به مراتب بهتر از کسی است که به شریعت محمدی ج کفر
ورزیده است؛ گرچه در شخص مؤمن، نوعی بدعت از بدعتِ خوارج، شیعه، مرجئه، قدریه یا
دیگران، هم وجود داشته باشد. چرا که یهودیان به شهادتِ صد در صدی اسلام، بدون
استثنا کافر هستند. مبتدع اگر گمان کند که با رسول الله ج
موافق است نه مخالف، کافر نمیگردد. حتی اگر گفته شود در او کفرِ بالقوّه هم وجود
دارد، کفرش از جنسِ کسی که رسول الله ج را تکذیب
میکند، نیست)[22].
[1]- همان: ج ۳ ص ۳۴۸.
[2]- همان: ج ۳ ص ۳۵۷.
[3]- همان: ج ۱۲ ص ۴۸۵.
[4]- همان: ج ۱۲ ص ص ۴۸۶.
[5]- همان: ج ۳ ص ۳۵۱.
[6]- سخن وی در مورد جهمیه که
برخی از آنان را کافر و برخی دیگر را تکفیر نمیکرد، ذکر خواهد شد. از همین رو
بعضیها فکر کردهاند که در این مورد از او دو قول نقل شده است. در حالی که او
مطلقاً آنها را کافر میداند.
[7]- دوران ابن تیمیه:. مترجم.
[8]- همان: ج ۱۲ ص ۴۸۶ – ۴۸۷.
[9]- همان: ج ۱۲ ص ۴۸۶ – ۴۸۷.
[10]- همان: ج ۷ ص ۵۰۷.
[11]- همان: ج ۳ ص ۲۲۹ – ۲۳۱.
[12]- همان: ج ۳۵ ص ۱۶۵ – ۱۶۶.
[13]- همان: ج ۳ ص ۳۵۴.
[14]- همان: ج ۱۲ ص ۴۶۶.
[15]- همان: ج ۱۲ ص ۴۸۷ – ۴۸۹.
[16]- همان: ج ۱۲ ص ۴۹۷.
[17]- همان: ج ۱۲ ص ۵۰۰.
[18]- همان: ج ۳۵ ص ۶۶ – ۶۸، ص
۲۸۲.
[19]- همان: ج ۳۵ ص ۱۰۰- ۱۰۴.
[20]- منظور مسایل عقیده از قبیل
صفات، تقدیر، ایمان، وعید و غیره میباشد که سخن مخالف در این باب بدعت محسوب میشود.
[21]- همان: ج ۱۲ ص ۴۹۶.
[22]- همان: ج ۳۵ ص ۲۰۱.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر