توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۳۹۹ فروردین ۲۷, چهارشنبه

روش امامان و اهل بيت همان روش قرآن است


 من با برخي از شيعه‌ها كه با آنان زيسته‌ام، در باره‌ي بعضي آيه‌هاي قرآن، خصوصاً در موضوع صحابه، گفتگوهايي داشته‌ام.
اما قبل از اين كه برخي از اين گفتگوها را براي شما نقل كنم، مي‌گويم كه: بدون ترديد روش درست و حق، روش قرآن كريم است و امامان اهل بيت، بر روش قرآن عمل مي‌نمودند.
نبايد فراموش كنيم كه بر امامان اهل بيتy بسيار دروغ گفته شده، همان گونه كه بر جدشان، رسول‌ اللهص نيز دروغ گفته شده، و پيروي از اهل بيت به اين معنا نيست كه اين روايات دروغين را بپذيريم، بلكه به اين معنا است كه روايات صحيح را بشناسيم، و آنگاه مي‌توانيم از آنان پيروي كنيم...، و هر كس از قرآن و سنت پاكيزه‌ي رسول اللهص پيروي كند، در واقع به همان راهي رفته است كه امامان اهل بيتy رفته‌اند، زيرا دين كامل گشته و نيازي نيست كه كسي چيزي ديگر به آن بيفزايد.
امام جعفر صادق/ نيز به همين مطلب اشاره مي‌كند، آنجا كه مي‌فرمايد: «از خدا بترسيد و آنچه از ما نقل مي‌شود و مخالف كلام پروردگارمان و مخالف سنت پيامبرمانص است،نپذيريد، زيرا هر گاه ما حديثي باز گو مي‌كنيم، مي‌گوييم: «خداوندU مي‌فرمايد، رسول اللهص فرمودند»([1]).
و نيز مي‌گويد: «هر حديثي كه به ما نسبت داده مي‌شود نپذيريد، مگر آن كه با قرآن و سنت موافق باشد»([2]).
پس امامان اهل بيت توصيه نموداند كه فقط آن دسته از احاديث منسوب به آنان پذيرفته شود كه، با قرآن و سنت رسول اللهص موافق باشد، اما واقعاً شگفت آور است كه برخي برعكس عمل مي‌كنند و تنها آن آيات و احاديث پيامبرص را مي‌پذيرند كه با دروغ‌هاي منسوب به امامان رحمهم الله موافق باشد.
خواننده گرامي: ما نمي‌خواهيم همچون آن مسيحي عمل كنيم، و سخناني بي اساس را به امامان اهل بيت نسبت دهيم و سپس مردم را متهم كنيم كه از روش اهل بيت پيروي نمي‌كنند، روشي كه در واقع صد در صد با روش اهل بيت رحمهم الله منافات دارد.
كساني كه ادعاي پيروي از روش اهل بيت را دارند، دهها فرقه هستند و هر فرقه‌اي خود را بر حق و ديگران را بر باطل مي‌داند، مي‌بينيم كه آنان، هر چه دلشان بخواهد به امام عليt و امام جعفر/ و ديگران، نسبت مي‌دهند و سپس از مردم مي‌خواهند كه از آنان پيروي كنند.
مي‌گويم: لازم است كه ابتدا روش اهل بيت را صادقانه و بي غرض بشناسيم تا بينش و داوري ما بر اساسي صحيح و استوار باشد.
نخستين گفتگو
 درواقع گفتگوهايي كه با شيعه داشته‌ام، بسيار زياد است، يكي از نخستين گفتگوهايم با يك شيعه در باره‌ي آياتي بود كه در قرآن كريم صحابه را مي‌ستايد و همچنين آياتي كه در باره‌ي منافقان نازل گشته است، در يكي از جلسات به اين آيه استدلال نمودم كه خداوند مي‌فرمايد:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩ [الفتح: 29].
«محمد رسولِ خداست و كساني كه همراه اويند بر كافران سخت گير و در ميان خود مهربانند، آنان را در حال ركوع و سجده مي‌بيني كه از خداوند فضل و خشنودي مي‌جويند، نشانة‌(درستكاري) آنان از اثر سجده در چهره‌هايشان پيداست، اين وصف آنان در تورات و وصفشان در انجيل مانند كشتي است كه جوانه‌اش را برآوَرد آنگاه آن را تنومند ساخت آنگاه ستبر شد، بر ساقه‌هايش ايستاد، كشاورزان را شگفت زده مي‌سازد تا از (ديدن) آنان كافران را به خشم آورد خداوند به كساني از آنان كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند آمرزش و پاداشي بزرگ وعده داده است».
گفتم اين آيه از عظيم‌ترين‌ آياتي است كه صحابه را مي‌ستايد و يكي از واضح ترين دلايل اعجاز قرآن و عظمت پروردگار و وسعت علم اوست.
يكي از شيعه‌ها بلا فاصله گفت: اين آيه هيچ دلالتي بر فضل صحابه ندارد.
گفتم: چگونه؟!.
گفت: زيرا خداوند در آخر آيه مي‌فرمايد: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا
﴿مِنۡهُم كه در آيه آمده به معناي «برخي از آنان» است «و همه‌ي صحابه مراد نيستند» گفتم: اولا: اين كه «من» را فقط براي تبعيض حصر مي‌كني، سخني است بدون دليل و مدرك.
ثانيا: سخن تو زماني ممكن است كه ابتداي آيه را حذف كنيم و آيه فقط در باره‌ي كساني سخن مي‌گفت كه ايمان آورده‌اند و عمل صالح انجام دهند و اين كه مثالشان در تورات و انجيل چنين است، يعني قبل از اين كه خلق شوند، و اگر مراد خداوند فقط بعضي از آنان بود، واضح و آشكارا بيان مي‌نمود، خداوند مي‌فرمايد: ﴿أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِ.
خداوند مي‌فرمايد: ﴿ٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ «آن‌هايي كه همراه اويند». و در پي آن صفاتشان را اين گونه ذكر نمود: ﴿أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا.
آيا معنايش اين است كه خداوند به بعضي از آنان وعده‌ي مغفرت و پاداشي بزرگ داده و بعضي ديگر را وعده نداده است، آيه را از ابتدا بخوان و در آن تدبر كن.
پس آناني كه خداوند آنان را چنين مي‌ستايد كه دائماً در حال عبادتند و خواستار فضل و رضايت او هستند، بدون ترديد آنها ايمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده اند بنا براين معناي (من) در اين آيه از دو حال، خالي نيست.
يا اينكه «من» براي بيان جنس است، يعني اين كه خداوند جنس صحابه را كه ايمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده اند، به مغفرت و پاداشي بزرگ مژده داده است، مانند آيه‌ي ديگر كه مي‌فرمايد: ﴿فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ [الحج: 30].
«پس از پليدي بتان اجتناب كنيد».
معنايش اين است كه از جنس اين بتها بپرهيزيد نه اينكه از بتهايي كه پليدند بپرهيزيد و از باقي نپرهيزيد، اين مطلب را هم علماي اهل سنت و هم علماي شيعه ذكر كرده‌اند([3]).
احتمال دوم اين كه «من» مؤكده است، يعني اين كه خداوند كساني را كه ايمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده‌اند و بخصوص صحابه را به مغفرت و پاداش بزرگي مژده داده است، همان گونه كه در آيه‌اي مي‌فرمايد: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ [الإسراء: 82].
«و از قرآن آنچه را كه شفا بخش و رحمت براي مومنان است فرو مي‌فرستيم».
معناي ﴿مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ اين نيست كه بخشي از آيات قرآن شفا و رحمت است و بخشي ديگر چنين نيست، بلكه «من» براي تأكيد است و من در آيه‌ي قبلي نيز چنين است([4]).
گفت: اين درست است، اما آيه بر فضل آن دسته از صحابه دلالت دارد كه داراي اين صفات باشند يعني بر كافران شديد و با همديگر مهربان باشند و همه صحابه اين گونه نبودند.
گفتم: من پاسخم را در دو نكته خلاصه مي‌كنم:
اول: اين كه، آنهايي كه «من» را تبعيضي مي‌گويند، به اين خاطر است كه مي‌دانند كه اين آيه تمامي صحابه‌اي را كه همراه حضرت پيامبرص بوده‌اند، شامل مي‌شود، و آنها همان كساني هستند كه غزوه بدر، احد، خندق، تبوك و غيره، همراه با ايشان جهاد كردند، و پذيرفتن اين مطالب براي آن افراد سخت است، وبه اين جهت كوشيده‌اند كه «من» را تبعيضي قرار دهند، در صورتي كه اين (براي بيان تبعيض بودن«من») طعن و ايرادي است در ابتداي آيه و وصفي كه خداوند متعال در تورات و انجيل از صحابهy بيان نموده است، زيرا خداوند آنجا هيچ كسي را (از اين وصف) مستثني نكرده‌ است.
دوم: اين كه براي هيچ مسلماني جايز نيست كه به سبب داستانها و افسانه‌هاي دروغيني كه در كودكي شنيده، جاهلانه و با هواي نفس بر قرآن حكم كند، مدح و ستايش عطرآگين صحابه از جانب خداوند گواه بر اين است كه چنين داستان‌هايي دروغ و ساختگيند و كم و زياد و تحريف شده‌اند، اما متأسفانه برخي از مسلمانان ساده لوح آن را پذيرفته‌اند و به سبب آن با صحابه بغض و دشمني دارند.
بنابراين، واقعيتي كه با يد پذيرفت اين است كه ستايش صحابه توسط خداوند متعال در تورات و انجيل و توصيف آنان به برترين و والاترين صفات دليل و گواه بر اين است كه آنان صلاحيت و لياقت مژده‌هايي را كه خداوند به آنان داده، داشته‌اند.
به اين حديث كه در كتب شيعه روايت شده، بينديش:
«عن ابن عباسب قال: سأل قوم النبيr فيمن نزلت هذه الآيه: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِيمٞ ٩ [المائدة: 9]. قال: إذا كان يوم القيامه عقدلواء من نور ابيض ونادي مناد: ليقم سيد الـمومنين ومعه الذين آمنو فقد بعث محمد، فيقوم علي بن ابي‌طالب فيعطي الله اللواء من النور الأبيض بيده، تحته جميع السابقين الاولين من الـمهاجرين والأنصار، لا يخالطهم غيرهم حتى يجلس علي منبر من نور رب العزة ويعرض الجميع عليه رجلاً رجلاً فيعطي اجره ونوره فإدا أتى على آخرهم قيل لهم: قد عرفتم موضعكم ومنازلكم من الجنة، انّ ربكم يقول لكم مغفرة وأجر عظيم- يعني الجنة- فيقوم علي بن ابي‌طالب والقوم تحت لوائه معهم حتي يدخل الجنة، ثم يرجع الي منبر فلا يزال يعرض عليه جميع المؤمنين فيأخذ نصيبة منهم الي الجنة وينزل اقواماً الي النار فذاك قوله تعالى: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصِّدِّيقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ وَنُورُهُمۡ [الحدید: 19]. يعني للسابقين الأولين والـمؤمنين وأهل الولاية، ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ [الحدید: 19]. قالو: يعني بالولاية‌ بحق علي، وحق على الواجب على العالـمين»([5]).
«حضرت ابن عباسل مي‌گويد: مردماني از حضرت پيامبرص پرسيدند كه آيه‌ي: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِيمٞ ٩ [المائدة: 9]. درباره چه كسي نازل شده است، ايشان در پاسخ فرمودند: «هر گاه قيامت برپا شود، پرچمي از نور سفيد ساخته خواهد شد و فريا زننده‌اي فرياد مي‌زند كه: سيد مؤمنان همراه با كساني كه ايمان آورده‌اند برخيزند، همانا محمد بر انگيخته شده، در پي آن علي ابن ابي طالب برمي‌خيزد و خداوند آن پرچم را به دست او مي‌دهد و تمامي سابقين اولين از مهاجرين وانصار (مهاجرين و انصاركه در ايمان آوردن پيشگام بوده‌اند) زير پرچم او خواهند بود و كسي ديگر با آنان همراه نخواهد بود تا اينكه بر منبري از نور مي‌نشيند و تمامي آنان يك بيك بر او پيش كرده خواهند شد و او به هر يكي از آنان پاداش و نورش را مي‌دهد و چون به پايان مي‌رسند به آنان گفته مي‌شود: اكنون همه شما منزل و جايگاه خود را در بهشت مي‌دانيد، پروردگار شما مي‌گويد:شما نزد من مغفرت و پاداش بزرگي (بهشت) داريد، آنگاه علي بن ابي‌طالب برمي‌خيزد و همراه با آنان كه زير پرچمش هستند وارد بهشت مي‌شودو سپس برمي‌گردد و بر آن منبر مي‌نشيند و آنگاه تمامي مؤمنان بر او پيش كرده مي‌شوند، بهره‌اي از آنان براي بهشت انتخاب مي‌كند و برخي به جهنم مي‌فرستد. اين است( تفسير) فرموده خداوند ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصِّدِّيقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ وَنُورُهُمۡ [الحدید: 19]».
«و كساني كه به خداوند و رسولش ايمان آورده‌اند اينند كه نزد پروردگارشان راستگو و شهيد اند آنان پاداش و نورشان را دارند».
منظور سابقين اولين و مؤمنان و اهل ولايت هستند، ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ [الحدید: 19].
«و كساني كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ انگاشتند آنان دوزخي‌اند».
مي‌گويند: منظور كفر به ولايت علي و حق واجب علي بر جهانيان است.
ملاحظه مي‌كنيد كه در حديث كلمه «جميع» وارد شده، پس چگونه بعضي مي‌گويند آيه بعضي را شامل مي‌شود نه همه را!!!.
 بلكه پيامبر ص فرمودند: «هر كس در يكي از حرمين، مكه يا مدينه، بميرد از او حساب گرفته نمي‌شود و به عنوان مهاجر الي الله از دنيا مي‌رود و روز قيامت همراه با اهل بدر حشر مي‌گردد»([6]).
اين روايت صريحاً‌و بدون هيچ‌گونه قيد و شرطي بر فضل و برتري اهل بدر دلالت مي‌كند، و در رأس آنها، ابوبكر، عمر، عثمان، علي، ابو عبيده، عبدالرحمن بن عوف، زبير و طلحهy قرار دارند، مشاهده مي‌كنيد كه آيه و حديث چگونه با هم انسجام كاملي دارند.
خداوند وصف صحابه را در تورات ذكر كرده و بني‌اسرائيل را به آن آگاه نموده است، راستي اگر از يكي از آنان بپرسيد كه آيا آنهايي كه خداوند فرموده كه همراه خاتم الانبياء هستند و چنين صفاتي دارند، آيا از اهل بهشت هستند يا خير؟
آيا به نظر شما مي‌گويد كه: آري همه آنان بهشتي هستند و يا اين كه مي‌گويد: خير، بعضي از آنان، منافق هستند، و سپس خرافات و افسانه‌ها و داستان‌هاي تحريف شده را باز مي‌گويد؟
خواننده عزيز: اندكي تدبر و اندكي انصاف و پيش از آن، طلب رضاي الهي، كافي است.
نكته‌ي مهم ديگر، مدحي است كه خداوند در تورات و انجيل از صحابه نموده است، در اين مدح بينديش:
اول: مدح آنان در تورات، خداوند مي‌فرمايد: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ [الفتح: 29].
آيا در اين مدح استثنا و يا تقييدي مي‌بيني؟ آيا اگر از اسلام برمي‌گشتند و سبب نابودي اسلام مي‌شدند، صلاحيت و لياقت چنين وصفي را داشتند؟ آن هم كجا؟ در تورات!!.
دوم: ­﴿وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَ [الفتح: 29].
آيا در اين مدح استثنا يا تقييدي مي‌بينيد؟
لهذا آخر اين آيه تأكيدي است بر ابتداي آيه و امكان ندارد كه كتابهاي آسماني با يكديگر تناقص داشته باشند، و همچنين همه قرآن بايد پذيرفته شود نه اينكه بعضي از آن پذيرفته و بعضي ديگرش ترك شود و جزوي از آيه گرفته و جزو ديگرش رها شود.
ياد آور مي‌شوم كه معيّتي كه در آيه ذكر شده، معيّت تكريم و تشريف است كه خداوند صحابه را همراه با پيامبرص ذكر كرده‌است، معيّت و همراهي ايشان با رسول الله‌ص را در حالات مختلف، اعم از صلح و جنگ و سلامتي و بيماري مشاهده مي‌كنيم، و اين همراهي در غزوه‌ي بدر، احد، خندق، صلح حديبيه، فتح مكه، تبوك و غيره كاملاً‌آشكار و واضح است.
خواننده‌ي عزيز: آنچه خوانديد مطلبي بود كه صراحتاً در قرآن بيان شده است، اكنون به توصيفي كه امير المؤمنين حضرت علي بن ابي‌طالب بيان مي‌كند توجه كنيد.
در كتاب نهج البلاغه آمده كه ايشان مي‌فرمايد: «لقد رأيت اصحاب محمدr فما أرى أحداً يشبههم لقد كانو يصبحون شعثاً غبراً وقد باتوا سجداً وقياماً، يراوحون بين جباههم وخدودهم، ويقفون على مثل الجمر من ذكر معادهم كأن بين اعينهم ركب الـمعزي من طول سجودهم، إذا ذكر الله هملت اعينهم حتى تبل جيوبهم، ومادوا كما يميد الشجر يوم الريح العاصف خوفاً من العقاب ورجاءً للثواب»([7]).
«من اصحاب محمدص را ديده‌ام، اما هيچ كدام از شما را مانند آنان نمي‌بينم، آنها با موهايي پراكنده و چهره‌هايي غبار آلود صبح مي‌كردند، زيرا شب تا به صبح در حال سجده و قيام بودند.
گاه پيشاني و گاه گونه‌ها را در پيشگاه خدا به خاك مي‌گذاردند و از ذكر آخرت بي‌تاب و بي‌قرار بودند پيشاني‌آنها از سجده‌هاي طولاني همچون زانوي بز پينه بسته بود و هنگامي كه نام خدا برده مي‌شد آنچنان چشم‌هايشان اشكبار مي‌شد گه گريبان آنان تر مي‌‌گرديد و از بيم عقاب الهي و اميد پاداش، همچون بيد كه شدت تند باد به خود مي‌لرزد، مي‌لرزيدند».
من هرگاه اين متن را مي‌خوانم به ياد اين آيه مي‌افتم «پس مي‌توانيم بگوييم كه روش امامان همان روش قرآن است، در تشريح آيه‌ي دومي در اين باره بيشتر توضيح خواهم داد.
آيه‌ي دوم:
خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠ وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ ١٠١ [التوبة: 100-101].
«و پيشروان نخستين از مهاجران و انصار و كساني كه به نيكوكاري از آنان پيروي كردند، خداوند از آنان خشنود شد و آنان نيز از او خشنود شدند و برايشان باغهايي كه زير آن جويباران روان است، آماده ساخت كه در آنجا هميشه جاودانه‌اند، اين كاميابي بزرگ است. برخي از باديه نشيناني كه پيرامون شما هستند و برخي از اهل مدينه منافقند كه بر نفاق خو گرفته‌اند تو آنان را نمي شناسي ما آنان را مي‌شناسيم دوبار آنان را عذاب خواهيم كرد، آنگاه به عذابي بزرگ بازگردانده مي‌شوند».
ببين چگونه خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗا
ابتدا مهاجرين و انصار را ذكر نموده و سپس در آيه‌ي بعدي بلافاصله مي‌فرمايد ﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ
ملاحظه مي‌كنيد كه چگونه خداوند صحابهy را از منافقان جدا فرمودند: اما مشكل برخي از شيعه اين است كه ميان اين پيشگامان و منافقان تفاوتي قايل نيستند.
خواننده عزيز: اين آيه از روز روشن هم روشن‌تر است، مي‌داني كه يك شيعه هنگامي كه اين آيه را برايش خواندم، به من چه گفت؟
كوشيد تا اين آيه را از صحابه كه داراي اين صفات بودند، دور كند، و چيزي گفت كه هيچ عربي آن را نمي‌پذيرد، گفت كه: مراد از انصار كساني هستند كه در مكه نزد حضرت پيامبرص آمدند و با ايشان بيعت نمودند.. و اما مهاجران، اگر مقصود پيشگامان در هجرت باشند، پس مراد آيه كساني هستند كه به حبشه هجرت كردند و اگر منظور پيشگامان به اسلام باشند: پس نخستين كسي كه ايمان آورد امام علي بن ابي طالبt نخستين كسي است كه اسلام آورده و تا هفت سال به تنهايي با حضرت پيامبرص نماز خوانده و كسي ديگر جز خديجهل همراه وي نبوده است پس مراد ازسابقين امام عليt مي‌باشد، و سپس كوشيد تا ثابت كند كه لفظ جمع گاهي بر مفرد و شخص واحد نيز، اطلاق مي‌گردد !! و سپس افزود: باز هم در هر حال بايد به لفظ ﴿بِإِحۡسَٰنٖ توجه داشته باشي كه گوياي اين است كه حتماً‌ بايد عملي صالح و ايماني، در كار باشد.
گفتم: اين پاسخ مرا بسيار نگران كرد، زيرا من مي‌پنداشتم تو اندكي انصاف و حق طلبي و واقع گرايي داري، آيا يگانه هدف تو اين است كه آيه را بي‌اعتبار كني و يا اين كه مي‌خواهي به هر قيمتي كه باشد از مذهب خود دفاع كني. ولو اينكه با آيه‌ مخالف و معارض باشد؟!! خداوند مارا از تعصب نجات دهد.
برادر عزيز: اگر خداوند مي‌خواست كه اصحاب بيعه العقبه و يا مهاجران حبشه را به اين امر اختصاص دهد، صراحتاً‌بيان مي‌فرمود، در صورتي كه خداوند آن را مطلق گذاشته و آن را به شخصي معين محدود نكرده است و تنها وصف سبقت و پيشگامي در نصرت و هجرت را ذكر فرموده است.
ثانياً: هيچ مي‌داني كه علما در اين باره چه گفته‌اند؟
برخي از علماي شيعه مانند طبرسي در «مجمع البيان» و طباطبايي در «تفسير الميزان» بيان كرده‌اند كه: پيشگامان مهاجرين وانصار به شخص معيني محدود نمي‌شود بلكه هر كس داراي وصف پيشگامي باشد مشمول اين آيه مي‌گردد مانند صحابه‌اي كه دوبار ( به حبشه و مدينه) هجرت كرده‌اند.
طبرسي مي‌گويد: «اين آيه دلالت مي‌كند بر برتري و مزمت پيشگامان، چون براي نصرت دين مشقتها و سختيهاي گوناگوني تحمل كرده‌اند، سختي‌هايي همچون: ترك فاميل و خويشاوندان، فدا كردن آسايش و راحتي، ياري نمودن دين با وجود كمي افراد و كثرت دشمنان و سبقت به ايمان و فراخواندن مردم به آن»([8]).
طباطبائي مي‌گويد: «منظور از سابقين (پيشگامان) آنهايي هستند كه قبل از اين كه بنياد دين مستحكم گردد و پرچم‌هايش به اهتزاز در آيد، اساس دين را گذاشتند و پايه‌هايش را بلند كردند، گروهي از آنان با ايمان آوردن و پيوستن به حضرت پيامبرص و صبر نمودن در برابر آزمايشها و شكنجه‌ها و بيرون رفتن از خانه و كاشانه خويش و هجرت به حبشه و مدينه. و گروهي با ايمان آوردن و ياري نمودن حضرت پيامبرص و پناه دادن به ايشان و مؤمناني كه به سوي آنان، هجرت كردند و با دفاع نمودن از دين پيش از وقوع درگيريها»([9]).
اين سخن طباطبائي قابل توجه است كه مي‌گويد: «گروهي با هجرت به حبشه و مدينه .... و گروهي با ايمان آوردن و ياري نمودن حضرت پيامبرص و پناه دادن به ايشان و مؤمناني كه به سوي آنان هجرت كردند.
و نهايتاً خداوند متعال در اين آيه خبر مي‌دهد كه او مهاجرين و انصار را به بهشت جاويدان و هميشگي مژده داده‌است، و اين مژده دليل بر اين است كه آنان مسلمان و با ايمان از دنيا مي‌روند، زيرا خداوند ما كان و ما يكون (آنچه بوده و آنچه پديد خواهد آمد) را مي‌داند، و نيز مي‌داند آنچه نيست. اگر به وجود آيد، چگونه خواهد بود.
آري اين مژده دليل بر اين است كه آنان با ايمان از دنيا مي‌روند، و اين به اين معنا نيست كه، هرگز از آنان گناهي سر نمي‌زند، بلكه امكان دارد كه برخي از آنان شراب بنوشند و يا مرتكب گناهي ديگر شوند اما به زودي توبه و استغفار مي‌كنند و بر گناه اصرار نمي‌ورزند، و توبه، گذشته را از انسان مي‌زدايد، در زمان حضرت پيامبرص برخي از صحابه مرتكب زنا شدند و آن حضرتص آنان را رجم نمودند، اما با وجود اين آن حضرتص آنان را ستودند، مثلاً ايشان درباره‌ي زن غامدي كه رجم شده بود مي‌فرمايند: «لقد تابت توبة لو قسمت بين سبعين من أهل الـمدينة لوسعتهم».
«او چنان توبه‌اي نموده است كه اگر ميان 70 نفر از اهل مدينه تقسيم شود، برايشان كافي خواهد بود».
يكي از صحابه شراب نوشيد و حضرت پيامبرص او را شلاق زدند، و روزي ديگر نيز او را آوردند، ايشان دستور دادند تا او را دوباره شلاق بزنند، يكي از حاضران گفت: خدا لعنتش كند چند بار است كه او را مي‌آورند، حضرت پيامبرص فرمودند:نفرينش نكنيد، والله مي‌دانم كه او خدا و رسولش را دوست دارد».
عدالت صحابه به اين معنا نيست كه اصلاً گناه نمي‌كنند، و گناه نمودن آنان نيز هرگز به اين معنا نيست كه امكان دارد بر حضرت پيامبرص دروغ بگويند.
خداوند متعال پرهيزگاران و صفاتشان را در قرآن ذكر نموده و آنان را به باغهايي مژده داده كه پهناي آن آسمانها و زمين است، همان گونه كه مي‌فرمايد: ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤ وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٣٥ [آل‌عمران: 133-135].
«به سوي آمرزشي از جانب پروردگارتان و بهشتي كه پهنايش (همچون) آسمان‌ها و زمين است و براي پرهيز گاران فراهم ديده شده است، بشتابيد، آنان كه در آسايش و سختي انفاق مي‌كنند و خشم خود را فرو مي‌خورند و از مردم در مي‌گذرند وخداوند نيكوكاران را دوست دارد و آنان كه چون مرتكب كاري زشت شوند يا بر خود ستم كنند، خداوند را ياد مي‌كنند و براي گناهانشان آمرزش مي‌خواهند و جز خدا چه كسي است كه گناهان را مي‌آمرزد و آگاهانه بر آنچه كرده‌اند پافشاري نمي‌كنند».
مي‌بينيد كه چگونه خداوند آنان را به اين پاداش بزرگ مژده داده است و آنان را پرهيزگار ناميده است، اما باوجود اين، نيز بيان نموده است كه گاهي مرتكب گناه هم مي‌شوند، اما توبه مي‌كنند و بر گناه اصرار نمي‌ورزند، و با وصف تقوا و پرهيز گاري نزد خداوند باز خواهند گشت، پس وقتي كه مي‌گوييم عدالت صحابه، منظور اين است.
پيشگامان مهاجرين و انصار از پرهيزگارترين متقيان هستند اما باز هم امكان دارد، مرتكب گناهي بشوند، اما با توبه از دنيا مي‌روند و با وصف عدالت نزد پروردگار خود باز مي‌گردند.
از اين گذشته، خداوند كساني را كه براي طلب رضاي او و نيل بهشت، به نيكي از پيشگامان مهاجرين و انصار پيروي كنند، وعده داده كه از آنان خشنود گردد و آنان را براي هميشه به بهشت كه از زير درختانش نهرها جاري است، وارد كند.
و تنها راه پيروي صادقانه از آنان، اين است كه علمي را كه از حضرت پيامبرص دريافت كرده‌اند، از آنان بگيريم و آنان را دوست داشته باشيم و قدرشان را بشناسيم و از آنان دفاع كنيم و دروغ‌هايي كه به آنان نسبت داده شده رد، و به آنان اقتدا كنيم نه اينكه داستان‌هاي دروغيني را بر آنها افترا كنيم و به آنان بد و بيراه بگوييم و از آنان خورده بگيريم و آنان را طعنه بزنيم و متهم كنيم، خداوند ما و شمارا از چنين كاري پناه دهد.
اما واژه‌ي صحابه با توجه به معناي شرعي بر منافقان اطلاق نمي‌گردد، و اين رساله‌ي مختصر جاي تفصيل اين مسأله نيست.
آيه سوم:
خداوند متعال مي‌فرمايد: ﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١ [الفتح: 18]([10]).
«به راستي خداوند از مؤمنان هنگامي كه زير درخت با تو بيعت مي‌كردند خشنود شد و معلوم داشت كه در دل‌هايشان چيست، در نتيجه بر آنان آرامش فرو آورد و فتحي نزديك را به آنان پاداش داد».
تعداد اين صحابه چقدر بود، و منظور از اين بيعت چيست؟
پاسخ اين سؤال را به طبرسي، يكي از علماي شيعه وا مي‌گذاريم، او مي‌گويد:« منظور بيعت حديبيه است و به خاطر اين آيه و رضايت خداوند از آنان و اراده‌ي خداوند مبني بر تعظيم و اعطاي پاداش به آنان، اين بيعت را بيعت الرضوان نيز مي‌نامند و اين آيه اعلامي است از جانب خداوند متعال به اينكه او از مؤمنان راضي گشت، آنگاه كه در حديبيه و زير درخت معروف (سَمُر= مغيلان) با حضرت پيامبر صلي‌الله عليه‌وسلم بيعت نمودند و تعداد صحابه در بيعت الرضوان 1200 و در روايتي 1400 و در روايتي 1500 و در روايتي ديگر 1800 نفر بود»([11]).
فراموش نكنيم كه بنابه قول صحيح، هيچ يك از منافقان در حديبيه وجود نداشت، مگر جد بن قيس، آنگونه كه برخي از تاريخنگاران ذكر كرده‌اند، البته او كناره گرفت و بيعت نكرد[36] و اگر بيعت مي‌كرد، خداوند او را رسوا مي‌كرد و اعلان مي‌فرمود كه اين رضايت شامل او نمي‌شود، و همچنين اگر منافق ديگري نيز وجود مي‌داشت، زيرا خداوند در قرآن اعلان فرموده است كه او از كافران راضي نخواهد گشت و بديهي است كه نفاق از كفر شديدتر و بدتر است.
بنابراين تعداد صحابه‌اي كه زير درخت با حضرت پيامبرص بيعت كردند،با توجه به ميانه‌ترين قول 1400 نفر بوده است، و به اين خاطر آن را بيعت الرضوان مي‌گويند كه خداوند از آنان اعلان رضايت نمود، و اين رضايت مطلق و عام است (وهمه آنان را شامل مي‌شود).
امّا:
آيا امكان دارد كه خداوند از منافقان راضي شود؟
و آيا امكان دارد كه خداوند از كسي اعلان رضايت كند و سپس ازاو ناراض گردد؟.
پاسخ اين دو سوال چنين است.
امكان دارد كه انساني امروز راضي و فردا ناراضي گردد، و يا اينكه از منافقي كه او را مؤمن مي‌پندارد راضي گردد، زيرا تنها ظاهر او را مي‌بيند.
امّا امكان ندارد كه خداوند متعال از منافقان راضي و خشنود گردد، زيرا او از خيانت چشم‌ها و آنچه در دلها پنهان است، آگاه است.
و هرگاه خداوند از كسي اعلان رضايت كند، هر گز از او ناراض نخواهد شد، زيرا امكان ندارد كه خداوند از كسي اعلان رضايت كند كه در آينده كافر و يا منافق مي‌شود.
از اين گذشته هر گاه خداوند از كسي راضي گردد، او را در امور دنيا و آخرت موفق مي‌دارد و دين و ايمان او را حفظ مي‌نمايد. مگر مشاهده نمي‌كنيد كه هنگامي كه خداوند از مهاجرين وانصار اعلان رضايت نمود، در پي آن فرمود: ﴿وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗا [التوبة: 100].
اگر رضايت خداوند از آنان، دليل بر حفاظت ايمان آنان نمي‌بود، در پي آن،‌آنان را به بهشت كه جاودانه در آن مي‌مانند، مژده نمي‌داد.
روايت زير كه كليني در كتاب كافي آوردة اين مطلب را تأييد مي‌كند: «عن ابي‌عبدالله u قال: إن الله خلق السعادة والشقاء قبل أن يخلق خلقه، فمن خلقه الله سعيداً لم يبغضه ابداً، وإن عمل شرأ أبغض عمله ولم يبغضه، وإن كان شقياً لم يحبه ابداً وإن عمل صالحاً أحب عمله وأبغضه لـما يصير اليه، فاذا أحب الله شيئاً لم يبغضه أبداً وإذا أبغض شيئاً لم يحبه أبداً»([12]).
«ابو عبداللهu مي‌فرمايد: همانا خداوند پيش از آن كه مخلوقاتش را خلق كند سعادت و شقاوت را آفريد، پس هر كسي را كه خداوند سعادتمند بيافريند، هر گز از او متنفر نخواهد شد، و اگر او كار بدي انجام دهد، خداوند از كارش متنفر خواهد شد نه از خود او، و اگر شخصي شقي باشد، هر گز خداوند او را دوست نمي‌دارد و اگر كار نيكي انجام دهد، خداوند كارش را مي‌پسندد و از خود او به خاطر عاقبتش متنفر خواهد بود، و هرگاه خداوند چيزي را دوست بدارد هرگز از آن متنفر نخواهد شد، و هرگاه از چيزي متنفر شود، هرگز او را دوست نخواهد داشت».
پس اين روايت از ابو عبداللهu ثابت مي‌كند كه رضايت خداوند متعال از صحابه آن گاه كه زير درخت بيعت كردند و كساني كه در لحظه دشوار از حضرت پيامبرص پيروي و اطاعت كردند، دائمي است وامكان ندارد كه خداوند پس از آن، از آنها ناراض شود، همانگونه كه روايت تصريح مي‌كند كه امكان ندارد، خداوند از فردي شقي و نگون بخت راضي گردد و اگر توسط چنين شخصي عمل نيكي انجام شود، خداوند عمل را مي‌پسندد، اما از خودش چون سرانجام مرتدد و بدبخت مي‌گردد، متنفر خواهد بود.
بنابراين، هر گاه خداوند از كسي راضي شد، هر گز از او ناراض نخواهد گشت. خداوند هرگز اعلان نكرده كه او دوباره از كساني كه زير درخت بيعت كرده‌اند، ناراض گشته است لذا حضرت ابن عباسt آنگونه كه كتاب‌هاي شيعه روايت كرده‌اند، مي‌گويد: « خداوند به ما خبر داده كه از اصحاب شجره (بيعت كنندگان زير درخت) راضي گشته و از آنچه در دلهايشان بوده آگاه است، آيا مگر كسي خبر داده كه پس از آن خداوند از آنان ناراض گشته است»([13]).
آري.. خداوند متعال از آنان اعلان رضايت نموده است، پس كيست كه جرأت كند و مدعي علم غيب شود و خبر دهد كه خداوند دوباره از برخي صحابه و يا از فلاني و فلاني ناراض گشته است؟
واقعاً شگفت‌آور است كه شخصي خود را فقيه و محقق بداند و باز هم بگويد كه منافقان نيز همراه باصحابه بيعت كردند!، و بدين گونه جهل و ناداني را بر خداوند نسبت مي‌دهد زيرا چگونه امكان دارد خداوند از آنان راضي گردد در حالي كه منافقان نيز با آنان باشند!.
گاه از آيه فرار مي‌كند و مي‌گويد: رضايت خداوند تنها براي چند لحظه- وقت بيعت بوده و سپس از آنان ناراض گشته است؟!.
سبحان الله، چه گستاخي و بي حرمتي بزرگي است به خداوند متعال، ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِ [الأنعام: 91].
«خداوند را آنگونه كه سزاوار اوست، قدر نشناختند».
«پروردگارا، ما را از كساني قرار بده كه از تو راضيند و تو از آنان راضي و خشنود هستي».
آياتي ديگر:
يكي ديگر از آيه‌هايي كه درباره صحابه‌اند اين آيه است كه خداوند مي‌فرمايد: ﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ [الحدید: 10].
«كساني از شما كه پيش از فتح مكه انفاق كردند و (با كافران) جنگيدند (با انفاق كنندگان و جهاد گران پس از فتح) ‌يكسان نيستند، آنان در منزلت از كساني كه پس از فتح انفاق كردند و با (كافران) جنگيدند، بزرگترند و خداوند به هر يك (از آنان سرانجام) نيك را وعده داده است».
ببين كه خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ
و حُسني همان بهشت است، همانگونه كه خداوند مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ ١٠١ لَا يَسۡمَعُونَ حَسِيسَهَاۖ وَهُمۡ فِي مَا ٱشۡتَهَتۡ أَنفُسُهُمۡ خَٰلِدُونَ ١٠٢ [الأنبیاء: 101-102].
«به راستي آنان كه پيشتر از سوي ما نيكويي بر ايشان مقرر شده است، آنان از آن دور داشته مي‌شوند، آوازش (آواز دوزخ) را نشوند و آنان در نعمت هاي دلخواهشان جاودانه‌اند».
و مي‌فرمايد: ﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٢ [الجمعة: 2].
«اوست كه درميان درس ناخواندگان رسولي از خود آنان بر انگيخت كه آياتش را بر آنان مي‌خواند و آنان را پاك مي‌دارد و به آنان كتاب و حكمت مي‌آموزد و به راستي پيش از اين در گمراهي آشكار بودند».
مي‌بيني كه آنان قبلاً در گمراهي آشكاري بوده‌اند، و سپس آنان معصوم نيستند، و اين حكم حضرت عليt را نيز شامل مي‌شود، زيرا نزد تمام فرقه‌هاي اسلامي، وي معصوم نيست، به استثناي شيعه‌هاي امامي.
كوتاه سخن اين كه خداوند متعال در اين آيه بيان نموده كه صحابه تزكيه شده، هدايت يافته و تعليم ديده‌اند و پس از آن قرآن و سنت را براي نسل‌هاي بعدي نقل كرده‌اند، و ابوبكر صديق، عمر فاروق، عثمان بن عفان، علي بن ابي طالب، عبدالله بن مسعود، زيد بن ثابت، ابو موسي اشعري و ابي بن كعبy در رأس آنها قرار دارند، و آنها واسطه‌ي بين رسول‌اللهص و نسل‌هاي بعدي هستند و اگر عادل نمي‌بودند، بر قرآن و سنت كه آنان نقل كرده‌اند، هيچ اعتمادي نبود، رضي الله عنهم وارضاهم أجمعين.
پس هر كس در عدالت يكي از آنان را طعن كند، درواقع در قرآن و سنت طعن كرده است، همانگونه كه مي‌دانيد اخبار و احاديث از افراد فاسق پذيرفته نيستند، چه رسد به قرآن!!..
روايتي در كافي كه از منصور بن حازم روايت شده مؤيد اين مطلب است، او مي‌گويد: «به ابو عبدالله گفتم مرا از اصحاب رسول اللهص خبر ده، آيا بر رسول الله ص راست گفتند يا دروغ؟ فرمود: بلكه راست گفتند»([14]).
پس اين روايت عدالت صحابهy را در نقل احاديث از رسول اللهص، ثابت مي‌كند قبلا در باره عدالت سخن گفتيم، مي‌تواني به آن باز گردي.




[1]- رجال الكشي: ص 195، ذكر مغيره بن سعيد.
[2]- رجال الكشي: ص 195.
[3]- شوكاني فتح القدير: 3/57، ثعالبي، تفسير: 4/119، و از علماي شيعه، طبرسي در مجمع البيان در تفسير آيه: ﴿فَٱصۡبِرۡ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ مجمع البيان 9/157.
[4]- نگا: نحاس، معاني القرآن 4/187، شوكاني، فتح القدير3/253.
[5]- طوسي، أمالي 387، البحار، 8/4، 23/388، 39/213، كنز جامع الفوائد 345، البرهان، 4/202، الـمناقب 3/27 نور الثقلين، 5/245، 79.
[6]- كامل الزيارت ص 44.
[7]- نحج البلاغة، تحقيق صبحي صالح: 143، شرح محمد عبيده:190. شرح ابن ابي‌الحديد 7/77: و نگا: الكافي، كليني:2/236.
[8]- مجمع البيان: 5/98، نگاه: البحار: 22/302، 69/59.
[9]- تفسير الـميزان، 9/373.
[10]- مجمع البيان، 5/167، نگا: البحار،20/365،346،24/93،36/121.55 روضة الكافي، 322 تأويل الآيات 2/595، البرهان، 4/196 الـمناقب، 2/22.
[11]- مجمع البيان، 5/167، نگا: البحار،20/365،346،24/93،36/121.55 روضه الكافي، 322 تأويل الآيات 2/595، البرهان، 4/196 المناقب، 2/22.
[12]- كافي:1/152.
[13]- الارشاد، 13 روضة الواعظين، 75 البحار، 38/243،40/41 فرات، 2/421.
[14]- كليني، كافي: 1/65.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...